تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
سوره نبأ
مکی است و داراي 40 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره، «عم» و «نبأ» ناميده ميشود زيرا با اين فرموده خداي تباركوتعالي: عَمَّ يَتَسَاءلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ كه مراد از آن خبر روز رستاخيز است، افتتاح شده است.
عَمَّ يَتَسَاءلُونَ (1)
«درباره چه از يكديگر ميپرسند» كافران؟ مفسران در بيان سبب نزول گفتهاند: چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به رسالت مبعوث شدند و به مردم مكه از يگانگي خداوند جلّ جلاله و از زنده شدن پس از مرگ خبر دادند و بر آنان قرآن تلاوت كردند، كفار شروع كردند به سؤال كردن از يكديگر و ميگفتند: براي محمد چه اتفاقي افتاده است؟ او چه چيزي بههمراه آورده است؟ پس خداوند جلّ جلاله اين آيه را نازل فرمود. سپس سؤالشان را با اين فرموده خويش پاسخ داد:
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (2)
«از آن خبر بزرگ سؤال ميكنند» آن خبر بزرگ، همانا خبر نزول قرآن عظيمالشأن ميباشد زيرا قرآن از توحيد و تصديق پيامبر و وقوع رستاخيز خبر ميدهد. بهقوليديگر: مراد از آن خبر بزرگ، خبر زنده شدن پس از مرگ است. ابنكثير ميگويد: «قول قويتر نيز همين قول است».
الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (3)
«كه درباره آن با هم اختلاف دارند» يعني: خبر بزرگي كه در آن اختلاف دارند، در مورد قرآن است؛ زيرا بعضي از آنان آن را سحر ميپندارند، بعضي شعر، بعضي تكهن و غيبگويي و بعضي هم ميگويند كه قرآن افسانههاي پيشينيان است. يا در مورد قيامت اختلاف دارند زيرا كساني به آن ايمان دارند و كساني آنرا انكار ميكنند، كساني در آن شك دارند و كساني يقين.
كَلَّا سَيَعْلَمُونَ (4)
«نه چنان است» كه مشركان ميپندارند «بهزودي خواهند دانست» حقيقت امر را. اين هشدار و زجر و توبيخ سختي براي كفار است كه مجددا براي مبالغه وتشديد در هشداردهي و وعيد با اين هشدار تكاندهنده دنبال ميشود:
ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ (5)
«باز هم نه چنان است، بهزودي خواهند دانست» يعني: هرگز سزاوار نيست كه درباره قرآن، يا قيامت اختلاف كنند زيرا قرآن و باورهاي اين دين حق است لذا كساني كه بدان كفر ميورزند، بهزودي فرجام تكذيبشان را خواهند دانست.
آنگاه خداوند متعال به ذكر برخي از مظاهر قدرت عظيم خود بر آفرينش اشياي عجيب و پديدههاي شگرف كه خود دليل قدرت وي بر امر معاد و غير آن است، پرداخته و نه پديده از آنها را اينگونه برميشمارد:
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً (6)
«آيا زمين را مهادي نگردانيديم؟» مهاد: زيرانداز و فرش است، همچون گهواره كه براي كودك گسترده ميشود تا بر آن خوابانده شود.
وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً (7)
«و» آيا «كوهها را چون ميخهايي نگردانيديم؟» يعني: كوهها را مانند ميخهايي براي زمين گردانيديم تا آرام گيرد و نجنبد، همچنانكه خيمه با ميخ محكم ساخته ميشود.
اين آيه بازتابگر معجزه علمياي از معجزات قرآن است زيرا دانشمندان علم جيولوجي در عصر ما به اين نتيجه رسيدهاند كه هر كوهي ريشه ميخ مانندي در عمق زمين دارد كه حجم آن در زير زمين برابر با ارتفاع آن بر روي زمين ميباشد.
وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجاً (8)
«و شما را جفتها آفريديم» يعني: جفتهاي نرينه و مادينه كه هر يك از ديگري بهره ميگيريد و در اثر اين بهرهگيري جنسي شما، توالد و تناسل پديد ميآيد.
وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتاً (9)
«و خواب شما را مايه آرامش» و آسايش ابدانتان «گردانيديم» زيرا قواي انسان با خواب تجديد گرديده و عقل و جسم وي هر دو نشاط خود را بازمييابند. سبات: اين است كه انسان درحاليكه روح در بدنش ساري و جاري است، از حركت بازماند و اين بازماندن از حركت و تسليم شدن اختياري يا جبري به برههاي از آرامش، ضرورتي از ضرورتهاي هر موجوده زنده، رازي از رازهاي قدرت آفريننده و نعمتي از نعمتهاي عظيم اوست كه هيچ نيرويي جز ذات ذوالجلال قادر به بخشيدن آن نميباشد.
وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاساً (10)
«و شب را لباسي قرار داديم» كه تاريكي آن شما را ميپوشاند و اين پوشش براي انجام منافع شما و پنهان كردن چيزهايي است كه دوست نداريد ديگران در آن ناظر احوال شما باشند و تحققبخش فوايدي است كه برآوردن آنها در روز ميسر نيست چنانكه لباس انسان را پوشانده و او را از گرما و سرما حفظ ميكند وعورتش را از انظار پنهان ميدارد.
وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشاً (11)
«و روز را وقت تلاش معاش قرارداديم» تا در روشني آن به طلب آنچه كه سبب برپايي معيشتتان ميشود، تلاش كنيد و ارزاقي را كه خداي عزوجل قسمتتان نموده است، به دست آوريد.
وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِدَاداً (12)
«و بر فرازتان هفت آسمان استوار» كه در خلقت و آفرينش خود محكم و نيرومند است «بنا كرديم» .
وَجَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً (13)
«و چراغي درخشان آفريديم» مراد از آن: خورشيد جهانتاب است كه خداي عزوجل در آن هم نور، هم گرما و انرژي آفريده است و كلمه «وهج»، جامع هر دو معني، يعني نور و گرما ميباشد.
وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجاً (14)
«و از ابرهاي متراكم آبي ريزان فرود آورديم» معصرات: ابرهايي است كه به آب در هم فشرده ميشود اما هنوز نباريده است. ثجاج: فروريزنده به كثرت است. در حديث شريف به روايت ابنعمر رضيالله عنهما آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أفضل الحج العج والثج: بهترين حج بالا نمودن صدا به لبيك گفتن و ريختن خون حيوان هديه است».
لِنُخْرِجَ بِهِ حَبّاً وَنَبَاتاً (15)
«تا بهسبب آن دانه و گياه را برويانيم» يعني: تا بهسبب آن آب ريزان از ابرها، دانههايي را از زمين بيرون آوريم كه قوت و غذاي شماست؛ مانند گندم، جو و غيره. نبات: عبارت از علوفه چهارپايان و ساير گياهان خوردني است.
وَجَنَّاتٍ أَلْفَافاً (16)
«و» نيز تا برويانيم به سبب آن آب ريزان «باغهاي درهم پيچيده و انبوه را» يعني: باغهايي را كه بعضي به بعضيديگر درهم پيچيدهاند، از آن رو كه شاخههاي آنها به هر سو دويده است و بسيار پرشاخوبرگ گرديدهاند. شايان ذكر است كه دو آيه: لِنُخْرِجَ بِهِ حَبّاً وَنَبَاتاً وَجَنَّاتٍ أَلْفَافاً شامل هر سه نوع رستنياي ميشود كه از زمين ميرويد كه عبارتاند از:
1 ـ رستنياي كه داراي غلاف و پوشش است، مانند دانههاي غذايي.
2 ـ رستنياي كه غلاف و پوشش ندارد، مانند گياهان و علفها كه اين دو نوع داراي ساق نيستند.
3 ـ رستني داراي ساق و تنه كه عبارت از درختانند و چون بسيار انبوه شوند، بوستان (جنت) ناميده ميشوند، از آن رو كه يك محل را ميپوشانند.
پس اين پديدههاي نهگانهاي كه برشمرده شد، نظر به حدوث و امكان و تجدد خود، بر وجود آفريننده مختار دلالت ميكنند چنانكه استواري و محكمي آنها بركمال علم و حكمت ذاتي حق تعالي دلالت مينمايد و چون كمال حق تعالي در اين اوصاف ثابت گرديد، بهطور قطع امكان حشر نيز ثابت ميشود. از اينها گذشته در بيرون آوردن گياهان بعد از خشك شدن آنها، بر امكان بيرون آوردن مردگان از گورها و برانگيخنشان بعد از مرگ دليل ظاهري حسياي وجود دارد كه نزديك به اذهان است و افزون بر همه اينها، هر يك از چيزهاي نهگانه ياد شده نعمتي است عظيم كه ميبايد با شكر و سپاس استقبال شود و شكر آن با انجام دادن طاعات است پس نبايد با ارتكاب معصيت كه ناسپاسي است، بدرقه گردند.
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتاً (17)
«بيگمان روز فصل» يعني: روز داوري ميان اهل كفر و ايمان، ميان نيكوكار و بدكار و ميان اهل حق و اهل باطل؛ «هنگامي معين است» يعني: آن روز، مجمع و ميعادگاهي معين براي پيشينيان و پسينيان است كه در آن به ثواب و عقابي كه وعده داده شدهاند، ميرسند. اين روز «فصل» ناميده شد زيرا خداوند جلّ جلاله در آن ميان خلقش فيصله و داوري ميكند.
يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً (18)
«روزي كه در صور دميده شود» صور: بوقي است كه اسرافيلعلیه السلام در آن ميدمد و از آن صداي مهيبي بيرون ميآيد «پس فوج فوج بياييد» يعني: شما گروه گروه و توده توده، هر امتي همراه با پيامبرش از قبرهايتان بهسوي موقف محشر و عرصهگاه حساب ميآييد.
وَفُتِحَتِ السَّمَاء فَكَانَتْ أَبْوَاباً (19)
«و آسمان شگافته شود» براي فرود آمدن فرشتگان «پس شود دروازه، دروازه» يعني: آسمان داراي درهاي بسياري ميگردد تا فرشتگان از آن دروازهها فرود آيند.
وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَاباً (20)
«و كوهها روان ساخته شوند و چون سرابي گردند» يعني: كوهها از جاهاي خود در هوا روان ساخته شده و از مقر خود بركنده شوند و چون گردي به هوا پراكنده شوند به طوري كه بيننده ميپندارد كه آن كوهي است زيرا بر صورت كوه است درحاليكه حقيقتا در آنجا كوهي نيست بلكه محضا غباري است و بس.
إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَاداً (21)
«بيگمان جهنم كمينگاهي است» يعني: جهنم در حكم و قضاي الهي كمينگاهي است كه نگهبانان آن در كمين كفار نشستهاند تا آنها را در آن عذاب كنند. يا دوزخ خود كمينكننده است و در انتظار كفاري است كه بهسوي آن ميآيند چنانكه كمينكننده در انتظار شكار خويش ميباشد تا بهسوي آن آيد.
لِلْطَّاغِينَ مَآباً (22)
«كه براي سركشان بازگشتگاهي است» و كساني كه با مخالفت اوامر پروردگار، طغيان و سركشي اختيار كردهاند، بهسوي آن رجوع كرده و در آن فرود ميآيند.
لَابِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً (23)
«كه روزگاري دراز در آن درنگ ميكنند» يعني: سركشان تا آنگاه كه روزگاران باقي است در دوزخ درنگ ميكنند. حقب: برههاي دراز و ديرپا از زمان است كه چون بگذرد، برههايديگر به دنبال آن ميآيد، سپس برههاي ديگر و همينگونه قطعات بههم پيوسته زمان تا ابد به هم ميپيوندند. شايان ذكر است كه «حقب» و«حقبه» در سخن به كار گرفته نميشود مگر اينكه گوينده پياپي آمدن زمانها را مد نظر داشته باشد.
لَّا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَلَا شَرَاباً (24)
«در آنجا نه خنكياي ميچشند و نه شربتي» يعني: سركشان در جهنم، يا در آن روزگاران دراز هيچ خنكياي را كه با آن از گرماي سوزان جهنم لختي بياسايند نميچشند و نه نوشيدنياي را كه به آنان در رفع تشنگيشان نفعي برساند. برد: بر خواب نيز اطلاق ميشود.
إِلَّا حَمِيماً وَغَسَّاقاً (25)
«جز آب جوشان» حميم: آب جوش است «و چركابهاي» كه زردآب و چرك و خونابه دوزخيان ميباشد.
جَزَاء وِفَاقاً (26)
«جزايي است مناسب» يعني: اين عذابشان موافق و مناسب با اعمال و گناهانشان ميباشد؛ پس گناهي بزرگتر از شرك و عذابي بزرگتر از آتش دوزخ وجود ندارد و چنانكه اعمالشان بد است، خداوند جلّ جلاله به آنان جزايي موافق با آن ميچشاند.
إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَاباً (27)
«آنان بودند كه حسابوكتابي را توقع نميداشتند» يعني: نه آنان به ثوابي طمع داشتند و نه از حسابي بيمناك بودند زيرا به رستاخيز ايمان نداشتند.
وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كِذَّاباً (28)
«و آيات ما را سخت تكذيب ميكردند» يعني: آنها آيات قرآني و حجتها و دلايلي را كه خداوند متعال به وسيله پيامبران علیهم السلام بر خلقش فرود آورده بود، سخت تكذيب ميكردند.
وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَاباً (29)
«و هر چيزي را به صورت كتابي ضبط كردهايم» يعني: هر چيز را در لوح محفوظ نوشته و بهشمار آوردهايم تا فرشتگان آن را بشناسند. يا مراد اعمال بندگان استكه فرشتگان نگهبان آنها را نوشتهاند.
فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَاباً (30)
«پس بچشيد كه جز عذاب هرگز بر شما نميافزاييم» يعني: اين سخن به اهل دوزخ گفته ميشود؛ بهسبب كفر و تكذيبشان به آيات الهي و افعال زشت و ناصوابشان پس آنان بهطور هميشه در روند روزافزوني از عذاب الهي قرار دارند. عبدالله بنعمروك ميگويد: «بر اهل دوزخ آيهاي سختتر از اين آيه نازل نشده است».
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً (31)
«مسلما پرهيزگاران را رستگارياي است» مفاز: رستگاري و دستيافتن به مطلوب و نجات از آتش دوزخ، يا تفرجگاهي است. ابنكثير معني دوم را ترجيح داده است زيرا خداوند جلّ جلاله بعد از آن ميفرمايد:
حَدَائِقَ وَأَعْنَاباً (32)
«بوستانهايي است» مثمر و مشجر «و درختان انگوري است» عطف انگور بر بوستانها از قبيل عطف خاص بر عام است، امري كه خود بر بزرگي شأن آن درختان دلالت ميكند.
وَكَوَاعِبَ أَتْرَاباً (33)
«و دوشيزگان نارپستان» يعني: براي بهشتيان دوشيزگاني است كه پستانهايشان برجسته و برآمده است و فروافتاده نيست، كه اين دوشيزگان «همسال» يعني: در سنوسال خود برابرند.
وَكَأْساً دِهَاقاً (34)
«و» براي پرهيزگاران «جامهاي سرشار» پر از شراب است.
لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلَا كِذَّاباً (35)
«در آنجا نه لغوي ميشنوند و نه دروغي» يعني: پرهيزگاران نه در بهشت سخن لغوي را ميشنوند و نه هم به يكديگر دروغ ميگويند، برخلاف آنچه كه در مجالس شرابنوشي دنيا روي ميدهد زيرا بهشت سراي سلامتي است پس هرآنچه كه در آن وجود دارد، از نقص و عيب مبراست. لغو: سخنان باطل و بيهوده است.
جَزَاء مِّن رَّبِّكَ عَطَاء حِسَاباً (36)
«پاداشي است از سوي پروردگارت» يعني: پروردگار متعال بهشتيان را بدانچه ذكر شد، در برابر ايمان و اعمال شايسته ايشان پاداش ميدهد «بخششي» است به ايشان «حساب كرده شده» يعني: به اندازهاي است كه در حكم و وعده پروردگار سبحان مستحق و سزاوار آن هستند زيرا حق تعالي براي هر نيكي از ده تا هفتصد ثواب وعده داده است و نيز براي گروهي پاداشي مقرر كرده است كه نهايت واندازهاي ندارد. يا «حسابا» به اين معني است كه اين پاداش ايشان را بسنده و كافي است چنانكه اعراب ميگويند: «اعطاني فأحسبني: به من آن قدر زياد بخشيد كه گفتم ديگر بس است». و از آن است: «حسبي الله: خداوند جلّ جلاله مرا بس است».
رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرحْمَنِ لَا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطَاباً (37)
آري! آنچه ذكر شد، پاداشي است از سوي پروردگارت؛ همان كه «پروردگار آسمانها و زمين» است «و آنچه كه ما بين آنهاست، الله رحمان كه از جانب او اجازه سخن گفتن ندارند» يعني: توان آن را ندارند كه از وي سؤال كنند مگر در امري كه برايشان اجازه داده است و اختيار شفاعت كردن را نيز ندارند، جز به اجازه و دستور وي.
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفّاً لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَاباً (38)
«روزي كه روح و فرشتگان به صف ايستند» مراد از روح در اينجا فرشتهاي از فرشتگان است. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «روح فرشتهاي است عظيم كه در آفرينش خود از بزرگترين فرشتگان ميباشد». ابنمسعود رضی الله عنه ميگويد: «روح فرشتهاي است بزرگتر از آسمانها و زمين». نسفي ميگويد: «قول جمهور اين است كه روح: جبرئيلعلیه السلام است». بهقولي: «روح لشكري از لشكريان خداي عزوجل است كه فرشته نيستند». بهقولي ديگر: «آنان ارواح بنيآدماند كه در صفي ميايستند و فرشتگان در صفي ديگر و اين امر در ميان دو دميدن اسرافيلعلیه السلام ـ قبل از آنكه ارواح به اجسام برگردانده شوند ـ روي ميدهد». «سخن نگويند» حاضران محشر «مگر كسي كه رحمان به او اجازه داده باشد» در امر شفاعت. يا سخني نگويند مگر در مورد كسي كه خداي رحمان براي او اجازه سخنگفتن داده است «و» آن شخص از جمله كساني باشد كه «گفته باشد» در دنيا «سخن صواب» يعني: به توحيد گواهي داده باشد. يا اجازه سخن گفتن داده نميشود مگر براي كسي كه در امر شفاعت سخني صواب و درست بگويد. بيضاوي ميگويد: «هرگاه اين گروه كه از بهترين خلايق و نزديكترين آنها بهخداي سبحان هستند، اجازه سخنگفتن را نداشته باشند پس غير ايشان چگونه اجازه آن را خواهند داشت؟».
ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآباً (39)
«اين» روز ايستادنشان بر وصفي كه ذكر شد، همانا «روز حق است» يعني: روزي رخدادني و متحقق است كه حتما واقع ميشود «پس هركه خواهد راه بازگشتي بهسوي پروردگار خود بگيرد» با انجام اعمال شايسته و در پيش گرفتن برنامهاي كه او را به سر منزل قرب و رضاي حق تعالي ميرساند.
إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَاباً (40)
«هرآينه ما شما را از عذاب نزديكي هشدار داديم، روزي كه آدمي آنچه را دو دست وي پيش فرستاده بود» از خير يا شر «بنگرد و كافر گويد: اي كاش من خاك بودم» ازآن رو كه كافر انواع عذابي را كه خداي سبحان برايش آماده كرده است، مشاهده ميكند. ابنكثير نقل ميكند كه: خداوند جلّ جلاله چهارپايان را براي انتقام گرفتن از همديگر گرد ميآورد و بعد از آنكه از يكديگر انتقامكشي ميكنند به خاك تبديل ميشوند، در آن وقت است كه كافر حالي همانند حال آنها را آرزو ميكند.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره