تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره حدید ﴾
مدني است و داراي 29 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره بدان جهت «حديد» ناميده شد كه در آيه 25 ازآن به منافع حديد (آهن) و اهميتي كه اين عنصر در مدنيت و عمران دارد، توجه داده شده است. و چنانكه قرطبي گفته است؛ اين سوره از نظر جمهور مفسران مدني است و قولي كه ميگويد: اين سوره مكي است، ضعيف است.
فضيلت آن: در حديث شريف به روايت عرباضبنساريه رضی الله عنه آمده است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم قبل از آنكه بخوابند، سورههاي «مسبحات»[1] را ميخواندند وفرمودند: «بيگمان در مسبحات آيهاي است كه بهتر از هزار آيه است». و آن عبارت از اين فرموده حق تعالي است: (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ )» «حديد/3».
محور اين سوره دعوت از جامعه اسلامي به سوي تثبيت حقيقت ايمان در وجود خود با همه مظاهر آن و با ايثار و اخلاص است.
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1)
«تسبيح گفت خداوند را هرآنچه كه در آسمانها و زمين است» يعني: همه چيز در آسمانها و زمين حق تعالي را به پاكي ياد كرد و تمجيد گفت، يا به زبان قال؛ مانند تسبيحگفتن فرشتگان و انس و جن، يا به زبان حال؛ مانند تسبيح گفتن ديگر موجودات زيرا هر موجودي بر وجود آفريننده حكيم دلالت ميكند. بهقولي: همه موجودات به طور حقيقي به تسبيحگفتن آفريننده متعال ناطق اند ولي ما انسانها تسبيحگفتن آنها را نميفهميم. شايان ذكر است كه در قرآن كريم از تسبيحگفتن براي خداوند جلّ جلاله به صيغههاي امر، ماضي، مضارع و مصدر تعبير شده است: صيغه امر؛ مانند (سبح) در آخر سوره قبل (واقعه). صيغه ماضي؛ مانند (سبح) در اول سوره «اعلي»، اين سوره و سورههاي «حشر» و «صف». صيغه مضارع (يسبح)؛ مانند سورههاي «جمعه» و «تغابن» و صيغه مصدر؛ مانند اول سوره «اسراء» كه به لفظ «سبحان» آمده است. البته تنوع و تعدد تسبيح گفتن براي حق تعالي به همه صيغهها كه شامل همه زمانها ميشود، بر اين حقيقت دلالت دارد كه حق تعالي از سوي هر چيز و در هر حال سزاوار تسبيح است و اين استحقاق او هميشگي و مستمر ميباشد «و اوست عزيز» يعني: قادر، غالب وپيروزمند «حكيم» كه افعالش همه بر اساس حكمت و صواب استوار است.
لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (2)
«او راست فرمانروايي آسمانها و زمين» پس به يگانگي در آنها تصرف ميكند و امر و تصرف كس ديگري در آنها نافذ نيست و اين است سبب تسبيح گفتن آنها براي او «زنده ميكند و ميميراند» زندگان را در دنيا زنده ميكند و ميميراند و مردگان را براي رستاخيز زنده ميكند «و او بر هر چيز تواناست» پس هيچ چيز او را عاجز نميگرداند و هر چه كه بخواهد ميشود و هر چه كه نخواهد نميشود.
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (3)
«اوست اول» قبل از هر چيز «و اوست آخر» بعد از همه چيز. يعني: او بعد از فناي خلقش باقي است و بر او فنا و نيستي عارض نميشود «و اوست ظاهر» يعني: غالب و برتر بر همه چيز كه وجودش نمايان است زيرا نشانههاي بسياري بر اين وجود مطلق دلالت ميكنند «و اوست باطن» يعني: دانا به آنچه پنهان است. يا معني اين است: اوست پنهان از ديدگان. يا حقيقت ذاتش پنهان است پس عقلها و حاسهها به او احاطه نميكنند لذا او به آثار و افعال خويش آشكار و به ذات خويش پنهان است «و او به همه چيز داناست» پس چيزي از دانستنيها از ساحت علمش بيرون نيست. در حديث شريف به روايت ابنابيشيبه، مسلم و ترمذي از ابيهريره رضی الله عنه آمده است كه فرمود: فاطمه رضي الله عنها نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد واز ايشان براي خود خدمتكاري ميطلبيد پس به او فرمودند: «قولي: اللهم ربنا وربكل شي، منزل التوراة والإنجيل والفرقان فالق الحب والنوي، أعوذ بك من كل شي أنت آخذ بناصيته، أنت الأول فليس قبلك شيء وأنت الآخر فليس بعدك شيء وأنت الظاهر فليس فوقك شيء، وأنت الباطن فليس دونك شيء، اقض عنا الدين، واغننا من الفقر: اي فاطمه! بگو: بارخدايا! اي پروردگار ما و پروردگار همه چيز! اي فرودآورنده تورات و انجيل و فرقان! اي شكافنده دانهها و هستهها! پناه ميبرم به تو از شر همه چيزي كه تو گيرنده موي پيشاني آن هستي (يعني تحت قبضه وتصرف توست) تويي اول؛ پس قبل از تو چيزي نيست و تويي آخر؛ پس بعد از تو چيزي نيست و تويي ظاهر؛ پس فوق تو چيزي نيست و تويي باطن؛ پس وراي تو چيزي نيست، بپرداز از ما وام را و ما را از فقر بينياز كن».
هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (4)
«اوست آنكه آسمانها و زمين را در شش روز» يعني: در شش طور از اطوار مختلف «آفريد» و البته او قادر است كه آنها را در يك لحظه بيافريند ولي اينعدد را بهكار گرفت تا تأني و تأمل در امور را به بندگانش بياموزد «سپس بر عرش استوا يافت» به چنان استوايي كه سزاوار جناب اوست. اين رأي سلف در باب استوا بر عرش است و اين رأي به احتياط اولي است اما خلف، استوا را به تدبير حق تعالي و استيلايش بر كليدهاي امور و سلطه وي بر همه چيز تأويل ميكنند «آنچه را كه به زمين وارد ميشود» از باران و غير آن «ميداند و آنچه را كه از آنبيرون ميآيد» از ارواح، فرشتگان، ماهوارهها، سفينههاي فضايي، نباتات و غيره نيز ميداند «و آنچه را از آسمان فرود ميآيد» از باران و غيره «و آنچه را در آن بالا ميرود» يعني: آنچه را بهسوي آن بالا ميرود؛ از فرشتگان، اعمال، ارواح بندگان، دعاها، بخارهاي متصاعد و مانند اينها را نيز ميداند پس ذرهاي از علم وي پنهان نيست. در حديث شريف آمده است: «عمل شب قبل از عمل روز و عمل روز قبل از عمل شب بهسوي خداوند متعال بالا برده ميشود». «و او با شماست» به قدرت، سلطه و علم خويش «هر جا كه باشيد» يعني: در هر جايي از زمين و ماحول و اندرون آن اعم از خشكه و دريا و فضا كه بگرديد. ابوحيان ميگويد: «اين آيهاي است كه امت اسلام بر تأويل آن و اينكه بر ظاهر خود حمل نميشود، اجماع دارند». يعني: اين آيه بر معيت و همراهي حق تعالي با ذات خود از نظير حيز و مكان حمل نميشود و «معيت» وي به حضور علم، قدرت و ارادهاش تأويل ميشود. پس اين آيه حجت است عليه كساني كه تأويل را در آيات ديگري كه جاري مجراي اين آيه است و در آنها نيز حمل معاني بر ظاهر آنها مستحيل ميباشد، جايز نميدانند «و خداوند به آنچه ميكنيد بيناست» پس چيزي از اعمالتان بر او پنهان نميماند.
لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (5)
«فرمانروايي آسمانها و زمين او راست» اين تكرار براي تأكيد است «و كارها بهسوي خداوند بازگردانيده ميشود» نه بهسوي غير وي.
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (6)
آن گاه خداوند متعال بار ديگر بر مالكيت خود دليل آورده و ميفرمايد: «شب را در روز در ميآورد و روز را در شب در ميآورد» با كاستن از يكي و افزودن در ديگري پس با افزودن در زمان شب از زمان روز ميكاهد و باز برعكس در زمان روز افزوده و از زمان شب ميكاهد، آن هم با دقيقترين برنامه و نظام، بهگونهاي كه منافع و مصالح ساكنان كره زمين تأمين گردد. تفسير نظير آن در سوره «آلعمران/27» نيز گذشت. «و او به راز سينهها داناست» يعني: رازها و اسرار نهانياي كه سينهها در خود مخفي ميدارند، بر حق تعالي پنهان نميماند.
اين آيات بيانگر موجبات تسبيح و تنزيه حق تعالي از هر آنچه كه سزاوار شأن وي نيست و برانگيزاننده بندگان به تأمل در ملكوت خداوند جلّ جلاله و شكرگزاري نعمتهاي وي است.
آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ(7)
«به خداوند و پيامبرش ايمان بياوريد» يعني: يگانگي خداوند جلّ جلاله و صحت رسالت پيامبرش حضرت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم را تصديق كنيد و بر اين تصديق و باور مداومت ورزيد «و از آنچه كه شما را در آن جانشين ساخته است انفاق كنيد» يعني: از آنچه كه خداوند جلّ جلاله شما را جانشين تصرف در آن ساخته است ـ در حالي كه مالك حقيقي آن نيستيد ـ در زكات فرض و صدقات داوطلبانه ديگر انفاق و بخشش كنيد زيرا مال؛ مال خداوند جلّ جلاله و بندگان؛ جانشينان او در اموالش هستند پس بر آنان است كه مال او را در اموري مصرفكنند كه او خود ميپسندد. بهقولي معني اين است : خداوند جلّ جلاله شما را جانشين كساني كرده است كه قبل از شما ميزيستهاند و شما از آنان ميراث ميبريد چنان كه باز به زودي اين اموال بهغير شما از كساني منتقل خواهد شد كه از شما ميراث ميبرند پس در انفاق اموال بخل نورزيد. در حديث شريف به روايت عبدالله بنشخير رضی الله عنه آمده است كهرسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «الهاكم التكاثر، يقول ابن آدم؛ مالي مالي، وهل لك من مالك إلا ما أكلت فأفنيت، أو لبست فأبليت، أو تصدقت فأبقيت: فزون طلبي شما را غافل ساخت؛ فرزند آدم ميگويد: مال من! مال من! و مگر تو را از مالت جز آن چيزي است كه خوردهاي و فنايش كردهاي، يا پوشيدهاي و كهنهاش ساختهاي، يا صدقه دادهاي و (براي آخرت خويش) باقي گذاشتهاي؟». «پس كساني از شما كه ايمان آوردهاند و انفاق كردهاند براي ايشان است مزدي بزرگ» يعني: كساني كه در ميان ايمان به خدا و رسولش و انفاق در راه وي جمع كردهاند، برايشان پاداشي است بزرگ كه همانا بهشت برين است.
در بيان سبب نزول روايت شده است كه اين آيه درباره غزوه تبوك و انفاق در آن نازل شد.
وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِيثَاقَكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (8)
«و شما را چه شده است كه به خداوند ايمان نميآوريد» يعني: كدامين عذر و چه مانعي شما را از ايمان آوردن باز ميدارد؟ «حال آنكه پيامبر شما را دعوت ميكند كه به پروردگارتان ايمان آوريد» و شما را به اين حقيقت متنبه و متوجه كرده و بر شما كتابي را ميخواند كه به برهانها و حجتها گوياست؟ پس تمام علل و عوامل عدم ايمان از سر راه شما برداشته شده است «و اگر مؤمن هستيد» به ميثاقي كه از شما گرفته شده است؛ «به راستي از شما ميثاقتان را گرفته است» يعني: حال آنكه خداوند جلّ جلاله از شما بر ايمان پيمان گرفت آن گاه كه شما را از پشت پدرتان آدمعلیه السلام بيرون آورد، كه اين عهد و پيمان به عهد «الست» معروف است. يا حق تعالي با ادلهاي كه براي شما برپا كرده، از شما پيمان گرفته است كه اين ادله دال بر توحيد و وجوب ايمانند. يا پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم از شما به ايمان آوردن پيمان گرفته است ـ و اين تفسير ابنكثير از جمله اخير است. در حديث شريف به روايت بخاري آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به يارانشان گفتند: «نزد شما ايمان كدام مؤمنان دوست داشتهتر و دلپسندتر است؟ گفتند: ايمان فرشتگان. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: آنان را چه شده است كه ايمان نياورند درحاليكه نزد پروردگارشانند؟ گفتند: پس ايمان انبيا علیهم السلام . رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: و چرا آنان ايمان نياورند در حالي كه وحي بر ايشان نازل ميشود؟ گفتند: پس (اين مؤمنان محبوب الايمان) خود ما هستيم. رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: و چرا شما ايمان نياوريد درحاليكه من در ميان شما هستم؟ بدانيد كه شگرفترين و محبوبترين مؤمنان از نظر ايمان، قومي هستند كه بعد از شما ميآيند (زيرا آنها) صحيفههايي را مييابند و به آنچه كه در آنهاست ايمان ميآورند».
هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ (9)
«اوست آنكه بر بنده خود آيات بينات را» يعني: آيات واضح و آشكار را كه عبارت از آيات قرآن است «فروميفرستد» بهقولي: مراد از آيات، معجزات است كه قرآن بزرگترين آنهاست «تا شما را از تاريكيها بهسوي نور بيرون آورد» يعني: حق تعالي آيات بينات خود را فروميفرستد تا شما را با اين آيات از تاريكيهاي شرك بهسوي نور ايمان بيرون آورد. يا تا پيامبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم شما را با اين آيات، يا بهوسيله دعوت خود از تاريكيهاي شرك بهسوي نور ايمان بيرون آورد «و بيگمان خداوند بر شما رئوف رحيم است» يعني: او به شما بسيار با رأفت و نهايت مهربان است، از آنجا كه كتابهاي خويش را فرود آورد و پيامبرانش را براي هدايت بندگانش برانگيخت و به صرف حجتهاي عقلياي كه در امكان و دسترس هر بشري هست، اكتفا نكرد پس رأفت و رحمتي كاملتر و بليغتر از اين وجود ندارد.
وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (10)
«و شما را چه شده است كه در راه خدا انفاق نميكنيد» يعني: كدام عذر و چه مانعي شما را از انفاق در جهاد براي برتري دين خدا جلّ جلاله باز ميدارد؛ «و حال آنكه ميراث آسمانها و زمين به الله تعلق دارد؟» يعني: حال آنكه شما نابود ميشويد، عالم سراسر منقرض ميگردد و همه آنچه كه در آسمانها و زمين است همچون بازگشت ميراث بهسوي وارث بهسوي خداي سبحان باز ميگردد و چيزي از آن براي شما باقي نميماند پس هرگاه قضيه چنين است، در اين صورت انفاق شما در راهي كه عوض ماندگاري از خود ـ مانند ثواب و پاداش الهي ـ بهجا ميگذارد سزاوارتر است «و كساني از شما كه پيش از فتح انفاق و جهاد كردهاند يكسان نيستند» با كساني كه بعد از فتح انفاق و جهاد كردهاند «آنان از حيث درجه بزرگتر از كسانياند كه بعد از آن انفاق و جهاد كردهاند» مراد از فتح: فتح مكه است زيرا قبل از فتح مكه نياز مسلمانان به انفاق مال بيشتر بود چرا كه ايشان از نظر تعداد كمتر و از نظر نيرو ضعيفتر بودند و مال اندكي مييافتند كه آن را در راه خدا جلّ جلاله ايثار كنند. البته بذل و انفاق جان كه همانا قتال و جهاد در راه خدا جلّ جلاله است، نهاييترين پايه جود و سخا ميباشد. در حديث شريف به روايت امام احمد از انس رضی الله عنه آمده است كه فرمود: خالدبن وليد و عبدالرحمنبنعوف رضي الله عنهما با هم مشاجره كردند؛ خالد به عبدالرحمن گفت: شما به خاطر ايامي كه بر اسلام سبقت جستهايد بر ما دراز دستي و برتريجويي ميكنيد؟ پس چون اين خبر به رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم رسيد، فرمودند: «دعوا لي أصحابي، فوالذي نفسي بيده لو أنفقتم مثل أحد، أو مثل الجبال ذهبا، ما بلغتم أعمالهم: اصحابم را به من واگذاريد (و از كشمكش و رقابت با آنان دست برداريد) زيرا سوگند به ذاتي كه جانم در يد اوست، اگر شما به مانند كوه احد يا مانند كوهها از طلا انفاق كنيد، به پايه اعمال آنان نميرسيد». «و خداوند هر يك» از دو گروه ياد شده «را وعده نيكي داده است» كه همانا نيل به بهشت ـ با تفاوت درجاتشان در آن ـ است «و خداوند به آنچه ميكنيد آگاه است» پس شما را به اندازه اعمالتان جزا ميدهد.
مفسران در بيان سبب نزول روايت كردهاند : اين آيه درباره ابوبكر صديق رضی الله عنه نازل شد كه مال خويش را قبل از فتح مكه بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم انفاق كرد و خداوند جلّ جلاله به او از طريق وحي سلام فرستاد زيرا نقل است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به وي فرمودند: «اين جبرئيل است كه از سوي خداي سبحان بر تو سلام ميگويد و پروردگارت به تو ميفرمايد: آيا از من در اين فقر خويش راضي هستي يا ناراض؟» پس ابوبكر رضی الله عنه گريست و گفت: آيا بر پروردگارم خشمگين ميشوم؟! من از پروردگارم راضي هستم، من از پروردگارم راضي هستم. ابنمسعود رضی الله عنه ميگويد: «اولين كساني كه اسلام را به شمشير خود پيروز كردند، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و ابوبكر بودند زيرا او اولين كسي بود كه بر ايشان انفاق كرد». شايان ذكر است كه عدم برابري ميان دو گروه ياد شده هم در احكام دين و هم در مراتب دنياست چنانكه عائشه رضيالله عنها فرمود: «رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به ما دستور دادند كه مردم را در جايگاهها و مراتبشان فرود آوريم». يعني آنان را به قدر فضل و منزلتشان حرمت گذاريم. شايان ذكر است كه بزرگترين جايگاهها از روي مرتبت، امامت نماز است زيرا در حديث شريف آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در بيماريشان فرمودند: «به ابوبكر بگوييد كه بايد براي مردم نماز اقامه كند».
مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (11)
آن گاه خداي عزوجل مؤمنان را به انفاق مال برانگيخته و ميفرمايد : «كيست آن كس كه به خدا وامي نيكو دهد» يعني: كيست آن كس كه مالش را در راه خدا جلّ جلاله انفاق كند بدان اميد كه حق تعالي برايش در قبال آن عوض عطا كند لذا او مانند كسي است كه به خدا جلّ جلاله وامي نيكو ميدهد يعني هدفش از آن انفاق، كسب رضاي خداوند جلّ جلاله از روي اخلاص و با ميل قلبي تمام بدون هيچ منت و آزاري است در حالي كه خاطرش نيز به دادن آن خوش است. شايان ذكر است كه اين وام، به «قرض الحسنه» معروف ميباشد «تا آن را برايش دو چندان گرداند و او راپاداشي است بزرگ و ارجمند» كه همانا بهشت ميباشد؟ دو چندان كردن در اينجا همانا پاداش دادن يك حسنه از ده برابر تا هفتصد برابر آن ـ بنابر اختلاف احوال، اشخاص و اوقات ـ است. در حديث شريف به روايت عبدالله بنمسعود رضی الله عنه آمده است كه فرمود: «چون اين آيه نازل شد، ابوالدحداح انصاري گفت: يا رسولالله! آيا واقعا خداي متعال از ما وام ميخواهد؟ رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: آري اي ابوالدحداح! گفت: پس اي رسول خدا! دستتان را به من بدهيد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دست خود را به وي دادند. گفت: اينك من باغم را به پروردگارم به قرض دادم». شايان ذكر است كه باغ ابوالدحداح باغ بزرگي بود كه ششصد اصله درخت خرما داشت و همسرش امالدحداح و خانوادهاش نيز در اندورن آن باغ بهسر ميبردند پس بيدرنگ به باغ آمد و به همسرش گفت: «اي ام الدحداح! از باغ بيرون آي زيرا من آن را براي پروردگارم به قرض دادم».
يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (12)
«آن روز كه مردان و زنان مؤمن را ميبيني كه نور ايشان ميشتابد» نور ايشان، همانا روشنياي است كه آن را ميبينند. آري! اين نور ميشتابد «پيشاپيش ايشان» مراد از آن: نوري است كه در روز قيامت پيشاپيششان بر صراط قرار دارد و چون از عرصات قيامت بهسوي بهشت ميروند همراه با ايشان به جلو ميشتابد «و» ميشتابد «در سمت راست ايشان» به سبب اينكه نامههاي اعمالشان بهدست راست ايشان داده شده است. چنانكه ابنمسعود رضی الله عنه در تفسير اين آيه گفته است: «مردم به اندازه اعمال خود بر صراط حركت ميكنند و به جلو ميروند پس نور برخي از آنان در بزرگي و جلوهگري خود مانند كوه است و نور برخي ديگر مانند درخت خرماست و نور برخي ديگر در حد و حجم يك شخص ايستاده است و پايينترينشان از نظر نور كسي است كه نورش در انگشت ابهامش قرار دارد پس گاهي روشن ميشود و گاهي خاموش». قتاده روايت ميكند كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در حديث شريف فرمودند: «از مؤمنان كسانياند كه نورشان از مدينه تا عدن و صنعاء را روشن ميكند و اين نور (نسبت به مراتب افراد) همينطور (مرتبه به مرتبه) پايين ميآيد تا بدانجا كه از مؤمنان كسي است كه نورش فقط جاي هر دو پايش را روشن ميسازد». «امروز شما را مژده باد به باغهايي كه از فرودست آن جويباران جاري است و در آنها جاودان هستيد» اين سخن به عنوان مژده و بشارت و گراميداشت از سوي فرشتگان به ايشان گفته ميشود «اين» نور و بشارت «همان رستگاري بزرگ است» كه حد و اندازه آن در تحت حصر و حيطه مقدار نگنجد تا بدانجا كه گويي غير از آن ديگر هيچ رستگارياي نيست و ما سواي آن هيچ قدر و قيمت و اعتباري ندارد. آري! چه رستگارياي بزرگتر از ورود بهبهشت است؟ البته سياق آيات ميرساند كه اين مژدهها همه براي انفاقكنندگان در راه خدا جلّ جلاله است.
يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ (13)
«آن روز مردان منافق و زنان منافق به مؤمنان» انفاقكننده در راه خدا جلّ جلاله «ميگويند: به خاطر ما درنگ كنيد» يعني: منتظر ما بمانيد. اين سخن را هنگامي ميگويند كه مؤمنان را ميبينند كه در پرتو نور خود به شتاب تمام بهسوي بهشت برده ميشوند. آري! به بهشتيان ميگويند: منتظر ما بمانيد «تا از نورتان روشني برگيريم» زيرا منافقان خود نوري به همراه ندارند و در تاريكي بهسر ميبرند پس از مؤمنان ميخواهند تا در پرتو انوارشان از ظلمات رهايي يابند «گفته ميشود» به آنان از باب استهزا و تمسخر؛ و گوينده فرشتگان يا مؤمنانند: «بازپس برگرديد و نوري درخواست كنيد» يعني: بهسوي دنيا باز گرديد و در آن نور را به همان وسيلهاي كه ما دريافتهايم ـ يعني با ايمان و اعمال شايسته ـ جويا شويد، يا بهسوي موقف و عرصه محشر باز گرديد، همانجا كه اين نور را به ما دادند «آنگاه ميان آنها» يعني: در ميان مؤمنان و منافقان «ديواري زده ميشود» كه اين ديوار در ميان بهشت و دوزخ حائل است. به قولي: اين همان ديوار «اعراف» است «كه آن را دروازهاي است» و مؤمنان از آن داخل ميشوند «اندرون آن ديوار رحمت است» يعني: باطن آن ديوار يا آن دروازه، همان جهتي است كه به بهشت پيوسته است و در آن رحمت يعني نعمتهاي بهشت قرار دارد «و بيرون آن ديوار» همان جهتي است كه به دوزخ پيوسته است لذا «روي به عذاب» جهنم «دارد».
يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاء أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14)
«آنان را ندا دهند كه مگر ما با شما نبوديم؟» يعني: منافقان مؤمنان را ندا داده وبه ايشان ميگويند: آيا ما در دنيا با شما همراه و موافق نبوديم، در مساجد شما نماز نميگزارديم و مانند شما به اعمال اسلام عمل نميكرديم؟ «ميگويند چرا» يعني: آري! شما در ظاهر امر با ما بوديد «ولي شما خود را در بلا افگنديد» وهلاك كرديد؛ با نفاق و پنهان داشتن كفر، يا با لذات و شهوات «و چشم به راه» حوادث بد روزگار «بوديد» در باره محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم و همراهان مؤمن ايشان. بهقولي معني اين است: شما توبه را واپس افگنده و آن را به آينده موكول كرديد «و ترديد آورديد» در امر دين پس آنچه را كه از قرآن نازل شده است تصديق نكرديدو به معجزات آشكار ايمان نياورديد «و آرزوها» ي باطلي كه از جمله آنها همان انتظار كشيدنهاي بيجاي شما بود؛ «شما را غره كرد» يعني: طول امل و درازي آرزوهاي دنيا شما را فريفته كرد «تا آنكه فرمان الهي» يعني: مرگ «در رسيد» قتاده ميگويد: مراد از فرمان الهي، افگندنشان در آتش دوزخ است «و فريبكار شما را در باره خدا بفريفت» يعني: شيطان شما را فريب داد و در نتيجه، خدا جلّ جلاله را چنانكه بايد قدر نگذاشتيد، حق و حرمت او را بهجا نياورديد، به قدرت وي برخويش پي نبرديد و پنداشتيد كه او بسياري از آنچه را كه شما انجام ميدهيد، نميداند.
فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (15)
«پس امروز از شما» منافقان «فديهاي گرفته نميشود» كه آن را بلاگردان و بدل خويش از افتادن در دوزخ گردانيد «و نه» فديه گرفته ميشود «از كساني كه كافر شدند» به خداوند جلّ جلاله در آشكار و نهان و همانند شما كفر را پنهان نداشتند «مأواي شما آتش است» يعني: منزل و مأواي شما كه بهسوي آن جاي ميگيريد، آتش دوزخ است «همان آتش مولاي شماست» يعني: همان آتش از هر منزل ديگري براي شما سزاوارتر و اولي است «و چه بد بازگشتگاهي است» آتش دوزخ كه سرانجام به آن پيوستيد. گويي سياق قرآني ميگويد: اي مؤمنان! با انفاق در راه خدا جلّ جلاله به وي وام دهيد تا در روزي كه از كافران و منافقان فديه و عوضي پذيرفته نميشود، نور خويش را برگرفته و خود را نجات دهيد و پاداشهايتان را دريافت داريد.
أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ (16)
«آيا براي كساني كه ايمان آوردهاند، هنگام آن نرسيده كه دلهايشان به ياد خدا خاشع گردد» يعني: آيا وقت خشوع و نيايش دلهايشان فرانرسيده است؟ به راستي سزاوار است كه ياد خداوند جلّ جلاله در مؤمنان خشوع و رقتي بر جاي گذارد و آنان مانند كساني نباشند كه دلهايشان به ياد خدا جلّ جلاله و ذكر حق نرم و خاشع نميشود. حسن ميگويد: «خداي عزوجل مؤمنان صدر اسلام را ـ درحاليكه محبوبترين خلق بهسوي وياند ـ كند و كاهل مييابد پس حال ما چگونه خواهد بود؟». «و» آيا وقت آن نرسيده است كه دلهايشان نرم شود براي «آنچه كه از حق» يعني: از قرآن «نازل شده است؟» پاسخ اين است كه چرا؛ وقت آن رسيده استكه دلهاي مؤمنان به ياد خدا جلّ جلاله و با به يادآوردن قرآن خاشع و نرم شود «و» آيا وقت آن نرسيده است كه مؤمنان «مانند كساني نباشند كه پيش از اين به آنان كتاب داده شده است؟» يعني: مانند يهود و نصاري نباشند كه قبل از نزول قرآن، تورات و انجيل به آنان داده شد «پس مدت بر آنان دراز گشت» يعني: زمان فترت در ميان آنان و ميان پيامبرانشان به درازا كشيد «آن گاه دلهايشان» به سبب اين فاصله زماني و پايبندشدنشان به شهوات «سخت شد» تا بدانجا كه خواندن كلام الهي هيچ تأثيري در آنان نميكرد و جان و روانشان را به تكان وا نميداشت؟ بنابراين، خداي سبحان امت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم را نهي ميكند از اينكه مانند آنان باشند «و بسياري از آنان فاسقاند» يعني: از حدود دين خويش خارج و مخالف اوامر و نواهي حق تعالي ميباشند؟ پاسخ اين است كه چرا؛ بيگمان وقت آن رسيده است كه دلهاي مؤمنان به ياد خداوند جلّ جلاله خاشع شود.
ابنابي شيبه در بيان سبب نزول روايت كرده است: در ميان اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مزاح و شوخي و بذلهگويي شايع گشته بود پس اين آيه نازل شد. ابنمبارك به نقل از اعمش ميگويد: «چون اصحاب رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به مدينه آمدند و بعد از سختي و تنگدستياي كه در آن قرار داشتند به عيش و عشرتي رسيدند، گو اينكه قدري سست و كاهل و كم تأثر شدند، همان بود كه اين آيه نازل شد». ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «در رأس سيزده سال از نزول قرآن مورد سرزنش قرار گرفتيم».
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (17)
«بدانيد» اي مؤمنان ياد شده در آيه قبل «كه خداوند زمين را پس از مرگ آن زنده ميكند» پس همو قادر است كه اجسام را نيز پس از مرگ آنها زنده گرداند، دلها را پس از سختي آنها نرم گرداند، حيرتزدگان را پس از سردرگمي آنها به راه آورد و سختيها را پس از شدتها به گشايش بپيونداند پس چنانكه او زمينمرده خشك بيحاصل را با باران فروريزان زنده ميگرداند، همينگونه دلهاي سخت را با براهين قرآن به نرمي و خشوع وا ميدارد «به راستي كه آيات را براي شما به روشني بيان كردهايم» و از جمله اين آيات را «باشد كه تعقل كنيد» يعني: تا اندرزها و موعظههايي را كه اين آيات متضمن آن است، دريابيد و تعقل كنيد و در نتيجه به موجب آن عمل كنيد. بنابراين، اي انسان! اگر تو دل سختيداري، نااميد نشو، بهسوي خدا جلّ جلاله روي آور و بدان كه او دل مرده تو را زنده ميگرداند.
إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ (18)
«بيگمان مردان صدقهدهنده و زنان صدقهدهنده» مصدقين: در اصل متصدقين است و تا در صاد ادغام شده، همينطور مصدقات كه در اصل متصدقات است «و كساني كه قرض دادهاند به الله قرض نيك» قرضالحسنه: عبارت است از صدقه و انفاق در راه خدا جلّ جلاله همراه با خلوص نيت و چشمداشت مزد و پاداش الهي، بدون منت و آزار و انتظار پاداش از شخص نيازمند صدقهگيرنده. آري! اينان «مضاعف شود ايشان را» ثواب و پاداششان به مراتب بسيار «و براي آنان پاداشي ارجمند است» كه همانا بهشت ميباشد. مضاعفكردن پاداش در اينجا به اين معنياست كه: يك حسنه از ده برابر تا هفتصد برابر و بيشتر از آن مضاعف ميشود.
وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (19)
«و كساني كه به خدا و پيامبرانش ايمان آوردهاند آن گروه ايشانند صديقان» مجاهد ميگويد: «هر كسي كه به خدا و رسولش ايمان آورده، صديق است». بهقولي: صديقان كسانياند كه در رسالت پيامبران علیهم السلام شك نكردهاند، آن گاه كه خبر رسالت خود را به آنها دادهاند بلكه ايشان را به طور كامل تصديق كردهاند «وشهيدان نزد پروردگارشانند» يعني: شهيدان راه خدا جلّ جلاله نزد وي به علو و برتري درجه نايل ميگردند. در حديث شريف آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم خطاب به يارانشان فرمودند: «شما در ميان خود چه كسي را شهيد ميشماريد؟ اصحابگفتند: كشتهگان راه خدا جلّ جلاله را. فرمودند: پس در اين صورت شهداي امت من اندكاند، نه! بلكه كشته شده شهيد است، كسي كه به آفت شكم ميميرد نيز شهيد است و كسي كه به بيماري طاعون ميميرد نيز شهيد است ...» تا پايان حديث. البته اين گروه شهداي آخرتاند كه برايشان پاداشي است مخصوص «براي ايشان است مزد ايشان و نور ايشان» يعني: هر يك از دو گروه صديقان و شهيدان از اجر و نوري برخودارند كه برايشان وعده داده شده است، همان نوري كه پيشاپيش آنان ميشتابد «و كساني كه كافر شدند و آيات ما را دروغ شمردند» يعني: در ميان كفر و تكذيب آيات ما جمع كردند؛ «آن گروه اهل دوزخاند» و به وسيله آن عذاب ميشوند، نه برايشان اجري است و نه نوري بلكه برايشان عذابي پايدار و ظلمتي هميشگي و ماندگار است. بيضاوي ميگويد: «اين آيه دليل بر آن است كه جاودانگي در دوزخ مخصوص كفار ميباشد و تركيب آيه از اين اختصاص خبر ميدهد زيرا صحبت و مصاحبت در (اصحاب الجحيم) بر ملازمت و پيوستهگي دائمي آنها به دوزخ دلالت ميكند».
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَكُونُ حُطَاماً وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ (20)
«بدانيد كه در حقيقت زندگاني دنيا لعب و لهو است» لعب: بازي و بيهودهكاري است كه خلاف جدي بودن ميباشد. لهو: هر چيزي است كه به وسيله آن سرگرمي حاصل شود و سپس از بين برود. بهقولي: لعب؛ برگرفتن اموال و لهو: سرگرمي به زنان است «و» همانا زندگاني دنيا كه در آن هيچ عملي براي آخرت انجام نگيرد «زينت است» زينت: آراسته كردن خويش به بهرههاي دنيا مانند مناصب بلندپايه، وسايل سواري باشكوه و گران قيمت، منازل برافراشته و عالي و لباسهاي فاخر است «و» همانا زندگاني دنيا «تفاخر است در ميان شما» كه برخي از شما بر برخي ديگر بدان فخر ميفروشيد و خودآرايي و خودستايي ميكنيد. يا معني اين است: شما با خلقت استوار و نيروي بدني خويش و آنچه كه از بهرههاي دنيا به دست آوردهايد، فخرفروشي ميكنيد. بهقولي: مراد فخر كردن به نسبها وحسبها است چنانكه اعراب به نسب و حسب فخر ميكردند «و» همانا زندگاني دنيا «افزونطلبي در اموال و اولاد است» يعني: مباهات كردن به كثرت اموال و اولاد است. نسفي ميگويد: «لعب؛ مانند بازي كودكان است و لهو؛ مانند سرگرمي جوانان، زينت؛ مانند آرايش زنان، تفاخر؛ مانند فخرفروشي اقران و تكاثر؛ مانند افزونطلبي دهقان». ابنكثير ميگويد: «يعني حاصل كار دنيا نزد دنياگرايان همينها است».
«همانند باراني كه كشاورزان را رستني آن به شگفت آورد» يعني: دنيا در خوشآيند بودن براي شما و سپس نابودي سريع خود مانند باراني است كه كشاورزان را خوش ميآيد زيرا به سبب آن گياهان رشد ميكنند. مراد از «كفار» در اينجا «زارعان» و كشاورزانند زيرا كفر به معني پوشانيدن است و كشاورزان نيز بذر را پنهان كرده و آن را با خاك ميپوشانند «سپس خشك شود» آن گياه و بعد از سبزي و خرمي خويش پژمرده شود «پس آن را زرد شده بيني، باز درهمشكسته گردد» يعني: بعد از خشك شدن، خردوريز و پاشان و پريشان گردد. پس همچنين است حقارت دنيا و سرعت زوال آن بر افراد و جامعهها چه بعد از خرمي وسرسبزياي كه داشته است، به سرعت رو به فنا ميگذارد و هر كس را چند روزي بهجت اوست «و در آخرت عذابي است سخت» براي دشمنان خدا جلّ جلاله «و نيز آمرزشي است از جانب خداوند و خشنودياي است» براي دوستان و اهل طاعتش؛ پس حال و مال آخرت يا اين است و يا آن «و زندگاني دنيا جز متاع غرور نيست» يعني: زندگي دنيا براي كساني كه به آن فريفته شده و براي آخرت خويش عمل نكنند، بهره فريب است اما كساني كه با طلب دنيا بر آخرت خويش ياري ميجويند پس دنيا برايشان هم بهرهاي است و هم وسيلهاي كه ايشان را بهسوي خيري ميرساند كه بهتر از دنياست. سعيدبنجبير ميگويد: «دنيا متاع غرور است؛ آن گاه كه تو را از طلب آخرت غافل كند اما چنانچه تو را به طلب خشنودي خداي متعال و ديدار وي فراخواند پس چه نيكو متاع و چه نيكو وسيلهاي است». در حديث شريف آمده است : «للجنة أقرب إلي أحدكم من شراك نعله، والنار مثل ذلك: به راستي بهشت به يكي از شما از بند كفشش نزديكتر است و دوزخ نيز مانند اين است». يعني خير و شر به انسان بس نزديك است.
سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاء وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (21)
پس چون ناچيز بودن بهرههاي فاني دنيا نسبت به نعمتهاي پايدار آخرت بر شما ثابت شد، اينك: «سبقت جوييد بهسوي آمرزشي از جانب پروردگارتان» يعني: بشتابيد بهسوي اعمال شايستهاي كه موجب آمرزشتان از سوي پروردگارتان ميشود و بشتابيد بهسوي توبه از گناهاني كه مرتكب شدهايد مانند شتاب مسابقهدهندگان. خاطرنشان ميشود كه دريافت تكبير اول با امام و دريافت صف اول نماز از جمله اين مسابقه است «و» بشتابيد «بهسوي بهشتي كه پهناي آن مانند پهناي آسمان و زمين است» و هرگاه پهناي آن به اين اندازه باشد پس درازاي آنچه اندازه خواهد بود؟ «براي مؤمنان به خداوند و پيامبرانش آماده كرده شده» و آنرا فقط كسي مستحق ميشود كه به اوامر خداي عزوجل عمل كرده و از نواهي وياجتناب ورزيده باشد «اين است فضل الهي كه ميدهدش به هر كه خواهد» يعني: اين وعده جنت و مغفرت، فضل و بخشش الهي است كه به هر كس از بندگان خويش كه خواهد، ارزاني ميدارد بيآنكه به دادن آن ملزم باشد. نسفي ميگويد: «اين آيه دليل بر آن است كه هيچ كس جز به فضل الهي به بهشت وارد نميشود». «و خداوند داراي فضل بزرگ است» پس اين امر كه حق تعالي استعداد و شايستهگي آمرزش و بهشت را در آنان ايجاد ميكند، از فضل و احسان او بر ايشان است.
اين آيه دليل بر آن است كه بهشت هماكنون آفريده شده و ايمان به تنهايي براي مستحق شدن آن كافي است.
مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (22)
«هيچ مصيبتي در زمين نميرسد» مانند قحط باران، ضعف گياهان و نقص ميوهها. مصيبت در لغت: هر چيزي است كه به انسان از خير يا شر ميرسد اما در عرف به رسيدن شر اختصاص يافته است «و» به شما هيچ مصيبتي نميرسد «نه در جانهاي شما» با آفتها، بيماريها، رنجها و دستتنگي و فقر «مگر آنكه در كتابي ثبت است» كه آن كتاب، لوح محفوظ ميباشد «پيش از آنكه آن را بيافرينيم» يعني: پيش از آنكه زمين را بيافرينيم، يا پيش از آنكه آن مصيبت را يا مردم را بيافرينيم؛ همه چيز در لوح محفوظ ثبت شده بود «بيگمان اين كار بر خداوند آسان است» يعني: ثبت كردن اين مصايب در لوح محفوظ با وجود بسياري آنها، بر خداوند جلّ جلاله آسان است زيرا او آفريننده است و آفريننده به آفريدگان خويش داناست. در روايتي آمده است: «هر كس سر خداي عزوجل را در قدر وي بشناسد، مصايب بر وي آسان ميشود». بنابراين آيه: اشياء، رخدادها و مصايب همه در حقيقت امر به خداي آفريننده نسبت داده ميشود نه به احدي از بشر. اما شگون بد زدن به زن، وسيله سواري و منزل، به حسب عرف مردم، پندارها و سخنانشان است، نه در واقعيت امر و حديثي كه در اينباره به روايت عائشه رضيالله عنها نقل شده است، حكايتگر پندارهاي مردم در جاهليت ميباشد نه تأييدكننده آن پندارها. همچنين جادو، چشمزخم، قتل و... همه بهسبب تأثيري روي ميدهد كه خداوند جلّ جلاله در آنها ميگذارد و در واقع، فعال ومؤثر حقيقي در همه امور خداوند جلّ جلاله است و عوامل ديگر فقط در حد سبب ظاهري مطرحاند نه بيش از آن.
لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (23)
«تا بر آنچه از دست شما رفت، اندوه نخوريد» يعني: شما را از حقيقت تقدير خويش خبر داديم تا بر آنچه كه از دنيا از دست دادهايد، اندوه نخوريد «و تا به آنچه به شما عطا كرد» خداي متعال از دنيا «شادمان نشويد» زيرا اين دنيا بهزودي از دست ميرود پس هر چه به زودي از دست برود، شايسته آن نيست كه بر بهدستآوردن آن شادمان شويد، يا بر از دست رفتن آن اندوه بخوريد، با در نظرداشت اين حقيقت كه همه اينها به قضا و قدر حق تعالي وابسته است پس انسان هرگز نميتواند از سرنوشتي كه براي او نوشته شده تجاوز كند لذا آنچه كه خواهناخواه شدني باشد و الزاما روي دهد، نه فرا آوردن آن سزاوار شادماني است و نه از دست دادن آن سزاوار پريشاني و اندوه. پس بدانيد كه نعمتهايي كه خداوند جلّ جلاله به شما ارزاني داشته است، حاصل تلاش و دسترنج شما نيست بلكه رزقي است كه حق تعالي به شما بخشيده است لذا نعمتهاي او را وسيله فخرفروشي و برتريجويي بر ديگران قرار ندهيد «و خداوند هيچ متكبر خودستايي را دوست ندارد» پس گويي معني اين است: هر كس به بهرههاي دنيوي شادمان شده و اين بهرهها نزد وي بزرگ و گرامي داشته شود، بيگمان تكبر ورزيده و به آنها فخر كرده است.
بايد دانست كه اين مذمت و نكوهش ناظر بر آن شادمانياي است كه صاحبش در آن تكبر، فخرفروشي و بد مستي كند. همچنين با اين آيه روشن ميشود كه اندوه مورد نكوهش، همانا اندوهي است كه صاحبش بر آن صبر و شكيبايي نكرده و در آن به قضا و قدر الهي راضي نباشد. و شادماني ممنوع هم شادمانياي است كه صاحب خويش را به غرور و ناز و تكبر و طغيان وا داشته و او را از شكر حق تعالي غافل گرداند. عكرمه ميگويد: «هيچ كسي نيست مگر اينكه اندوهگين يا شادمان ميشود ولي بايد شادماني را به شكر تبديل كنيد و اندوه را به صبر». پس مراد نفي و سركوب خصلتها و طبائع بشر ـ از قبيل غم و شادي وخشم نيست بلكه نهي از شادي و اندوه، ناظر بر مقدمات اين امور و اسباب آنها، يا بر توابع و پيامدهاي آنهاست كه همانا كفران نعمت يا ناراض بودن از قدر الهي ميباشد.
الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (24)
و از آنجا كه انسان خودستا و فخر فروش غالبا بخيل نيز هست زيرا او حقي بر ذمه خويش براي ديگران قايل نيست پس خداوند جلّ جلاله به ذكر وصف بخل در آنان پرداخته و ميفرمايد: «همانان كه بخل ميورزند» در اداي حق خداوند جلّ جلاله و در دادن صدقه «و مردمان را نيز به بخل ميفرمايند» يعني: اين بخلورزي را ـ هم با سخن و هم با عمل خود ـ براي مردم نيز ميآرايند بدان جهت كه وقتي آنان به اموال خويش فخر ميورزند، ديگران نيز كه اين شيوه و رفتارشان را ميبينند علاقهمند ميشوند كه همانند آنان باشند بنابراين، به آنان اقتدا نموده و از انفاق در راههاي خير بخل و امساك ميورزند «و هر كس روي برگرداند، بيگمان الله هموست بينياز ستوده» يعني: هر كس از انفاق مال روي برگرداند، بداند كه خداوند جلّ جلاله از او بينياز و در افعال خويش ستوده است پس اين انفاق نكردن وي، به خداي بينياز هيچ زياني نميرساند. اين جمله متضمن تهديد بخيلان و مشعر بر اين حقيقت است كه انفاق مال در راه حق، همانا به خير و صلاح خود انفاقكننده ميباشد.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (25)
«هرآينه پيامبران خويش را با بينات» يعني: با معجزات روشنگر و شريعتهاي آشكار «فرستاديم و كتاب و ميزان را همراهشان فرود آورديم» مراد از كتاب: جنس كتاب يعني تمام كتابهاي آسماني است و مراد از ميزان: ترازوي عدالت است. ابنزيد ميگويد: «مراد همان ترازويي است كه مردم آن را در سنجش اشيا به كارميگيرند و به وسيله آن وزن و معامله ميكنند». آري! فرود آورديم اينها را «تا مردم به قسط برخيزند» يعني: تا مردم از حق و عدل كه بدان مأمور شدهاند، پيروي كنند و تا زندگي آنان بر بنياد حق و عدل استوار گردد و در ميان خود به انصاف و داد معامله كنند. قسط: عدل و حق است «و آهن را فرودآورديم» يعني: آن را در معادن پديدآورديم و آفريديم و صنعت آن را براي مردم تعليم داديم «كه در آن قوتي سخت است» زيرا ابزارهاي جنگي و وسايل كوبنده نظامي از آن ساخته ميشود همچنين صنايع سنگين و ساختمانهاي غولپيكر و مانند اينها از وسايل؛ مانند ماشين، هواپيما و غيره كه داراي قوت و شدت و صلابتاند، از آهن ساخته ميشوند. بأس: قوت و نيرومندي است. در حديث شريف به روايت ابنعمر رضيالله عنهما آمده است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «بعثت بالسيف بين يدي الساعة حتي يعبد الله وحده لاشريك له، وجعل رزقي تحت ظل رمحي، وجعلت الذلة والصغار علي من خالف أمري ومن تشبه بقوم فهو منهم: در پيشاپيش قيامت (بهتوسل) به شمشير (و استفاده از سلاح) مبعوث شدم براي اينكه خداي يگانه لاشريك مورد پرستش قرار گيرد و روزيام در زير سايه نيزهام قرار داده شده و هركس كه از فرمانم سرپيچي كند، به ذلت و كوچكي و حقارت محكوم شده است وهر كس خود را به قومي تشبيه كند پس او از آنان است».
«و» در آهن «منفعتهاي ديگري براي مردمان است» كه به وسيله آن بسياري از وسايل مورد نياز خود مانند كارد، تبر، سوزن، ابزارهاي كشاورزي و نجاري، وسايل ساختماني و غير اينها از صنايع خفيفه و ثقيله بسياري را كه براي مردم مفيد و كارآمد است، ميسازند «و تا خداوند بداند» به علم مشاهده و ظهور و در عالم واقع «كه چه كسي او و پيامبرانش را غائبانه ياري ميدهد» با بهرهگيري درست از آهن در جهاد فيسبيلالله. پس هر كس دين خدا جلّ جلاله و پيامبرانش را ياري داد، حق تعالي در علم ظهور وي را ياري دهنده خود و پيامبرانش ميشناسد و هر كس كه حق تعالي را عصيان و نافرماني كرد، او وي را در علم ظهور برخلاف اين ميشناسد. ابنعباس رضی الله عنه در معني (بِالْغَيْبِ ) : (غائبانه) ميگويد: «خداي عزوجل را در حالي ياري ميدهند كه او را نميبينند». «هرآينه الله قوي است» بر نابود كردن كساني كه اراده نابوديشان را دارد «غالب است» و نيازي به ياري گرفتن از بندگانش ندارد بلكه آنان را از آن رو به جهاد دستور داده است كه جهاد تحققبخش منافع خود آنهاست و افزون بر آن، با جهاد ثواب امتثال امر خدا جلّ جلاله را نيز در مييابند.
اين آيه بيانگر دستور و قاعده اساسي براي جامعه اسلامي و نظام حكومت در اسلام است زيرا نشان ميدهد كه جامعه اسلامي، جامعهاي است كه به شريعت آسماني حكم ميكند، بر بنياد آن اداره ميشود و روش آن برپا داشتن حق و عدل و مساوات است و اين نظام در زير چتري نيرومند، با صلابت و آهنين كه حمايتگر مبادي و اساسات قانوني و نظام ارزشي آن است قرار داشته و نيروي كوبنده و ويرانگري در اختيار دارد كه هر قدرت متجاوز و فتنهگري را كه به خود جرأت دهد تا روياروي آن قرار گيرد و مقدسات آن را پايمال كند، يا در جهت براندازي آن عمل نمايد، يا راه را بر دعوت اسلامي در داخل و خارج سرزمينهاي مسلمانان ببندد؛ با توانمندي و صلابت سرجاي آن مينشاند و آن را از سر راه حق و عدل و خير و فضيلت بر ميدارد.
اين شريعت؛ از معجزات آشكار و قوانين و برنامههاي روشنگري برخوردار است كه كتب آسماني متضمن آنهاست و آخرين اين كتب كه همانا قرآن عظيم، اين قانون اساسي زندگي بشر است، نظام و برنامه الهي را در آخرين ساختار آن به جامعه انساني معرفي كرده است. روش و برنامه حكومت در شريعت خداوند جلّ جلاله ، پايبندي به حق و عدالت در روابط، مناسبات و تعاملات انسانها است زيرا آسمانها و زمين با عدالت بر پا ساخته شده است ولي در نظام اسلامي بر افرازنده پرچم عدل و اقامهكننده آن خود مردماند. در حديث شريف به روايت عمربنخطاب رضی الله عنهآمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إن الله أنزل أربع بركات منالسماء إلي الأرض: الحديد والنار والماء والملح: خداوند جلّ جلاله چهار بركت را از آسمان بهزمين فرود آورده است: آهن، آتش، آب و نمك را» . پس با آنچه گفتيم، وجه مناسبت ميان كتاب، ميزان و آهن در آيه مباركه آشكار شد. امام رازي نيز در توجيه اين مناسبت ميگويد: «دين يا اعتقادات است يا معاملات، يا اصول است يا فروع و اعتقادات و اصول به اتمام نميرسند مگر با كتاب آسماني، بويژه آن گاه كه اين كتاب اعجازگر هم باشد و معاملات يا فروع نظم و سامان نمييابند مگر با ميزان كه همانا نماد عدل است. اينها كه سامان يافت، نوبت به قوه و نيرويي ميرسد كه حمايتگر اصول اعتقادات و فروع عمليات يعني نظامنامههاي تشريعي باشد، اين مؤيد و حمايتگر نيز آهن است». سخن امام رازي: به اين حقيقت اشاره دارد كه كتاب ممثل سلطه تشريعي و قانونگزاري، عدل ممثل سلطه قضايي و آهن ممثل سلطه اجرايي است.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ (26)
«و هرآينه نوح و ابراهيم را» به رسالت «فرستاديم و در ذريه آنان پيامبري و كتاب را قرار داديم» يعني: نبوت را در آنان قرار داديم پس همه پيامبران از نسل اين دوپيامبر اوليالعزم الهي هستند و خداي متعال كتابهاي آسماني را بر احدي جز پيامبران برآمده از نسل ايشان فرو نفرستاده است «پس بعضي از آنان راهيابندهاند» يعني: بعضي از ذريه و نسل اين پيامبران علیهم السلام ، يا بعضي از كساني كه پيامبران علیهم السلام بهسوي آنها فرستاده شدهاند، با پيروي از ايشان به سوي حق راهيافتهاند «و بسياري از آنان فاسقاند» يعني: از راه مستقيم خارج شدهاند.
ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ (27)
«باز از پي ايشان» يعني: از پي نوح، ابراهيم و پيامبران پيشين علیهم السلام «پيامبران خود را فرستاديم و عيسي پسر مريم را از پي آورديم» عيسيعلیه السلام از جهت مادر از نسلابراهيمعلیه السلام است زيرا او را با پدر نسبتي نيست چرا كه پدري ندارد، در غير آن مردم نسب خويش را از پدران خويش ميگيرند «و به او انجيل را داديم» و آن كتابي است كه خداوند جلّ جلاله بر عيسيعلیه السلام نازل فرمود «و در دل كساني كه از او پيروي كردند، رأفت و رحمتي قرار داديم» رأفت: دفع نمودن بدي با لطف و نرمي و رحمت: جلب خير و مودت با نيكوكاري و به كارگرفتن شيوههاي خوب است. شايان ذكر است كه اين پيروان برخوردار از رأفت و رحمت عيسيعلیه السلام حواريون و پيروانشان بودند كه خداوند جلّ جلاله در دلهايشان براي مردم رحمتي قرار داد، بر خلاف يهود كه اينچنين نيستند و سخت سنگدل و بيرحم ميباشند «و رهبانيتي را كه آنها خود آن را بدعت نهادهاند ما برآنان فرض نساخته بوديم» يعني: ما نه آن رهبانيت را برايشان مشروع گردانيده بوديم و نه آنان را بدان امر كرده بوديم بلكه خودشان به انگيزه غلو و افراط در عبادت، آن را برگزيده و با پرهيز از نكاح، بيعلاقهگي به غذا و نوشيدني و گوشهگيري در كنج غارها و صومعهها، بر خود سختيهايي را تحميل كردند.
شايان ذكر است كه اصل ظهور اين رهبانيت از آنجا ناشي شد كه شاهان و فرمانروايانشان از راه حق منحرف شده و آن را تغيير دادند و رفته رفته از عيسويان راستين جز تعداد اندكي باقي نماند پس آنان هم به گوشهگيري و انقطاع از مردم گرايش يافتند. رهبانيت: عبارت است از بريدن از مردم به منظور عبادت، گوشهگيري در كليساهاي ساخته شده در كوهها و غير آن، دست كشيدن از غذاها ونوشيدنيهاي لذيذ و كنارهگرفتن از ازدواج. «مگر آنكه در طلب خشنودي الهي آنرا در پيش گرفته بودند» يعني: ليكن خودشان اين رهبانيت را به منظور طلب خشنودي الهي از نزد خود اختراع كرده بودند. ابنكثير در معني آن ميگويد: «ما بر امت نصاري رهبانيت را مشروع نكرديم بلكه ما طلب رضاي خويش را بر آنان مشروع كرديم». «پس چنانكه شايسته رعايت بود، رعايتش نكردند» يعني: آنان اين رهبانيت را كه از نزد خود اختراع كرده بودند و خودساختهشان بود نيز چنانكه شايسته آن بود رعايت نكردند بلكه بسياري از آنها رهبانيت را به عنوان وسيلهاي براي فسادافگني يا فسادگري بهكار برده و جز اندكي از آنان بر دين راستين عيسيعلیه السلام باقي نماندند. «پس به كساني از آنان كه ايمان آوردند مزدشان را عطا كرديم» يعني: مزدي را كه به سبب ايمان سزاوار آن بودند «و بسياري از آنان فاسقانند» يعني: بسياري از همين گروه راهب پيشه زاهدنما، فاسق و نافرمان وبدكارند، اموال مردم را به ناروا ميخورند و روش انحراف در پيش ميگيرند. اين آيه چنانكه ابنكثير گفته است، از دو جهت بيانگر مذمت آنان است؛ اول: بدعتآفرينيشان در دين خداوند جلّ جلاله كه او به آن دستور نداده است. دوم: عدم پايبنديشان به همين بدعتي كه ميپنداشتند آنان را به حق تعالي نزديك ميگرداند. در حديث شريف آمده است : «إن لكل أمة رهبانية، ورهبانية هذه الأمة الجهاد في سبيلالله: همانا براي هر امتي رهبانيتي است و رهبانيت امت من جهاد در راه خداست». زيرا جهاد، بذل جان براي خدا جلّ جلاله است. پس گوشهگيري در عبادتگاهها، صومعهها و خانقاهها از دين اسلام نيست. همچنين در حديث شريف آمده است : «لا تشددوا علي أنفسكم، فيشدد عليكم فإن قوما شددوا علي أنفسهم، فشدد عليه، فتلك بقاياهم في الصوامع والديارات (وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ ) : برخود سخت نگيريد، كه در آن صورت بر شما سخت گرفته ميشود زيرا قومي بر خويشتن سخت گرفتند پس بر آنان سخت گرفته شد و اين بقاياي آنهاست در صومعهها و ديرها. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اين آيه را تلاوت كردند: رهبانيتي كه آنان خود بدعتش نهاده بودند، ما آن را بر آنان فرض نساخته بوديم».
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَّكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (28)
«اي كساني كه ايمان آوردهايد» به پيامبران پيشين علیهم السلام «از خداوند پروا كنيد» با فروگذاشتن منهيات وي «و به پيامبر او» حضرت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم «ايمان آوريد تا بهره دو چندان از رحمت خويش به شما ارزاني دارد» به سبب ايمانتان به پيامبر خاتمش بعد از ايمانتان به پيامبران پيش از وي. اين پاداش دو چندان ـ والله اعلم ـ از آن مؤمنان اهل كتاب است. در حديث شريف به روايت ابوموسياشعري رضی الله عنه آمده استكه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «سه كساند كه پاداششان را دوبار (يعني مضاعف) دريافت ميكنند: شخصي از اهل كتاب كه هم به پيامبرش و هم به من ايمان آورده است؛ برايش دو مزد است و برده مملوكي كه حق خدا جلّ جلاله و حق موالياش را ادا نموده است؛ برايش دو مزد است و مردي كه كنيزش را ادب آموخته و نيكو ادبش داده است، سپس او را آزاد نموده و با وي ازدواج كرده است؛ براي او نيز دو مزد است». «و» اي اهل كتاب! اگر چنان كنيد كه حق تعالي فرمود «براي شما» افزون بر آنچه كه ذكر شد «نوري قرار ميدهد كه با آن راه رويد» يعني: به وسيله آن نور بر صراط راه رويد و به درستي به مقصد برسيد پس اين نور اساس نجات انسان بر صراط است و اين همان نوري است كه وصف آن در آيه (12): (يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ) گذشت. اما ابنكثير ميگويد: «مراد نور هدايتي است كه بهوسيله آن از جهالت و گمراهي نجات پيدا ميكنند». «و» در آن صورت «براي شما ميآمرزد» آنچه را كه گذشته است از گناهان شما «و خداوند آمرزگار مهربان است» يعني: بسيار با مغفرت و بسيار با رحمت است. پس اين فضيلتهايي است كه امت ما با آنها بر امتهاي ديگر برتري يافته است و كسي هم كه به اين امت ميپيوندد، از اين فضيلتها برخوردار ميشود.
مقاتل در بيان سبب نزول اين آيه روايت كرده است كه: چون آيه (أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا) «قصص/54» نازل شد، مؤمنان اهل كتاب بر اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فخر فروخته و گفتند: ما از دو پاداش برخوردار هستيم در حالي كه شما فقط يك پاداش داريد! پس اين سخن اهل كتاب بر اصحاب رضی الله عنهم دشوار آمد، همان بود كه خداوند جلّ جلاله اين آيه را نازل كرد و براي اصحاب نيز همانند پاداشهاي مؤمنان اهل كتاب، دو پاداش قرار داد و به علاوه نور را نيز بر پاداش ايشان افزود. پس از سبب نزول چنين بر ميآيد كه اين آيه كريمه مخصوص به امت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم است.
لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّن فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29)
«تا اهل كتاب بدانند» يعني: اي امت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! تقوا پيشه كنيد و ايمان آوريد تا خداي متعال مزد شما را دو چندان بدهد و كساني از اهل كتاب كه تقوا پيشه نكرده و ايمان نياوردهاند، بدانند: «كه بر چيزي از فضل الله قادر نيستند» همان فضل و بخشايشي كه حق تعالي با آن بر مؤمنان به محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم تفضل نموده است و نيز بدانند كه بر بازداشتن اين فضلي كه خداوند جلّ جلاله بدان بر مستحقان آن تفضل وبخشايش نموده است، قادر نيستند «و بدانند كه فضل» و از آن جمله، نبوت وعلم و تقوي «به دست الله است آن را به هر كس كه خواهد ميدهد» چنانكه با بخشيدن نعمت والاي اسلام، از اين فضل بر محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم و اصحاب و امتشان بهره ونصيبي وافرتر از ديگران داد. «لا» در (لئلا يعلم) زائد و براي تأكيد است، كه قرائتهاي (ليعلم)، (لكي يعلم) و (لأن يعلم) مؤيد آن ميباشد «و الله داراى كَرَم بسيار است».
ابنجرير در بيان سبب نزول اين آيه كريمه روايت ميكند: چون آيه (يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ ... ) نازل شد، اهل كتاب از نزول آن بر مسلمانان حسد ورزيدند پس خداوند جلّ جلاله نازل فرمود: (لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتَابِ... ) .
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره