تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره جمعه ﴾
مدنی است و داراي 11 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره بدين سبب كه دربرگيرنده فرمان اجابت ندا براي نماز جمعه است، «جمعه» ناميده شد.
ابنعباس و ابوهريره رضيالله عنهما در بيان فضيلت اين سوره روايت كردهاند كه: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در نماز جمعه دو سوره «جمعه» و «منافقين» را ميخواندند.
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (1)
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است خداوند را تسبيح ميگويد» اعم از ناطق يا جامد آنها، به زبان حال يا به زبان قال. تفسير تسبيح گفتن آنها در اول سوره «حديد» گذشت «ملك قدوس عزيز حكيم است» ملك: يعني فرمانروا. قدوس: يعني ذاتي كه از هر گونه نقصي پاك و منزه و به صفات كمال موصوف است. عزيز: يعني غالب و حكيم: يعني فرزانه و با حكمت.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (2)
«اوست» يعني: اين خداي بزرگ موصوف به صفات مالكيت، قدوسيت، عزت و حكمت؛ يعني اين خداي پادشاه پاك ارجمند فرزانه است «كه در ميان اميين پيامبري از خودشان برانگيخت» مراد از اميين (ناخوانان): قوم عرباند، اعم از كساني كه نوشتن بلد بودند يا كساني كه بلد نبودند زيرا آنان داراي كتاب آسماني نبودند. امي: در اصل كسي است كه به نوشتن و خواندن آشنايي ندارد؛ كه غالب اعراب اينچنين بودند. «منهم»: يعني از خود آنان و از جنسشان. البته فرستادن پيامبر از ميان خود يك قوم و از جنس آنان نزديكتر و سزاوارتر به آن است كه او را اجابت گويند و با او در دعوتش موافقت و همراهي نمايند زيرا جنس، به جنس خود نزديكتر و متمايلتر است. ابنكثير ميگويد: «مخصوص ساختن اميين به يادآوري به معني نفي ماعدايشان نيست ولي با بعثت نبياكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از اميين، منت و احسان الهي بر ايشان بيشتر و بليغتر است».
«آيات او را بر آنان ميخواند» يعني: با آن كه پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم خود نيز امي است و نه ميخواند، نه مينويسد و نه خواندن و نوشتن را از كسي فراگرفته است، با اين وجود بر اثر وحي الهي، بر آنان به اعجاز قرآن ميخواند «و آنان را پاك ميگرداند» از پليدي كفر و شرك و از گناهان و اخلاق ناپسند. به قولي معني اين است: آنان را به وسيله ايمان پاكدل ميگرداند «و به آنان كتاب و حكمت ميآموزد» مراد از كتاب: قرآن و مراد از حكمت: سنت است. مالكبنانس رضی الله عنه ميگويد: «مراد از كتاب، نوشتن به قلم و مراد از حكمت، دانش و فهم در دين است». «و هرآينه آنان پيش از اين در گمراهي آشكاري بودند» يعني: پيش از بعثت نبياكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اميين در شرك و جهالت و گمراهياي بس بزرگي قرار داشتند كه بزرگتر از آن گمراهياي وجود ندارد.
وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (3)
«و نيز بر جماعتهاي ديگري از ايشان كه هنوز به آنها نپيوستهاند» يعني: همچنين اين پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم ، گروههاي ديگري از فرزندان آدم را كه در وقت بعثتش به مسلمانان نپيوستهاند و به زودي در آينده به ايشان خواهند پيوست، تزكيه و پاكسازي ميكند و ايشان كساني از مسلمانان عرباند كه بعد از صحابه رضی الله عنهم تا روز قيامت به عرصه وجود ميآيند. بهقولي: مراد از ايشان كساني از غير اعراباند كه مسلمان ميشوند زيرا ايشان هرچند در قوم خود از اعراب نيستند اما آنها با اسلام به يك هويت ويك امت واحد تبديل شدهاند هرچند كه اقوام و نژادهايشان مختلف باشد. بهتأييد اين معني احاديثي نيز روايت شده است. از آن جمله حديث شريف ذيل به روايت بخاري از ابوهريره رضی الله عنه است كه فرمود: آن گاه كه سوره جمعه بر رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شد، ما نزد ايشان نشسته بوديم پس آن را تلاوت كردند وچون به آيه: (وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ) رسيدند، مردي از ايشان پرسيد: يارسول الله! اين ديگراني كه هنوز به ما نپيوستهاند، كيستند؟ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دست خود را بر شانه سلمان فارسي رضی الله عنه نهادند و فرمودند: «والذي نفسي بيده لو كان الإيمان بالثريا لناله رجال من هؤلاء: سوگند به ذاتي كه جانم در قبضه اوست، اگر ايمان در ستاره ثريا باشد، قطعا مرداني از اين گروه آن را در مييابند». پس اين حديث شريف و غير آن از احاديث و آيات، دليل بر عام بودن بعثت آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم بهسوي تمام مردم است چنانكه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده حق تعالي (وَآخَرِينَ مِنْهُمْ) را به قوم فارس تفسير نمودند و از اين جهت به فارسيان، روميان وغير آنان از ملتها نامه نوشته و آنها را بهسوي دين حق دعوت كردند. همچنين در حديث شريف به روايت سهلبنسعدساعدي رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «بيگمان در صلبهاي صلبهاي صلبهاي مردان و زناني از امت منكساني هستند كه بيحساب به بهشت وارد ميشوند». سپس اين آيه را تلاوت نمودند:
(وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ... ). «و اوست عزيز حكيم» يعني: حق تعالي داراي عزت و حكمت بالغه است در اين امر كه مردي امي را به اين كار عظيم برانگيخت و او را از ميان همه افراد بشر به رسالت خويش برگزيد.
ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (4)
«اين» اسلام و وحي و نبوت «فضل الهي است كه آن را به هر كس بخواهد ارزاني ميدارد» چنانكه به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم ارزاني كرد «و خداوند داراي فضل عظيماست» چنان فضل و بخشايشي كه هيچ فضل و بخشايشي نه با آن برابر است و نه حتي نزديك و قابل مقايسه.
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (5)
آن گاه خداي متعال براي يهودياني كه عمل به تورات را ترك كردهاند مثلي زده و ميفرمايد: «مثل كساني كه تورات بر آنان بار شد» حملوا: از حماله، به معنيعهدهداري و كفالت است. يعني: مثل كساني كه به برپا داشتن تورات و عمل بهآنچه كه در آن است، مكلف شدند «سپس آن را بر نداشتند» يعني: سپس به موجب آن عمل نكردند و از آنچه كه در تورات به آن مأمور شده بودند اطاعتنكردند؛ آري! مثل آنان «همانند مثل الاغي است كه اسفاري را بر پشت ميكشد» اسفار: جمع سفر عبارت از كتاب بزرگي است كه چون خوانده شود معناي خود را آشكار ميكند از اين جهت آن را «سفر» ناميدند. بلي! داستانشان مانند داستان خري است كه كتابي چند را بر او بار كنند زيرا خر نميداند كه بر پشت وي كتاب است يا زباله «چه بد است داستان قومي كه آيات الله را دروغ شمردند» يعني: اين مشبه به كه خر است ـ و حقا هم كه يهوديان به آن شباهت دارند ـ زشتترين مثلي است كه براي تكذيبكنندگان زده ميشود پس اي مسلمانان! شما مانند آنان نباشيد.
خاطرنشان ميشود كه خداي متعال اين مثل را به منظور هشدار دادن به كساني بيان كرد كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را ايستاده بر منبر در حال سخنراني باقي گذاشته و خود بهسوي كاروان تجارتي شتافتند. و هر كسي كه درحال شنيدن خطبه و سخنراني از آن روي برگرداند، اين مثل بر او مصداق دارد چنانكه در حديث شريف آمده است: «من تكلم يوم الجمعة والإمام يخطب فمثله كمثل الحمار يحمل اسفارا، والذي يقول له أنصت، ليس له جمعة: هر كس در روز جمعه ـ درحاليكه امام خطبه ميخواند سخن بگويد، داستان او مانند داستان خري است كه كتابي چند را برميدارد و براي او كسي كه به او ميگويد: گوش فراده و ساكت باش! نيز جمعهاي نيست». «و خداوند قوم ستمگر را» بهطور عام «هدايت نميكند» از آن رو كه ستم را اختيار كردهاند. و در قدم اول يهوديان در زمره آنان قرار دارند.
قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (6)
يهوديان بر ساير مردم ادعاي فضيلت و برتري داشتند و ميپنداشتند كه فقط ايشانند كه از ميان همه مردم دوستان خدا جلّ جلاله و فرزندان و عزيزان وي ميباشند پس خداي سبحان به پيامبرش دستور داد كه چون اين ادعاي باطل را مطرح كردندبه آنان: «بگو: اي كساني كه يهودي شدهايد، اگر ميپنداريد كه شما دوستان خداييد نه مردم ديگر پس آرزوي مرگ كنيد» تا به زعم خود به جايگاه گرامي و برتر خويش دست يابيد «اگر راستگو هستيد» در اين پندار كه دوستان خدا جلّ جلاله ميباشيد زيرا كسي كه به بهشتي بودن خود يقين داشته باشد، قطعا دوست دارد تا از اين سراي پرمحنت رهايي يابد. در حديث شريف به روايت ابنعباس رضی الله عنه آمد است كه فرمود: ابوجهل لعين گفت؛ اگر محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم را در كعبه ببينم، او را زير پايم لگدمال كرده و پايم را بر گردنش ميفشارم (و خفهاش ميكنم). پس خبر به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسيد و فرمودند: «اگر چنين كند، فرشتگان آشكارا او را ميگيرند و اگر يهوديان آرزوي مرگ كنند، همگي ميميرند و جايگاههاي خود را در دوزخ ميبينند و اگر كساني كه با رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم قصد مباهله را دارند (يعني نصاري) از مباهله «ملاعنه»[1] باز گردند، نه براي خود خانوادهاي مييابند و نه مالي».
اين آيه دلالت ميكند بر اينكه ميزان و معيار شناخت دوستي انسان نسبت به خداوند جلّ جلاله ، آمادگي وي براي ملاقات با اوست.
وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (7)
«و هرگز آن را آرزو نميكنند به سبب آنچه كه از پيش به دستهاي خويش كردهاند» يعني: يهوديان هرگز به سبب آنچه كه از كفر، معاصي و تحريف و تبديل كتاب خداوند جلّ جلاله كردهاند، مرگ را آرزو نميكنند چرا كه از فرجام شوم اعمال خود بيمناكند. خاطرنشان ميشود كه اين آيه معجزهاي از معجزات قرآن است زيرا از امري خبر ميدهد كه به موضع يك ملت در امري كه به آينده مربوط است، بستگي دارد سپس يكي از افراد آن ملت هم نميآيد تا خلاف اين خبر را ثابت كند «و خداوند به ستمگران داناست» پس آنان را در برابر اعمالشان مجازات ميكند.
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (8)
«بگو» اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم «آن مرگي كه از آن ميگريزيد، قطعا به سر وقت شما ميآيد» يعني: آن مرگ از همان جهتي كه بهسوي آن گريزانيد، به شما ميرسد و بهزودي با شما رو دررو خواهد شد «آنگاه بهسوي داناي پنهان و آشكار بازگردانيده خواهيد شد» در روز قيامت «و به آنچه ميكرديد» از اعمال زشت «آگاهتان خواهد كرد» و شما را در برابر آن مجازات خواهد نمود.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِي لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (9)
«اي مؤمنان! چون براي نماز روز جمعه ندا در داده شد» مراد از آن: اذان دوم است؛ آن گاه كه امام بر منبر مينشيند زيرا در زمان رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم جز اين، اذان ديگري در روز جمعه نبود ولي آن گاه كه مدينه فراخ شد و توسعه يافت، حضرتعثمان رضی الله عنه در حضور و موافقت صحابه رضی الله عنهم اذان اول را در نماز جمعه افزود و امر كرد تا بر پشت بام بلندترين منزل مدينه در نزديك مسجد كه نام آن «زوراء» بود، اذان اول را در دهند تا همه مردم در دور دستهاي مدينه آن را بشنوند. آري! چون براي نماز روز جمعه بانگ اذان در داده شد «پس بهسوي ذكر خداوند سعي كنيد» يعني: بهسوي ذكر و ياد خداوند جلّ جلاله ـ كه نزد جمهور فقها مراد از آن استماع خطبه در مساجد جامع است ـ بشتابيد و به آماده كردن اسباب نماز جمعه؛ مانند غسل، وضوء و روي آوردن بهسوي مسجد مشغول شويد.(فَاسْعَوْا) يعنيبرويد. از رفتن بهسوي نماز جمعه به «سعي» يعني «شتافتن» تعبير شد زيرا مطلوب است كه انسان مسلمان با همت و نشاط و جديت و عزم براي اداي نماز جمعه برخيزد زيرا لفظ سعي مفيد جديت و عزم است. البته مراد از «سعي» اين نيست كه انسان تند و سريع بهسوي نماز جمعه برود بلكه مراد توجه و عنايت بهنماز جمعه است چرا كه از تند رفتن بهسوي نماز نهي به عمل آمده است چنانكه در حديث شريف آمده است: «چون اقامت را شنيديد، بهسوي نماز به راه افتيد و بايد با وقار و آرامش راه برويد و شتاب نكنيد پس آنچه را دريافتيد بخوانيد وآنچه كه از شما فوت شد، آن را بهاتمام رسانيد». همچنين در حديث شريف به روايت ابوقتاده آمده است كه فرمود: در اثنايي كه ما با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نماز ميخوانديم، بناگاه صداي همهمه مرداني شنيده شد. پس چون رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نماز را تمام كردند، خطاب به آن مردان فرمودند: «شما را چه شده است؟ گفتند: هيچ! فقط با شتاب بهسوي نماز حركت ميكرديم. فرمودند: ديگر چنين نكنيد و هنگامي كه به نماز ميرويد، بايد بهگونهاي راه برويد كه وقار و آرامش بر شما حاكم باشد پس آنچه را دريافتيد بخوانيد و آنچه كه از شما فوت شد، آن را به اتمام رسانيد».
شايان ذكر است كه اين روز را به سبب اجتماع مردم در آن براي نماز، «جمعه» ناميدند و قبل از آن اعراب اين روز را «عروبه» يعني رحمت ميناميدند. نقل است كه اولين كسي كه آن را جمعه ناميد، كعببن لؤي بود، از آن رو كه مردم در آن روز نزد او اجتماع كرده بودند. شايان ذكر است كه؛ اولين جمعهاي كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برگزار كردند در قباء بود آن گاه كه به مدينه هجرت كرده و نماز جمعه را در سراي بني سالمبنعوف اقامه نمودند و اولين كسي كه قبل از هجرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به مدينه، نماز جمعه را در آن اقامه كرد اسعدبنزراره بود كه آن را در قريهاي واقع در يك مايلي مدينه اقامه كرد. ابن حجر عسقلاني ميگويد: «نماز جمعه در مكه فرض شد اما در آن اقامه نگرديد، چرا كه تعداد مسلمانان در مكه اندك بود. يا بدان علت كه شعار نماز جمعه اعلان است و رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در مكه به طور پنهاني كار دعوت را پيش ميبردند و اين شعار در آنجا زمينه ظهور نداشت».
«و خريد و فروش را رها كنيد» يعني: در هنگام شنيدن اذان جمعه، معامله خريد و فروش را ترك كنيد. البته ساير معاملات نيز به معامله خريد و فروش ملحق ميشود پس ذكر اختصاصي «خريد و فروش» براي آن است كه اين معامله از مهمترين اعمال مربوط به اسباب كسب معيشت است كه شخص در روز به آن مشغول ميشود لذا اين معني مفيد ترك تمام انواع تجارت و معاملات ديگر نيز ميباشد. بنابراين، چون در روز جمعه مؤذن براي نماز اذان گفت، هيچ نوع خريدو فروش و معاملهاي روا نيست. با اين وجود، احناف و شافعيها برآنند كه هرچند معامله در اين وقت شرعا حرام است اما چنانچه معاملهاي انجام گرفت، آن معامله صحيح است و منعقد ميشود زيرا نهي و حرمت متوجه نفس معامله نيست بلكه نهي به خاطر غفلت از فرض الهي ميباشد. اما در نزد حنبليها و مالكيها آن معامله صحيح نيست و فسخ است. «اين» شتافتن بهسوي ذكر خدا جلّ جلاله وفروگذاشتن خريد و فروش «برايتان بهتر است» يعني: بهتر از انجام دادن معامله و فروگذاشتن سعي بهسوي نماز است زيرا بر امتثال فرمان خدا جلّ جلاله اجر و جزاي بزرگي مترتب ميباشد؛ «اگر ميدانيد» يعني: اگر از اهل علم و دانايي هستيد، مسلما اين حقيقت بر شما پنهان نميماند كه شتافتن بهسوي نماز براي شما بهتر از معامله و داد و ستد است.
فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(10)
«و چون نماز گزارده شد» يعني: چون نماز را تمام كرديد و از اداي آن فارغ شديد «در زمين پراكنده شويد» براي تجارت و معامله و كاروباري كه بدان در امر گذران زندگيتان نياز داريد. خاطرنشان ميشود كه امر در اينجا مفيد اباحت است نه وجوب و حجتي است براي كساني كه هر امري را بعد از نهي براي اباحت ميدانند. «و از فضل الله طلب كنيد» يعني: از رزق وي كه بدان بر بندگانش تفضلو انعام كرده است و از فوايد و منافع معاملات و كسب و كار طلب كنيد «و خداوند را بسيار ياد كنيد» در اثناي خريد و فروش و معامله پس خدا جلّ جلاله را فراموش نكرده و او را با شكرگزاري و سپاس در قبال خير دنيوي و اخروياي كه بهسوي آن هدايتتان كرده است، بسيار ياد كنيد و نيز او را ياد كنيد، به وسيله اذكاري كه شمارا به وي نزديك ميكند؛ چون گفتن حمد، تسبيح، تكبير، استغفار و مانند اينها «تا رستگار شويد» به خير دنيا و آخرت. در حديث شريف آمده است: «من دخل سوقاً من الأسواق فقال: لاإله إلاالله وحده لاشريك له له الملك وله الحمد وهو علي كل شي قدير، كتب الله له ألف ألف حسنة ومحا عنه ألف ألف سيئة: هر كس به بازاري از بازارها درآيد و بگويد: لاالهالاالله وحده لاشريك له له الملك وله الحمد، وهو علي كل شي قدير، خداوند براي او هزارهزار حسنه مينويسد و از او هزار هزار گناه را محو ميكند».
و به مناسبت اهميت نماز جمعه بعضي از احكام و امور مربوط به جمعه را در اينجا نقل ميكنيم:
1 ـ به دليل اين آيه اداي نماز جمعه بر هر مسلماني فرض عين است و اين رأي جمهور امت و جمهور ائمه ميباشد و نيز به دليل اين حديث شريف: «لينتهين أقوام عن ودعهم الجمعات أو ليختمن الله علي قلوبهم، ثم ليكونن من الغافلين: بايد گروههايي از ترك نمازهاي جمعه دست بردارند، در غير آن خداي عزوجل بر دلهايشان مهر مينهد، سپس به طور قطع از غافلان ميشوند». همچنين در حديث شريف آمده است: «من ترك الجمعة ثلاث مرات تهاونا بها، طبع الله عليقلبه: هر كس جمعه را از روي سبك گرفتن و سهلانگاري سه بار ترك كند، خداوند جلّ جلاله بر دلش مهر ميگذارد». شايان ذكر است كه خطاب: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) اجماعا مخصوص به مكلفين است بنابراين بيماران، اشخاص زمينگير، مسافران، بردگان، زنان، نابينايان و پيرمرداني كه جز با راهنما به راه رفته نميتوانند ـ در نزد ابوحنيفه ـ مكلف به انجام آن نيستند.
2 ـ رفتن به نماز جمعه در اول وقت بهطور زودهنگام مستحب است زيرا در حديث شريف آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و مسلمانان در اول وقت به نماز جمعه ميرفتند و غذاي چاشت (نهار) را تناول نميكردند مگر بعد از اداي آن. همچنين در حديث شريف آمده است: «هر كس در روز جمعه غسل جمعه كند سپس در ساعت اول به نماز برود، گويي شتري را قرباني كرده است و هر كس در ساعت دوم به نماز جمعه برود، گويي گاوي را قرباني كرده است و هر كس در ساعت سوم به نماز جمعه برود، گويي قوچ شاخداري را قرباني كرده است و هر كس در ساعت چهارم به نماز جمعه برود، گويي مرغ ماكياني را قرباني كرده است و هركس در ساعت پنجم به نماز جمعه برود، گويي تخممرغي را صدقه نموده است پس چون امام براي خطبه بيرون آيد فرشتگان حاضر ميشوند و به ذكر گوش فراميدهند».
3 ـ غسل جمعه سنت يا مستحب است نه فرض. در حديث شريف آمده است: «حق لله علي كل مسلم أن يغتسل في كل سبعة أيام، يغسل رأسه وجسده: حقخداوند است بر ذمه هر مسلماني كه در هر هفت روز يكبار غسل كند و سر و بدن خويش را بشويد». همچنين در حديث شريف آمده است: «هر كس در روز جمعه وضو كند و وضوي خويش را نيكو گرداند، سپس بهسوي نماز جمعه رفته و گوش فرادهد و خاموش باشد، خداوند جلّ جلاله براي او گناهان ميان اين جمعه تا جمعه ديگر را به اضافه سه روز ديگر ميآمرزد و هر كس سنگريزه را لمس كند (يعني خود رابه سنگريزهها مشغول كند) قطعا كار بيهودهاي انجام داده است». همچنين براي نمازگزار مستحب است كه در مراسم جمعه بهترين جامه خويش را بپوشد، عطر و مواد خشبوكننده استعمال كند، مسواك بزند و خود را پاكيزه بدارد.
4 ـ اگر جمعه در روز عيد واقع شود، ساقط نميشود. ولي امام احمد بنحنبلميگويد: «چون عيد و جمعه يكجا شد، فرض جمعه ساقط ميشود».
5 ـ صحيح آن است كه شتافتن (سعي) بهسوي (ذكرالله: ذكر خداوند جلّ جلاله ) واجب است و (ذكر الله) شامل نماز، خطبه و موعظه ـ هر سه ـ ميشود.
6 ـ علما بر تحقق شرط وجود عدد در برگزاري نماز جمعه اجماع كردهاند زيرا جمعه به اين نام ناميده نشده است مگر به سبب اجتماعي كه در آن وجود دارد. ازنظر امام ابوحنيفه و امام محمد، حد اقل تعدادي كه بايد بجز امام در نماز جمعه حاضر باشند، سه تن است هرچند مسافر يا مريض باشند. ولي مالكيها به استناد روايتي كه بعدا ميآيد، حداقل تعداد آن را دوازدهتن شرط كردهاند. و شافعيها و حنبليها اقل تعداد حاضران در آن را چهل تن ذكر كردهاند به شرط اينكه مسافر هم نبوده و از اهل آن منطقه باشند.
7 ـ برگزار نمودن نماز جمعه بدون اذن و حضور امام (رئيس دولت اسلامي) صحيح است اما ابوحنيفه وجود امام، يا جانشين، يا اذن وي را شرط كرده است.
و به احكام خطبه در آيه بعد اشاره خواهد شد.
وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِماً قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (11)
مفسران در بيان سبب نزول اين آيه نقل كرده اند: مردم مدينه در فقر و فاقه قرار گرفته بودند، روز جمعهاي بود و درحاليكه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مشغول ايراد خطبه جمعه بودند، كاروان تجارتياي از شام سر رسيد پس مردم سراسيمه بهسوي آن شتافته و از محضر ايشان متفرق شدند تا بدانجا كه ـ بنا به روايتي ـ در مسجد جز دوازده مرد و هفت زن باقي نماند پس نازل شد: «و چون تجارت يا لهوي ببينند، بهسوي آن بشتابند» تجارت: تمام انواع كسبها و دادوستدها را شامل ميشود ولهو: عبارت از اسباب سرگرمي مانند طبل و ساز و آواز است. (انفَضُّوا إِلَيْهَا) يعني: درحالي متفرق ميشوند كه بهسوي كاروان تجارتي روي آوردهاند «و تو را ايستاده رها كنند» بر منبر «بگو: آنچه نزد خداوند است» از پاداش بزرگ كه همانا بهشت برين ميباشد؛ «از سرگرمي و از تجارت بهتر است» يعني: از آن دو كاريكه بهسوي آن شتافته و به خاطر آن باقي ماندن در مسجد و شنيدن خطبه رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم را فرو گذاشتيد، بهتر است «و خداوند بهترين روزي دهندگان است» پس از او طالب روزي شويد، بر او توكل كنيد و با انجام طاعت بهسوي او متوسل شويد زيرا اين كار از اسباب تحصيل رزق و از بزرگترين عوامل جلبكننده آن بهسوي شما ميباشد.
علما به مناسبت ذكر خطبه در اين آيه كريمه، احكامي را پيرامون خطبه جمعه بيان كردهاند كه به موارد مهمي از آن ميپردازيم:
1 ـ مشروع است كه خطيب در اثناي ايراد خطبه بايستد و اين حكمي است متفق عليه زيرا به اثبات رسيده كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و همچنين خلفاي بعد از ايشان جز در حالت ايستادن خطبه ايراد نكردهاند. اما ايستادن در خطبه نزد ابوحنيفه سنت است پس اگر امام به حالت نشسته خطبه ايراد كرد، جايز ميباشد زيرا مقصود حاصل ميشود ولي همراه با كراهيت. در نزد مالكيها ايستادن واجب است اما در نزد شافعيها و حنبليها ايستادن خطيب شرط است بنابراين، خطبه جز به آن صحت پيدا نميكند.
2 ـ جمهور علما برآنند كه ايراد خطبه شرط انعقاد جمعه است و نماز جمعه جز با ابراد خطبه صحيح نميشود.
3 ـ خطيب بايد در حال ايراد خطبه بر كمان يا عصايي تكيه دهد زيرا در حديث شريف به روايت ابنماجه از سعدبنابيوقاص رضی الله عنه آمده است كه فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چون در غزوات خطبه ميخواندند، بر كماني تكيه ميدادند و چون در جمعه خطبه ميخواندند، بر عصايي تكيه ميدادند.
4 ـ جمهور علما برآنند كه وقتي خطيب بر منبر بالا شد، بايد بر مردم سلام بگويد زيرا در حديث شريف به روايت جابربن عبدالله رضی الله عنه آمده است كه چون رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بر منبر بالا ميرفتند، بر مردم سلام ميگفتند. اما در نزد مالك سلامگفتن خطيب، سنت نيست.
5 ـ در نزد شافعي، پاكي از بيوضويي و جنابت (حدث اكبر و اصغر) در حين ايراد خطبه شرط است اما در نزد جمهور فقها اين امر شرط نيست ولي لازم است پس اگر خطيب بدون آن خطبه ايراد كرد، صحت دارد.
6 ـ اكثر فقها برآنند كه كمترين حد خطبه اين است كه خطيب حمد و ستايش خداي عزوجل را گفته و بر پيامبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم درود بفرستد، به تقواي الهي سفارش كند و آيهاي از قرآن را بخواند. و در خطبه دوم نيز چنين كند مگر در خطبه دوم بهجاي خواندن آيه دعا كردن واجب است. و به كمتر از اين، خطبه محقق ميشود. ولي ابوحنيفه بر آن است كه اگر امام در خطبه بر حمد، يا تسبيح، يا تكبير بسنده كرد، خطبه وي درست است زيرا روايت شده است كه عثمان رضی الله عنه بر منبر بالا شد وگفت: «الحمد لله»، سپس به لرزه درافتاد و گفت: «ابوبكر و عمر براي اين مقام مقالي را آماده ميكردند و شما به امامي فعال نيازمندتر از امامي قوال هستيد و بهزودي به شما خطبهها خواهد آمد». سپس از منبر فرود آمد و نمازگزارد و اين عمل وي در محضر صحابه رضی الله عنهم بود و كسي از ايشان هم بر وي انكار نكرد.
7 ـ سكوت حاضران در هنگام ايراد خطبه امام واجب است و سنت اين است كه همگي سكوت كنند، چه كساني كه خطبه را ميشنوند و چه كساني كه نميشنوند و هر دو گروه ـ ان شاءالله ـ در اجر برابرند و هر كس در اثناي خطبه سخن بگويد، كار لغو و بيهودهاي را انجام داده است ولي نمازش با اين سخنگفتن فاسد نميشود.
8 ـ امام چون بر منبر رفت بايد ـ به پيروي از فعل رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم ـ رو بهسوي مردم نمايد.
9 ـ جمهور فقها برآنند كه هر كس در حالي به مسجد وارد شد كه امام خطبه ميخواند، بايد دو ركعت نماز بگزارد و بعدا بنشيند زيرا در حديث شريف به روايتجابر رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «چون در روز جمعه يكي از شما در حالي آمد كه امام خطبه ميخواند پس بايد دو ركعت بگزارد و بايد در آنها به اختصار و سبكي عمل نمايد». اما رأي مالك و ابنشهاب زهري اين است كه در حال مشغول بودن امام به ايراد خطبه نبايد نماز گزارد زيرا بيرون شدن امام براي ايراد خطبه نماز را و كلام وي، كلام را قطع ميكند.
10 ـ خواب شدن در حال ايراد خطبه امام مكروه است زيرا در حديث شريف بهروايت سمرهبنجندب رضی الله عنه آمده است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «چون يكي از شما را در اثناي خطبه خواب پينكي (چرت) در رسيد، بايد به جاي نشستن رفيقش نشسته و رفيقش را به جاي خود بنشاند». يعني: از جاي خود جابجا شود تا خواب از سرش برود.
11 ـ در فضيلت جمعه احاديثي آمده است ؛ از آن جمله حديث شريف ذيل به روايت ابوهريره رضی الله عنه است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از روز جمعه يادآوري كرده آن گاه فرمودند: «و در آن ساعتي است كه هيچ بنده مسلماني درحال اداي نماز با آن ساعت همراهي نميكند و در همان حال از خداي عزوجل چيزي نميطلبد مگراينكه حق تعالي آن را به وي ميدهد». همچنين در حديث شريف به روايت صحيح مسلم از ابوموسي رضی الله عنه آمده است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموند: «اين ساعت (يعنيساعت اجابت دعا) در روز جمعه از ميان آن است كه امام بر منبر مينشيند تا آنگاه كه نماز تمام ميشود».
12 ـ در روايت زهري آمده است كه صدر خطبه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چنين بود: «الحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره، ونعوذ به من شرور أنفسنا. من يهد الله فلا مضل له ومن يضلل فلا هادي له. ونشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله، أرسله بالحق بشيراً ونذيراً بين يدي الساعة. من يطع الله ورسوله فقد رشد ومن يعصهما فقد غوي. نسأل الله ربنا أن يجعلنا ممن يطيعه ويطيع رسوله ويتبع رضوانه ويجتنب سخطه، فإنما نحن به وله».
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره