تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ حشر ﴾

مدنی‌ است‌ و داراي 24 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «حشر» ناميده‌ شد كه‌ خداوند متعال‌ در آن‌ فرموده‌ است: (هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ... )مراد از حشر: گردآوري‌ اولي‌اي‌ است‌ كه‌ يهود در آن‌ از مدينه‌ به‌سوي‌ شام‌ اخراج‌ شدند. اين‌ سوره‌، «سوره‌ بني‌نضير» نيز ناميده‌ مي‌شود زيرا دربرگيرنده ‌داستان‌ كوچ‌ دادن‌ يهود بني‌نضير از مدينه‌ است‌.

سبب‌ نزول‌ اين‌ سوره‌ نيز طايفه‌ بني‌نضيرند. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه، مجاهد و غير ايشان‌ روايت‌ كرده‌اند كه: چون‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ مدينه‌ هجرت‌ كردند، با طايفه‌ بني‌نضير عقد صلح‌ و متاركه‌ بسته‌ و عهد و پيمان‌ دادند كه‌ با آنان‌ نجنگند، آنان‌ نيز تعهد سپردند كه‌ با رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نجنگند ولي‌ آنان‌ عهد خود را شكستند پس‌خداوند جلّ جلاله  عذاب‌ بي‌برگشت‌ خود را بر آنان‌ فرود آورد و رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آنها را از دژهاي‌ استوارشان‌ بيرون‌ كشيده‌ و از مدينه‌ بيرون‌ راندند پس‌ گروهي‌ از آنان ‌به‌سوي‌ منطقه‌ «اذرعات‌» شام‌ كه‌ سرزمين‌ «محشر» است‌ كوچيدند و گروهي ‌به‌سوي‌ خيبر رفتند... تا به‌ آخر اين‌ داستان‌ كه‌ تفاصيل‌ آن‌ در اين‌ سوره‌ مباركه ‌مي‌آيد.

فضيلت‌ آن: ثعالبي‌ درباره‌ فضيلت‌ اين‌ سوره‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه نقل‌ مي‌كند كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در اين‌ حديث‌ شريف‌ فرمودند: «من‌ قرأ سورة‌ الحشر لم‌ يبق‌ شيء ‌من ‌الجنة‌ والنار والعرش‌ والكرسي‌ والسموات‌ والأرض‌ والهوام‌ والريح‌ والسحاب‌ والطير والدواب‌ والشجر والجبال‌ والشمس‌ والقمر والملائكة‌ إلا صلوا عليه‌ واستغفروا فإن‌ مات ‌من‌ يومه‌ أو ليلته‌ مات‌ شهيداً: هر كس‌ سوره‌ حشر را بخواند، چيزي‌ از بهشت‌ و دوزخ‌ و عرش‌ و كرسي‌ و آسمانها و زمين‌ و حشرات‌ و باد و ابر و پرندگان‌ و خزندگان‌ و درختان‌ و كوه‌ها و خورشيد و ماه‌ و فرشتگان‌، باقي‌ نمي‌مانند مگر اين‌كه‌ بر او درود مي‌گويند و برايش‌ آمرزش‌ مي‌خواهند پس‌ اگر در همان‌ روز يا شبش‌ بميرد، شهيد مرده‌ است‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ انس‌ رضی الله عنه آمده‌است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «هر كس‌ آخر سوره‌ حشر: (لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ ... )‌  را تا آخر آن‌ بخواند و در همان‌ شب‌ بميرد، شهيد مرده‌ است‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «هر كس‌ صبح‌ هنگام‌ سه‌ بار بگويد: اعوذ بالله‌ السميع‌ العليم‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌، آن‌گاه‌ سه‌ آيه‌ آخر سوره‌ حشر را بخواند، خداوند جلّ جلاله  براي‌ او هفتاد هزار فرشته‌ را موكل‌ مي‌كند تا بر او تا آن‌ گاه‌ كه‌ شام‌ مي‌كند، درود بگويند و اگر در همان‌ روز خويش‌ بميرد، شهيد مرده‌ است‌ و هر كس‌ آن‌ را در شامگاه‌ بخواند، نيز همچنين‌ است‌».

 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏(1)

«آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمين‌ است‌ خداوند را تسبيح‌ گفت» يعني: حق‌ تعالي ‌را به‌ پاكي‌ ياد كرد و تقديس‌ نمود. ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ با ذكر حرف ‌«ما» در تعبير از تسبيح‌ گويندگان‌، به‌ تغليب‌ غير عقلاء كه‌ نسبت‌ به‌ عقلاء در اكثريت‌اند، توجه‌ داده‌ است‌ «و اوست‌ عزيز» يعني: قوي‌ و غالب‌ در ملكش‌؛ «حكيم» است‌ در صنعش‌ كه‌ اشياء را در موضع‌ مناسب‌ آنها قرار مي‌دهد. اين‌ آيه‌ و امثال‌ آن‌ نشان‌ دهنده‌ اين‌ حقيقت‌اند كه‌ تمام‌ آنچه‌ در آسمانها و زمين‌ اند، خداي‌ تبارك‌ و تعالي‌ را به‌ زبان‌، يا به‌ قلب‌، يا به‌ زبان‌ حال‌ و قال‌ از هر نقصي‌ تنزيه ‌كرده‌ او را تمجيد و تقديس‌ مي‌كنند، براي‌ او درود مي‌فرستند و او را به‌ يگانگي ‌مي‌خوانند تا به‌ عظمت‌ وي‌ اذعان‌ نموده‌ و در برابر جلال‌ و جبروتش‌ انقياد نموده‌ باشند.

 

هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ‏(2)

«اوست‌ آن‌كه‌ كافران‌ از اهل‌ كتاب‌ را از خانه‌هايشان‌ در نخستين‌ حشر اخراج ‌كرد» آنان‌ طايفه‌ بني‌نضير ـ يعني‌ گروهي‌ از يهوديان‌ نسل‌ هارون‌علیه السلام  ـ بودند كه‌ در فتنه‌هاي‌ بني‌اسرائيل‌ از سرزمين‌ اصلي‌ خود آواره‌ شده‌، به‌ مدينه‌ فرود آمدند و در آنجا اقامت‌ گزيدند و آنان‌ در كنار بني‌قريظه‌ و بني‌ قينقاع‌، يكي‌ از سه‌ قبيله‌ بزرگ ‌يهوديان‌ مدينه‌ بودند و همينان‌ بودند كه‌ به‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم غدر و خيانت‌ كرده‌ و پس‌ از آن‌كه‌ با ايشان‌ عهد بسته‌ بودند، عليه‌ ايشان‌ با مشركان‌ همداستان‌ شدند، در نتيجه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آنان‌ را محاصره‌ نمود تا به‌ كوچيدن‌ از مدينه‌ رضايت‌ دادند. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ حركت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌سوي‌ يهود بني‌نضير، در ماه‌ ربيع‌الاول‌ سال‌ چهارم‌ هجري‌ بود. كلبي‌ مي‌گويد: بني‌ نضير نخستين‌ طايفه‌ از اهل ‌كتاب‌ بودند كه‌ از جزيره‌العرب‌ كوچانده‌ شدند و آخرين‌ آنها در زمان ‌عمربن‌خطاب‌ رضی الله عنه از آن‌ اخراج‌ شدند پس‌ مراد از حشر اول: گردآوري‌، اخراج‌ و كوچاندنشان‌ از مدينه‌ و تبعيدشان‌ به‌ شام‌ است‌ و مراد از حشر آخر: كوچاندن ‌يهوديان‌ خيبر به‌سوي‌ شام‌ از سوي‌ عمر رضی الله عنه در دوران‌ خلافتش‌ مي‌باشد. به‌قولي ‌ديگر: مراد از حشر آخر، گردآوردن‌ تمام‌ مردم‌ به‌سوي‌ سرزمين‌ محشر در روز قيامت‌ است‌.

«شما گمان‌ نمي‌كرديد كه‌ بيرون‌ آيند» يعني: شما مسلمانان‌ گمان‌ نمي‌كرديد كه ‌بني‌نضير از ديار خود بيرون‌ آيند، به‌ سبب‌ عزت‌، قدرت‌، عده‌ و عده‌اي‌ كه ‌داشتند زيرا آنها داراي‌ دژها و برج‌ و باروهاي‌ مستحكمي‌ بوده‌ و زمين‌ها و نخلستانهاي‌ وسيعي‌ داشتند «و خودشان‌ هم‌ گمان‌ مي‌كردند كه‌ دژهايشان‌ بازدارنده ‌آنان‌ از عقوبت‌ الهي‌ است» يعني: بني‌نضير خود نيز مي‌پنداشتند كه‌ دژهايشان‌ آنان ‌را از عذاب‌ خداوند جلّ جلاله   باز مي‌دارد «پس‌ الله از جايي‌ بر آنان‌ آمد كه‌ گمانش‌ را نمي‌بردند» يعني: فرمان‌ الهي‌ از جهتي‌ بر آنان‌ آمد كه‌ هرگز به‌ خاطرشان ‌نمي‌گذشت‌ و آن‌ اين‌ فرمان‌ وي‌ به‌ پيامبرش‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بود كه‌ به‌ جنگشان‌ رفته‌ و آنان‌ را بكوچاند در حالي‌ كه‌ آنان‌ گمان‌ نمي‌بردند كه‌ كار به‌ اينجاها مي‌كشد بلكه‌ خود را قوي‌تر و با شوكت‌تر از آن‌ مي‌پنداشتند كه‌ به‌ چنين عاقبت‌ ننگيني‌ دچار گردند «و در دلهايشان‌ رعب‌ افگند» رعب: ترس‌ و هراسي‌ است‌ كه‌ دل‌ را آشفته‌ مي‌گرداند و آن‌ را از هول‌وهراس‌ پر مي‌كند. چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «نصرت ‌بالرعب‌ مسيرة‌ شهر:  به‌ وسيله‌ رعب‌ به ‌اندازه‌ مسافت‌ يك‌ ماه‌ راه‌ نصرت ‌داده‌ شدم‌».

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويند: چون‌ مسلمانان‌ در روز احد شكست‌ خوردند، بني‌ نضير پيمان‌ خود با رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را شكستند و كعب ‌بن ‌اشرف‌ با چهل‌ سوار به‌ مكه‌ رفت‌ و با ابوسفيان‌ هم‌پيمان‌ شد. پس‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم محمدبن‌مسلمه‌ برادر رضاعي‌ كعب‌ را دستور دادند و او كعب‌ را غفلتا كشت‌ (و به‌ اصطلاح‌ امروز او را ترور كرد) سپس‌ صبحگاهان‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بر سر آنان‌ لشكر كشيده‌ و آنان‌ را در حلقه‌ محاصره‌ خويش‌ درآوردند پس‌ آنان‌ با قتل‌ كعب‌ كه‌ رئيس‌شان‌ بود مرعوب‌ شده‌ و سرانجام‌ تسليم ‌شدند.

«خانه‌هاي‌ خود را به‌ دستهاي‌ خود و به‌ دستهاي‌ مؤمنان‌ ويران‌ مي‌كردند» زيرا هنگامي‌ كه‌ به‌ كوچاندن‌ خود يقين‌ حاصل‌ كردند، حسد ورزيدند از اين‌كه‌ بعد از آنان‌ مسلمانان‌ ساكن‌ منازل‌ و خانه‌هايشان‌ گردند پس‌ آنان‌ خود از داخل‌ دژها به‌ تخريب‌ منازل‌ خويش‌ اقدام‌ كردند و مسلمانان‌ هم‌ از خارج‌ آن‌. عروه‌بن‌زبير رضی الله عنه مي‌گويد: «آن‌گاه‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم با آنان‌ صلح‌ كردند بر اين‌كه‌ هر چه‌ را شتر نقل‌ داده‌ بتواند با خود ببرند؛ آنها چوبها و تخته‌هايي‌ را كه‌ در اعمار خانه‌هاي‌ خود به‌كار برده‌ بودند نيز غنيمت‌ شمردند لذا دست‌ به‌ تخريب‌ خانه‌هاي‌ خويش‌ زدند تا آنها را بار شتران‌ نمايند و مسلمانان‌ هم‌ بقيه‌ آن‌ را ويران‌ كردند». «پس‌ اي ‌صاحبان‌ ديده‌ها! عبرت‌ گيريد» يعني: به‌ خود آييد و از حال‌ و مال‌ آنان‌ درس‌ عبرت‌ بگيريد و بدانيد كه‌ خداوند جلّ جلاله   با كساني‌ كه‌ خيانت‌ كنند و با او ستيزه‌ نمايند، اين‌ گونه‌ عمل‌ مي‌كند.

شايان‌ ذكر است‌ كه‌ علما با اين‌ آيه‌ بر حجت ‌بودن‌ قياس‌ استدلال‌ كرده‌اند زيرا ميان‌ مقيس‌ و مقيس ‌عليه‌ علت‌ مشتركي‌ وجود دارد كه‌ مقتضي‌ تساوي‌ آن‌ دو در حكم‌ مي‌باشد. علماي‌ اصول‌ فقه‌ مي‌گويند: «اعتبار» يعني‌ عبور و انتقال‌ از يك ‌چيز به‌سوي‌ غير آن‌، در قياس‌ متحقق‌ است‌ زيرا قياس‌ نقل‌ حكم‌ از اصل‌ به‌سوي ‌فرع‌ آن‌ مي‌باشد . همچنين‌ علما به‌ آيه‌ (يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم ... )بر جواز ويران‌ كردن‌ ديار كفار دشمن‌، قطع‌ درختان‌ و سوختن‌ كشت‌ و حاصلاتشان‌ در اثناي‌ جنگ‌ به‌روي‌ ضرورت‌ جنگي‌ استدلال‌ كرده‌اند چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌ابن‌عمر رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم نخلستان‌ بني‌نضير را قطع‌ كرده‌ و كشتزار آنان‌ را سوزاندند.

 

وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ ‏(3)

«و اگر نه‌ آن‌ بود كه‌ خداوند بر آنان‌ جلاي‌ وطن‌ را نوشته‌ بود، بي‌گمان‌ آنان‌ را در دنيا عذاب‌ مي‌كرد» يعني: اگر خداوند جلّ جلاله  بيرون‌ شدن‌ آنان‌ از ديارشان‌ را بر اين‌ شيوه‌ ننوشته‌ بود و بر آنان‌ به‌ اين‌ كار حكم‌ نكرده‌ بود، بي‌گمان‌ آنان‌ را در دنيا با كشتن‌، اسارت‌ و بردگي‌ عذاب‌ و مجازات‌ مي‌كرد چنان‌كه‌ بعد از غزوه‌ خندق‌ در سال ‌پنجم‌ هجري‌ با بني‌قريظه‌ چنين‌ كرد و چنان‌كه‌ قبل‌ از آن‌ در سال‌ دوم‌ هجري‌ بامشركان‌ در غزوه‌ بدر چنين‌ كرد «و براي‌ آنان‌ در آخرت‌ عذاب‌ آتش‌ است» كه ‌سخت‌تر از آن‌ عذابي‌ نيست‌.

اما چنان‌ كه‌ در تاريخ‌ آمده‌ است‌، سبب‌ تبعيد آنان‌ اين‌ بود كه: رسول‌خد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم با ده‌ تن‌ از ياران‌ خود ـ از جمله‌ ابوبكر، عمر و علي‌ رضي‌الله عنهم‌ ـ نزد بني‌نضير رفتند تا از آنان‌ در كار پرداخت‌ ديه‌ دو تن‌ كشتگاني‌ كه‌ يكي‌ از مسلمانان‌ آنها را به‌ خطا كشته‌ بود كمك‌ بخواهند و آن‌ دو كشته‌ از قبيله‌ بني‌عامر بودند كه‌ ميان‌ آنان‌ و بني‌نضير عهد و پيماني‌ بود. پس‌ بني‌نضير در ظاهر به‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وعده‌ نيك ‌داده‌ اما در نهان‌ ترور ايشان‌ را سازمان‌ داده‌ بودند. نقل‌ است‌ كه‌ آنان‌ بر كشتن ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ دست‌ عمروبن‌ جحاش‌ بن‌كعب‌ يهودي‌ همداستان‌ شده‌ و قرار براين‌ گذاشتند تا با افگندن‌ صخره‌اي‌ بر آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم از بالاي‌ بام‌، به‌ حيات‌ ايشان ‌پايان‌ دهند. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در كنار ديواري‌ از ديوارهاي ‌منازل‌ آنان‌ نشسته‌ بودند پس‌ خداوند جلّ جلاله  آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم را به‌ وسيله‌ وحي‌ از توطئه ‌آنها آگاه‌ ساخت‌، در نتيجه‌ ايشان‌ دردم‌ برخاسته‌ به‌ مدينه‌ باز گشتند و به‌ اصحاب ‌فرمان‌ آماده ‌باش‌ دادند همان‌ بود كه‌ در ماه‌ ربيع‌ الاول‌ سال‌ چهارم‌ هجري‌ به‌سوي ‌آنان‌ بازگشتند. پس‌ بني‌نضير از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم خواستند كه‌ آنها را از مدينه ‌كوچانده‌ و در عوض‌ از خونشان‌ درگذرند بر اين‌ شرط كه‌ جز سلاح‌ هر چه ‌مي‌توانند بر شتران‌ خويش‌ بار نموده‌ و با خود ببرند. رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم پذيرفتند و بني‌نضير از مدينه‌ كوچيدند. جلاء: خروج‌ دسته‌ جمعي‌ از وطن‌ همراه‌ با خانواده‌ و فرزندان‌ است‌ اما اخراج: گاهي‌ در مورد بيرون‌ كردن‌ يك تن‌ و گاهي‌ در مورد يك‌ جمع‌ به‌كار مي‌رود و لزوما همراه‌ با خانواده‌ و فرزندان‌ نيست‌.

 

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏(4)

«اين» مجازاتي‌ كه‌ گريبانگير يهوديان‌ بني‌ نضير شد «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ كه‌ آنان ‌با خداوند و پيامبرش‌ مخالفت‌ كردند» شاقوا: مخالفت‌ و ستيزه‌ كردند تا بدانجا كه ‌گويي‌ آنها در شقي‌ هستند و خدا و رسولش‌ در شقي‌ ديگر؛ و اين‌ ستيزه‌ با عدم‌ اطاعتشان‌ از خدا و رسول‌، پيمان‌شكني‌ و گرايش‌ به‌سوي‌ كفار بود «و هر كس‌ با خداوند مخالفت‌ كند، بي‌گمان‌ خداوند سخت‌ كيفر است» و ستيزه‌جويان‌ را در دنيا وآخرت‌ سخت‌ كيفر مي‌دهد.

 

مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ ‏(5)

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ روايت‌ كرده‌اند: بعضي‌ از مسلمانان‌ در نبرد با بني‌نضير شروع‌ به‌ قطع‌كردن‌ درختان‌ خرمايشان‌ كردند تا آنها را بر سر غيظ آورند. پس‌ بني‌نضير از باب‌ اين‌كه‌ اهل‌ كتاب‌اند گفتند: اي‌ محمد! مگر نه‌ اين‌ است‌ كه‌ تو به‌ پندار خود پيامبر هستي‌ و قصد اصلاح‌ را داري‌؟ آيا بريدن‌ درختان‌ خرما و سوختن‌ آنها از اصلاح‌ است‌؟ آيا در آنچه‌ كه‌ بر تو نازل‌ شده‌ است‌، روا بودن ‌فسادافگني‌ در زمين‌ را يافته‌اي‌؟ پس‌ اين‌ سخن‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم دشوار آمد و مسلمانان‌ نيز در اين‌ انديشه‌ فرو رفتند كه‌ مبادا اين‌كارشان‌ فسادافگني‌ باشد. همان ‌بود كه‌ نازل‌ شد: «آنچه‌ از درختان‌ خرما بريديد، يا آن‌ را ايستاده‌ بر ريشه‌هايش‌ باقي‌ گذاشتيد» و قطع‌ نكرديد؛ «پس‌ به‌ اذن‌ الله بود» يعني: به‌ فرمان‌ وي‌ بود و حق‌ تعالي‌ به‌ اين‌ كار اذن‌ داده‌ است‌ تا مؤمنان‌ را عزتمند گرداند «و تا فاسقان‌ را» يعني: بيرون ‌رفته‌گان‌ از طاعت‌ را كه‌ يهوديان‌ هستند «خوار گرداند» و آنان‌ را با قطع ‌نمودن‌ درختان‌ بر سر غيظ آورد زيرا هنگامي‌ كه‌ ببينند مؤمنان‌ هر چه‌ بخواهند با اموالشان‌ مي‌كنند، اين‌ بر خشم‌ و غيظشان‌ مي‌افزايد. لينه: انواع‌ درختان‌ خرما جز درخت‌ خرماي‌ عجوه‌ ـ است‌.

شايان‌ ذكر است‌ كه‌ علما با اين‌ آيه‌ بر جواز ويرانسازي‌ ديار كفار و قطع‌ نمودن‌ درختانشان‌ براي‌ افزودن‌ بر خشمشان‌ استدلال‌ كرده‌اند.

 

‏ وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏(6)

«و آنچه‌ از في‌ء كه‌ خداوند از آنان‌ عايد گردانيد» يعني: آنچه‌ حق‌ تعالي‌ از اموال ‌كفار، يا از اموال‌ بني‌نضير به‌صورت‌ في‌ء بر پيامبرش‌ برگردانيد «پس‌ شما نه‌ در آن ‌اسبان‌ را به‌ تاخت‌ درآورديد و نه‌ شتران‌ را» ايجاف‌: به‌ شتاب‌ راندن‌ سوار اسب‌ خويش‌ را است‌. يعني: آنچه‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ از اموال‌ بني‌نضير به‌ پيامبرش ‌برگردانيد، شما مؤمنان‌ براي‌ بدست‌ آوردن‌ آن‌ نه‌ بر اسبي‌ سوار شده‌ايد و نه‌ بر شتري‌ زيرا مؤمنان‌ همه‌ در آن‌ غزوه‌ پياده‌ رفته‌ بودند و فقط رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بر شتر سوار بودند. يعني: نه‌ براي‌ آن‌ رنج‌ و مشقتي‌ برده‌ايد و نه‌ در آن‌ با جنگ‌ و كارزاري‌ روبرو شده‌ايد بلكه‌ بني‌نضير در فاصله‌ دو مايلي‌ مدينه‌ قرار داشتند و شما خيلي‌ راحت‌ رفتيد و اين‌ نتيجه‌ بدست‌ آمد. از اين‌ جهت‌ خداي‌ سبحان‌ اموال‌ بني‌نضير را مخصوص‌ پيامبر خويش صلّی الله علیه و آله و سلّم گردانيد زيرا آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم سرزمين‌ آنان ‌را به‌ صلح‌ فتح‌ كردند و اموالشان‌ را به‌ صلح‌ گرفتند، از اين‌ روي‌ آن‌ اموال‌ را ميان ‌لشكر تقسيم‌ نكردند بلكه‌ از آن‌ نفقه‌ سالانه‌ خانواده‌ خود را تأمين‌ و بقيه‌ را به‌ امر خريداري‌ و تجهيز اسبان‌ يا چهارپايان‌ و خريداري‌ سلاح‌ براي‌ جهاد اختصاص ‌دادند چنان‌كه‌ در روايت‌ عمربن‌ خطاب‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ . فيء: در اصطلاح‌ شريعت ‌اموالي‌ است‌ كه‌ از كفار بدون‌ جنگ ‌وخون‌ريزي‌، يا بدون‌ تازاندن‌ اسبان‌ و سوار شدن‌ بر شتران‌ و يا به‌ صلح‌ گرفته‌ مي‌شود ـ مانند اموال‌ بني‌نضير ـ اما غنيمت: اموالي‌ است‌ كه‌ به‌ جنگ‌ و نبرد گرفته‌ مي‌شود. بعضي‌ برآنند كه‌ في‌ء: املاك‌ غير منقول‌ است‌ و غنيمت: اموال‌ منقول‌. «وليكن‌ خداوند پيامبرانش‌ را بر هركس‌ كه‌ خواهد» از دشمنان‌ خود «مسلط مي‌گرداند و خداوند بر هر چيز تواناست» با واسطه يا بدون‌ واسطه‌، با جنگ‌ يا بدون‌ جنگ‌.

 

مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏(7)

«آنچه‌ خداوند به‌ صورت‌ في‌ء بر پيامبر خود از اموال‌ اهل‌ آباديها عايد گردانيد، پس» آن‌ اموال‌ «از آن‌ خداوند است» و در آنها هر گونه‌ كه‌ خواهد، حكم‌ مي‌كند «و از آن‌ پيامبر است» شايان‌ ذكر است‌ كه‌ سهم‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  در حياتشان‌ ملك‌ ايشان‌ مي‌باشد و بعد از رحلتشان‌ صرف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ مي‌شود «و متعلق‌ به‌خويشاوندان‌ است» يعني: يه‌ نزديكان‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  تعلق‌ دارد؛ و آنها بني‌هاشم‌ و بني‌مطلب‌اند زيرا از گرفتن‌ زكات‌ منع‌ شدند پس‌ در عوض‌ برايشان‌ در اموال‌ في‌ء حقي‌ قرار داده‌ شد «و متعلق‌ به‌ يتيمان‌ است» آنان‌ كودكاني‌اند كه‌ قبل‌ از رسيدن ‌به‌ مرحله‌ بلوغ‌، پدرانشان‌ را از دست‌ داده‌اند «و متعلق‌ به‌ مساكين» و فقراء است ‌«و متعلق‌ به‌ ابن‌السبيل‌ است» يعني: به‌ مسافراني‌ كه‌ در راه‌ مانده‌اند و توشه ‌راهشان‌ تمام‌ شده‌ است‌.

اين‌ آيه‌ بيانگر وجوه‌ مصارف‌ اموال‌ في‌ء بعد از بيان‌ اين‌ امر است‌ كه‌ اموال‌ في‌ء مخصوص‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌. خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ اين‌ حكمي‌ است‌ عام‌ بر هر آبادي‌اي‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و بعد از ايشان‌ مسلمانان‌ تا روز قيامت‌ آن‌ را نه‌ از راه‌ جنگ‌ بلكه‌ به‌ صلح‌ فتح‌ كرده‌ و اسبان‌ و چهارپايان‌ را براي‌ فتح‌ آن‌ به‌ تاخت ‌نمي‌آورند؛ همچون‌ اموال‌ بني‌ قريظه‌، بني‌ نضير، فدك‌ و خيبر در مدينه‌ و ما حول‌ آن‌. به‌قولي: غنايم‌ از شش‌ حصه‌ تقسيم‌ مي‌شود و سهم‌ خداوند جلّ جلاله   صرف‌ آباداني‌ كعبه‌ و ساير مساجد مي‌گردد. به‌قولي‌ ديگر: اساس‌ تقسيم‌ در غنايم‌ خمس‌ (یک پنجم) است‌ و ذكر خداوند جلّ جلاله  فقط براي‌ تعظيم‌ و تبرك‌ مي‌باشد بنابراين‌، اموال‌ في‌ء به‌پنج‌ قسمت‌ تقسيم‌ مي‌شود: سهم‌ خداوند جلّ جلاله   و سهم‌ پيامبرش صلّی الله علیه و آله وسلّم كه‌ در حياتشان‌ به‌خودشان‌ اختصاص‌ دارد و بعد از وفاتشان‌ صرف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ مي‌شود. بعد از سهم‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم سهم‌ نزديكانشان‌ است‌ و بعد از آن‌ به‌ ترتيب‌؛ سهم‌ يتيمان‌، مساكين‌ و در راه‌ماندگان‌ (ابن‌السبيل‌) و چهار قسمت‌ باقي‌ مانده‌ صرف‌ مصالح‌ عمومي‌ مسلمانان‌ مي‌شود. اما نزد امام‌ ابوحنيفه‌ سهم‌ رسول‌‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بعد ازوفاتشان‌ ساقط شده‌ است‌.

پس‌ نظر فقها درباره‌ اموال‌ في‌ء اجمالا به‌ نحو ذيل‌ است:

1 ـ احناف‌ مي‌گويند: غنايم‌ (اموال‌ منقول) چنان‌كه‌ در آيه: (اعلموا انما غنمتم‌...) «/41انفال» آمده‌ است‌ تقسيم‌ مي‌شود اما حكم‌ في‌ء (املاك‌ و اراضي‌ غيرمنقول) اين‌ است‌ كه‌ اين‌ اموال‌ از آن‌ عامه‌ مسلمانان‌ است‌ و در آن‌ تقسيم‌ بر اساس ‌خمس‌ جاري‌ نمي‌شود بلكه‌ تمام‌ آن‌ صرف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ مي‌شود.

2 ـ مالكي‌ها درباره‌ في‌ء يعني‌ (املاك‌ غير منقول) يا (عقارات) برآنند كه‌ كار اين‌ اموال‌ به‌ زمامدار مسلمانان‌ واگذشته‌ مي‌شود پس‌ او مي‌تواند آن‌ را مانند غنايم‌ تقسيم‌ نمايد، يا همه‌ آن‌ را صرف‌ مصالح‌ عمومي‌ مسلمانان‌ نمايد. چنان‌كه‌ عمربن‌خطاب‌ رضی الله عنه در سواد عراق‌ و مصر و غير آن‌ چنين‌ كرد.

3 ـ شافعي‌ها برآنند كه‌ حكم‌ في‌ء و غنيمت‌ يكي‌ است‌ و في‌ء هم‌ در قياس‌ به‌ غنيمت‌ به‌ پنج‌ سهم‌ تقسيم‌ مي‌شود، يعني: در آن‌ تقسيم‌ بر اساس‌ خمس‌ جاري ‌مي‌شود.

سپس‌ خداوند متعال‌ علت‌ اين‌ تقسيم‌ را اين‌گونه‌ بيان‌ مي‌دارد: «تا در ميان ‌توانگران‌ شما دستگردان‌ نباشد» يعني: به‌ اين‌ تقسيم‌ حكم‌ نموديم‌ تا دست‌ به ‌دست‌ شدن‌ اموال‌، به‌ توانگران‌ و ثروتمندان‌ شما محدود و محصور نباشد به‌طوري‌ كه‌ در اين‌ امر بر فقرا غلبه‌ كنند و اموال‌ را فقط در ميان‌ خود معامله‌ و مبادله ‌نمايند. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ اين‌ آيه‌ بنيان‌گذار قاعده‌ توزيع‌ ثروت‌ و آماده‌ كردن ‌فرصت‌ براي‌ توانگر ساختن‌ تمام‌ مردم‌ و فراهم‌ كردن‌ عرصه‌ براي‌ سيال ‌ساختن‌ و به‌ جريان‌ انداختن‌ سرمايه‌ در مجاري‌ آن‌ براي‌ كافه‌ ابناي‌ جامعه‌ است‌ و بنابراين‌، اسلام‌ از تجمع‌ ثروت‌ در دست‌ گروهي‌ اندك‌ و محروم‌ كردن‌ اكثريت‌ از دسترسي ‌به‌ اموال‌ جلوگيري‌ نموده‌ است‌. پس‌ اين‌ تعليل‌ قرآني‌ دلالت‌ بر آن‌ دارد كه ‌جلوگيري‌ از تجمع‌ و تمركز مال‌ در دست‌ اغنيا از اهداف‌ نظام‌ اقتصادي‌ اسلام ‌است‌ و از اين‌ جهت‌ است‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ ربا و احتكار را حرام‌ و نظام‌ ارث‌ را مشروع‌ كرده‌ است‌. صاحب‌ تفسير «في ‌ظلال ‌القرآن‌» مي‌گويد: «از اين‌ جهت‌، در عين‌ حال‌ كه‌ نظام‌ اسلامي‌ ملكيت‌ فردي‌ را مباح‌ مي‌گرداند اما اين‌ نظام‌ به‌ هيچ‌ وجه ‌نظام‌ سرمايه‌داري‌ نيست‌ زيرا نظام‌ سرمايه‌داري‌ مطلقا بدون‌ ربا و احتكار وجود پيدا نمي‌كند».

«و هر چه‌ پيامبر به‌ شما بدهد، آن‌ را بگيريد و هر چه‌ شما را از آن‌ منع‌ كند پس‌، از آن‌ باز ايستيد» يعني: آنچه‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  به‌ شما از مال‌ في‌ء داد، آن‌ را بگيريد و آنچه‌ كه‌ شما را از گرفتن‌ آن‌ بازداشت‌، از آن‌ دست‌ بداريد و آن‌ را نگيريد. به‌قولي ‌ديگر معني‌ آيه‌ چنين‌ است: آنچه‌ كه‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  به‌ شما از امور مربوط به‌ طاعت‌ من ‌داد؛ آن‌ را انجام‌ دهيد و از آنچه‌ كه‌ شما را در مورد معصيت‌ من‌ بازداشت‌، از آن ‌بپرهيزيد. چنان‌ كه‌ اصحابي‌ مانند ابن‌مسعود و غير وي‌ جلّ جلاله  در عمل‌ به‌ نهي ‌رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از چيزهايي‌، بر تحريم‌ آنها استدلال‌ كرده‌اند، همچون‌ تحريم ‌ستردن‌ موي‌ چهره‌ و خالكوبي‌ براي‌ زنان‌ كه‌ در سنت‌ ثابت‌ شده‌ است‌. همچنين‌ بر اساس‌ اين‌ حديث‌ شريف‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم: «به‌ كساني‌كه‌ بعد از من‌ هستند؛ يعني‌ به‌ابوبكر و عمر اقتدا كنيد» اصحاب‌ بر جواز كشتن‌ زنبور در حال‌ احرام‌ نظر داده‌اند چرا كه‌ عمر رضی الله عنه چنين‌ كرد. در آيه‌ «نساء/80» نيز آمده‌ است: (مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ) : «هر كس‌ از پيامبر اطاعت‌ كند، بي‌گمان‌ از خدا اطاعت‌ كرده‌ است‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «لا ألفين‌ أحدكم‌ متكئا علي‌ أريكته‌، يأتيه‌ أمري ‌مما أمرت‌ به‌ أو نهيت‌ عنه‌، فيقول: لا أدري‌، ما وجدنا في‌ كتاب‌ الله‌ اتبعناه: هان‌! يكي ‌از شما را نيابم‌ كه‌ بر تخت‌ خويش‌ تكيه‌ داده‌ است‌ و چون‌ امر من‌ ـ از آنچه‌ كه‌ بدان‌ فرمان‌ داده‌ يا از آن‌ نهي‌ كرده‌ام‌ ـ به‌ او مي‌رسد، مي‌گويد: من‌ نمي‌دانم‌! (و سرم‌ به‌ اين‌ حرف‌ها حالي‌ نمي‌شود) آنچه‌ را كه‌ در كتاب‌ خدا يافته‌ايم‌، از آن ‌پيروي‌ مي‌كنيم‌!» «و از خداوند پروا كنيد» با به‌ جا آوردن‌ اوامر و ترك‌ نواهي‌ وي‌؛ «بي‌گمان‌ خداوند سخت‌ كيفر است» بر كساني‌ كه‌ او را نافرماني‌ كنند.

 

لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ ‏(8)

بعد از بيان‌ اجمالي‌ مصارف‌ فيء‌، خداوند متعال‌ حال‌ فقرايي‌ را كه‌ مستحق‌ اين‌ اموال‌ هستند به‌ تفصيل‌ بيان‌ داشته‌ مي‌فرمايد: «براي‌ فقيران‌ مهاجرين‌ است» يعني: اموال‌ في‌ء از آن‌ چهار گروه‌ ياد شده‌، يعني‌ ـ ذوي‌ القربي‌، يتيمان‌، مساكين‌ و ابن‌ السبيل‌ ـ است‌ كه‌ ايشان‌ فقراي‌ مهاجرين‌اند «كساني‌ كه‌ از ديار و اموال‌ خود بيرون‌ رانده‌ شده‌اند» يعني: كساني‌ كه‌ به‌ بيرون‌ آمدن‌ از مكه‌ ناچار ساخته ‌شده‌اند و اموالشان‌ نيز به‌ غارت‌ مشركان‌ رفته‌ است‌ «فضل‌ و خشنودي‌ پروردگار خويش‌ را مي‌طلبند» با روزي ‌يافتن‌ در دنيا و كسب‌ رضاي‌ حق‌ تعالي‌ در آخرت‌ «و خدا و پيامبرش‌ را نصرت‌ مي‌دهند» با جهاد عليه‌ كفار «اين‌ گروه‌، ايشانند صادقان» در ايمان‌ و تقوي‌ و جهاد خويش‌ و اين‌ گروه‌اند كه‌ در راستي‌ و راستگويي‌ پايدارند زيرا اينان‌ سخن‌ خويش‌ را با عمل‌ راست‌ گردانيده‌ و ايمان‌ و عمل‌ را با هم‌ جمع ‌كرده‌اند.

 

وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏(9)

سپس‌ حق‌ تعالي‌ به‌ مدح‌ و ستايش‌ انصار پرداخته‌ و فضل‌ و شرفشان‌ را اين‌گونه ‌روشن‌ مي‌سازد: «و كساني‌ كه‌ پيش‌ از مهاجران‌ به‌ دار جاي‌ گرفته‌ و در ايمان‌ جاي‌ پيدا كرده‌اند» يعني: انصاري‌ كه‌ ساكن‌ مدينه‌ بوده‌ و پايبند ايمان‌ شده‌اند؛ «كساني‌ را كه ‌به‌سوي‌ ايشان‌ هجرت‌ كرده‌اند دوست‌ مي‌دارند» از اين‌ روي‌ به‌ مهاجران‌ احسان‌ كرده‌ و ايشان‌ را در اموال‌ و مسكنهاي‌ خويش‌ شريك‌ ساختند و حتي‌ بسياري‌ از ايشان‌ كه‌ بيش‌ از يك‌ زن‌ داشتند، به‌ مهاجران‌ پيشنهاد دادند كه‌ حاضرند زنان‌ خود را طلاق‌ دهند تا ايشان‌ بعد از سپري ‌شدن‌ عده‌شان‌ با آنها ازدواج‌ نمايند . مراد از دار؛ دار هجرت‌ است‌ كه‌ انصار قبل‌ از مهاجران‌ در آن‌ ساكن‌ بودند و در آن‌ به‌ خدا و رسولش‌ ايمان‌ آوردند «و نسبت‌ به‌ آنچه‌ كه‌ به‌ ايشان‌ داده‌ شده‌ است» يعني: نسبت‌ به‌ آنچه‌ كه‌ به‌ مهاجران‌ از اموال‌ في‌ء داده‌ شده‌ است‌ نه‌ به‌ ايشان‌؛ «در سينه‌هاي‌ خود حاجتي‌ نمي‌يابند» يعني: انصار مدينه‌ از دادن‌ اموال‌ في‌ء به‌ مهاجران ‌در سينه‌هاي‌ خود حسد، يا غيظ، يا اندوه‌ و درد و كينه‌اي‌ كه‌ موجب‌ ناراحتي‌ قلب‌ شود، نمي‌يابند بلكه‌ دلهايشان‌ بدان‌ گوارا و خاطرهايشان‌ بدان‌ خشنود است‌. شايان ‌ذكر است‌ كه‌ مهاجران‌ در خانه‌هاي‌ انصار به ‌سر مي‌بردند پس‌ چون‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم اموال‌ بني‌نضير را به‌ غنيمت‌ گرفتند، انصار را فراخواند و از ايشان‌ در قبال‌ احسان‌ و ايثاري‌ كه‌ نسبت‌ به‌ مهاجران‌ كرده‌اند ـ از فرود آوردن‌ و پذيرفتن‌ ايشان‌ در منازل ‌خويش‌ و شريك‌ كردن‌ ايشان‌ در اموال‌ خويش‌ ـ تشكر و سپاسگزاري‌ كردند، سپس‌ فرمودند: «اگر دوست‌ داريد، آنچه‌ را كه‌ خداوند جلّ جلاله  بر من‌ از اموال ‌بني‌نضير سرازير كرده‌ است‌ در ميان‌ شما و مهاجران‌ تقسيم‌ مي‌كنم‌ و مهاجران ‌همچنان‌ در منازلتان‌ ساكن‌ و در اموالتان‌ با شما مشاركت‌ داشته‌ باشند و اگر هم ‌دوست‌ داريد اين‌ اموال‌ في‌ء رابه‌ مهاجران‌ بدهم‌ و ايشان‌ در قبال‌ اين‌ از خانه‌هايتان ‌بيرون‌ آيند». پس‌ انصار به‌ تقسيم‌ كردن‌ آن‌ اموال‌ در ميان‌ مهاجران‌ راضي‌ شدند و دلهايشان‌ بدان‌ گوارا و خشنود شد. «و ديگران‌ را بر خود بر مي‌گزينند» يعني: انصار مهاجران‌ را در بهره‌هاي‌ دنيا بر خود مقدم‌ مي‌گردانند. يؤثرون: از ايثار است‌؛ و آن‌ عبارت‌ از مقدم‌ داشتن‌ مصلحت‌ ديگران‌ بر مصلحت‌ خويش‌ در روي‌گرداني‌ از دنيا است‌. آري‌! انصار مهاجران‌ را در بهره‌هاي‌ دنيا بر خود مقدم‌ مي‌گردانند؛ «ولو خود نيازمندي‌ داشته‌ باشند» خصاصه: نيازمندي‌ و فقر است‌ «وهر كس‌ از آزمندي‌ نفس‌ خويش‌ نگاهداشته‌ شد پس‌ آن‌ گروه‌ ايشانند رستگاران» يعني: خداوند جلّ جلاله  هر كس‌ را از حرص‌ و بخل‌ نفسش‌ در امان‌ داشت‌ و در نتيجه‌، او آنچه‌ را كه‌ شرع‌ شريف‌ بر او از زكات‌ و حقوق‌ ديگر واجب‌ گردانيده‌ است‌ ادا كرد پس‌ يقينا كه‌ به‌ ثنا و ستايش‌ عاجل‌ و ثواب‌ و پاداش‌ آينده‌ نايل‌ شده‌ است‌ اما كساني‌ كه‌ به‌ اموال‌ خويش‌ بخل‌ مي‌ورزند و نفسهايشان‌ بدان‌ آزمند شده‌ است‌، از رستگاران‌ نيستند. شح: بخل‌ همراه‌ با حرص‌ و آزمندي‌ است‌. علما گفته‌اند: بخيل ‌آن‌ است‌ كه‌ نه‌ خود مي‌خورد و نه‌ به‌ ديگران‌ مي‌خوراند و در مقابل‌، سخي: كسي ‌است‌ كه‌ هم‌ خود مي‌خورد و هم‌ به‌ ديگران‌ مي‌خوراند. اما جواد: كسي‌ است‌ كه‌ خود نمي‌خورد ولي‌ به‌ ديگران‌ مي‌خوراند، كه‌ انصار مدينه‌ از ايشان‌ بودند.

ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ در اين‌ دو آيه‌ هر يك‌ از مهاجرين‌ و انصار را به‌ شش‌ وصف‌ موصوف‌ ساخت‌، كه‌ اوصاف‌ مهاجرين‌ عبارت‌ است‌ از:

1 ـ ايشان‌ فقيرند.

2 ـ ايشان‌ مهاجراند.

3 ـ ايشان‌ از ديار و اموال‌ خود بيرون‌ رانده‌ شده‌اند.

4 ـ ايشان‌ طالب‌ فضل‌ و خشنودي‌ الهي‌اند.

5 ـ ايشان‌ خدا و رسولش‌ را ياري‌ مي‌دهند.

6 ـ ايشان‌ در دين‌ خود صادق‌اند، از آن‌ رو كه‌ در راه‌ آن‌ همه‌ گونه‌ سختي‌ را تحمل‌ مي‌كنند.

اما اوصاف‌ انصار عبارت‌ است‌ از:

1 ـ ايشان‌ ايمان‌ و اخلاصي‌ جاي‌ افتاده‌ و راسخ‌ دارند.

2 ـ ايشان‌ با مهاجران‌ محبتي‌ خالصانه‌ مي‌ورزند.

3 ـ ايشان‌ به‌ سبب‌ اموال‌ في‌ء كه‌ به‌ مهاجران‌ داده‌ شده‌ است‌، هيچ‌ حسد و درد و كينه‌اي‌ را در نهاد خود احساس‌ نمي‌كنند.

4 ـ ايشان‌ ديگران‌ را بر خود بر مي‌گزينند، هرچند خود نيازمند باشند.

5 ـ خداوند متعال‌ ايشان‌ را از بيماري‌ آزمندي‌ حفظ كرده‌ است‌.

6 ـ ايشان‌ به‌ آنچه‌ كه‌ خواسته‌اند نايل‌ و رستگار مي‌شوند.

امام‌ مالك: با همين‌ آيه‌ به‌ تفضيل‌ مدينه‌ بر غير آن‌ از سرزمين‌ها استدلال‌ كرده‌ وگفته‌ است: مدينه‌ خود به‌ استقبال‌ ايمان‌ و هجرت‌ رفت‌ در حالي‌ كه‌ غير آن‌ از شهرها با شمشير فتح‌ شد.

بخاري‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ از ابوهريره‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود: مردي‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: يا رسول‌الله! به‌ من‌ گرسنگي‌ و فقر رسيده‌ است‌. آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم نزد همسران‌ خويش‌ فرستادند ولي‌ نزد ايشان‌ چيزي‌ نيافتند،آن‌ گاه‌ فرمودند: آيا مردي‌ نيست‌ كه‌ امشب‌ او را مهمان‌ كند، خدا بر وي‌ رحم ‌نمايد! در اين‌ اثنا مردي‌ از انصار بپا ايستاد و گفت: يا رسول‌الله‌! من‌ او را مهمان ‌مي‌كنم‌. پس‌ او را به‌ خانه‌اش‌ برد و به‌ زنش‌ گفت: اين‌ شخص‌ مهمان ‌رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ لذا چيزي‌ از وي‌ ذخيره‌ نكن‌ و هر چه‌ داري‌ پيش‌ آور. زنش‌گفت: به‌ خدا كه‌ نزد من‌ جز قوت‌ (غذاي) كودكان‌ چيز ديگري‌ نيست‌. مرد گفت: بسيار خوب‌! چون‌ كودكان‌ غذاي‌ خود را خواستند، آنان‌ را به‌ خواب‌ كن ‌آن‌گاه‌ غذا را نزد مهمان‌ مي‌بريم‌ و بعدا بيا و چراغ‌ را خاموش‌ كن‌ و خود ما نيز امشب‌ بر شكمهايمان‌ چيزي‌ مي‌بنديم‌ تا گرسنگي‌ آزارمان‌ ندهد. پس‌ آن‌ زن‌ چنين‌كرد. چون‌ صبح‌ شد آن‌ مرد نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و همين‌كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم اورا ديدند، فرمودند: خداوند جلّ جلاله  را خوش‌ آمد، يا خداوند جلّ جلاله  از كار فلان‌ مرد وفلان‌ زن‌ خنديد. پس‌ نازل‌ شد: (وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ) . البته ‌در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ روايات‌ ديگري‌ نيز به‌ همين‌ معني‌ آمده‌ است‌.

 

وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ‏(10)

سپس‌ خداوند متعال‌ قسم‌ سوم‌ از كساني‌ را كه‌ فقرايشان‌ از مال‌ في‌ء مستحق‌اند، توصيف‌ مي‌نمايد و ايشان‌ تابعين‌ به‌ احسانند: «و كساني‌ كه‌ پس‌ از ايشان ‌آمده‌اند» يعني: كساني‌ كه‌ پس‌ از مهاجران‌ و انصار آمده‌اند و ايشان‌ تابعيني‌ هستند كه‌ تا روز قيامت‌ از مهاجران‌ و انصار به‌ نيكويي‌ پيروي‌ كرده‌ و مي‌كنند. ابن‌ابي‌ليلي ‌مي‌گويد: مردم‌ بر سه‌ پايه‌ قراردارند: 1ـ مهاجران‌. 2ـ كساني‌ كه‌ به‌ دار هجرت ‌جاي‌ گرفته‌ و در ايمان‌ جاي‌ پيدا كردند، يعني‌ انصار. 3ـ كساني‌ كه‌ بعد از ايشان ‌آمده‌اند. پس‌ بكوش‌ كه‌ از اين‌ سه‌ منزلت‌ خارج‌ نباشي‌. آري‌! اين‌ تابعان‌ كه‌ نسل ‌در نسل‌ تا روز قيامت‌ مي‌آيند؛ «مي‌گويند: پروردگارا! ما را و برادران‌ ما را كه‌ بر ما به ‌ايمان‌ آوردن‌ سبقت‌ كرده‌اند، بيامرز» بدين‌ ترتيب‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ ايشان‌ فرمان‌ داد تا براي‌ خود و مهاجران‌ و انصاري‌ كه‌ پيش‌ از ايشان‌ درگذشته‌اند، آمرزش‌ بخواهند. اين‌ آيه‌ دلالت‌ مي‌كند بر اين‌كه‌ مؤمنان‌ متأخر در هر عصر و نسلي‌ مأمور به‌ اين ‌هستند كه‌ براي‌ پيشينيان‌ نخست‌ از مهاجران‌ و انصار آمرزش‌ بخواهند.

همچنين‌ آن‌ تابعان‌ پاكروش‌ مي‌گويند: «و در دلهاي‌ ما نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ ايمان ‌آورده‌اند، هيچ‌ غِلّي‌ قرار نده» يعني: هيچ‌ كينه‌ و غش‌ و بغض‌ و حسدي‌ قرار نده‌. پس‌ صحابه‌ كرام‌ رضوان‌الله عليهم‌ اجمعين‌ در قدم‌ اول‌ در اين‌ معني‌ داخل‌ مي‌شوند زيرا ايشان‌ اشرف‌ مؤمنان‌ هستند و نيز از آن‌ جهت‌ كه‌ سياق‌ آيه‌ درباره‌ ايشان ‌است‌. پس‌ هر كس‌ در قلب‌ خويش‌ نسبت‌ به‌ ايشان‌ غل‌ و غشي‌ مي‌يابد، بي‌گمان‌ وسوسه‌ و زخمه‌اي‌ از شيطان‌ به‌ او رسيده‌ و بدون‌ شك‌ ـ با دشمني‌ دوستان ‌خدا جلّ جلاله   و بهترين‌هاي‌ امت‌ پيامبرش‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بهره‌اي‌ وافر از عصيان‌ خداوند متعال‌ بر او پنجه‌ افگنده‌ است‌ پس‌ چنين‌ كسي‌ در اموال‌ في‌ء حقي‌ ندارد. همچنين‌ است‌ كسي‌ كه‌ اصحاب‌ رضوان‌ الله عليهم‌ اجمعين‌ را سب‌ و لعن‌ كند، يا به‌ ايشان‌ آزاري ‌برساند، يا بخواهد كه‌ از قدر و منزلت‌ ايشان‌ بكاهد. پس‌ هر كس‌ صحابه ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را لعن‌ و دشنام‌ مي‌گويد، فاسق‌ است‌ و چنين‌ كسي‌ از ادب‌ اسلام‌ و اخلاق‌ آن‌ به‌ دور، از روح‌ دين‌ و صفاي‌ آن‌ مهجور و مبتدع‌ و گمراه‌ مي‌باشد زيرا قرآن‌كريم‌ به‌ آمرزش‌خواهي‌ براي‌ اصحاب‌ امر كرده‌ و از كينه‌ و حسدورزي‌ بر مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ نهي‌ نموده‌ است‌.

ابن‌جرير از مالك‌بن‌اوس‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت: «عمربن‌خطاب‌ رضی الله عنه آيه: (إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ... ) را خواند تا به (عَلِيمٌ حَكِيمٌ)‌ «توبه/60» رسيد، آن‌ گاه‌ فرمود: اين‌ صدقات‌ براي‌ اين‌ گروه‌ است‌: (وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى... ) «انفال/41». سپس‌ فرمود: اين‌ غنايم‌ هم ‌براي‌ اين‌ گروه‌ است: (مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ... ) تا رسيد به (لِلْفُقَرَاء ... وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ ... وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ )‌ آن‌ گاه ‌فرمود: لذا اين‌ في‌ء شامل‌ عموم‌ مسلمين‌ است‌ و همه‌ ايشان‌ را در بر گرفته‌ است‌ و هيچ‌ يك‌ از مسلمانان‌ نيست‌ مگر اين‌كه‌ براي‌ او در آن‌ حقي‌ است‌». امام‌ رازي ‌مي‌گويد: «بدان‌كه‌ اين‌ آيات‌ در بر گيرنده‌ تمام‌ مسلمين‌ است‌ زيرا مسلمانان‌ از اين ‌سه‌ گروه‌ خارج‌ نيستند؛ يا مهاجرند، يا انصار، يا هم‌ كساني‌ اند كه‌ بعد از ايشان ‌آمده‌اند. سپس‌ اضافه‌ مي‌كند: هر كس‌ كه‌ سابقان‌، يعني‌ مهاجران‌ و انصار را به ‌دعا و رحمت‌ ياد نكند بلكه‌ از ايشان‌ به‌ بدي‌ ياد نمايد، او بر اساس‌ نص‌ آيه‌ از اقسام‌ مؤمنان‌ خارج‌ است‌».

 

أَلَمْ تَر إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ‏(11)

«آيا به‌سوي‌ كساني‌ نديدي‌ كه‌ نفاق‌ ورزيدند» يعني: در ظاهر به‌ اسلام‌ تظاهر نموده‌ ولي‌ در باطن‌ كفر ورزيدند. در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ كه‌ مراد عبدالله بن‌ابي‌ و يارانش‌ بودند كه‌ به‌ يهوديان‌ بني‌نضير بدين‌ مضمون‌ پيغام‌ فرستادند: پايداري‌ ورزيد و از خود دفاع‌ كنيد زيرا ما شما را رها و تسليم‌ نمي‌كنيم‌، اگر مسلمانان‌ با شما جنگيدند، دوشادوشتان‌ مي‌جنگيم‌ و اگر شما را بيرون‌ راندند، با شما بيرون‌ رفته‌ و تن‌ به‌ تبعيد مي‌دهيم‌! پس‌ يهود چشم‌ انتظار تحقق‌ اين‌ وعده ‌بودند؛ اما منافقان‌ به‌ وعده‌ خود وفا نكرده‌ و آنها را هيچ‌ ياري‌ ندادند، از سوي ‌ديگر خداوند جلّ جلاله  در دلهاي‌ يهوديان‌ رعب‌ و وحشت‌ افگند و از رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم خواستند كه‌ آنان‌ را از مدينه‌ بكوچاند و از ريختن‌ خونهايشان‌ دست‌ بردارد. و رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نيز چنين‌ كردند. سرانجام‌ امر اين‌ بود كه‌ آنها خانه‌هاي‌ خود را ويران‌ كرده‌، آن‌ را بر پشت‌ شترانشان‌ نهاده‌ به‌ راه‌ افتادند و به‌سوي‌ خيبر كوچيدند و جمعي‌ هم‌ به‌سوي‌ شام‌ رفتند. آري‌! اين‌ منافقان‌ «به‌ آن‌ برادران‌ خود از اهل‌ كتاب ‌كه‌ كفر ورزيدند مي‌گويند: اگر شما بيرون‌ رانده‌ شويد، البته‌ ما نيز همراه‌ شما بيرون ‌مي‌آييم» مراد از اين‌ برادري‌، برادري‌ در كفر، يا دوستي‌ و رفاقت‌ است‌. لام ‌«لئن‌» در هر چهار جا از اين‌ آيه‌ براي‌ قسم‌ است‌. يعني: سوگند به‌ خدا كه‌ اگر شما از مدينه‌ بيرون‌ رانده‌ شويد، ما هم‌ با شما بيرون‌ مي‌رويم‌ «و در شما» يعني: درباره‌ شما و به‌ زيانتان‌ «هيچ‌ كس‌ را» از آنان‌ كه‌ مي‌خواهند تا ما را از بيرون ‌آمدن‌ با شما باز دارند «هرگز اطاعت‌ نمي‌كنيم» هرچند زمان‌ به‌ درازا كشد. يعني: از امر پيامبر و كسي‌ از مؤمنان‌ در جنگيدن‌ با شما اطاعت‌ نمي‌كنيم‌ و فرمان ‌هيچ‌ كس‌ را در خوارسازي‌ و حقارتتان‌ نمي‌شنويم‌ «و اگر با شما كارزار شود، حتما شما را ياري‌ خواهيم‌ كرد» عليه‌ مسلمانان‌. سپس‌ خداي‌ سبحان‌ آنان‌ را تكذيب ‌نموده‌ و مي‌فرمايد: «و خداوند گواهي‌ مي‌دهد كه‌ البته‌ آنان‌ دروغگو هستند» در آنچه‌ كه‌ به‌ يهوديان‌ از بيرون ‌شدن‌ با آنان‌ و ياري ‌دادنشان‌ وعده‌ داده‌اند.

 

لَئِنْ أُخْرِجُوا لَا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِن قُوتِلُوا لَا يَنصُرُونَهُمْ وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ ‏(12)

«اگر آنان‌ بيرون‌ رانده‌ شوند، آنها همراهشان‌ بيرون‌ نمي‌روند و اگر با آنان‌ كارزار شود، آنان‌ را ياري‌ نمي‌دهند» پس‌ منافقان‌ در وعده‌هاي‌ آن‌ چناني‌ خود، به ‌يهوديان‌ دروغ‌ گفته‌اند. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ اين‌ پيشگويي‌ قرآن‌ در قضيه‌ بني‌نضير ثابت‌ شد زيرا منافقان‌ نه‌ با بني‌نضير كه‌ از مدينه‌ بيرون‌ رانده‌ شدند، بيرون‌ رفتند، نه‌ جلاي‌ وطن‌ اختيار كردند و نه‌ كساني‌ از يهوديان‌ را كه‌ مورد كارزار قرار گرفتند (يعني‌ بني‌قريظه‌ و اهل‌ خيبر را) ياري‌ دادند؛ و اين‌ خود دليل‌ صحت‌ نبوت‌ و اعجاز قرآن‌ است‌ «و اگر به‌ فرض‌ اهل‌ كتاب‌ را ياري‌ دهند، البته‌ پشت‌ كنند» منافقان ‌به‌ هزيمت‌ «سپس» بعد از آن‌ «ياري‌ نيابند» بلكه‌ خداي‌ عزوجل‌ خوار و ذليل‌شان‌ مي‌گرداند و نفاقشان‌ هيچ‌ به‌ دردشان‌ نمي‌خورد. يا معني‌ اين‌ است: البته ‌پشت‌ كنند يهوديان‌ به‌ هزيمت‌، سپس‌ ياري ‌دادن‌ منافقان‌ هيچ‌ به‌ كارشان‌ نمي‌آيد.

 

لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ ‏(13)

«بيشك‌ شما در دلهايشان‌ نسبت‌ به‌ خداوند هراس‌ انگيزتريد» يعني: اي‌ جماعت‌ مسلمانان‌! بيشك‌ شما در دلهاي‌ منافقان‌ يا در دلهاي‌ يهوديان‌، نسبت‌ به‌ خداوند جلّ جلاله  هراس‌ انگيزتر و خوفناكتريد «اين‌ به‌ سبب‌ آن‌ است‌ كه‌ آنان‌ قومي‌ هستندكه‌ نمي‌فهمند» و خداوند جلّ جلاله   و عظمت‌ وي‌ را نمي‌شناسند تا از وي‌ چنان‌ كه‌ بايد بترسند پس‌ اگر آنان‌ داراي‌ فهم‌ مي‌بودند، بايد مي‌دانستند كه‌ اين‌ خداي‌ سبحان ‌است‌ كه‌ شما را بر آنان‌ مسلط نموده‌ است‌ پس‌ در حقيقت‌ او سزاوار آن‌ است‌ كه‌ از وي‌ پروا شود، نه‌ شما.

 

لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ ‏(14)

يهوديان‌ «همگي‌ با شما به‌ صورت‌ دسته‌جمعي» در صف‌ كارزار «جنگ‌ نمي‌كنند جز در ميان‌ قريه‌هايي‌ كه‌ داراي‌ استحكامات‌ است» يعني: در دژها، خانه‌ها، شهركهاو كوچه‌هاي‌ محصور به‌ دروازهاي‌ بزرگ‌ «يا از پشت‌ ديوارها» كه‌ به‌ سبب‌ جبن‌ وهراس‌، آنها را سپر خود قرار مي‌دهند. امروزه‌ نيز ما اين‌ روش‌ يهوديان‌ را درجنگهاي‌ خياباني‌ داخل‌ فلسطين‌ و رخدادهاي‌ انتفاضه‌ «الأقصي‌» لمس‌ مي‌كنيم‌ و مي‌بينيم‌ كه‌ يهوديان‌ يا در پناه‌ سپر مستحكمي‌ از زره‌، يا از پشت‌ ديوارها واستحكامات‌ شهركهاي‌ يهودي‌ نشين‌ داخل‌ اراضي‌ اشغالي‌، بر مسلمانان‌ فاقد سلاح‌ كه‌ فقط با پرتاب‌ سنگ‌ مقاومت‌ مي‌كنند، آتش‌ مي‌گشايند. پس‌ هر كس‌ برنامه‌هاي‌ جنگي‌ يهود در عصر حاضر را كه‌ بر پايه‌ ايجاد استحكامات‌ نيرومند طراحي‌ شده‌ است‌ بشناسد، در مي‌يابد كه‌ اين‌ قرآن‌ از بارگاه‌ پروردگار بزرگي ‌است‌ كه‌ علم‌ وي‌ بر همه‌ چيز احاطه‌ كرده‌ است‌.

«ستيز و صلابتشان‌ در ميان‌ خودشان‌ سخت‌ است» يعني: يهوديان‌ برخي‌ بر برخي‌ ديگر سخت‌ سنگدل‌ و درشتخوي‌اند، دلهايشان‌ عليه‌ همديگر درهم ‌و برهم ‌است‌ و نيت‌هايشان‌ متضاد و متعارض‌ «آنان‌ را همه‌ يكجا مجتمع‌ شده‌ مي‌پنداري‌ درحالي‌كه‌ دلهايشان‌ پراكنده‌ است» يعني: اجتماع‌ و اتحاد آنان‌ فقط در ظاهر امر است‌ ولي‌ باطنا دلهايشان‌ با هم‌ در ستيز و مخالفت‌ قرار دارد، آرايشان‌ مختلف‌، گواهي‌هايشان‌ مختلف‌، خواسته‌ها و مرامهايشان‌ مختلف‌ و با هم‌ متعارض‌ است‌ «اين» پراكندگي‌ و تفرق‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ كه‌ آنها قومي‌ هستند كه‌ در نمي‌يابند» و نابخردند زيرا اگر خرد مي‌داشتند و حقيقت‌ را در مي‌يافتند، بايد متحدانه‌ بي‌هيچ‌ اختلافي‌ از حق‌ پيروي‌ مي‌كردند.

 

كَمَثَلِ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِيباً ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏(15)

«درست‌ مانند همان‌ كساني‌ كه‌ پيش‌ از آنان‌ بودند» يعني: داستانشان‌ مانند داستان ‌كفار مشركي‌ است‌ كه‌ پيش‌ از آنان‌ به‌سر مي‌بردند «آنها در همين‌ نزديكي‌ وبال‌ امر خويش‌ را چشيدند» يعني: آنها همين‌ چند وقت‌ قبل‌ فرجام‌ بد كفر خود را در دنيا با كشته‌ شدن‌ در روز بدر چشيدند. خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ غزوه‌ بدر شش‌ ماه‌ قبل‌ از غزوه‌ بني‌نضير اتفاق‌ افتاد. يا مراد از اين‌ واقعه‌ نزديك‌، كوچاندن‌ بني‌ قينقاع‌ از خود يهود است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم قبل‌ از واقعه‌ بني‌نضير آنان‌ را از ديارشان‌ بيرون‌ راندند «و برايشان‌ عذابي‌ است‌ دردناك» در آخرت‌ بجز اين‌ عذاب‌ دنيا.

 

كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ(16)

«مثل‌ آنان‌ مانند حكايت‌ شيطان‌ است‌، چون‌ به‌ انسان‌ گفت: كافر شو» يعني: داستان‌ منافقان‌ در عدم‌ ياريگري‌ و عدم‌ پايمردي‌ با شركا و همپيمانانشان‌ از اهل‌كتاب‌، مانند داستان‌ شيطان‌ با انسان‌ است‌ كه‌ كفر را در نگاه‌ وي‌ آراست‌ و او را به‌كفر واداشت‌ و به‌ كفر برانگيخت‌ همانند برانگيختن‌ آمر مأمور را «پس‌ چون‌ كافر شد، گفت: همانا من‌ از تو بيزارم» يعني: چون‌ انسان‌ فريب‌ شيطان‌ را خورد و به‌پيروي‌ و فرمانبرداري‌ از وي‌ كافر شد، شيطان‌ به‌ او گفت: من‌ از تو بيزار و بركنارم‌. اين‌ برخورد از سوي‌ شيطان‌ در روز قيامت‌ روي‌ مي‌دهد «همانا من‌ از الله پروردگار عالميان‌ مي‌ترسم» يعني‌ شيطان‌ مي‌افزايد: من‌ از الله پروردگار عالميان‌ مي‌ترسم‌ و اي‌ انسان‌ گمراه‌! از تو تبري‌ مي‌جويم‌.

 

فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ ‏(17)

«پس‌ سرانجام‌، كار آن‌ دو چنين‌ شد كه‌ هر دو در آتش‌ جهنم‌اند» يعني: عاقبت ‌كار شيطان‌ و آن‌ انسان‌ كافر اين‌ مي‌شود كه‌ هر دو به‌ دوزخ‌ مي‌پيوندند. از سياق ‌چنين‌ برمي‌آيد كه‌ آيه‌ كريمه‌، كفار و منافقان‌ همه‌ را در بر مي‌گيرد «جاودان‌ درآنند و اين‌ است‌ جزاي‌ ستمكاران» يعني: جزاي‌ ستمكاران‌ مشرك‌ جاودانه‌گي‌ در آتش ‌دوزخ‌ است‌.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏(18)

«اي‌ مؤمنان‌! از خداوند بترسيد» يعني: از عذاب‌ وي‌ بترسيد؛ با انجام ‌دادن‌ اوامر و ترك‌ نواهي‌ وي‌ «و بايد هر شخص‌ بنگرد كه‌ چه‌ چيز براي‌ فردا پيش‌ فرستاده‌ است» يعني: بايد هر شخص‌ تأمل‌ كند كه‌ چه‌ اعمالي‌ را براي‌ روز قيامت‌ پيش‌ فرستاده‌ است‌. روز قيامت‌ را روز فردا ناميد، به‌ سبب‌ نزديكي‌ و تحقق‌ وقوع‌ آن‌. تنكير «غد» براي‌ بزرگ ‌نمودن‌ كار قيامت‌ است‌، گويي‌ فرمود: براي‌ فردايي‌ عمل ‌نيك‌ پيش‌ فرستيد كه‌ از بس‌ بزرگ‌ و هولناك‌ است‌، كنه‌ و حقيقت‌ آن‌ شناخته‌ نمي‌شود «و از الله بترسيد» تكرار آن‌ براي‌ تأكيد است‌ «بي‌گمان‌ خداوند به‌ آنچه ‌مي‌كنيد آگاه‌ است» و هيچ‌ چيز از اعمال‌ و احوالتان‌ بر او پنهان‌ نمي‌ماند پس‌ قطعا او جزا دهنده‌ شما در برابر اعمالتان‌ مي‌باشد.

 

وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ‏(19)

«و مانند كساني‌ نباشيد كه‌ خدا را فراموش‌ كردند» يعني: فرمانهاي‌ او را ترك ‌كردند، يا از او نترسيدند «پس‌ خداوند تدبير حالشان‌ را از خاطرشان‌ فراموش‌ گردانيد» يعني: به‌ سبب‌ اين‌كه‌ خدا جلّ جلاله   را در آسوده‌ حالي‌ و نعمت‌ فراموش‌كردند، او نيز آنان‌ را در سختي‌ها دچار خودفراموشي‌ گردانيد كه‌ نتوانند به‌ تيمار خود پرداخته‌ و به‌ خود خيري‌ برسانند زيرا جزا از جنس‌ عمل‌ است‌ «اين‌ گروه‌، آنانند فاسقان» يعني: بيرون‌‌رفته‌گان‌ از دايره‌ طاعت‌ خداوند جلّ جلاله  .

 

لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ ‏(20)

«اهل‌ دوزخ‌ و اهل‌ بهشت‌ برابر نيستند» در مرتبه‌ خود؛ «اهل‌ بهشت‌ ايشانند رستگاران» يعني: دست‌ يافتگان‌ به‌ هر مطلوبي‌ و نجات‌ يافتگان‌ از هر شر و هر امر ناخوش‌آيندي‌.

 

لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُّتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ‏(21)

«اگر اين‌ قرآن‌ را بر كوهي‌ فرود مي‌آورديم‌، يقينا آن‌ كوه‌ را از بيم‌ خدا فروتن‌ و از هم‌پاشيده‌ مي‌ديدي» يعني: شأن‌ و اعجاز عظيم‌ و بلاغت‌ و احاطه‌ قرآن‌ بر پندها و اندرزهايي‌ كه‌ دلها براي‌ آن‌ نرم‌ مي‌شود تا بدانجاست‌ كه‌ اگر قرآن‌ بر كوهي‌ از كوه‌ها نازل‌ مي‌شد، يقينا آن‌ كوه‌ را ـ به‌ رغم‌ محكمي‌، صلابت‌ و ضخامت‌ جرم‌ آن‌ ـ از ترس‌ خدا جلّ جلاله   درهم‌ شكافته‌، از هم‌ پاشيده‌ و از عذاب‌ خدا جلّ جلاله  و بيم‌ وي‌ هراسان‌ و ترسان‌ مي‌ديدي‌ پس‌ اي‌ انسان‌ غافل‌! تو را چه‌ شده‌ است‌ كه‌ با وجود فهم‌ قرآن‌ و امكان‌ تدبر در آن‌، به‌ اندازه‌اي‌ سنگدل‌ هستي‌ كه‌ از برابر پيامهاي‌ قرآن‌ بي‌تفاوت‌ مي‌گذري‌ «و اين‌ مثلها را براي‌ مردم‌ مي‌زنيم‌ تا آنان‌ بينديشند» در آنچه‌ كه‌ انديشيدن‌ بر آنان‌ واجب‌ است‌، باشد كه‌ از اين‌ موعظه‌ها و اندرزها اثر پذيرفته‌ و از اين‌ هشدارها به خود آيند. همچنين‌ خداوند جلّ جلاله  در آيه‌ (31) از سوره‌ «رعد» فرموده‌ است: (وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى) : «و اگر قرآني‌ بود كه‌ كوهها از هيبت‌ آن‌ به‌ حركت‌ در مي‌آمد و زمين‌مي‌شكافت‌ يا مردگان‌ با آن‌ به‌ سخن‌ در مي‌آمدند (بدون‌ شك‌ آن‌ همين‌ قرآن‌بود)».

در حديث‌ شريف‌ متواتر آمده‌ است: قبل‌ از آن‌كه‌ براي‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم منبر ساخته‌ شود، ايشان‌ در هنگام‌ ايراد خطبه‌ در كنار ستون‌ چوبي‌اي‌ از ستونهاي‌ مسجد مي‌ايستادند پس‌ چون‌ اولين‌ بار منبر نهاده‌ شد و رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند كه‌ برفراز آن‌ خطبه‌ ايراد كنند، از برابر آن‌ ستون‌ گذشتند در اين‌ اثنا از آن‌ ستون‌ ناله‌اي ‌زار برخاست‌ و چنان‌ فغان‌ و مويه‌ مي‌كرد كه‌ كودك‌ فغان‌ و ناله‌ مي‌كند آن‌گاه‌ كه ‌بخواهند او را آرام‌ كنند. فغان‌ و ناله‌ آن‌ ستون‌ بدين‌ سبب‌ بود كه او قبلا مهماندار رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و شنيدار ذكر و وحي‌ الهي‌ بود و اكنون‌ از اين‌ فيض‌ محروم‌ مي‌شد.

مراد آيه‌ كريمه‌، خبر دادن‌ از قساوت‌ دلهاي‌ اين‌ گروه‌ از كفار و درشتي‌ طبايعشان‌ و توبيخ‌ و سرزنش‌ انسان‌ بر عدم‌ خشوع‌ و نيايش‌ در هنگام‌ تلاوت‌ قرآن ‌است‌، گويي‌ حق‌ تعالي‌ به‌ آنان‌ چنين‌ خطاب‌ مي‌كند: اي‌ انسانها! به‌ خود آييد زيرا اگر كوه‌ها امكان‌ شنيدن‌ و فهم‌ كلام‌ الهي‌ را پيدا كنند، از خشيت‌ وي‌ در هم ‌مي‌پاشند پس‌ شما را چه‌ شده‌ است‌ و چه‌قدر سنگدل‌ و گرانجانيد كه‌ از آيات‌ قرآن‌ به‌ خود نمي‌آييد در حالي‌كه‌ هم‌ مي‌شنويد و هم‌ مي‌فهميد؟!

 

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ‏(22)

«اوست‌ خدايي‌ كه‌ غير از او معبودي‌ نيست‌، داناي‌ نهان‌ و آشكار است» يعني: داناي‌ چيزهايي‌ از عوالم‌ غير مرئي‌ و نامحسوس‌ مي‌باشد كه‌ از احساس‌ انسان‌ غايب ‌و ناپيداست‌ و نيز داناي‌ چيزهاي‌ آشكار و پيدا از عوالم‌ محسوس‌ و مشاهده‌ شده ‌است‌. غيب‌ را بر شهادت‌ مقدم‌ گردانيد زيرا غيب‌ در وجود خود متقدم‌ و شهادت ‌متأخر است‌ «اوست‌ بخشاينده‌ مهربان» پس‌ هر كس‌ از چنين‌ اوصافي‌ برخوردار باشد، شايسته‌ آن‌ است‌ كه‌ از وي‌ پروا داشته‌ شود.

 

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ‏(23)

«اوست‌ خدايي‌ كه‌ غير از او معبودي‌ نيست» اين‌ جمله‌ را براي‌ تأكيد و تثبيت‌ معني‌ تكرار نمود «ملك‌ قدوس» است‌. يعني: مالك‌ و متصرف‌ تمام‌ اشياء بوده‌، از هر عيبي‌ پاك‌ و از هر نقصي‌ منزه‌ است‌ «سلام» است‌. يعني: ذاتي‌ است‌ كه‌ از هرگونه‌ نقص‌ و عيبي‌ سالم‌ است‌. يا ذاتي‌ است‌ كه‌ خلق‌ از ظلم‌ و ستم‌ وي‌ به‌سلامت‌ اند «مؤمن» است‌. يعني: ذاتي‌ است‌ كه‌ بندگانش‌ را از ظلم‌ ايمن‌ ساخته ‌و بخشاينده‌ امن‌ و آرامش‌ است‌. يا معني‌ اين‌ است: او تصديق‌ كننده‌ پيامبرانش ‌هست‌ با بخشيدن‌ معجزات‌ به‌ ايشان‌ و تصديق‌كننده‌ مؤمنان‌ است‌ با پاداشي‌ كه‌ به ‌ايشان‌ وعده‌ داده‌ است‌ «مهيمن» است‌. يعني: بر بندگان‌ خود و بر اعمالشان‌ گواه‌ و برآنان‌ ناظر است‌ «عزيز» است‌. يعني: قاهر غالب‌ شكست‌ناپذير است ‌«جبار» است‌. جبروت‌ خداوند جلّ جلاله  ، عظمت وي‌ است‌. به‌قولي‌ جبار: كسي‌ است‌ كه‌ سطوت‌ و غلبه‌ او را كسي‌ تاب‌ آورده‌ نمي‌تواند «متكبر است» يعني: ذاتي ‌است‌ كه‌ از هرگونه‌ نقصي‌ تكبر ورزيده‌ و از هر آنچه‌ كه‌ سزاوار شأن‌ وي‌ نيست‌، بزرگي‌ و برتري‌ جسته‌ است‌. خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ كبر در صفات‌ خداوند جلّ جلاله  مدح‌ و در صفات‌ مخلوقات‌ ذم‌ است‌ چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ قدسي‌ آمده‌ است: «العظمة إزاري‌، والكبرياء ردائي‌، فمن‌ نازعني‌ واحدا منهما عذبته: عظمت‌ ازار من ‌است‌ و كبريا رداي‌ من‌ پس‌ هر كس‌ با من‌ در يكي‌ از آنها كشمكش‌ كند، او را عذاب‌ مي‌كنم‌». «پاك‌ است‌ خداوند از آنچه» مشركان‌ «براي‌ او شريك ‌مي‌انگارند» از زن‌ و فرزند و غيره‌ پس‌ احدي‌ از خلقش‌ در چيزي‌ از صفات ‌الوهيت‌ و ربوبيت‌ با وي‌ مشاركت‌ ندارد.

 

هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏(24)

«اوست‌ الله خالق» يعني: آفريننده‌ اشياء است‌ به‌ اندازه‌ و مقدار متناسب‌ آنها به‌ مقتضاي‌ اراده‌ و مشيت‌ خويش‌ «باري» است‌. يعني: نوپديد آورنده‌، مخترع ‌و ايجادگر اشياء است‌ «مصور» است‌. يعني: ايجادگر صورتها به‌ اشكال‌ و هيأت‌هاي‌ مختلفه‌ است‌ «او راست‌ اسماء حسني» بيان‌ اسماء حسناي‌ الهي‌ در سوره‌ «اعراف/‌180» گذشت‌ و در پايان‌ اين‌ آيه‌ نيز مجددا به‌ نقل‌ رواياتي‌ در باب ‌آنها مي‌پردازيم‌ «آنچه‌ در آسمانها و زمين‌ است‌ براي‌ او تسبيح‌ مي‌گويد» يعني: هرچه‌ در آسمانها و زمين ‌است‌، به‌ زبان‌ حال‌ يا قال‌ به‌ پاكي‌ و تنزيه‌ خداوند  جلّ جلاله  نطق‌مي‌كند «و اوست‌ عزيز» يعني: ذاتي‌ كه‌ هيچ‌ غلبه‌كننده‌اي‌ بر او غالب‌ نمي‌شود «حكيم» است‌ در همه‌ اموري‌ كه‌ به‌ آن‌ حكم‌ مي‌كند. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌ترمذي‌ از ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «همانا براي ‌خداوند متعال‌ نودونه‌ اسم‌ است‌ ـ صد اسم‌ بجز يكي‌ ـ پس‌ هر كس‌ آنها را برشمارد، به‌ بهشت‌ داخل‌ مي‌شود و حق‌ تعالي‌ فرد است‌ و عدد فرد را دوست‌ دارد، اوست‌ الله كه‌ معبودي‌ جز او نيست‌، رحمن‌ و رحيم‌ و ملك‌ و قدوس‌ و سلام‌ و مؤمن‌ و مهيمن‌ و عزيز و جبار و متكبر و خالق‌ و بارء و مصور و غفار و قهار... است‌» و نود و نه‌ اسم‌ حق‌ تعالي‌ را تا به‌ آخر برشمردند. همچنين‌ در حديث‌ شريف‌به‌ روايت‌ ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ گفت: از محبوبم‌ ابوالقاسم‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم راجع‌ به‌ اسم‌ اعظم‌ خداوند جلّ جلاله  سؤال‌ كردم‌، فرمودند: «اي‌ اباهريره‌، بر توست ‌خواندن‌ آخر سوره‌ حشر. آن‌ را بسيار بخوان‌». ابوهريره‌ مي‌گويد: بار ديگر اين ‌سؤال‌ را تكرار كردم‌ و آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم عين‌ اين‌ جواب‌ را بر من‌ تكرار فرمودند. باز هم‌ آن‌ را تكرار كردم‌ و بار ديگر آن‌ را بر من‌ تكرار فرمودند. همچنين‌ درحديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ مالك‌بن‌انس‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «هر كس‌ سوره‌ حشر را بخواند، خداوند گناهان‌ متقدم‌ و متأخر وي‌ رامي‌آمرزد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «ما أصاب‌ عبدا هم‌ ولا حزن‌ فدعا بهذا الدعاء إلا أذهب‌ الله‌ همه‌ وحزنه‌ وأبدله‌ مكانه‌ فرجا: هيچ‌ نگراني‌ و اندوهي‌ به ‌بنده‌اي‌ نمي‌رسد كه‌ آن‌گاه‌ به‌ اين‌ دعا (يعني‌ به‌ اسماي‌ حسني‌ الهي) دعا كند مگر اين‌كه‌ خداوند غم‌ و اندوه‌ وي‌ را از بين‌ برده‌ و به‌ جاي‌ آن‌ به‌ وي‌ گشايشي‌ را عوض‌ مي‌دهد». همچنين‌ براء رضی الله عنه از علي‌ رضی الله عنه روايت‌ مي‌كند كه‌ فرمود: «اي‌ براء! چون‌ خواستي‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ را با اسم‌ اعظمش‌ بخواني‌ پس‌ ده‌ آيه‌ اول‌ سوره‌ (حديد) و نيز آخر سوره‌ (حشر) را بخوان‌، سپس‌ بگو: اي‌ آن‌كه‌ تو اين‌چنين‌ هستي‌ وكسي‌ غير از تو بر اين‌ اسما و اوصاف‌ نيست‌، از تو مي‌خواهم‌ كه‌ براي‌ من‌ چنين‌ و چنان‌ كني‌ (يعني‌ حاجت‌ خود را مطرح‌ كن). اي‌ براء! به‌ خداي‌ متعال‌ سوگند مي‌خورم‌ كه‌ در آن‌ صورت‌ اگر عليه‌ من‌ هم‌ دعا كني‌، به‌ زمين‌ فروبرده‌ خواهم‌ شد». ديلمي‌ از علي‌ و ابن‌ مسعود رضي‌الله عنهما روايت‌ مي‌كند كه‌ فرموده‌ حق‌ تعالي‌ (لَوْ أَنزَلْنَا) تا آخر سوره‌، دعاي‌ درد سر است‌.

 

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره