تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره ممتحنه ﴾
مدنی است و داراي 13 آيه است.
وجه تسميه: نامگذاري اين سوره به «ممتحنه» به كسر حاء، به سبب اضافت مجازي فعل امتحان بهسوي زن مهاجري است كه بيان حال وي در آيه (10) خواهد آمد. يا «ممتحنه» به كسرحاء وصف سوره است چنانكه در وصف سورهبرائه، «فاضحه» يعني سوره «رسواگر» آمده است. و «ممتحنه» به فتح حاء نيز خوانده شده است كه بنابراين قرائت، فعل امتحان بهسوي آن زني اضافت حقيقي يافته كه آيه (10) درباره وي نازل شده است و او ام كلثوم دختر عقبهبنابيمعيط زن عبدالرحمنبنعوف رضی الله عنه بود.
صاحب «فيظلال القرآن» ميگويد: «اين سوره حلقهاي در سلسله تربيت ايماني و تنظيم اجتماعي جامعه مدني است».
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاء مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ (1)
«اي مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خود را دوست نگيريد» دشمن خدا جلّ جلاله كسي است كه به او كفر يا شرك ورزيده و به آنچه كه در كتابهاي او آمده است، ايمان نياورده باشد و دشمن مؤمنان كسي است كه به ايشان خيانت كرده، يا با ايشان جنگيده، يا ديگران را در جنگ عليه ايشان ياري داده است، مانند كفار مكه در گذشته و كفار ملحد مادي در عصر ما. عدو: بر مفرد و جمع هر دو اطلاق ميشود.
بخاري، مسلم و بقيه ائمه حديث در بيان سبب نزول اين آيات از علي رضی الله عنه روايت كردهاند كه فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم من، زبير و مقدادبناسود را مأموريت داده وفرمودند: «برويد تا به باغ خاخ[1] برسيد پس در آن باغ زني را مييابيد كه سوار هودج است و با او نامهاي است، آن نامه را از وي گرفته و نزد من آوريد». ما به راه افتاديم تا به آن باغ رسيديم، بناگاه ديديم كه همان زن در آنجاست پس به اوگفتيم: نامه را بيرون آور. گفت: با من نامهاي نيست. گفتيم: يا نامه را بيرون ميآوري، يا لباست را از تنت بيرون كرده و بازرسيات ميكنيم. پس نامه را از ميان بافته موي خويش بيرون آورد. پس نامه را گرفتيم و نزد رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آورديم. بناگاه ديديم كه آن نامه از حاطببنابيبلتعه رضی الله عنه است كه بهسوي گروهي از مشركان مكه فرستاده تا آنان را از برخي اسرار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آگاه كند. رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم حاطب را احضار كرده و به او فرمودند: «اي حاطب! اين چيست؟». حاطب گفت: يا رسولالله! در داوري عليه من شتاب نكنيد؛ حقيقت اين است كه من مردي بودم نه از خود قريش بلكه پيوست شده به آن؛ ولي كساني از مهاجران كه با شما هستند، در مكه قرابتهايي دارند كه خانوادهها و اموال خويش را به وسيله آنها حمايت ميكنند لذا من نيز در اين انديشه افتادم كه اگر با قريش قرابت نسبياي ندارم، حداقل براي آنها خيري رسانده و خدمتي كرده باشم تا به وسيله آن از نزديكانم حمايت كنند پس من اين كار را به سبب كفر و ارتداد از دين خويش انجام ندادهام و نه از روي اين امر كه به كفر راضي باشم! رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «حاطب راست گفت». آن گاه اين آيه درباره وي نازل شد. خاطرنشان ميشود كه چون رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در سال هشتم هجري براي فتح مكه آمادگي گرفتند، حاطب خواست تا اين خبر را به قريش برساند پس جبرئيلعلیه السلام فرود آمد و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را از اين ماجرا آگاه كرد.
«بهسوي آنان پيغام دوستي را ميافگنيد» يعني: به كفار خيرخواهي كرده و به سبب دوستياي كه ميان شما و آنان هست، اخبار رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم را به آنان ميرسانيد و به آنان نامه مينويسيد؛ «و حال آنكه آنان به حقي كه براي شما آمده است، كفر ورزيدهاند» يعني: آنها به خدا و رسولش و آنچه كه به شما از قرآن و هدايت الهي آمده است، كفر ورزيدهاند و از مظاهر كفرشان اين است كه: «پيامبر و شما را نيز بيرون ميكنند» يعني: پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم و شما را از مكه آواره كردهاند، بهسبب كفر و انكارشان از حقي كه برايتان آمده است پس چگونه با آنان دوستي و مهرباني ميكنيد؟ «براي آنكه ايمان آورديد به الله پروردگار خويش» يعني: شما را به خاطر ايمانتان، يا به خاطر نفرت و كراهت از ايمان آوردنتان، بيرون راندهاند «اگر براي جهاد در راه من و طلب خشنودي من از وطن خود بيرون آمدهايد» يعني: اگر شما چنين هستيد پس چرا دشمن من و دشمن خودتان را به دوستي ميگيريد؟ «پنهاني بهسوي آنان دوستي ميورزيد» يعني: اخبار مسلمانان را پنهاني به كفار ميفرستيد، به سبب دوستي با آنان «و من به آنچه پنهان ميكنيد و آنچه آشكار ميكنيد داناترم» يعني: من از هر كس ديگر به كارهاي پنهان و آشكار شما داناترم «و هر كس از شما كه اين كار را بكند پس به راستي كه راه راست را گم كرده است» يعني: او از راه حق و صواب به بيراهه رفته و راه ميانه و هموار را گم كرده است.
آيه كريمه بر نهي قطعي و همهجانبه از موالات و دوستي با كفار دلالت ميكند.
إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاء وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (2)
«اگر شما را بيابند، برايتان دشمن باشند» يعني: اگر كفار با شما روبرو گردند، آنچه را كه در دلهاي خود از دشمني نسبت به شما نهان ميدارند، آشكار ميكنند «و دستها و زبانهاي خود را به بدي بهسوي شما بگشايند» با لتوكوب، قتل و دستدرازي و با دشنام و مانند آن «و دوست دارند كه كافر شويد» در اين آرزو بهسر ميبرند كه مرتد شويد و بهسوي كفر باز گرديد. پس مادام كه كار چنين است، قطعا دوستي با امثال آنان اشتباهي است بزرگ.
لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (3)
«هرگز خويشاوندان و فرزندان شما به شما سود نميرسانند» يعني: بيگمان فرزندان و نزديكان شما در روز قيامت به شما سودي نميرسانند تا شما به خاطر آنان با كفار دوستي و مهرباني ورزيد ـ چنانكه حاطب بن ابي بلتعه چنين كرد بلكه آنچه كه به شما سود ميرساند، امتثال اوامر الهي است؛ كه از آن جمله است دشمني با كفار و فروگذاشتن دوستي و موالات با آنان «روز قيامت خدا در ميان شما فيصله ميكند» يعني: در ميان شما جدايي ميافگند پس اهل طاعت خود را بهبهشت و اهل معصيت خود را به دوزخ داخل ميكند «و خداوند به آنچه ميكنيد بيناست» بنابراين، شما را در برابر اعمالتان جزا ميدهد. در حديث شريف به روايت انس رضی الله عنه آمده است: «مردي از رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسيد: يا رسول الله! پدرم در كجاست؟ فرمودند: در دوزخ. پس چون پشت گردانيد، آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم او را فراخواندند و فرمودند: إن أبي وأباك فيالنار: پدر من و پدر تو هر دو در دوزخاند».
علما به مناسبت داستان حاطب، به بيان حكم جاسوسي براي كفار پرداختهاند:
مالكيها بر آنند كه جاسوس مسلمان كشته ميشود اما جمهور فقها برآنند كه او كشته نميشود بلكه امام او را بر حسب آنچه كه مصلحت بداند، تعزير كند؛ از قبيل زدن، به زندان افگندن و مانند اين. و هر دو گروه به داستان حاطب استدلال كردهاند زيرا مالكيها گفتهاند: اگر حاطب از اهل بدر نبود، پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم او را ميكشت. گروه دوم ميگويند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حاطب را به اين دليل نكشتند كه او مسلمان بود. همچنين در حديث شريف به روايت علي رضی الله عنه آمده است كه فرمود: شخصي بهنام فراتبنحيان را كه براي مشركان جاسوسي كرده بود، نزد رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آوردند ايشان دستور دادند كه او كشته شود. پس فرياد كشيد: اي گروه انصار! آيا من كشته ميشوم درحاليكه گواهي ميدهم به اينكه خدايي جز معبود يگانه نيست و اينكه محمد رسول خداست؟ آن گاه دستور دادند كه آزادش كنند، سپس فرمودند: «إن منكم من أوكله إلي إيمانه، منهم فرات بنحيان: همانا از شما كساني هستند كه من آنان را به ايمانشان واميگذارم، كه از آن جمله است فرات بن حيان».
ملاحظه ميكنيم كه در آيه كريمه براي تحريم موالات با كفار پنج سبب ذكر شده است:
1 ـ كفرشان به خداي سبحان و رسول وي.
2 ـ بيرون راندن رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و مؤمنان از ديار و اموالشان در مكه.
3 ـ دشمني و ستيز آنها با مؤمنان.
4 ـ كشتن مؤمنان و زدن و دشنام دادن آنها.
5 ـ حرص آنان بر كفر به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم.
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ (4)
«هرآينه براي شما در ابراهيم و كساني كه همراه او بودند، اسوه حسنهاي است» يعني: خصلتي ستوده و سرمشق نيكويي است پس به ايشان اقتدا كنيد. گويي ميفرمايد: اي حاطب! آيا به ابراهيم اقتدا و تأسي نكردي تا از فاميل و خانوادهات بيزاري بجويي چنانكه ابراهيمعلیه السلام و پيروانش از پدران و قومشان برائت جستند؛ «آن گاه كه به قومشان گفتند: هرآينه ما از شما بري و بركناريم» نه ما از شماييم و نه شما از ما؛ به سبب كفرتان به خداوند متعال «و» نيز بيزاريم «از آنچه كه بجز خداوند ميپرستيد» كه بتانند «به شما كافر شديم» يعني: ما به بتاني كه شما به آنها ايمان آوردهايد، يا به دين شما، يا به افعالتان كافر و منكر شديم «و ميان ما و ميان شما به طور هميشه دشمني و كينه پديد آمد» يعني: اين شيوه و روش ما با شما است؛ «تا وقتي كه فقط به خداوند ايمان آوريد» و شرك را ترك كنيد پس وقتي چنين كرديد، اين دشمني به دوستي و اين كينه به محبت تبديل ميشود «مگر در اين سخن ابراهيم به پدرش كه حتما براي تو آمرزش خواهم خواست» يعني: براي شما در همه سخنان ابراهيمعلیه السلام الگو و سرمشق نيكويي است مگر در اين سخن وي به پدرش لذا به اين سخن وي اقتدا و تأسي نكنيد كه براي مشركان آمرزش بخواهيد زيرا آمرزشخواهي ابراهيمعلیه السلام براي پدرش، بنا بر وعدهاي بود كه او به پدرش داده بود؛ (اما چون براي ابراهيم روشن شد كه پدرش دشمن خداوند است، از وي بيزاري جست) «توبه / 114».
آن گاه خداي عزوجل سخن ابراهيمعلیه السلام براي پدرش را به اتمام رسانده و ميفرمايد: «و براي تو در برابر خداوند صاحب اختيار چيزي نيستم» يعني: ابراهيمعلیه السلام به پدرش گفت: براي تو آمرزش ميخواهم ولي چيزي از عذاب خداوند جلّ جلاله را از تو دفع نميتوانم كرد «پروردگارا! بر تو توكل كردهايم و به تو روي آوردهايم و بهسوي توست بازگشت» اين از دعاي ابراهيمعلیه السلام و يارانش و از چيزهايي است كه در آن سرمشقي نيكو است كه بايد در آن به ابراهيمعلیه السلام اقتدا شود، همچنان اين ادعاي وي:
رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (5)
«پروردگارا! ما را فتنهاي براي كافران نگردان» مجاهد در معني آن ميگويد: ما را به دست آنان يا به عذابي از نزد خويش عذاب نكن تا آنها بگويند كه: اگر اينان بر حق ميبودند، اين ذلت و خواري به آنان نميرسيد «و اي پروردگار ما! براي ما بيامرز هر آينه تويي عزيز» يعني: تو غالبي هستي كه هرگز مغلوب نميشوي و تويي «حكيم» يعني: تو صاحب حكمت بالغه هستي .
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (6)
آن گاه خداي عزوجل مؤمنان را تكرارا بر اقتدا به ابراهيمعلیه السلام برانگيخته و ميفرمايد: «هرآينه براي شما در ايشان» يعني: در ابراهيمعلیه السلام و كساني كه با او بودند؛ «سرمشقي نيكو است براي كسي كه به خداوند و روز آخرت اميد دارد» يعني: اين الگو گرفتن و اقتدا به ابراهيمعلیه السلام فقط براي كساني است كه در دنيا و آخرت به خير و رحمت خداوند جلّ جلاله طمع ميبندند «و هر كس روي برتابد» يعني: هر كس از اقتدا و تأسي به ابراهيمعلیه السلام روي برتافته و اين نصيحت را ناديده بگيرد و با كفار رابطه دوستانه برقرار نمايد «پس هرآينه الله بينياز است» از خلقش «ستوده» است بر افعال خود؛ در نزد دوستان و اهل طاعتش.
عَسَى اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (7)
«چه بسا خداوند در ميان شما و در ميان كساني كه با آنها دشمني داشتيد، دوستي پديد آورد» اين بدان جهت خواهد بود كه آنان مسلمان ميشوند و از اهل دينتان ميگردند چنانكه گروهي از آنان بعد از فتح مكه مسلمان شدند و اسلامشان نيز نيكو و استوار گشت و ميان آنها و كساني كه از ايشان در اسلام تقدم داشتند مودت و محبت پديد آمد و آنها نيز جهاد كردند و كارهايي را كه سبب قرب الهي ميشود انجام دادند، كه ابوسفيان رضی الله عنه از آن جمله بود و قبل از آن كه او مسلمان شود، رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم با ام حبيبه دخترش ازدواج كردند. البته ام حبيبه و شوهرش عبدالله بن جحش رضی الله عنه از مسلمانان اولين و از كساني بودند كه به سرزمين حبشه هجرت كرده بودند اما شوهرش در حبشه نصراني شد و بر نصرانيت مرد ولي او بر دين خويش باقي ماند و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به نجاشي پيغام فرستاده و او را براي خود خواستگاري كردند و نجاشي از جاي رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به وي چهارصد درهم از مال خود مهريه داد ولي با همه اينها دوستي با ابوسفيان جز با اسلام وي در روز فتح مكه و ما بعد آن پديد نيامد و بعد از فتح مكه بود كه ابوسفيان دشمني با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را ترك كرد. در حديث شريف آمده است: «أحبب حبيبك هونا ما، عسي أن يكون بغيضك يوما ما، وأبغض بغيضك هونا ما، عسي أن يكون حبيبك يوما ما: دوستت را در حدي متعادل دوست بدار و در دوستي وي افراط نكن، چه بسا كه او روزي بدخواه و منفور تو گردد و با دشمنت نيز در دشمني زيادهروي نكن زيرا چه بسا كه او روزي دوستت گردد». «و خداوند قدير است» يعني: داراي قدرت بالغه است پس او بر اين امر كه دلهاي معاندان را بهسوي حق برگرداند تا ايشان را در مغفرت و رحمت خويش داخل گرداند، تواناست «و خداوند آمرزگار است» بر آنچه كه از شما در موالات با كفار سر زده است؛ از نقل دادن اخبار و غير آن «مهربان» است به شما چرا كه شما را به شتاب مجازات نميكند.
ابنمردويه در بيان سبب نزول آيه كريمه از ابوهريره رضی الله عنه روايت كرده است كه فرمود: اولين كسي كه با مرتدان در راه اقامه و بر پاداشت دين خدا جلّ جلاله جنگيد، ابوسفيان بن حرب بود و اين آيه درباره وي نازل شد.
لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (8)
«خداوند شما را از كساني كه با شما در دين نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكردهاند، باز نمي دارد كه با آنان نيكي كنيد» يعني: خداوند جلّ جلاله شما را از اين امر نهي نميكند كه با كفار هم پيماني كه بر ترك جنگ و ياري نكردن كفار ديگر عليهشما با شما پيمان بستهاند، به مقتضاي احسان و نيكي رفتار كنيد؛ مانند رعايت صلهرحم با خويشاوندان غير مسلمان، نفع رساندن به همسايه مشرك و مهمان كردن آنان «و با آنان به انصاف رفتار كنيد» يعني: در تعاملاتي كه ميان شما و آنان صورت ميگيرد، با آنان دادگرانه و به عدالت رفتار و معامله كنيد؛ با پرداختن حقشان، مانند وفا به وعده، پرداخت امانت و پرداخت بيكموكاست بهاي آنچه كه از آنان خريداري ميكنيد. چنانكه قبيله خزاعه با رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم چنين عهدي بستند و آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم در حق آنان به نيكي و وفا دستور دادند «بيگمان خداوند دادگران را دوست دارد» پس رهرو راه عدل و داد باشيد.
قتاده بر آن است كه اين حكم در اول اسلام بود، سپس آيه: (فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ) «توبه/5» آن را منسوخ كرد. اما اكثر اهل تأويل برآنند كه اين آيه منسوخ نيست، به دليل روايت بخاري و مسلم در بيان سبب نزول آن از اسماء دختر ابوبكر رضيالله عنهما كه فرمود: «مادرم درحاليكه مشرك بود، در دوران پيمان قريش (صلح حديبيه) به ديدارم آمد پس به محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رفتم و گفتم: يا رسولالله! مادرم درحاليكه به من راغب است نزد من آمده است، آيا با وي صله رحم را به جاي آورم؟ فرمودند: آري! با مادرت صله رحم را به جاي آور». سپس خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود.
إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (9)
«جز اين نيست كه خداوند شما را از» نيك رفتاري با «كساني نهي ميكند كه با شما در دين جنگيدهاند و شما را از خانه و كاشانهتان آواره كردهاند» كه آنان سردمداران و رهبران كفر از قبيله قريش و امثالشان از كساني اند كه عليه مسلمانان سرسخت و ستيزهجو بودند «و بر راندنتان با ديگران همدستي كردند» يعني: حق تعالي شما را از نيكرفتاري با كساني نيز نهي ميكند كه دشمن را عليه شما ياري و پشتيباني كردهاند. يعني: كساني را ياري و پشتيباني كردهاند كه با شما جنگيدهاند و شما را به خاطر دينتان از خانه و كاشانهتان بيرون راندهاند و آنان ساير اهل مكه و كسان ديگري هستند كه با آنها همپيمان شده بودند. آري! نهي ميكند شما را «از اينكه با آنان تولي كنيد» يعني: آنان را به دوستي و ياري بگيريد «و هر كس دوستشان بدارد پس آن گروه آنانند ستمگران» زيرا آنان دوستي را در غير جايگاهش نهاده و كساني را به دوستي گرفتهاند كه سزاوار دشمني ميباشند، چراكه دشمن خدا جلّ جلاله و پيامبر و كتاب وي ميباشند. دليل اين كه خداي متعال از جايز بودن دادگري و نيكوكاري با گروه اول از كفار بيآزار سخن گفت، نه از جواز ولايت و دوستي با آنان، اين است كه: ولايت و دوستي با كفار به هيچ حال جايز نيست و ولايت جز با مؤمنان حرام قطعي ميباشد پس اگر در يك كشور غير مسلماناني وجود داشته باشند كه با مسلمانان وارد كشمكش نشوند، نيكوكاري و عدالت با آنان جايز است اما ولايت با آنان هرگز جواز ندارد. خاطرنشان ميشود كه از بزرگترين مظاهر ولايت با كفار در عصر ما، داخل شدن در احزاب آنان است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (10)
در بيان سبب نزول آيه كريمه آمده است: چون رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در حديبيه با قريش بر اين شرط صلح نمودند كه هر كس از مسلمانان مكه نزدشان آمد، او را واپس به مكه برگردانند، در اين اثنا زنان مسلماني از مكه بهسوي ايشان هجرت كردند. پس خداي متعال نپذيرفت كه آنها بهسوي مشركان برگردانده شوند و نازل فرمود: «اي مؤمنان! چون زنان مؤمن مهاجر» از ميان كفار «نزد شما بيايند پس آنان را امتحان كنيد» يعني: آنان را بيازماييد تا ميزان رغبت و گرايش آنان به اسلام را دريابيد. ابن عباس رضی الله عنه ميگويد: «امتحانشان اين بود كه به خدا سوگند خورند كه نه به سبب ناسازگاري و نفرت از شوهرانشان از مكه بيرون شدهاند، نه به انگيزه تمايل به رفتن از سرزميني به سرزميني ديگر، نه به طلب دنيا و نه به عشق مردي از مسلمانان بلكه فقط به انگيزه دوستي خداوند جلّ جلاله و پيامبرش و رغبت در دينش هجرت كردهاند پس چون بر اين مضمون قسم ميخوردند، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مهري را كه شوهرانشان به آنان داده بودند و خرجي را كه بر آنان كرده بودند، ميپرداختند ولي خود آن زنان مؤمن مهاجر را بر نميگرداندند». «خداوند به ايمان ايشان داناتر است» اين قيد براي بيان اين امر است كه جز خداي سبحان هيچكس ديگر حقيقت حالشان را نميداند پس او شما را به كشف حقيقت مأمور نكرده است بلكه مأموريت شما امتحان و آزمايش آنهاست تا صدق ادعايشان در رغبت و گرايش به اسلام بر شما روشن شود «پس اگر آنان را مؤمن دانستيد» بهحسب ظاهر، بعد از گرفتن امتحاني كه به آن مأمور شدهايد «آنان را بهسوي كفار باز نگردانيد» يعني: بهسوي شوهران كافرشان «نه آن زنان بر آنان حلالاند و نه آن مردان بر اين زنان حلال» زيرا زن مؤمن بر هيچ مرد كافري حلال نيست و مسلمان شدنش موجب جدايي وي از شوهر كافرش ميگردد نه صرف هجرتش.خاطرنشان ميشود كه اين آيه زنان مسلمان را بر مردان مشرك حرام گردانيد و در آغاز اسلام جايز بود كه مرد مشرك با زن مؤمن ازدواج كند، از اين جهت چون ابوالعاصبنربيع شوهر زينب دختر رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم كه مشرك بود، در روز بدر بهدست مسلمانان اسير شد، زنش زينب گردنبندي را كه از مادرش خديجه رضي الله عنها به وي رسيده بود، براي آزادي (فديه) وي از مكه فرستاد پس چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به اين حال و وضع دخترشان فكر كردند، سخت بر او دل سوختانده و به مسلمانان گفتند: «اگر صلاح ميديديد كه اسير وي را برايش رها كنيد پس چنين كنيد». آن گاه ابوالعاص را بر اين شرط آزاد كردند كه دخترشان را نزدشان بفرستد و او به اين شرط وفا كرده زينب رضي الله عنها را با زيدبنحارثه رضی الله عنه به مدينه فرستاد و زينب بعد از غزوه بدر دو سال در مدينه اقامت گزيد تا اينكه در سال هشتم هجري شوهرش ابوالعاص مسلمان شد و رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم زينب را با همان نكاح اول به وي برگردانده و مهر جديدي را بر او وضع نكردند چنانكه ابنكثير نقل كرده است.
اكثر علما برآنند كه اين حكم ناسخ بخشي از پيمان صلح حديبيه است كه مفاد آن به برگرداندن مسلمانان به مشركان ارتباط ميگيرد اما احناف برآنند كه اين حكم تماما ـ هم درباره زنان و هم درباره مردان ـ منسوخ است زيرا اقامت مسلمانان در سرزمين شرك جواز ندارد. احناف به اين حديث شريف نيز استدلال كردهاند: «أنا بريء من كل مسلم أقام مع مشرك في دارالحرب لاتراءي ناراهما: من از هر مسلماني كه با مشركي در دار حرب اقامت گزيند به طوري كه آتش آن دو ديده شود، بيزارم». «و به آنان آنچه خرج كردهاند بدهيد» يعني: به شوهران اينگروهي كه هجرت كرده و اسلام آوردهاند، قيمت آنچه را كه بر آنان از مهر خرج كردهاند بدهيد «و بر شما گناهي نيست كه با ايشان ازدواج كنيد» زيرا آن زنان مؤمن مهاجر، از اهل دين شما شدهاند «چون به ايشان مهرهاي ايشان را بدهيد» بعد از سپري شدن عده ايشان. اين شرط بدين معني است كه آنچه را از تعويض بهشوهران سابقشان پرداختهايد، جاي مهر ايشان را نميگيرد پس پرداخت مهر براي زن در هنگام ازدواج وي با هر مردي، به منظور تكريم و گراميداشت وي واجب است «و عصمتهاي زنان كافر را نگاه نداريد» يعني: هر كس زن كافري داشت، بداند كه او در واقع برايش زني نيست زيرا با اختلاف دين، عصمت آن زن با وي قطع شده است. مراد از «عصمت» عقد نكاح است. نقل است كه چون اين آيه نازل شد، عمربنخطاب رضی الله عنه در آن روز دو زن را طلاق داد، كه يكي از آنان را معاويهبنابيسفيان و ديگري را صفوانبناميه به نكاح گرفتند. از ابنعباس رضی الله عنه روايت شده است كه فرمود: «اختلاف دارين سبب قطع عقد نكاح ميشود». ومذهب ابوحنيفه رحمه الله نيز همين است بنابراين، اگر زن حربياي مسلمان شد و از دارحرب بيرون آمد و در دار حرب شوهر كافري داشت، در ميان آن دو جدايي واقع شده است و در رأي امام ابوحنيفه عدهاي هم بر آن زن نيست اما امام محمد و امامابويوسف ميگويند: سپري كردن عده بر وي لازم است. شايان ذكر است كه حكم انقطاع نكاح با اختلاف دين، مخصوص به زنان كافر مشرك است نه به زنان كافر كتابي. احناف ميگويند: چون زن مسلمان شد، اسلام بر شوهرش عرضه ميشود؛ پس اگر مسلمان شد خوب و الا در ميان آنها تفريق ميشود. و چنانكه گفتيم، در صدر اسلام مردان كافر زنان مسلمان و مردان مسلمان زنان كافر را به نكاح ميگرفتند كه اين كار با اين آيه منسوخ شد.
«و آنچه را خرج كردهايد طلب كنيد» يعني: مهرهاي زنانتان را كه مرتد شده و به كفار پيوستهاند، از آنان طلب كنيد «و مشركان هم بايد آنچه را كه خرج كردهاند» از مهرهاي زنان مهاجر خود كه بعد از هجرت با مسلمانان ازدواج كردهاند «طلبكنند». مفسران ميگويند: بعد از نزول اين آيه، اگر زني از مسلمانان به سبب ارتداد به كفار معاهد ميپيوست، به كفار گفته ميشد: مهر وي را بياوريد و اگر زني از كفار مسلمان ميشد و به مسلمانان ميپيوست، نيز مهرش را به شوهر كافرش باز ميگردانيدند «اين حكم الهي است كه در ميان شما حكم ميكند» يعني: آنچه از بازگرداندن مهرها از هر دو جهت ذكر شد، حكم الهي در مورد مشركان بعد از صلح حديبيه است، نه در مورد مشركاني كه عهد و پيماني با مسلمانان ندارند. به قولي: اين حكم منسوخ شده است. ابنعربي ميگويد: «اين حكم به اجماع امت مخصوص به همان زمان و در خصوص صلح حديبيه بود». «و الله داناي با حكمت است» يعني: حق تعالي از هر جهت به مصالح بندگان خود دانا است لذا هيچ امر نهانياي بر وي پنهان نميماند و او در سخنان و كارهاي خود داراي حكمت بالغه است. قرطبي ميگويد: «حكم برگرداندن مهرها مخصوص بهزمان صلح حديبيه و در مورد همان واقعه بود». اما حكم تفريق ميان زن و شوهر در صورتي كه يكي از آنها به اسلام مشرف شد و ديگري بر كفر باقي ماند، همچنان به حال خود باقي است.
وَإِن فَاتَكُمْ شَيْءٌ مِّنْ أَزْوَاجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا أَنفَقُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ (11)
«و در صورتي كه كسي از زنان شما بهسوي كفار رفت» يعني: اگر زني از مسلمانان مرتد شد و به دار كفر ـ هرچند به اهل كتاب ـ پيوست و آنها مهر مورد مطالبه شما را ندادند؛ «پس كافران را عقوبت رسانديد» يعني: سپس با كفار پيكار كرده و از آنان بعد از پيروزي غنيمت گرفتيد؛ «پس به كساني كه زنانشان رفتهاند، معادل آنچه خرج كردهاند بدهيد» يعني: به مسلماناني كه زنانشان به كفار پيوستهاند، معادل آنچه را كه به آنان از مهر دادهاند، از اموال فيء و غنيمت بدهيد چنانچه مشركان مهر زنانشان را به ايشان باز نگردانيدند. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «يعني اگر زني از مهاجران به كفار پيوست، مسلمانان مأمورند كه معادل خرجي را كه شوهرش بر وي كرده است به او از اموال غنيمت قبل از تقسيم آنها بپردازند». لذا فرموده حق تعالي: (فَعَاقَبْتُمْ) به اين معني است: سپس اگر غنيمت گرفتيد، يا بر كفار پيروز شديد، به مسلماناني كه زنانشان به كفار پيوستهاند، معادل آنچه را كه به آنان از مهر دادهاند، بدهيد. بهقولي: اين حكم نيز منسوخ است «و از خداوندي كه به او ايمان داريد، پروا كنيد» يعني: از دست آلودن به چيزي كه موجب مجازات شماست، حذر كنيد و از خداوند جلّ جلاله پروا داريد؛ با به اجرا گذاشتن حكم و شريعت وي. بنابراين، كسي كه پرداخت اموال خرج كرده شوهران مسلمان بر زنان مرتدشان از وي مطالبه ميشود، امام (حاكم) مسلمانان است كه بايد آن را از بيتالمال بپردازد.
علامه شاهوليالله دهلوي ميگويد: «اين سخن كه همه اين احكام بعد از فتح مكه منسوخ شد، نزد اين فقير ثابت نشده است پس اگر مانند حالتي كه در صلح حدبييه اتفاق افتاد، باز هم روي دهد، به تحقيق كه بايد بر همين احكام عمل شود و الله اعلم». صاحب «تفسير المنير» نيز ميگويد: «چنانچه ميان مسلمانان و غير ايشان در مانند چنين حالي كه مسلمانان در گذشته بر آن بودهاند، معاهداتي امضا شود مانعي از عمل به اين معاهدات وجود ندارد. پس اگر مثلا با آنان پيمان بستيم كه آنچه را خرج زنانشان كردهاند، در صورت مسلمان شدن و پيوستن آن زنان به ما، به آنان بپردازيم بايد به اين تعهد عمل كنيم، با در نظر داشت اين امر كه حكم ياد شده مخصوص به بازگردانيدن مهرهاي زنان اهل عهد است ـ چنانكه ذكر شد».
حسن و مقاتل در بيان سبب نزول آيه كريمه ميگويند: اين آيه درباره امحكيم دختر ابوسفيان نازل شد كه مرتد گشت و شوهرش عباسبنتميم قريشي را ترك كرد. شايان ذكر است كه بجز او هيچ زن ديگري از قريش مرتد نشد، سپس آن زن مرتده نيز مجددا به اسلام بازگشت.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (12)
«اي پيامبر! چون زنان مؤمن به نزد تو آيند كه با تو بيعت كنند» بيعت: عقد و پيمان پايبندي به طاعت است. يعني: چون به قصد بيعت كردن نزد تو آيند؛ «بر اينكه براي خداوند چيزي را» هر چه باشد «شريك مقرر نكنند» يعني: چون به قصد بيعت كردن بر اسلام نزد تو آيند. اين واقعه در روز فتح مكه بود كه زنان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدند تا با ايشان بيعت كنند پس خداوند جلّ جلاله به پيامبرش دستور داد كه از ايشان بر اين شروط بيعت بگيرد كه: شريك نياورند «و» از آنان بيعت بگير بر اين شرط كه: «دزدي نكنند» در حديث شريف آمده است كه وقتي رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از زنان مكه بيعت ميگرفتند، به اين بند از شروط بيعت كه رسيدند، هند زن ابوسفيان گفت: ابوسفيان مرد بخيلي است و من از مال وي غذا و خرجمان را بر ميدارم، آيا اين كار درست است؟ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «آري! برايت حلال است». «و» از آنان بيعت بگير بر اين شرط كه: «زنا نكنند» و حرام بودن زنا محدود به زناي فرج نيست چنانكه در حديث شريف آمده است: «بر فرزند آدم بهره وي از زنا نوشته شده است كه او اين بهره خود را خواهناخواه درمييابد پس زناي چشمها نگريستن است و زناي گوشها شنيدن و زناي زبان سخن گفتن و دو دست زنا ميكنند و زناي آنها گرفتن است و دو پا زنا ميكنند و زناي آنها راه رفتن است (به سوي فحشاء) و قلب خواهش و تمنا ميكند، سپس فرج يا اين خواهش را تصديق ميكند يا تكذيب».
«و» از آنان بيعت بگير بر اين شرط كه: «اولاد خود را نكشند» رسم زنده بهگور كردن دختران از ترس فقر، يا ننگ جاهلي، رسم ناميموني بود كه در جاهليت بدان عمل ميشد ولي اين معني عام است در قتل فرزندان به هر انگيزهاي كه باشد،چه به انگيزه ترس از فقر، چه به انگيزه رفع اتهام زنا و نيز عام است در قتل جنين و غير آن. اما احناف بر آنند كه ساقط كردن جنين به سبب عذري كه كارشناس خبره آن را تشخيص دهد، مباح است درصورتيكه جنين هنوز به مرحله خلقت ـ كه عادتا از چهل تا چهلوپنج روزهگي وي بعد از حمل است ـ نرسيده باشد اما اسقاط جنيني كه در مرحله قبل از دميدن روح يعني در پايان ماه چهارم قرار دارد، بدون عذر مكروه است و اسقاط آن بعد از اين مرحله، حرام قطعي است. البته در همچو مسايل دشواري بايد به اهل تقوي و علم رجوع كرد و خودسرانه تصميم نگرفت.
«و» از آنان بيعت بگير بر اين شرط كه: «سخن دروغي را پيش نياورند كه آن را در ميان دستها و پاهاي خويش بر بسته باشند» يعني: به شوهرانشان فرزنداني را كه از آنان نيست منسوب نكنند. فراء ميگويد: «در جاهليت رسم چنين بود كه زن نوزاد سر راهياي را پيدا ميكرد و آن گاه به شوهرش ميگفت: اين بچه من از نطفه توست». ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «چنان بود كه زن دختري ميزاييد اما بهجاي آن پسري را قرار ميداد». «و» از آنان بيعت بگير بر اين شرط كه: «تو را در معروفي نافرماني نكنند» يعني: در هر امري كه مشمول طاعت و فرمانبرداري از خدا جلّ جلاله است، چون منع از نوحهكردن، جامه دريدن، موي پريشان كردن، گريبان چاك كردن، بر سر و روي زدن، چهره را فگار و خراش كردن و دعا كردن بهنابودي خود يا كساني ديگر در عزاداريها. قيد: «عدم نافرماني پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم در معروف» ـ با وجود آنكه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم جز به معروف امر نميكردند ـ براي تنبيه بر اين امر است كه فرمان بردن از هيچ مخلوقي در نافرماني خالق جواز ندارد.آري! اگر اين شروط را پذيرفتند؛ «پس با ايشان بيعت كن و برايشان از خداوند آمرزش بخواه» يعني: بعد از اين بيعتي كه با تو كردند، از خداوند جلّ جلاله براي گناهان گذشتهشان آمرزش بخواه «همانا خداوند آمرزگار است» با پاك كردن بندگان خود از گناهان گذشته «مهربان» است؛ با توفيق طاعت بخشيدن به ايشان.
شايان ذكر است كه بندهاي بيعت با زنان فقط محدود به ايشان نبود بلكه با مردان نيز بر اين شرطها بيعت صورت گرفت چنانكه در حديث شريف به روايت عبادهبنصامت رضی الله عنه آمده است كه فرمود: «من در جمله كساني بودم كه در بيعت عقبه نخست حاضر بودند و ما مجموعا دوزاده مرد بوديم پس با رسول خدا بر مفاد همان بيعت زنان بيعت كرديم و اين قبل از آن بود كه جهاد مسلحانه فرض شود. آري! با ايشان بيعت كرديم بر اينكه چيزي را به خداي عزوجل شريك نياوريم، دزدي نكنيم، زنا نكنيم، فرزندانمان را نكشيم، بهتاني برنبنديم كه آن را در ميان دستها و پاهاي خويش بر بسته باشيم و رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را در هيچ امر معروفي نافرماني نكنيم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بعد از پايان اين بيعت فرمودند: اگر وفا كرديد، براي شما بهشت است».
خاطرنشان ميشود كه در آيه كريمه به اركان نهي در دين كه شش ركن است تصريح شده است اما اركان امر ذكر نشده است كه آنها نيز شش ركن ذيل است: اداي كلمه شهادت، نماز، زكات، روزه، حج و غسل نمودن از جنابت. دليل عدم ذكر اوامر اين است كه نهي در همه زمانها و همه احوال دائم و هميشگي است لذا تنبيه بر امري كه دائمي است، مؤكدتر و مهمتر است.
مفسران در بيان سبب نزول آيه كريمه گفتهاند: اين آيه در روز فتح مكه بعد از آن نازل شد كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از بيعت با مردان فارغ شدند. عائشه رضيالله عنها ميگويد: «بيعت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با زنان فقط با سخنگفتن بود و به خداي عزوجل سوگند كه دست رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هرگز دست هيچ زني را لمس نكرد. و چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با زنان بيعت ميكردند، ميفرمودند: با شما به سخن گفتن بيعت كردم». همچنين در حديث شريف به روايت اميمه بنت رقيه تميمي رضيالله عنها آمده است كه فرمود: «... بعد از آنكه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از ما اين شروط را گرفتند، گفتيم: يا رسولالله! آيا با ما مصافحه نميكنيد؟ فرمودند: من با زنان مصاحفه نميكنم بلكه سخنگفتنم با يك زن، سخن گفتنم با صد زن است».
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ (13)
«اي مؤمنان! قومي را كه خداوند بر آنان خشم گرفته است، به دوستي نگيريد» مراد از آنان: تمام طوايف كفرند. بهقولي: مراد از آنان مخصوصا يهوديان ميباشند زيرا روايتي در بيان سبب نزول آيه كريمه آمده است كه ميگويد: اين آيه درباره برخي از فقراي مسلمانان نازل شد كه با يهوديان پيوند دوستي برقرار ميكردند تا از ميوههايشان بهره گيرند. اما ابنكثير ميگويد: «آيه كريمه عام است درباره يهود، نصاري و ساير كفاري كه خداوند جلّ جلاله بر آنان خشم گرفته، لعنتشان نموده و از سوي او سزاوار طردند». «آن گروه از آخرت نااميد شدهاند» يعني: البته آنان به سبب كفر خود به آخرت يقين ندارند و از ثواب آخرت و نعمتهاي آن نااميد شدهاند «چنانكه كافران از اهل گورها نااميد شدهاند» يعني: مأيوس بودنشان از آخرت، همانند مأيوس بودنشان از رستاخيز مردگان و بازگشت آنها به سويشان است چرا كه به بعث بعد از مرگ نيز هيچ اعتقادي ندارند.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره