تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره جن ﴾
مکی است و داراي 28 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره بهسبب آنكه به احوال جنيان و بيمدهي آنان پرداخته است، «جن» ناميده شد.
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به امتت «بهسوي من» از جانب خداوند جلّ جلاله بر زبان جبرئيلعلیه السلام «وحي فرستاده شد كه گروهي از جن گوش نهادند» به قرائت من آنگاه كه قرآن ميخواندم. نفر: از سه تا ده كس است «پس گفتند: هرآينه ما قرآني شگرف را شنيديم» يعني: چون آن گروه از جن بهسوي قوم خود بازگشتند، به آنان گفتند: ما سخني قرائت شده را شنيديم كه در فصاحت و بلاغت، يا در موعظهها واندرزها، يا در بركت خود عجيب بود. يادآور ميشويم؛ سورهاي كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در هنگام گوش سپردن جن ميخواندند، سوره: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ بود. شايان ذكر است كه خداوند جلّ جلاله فرستادگاني را از ميان خود جن بهسوي آنان نفرستاد بلكه رسولان تماما از فرزندان آدمعلیه السلام اند.
علما گفته اند: جنيان اجسامي عاقل و پنهان از ديدگان هستند كه از آتش آفريده شدهاند و تنها عالم غيبياي هستند كه مختار و مكلف گردانيده شدهاند زيرا خداي عزوجل انسان را از عالم مشاهده شده و جن را از عالم غيبي مكلف مختار گردانيد. اصل جن ـ چنانكه حسن بصري: گفته است ـ نسل و تبار ابليساند چنانكه انس فرزندان آدم هستند و از هر دو گروه هم مؤمن وجود دارد، هم كافر و هر دو گروه در ثواب و عقاب شريكاند پس هر كس از اين يا آن گروه مؤمن بود، او ولي خدا جلّ جلاله است و هر كس از اين يا آن گروه كافر بود، او شيطان است. مراد از جن در اينجا: جنيان نصيبيناند و در سوره «احقاف» نيز از همين گروه سخن رفتهاست: وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ... «احقاف/ 29». در روايات آمدهاست كه گوش سپردن جنيان به قرآن در نماز صبح و در محل «بطن نخله» كه جايي در ميان مكه و طائف است، بود.
بخاري، مسلم، ترمذي و غير ايشان در بيان سبب نزول آيه كريمه از عبدالله بنعباس رضی الله عنه روايت كردهاند كه فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نه بر جن قرآن خواندند و نه آنها را ديدند بلكه در زمان آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم ميان شياطين و دريافت اخبار آسمان مانع ايجاد گرديد و بر آنان شهابها فرستاده ميشد پس جنيان گفتند: اين پديده جز به سبب اتفاقي كه رخ داده، به وجود نيامده است لذا به مشارق و مغارب زمين رفتند تا عامل اين تحول را بيابند و بنگرند كه چه رخدادي اتفاق افتاده است. در اين ميان گروهي از جنيان كه به همين منظور بهسوي سرزمين تهامه رهسپار شده بودند بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درحالي گذر كردند كه آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم در نخله با اصحاب خويش نماز بامداد را ميگزاردند پس چون قرآن را شنيدند، به آن گوش فرادادند و بعد از آن با خود گفتند: سوگند به خدا كه عامل ايجاد حايل ميان ما و شنيدن اخبار آسمان همين است. سپس نزد قوم خويش بازگشته و گفتند: اي قوم ما! ما قرآن عجيبي را شنيديم... همان بود كه خداي عزوجل بر رسول خويش نازل فرمود: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ... [1].
البته ظاهر قرآن نيز ميرساند كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم جن را نديدهاند. ولي ابن مسعود رضی الله عنه بر آن است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مأمور گرديده بودند تا به منظور قرائت قرآن بر جنيان و دعوتشان بهسوي اسلام نزد جنيان بروند. پس ايشان جن را ديدهاند. قرطبي ميگويد: «اين رأي محكمتر است؛ زيرا عامر شعبي ميگويد: از علقمه پرسيدم كه آيا ابنمسعود رضی الله عنه در شب جن با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حاضر بود؟ گفت: من دراينباره از ابنمسعود رضی الله عنه سؤال كردم و گفتم: آيا يكي از شما اصحاب در شب جن همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حاضر بودهايد؟ او گفت: خير! ولي ما شبي همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بوديم، بناگاه ايشان را گم كرديم پس در طلب ايشان واديها را جستوجو كرديم اما ايشان را نيافتيم در اين اثنا با خود گفتيم: يا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سردرگم شده و ما را گم كردهاند، يا ـ خدا نخواسته ـ ترور گرديدهاند. پس آن شب بدترين شبي بود كه بر ما گذشت. و چون صبح شد، بناگاه ديديم كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از سمت كوه حرا ميآيند. گفتيم: يا رسولالله! ما شما را گم كرديم و هر چه شما را جستوجو كرديم نيافتيم لذا بدترين شبي را سپري كرديم كه گروهي شب را بر آن ميگذرنند! رسول مبارك صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «دعوتگر جن بهنزد من آمده بود پس همراه وي رفتم و بر آنان قرآن خواندم». آنگاه ما را با خود بردند و آثار جن و آتشهايي را كه برپا كرده بودند، براي ما نشان دادند. وآن گروه كه از جنيان جزيرهالعرب بودند از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم خواهان زاد و توشه گرديدند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان فرمودند: «هر استخواني كه نام خدا بر آن برده شده است، از آن شماست و بهگونهاي كه گوشتي هر چه وافرتر دارد در دست شما ميافتد و هر پشكلي علف چهارپايان شماست». و آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم به ما فرمودند: «با اين دو چيز استنجا نزنيد زيرا اين دو چيز غذاي برادران جني شماست». ابنالعربي ميگويد: «ابنمسعود رضی الله عنه در اين مورد از ابنعباس رضی الله عنه آگاهتر است زيرا او شاهد رويداد بوده است در حالي كه ابنعباس رضی الله عنه آن را شنيده است و شنيدن كي بود مانند ديدن».
يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَداً
آن گروه از جن به قوم خود گفتند: ما قرآن شگرفي را شنيديم «كه بهسوي رشد» يعني: بهسوي حق و راستي و شناخت خداوند جلّ جلاله «راه مينمايد پس به آن ايمان آورديم» يعني: آن را تصديق كرديم و باورمان شد كه از جانب خداوند جلّ جلاله است «و هرگز براي پروردگارمان كسي را» از خلقش «شريك نميآوريم» و با او خداي ديگري را به پرستش نميخوانيم. بدينسان بود كه جنيان با يك بار گوش فرا دادن به قرآن به آن ايمان آوردند و بهوسيله عقلهايشان دريافتند كه قرآن كلام خداي تباركوتعالي است اما كفار قريش ـ بهخصوص رؤسايشان ـ بارها و بارها همين قرآن را شنيدند اما از آن هيچ بهرهاي نبردند، با وجود آنكه هم پيامبر از خودشان بود و هم قرآن را به زبان خودشان بر آنان ميخواند پس دور از انتظار نبود كه خداوند متعال آنان را مجازات كند و به قتل و ذلتشان بكشاند.
آيه كريمه دال بر اين است كه بزرگترين پيام دعوت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، توحيد خداوند جلّ جلاله و بريدن از شرك و اهل آن ميباشد.
وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَداً
آن جنيان افزودند: «و حقا كه بلند است بزرگي» و شأن و جلال «پروردگار ما» از آنچه كه به او از زن و فرزند نسبت ميدهند. بهقولي معني اين است: قدرت پروردگار ما بزرگ است زيرا «جد» قدرت وي است. قرائت ديگر: «جد» به كسر جيم است. يعني ربوبيت پروردگار ما راست و حق است. گويي جنيان از قرآن حقايقي را دريافتند كه آنها را بر خطاي عقيده شركيشان آگاه و بيدار ساخت. همچنين احتمال دارد كه مراد از «جد» ملك و فرمانروايي يا توانگري باشد چنانكه در حديث شريف آمدهاست: «لا ينفع ذا الجد منك الجد» كه ابوعبيده رضی الله عنه در معناي آن گفته است: «هيچ توانگري را توانگري و ثروتش در برابر تو سود نميرساند». آن جنيان افزودند: «همسر و فرزندي برنگرفته است» يعني: برتر است شأن و جلال و عظمت پروردگار ما از اينكه زن يا فرزندي برگيرد، آنگونه كه گروهي از كفار اين نسبت ناروا را به وي ميدهند.
چنين بود كه جنيان به مجرد شنيدن قرآن بالبداهه دريافتند كه خداي عزوجل از برگرفتن زن و فرزند پاك و منزه است.
وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً
آن جنيان افزودند: «و اين كه جاهل ما بر خداوند دروغ را افترا ميبست» به اين ترتيب، جنيان سخن مشركان و جاهلانشان را در بربستن دروغ بر خداي سبحان در رابطه با گرفتن زن و فرزند و غير اين از مزخرفات، رد و انكار نموده و آنان را به سفاهت و كودني محكوم نمودند. سفيه: سبك مغز و كودني است كه اين سبكمغزي وي ناشي از حماقت و جهالتش ميباشد. شطط: غلو و افراط در كفر، دوري از حق و راستي و گذشتن از حد است.
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً
آن جنيان افزودند: «و اينكه ما چنين پنداشتيم كه انس و جن هرگز بر خداوند دروغ نميبندند» آنگاه كه گفتند: خداوند داراي شريك و زن و فرزند است پس از اين روي آنها را در سخنانشان تصديق كرديم و هرگز اين امر به فكر ما خطور نميكرد كه كسي جرأت كند تا بر خداي عزوجل دروغ بربندد لذا بر اساس اين باور بود كه سخن دعوتگران بهسوي شرك و متوليان خدايان دروغين را باور كرديم و چون سرانجام قرآن را شنيديم، سر انجام به بطلان سخن اين مدعيان پريشانگوي پي برديم. و چنانكه رازي گفتهاست: اين اقراري است از سوي جنيان بر اين امر كه آنها فقط بهسبب تقليد در اين جهالتها درافتاده بودند.
وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً
آن جنيان افزودند: «و اينكه مرداني از انس به مرداني از جن پناه ميبردند» زيرا در جاهليت چنان بود كه چون شخصي از اعراب در وادياي فرود ميآمد، ميگفت: «به سرور اين وادي از شر نادانان قومش پناه ميبرم». پس به پندار خود در جوار و پناه آن سرور با احساس ايمني ميخوابيد تا كه صبح ميكرد «پس بر سركشي آنان افزودند» يعني: مرداني از انس كه به جنيان پناه ميبردند، با اين كار خود بر سركشي و طغيان جنيان افزودند. يا جنيان بر بلا و ضعف و هراس انسانها افزودند زيرا پناه بردن انسانها به آنان بر جرأت و جسارت و ستمشان افزود تا بدانجا كه سردمداران جنيان گفتند: اينك سروري و آقايي ما بر جن و انس مسلم گرديد. رهق: ناداني و طغيان است.
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً
آن جنيان به قوم خود افزودند: «و اينكه آنان نيز پنداشتند، همچنانكه شما پنداشته بوديد كه هرگز خداوند كسي را برنميانگيزد» يعني: انسانها نيز همانند شما جنيان پنداشتند كه بعد از مرگ، رستاخيز و جزايي در كار نيست. يا معني اين است: انسانها نيز مانند شما جنيان پنداشتند كه خداوند جلّ جلاله فرستادهاي را بهسوي خلق برنميانگيزد تا بهوسيله وي حجت را برپا دارد. همچنين احتمال دارد كه اين از سخن خداوند متعال براي انسانها باشد، كه در آن صورت معني اين است: جنيان نيز همچون شما كفار قريش پنداشته بودند كه خداوند جلّ جلاله فرستادهاي را بهسوي خلق برنميانگيزد. به هر تقدير؛ آيه كريمه دال بر اين امر است كه همانطوري كه در ميان جنيان مشرك و يهودي و نصراني وجود داشته است، منكر بعث و رسالت نيز در ميانشان وجود داشته است.
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَشُهُباً
آن جنيان افزودند: «و اينكه ما آسمان را لمس كرديم» يعني: ما جوياي اخبار آن شديم چنانكه عادت ما بوده است؛ «پس آن را يافتيم كه از نگهبانان پر شده است» يعني: از فرشتگاني كه آن را از استراق سمع پاسباني و نگهباني ميكنند، نگهباناني كه «نيرومند» و قوي بودند «و از شهابهايي» پر شده است كه بر ما حملهور ميشوند. البته اين تحول بعد از بعثت رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در آسمان روي داد. شهاب: همان تير آتش ستارگان است چنانكه بيان آن در تفسير آيه: وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِّلشَّيَاطِينِ در سوره «ملك» گذشت.
وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَّصَداً
آن جنيان افزودند: «و اينكه ما پيش از اين براي شنيدن از آسمان در نشستنگاههايي مينشستيم» يعني: براي آنكه اخبار آسمان را از فرشتگان دزدانه بشنويم و سپس آن اخبار را به سوي كاهنان بيفگنيم؛ «اما اكنون هر كس گوش بسپارد، براي خود شهابي در كمين مييابد» يعني: خداي سبحان با بعثت پيامبر خويش آسمان را از دستبرد اخبار توسط جنيان با شهابهاي سوزاني نگهباني كرد پس هر كس از ما به آن گوش بسپارد، شهابي را در كمين خود مييابد تا او را مورد هدف قرار داده و از گوش سپردن و شنيدن اخبار آسمان بازش دارد. احمد، ترمذي و نسائي از ابنعباس رضی الله عنه روايت كردهاند كه فرمود: «قبل از بعثت، شياطين نشستنگاههايي در آسمان داشتند كه در آنها به شنيدن وحي ميپرداختند و چونيك كلمه را ميشنيدند، نه كلمه ديگر هم بر آن افزوده (و آن را به كاهنان منتقلميكردند) اما فقط آن يك كلمه حق بود و آنچه بر آن افزوده شده بود، باطل و ناروا بود ولي چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به رسالت برانگيخته شدند، شياطين از اين نشستنگاههاي خود بازداشته شدند، سپس آنها اين رويداد را با ابليس در ميان گذاشتند، ابليس به آنها گفت: عامل اين امر چيزي جز وقوع يك پديده جديد در روي زمين نيست. آنگاه او لشكريانش را به اطراف و اكناف زمين فرستاد پس گروهي از آنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را در ميان دو كوه مكه مكرمه ايستاده يافتند و نزد ابليس آمده اين خبر را به وي دادند. ابليس گفت: اين همان رويداد و حادثهاي است كه در زمين رخ داده است.
خلاصه اينكه: شياطين بعد از بعثت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از استراق سمع بازداشته شدند تا نتوانند چيزي از قرآن را دزديده و آن را به زبان كاهنان بيفگنند و بر اثر آن كار وحي آشفته و درهم شود زيرا در آن صورت دانسته نميشود كه راستگو كيست.
وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً
آن جنيان افزودند: «و ما نميدانيم كه در حق كساني كه در زمينند شري اراده شده است» بهسبب اين حراست و نگهباني از آسمان؟ «يا پروردگارشان در حق آنان رشد را اراده كرده است؟» يعني: ما نميدانيم كه خداوند جلّ جلاله با بازداشتن ما از استراق سمع، قصد آن داشته تا بر اهل زمين عذابي فرود آورد، يا اين كه بهسوي زمينيان پيامبري بفرستد. ابن كثير ميگويد: «اين از ادب جنيان در بيان سخنشان بود كه فاعل شر را ذكر نكرده ولي خير را به خداي عزوجل نسبت دادند».
وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَداً
آن جنيان افزودند: «و اينكه از ميان ما جمعي صالحانند» يعني: قبل از استماع قرآن، از ميان ما بعضي موصوف به صفت صلاح بودند «و جمعي از مادون اينند» يعني: گروهي از ما ناصالح يا در صلاح و شايستگي ناكاملاند. به قولي: مراد از صالحان: مؤمنان جناند و مراد از كساني كه دون اينند؛ كافرانشانند «ما روندگان راههاي گوناگونيم» يعني: ما جنيان گروههايي هستيم متفرق و پراكنده و دستههايي هستيم مختلف، داراي خواستههايي متضاد و متباين و راه و روشهايي دور از هم. سعيدبن مسيب رضی الله عنه ميگويد: «جنيان متشكل بودند از مسلمانان، يهود، نصاري و مجوس».
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَباً
آن جنيان افزودند: «و اينكه ما دانستيم كه هرگز الله را عاجز نتوانيم كرد در زمين» يعني: ما دانستيم كه اگر حق تعالي در باره ما چيزي را اراده كند، هرگز از او گريزي نداريم و او را درمانده نميتوانيم كرد «و عاجز نتوانيم كرد او را از جهت گريختن» يعني: نميتوانيم از نزد وي بگريزيم بلكه حتما او ما را فرو ميگيرد.
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْساً وَلَا رَهَقاً
آن جنيان افزودند: «و اينكه ما چون هدايت» يعني: قرآن «را شنيديم، به آن ايمان آورديم» يعني: به اين امر كه قرآن از نزد خداوند جلّ جلاله است تصديق و باور نموده و آن را تكذيب نكرديم چنانكه كفار انس آن را تكذيب كردند. پس جنيان به اين امر افتخار كردند و حقا هم كه اين افتخار و شرف بزرگي براي ايشان است «پس هر كس به پروردگارش ايمان آورد، او نه از نقصاني بيم دارد و نه از ستمي» بخس: نقصان است و رهق: تجاوز و طغيان و ستم.
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً
آن جنيان افزودند: «و اينكه جمعي از ميان ما مسلمانند و جمعي قاسط» يعني: جورپيشهگان ستمگر و منحرفي كه از راه حق به بيراهه رفتهاند «پس هر كس مسلمان شده، آنانند كه رشد را قصد كردهاند» يعني: آنانند كه قصد راه حق و خير و نجات را كردهاند و در جستوجوي آن به كوشش و تلاش پيگير و سختي برخاستهاند تا سرانجام به آن توفيق يافتهاند.
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
«و اما قاسطان، همانا هيزم جهنماند» يعني: آنان آتشافروز جهنماند كه دوزخ به وسيله آنان برافروخته ميشود چنانكه آتش به وسيله هيزم، همين گونه كفار انس نيز هيزم جهنماند. قاسط: از «قسط» است به معني كجرو از راه حق. مقسط: از «اقسط» به معني برپادارنده عدل است.
اين آيه دليل بر آن است كه جني كافر در دوزخ عذاب ميشود.
وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقاً
«و» بگو اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! بهسوي من وحي فرستاده شده است «كه اگر بر راه راست استقامت ميكردند» يعني: اگر جن، يا انس، يا هر دوي آنها بر راه و روش اسلام پايداري ميكردند «البته به آنان آب فراوان مينوشانيديم» يعني: قطعا رزق و روزيشان را گشايش داده و به آنان خير و رفاه و امكانات بسيار گستردهاي ارزاني ميداشتيم.
مقاتل در بيان سبب نزول ميگويد: اين آيه درباره كفار قريش نازل گرديد آنگاه كه باران به مدت هفت سال از آنان بازداشته شد.
لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَاباً صَعَداً
«تا آنان را در آن بيازماييم» و به علم ظهور بدانيم كه شكرگزاريشان در برابر اين نعمت فراوان چگونه است «و هر كس از ذكر پروردگارش اعراض كند، درآردش به عذابي سخت» يعني: هر كس از قرآن، يا توحيد، يا عبادت، يا از موعظه و اندرزروي بگرداند خداوند متعال او را به عذابي سخت و سهمگين گرفتار ميكند.
وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً
«و» بگو اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! بهسوي من وحي فرستاده شدهاست «اينكه مسجدها خاص خداوند است» سعيدبن جبير در بيان سبب نزول روايت كرده است كه: جنيان به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گفتند: آيا ميتوانيم به مسجد بياييم و دورتر از شما اما همراه شما در نماز حاضر باشيم؟ پس اين آيه نازل شد. بهقولي: مساجد شامل همه اماكن پاكيزه است زيرا زمين همهاش سجدهگاه ميباشد و اين قول حسن بصري رحمه الله است چنانكه در حديث شريف آمدهاست: «جعلت لي الأرض مسجدا و طهورا: زمين برايم سجدهگاه، پاك و پاككننده گردانيده شد». گويي خداوند جلّ جلاله فرمود: همه زمين مخلوق ماست پس بر آن براي غيرآفرينندهاش سجده نكنيد «پس هيچكس را با الله نخوانيد» يعني: در مساجد از غيرالله جلّ جلاله ياري نخواهيد زيرا مساجد مخصوص خداوند جلّ جلاله و عبادت اوست. البته امر به توحيد و يكتاپرستي در مساجد به معني آن نيست كه يگانه پرستي در غير مساجد مطلوب نباشد بلكه اين دستور براي روشن كردن اين حقيقت است كه پايبندي به توحيد و يگانه پرستي در مساجد مؤكدتر است لذا اين آيه درس بزرگي است براي كساني كه با حق تعالي ديگران را نيز در مساجد ميخوانند، كه معالأسف امروزه مساجد مسلمانان دچار اين آفت گرديده است.
در حديث شريف به روايت ابنعباس رضی الله عنه آمدهاست كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چون به مسجد وارد ميشدند، پاي راست خود را پيش نهاده و ميفرمودند: «و إن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا، اللهم أنا عبدك و زائرك و علي كل مزور حق وأنت خير مزور، فأسألك برحمتك أن تفك رقبتي من النار: مسجدها مخصوص خداوند است پس هيچ كس را با الله در آنها به عبادت نخوانيد. بار الها! من بنده تو و زائر تو هستم وبر هر زائري حقي است و تو بهترين زيارتشدگان هستي پس از تو به رحمتت ميخواهم كه گردنم را از آتش دوزخ آزاد سازي». و چون از مسجد بيرون ميشدند، پاي چپ خود را پيش نهاده و ميفرمودند: «اللهم صب علي الخير صبا، ولا تنزع عني صالح ما أعطيتني أبدا، و لا تجعل معيشتي كدا، واجعل لي فيالأرض جدا: بارخدايا! خير را بر من به ريختني فراوان بريزان و هرگز چيزهاي شايستهاي را كه به من دادهاي، از من بيرون نكش و معيشت و گذران زندگيام (يعني هزينه و ارزاقم) را با رنج و زحمت همراه نگردان و برايم در زمين توانگري قرار ده». حسن بصري رحمه الله ميگويد: «از سنت است كه چون انسان وارد مسجد ميشود (لا الهالا الله) بگويد زيرا فرموده حق تعالي: فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً امري ضمني به ذكرو خواندنش نيز هست».
وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً
«و اينكه چون ايستاد بنده الله» يعني: پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم «كه الله را عبادت كند» و او را به نيايش بخواند «نزديك بودند كه بر سر او بريزند» يعني: نزديك بود كه جنيان ازدحامكنان خود را بر آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم بفشرند، از بس كه مشتاقانه براي شنيدن قرآن پيرامون آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم تجمع كرده بودند. يادآور ميشويم كه اين اجتماع و نيايش رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ چنانكه گذشت ـ در بطن نخله بود. به قولي: مراد تجمع منكران انس و جن بر سر اين كار است كه نور الهي را خاموش كنند اما خداي عزوجل نپذيرفت جز اينكه بندهاش را نصرت داده و نورش را بهاتمام برساند. اين معني انتخاب ابنجرير طبري است كه از نظر ابنكثير نيز به سياق نزديكتر است زيرا خداوند جلّ جلاله بعد از آن ميفرمايد:
قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً
«بگو» اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم «جز اين نيست كه من فقط پروردگارم را ميخوانم» و او را پرستش ميكنم «و براي او هيچ كس را» از خلق وي «شريك مقرر نميكنم» پس هيچ عاملي براي انكار و شگفتزدگي شما از دعوتم و تجمع و تبانيتان براي بياثر ساختن آن، وجود ندارد.
سبب نزول آيه كريمه اين بود كه كفار قريش به رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم گفتند: بيگمان تو كاري بزرگ (و بدعتي عجيب) به ميان آوردهاي، تو با همه مردم اعلام دشمني كردهاي پس از اين راه برگرد تا به تو پناه بدهيم «و تو را از گزند سايرين نگهداريم». همان بود كه اين آيه كريمه نازل شد.
قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَلَا رَشَداً
«بگو» اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم «من نه صاحباختيار زياني براي شما هستم و نه صاحباختيار خيري» يعني: نه ميتوانم از شما زياني را دفع كنم و نه به شما نفعي را در دنيا يا دينتان جلب نمايم زيرا زيانرسان و نفعرسان فقط خداوند جلّ جلاله است.
قُلْ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً
«بگو» اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم «هرآينه مرا هيچ كس از خداوند پناه نميدهد» يعني: هيچكس عذابش را از من دفع نميكند چنانچه او عذاب خود را بر من فرود آورد «وهرگز بجز او پناهي نيابم» يعني: هر گز پناهگاه و جاي امني از قهر او نمييابم.
إِلَّا بَلَاغاً مِّنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً
«مگر بلاغي از جانب خداوند و پيامهاي او» يعني: چنانچه حق تعالي عذاب خود را بر من فرود آورد، مرا از عذاب وي هيچ پناهي نيست جز يك چيز و آن اين است كه پيامهاي او را ابلاغ كرده و به دستورات و فرمانهاي او عمل كنم و خود نيز به چيزهايي كه ديگران را به آن دستور ميدهم، پايبند باشم كه اگر چنين كردم، نجات يافتهام و در غيرآن نابوديام حتمي است. همچنين صحيح است كه استثناء: إِلَّا بَلَاغاً ... از اين فرموده حق تعالي باشد: قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً ... يعني: من مالك و صاحباختيار هيچ چيز ديگري براي شما نيستم، جز اينكه پيامهاي الهي را به شما ابلاغ نمايم «و هر كس خداوند و پيامبرش را نافرماني كند» با نپذيرفتن و انكار آنچه كه حق تعالي به پيامبرش صلّی الله علیه و آله وسلّم نازل كرده است؛ «پس بيگمان او راست آتش دوزخ، در آنجا هميشه جاويدان است» يعني: من پيامهاي الهي را به شما ابلاغ ميكنم پس هر كس بعد از آن عصيان كند، جزاي او همين است كه بيان شد.
حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً
«تا آنگاه كه چون آنچه را كه به آنان وعده داده شده است» از عذاب دنيا ـ مانند شكست بدر، يا عذاب دوزخ در آخرت «ببينند پس خواهند دانست» در هنگام مشاهده آن عذاب كه «چه كسي به اعتبار ياري دهنده» اي كه بهوسيله او ياري داده ميشود «ناتوانتر است و چه كسي از روي شمار كمتر است» آنانند يا مؤمنان؟ يعني: اين مشركانند كه هيچ ياوري ندارند و شمارشان نيز از لشكريان بيشمار خداي عزوجل كمتر است.
قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً
«بگو» اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم به كفار. اين چهارمين دستور براي آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم در سياق اين آيات است: «نميدانم آيا آنچه وعده داده ميشويد نزديك است» يعني: من نميدانم كه آيا عذاب خداوند متعال كه شما را از آن هشدار داده است، نزديك است «يا پروردگار من براي آن ميعادي» دور «قرار ميدهد» بنابراين، جز خداي سبحان هيچ كس نميداند كه عذاب شما در دم واقع ميشود يا در آينده. ابن كثير در معني آن ميگويد: «به مردم بگو: من از وقت فرارسيدن قيامت آگاهي ندارم و نميدانم كه ميعاد آن نزديك است يا دور». امد: زماني است دور.
مقاتل در بيان سبب نزول ميگويد: چون مشركان آيه حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ... را شنيدند، نضربنحارث به پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم گفت: پس اين روزي كه وعده آن را به ما ميدهي، كي خواهد بود؟ همان بود كه خداوند جلّ جلاله اين آيه را نازل فرمود.
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً
«داناي غيب است پس هيچ كس» از خلقش «را بر علم غيبش آگاه نميسازد» علم غيب: هر چيزي است كه از بندگان پنهان ساخته شده است.
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً
«مگر كسي كه بپسندد او را از پيامبري» كه در آن صورت، او را از برخي امور غيبي خويش آگاه ميكند تا خبر دادن وي از غيب معجزهاي براي وي باشد. پسخداوند متعال براي كساني از پيامبران كه پسنديده است اين امر را مستثني كرد لذا آنچه از غيب خويش را كه ميخواست از طريق وحي به ايشان نازل كرد و آن را معجزه و دليل راستيني بر صدق نبوت ايشان قرار داد. پس قطعا منجمان و امثالشان از كساني كه ريگ مياندازند، كف ميبينند، پرنده ميپرانند و... از كساني نيستند كه مورد پسند پروردگار باشند لذا آنان با غيبگوييهايشان به خداوند جلّ جلاله كافرند و با حدس و تخمين و دروغبافيهايشان بر او افترا ميبندند، هرچند ممكن است خبر دادن منجمان و امثالشان از بعضي وقايع آينده، گاهي با واقعيت مصادف شود، كه اين با توسلشان به بعضي از نشانهها و قرائن و حسابهاست اما اين امر نميتواند قاعده عام و كلي و خطاناپذيري تلقي شود زيرا علم غيب مخصوص به خداوند متعال، همانا علمي است كه در همه احوال و همه اوقات فراگير و راست است چنانكه خداوند متعال گاهي با الهام بعضي از كرامات را به دست برخي از دوستان مخلصش آشكار ميگرداند و آنها با بهرهگيري از الهام از بعضي وقايع مربوط به زمان آينده خبر ميدهند «پس همانا الله پيشاپيش وي و از پشت سر وي نگهباناني را روان ميكند» يعني: خداي سبحان از پيش رو و از پشت سر پيامبرش نگهباناني از فرشتگان را برميگمارد كه او را از تعرض شياطين بر غيبياتي كه براي وي آشكار ساخته است، نگهدارند و او را از اينكه شياطين از او استراق سمع كرده و سپس شنودههاي دزديشده را بهسوي كاهنان القا نمايند، در حصار خويش بگيرند.
لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً
«تا بداند كه محققا پيامهاي پروردگار خود را رسانيدهاند» يعني: تا خداوند جلّ جلاله اين حقيقت را كه پيامبرانش پيامهاي وي را ابلاغ كردهاند، به مشاهده بداند چنانكه در غيب و نهان دانستهاست. ابنكثير ميگويد: مراد از آنچه كه خداوند جلّ جلاله براي دانستن خود در قرآن به صيغه تعليل (ليعلم: تا بداند) ذكر نموده، فقط علم ظهور است نه علم ابتدائي زيرا حق تعالي از ازل به اشياء عالم بوده و ميباشد پس او ميخواهد تا علم خويش را به بندگانش آشكار گرداند به همين جهت با اين فرموده خود بر اين معني تأكيد ميگذارد: «و خدا به آنچه نزد آنان است، از هر جهت احاطه دارد» يعني: به آنچه كه در هنگام نگهباني نزد فرشتگان است، يا به آنچهكه نزد پيامبران مبلغ پيامهايش قرار دارد و نيز به همه احوالشان احاطه مطلق دارد «و هرچيز را از روي شمار احصا و شمارش كرده است» يعني: حق تعالي هر چيز را به عدد و شمار آن ضبط و ثبت كرده است، بدون مشاركت احدي از فرشتگانش، يا ديگر ابزارهاي علم و فراگيري. يا معناي: لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا اين است: تا محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم كه بهسويش وحي ميشود، بداند كه جبرئيل و فرشتگان همراه وي وحي الهي را بيهيچ تحريف و تبديلي به وي رساندهاند. پس مرجع (أبلغوا) به معني اول پيامبران و بهمعني دوم فرشتگانند. يا معني اين است: تا مكلف بداندكه پيامبران علیهم السلام پيامهاي پروردگارشان را ابلاغ كردهاند.
در پايان اين سوره بايد گفت: خبر دادن حق تعالي از داستان «جن» داراي فوايد بسياري است كه از مهمترين آن روشن شدن اين امور است:
ـ جنيان نيز همچون انسيان به تكاليف شرعي مكلف ميباشند.
ـ مؤمنان جن كافران خود را بهسوي ايمان دعوت ميكنند.
ـ رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم بهسوي هر دو عالم انس و جن فرستاده شدهاند.
ـ جنيان سخنان ما را ميشنوند و زبان ما را ميفهمند.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره