تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ معارج

مکی‌ است‌ و داراي 44 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «معارج‌» ناميده‌ شد كه‌ اين‌ فرموده ‌خداوند جلّ جلاله  : تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ در آغازين‌ آيات‌ آن‌ آمده‌ است‌.

 

سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ‏

«طلب ‌كننده‌اي‌ عذاب‌ رخ‌ دادني‌اي‌ را» كه‌ خواه‌ ناخواه‌ واقع ‌شدني‌ است‌ «طلب‌كرد» سأل‌ سائل: سؤال‌ متضمن‌ معناي‌ دعا و درخواست‌ نيز هست‌، از اين‌ جهت‌ به ‌«باء» (بعذاب) متعدي‌ گرديد. اين‌ طلب‌كننده‌ عذاب‌ ـ چنان‌كه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده ‌است‌ ـ نضربن‌ حارث‌ بود كه‌ از روي‌ عناد و استهزا خطاب‌ به‌ پروردگار گفت: إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً: (اگر اين‌ پيام‌ واقعا از جانب‌ توست‌ پس‌ بر ما سنگ‌ بباران) «انفال‌/32».

 

لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ‏

«براي‌ كافران» يعني: عذابي‌ كه‌ براي‌ كافران‌ مقرر و آماده‌ شده‌ است‌ «آن‌ را هيچ‌ بازدارنده‌اي‌ نيست» هيچ‌ كس‌ اين‌ عذاب‌ واقع‌ شدني‌ را دفع‌ نتواند كرد آن‌گاه‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  وقوع‌ آن‌ را اراده‌ كند.

 

مِّنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ

«از جانب‌ خداوند» يعني: آن‌ عذاب‌ از جانب‌ خداي‌ سبحاني‌ است‌ كه‌ «صاحب ‌معارج» است‌ يعني: صاحب‌ نردبانهايي‌ است‌ كه‌ فرشتگان‌ در آنها بالا مي‌روند. يا صاحب‌ درجاتي‌ است‌ كه‌ سخنان‌ پاك‌ و عمل‌ شايسته‌ در آنها بالا مي‌رود. به‌قولي‌ مراد از معارج: عظمت‌ است‌ يعني‌ خداوندي‌ كه‌ صاحب‌ عظمت‌ است‌.

 

تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ‏

«فرشتگان‌ و روح‌ به‌سوي‌ او» يعني: به‌سوي‌ خداوند جلّ جلاله  «بالا مي‌روند» در نردبانها و درجاتي‌ كه‌ برايشان‌ قرار داده ‌است‌. مراد از روح‌ جبرئيل‌علیه السلام ، يا فرشته ‌بزرگ‌ ديگري‌ غيراز اوست‌ «در روزي‌ كه‌ مقدار آن‌ پنجاه‌هزار سال‌ است» يعني: فرشتگان‌ و جبرئيل: در بخش‌ اندكي‌ از روزي‌ كه‌ به‌ پنجاه‌هزار سال‌ از سال‌هاي ‌دنيا برآورد مي‌شود، در آن‌ نردبان‌ به‌سوي‌ خداي‌ عزوجل‌ بالا مي‌روند. مرجع ‌ضمير «إليه: به‌سوي‌ او» عرش‌ يا حكم‌ الهي‌ است‌، يا جايي‌ است‌ كه‌ اوامر حق‌ تعالي‌ در آن‌ فرود مي‌آيد، يا جايگاه‌هاي‌ عزت‌ و كرامت‌ است‌. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ مراد از «يوم‌» در آيه‌ كريمه‌ ـ به‌ قولي‌ كه‌ قوي‌تر به‌ نظر مي‌رسد ـ روز قيامت‌ است‌ و اين‌ پنجاه‌هزار سال‌ مدتي‌ است‌ كه‌ بندگان‌ در آن‌ براي ‌حساب‌وكتاب‌ در پيشگاه‌ پروردگار عزوجل‌ مي‌ايستند، سپس‌ بعد از اين‌ مدت‌، اهل‌ بهشت‌ در بهشت‌ و اهل‌ دوزخ‌ در دوزخ‌ استقرار مي‌يابند. به‌قولي ‌ديگر: مقدار روز قيامت‌ بر كافران‌ پنجاه‌هزار سال‌ است‌ ولي‌ بر مؤمنان‌ زماني‌ اندك‌ به‌ اندازه ‌زمان‌ مابين‌ ظهر و عصر بيش‌ نيست‌. خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ در آيه‌ (5) سوره ‌«سجده‌» آمده‌ است: ... فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ: «در روزي‌ كه‌ مقدار آن‌ هزار سال‌ است‌». پس‌ طريق‌ جمع‌ نمودن‌ ميان‌ اين‌ آيه‌ و آيه‌ (5) سوره‌ «سجده‌» اين‌ است‌ كه: قيامت‌ داراي‌ مواقف‌ و مواطن‌ پنجاه‌گانه‌اي‌ است‌ و زمان‌ هر موقف ‌از مواقف‌ آن‌ هزار سال‌ مي‌باشد. آري‌! مقدار قيامت‌ در حق‌ كافران‌ چنين‌ طولاني ‌است‌ اما در حق‌ مؤمن‌ چنين‌ نيست‌ زيرا خداوند متعال‌ فرموده ‌است: أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِيلاً ‏:  (آن‌ روز جايگاه‌ بهشتيان‌ بهتر و استراحتگاهشان‌ نيكوتر است) «فرقان‌/24» و علما اتفاق ‌نظر دارند بر اين‌كه‌ اين ‌استراحتگاه‌ بهشت‌ است‌. همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابي‌سعيد خدري‌ رضی الله عنه آمده ‌است‌ كه‌ فرمود: به‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم گفتند: يا رسول‌الله! چه‌ قدر آن‌ روز طولاني‌ است‌؟! آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم فرمودند: «والذي‌ نفسي‌ بيده‌ إنه‌ ليخفف‌ عن‌ المؤمن‌ حتي‌ يكون‌ أخف‌ عليه‌ من‌ صلاة‌ مكتوبة‌ يصليها في‌ الدنيا: سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جانم‌ در دست‌ بلا كيف‌ اوست‌، آن‌ زمان‌ بر مؤمن‌ چنان‌ سبك‌ گردانيده‌ مي‌شود كه‌ از وقت ‌يك‌ نماز فرضي‌ كه‌ آن‌ را در دنيا ادا مي‌كند، نيز بر وي‌ سبك‌تر است‌».

 

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً ‏

«پس‌ صبر كن‌ صبري‌ جميل» يعني: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! بر تكذيب‌ و كفرشان‌ صبر كن‌ به‌ صبري‌ نيكو كه‌ در آن‌ بي‌قراري‌، شكايت‌ و گلايه‌اي‌ به‌ آستان‌ غير ما نباشد و اين‌ است‌ معني‌ صبر جميل‌. حاصل‌ معني‌ اين‌ است‌ كه: وقت‌ آمدن‌ عذاب‌ بر آنان ‌نزديك‌ است‌ پس‌ صبر كن‌ كه‌ موعد انتقام‌ دير نيست‌.

 

إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ‏

«آنها آن‌ را دور مي‌بينند» يعني: كافران‌ روز قيامت‌ را كه‌ مقدار آن‌ پنجاه ‌هزار سال‌ است‌، دور و محال‌ مي‌بينند. (بعيد) در اينجا به‌ معني‌ محال‌ است‌.

 

وَنَرَاهُ قَرِيباً ‏

«اما ما نزديك‌ مي‌بينيمش» يعني: ما روز قيامت‌ را در زمان‌ نزديكي‌ رخ‌دادني ‌مي‌بينيم‌ زيرا هرآنچه‌ آمدني‌ است‌، نزديك‌ است‌.

 

يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاء كَالْمُهْلِ ‏

«روزي‌ كه‌ آسمان‌ چون‌ فلز گداخته‌ شود» مهل: آنچه‌ كه‌ گداخته‌ مي‌شود از سرب‌، مس‌ و نقره‌. به‌قولي‌ مهل: دردي‌ روغن‌ است‌ هنگامي‌ كه‌ به‌ آتش‌ گداخته‌ شود.

 

وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ ‏

«و» روزي‌ كه‌ «كوهها همچون‌ پشم‌ رنگين‌ گردد» پس‌ وقتي‌ كوه‌ها درهم ‌كوبيده‌ شوند و در هوا منفجر و پراكنده‌ گردند، شبيه‌ پشم‌ زده‌ مي‌شوند زيرا كوه‌ها در رنگهاي‌ مختلفي‌اند پس‌ چون‌ به‌ هوا پراكنده‌ شوند به‌ پشم‌ زده‌ شباهت‌ دارند.

 

وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً ‏

«و» روزي‌ كه‌ «هيچ‌ خويشاوندي‌ از خويشاوند ديگري‌ نپرسد» يعني: در روز قيامت‌ هيچ‌ نزديكي‌ از حال‌ نزديكانش‌ نمي‌پرسد، به‌ سبب‌ هول‌ و هراس‌ سختي‌ كه ‌بر آنان‌ فرود مي‌آيد و به‌ سبب‌ گرفتار بودن‌ هر كس‌ به‌ حال‌ خودش‌.

 

يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ ‏

«به‌ همديگر نشان‌ داده‌ شوند» يعني: هر نزديك‌ و خويشاوندي‌ به‌ نزديك‌ و خويشاوند خويش‌ نشان‌ داده‌ مي‌شود و كسي‌ از آنان‌ بر ديگري‌ پنهان‌ نيست‌ اما درعين‌حال‌ هرگز از همديگر حال‌پرسي‌ نمي‌كنند و با همديگر سخن‌ نمي‌گويند «مجرم» يعني: هر گنه‌كاري‌ كه‌ مرتكب‌ گناهي‌ گرديده‌ كه‌ به‌خاطر آن‌ مستحق‌ دوزخ‌ است‌؛ «آرزو مي‌كند كه‌ از عذاب‌ آن‌ روز» يعني: از عذاب‌ روز قيامت‌ «فرزندان‌ خود را عوض‌ دهد» يعني: فرزندان‌ خود را فدا كرده‌ و عذاب‌ را بازخرد.

 

وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ ‏

«و نيز» مجرم‌ آرزو مي‌كند كه‌ عوض‌ دهد «زن‌ خود را و برادر خود را» هر چند كه‌ اينان‌ عزيزترين‌ مردم‌ و گرامي‌ترينشان‌ نزد وي‌ هستند اما با اين‌ وجود اگر از مجرم‌ فديه‌ پذيرفته‌ شود، يقينا او آنها را فديه‌ خويش‌ گردانيده‌ و خود را از آن ‌عذاب‌ رهايي‌ مي‌بخشد.

 

وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْويهِ ‏

«و نيز» مجرم‌ آرزو مي‌كند كه‌ عوض‌ دهد در آن‌ روز «قبيله‌اي‌ را كه‌ او را جاي ‌مي‌دهد» يعني: خاندان‌ و قبيله‌ نزديك‌ خود را كه‌ در نسب‌ به‌ آنان‌ وابسته‌ است‌ و در هنگام‌ سختي‌ها به‌ او ياري‌ و پناه‌ مي‌دهند و نزدشان‌ جاي‌ مي‌گيرد و سروسامان ‌مي‌يابد.

 

وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنجِيهِ ‏

«و نيز» مجرم‌ آرزو مي‌كند كه‌ در آن‌ روز عوض‌ دهد «هر كه‌ را در زمين‌ است ‌همه‌ يكجا» يعني: مجرم‌ دوست‌ دارد كه‌ كاش‌ تمام‌ كساني‌ را كه‌ در روي‌ زمين‌ از جن‌ و انس‌ و غيرشان‌ از خلايق‌ هستند، همگي‌ را فداي‌ خود كند «سپس‌ اين ‌عوض‌ دادن‌ او را برهاند» از عذاب‌ جهنم‌.

 

كَلَّا إِنَّهَا لَظَى ‏

«كلا» اين‌ كلمه‌ مفيد هشدار و بازداشتن‌ است‌ يعني: حاشا كه‌ دستيابي‌ به‌ اين‌ آرزوي‌ خام‌، ممتنع‌ و امكان‌ناپذير براي‌ مجرم‌ ميسر باشد، هرگز ميسر نيست‌ «آن‌ آتشي‌ زبانه‌زن‌ است» لظي: نامي‌ از نامهاي‌ جهنم‌ است‌. «تلظي‌ في‌ النار» يعني‌ در آتش‌ شعله‌ و زبانه‌ كشيد.

 

نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى ‏

«پوست‌ سر را بركننده» يعني: آن‌ آتش‌ گوشت‌ و پوست‌ را از استخوان ‌برمي‌كند تا بدانجا كه‌ در آن‌ چيزي‌ را بر جاي‌ نمي‌گذارد سپس‌ به‌ همان‌ حال‌ اول ‌برمي‌گردد. «شواه‌» پوست‌ سر، يا پوست‌ اعضاي‌ انسان‌ است‌. قتاده‌ در جمع‌ ميان ‌هر دو قول‌ مي‌گويد: «آن‌ آتش‌ پوست‌ سر، چهره‌ و اعضاي‌ دوزخي‌ را برمي‌كند».

 

تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّى ‏

«هركه‌ را اعراض‌ كرد و رويگردان‌ شد مي‌خواند» يعني: جهنم‌ هر كس‌ را كه‌ در دنيا به‌ حق‌ پشت‌ كرده‌ و از آن‌ رويگردان‌ شده‌، به‌سوي‌ خود فرامي‌خواند.

 

وَجَمَعَ فَأَوْعَى ‏

«و» مي‌خواند هر كس‌ را كه‌ «مال‌ اندوخت‌ و جابجا كرد» يعني: هر كس‌ كه‌ مال ‌را جمع‌ كرده‌ و آن‌ را در ظرفي‌ جابجا نموده‌ است‌ و چيزي‌ از آن‌ را در راه‌ خير انفاق‌ نكرده‌ و حق‌ خداي‌ عزوجل‌ را در آن‌ ادا نكرده‌ است‌.

 

إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ‏

«بي‌گمان‌ انسان‌ ناشكيب‌ آفريده‌ شده‌است» هلع: سخت‌ترين‌ حرص‌ و آز و بدترين‌ و زشت‌ترين‌ اضطراب‌ و بي‌قراري‌ است‌. زمخشري‌ مي‌گويد: «هلع: سرعت‌ بي‌قراري‌ در هنگام‌ رسيدن‌ امري‌ ناخوش‌آيند به‌ انسان‌ و سرعت‌ بازداشتن‌ خير در هنگام‌ رسيدن‌ خير به‌ اوست‌». در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «شر ما في ‌رجل: شح‌ هالع‌ و جبن‌ خالع:  بدترين‌ خصلتي‌ كه‌ در مردي‌ هست: بخلي‌ است ‌سركش‌ و شديد و جبني‌ است‌ تهي‌كننده‌» يعني: تهي‌كننده‌ درون‌ شخص‌ از روحيه‌، اراده‌، معنويت‌ و مقاومت‌.

 

إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ‏ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً ‏

«چون‌ شر به‌ او برسد، بي‌تاب‌ است‌ و چون‌ خير به‌ او برسد، بازدارنده‌ است» يعني: چون‌ فقر و نيازمندي‌، يا بيماري‌، يا مانند اين‌ از مصيبتها به‌ چنين‌ انساني‌ برسد، او بسيار بي‌قرار و مضطرب‌ است‌ و چون‌ خيري‌ مانند توانگري‌ و رفاه‌ و گشايش‌ و امثال‌ اينها به‌ او برسد، او بسيار بازدارنده‌ و بخيل‌ و بي‌خير است‌. جزع: اندوهي ‌است‌ كه‌ انسان‌ را از كاروبارش‌ باز مي‌دارد. آري‌! اوصاف‌ سه‌گانه‌ «هلع‌، جزع‌ ومنع‌» از جمله‌ طبايعي‌ است‌ كه‌ انسان‌ بر آن‌ سرشته‌ شده‌است‌.

 

إِلَّا الْمُصَلِّينَ ‏

«مگر نمازگزاران» يعني: مگر برپادارندگان‌ ثابت‌قدم‌ نماز كه‌ ايشان‌ بر صفات ‌بي‌تابي‌، ناشكيبي‌، بي‌قراري‌ و بازدارندگي‌ از خير قرار ندارند بلكه‌ ايشان‌ به ‌اوصاف‌ پسنديده‌ و خصلتهاي‌ مرضيه‌ استوار مي‌باشند زيرا ايمان‌ و دين‌ حق‌ ايشان ‌را از موصوف‌شدن‌ به‌ صفات‌ ناپسند بازداشته‌ و مقابلتا به‌ آراسته‌ شدن‌ به‌ صفات‌ خير وا مي‌دارد.

 

الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ‏

«همان‌ كساني‌ كه‌ بر نماز خويش‌ هميشه‌ پيگيرند» و هيچ‌ شغل‌ و گرفتاري‌اي ‌ايشان‌ را از نماز به‌ خود مشغول‌ نمي‌گرداند پس‌ نماز فرض‌ را در وقت‌ آن‌ ادا مي‌كنند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «أحب‌ الأعمال‌ إلي‌ الله‌ أدومها وإن‌ قل: دوست‌داشته‌ترين‌ اعمال‌ نزد خداوند دوام‌دارترين‌ آنهاست‌، هرچند اندك‌ باشد». عائشه‌ رضي‌الله عنها كه‌ راوي‌ اين‌ حديث‌ است‌ مي‌گويد: «رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم چون ‌عملي‌ را انجام‌ مي‌دادند بر آن‌ استمرار و مداومت‌ مي‌ورزيدند». پس‌ مراد آيه ‌كساني‌اند كه‌ بر نمازها مداومت‌ مي‌ورزند و در اوقات‌ آن‌ پيگير آنند اما عنايت‌ به‌ شأن‌ نماز كار ديگري‌ است‌ كه‌ با رعايت‌ اموري‌ قبل‌ از نماز؛ مانند وضو، پوشاندن ‌عورت‌، روي‌آوردن‌ به‌ قبله‌ و غيره‌ تحقق‌ مي‌يابد و نيز با رعايت‌ اموري‌ كه‌ به‌ دنبال ‌نماز بايد بر آن‌ عنايت‌ ورزيد، چون‌ پرهيز از بيهوده‌كاري‌ و بيهوده‌گويي‌ و اعمالي ‌كه‌ منافي‌ با طاعت‌ است‌ زيرا نماز حقيقي‌ و راستين‌ انسان‌ را از ارتكاب‌ فحشا و منكر بازمي‌دارد. بنابراين‌، ارتكاب‌ گناه‌ بعد از اداي‌ نماز، دليل‌ عدم‌ قبول‌ آن‌ نماز است‌.

 

وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ ‏

«و كساني‌ كه‌ در اموالشان‌ حق‌ معيني‌ است» مراد زكات‌ فرض‌ و هر چيزي‌ است ‌كه‌ انسان‌ بر ذمه‌ خود لازم‌ مي‌گيرد؛ از نذر، يا صدقه‌اي‌ هميشگي‌، يا كمكي ‌مستمر.

اين‌ آيه‌ دليل‌ بر وجوب‌ عبادت‌ مالي‌اي‌ است‌ كه‌ تحقق‌ بخش‌ اهداف‌ اجتماعي ‌است‌، بعد از وجوب‌ عبادات‌ بدني‌اي‌ كه‌ داراي‌ اهداف‌ اخلاقي‌ ـ تربيتي‌ و اهداف ‌برتر ديني‌ مي‌باشند.

 

لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ‏

آن‌ حق‌ معين‌ «براي‌ سائل‌ و محروم‌ است» سائل: فقيري‌ است‌ كه‌ خواهنده ‌است‌ و طلب‌ مي‌كند. محروم: فقيري‌ است‌ كه‌ از روي‌ مناعت‌ و وارسته‌گي‌ از طلب ‌كردن‌ ابا مي‌ورزد لذا چنين‌ گمان‌ مي‌رود كه‌ توانگر است‌، از اين‌ جهت ‌محروم‌ و بي‌بهره‌ ساخته‌ مي‌شود. تفسير سائل‌ و محروم‌ در سوره‌ «ذاريات‌» نيز گذشت‌.

 

وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ‏

«و كساني‌ كه‌ روز جزا را باور مي‌دارند» و آن‌ روز قيامت‌ است‌، يعني‌ نه‌ در آن‌ شك‌ مي‌كنند و نه‌ آن‌ را انكار مي‌نمايند.

 

وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ ‏

«و كساني‌ كه‌ از عذاب‌ پروردگارشان‌ بيمناكند» يعني: از آن‌ در خوف‌ و نگراني ‌به‌سر مي‌برند، با وجود آن‌كه‌ طاعات‌ ايشان‌ نيز كم‌ نيست‌ بدان‌ جهت‌ كه‌ اعمال ‌خود را حقير و ناچيز مي‌پندارند و به‌ حقوق‌ خداي‌ سبحان‌ بر ذمه‌ خود اعتراف ‌دارند.

 

إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ ‏

«بي‌گمان‌ عذاب‌ پروردگارشان‌ چنان‌ است‌ كه‌ از آن‌ ايمن‌ نتوان‌ شد» يعني: شايسته ‌نيست‌ كه‌ كسي‌ از عذاب‌ پروردگار ايمن‌ شود و قطعا سزاوار هر كس‌ است‌ كه ‌هرچند در طاعت‌ پيشتاز است‌ ولي‌ از آن‌ بيمناك‌ باشد.

 

وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ‏ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ‏ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ‏

«و كساني‌ كه‌ اندام‌ نهاني‌ خود را حفظ مي‌كنند مگر بر زنان‌ خود يا كنيزاني‌ كه‌ دستهايشان‌ مالك‌ آنها شده‌ است‌ پس‌ اين‌ گروه‌ ملامت‌ شده‌ نيستند پس‌ هر كس‌ فراتر از اين‌ بجويد، آنانند كه‌ تجاوزكارند» تفسير اين‌ آيات‌ در آغاز سوره‌ «مؤمنون‌» به ‌تفصيل‌ گذشت‌. نسفي‌ مي‌گويد: «اين‌ آيات‌ بر حرام‌ بودن‌ نكاح‌ متعه‌، هم‌ جنس‌بازي‌، مقاربت‌ با امردان‌ و حيوانات‌ و استمنا با دست‌ (جلق) دلالت‌ مي‌كند».

 

وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ‏

«و كساني‌ كه‌ امانتها و عهدهاي‌ خود را رعايت‌ مي‌كنند» يعني: به‌ چيزي‌ از امانتهايي‌ كه‌ بر آنها امين‌ قرار داده‌ شده‌اند، خللي‌ وارد نكرده‌ و چيزي‌ از عهدها و پيمانهايي‌ را كه‌ در برابر آن‌ تعهد داده‌اند و آن‌ را بر خويشتن‌ الزام‌ كرده‌اند، نمي‌شكنند.

 

وَالَّذِينَ هُم بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ ‏

«و كساني‌ كه‌ به‌ گواهي‌هاي‌ خود ايستاده‌اند» يعني: گواهي‌ها را بر وجه‌ صحيح ‌آن‌ براي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ بر ذمه‌شان‌ گواهي‌اي‌ دارد، نزد حكام‌ ادا مي‌كنند، چه‌ آن‌كس‌ به‌ آنها نزديك‌ باشد و چه‌ دور، چه‌ رفيع‌ و عالي‌شأن‌ باشد و چه‌ وضيع‌ و از نظر افتاده‌ پس‌ نه‌ گواهي‌ را كتمان‌ مي‌كنند و نه‌ آن‌ را تغيير مي‌دهند.

 

وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ‏

«و كساني‌ كه‌ بر نماز خود محافظت‌ مي‌كنند» يعني: بر رعايت‌ اذكار، اركان‌ و شرايط نماز پايبندند، به‌ چيزي‌ از اينها خلل‌ وارد نكرده‌ و از آنها به‌ مشغوليتهاي ‌ديگر سرگرم‌ نمي‌شوند و بر آن‌ مواظب‌اند و نيز نگهبان‌ نمازند از اين‌كه‌ بعد از اداي ‌آن‌ كاري‌ بكنند كه‌ آن‌ را هدر ساخته‌ و ثوابش‌ را از بين‌ ببرد. شايان‌ ذكر است‌ كه ‌تكرار يادآوري‌ از نماز و موصوف‌كردن‌ اين‌ گروه‌ به‌ آن‌ در اول‌ و آخر، دليل ‌بر فضل‌ و اهميت‌ نماز است‌.

 

أُوْلَئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُّكْرَمُونَ ‏

«اين‌ گروه‌ در باغهايي‌، گرامي‌ داشته‌ شده‌اند» يعني: در آن‌ باغها مستقرند و با انواع‌ تكريم‌ها و تجليل‌ها مورد گرامي‌داشت‌ قرار مي‌گيرند.

 

فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ‏ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ ‏

«پس‌ چه‌ شده‌ است‌ كافران‌ را كه‌ به‌سوي‌ تو شتابانند» يعني: آنها را چه‌ شده ‌است‌ كه‌ در گريز از نزد تو شتابانند. يا «مهطعين‌» به‌ اين‌ معني‌ است: كافران‌ را چه‌ شده‌ است‌ كه‌ گردنهايشان‌ را بلند نموده‌ و پيوسته‌ به‌سويت‌ مي‌نگرند؛ «از جانب ‌راست‌ و از جانب‌ چپ‌، گروه‌ در گروه» يعني: كافران‌ در گروههاي‌ متفرق‌ و پراكنده‌ از جانب‌ راست‌ و چپ‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از ايشان‌ فرار مي‌كنند و از برابر دعوت ‌مي‌گريزند، يا به‌سوي‌ ايشان‌ مي‌نگرند.

 

متن آيه : ‏

‏ أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ ‏

«آيا هر يك‌ از آنان‌ طمع‌ مي‌برد كه‌ به‌ بهشت‌ پرنازونعمت‌ درآورده‌ شود» با آن‌كه‌ ازبرابر هدايت‌ مي‌گريزد؟

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: مشركان‌ پيرامون‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم گرد آمده‌ وبه‌ سخن‌ ايشان‌ گوش‌ فرا مي‌دادند اما از آن‌ بهره‌اي‌ نمي‌بردند بلكه‌ تكذيب‌ و استهزا ورزيده‌ و مي‌گفتند: اگر همينان‌ وارد بهشت‌ شوند، بي‌گمان‌ ما قبل‌ از آنان‌ به‌بهشت‌ وارد مي‌شويم‌ و قطعا بيش‌ از آنان‌ در بهشت‌ از ناز و نعمت‌ برخورداريم‌! پس‌ خداوند جلّ جلاله  اين‌ آيه‌ را نازل‌ فرمود.

 

كَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ ‏

«كلا» كلا كلمه‌اي‌ است‌ بازدارنده‌ براي‌ قطع‌ طمع‌ آنان‌ در بهشت‌. يعني: نه‌! هرگز نه‌؛ «ما آنان‌ را از آنچه‌ مي‌دانند، آفريده‌ايم» يعني: آنان‌ را از آب‌ مني‌ پليدي ‌آفريده‌ايم‌ كه‌ خودشان‌ مي‌دانند پس‌ اين‌ تكبر برايشان‌ سزاوار نيست‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ احمد، ابن‌ماجه‌ و ابن‌سعد آمده‌است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آيه: فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ...  كَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ ‏ را خواندند آن‌گاه ‌بر كف‌ دست‌ خويش‌ آب‌ دهان‌ انداخته‌ و انگشت‌ خود را بر آن‌ نهادند و فرمودند: «خداي‌ عزوجل‌ مي‌گويد: اي‌ فرزند آدم‌! چگونه‌ مي‌تواني‌ مرا عاجز گرداني ‌درحالي‌كه‌ تو را از مانند اين‌ آفريدم‌ ولي‌ چون‌ آفرينشت‌ را استوار، به‌سامان‌ و به ‌اعتدال‌ كردم‌، ميان‌ دو جامه‌ گرانقيمت‌ خرامان‌ راه‌ رفتي‌ در حالي‌ كه‌ زمين‌ را از راه ‌رفتنت‌ بانگ‌ و آوازي است‌ پس‌ جمع‌ كردي‌ و بازداشتي‌ تا آن‌گاه‌ كه‌ چون ‌نفس‌ به‌ گلوگاهت‌ رسيد، آن ‌وقت‌ هنگام‌ صدقه‌ دادن‌ (تو) فرا رسيد». روايت‌ شده ‌است‌ كه‌ مطرف ‌بن ‌عبدالله  شخير رضی الله عنه، مهلب‌ بن ‌ابي ‌صفره‌ را ديد كه ‌خرامان ‌خرامان‌ در رداي‌ نگارين‌ ابريشمين‌ چهارگوش‌ و عبايي‌ ابريشمين‌ راه‌ مي‌رود پس‌ به‌ او گفت: اي‌ بنده‌ خدا! چيست‌ اين‌ گونه‌ راه ‌رفتني‌ كه‌ خداي ‌عزوجل‌ از آن‌ نفرت‌ دارد؟ مهلب‌ گفت: مگر نمي‌شناسي‌ كه‌ من‌ چه‌ كسي‌ هستم‌؟ گفت: چرا؛ تو را نيك‌ مي‌شناسم‌. تو كسي‌ هستي‌ كه‌ آغازت‌ نطفه‌ پليدي‌ بود و آخرت‌ نيز لاشه‌ مردار گنديده‌اي‌ است‌ و در ميان‌ اين‌ آغاز و انجام‌ نيز حامل ‌نجاست‌ هستي‌! پس‌ مهلب‌ سر خود گرفت‌ و گذشت‌ و ديگر آن‌ گونه‌ خرامان‌ ومتكبرانه‌ راه‌ نمي‌رفت‌.

 

فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ ‏ عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَيْراً مِّنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ‏

«پس‌ به‌ پروردگار مشرقها و مغربها» يعني: به‌ پروردگار طلوع‌گاه‌ هر روز از ايام ‌سال‌ و غروبگاه‌ آن‌ «قسم‌ مي‌خورم‌ كه‌ هرآينه‌ ما تواناييم‌ بر آن‌كه‌ بهتر از آنان‌ را جانشين‌ آنان‌ گردانيم» يعني: تواناييم‌ بر اين‌ كه‌ بهتر، شايسته‌تر و فرمان‌پذيرتر از كساني‌ را بيافرينيم‌ كه‌ ما را نافرماني‌ كرده‌اند، سپس‌ اين‌ گروه‌ نافرمان‌ را نابود كنيم‌ «و ما درمانده‌ نيستيم» اگر اين‌ كار را اراده‌ كنيم‌ بلكه‌ آنچه‌ را بخواهيم‌ انجام‌ مي‌دهيم‌، نه‌ چيزي‌ از ما فوت‌ مي‌شود و نه‌ كاري‌ ما را عاجز مي‌گرداند. «لا» در (لااقسم) زايد و مفيد تأكيد است‌.

 

فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ‏

«پس‌ بگذارشان» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم «كه‌ به‌ بيهودگي‌ درآيند» در باطل‌ خويش‌ «و بازيگوشي‌ كنند» در دنياي‌ كوچك‌ و حقير خويش‌؛ پس‌ تو به‌ مأموريت‌ خود مشغول‌ شو و مبادا كه‌ باطل‌، ژاژ خايي‌ و گردنكشي‌ آنان‌ بر تو بزرگ‌ و سنگين ‌تمام‌ شود زيرا وظيفه‌ تو فقط بلاغ‌ است‌ و بس‌ پس‌ آنان‌ را به‌ حالشان‌ واگذار «تا به‌ديدار آن‌ روزشان‌ كه‌ وعده‌اش‌ را به‌ آنان‌ داده‌اند، برسند» و آن‌ روز، روز قيامت ‌است‌ پس‌ مطمئن‌ باش‌ كه‌ آنان‌ در آن‌ روز سزايشان‌ را خواهند چشيد.

آن‌گاه‌ در تفسير آن‌ روز مي‌فرمايد:

 

يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ ‏

«روزي‌ كه‌ از گورها شتابان» و دوان‌دوان‌ به‌ سوي‌ فراخواننده‌ «بيرون‌ آيند گويي ‌آنان‌ به‌سوي‌ نشانه‌هايي‌ مي‌شتابند» يعني: چنان‌ به‌ سرعت‌ مي‌دوند و از همديگر سبقت‌ مي‌گيرند كه‌ گويي‌ به‌سوي‌ نشانه‌هايي‌ مي‌شتابند. نصب: پرچمها يا بيرقهايي‌ است‌ كه‌ نصب‌ مي‌شود. يعني: چنان‌كه‌ در دنيا به‌سوي‌ پرچم‌ يا نشانه‌ باطل‌ كه ‌بتانشان‌ بود مي‌دويدند و از يك‌ديگر در پرستش‌ آنها سبقت‌ مي‌گرفتند، در قيامت ‌نيز به‌ سوي‌ دعوتگر مي‌شتابند. مراد از نصب‌ در اينجا: هر چيزي‌ است‌ كه‌ نصب‌كرده ‌شده‌ و بجز خداي‌ سبحان‌ مورد پرستش‌ قرار مي‌گيرد، مانند بتان‌.

 

خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ ‏

«ديدگانشان‌ فروافتاده‌ باشد» به‌ خواري‌؛ به‌طوري‌ كه‌ به‌ بالا نمي‌نگرند، به‌سبب ‌عذابي‌ كه‌ توقع‌ آن‌ را دارند «غبار خفت‌ و خواري‌ بر آنان‌ نشسته‌ است» يعني: سخت‌ در خواري‌ و ذلت‌ و دشواري‌ فرورفته‌اند «اين» روز قيامت‌ «همان‌ روزي ‌است‌ كه‌ به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ مي‌شد» در دنيا كه‌ در اين‌ روز با عذاب‌ آن‌ روبرو مي‌شوند اما آنها تكذيب‌ كننده‌ آن‌ بودند اما وعده‌ خداوند جلّ جلاله  خواه‌ناخواه‌ آمدني ‌است‌.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره