تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره مطففین ﴾
مکی است و داراي 36 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره بهجهت افتتاح آن با اين فرموده حق تعالي: وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ ، مطففين ناميده شد. مطففين كسانياند كه در پيمانه و وزن، بهطرف زيان وارد ميكنند.
ابنعباس رضيالله عنهما در بيان سبب نزول ميگويد: وقتي رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به مدينه هجرت كردند، مردم مدينه از پليدترين كسان در امر وزن و پيمانه بودند پس خداي عزوجل سوره: وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ را نازل كرد و بعد از آن، آنان در وزن وپيمانه بهراستي و انصاف و استقامت گراييدند.
وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ
«واي بر مطففين» يعني: زيان و نابودي بر كساني باد كه از حقوق مردم در وزن و پيمانه ميكاهند. تطفيف: از طفيف يعني «اندك» و از طف، يعني «كناره يك چيز» برگرفته شده است. پس تطفيف، كاستن چيز اندكي از پيمانه يا وزن است و مطفف كسي است كه از حق طرف معامله خويش با كم كردن از اجناس پيمودني (كيلي) يا كشيدني (وزني) ميكاهد. بعيد نيست كه برخي از اين كمفروشان دوترازو، يا دو پيمانه داشتهاند كه با يكي از آنها براي مردم وزن، يا پيمانه ميكردهاند و با ديگري براي خود. يعني: چون ميستاندند، افزونتر ميسنجيدند وچون ميدادند، كم ميسنجيدند چنان كه ميفرمايد:
الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُواْ عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ
«كساني كه چون از مردمان پيمانه ميستانند، تمام ميستانند» يعني: كساني كه چون براي خود بپيمايند، با سختگيري در پيمانه و وزن، تمام ميگيرند؛
وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ
«و چون براي آنان پيمانه دهند يا وزن كنند، به آنان زيان ميرسانند» يعني: چون براي ديگران پيمانه دهند يا وزن كنند، وزن و پيمانه را كم ميدهند. شيخ ابوالقاسم قشيري: ميگويد: «لفظ مطفف شامل كم كردن در وزن و پيمانه، آشكار كردن عيب كالا يا پنهان كردن آن و طلب انصاف براي خود و ترك انصاف دادن براي ديگران، همه ميشود پس هر كس كه آنچه را براي خود ميپسندد، براي برادر مسلمان خويش نپسندد، او منصف و دادگر نيست و هر كسكه عيب مردم را ميبيند اما عيب خود را نميبيند، او نيز مطفف است و هر كس كه حق خود را از مردم ميطلبد اما حقوق آنان را نميدهد، او نيز از اين جمله است. پس جوانمرد كسي است كه حقوق مردم را ميپردازد و براي خود از كسي حقي نميطلبد». شايان ذكر است كه خداوند جلّ جلاله قوم شعيبعلیه السلام را به جهت آن نابود كرد كه در وزن و پيمانه زيان ميرسانيدند بعد از آنكه شعيبعلیه السلام مكررا آنان را نصيحت كرد: وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ... «هود / 85» كه تفسير و بيان آن گذشت.
در حديث شريف آمدهاست كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اين سوره را بر مردم مدينه تلاوت كردند و سپس فرمودند: «خمس بخمس، ما نقض قوم العهد إلا سلط عليهم عدوهم وما حكموا بغير ما أنزل الله إلا فشا فيهم الفقر ولا ظهرت فيهم الفاحشه إلا فشا فيهم الموت ولا طففوا المكيال إلا منعوا النبات وأخذوا بالسنين ولا منعوا الزكاة إلا حبس عنهم المطر: پنج چيز در برابر پنج چيز قرار دارد:
1 ـ هيچ قومي عهد خويش را نشكستند مگر اينكه دشمنشان بر آنان مسلط گردانيده شد.
2 ـ هيچ قومي بهغير آنچه كه خداي عزوجل نازل نموده حكم نكردند مگر اينكه فقر در ميانشان شيوع و گسترش يافت.
3 ـ فحشا در ميان هيچ قومي شيوع نيافت مگر اين كه مرگومير در ميانشان گسترش پيدا كرد.
4 ـ هيچ قومي در پيمانه كم ندادند مگر اينكه از رويش نباتات و رستنيها باز داشته شدند و قحطي بر آنان مسلط گردانيده شد.
5 ـ هيچ قومي زكات را بازنداشتند مگر اينكه باران از آنان باز داشته شد».
أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ
«مگر آنان نميدانند كه برانگيخته خواهند شد؟» يعني: آيا كساني كه مرتكب چنين كارهايي ميشوند، اين انديشه در خاطرشان خطور نميكند كه برانگيختني هستند و آنگاه از آنچه ميكنند، مورد پرسش قرار خواهندگرفت؟ چرا در اين امر تدبر و انديشه نكردند تا سرانجام با رسيدن به يقين در اين امر، آنچه را كه بايد از عاقبت آن بيمناك بود، فروگذارند؟ پس أَلَا يَظُنُّ سؤالي است از سر توبيخ و انكار و به تعجب افگندن از حال آنان. از يقين به «ظن» تعبير شد تا اشارهاي باشد به اين امر كه اگر كسي حتي به گمان برپايي قيامت باشد، بر ارتكاب همچو كارهاي زشتي جسارت نميكند، چه رسد به كسي كه به آن يقين دارد.
لِيَوْمٍ عَظِيمٍ
آري! آيا يقين نداشتهاند كه برانگيخته خواهندشد؛ «در روزي بزرگ» كه روز قيامت است. پس روز قيامت بدان جهت بزرگ است كه امور و رخدادهاي بزرگي در آن به وقوع ميپيوندد؛ از رستاخيز گرفته تا حساب و عقاب و ورود بهشتيان به بهشت و دوزخيان به دوزخ.
يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ
«روزي كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان به پاي ايستند» به انتظار فرمان او يا به انتظار جزا يا حسابش. اين تعبير خود بر بزرگي و فزوني گناه كمفروشان و درشتي مجازات آنان دلالت ميكند زيرا اين كار، خيانت در امانت و خوردن حق ديگران است. پس ملاحظه كنيم كه خداي سبحان انواعي از تهديد را در اين آيات با هم جمع كرده است.
كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ
«نه چنين است» كلا: براي ردع و تنبيه آنان از كمفروشي و نيز تنبيه و زجر بر تكذيب روز جزا نسبت به كافر، يا غفلت از رستاخيز و حساب نسبت به مؤمن است «بيگمان نامه فجار در سجين است» يعني: فجار نافرمان بدكار و منجمله كاهندگان حقوق مردم در پيمانه و وزن، در پرونده (سجل) اهل دوزخ ثبت شدهاند. يا در زندان و تنگناي سختي قرار دارند.
وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ
«و تو چه داني كه سجين چيست» اين سؤال براي بزرگنماياندن و هولناك نشان دادن جهنم است و به ما بعد خود يعني به اين فرموده حق تعالي ارتباطي ندارد: «كتابي است نوشته شده» يعني: كتابي كه نامهاي فجار دوزخي در آن ثبت شده است، كتابي است نگاشته شده. بهقولي: سجين كتابي است كه جمعكننده اعمال شر صادر شده از شياطين و كافران و فاسقان ميباشد. پس سجين ديوان شر است كه خداوند جلّ جلاله اعمال اشرار را در آن تدوين كرده است و از سجن به معني زندان است زيرا آن كتاب، سبب زنداني شدن و تنگ شدن كار بر اشرار در جهنم ميشود. بهقوليديگر: سجين در اصل سجيل و مشتق از سجل است كه كتاب اعمال ميباشد. بهقولي ديگر: سجين مكاني است در اسفلالسافلين و بنابراين تفسير، (كتاب مرقوم) تفسير سجين نيست بلكه تقدير سخن چنين ميشود: «نه چنين است بلكه كتاب نافرمانان در سجين است».
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ
«واي بر تكذيب كنندگان در آن روز» يعني: واي در روز قيامت بر كساني كه زنده شدن پس از مرگ را دروغ شمرده و پيام پيامآوران الهي را بهانكار گرفتهاند؛
الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ
«همان كساني كه روز جزا را تكذيب ميكنند» و منكر آنند.
وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ
«و جز هر تجاوز پيشه گناهكاري آن را به دروغ نميگيرد» يعني: جز هر بدكار ستمگري كه در گناه از حد گذشته و در به كارگيري اسباب آن فرورفته است، روز جزا را تكذيب نميكند.
إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ
«همان كه چون آيات ما» كه بر محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم نازل كردهايم؛ «بر او خوانده شود، گويد: اينها افسانههاي پيشينيان است» يعني: داستانهاي واهي و بياساسشان استكه آنها را برساخته و آرايش و پيرايش دادهاند.
كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ
«نه چنين است» كلا: تنبيه، هشدار و تكذيبي است بر اين تجاوزگران گناهكار از گفتن چنين سخنان باطلي «بلكه آنچه مرتكب ميشدند بر دلهايشان زنگار بسته است» يعني: گناهان و نافرمانيهايشان بسيار گشته و دلهايشان را فراگرفته است پس اين گناهان زنگاري است كه دلهايشان را در خود پوشانده است، از اين رو حق را انكار ميكنند. حسن ميگويد: «رين: زنگار» گناه بر بالاي گناه است تا بدانجا كه بسياري گناهان دل را نابينا و آن را سياه ميگرداند اما «طبع» اين است كه بر دلهايشان مهر گذاشته شود كه اين سختتر از زنگار است. درحديث شريف به روايت احمد، ترمذي و نسائي از ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إن العبد إذا أذنب ذنبا نكتت في قلبه نكتة سوداء، فإن تاب ونزع واستغفر صقل قلبه وإن عاد زادت حتي تغلف قلبه، فذلك الران الذي ذكره الله سبحانه في القرآن: چون بنده مرتكب گناهي شود، در قلب وي نقطه سياهي كوبيده ميشود پس اگر توبه كرد و دست كشيد و آمرزش خواست، قلب وي صيقل زده ميشود و اگر به گناه بازگشت، آن نقطه سياه افزوده ميشود تا آنكه قلبش را در غلافي فرو ميبرد. پس اين همان رين (زنگاري) است كه خداي سبحان از آن در قرآن ياد كرده است».
كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ
«نه چنين است» زهي پندار باطل كه آنان به هم ميبافند؛ «در حقيقت آنان در آن روز از ديدار پروردگارشان سخت محجوبند» يعني: كفار از ديدار پروردگارشان در روز قيامت محجوب و در پردهاند و از اين ديدار باز داشته ميشوند لذا مانند مؤمنان بهسوي حق تعالي نمينگرند پس چنانكه در دنيا از توحيد و يگانهپرستي در حجابند، همينگونه در آخرت از ديدار حق تعالي در حجاب ميباشند. مجاهد در تفسير آيه كريمه ميگويد: «آنها از كرامت و بخشايش حق تعالي بازداشته شده و محجوبند».
ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُوا الْجَحِيمِ
«سپس آنان يقينا در دوزخ درآيند» و همآغوش آن گردند و هرگز از آن بيرون شدني نيستند. بنابراين، آنها با وجود حرمان از ديدار خداي رحمان، اهل آتش جاويدان نيز هستند و قطعا ورود به دوزخ، سختتر از خوار كردن و محروم نمودنشان از آن كرامت است.
ثُمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ
«سپس به آنان گفته ميشود: اين همان است كه آن را به دروغ ميگرفتيد» يعني: نگهبانان جهنم از سر توبيخ و سركوفتزدن به آنان ميگويند: اين همان چيزي است كه شما در دنيا آن را به دروغ ميگرفتيد پس اينك آن را بنگريد و بچشيد.
كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ
آنگاه خداوند جلّ جلاله از آنچه كه براي نيكان آماده كردهاست چنين سخن ميگويد: «در حقيقت كتاب ابرار در عليين است» يعني: ايشان در زمره اهل عليين نوشته شدهاند. ابرار: فرمانبرداران نيكوكارند.
وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ
«و تو چه داني كه عليين چيست» يعني: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! چه چيز تو را آگاه ساخت كه عليين چيست؟ اين تعبير براي تفخيم و بزرگ نماياندن شأن عليين است؛
كِتَابٌ مَّرْقُومٌ
«كتابي است نوشته شده» يعني: عليين كتابي است كه نامهاي بهشتيان در آن نوشته شده است. يا كتابي است نشانهدار. همچنين عليين نام خود بهشت يا بلنديهاي آن نيز هست.
يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ
«كه مقربان شاهد آنند» يعني: فرشتگان، نزديك آن كتاب نوشته شده حاضر ميشوند و آن را ميبينند. يا معني اين است: فرشتگان در روز قيامت بر آنچه كه در آن كتاب است، گواهي ميدهند.
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ
«بيگمان نيكان در نعمت باشند» يعني: اهل طاعت در سراي آخرت در ناز و نعمت بزرگي قرار خواهند داشت كه نتوان قدر و اندازه آن را فراگرفت و سنجش كرد.
عَلَى الْأَرَائِكِ يَنظُرُونَ
آري! نيكان غرق در نعمت «بر تختها نشستهاند» ارائك: تختها و اورنگهاي سراپردههاي بهشتي است. اريكه بر تخت اطلاق نميشود مگر آنگاه كه تخت در حجله يعني در زير قبهاي قرار داشته باشد كه به پردهها و آرايشها آراسته باشد «مينگرند» بهسوي آنچه كه خداي عزوجل برايشان از ناز و نعمتها و اكرام واعزازها آماده كرده است. يا معني اين است: مينگرند بهسوي ذات ذوالجلال.
تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ
«در چهرههايشان تازگي ناز و نعمت را ميشناسي» يعني: چون ايشان را ببيني، ميداني كه از اهل ناز و نعمتاند، بهسبب نور، زيبايي، سپيدي، بهجت و تروتازگياي كه در چهرههايشان ميبيني زيرا خداوند جلّ جلاله در سيما و شكل و شمايل و زيبايي آنان چنان رونق و صفا و طراوتي بخشيده است كه هيچ توصيفكنندهاي آن را وصف نتواند كرد.
يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ
«از رحيق مختوم نوشانيده شوند» رحيق: شرابي است كه نه هيچ غش و ناخالصياي در آن است و نه چيزي كه آن را گنديده و فاسد كند. مختوم: آن استكه بر آن مهري نهاده شده است لذا از اينكه دستي به آن برسد، محفوظ و بازداشته شده است تا آنكه نيكان خود مهر آن را بر ميدارند.
خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ
«مهر آن از مشك است» يعني: آخرين طعم آن باده بهشتي، بوي مشك است و چون شخص نوشنده دهانش را از آخرين جرعه آن بردارد، بوي آن را همچون بوي مشك مييابد. يا معني اين است: ظرفهاي بهشت، اعم از جامها و كوزههاي آن با مشك مهر زده شده است «و مشتاقان بايد در اين امر بر يكديگر پيشي گيرند» تنافس: مشاجره و كشمكش بر سر تصاحب يك چيزي است كه هر كس آن را براي خودش ميخواهد لذا بر سر آن با ديگران رقابت ميكند، بر آن بخل ميورزد و آن را در حوزه اختصاص خودش درميآورد. در حديث شريف آمده است: «هر مؤمني كه به مؤمن تشنهاي جرعه آبي بنوشاند، خداوند جلّ جلاله در روز قيامت او را از رحيق مختوم مينوشاند و هر مؤمني كه مؤمن گرسنهاي را اطعام كند، خداوند جلّ جلاله او را از ميوههاي بهشت اطعام ميكند و هر مؤمني كه مؤمن برهنهاي را بپوشاند، خداوند جلّ جلاله او را از لباسهاي سبز بهشتي ميپوشاند».
وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ
«و آميزه آن از تسنيم است» يعني: آميزه آن شراب سر به مهر، از تسنيم است. تسنيم شرابي است كه از بالا بر بهشتيان فرو ريختانده ميشود و بهترين شرابهاي بهشت است.
عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ
«چشمهاي كه مقربان از آن مينوشند» يعني: رحيق، يا تسنيم چشمهاي است كه بهشتيان جامهاي خويش را با آن ميآميزند در حالي كه مقربان از آن بهطور خالص مينوشند. پس رحيق داراي چهار صفت است:
1 ـ شرابي است سر به مهر.
2 ـ مهر آن از مشك است.
3 ـ در محل رقابت و در معرض رغبت قرار دارد.
4 ـ آميزه آن از تسنيم است.
عبدالله بن مسعود رضی الله عنه ميگويد: «تسنيم چشمهاي است در بهشت كه صرفا مقربان از آن مينوشند و اصحاب يمين نيز جامهايشان را با آميزهاي از آن خشبو و معطر ميكنند».
إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ
«بيگمان كساني كه جرم ميكردند، به مؤمنان ميخنديدند» يعني: مؤمنان را در دنيا مسخره ميكردند و به ريشخند ميگرفتند. مراد از آنان: كفار قريش و ديگر كفارند.
علما در بيان سبب نزول اين آيه كريمه دو روايت ذكر كردهاند: بنا بر روايت اول، مراد از «مجرمان» بزرگان مشركين مانند ابوجهل، وليدبن مغيره و عاصي بن وائل سهمي هستند كه عمار، صهيب، بلال و غير ايشان از فقراي مسلمين را مورد استهزا قرار ميدادند. در روايت دوم آمده است: عليبنابيطالب رضی الله عنه با جمعي از مسلمانان از راه ميگذشت پس منافقان به ايشان خنديده و با چشم و ابرو ايشان را مورد تمسخر قرار دادند آنگاه نزد ياران منافق رفتند و گفتند: امروز مرد كله طاس را ديديم! و همه آنان از اين سخن خنديدند. و قبل از آنكه علي رضی الله عنه نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برسد، اين آيه نازل شد.
وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ
«و چون از كنارشان ميگذشتند، با هم اشاره چشم و ابرو رد و بدل ميكردند» به منظور تحقير، تمسخر و عيبجويي ايشان از اينكه مسلمان گرديدهاند. غمز: فروافگندن و حركت دادن چشم و ابرو از سر تمسخر يا به منظور خير يا شر ديگري است ولي اكثرا اين كار به منظور شر و بدي انجام ميگيرد.
وَإِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمُ انقَلَبُواْ فَكِهِينَ
«و هنگامي كه» كفار «نزد خانواده خود بازميگشتند» از مجالس و محافل خود؛ «بازميگشتند شادمان» از حال و وضعي كه دارند و از اينكه مؤمنان را مورد ريشخند و تمسخر قرار دادهاند. يا چون به خانههايشان بازميگشتند، هر ناز و نعمتي را كه ميخواستند در آنها مييافتند. البته دادن اين نازونعمت برايشان «استدراج» بود.
وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاء لَضَالُّونَ
«و چون» كافران «مؤمنان را ميديدند، ميگفتند: همانا اينان گمراهند» در پيروي خود از محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم و تمسك به آنچه كه او آورده است و فروگذاشتن نعمتها و لذتهاي نقد و آماده دنيا.
وَمَا أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حَافِظِينَ
«و حال آن كه بر آنان نگهبان فرستاده نشده بودند» يعني: آنان از جانب خداي سبحان بر مسلمانان بازرس گمارده نشده بودند تا نگهبان احوال و اعمالشان باشند بلكه مكلف شده بودند تا در خويشتن خويش بنگرند و امور خود را به صلاح و سامان آورند پس پرداختن به خود از مشغول شدن به عيبجويي ديگران برايشان سزاوارتر بود.
فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ
«حال امروز» يعني: در روز آخرت «مؤمنانند كه بر كافران خنده ميزنند» آنگاه كه آنان را در عذاب الهي خوار و ورشكسته و بيمقدار ميبينند.
عَلَى الْأَرَائِكِ يَنظُرُونَ
«بر تختها نشسته نظاره ميكنند» يعني: درحاليكه مؤمنان در ناز و نعمت و با فرو شكوهي چشمنواز بر تختهاي مكلل و اورنگهاي مجلل تكيه دادهاند، بهسوي دشمنان خداي عزوجل مينگرند كه در دوزخ عذاب ميشوند. كعب ميگويد: «در ميان بهشت و دوزخ روزنههايي است پس چون مؤمن بخواهد كه بهسوي دشمني كه در دنيا داشته است بنگرد، از برخي از اين روزنهها سر ميكشد». يا معني اين است: مؤمنان بر تختها نشسته به سوي پروردگار عزوجل خويش مينگرند.
هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ
«آيا كافران در برابر آنچه كرده بودند جزا داده شدند؟» استفهام تقريري است. يعني آري! به كفار در برابر تمسخر و استهزايشان در دنيا نسبت به مؤمنان، جزا نازل گرديد. ثواب: آنچه كه بر بنده در برابر عملش داده ميشود و در خير و شر هر دو بهكار ميرود. گويي خداوند جلّ جلاله به مؤمنان ميگويد: آيا كفار را در برابر اعمالشان و از آن جمله تمسخر و خنديدن به شما مؤمنان جزا داديم يا خير؟ پس اين سخن بر شادماني مؤمنان ميافزايد زيرا نمايانگر حرمت نهادن بيشتر به آنان و سبك انگاشتن و بيمقدار نشان دادن دشمنانشان است.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره