تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره منافقون ﴾
مدنی است و داراي 11 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره به سبب افتتاح با بيان رسواييها و اوصاف منافقان و مواقف دشمنانه آنان عليه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و مؤمنان، «منافقون» ناميده شد. اين سوره متضمن هجوم سختي عليه اخلاق منافقان و دسيسههاي آنان است.
إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ (1)
«چون منافقان نزد تو آيند» منافق كسي است كه اسلام را آشكار كرده و كفر را پنهان ميدارد. يعني اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم ! چون منافقان به تو رسند و به مجلست حاضرشوند؛ «ميگويند» به زبانهاي خود خلاف آنچه را كه در دلهايشان است: «گواهي ميدهيم كه بيگمان تو پيامبر خدا هستي» منافقان گواهيشان را با «لام تأكيد» مؤكد ميكنند، براي اشعار و اعلام اينكه اين گواهي، از صميم دل وهمراه با خلوص نيت و عقيده صادر شده است. معناي (نشهد)، نعلم و نحلف است يعني: ميدانيم و سوگند ميخوريم كه تو رسول خدا هستي «و خداوند ميداند كه تو پيامبر اويي» اين تصديقي است از جانب خداي عزوجل بر گواهي حقانيت رسالت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم كه سخن منافقان متضمن آن است تا چنين فهميده نميشود كه تكذيب منافقان در جمله بعدي، متوجه اين حقيقت ميباشد «و خداوند گواهي ميدهد كه منافقان دروغگويند» در اين ادعا كه گواهيشان بر رسالت رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از صميم قلب و خلوص عقيده است، هرچند لفظ و بيان محض كه صرفا گواهي دادنشان به زبان بر صحت رسالت است، دروغ نيست زيرا لفظ اين سخنشان حق است.
اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (2)
«سوگندهاي خود را سپر گرفتهاند» يعني: سوگندهايي را كه به شما درباره ايمان خود ميخورند، سپر قرار داهاند تا آنان را از گزند شما نگه دارد و در پشت سر آن خود را پنهان دارند تا كشته و اسير نشوند. اين تعبير دليل بر آن است كه لفظ: «أشهد: گواهي ميدهم» سوگند است. «پس از راه خدا باز داشتهاند» يعني: مردم را از ايمان و جهاد و طاعات باز داشتهاند، به سبب شك پراكني، عيبجويي و طعنهزدن در نبوت كه از آنان سرزده است «چه بد است آنچه آنان ميكنند» از نفاق و بازداشتن از راه خدا جلّ جلاله .
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ (3)
«اين» دروغ گفتن، بازداشتن از راه خدا جلّ جلاله و اعمال زشت «به سبب آن است كه آنان ايمان آوردند» از روي نفاق «سپس كافر شدند» در باطن امر. بهقولي: آيه كريمه درباره گروهي نازل شد كه ايمان آوردند، سپس مرتد شده و از ايمان خود برگشتند «پس بر دلهايشان مهر نهاده شد» به سبب كفرشان لذا ديگر بعد از اين ايماني به دلهايشان راه نمييابد «پس آنان در نمييابند» و نميفهمند آنچه را كه صلاح و رشد و هدايتشان در آن است.
وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (4)
«و چون آنان را ببيني، بدنهايشان تو را به شگفت آورد» يعني: شكل و هيأت و منظر آنان براي بيننده شگفتآور است چرا كه آنان شكل و شمايلي تروتازه و بارونق دارند «و چون سخن گويند، به سخنشان گوش دهي» و پنداري كه سخنشانحق و راست است، از بس كه زبان و بياني فصيح و بليغ دارند. شايان ذكر است كه عبدالله بنابي رئيس منافقان شخصي فصيح، تنومند و خوش منظر بود و چون سخن ميگفت، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به سخنش گوش فراميدادند «گويي آنان الوارهايياند تكيه داده بر ديوار» منافقان در نشستن خود در مجالس رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به حال تكيه داده، به چوبها و الوارهاي ميان تهياي تشبيه شدهاند كه به ديوار تكيه داده است، چوبهايي كه نه چيزي ميفهمند و نه ميدانند زيرا از فهم نافع و علميكه صاحبش از آن بهرهمند گردد خالياند چنانكه الوارها اشباحي فاقد درك و فهم ميباشند «هر بانگي را بر ضد خود ميپندارند» يعني: آنان با وجود تنومندي اجسام خود، از باطن و معنويت چنان تهياند كه هر بانگي را كه ميشنوند، آن را بانگ هلاكي عليه خود ميپندارند و تصور ميكنند كه آن بانگ آنان را هدف قرار داده و برآنان فرود آمده است، از بس كه جبونند و دلهايشان مرعوب و بيمناك است پس آنان اشباحي بدون ارواح و صورتهايي بدون معني هستند. در حديث شريف آمده است: «خداوند جلّ جلاله به صورتها و اموالتان نمينگرد بلكه فقط بهدلها و اعمالتان مينگرد». به قولي: منافقان از آن بيم داشتند كه درباره آنان آياتي نازل شود كه پردههايشان را بدرد و خونها و مالهايشان را مباح گرداند «آنان خود دشمناند پس از آنان برحذر باش» از اينكه به فرصتي عليه تو دست يابند، يا بر چيزي از اسرارت آگاه گردند زيرا آنان جاسوساني براي دشمنان كافرت هستند «خدا بكشدشان» يعني: خدا جلّ جلاله آنان را لعنت كند و از رحمت خود طرد نمايد. يا اين تعليمي است به مؤمنان كه اين سخن را بگويند «چگونه بيراهه ميروند؟» يعني: چگونه از حق برگشته و از آن بهسوي كفر ميگرايند و تا كجا از حقيقت انحراف يافتهاند؟ در حديث شريف به روايت امام احمد از ابوهريره رضی الله عنه آمده استكه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إن للمنافقين علامات يعرفون بها: تحيتهم لعنة، وطعامهمنهبة، وغنيمتهم غلول، ولا يقربون المساجد إلا هجرا، ولا يأتون الصلاة إلا دبرا، مستكبرين لا يألفون ولا يؤلفون، خشب بالليل، صخب بالنهار: منافقان داراي نشانههايي هستند كه با آنها شناخته ميشوند: درود و شادباش گفتن آنها لعنت است و غذايشان غارت (بي خير و بركت) و غنيمتشان غلول و خيانت، جز با سستي و گرانباري به مساجد نزديك نميشوند و جز در آخر وقت به نماز نميآيند، مستكبر و گردنكشاند، نه الفت ميگيرند و نه مورد الفت قرار ميگيرند، سنگين خواباند در شب (شب زندهداري نميكنند) و جيغ و داد كشندهاند در روز».
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ (5)
«و چون به آنان گفته شود، بياييد تا پيامبر خدا براي شما طلب آمرزش كند، سرهاي خود را برگردانند» يعني: از روي تمسخر به اين سخن و به نشانه بيميلي در آمرزشخواهي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم براي خود، سرهاي خويش را تكان ميدهند و ميپيچانند «وآنان را ميبيني كه تكبركنان روي برميتابند» از رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و درخواست آمرزشخواهي ايشان براي خود زيرا خود را بزرگتر از آن ميبينند وآمرزشخواهي را حقير و بيارزش تصور ميكنند.
قتاده در بيان سبب نزول آيهكريمه ميگويد: به عبدالله بنابي گفته شد؛ كاش نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ميرفتي تا براي تو آمرزش ميخواستند. اما او به نشانه تكبر و خودبزرگبيني سرش را برگرداند. آن گاه اين آيه نازل شد.
سَوَاء عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ(6)
«براي آنان يكسان است، چه برايشان آمرزش بخواهي، يا برايشان آمرزش نخواهي» هرگز اين كار به آنان سودي نميرساند، از آن رو كه بر نفاق خود پاي فشرده و بر كفر خود استمرار ميورزند «هرگز خداوند آنان را نخواهد آمرزيد» يعني: مادامي كه بر نفاق خود قرار داشته باشند «بيگمان خداوند گروه فاسقان را هدايت نميكند» يعني: كساني را كه در بيرون رفتن از دايره طاعت و فروروي در نافرمانيهاي خداوند جلّ جلاله پاي فشردهاند، كه منافقان در صف اول اين قطار قرار دارند.
ابنجرير طبري در بيان سبب نزول آيه كريمه روايت ميكند: چون آيه (اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ) «توبه/80» نازل شد، رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «برايم در آمرزشخواهي رخصت داده شده پس بر هفتاد بار آمرزشخواهي براي آنان ميافزايم، شايد خداي عزوجل بر آنان بيامرزد». پس خداوند متعال نازل فرمود: (سَوَاء عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ... ) .
هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ (7)
سپس حق تعالي به بيان دو نمونه از دشمنيهاي منافقان ميپردازد، نمونه اول اين است: «آنان كساني اند كه ميگويند، بر كساني كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند» از پيرامون وي. مراد آنان از اين كسان: فقراي مهاجرانند «و حال آنكه گنجينههاي آسمانها و زمين ازآن خداست» پس او قطعا روزيدهنده اين مهاجران است «ولي منافقان در نمييابند» كه خزانههاي ارزاق به دست خداوند جلّ جلاله است و بنابراين، ميپندارند كه خداي متعال بر مؤمنان گشايش ارزاني نميدارد.
زيدبنارقم رضی الله عنه در بيان سبب نزول ميگويد: از عبدالله بنابي شنيدم كه به ياران خود ميگفت: «بر كساني كه نزد محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند خرج نكنيد تا از پيرامون وي پراكنده شوند». پس اين سخن وي را به عمويم گفتم و او آن را به رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم رساند، ايشان مرا خواستند و جريان را به ايشان نقل كردم. آن گاه به دنبال عبدالله بنابي و يارانش فرستادند، آنها آمدند و سوگند خوردند كه اين سخن را نگفتهاند. پس رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مرا تكذيب و آنان را تصديق نمودند كه بر اثر آن چنان حالت سختي به من دست داد كه قبل از آن هرگز مانند آن حالت به من دست نداده بود و در خانهام نشستم... آن گاه آيه: (إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ... ) نازل شد. بعد از نزول اين آيات، ايشان به دنبال من فرستادند و اين آيات را بر من خواندند، سپس فرمودند: «همانا خداوند جلّ جلاله تو را تصديق كرد».
يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ (8)
نمونه دوم از دشمني منافقان اين است: «ميگويند: اگر به مدينه باز گرديم» از غزوه بنيمصطلق «قطعا آن كس كه عزتمندتر است، آن زبونتر را از آنجا بيرون خواهد كرد» گوينده اين سخن، عبدالله بنابي رئيس منافقان بود كه مراد آن ملعون از عزيزتران و بلندپايهگان، خود وي و همراهانش و مرادش از ذليلتران و فرومايهگان، رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و همراهان ايشان بودند.
امام احمد در بيان سبب نزول اين آيه از زيدبنارقم رضی الله عنه روايت كرده است كه فرمود: من با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در غزوه تبوك[1] حضور داشتم و دو تن كه يكي از مهاجران و ديگري از انصار بودند، بر سر نوبت آب با هم كشمكش كردند پس عبدالله بنابي گفت: اگر به مدينه بازگشتيم، آن كس كه عزيزتر است، خوارتر را از آن بيرون خواهد كرد، من نزد رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدم و ايشان را از اين سخن وي آگاه ساختم ... و ادامه داستان، مانند سبب نزول ذكر شده در آيه قبل است.
«حال آنكه عزت، خاص خداوند و پيامبرش و مؤمنان است» يعني: قوت و غلبه مخصوص خداوند جلّ جلاله و كساني است كه او عزتمند و پيروزشان گرداند؛ از پيامبران و بندگان مؤمن نيكوكارش نه غير آنان «ولي منافقان» از فرط جهل، حيرت، سردرگمي و نيز از آن جهت كه بر دلهايشان مهر زده شده است «نميدانند» اين حقيقت روشن را. روايت شده است كه عبدالله فرزند عبدالله بنابيبنسلول در همان غزوه به پدرش گفت: سوگند به آن كس كه جز او خدايي نيست تا نگويي كه: بيگمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بلندپايهتر و عزيزترند و اين من هستم كه ذليلتر و فرومايهتر ميباشم؛ به مدينه داخل نخواهي شد. پسعبدالله بنابي به گفتن اين سخن ناگزير شد و چون به مدينه آمدند، مدت اندكي بعد از آن مرد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (9)
آن گاه خداوند جلّ جلاله مؤمنان را از اخلاق منافقان بر حذر ميدارد يعني از اخلاق كساني كه اموال و اولادشان آنان را از ياد خدا جلّ جلاله كه همانا اداي فرايض اسلام است به خود مشغول گردانيد: «اي كساني كه ايمان آوردهايد! اموال و اولادتان شما را از ذكر خداوند غافل نگرداند» بهقولي: مراد از ذكر خدا جلّ جلاله ، قرائت قرآن است «وهر كس چنين كند» يعني: هر كس با مشغوليت به دنيا از كار دين غافل شود «پسآن گروه، خود زيانكارانند» يعني: در زيانكاري خود كاملاند زيرا آنان چيزي را كه برتر و باقي است، به بهاي حقير و فانياي فروختهاند.
وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ (10)
«و از آنچه روزيتان كردهايم، بخشش كنيد» يعني: برخي از آنچه را كه روزيتان كردهايم، در راه خير خرج كنيد. بهقولي: مراد اداي زكات فرض است «پيش ازآنكه مرگ به سراغ يكي از شما بيايد» به اين ترتيب كه اسباب مرگ بر وي فرود آيد و او حضور نشانههاي آن را مشاهده كند «پس بگويد: اي پرودگار من! چرا مرا تا مهلتي نزديك باز پس نداشتي» يعني: چرا به من مهلت ندادي و مرگم را تا مدت كوتاه ديگري به تأخير نيفگندي «تا صدقه بدهم» از مال خويش «و از صالحان باشم» با انجام دادن كارهاي شايسته. ابنكثير ميگويد: «پس در هنگام احتضار هر تقصيركاري نادم ميشود و تمديد مدت عمر خود را ميطلبد تا به تدارك مافات بپردازد ولي هيهات!».
وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاء أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (11)
«و هر كس اجلش فرارسد» و عمر مقررش كه در لوح محفوظ نوشته شده است به پايان آيد؛ «هرگز خداوند آن را به تأخير نميافگند و خداوند به آنچه ميكنيد آگاه است» پس چيزي از اعمالتان بر او مخفي نميماند و او جزادهندهتان در برابر اعمالتان ميباشد. در حديث شريف به روايت ابنعباس رضی الله عنه آمده است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «هر كس مالي دارد كه او را به حج بيتالله ميرساند، يا در آن بر وي زكات واجب است اما آن را نميپردازد، در هنگام مرگ طالب بازگشت به دنيا ميشود». در اين اثنا مردي به ابنعباس رضی الله عنه گفت: اي ابنعباس! از خدا پروا كن، آخر اين فقط كافر است كه طالب بازگشت به دنيا ميشود نه مؤمن! ابنعباس رضی الله عنه فرمود: «اينك در اين باره بر شما قرآن را ميخوانم». آنگاه آيه: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ ... ) را تا آخر سوره تلاوت كرد.
[1] صحيح غزوه بنيمصطلق است زيرا عبدالله بن ابي در غزوه تبوك حضور نداشت. نگاه؛ تفسيرالمنير (/28 224).
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره