تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره واقعه ﴾
مكي است و داراي 96 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره بدان سبب «واقعه» ناميده شد كه با فرموده حق تعالي: (إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ) آغاز شده است.
فضيلت آن: در باره فضيلت اين سوره مباركه احاديثي روايت شده است؛ از آن جمله حديث شريف ذيل به روايت انس رضی الله عنه است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «سوره واقعه سوره توانگري است پس آن را بخوانيد و به فرزندانتان نيز تعليمش دهيد». ثعلبي و ابنعساكر در شرح حال عبدالله بنمسعود رضی الله عنه روايت كردهاند: «عبدالله بنمسعود رضی الله عنه به همان بيمارياي مصاب شد كه در آن رحلت كرد پس عثمانبنعفان رضی الله عنه به عيادتش رفت و از او پرسيد:
اي عبدالله! از چه بيمارياي رنج ميبري؟
گفت: از بيماري گناهان خويش.
پرسيد: به چه چيزي ميل داري؟
گفت: به رحمت پروردگار خويش.
پرسيد: آيا دستور ندهم كه برايت پزشكي بياورند؟
گفت: همان پزشك مرا بيمار ساخت.
پرسيد: آيا براي تو به بخششي دستور ندهم؟
گفت: مرا بدان نيازي نيست.
فرمود: اين بخشش، بعد از تو از آن دخترانت باشد.
گفت: اي اميرالمؤمنين! آيا بر دخترانم از فقر بيمناكيد؟ من به دخترانم دستور دادهام كه در هر شب سوره واقعه را بخوانند زيرا در حديث شريف از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنيدم كه فرمودند: «هر كس در هر شب سوره واقعه را بخواند، هرگز به او فقر و فاقهاي نميرسد».
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (1)
«چون واقعه واقع شود» واقعه: اسمي از اسماي قيامت است، مانند آزفه، حاقه و غير آن. قيامت از آن رو واقعه ناميده شد كه وقوع آن ثابت و محقق ميباشد.
لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ (2)
«در وقت وقوع آن هيچ تكذيب كنندهاي نيست» يعني: در هنگام وقوع آن ديگر تكذيبي در كار نيست و چون اسرافيلعلیه السلام نفخه آخر را بدمد ديگر اصلا تكذيبي روي نميدهد و كسي را نميبيني كه بگويد: قيامت و معاد دروغ است. مراد از واقعه: همان دميدن آخر در صور است.
خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ (3)
«هم فرودارنده است و هم فرادارنده» يعني: قيامت گروههايي از كافران اهل جاه و مقام و فاسقان اهل منصب و توانگري را كه در دنيا بلندقدر بودهاند، فروميدارد و پست ميگرداند و گروههايي از اهل ايمان را كه در دنيا بينام و نشان بودهاند، بلندقدر ميگرداند و رفعت ميدهد.
إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً (4)
«آن گاه كه زمين به جنبشي سخت لرزانده شود» تا بدانجا كه هر آنچه بر روي آن است ويران ميشود و همه چيز ـ اعم از كوهها و غير آن ـ در هم ميشكند.
وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً (5)
«و كوهها سخت خرد و ريز شود» بس: ريزهريزه شدن است. گفته ميشود: بس الشي؛ آن گاه كه كسي چيزي را خرد و ريز كند.
فَكَانَتْ هَبَاء مُّنبَثّاً (6)
«پس غباري پراكنده» و متفرق «گردند» چنانكه در شعاع روزنه خانه بهسوي آفتاب، ذرات غبار مانندي ديده ميشود.
وَكُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلَاثَةً (7)
«و شما ازواج سهگانهاي باشيد» يعني: شما به دستهها و گروههاي سهگانه تقسيم ميشويد. زوج: بر هر چيزي كه از آن همراه با دسته ديگري يادآوري شود و نيز بر جفت نر و ماده اطلاق ميشود.
فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (8)
آن گاه حق تعالي به بيان حال اين گروههاي سهگانه پرداخته و ميفرمايد: «پس اصحاب ميمنه» يعني: ياران دست راست «چه حال دارند اصحاب ميمنه؟» يعني: ياران دست راست در چه حال و وصفي قرار دارند؟ در بهترين حال و وصف. پس استفهام مفيد بزرگداشت شأن و به شگفت آوردن از خوبي حال آنان است. اصحاب ميمنه: اهل سعادتاند كه ايشان را از سمت راست بهسوي بهشت ميبرند و نامههاي اعمالشان را به دست راستشان ميدهند.
وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ (9)
«و اصحاب شمال» يعني: ياران چپ «چه حال دارند اصحاب شمال؟» آنان اهل شقاوت و ضلالتاند كه آنها را از سمت چپ بهسوي دوزخ ميبرند و نامههاي اعمالشان را به دست چپشان ميدهند. آري! آنان در حال و وصف بد و ناميموني قرار دارند زيرا در پرتگاه حقارت و دنائت افگنده ميشوند. استفهام در اينجا نيز مفيد به شگفت واداشتن از حال و روز بد آنان است.
وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10)
«و سبقتگيرندگان خود ايشانند پيشروندگان» يعني: سومين گروه، پيشتازان وسبقتگيرندگان بهسوي ايمان و جهاد و توبه و اعمال نيكاند و هم آنانند كه بهسوي رحمت خداوند جلّ جلاله و بهشت وي پيش ميتازند. به اين ترتيب خداي متعال روشن ميكند كه انسانها در روز قيامت به سه گروه تقسيم ميشوند: دستراستيها كه اصحاب بهشتاند، دست چپيها كه اهل دوزخاند و پيشتازان سبقتگيرنده به پيشگاه خداي عزوجل و مقربان بارگاه وي؛ كه پيامبران، صديقان و شهدا ميباشند. در حديث شريف به روايت عائشه رضيالله عنها آمده است كهرسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «آيا ميدانيد كه پيشتازان بهسوي سايه (عرش) الهي در روز قيامت چه كسانياند؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش داناترند. رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ايشان كساني اند كه چون حق به آنان عرضه شود، آن را ميپذيرند و چون حق از آنان خواسته شود، آن را ميبخشند و بر مردم چنان حكم و داوري ميكنند كه بر خويشتن حكم ميكنند». ابنكثير در تفسير: (وَكُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلَاثَةً ) : (و شما دستههاي سهگانهاي باشيد) «آيه / 7» ميگويد: «يعني مردم در روز قيامت به سه دسته تقسيم ميشوند؛ دستهاي در طرف راست عرش پروردگار سبحان قرار دارند و آنان كسانياند كه از پهلوي راست آدمعلیه السلام بيرونآمدهاند ... و سدي ميگويد: آنان جمهور اهل بهشتاند. دسته دوم در طرف چپ عرش قرار دارند و آنان عامه اهل دوزخاند كه از پهلوي چپ آدمعلیه السلام بيرون آمدهاند... ـ پناه بر خدا جلّ جلاله از عملكرد آنان ـ و دسته سوم پيشتازان در بارگاه خداي عزوجلاند كه ايشان از اصحاب يمين بهرهمندتر، مخصوصتر و بهحق تعالي نزديكترند و اين گروه؛ پيامبران، صديقان و شهيدان ميباشند كه تعدادشان از اصحاب يمين كمتر است».
أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (11)
«آنانند همان مقربان» يعني: نزديك كردهگان بهسوي پاداش فراوان الهي و كرامت و گراميداشت عظيم وي.
فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (12)
آن مقربان به طور ابد «در بهشتهاي پر ناز و نعمت» اند.
ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ (13)
آن مقربان؛ «جمعي بسيارند از پيشينيان» ثله : گروهي است كه شمار آن در تحت حصر نيايد. مراد از پيشينيان: امتهاي سابق از زمان آدمعلیه السلام تا بعثت پيامبر ما حضرت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم ميباشند.
وَقَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ (14)
«و» آن مقربان «اندكياند از متأخران» يعني: مقربان از امت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم نسبت به پيشينيان خود از امتهاي ديگر اندكاند، به سبب بسياري پيامبران در امتهاي پيشين و بسياري كساني كه دعوتشان را اجابت گفتهاند. بهقولي ـ كه ابنكثير نيز آنرا ترجيح داده است ـ مراد اين است كه: مقربان جمعي بسيار از پيشينيان امت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم و جمعي اندك از متأخران همين امتاند بنابراين، جمعي بسيار از پيشينيان مقرب و پيشتاز امت محمدي در بهشتاند ولي از متأخران اين امت مقربان اندكي در بهشتاند، برخلاف اصحاب يمين (ياران دست راست) زيرا چنانكه ميآيد ـ از هر دو مجموعه پيشينيان و متأخرانشان جمع بسياري در بهشتاند پس هيچ امتناعي ندارد كه اصحاب يمين اين امت بيشتر از اصحاب يمين غيرشان از امتهاي ديگر باشند. بنابراين، از پيشتازان و مقربان اندك و از جمع بسيار بزرگ اصحاب يمين اين امت است كه نصف اهل بهشت تشكيل ميشود چنانكه در حديث شريف آمده است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به ياران خويش گفتند: «إنيلأرجوا أن تكونوا نصف اهلالجنة: من اميدوارم كه شما (امت من) نصف اهل بهشت باشيد».
در بيان سبب نزول آيات «13 ـ 39» از ابيهريره رضی الله عنه روايت شده است كه فرمود: چون آيه (ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ (13) وَقَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ ) : (از پيشينيان جمعي بسيار و از متأخران جمع اندكياند) نازل شد، اين امر كه چرا شمار بهشتيان امتهاي قبل بيشتر است، بر مسلمانان دشوار آمد لذا بعد از آن آيه: (ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ (39) وَثُلَّةٌ مِّنَ الْآخِرِينَ ) : (از پيشينيان و متأخران جمعي بسيارند) نازل شد. هرچند اين روايت سند قوي و محكمي ندارد.
خلاصه اينكه: مجموع اين امت در بهشت نسبت به غير خود از امتها در اكثريت قرار دارند اما سابقان و پيشتازان امتهاي گذشته از سابقان امت ما بيشترند ولي باز تابعان امت ما بيشتر از تابعان و متأخران امتهاي ديگر ميباشند. شايان ذكر است كه بسيار بودن پيشتازان امتهاي پيشين بهسوي بهشت، دليل ديگري جز كثرت انبيايشان ندارد پس اگر پيشتازان امتهاي پيشين با ضميمه شدن انبيايشان به ايشان از ما بيشتر باشند بر پيشتازان امت ما هيچ باكي نيست.
عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ (15)
«بر تختهاي زربافته» يعني: مقربان بر تختهاي بافتهشده از رشتههاي طلا تكيه دادهاند. بهقولي: (موضونه) تختهاي مشبك به در و ياقوت و زبرجد، يعني تختهاي گوهرنشان است.
مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (16)
«كه روبروي هم برآنها تكيه دادهاند» يعني: مقربان روبروي هم در كمال انس والفت بر تختهاي زربفت گوهرنشان نشستهاند و چنان نيست كه همديگر را از پشتسر ببينند و بعضي به قفاي بعضي ديگر نگاه كنند.
يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ (17)
«بر گردشان نوجوانان جاويدان ميگردند» يعني: بر گرد ايشان براي خدمتگزاري نوجواناني ميگردند كه به ايشان اختصاص يافتهاند و آن نوجوانان نه پير ميشوند و نه شادابي و صفاي آنها تغيير ميكند. بهقولي: آنان نوجوانان مسلمين و بهقولي ديگر : اطفال مشركيناند. اين امر نيز بعيد نيست كه آن نوجوانان براي پرداختن به اين خدمت در خود بهشت آفريده شده باشند.
بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ (18)
آري! برگردشان نوجوانان جاويدان ميگردند؛ «با كوزهها و ابريقها» اكواب: كوزههايي است داراي دهانههاي مدور كه نه دسته دارد و نه سرپوش. ابريق: آبريزي است كه دسته و سرپوش و نوله دارد «و با جامهايي از شراب جاري» يعني: از شراب روان چشمههاي شراب بهشتي.
لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ (19)
«كه بهشتيان از آن» يعني: از نوشيدن آن شراب «سردرد نگيرند» چنانكه شرابهاي دنيا سبب سردرد ميشود «و نه بد مست شوند» تا خردهايشان از بين برود. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «در شراب چهار خصلت است؛ مستي، سردرد، قي و پيشاب، كه خداوند جلّ جلاله شراب بهشت را از همه اينها پاك داشته است».
وَفَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ (20)
«و» ميگردند آن نوجوانان خدمتگزار با «ميوههايي از آنچه بر ميگزينند» يعني: از بهترينهاي آنچه كه بهشتيان به ميل خود انتخاب ميكنند، هرچند كه همه ميوههاي بهشتي بهترينهاست.
وَلَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ (21)
«و» ميگردند آن نوجوانان خدمتگزار بر آنان با «گوشت مرغ» كه از ديگر گوشتها بهتر و لذيذتر است «از آنچه خوش دارند» و دلهايشان بدان ميل و رغبت دارد. حكمت در مقدم كردن ميوه بر گوشت اين است كه ميوه لطيفتر، در فرو بردن سريعتر، در هضم آسانتر، از نظر بهداشتي سالمتر و براي تحريك اشتها ممدتر است به طوري كه انسان را مهياي خوردن غذا ميكند.
وَحُورٌ عِينٌ (22)
«و حور عين» يعني: بهشتيان از حور عين همسراني دارند. حور در چشم آن است كه سياهي آن بسيار سياه و سفيدي آن بسيار سفيد باشد. عين: يعني داراي چشمهاي درشت.
كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (23)
«مثل لؤلؤ نهان در ميان صدف» لؤلؤ نهان در ميان صدف: مرواريدي است كه به آن دستي نرسيده و بر آن غباري فرونيفتاده باشد، كه چنين مرواريدي صفا و درخشش بيشتري دارد. پس زنان بهشت در سفيدي، زيبايي و صفاي رنگ خود به لؤلؤ نهان در ميان صدف تشبيه شدهاند.
جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (24)
«اين پاداشي است براي آنچه ميكردند» يعني: همه اين نعمتها به منظور پاداشدهي در برابر اعمالشان به ايشان ارزاني ميشود.
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلَا تَأْثِيماً (25)
«در بهشت سخني بيهوده و حرفي گناهآلود نميشنوند» زيرا در بهشت كسي هذيان و سخن گناهآلودي نميگويد و در آن از دشنام و ايذاء و سخنان آلوده به گناه خبري نيست.
إِلَّا قِيلاً سَلَاماً سَلَاماً (26)
«ليكن سخني را ميشنوند كه سلام است و سلام» يعني: بهشتيان همديگر را به گفتن سلام، شادباش و درود گفته و سلام ... سلام! ميگويند.
وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ (27)
«و اصحاب يمين؛ چه حال دارند اصحاب يمين؟» اين آيه معطوف به (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ) است و استفهام مفيد به شگفت واداشتن از حال سعادتمندانه و نيكبختي آنان است. اصحاب يمين ـ چنانكه در سوره «رحمن» گذشت ـ اصحاب باغ دوماند. يعني: در تركيب كلي بهشتيان، در درجه دوم بعد از سابقان و مقربان قرار داشته و در برخورداري از نعمتها درجه پايينتري دارند؛ زيرا ايشان در دنيا از نظر ايمان ضعيفتر بوده و از نظر اخلاص و عمل، بهره كمتري داشتهاند بنابراين، ميوهها و نعمتهايي كه به ايشان داده ميشود، به درجه پيشتازان نميرسد.
فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ (28)
آري! اصحاب يمين «در جوار درختان سدر بيخار» قراردارند. درخت سدر يا كنار نوعي درخت معروف است. مخضود: آن است كه خار آن قطع شده باشد.
وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ (29)
«و» در جوار «درخت هاي موز كه ميوهاش خوشه خوشه روي هم چيده است» طلح: درخت موز است. منضود : آن است كه خوشههاي آن بر فراز همديگر به نظمي زيبا چيده شده باشد. بهقولي: طلح؛ درخت موز نيست بلكه درخت معروفي است كه بزرگترين درخت در سرزمين اعراب ميباشد. شايان ذكر است كه فضيلت آن بر درختان دنيا همچون فضيلت ساير نعمتهاي بهشتي بر نعمتهاي دنياست.
در بيان سبب نزول اين دو آيه روايت شده است: اعراب وادي وج را كه درهاي حاصلخيز و سرسبزي در طائف بود و سايهها و درختان موز و كنار آن را بسيار دوست داشتند پس خداوند جلّ جلاله نازل فرمود: (وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ... ) .
وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ (30)
«و» اصحاب يمين «در سايه گسترده» يعني: هميشگي و پايدار قرار دارند كه زوالي ندارد و خورشيد آن را از بين نميبرد.
وَمَاء مَّسْكُوبٍ (31)
«و» نيز اصحاب يمين «در آبيريزان» قرار دارند كه در طول شبانهروز به هر كجا كه خواهند جاري ميشود و هيچ انقطاعي ندارد. پس اين آب ريزان كه خدايعزوجل آن را در مجارياش ميريزد، شراب اصحاب يمين است اما شراب پيشتازان مقرب، جامهايي از چشمه شراب جاري است.
وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ (32) لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ (33)
«و» نيز اصحاب يمين «در ميوهاي بسيار» قرار دارند «كه نه پايان پذير است» و در وقتي اوقات قطع ميشود چنانكه ميوههاي دنيا هر يك فصلي داشته و در بعضي از اوقات قطع ميشوند «و نه بازداشته شده» يعني: ميوههاي آن ازكسي كه خواهانش باشد، در وقتي از اوقات و به صفتي از اوصاف بازداشته نميشود. مثلا چنين نيست كه در برابر آن از ايشان بهايي خواسته شود، يا امثال اينگونه از قيود و شرايط و موانع براي ايشان وضع گردد بلكه آن ميوهها هميشه برايشان آماده است. اما ميوه «پيشتازان مقرب» ميوهاي است كه آنان خود از ميان انواع ميوهها بر ميگزينند.
وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ (34)
«و» نيز اصحاب يمين از «فرشهاي برافراشته شده» بر بالاي تختها و آرامكدهها برخوردارند. بهقولي: فرش در اينجا كنايه از زنان اهل بهشت است كه در كمال و جمالشان برافراشته قدر و عالي جاه و بلندبالايند.
إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء (35)
«همانا ما آنان را آفريديم آفريدني» يعني: ما آن زنان را به شيوه ابداعي به عنوان آفرينشي نو بدون توالد و تناسل آفريدهايم. بهقولي: مراد از آنان، زنان بنيآدماند و آفرينش نو آنها بدين معني است كه خداوندأ آنها را بعد از بزرگسالي و مرگشان به حال جواني و تازهگي برميگرداند.
فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَاراً (36)
«پس ايشان را دوشيزه گردانيديم» كه قبل از شوهرانشان هيچ انس و جني با ايشان آميزش نكرده است و هر وقت هم كه شوهرانشان با ايشان مقاربت كنند، ايشان را بكر مييابند و آن دوشيزگان از اين نظر هيچ درد و رنجي نيز احساس نميكنند. چنانكه در حديث شريف به روايت ابيسعيدخدري رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إن أهل الجنة إذا جامعوا نسائهم عدن أبكارا: چون اهل بهشت با زنان خود مجامعت كنند، آن زنان مجددا به بكارت بر ميگردند».
عُرُباً أَتْرَاباً (37)
آن زنان؛ «همسردوست و همسن و سال» اند. عرب: جمع عروب عبارت از زني است كه شوهرش در نزدش سخت محبوب و او نيز در نزد شوهرش دلپسند باشد. مبرد ميگويد: «عروب زني است كه عاشق شوهرش بوده و بسيار شيرينسخن باشد». اتراب: زنانياند كه يك تاريخ تولد و يك سن و سال دارند.
لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ (38)
«براي اصحاب يمين» يعني: خداوند جلّ جلاله زنان ياد شده را نيز براي اصحاب يمين پديد آورده است.
ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ (39) وَثُلَّةٌ مِّنَ الْآخِرِينَ (40)
«كه گروهي بسيار از پيشينيان و گروهي بسيار از متأخران اند» يعني: اصحاب يمين گروهي بسيار از پيشينيانند؛ و ايشان كسانياند كه از زمان آدمعلیه السلام تا بعثت پيامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم به دنيا آمده و درگذشتهاند و گروهي بسيار از متأخران؛ يعني از امت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم هستند. بهقولي: مراد از گروهي بسيار از پيشينيان: پيشينيان اين امت؛ و مراد از گروه بسيار از متأخران؛ كساني از پسينيان اين امتاند كه در ايمان از پيشينيان امت پيروي كرده و دنباله رو ايشان گرديدهاند و ابنكثير اين قول را ترجيح داده است.
وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ (41)
و بعد از آن كه خداي متعال حال دو گروه از گروههاي سهگانه مردم در آخرت يعني پيشتازان و اصحاب يمين را بيان كرد، اينك به بيان حال ياران چپ ميپردازد: «و اصحاب شمال، چه حال دارند اصحاب شمال؟» آن گاه خود حالشان را اينگونه تفسير ميكند:
فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ (42)
«در ميان آتشباد و آب جوشاند» سموم: گرماي آتش و حميم: آب جوشاني است كه حرارت آن بسيار بالاست. امام رازي ميگويد: «بهتر اين است كه بگوئيم: سموم هواي متعفن و بسيار آلودهاي است كه عفونت آن قلب انسان را فاسد كرده و سبب هلاكت وي ميشود».
وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ (43) لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ (44)
«و در سايهاي از دود» يعني: دوزخيان، وحشتزده از گرماي سخت و سوزان به سايه پناه ميبرند پس سايه را نيز دود سياهي از جهنم مييابند كه گرماي بسيارسخت و سوزاني دارد «كه نه خنك است» يعني: مانند ديگر سايهها سرد نيست «و نه خوش» يعني: منظري نيكو و دلپسند هم ندارد زيرا هر چيزي كه از خير بيبهره باشد، دلپسند نيز نيست.
إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ (45)
«آنان پيش از اين نازپرورده بودند» يعني: ياران چپ (اصحاب شمال) در دنيا در شهوات و لذتهايي فرورفته بودند كه برايشان حلال نبود.
وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ (46)
«و بر گناه بزرگ مداومت ميكردند» كه مراد از آن شرك است. يعني از شرك توبه نميكردند و بر آن پاي ميفشردند.
وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (47)
«و ميگفتند: آيا چون مرديم و خاك و استخواني چند شديم آيا واقعا باز برانگيخته ميشويم؟» يعني: اصحاب شمال زنده شدن بعد از مرگ را ـ درحاليكه بهاستخوانهاي پوسيده چندي تبديل ميشوند ـ انكار كرده و بعيد شمردند.
أَوَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ (48)
«آيا پدران نخستين ما برانگيخته ميشوند؟» يعني: برانگيخته شدن پدران نخستين ما بعيدتر از برانگيختهشدن خود ما است، از آن رو كه آنها پيشتر از ما مردهاند و پوسيدهتر شدهاند.
قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ (49) لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ (50)
«بگو: بيگمان اولين و آخرين براي ميعاد روزي معين» كه همانا روز قيامت است «جمع كرده ميشوند» بعد از بعث و رستاخيز. يعني اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! به آنان بگو كه پيشينيان از امتها و متأخرانشان كه شما نيز از جمله آنان هستيد، در موعد روزي معلوم گردآورده ميشويد.
ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (51) لَآكِلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ (52)
«سپس شما اي گمراهان دروغ انگار» خطاب براي اهل مكه و امثال آنان است؛ «خورندگان از درخت زقوميد» يعني: شما منكران رستاخيز، در آخرت از درخت بدمنظر بسيار بدمزهاي كه در قعر جهنم ميرويد، ميخوريد. تفسير نظير اين آيه در سوره «صافات/62» نيز گذشت.
فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ (53)
«پس از آن شكمها را پر خواهيد كرد» يعني: شكمهايتان را از درخت زقوم پر ميكنيد؛ از بس كه گرسنگي بر شما فشار ميآورد.
فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ (54)
«و روي آن از آب جوش مينوشيد» يعني: شما بر روي زقوم و به دنبال خوردن آن، به سبب غلبه تشنگي از آب جوش مينوشيد.
فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (55)
«پس خواهيد نوشيد مانند نوشيدن شتران عطشزده» هيم: شتران عطشزدهاياند كه به سبب بيمارياي كه به آن مصاب شدهاند هرگز سيراب نميشوند و چندان ميآشامند تا بميرند. يعني: نوشيدن شما از آب جوش، نوشيدني عادي نيست بلكه مانند نوشيدن شتران مبتلا به مرض استسقاء است كه هميشه تشنهاند و از نوشيدن آب سيراب نميشوند.
هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (56)
«اين است مهماني آنان در روز جزا» نزل: غذايي است كه براي مهمان آماده ميشود و اولين چيزي است كه مهمان ميخورد. يعني: آنچه از درخت زقوم و نوشيدني آب جوش ذكر شد؛ پذيرايي آنان در آخرت است كه با آن مورد پذيرايي قرارميگيرند.
نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ (57)
«ماييم كه شما را آفريدهايم پس چرا تصديق نميكنيد؟» يعني: شما را در حالي آفريديم كه چيزي نبوديد و خودتان اين حقيقت را ميدانيد پس چرا آن گونه كه به آفرينش خود از سوي ما معترفيد، رستاخيز را تصديق نميكنيد؟ مگر نميدانيد كه هر كس بر آفرينش ابتدايي و اوليه قادر باشد، مسلما و به طريق اولي بر باز آفريني نيز تواناست؟.
أَفَرَأَيْتُم مَّا تُمْنُونَ (58)
«آيا آنچه را كه در رحمها ميريزيد» از نطفه، يعني آب مني «ديدهايد» و در آفرينش آن نگريستهايد؟.
أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ (59)
«آيا شما آن را ميآفرينيد يا ما آفرينندهايم؟» يعني: آيا شما اين آب مني را به صورت بشري استوار و كامل الخلقه ميسازيد و به تصوير ميكشيد، يا اين ماييم كه سازنده و به تصويركشنده آنيم؟
نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (60) عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ (61)
«ماييم كه در ميان شما مرگ را مقدر كردهايم» يعني: ما مرگ را بر شما تقسيم كرده و آن را براي هر فردي از افرادتان به وقتي معين تعيين كردهايم پس از شما كساني هستند كه در بزرگي ميميرند و كساني هستند كه در كوچكي و خردسالي ميميرند ولي اهل زمين همه در چشيدن مرگ برابرند «و بر ما سبقت نتوانيد جست» و ما را عاجز و مغلوب نتوانيد كرد بلكه ما توانائيم؛ «بر آنكه همانندان شما را جانشين شما گردانيم» يعني: توانائيم بر اين كه بهجاي شما خلقي همانند شما را پديد آوريم. بهقول ابنجريرطبري معني اين است: ما توانائيم بر اين كه گروهي را بميرانيم و گروه ديگري را جانشين آنان گردانيم، قرني بعد از قرني و نسلي پس ازنسل ديگر «و» نيز توانائيم بر اينكه «شما را در هيأتي كه نميدانيد» از صورتها و هيأتها و عالمها «بيافرينيم» حسن ميگويد: «يعني توانائيم بر اينكه شما را بوزينه و خوك گردانيم چنانكه قبل از شما با اقوامي چنين كرديم». بهقولي معني اين است: توانائيم بر اينكه شما را در رستاخيز بر غير صورتهايي كه در دنيا داشتهايد بيافرينيم.
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذكَّرُونَ (62)
«و هرآينه آفرينش نخستين را دانستهايد» و آن عبارت از آفرينش ابتدايي شما از نطفه، سپس از خون بسته، سپس از گوشت پاره است درحاليكه قبل از آنچيزي نبوديد «پس چرا پند نميگيريد؟» يعني: پس چرا قدرت خداي سبحان را بر آفرينش واپسين به ياد نميآوريد و آن را بر آفرينش اول قياس نميكنيد؟ شايان ذكر است كه اين آيه دليل بر صحت قياس است.
أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ (63) أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (64)
«آيا ديديد آنچه ميكاريد؟» يعني: به من خبر بدهيد از آنچه در زمين ميكاريد و بذر ميافگنيد؛ «آيا شما آن را ميرويانيد» يعني: به زرع و كشت تبديل ميكنيد و در آن خوشه و دانه ميرويانيد «يا ما زارع هستيم؟» يعني: يا ما هستيم كه روياننده و تبديلكننده آن به زراعت هستيم نه شما؟ پس چون به اين امر اقرار كرديد، ديگر چگونه منكر رستاخيز ميشويد؟ در حديث شريف به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «لايقولن أحدكم : زرعت، وليقل : حرثت، فإن الزارع هو الله: يكي از شما نگويد كه من زرع كردم بلكه بايد بگويد: كشت نمودم زيرا زارع همانا خداوند است». البته اين نهي، نهيي ارشادي و ادبي است، نه نهي حرمت. علما ميگويند: براي كسي كه بذر را در زمين ميافگند، مستحب است كه بعد از خواندن: (أعوذ بالله ...) آيه: (أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ (63) أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ) را بخواند، آن گاه بگويد: «بل الله الزارع والمنبت والمبلغ، اللهم صل علي محمد وارزقنا ثمره وجنبنا ضرره واجعلنا لأنعمك من الشاكرين، ولآلائك من الذاكرين، وبارك لنا فيه يا رب العالمين: بلكه خدا جلّ جلاله است كه زارع، روياننده و به پختهگي رساننده آن است. بارخدايا! بر محمد درود بفرست و ما را از حاصل اين زمين روزي بخش و از زيان آن بركنار دار و مرا براي نعمتهايت از شكرگزاران و براي احسانهايت از يادآورندگان قرار ده و اي پروردگار عالميان! براي ما در آن بركت بده». گفته شده كه : اين دعا امان آن زراعت از تمام آفات ـ اعم از كرم، ملخ و غيره ـ است .
لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَاهُ حُطَاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ (65) إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (66) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (67)
«اگر بخواهيم قطعا آن زراعت را درهم شكسته» و خرد و ريزه شده «ميگردانيم» به طوري كه از آن هيچ بهرهاي گرفته نشود و از آن هيچ دانهاي به دست نيايد و نه چيزي از بهرههاي ديگري كه از كشتزار خواسته ميشود، فراهم آيد؛ «پس در افسوس و تعجب ميافتيد» يعني: در آن صورت حسرت زده ميشويد و از آنچه كه به شما در زراعت و كشاورزيتان فرود آمده است، مدتي دراز در تعجب فرو ميرويد درحاليكه ميگوئيد: «ما غرامت كشندگانيم» مغرم: كسي است كه مالش بدون عوضي بر باد رفته است «بلكه ما محروم ماندگانيم» از روزيمان؛ با نابود شدن كشاورزيمان.
أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاء الَّذِي تَشْرَبُونَ (68) أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ (69)
«پس آيا ديدهايد آن آبي را كه ميآشاميد» و به وسيله آن تشنگي خود را فرومينشانيد؟ «آيا شما آن را از ابر فرود آوردهايد، يا ما» آن آب را به قدرت خويش «فرود آورندهايم؟» پس چگونه به توحيد و يگانگي ما اقرار نكرده و رستاخيز را تصديق نميكنيد؟
لَوْ نَشَاء جَعَلْنَاهُ أُجَاجاً فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ (70)
«اگر بخواهيم آن را شور ميگردانيم» بهطوري كه نه براي نوشيدن صلاحيت داشته باشد و نه براي كشاورزي «پس چرا شكر نميگزاريد» نعمتهاي خداوندي را كه براي شما آب شيرين و گوارايي آفريده است كه از آن ميآشاميد و بهره ميبريد؟ در حديث شريف آمده است كه چون رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آب مينوشيدند، ميگفتند: «الحمد لله الذي سقانا عذباً فراتاً برحمته، ولم يجعله ملحاً أجاجاً بذنوبنا: سپاس و ستايش خدايي را كه به رحمت خويش ما را آب شيرين و گوارا نوشانيد و به شومي گناهانمان آن را شور و تلخ نگردانيد».
أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ (71) أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ (72)
«آيا ديديد آن آتشي را كه بر ميآوريد؟» يعني: آن را با آتشزنه از درخت تر و تازه بيرون ميآوريد؟ «آيا شما درختش را آفريدهايد؟» يعني: درختي كه آتش را از آن بيرون ميآوريد «يا ما آفرينندهايم» آن را به قدرت خويش نه شما؟ آن درخت، عبارت است از درخت مرخ (بادام تلخ) و عفار كه اعراب از آنها آتشزنه درست ميكردند. يعني از آنها دو شاخه سبز برگرفته و يكي را به ديگري ميكشيدند آنگاه از ميان آن دو، شراره آتش بر ميخاست. بهقولي: مراد همه درختان است.
نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعاً لِّلْمُقْوِينَ (73)
«ما آن را پندآموزي ساختهايم» يعني: ما آن آتش برآمده از درخت را به يادآورنده گرماي آتش جهنم گردانيدهايم تا مؤمنان از آن پندگيرند «و آن را توشهاي براي رهروان» مانند مسافران و صحرانشيناني گردانيديم كه در سرزمينهاي بيآب و علف و بيابانها فرود ميآيند. در حديث شريف به روايت بخاري و مسلم و غير ايشان از ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «آتشي كه بنيآدم بر ميافروزند، جزئي از هفتاد جزء آتش جهنم است ...». دليل اينكه در بهرهگيري از آتش مخصوصا مسافران و رهگذران ذكر شدهاند، اين است كه آنها به آتش سخت احتياج دارند، هرچند كه نياز تمام مردم به آن فراگير است چنانكه در حديث شريف آمده است: «الناس شركاء في ثلاثة، النار والكلاء والماء : مردم در سه چيز با هم شريكاند: آتش، علف و آب». شايان ذكر است كه بر اساس جديدترين نظريات علمي، نفت و پترول نيز در اصل از درختانند.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (74)
«پس به نام پروردگارت كه بزرگ است تسبيحگوي» يعني: حق تعالي را به پاكي يادكن و بگو: (سبحان الله العظيم) پاك است خداي بزرگي كه به قدرت خويش اين اشياء مختلف و متضاد را آفريد.
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75)
«پس به منزلگاههاي ستارگان سوگند ميخورم» مواقع: غروبگاههاي ستارگان است. (لااقسم) در كلام عرب بهمعناي قسم است و «لا» زائد ميباشد كه براي تأكيد آورده ميشود پس افزودن «لا» بر فعل «اقسم» به معناي آن است كه سوگند خورنده هر چه را كه غير از مقسم عليه است، نفي ميكند و از اين جهت مفيد تأكيد نيز هست. يعني: قضيه روشنتر از آن است كه نيازي به قسم خوردن داشته باشد، چه رسد به اينكه براي اثبات درستي آن، همچو قسم بزرگي ياد شود. دليل اينكه خداوند جلّ جلاله مخصوصا به غروبگاههاي ستارگان سوگند خورد، دو چيز است : يكي اين كه غروب ستارگان نشان دهنده زوال اثر آنهاست و اين خود بر وجود مؤثر فناناپذيري دلالت ميكند كه تأثير آن هرگز زوالي ندارد، بدين جهت ابراهيمعلیه السلام با افول ستارگان بر وجود خداوند جلّ جلاله استدلال كرد. دوم اين كه اواخر شب بدون شك خاصيتهاي شريف و برتري دارد.
مسلم در بيان سبب نزول اين آيه از ابنعباس رضی الله عنه روايت كرده است كه فرمود: در زمان رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به مردم باران فرو فرستاده شد پس آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم فرمودند: اينك بعضي از مردم شاكرند و بعضي ناسپاس اما آنانكه شكرگزارند گفتند: اين رحمتي است كه خداوند جلّ جلاله آن را بر ما منت نهاد و اما بعضي از كساني كه ناسپاساند، گفتند: باران به سبب فلان ستاره در حال غروب بر ما فرود آمده است، همان بود كه اين آيات: ( فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ) تا (وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ ) نازل شد.
وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76)
«و اگر بدانيد اين قسمي است بزرگ» زيرا «مقسم به» كه ستارگانند بر قدرت عظيم، حكمت كامل و فرط رحمت خداوند جلّ جلاله دلالت ميكنند.
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77)
«هرآينه اين كتاب قرآني است كريم» اين آيه «مقسم عليه» است. يعني: به منزلگاههاي ستارگان قسم ميخورم كه اين كتاب قرآني است گرامي داشته من كه آن را در عزت و قدر و منزلت بر تمام كتابها برتري دادهام و آن را بزرگتر و گراميتر از آن داشتهام كه از مقوله سحر، كهانت، فالبيني يا دروغ و مانند آنها باشد. چنانكه قرآن به اين دليل نيز كريم است كه در آن اخلاق كريمانه و ارزشهاي متعالي طرح و تبيين شده است و بنابراين حقيقت است كه حافظ آن گرامي و قاري آن بزرگ داشته ميشود. مناسبت ميان مقسمبه كه ستارگان است و ميان مقسم عليه كه قرآن است آشكار ميباشد زيرا چنان كه ستارگان تاريكيها را روشن ميكنند، آيات قرآن نيز در دنيا و آخرت راه و روش زندگي را روشن ميكنند و چنان كه ستارگان تاريكيهاي حسي را از بين ميبرند، قرآن نیز تاريكيهاي معنوي يعني تاريكيهاي جهل و گمراهي را از بين ميبرد.
فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ (78)
آري! قرآن «در كتابي نهفته» يعني: پوشيده و مصون قراردارد كه جز فرشتگان مقرب كسي ديگر بر آن اطلاع ندارد. بهقولي معني اين است: آن كتابكه لوح محفوظ ميباشد، از باطل محفوظ است.
لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (79)
«به آن جز پاكشدگان دست نميرسانند» يعني: كتاب مصون و محفوظ را جز پاكيزگان از بهرههاي نفسي در آسمان كه فرشتگانند، مساس نميكنند اما شياطين به آن دسترسي ندارند همچنين در زمين نيز جز پاكشدگان از جنابت و ناپاكي و بيوضويي، به آن دست نميرسانند. از فحواي اين آيه دانسته ميشود كه نبايد اشخاص كافر، جنب و بيوضوء قرآن را مساس كنند پس بنابراين، خبر به معناي نهي است يعني هرچند (لايمسه) به صيغه نفي بيان شده اما مراد از آن نهي ميباشد چنانكه جمهور فقها و از جمله ائمه مذاهب اربعه بنابراين آيه و نيز بر مبناي حديث شريف ذيل: «قرآن را جز شخصي كه پاك است، مساس نكند»؛ بر منع اشخاص ياد شده از مساس كردن قرآن متفقالقول اند و فقط مالكيها مساسكردن قرآن از سوي شخص بيوضوء را براي ضرورت تعليم و تعلم جايز شمردهاند.
تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (80)
«فروفرستادهاي از سوي پروردگار عالميان است» اين چهارمين وصف براي قرآن كريم در چهارمين آيه است.
أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ (81)
«آيا شما به اين سخن» يعني: به قرآني كه به اوصاف ياد شده وصف شد؛ «سستي ميورزيد؟» مدهنون: يعني آيا شما با كفار در كفرشان نرمش و مدارا ميكنيد؟ اصل مدهن كسي است كه ظاهرش برخلاف باطنش باشد، گو اينكه او در رواني و نرمي خود به دهن (روغن) شباهت دارد و اين از باب بهكار گرفتن لفظ در يك امر معنوي بر سبيل مجاز است، مجازي كه به خاطر شهرت خود به حقيقت عرفي تبديل شده است.
وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)
«و» آيا شما «تنها روزيتان را در تكذيب آن قرار ميدهيد؟» يعني: آيا شكر و سپاس روزيتان را كه همانا فروفرستادن باران است در اين قرار ميدهيد كه نعمت خداوند جلّ جلاله را تكذيب و انكار كرده و اين تكذيب و انكار را به جاي شكر قرار دهيد؟ چرا كه بهجاي شكرگزاري بخشنده و فروآورنده باران، آن را بهستارگان نسبت ميدهيد و ميگوييد: ما به خاطر غروب فلان ستاره از منزلگاه خود در مغرب و طلوع ستاره رقيب آن از مشرق، باران يافتهايم؟ شايان ذكر است كه اعراب باران، باد، گرما و سرما را به ستارههاي غروب كرده، يا به ستارههاي طلوعكننده نسبت ميدادند.
فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83) وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ (84) وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لَّا تُبْصِرُونَ (85)
«پس چرا آن گاه كه جان به گلوگاه رسد» يعني: پس چرا آن گاه كه روح، يا نفس در هنگام مرگ به گلوگاه رسد؛ «و شما» اي كساني كه پيرامون فرد در حال احتضار قرار داريد و او را ميبينيد كه در حال جانكندن است؛ «در آن هنگام نظاره ميكنيد» و هيچكاري براي او كرده نميتوانيد؟ نه ميتوانيد مرگ را از او دفع كنيد و نه اين كه حتي سختي جانكندن را بر وي آسان گردانيد؛ «و ما به او از شما نزديكتريم» به علم، قدرت و رؤيت خويش. بهقولي مراد اين است: فرستادگان ما كه متولي و عهدهدار قبض روح او هستند، از شما به او نزديكترند «ولي نميبينيد» يعني: شما فرشتگان موكل مرگ را كه نزد محتضر حاضر ميشوند و عهدهدار قبض روح وي هستند، نميبينيد.
فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ (86) تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (87)
«پس اگر شما مقهور حكم الهي نيستيد» يعني: اگر شما مملوك و پرورده ايجاد و نتيجه فعل تكويني حق تعالي نيستيد، يا اگر شما به پندار خود بعد از مرگ برانگيخته نميشويد؛ «چرا آن را باز نميگردانيد» يعني: چرا روح شخص محتضر را كه به گلوگاه رسيده است، به مقر و جايگاهي كه در آن بوده، باز نميگردانيد «اگر راست ميگوييد» در اين پندارتان كه مملوك پروردگار نيستيد، آفرينندهاي نداريد و رستاخيزي در كار نيست؟ و قطعا بدانيد كه هرگز آن را به مقرش بازگردانيده نميتوانيد بنابراين، بطلان اين پندارتان كه مملوك پروردگار و پرورشيافته او نيستيد، آشكار شد. اين جواب «فلولا» در آيه قبل است.
فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (88) فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ (89)
آن گاه خداوند متعال سرنوشت و سرانجام گروههاي مختلف مردم را در هنگام احتضار و بعد از وفاتشان بيان نموده و آنان را به سه دسته ذيل تقسيم ميكند:
«و اما اگر او از مقربان باشد» يعني: اگر شخص محتضر، يا متوفي از پيشتازان مقرب باشد «پس او راست راحت و ريحان و بهشت پر ناز و نعمت» روح: راحتي و رهايش از رنج و زحمت دنيا و آسودهشدن از احوال آن است. ريحان : رزق و روزي در بهشت است. حسن ميگويد: «ريحان همان گياه معروفي است كه بوي خوشي دارد». شايان ذكر است كه پيشتازان مقرب همان كسانياند كه فرايض، واجبات، سنن و مستحبات را انجام داده و محرمات، مكروهات و برخي از مباحات را ترك ميكنند و ايشان اولين گروه از گروههاي سهگانهاي هستند كه ذكر آنها در اوايل اين سوره گذشت.
وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ (90) فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ (91)
«و اما اگر از اصحاب يمين باشد» يعني: اگر شخص محتضر، يا متوفي از ياران راست باشد و ايشان كسانياند كه نامههاي اعمالشان به دست راستشان داده ميشود؛ «پس سلام بر تو باد از اصحاب يمين» يعني: اي يار راست! از جانب ياران و برادران راستت بر تو سلام باد از آن رو كه تو به زودي همراهشان خواهي بود و آنگاه از تو با سلام استقبال ميكنند.
وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ (92) فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ (93)
«و اما اگر از تكذيب كنندگان گمراه باشد» يعني: اگر شخص متوفي، يا محتضر از تكذيبكنندگان رستاخيز و از گمراهان راه هدايت باشد؛ و آنان اصحاب شمال (ياران چپ) اند كه ذكرشان در اوايل سوره گذشت؛ «پس او راست مهمانياي از آب جوشان» يعني: پس او با آب جوشاني كه حرارتش به درجه نهايي خود رسيده است، پذيرايي خواهد شد. نزل: پذيرايي از ميهمان بعد از فرود آمدنش ميباشد. البته اين بعد از آن است كه از زقوم ميخورد چنانكه گذشت.
وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ (94)
«و» او راست «ورود به جهنم» و استقرار در آن پس از خوردن از زقوم و نوشيدن آب جوش. و آن گاه كه شخص را به آتش درافگنند، ميگويند: «اصلاه النار وصلاه» .
إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ (95)
«همانا اين حقاليقين است» يعني: بيگمان اين خبر عين حقيقت و كاملا درست و بيشبهه است.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (96)
«پس به نام پروردگار بزرگ خود تسبيح بگوي» يعني: او را از آنچه كه لايق شأنش نيست به پاكي يادكن، به سبب آنچه كه از علم و قدرت وي دانستهاي. در حديث شريف به روايت عقبهبنعامر رضی الله عنه آمده است كه فرمود: چون آيه (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ) بر رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شد، فرمودند: «اجعلوها في ركوعكم: آن را در ركوع خود قرار دهيد». و چون آيه: (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى ) بر ايشان نازل شد، فرمودند: «اجعلوها في سجودكم: آن را در سجده خويش قرار دهيد». فرق در ميان «عظيم» و «اعلي» اين است كه عظيم بر قرب دلالت ميكند و اعلي بر بعد پس در عين حال كه حق تعالي به هر ممكني نزديك است اما برتر و بالاتر از آن است كه ادراكها بر او احاطه كنند پس از اين نظر او در نهايت دوري از همه چيز است. در حديث شريف به روايت محدثان از ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «كلمتان خفيفتان علي اللسان ثقيلتان فيالميزان حبيبتان إليالرحمن: سبحان الله وبحمده سبحانالله العظيم: دو كلمهاند كه بر زبان سبك، در ميزان سنگين و نزد خداي رحمان دوستداشتني هستند: سبحان الله و بحمده، سبحان الله العظيم».
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره