تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره نوح ﴾
مکی است و داراي 28 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره بهنام «نوح» پيامبر خداعلیه السلام نامگذاري شده است زيرا تمام آن بيانگر داستان نوحعلیه السلام با قومش از ابتداي دعوت وي تا وقوع طوفان و در توصيف اين تجربه از تجارب دعوت در روي زمين است؛ چنانكه در مطلع سوره آمده است:
إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
«هرآينه ما نوح را بهسوي قومش فرستاديم كه قوم خود را بيم ده» يعني: بعد از برانگيختن نوحعلیه السلام به وي فرمان داديم كه قومت را بيم و هشدار ده؛ «پيش از آنكه عذابي دردناك بر سرشان بيايد» كه عذاب دوزخ، يا عذاب طوفان است. ولي از تفسير ابن كثير چنين برميآيد كه مراد از آن، عذاب دنياست. يادآور ميشويم؛ بيان اين مطلب كه نوحعلیه السلام اولين پيامبر الهي بهسوي بشر است و بيان مدت درنگش در ميان قومش، در سوره «عنكبوت» گذشت.
قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ
«گفت: اي قوم من! هرآينه من براي شما بيمدهندهاي هستم» از عذاب الهي؛ پس شما را از آن ميترسانم و هشدار ميدهم «آشكارگر» هستم و آنچه را كه مايه نجات شماست و رهاييتان از عذاب در آن نهفته است، برايتان آشكار ميسازم.
أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ
مضمون دعوت من اين است «كه خداوند را بپرستيد» پس حق وي ـ از فروتني، نيايش، دوستي و محبت ـ را به وي ادا كنيد و فرمانهاي وي را بهجا آوريد و با او ديگري را شريك نگردانيد «و از او پروا داريد» يعني: از آنچه كه شما را در عذاب وي ميافگند، بپرهيزيد و حرامهايش را ترك كنيد «و از من فرمان بريد» در اوامرم زيرا من فرستادهاي از نزد خداوند جلّ جلاله بهسوي شما هستم.
بنابراين، دعوت الي الله بر سه پايه استوار است: عبادت، تقوي و اطاعت. پس دعوتگران راه خدا جلّ جلاله بايد اين معني را به خاطر داشته باشند.
يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاء لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
آري! چنين كنيد «تا براي شما از گناهان شما بيامرزد» يعني: تا بعضي از گناهان شما را بر شما بيامرزد؛ و آن عبارت از گناهاني است كه قبل از اطاعت پيامبر و اجابت دعوت وي از آنان سرزده است «و شما را تا وقتي مقرر واپس بدارد» يعني: تا مرگ شما را تا آخرين مهلتي كه خداي عزوجل براي شما مقرر كرده است به تأخير افگند در غير آن نزول فوري عذاب مجال زنده بودن براي شما تا آن مهلت را نميدهد. مراد اين است كه: ميعاد حيات شما و عمليه بهرهگيري از زمين و برخورداري از مواهب آن را تا آنگاه بر شما طولاني گرداند كه بر طاعت حق پايدار و استوار باشيد.
علما با اين آيه بر اين حقيقت استدلال كردهاند كه انجام دادن طاعت و نيكي و پيوستن صله رحم حقيقتا بر عمر انسان ميافزايد چنانكه در حديث شريف به روايت انس رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «صلة الرحم تزيد في العمر: صله رحم در عمر ميافزايد». زمخشري ميگويد: «مثلا خداي عزوجل حكم نمود كه اگر قوم نوح ايمان آورند، آنان را هزار سال عمر دهد ولي اگر بر كفر خويش باقي بمانند، آنان را بر سر نه صد سال هلاك گرداند. از اين روي به آنان گفته شد: ايمان آوريد تا خداوند جلّ جلاله بهوسيله آن اجل مقرر شما را تا زماني كه به عنوان ميعاد نهايي حيات شما تعيين و مقرر كردهاست بهتأخير اندازد كه اين مدت، همان ميعاد به سر رسيدن يكهزار سال است». «زيرا چون وقت مقرر الله بيايد، هرگز موقوف داشته نميشود» يعني: اگر مرگي كه خداي عزوجل بر شما مقدر نموده است بيايد و در آن حال شما بر كفرتان باقي باشيد، آن مرگ هرگز به تأخيرانداخته نميشود بلكه خواهناخواه واقع ميشود پس بشتابيد بهسوي ايمان و اطاعت «اگر ميدانستيد» كه براي شما در وقت بهسر رسيدن اجلهايتان چه ندامتي روي ميدهد، يقينا به اين حقيقت نيز پي ميبرديد كه چون ميعاد خداوند جلّ جلاله فرا رسد، بهتأخير افگنده نميشود و بنابراين، ايمان ميآورديد.
اين آيه دلالت بر آن دارد كه قوم نوحعلیه السلام از بس در دوستي زندگاني دنيا فرورفته بودند، گويي در مرگ هم شك داشتند. همچنين اين آيه درس ديگري براي دعوتگران به سوي الله جلّ جلاله است كه نبايد مردم را در وعدههاي دنيوي مستغرق كنند.
قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَنَهَاراً
«گفت» نوحعلیه السلام «اي پروردگار من! من قومم را شب و روز دعوت كردم» يعني: آنان را پيوسته و بهطور شبانهروزي بهسوي ايمان كه مرا بدان فرمان دادي،دعوت كردم بيآنكه در دعوتشان هيچ كوتاهياي كردهباشم.
اين پنجمين درس براي دعوتگران است كه بايد هيچ وقت و هيچ فرصتي را در راه دعوت از دست ندهند.
فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَاراً
«ولي دعوت من جز بر گريزشان» و بر دوريشان از آنچه كه آنان را بهسوي آن فراميخواندم «نيفزود» .
وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَاراً
«و همانا من هر وقت آنان را دعوت كردم تا برايشان بيامرزي» يعني: هرگاه كه آنان را بهسوي سبب مغفرت كه عبارت از ايمان آوردن به تو و اطاعت از توست، دعوت كردم؛ «انگشتان خود را در گوشهاي خويش درآوردند» تا صداي من را نشنوند «و جامههاي خويش را درپوشانيدند» يعني: چهرههاي خود را با جامههاي خود پوشانيدند تا مرا نبينند و سخنم را نشنوند «و بر كفر پاي فشردند» يعني: بر كفر و انكار استمرار ورزيدند «و گردنكشي كردند گردنكشياي تمام» و كامل در برابر پذيرش حق.
ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَاراً
«سپس باز آنان را به صداي بلند دعوت كردم» يعني: درحالي آنان را دعوت كردم كه به نداي بلند اعلانكننده دعوت خود بودم.
ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَاراً
«باز آشكارا به آنان اعلان كردم» يعني: مجددا دعوت خود را به طور علني و روشن به آنان تكرار كردم «و پنهان گفتم آنان را» در اين دعوت «به پنهان گفتني» پس اين يكي را پنهاني و آن يكي را بهطور خصوصي دعوت كردم و خلاصه اينكه به روشهاي مختلف و شيوههاي متفاوت آنان را دعوت كردم. بهقولي: معناي «اسررت: پنهان گفتم» اين است كه: به منازلشان رفتم و آنان را در منازلشان دعوت كردم.
مراد آيات اين است كه دعوت نوحعلیه السلام داراي سه مرتبه بود:
1 ـ در آغاز بهطور پنهاني و مخصوص در شب و روز آنان را دعوت كرد اما از وي گريختند.
2 ـ سپس در مرتبه دوم آنان را بهطور آشكار دعوت كرد زيرا دعوت و نصيحت در ملا مردم كوبنده و قاطع است. اما اين شيوه دعوت نيز بر آنان تأثيري نكرد.
3 ـ سپس با سختكوشي و اهتمام زياد و دلسوزي و وظيفهشناسي كامل، هر دو شيوه ـ يعني شيوه پنهاني و شيوه علني ـ را با هم جمع كرد؛ و اين شبيه مراحل دعوتي است كه رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم در مكه و جزيره العرب بدان پرداختند.
و اين آيه درس جديدي براي دعوتگران است كه بايد با همه وسايل علني و سري در جهت رساندن دعوت خويش همت گمارند.
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً
«پس گفتم: از پروردگار خود طلب آمرزش كنيد» يعني: با اخلاص نيت از او نسبت به گناهان گذشته خود آمرزش بخواهيد «هرآينه او بسيار آمرزگار است» براي گنهكاران و مجرمان.
يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَاراً
آري! از پروردگار خود آمرزش بخواهيد؛ «تا بر شما باران را ريزان بفرستد» مدرار: بسيار ريزان، روان و پيگير. اين آيه دليل بر آن است كه استغفار از بزرگترين اسباب نزول باران و حصول انواع رزق و روزي است به همين جهت استغفار در دعاي استسقا (طلب باران) مشروع گرديدهاست. شعبي ميگويد: «عمر رضی الله عنه به طلب باران بيرون آمد ولي بر استغفار و آمرزشخواهي چيز ديگري نيفزود پس باران فرود آمد. اصحاب جلّ جلاله به عمر رضی الله عنه گفتند: ما نديديم كه شما طلب باران كنيد؟! شما جز استغفار كار ديگري نكرديد اما باران فرود آمد! عمر رضی الله عنه فرمود: من كليدهاي آن را كه بهوسيله آنها فرود ميآيد، طلب كردم[1]. سپس اينآيه را خواند: اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَاراً ». روايت شده است كه خداوند متعال بهمدت چهل سال باران را از قوم نوحعلیه السلام بازداشت و رحمهاي زنانشان را عقيم گردانيد پس نوحعلیه السلام به آنان وعده داد كه استغفار تنها راه نجات از اين مصيبت و تنها دريچه حصول گشايش در ارزاق و اولاد است.
وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَاراً
«و» استغفار كنيد تا «به شما اموال و فرزندان را پيدرپي دهد و براي شما باغها و جويبارها پديد آورد» يعني: اگر استغفار كنيد، حق تعالي اموال و فرزندانتان را بسيار ميگرداند زيرا ايمانتان به خداوند جلّ جلاله علاوه بر بهره وافر آخرت، فراواني و توانگري دنيا را نيز برايتان ارمغان ميآورد. روايت شده است كه مردي نزد حسنبصري: از قحطي و تنگسالي شكايت كرد، حسن بصري به او گفت: از خداي عزوجل آمرزش بخواه! فرد ديگري نزد وي از فقر شكايت كرد، فرد ديگري از قلت نسل و فرد ديگري از قلت محصول زمين خويش پس او همه آنان را به استغفار امر كرد. در اين ميان يكي از حاضران به وي گفت: مرداني چند نزد تو آمدند كه هر يك نوعي از نياز را مطرح كرده و از آن شكوه كردند ولي تو همه آنان را به استغفار دستور دادي! حسن بصري: اين آيه را بر وي تلاوت كرد: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ... : پس گفتم: از پروردگار خود طلب آمرزش كنيد... تا برشما باران را ريزان بفرستد و به شما اموال و فرزندان را پيدرپي دهد و براي شما بوستانها و جويبارها پديد آورد).
مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً
نوحعلیه السلام خطاب به قومش افزود: «شما را چه شده است كه از عظمت الله نميترسيد؟» يعني: شما را چه شده است كه از عذاب خداي عزوجل نميترسيد تا او را به يگانگي بخوانيد و از او اطاعت كنيد؟ وقار: عظمت و بزرگي و حرمت است. يا معني اين است: شما را چه شده است كه به توقير و تعظيم پروردگار نميپردازيد؟ و اين معني برگزيده زمخشري است كه رازي نيز آن را ترجيح داده است.
وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَاراً
«و حال آنكه شما را بر طورهاي مختلف آفريدهاست» ابتدا به هيأت نطفه، سپس به هيأت پاره گوشت، سپس به هيأت خون بسته تا تمام شدن و به تكامل پيوستن خلقتتان ـ چنانكه بيان اين امر در سوره «مؤمنين» گذشت ـ سپس از مرحله جنيني به دوران كودكي قدم ميگذاريد، باز به دوره جواني و آنگاه به دوره پيري. پس چرا در تعظيم و توقير كسي كه شما را بر اين اطوار بديع آفريده است، كوتاهي ميكنيد درحاليكه تأمل در اين امور موجب گرايش به ايمان است؟.
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً
«آيا نديدهايد كه خداوند چگونه هفت آسمان را تو بر تو» يعني: بعضي را بر فراز بعضي ديگر، طبقه در طبقه «آفريده است؟» .
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً
«و در آنها» يعني: در آسمانها «ماه را قرار داده است» يادآور ميشويم كه ماه در آسمان دنياست «فروزنده» يعني: در حالي كه ماه روشنيبخش روي زمين با نوري است كه در آن گرمايي نيست «و خورشيد را چراغي قرار داده است» پرتوافشان براي اهل زمين تا بهوسيله نور و گرماي آن به تصرف در امور معيشتي مورد نياز خويش دسترسي يابند، خورشيدي كه هم در آن روشني، هم گرما و هم انرژي وجود دارد؟.
وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً
«و خداوند شما را از زمين رويانيد بهنوعي از رويانيدن» يعني: خداي عزوجل بشر را از قشر زمين آفريد، سپس زمينه را براي رشد و رويش او در آن مساعد كرد؛ با بزرگ شدن وي بعد از كوچكي و با دراز شدن قدوقامت وي بعد از كوتاهي. البته رشد و نمو آدميان مانند رشد و نمو گياهان به وسيله چيزهايي است كه در فرايند تحول خود به رستنيها يا حيوانات جاندار، از اجزاي زمين تغذيه ميكنند.
ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجاً
«سپس» خداوند جلّ جلاله «شما را در آن» يعني: در زمين «بازميگرداند» آنگاه كه ميميريد پس اجزاي وجودتان در آن به تحليل ميرود تا سرانجام بار ديگر به خاك تبديل گرديده و با زمين آميخته ميشود «و دوباره شما را بيرون ميآورد بهطوري بيرون آوردن» يعني: باز شما را از زمين بيرون ميآورد؛ با رستاخيز روز قيامت به بيرون آوردن در يك دفعه واحد، نه با رويانيدن تدريجيتان همچون باراول.
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطاً
«و خداوند زمين را براي شما فرشي ساخت» يعني: آن را براي شما هموار گردانيد كه بر آن سكني ميگزينيد، راه ميرويد و استراحت ميكنيد، همچون راه رفتن و استراحت بر روي فرش در خانههايتان.
لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجاً
«تا در راههاي فراخ آن برويد» يعني: تا به شاهراههاي فراخ و گشاده زمين برويد. فج: راه ميان دو كوه است. خلاصه اينكه: خداوند متعال به زبان نوحعلیه السلام چهار دليل را بر توحيد خويش بيان كرد؛ دليل اول: آفرينش انسان بر اطوار مختلف، دليل دوم: آفرينش آسمانها و خورشيد و ماه، دليل سوم: روياندن انسان از زمين و دليل چهارم: گسترده كردن زمين با راههاي گشاده و فراخ است.
قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَاراً
«نوح گفت: پروردگارا! هرآينه اينان از من نافرماني كردند» يعني: بر نافرماني من اصرار و استمرار ورزيدند و دعوتم به سوي عبادت و تقوي و اطاعت را اجابت نگفتند «و از كسي پيروي كردند كه مال و فرزندش جز زيان در حق وي نيفزوده است» يعني: اشخاص فقير و نيز اراذل و اوباش از رؤساي گمراه و ثروتمند خود پيروي كردند، از همان كساني كه بسياري مال و فرزند جز بر گمراهيشان در دنيا و عذابشان در آخرت نيفزوده است. به اين ترتيب، نوحعلیه السلام از آنان بهسوي خداي عزوجل درد دل كرد در حالي كه ميدانست او خود به حالشان داناتر است؛ و افزود:
وَمَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً
«و نيرنگي بزرگ در كار آوردند» يعني: رؤسا نيرنگ بس بزرگي سگاليدند؛ كه عبارت از تهييج و برانگيختن سفلهگان و اراذلشان بر آزار دادن و كشتن نوحعلیه السلام بود.
وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّاً وَلَا سُوَاعاً وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْراً
نوحعلیه السلام افزود: «و گفتند» رؤسا به پيروان خود براي برانگيختنشان بر نافرماني نوحعلیه السلام : «هرگز خدايان خود را ترك نكنيد» يعني: هرگز پرستش خدايان خود را فرو نگذاريد؛ و آن خدايان عبارت از بتان و تصاوير و تمثالهايي بود كه آنها براي خود ساخته بودند و سپس اعراب نيز آنها را پرستش كردند «و» همچنين رؤسا بهپيروان خود گفتند: «هرگز ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر را ترك نكنيد» يعني: پرستش آنها را فرونگذاريد. محمدبنكعب ميگويد: «ود و سواع و يغوث ويعوق و نسر، نام اشخاص صالحي بود كه در فاصله زماني ميان آدم و نوح علیهماالسلام ميزيستند و نحوه پرستششان اينگونه بود كه بعد از درگذشت آنان، گروهي بهميان آمدند كه در عبادت حق تعالي به آنان اقتدا كردند پس ابليس به آنان گفت: اگر تمثال آنها را بهتصوير بكشيد، عبادت به شيوه ايشان براي شما نشاط آورتر و شوقانگيزتر است. پس آنها چنين كردند. سپس بعد از آنان گروهي ديگر آمدند و ابليس به آنان گفت: كساني كه قبل از شما بودند، اين تصاوير را ميپرستيدند لذا شما نيز چنين كنيد. لذا پرستش بتان از همان وقت آغاز شد و اعراب نيز بعدا آن بتان را به پرستش گرفتند چنانكه «ود» بت قبيله كلب بود، «سواع» بت قبيله هذيل، «يغوث» بت قبيله قطيف يا مذحج، «يعوق» بت قبيله همدان و «نسر» بت قبيله حمير. البته اعراب بتان ديگري نيز داشتند كه مهمترين آنها عبارت بود از لات: بت قبيله ثقيف در طائف، عزي: بت قبيلههاي سليم و غطفان و جشم، منات: بت قبيله خزاعه، اساف و نائله و هبل: بت مردم مكه. و چون هبل در نزد آنان بزرگترين بتان بود پس آن را بر فراز كعبه نهادند.
وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالاً
نوحعلیه السلام افزود: «و هرآينه بسياري را گمراه كردند» يعني: رؤسا و بزرگانشان، يا اين بتان بسياري از مردم را گمراه كردند «و» پروردگارا! «بر ستمكاران جز گمراهي نيفزاي» يعني: جز زيان، يا جز گمراهي در نيرنگشان.
مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَاراً
«بهسبب گناهانشان بود كه به غرق كشيده شدند» يعني: قوم نوحعلیه السلام بر اثر گناهانشان با طوفان غرق شدند «سپس» بهدنبال اين غرق «به آتشي درآورده شدند» كه آتش دوزخ در آخرت است. بهقولي: مراد از آتش، عذاب قبر است و معني چنين ميشود: پس مستحق ورود به آتش گرديدند. اما تعبير به «ادخلوا: درآورده شدند»، تعبير از مستقبل به لفظ ماضي است تا حتمي بودن ورودشان به آتش و صحت وجود آن را افاده نمايد؛ و امام رازي و قشيري بر اين معني متفقالقولاند و قشيري اين آيه را دليل اثبات عذاب قبر ميداند. «پس براي خود در برابر خداوند هيچ ياوري نيافتند» يعني: كسي را نيافتند كه آنان را از عذاب خداوند جلّ جلاله بازدارد و آن را از آنان دفع كند.
وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً
«و نوح گفت: اي پروردگار من! بر روي زمين از كافران هيچ دياري باقي مگذار» ديار: يعني كسي كه ساكن ديار است. آري! چون نوحعلیه السلام از ايمانشان مأيوس گرديد، عليه آنان دعا كرد. البته اين دعاي وي بعد از آن بود كه خداي عزوجل به او وحي فرستاد كه: «هرگز از قوم تو (بعد از اين) جز كساني كه (تاكنون) ايمان آوردهاند، ايمان نميآورند» «هود/26». پس خداوند جلّ جلاله دعاي نوحعلیه السلام را اجابت كرد و آنان را غرق نمود. شايان ذكر است كه اين دعاي نوحعلیه السلام مانند دعاي رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم عليه قوم مشركشان است: «اللهم منزل الكتاب، سريع الحساب وهازم الأحزاب، اهزمهم وزلزلهم: بار خدايا! اي فرود آورنده كتاب، اي سريع الحساب و اي شكننده احزاب! آنان را بشكن و متزلزل گردان». ابنالعربي ميگويد: «فرق دعاي نوحعلیه السلام و رسولاكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اين بود كه نوح عليه همه كفار دعا كرد اما رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم عليه كساني كه بر ضد مسلمانان دست به گروهبندي و تحريك زده بودند؛ و اصل در دعا عليه كفار همين روش پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم است».
إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً
آن گاه نوحعلیه السلام در دعاي خود افزود: «همانا اگر تو آنان را بگذاري» و نابودشان نكني «بندگانت را گمراه ميسازند» از راه حق «و جز بدكار كفرانپيشهاي را نزايند» يعني: به دنيا نياورند جز بدكاري را؛ با ترك طاعتت و جز بسيار ناسپاسي را؛ براي نعمتت. ابن كثير ميگويد: «نوحعلیه السلام اين سخن را بدان جهت گفت كه در ميانشان نهصد و پنجاه سال زندگي كرده بود و از آنان شناخت درستي داشت». اما نسفي ميگويد: «نوحعلیه السلام اين سخن را بدان جهت گفت كه خداوند جلّ جلاله به وي خبر داده بود كه ديگر كسي از قومش به وي ايمان نميآورد. چنانكه در آيه (36) سوره هود آمده است».
رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَاراً
«اي پروردگار من! مرا و پدر و مادرم را بيامرز» شايان ذكر است كه پدر و مادر نوحعلیه السلام هر دو مؤمن بودند «و هر كس را كه به خانه من درآيد» در حاليكه «ايمان آورده» باشد نيز بيامرز. يعني: هر كس را كه به منزلي در آيد كه من ساكن آن هستم، يا در كشتي، يا مسجدم درآيد. پس كساني كه به اين وصف متصف نبودند، مانند زن نوحعلیه السلام و فرزند وي كه گفت: «در كوهي كه مرا از آب پناه دهد، جاي ميگيرم»، از تحت اين دعا خارجاند. «و نيز بيامرز تمام مؤمنين و مؤمنات را» يعني: بر همه مردان و زناني كه به وصف ايمان موصوفاند تا روز قيامت بيامرز. پس با اقتدا به نوحعلیه السلام دعا كردن در حق تمام مؤمنين و مؤمنات مستحب است. در حديث شريف به روايت ابيسعيد خدري رضی الله عنه آمدهاست كهرسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «لا تصحب إلا مؤمنا ولا يأكل طعامك إلا تقي: همراه ومصاحب نشو؛ جز با مؤمني و غذاي تو را نخورد؛ جز پرهيزگاري». «و ستمكاران را جز تباهي نيفزاي» يعني: بر كافران ستمگر، جز نابودي و زيان و خرابي نيفزاي. اين دعاي نوحعلیه السلام نيز هر ستمگري را تا روز قيامت شامل گرديده است.
[1] لفظ سخن عمر رضی الله عنه اين است: (طلبت بمجاديح السماء) مجاديح جمع مجدح، ستارهاي از ستارههاست كه در نزد اعراب نشانهاي بر نزول باران بود. به اين ترتيب، عمر رضی الله عنه استغفار را به ستارگان باران تشبيه كرد تا خطابش براي اعراب مفهوم باشد، نه اينكه او به آن ستارگان عقيدهاي داشته باشد.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره