تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ صف

مدنی‌ است‌ و داراي 14 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «صف‌» ناميده‌ شد كه‌ خداوند متعال‌ در مطلع‌ آن‌ فرموده‌ است إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ ‏(4). از ديگر نامهاي‌ اين‌ سوره‌ «حواريين‌» و «عيسي‌» مي‌باشد.

 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1)‏

«آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمين‌ است‌ خدا را تسبيح‌ گفت» اين‌ تعبير، بر مشروعيت‌ تسبيح‌ گفتن‌ در همه‌ اوقات‌؛ اعم‌ از گذشته‌، حال‌ و آينده‌ ارشاد مي‌كند. حرف‌ «ما» به‌كار برده‌ شد نه‌ حرف‌ «من‌» زيرا اكثر تسبيح‌ گويندگان‌ غيرعقلايند «و اوست‌ عزيز» يعني: غالبي‌ كه‌ مغلوب‌ نمي‌شود «حكيم» است‌ و در تمام‌ افعال‌ و سخنان‌ خويش‌ با حكمت‌ و فرزانه‌ مي‌باشد.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ‏(2)

«اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد! چرا چيزي‌ مي‌گوييد كه‌ انجام‌ نمي‌دهيد» ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: گروهي‌ از مؤمنان‌ قبل‌ از آن‌كه ‌جهاد فرض‌ شود مي‌گفتند: اي‌ كاش‌ خداوند جلّ جلاله  ما را به‌ دوست‌ داشته‌ترين‌ اعمال ‌در نزد خود آگاه‌ مي‌كرد تا به‌ آن‌ عمل‌ مي‌كرديم‌. پس‌ خداوند متعال‌ به ‌پيامبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم خبر داد كه‌ دوست‌ داشته‌ترين‌ اعمال‌ نزد وي‌، ايمان‌ راستين‌ و بي‌شك ‌و شبهه‌ و بعد از آن‌ جهاد با اهل‌ معصيتي‌ است‌ كه‌ ايمان‌ نياورده‌ و با عقيده‌ حق‌ مي‌ستيزند. و چون‌ مؤمنان‌ آگاه‌ شدند كه‌ دوست‌داشته‌ترين‌ اعمال‌ نزد حق‌ تعالي‌ جهاد است‌، گروهي‌ از آنان‌ اين‌ فريضه‌ را ناخوش‌ داشتند و كار جهاد برايشان‌ دشوار آمد پس‌ خداوند جلّ جلاله  فرمود: (لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ) : (چرا چيزي ‌مي‌گوييد كه‌ انجام‌ نمي‌دهيد) لذا آنان‌ را بر اين‌ كار نكوهش‌ نمود و افزود:

 

كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ‏(3)

«نزد خداوند بس‌ منفور است‌ كه‌ چيزي‌ بگوييد كه‌ انجام‌ نمي‌دهيد» به‌قولي: اين ‌آيه‌ درباره‌ گروهي‌ نازل‌ شد كه‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مي‌آمدند و يكي‌ از آنان ‌مي‌گفت: در صحنه‌ پيكار با شمشيرم‌ به‌ جولان‌ پرداخته‌ و دشمن‌ را چنين‌ و چنان ‌كوبيدم‌ ... درحالي‌كه‌ اين‌ سخني‌ گزاف‌ بود.

شايان‌ ذكر است‌ كه‌ اين‌ آيه‌ بر هر كس‌ كه‌ طاعتي‌ را به‌ گردن‌ مي‌گيرد، وفا به‌ آن‌ را واجب‌ مي‌گرداند و آنچه‌ انسان‌ به‌گردن‌ مي‌گيرد بر دو قسم‌ است:

1 ـ نذر: كه‌ خود بر دو نوع‌ است: أ ـ نذر تقرب‌ مانند اين‌ سخن‌ انسان: براي‌ رضاي‌ خداوند جلّ جلاله  روزه‌، نماز، صدقه‌ و مانند آن‌ از اعمال‌ نيك‌ را به‌ گردن‌ مي‌گيرم‌ و به‌ انجام‌ دادن‌ آن‌ متعهد مي‌شوم‌. پس‌ وفا به‌ اين‌ نذر اجماعا لازم‌ است‌. ب‌ ـ نذر مباحي‌ كه‌ به‌شرط متعلق‌ است‌، مثل‌ اين‌كه‌ بگويد: اگر مسافرم‌ آمد، بر من‌ صدقه‌اي‌ است‌، يا اگر خداوند جلّ جلاله  شر فلان‌ كس‌ را از سرم‌ دفع‌ كرد پس‌ بر من ‌صدقه‌اي‌ است‌. كه‌ از نظر اكثر علما، وفا به‌ اين‌ نذر نيز لازم‌ است‌.

2 ـ وعده: از چيزهايي‌ كه‌ انسان‌ به‌ گردن‌ مي‌گيرد، يكي‌ هم‌ وعده‌ است‌. وعده‌ اگر به‌ سببي‌ متعلق‌ بود، وفا به‌ آن‌ اجماعا لازم‌ است‌، مثل‌ اين‌كه‌ بگويد: اگر ازدواج‌ كردم‌، يك‌ دينار به‌ تو كمك‌ مي‌كنم‌ ... اما اگر وعده‌ با تعليق‌ و شرط همراه‌ نبود، لزوم‌ عمل‌ به‌ آن‌ مورد اختلاف‌ است‌. ابن‌عربي‌ و قرطبي‌ مي‌گويند: «صحيح‌ در نزد ما اين‌ است‌ كه‌ وفا به‌ وعده‌ در هر حال‌ واجب‌ است‌ مگر به‌ علت‌ وجود عذري‌».

 

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ ‏(4)

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ مؤمنان‌ گفتند: اي‌ كاش‌ خداوند متعال‌ محبوبترين‌ اعمال‌ نزد خود را به‌ ما خبر مي‌داد تا بدان‌ عمل ‌مي‌كرديم‌، هرچند جانها و مالهايمان‌ بر سر آن‌ مي‌رفت‌. پس‌ خداوند جلّ جلاله  در اينجا به‌ آنان‌ بيان‌ فرمود كه‌ محبوب‌ترين‌ عمل‌بندگان‌ در نزد وي‌ جنگيدن‌ در راه‌ وي ‌است‌.

«در حقيقت‌ خدا كساني‌ را كه‌ در راه‌ او صف‌ زده» يعني: صف‌ در صف‌ و به‌ هم ‌فشرده‌ «جهاد مي‌كنند دوست‌ دارد» چنان‌ كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «رأس‌ الأمر الإسلام‌ وعموده‌ الصلاة، وذروة‌ سنامه‌ الجهاد في‌ سبيل‌ الله: رأس‌ كار اسلام‌ است‌، ستون‌ آن‌ نماز است‌ و قله‌ كوهان‌ آن‌ جهاد در راه‌ خدا جلّ جلاله  است‌». آري‌! خداوند جلّ جلاله  مجاهداني‌ را دوست‌ دارد كه‌ در راهش‌ «چنان» صف‌ مي‌كشند «كه‌گويي‌ عمارتي‌ محكم‌ به‌ هم‌ چسبيده‌ هستند» يعني: برخي‌ از آنها در صف‌ جهاد به‌برخي‌ ديگر چنان‌ درهم‌ چسبيده‌اند كه‌ گويي‌ پيكر واحدي‌ هستند همچون ‌ساختماني‌ كه‌ از سرب‌ ريخته‌ شده‌ باشد. البته‌ اين‌ درهم‌ فشرده‌گي‌ به‌ سبب‌ صلابت‌ و نيرومنديشان‌ در راه‌ خدا جلّ جلاله  است‌ به‌ طوري‌ كه‌ در كارشان‌ هيچ‌ گونه‌ سستي‌ وشكافي‌ وجود نداشته‌ و دشمن‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ نمي‌تواند در صفوف‌ و سنگرهايشان ‌نفوذ كند. خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ خروج‌ مجاهد از صف‌ جهاد جايز نيست‌؛ مگر به‌سبب‌ ضرورتي‌ كه‌ به‌ وي‌ عارض‌ مي‌شود، يا براي‌ انجام‌ مأموريتي‌ كه‌ از سوي‌ فرمانده‌ به‌ وي‌ محول‌ مي‌شود، يا براي‌ هدف‌ جنگي‌اي‌ مانند بيرون ‌شدن‌ براي ‌كمين‌ و مبارزه‌ با دشمن‌ چنان‌كه‌ در جنگهاي‌ بدر و خيبر چنين‌ بود.

 

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ‏(5)

بعد از آن‌كه‌ خداي‌ سبحان‌ به‌ ذكر اين‌ حقيقت‌ پرداخت‌ كه‌ او جنگجويان‌ در راهش‌ را دوست‌ دارد، در اينجا بيان‌ مي‌دارد كه‌ موسي‌ و عيسي‌ علیهماالسلام نيز از جمله‌كساني‌ بودند كه‌ به‌ يكتاپرستي‌ فرمان‌ داده‌ و در راه‌ وي‌ جهاد كردند و بر كساني‌ كه ‌به‌ مخالفت‌ با ايشان‌ برخاستند عذاب‌ نازل‌ شد تا با بيان‌ اين‌ حقايق‌ امت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را از اين‌ امر بر حذر دارد كه‌ مبادا با پيامبرشان صلّی الله علیه و آله و سلّم همان‌ كاري‌ را انجام‌ دهند كه ‌قوم‌ موسي‌ و عيسي‌ علیهماالسلام با آنها انجام‌ دادند.

«و ياد كن‌ هنگامي‌ را كه‌ موسي‌ به‌ قومش‌ گفت: اي‌ قوم‌ من‌! چرا مرا مي‌آزاريد» با سرپيچي‌ از قوانين‌، احكام‌ و فرمانهايي‌ كه‌ خداوند متعال‌ بر شما فرض‌ نموده‌ و من ‌شما را به‌ آنها امر مي‌كنم‌. يا مرا مي‌آزاريد؛ با دشنام‌ دادن‌، طعنه ‌زدن‌ و عيب‌جويي ‌من‌. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ بيان‌ اين‌ گونه‌ آزارهايشان‌ در سوره‌ «احزاب/‌69» گذشت‌ «وحال‌ آن‌كه‌ مي‌دانيد كه‌ من‌ پيامبر خداوند به‌سوي‌ شما هستم» يعني: چگونه‌ مرا مي‌آزاريد درحالي‌كه‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ كه‌ من‌ فرستاده‌ خداوند جلّ جلاله  هستم‌ داناييد و فرستاده‌ او مورد تعظيم‌ و احترام‌ قرار مي‌گيرد، نه‌ مورد آزار و اذيت‌. از سوي ‌ديگر براي‌ شما در صحت‌ رسالت‌ من‌ شكي‌ هم‌ باقي‌ نمانده‌ است‌ به‌ سبب‌ معجزاتي‌كه‌ از من‌ مشاهده‌ كرده‌ايد، معجزاتي‌ كه‌ اعتراف‌ به‌ رسالتم‌ را بر شما اجتناب‌ ناپذير گردانيده‌ و نسبت‌ به‌ آن‌ براي‌ شما علمي‌ يقيني‌ افاده‌ كرده‌ است‌؟ «پس‌ چون‌ كجروي‌ كردند، خدا دلهايشان‌ را برگردانيد» يعني: چون‌ با آزار دادن‌ پيامبرشان‌ حق ‌را فرو گذاشتند، خداوند جلّ جلاله  به‌ عنوان‌ جزاي‌ آنچه‌ كه‌ مرتكب‌ شده‌ بودند، دلهايشان‌ را از حق‌ و هدايت‌ كج‌ و متمايل‌ گردانيد «و خداوند قوم‌ فاسقان‌ را» يعني: كساني‌ را كه‌ علم‌ وي‌ بر فاسق‌ بودنشان‌ سبقت‌ گرفته‌ است‌ «هدايت‌ نمي‌كند» كه‌ اين‌ گروه‌ نيز از جمله‌ آنانند.

 

وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ (6)‏

«و ياد كن‌ هنگامي‌ را كه‌ عيسي‌ پسر مريم‌ گفت: اي‌ بني‌اسرائيل» و نگفت: اي ‌قوم‌ من‌! زيرا عيسي‌علیه السلام  با بني‌اسرائيل‌ نزديكي‌ نسبي‌اي‌ نداشت‌ «هرآينه‌ من‌ فرستاده‌ خداوند به‌سوي‌ شما هستم‌، تصديق‌كننده‌ آنچه‌ پيش‌ روي‌ من‌ است‌ از تورات» يعني: من‌ فرستاده‌ خداوند جلّ جلاله   هستم‌ به‌سوي‌ شما با انجيل‌ و چيزي‌ را به‌ شما نياورده‌ام‌ كه ‌با تورات‌ مخالف‌ باشد بلكه‌ تورات‌ هم‌ متضمن‌ بشارت‌ به‌ بعثت‌ من‌ است‌ پس‌ چگونه‌ از من‌ مي‌رميد و با من‌ مخالفت‌ مي‌كنيد؟ «و به‌ پيامبري‌ بشارت‌دهنده‌ام‌ كه‌بعد از من‌ مي‌آيد و نامش‌ احمد است» و هرگاه‌ پيام‌ و مرام‌ من‌ اين‌ است‌ پس‌ هيچ ‌دليل‌ و موجبي‌ براي‌ تكذيب‌ من‌ وجود ندارد. احمد نام‌ پيامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم و بدين‌ معني ‌است: كسي‌ كه‌ به‌ سبب‌ وجود خصلت‌هاي‌ خوب‌ در وي‌، بيشتر از ديگران‌ مورد ستايش‌ قرار مي‌گيرد. يا احمد؛ يعني‌ ستايشگرترين‌ مردم‌ براي‌ پروردگارش‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ جيبربن‌مطعم‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «من‌ نامهايي‌ دارم: من‌ محمدم‌، من‌ احمدم‌، من‌ ماحي‌اي‌ هستم‌ كه‌ خداوند به‌وسيله‌ او كفر را محو مي‌كند، من‌ حاشري‌ هستم‌ كه‌ مردم‌ به‌ قدم‌ من‌ ـ يعني‌ بعد از من‌ ـ گردآورده‌ مي‌شوند و من‌ عاقب‌ هستم‌» يعني: آخرين‌ پيامبري‌ هستم‌ كه‌ بعد از انبيا علیهم السلام مي‌آيد. در فصل‌ پانزدهم‌ از انجيل‌ يوحنا آمده‌ است: «يسوع‌ مسيح‌ گفت: فارقليط روح‌ حقي‌ است‌ كه‌ خداي‌ من‌ او را مي‌فرستد، او همه‌ چيز را به ‌شما تعليم‌ مي‌دهد». فارقليط: لفظي‌ است‌ كه‌ بر حمد دلالت‌ مي‌كند و به‌ احمد و محمد دو نام‌ پيامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم اشاره‌ دارد. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ در تورات‌ و انجيل‌تصريحات‌ ديگري‌ نيز در همين‌ باب‌ آمده‌ است‌. «پس‌ چون‌ با معجزه‌ها پيش‌ آنان‌ آمد، گفتند: اين‌ سحري‌ آشكار است» يعني: چون‌ عيسي‌علیه السلام ، يا محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم با معجزه‌ها نزد آنان‌ آمد، گفتند: آنچه‌ او براي‌ ما آورده‌، جادويي‌ واضح‌ و آشكار است‌.

 

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏(7)

«و كيست‌ ستمكارتر از آن‌ كس‌ كه‌ بر خدا دروغ‌ بربست‌ و حال‌ آن‌كه‌ او به‌سوي‌ اسلام‌ فراخوانده‌ مي‌شود» اسلامي‌كه‌ بهترين‌ اديان‌ و شريفترين‌ آنهاست‌؟ يعني: ستمكارترين‌ مردم‌ كساني‌اند كه‌ پروردگارشان‌ آنها را بر زبان‌ پيامبرش‌ به‌سوي ‌اسلامي‌ كه‌ سعادت‌ هر دو سرا در آن‌ است‌ فرامي‌خواند اما آنان‌ به‌جاي‌ اجابت ‌دعوت‌ بر خداي‌ عزوجل‌ دروغ‌ برمي‌بندند و مثلا مي‌گويند: قرآن‌ سحر است‌، يا خداوند جلّ جلاله  به‌ چنين‌ امري‌ فرمان‌ نداده‌ است‌، يا محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم رسول‌ خدا نيست‌... و امثال‌ اين‌ از افتراها. «و خداوند قوم‌ ستمكار را هدايت‌ نمي‌كند» زيرا سنت‌ وي‌ بر آن ‌است‌ كه‌ كساني‌ را كه‌ سزاوار هدايت‌ نيستند هدايت‌ نكند و اينان‌ نيز از آن ‌جمله‌اند.

 

يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ‏(8)

«مي‌خواهند كه‌ نور الله  را با دهانهاي‌ خويش‌ خاموش‌ كنند» يعني: حال‌ آنان‌ در تلاش‌ و تكاپوي‌ باطلشان‌ براي‌ سركوب‌ اسلام‌ و جلوگيري‌ از نفوذ هدايت‌ آن‌ در دلها به‌وسيله‌ سخنان‌ دروغين‌ همچون‌ حال‌ كسي‌ است‌ كه‌ مي‌خواهد نور عظيمي‌ را با پف‌ دهان‌ خويش‌ خاموش‌ گرداند «و حال‌ آن‌كه‌ خداوند تمام‌كننده‌ نور خويش ‌است» با پيروز ساختن‌ دين‌ اسلام‌، برتر ساختن‌ آن‌ بر غير آن‌ از راه‌ و روشها و گستراندن‌ آن‌ در قلمروها «هرچند كافران‌ خوش‌ نداشته‌ باشند» اين‌ انتشار فراگير دعوت‌ اسلامي‌ را. بدين‌سان‌ خداي‌ عزوجل‌ حال‌ آنان‌ در تلاش‌ براي‌ براندازي ‌اسلام‌ را به‌ حال‌ كسي‌ تشبيه‌ كرد كه‌ در نور آفتاب‌ پف‌ مي‌كند، به‌ خيال‌ آن‌كه ‌مي‌تواند آن‌ را خاموش‌ گرداند! پس‌ چنان‌كه‌ اين‌ كار مستحيل‌ است‌، آن‌ كار نيز مستحيل‌ مي‌باشد.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: مدت‌ چهل‌ روز بررسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم وحي‌ نيامد پس‌ كعب‌بن‌اشرف‌ گفت: «اي‌ جماعت‌ يهود! مژده‌تان ‌باد كه‌ خداوند نور محمد را در آنچه‌ كه‌ بر وي‌ فرومي‌فرستاد، خاموش‌ گردانيد پس‌ مطمئن‌ باشيد كه‌ كارش‌ به‌ سرانجام‌ نمي‌رسد». رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از سخن‌ آن ‌دشمن‌ دين‌ اندوهگين‌ شدند، آن‌ گاه‌ خداوند جلّ جلاله  اين‌ آيه‌ را نازل‌ فرمود و پس‌ از آن‌ وحي‌ بر ايشان‌ بلاانقطاع‌ فرود مي‌آمد.

 

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ‏(9)

«اوست‌ آن‌كه‌ پيامبرش‌ را با هدايت‌ و دين‌ حق‌ فرستاد تا آن‌ را بر همه‌ اديان‌ پيروز گرداند» يعني: آن‌ را بر همه‌ اديان‌ مخالف‌ آن‌ برتر و غالب‌ گرداند «هرچند كافران‌ خوش‌ نداشته‌ باشند» اين‌ پيروزي‌ و برتري‌ را، ليكن‌ اين‌ پيروزي‌ خواه‌ناخواه ‌تحقق‌ يافتني‌ است‌. از اين‌ جهت‌ ناگزير بايد براي‌ برتر ساختن‌ دين‌ خدا جلّ جلاله   جنگيد و فتنه‌ كفر و باطل‌ را ازميان‌ برداشت‌ و اين‌ نه‌ به‌معني‌ اجبار مردم‌ بر پذيرش‌ اسلام ‌بلكه‌ براي‌ برداشتن‌ موانع‌ از سر راه‌ دعوت‌ اسلامي‌ است‌.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ‏(10) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏(11)

«اي‌ مؤمنان‌! آيا شما را به‌ تجارتي‌ رهنمون‌ شوم‌ كه‌ شما را از عذاب‌ دردناك ‌مي‌رهاند؟» اينك‌ شما را به‌ اين‌ تجارت‌ رهنمون‌ مي‌شوم: «به‌ خداوند و پيامبر او ايمان‌ آوريد» يعني: بر ايمان‌ پايداري‌ ورزيد «و با اموال‌ و جانهاي‌ خود در راه‌ خدا جهاد كنيد» اين‌ جمله‌ مستأنفه‌اي‌ است‌ كه‌ نوع‌ تجارت‌ را ـ كه‌ عبارت‌ از جمع ‌نمودن‌ ميان‌ ايمان‌ و جهاد است‌ ـ بيان‌ مي‌كند گويي‌ مؤمنان‌ گفتند: اين‌ تجارت ‌چيست‌ و ما چه‌كار كنيم‌ كه‌ به‌ اين‌ سود كلان‌ دست‌ يابيم‌؟ پس‌ فرمود: ايمان ‌آوريد و جهاد كنيد. آري‌! خداوند متعال‌ از آن‌ رو ايمان‌ و جهاد را به‌ منزله ‌تجارت‌ قرار داد كه‌ مؤمنان‌ در آن‌ سود مي‌برند چنان‌كه‌ در دادوستد و تجارت ‌سود مي‌برند و به‌دست‌ آوردن‌ اين‌ سود با ورود آنها به‌ بهشت‌ و نجات‌ آنها از دوزخ‌ است‌. همچنين‌ خداي‌ متعال‌ سود اين‌ تجارت‌ را در دو آيه‌ بعدي‌ بيان ‌نموده‌ است‌ زيرا معناي‌ دو آيه‌ بعدي‌ اين‌ است‌ كه: بهاي‌ ايمان‌ و جهاد بهشت ‌است‌. «اين» ايمان‌ و جهاد «بهتر است‌ براي‌ شما» از تجارت‌ محض‌ دنيا و قبول‌ رنجها و زحمت‌هاي‌ بي‌حاصل‌ براي‌ آن‌؛ «اگر بدانيد» يعني: در صورتي‌ كه‌از اهل‌ علم‌ و درك‌ و دريافت‌ باشيد چراكه‌ جاهلان‌ به‌ بهتر بودن‌ اين‌ نوع‌ از تجارت ‌پي‌ نمي‌برند.

از سعيدبن‌جبير رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: چون ‌آيه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ ... )‌ نازل‌ شد، مسلمانان‌ گفتند: اگر ما مي‌دانستيم‌ كه‌ اين‌ تجارت‌ چيست‌، قطعا در راه‌ آن‌ مالها و جانهايمان‌ را نثار مي‌كرديم‌! پس‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد.

 

يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ‏(12)

بعد از آن‌كه‌ خداي‌ متعال‌ كالايي‌ را كه‌ بايد با آن‌ تجارت‌ كنند ذكر كرد اينك ‌در اينجا بهايي‌ را كه‌ در قبال‌ آن‌ برايشان‌ وعده‌ داده‌ است‌، ذكر مي‌كند: «تا گناهان‌ شما را براي‌ شما بيامرزد» يعني: اگر ايمان‌ آوريد و در راه‌ ايمان‌ جهاد كنيد، گناهان‌ شما را مي‌آمرزد «و شما را در باغهايي‌ كه‌ جويباران‌ از فرودست‌ آنها جاري‌ است‌ و در خانه‌هايي‌ پاك‌ و پسنديده‌ در بهشت‌هاي‌ عدن‌ درآورد» بهشت‌هاي‌ عدن: يعني‌ بهشت‌هاي‌ اقامت‌ هميشگي‌ و ماندگار كه‌ نه‌ مرگ‌ آنها را از شخص‌ بهشتي ‌مي‌گيرد و نه‌ هم‌ او از آنها بيرون‌ آمدني‌ است‌ «اين‌ است‌ فوز عظيم» يعني: آنچه ‌از آمرزش‌ و وارد كردنتان‌ به‌ اين‌ بهشت‌هاي‌ ماندگار ذكر شد، همانا رستگاري‌ بس ‌بزرگي‌ است‌ كه‌ وراي‌ آن‌ رستگاري‌ بيشتري‌ سراغ‌ نمي‌شود و كاميابي‌اي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ كاميابي‌ ديگري‌ همانند آن‌ نيست‌.

 

وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ‏(13)

«و نعمتي‌ ديگر كه‌ آن‌ را دوست‌ مي‌داريد» يعني: بجز آنچه‌ ذكر شد، براي‌ شما نعمتي‌ ديگر عنايت‌ مي‌كند كه‌ شما را به‌ اعجاب‌ و خوشحالي‌ وادارد؛ «نصرتي‌ از جانب‌ الله و فتحي‌ است‌ نزديك» يعني: اين‌ نعمت‌، ياري‌ و نصرتي‌ از جانب ‌خداوند متعال‌ براي‌ شما با پيروزي‌ بر قريش‌ و فتح‌ مكه‌ است‌ كه‌ به‌ زودي‌ آن‌ را به‌ شما ارزاني‌ مي‌دارد. عطاء مي‌گويد: «مراد از آن‌ فتح‌ فارس‌ و روم‌ است‌». «و مؤمنان‌ را مژده‌ بده» يعني: اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم! مؤمنان‌ را به‌ فتح‌ و پيروزي‌ در دنيا و بهشت‌ در آخرت‌ مژده‌ بده‌.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآَمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آَمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ (14)‏

«اي‌ مؤمنان‌! انصارالله باشيد» يعني: بر ياري ‌دادن‌ دين‌ خدا جلّ جلاله   كه‌ هم‌ اكنون‌ بر آن‌ كمر بسته‌ايد، استمرار ورزيد «چنان‌كه‌ عيسي‌ پسر مريم‌ به‌ حواريون‌ گفت: چه‌ كساني‌ در راه‌ دين‌ خدا نصرت‌دهندگان‌ من‌اند» يعني: دين‌ خدا جلّ جلاله  را نصرت‌ دهيد مانند نصرت‌ دادن‌ حواريون‌؛ آن‌ گاه‌ كه‌ عيسي‌علیه السلام  به‌ ايشان‌ گفت: (مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللَّهِ) چه‌ كساني‌ عهده‌دار ياري‌ دادن‌ من‌ در جهت‌ امري‌ هستند كه‌ انسان‌ را به‌خدا جلّ جلاله  نزديك‌ مي‌كند؟ يا چه‌ كساني‌ ياري‌دهندگان‌ من‌اند در جهت‌ ياري‌ دادن ‌الله‌ جلّ جلاله  ؟ «حواريون‌ گفتند: ماييم‌ نصرت‌دهندگان‌ الله» حواريون‌ ياران‌ خاص‌ و خالص‌ و نصرت‌دهندگان‌ راستين‌ عيسي‌علیه السلام  و اولين‌ كساني‌ بودند كه‌ به‌ او ايمان‌ آوردند و جمعا دوازده‌ مرد بودند. همين‌ طور رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در ايام‌ مناسك‌ كه ‌مردم‌ از دور و نزديك‌ براي‌ اداي‌ حج‌ به‌ مكه‌ مي‌آمدند، به‌ ميان‌ گروه‌هاي‌ مردم ‌رفته‌ آنان‌ را چنين‌ مورد خطاب‌ قرار مي‌دادند: «من‌ رجل‌ يؤويني‌ حتي‌ أبلغ‌ رسالة‌ ربي‌ فإن‌ قريشا قد منعوني‌ أن‌ أبلغ‌ رسالة ربي: كدام‌ مرد هست‌ كه‌ مرا جاي‌ دهد (واز من‌ پشتيباني‌ كند) تا رسالت‌ پروردگارم‌ را به‌ مردم‌ برسانم‌ زيرا قريش‌ مرا از ابلاغ ‌رسالت‌ پروردگارم‌ بازداشته‌اند؟». تا اين‌كه‌ خداوند جلّ جلاله   اوس‌ و خزرج‌ از اهل ‌مدينه‌ را براي‌ اين‌ مهم‌ آماده‌ كرد و ايشان‌ با پيامبرش صلّی الله علیه و آله وسلّم بر نشر دينش‌ در سرزمين‌ خود بيعت‌ كردند.

«پس‌ گروهي‌ از بني‌اسرائيل‌ ايمان‌ آوردند» به‌ عيسي‌علیه السلام  «و گروهي» به‌ او «كفر ورزيدند» و نبوتش‌ را انكار كرده‌ و مادرش‌ را به‌ فحشا متهم‌ ساختند؛ «پس‌ مؤمنان ‌را بر دشمنانشان‌ ياري‌ داديم» يعني: اهل‌ حق‌ را بر اهل‌ باطل‌ ياري‌ و نصرت‌ داديم ‌«پس‌ غالب‌ شدند» بر اهل‌ باطل‌؛ و اين‌ تأييد و نصرت‌ به‌ وسيله‌ انواع‌ كرامات‌ و خوارق‌ عادات‌ بود. عبدالرزاق‌ و عبدبن‌حميد از قتاده‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌ در تفسيرآيه: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونوا أَنصَارَ اللَّهِ... ) گفت: «به‌ حمد الله كه‌ اين‌ نصرت‌ تحقق ‌يافت‌ زيرا هفتاد مرد از انصار نزد رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و با ايشان‌ در محل‌ عقبه ‌بيعت‌ كردند و سپس‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را جاي‌ داده‌ و ياري‌ كردند تا آن‌كه‌ خداوند جلّ جلاله   دين‌ خويش‌ را پيروز گردانيد». در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابن‌ اسحاق‌ و ابن‌ سعد آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ جمعي‌ كه‌ با ايشان‌ در عقبه‌ ملاقات ‌نمودند، فرمودند: «دوازده ‌تن‌ از ميان‌ خود را به‌سوي‌ من‌ بيرون‌ آوريد (و انتخاب‌كنيد) تا كفيل‌ و نماينده‌ قوم‌ خويش‌ باشند چنان‌كه‌ حواريون‌ كفالت‌ عيسي‌بن‌مريم‌ را عهده‌دار گرديدند». آنها دوازده‌ تن‌ را از ميان‌ خود انتخاب‌ كردند، سپس ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ آن‌ نمايندگان‌ برگزيده‌ فرمودند: «شما بر قوم‌ خويش‌ كفيل ‌هستيد چون‌ كفالت‌ حواريون‌ براي‌ عيسي‌بن‌مريم‌ و من‌ نيز كفيل‌ قوم‌ خود هستم‌. انصار گفتند: بسيار خوب‌؛ پذيرفتيم‌».

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره