تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ انسان

مدنی‌ است‌ و داراي 31 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با بيان‌ آفرينش‌ انسان‌ و ايجاد وي‌ بعد از عدم‌، سپس‌ خليفه‌ كردن‌ وي‌ در زمين‌ و بيان‌ آفرينش‌ تمام‌ خيرات‌ و بركات ‌و معادن‌ و گنج‌هايي‌ كه‌ در زمين‌ براي‌ بهره‌برداري‌ وي‌ قرار داده‌ شده‌ است‌، «انسان‌» ناميده‌ شد. در صحيح‌ مسلم‌ از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در نماز بامداد روز جمعه‌، سوره‌هاي‌ «الم‌. تنزيل‌» سجده‌ و هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ  را مي‌خواندند.

 

هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَّذْكُوراً ‏ (1)

«به‌تحقيق‌ كه‌ آمده‌است‌ بر انسان» هل: حرف‌ استفهام‌ تقرير و تقريب‌ و در اينجا به‌ معني‌ «قد» است‌ كه‌ مفيد تحقيق‌ مي‌باشد. يعني: محققا آمده ‌است‌ بر انسان ‌«مدتي‌ از روزگار كه‌ چيز قابل‌ ذكري‌ نبود» به‌قولي: مراد از انسان‌، آدم‌علیه السلام  است‌ و مدتي‌ كه‌ او در آن‌ چيز قابل‌ ذكري‌ نبود، مدت‌ چهل‌ سال‌ بود قبل‌ از آن‌كه‌ روح ‌در وي‌ دميده‌ شود زيرا در آغاز ساختارش‌ از گل‌ آفريده‌ شد آن‌گاه‌ از لجني ‌بوي‌ناك‌ و سپس‌ از گل‌ خشك‌ بازمانده‌ از آن‌. به‌قولي‌ ديگر: مراد از انسان‌ همه ‌فرزندان‌ آدم‌اند و قول‌ راجح‌ نيز همين‌ است‌، به‌دليل‌ آيه‌ بعدي‌ كه‌ مفسر آن ‌مي‌باشد و تطور انسان‌ از نطفه‌ به‌ موجودي‌ متكامل‌ را بيان‌ مي‌كند. «حين‌» مدت ‌حمل‌ انسان‌ در دوران‌ جنيني‌ و «دهر» زمان‌ ممتدي‌ است‌ كه‌ محدوديتي‌ ندارد.آري‌! انسان‌ در اين‌ مدت‌ به‌ سبب‌ ضعف‌ و حقارت‌ خود چيز قابل‌ ذكري‌ نبود. فراء و ثعلب‌ مي‌گويند: «معني‌ اين‌ است‌ كه‌ آدم‌ در طول‌ آن‌ مدت‌ چهل‌ سال‌، پيكر صورت‌نگاري‌ شده‌اي‌ از خاك‌ و گل‌ بود كه‌ نه‌ از آن‌ يادي‌ مي‌شد، نه ‌شناخته ‌شده‌ بود و نه‌ دانسته‌ مي‌شد كه‌ اسم‌ او يا هدف‌ از خلقتش‌ چيست‌، سپس‌ در او روح‌ دميده‌ شد و پس‌ از آن‌ نامش‌ مطرح‌ گرديد و بلندآوازه‌ شد». به‌قولي‌ ديگر معني‌ اين‌ است: روزگارها گذشت‌ و آدم‌ در آن‌ روزگاران‌ دراز نه‌ چيز قابل‌ ذكري ‌بود، نه‌ آفريده‌ شده‌ بود و نه‌ اسم‌ وي‌ براي‌ يكي‌ از مخلوقات‌ شناخته‌ شده‌ بود بلكه ‌او در كتم‌ عدم‌ فراموش‌ شده‌ و غير قابل ‌ذكر بود و اين‌ حقيقتي‌ است‌ كه‌ احدي‌ منكر آن‌ نيست‌ و دانشمندان‌ طبقات ‌الارض‌ نيز بر آن‌ تأكيد گذاشته‌ و گفته‌اند: انسان ‌روزگاران‌ درازي‌ بعد از آفرينش‌ خود زمين‌ بر روي‌ آن‌ پديد آمده‌ است‌.

 

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً ‏ (2)

آن‌گاه‌ حق‌ تعالي‌ در تفسير آيه‌ قبل‌ ـ بنا برمعني‌ راجح‌ آن‌ كه‌ ذكر شد ـ مي‌فرمايد: «هر آينه‌ ما انسان‌ را از نطفه‌ مختلطي‌ آفريديم» مراد از انسان‌ در اينجا: جنس‌ انسان‌ يعني‌ همه‌ فرزندان‌ آدم‌ است‌ و مراد از نطفه‌ در هم‌ آميخته‌ و مختلط: آب‌ مني‌ و نطفه‌ مرد و زن‌ بعد از اختلاط و آميزش‌ آن‌ دو است‌. به‌قولي: «امشاج‌» آميخته‌هايي‌ از چند چيز است‌ زيرا نطفه‌ مخلوطي‌ به‌ هم ‌آميخته‌ از انواع ‌چيزهاي‌ مختلف‌ و انواع‌ طبايع‌ مختلفه‌اي‌ است‌ كه‌ انسان‌ از آنها و بر آنها آفريده ‌مي‌شود. «تا به‌ آزمونش‌ بكشانيم» يعني: انسان‌ را در حالي‌ آفريديم‌ كه‌ از آفرينش ‌او قصد آزمونش‌ را داشته‌ايم‌ تا او را به‌ خير و شر و به‌ امر و نهي‌ بيازماييم‌ «پس‌ او را» بدين‌سبب‌ «شنوا و بينا ساختيم» يعني: در او حواس‌ را ايجاد كرديم‌ تا ادراكش‌ كامل‌ گشته‌ و آزمودنش‌ ممكن‌ گردد. احتمال‌ دارد كه‌ مراد از آيه‌ اول‌، آفرينش‌ آدم‌ قبل‌ از دميدن‌ روح‌ در وي‌ و مراد از آيه‌ دوم‌، آفرينش‌ نسل‌ وي ‌باشد. به‌ هر حال‌ دو آيه‌ فوق‌ انسان‌ را به‌ ياد اصل‌ پيدايش‌ انسان‌ كه‌ يادآور ناتواني ‌وي‌اند مي‌اندازد و او را به‌ اعتراف‌ بر نعمت‌ و شكر منعم‌ و برآوردن‌ حكمت ‌آفرينش‌ خود كه‌ همانا پيروزي‌ در اين‌ آزمايش‌ است‌، برمي‌انگيزد.

 

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً ‏ (3)

«هرآينه‌ ما راه‌ را به‌ او نشان‌ داديم‌، خواه‌ شكرگزار باشد يا ناسپاس» يعني: ما راه‌ هدايت‌ و گمراهي‌ و خير و شر را به‌ انسان‌ نمايانده‌، او را به‌ آن‌ آشنا ساخته‌ و منافع ‌و مضار آنها را به‌ او شناسانده‌ايم‌ به‌طوري‌كه‌ او خود به‌ فطرت‌ و عقل‌ خويش‌ بدان ‌راه‌ مي‌يابد و نيز ما پيامبران علیهم السلام را فرستاده‌، آيات‌ خويش‌ را نازل‌ كرده‌ و ادله‌ را برپا كرده‌ايم‌، خواه‌ او شكرگزار بوده‌ و راه‌ ايمان‌ و عبادت‌ و تقوي‌ را بپويد، يا ناسپاس‌ باشد و كفر بورزد.

 

إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَا وَأَغْلَالاً وَسَعِيراً ‏ (4)

بعد از آن‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ دو گروه‌ شكرگزار و ناسپاس‌ را ذكر كرد، اكنون‌ به‌ بيان ‌اين‌ حقيقت‌ مي‌پردازد كه‌ چه‌ چيزي‌ را براي‌ آنها آماده‌ كرده‌ است: «ما براي‌كافران‌ زنجيرها و بندها و آتش‌ فروزان‌ آماده‌ كرده‌ايم» تا آنان‌ را به‌وسيله‌ اين‌ چيزها عذاب‌ كنيم‌. غل: چيزي‌ است‌ كه‌ دستها با آن‌ بر گردنها بسته‌ مي‌شود. سعير: آتش ‌بسيار افروخته‌ است‌.

 

إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً ‏ (5)

«بي‌گمان‌ ابرار از جامي‌ مي‌نوشند» ابرار: اهل‌ طاعت‌ و اخلاص‌، يعني‌ كساني‌اند كه‌ حق‌ خداي‌ عزوجل‌ را ادا مي‌كنند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «والبر ما اطمأنت‌ إليه‌ النفس:  بِرّ چيزي‌ است‌ كه‌ روان‌ بدان‌ آرام‌ گيرد». كأس: پياله‌ شراب ‌است‌ «كه‌ آميزه‌ آن‌ كافور است» يعني: كافور با آن‌ آميخته‌ مي‌شود تا بوي‌ و طعم‌ شراب‌ كامل‌ و لذت‌بخش‌تر گردد.

 

عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً ‏ (6)

«چشمه‌اي‌ كه‌ بندگان» درستكار و مقرب‌ «خداوند از آن‌ مي‌نوشند» يعني: آن‌ آب‌ كافور عبارت‌ است‌ از چشمه‌ شرابي‌ است‌ كه‌ بندگان‌ درستكار و مقرب‌ از آن ‌مي‌نوشند. يا درحالي‌ شراب‌ خويش‌ را مي‌نوشند كه‌ آن‌ شراب‌ به‌ آب‌ چشمه‌ كافور آميخته‌ است‌ «و هرگونه‌ كه‌ بخواهند جاريش‌ مي‌كنند» يعني: بهشتيان‌ آن ‌چشمه‌ را به‌ هرجايي‌ از بهشت‌ كه‌ بخواهند، روان‌ مي‌كنند و از آن‌ هر گونه‌ كه‌ بخواهند، بهره‌ مي‌گيرند پس‌ از آنجا به‌ اينجا و از اينجا به‌ آنجا جدول‌ مي‌كشند وجويها روان‌ مي‌كنند چنان‌كه‌ نهر جدول‌كشي‌ گرديده‌ و به‌ اينجا و آنجا برده ‌مي‌شود. مراد اين‌ است‌ كه‌ آن‌ چشمه‌، تحت‌ امر و تصرف‌ ايشان‌ است‌. درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «در بهشت‌ چهار چشمه‌ وجود دارد؛ دو چشمه‌ از آنها از زير عرش‌ روانند كه‌ خداوند جلّ جلاله  از يكي‌ از آنها چنين‌ ياد كرده‌است: يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً و آن‌ ديگر چشمه‌ زنجبيل‌ است‌. دو چشمه‌ ديگر از فراز عرش‌ فواره‌ زنندكه‌ يكي‌ از آنها را خداوند جلّ جلاله  چنين‌ ياد كرده‌ است: چشمه‌اي‌ است‌ در آن‌ كه‌ سلسبيل‌ ناميده‌ مي‌شود و ديگري‌ چشمه‌ تسنيم‌ است‌». حسن‌ بصري‌ مي‌گويد: «چشمه‌ تسنيم‌ مخصوص‌ مقربان‌ و به‌ عنوان‌ آب‌ شرب‌ ايشان‌ است‌ كه‌ از آن‌ براي ‌ابرار آميزه‌اي‌ است‌ چنان‌كه‌ از چشمه‌هاي‌ زنجبيل‌ و سلسبيل‌ نيز براي‌ ابرار آميزه‌اي ‌است‌». امام‌ رازي‌ مي‌گويد: «از اين‌ آيات‌ كه‌ در ذكر عذاب‌ شيوه‌ اختصار و در شرح‌ ثواب‌ شيوه‌ تفصيل‌ به‌كار برده‌ شده‌، اين‌ دلالت‌ بر مي‌آيد كه‌ جانب‌ رحمت ‌غالب‌تر و قوي‌تر است‌».

 

يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً ‏ (7)

و آن‌ بندگان‌ درستكار و مقرب‌ خداوند جلّ جلاله  كه‌ ذكر شد: «به‌ نذر وفامي‌كنند» يعني: آنها چون‌ براي‌ خداي‌ سبحان‌ نذر كنند، به‌ نذر خود وفا مي‌كنند. نذر در اصطلاح‌ شريعت: چيزي‌ است‌ كه‌ شخص‌ مكلف‌ براي‌ نيل‌ به‌ رضاي ‌خداوند متعال‌ بر خويشتن‌ واجب‌ مي‌گرداند؛ از نماز، يا روزه‌، يا قرباني‌، يا غير اين‌ از اموري‌ كه‌ شرعا بر ذمه‌ وي‌ واجب‌ نبوده ‌است‌ «و از روزي‌ كه‌ شر آن‌ دامنگستر است‌ مي‌ترسند» مراد اين‌ است‌ كه‌ آنها از روز قيامت‌ مي‌ترسند؛ روزي‌ كه‌ شر آن ‌فاش‌، دراز دامن‌ و چنان‌ گسترده‌ است‌ كه‌ همه‌ آسمانها و زمين‌ را در بر مي‌گيرد زيرا آسمان‌ در آن‌ روز شگافته‌ شده‌ و ستارگان‌ پراكنده‌ و پاشان‌ مي‌گردند و زمين‌ به‌سختي‌ تكانده‌ شده‌ و كوهها درهم‌ كوفته‌ و ويران‌ مي‌گردند.

 

وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً ‏ (8)

«و» آن‌ بندگان‌ درستكار و مقرب‌ خداوند جلّ جلاله  «طعام‌ را با وجود دوست ‌داشتنش ‌به‌ مسكين‌ و يتيم‌ و اسير اطعام‌ مي‌كنند» يعني: با آن‌كه‌ خوراكي‌ كم‌ دارند وخودشان‌ آن‌ را دوست‌ داشته‌ و به‌ آن‌ تمايل‌ دارند اما با اين‌ حال‌ آن‌ خوراكي‌ را به‌منظور كسب‌ رضاي‌ خداوند جلّ جلاله  بر اين‌ سه‌ گروه‌ اطعام‌ مي‌كنند. يا معني‌ اين‌ است: طعام‌ را به‌ انگيزه‌ حب‌ الهي‌ به‌ آنان‌ اطعام‌ مي‌كنند. مسكين: نيازمند فقير و يتيم: كسي‌ است‌ كه‌ پدر ندارد. اسير: كسي‌ از كفار است‌ كه‌ در جنگي‌ اسلامي‌ اسير مي‌گردد. البته‌ كلمه‌ اسير شامل‌ مؤمن‌ و برده‌ و زنداني‌ نيز مي‌شود. شايان‌ ذكراست‌ كه‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم در حق‌ اسير به‌ نيكي‌ سفارش‌ كرده‌اند چنان‌كه‌ درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «به‌ اسيران‌ خيرانديش‌ باشيد». بنابراين‌، اطعام‌ اسير مشرك‌ عمل‌ قربتي‌ به‌سوي‌ خداوند جلّ جلاله  است‌ و اطعام‌ اسيران‌ اولا بر امام‌ (دولت) واجب‌ است‌ و اگر دولت‌ به‌ آن‌ نپرداخت‌، بر مسلمانان‌ واجب‌ مي‌گردد. خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ عامه‌ علما نيكي‌ به‌ كفار موجود در بلاد اسلامي‌ را اجازه ‌داده‌اند و اين‌ از نوافل‌ است‌ نه‌ از واجبات‌. امام‌ رازي‌ مي‌گويد: «بدان‌ كه‌ مجامع‌ طاعات‌ در دو امر محصور است: تعظيم‌ امرا كه‌ يُوفُونَ بِالنَّذْرِ بدان‌ اشاره‌ داردو شفقت‌ بر خلق‌ الله كه‌ وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ ناظر بر آن‌ است‌». ابن‌جرير در تفسير «اسيرا» مي‌گويد: «رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم اهل‌ اسلام‌ را به‌اسارت‌ نمي‌گرفتند[1] و اين‌ آيه‌ درباره‌ اسيران‌ اهل‌ شرك‌ نازل‌ گرديد و رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مسلمانان‌ را به‌ رفتار نيك ‌با آنها دستور مي‌دادند».

اهل‌ تفسير در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويند: آيه‌ كريمه‌ درباره‌ علي‌ و فاطمه ‌رضي‌الله عنهما و كنيزكي‌ از آنها به‌نام‌ فضه‌ نازل‌ گرديد ـ هرچند اين‌ داستان‌ از نظر سند به‌ صحت‌ نرسيده‌ است‌. قرطبي‌ مي‌گويد: «صحيح‌ آن‌ است‌ كه‌ اين‌ آيه‌ درباره ‌همه‌ نيكان‌ (ابرار) نازل‌ شده ‌است‌».

 

إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُوراً ‏ (9)

و آن‌ بندگان‌ درستكار و مقرب‌ خداوند جلّ جلاله  در دل‌ با خود مي‌گويند: «جز اين ‌نيست‌ كه‌ ما فقط براي‌ خشنودي‌ خداوند شما را اطعام‌ مي‌كنيم» پس‌، از شما انتظار پاداش‌ و عمل‌ متقابل‌ را نداشته‌ و با اين‌ عمل‌ ثنا و ستايش‌ مردم‌ را نمي‌طلبيم‌. البته ‌خداوند جلّ جلاله  اين‌ امر را از دلهاي‌ ايشان‌ دانست‌ و از اين‌ روي‌ ايشان‌ را بدان‌ ستود «از شما نه‌ پاداشي‌ مي‌خواهيم‌ و نه‌ سپاسي» بلكه‌ اين‌ عمل‌ ما خالصا لوجه ‌الله بوده‌ و طلب‌ رضاي‌ خداوند جلّ جلاله  نخستين‌ هدف‌ ما است‌ و هدف‌ دوم‌ ما هم‌ ترس‌ از روز قيامت‌ و هول‌ و هراسهاي‌ آن‌ مي‌باشد.

 

إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً ‏ (10)

و آن‌ بندگان‌ درستكار و مقرب‌ خداوند جلّ جلاله  مي‌گويند: «ما از پروردگارمان‌ روز عبوسي‌ را هراسناكيم» كه‌ از هول‌ و سختي‌ آن‌ چهره‌ها ترش‌ و درهم‌ كشيده ‌مي‌شود، روز «نهايت‌ دشواري‌ را» قمطرير: يعني‌ سخت‌ دشوار و تاريك‌ و وحشتناك‌.

 

فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً ‏ (11)

«پس‌ خداوند ايشان‌ را از شر آن‌ روز نگهداشت» يعني: از ايشان‌ شر آن‌ روز را دفع‌ كرد به‌سبب‌ اين‌ كه‌ ايشان‌ از خشم‌ وي‌ مي‌ترسيدند و به‌ بندگان‌ نيازمند وي‌ غذا مي‌دادند «و به‌ ايشان‌ شادابي‌ و خوشحالي‌ ارزاني‌ داشت» حق‌ تعالي‌ به‌جاي ‌ترشرويي‌اي‌ كه‌ در كفار است‌، به‌ ايشان‌ تازگي‌ و صفاي‌ چهره‌ و خرمي‌ و شادماني ‌دل‌ ارزاني‌ داشت‌. نضره: سپيدي‌ و صفا و پاكي‌ و خرمي‌ چهره‌ از اثر نعمت‌ است‌.

 

وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيراً ‏ (12)

«و ايشان‌ را در برابر صبرشان» بر اداي‌ واجبات‌، پرهيزشان‌ از محرمات‌ و بخشيدن‌ اموال‌ به‌ نيازمندان‌؛ «بوستاني‌ پاداش‌ داد» كه‌ از آن‌ برخوردار مي‌شوند «و جامه‌ ابريشمين» پاداش‌ داد كه‌ آن‌ را مي‌پوشند. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابن‌عمر رضي‌الله عنهما آمده‌است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از صبر مورد سؤال‌ قرار گرفتند پس‌ در پاسخ‌ فرمودند: «الصبر أربعة: أولها الصبر عند الصدمة‌ الأولي‌، والصبر علي‌ أداء الفرائض‌، والصبر علي‌ اجتناب‌ محارم ‌الله‌، والصبر علي‌ المصائب: صبر بر چهار نوع‌ است: اول‌ آن‌ صبر در هنگام‌ برخورد اول‌ با صدمه‌ است‌، دوم‌ صبر بر اداي‌ فرايض‌ است‌، سوم‌ صبر بر اجتناب‌ از محرمات‌ الهي‌ است‌ و چهارم‌ صبر بر مصائب‌ است‌». امام‌ رازي‌ مي‌گويد: «بدان‌ كه‌ اين‌ آيه‌ يكي‌ از دلايل‌ اين‌ امر است‌ كه‌ سختي‌هاي‌ آخرت‌ جز به‌ اهل‌ عذاب‌ نمي‌رسد».

 

مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلَا زَمْهَرِيراً ‏ (13)

«در آنجا» يعني: در بهشت‌ «بر تخت‌ها تكيه‌ زنند» بهشتيان‌ بر اورنگها و تختهاي‌ مكلل‌ به‌ حجله‌ها و سراپرده‌ها تكيه‌ زنند «در آنجا نه‌ گرماي‌ خورشيدي‌ را بينند و نه‌ سرماي‌ سختي» بلكه‌ هواي‌ بهشت‌ معتدل‌ و بس‌ فرحبخش‌ است‌. زمهرير: سردي‌ شديد است‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «هواء الجنة‌ سجسج‌ لا حر ولا قر:  هواي‌ بهشت‌ معتدل‌ است‌، نه‌ گرم‌ است‌ و نه‌ سرد». سجسج: سايه‌ گسترده ‌است‌، مانند سايه‌ طلوع‌ بامداد تا طلوع‌ خورشيد.

 

وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً ‏ (14)

«و سايه‌هاي‌ آن‌ به‌ ايشان‌ نزديك‌ باشد» يعني: سايه‌هاي‌ درختان‌ بهشت‌ به‌ بهشتيان‌ نزديك‌ است‌ و بر ايشان‌ سايباني‌ مي‌كند تا بر طرب‌ و نعمت‌ ايشان‌ بيفزايد، هرچند كه‌ در بهشت‌ نه‌ خورشيدي‌ است‌ و نه‌ مهتابي‌، همان‌ طوري‌ كه‌ شانه‌ موي ‌بهشتيان‌ از طلا و نقره‌ است‌، هرچند كه‌ در بهشت‌ نه‌ پليدي‌اي‌ است‌ و نه‌ گرد وغباري‌. «و ميوه‌هاي‌ آن‌ در كمال‌ دسترس‌پذيري‌ است» يعني: ميوه‌هاي‌ بهشت‌ چنان ‌براي‌ تناول‌كنندگان‌ رام‌ ساخته‌ شده‌ است‌ كه‌ شخص‌ بهشتي‌ در حالات‌ ايستاده‌، نشسته‌ و به‌پهلو آرميده‌ يكسان‌ به‌ آن‌ دسترسي‌ دارد پس‌ نه‌ آن‌ درختان‌ دور است‌ كه‌ دستهاي‌ بهشتيان‌ از آنها برگردد و نه‌ درختان‌ بهشت‌ خار و خاشاكي‌ دارد.

 

وَيُطَافُ عَلَيْهِم بِآنِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا ‏ (15)

«و ظروف‌ سيمين‌ و كوزه‌هاي‌ بلورين‌ پيرامون‌ آنها گردانده‌ مي‌شود» يعني: در هر وقت‌ و هر زماني‌ كه‌ بهشتيان‌ بخواهند، خدمتكاران‌ بر ايشان‌ شراب‌ را با ظروف‌ و كوزه‌هايي‌ كه‌ از نقره‌ است‌، مي‌گردانند. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «هيچ‌ چيز در بهشت‌ نيست‌ مگر اين‌ كه‌ شما در دنيا مشابه‌ آن‌ را داده‌ شده‌ايد، بجز كوزه‌هايي‌ كه ‌از نقره‌ است‌». فرق‌ در ميان‌ «آنيه‌» و «اكواب‌» اين‌ است‌ كه: اكواب‌؛ جامهايي ‌است‌ بدون‌ دسته‌ اما آنيه‌ ؛ ظروفي‌ است‌ داراي‌ دسته‌، مانند قدح‌ و كوزه‌.

 

قَوَارِيرَ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيراً ‏ (16)

«آبگينه‌هايي‌ از سيم» يعني: آبگينه‌ها و ظروف‌ بلورين‌ اهل‌ بهشت‌ از نقره‌ است ‌پس‌ سپيدي‌ نقره‌ و صفا و درخشش‌ شيشه‌ هر دو در آنها جمع‌ شده ‌است‌ در حالي‌ كه‌آبگينه‌ها و شيشه‌هاي‌ دنيا از ريگ‌ و ماسه‌ است‌. بدين‌سان‌ خداي‌ عزوجل‌ برتري ‌آبگينه‌هاي‌ بهشتي‌ را كه‌ اصل‌ آنها از نقره‌ است‌ اما درخشش‌ و شفافيت‌ آنها تا بدانجاست‌ كه‌ آنچه‌ در اندرون‌ آنهاست‌، از بيرون‌ آنها ديده‌ مي‌شود، گوشزد مي‌نمايد «كه‌ آنها را به‌اندازه‌ پيموده ‌باشند» يعني: ساقيان‌ بهشتي‌ در جامهاي‌ بلورين ‌نقره‌اي‌ همان‌ مقدار شراب‌ مي‌ريزند كه‌ بهشتيان‌ مي‌خواهند؛ نه‌ بيش‌ و نه‌ و كم‌. حتي‌ آن‌ ظروف‌ در شكل‌ و محتواي‌ خود چنان‌ برابر و به‌هنجار ساخته‌ شده‌اند كه ‌صاحب‌ خود را سيراب‌ سازند، نه‌ بيش‌ و نه‌ كم‌.

 

وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْساً كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً ‏ (17)

«و در آنجا به‌ آنان‌ از جامي‌ كه‌ آميزه‌ آن‌ زنجبيل‌ است‌ مي‌نوشانند» اعراب‌ شراب‌ را با آميزه‌ زنجبيل‌، لذيذ و دلپذيرتر مي‌ساختند. زنجبيل‌ گياهي‌ است‌ معروف‌ كه‌ در بلاد شام‌ و هند و چين‌ مي‌رويد. پس‌ گاهي‌ شراب‌ بهشتيان‌ به‌ كافور آميخته‌ مي‌شود ـ چنان‌كه‌ گذشت‌ ـ و كافور در طبيعت‌ خود سرد است‌ و گاهي‌ به‌ زنجبيل‌ آميخته ‌مي‌شود كه‌ در طبيعت‌ خود گرم‌ است‌ تا اعتدال‌ لازم‌ پديد آيد. اما مقربان‌ از هركدام‌ آنها كه‌ بخواهند، شرابي‌ خالص‌ مي‌نوشند. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «هرچه‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ در قرآن‌ از بهشت‌ ياد كرده‌، در دنيا جز نام‌ چيز ديگري‌ از آنها وجود ندارد».

 

عَيْناً فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً ‏ (18)

«از چشمه‌اي‌ در آن» مي‌نوشند «كه‌ سلسبيل‌ ناميده‌ مي‌شود» يعني: زنجبيل‌ در بهشت‌ چشمه‌اي‌ دارد كه‌ سلسبيل‌ ناميده‌ مي‌شود. سلسبيل‌ در لغت‌ نام‌ آبي‌ است‌ كه‌ در نهايت‌ رواني‌ و گوارايي‌ بوده‌ و بسيار زود و راحت‌ در حلقوم‌ فرو رود.

 

وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَّنثُوراً ‏ (19)

«و بر گرد آنان‌ پسراني‌ جاوداني‌ مي‌گردند» پسراني‌ كه‌ هميشه‌ بر جواني‌ و طراوت‌ و تازگي‌ و خرمي‌ خويش‌ باقيند، نه‌ پير مي‌شوند، نه‌ شادابي‌ آنها دگرگون‌ مي‌شود و نه‌ مي‌ميرند «چون‌ ايشان‌ را ببيني‌، پنداري‌ كه‌ ايشان‌ مرواريدهايي‌ از رشته‌ افشانده‌ شده‌ هستند» از بس‌ كه‌ باصفا، زيبا، شاداب‌ و دلربايند. خداوند متعال‌ آن ‌پسران‌ را به‌ مرواريد افشانده‌ تشبيه‌ كرد زيرا ايشان‌ در خدمتگزاري‌ سريع‌اند، برخلاف‌ حورعين‌ كه‌ ايشان‌ را به‌ مرواريد نهفته‌ تشبيه‌ نمود زيرا ايشان‌ زير بار خدمت‌ قرار داده‌ نمي‌شوند و براي‌ عشق ‌ورزيدن‌ فارغ‌بالند. ابن‌كثير مي‌گويد: «نه‌ نيكوتر از اين‌، تشبيهي‌ وجود دارد و نه‌ از مرواريد افشانده‌ در مكاني‌ زيبا و باصفا، منظره‌اي‌ دلرباتر و زيباتر وجود دارد».

 

وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَمُلْكاً كَبِيراً ‏ (20)

«و چون‌ آنجا را بنگري» يعني: چون‌ نگاهت‌ را آنجا در بهشت‌ بيفگني‌ «نعمتي‌ فراوان» و وصف‌ناپذير «و ملكي‌ بي‌كران‌ مي‌بيني» كه‌ هرگز قدر و اندازه‌ آن‌ را درحد و حصر نتوان‌ آورد.

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ روايت‌ كرده‌اند: عمربن‌خطاب‌ رضی الله عنه نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد در حالي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم بر حصيري‌ از برگ‌ درختان‌ خرما كه‌ درشتي‌ آن ‌بر پهلوي‌ مباركشان‌ اثر كرده‌ بود خوابيده‌ بودند. پس‌ عمر رضی الله عنه گريست‌. رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: چه‌ چيز تو را به‌ گريه‌ وا داشته‌است‌؟ عمر رضی الله عنه گفت: كسري‌، هرمز و پادشاه‌ حبشه‌ و فرمانروايي‌شان‌ را به‌ياد آوردم‌ و درحالي‌كه‌ شما فرستاده‌ خداوند جلّ جلاله  هستيد، بر حصيري‌ از خرما قرار داريد! «پس‌، از اين‌ حال ‌شما بر من‌ رقت‌ دست‌ داد و بي‌اختيار گريستم». رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: آيا راضي‌ نيستي‌ كه‌ دنيا از آنان‌ باشد و آخرت‌ از آن‌ ما؟ پس‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ گرديد: وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَمُلْكاً كَبِيراً.

 

عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً ‏ (21)

«بهشتيان‌ را جامه‌هايي‌ از ابريشم‌ نازك‌ سبز و ابريشم‌ ستبر در بر است» سندس: ابريشم‌ نازك‌ و استبرق: ابريشم‌ ستبر است‌ «و به‌ دستبندهاي‌ سيمين‌ آراسته ‌شوند» و در سوره‌ «فاطر» آمده‌است: يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ: «در آنجابه‌ دستبندهاي‌ زرين‌ آراسته‌ شوند». اين‌ تنوع‌ دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ بهشتيان‌ از هر دو نوع‌ دستبند پوشانده‌ مي‌شوند و هر كس‌ هر چه‌ را كه‌ دلش‌ بخواهد، مي‌پوشد «و پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ شرابي‌ پاكيزه‌ مي‌نوشاند» ابوقلابه‌ و ابراهيم‌ نخعي‌ مي‌گويند: «ابتدا به‌ ايشان‌ غذا آورده‌ مي‌شود و چون‌ غذا به‌آخر رسيد آن‌گاه‌ شرابي‌ پاكيزه‌ به‌ ايشان‌ تقديم‌ مي‌شود پس‌ مي‌نوشند و بر اثر آن‌ شكمهايشان‌ خرد و متناسب‌ مي‌شود و عرقي‌ چون‌ بوي‌ مشك‌ از بدنهايشان‌ سرازير مي‌گردد». از علي‌ رضی الله عنه روايت‌ شده‌است‌ كه‌ فرمود: «چون‌ اهل‌ بهشت‌ به دروازه‌ بهشت‌ برسند، خداوند متعال‌ به‌ ايشان‌ شراب‌ پاكيزه‌اي‌ ـ غير از آن‌ شرابهايي‌ كه‌ در آيات‌ قبل ‌ذكر شد ـ مي‌نوشاند. پس‌ در آنجا دو چشمه‌ را مي‌يابند... آن‌گاه‌ از يكي‌ از آنها مي‌نوشند كه‌ اين‌ شراب‌ اندرونشان‌ را از كينه‌ و حسد و غل‌وغش‌ و اخلاق‌ پست ‌پاك‌ مي‌گرداند و سپس‌ از ديگري‌ غسل‌ مي‌كنند كه‌ بر اثر آن‌، شادابي‌ و خرمي ‌نعمت‌هاي‌ بهشت‌ بر ايشان‌ نمايان‌ مي‌شود».

 

إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُوراً ‏ (22)

«اين‌ جزايي‌ براي‌ شماست» يعني‌ به‌ بهشتيان‌ گفته‌ مي‌شود: اين‌ انواع‌ نعمتها، جزايي‌ براي‌ شماست‌ در برابر اعمالتان‌. يعني: اينها پاداش‌ اعمال‌ شماست‌ «و سعي‌ شما مشكور است» يعني: سعي‌ شما در نزد ما ستوده‌، پذيرفته‌ و مورد پسند است‌. شايان‌ ذكر است‌ كه: شكر خداي‌ سبحان‌ در برابر عمل‌ بنده‌، قبول‌ اوست‌ طاعت ‌وي‌ را.

 

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنزِيلاً ‏ (23)

«هرآينه‌ ما قرآن‌ را بر تو چنان‌كه‌ بايدوشايد فرود آورديم» يعني: آن‌ را به‌ تدريج‌ وبخش‌بخش‌ بر تو فرود آورديم‌ نه‌ به‌يكباره‌ و تو بر عكس‌ آنچه‌ كه‌ مشركان‌ ادعا مي‌كنند، آن‌ را از نزد خود نياورده‌اي‌. بدين‌سان‌ خداي‌ عزوجل‌ با تأكيدات ‌گوناگون‌ و از جمله‌ ذكر ضمير «نحن‌» بعد از ذكر ضمير «إنا» فرود آوردن‌ قرآن‌ بر بنده‌ خود را مؤكد مي‌گرداند تا بسياري‌ مؤكدات‌ هرگونه‌ شك‌ و شبهه‌اي‌ را از دلها بزدايد.

 

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً ‏(24)

«پس‌ بر حكم‌ پروردگار خود شكيبايي‌ كن» كه‌ از جمله‌ حكم‌ و قضاي‌ وي‌، به‌تأخير انداختن‌ پيروزي‌ات‌ تا ميعادي‌ است‌ كه‌ حكمت‌ حق‌ تعالي‌ آن‌ را اقتضا مي‌كند «و از آنان‌ از هيچ‌ گناهكار يا ناسپاسي‌ اطاعت‌ نكن» يعني: احدي‌ از كساني‌ را كه‌ مرتكب‌ گناهي‌ گرديده‌ يا در كفر فرو رفته‌اند، فرمان‌ مبر. آثم: بدكاري‌ است‌ كه‌ آشكارا مرتكب‌ گناه‌ مي‌شود. كفور: كسي‌ است‌ كه‌ بر كفر خود تعصب‌ داشته‌ و در آن‌ افراط مي‌نمايد به‌ طوري‌ كه‌ آشكارا كفر خود را اعلان‌ مي‌كند. مفسران‌ مي‌گويند: مراد از اين‌ دو تن‌ در هنگام‌ نزول‌ آيه‌، عتبه‌بن‌ربيعه‌ و وليدبن‌مغيره ‌بودند زيرا عتبه‌ به‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت: از سر اين‌ كار برگرد تا دخترم‌ را به‌ توتزويج‌ كنم‌ چراكه‌ دخترانم‌ از زيباترينهاي‌ قريش‌اند. و وليدبن‌ مغيره‌ به‌ ايشان‌ گفت: از اين‌ راه‌ برگرد تا آن‌ قدر به‌ تو مال‌ بدهم‌ كه‌ راضي‌ شوي‌ زيرا من‌ از ثروتمندترينهاي‌ قريش‌ هستم‌. پس‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از اول‌ سوره‌ «حم‌. السجده‌» تا آيه‌ «13»: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ‏ را بر آنان ‌تلاوت‌ كردند. در اين‌ هنگام‌ آن‌ دو تن‌ از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم دست‌ برداشتند و يكي‌ از آنها گفت: وقتي‌ محمد اين‌ آيات‌ را خواند، پنداشتم‌ كه‌ همينك‌ كعبه ‌فروخواهد افتاد.

در اينجا سؤالي‌ مطرح‌ مي‌شود و آن‌ اين‌ است: چرا با آن‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از هيچ‌ كس‌ از كفار و فجار فرمان‌ نمي‌بردند، از فرمان ‌بردن‌ از آنان‌ نهي‌ شدند؟ پاسخ‌اين‌ است‌ كه‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  قدوه‌ و الگوي‌ امت‌ مي‌باشند و نهي‌ ايشان‌، نهي‌ امت‌ است ‌چنان‌ كه‌ اين‌ نهي‌ به‌ اين‌ واقعيت‌ اشاره‌ دارد كه‌ مردم‌ هميشه‌ به‌ توجيه‌ و ارشاد نياز دارند، ازآن‌ رو كه‌ گرايش‌ به‌ شر و فساد در اندرون‌ بشر نهفته ‌است‌ و اگر كسي‌ از توفيق‌ و ارشاد الهي‌ بي‌نياز مي‌بود، بي‌شك‌ آن‌ كس‌ پيامبر معصوم صلّی الله علیه و آله و سلّم بود بنابراين‌، بر هر مسلماني‌ واجب‌ است‌ كه‌ به‌سوي‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ زاري‌ و نياز متوجه‌ گردد تا حق‌ تعالي‌ وي‌ را از خواهشهاي‌ پليد و شهوات‌ گمراه‌كن‌ مصون‌ و محفوظ بدارد.

 

وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلاً  (25)‏  وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً ‏ (26)

«و ياد كن‌ پروردگار خود را در هر صبح‌ و شام» يعني: بر ياد پروردگار خود مداومت‌ كن‌ و براي‌ او در اول‌ و آخر روز نماز بگزار. پس‌ مراد از اول‌ روز: نماز بامداد و مراد از آخر آن: نماز ظهر و عصر است‌. بنابراين‌، اين‌ دستور نمازهاي ‌بامداد و ظهر و عصر را در بر مي‌گيرد «و در بخشي‌ از شب‌ براي‌ او سجده‌ كن» يعني: در برخي‌ از ساعات‌ شب‌ براي‌ حق‌ تعالي‌ نماز بگزار. مراد نمازهاي ‌مغرب‌ و عشاء است‌ «و او را در بخش‌ بلندي‌ از شب‌ به‌ پاكي‌ ياد كن» يعني: براي‌ او در وقت‌ درازي‌ از شب‌ ـ كه‌ دو سوم‌، يا نصف‌، يا ثلث‌ آن‌ است‌ ـ نماز تهجد بگزار.

 

إِنَّ هَؤُلَاء يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً ‏ (27)

«بي‌گمان‌ اينان‌ بهره‌ زودياب‌ را دوست‌ دارند» يعني: كفار مكه‌ و موافقانشان‌، بهره‌ زودياب‌ را كه‌ همانا بهره‌ دنياي‌ زودگذر است‌، دوست‌ دارند و آن‌ را بر آخرت‌ ترجيح‌ مي‌دهند «و روزي‌ گرانبار را» كه‌ روز قيامت‌ است‌ «پشت‌ سر خود مي‌افگنند» روز قيامت‌ از آن‌ رو گرانبار ناميده‌ شد كه‌ پر از سختي‌ و هول‌ و هراس ‌است‌. پس‌ آنان‌ براي‌ روز آخرت‌ آمادگي‌ نمي‌گيرند و به‌ آن‌ اهميتي‌ نمي‌دهند.

 

نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلاً ‏ (28)

«ماييم‌ كه‌ آنان‌ را آفريده‌ و پيوند مفاصل‌ آنها را استوار كرده‌ايم» يعني: ما بندها واعضاي‌ وجود آنان‌ را به‌ وسيله‌ رگ‌ و پي‌ و رشته‌هاي‌ عصبي‌ به‌ يك‌ديگر محكم ‌پيوند داده‌ايم‌ «و چون‌ بخواهيم‌، آنان‌ را به‌ نظايرشان‌ تبديل‌ مي‌كنيم» يعني: اگر بخواهيم‌، آنان‌ را نابود كرده‌ و كسان‌ ديگري‌ را جانشينشان‌ مي‌گردانيم‌ كه‌ براي‌ ما فرمان‌پذير باشند.

 

إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً ‏ (29)

«بي‌گمان‌ اين» سوره‌ «پندي‌ است» و موعظه‌اي‌ «تا هر كه‌ خواهد، راهي ‌به‌سوي‌ پروردگار خود در پيش‌ گيرد» با ايمان‌ و فرمان ‌بردن‌ از او و پيامبرش‌.

 

وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً ‏ (30)

«و نمي‌خواهيد مگر آن‌ كه‌ خدا بخواهد» يعني: نمي‌توانيد به‌سوي‌ پروردگار خويش‌ راهي‌ در پيش‌ گيريد مگر اين‌كه‌ حق‌ تعالي‌ خود چنين‌ چيزي‌ را بخواهد پس‌كار به‌ او سبحانه‌وتعالي‌ مفوض‌ است‌ نه‌ به‌ شما و خير و شر به‌ دست‌ بلاكيف ‌اوست‌، نه‌ به‌ دست‌ شما لذا صرف‌ خواست‌ و ارداه‌ بنده‌ نه‌ خيري‌ را براي‌ او به ‌ارمغان‌ مي‌آورد و نه‌ شري‌ را از او دفع‌ مي‌كند مگر اين‌كه‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ اين‌ كار اذن‌ دهد «همانا خداوند عليم‌ و حكيم‌ است» پس‌ او به‌ كسي‌ كه‌ شايستگي‌ هدايت‌ را دارد، داناست‌ لذا راه‌ هدايت‌ را به‌رويش‌ هموار گردانيده‌ و اسباب‌ آن‌ را برايش ‌آماده‌ مي‌گرداند و نيز او به‌ آن‌ كس‌ كه‌ مستحق‌ گمراهي‌ است‌ داناست‌ پس‌ او را از راه‌ هدايت‌ برمي‌گرداند. و در هر حال‌ حكمت‌ بالغه‌ از آن‌ اوست‌ لذا هر چيز را در جاي‌ مناسب‌ آن‌ قرار مي‌دهد.

 

يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً (31)

«هركه‌ را خواهد به‌ رحمت‌ خويش» يعني: به‌ بهشت‌ خويش‌ «در مي‌آوردد» زيرا بهشت‌ با رحمت‌ خداوند جلّ جلاله  قابل‌ دسترسي‌ است‌ «و براي‌ ظالمان» كافر «عذابي‌ دردناك‌ آماده‌ كرده‌ است» كه‌ همانا عذاب‌ جهنم‌ است‌. بدين‌سان‌ خداي‌ عزوجل‌ بر اين‌ حقيقت‌ تأكيد مي‌گذارد كه‌ هدايت‌ و گمراهي‌ هر دو به‌ خواست‌ و مشيت ‌اوست‌ ولي‌ او به‌ فضل‌ خويش‌ هدايت‌ و به‌ عدل‌ خويش‌ گمراه‌ مي‌كند. البته‌ عام ‌بودن‌ مشيت‌ حق‌ تعالي‌ در خير و شر، منافي‌ با اختيار انسان‌ نيست‌ زيرا اختيار انسان ‌نيز در محدوده‌ خود نافذ مي‌باشد.


 

[1] اما امروزه‌ اهل‌ اسلام‌ يك‌ديگر را به‌اسارت‌ مي‌گيرند. نمونه‌ آن‌ جنگ‌ خانگي‌ فعلي‌ در افغانستان‌است‌. عجب‌ اين‌ كه‌ گاهي‌ به‌ اسير مسلمان‌ نان‌ نمي‌دهند و او را درمان‌ نمي‌كنند تا به‌ خواري‌ و زاري‌ بميرد.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره