تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
مکی است و داراي 15 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره بدان جهت «شمس» ناميده شد كه با سوگند الهي به خورشيد جهان افروز (شمس) افتتاح شده است.
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1)
«سوگند به خورشيد و ضحاي آن» ضحي: وقت بالا آمدن خورشيد بعد از طلوع آن است آنگاه كه تابش و روشني آن به كمال ميرسد. يا معني اين است: خورشيد هميشه درحال روشني و درخشش قرار دارد. كه اين معني، حامل معجزهاي از معجزات اين قرآن عظيم است.
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (2)
«و سوگند به ماه، چون از پي آفتاب آيد» يعني: آن گاه كه ماه بيدرنگ از آفتاب پيروي كند. پيروي ماه از خورشيد، در شبهاي بيض؛ يعني شبهاي چهارده، پانزده و شانزده ماه است كه ماه در آن بلافاصله بعد از غروب خورشيد با حجمي تمام طلوع ميكند.
وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا (3)
«و سوگند به روز، چون خورشيد را نمايان كند» زيرا در هنگام گسترده شدن روز، خورشيد با تمام وسعت درخشش خود بر بينندگان نمايان ميشود.
در اين آيه معجزه كوني ديگري نهفته است زيرا ظاهرا چنين پنداشته ميشود كه خورشيد روز را نمايان و آشكار ميگرداند در حالي كه اين پنداشت زماني درست است كه زمين ثابت باشد اما اكنون كه ثابت شده است زمين بر مدار خود ميچرخد پس اين روز است كه خورشيد را آشكار و نمايان ميكند نه عكس آن، كه آيه مباركه اين معني را در كمال اعجاز درخشش بخشيده است.
وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا (4)
«و سوگند به شب، چون خورشيد را بپوشاند» و نور آن را از نظرها غايب گرداند بهطوري كه تاريكي آن همه آفاق را فروپوشاند. اين آيه نيز دربرگيرنده همان معني و همان معجزه است.
وَالسَّمَاء وَمَا بَنَاهَا (5)
«و سوگند به آسمان و بناكردن الله آن را» يا سوگند به آسمان و كسي كه آن را بنا كرد و هر ستارهاي از آن را به منزله خشتي از بناي يك سقف قرار داد.
وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا (6)
«و سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد» از هر جانبي. يا سوگند به زمين و گستردن خداوند جلّ جلاله آن را.
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7)
«و سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد» يعني: آن را پديد آورد، اعضا و اندامهايش را برابر ساخت، روح را سوار تنش كرد و در او نيروهاي رواني و معنوي عظيم و ادراكات عجيبي قرار داد و او را برمبناي فطرت استوار گردانيد. چنانكه در حديث شريف آمده است: «كل مولود يولد علي الفطرة، فأبواه يهودانه أو ينصرانه: هر نوزادي بر فطرت متولد ميشود، سپس پدر و مادرش هستند كه او را يهودي يا نصراني ميگردانند». حرف «ما» در هر سه آيه فوق، يا مصدري ميباشد و يا موصوله به معني «الذي»، كه معني آن بنا بر هر دو صورت بيان شد.
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (8)
«سپس فجور و پرهيزكارياش را به آن الهام كرد» يعني: حق تعالي حال تقوي و بيتقوايي و طاعت و معصيت نفس آدمي را به او شناساند و به او فهماند كه فجور زشت و تقوي زيباست. و اين خود دليل بر اصل مختار بودن انسان است. فجور: فسق، شر و هر چيزي است كه به زيان و هلاكت ميانجامد. تقوي: پايبندي به جاده استقامت و انجام دادن اموري است كه انسان را از بدفرجامي حفظ ميكند.
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا (9)
جواب سوگندهاي يادشده اين است: «هر كس آن را پاك گردانيد، قطعا رستگار شد» يعني: هر كس نفس خود را پاك گردانيد و آن را بهوسيله تقوي رشد و ارتقا و اعتلا داد، يقينا به هر مطلوبي دست يافت و به هر امر محبوبي نايل گرديد. در حديث شريف به روايت عائشه رضيالله عنها آمده است كه فرمود: شبي رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را در خوابگاهشان نيافتم پس در تاريكي شروع به پاييدن ايشان با دست خود كردم، بناگاه به ايشان درحالي برخوردم كه به سجده رفته بودند وميگفتند: «رب أعط نفسي تقواها وزكها أنت خير من زكاها أنت وليها ومولاها: پروردگارا! به نفسم تقواي آن را بده و آن را پاك گردان زيرا تو بهترين پاككننده آن هستي، تو كارساز و مولاي آن هستي». همچنين در حديث شريف آمده است كه آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم در دعاي خويش ميگفتند: «اللهم إني أعوذ بك من قلب لا يخشع ومن نفس لا تشبع ومن علم لا ينفع ومن دعوة لا يستجاب لها: بارخدايا! من به تو پناه ميبرم از قلبي بيخشوع و از نفسي سيري ناپذير و ازعلمي بيسود و از دعايي كه اجابت نشود».
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا (10)
«و هر كس آن را آلوده داشت، قطعا زيانكار شد» يعني: هر كس نفس خود را گمراه و پست و فرومايه داشت و آن را به طاعت و عمل صالح عادت نداد و به شهرت نرسانيد، قطعا زيانكار شد و درباخت.
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا (11)
بعد از سوگندهاي ياد شده الهي بر رستگاري كسي كه نفسش را تزكيه و تهذيب ميكند و بر خسران كسي كه آن را به آلودگي ميكشاند، اينك خداوند جلّ جلاله اعراب را به داستان ثمود كه به ديارشان نزديك بودند، اندرز ميدهد تا از اين اندرز عبرت بگيرند و دست از ستيز با پيامبرش صلّی الله علیه و آله وسلّم بردارند. پس ميفرمايد: «قوم ثمود به سبب طغيان خود به تكذيب پرداختند» و انكار پيشه كردند زيرا اين طغيان بود كه آنان را به تكذيب وا داشت. طغيان: گذشتن از حد در ارتكاب گناهان است.
إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا (12)
«آنگاه كه شقيترينشان برپا خاست» يا معني اين است: شقاوتپيشهترين خلق كه شخصي از قوم ثمود به نام قداربنسالف بود، برپا خاست و شتر صالحعلیه السلام را پيكرد. انبعث: يعني او داوطلب اين كار شد و براي اجراي آن بهپا خاست.
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا (13)
«پس پيامبر خدا» يعني: صالحعلیه السلام «به آنان گفت: زنهار؛ شتر خداوند» يعني: زنهار؛ شتر خداوند جلّ جلاله را فرو گذاريد. به اين ترتيب، آنان را از متعرض شدن به شتر هشدار داد «و» فروگذاريد «بهره آبش را» يعني: متعرض بهره آب آن از چشمه در روز نوبتش نيز نشويد.
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا (14)
«ولي دروغزنش خواندند» در اين هشدارش «و آن را پي كردند» يعني: همان شقيترين كس، شتر را پي كرد و تمام قوم به كار وي راضي و در اين امر مشوقش بودند «پس پروردگارشان بهسبب گناهشان بر سرشان عقوبت فرود آورد» يعني: نابودشان ساخت و بر همه آنان عذاب را نازل كرد «پس عقوبت را بر سر آنان هموار كرد» يعني: عذاب را بر سرشان يكسان فرود آورد و آن را فراگير همه آنان گردانيد به طوريكه كوچك و بزرگشان از آن جان بهسلامت نبردند. يا معني اين است: زمين را بر سر آنان هموار كرد و آنان را با خاك يكسان گردانيد.
وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا (15)
«و از عاقبت آن نميترسد» يعني: خداوند جلّ جلاله اين عذاب را بر آنان نازل كرد، بيآنكه از عاقبت كار خويش يا از پيامدي بترسد زيرا او در حكم خويش عادل است. ابنكثير اين قول را اولي ميداند. ولي بهقولي ديگر: ضمير «ها» به پيكننده شتر بر ميگردد. يعني: پيكننده شتر از فرجام عمل خود نترسيد. زمخشري به تأييد معني اول ميگويد: «خداوند جلّ جلاله از فرجام كار خود نميترسد چنان كه شاهان چون مجازات ميكنند، از بيم پيامدهاي آن تدابيري ميانديشند، يا به جهت ترس از پيامدهاي آن، آن گونه كه در نظر دارند، مجازات را اجرا نميكنند».
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره