تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
مکی است و داراي 11 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره مباركه بدان جهت «ضحي» ناميده شد كه كلمه آغازين آن وَالضُّحَى است و خداوند جلّ جلاله در آن به «ضحي» كه آغاز روز است، سوگند خورده است تا به اهميت اين وقت مهم نوراني توجه داده باشد و نيز بدان جهت كه اين سوره در شأن رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم كه نور محض بودند، نازل شده است. از امام شافعي: نقل شده است كه فرمود: گفتن (الله اكبر) يا (الله اكبر لا اله الا الله والله اكبر) در آخر سوره «ضحي» و پايان تمام سورههاي بعد از آن سنت است. مفسران در بيان وجه مناسبت اين تكبير گفتن نقل كردهاند: ارسال وحي مدتي بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به تأخير افتاد سپس فرشته آمد و سوره «ضحي» را تماما بر ايشان القا كرد و ايشان از سر شادي و فرحت تكبير گفتند. اما ابن كثير ميگويد: «اين روايت متكي بر اسنادي نيست كه بتوان بر آن به صحت يا ضعف حكم كرد».
مفسران در بيان سبب نزول اين سوره روايت كردهاند: براي رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ناراحتياي عارض شد و ايشان بر اثر آن دو يا سه شب براي تهجد بهپا خاسته نتوانستند، در اين اثنا زني نزدشان آمد و گفت: اي محمد! به نظرم شيطان تو تركت كرده و دو يا سه شب است كه به تو نزديك نشده است. پس خداوند جلّ جلاله اين سوره را نازل فرمود. به روايتيديگر: جبرئيلعلیه السلام چند روزي بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وحي نياورد در اين اثنا مشركان گفتند: محمد مورد بيمهري قرار گرفته و فروگذاشته شده است. همان بود كه اين سوره نازل شد.
وَالضُّحَى (1)
«سوگند به ضحي» ضحي نام وقت بالا آمدن خورشيد در آغاز روز است. يعني: سوگند به روشنايي روز.
وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى (2)
«و سوگند به شب چون بپوشد» اصمعي ميگويد: «سجو شب، پوشيدن آن روز راست، مانندي كه شخص جامه را بر خويشتن ميپوشاند». دليل اينكه حق تعالي در سوره قبل شب را بر روز مقدم و در اين سوره مؤخر ذكر كرد، توجه دادن به فضيلت هر يك از شب و روز ميباشد زيرا شب فضيلت سبقت را دارد و روز فضيلت نور را، دليل اينكه فقط به وقت چاشت و شب سوگند خورد، توجه دادن به اهميت و ارزش وقت و زمان است كه گذر روز و شب بر آن دلالت ميكند و دليل اينكه مخصوصا از وقت چاشت يادآوري كرد اين است كه اين وقت، وقت گردهم آمدن مردم و انسگرفتن آنها با يكديگر بعد از تنهايي شب است.
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى (3)
جواب قسم اين است: «پروردگارت تو را وانگذاشته» بسان واگذاشتن كسي كه با كسي وداع ميكند پس او وحي را از تو قطع نكرده است «و بيمهر نشده است» بر تو و با تو بغض و نفرت نورزيده است. قلي: نفرت ورزيدن به سختي است.
وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى (4)
«و قطعا آخرت براي تو بهتر از دنياست» يعني: آنچه كه خداوند جلّ جلاله از مقام محمود، حوض مورود و خير موعود در بهشت محبوب برايت وعده داده است، بهتر و نيكوتر از دنياست. اين به علاوه شرفي مانند شرف نبوت است كه به آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم داده شدهاست، شرفي كه هرگونه فضل و شرفي در برابر آن كوچك وهر كرامتي در دنيا نسبت به آن ناچيز است. در حديث شريف به روايت ابنمسعود رضی الله عنه آمده است كه فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر روي حصيري خوابيده بودند و درشتي حصير بر پهلوي مبارك اثر گذاشته بود پس چون بيدار شدند، من شروع به دست كشيدن بر پهلويشان كردم و گفتم: يا رسولالله! آيا به ما اجازه نميدهيد كه چيزي را بر روي حصير براي شما هموار كنيم؟ فرمودند: «ما لي وللدنيا، إنما مثلي ومثل الدنيا كراكب ظل تحت شجرة ثم راح وتركها: مرا چهكار است با دنيا، جز اين نيست كه مثل من و مثل دنيا، همچون مثل شخص سواري است كه لختي در زير درختي درنگ كرده است، سپس رفته و آن را ترك نموده است».
در بيان سبب نزول روايت شده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: فتوحاتي كه بعد از من بر امتم ارزاني ميشود، بر من عرضه شد و اين امر مرا خوشحال و شادمان گردانيد. آنگاه خداوند جلّ جلاله اين آيه را نازل فرمود.
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى (5)
«و البته پروردگارت بهزودي به تو ميبخشد» گشايش در كار دين، پاداش عظيم، اعلي عليين بهشت، حوض كوثر و نعمت شفاعت براي امتت را در آخرت «پس خشنود ميشوي» به اين بخششها و پاداشها. در حديث شريف آمده است كه چون اين آيه نازل شد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إذن لا أرضي و واحد من أمتي في النار: پس حالا كه چنين است؛ من راضي نميشوم تا يكي از امت من در دوزخ باشد».
سبب نزول اين آيه نيز مانند سبب نزول آيه قبل است. ابنعباس رضيالله عنهما روايت ميكند: سرزمينهايي كه بر امت آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم فتح ميشود ـ شهر به شهر ـ بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عرضه شد و ايشان بدان مسرور گرديدند آنگاه نازل گرديد: وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى .
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى (6)
«مگر تو را يتيم نيافت پس جايت داد؟» يعني: پرودگارت تو را يتيم بدون پدر يافت آنگاه برايت مأوايي قرار داد كه به آن جاي گيري و سروسامان يابي، آن مأوي خانه جدت عبدالمطلب و عمويت ابوطالب بود زيرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هنگاميكه در شكم مادرشان بودند يا بعد از تولد، پدر خود را از دست دادند، سپس مادرشان آمنه دختر وهب نيز در ششسالگي ايشان وفات يافت و ايشان تا هشتسالگي تحت سرپرستي جد خود عبدالمطلب قرار داشتند و بعد از آن كه او درگذشت، ابوطالب عمويشان سرپرستي ايشان را بر عهده گرفت و تا چند سال بعد از بعثتشان به پيامبري كه ابوطالب درگذشت، او پيوسته حامي و پشتيبانشان بود.
حكمت در اينكه خداوند جلّ جلاله آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم را يتيم برگزيد اين بود تا ايشان قدر يتيمان را بشناسند و به حق آنان و سروسامان دادن به اوضاعشان بپردازند چنانكه وقتي رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با وصف يتيمي به نبوت و رسالت برانگيخته شدند، اين خود نشانه عظيمي از نشانههاي صدق و صحت رسالت ايشان گرديد. در حديث شريف آمدهاست كه چون مردي نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از قسوت قلبش شكايت كرد، آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم به وي فرمودند: «اگر ميخواهي دلت نرم شود، بر سر يتيم دست عطوفت بكش و مسكين را غذا ده». همچنين در حديث شريف آمدهاست: «من و سرپرست يتيم (در بهشت) مانند اين دو انگشت بههم نزديك هستيم» و به دو انگشت سبابه و وسطاي خود اشاره كردند.
وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى (7)
«و تو را سرگشته يافت پس هدايت كرد» يعني: اي پيامبر! حق تعالي تو را از چگونگي ايمان غافل يافت به طوري كه نميدانستي ايمان چيست و تو را از آنچه كه برايت از كار نبوت اراده كرده بود، غافل يافت و تو نميدانستي كه قرآن چيست و نه از شرايع و احكام الهي آگاه بودي پس تو را بدينها راه نمود. گفتني است كه در اينجا نميتوان «ضلال» را بر آنچه كه در مقابل «هدي» است، حملكرد زيرا انبيا علیهم السلام از گمراهي معصوم و مصونند بلكه «ضلال» در اينجا بهمعني ندانستن احكام شرعي و عدم آگاهي از امر نبوت است ـ چنانكه بيان شد.
وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى (8)
«و تو را تنگدست يافت پس توانگر گردانيد» يعني: اي پيامبر! حق تعالي تو را فقير و عايلهمند و بيمال و منال يافت پس بينيازت كرد؛ با رزق و روزياي كه بهتو از طريق فتوحات سرزمينها و اماكن كفار بخشيد. يا معني اين است: تو را قبل از رسالت نخست با تجارت در مال خديجه دختر خويلد اولين همسرت، توانگر ساخت سپس با مال ابوبكر رضی الله عنه آنگاه با مال انصار و سپس با نيل به غنيمت بعد از رسالت و بعد از هجرت و نيز تو را توانگر ساخت؛ با قانع ساختنت به روزي اندك چنانكه در حديث شريف آمده است: «ليس الغني عن كثرة العرض ولكن الغني غني النفس: توانگري از بسياري مال و ثروت نيست بلكه توانگري، توانگري و بينيازي نفس است».
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ (9)
«و اما يتيم را ميازار» يعني: اي پيامبر! تو نيز به پاس اين همه نعمت، بهسبب ضعف و ناتواني يتيم بر مال و حقش مسلط نشو بلكه حقش را به او بده و يتيمي خودت را بهياد آور. شايان ذكر است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با يتيمان به نيكي وشفقتي بسيار رفتار كرده و در حق آنان به نيكي سفارش ميكردند چنان كه در حديث شريف گذشت. پس مراد از دستور به ايشان، دستور به امتشان است.
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ (10)
«و اما بر سائل بانگ نزن» يعني: چون كسي از تو چيزي به رسم كمك درخواست كرد، بر او بانگ نزن و او را از خود مران زيرا تو خود نيز فقير بودهاي پس يا به او غذا و خوراكي بده و يا هم او را به نرمي و ملايمت برگردان. درحديث شريف آمده است: «ردوا السائل ببذل يسير، أو رد جميل، فانه يأتيكم من ليس من الإنس ولا من الجن، ينظر كيف صنيعكم فيما خولكم الله: سائل را با بخششي هرچند اندك، يا با برخوردي نرم و نيكو برگردانيد زيرا نزد شما كسي (در هيأت سائل) ميآيد كه نه از انس است و نه از جن پس مينگرد كه عملتان در آنچه كه خداي عزوجل به شما از نعمتها بخشيده است، چگونه است».
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (11)
«و از نعمت پروردگار خويش» با مردم «سخن بگوي» و نعمتهايي را كه به تو ارزاني كرده است، براي مردم اظهار كن و در ميانشان مشهور گردان. بنابراين، سخنگفتن از نعمت خداوند جلّ جلاله خود نوعي شكر است. به قولي: مراد از نعمت در اينجا، نبوت و قرآن است لذا خداوند جلّ جلاله به پيامبرش دستور ميدهد تا قرآن بخواند و به آن سخن بگويد. علماي محقق گفتهاند: سخن گفتن با مردم از نعمتهاي خداوند جلّ جلاله مطلقا جايز است و حتي اگر هدف انسان از برشمردن نعمتها بر خود اين بود كه ديگران هم به وي اقتدا كنند، يا هدفش اين بود كه شكر پروردگارش را به زبان آشكار گرداند، اين كار مستحب نيز هست اما چنانچه بر خود از فتنه، عجب و خودنگري ايمن نبود، در اين صورت بازگو نكردن نعمت به ديگران بهتر است.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره