تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره قلم ﴾
مکی است و داراي 52 آيه است.
وجه تسميه: نامگذاري اين سوره به نام «قلم» بدان سبب است كهخداوند جلّ جلاله در آغاز آن به منظور بزرگداشت و ارجگذاري از قلم به آن سوگند ياد كرده است. بهقولي: نام اين سوره «ن» است.
اين سوره از نخستين سورههايي است كه در مكه نازل شد زيرا ابنعباس رضی الله عنه روايت كرده است كه: «آغازين سوره در نزول خود، سوره (اقراء) بود، سپس اين سوره و بعد از آن سوره (مزمل) و سپس سوره (مدثر) نازل شد».
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ
خوانده ميشود: «نون» اين حرف همچون حروف مقطعه ديگري كه دراوايل سورهها آمدهاند، حرفي از حروف هجاء است. به قولي: هدف از آوردن حروف مقطعه اوايل سورهها، اعلام تحدي و هماورد طلبي براي كفار است كه اگر منكر نزول قرآن از سوي ربالعالمين هستند، بايد همانند آن را بياورند زيرا حروف قرآن از عين حروفي تركيب شده است كه آنان بدان تكلم نموده و در نوشتن و ايراد سخنرانيهاي بليغ خود آن را به كار ميگيرند پس هرگاه نميتوانند نظير قرآن را بياورند، ديگر بايد به اين حقيقت تسليم شوند كه اين كتاب، كتابالهي است.
«سوگند به قلم» خداوند متعال به قلم سوگند خورده است زيرا قلم ابزار بيان است. اين سوگند بر هر قلمي واقع ميشود كه به وسيله آن در آسمانها و زمين نوشته ميشود «و سوگند به آنچه مينويسند» مردم به وسيله قلم از علوم و معارف حق. گفتني است كه سوگند خوردن به قلم و علومي كه به وسيله قلم نوشته ميشوند، به بزرگي اين دو نعمت اشاره دارد و اينكه اين دو نعمت بعد از نعمت نطق و بيان از اجل و اعظم نعمتها بر انسان هستند زيرا قلم و معارف مكتوب بهوسيله آن، بهترين راه روشنگري و انتشار علوم و معارف در ميان جامعهها، امتها و افراد به شمار ميروند و چراغي برفراز راه تقدم ملتها و نبوغ آنها ميباشند. در حديث شريف آمده است: «در حقيقت اولين چيزي را كه خداوند آفريد قلم بود پس از آن نون ـ يعني دوات ـ را آفريد، سپس فرمود: بنويس آنچه را كه از عمل، يا اثر، يا رزق، يا اجلي روي ميدهد. پس قلم آنچه را كه از همان روز تا روز قيامت روي ميدهد نوشت، سپس بر قلم مهر نهاده شد و ديگر تا روز قيامت سخني نگفت».
مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ
جواب قسم اين است: «تو» اي محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم «به نعمت پروردگارت» يعني: به نعمت و لطفي كه خداي عزوجل بر تو نموده است؛ و عبارت از نعمت نبوت و رياست عامه ميباشد؛ «ديوانه نيستي» پس سخن دشمنانت در اين باره نوعي از هذيان است. اين اولين بند از مقسم عليه يعني جواب قسم ميباشد و مقسم عليه مجموعا سه موضوع است كه به ترتيب تا آيه چهارم ميآيد.
ابنجريج در بيان سبب نزول آيه كريمه ميگويد: مشركان به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ميگفتند: او ديوانه است، بعد از آن شيطان است! پس اين آيه در رد آنان نازل شد.
وَإِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ
«و هرآينه براي تو اجري است» يعني: ثواب و پاداشي است قطع نشدني بر آنچه كه از سنگيني بار نبوت و انواع سختيها به دوش كشيده و تحمل كردهاي. يا غَيْرَ مَمْنُونٍ به اين معني است: تو را پاداشي است كه از سوي مردم در آن بر تو منت گذاشته نميشود.
وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ
«و هرآينه تو بر خلقي عظيم هستي» يعني: بيگمان تو بر اخلاقي هستي كه خداوند جلّ جلاله در قرآن تو را به آن امر نموده است چنانكه در روايت صحيح از عائشه رضيالله عنها آمده است كه از وي درباره اخلاق رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم سؤال شد، فرمود: «كان خلقه القرآن: اخلاق رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم قرآن بود». بلي! بهراستي كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم داراي اخلاق بسيار بزرگي بودند چرا كه در راه دعوت از قوم خود چيزهايي را تحمل كردند كه امثال ايشان قادر به تحمل آن نيستند. بهحق كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آيينه تمامنماي ادب، حيا، جود، شجاعت، حلم، گذشت و غير اين از برازندگيهاي اخلاقي بودند. در حديث شريف آمده است: «إن الله بعثني لأتمم مكارم الأخلاق: همانا خداوند مرا برانگيخت تا مكارم اخلاق را به اتمام برسانم». مكارم اخلاق: عبارت از صلاح دين و دنيا و آخرت است. همچنين در حديث شريف آمده است: «أدبني ربي فأحسن تأديبي: پروردگارم مرا ادب آموخت و نيكو ادبم داد». ابنمسعود رضی الله عنه ميگويد: آري ! نيكو ادبش آموخت آن گاه كه به وي فرمود: خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ : «عفو پيشه كن و به كارهاي پسنديده فرمان بده و از نادانان روي بگردان» «اعراف/199». پس چون اين فرمان از سوي آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم عملي شد، حق تعالي فرمود: وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ «بيگمان تو بر خلق عظيمي هستي». در بخاري و مسلم از انس رضی الله عنه روايت شده است كه فرمود: «ده سال تمام به رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم خدمت كردم و ايشان در طول اين مدت هرگز به من اف نگفتند ونه براي چيزي كه آن را انجام داده بودم فرمودند كه: چرا آن را انجام دادهاي؟ ونه براي آنچه كه انجام نداده بودم فرمودند كه: چرا آن را انجام ندادهاي؟». همچنين عائشه رضيالله عنها روايت كرده است كه: «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هرگز نهخدمتكاري را به دست خويش زدهاند و نه زني را و نه هرگز به دست خويش كسي را زدهاند، جز در جهاد راه خدا. و آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم هرگز در ميان دو چيز مخير نشدند مگر اينكه دوست داشتهترين آن بهسوي ايشان آسانترين آن بوده است مگر اينكه آن چيز گناه ميبود و چون گناه ميبود، ايشان دورترين مردم از گناه بودند. و نه آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم براي خود از كسي انتقام گرفتهاند مگر وقتي مقدسات الهي پايمال ميشد آنگاه براي خداي عزوجل انتقام ميگرفتند». در حديث شريف به روايت ابوالدرداء رضی الله عنه آمده است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «ما شيء أثقل في ميزان المؤمن يوم القيامة من خلق حسن وإن الله ليبغض الفاحش البذي: هيچ چيز در روز قيامت در ترازوي اعمال مؤمن از خلقي نيك سنگينتر نيست و بيگمان خداوند از بد زبان فحش گوي نفرت دارد». همچنين در حديث شريف به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سؤال شد: بيشترين چيزي كه مردم را به بهشت داخل ميكند چيست؟ فرمودند: «تقويالله وحسن الخلق: تقواي الهي و حسن خلق». و از ايشان درباره بيشترين چيزي كه مردم را به دوزخ داخل ميكند سؤال شد، فرمودند: «الفم والفرج: دهان و شرمگاه».
فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ
«پس زودا كه بنگري و بنگرند» يعني: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! به زودي خواهي ديد و خواهند ديد كفار آن گاه كه حق در روز قيامت نمايان و پردهها كنار زده شود؛ «كه به كداميك از شما ديوانهگي است» يعني: كداميك از شما به ديوانهگي مبتلا شدهايد؛ تو يا آنان؟ و اين ردي است بر اين پندار كفار كه به رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت ديوانگي و گمراهي ميدادند، از اين جهت خداوند جلّ جلاله در ادامه فرمود:
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
«بيگمان پروردگارت به كسي كه از راهش گم گشته داناتر است» يعني: او ميداند كه چه كسي در حقيقت گمراه و ديوانه است، تو يا كساني كه به گمراهي وديوانهگي متهمت كردهاند؟ حاصل معني اين است: بلكه آنان گمراهند، از آن رو كه آنچه را منافع بلند مدت و كوتاه مدتشان در آن است فرو گذاشته و آنچه را كه در بلند مدت و كوتاه مدت صد در صد به زيانشان است برگزيدهاند «و نيز او داناتر است به راه يافتگان» بهسوي حق، راهي كه سرانجام آن به سعادت جاودان منتهي ميشود و او داناتر است به كساني كه به كمال مدارج عقلي دست يافتهاند؛ و اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! تو قطعا از آنان هستي.
فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ
«پس» اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم «از دروغ انگاران اطاعت نكن» يعني: چنان كه بر تو منت نهاديم و شريعت مستقيم و خلق عظيم را به تو عنايت كرديم پس از نرمش وملايمت با مشركان و رؤساء كفر بپرهيز. شايان ذكر است كه كفار مكه آن حضرت صلّی الله علیه و آله وسلّمرا بهسوي دين پدرانشان دعوت ميكردند پس خداوند متعال ايشان را از اطاعت كفار نهي كرد و مراد از نهي: تهييج و برانگيختن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در استمرار بر اين امر و سختگير ساختن ايشان در مخالفت با مشركان است. چنانكه در بيان سبب نزول آيه كريمه آمده است: مشركان از رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم خواستند تا مدتي خداي يگانه را بپرستد و مدتي ديگر خدايانشان را و در مقابل آنان هم مدتيخداي يگانه را ميپرستند و مدتي ديگر خدايانشان را! پس خداوند جلّ جلاله اين آيه را نازل فرمود.
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ
«دوست دارند كه ملايمت كني تا آنان نيز ملايمت كنند» يعني: اي پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم! مشركان دوست دارند تا با آنان نرمش و سازگاري كني تا آنان نيز با تو نرمش و سازگاري كنند. بهقولي معني اين است: آنان دوست دارند كه بهسويشان گرايش يافته و حقي را كه بر آن قرار داري ترك كني تا آنان نيز با تو نرمش و سازگاري كنند و بدين وسيله راه گرايش بيشترت را بهسوي خود هموار سازند.
وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ
«و اطاعت نكن از هر بسيار سوگند خورندهاي» كه به ناروا سوگند بسيار ميخورد و از هر «فرومايهاي» كه در رأي و انديشه و تمييز حقير است؛
هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ
«عيبجوست روانه در پي سخنچيني» هماز: كسي است كه مردم را در پيش رويشان به بدي ياد ميكند ولي لماز: كسي است كه مردم را در پشت سرشان به بدي ياد ميكند، يعني به غيبت آنان مبتلاست. مشاء بنميم: كسي است كه در ميان مردم در پي سخنچيني ميرود تا ميانه آنان را به هم زند؛
مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ
«باز دارنده از خير» است. يعني بر مال بخيل است و مردم را از ايمان و انفاق و عمل صالح باز ميدارد «متجاوز گناه پيشه» است يعني: ستمگري است كه از حق بهسوي باطل تجاوز كرده و بسيار مرتكب ميشود؛
عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ
«درشتخوي» است و گستاخ. عتل: كسي است كه عبوس، ترشروي، بدهيكل، بد خلق و بد رفتار است. زجاج ميگويد: «عتل درشتخوي جفاكار است». «بعد از اين همه، زنا زاده است» يعني: اين كس بعد از همه اين معايبي كه برايش بر شمرده شد، زنا زاده و ناپاكزاد نيز هست. زنيم: كسي است كه خود را بهنسب قومي ميچسباند، در حالي كه او در حقيقت از آنان نيست و در اصل ونسب، حرامزاد است. آري اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم ! از اين كسي كه داراي همه اين اوصاف زشت است اطاعت نكن.
روايت مشهور در بيان سبب نزول اين است: اين آيات درباره وليدبنمغيره نازل شد كه در نسب خود متهم بود و با آن كه به قريش نسبت داده ميشد ولي در اصل از آنان نبود و پدرش بعد از گذشت هجده سال از عمرش ادعا كرد كه او فرزند وي است پس خداوند متعال اين ده خصلت زشت را برايش برشمرد. قرطبي گفته است: «ما سراغ نداريم كه خداوند جلّ جلاله عيوب كسي مانند او را به اين تفصيل برشمرده باشد و عاري را به او ملحق گردانيده باشد كه در دنيا و آخرت از او جدايي ندارد چرا كه در دنيا و آخرت بر بيني او داغي گذاشته ميشود چنان كه بيان آن بعدا ميآيد».
أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ
«به خاطر آنكه مالدار است و صاحب پسران» يعني: اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم ! از او بهخاطر مال و پسرانش اطاعت نكن. بهقولي: مراد سرزنش و كوبيدن وي است از آنجا كه شكر نعمتهاي مال و فرزندان را كه خداوند متعال به او داده بود اين قرار داد كه به او و پيامبرش صلّی الله علیه و آله وسلّم كفر ورزيد:
إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ
«چون آيات ما بر او خوانده شود، گويد افسانههاي پيشينيان است» يعني: با مغرور شدن به داشتن مال و فرزندان بسيار، آيات قرآن را خرافات و بر ساخته گذشتگان ميپندارد و به جاي شكر نعمت، اين گونه كفر و ناسپاسي پيشه ميكند.
سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ
«زودا كه بر بيني او داغ نهيم» يعني: به زودي بر بيني او داغ سياهي خواهيم نهاد، بدين سان كه قبل از وارد ساختنش به دوزخ، چهرهاش را با آتش سياه خواهيم كرد و بر بينياش داغ و علامتي خواهيم گذاشت و به او در دنيا نيز عار و ننگي را ملحق خواهيم كرد كه هرگز از او جدايي نداشته و به آن داغ ننگين شناخته شود و همينطور هم شد زيرا در بدر بينياش را با شمشير مجروح و نشاندار كردند كه اثر آن مادامالعمر بر رويش باقي ماند. وسم: نهادن علامتي است بر چيزي تا بهوسيله آن از ديگران متمايز گردد. ابنالعربي به اين مناسبت ميگويد: «نشانه گذاشتن بر چهره گنهكاران شيوه قديمي مرسوم در ميان مردم است تا بدانجا كه روايت شده است: چون يهود سنگسار كردن زناكار را فرو گذاشتند، در عوض زدن و سياه كردن رويش را جايگزين كردند، كه اين تحريف و وضع باطلي است».
علما برآنند كه: بايد روي گواه دروغين را سياه كرد تا نشانهاي بر زشتي گناه وي و تشهير و تشديدي براي وي جهت عبرت گرفتن ديگران باشد چراكه بزرگترين اهانت، اهانت در چهره است همان طوري كه مقابلتا حقير ساختن چهره در طاعت خداي عزوجل با نهادن آن بر زمين، سبب آبرو و عزت ابدي است چنانكه درحديث شريف آمده است: «خداوند جلّ جلاله بر آتش حرام كرده است كه جاي اثر سجده بنيآدم را بخورد». يعني آتش دوزخ بر محل سجده مؤمن كارگر نيست.
إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ
«هرآينه ما آنان را» يعني: كفار مكه را «آزموديم» زيرا خداوند جلّ جلاله آنان را بر اثر دعاي رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به قحطي و گرسنگي مبتلا كرد «چنانكه صاحبان بوستان را آزموده بوديم» و داستانشان در ميان قريش معروف و مشهور بود. بدين شرح كه در سرزمين يمن در دو فرسنگي صنعاء باغي بود از آن مردي كه حق خداوند جلّ جلاله را از آن ميپرداخت پس او مرد و باغ به فرزندانش رسيد ولي فرزندانش خير آن را از مردم باز داشتند و به حق خداوند جلّ جلاله در آن بخالت كرده و گفتند: مال اندك است و عيال و نانخوار بسيار پس ما را نگنجد كه مانند پدر بذل و بخشش كنيم! لذا عزم كردند كه مساكين را از آن محروم گردانند پس فرجام كارشان چنان شد كه خداي عزوجل در كتابش حكايت نموده است. «آن گاه كه سوگند خوردند كه صبحگاهان» پنهان از چشم مساكين برخيزند و «ميوه آن را حتما باز چينند».
وَلَا يَسْتَثْنُونَ
«و استثنا نكردند» يعني: انشاءالله نگفتند. بهقولي معني اين است: از جمله آن ميوهها و حاصلات مقداري را كه پدرشان به مساكين ميداد، استثنا نكرده و سهم مساكين را جدا نكردند.
فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ
«پس درحالي كه آنان غنوده بودند، بلايي شبانه از جانب پروردگارت بر آن باغ بهگردش درآمد» يعني: آتشي از جانب پروردگار سبحان بر آن باغ زد كه آن را سوختاند تا بدانجا كه سياه و بيبر شد. در حديث شريف به روايت ابنمسعود رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إياكم والمعاصي، إن العبد ليذنب فيحرم به رزقا قد كان هيئ له، ثم تلا رسولالله صلّی الله علیه و آله و سلّم: فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ ... قد حرموا خير جنتهم بذنبهم: هان! از گناهان بپرهيزيد زيرا بنده گناهي را مرتكب ميشود و بهسبب آن گناه از رزقي كه برايش مهيا شده بود، محروم ميگردد. سپسرسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اين آيه را تلاوت كردند و آنگاه فرمودند: به سبب گناه خود از خير باغ خويش محروم شدند».
فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ
«پس مانند كشت بريده شده گرديد» يعني: آن باغ مانند زمين بايري گرديد كه ميوههاي آن قطع شده است. يا آن باغ بعد از آنكه سوخت، در سياهي خود مانند شب گرديد.
فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ
«پس صبحگاهان همديگر را فراخواندند» يعني باغداران چون صبح كردند، همديگر را فراخوانده و بعضي به بعضي ديگر گفتند:
أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ
«كه اگر ميوه چين هستيد» يعني: اگر قصد درو كردن محصول و چيدن ميوه را داريد «بامدادان به سراغ كشتزارتان رويد» يعني: صبح زود در اول وقت براي چيدن ميوهها و كشتزارتان عازم باغ شويد.
فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ
«سپس رهسپار شدند درحالي كه آهسته به همديگر سخن ميگفتند» تا كسي از مساكين سخنشان را نشنود: «كه امروز نبايد در باغ هيچ فقيري بر شما درآيد» يعني پنهاني با همديگر ميگفتند: امروز نبايد هيچ مسكيني بر شما در باغ وارد شود تا آنچه را كه پدر ميداد، از شما طلب كند.
وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ
«و صبحگاهان بر نيت بخل رسيدند» يعني: صبحگاهان تنها و بيخبر از قومشان رهسپار باغ شدند و كسي ديگر را با خود همراه نساخته و شتابان راه پيمودند. حرد: بازداشتن فقراء است. بهقولي: شتاب و سرعت است «توانا» يعني: درحالي رفتند كه خود را بر چيدن ميوه و منع بينوايان توانا ميديدند.
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ
«پس چون آن را ديدند، گفتند: قطعا ما گم گشتهايم» يعني به همديگر گفتند: ما راه باغ خويش را گم كردهايم و اين باغ ما نيست، سپس چون خوب تأمل كردند و دانستند كه باغ آنها همان است و خداي سبحان آنها را با از بين بردن آنچه كه در آن از ميوه و محصول بوده، مجازات كرده است، گفتند:
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ
«نه بلكه ما محروم شدگانيم» يعني: خداوند جلّ جلاله به سبب بخلي كه از ما سر زد، ما را از ميوه و محصول باغ ما بيبهره و محروم گردانيد.
قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ
«گفت بهترين آنان» اوسطهم: يعني: خردمندترين، نيكوترين و بهترين آنان «مگر به شما نگفتم كه چرا خدا را به پاكي نميستاييد؟» يعني: مگر به شما نگفته بودم كه اين كار شما، يعني بازداشتن مساكين از حقشان ظلم و ستمي است؟ پس چرا هم اكنون تسبيح نميگوييد، بعد از آنكه به اين امر يقين حاصل كرديد كه حق تعالي در كمين ستمگران است؟ چرا از خداوند جلّ جلاله بر اين كار خود آمرزش نميخواهيد و بهسوي او از نيتي كه بر آن عزم كردهايد توبه نميكنيد؟ اما مجاهد و غير آن ميگويند: «استثناي آنان گفتن تسبيح بود». آري! تسبيح گفتن در موضع (ان شاءالله) قرار دارد زيرا معناي تنزيه خداي عزوجل اين است كه هيچ چيز جز به مشيت وي روي نميدهد». خلاصه اينكه معناي لَوْلَا تُسَبِّحُونَ در رأي اكثر مفسران اين است كه: چرا استثنا نكرديد و ان شاءالله نگفتيد.
قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ
«گفتند: پروردگار خود را به پاكي ياد ميكنيم، ما واقعا ستمگر بوديم» يعني: حق تعالي پاك است از اينكه در آنچه با باغ ما كرده است ستمگر باشد زيرا اين رخداد به سبب گناهي است كه ما مرتكب آن شديم؛ آنگاه كه مساكين را از حق ايشان در اين باغ باز داشتيم.
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ
«سپس به سرزنش همديگر روي آوردند» و همديگر را بر اين قصد ناميمونشان در پاي فشاري بر بازداشتن مساكين سرزنش كردند و آن گاه همگي يكجا به گناه خويش اعتراف نموده و «گفتند: اي واي بر ما، ما سركش بودهايم» و از حدود الهي تجاوز كردهايم.
عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْراً مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ
«اميد است كه پروردگار ما بهتر از آن را به ما عوض دهد زيرا ما بهسوي پروردگارمان راغب هستيم» يعني: ما از او طالب خير هستيم و به آستان عفوش باز ميگرديم. لذا با هم عهد و پيمان بستند كه اگر خداوند جلّ جلاله به بركت توبه و اعترافشان به گناه، بهتر از آن را به آنان عوض داد، چنان كنند كه پدرشان ميكرد پس به بارگاهخداي عزوجل دعا و تضرع كردند و او در همان شب به آنان بهتر از آن را عوض داد. برخي از علما گفتهاند: «بر كسي كه كشتهاي را درو ميكند يا ميوهاي را ميچيند، لازم است تا با حاضران مواسات و كمك كرده و بهرهاي از آن به آنان بدهد و اين است معناي فرموده حق تعالي: وَآتُواْ حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ: «و حق آن را در روز درو بدهيد» «انعام/141». البته اين حق غير از زكات است و به همين جهت از درو كردن كشت در شب نهي شده است، نه به سبب ترس از مار و گژدم و حشرات زمين.
كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
«اينچنين است عذاب» يعني: به مانند عذابي كه صاحبان آن باغ را به آن مبتلا كرديم، همين گونه اهالي مكه را به عذاب دنيا مبتلا ميگردانيم «و هرآينه عذاب آخرت بزرگتر است» از عذاب دنيا «اگر ميدانستند» مشركان كه چنين است ولي آنان نميدانند. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «اين داستان مثلي است براي اهل مكه آن گاه كه بهسوي بدر رفتند و سوگند خوردند كه محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و يارانش را ميكشند و سپس پيروزمندانه به مكه بر ميگردند تا به كعبه طواف كنند، شراب بنوشند و زنان آوازخوان برايشان سرود و آواز بخوانند. پس خداي عزوجل گمانشان را پريشان ساخت و بر عكس اين پندار خود به قتل و اسارت روبرو گرديده و با هزيمت وارد مكه شدند چنانكه صاحبان آن باغ با خواري وارد باغ خود شدند».
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ
آنگاه كه خداي متعال حال عاصيان نافرمان را ذكر كرد، اينك به بيان حال مطيعان ميپردازد: «براي پرهيزگاران در نزد پروردگارشان بهشتهاي پرناز و نعمت است» يعني: برايشان باغهايي است كه در آنها جز نعمت خالص وجود ندارد برخلاف حال باغهاي دنيا.
أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ
«آيا مسلمانان را همانند مجرمان قرار خواهيم داد» و هر دو گروه را در جزا يكسان خواهيم كرد؟
مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ
«شما را چه شده؟ چگونه داوري ميكنيد؟» به چنين حكم و داوري بي سروته و بيبنيادي، گويي كار جزا و پاداش به شما واگذار شده است؟! در بيان سبب نزول روايت شده است كه سردمداران كفار قريش گفتند: اگر محمد ميپندارد كه آخرت و بهشت و ناز و نعمتي در كار است پس بداند كه حال ما و حال مسلمانان در آن همچنان خواهد بود كه هم اكنون در دنيا هست و ما نيز در آخرت همانند ايشان از نعمتهاي بهشت برخوردار خواهيم بود. پس خداوند متعال خبر داد كه برابري ميان كساني كه پايبند طاعتاند و ميان كساني كه بدكار و مجرماند و از ارتكاب گناه پروايي ندارند، عادلانه نيست و اين امر با عدل الهي بيگانه است.
أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ
«يا مگر كتابي از آسمان داريد كه در آن فراميگيريد» يعني: آن را ميخوانيد و مطالعه ميكنيد «به اين مضمون كه هر چه را بر ميگزينيد، براي شما در آن خواهد بود؟» يعني: آيا در آن كتاب اين مطلب نوشته شده است كه براي شما در آخرت هر چه برگزينيد و هر آرزويي كه بكنيد فراهم است و در آن فرمانبر را مانند عصيانگر مييابيد؟ هرگز چنين نيست. اين آيه نافي داشتن دليل نقلي از سوي آنان است.
أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ
«يا اينكه شما را پيمانهايي است محكم بر ذمه ما كه حكم آن تا قيامت باقي است به اين مضمون كه هر چه دلتان خواست حكم كنيد؟» يعني: يا مگر شما نزد خداوند جلّ جلاله عهد و پيماني داريد كه در آن از وي سوگندهاي رسايي گرفتهايد كه شما را به بهشت داخل كند و اين پيمان محكم تا روز قيامت براي شما ثابت و برقرار است و از ذمه خداوند جلّ جلاله ساقط نميشود در نتيجه، او در آن روز حكم شما را نافذ ميگرداند؟ اين استفهام انكاري مفيد نفي وعده الهي و بياساس بودن توقعات و پندارهاي پوچ آنان است.
سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ
«از آنان بپرس: كدامشان ضامن اين ادعايند؟» يعني: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! توبيخكنان و سركوفت زنان از آنان بپرس: كداميك از شما ضامن و متعهد اين امر است كه كفار در آخرت همان چيزي را دارند كه مسلمين در آن دارند؟
أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُوا صَادِقِينَ
«يا مگر آنان شريكاني دارند» كه به زعمشان بر اين امر كه آنان را در آخرت همانند مسلمين گردانند، توانايند؟ «پس اگر راست ميگويند شريكانشان را بياورند» و اين مفيد نفي و مذمت تقليد و ابطال جوهر عقيده مشركان است.
يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ
آري! بياورند شريكان خود را در «روزي كه جامه از ساق برداشته شود» يعني: در آن روز كه خداي عزوجل ساق خود را آشكار كند كار، زار و اوضاع به غايت دشوار ميشود. در حديث شريف به روايت بخاري و غير آن از ابيسعيد رضی الله عنه آمدهاست كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «پروردگار ما ساق خود را برهنه ميكند پس هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنهاي براي او سجده ميكنند و كساني كه از روي ريا و سمعه در دنيا سجده ميكردند، باقي ميمانند پس تا ميروند كه سجده كنند، پشت آنان (مانند تخته الواري راست ميايستد) و قادر به سجده كردن نميشوند». لذا مراد از فرموده حق تعالي: يُكْشَفُ عَن سَاقٍ سخت شدن كار و بالا گرفتن هنگامه در روز قيامت است چنانكه وقتي جنگ يا كار ديگري شدت گيرد، اعراب ميگويند: «كشف الامر عن ساقه: كار ساق خود را برهنه كرد». اين تأويل از آن رو مورد نظر است كه خداوند جلّ جلاله از جسميت و از همه صفات حوادث منزه ميباشد پس مراد از ساق، اندام مخصوص نيست بلكه تأويل آن چنان است كه ذكر شد.
«و به سجده فراخوانده شوند پس نتوانند» يعني: همه خلق براي خداي عزوجل به سجده ميافتند و يك سجده ميكنند، اما كفار و منافقان باقي ميمانند و تا ميخواهند كه سجده كنند، در خود توانايي نمييابند زيرا كمرهايشان خشك ميايستد و براي سجده كردن نرم و انعطافپذير نميشود از آن رو كه نه در دنيا به خداوند جلّ جلاله ايمان آورده بودند و نه براي او سجده كرده بودند. خلاصه اينكه: كفار و منافقان در آخرت براي تعبد و تكليف به سجده فراخوانده نميشوند بلكه براي توبيخ و سرزنش بر ترك سجده كردن در دنيا به آن فراخوانده ميشوند و ازآنجا كه در دنيا با وجود صحت و سلامت، از سجده كردن تكبر ورزيدهاند درآخرت بر ضد حالتي كه در دنيا بر آن قرار داشتهاند مورد مجازات قرار ميگيرند، بدينسان كه وقتي پروردگار عزوجل تجلي كند و مؤمنان براي او به سجده افتند، احدي از كفار و منافقان نميتوانند به سجده روند بلكه پشت آنان مانند تختهراست ميماند.
خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ
«ديدگانشان خاشع باشد» خشوع: خضوع، ذلت و فروافتادگي است «خواري آنان را فروگيرد» يعني: غبار خفت و خواري و حسرت و ندامت سختي بر رخسارشان بنشيند «در حالي كه پيش از اين به سجده خوانده ميشدند» در دنيا «و تندرست بودند» يعني: از علتها و آفات جسمي سالم و بر انجام دادن سجده قادر بودند اما سجده نكردند. ابراهيم تيمي در معني آن ميگويد: «در دنيا بهوسيله اذان و اقامه به سجده فراخوانده ميشدند اما سرباز ميزدند».
فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ
«پس مرا با كسي كه اين سخن را تكذيب ميكند واگذار» يعني: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! من و اين كفار را واگذار و كارشان را به من بسپار و خاطرت را به آنان مشغول نكن زيرا من كار آنان را بسندهام و يقين داشته باش كه: «به زودي آنان را پايه به پايه از آن راه كه درنيابند فروخواهيم گرفت» يعني: به زودي آنان را به عذاب غافلگير خواهيم كرد و آهسته آهسته و پله به پله بهسوي عذاب خواهيمشان راند تا بدانجا كه آنان را از جايي كه نميدانند در عذاب خواهيم افگند زيرا آنان اينكار ما را انعام ميپندارند و در عاقبت آنچه كه در نهايت با آن روبرو خواهند شد، نميانديشند و اين «استدراج» است.
وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ
«و مهلتشان ميدهم» تا بر گناه خويش بيفزايند «هرآينه تدبير من سخت استوار» و قوي و محكم «است» پس چيزي از نزد من فوت نميشود و كسي از عذاب من گريخته نميتواند.
أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ
«آيا از آنان مزدي درخواست ميكني» يعني: آيا از كفار در قبال دعوتشان بهسوي حق و حقيقت پاداشي طلب ميكني؟ «پس آنان از تاوان گرانبارند؟» مغرم: كسي است كه زير بار تاوان است. يعني: آيا از آنان مزدي درخواست كردهاي پس به سبب آن از اجابت گفتنت روي گردانند؟ نه اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! حقيقت اين است كه تو آنان را بدون پاداش و مزد بهسوي ما فراميخواني و پاداش دعوت خويش را نزد ما اميد ميداري اما با وجود اين آنها از روي جهل و كفر و عناد، تو را تكذيب ميكنند.
أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ
«يا مگر علم غيب نزد آنان است پس آنان مينويسند» يعني: يا مگر نزد آنان علم غيب است پس آنچه را از حجتهاي پنداريشان كه ميخواهند از روي آن مينويسند و به وسيله آنچه كه از اين علم غيب مينويسند، با تو مجادله كرده و در حق خويش آنچه را كه بخواهند حكم ميكنند لذا با اين تكيهگاهي كه دارند از اجابت گفتن و اطاعت تو بينيازند؟ كه هرگز چنين نيست. مراد اين است كه آنان در اعراض از قبول دعوت اسلام هيچ حجت منقولي ندارند كه بر آن تكيه كنند.
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ
«پس در انتظار حكم پروردگارت شكيبايي ورز و همانند صاحب ماهي نباش» يعني: همانند يونسعلیه السلام نباش در غضب و دلتنگياش «آنگاه كه اندوهزده ندا درداد» خداي عزوجل پيامبرش صلّی الله علیه و آله وسلّم را دلجويي ميكند و او را به صبر و شكيباييدستور ميدهد تا چنانكه صاحب ماهي عجله كرد، در دعوت قومش صبر نكرد و از نحوه برخورد آنان دلتنگ شد و از ميانشان بيرون رفت، عجله نكند. شايان ذكر است كه بيان داستان صاحب ماهي (يونسعلیه السلام ) در سورههاي انبياء، يونس وصافات گذشت. شايان ذكر است كه نداي يونسعلیه السلام با اين دعايش بود: لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ . وَهُوَ مَكْظُومٌ بدين معني است كه: يونسعلیه السلام غمگين و محزون و خشم فروخورده بود. يا احتمال دارد كه معني اين باشد: او در شكم ماهي محبوس و در تنگنا بود.
لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ
«اگر نعمتي از جانب پروردگارش او را دستگيري نميكرد» و در نمييافت كه آن لطف و نعمت، توفيق دادن يونسعلیه السلام براي توبه بود. آري! اگر آن لطف و نعمتالهي نميبود؛ «البته به كرانه بيآب و علف افگنده شده بود» يعني: اگر نعمت پروردگارش در توفيق دادن او به توبه نبود، بيگمان او از شكم ماهي بر زمين بيگياهي افگنده ميشد «و» در آن صورت «او ملامت شده بود» يعني: به سبب گناهي كه مرتكب شده بود، مورد مذمت و ملامت قرار ميگرفت و از رحمت پروردگار خويش طرد ميشد.
فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ
«پس پروردگارش او را برگزيد» يعني: او را خالص گردانيد و به نبوت خويش انتخاب كرد «و او را از جمله صالحان» يعني: كاملان در صلاح و شايستگي «گردانيد» به قولي معني اين است: نبوت را بهسوي او برگردانيد و او را در حق خود و قومش شفيع گردانيد و او را بهسوي صد هزار كس يا بيشتر از آن فرستاد پس همگي آنها ايمان آوردند چنانكه داستانشان در سوره «يونس» گذشت.
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
«و چيزي نمانده بود كه كافران چون قرآن را شنيدند تو را چشم بزنند» يعني: آنها در وقت شنيدن قرآن بهسوي تو تند و تيز نگاه ميكنند به طوريكه نزديك است اين نگاهشان تو را بيهوش نموده و از جا ساقط گرداند زيرا آنان از شنيدن قرآن سخت نفرت و كراهت دارند. مفسران در تفسير: وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ ... چند وجه ذكر كردهاند؛ بعضي برآنند كه معني اين است: «نزديك است كافران تو را چشم زخم برسانند».
روايت شده است كه طايفه بني اسد چشمزنان زبردستي داشتند و چنان بود كه وقتي مردي از آنان سه روز غذايي براي خوردن نمييافت و حيواني از برابرش ميگذشت، ميگفت: امروز همانند آن نديدهام! به اين ترتيب، حيوان را چشم ميزد و آن حيوان از پا در ميآمد و صاحبش ناگزير آن را سر بريده و گوشتش را در ميان مردم توزيع ميكرد. از اين روي، برخي از چشم زنان خواستند كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را نيز چشم زده و ايشان را به اين وسيله از پا در آورند لذا همان سخن را گفتند اما خداي عزوجل پيامبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم را در پناه خويش حفظ نمود. پس بنابراين روايت؛ اين آيه دليل بر آن است كه چشم زدن و تأثير آن حق است و اينتأثير به امر خداي عزوجل ميباشد چنانكه دراين باره احاديثي نيز روايت شده است و از آن جمله اين حديث شريف است: «... والعين حق: چشم زدن حق است» يعني: به اراده خداوند جلّ جلاله ميباشد و نيز اين حديث شريف: «قد تدخل الرجل العين فيالقبر، وتدخل الجمل القدر: گاهي چشم زدن مرد را در قبر داخل ميكند و شتر رادر ديگ». حسن بصري ميگويد: «دواي چشم زخم، خواندن اين آيه است».
اما ابنقتيبه در معني مراد آيه ميگويد: «مراد آيه اين نيست كه آنان تو را چشم ميزنند آن گونه كه چشمزن چيزي را كه از روي شگفتي بدان بنگرد، به چشم ميزند بلكه مراد اين است كه چون تو قرآن ميخواني، بهسويت نگاهي تند و آلوده به دشمني و نفرت ميافگنند كه نزديك است نگاهشان تو را فروافگند». و از نظر ابنكثير معني اين است: «كفار به سبب بغض و دشمنياي كه عليه تو دارند، بر تو حسد ميوزند چنانچه خداي عزوجل تو را نگه ندارد و از آنان حمايتت نكند». «و ميگويند» كفار از سر حسادت و دشمني «هرآينه اين پيامبر ديوانه است» به سبب اين قرآني كه آورده است.
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ
«و حال آنكه قرآن جز پندي براي جهانيان» اعم از جن و انس «نيست» لذا نه فقط به سبب آن جنون دست نميدهد بلكه قرآن سبب تكامل عقل و فهم انسان مؤمن نيز ميگردد. بيضاوي ميگويد: «چون كافران به خاطر قرآن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را ديوانه خواندند. پس حق تعالي روشن كرد كه قرآن موعظه و پندي است عام كه آن را جز كسي كه عقل تام و كامل و انديشه محكم و متيني داشته باشد، درك و دريافت نميكند لذا كساني كه اين سخن را درباره قرآن ميگويند، خود جاهل ونابخردند».
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره