تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ محمد ﴾

مدنی‌ است‌ و داراي 38 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ از آن‌ رو «محمد» نام‌ گرفت‌ كه‌ در آيه‌ دوم‌ از آن بيان‌ فروفرستادن‌ قرآن‌ بر حضرت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم آمده‌ است‌ و به‌ سبب‌ اين‌ كه‌ احكام‌ جنگ‌ با كفار نيز در اين‌ سوره‌ بيان‌ شده‌ است‌، به‌نام‌ سوره‌ «قتال‌» نيز ناميده ‌مي‌شود.

خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم جز در چهار جا از قرآن‌ كريم‌ به‌ اسم‌ ناميده‌ نشده‌اند:

1 ـ در سوره‌ «آل‌ عمران/‌144»: (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ) .

2 ـ در سوره‌ «احزاب/‌40»: (مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ ).

3 ـ در اين‌ سوره: (وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ )  «آيه/‌2».

4 ـ در سوره‌ «فتح‌/ 29»: (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ) . اما در غير اين‌ چهار مورد، از ايشان‌ در قرآن‌ به‌ وصف‌ «رسول‌» يا «نبي‌» ياد شده‌ است‌.

در بيان‌ فضيلت‌ اين‌ سوره‌ از ابن‌ عمر رضي‌الله عنهما روايت‌ شده‌ است‌ كه ‌فرمود: «رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در نماز مغرب‌ سوره‌ محمد را مي‌خواندند».

 

الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (1)‏

«كساني‌كه‌ كافر شدند» به‌ خداوند جلّ‌ جلاله و آيات‌ وي‌ «و مردمان‌ را از راه‌ خدا بازداشتند» مراد كفار قريش‌اند كه‌ به‌ خداي‌ عزوجل‌ كفر ورزيده‌ و خود و ديگران‌ را از راه‌ اسلام‌ باز مي‌داشتند. ولي‌ حكم‌ آيه‌ كريمه‌ عام‌ است‌ و شامل‌ تمام‌ كافران ‌بازدارنده‌ از راه‌ خدا جلّ‌ جلاله مي‌شود. آري‌! اينان‌ «خدا اعمالشان‌ را تباه‌ كرد» يعني: اعمال‌ نيكشان‌ را هدر، بي‌ثمر و نابود كرد و كار را در كفرشان‌ بر آنان‌ آشفته‌ و بي‌بنياد گردانيد. مراد از «اضلال‌»: ابطال‌ خود عمل‌ و اثر آن‌ است‌، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ كافر نه‌ از عمل‌ خود سراغي‌ مي‌يابد و نه‌ از كسي‌ كه‌ در برابر آن‌ به‌ وي‌ پاداش ‌دهد. بنابراين‌، خداوند جلّ‌ جلاله اعمال‌ نيك‌ و مكارم‌ اخلاقي‌اي‌ ـ مانند صله‌ رحم‌، آزاد ساختن‌ اسيران‌ و گرامي‌ داشتن‌ ميهمان‌ ـ را كه‌ كفار در كفر خويش‌ انجام‌ مي‌دهند؛ ابطال‌ نموده‌ و هدر مي‌گرداند زيرا اعمال‌ نيك‌ انسان‌ همراه‌ با كفر و بازداشتن‌ ديگران‌ از راه‌ خدا جلّ‌ جلاله، مورد پذيرش‌ قرار نمي‌گيرند.

ابن‌ابي‌حاتم‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌ است‌ كه ‌فرمود: مراد از (الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ... ) مردم‌ مكه‌اند و اين‌ آيه‌ درباره ‌آنان‌ نازل‌ شد و مراد از: (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ... )(آيه‌ بعد) انصار مدينه‌اند.

 

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ‏(2)

«و كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند و به‌ آنچه‌ بر محمد فروفرستاده ‌شده‌، باور داشته‌اند» يعني: كساني‌ كه‌ دلها و نهادهايشان‌ ايمان‌ آورده‌ و اعضا و اندامها و ظاهر و باطنشان‌ منقاد شرع‌ خداوند جلّ‌ جلاله شده‌ «كه‌ آن‌ خود حق‌ و از جانب‌ پروردگارشان‌ است‌» بعني: ايمان‌ آورده‌اند كه‌ قرآن‌ حق‌ و كلام‌ خداوند جلّ‌ جلاله است‌؛ «خدا نيز از آنان‌ گناهانشان‌ را» كه‌ در گذشته‌ مرتكب‌ آن‌ شده‌ بودند «زدود» و به‌ سبب‌ ايمان‌ و اعمال‌ صالحشان‌، آن‌ گناهان‌ را بر آنان‌ آمرزيد «وحالشان‌ را» يعني: كار و بارشان‌ را در امر دين‌ و دنيا «به‌ صلاح‌ آورد» زيرا به‌ آنان ‌در امور دين‌ توفيق‌ و در امور دنيا نصرت‌ و تأييد عنايت‌ كرد، ايشان‌ را از گناهان ‌حفظ و به‌ سوي‌ اعمال‌ خير ارشاد و رهنمائي‌ نمود و نيت‌هايشان‌ را در آن‌ اصلاح ‌كرد. خداي‌ سبحان‌ در اين‌ آيه‌ مخصوصا از ايمان‌ به‌ آنچه‌ كه‌ بر محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم نازل‌ شده‌ است‌، يادآوري‌ كرد، با آن‌كه‌ اين‌ ايمان‌ نيز در تحت‌ ذكر مطلق‌ ايمان: (والذين‌ آمنوا) كه‌ قبلا ذكر شد، داخل‌ است‌؛ به‌ جهت‌ تنبيه‌ و توجه‌ دادن‌ به‌ شرف ‌و برتري‌ جايگاه‌ قرآن‌ كريم‌ و حضرت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم و تأكيد بر اين‌ حقيقت‌ كه‌ بعد از بعثت‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم، ايمان‌ آوردن‌ به‌ ايشان‌ شرط صحت‌ و درستي‌ ايمان ‌شخص‌ است‌.

چنان‌كه‌ در آيه‌ قبل‌ ذكر شد، اين‌ آيه‌ درباره‌ انصار مدينه‌ نازل‌ شد. به‌ روايتي ‌ديگر: اين‌ آيه‌ درباره‌ مؤمنان‌ اهل‌ كتاب‌ نازل‌ شد.

 

ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ ‏(3)

«اين‌» نابود ساختن‌ اعمال‌ نيك‌ كافران‌ و زدودن‌ گناهان‌ و به‌ صلاح‌ آوردن ‌حال‌ مؤمنان‌؛ «بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ كافران‌ از باطل‌ پيروي‌ كردند و مؤمنان‌ از همان‌ حق‌ـ كه‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ است‌ ـ پيروي‌ كردند» آري‌! نابود ساختن‌ اعمال ‌كافران‌؛ به‌ سبب‌ پيروي‌ آنها از باطل‌، مانند شرك‌ آوردن‌ به‌ خداي‌ سبحان‌ و ارتكاب‌ معاصي‌ است‌ و زدودن‌ و دور ساختن‌ گناهان‌ مؤمنان‌ و به‌ صلاح‌ آوردن‌ حال‌ و روز آنان‌؛ به‌ سبب‌ پيروي‌ ايشان‌ از حقي‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله مردم‌ را به‌پيروي‌ از آن‌ فرمان‌ داده‌ است‌ «اين‌گونه‌» يعني: به‌ مانند اين‌ بيان‌ روشن‌ و اين‌مثل‌زدن‌ واضح‌؛ «خدا براي‌ مردم‌ مثلهايشان‌ را مي‌زند» يعني: احوال‌ هر دو گروه‌ مؤمن‌ و كافر را كه‌ در شگفت‌انگيز بودن‌ خود مانند مثل‌ است‌ بيان‌ مي‌كند پس‌ حال‌ مؤمنان‌ مثلي‌ براي‌ كاميابي‌ و حال‌ كفار مثلي‌ براي‌ نكبت‌ و ناكامي‌ است‌.

 

فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ‏(4)

سپس‌ حق‌ تعالي‌ به‌ جهاد با كفار محارب‌، يعني‌ كساني‌ از مشركان‌ و اهل‌ كتاب ‌كه‌ با مسلمانان‌ عهد و پيماني‌ ندارند، دستور داده‌ و مي‌فرمايد: «پس‌ چون‌ با كافران‌ مصاف‌ كرديد، گردنهايشان‌ را بزنيد» يعني: گردنهايشان‌ را بزنيد به‌ زدني ‌سخت‌، به‌ سبب‌ حال‌ و اعمالشان‌ كه‌ بيانش‌ گذشت‌. گردن‌ به‌ يادآوري‌ مخصوص‌شد زيرا قتل‌ اكثرا با قطع‌ گردن‌ انجام‌ مي‌شود و نيز بريدن‌ و درو كردن‌ عضوي‌ كه‌ رأس‌ بدن‌ و بالاترين‌ و نيكوترين‌ اعضاي‌ آن‌ است‌، دليل‌ و نشانه‌ برانگيختن‌ مؤمنان ‌بر تصميم‌ قاطع‌ به‌ جهاد عليه‌ كفار و عدم‌ سازش‌ و نرمش‌ با دشمن‌ كافر حربي‌ است ‌«تا چون‌ در آنان‌ خونريزي‌ بسيار كرديد» يعني: چون‌ در آنان‌ قتل‌ و قتال‌ بسيار كرديد و نيروي‌ ضربه‌ آنان‌ را نابود و متلاشي‌ ساختيد، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ آنان‌ همانند كسي‌ كه‌ در خون‌ و خاك‌ خفته‌ است‌، از تاب‌ و توان‌ افتادند؛ «آن‌گاه‌ استوار در بند كشيد» آنان‌ را تا نگريزند. يعني: اسيرشان‌ گردانيد و بر آنان‌ بندهاي‌ محكم‌ واستوار بگذاريد «و پس‌ از آن‌، به‌ منت‌ رها كردن‌ يا فديه‌ گرفتن‌» يعني: بعد از آن‌كه ‌اسيرشان‌ كرديد، يا بر آنان‌ احسان‌ و منت‌ مي‌گذاريد و رهايشان‌ مي‌كنيد، يا اين‌كه از آنان‌ در عوض‌ آزاديشان‌ مالي‌ مي‌گيريد و پس‌ از آن‌ رهايشان‌ مي‌كنيد. من: رها كردن‌ بدون‌ عوض‌ است‌ و فداء: مالي‌ است‌ كه‌ اسير خود را با آن‌ بازخريد كرده‌ و از اسارت‌ مي‌رهاند. در اينجا از كشتن‌ بدان‌ جهت‌ ياد نشد كه‌ حق‌ تعالي‌ به‌ ذكر آن‌ در ابتداي‌ آيه‌ اكتفا نمود. «تا آن‌كه‌ جنگ‌ بارهاي‌ خود را فروگذارد» يعني: تا آن‌كه‌ جنگجويان‌ سلاح‌هاي‌ خود را بر زمين‌ گذارند و ديگر با كفار جنگي‌ در ميان ‌نباشد. يا معني‌ اين‌ است: تا آن‌كه‌ دشمنان‌ محارب‌، سلاح‌هايشان‌ را با شكست‌ يا متاركه‌ بر زمين‌ گذارند. خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ آيه‌ كريمه‌ محكم‌ است‌ و منسوخ ‌نيست‌ و امام‌ مسلمين‌ قبل‌ از برپا ساختن‌ كشته‌گان‌ بسيار از كفار، فقط ملزم‌ به‌ جنگ ‌و كشتن‌ است‌ اما بعد از آن‌، او مخير است‌ ميان‌ اين ‌كه‌ بكشد يا به‌ اسارت‌ گيرد و بعد از اسير گرفتن‌ نيز مخير است‌ ميان‌ اين‌كه‌ به‌ اسرا احسان‌ كرده‌ و بدون‌ عوض ‌آزادشان‌ كند، يا اين‌كه‌ از آنان‌ فديه‌ (عوض‌) بستاند اما كشتن‌ يا برده‌ ساختن‌ اسير نيز به‌ اقتضاي‌ مصلحت‌ جايز است‌. بنابراين‌، گرفتن‌ فديه‌ (عوض‌ مالي‌) و اسارتي ‌مطرح‌ نيست‌ مگر بعد از نابود ساختن‌ نيروي‌ رزمي‌ دشمن‌ از راه‌ كشتن‌ بسيار و وارد ساختن‌ ضربه‌ كاري‌ و شكننده‌ بر آن‌، به‌ دليل‌ اين‌ فرموده‌ خداوند متعال: (مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ) : (بر هيچ‌ پيامبري‌ سزاوار نيست‌ كه‌ برايش‌ اسيراني‌ باشد تا آن‌كه‌ در زمين‌ به‌ طور كامل‌ از آنان‌ كشتار كند) «انفال‌/67».

پس‌ با استناد به‌ آيات‌ قرآن‌ و سنت‌ نبوي‌ كه‌ حكم‌ برده‌ ساختن‌ اسير از آن‌ گرفته‌ شده‌ است‌؛ امام‌ (حاكم‌) مسلمين‌ در مورد اسيران‌ جنگي‌ كفار حربي‌، ميان‌ چهار امر ذيل‌ مخير مي‌باشد:

1ـ كشتن‌.

2ـ برده‌ ساختن‌.

3ـ احسان‌ نمودن‌ بر آنان‌ و آزاد كردن‌ بدون‌ عوض‌.

4ـ فديه‌ گرفتن‌.

گفتني‌ است‌ كه‌ در هر چهار مورد نيز، احاديثي‌ وجود دارد كه‌ نشان‌ مي‌دهد؛ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بر حسب‌ اقتضاي‌ حال‌ و ايجاب‌ مصلحت‌ به‌ يكي‌ از اين‌ چهار امرعمل‌ كرده‌اند. مثلا از نمونه‌هاي‌ كشتن‌ اسراء: كشتن‌ عقبه‌بن‌ابي‌معيط و نضربن‌حارث‌ از سوي‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم بعد از اسارت‌ آنها در روز بدر بود. از نمونه‌هاي‌ برده‌ ساختن‌ بعد از اسارت‌ اين‌ بود كه: آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم بعضي‌ از قبايل‌عرب‌، مانند قبيله‌ هوازن‌ و بني‌مصطلق‌ را برده‌ گرفتند. ابوبكر و عمر رضي‌الله عنهما نيز بني‌ناجيه‌ از قريش‌ را به‌ بردگي‌ گرفتند و ديگر اصحاب‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نيز در جريان‌ فتوحات‌ اسلامي‌ در سرزمين‌هاي‌ فارس‌ و روم‌، تعدادي‌ از اسرا را به‌بردگي‌ گرفتند.

«اين‌ است‌ حكم‌» الهي‌ در مورد كفار «و اگر خدا مي‌خواست‌، از آنان‌ انتقام ‌مي‌كشيد» با نابود ساختن‌ و عذاب‌ نمودنشان‌ به‌ انواع‌ عذابهاي‌ ديگر؛ مانند زلزله‌، طوفان‌ و فروبردن‌ در زمين‌...  بي‌آن‌كه‌ جنگي‌ از سوي‌ شما مؤمنان‌ در كار باشد «ولي‌» شما را به‌ جنگيدن‌ با آنان‌ فرمان‌ داد «تا بعضي‌ از شما را به‌ بعضي‌ ديگر بيازمايد» يعني: تا مؤمنان‌ را با كافران‌ بيازمايد و مجاهدان‌ راهش‌ و صابران‌ بر آزمايش‌ و ابتلايش‌ را در عينيت‌ امر معلوم‌ داشته‌ پاداش‌ ايشان‌ را به‌ تمام‌ و كمال ‌بدهد و كفار را به‌ دستشان‌ عذاب‌ كند «و كساني‌كه‌ در راه‌ خدا كشته‌ شده‌اند، هرگز خدا اعمالشان‌ را تباه‌ نخواهد كرد» يعني: خداي‌ سبحان‌ هرگز پاداش‌ كشته‌شدگان‌ در راه‌ خويش‌ را ضايع‌ نخواهد كرد و اعمالشان‌ را رشد خواهد داد تا بدانجا كه‌ عمل‌ كساني‌ از آنان‌ در طول‌ حيات‌ برزخي‌شان‌ نيز پيوسته‌ به‌ حسابشان‌ جاري‌ است‌.

ابن‌ابي‌ حاتم‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ از قتاده‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت: «به ‌ما خبر رسيده‌ است‌ كه‌ عبارت: (وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ... ) در روز احد درحالي ‌نازل‌ شد كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در شكاف‌ ميان‌ دو كوه‌ قرار داشتند و بسياري‌ از مسلمانان‌ شهيد يا زخمي‌ شده‌ بودند...».

 

سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ ‏(5)

«به‌ زودي‌ ايشان‌ را» يعني: شهدا را «راه‌ خواهد نمود» خداوند جلّ‌ جلاله به‌ سوي‌ راه‌ بهشت‌ «و بال‌ آنها را نيكو خواهد گردانيد» بال: يعني‌ كاروبار و حالشان‌ را.

 

وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ ‏(6)

«و ايشان‌ را در بهشتي‌ كه‌ برايشان‌ وصف‌ كرده‌» يعني: آن‌ را به‌ ايشان‌ شناسانده‌ است‌ «در خواهد آورد» و شناختشان‌ از بهشت‌ تا بدانجاست‌ كه‌ بي‌ هيچ‌ راهنمايي‌اي ‌نسبت‌ به‌ آن‌ آشنايي‌ كامل‌ دارند به‌ طوري‌ كه‌ چون‌ وارد بهشت‌ مي‌شوند، يكراست‌ به‌ سوي‌ منازل‌ خويش‌ مي‌روند بي‌آن‌كه‌ به‌ راهنمايي‌ نياز داشته‌ باشند، گويي‌ از همان‌گاه‌ كه‌ آفريده‌ شده‌ بودند، ساكن‌ بهشت‌ بوده‌اند. در حديث‌ شريف‌ به‌روايت‌ بخاري‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «والذي‌ نفسي‌ بيده‌ إن أحدهم‌ بمنزله‌ في ‌الجنة‌ أهدي‌ منه‌ بمنزله‌ الذي‌ كان‌ في ‌الدنيا: سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جانم‌ در دست‌ اوست‌، شخص‌ بهشتي‌، به‌ منزل‌ خود در بهشت‌ راهياب‌تر است‌ نسبت‌ به ‌منزلي‌ كه‌ در دنيا داشته‌ است‌». به‌قولي‌ معناي (عَرَّفَهَا لَهُمْ )‌ اين‌ است: خداوند جلّ‌ جلاله بهشت‌ را براي‌ بهشتيان‌ به‌ خوشبوترين‌ عطرها و خوشبويي‌ها معطر و خوشبو گردانيده‌ است‌.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ‏(7)

«اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد! اگر خدا را ياري‌ دهيد» يعني: اگر دين‌ خدا جلّ‌ جلاله را ياري‌ دهيد؛ «شما را ياري‌ مي‌دهد» بر كفار و به‌ شما فتح‌ و نصرت‌ عنايت‌ مي‌كند «و گامهايتان‌ را استوار مي‌دارد» در جنگ‌ و عرصه‌هاي‌ كارزار. به‌قولي‌ معني‌ اين ‌است: گامهايتان‌ را بر صراط استوار مي‌دارد چنان‌ كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «من‌ بلغ‌ ذا سلطان‌ حاجة‌ من‌ لا يستطيع‌ ابلاغها، ثبت‌ الله‌ تعالي‌ قدميه‌ علي‌ الصراط يوم ‌القيامة: هر كس‌ كه‌ حاجت‌ كسي‌ را به‌ صاحب‌ سلطه‌ و قدرتي‌ برساند كه‌ خود نمي‌تواند آن‌ را به‌ آن‌ سلطان‌ برساند، خداوند متعال‌ در روز قيامت‌ گامهاي‌ وي‌ رابر صراط استوار مي‌دارد».

 

وَالَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ‏(8)

«و كساني‌كه‌ كافر شدند، نگونساري‌ بر آنان‌ باد» فتعسا لهم: ناكامي‌ بر آنان‌ باد و بدا به‌ حالشان‌ «و خدا اعمالشان‌ را تباه‌ كرد» يعني: اعمالشان‌ به‌ خير مورد نظر در آخرت‌ نرسيد و حق‌ تعالي‌ در دنيا نيز آنان‌ را به‌ هدف‌ و مقصودشان‌ از آن‌ اعمال ‌نايل‌ نگردانيد.

 

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ‏(9)

«اين‌» تباهي‌، ناكامي‌ و سيه‌روزي‌شان‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ كه‌ آنان‌ آنچه‌ را كه‌ خدا فرود آورده‌ است‌» بر رسول‌ خويش‌ از قرآن‌ «خوش‌ نداشتند، پس‌» خداوند جلّ‌ جلاله به‌ سبب‌ آن‌ «اعمالشان‌ را تباه‌ كرد» مراد؛ آن‌ اعمالي‌ است‌ كه‌ كفار در امور خير انجام‌ مي‌دادند زيرا عمل‌ خير كافر، قبل‌ از آن‌ كه‌ مسلمان‌ شود پذيرفته ‌نمي‌شود.

 

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا ‏(10)

«آيا در زمين‌ سير نكرده‌اند» يعني: آيا اين‌ كافران‌ در سرزمين‌هاي‌ عاد، ثمود، قوم‌ لوط و غير آنان‌ گردش‌ نكرده‌اند «تا بنگرند كه‌ فرجام‌ كساني‌كه‌ پيش‌ از آنان ‌بودند» از كافران‌ «به‌ كجا انجاميده‌ است‌؟» زيرا آثار و نشانه‌هاي‌ عذاب‌ هنوز هم ‌در ديارشان‌ باقي‌ است‌؟ «خدا زير و زبرشان‌ كرد» يعني: ديارشان‌ را بر آنان‌ ويران ‌كرد، يا آنان‌ را نابود و ريشه‌كن‌ كرد. تعبير: (دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ) بليغ‌تر از تعبير: «دمرهم‌ الله‌» است‌ زيرا اين‌ تعبير، بر نابود ساختن‌ مطلق‌ آنان‌ دلالت‌ مي‌كند «و سرنوشت‌ كافران‌ همانند آن‌ است‌» يعني: اين‌ گروه‌ كفار نيز عاقبت‌ و سرانجامي ‌همانند با پيشينيانشان‌ از امت‌هاي‌ كافر خواهند داشت‌ و نيز سرنوشت‌ تمام‌ امت‌هاي‌ كافر اين‌چنين‌ است‌.

 

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ ‏(11)

«اين‌» نصرت ‌دادن‌ مؤمنان‌ و فرجام‌ ناميمون‌ براي‌ كفار «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ كه ‌خدا مولاي‌ مؤمنان‌ است‌» يعني: او يار و كارساز آنان‌ است‌ «ولي‌ كافران‌ مولايي ‌ندارند» يعني: آنان‌ يار و مددكاري‌ ندارند كه‌ از آنان‌ دفاع‌ كند، بدين‌ جهت‌، فرود آمدن‌ عقوبت‌ الهي‌ بر آنان‌ قطعي‌ است‌.

قتاده‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: اين‌ آيه‌ در روز احد نازل‌ شد آن‌گاه‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در شكاف‌ ميان‌ دو كوه‌ قرار داشتند و مشركان‌ فرياد زدند: روزي ‌در برابر روزي‌! ما بت‌ «عزي‌» را داريم‌ و شما عزايي‌ نداريد! رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «در پاسخ‌ آنها بگوييد: الله‌ مولانا، ولا مولي‌ لكم: خداوند جلّ‌ جلاله مولاي‌ ماست ‌و شما مولايي‌ نداريد».

 

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ ‏(12)

«خدا كساني‌ را كه‌ ايمان‌ آورده‌ و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند، در باغستانهايي‌ وارد مي‌كند كه‌ جويباران‌ از فرودست‌ آنها جاري‌ است‌» به‌ پاداش‌ ايمان‌ و عمل‌ صالح ‌ايشان‌. تفسير نظير اين‌ آيه‌ تا كنون‌ در چندين ‌جا از اين‌ تفسير شريف‌ گذشته‌ است‌. امام‌ رازي‌ مي‌گويد: «خداوند متعال‌ بدين‌ سبب‌ در بسياري‌ از آيات‌ به‌ ذكر (جويباران‌) در توصيف‌ بهشت‌ اكتفا مي‌كند، كه‌ در هر جا جويباران‌ باشد، در آنجا اشجار است‌ و در هر جا اشجار باشد، در آنجا ميوه‌ است‌. آري‌! آب‌ سبب ‌زندگي‌ عالم‌ است‌ و آتش‌ سبب‌ نابودي‌ آن‌...». آن‌گاه‌ به‌ بيان‌ حال‌ و مال‌ كفار پرداخته‌ مي‌فرمايد: «و حال‌ آن‌كه‌ كساني‌كه‌ كافر شده‌اند، بهره‌ بر مي‌گيرند و چنان‌كه ‌چهارپايان‌ مي‌خورند، مي‌خورند» يعني: كافران‌ فقط از متاع‌ و بهره‌ دنيا بهره‌ برگرفته ‌و از آن‌ برخوردار مي‌شوند، گويي‌ آنان‌ چهارپاياني‌اند كه‌ جز شكم‌ و شهوت ‌جنسي‌ خود، هدف‌ و همت‌ ديگري‌ نداشته‌، از فرجام‌ كار غافل‌ و به‌ سرگرمي‌هاي‌ دنيا سرخوش‌ و سرمست‌ مي‌باشند «ولي‌ جايگاه‌ آنها آتش‌ است‌» كه‌ در آن‌ فرود آورده‌ شده‌ و مستقر و مقيم‌ ساخته‌ مي‌شوند.

 

وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ ‏(13)

«و بسا شهرها كه‌ نيرومندتر از آن‌ شهري‌ بود كه‌ تو را بيرون‌ راند و ما هلاكشان ‌كرديم‌» يعني: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! بسياري‌ از اهالي‌ شهرها و أمت‌هاي‌ پيشين‌، از امكانات‌ و نفوذي‌ بيشتر از نيرو و امكانات‌ مردم‌ مكه‌ برخوردار بودند ـ همان‌ مردمي‌ كه‌ تو را از مكه‌ بيرون‌ راندند ـ اما با وصف‌ آن‌ همه‌ نيرومندي‌ و شكوه‌، نابودشان‌ كرديم‌ «پس‌ هيچ‌ نصرت‌ دهنده‌اي‌ نداشتند» بنابراين‌، كفار قريش‌ كه‌ از آنان‌ ضعيف‌تر هستند، سزاوارتر به‌ آنند كه‌ هيچ‌ ياوري‌ نداشته‌ باشند پس‌ بدانند كه ‌اگر به‌ سبب‌ وجود پيامبر رحمت صلّی الله علیه و آله و سلّم ، عذاب‌ دنيا از آنان‌ برداشته‌ شود؛ اين‌ عذاب ‌حتما در آخرت‌ گريبانگير آنان‌ خواهد شد.

ابويعلي‌ و ابي‌ابي‌حاتم‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌اند كه‌ فرمود: آن‌گاه‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در سفر هجرت‌شان‌، به‌ سوي‌ غار ثور حركت‌ كردند، به‌ جانب‌ مكه‌ نگاهي‌ افگنده‌ و فرمودند: تو دوست‌داشته‌ترين ‌سرزمين‌هاي‌ خداوند جلّ‌ جلاله نزد من‌ هستي‌ و اگر شهروندانت‌ مرا بيرون‌ نمي‌كردند، من ‌از ميان‌ تو بيرون‌ نمي‌آمدم‌. پس‌ خداوند عزوجل‌ اين‌ آيه‌ را نازل‌ كرد.

 

أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ ‏(14)

«آيا كسي‌ كه‌ بر حجتي‌ از جانب‌ پروردگار خويش‌ است‌، مانند كسي‌ است‌ كه‌ بدي ‌كردارش‌ براي‌ او زيبا جلوه‌ داده‌ شده‌ و هوسهاي‌ خود را پيروي‌ كرده‌اند؟» يعني: كساني‌كه‌ بر يقين‌ و باور روشني‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ هستند، با كساني‌كه‌ بدعملي‌شان‌ در نظرشان‌ آراسته‌ جلوه‌ داده‌ شده‌، برابر نيستند. اين‌ اعمال‌ بدشان ‌عبارت‌ است‌ از: شرك ‌آوردن‌ به‌ خداي‌ سبحان‌ و عمل‌ به‌ نافرماني‌هاي‌ وي‌. پس ‌كساني‌كه‌ بر حجتي‌ از جانب‌ پروردگار خويش‌ قرار دارند، همانند كساني‌ نيستند كه‌ در پرستش‌ بتان‌ از هوي‌ و هوس‌هاي‌ خود پيروي‌ كرده‌ و در انواع‌ گمراهي‌ها فرورفته‌اند، بي‌آن‌كه‌ حتي‌ شبهه‌ شك‌ برانگيزي‌ در امر حقانيت‌ دين‌ خدا جلّ‌ جلاله داشته ‌باشند، چه‌ رسد به‌ اين‌كه‌ در اين‌ موضع‌ غير اصولي‌شان‌ از حجت‌ روشني ‌برخوردار باشند. لذا در ميان‌ مؤمنان‌ و كفار به‌ هيچ‌ وجه‌ همانندي‌اي‌ نيست‌.

 

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاء حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ ‏(15)

«مثل‌ بهشتي‌ كه‌ به‌ پرهيزگاران‌ وعده‌ داده‌ شده‌» يعني: وصف‌ شگفت‌آور و شأن‌ شگرف‌ بهشت‌، مانند باغي‌ است‌ كه: «در آن‌ نهرهايي‌ است‌ از آبي‌ كه‌ به‌ ديرماندگي‌ متغير نشده‌» آسن: آبي‌ است‌ كه‌ رنگ‌ و بو و طعمش‌ تغيير كرده‌ باشد و مانند آن ‌است‌ آجن‌ «و در آن‌ جويهايي‌ است‌ از شيري‌ كه‌ مزه‌اش‌ برنگشته‌» يعني: ترش ‌نكرده‌ است‌ چنان‌ كه‌ مزه‌ شيرهاي‌ دنيا تغيير مي‌كند و به‌ ترشي‌ مي‌گرايد بلكه‌ آن ‌شير در نهايت‌ سپيدي‌ و شيريني‌ و پر از چربي‌ و لذت‌ است‌ «و در آن‌ رودهايي‌ است ‌از شرابي‌ كه‌ براي‌ نوشندگان‌ لذت‌بخش‌» و خوش‌ طعم‌ و گوارا «است‌» كه‌ آن‌ را ناخوش‌ نمي‌دارند زيرا شراب‌ بهشتي‌ مانند شراب‌ دنيا نيست‌ كه‌ عقل‌ها را ربوده ‌مستي‌ بياورد و سردرد به‌ همراه‌ داشته‌ باشد «و در آن‌ جويبارهايي‌ از عسل‌ ناب‌است‌» يعني: عسلي‌ كه‌ از آميزش‌ موم‌، خاشاك‌، درد، تيرگي‌ و ناخالصي‌، پالوده‌ و صاف‌ است‌. دليل‌ اين‌كه‌ خداوند متعال‌ از اين‌ چهار نوع‌ جويبار ياد كرد، اين‌ است‌ كه: اين‌ انواع‌ چهارگانه‌؛ ضرورت‌، نياز، عيش‌ و عشرت‌ و درمان‌ را با هم‌ جمع‌ كرده‌اند زيرا آب‌ ضرورت‌ است‌، شير مورد نياز است‌، شراب‌ سبب‌ عيش‌ و عشرت‌ است‌ و عسل‌ درمان‌ بخش‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «در بهشت‌ درياي‌ شير است‌ و درياي‌ آب‌ و درياي‌ عسل‌ و درياي‌ شراب‌؛ سپس‌ جويباران‌ از اين ‌درياها منشعب‌ مي‌شوند».

«و برايشان‌ در آنجا از همه‌ گونه‌ ميوه‌ فراهم‌ است‌» يعني: از هر صنف‌ و نوعي‌ از اصناف‌ و انواع‌ ميوه‌ها كه‌ خواسته‌ باشند «و» از همه‌ بالاتر «آمرزشي‌ از جانب‌ پروردگار آنهاست‌» براي‌ گناهانشان‌. پس‌ اين‌ است‌ وصف‌ بهشت‌ و اهل‌ آن‌ لذا كسي‌ كه‌ در چنين‌ باغ‌ آراسته‌ و با صفايي‌ قرار دارد؛ «آيا همانند كسي‌ است‌ كه‌ جاودانه‌ در آتش‌ دوزخ‌ است‌؟» تقدير سخن‌ چنين‌ مي‌شود: آيا كسي‌ كه‌ به‌ طور جاودانه‌ و به‌ اين‌ وصف‌ دلربا در نعمت‌هاي‌ بهشت‌ قرار دارد، مانند كسي‌ است‌ كه ‌جاودانه‌ در آتش‌ است‌؟ هرگز! مسلم‌ است‌ كه‌ بهشتيان‌ فرورفته‌ در ناز و نعمت‌ وميوه‌ها و جويباران‌، با دوزخياني‌ كه‌ در آب‌ جوشان‌ و عذاب‌ دردناك‌ دست‌ و پا مي‌زنند، همانند نيستند «و آبي‌ جوشان‌ نوشانده‌ مي‌شود» حميم: آب‌ سخت‌ سوزاني ‌است‌ كه‌ در حال‌ غليان‌ و جوشش‌ قرار دارد «تا روده‌هايشان‌ را پاره‌پاره‌ كند» از فرط حرارت‌ و داغي‌ خويش‌؟ هرگز اين‌ دو گروه‌ با هم‌ برابر نيستند. پناه‌ برخداي‌ عزوجل‌ از اين‌ حال‌ و روز بد.

 

وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُوْلَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ (16)‏

«و از ميانشان‌ كساني‌ هستند كه‌ به‌ تو گوش‌ مي‌سپارند» يعني: از اين‌ گروه‌ كفاري ‌كه‌ همانند چهارپايان‌ مي‌خورند و از لذت‌هاي‌ دنيا بهره‌برداري‌ مي‌كنند، كساني ‌هستند كه‌ ظاهرا به‌ تو گوش‌ مي‌سپارند ـ و آنان‌ منافقانند «ولي‌ چون‌ از نزد تو بيرون ‌مي‌روند به‌ كساني‌كه‌ علم‌ داده‌ شده‌اند» يعني: به‌ علما و دانشمندان‌ اصحاب‌ «مي‌گويند» يعني: از ايشان‌ سؤال‌ مي‌كنند و مي‌گويند: «هم‌ اكنون‌ چه‌ گفت‌؟» يعني: هم‌اكنون‌ كه‌ در مجلس‌ سخنراني‌ بوديم‌، رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم چه‌ گفت‌؟ آري‌! منافقان‌ در پاي‌ منبر وعظ و مجلس‌ سخنراني‌ تو حاضر مي‌شوند اما چون‌ از محضرت‌ بيرون‌ مي‌روند، به‌ شيوه‌ استهزا و تمسخر چنين‌ مي‌گويند. پس‌ معناي ‌سخنشان‌ اين‌ است‌ كه: ما به‌ سخن‌ پيامبر هيچ‌ التفات‌ و توجهي‌ نداشته‌ايم‌ «اين‌گروه‌» منافقان‌ «كساني‌ هستند كه‌ خداوند بر دلهايشان‌ مهر نهاده‌ است‌» پس‌ ايمان ‌نياورده‌ و دلهايشان‌ به‌ سوي‌ چيزي‌ از خير روي‌ نمي‌آورد «و از هواهايشان‌ پيروي ‌كرده‌اند» در كفر و عناد و نفاق‌ پس‌ نه‌ فهم‌ صحيحي‌ دارند و نه‌ قصد صحيحي‌.

ابن‌جريج‌ و مقاتل‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ كرده‌اند كه: اين‌ آيه‌ كريمه‌ درباره ‌منافقان‌ نازل‌ شد. گفتني‌ است‌؛ از جمله‌ اصحابي‌ كه‌ از سوي‌ منافقان‌ با تمسخر مورد سؤال‌ قرار گرفتند؛ عبدالله بن‌مسعود و عبدالله بن‌عباس‌ رضی الله عنهم بودند. شاه‌ ولي‌الله دهلوي‌ مي‌گويد: «از اينجا تا آخر سوره‌ در باب‌ تهديد مردم‌ ضعيف‌ الايمان‌ نازل ‌شد».

 

وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ ‏(17)

«ولي‌ كساني‌كه‌ راهياب‌ شدند» به‌ سوي‌ راه‌ خير لذا به‌ خداي‌ عزوجل‌ ايمان آورده‌ و به‌ فرمانهايش‌ عمل‌ كردند، او با بخشيدن‌ توفيق‌؛ «آنان‌ را هدايت‌ افزود» يا معني‌ اين‌ است: رويگرداني‌ منافقان‌ و استهزاي‌ آنان‌، بر هدايت‌، ثبات‌، ايمان‌، علم‌ و بصيرت‌ اين‌ راه‌يافتگان‌ افزود «و بديشان‌ تقوايشان‌ را عطا كرد» يعني: حق‌ تعالي‌ به‌ ايشان‌ تقوي‌ را الهام‌ كرد و بر آن‌ ياريشان‌ نمود، با توفيق‌ بخشيدنشان ‌بر انجام‌ عملي‌ كه‌ مورد پسند وي‌ است‌.

 

فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِكْرَاهُمْ ‏(18)

«آيا جز اين‌ انتظار مي‌برند كه‌ ساعت‌» يعني: قيامت‌ «بناگاه‌» و غافلگيرانه‌ «بر آنان‌ فرارسد؟ پس‌ هرآينه‌ علامات‌» و نشانه‌هاي‌ نزديكي‌ «آن‌ اينك‌ پديد آمده‌ است‌» زيرا اهل‌ كتاب‌ در كتابهاي‌ خود خوانده‌ بودند كه‌ حضرت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّمآخرين‌ انبيا علیهم السلام اند بنابراين‌، بعثت‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم خود از نشانه‌هاي‌ قيامت‌ است‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ و مسلم‌ و غير آنان‌ از انس‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «بعثت‌ أنا والساعة كهاتين‌، وأشار بالوسطي‌ والسبابة: من‌درحالي‌ به‌ رسالت‌ برانگيخته‌ شدم‌ كه‌ قيامت‌ اين‌چنين‌ (نزديك) است‌ ـ و به‌ دو انگشت‌ سبابه‌ و وسطاي‌ خود اشاره‌ كردند». «پس‌ آن‌گاه‌ كه‌ رستاخيز بر آنان‌ در رسد، ديگر كجا جاي‌ اندرزشان‌ است‌» يعني: آن‌گاه‌ كه‌ قيامت‌ بر آنان‌ بيايد، آنها ازكجا پند مي‌گيرند؟ قطعا در آن‌ هنگام‌، وقت‌ پندگرفتن‌ از دست‌ رفته‌ است‌.

 

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ ‏(19)

«پس‌ بدان‌ كه‌ هيچ‌ معبودي‌ جز خدا نيست‌» يعني: بر اين‌ عقيده‌ ثابت‌ قدم‌ باش‌ و بر آن‌ استمرار بورز «و براي‌ گناه‌ خويش‌ آمرزش‌ جوي‌» يعني: از گناهي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ گاهي‌ از تو سرزند، آمرزش‌ بخواه‌. اين‌ دستور به‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  با وجود عصمت ‌ايشان‌ از گناه‌؛ تعليمي‌ به‌ امت‌ ايشان‌ است‌ تا به‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم در اين‌ امر اقتدا كنند. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ در عين‌ حال‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نيز از خدا جلّ‌ جلاله آمرزش‌ مي‌خواستند چنان‌ كه‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ طبراني‌ از ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است ‌كه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم فرمودند: «إني‌ لأستغفر الله‌ وأتوب‌ إليه‌ في‌اليوم‌ مائة مرة: همانا من‌ در روزي‌ صد بار از خداوند آمرزش‌ مي‌خواهم‌ و به‌ سوي‌ او توبه‌ مي‌كنم‌». يا معني‌ اين‌ است: اي‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم ! بر ترك‌ امور اولي‌ و افضل‌ استغفار بخواه‌. درحديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در عمل‌ به‌ فرمان‌ الهي‌ در مورد آمرزش‌خواهي‌ ـ چنين‌ دعا مي‌كردند: «اللهم‌ اغفر لي‌ خطيئتي ‌وجهلي‌ وإسرافي‌ في‌ أمري‌ وما أنت‌ أعلم‌ به‌ مني‌، اللهم‌ اغفر لي‌ خطيئتي‌ وجهلي‌ وإسرافي‌ في‌أمري‌ وما أنت‌ أعلم‌ به‌ مني‌، اللهم‌ اغفر لي‌ هزلي‌ وجدي‌ وخطئي‌ وعمدي‌، وكل‌ ذلك ‌عندي: بار الها! بر من‌ خطا و جهل‌ و اسرافم‌ در كارم‌ را و آنچه‌ را كه‌ تو به‌ آن‌ از من‌ داناتر هستي‌، بيامرز. بار الها! بيامرز بر من‌ امور غير جدي‌ و جدي‌ام‌ را و خطا و قصدم‌ را و همه‌ اينها را كه‌ نزد من‌ است‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه ‌آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم در آخر نماز چنين‌ دعا مي‌كردند: «اللهم‌ اغفرلي‌ ما قدمت‌ وما أخرت‌، وما أسررت‌ وما أعلنت‌، وما أسرفت‌ وما أنت‌ أعلم‌ به‌ مني‌، أنت‌ إلهي‌ لا إله‌ إلا أنت: بار الها! بيامرز بر من‌ آنچه‌ را كه‌ پنهاني‌ انجام‌ داده‌ام‌ و آنچه‌ را كه‌ آشكار كرده‌ام‌ و بيامرز بر من‌ زياده‌روي‌ام‌ را و آنچه‌ را كه‌ تو از من‌ به‌ آن‌ داناتري‌، تو خداي‌ من‌ هستي‌، معبودي‌ جز تو نيست‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «به‌ ذكر لا اله ‌الا الله  و به ‌استغفار پايبند باشيد و اين‌ دو را بسيار تكرار كنيد زيرا ابليس‌ گفت: همانا من‌ مردم ‌را با گناهان‌ هلاك‌ ساختم‌ و آنان‌ مرا به‌ لا اله ‌الا الله و استغفار هلاك‌ ساختند، سپس‌ چون‌ اين‌ كار را از آنان‌ ديدم‌؛ با هوس‌ها هلاكشان‌ ساختم‌ پس‌ آنان‌ (به‌ غلط) مي‌پندارند كه‌ راهيافته‌اند».

«و» اي‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم ! «براي‌ مردان‌ و زنان‌ با ايمان‌» نيز بر گناهاني‌ كه‌ از آنان‌ سرزده‌ است‌، آمرزش‌ طلب‌ كن‌ «و خداست‌ كه‌ جاي‌ آمد و رفت‌ هر يك‌ از شما را» يعني: جاي‌ جنب‌ و جوش‌ و تحرك‌ شما را در اعمال‌ شما؛ «مي‌داند و جاي ‌قرارتان‌» و فرجام‌ و مال‌ كار هر يك‌ از شما در سراي‌ آخرت‌ «را مي‌داند» به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: حق‌ تعالي‌ جنب‌ و جوش‌ و گردش‌ شما را در اعمال‌ روزانه‌تان‌ و جاي‌ قرار و آرام‌ شما را در شب‌ به‌ هنگام‌ خوابتان‌ مي‌داند. شاه‌ ولي ‌الله دهلوي‌ مي‌گويد: «حاصل‌ معني‌ اين‌ آيات‌، نكوهش‌ شخصي‌ است‌ كه‌ به ‌مجلس‌ علم‌ درآيد ولي‌ به‌ فهم‌ حقيقت‌ آن‌ نرسيده‌ و به‌ سبب‌ هجوم‌ هواي‌ نفس‌ بر دلش‌، نيازمند پرسش‌ از ديگران‌ گردد همچنين‌ اين‌ آيات‌ بيم‌دهي‌اي‌ است‌ از قيامت‌ براي‌ همچو شخصي‌».

 

وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ ‏(20)

«و مؤمنان‌ مي‌گويند: چرا سوره‌اي‌ فرو فرستاده‌ نشد؟» مؤمنان‌ از پروردگار عزوجل‌ درخواست‌ كردند كه‌ بر رسول‌ خويش‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم سوره‌اي‌ نازل‌ كند و در آن ‌ايشان‌ را به‌ جهاد با كفار فرمان‌ دهد؛ از بس‌ كه‌ مشتاق‌ جهاد و دستيابي‌ به‌ پاداش ‌عظيمي‌ بودند كه‌ خداوند عزوجل‌ براي‌ مجاهدين‌ آماده‌ نموده‌ است‌ «اما چون ‌سوره‌اي‌ محكم‌» يعني: غير منسوخ‌ و واضح‌ «فرستاده‌ شود» به‌ گونه‌اي‌ كه‌ در آن ‌هيچ‌ شبهه‌ و احتمالي‌ براي‌ معناي‌ ديگري‌ وجود نداشته‌ باشد «و در آن‌ قتال‌ ذكر شود» يعني: در آن‌ جهاد فرض‌ شود. قتاده‌ مي‌گويد: «هر سوره‌اي‌ كه‌ در آن‌ ازجهاد ياد شود، آن‌ سوره‌ محكم‌ است‌ و اين‌ آيات‌، سخت‌ترين‌ آيات‌ قرآن‌ بر منافقان‌ مي‌باشد». آري‌! چون‌ سوره‌ محكمي‌ فرستاده‌ شود و در آن‌ جهاد فرض ‌شود؛ «كساني‌ را كه‌ در دلهايشان‌ بيماري‌ است‌» يعني: شك‌ و شبهه‌اي‌ است‌ و آنان‌ منافقانند «مي‌بيني‌ كه‌ به‌ سوي‌ تو مانند نگاه‌ كسي‌ كه‌ از سكرات‌ مرگ‌ بي‌هوش‌ شده ‌باشد، مي‌نگرند» يعني: در آن‌ هنگام‌، منافقان‌ به‌ سوي‌ تو مانند نگاه‌ كسي ‌مي‌نگرند كه‌ چشمانش‌ در هنگام‌ مرگ‌ خيره‌ شده‌ و بازمانده‌ و از ترس‌ مرگ ‌بي‌هوش‌ شده‌ است‌. البته‌ دست ‌دادن‌ اين‌ حالت‌ بر منافقان‌، به‌ سبب‌ جبن‌ وبزدلي‌شان‌ از جنگ‌ و گرايش‌ آنان‌ به‌ سوي‌ كفار است‌ «پس‌ اولي‌ است‌ براي ‌آنان‌» يعني: آنچه‌ كه‌ منافقان‌ از آن‌ بد مي‌برند، به‌ آنان‌ مي‌پيوندد و نزديك ‌مي‌شود. يا معني‌ اين‌ است: بدا به‌ حالشان‌ و واي‌ بر آنان‌. يا معني‌ اين‌ است: بهتر است‌ برايشان‌ كه‌ اطاعت‌ كنند و سخن‌ پسنديده‌ بگويند چنان‌ كه‌ آيه‌ بعدي‌ مفسر آن ‌مي‌باشد:

 

طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ ‏(21)

«فرمان‌ پذيري‌ و سخني‌ شايسته‌ برايشان‌ بهتر است‌» يعني: فرمانبرداري‌ و سخن‌ نيكوگفتن‌، برايشان‌ بهتر و سزاوارتر از مخالفت‌ و جبن‌ است‌ «و چون‌ كار قطعي‌ شد» يعني: چون‌ كارزار جدي‌ شد و جنگ‌ به‌ واقعيت‌ پيوست‌؛ «پس‌ اگر با خدا صادق‌ باشند» در اظهار ايمان‌ و اطاعت‌ و اشتياق‌ به‌ جهاد «بي‌شك‌ برايشان ‌بهتر است‌» از نافرماني‌ و مخالفت‌ و نفاق‌.

 

فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ ‏(22)

«پس‌ چه‌ بسا اگر متولي‌ امور شويد، البته‌ نزديك‌ است‌ كه‌ در زمين‌ فتنه‌ و فساد كنيد و پيوند خويشاونديهاي‌ خود را از هم‌ بگسليد» يعني: اگر شما منافقان‌ متولي‌ و عهده‌دار امر امت‌ شويد؛ چه‌ بسا با ستمگري‌، كشتار همديگر، خونريزي‌ و قطع‌ پيوندهاي ‌خويشاوندي‌ و قومي‌، در زمين‌ فساد پيشه‌ كنيد. اما ابن‌ كثير در معني‌ آن‌ مي‌گويد: چه‌ بسا اگر از جهاد روي‌ برگردانده‌ و سرباز زنيد؛ به‌ شيوه‌ دوران‌ جاهليت‌ ـ مانند فساد افروزي‌ در زمين‌ و غيره‌ ـ برگرديد. كلمه‌ «عسي‌» بر توقع‌ رخدادي‌ كه‌ بعدا به‌ وقوع‌ مي‌پيوندد، دلالت‌ مي‌كند و از آنجا كه‌ توقع‌ در مورد خداوند متعال‌ قابل ‌تصور نيست‌ زيرا او بر گذشته‌ و آينده‌ به‌طور يكسان‌ دانا و محيط مي‌باشد پس ‌«عسي‌» در مورد خداوند متعال‌ مفيد تحقق‌ و قطعيت‌ است‌ نه‌ مفيد توقع‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «ما من‌ ذنب‌ أحري‌ أن‌ يعجل‌ الله‌ تعالي‌ عقوبته‌ في ‌الدنيا مع‌ ما يدخر لصاحبه‌ في ‌الآخرة‌ من ‌البغي‌ وقطيعة ‌الرحم: هيچ‌ گناهي‌ سزاوارتر به‌ آن‌ نيست‌كه‌ خداوند متعال‌ عقوبت‌ آن‌ را در دنيا شتابان‌ بفرستد ـ بجز آنچه‌ كه‌ براي‌ صاحبش‌ در آخرت‌ ذخيره‌ مي‌كند ـ مانند بغاوت‌ و قطع‌ پيوند رحم‌».

 

أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ ‏(23)

«اين‌ گروه‌» ستمگر و فساد افروز «همان‌ كساني‌ هستند كه‌ خدا آنان‌ را لعنت ‌كرده‌» يعني: آنان‌ را از رحمت‌ خويش‌ دور ساخته‌ و طرد كرده‌ است‌ «و آنان‌ را» از شنيدن‌ حق‌ «ناشنوا و چشمهايشان‌ را كور كرده‌ است‌» از مشاهده‌ آنچه‌ كه‌ آنان‌ را به‌ رعايت‌ حق‌ خداوند جلّ‌ جلاله در مورد بندگانش‌ ـ يعني‌ عدم‌ فروروي‌ در ريختن ‌خونها و چپاول‌ اموالشان‌ ـ رهنمون‌ مي‌گردد.

 

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ‏(24)

«آيا در قرآن‌ تدبر نمي‌كنند» تا به‌ پندها و هشدارهاي‌ تكان‌دهنده‌ آن‌ توجه‌ كرده ‌و به‌ حجت‌هاي‌ آشكار و برهانهاي‌ قاطع‌ آن‌ عمل‌ كنند «يا مگر بر دلهايي ‌قفل‌هايشان‌ نهاده‌ شده‌ است‌؟» يعني: يا مگر بر دلهايشان‌ قفل‌هايي‌ نهاده‌ شده‌ است‌، در نتيجه‌ نمي‌فهمند و دلهايشان‌ براي‌ حق‌ باز نمي‌شود. ذكر «قلوب‌» به ‌صيغه‌ نكره‌، براي‌ آن‌ است‌ كه‌ دلهاي‌ برخي‌ از آنان‌، مورد نظر مي‌باشد.

 

إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ‏(25)

«بي‌گمان‌ كساني‌ كه‌ به‌ پشت‌ خويش‌ برگشتند» يعني: مرتد شده‌ و از اسلام‌ به‌سوي‌ كفر بازگشتند چنان‌ كه‌ در آغاز بر كفر بودند «پس‌ از آن‌كه‌ بر آنان‌ راه‌ هدايت ‌روشن‌ شد» با معجزات‌ آشكار و دلايل‌ روشني‌ كه‌ رسول‌ اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ آنان ‌آوردند؛ بي‌گمان‌ «شيطان‌ به‌ آنان‌ آراست‌» خطاها و اشتباهاتشان‌ را و افتادن‌ در آن‌ خطاها را برايشان‌ آسان‌ جلوه‌ داد «و به‌ آرزوهاي‌ دور و درازشان‌ انداخت‌» يعني: ميدان‌ آروزهايشان‌ را گستراند، به‌ آنان‌ طول‌ عمر را وعده‌ داد و در نتيجه‌، فريبشان‌ داد.

 

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ ‏(26)

«اين‌» ارتداد و گمراهي‌شان‌ «از آن‌ است‌ كه‌ آنان‌ به‌ كساني‌ كه‌ وحي‌ نازل‌ كرده‌ الهي‌ را خوش‌ نمي‌داشتند، گفتند» يعني: ارتداد و گمراهي‌ اين‌ گروه‌ منافقاني‌ كه‌ به ‌قهقرا برگشتند، بدين‌ سبب‌ است‌ كه‌ آنان‌ به‌ كساني‌ كه‌ از وحي‌ الهي‌ ناخوش‌ هستند ـ يعني‌ به‌ مشركان‌ يا يهود ـ چنين‌ گفتند: «زودا كه‌ در بعضي‌ كارها از شما اطاعت‌كنيم‌» مراد آنها از: (بعضي‌ كارها)، همانا دشمني‌ با رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و مخالفت‌ با پيامهايشان‌ است‌. ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ با اين‌ سخنانشان‌ بر آنان‌ به‌ارتداد حكم‌ كرد پس‌ چگونه‌ خواهد بود حال‌ كساني‌ كه‌ در عصر ما به‌ ائمه‌ كفر وگمراهي‌ مي‌گويند: «ما در تمام‌ كارها مطيع‌ شما هستيم‌؟!». «و خداوند از پنهانكاري‌ آنها آگاه‌ است‌» پس‌ مي‌داند كه‌ منافقان‌ به‌طور پنهاني‌ با دشمنان‌ خدا جلّ‌ جلاله توطئه‌ چيده‌ و با آنان‌ همداستان‌ شده‌اند. به‌ اين‌ ترتيب‌، خداي‌ داناي‌ آشكار و نهان‌، اين‌ توطئه‌شان‌ را بر ملا كرد.

 

فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ ‏(27)

«پس‌ چگونه‌ وقتي‌ كه‌ فرشتگان‌ جانشان‌ را مي‌گيرند» يعني: چگونه‌ است‌ علم‌ حق‌ تعالي‌ به‌ پنهانكاريهايشان‌ آن‌گاه‌ كه‌ فرشتگان‌ جانشان‌ را مي‌گيرند. يا معني‌ اين‌ است: پس‌ در آن‌ هنگام‌ چه‌ خواهند كرد، چه‌ حالي‌ خواهند داشت‌ و چگونه‌ اين ‌عذاب‌ را تاب‌ خواهند آورد؟ فرشتگان‌؛ «بر چهره‌ و پشت‌ آنان‌ مي‌زنند» به‌قولي: مراد، زدن‌ فرشتگان‌ بر چهره‌ و بر پشت‌ منافقان‌ در هنگام‌ جنگ‌ ـ به‌ عنوان ‌ياري‌اي‌ براي‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است‌. يا اين‌ تصويري‌ از حالت‌ گرفتن‌ جانشان ‌است‌. يعني‌ درحالي‌ كه‌ فرشتگان‌ با قهر و خشونت‌ جانشان‌ را مي‌گيرند، با گرزهاي ‌آهنين‌ بر چهره‌ها و قفاهايشان‌ مي‌كوبند.

 

ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (28)‏

«اين‌» جان‌ستاندن‌ از منافقان‌ به‌ شيوه‌ مذكور و بر وصفي‌ كه‌ ذكر شد؛ «از آن ‌است‌ كه‌ آنان‌ از آنچه‌ خدا را به‌ خشم‌ آورده‌» از كفر و معاصي‌، همداستاني‌شان‌ با دشمنان‌ خدا جلّ‌ جلاله در امر توطئه‌چيني‌ و ستيزه‌ و مخالفت‌ با پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  و يارانشان‌؛ «پيروي‌ كرده‌اند و خشنودي‌اش‌ را خوش‌ نداشتند» يعني: آنچه‌ را كه‌ خداي ‌عزوجل ‌از ايمان‌، توحيد، طاعت‌ و پشتيباني‌ از مؤمنان‌ مي‌پسندد، خوش‌ نداشتند «پس‌» خداوند جلّ‌ جلاله به‌ اين‌ سبب‌ «اعمالشان‌ را تباه‌ گردانيد» از آن‌ جمله‌، آن‌ اعمال‌ خيري ‌را كه‌ قبل‌ از ارتداد انجام‌ داده‌ بودند.

 

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ ‏(29)

«آيا كساني‌كه‌ در دلهايشان‌ بيماري‌ است‌» يعني: بيماري‌ نفاق‌ است‌؛ «پنداشته‌اند كه‌ خدا هرگز كينه‌هايشان‌ را آشكار نخواهد كرد» نسبت‌ به‌ مؤمنان‌؟ بدين‌سان‌، خداوند متعال‌ منافقان‌ را تهديد كرد كه‌ دشمني‌ها، بغض‌ها و حسدهايي‌را كه‌ عليه‌ مؤمنان‌ پنهان‌ مي‌دارند، آشكار خواهد كرد به‌ طوري‌ كه‌ اين‌ كينه‌ها و پنهان‌كاريها بر پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  و مؤمنان‌ معلوم‌ و هويدا گردد و آنان‌ رسوا و مفتضح ‌شوند؛ چنان‌كه‌ خداوند متعال‌ در سوره‌ «برائه‌» اين‌ كار را كرد.

 

وَلَوْ نَشَاء لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ ‏(30)

«و اگر بخواهيم‌، قطعا آنان‌ را به‌ تو مي‌نمايانيم‌» يعني: اگر بخواهيم‌، منافقان‌ را با اشخاص‌ و افرادشان‌ به‌ تو مي‌شناسانيم‌ و معرفي‌ مي‌كنيم‌، به‌ چنان‌ شناخت‌ و معرفت‌ تامي‌ كه‌ قائم‌ مقام‌ ديدن‌ باشد «در نتبجه‌، آنان‌ را به‌ سيمايشان‌» يعني: به‌نشانه‌هاي‌ خاصي‌ كه‌ بر سيمايشان‌ دارند و با آن‌ از ديگران‌ متمايز مي‌شوند «مي‌شناختي‌» چرا كه‌ ظلمت‌ نفاق‌ بسان‌ اثري‌ از انعكاس‌ تاريكي‌ قلب‌هايشان‌، بر سيمايشان‌ هويداست‌ «و البته‌ آنان‌ را در آهنگ‌ سخن‌شان‌ مي‌شناسي‌» لحن‌ قول: مقصد، روش‌ و فحواي‌ سخن‌ گفتن‌ است‌. آري‌! منافقان‌ به‌ عيبجويي‌ تو ومسلمانان‌ و گفتن‌ سخنان‌ نيش‌دار و زننده‌ مي‌پردازند به‌ طوري‌ كه‌ از لحن‌ سخنشان ‌درست‌ فهميده‌ مي‌شود كه‌ متكلم‌ مربوط به‌ كدام‌ حزب‌ و گروه‌ است‌. نقل‌ است ‌كه: بعد از نزول‌ اين‌ آيه‌، هيچ‌ منافقي نزد رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم سخن‌ نمي‌گفت‌ مگر اين‌كه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم او را مي‌شناختند. انس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «ما عازم‌ يكي‌ از غزوات‌ شده‌ بوديم‌ و در آن‌ غزوه‌ نه‌ تن‌ از منافقان‌ با ما همراه‌ بودند و مردم‌ از آنان ‌به‌ درد آمده‌ بودند پس‌ آن‌ منافقان‌ شبي‌ خوابيدند و صبح‌ كه‌ بيدار شدند، بر پيشاني‌ هر يك‌ از آنان‌ نوشته‌ بود: اين‌ شخص‌ منافق‌ است‌». «و خدا اعمالتان‌ را مي‌داند» و هيچ‌كار پنهاني‌اي‌ بر او پنهان‌ نمي‌ماند پس‌ شما را در برابر اعمالتان ‌مجازات‌ مي‌كند. در روايات‌ ثابت‌ شده‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم گروهي‌ از منافقان‌ را به‌نام‌ معرفي‌ نمودند از جمله‌ در حديث‌ شريف‌ ذيل‌ به‌ روايت‌ عقبه‌بن‌عامر رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: «رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم براي‌ ما سخنراني‌اي‌ ايراد نموده‌ و پس‌ از حمد و ستايش‌ خداي‌ عزوجل‌ فرمودند: إن‌ فيكم‌ منافقين‌، فمن‌ سميت ‌فليقم: بي‌گمان‌ در ميان‌ شما منافقاني‌ هستند پس‌ هر كس‌ را كه‌ من‌ نام‌ بردم‌، از جاي‌ خويش‌ برخيزد. آن‌گاه‌ فرمودند: برخيز اي‌ فلان‌! برخيز اي‌ فلان‌! برخيز اي ‌فلان‌! برخيز اي‌ فلان‌! تا آن‌كه‌ سي‌وشش‌ نفر را نام‌ بردند. سپس‌ بار ديگر فرمودند: بي‌گمان‌ در ميان‌ شما منافقاني‌ هستند پس‌ از خداوند پروا داريد». راوي‌مي‌افزايد: «عمر رضی الله عنه از نزد مردي‌ از همانان‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نامش‌ را برده‌ بودند درحالي‌ گذشت‌ كه‌ او چهره‌ خود را پوشانده‌ بود و چون‌ عمر رضی الله عنه از قبل‌ او را مي‌شناخت‌، از او پرسيد: تو را چه‌ شده‌ است‌ كه‌ چهره‌ات‌ را پوشانده‌اي‌؟ آن‌ منافق‌ سخن‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  را [در مورد معرفي‌ خود] به‌ وي‌ نقل‌ كرد. پس‌ عمر رضی الله عنه بر او نهيب‌ زد و گفت: گم‌ شو اي‌ بدبخت‌ روزگار!».

 

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ ‏(31)

«و البته‌ شما را مي‌آزماييم‌» با فرض‌ كردن‌ جهاد مسلحانه‌ بر شما «تا معلوم‌ بداريم‌» به‌ علم‌ ظهور «مجاهدان‌ و صابران‌ از شما را» آري‌! شما را به‌ جهاد فرمان ‌مي‌دهيم‌ تا به‌ علم‌ ظهور و شهود معلوم‌ بداريم‌ كه‌ چه‌ كسي‌ امر ما را به‌ جا آورده‌ و بر دين‌ خويش‌ و دشواريهاي‌ اعمالي‌ كه‌ بدان‌ مكلف‌ شده‌ است‌، صبر و پايداري ‌مي‌ورزد «و تا اخبار شما را بيازماييم‌» يعني: احوال‌ و اخبار شما را به‌ قصد امتحان ‌و آزمايشتان‌ آشكار و برهنه‌ گردانيم‌ تا بر مردم‌ آشكار شود كه‌ چه‌ كسي‌ امر ما را اطاعت‌ كرده‌ و چه‌ كسي‌ به‌ آن‌ پشت‌پا زده‌ است‌.

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَى لَن يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ ‏(32)

«بي‌گمان‌ كساني‌ كه‌ كفر ورزيده‌ و مردم‌ را از راه‌ خدا بازداشتند» مراد از اين‌ گروه: منافقان‌ و به‌قولي: اهل‌ كتاب‌اند. بازداشتنشان‌ از راه‌ خدا جلّ‌ جلاله اين‌ گونه‌ بود كه‌ مردم ‌را از پذيرش‌ اسلام‌ و پيروي‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  منع‌ مي‌كردند «و بعد از آن‌كه‌ راه‌ هدايت‌ بر آنان‌ روشن‌ شد» يعني: همانان‌ كه‌ بعد از مشاهده‌ معجزات‌ روشن‌ و حجت‌هاي ‌قاطع‌ و دانستنن‌ اين‌ حقيقت‌ كه‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم پيامبر بر حقي‌ از جانب‌ خداوند جلّ‌ جلاله است‌؛ «با پيامبر مخالفت‌ كردند» و با ايشان‌ دشمني‌ ورزيدند. شاقوا: يعني‌ آنان‌ در شق‌ و جانبي‌ قرار گرفتند و پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  در شق‌ و جانب‌ ديگري‌. آري‌! اينان: «هرگز به‌ خدا هيچ‌ زياني‌ نمي‌رسانند» با فروگذاشتن‌ ايمان‌ و اصرار بر كفر بلكه‌ با اين‌ كار فقط به‌ خودشان‌ زيان‌ مي‌رسانند «و به‌ زودي‌ خدا اعمالشان‌ را حبطه‌ خواهد كرد» يعني: به‌ زودي‌ خداوند جلّ‌ جلاله اعمال‌ خيرشان‌ ـ چون‌ صدقه‌، صله‌ رحم‌ و مانند آن‌را به‌ سبب‌ كفرشان‌ باطل‌ و بي‌ارزش‌ خواهد گردانيد. به‌ قولي: مراد از اعمالشان: نيرنگ‌ها و توطئه‌هايي‌ است‌ كه‌ براي‌ بي‌اثر ساختن‌ و از بين‌ بردن‌ دين‌ خدا جلّ‌ جلاله سازمان‌ مي‌دادند و غايله‌هايي‌ است‌ كه‌ عليه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم برمي‌انگيختند.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ ‏(33)

«اي‌ كساني‌كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد! از الله فرمان‌ بريد و از پيامبر نيز فرمان‌ بريد» درآنچه‌ كه‌ بدان‌ مأمور مي‌شويد؛ از شرايع‌ و قوانيني‌ كه‌ در كتاب‌ خدا جلّ‌ جلاله و سنت‌ رسولش‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ذكر شده‌ است‌ «و اعمال‌ خود را باطل‌ نگردانيد» يعني: حسنات‌ و ثوابهاي‌ خويش‌ را با گناهان‌ كبيره‌، ريا، شهرت‌ طلبي‌ و منت‌ گذاري‌ باطل نگردانيد. ابن‌كثير در تقسير آن‌ مي‌گويد: «اعمال‌ خود را با ارتداد باطل ‌نگردانيد».

ابوالعاليه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ مي‌گويد: «ياران‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بر اين‌ باور بودند كه‌ با داشتن‌ عقيده‌ به‌ (لااله‌الاالله)، هيچ‌ گناهي‌ زيان‌ نمي‌رساند چنان‌كه‌ باشرك‌ ورزيدن‌ به‌ حق‌ تعالي‌، هيچ‌ عمل‌ خيري‌ سودمند واقع‌ نمي‌شود پس‌ آيه ‌كريمه‌ نازل‌ شد. از آن‌ پس‌، اصحاب‌ رضی الله عنهم نگران‌ آن‌ بودند كه‌ گناه‌ عمل‌ را باطل‌ گرداند». آيه‌ كريمه‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ اشاره‌ دارد كه‌ گناهان‌ كبيره‌، طاعات‌ را هدر مي‌دهند. مالك‌ و ابوحنيفه‌ بر اساس‌ همين‌ آيه‌ برآنند كه‌ ترك‌ نافله‌اي‌ كه‌ شخص ‌آن‌ را شروع‌ كرده‌، جايز نيست‌ زيرا نافله‌گذار قبل‌ از شروع‌ كردن‌ به‌ عمل‌ نفل‌، امير نفس‌ خويش‌ است‌ اما چون‌ به‌ عمل‌ نفل‌ شروع‌ كرد، ديگر خود را بدان‌ ملزم‌ نموده ‌و بر انجام‌ آن‌ عزم‌ كرده‌ است‌ بنابراين‌، تمام ‌كردن‌ آن‌ بر وي‌ واجب‌ مي‌باشد.

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ‏(34)

«بي‌گمان‌ كساني‌ كه‌ كفر ورزيدند و مردم‌ را از راه‌ خدا بازداشتند، سپس‌ در حالي‌كه ‌كافر بوده‌اند در گذشته‌اند، هرگز خدا آنان‌ را نمي‌آمرزد» يعني: براي‌ كساني‌كه‌ كارشان‌ با مرگ‌ بر كفر ختم‌ شده‌، هيچ‌ آمرزشي‌ نيست‌.

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ كرده‌اند: اين‌ آيه‌ كريمه‌ درباره‌ كشته‌گان‌ مشركان ‌در بدر نازل‌ شد.

 

فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَن يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ ‏(35)

«پس‌ سستي‌ نورزيد» از جنگ‌ با كفار و مقابله‌ با دشمنان‌. وهن: ضعف‌ و سستي‌ است‌ «و به‌ سوي‌ صلح‌ نخوانيد» يعني: شما آغازگر فراخواني‌ كفار به‌ صلح‌ و سازش‌ نباشيد زيرا صلح‌ با كفار ـ جز در هنگام‌ ضعف‌ ـ به‌ هيچ‌ حال‌ ديگري ‌جايز نيست‌. بنابراين‌، مسلمانان‌ تا آن‌گاه‌ به‌ جنگيدن‌ با كفار مأمورند كه‌ آنان‌ تسليم ‌شوند ولي‌ درعين‌حال‌ خداوند متعال‌ از پذيرش‌ صلح‌ در صورت‌ گرايش‌ و تمايل ‌مشركان‌ به‌ آن‌، نهي‌ نكرده‌ است‌. «و شما برتريد» يعني: شما با شمشير و حجت ‌غالب‌ و چيره‌ايد پس‌ آخر الأمر پيروزي‌ از آن‌ شماست‌، هرچند كفار در بعضي‌ از اوقات‌ بر شما غالب‌ شوند «و خداوند با شما است‌» با نصرت‌ و مدد و ياري‌ خويش‌ «و هرگز از اعمال‌ شما نمي‌كاهد» يعني: هرگز چيزي‌ از ثواب‌ اعمال‌ شما را نمي‌كاهد و آن‌ را ضايع‌ و تباه‌ نمي‌گرداند. وتره‌ حقه: يعني از حق‌ وي‌ كاست‌ و از اين‌ باب‌ است‌ اين‌ حديث‌ شريف: «من‌ فاتته‌ صلاة‌ العصر فكأنما وتر أهله‌ وماله: هركس‌ نماز عصر از وي‌ فوت‌ شد پس‌ گويي‌ خانواده‌ و مال‌ وي‌ به‌ كاهش‌ رفته ‌است‌».

 

إِنَّمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ ‏(36)

«همانا زندگي‌ اين‌ دنيا لهو و لعبي‌ بيش‌ نيست‌» يعني: گرفتار شدن‌ به‌ زندگي‌ دنيا، حاصلي‌ جز لهو و لعب‌ ندارد، مگر آن‌ بخش‌ از زندگي‌ كه‌ براي‌ خدا جلّ‌ جلاله و در راه ‌وي‌ باشد پس‌ زندگي‌ دنيا ثبات‌ و اعتباري‌ ندارد چرا كه‌ در سريعترين‌ وقت ‌مي‌گذرد. لعب: چيزي‌ است‌ كه‌ سودي‌ در آينده‌ نداشته‌ باشد ولي‌ در عين‌ حال‌، انسان‌ را از امور مهم‌ به‌ خود مشغول‌ نگرداند پس‌ اگر او را از كارهاي‌ مهم‌ به‌ خود مشغول‌ ساخت‌، آن‌ لهو است‌ نه‌ لعب‌. خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ بيان‌ اين‌ معني‌ در اين ‌سياق‌، مفيد آن‌ است‌ كه‌ دنيا نبايد سبب‌ كفر، يا ارتداد، يا ترك‌ جهاد شود «و اگرايمان‌ بياوريد و پروا بداريد، مزدهاي‌ شما را به‌ شما مي‌پردازد» در آخرت‌. اجر: دادن ‌پاداش‌ در برابر طاعت‌ است‌ «و از شما اموالتان‌ را نمي‌خواهد» يعني: اگر ايمان ‌بياوريد و پروا بداريد، شما را به‌ اين‌ امر دستور نمي‌دهد كه‌ تمام‌ اموال‌ خود را در زكات‌ و ساير امور خيريه‌ به‌ مصرف‌ رسانيد بلكه‌ شما را به‌ مصرف‌ كردن‌ اندكي‌ از اموالتان‌ در اين‌ راه‌، دستور مي‌دهد. ابن‌كثير مي‌گويد: «يعني‌ حق‌ تعالي‌ از شما بي‌نياز است‌ و چيزي‌ را از شما نمي‌طلبد و صدقاتي‌ هم‌ كه‌ در اموال‌ شما فرض ‌نموده‌ است‌، هدف‌ از آن‌ مواسات‌ با برادران‌ فقير شماست‌ تا سود و ثواب‌ آن‌ به‌ خود شما برگردد».

 

إِن يَسْأَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَيُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ ‏(37)

«و اگر اموال‌ شما را از شما بخواهد» يعني: اگر خداوند جلّ‌ جلاله تمام‌ اموال‌ شما را از شما بگيرد «و به‌ اصرار از شما طلب‌ كند» فيحفكم: مفسران‌ در معني‌ آن‌ گفته‌اند: اگر شما را به‌ دشواري‌ انداخته‌ و در طلب‌ اموالتان‌ مبالغه‌ كند «بخل‌ مي‌ورزيد» و از اجراي‌ امر ما امتناع‌ مي‌كنيد «و» آن‌ بخل‌ «كينه‌هاي‌ شما را بيرون‌ مي‌آورد» يعني: در آن‌ هنگام‌، دشمني‌ شما با اسلام‌ آشكار مي‌شود زيرا مال‌ نزد انسان ‌محبوب‌ و دوست‌داشتني‌ است‌ لذا او آن‌ را جز در آنچه‌ كه‌ نزد او از مال‌ محبوب‌تر باشد، صرف‌ نمي‌كند؛ و آن‌ عقيده‌ راستين‌ است‌ پس‌ امتناع‌ شما از انفاق‌ مال‌، ثابت‌ مي‌كند كه‌ شما اهل‌ عقيده‌ نيستيد.

اين‌ آيه‌ درس‌ ديگري‌ در ميدان‌ ايمان‌ است‌ زيرا طلب‌كردن‌ مال‌ بسيار از شخص ‌براي‌ انفاق‌ آن‌ در راه‌ خدا جلّ‌ جلاله، عرصه‌گاهي‌ براي‌ آزمايش‌ وي‌ در عرصه‌ ايمان‌ و نفاق‌ مي‌باشد.

 

هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ ‏(38)

«شما همان‌ گروهي‌ هستيد كه‌ از شما خواسته‌ مي‌شود تا در راه‌ خدا» يعني: در جهاد و راه‌هاي‌ خير «انفاق‌ كنيد آن‌گاه‌ از شما كساني‌ هستند كه‌ بخل‌ مي‌ورزند» به ‌انفاق‌ اندكي‌ از مال‌ خويش‌ پس‌ چگونه‌ در انفاق‌ مال‌ بسيار ـ كه‌ تمام‌ مالتان‌ را دربرگيرد ـ بخل‌ نمي‌ورزيد؟! «و هر كس‌ بخل‌ ورزد، جز اين‌ نيست‌ كه‌ به‌ زيان‌ خود بخل‌ ورزيده‌» يعني: با بخل‌ خويش‌ خود را از مزد و پاداش‌ الهي‌ محروم‌ گردانيده‌؛ از سوي‌ ديگر اگر در انفاق‌ مال‌ بخل‌ ورزيد، دشمن‌ بر شما غالب‌ شده‌ و عزت‌ و اموال‌ شما همه‌ از دست‌ مي‌رود و چه ‌بسا خود شما نيز از بين‌ مي‌رويد و اين‌ زياني‌ است‌ آشكار «و خدا غني‌ است‌» و بي‌نياز مطلق‌ لذا او از نيازمندي‌ به‌ اموال‌ شما پاك‌ است‌ «و شما فقراييد» به‌ سوي‌ خداوند جلّ‌ جلاله و به‌ سوي‌ آنچه‌ كه‌ در نزد وي‌ از خير و رحمت‌ وجود دارد «و اگر روي‌ بگردانيد، جاي‌ شما را به‌ مردمي‌ غير از شما خواهد داد» يعني: اي‌ قوم‌ عرب‌! اگر از ايمان‌، تقوي‌ و جهاد روي‌ برگردانيد، حق‌ تعالي‌ قوم‌ ديگري‌ را به‌جاي‌ شما مي‌آورد و آنان‌ را جانشين‌تان‌ مي‌گرداند، قومي‌ كه‌ از شما براي‌ خداي‌ عزوجل‌ فرمانبرتر باشند «آن‌گاه‌ آنها مانند شما نخواهندبود» در رويگرداني‌ از ايمان‌ و تقوي‌ و در بخل‌ مال‌ از انفاق‌ در راه‌ خدا جلّ‌ جلاله بلكه‌ آنها براي‌ حق‌ تعالي‌ مطيع‌ خواهند بود. مفسران‌ در تعيين‌ اين‌ قوم‌ جديد بر چندين ‌قول‌ اختلاف‌ نظر دارند، از جمله‌ آنها اقوال‌ ذيل‌ است‌ كه‌ مراد از اين‌ قوم‌ جديد: فرشتگان‌، يا انصار مدينه‌، يا تابعين‌، يا اهل‌ يمن‌، يا اهالي‌ كنده‌ و نخع‌، يا عجم‌، يا فارس‌ و روم‌اند. اما بهتر اين‌ است‌ كه‌ علم‌ اين‌ امر به‌ خداي ‌عزوجل‌ تفويض‌شود.

آيه‌ كريمه‌ در برگيرنده‌ معجزه‌ غيبي‌اي‌ است‌ زيرا چنان‌كه‌ حق‌ تعالي‌ خبر داده ‌است‌؛ وقتي‌ قوم‌ عرب‌ از حمل‌ پرچم‌ اسلام‌ ابا ورزيدند، خداي‌ عزوجل‌ از اقوام ‌ديگر براي‌ اسلام‌ سربازاني‌ را به‌ ميدان‌ فرستاد كه‌ با كمال‌ قوت‌ پرچمدار آن ‌شدند، كه‌ تا امروز، اين‌ پرچم‌ بر دوش‌ اقوامي‌ از اين‌ امت‌ در اهتزاز است.‌

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره