تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

سوره‌ طارق

مکی‌ است‌ و داراي 17 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با سوگند الهي‌ به: وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ ‏

 كه‌ تفسير آن‌ مي‌آيد، «طارق‌» ناميده‌ شد.

وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ ‏

«سوگند به‌ آسمان‌ و سوگند به‌ طارق» طارق: ستاره‌ است‌ و به‌ آن‌ طارق ‌مي‌گويند؛ زيرا در شب‌ پديدار گشته‌ و در روز پنهان‌ مي‌شود. پس‌ هرآنچه‌ كه‌ در شب‌ پديدار شود، طارق‌ است‌. اين‌ معني‌ را حديث‌ شريف‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم تأييد مي‌كند كه‌ در دعاي‌ خويش‌ فرمودند: «أعوذ بك‌ من‌ شر طوارق‌ الليل‌ والنهار، إلا طارقا يطرق‌ بخير يا رحمن: پروردگارا! به‌ تو از شر پيش‌آمدهاي‌ ناگوار شب‌ وروز پناه‌ مي‌برم‌ مگر پيش‌آمدي‌ كه‌ به‌ خير مي‌آيد، اي‌ رحمان‌». اعراب‌ مي‌گويند «طرق‌ الباب: در را كوبيد». در حديث‌ شريف‌ ديگري‌ آمده ‌است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نهي‌ كردند از اين‌كه‌ مرد مسافر شب ‌هنگام‌ به‌طور ناگهاني‌ در منزلش ‌را كوبيده‌ و بر خانواده‌اش‌ فرود آيد.

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ ‏

«و تو چه‌ داني‌ كه‌ طارق‌ چيست» يعني: چه‌ داني‌ كه‌ آن‌ اختر شبگرد چيست‌؟ مراد تهويل‌ و تفخيم‌ شأن‌ آن‌ اختر است‌، گويي‌ بشر حقيقت‌ آن‌ ستاره‌ درخشان‌ دردوردستهاي‌ آسمانها را درك‌ نمي‌كند. سفيان‌بن‌عيينه‌ گفته‌ است: «هر چيزي‌ كه‌ در قرآن‌ به‌ صيغه‌ (ما ادراك) آمده‌ است‌، از جمله‌ اموري‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  پيامبرش‌ را از آن‌ آگاه‌ كرده ‌است‌ و هر چيزي‌ كه‌ در قرآن‌ به‌ صيغه‌ (ما يدريك) آمده‌، مربوط به‌ اموري‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  پيامبرش‌ را از آن‌ آگاه‌ نكرده ‌است‌».

سپس‌ خداوند جلّ جلاله  «طارق‌» را با اين‌ فرموده‌اش‌ تفسير مي‌كند:

النَّجْمُ الثَّاقِبُ ‏

«ستاره‌ درخشان‌ است» ثاقب: درخششي‌ است‌ بسيار شديد كه‌ تاريكي‌ شب‌ را به‌ شدت‌ درهم‌ دريده‌ و پرتو خويش‌ را به‌ افق‌ مي‌فرستد. احتمال‌ دارد كه‌ مراد از طروق‌ آن‌، برخورد نور آن‌ با جو زمين‌ باشد زيرا واضح‌ است‌ كه‌ رسيدن‌ نور برخي‌ از ستاره‌ها به‌ جو زمين‌، زمان‌ طولاني‌اي‌ را در بر مي‌گيرد كه‌ گاهي‌ به‌هزاران‌ سال‌ نوري‌ مي‌رسد.

إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ ‏

«هيچ‌ كس‌ نيست‌ مگر اين‌كه‌ نگاهباني‌ بر او گماشته‌ شده‌ است» اين‌ آيه‌ جواب‌ هر دو سوگند قبلي‌ است‌. فرشتگان‌ نگهبان‌؛ فرشتگاني‌ هستند كه‌ عمل‌، گفتار و كردار انسان‌ و هر چه‌ را كه‌ از خير يا شر انجام‌ مي‌دهد، ثبت‌ و ضبط كرده‌ و از آفت‌ها نگهباني‌اش‌ مي‌كنند. يا آنها عمل‌، روزي‌ و اجل‌ وي‌ را حفظ و نگهداري‌ مي‌كنند هر چند نگهبان‌ در حقيقت‌ خداي‌ عزوجل‌ است‌ اما حفظ فرشتگان‌ اثر حفظ ونگهباني‌ او مي‌باشد زيرا نگهباني‌ آنان‌ از انسان‌، به‌ فرمان‌ اوست‌.

فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ ‏

«پس‌ انسان‌ بايد بنگرد كه‌ از چه‌ چيز آفريده‌ شده ‌است‌؟» يعني: بر انسان‌ لازم‌ است‌ كه‌ در امر آغاز آفرينش‌ خود تفكر و انديشه‌ كند تا قدرت‌ خداوند جلّ جلاله  را بر آنچه‌ كه‌ فروتر از آن‌ است‌ ـ مانند قدرت‌ وي‌ بر زنده‌ كردن‌ پس‌ از مرگ‌ ـ را بداند.

و جواب‌ سؤال‌ اين‌ است:

خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ ‏

«از آب‌ جهنده‌اي» كه‌ در رحم‌ ريخته‌ مي‌شود «آفريده‌ شده‌ است» و آن ‌عبارت‌ از آب‌ مني‌ مرد و آب‌ نطفه‌ زن‌ است‌ زيرا انسان‌ از اين‌ دو آب‌ آفريده ‌شده ‌است‌. هر دو آب‌ را در يك‌ لفظ ذكر كرد، از آن‌ رو كه‌ هر دو آب‌ به‌هم ‌آميخته‌ مي‌شوند.

عكرمه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه: فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَمي‌گويد: آيه‌ كريمه‌ درباره‌ ابي‌الاشد بن‌ كلده‌ جمحي‌ نازل‌ شد كه‌ از بس‌ نيروند و پهلوان‌ بود، بر روي‌ پوست‌ گاوي‌ مي‌ايستاد و مي‌گفت: اي‌ گروه‌ قريش‌! هر كس‌ مرا از روي‌ آن‌ بركند، اين‌ مقدار جايزه‌ دارد! و مي‌گفت: محمد گمان‌ مي‌كند كه‌ نگهبانان‌ جهنم ‌نوزده‌ تن‌اند پس‌ حساب‌ ده‌ تن‌ از آنان‌ با من‌؛ و شما همه‌ نه‌ تن‌ ديگر را دفع‌ كنيد.

يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ ‏

«كه» آن‌ آب‌ جهنده‌ «از صلب‌ مرد و ميان‌ استخوانهاي‌ سينه‌ زن‌ بيرون‌ مي‌آيد» به‌ اين‌ ترتيب‌، فرزند از هر دو آب‌ به‌ وجود مي‌آيد. ترائب: استخوانهاي‌ سينه‌ زن ‌است‌. به‌قولي‌ معني‌ آيه‌ اين‌ است: آن‌ آب‌ جهنده‌ از تمام‌ اجزاي‌ بدن‌ بيرون ‌مي‌آيد. در اين‌ صورت‌، مراد آيه‌ از آب‌ خارج‌ شده‌ از سينه‌ زن‌، آبي‌ است‌ كه‌ از خون‌ موجود در عروق‌ و بافتهايي‌ كه‌ به‌ سينه‌ها فرود مي‌آيد، تشكيل‌ شده‌ است‌ واز آنجا كه‌ پشت‌ مرد و سينه‌ زن‌ نزديكترين‌ بافتهاي‌ آب‌ مني‌ هستند، از اين‌ جهت ‌به‌ يادآوري‌ مخصوص‌ گرديده‌اند اما در حقيقت‌ همه‌ اجزاي‌ بدن‌ در تكوين‌ و ساختن‌ آب‌ مني‌ سهم‌ دارند. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ خصيه‌ مرد و تخمدان‌ زن‌ كه‌ محل‌ استقرار نطفه‌ هستند، هر دو در جوار كليه‌ها قرار گرفته‌اند و موقعيت‌ آنها تقريبا در پشت‌ و سينه‌ و نيمه‌ ستون‌ فقرات‌ مي‌باشد.

إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ ‏

«بي‌گمان‌ او بر بازگردانيدن‌ وي‌ به‌ خوبي‌ تواناست» يعني: قطعا خداي‌ سبحان‌ بردگربار آفريدن‌ انسان‌ با زنده ‌كردن‌ وي‌ پس‌ از مرگ‌ تواناست‌. مقاتل‌ در معني‌ آيه ‌مي‌گويد: «مراد اين‌ است‌ كه‌ اگر بخواهيم‌ او را از بزرگسالي‌ به‌ جواني‌، از جواني ‌به‌ كودكي‌ و از كودكي‌ به‌ حال‌ نطفه‌ برمي‌گردانيم‌». اگر نيك‌ تأمل‌ كنيم‌ به‌ خوبي ‌درمي‌يابيم‌ كه‌ مبدأ خود دليل‌ معاد است‌ زيرا پيدايش‌ انسان‌ به‌سبب‌ اجتماع‌ و بهم‌ آمدن‌ اجزايي‌ است‌ كه‌ در بدن‌ والدين‌ متفرق‌ و پراكنده‌ بوده‌اند پس‌ هرگاه‌ خداي ‌آفريننده‌ بر گردآوردن‌ اين‌ اجزاي‌ پراكنده‌ قادر است‌ تا بدانجا كه‌ از اين‌ اجزا انساني‌ تمام‌ را مي‌آفريند، بي‌گمان‌ او بعد از مرگ‌ انسان‌ و پراكنده‌ شدن‌ اجزاي‌ بدن‌وي‌ نيز بر گرد آوردن‌ اين‌ اجزا و تجديد ساماندهي‌ آنها توانا مي‌باشد.

يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ ‏

«آن‌ روز كه‌ راز ها همه‌ فاش‌ شود» يعني: خداوند جلّ جلاله  انسان‌ را در روزي‌ از نو مي‌آفريند كه‌ رازها از پرده‌ برون‌ افتد و در محك‌ سنجش‌ و در معرض‌ داوري‌ قرار داده‌ شود. سرائر: آنچه‌ كه‌ در دلها از عقايد، نيات‌ و غيره‌ پنهان‌ داشته‌ مي‌شود. پس‌ در اين‌ هنگام‌ است‌ كه‌ نيك‌ و بد اين‌ رازها از هم‌ متمايز گشته‌ و همه‌ چيز به‌صورت‌ شفاف‌ و روشن‌ شناخته‌ مي‌شود.

فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَلَا نَاصِرٍ ‏

«پس‌ آن‌گاه‌ او را نه‌ نيرويي‌ باشد و نه‌ ياوري» يعني: در آن‌ روز، نه‌ انسان‌ قوت ‌و نيرويي‌ ذاتي‌ دارد كه‌ خود را به‌وسيله‌ آن‌ از عذاب‌ الهي‌ برهاند و نه‌ هم‌ برايش ‌ياوري‌ است‌ كه‌ نصرتش‌ داده‌ و او را از عذابي‌ كه‌ بر وي‌ فرود آمده ‌است‌، نجات‌دهد.

وَالسَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ ‏

«و سوگند به‌ آسمان‌ بارش‌ انگيز» رجع: برگردانيدن‌ يك‌ چيز به‌ حالت‌ اوليه‌ آن ‌است‌ كه‌ مراد از آن‌ در اينجا: باران‌ مي‌باشد زيرا باران‌ از آسمان‌ به‌سوي‌ زمين ‌برمي‌گردد و مجددا از طريق‌ تبديل‌ شدن‌ به‌ بخار به‌ آسمان‌ مي‌رود و باز دوباره‌ به ‌زمين‌ بر مي‌گردد و همين‌ طور رفت‌وبرگشت‌ آن‌ تكرار مي‌شود. پس‌ اعجاز اين ‌آيه‌ كه‌ به‌ حقيقت‌ علمي‌ بزرگي‌ اشاره‌ مي‌كند، روشن‌ است‌.

وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ ‏

«و سوگند به‌ زمين‌ شكافدار» كه‌ براي‌ بيرون‌ آوردن‌ گياهان‌، اشجار، آتشفشانها و... شكافته‌ مي‌شود و اين‌ پديده‌ها از آن‌ بيرون‌ مي‌آيند.

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ‏

جواب‌ قسم‌ اين‌ است: «در حقيقت‌ قرآن‌ سخني‌ قاطع‌ است» كه‌ در ميان‌ حق‌ و باطل‌ فيصله‌ مي‌كند و جدايي‌ مي‌افگند.

وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ ‏

«و آن‌ هزل‌ نيست» يعني: قرآن‌ به‌ بازي‌ و شوخي‌ نازل‌ نشده ‌است‌ و لذا همه‌ آن‌ جدي‌ است‌ نه‌ شوخي‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ علي‌  رضی الله عنه‌ آمده است‌ كه رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «بي‌گمان‌ فتنه‌اي‌ در پيش‌ است‌». علي‌ مي‌گويد: گفتم‌؛ يا رسول‌الله ! پس‌ راه‌ بيرون‌ رفت‌ از آن‌ فتنه‌ چيست‌؟ فرمودند: «كتاب‌ الله تبارك‌ وتعالي: راه‌ بيرون‌ رفت‌ از آن‌ فتنه‌، كتاب‌ خداي‌ تبارك‌ و تعالي‌ است‌؛ فيه‌ نبأ من‌ قبلكم‌، وخبر ما بعدكم‌، وحكم‌ ما بينكم‌، هو الفصل‌ ليس‌ بالهزل‌، من‌ تركه‌ من‌ جبار قصمه‌ الله‌ ومن‌ ابتغي‌ الهدي‌ في‌ غيره‌ أضله‌ الله وهو حبل‌ الله‌ المتين‌، ونوره‌ المبين‌، وهو الذكر الحكيم‌، وهو الصراط المستقيم‌، وهو الذي‌ لا تزيغ‌ به‌ الأهواء ولا تلتبس‌ به ‌الألسنة‌ ولا تتشعب‌ معه‌ الآراء ولا يشبع‌ منه‌ العلماء ولا يمله‌ الأتقياء ولا يخلق‌ علي‌كثيره‌ الرد ولا تنقضي‌ عجائبه‌، هو الذي‌ لم‌ تنته‌ الجن‌ لما سمعته‌ أن‌ قالوا: إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً ‏ يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ من‌ علم‌ علمه‌ سبق‌ ومن‌ قال‌ به‌ صدق‌، ومن‌ حكم‌ به‌ عدل‌ ومن ‌عمل‌ به‌ أجر، ومن‌ دعا إليه‌ هدي‌ إلي‌ صراط مستقيم: در قرآن‌ خبر پيشينيان‌ شما، خبر پسينيان‌ شما و داوري‌ در ميان‌ شماست‌، قرآن‌ سخني‌ است‌ قاطع‌ و فيصله‌كن ‌كه‌ شوخي‌ و بازيچه‌ نيست‌. هر كس‌ آن‌ را از سر گردنكشي‌ و استكبار فرو گذارد، خداوند جلّ جلاله  او را كمرشكن‌ مي‌كند و هر كس‌ هدايت‌ را در غير آن‌ طلب‌ كند، خداوند جلّ جلاله  او را گمراه‌ مي‌كند. قرآن‌ ريسمان‌ مستحكم‌ خداوند جلّ جلاله  و نور مبين‌ او و ذكر حكيم‌ و صراط مستقيم‌ است‌. قرآن‌ است‌ كه‌ هواها با آن‌ به‌ كجي‌ و انحراف ‌نمي‌گرايند، زبانها بدان‌ التباس‌ و ابهام‌ پيدا نمي‌كنند، آرا بدان‌ شاخه‌شاخه ‌نمي‌شود، علما از آن‌ سير نمي‌شوند، پرهيزكاران‌ از آن‌ ملول‌ و دلتنگ‌ نمي‌گردند و با وجود بسياري‌ تكرار كهنه‌ نمي‌شود و عجايب‌ و شگفتي‌هاي‌ آن‌ به‌پايان ‌نمي‌آيد و قرآن‌ است‌ كه‌ چون‌ جنيان‌ آن‌ را شنيدند، بي‌درنگ‌ گفتند: (ما قرآن‌ عجيبي‌ را شنيديم‌ كه‌ به‌سوي‌ رشد راه‌ مي‌نمايد) «جن‌/2 ـ 1». هر كس‌ به‌ علم‌ قرآن ‌مجهز گشت‌، پيش‌ تاخت‌ و هر كس‌ به‌ قرآن‌ سخن‌ گفت‌، راست‌ گفت‌ و هر كس ‌به‌سوي‌ قرآن‌ دعوت‌ كرد، به‌سوي‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ شد».

إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً ‏

«آنان‌ نيرنگي‌ مي‌سگالند» يعني: كافران‌ با هدف‌ بي‌اثر كردن‌ دين‌ حقي‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آورده‌است‌، مكر و نيرنگي‌ سازمان‌ مي‌دهند؛

وَأَكِيدُ كَيْداً ‏

«و من‌ نيز تدبيري‌ مي‌كنم» يعني: من‌ نيز آنان‌ را از آنجا كه‌ نمي‌دانند، به ‌استدراج‌ مي‌كشانم‌ و آنان‌ را در برابر نيرنگشان‌ جزا مي‌دهم‌.

فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً ‏

«پس‌ كافران‌ را مهلت‌ ده» يعني: نابودي‌ عاجل‌ آنان‌ را از خداي‌ سبحان‌ نخواه ‌و به‌ آنچه‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ در كارشان‌ تدبير مي‌كند، راضي‌ باش‌ «واگذار آنان‌ را» امهال: واگذاشتن‌ و به‌تأخير افگندن‌ است‌ «اندك‌ زماني» يعني: مهلتشان‌ ده‌ به ‌مهلتي‌ نزديك‌، يا مهلتي‌ اندك‌ و به‌ زودي‌ خواهي‌ ديد كه‌ چه‌ عذاب‌ خفت‌باري‌ بر آنان‌ فرود خواهد آمد. تكرار فعل‌ و تغيير بنيه‌ ساختاري‌ آن‌ از «مهل‌» به‌ «امهل‌»، براي‌ مبالغه‌ در تهديد كافران‌ است‌ و چون‌ اين‌ مهلت‌ به‌سر آمد، خداوند جلّ جلاله  آنان‌ را در بدر گرفتار كرد و در فتح‌ مكه‌ جزيره‌العرب‌ را از پليدي ‌شرك‌ و بت‌پرستي‌ پاك‌ گردانيد.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره