تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ نازعات

مکی‌ است‌ و داراي 46 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ با سوگند الهي‌ به‌ «نازعات‌» كه‌ عبارت ‌از فرشتگان‌ قبض‌ كننده‌ ارواح‌ بني‌آدم‌اند، «نازعات‌» ناميده‌ شد. نام‌ ديگر اين‌ سوره‌ «ساهره‌» يعني‌ «زمين‌ محشر» است‌ كه‌ بيان‌ آن‌ در آيه‌ (14) آمده ‌است‌.

وَالنَّازِعَاتِ غَرْقاً ‏

«سوگند به‌ كساني‌ كه‌ ارواح‌ را به‌ سختي‌ بيرون‌ مي‌كشند» يعني: سوگند به ‌فرشتگاني‌ كه‌ ارواح‌ بندگان‌ را از اجسادشان‌ با كشيدني‌ سخت‌ بيرون‌ مي‌كشند چنان‌كه‌ كشنده‌ كمان‌ دو سوي‌ آن‌ را به‌ سختي‌ مي‌كشد چراكه‌ آن‌ فرشتگان‌ ارواح‌ را از انتهاي‌ بدن‌ بيرون‌ مي‌كشند.

وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطاً ‏

«و سوگند به‌ فرشتگاني‌ كه‌ بيرون‌ مي‌آورند بيرون‌ آوردني» يعني: ارواح‌ را از اجساد به‌ سرعت‌ و سهولت‌ بيرون‌ مي‌آورند. نشط: گرفتن‌ به‌سرعت‌ است‌. به‌قولي: ناشطات‌؛ بيرون‌آورندگان‌ ارواح‌ مؤمنانند به‌نرمي‌ و راحتي‌ و نازعات: بيرون ‌كشندگان‌ ارواح‌ كافرانند به‌سختي‌ و درد.

وَالسَّابِحَاتِ سَبْحاً ‏

«و سوگند به‌ فرشتگاني‌ كه‌ شناكنان‌ شناورند» يعني: فرشتگاني‌ كه‌ براي‌ رساندن‌ فرمان‌ خداوند جلّ جلاله  شناكنان‌ و شتابان‌ از آسمان‌ فرود مي‌آيند.

فَالسَّابِقَاتِ سَبْقاً ‏

«پس‌ سوگند به‌ فرشتگاني‌ كه‌ سبقت‌ مي‌گيرند به‌ سبقت‌كردني» ايشان ‌فرشتگاني‌اند كه‌ ارواح‌ مؤمنان‌ را سبقت‌كنان‌ به‌سوي‌ بهشت‌ مي‌برند.

فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً ‏

«پس‌ سوگند به‌ فرشتگاني‌ كه‌ امر را تدبير مي‌كنند» تدبير فرشتگان‌ براي‌ امر: عبارت‌ از فرود آوردن‌ حلال‌ و حرام‌ با تفاصيل‌ آنها و كارپردازي‌ براي‌ اهل‌ زمين ‌در بادها و بارانها و غير آن‌ است‌. نقل‌ است‌ كه: تدبير و ساماندهي‌ امر دنيا به‌ چهار تن‌ از فرشتگان‌ سپرده‌ شده ‌است‌؛ جبرئيل‌، ميكائيل‌، عزرائيل‌ و اسرافيل علیهم السلام . پس‌ جبرئيل‌؛ برگمارده‌ بادها و لشكرهاست‌، ميكائيل: برگمارده‌ بارانها و رستني‌هاست‌، عزرائيل: برگمارده‌ گرفتن‌ ارواح‌ است‌ و اسرافيل: برگمارده ‌فرود آوردن‌ فرمان‌ بر ايشان‌ مي‌باشد. جواب‌ قسم‌ محذوف‌ است‌، يعني‌ سوگند به‌آنچه‌ ذكر شد كه‌ شما بعد از مرگ‌ برانگيخته‌ مي‌شويد.

يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ‏

«آن‌ روز كه‌ لرزنده‌ بلرزد» اين‌ واقعه‌ در هنگام‌ دميدن‌ اسرافيل‌علیه السلام  در صور اول ‌روي‌ مي‌دهد كه‌ به‌ سبب‌ آن‌ همه‌ خلايق‌ مي‌ميرند و زمين‌ و كوهها همه‌ در آن‌ به‌جنبش‌ و اضطراب‌ درمي‌آيند؛

تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ ‏

«و از پي‌ آن‌ از پي‌ آينده‌ درآيد» رادفه: نفخه‌ دوم‌ است‌ كه‌ با آن‌ رستاخيز برپا مي‌شود. پس‌ نفخه‌ اول‌ خلق‌ را مي‌ميراند و نفخه‌ دوم‌ آنان‌ را زنده‌ مي‌گرداند.

قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ ‏

«در آن‌ روز دلهايي‌ ترسان‌ و لرزانند» واجفه: دلهاي‌ مضطرب‌، نگران‌ و لرزاني‌ هستند كه‌ بر اثر مشاهده‌ هول‌ و هراسهاي‌ روز قيامت‌ سخت‌ هراسان‌ مي‌شوند.

أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ ‏

«ديدگان‌ آنها فروافتاده» يعني: چون‌ كساني‌ كه‌ بر غير اسلام‌ مرده‌اند، هول ‌و هراسهاي‌ روز قيامت‌ را مشاهده‌ كنند بر چشمانشان‌ خواري‌ و خضوع‌ و فروافتادگي‌ چيره‌ مي‌شود.

يَقُولُونَ أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ ‏

«مي‌گويند» كافران‌؛ همانان‌ كه‌ در دنيا منكر رستاخيز بوده‌اند: «آيا ما به‌ حالت ‌نخستين‌ بازگردانيده‌ مي‌شويم‌؟» اين‌ سخن‌ را هنگامي‌ از روي‌ استبعاد مي‌گويند كه ‌به‌ آنان‌ گفته‌ شود: شما بعد از مرگ‌ برانگيخته‌ شده‌ و از نو زنده‌ مي‌شويد. يعني: آيا بعد از آن‌كه‌ در گودال‌ قبرهايمان‌ قرار بگيريم‌، مجددا به‌ حال‌ اول‌ برگردانده‌ شده‌ و بعد از مرگ‌ زنده‌ مي‌شويم‌؟! حافره: زندگي‌ نخستين‌ است‌. اعراب‌ مي‌گويند: «فلان‌ رجع‌ في‌ حافرته: فلان‌ به‌ راهي‌ كه‌ از آن‌ آمده ‌بود، برگشت‌».

أَئِذَا كُنَّا عِظَاماً نَّخِرَةً ‏

آن‌گاه‌ بر استبعاد خويش‌ افزوده‌ و مي‌گويند: «آيا وقتي‌ ما استخوان‌ ريزه‌هايي ‌پوسيده‌ شديم» بار ديگر برانگيخته‌ شده‌ و زندگي‌ را از سر مي‌گيريم‌؟ در حالي‌ كه ‌اين‌ دورترين‌ حالت‌ از زندگي‌ است‌؟.

قَالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ ‏

«گفتند: در اين‌ صورت‌ اين‌ برگشتي‌ زيان‌ آور است» يعني: اگر مجددا بعد از مرگ‌ به‌ زندگي‌ برگردانده‌ شويم‌، قطعا زيانكار خواهيم‌ بود زيرا در آن‌ صورت ‌تهديدهاي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم در مورد ما جامه‌ عمل‌ مي‌پوشد و سخنان‌ او در حق‌ ما راست‌ مي‌شود. اين‌ سخن‌ را نيز از روي‌ استهزا گفتند.

محمدبن‌كعب‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: چون‌ آيه‌ أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ نازل‌ شد، كفار قريش‌ گفتند: اگر بعد از مرگ‌ خويش‌ دوباره‌ زنده‌ شويم‌، در اين‌ صورت‌ زيانكار خواهيم‌ بود! پس‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد.

فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ ‏

سپس‌ خداوند متعال‌ در رد سخنانشان‌ مي‌فرمايد: «جز اين‌ نيست‌ كه‌ آن‌ يك ‌بانگ‌ تند است» يعني: اي‌ منكران‌! قيامت‌ را دور از تصور نپنداريد و فكر نكنيد كه‌ پديد آوردن‌ آن‌ بر خداي‌ عزوجل‌ دشوار مي‌باشد زيرا قيامت‌ به‌ يك‌ فرياد سخت‌ وابسته‌ است‌ و اين‌ همان‌ نفخه‌ دوم‌ است‌ كه‌ با دميدن‌ آن‌ قيامت‌ برپا مي‌شود.

فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ ‏

«پس‌ بناگاه‌ آنان‌ در هامون‌ رستاخيز باشند» ساهره: زمين‌ سپيدي‌ است‌ كه‌ خداي ‌سبحان‌ آن‌ را پديد مي‌آورد و خلايق‌ را بر روي‌ آن‌ محاسبه‌ مي‌كند.

هَلْ أتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى ‏

«آيا داستان‌ موسي» يعني: اخبار وي‌ «به‌ تو رسيده ‌است‌؟» اين‌ خطابي‌ است ‌براي‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌قصد تسليت‌ و دلجويي‌ ايشان‌ در برابر تكذيب‌ قومشان‌. يعني: اي‌ پيامبر! بدان‌ كه‌ داستان‌ موسي‌علیه السلام  با فرعون‌ سركش‌ و قوم‌ وي‌ نيز همين‌گونه‌ بود زيرا او نيز در دعوت‌ فرعون‌ با تكذيب‌ روبه‌رو شد و متحمل‌ سختي‌هاي ‌فراواني‌ گرديد. چنان‌كه‌ اين‌ آيه‌ تهديدي‌ است‌ براي‌ كفار كه‌ اگر به‌ تكذيب‌ خود ادامه‌ دهند، سرانجامي‌ مانند سرانجام‌ فرعون‌ و كسان‌ وي‌ ـ كه‌ از آنان‌ بسيار نيرومندتر و با شوكت‌تر بوده‌اند ـ در انتظارشان‌ خواهد بود و خداي‌ سبحان‌ چنان‌كه‌ فرعون‌ و قومش‌ را عبرتي‌ براي‌ جهانيان‌ گردانيد، آنان‌ را نيز به‌ سرنوشتي‌ همانند روبرو خواهد كرد.

إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ‏

«آن‌گاه‌ كه‌ پروردگارش‌ او را» يعني: موسي‌علیه السلام  را «ندا در داد در وادي ‌مقدس» يعني: مبارك‌ و مطهر، كه‌ نام‌ آن‌ وادي‌ مقدس‌ «طوي» است‌ و در كوه‌ سينا واقع‌ است‌.

اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ‏

آري‌! ندا در داد كه‌ اي‌ موسي: «به‌سوي‌ فرعون‌ برو كه‌ او سر به‌ طغيان ‌برداشته ‌است» يعني: در عصيان‌ و تكبر و كفر از حد گذشته ‌است‌.

فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى ‏

«پس‌ بگو» به‌ وي‌ «آيا سر آن‌ داري‌ كه‌ به‌ پاكيزگي‌ گرايي‌؟» يعني: بعد از آن‌كه ‌پيش‌ فرعون‌ رسيدي‌، به‌ او بگو: آيا بر آن‌ هستي‌ كه‌ با طاعت‌ و ايمان‌ از شرك‌ و عصيان‌ پاكيزه‌ شوي‌؟ بدين‌سان‌ موسي‌علیه السلام  مأمور گرديد تا در گام‌ نخست‌ با فرعون ‌از در نرمش‌ و ملايمت‌ درآيد.

وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى ‏

«و» آيا سر آن‌ داري‌ كه‌ «تو را به‌سوي‌ پروردگارت‌ راه‌ نمايم‌ تا پروا بداري‌؟» يعني: تو را به‌سوي‌ شناخت‌، يگانگي‌ و پرستش‌ خداوند جلّ جلاله  ارشاد كنم‌، در نتيجه‌ از عذاب‌ وي‌ بترسي‌؟ شايان‌ ذكر است‌ كه‌ خشيت‌ و ترس‌ جز از كسي‌ كه‌ راهيافته‌ و رشيد باشد، پديد نمي‌آيد.

فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى ‏

«پس‌ معجزه‌ بزرگ‌ را بدو نمود» يعني: موسي‌علیه السلام  نزد فرعون‌ رفت‌ و دعوت‌ حق ‌را به‌ وي‌ رساند آن‌گاه‌ معجزه‌ بزرگ‌ و نشانه‌ سترگي‌ را كه‌ دليل‌ راستگويي‌ وي‌ در ادعاي‌ نبوت‌ بود، به‌ او نماياند و آن‌ معجزه‌، تبديل‌ شدن‌ عصاي‌ وي‌ به‌ اژدها يا عصا و يد بيضا هر دو بود زيرا هر دو در حكم‌ يك‌ معجزه‌ بودند.

فَكَذَّبَ وَعَصَى ‏

«ولي‌ تكذيب‌ كرد» فرعون‌ موسي‌علیه السلام  را با آنچه‌ كه‌ آورده‌ بود «و عصيان ‌كرد» خداي‌ عزوجل‌ را لذا از وي‌ فرمان‌ نبرد.

ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى ‏

«سپس‌ روي‌ برتافت» فرعون‌ و پشت‌ كرد از ايمان‌، يا از موسي‌علیه السلام  «تدبيركنان» يعني: در حالي‌ كه‌ به‌ فساد در روي‌ زمين‌ مي‌كوشيد و در معارضه‌ و مقابله‌ با آنچه‌ كه‌ موسي‌علیه السلام  آورده‌ بود، به‌ تكاپو افتاده‌ بود.

فَحَشَرَ فَنَادَى ‏

«پس‌ گرد آورد» يعني: فرعون‌ لشكريان‌ خود را براي‌ جنگ‌ و نبرد گرد آورد، يا جادوگران‌ را براي‌ مقابله‌ با موسي‌علیه السلام  گرد آورد، يا مردم‌ را براي‌ حضور در صحنه‌ گرد آورد تا آنچه‌ را كه‌ روي‌ مي‌دهد، مشاهده‌ كنند «پس» خودش‌ يا به‌وسيله‌ منادي‌اي‌ «ندا در داد» در آن‌ جمع‌؛

فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى ‏

«و گفت: پروردگار برتر شما منم» مراد فرعون‌ ملعون‌ اين‌ بود كه‌ پروردگاري‌ برتر از وي‌ وجود ندارد.

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى ‏

«و خدا هم‌ او را به‌ عذاب‌ دنيا و آخرت‌ گرفتار كرد» يعني: خداوند جلّ جلاله  او را فروگرفت‌؛ پس‌ او را مجازات‌ كرد به‌ مجازات‌ آخرت‌ كه‌ همانا عذاب‌ دوزخ‌ است ‌و به‌ مجازات‌ نخستين‌ كه‌ همانا عذاب‌ دنيا با غرق ‌كردن‌ وي‌ در درياي‌ سرخ‌ بود تا هر كس‌ خبرش‌ را مي‌شنود، از او پند و عبرت‌ بگيرد.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى ‏

«بي‌گمان‌ در اين‌ ماجرا براي‌ هر كس‌ كه‌ بترسد، عبرتي‌ است» يعني: در داستان ‌فرعون‌ و آنچه‌ كه‌ با او انجام‌ شد، براي‌ كسي‌ كه‌ شأن‌ و حال‌ وي‌ چنين‌ است‌ كه‌ از خدا جلّ جلاله  مي‌ترسد و از او پروا مي‌دارد، عبرتي‌ است‌ بزرگ‌.

بعد از بيان‌ داستان‌ موسي‌ و فرعون‌، بار ديگر خطاب‌ حق‌ تعالي‌ متوجه‌ منكران ‌رستاخيز مي‌شود، با ارائه‌ اين‌ حجت‌ كه‌ بازآفريني‌ خلق‌ از آفرينش‌ ابتدايي‌ آن‌ بر وي‌ آسانتر است‌ پس‌ مي‌فرمايد:

أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا ‏

«آيا شما در آفرينش‌ استوارتريد يا آسمان» يعني: آيا آفرينش‌ شما بعد از مرگ ‌و برانگيختن‌ مجددتان‌ سخت‌تر و دشوارتر است‌ يا آفرينش‌ آسمان‌؟ «الله آن‌ را بناكرد» پس‌ هر كس‌ بر آفرينش‌ آسماني‌ كه‌ داراي‌ همچو جرم‌ و جسامت‌ بزرگي‌است‌ قادر باشد، آسماني‌ با اين‌ عجايب‌ صنعت‌ و شگفتي‌هاي‌ قدرت‌ كه‌ فقط زواياي‌ محدودي‌ از آن‌ براي‌ بينندگان‌ هويداست‌؛ همچو كسي‌ چگونه‌ از بازآفريني‌ اجسامي‌ كه‌ بعد از آفرينش‌ نخستين‌ آنها را ميرانده ‌است‌، ناتوان ‌مي‌باشد؟.

رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا ‏

آري‌! خداوند جلّ جلاله  آسمان‌ را بنا كرد و «سقفش‌ را بلند بركشيد» يعني: آن‌ را همچون‌ بناي‌ مرتفعي‌ بر فراز زمين‌ قرار داد و سقف‌ آن‌ را برافراشت‌ «پس‌ آن‌ را استوار كرد» يعني: آسمان‌ را در خلقت‌ استوار و به‌ اندازه‌ و در شكل‌ و هيئت ‌درست‌ و با اعتدال‌ گردانيد كه‌ نه‌ در آن‌ خللي‌ است‌، نه‌ كجي‌ و انحرافي‌ و نه‌ سستي‌ و شگافي‌. آري‌! هر كس‌ از ابعاد هول‌ انگيز كهكشانها اندك‌ شناختي‌ داشته‌ باشد، يقينا عظمت‌ آسمان‌ را درك‌ مي‌كند و در مي‌يابد كه‌ بازآفريني‌ انسان‌ ـ حتي‌ در مقياس‌ تصورات‌ عقلي‌ بشر ـ از آفرينش‌ آسمان‌ بسيار ساده‌تر است‌.

وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا ‏

«و شبش‌ را تاريك‌ و روزش‌ را آشكار گردانيد» يعني: روزش‌ را با روشنگري ‌خورشيد بارز و نمايان‌ گردانيد. يا معني‌ اين‌ است: خداوند جلّ جلاله  پديده‌ شب‌ را از آسمانها برداشت‌ به‌ اين‌ مفهوم‌ كه‌ آسمانها شب‌ ندارند بلكه‌ همه‌ روشن‌ مي‌باشند زيرا شب‌ پديده‌اي‌ محلي‌ در بعضي‌ از اجرام‌ فلكي‌ است‌ نه‌ در همه‌ آنها.

وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا ‏

«و زمين‌ را بعد از اين» يعني: بعد از آفرينش‌ آسمان‌ «هموار كرد» يعني: گستراند و آن‌ را براي‌ زيست‌ انسان‌ آماده‌ كرد و آن‌ را در شكل‌، بيضوي‌ گردانيد كه‌ ـ برعكس‌ آنچه‌ معروف‌ است‌ ـ تماما كروي‌ نيست‌ زيرا زمين‌ از يك‌ كرانه ‌خود پهن‌ مي‌باشد. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ هر چند گستراندن‌ و هموار كردن‌ زمين ‌به‌شكل‌ بيضوي‌ بعد از آفرينش‌ آسمان‌ بود اما زمين‌ به‌صورت‌ اوليه‌ خود قبل‌ ازآفرينش‌ آسمان‌ آفريده‌ شده‌ بود چنان‌كه‌ در آيات‌ «11 ـ 9» سوره‌ «سجده‌» گذشت‌. شيخ‌ سعيد حوي‌ در تفسير «الأساس‌» مي‌گويد: «از آيات‌ قرآن‌ و انكشافات‌ علم‌ هر دو چنين‌ بر مي‌آيد كه‌ خلقت‌ آسمان‌ به‌ عنوان‌ يك‌ كل‌ كه‌ شامل ‌كهكشانهاي‌ اين‌ كائنات‌ و توابع‌ آنهاست‌ بر خلقت‌ زمين‌ مقدم‌ بوده‌ است‌ اما خلقت ‌آسمانهاي‌ هفت‌گانه‌ كه‌ خود پديده‌هاي‌ غيبي‌اي‌ هستند و علم‌ و ادراك‌ بشر هرگز به‌ آنها راه‌ نيافته‌ است‌، بعد از خلقت‌ زمين‌ بوده‌ است‌».

شاه‌ ولي‌الله دهلوي‌ مي‌گويد: همواركردن‌ زمين‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد؛

أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءهَا وَمَرْعَاهَا ‏

«از زمين‌ آب‌ و چراگاه‌ آن‌ را بيرون‌ آورد» يعني: از زمين‌ جويباران‌، درياها و چشمه‌ها را منفجر گردانيد و از آن‌ چراگاهش‌ ـ يعني‌ گياهاني‌ را كه‌ براي‌ چراي ‌حيوانات‌ آماده‌ باشد ـ بيرون‌ آورد و اين‌ معني‌ شامل‌ ارزاق‌ و ميوه‌هايي‌ كه‌ انسانها از آن‌ بهره‌ مي‌گيرند، نيز مي‌شود.

وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا ‏

«و كوهها را استوار كرد» و آنها را مانند ميخهايي‌ براي‌ زمين‌ گردانيد تا زمين ‌ساكنان‌ خود را مضطرب‌ و ناآرام‌ نگرداند.

مَتَاعاً لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ ‏

آري‌! حق‌ تعالي‌ همه‌ اين‌ كارها را كرد؛ «براي‌ بهره‌مندي‌ شما و چهارپايانتان» تا در زمين‌ به‌راحتي‌ زندگي‌ كنيد و از نعمتهاي‌ فراوان‌ آن‌ برخوردار شويد. پس ‌بدانيد كه‌ هر كس‌ بر آفرينش‌ اين‌همه‌ پديده‌هاي‌ عظيم‌ توانا باشد، بدون‌ شك‌ بر بازآفريني‌ آنها نيز تواناست‌ بلكه‌ بر بازآفريني‌ آنها تواناتر است‌.

فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى ‏

«پس‌ چون‌ آن‌ هنگامه‌ بزرگ‌ در رسد» يعني: آن‌ گاه‌ كه‌ بلا و مصيبت‌ سخت‌ و بزرگي‌ كه‌ از همه‌ بلاها و مصايب‌ ديگر بزرگتر است‌، در رسد. و آن‌ عبارت‌ از نفخه‌ دوم‌ است‌ كه‌ اهل‌ بهشت‌ را به‌ بهشت‌ و اهل‌ دوزخ‌ را به‌ دوزخ‌ مي‌سپارد؛

يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى ‏

«آن‌ روز است‌ كه‌ انسان‌ آنچه‌ را كه‌ عمل‌ كرده‌ بود» از خير يا شر «به‌ ياد مي‌آورد» زيرا او اعمال‌ خود را به‌طور مدون‌ در كارنامه‌ خويش‌ مشاهده‌ مي‌كند درحالي‌ كه‌ از فرط غفلت‌ يا طول‌ مدت‌، آنها را فراموش‌ كرده‌ بود.

وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَى ‏

«و جهنم‌ براي‌ هر كه‌ درنگرد آشكار شود» يعني: جهنم‌ به‌گونه‌اي‌ آشكار مي‌شود كه‌ بر كسي‌ پنهان‌ نمي‌ماند. مقاتل‌ مي‌گويد: «پرده‌ و حجاب‌ از جهنم‌ برداشته ‌مي‌شود و خلق‌ به‌سوي‌ آن‌ مي‌نگرند». در آن‌ هنگام‌ است‌ كه‌ مؤمن‌ با ديدن‌ آن‌، قدر اين‌ نعمت‌ خداوند جلّ جلاله  را بر خود كه‌ از آن‌ به‌سلامت‌ مانده‌ است‌ مي‌داند و اما كافر؛ پس‌ ديدن‌ آن‌، غمي‌ بر غم‌ و حسرتي‌ بر حسرتش‌ مي‌افزايد.

فَأَمَّا مَن طَغَى ‏

«و اما كسي‌ كه‌ از حد گذشته‌ باشد» در كفر و گناهان‌.

وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ‏

«و زندگاني‌ اين‌جهاني‌ را برگزيده‌ باشد» بر آخرت‌؛ با پيروي‌ از شهوات‌ پس‌ نه ‌براي‌ آن‌ آمادگي‌ گرفته ‌باشد و نه‌ به‌ عمل‌ اهل‌ بهشت‌ عمل‌ كرده‌ باشد. ابن‌ كثير مي‌گويد: «يعني‌ دنيا را بر دين‌ و آخرت‌ خويش‌ مقدم‌ ساخته‌ باشد»؛

فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى ‏

«پس‌ بي‌شك‌ دوزخ‌ همان‌ جايگاه‌ اوست» به‌زودي‌ در آن‌ جاي‌ خواهد گرفت‌ و جز دوزخ‌ جايگاه‌ ديگري‌ براي‌ او نيست‌.

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى ‏

«و اما كسي‌ كه‌ از ايستادن‌ در پيشگاه‌ پروردگارش‌ ترسيده‌باشد» در موقف‌ حساب‌ و حشر در روز قيامت‌ «و نفس‌ خود را از هوي‌ و هوس‌ بازداشته‌ باشد» يعني: بر نفس‌ خود نهيب‌ زده‌ و آن‌ را از گرايش‌ به‌ گناهان‌ و محرماتي‌ كه‌ به‌ آنها اشتها مي‌ورزد، مهار كرده ‌باشد؛

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى ‏

«پس‌ بي‌گمان‌ بهشت‌ جايگاه‌ اوست» كه‌ در آن‌ فرود مي‌آيد و جاي‌ مي‌گيرد، نه‌ در غير آن‌. سهل‌ مي‌گويد: «ترك‌ هوي‌ كليد بهشت‌ است‌، به‌ دليل‌ اين‌ دو آيه ‌كريمه‌».

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: اين‌ دو آيه‌ در شأن‌ مصعب‌بن‌عمير و برادرش‌ عامربن‌عمير رضي‌الله عنهما نازل‌ گرديد اما مفاد آن‌ عام‌ است‌ درباره‌ هر مؤمني‌ كه‌ از خداوند جلّ جلاله  ترسيده‌ و از هواي‌ نفس‌ خويش‌ پيروي‌ نكند.

يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا

«از تو درباره‌ قيامت‌ مي‌پرسند كه‌ فرارسيدنش‌ چه‌ وقت‌ است‌؟» مرساها: يعني ‌استقرار آن‌، چون‌ استقرار و لنگر انداختن‌ كشتي‌ در يكجا.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: «مشركان‌ مكه‌ از سر استهزا و ريشخند مي‌پرسيدند: قيامت‌ چه‌ وقت‌ برپا مي‌شود؟ پس‌ اين‌ آيه‌ تا آخر سوره‌ نازل‌ شد».

فِيمَ أَنتَ مِن ذِكْرَاهَا ‏

«تو از علم‌ آن‌ در چه‌ مقامي‌ هستي‌؟» يعني: تو در مقامي‌ نيستي‌ كه‌ بدان‌ علم ‌داشته ‌باشي‌ بلكه‌ علم‌ آن‌ فقط نزد خداي‌ سبحان‌ است‌ پس‌ تو را چه‌ به‌ گفت‌وگو درباره‌ آن‌.

إِلَى رَبِّكَ مُنتَهَاهَا ‏

«منتهاي‌ علم‌ آن‌ با پروردگار توست» و علم‌ آن‌ در نزد غير حق‌ تعالي‌ نيست‌ پس ‌چرا از تو درباره‌ آن‌ سؤال‌ مي‌كنند و بيان‌ وقت‌ برپايي‌ آن‌ را از تو مي‌طلبند؟.

إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَاهَا ‏

«جز اين‌ نيست‌ كه‌ تو بيم‌دهنده‌ كسي‌ هستي‌ كه‌ از آن‌ مي‌ترسد» يعني: تو براي‌ آن ‌مبعوث‌ نشده‌اي‌ تا آنها را از وقت‌ برپايي‌ قيامت‌ آگاه‌ كني‌ بلكه‌ براي‌ آن‌ مبعوث ‌شده‌اي‌ تا كسي‌ را كه‌ از برپايي‌ قيامت‌ مي‌ترسد، از هول‌ و هراسها و سختي‌هاي‌ آن ‌بيم‌ و هشدار دهي‌.

كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا ‏

«روزي‌ كه‌ آن‌ را مي‌بينند» و هول‌ و هراسهاي‌ آن‌ را مشاهده‌ مي‌كنند، مدت ‌درنگشان‌ در دنيا در تصورشان‌ چنان‌ اندك‌ مي‌نمايد كه‌ «گويي‌ جز شبانگاهي‌ يا بامداد آن‌ به‌سر نبرده‌اند» يعني: گويي‌ جز مقدار آخر يا اول‌ روز يا در حد يك‌ چاشتگاه‌ كه‌ نزديك‌ به‌ اين‌ شبانگاه‌ است‌، در دنيا درنگ‌ نكرده‌اند. يا معني‌ اين ‌است: گويي‌ در قبرهاي‌ خود جز شبانگاهي‌ يا وقت‌ بامدادي‌ را كه‌ پيش‌ از آن ‌است‌، به‌سر نبرده‌اند زيرا بعد از مشاهده‌ سختي‌هاي‌ روز قيامت‌، مدت‌ درنگ ‌خود در قبرهاي‌ خويش‌ را كم‌ مي‌شمارند.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره