تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره احقاف ﴾
مکی است و داراي 35 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره مباركه بدان جهت «احقاف» ناميده شد كه در آن از احقاف ـ كه منازل قوم عاد در يمن بود ـ سخن رفته است.
محور سوره «احقاف»، بيان ناروا بودن پرستش معبودات باطل ميباشد.
حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2)
چنين خوانده ميشود: «حاء، ميم» و اين دو حرف، از حروف مقطعه است. «فرو فرستادن اين كتاب از جانب الله عزيز حكيم است» يعني: قرآن بهحق و راستياز نزد خداوند غالب و دانا فروفرستاده شده و كذب و افترايي در حق وي نيست. عزيز: يعني حق تعالي غالب، قاهر و برتر از آن است كه كسي بر وي دروغي بربندد. حكيم: صاحب حكمت است در همه امور.
مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (3)
«ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است» از همه مخلوقات «جز به حق نيافريديم» يعني: آنها را به آفرينشي همراه با حق كه مشيت ما آن را اقتضا نموده، آفريديم و بدانيد كه آفرينش آنها بيهوده و باطل نيست «و» نيافريديم آنها را جز «به ميعادي معين» كه همانا روز قيامت است زيرا در روز قيامت، عمر آسمانها و زمين و آنچه كه در ميان آنهاست، به پايان ميرسد و زمين به زميني ديگر و آسمانها نيز به آسمانهاي ديگري تبديل ميشوند چنان كه در آيه (48) از سوره «انبياء» گذشت. «و كسانيكه كافر شدهاند، از آنچه انذار داده شدهاند» يعني: از آنچه كه در قرآن به وسيله آن بيم داده شدهاند ـ مانند زنده شدن بعد از مرگ وحساب و جزا؛ «رويگردانند» پس نه در آن ميانديشند، و نه براي آن آمادهاند.
قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِي بِكِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (4)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم به اين كافران رويگردان از حق «آيا ديديد» يعني: به من خبر دهيد كه؛ «آنچه را بجز ا ميپرستيد» از بتان، مردگان و طاغوتها؛ «به من نشان دهيد كه چه چيز از زمين را آفريدهاند» يعني: اگر آنها به راستي خدا هستند پس به من نشان دهيد كه چه چيز از زمين را آفريدهاند؟ «يا مگر آنان را در كار آسمانها مشاركتي است» يعني: يا مگر آن معبودهاي باطل مالك بخشي از آسمانها هستند، يا در آفرينش آسمانها مشاركتي داشتهاند؟! پس هرگاه نه اين است و نه آن، ديگر چگونه آنان را شريك خداوند سبحان ميپنداريد؟ «اگر راست ميگوييد، كتابي پيش از اين قرآن نزد من بياوريد» زيرا قرآن هم بر بطلان شرك، هم بر اين امر كه خداي عزوجل يگانه و لاشريك است و هم بر اين امر كه قيامت حق است و در آن شكي نيست؛ تصريح كرده است پس آيا مشركان كتابي دارند كه با اين كتاب مخالفت كند، يا حجتي دارند كه با اين حجت منافات داشته باشد؟ اگر دارند، بياورند «يا بازماندهاي از علم» نزد من بياوريد. يعني: آيا كمترين چيزي از علم كه آن را از پيامبري قبل از من نقل كرده باشيد، در دست داريد كه بر وجود آفرينندهاي همراه با الله جلّ جلاله گواهي دهد تا پرستش ديگران نيز كار درستي باشد؟ اگر چنين است پس آن را بياوريد. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: أثاره: خط است، يعني در اين باره چيز مكتوب و نقل شدهاي بياوريد.
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَومِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (5)
«و كيست گمراهتر از آن كس كه بهجاي خدا كسي را به دعا ميخواند كه تا روز قيامت او را پاسخ نميدهد» يعني: هرگز گمراهتر و جاهلتر از چنين كسي پيدا نميشود زيرا او چيزي را به دعا خوانده است كه خود نميشنود، چه رسد به اينكه بهخواننده خويش سودي را جلب يا ضرري را از وي دفع نمايد پس آن خواننده، چگونه به اجابت دعاي خود از سوي وي طمع ميبندد؟! «و» هرچند آن معبودان باطل را بخوانند؛ «آنها از دعايشان بيخبرند» يعني: معبودان باطلي كه مشركان آنها را به ياري ميخوانند، نه فقط آنان را اجابت نميگويند بلكه حتي از دعايشان نيز بيخبرند؛ پس نه آن را ميشنوند و نه در مييابند، از آن رو كه جماداتي بيش نيستند.
وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ (6)
«و چون مردم گردآورده شوند، آن معبودان باطل دشمنانشان باشند» يعني: چون مردمي كه بتان را ميپرستند، در روز قيامت گردآورده شوند و محشور گردند؛ آن بتان برايشان دشمناند، از آنان بيزاري ميجويند و بر آنان لعنت و نفرين ميگويند. نقل است كه: خداي عزوجل روز قيامت در بتان حيات ميآفريند و آنها پرستشگران خود را تكذيب ميكنند. همچنين فرشتگان، مسيح، عزير و شياطين ـ كه حيات دارند ـ نيز از پرستشگران خود در روز قيامت اعلام برائت ميكنند «و به عبادتشان انكار ميورزند» يعني: معبودان در روز قيامت، عبادت خويش از سوي مشركان را با انكار تلقي كرده و محكوم ميكنند، منكر وتكذيبكننده آنان هستند و ميگويند: ما هرگز شما را به پرستش خويش فرانخوانده بوديم.
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ (7)
«و چون بر آنان» يعني: بر اهل مكه «آيات بينات ما» يعني: آيات روشن و آشكار ما «خوانده شود، كساني كه چون حق بهسويشان آمد، منكر آن شدند» از روي كبر و عناد، درباره آيات قرآن «گفتند» و ميگويند، بيآنكه در اين آيات انديشه و تأمل كنند: «اين» آيات بيهيچ شك و شبههاي «سحري آشكار است».
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (8)
«يا ميگويند: اين را بربافته است» يعني: محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم قرآن را از پيش خود اختراع كرده و آن را بر خداوند افترا ميبندد و از آنجا كه اين شبهه، شبههاي است كه هر كافري بر آن تكيه ميكند پس پاسخ الهي در اين باره به طور مفصل مطرح ميگردد و در خلال اين پاسخ، سه بار كلمه «قل: بگو» تكرار ميشود: «بگو: اگر» بر سبيل فرض و تقدير ـ چنانكه شما ادعا ميكنيد؛ «آن را بربافته باشم، در برابر خدا مالك چيزي به سود من نيستيد» يعني: در آن صورت شما نميتوانيد عذاب الهي را از من برگردانيد پس چگونه به خاطر شما بر خداي عزوجل دروغ ميبندم در حاليكه شما بر دفع عذاب وي از من قادر نيستيد؟ «الله داناتر است به آنچه با طعنه در آن فرو ميرويد» يعني: خداي عزوجل به تكذيبتان و اين سخن كه قرآن جادو و فالبيني است و همچنين به ديگر سخنان ناروايي كه درباره قرآن و رسالت ميگوييد و ميپردازيد، داناتر است؛ «گواه بودن او ميان من و شما بس است» زيرا او در اين مورد كه قرآن از نزد اوست و من پيام وي را به شما رساندهام، به نفع من گواهي ميدهد و عليه شما نيز بر اين كه تكذيب و انكار پيشه كردهايد، گواهي ميدهد «و اوست آمرزگار مهربان» بر كسي كه توبه كند، ايمان آورد، قرآن را تصديق كند و به آنچه كه در آن است عمل نمايد. آري! اين وعدهاي است به آمرزش و رحمت براي تائبان مؤمن و اشعاري است بر حلم و بردباري حق تعالي زيرا گوياي آن است كه او منكران را به شتاب عذاب نميكند.
قُلْ مَا كُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ (9)
پاسخ دوم به شبهه مشركان در امر رسالت اين است: «بگو: من از ميان پيامبران پديدهاي نوظهور نبودم» يعني: من نخستين پيامبر نيستم بلكه خداوند جلّ جلاله قبل از من نيز پيامبران بسياري را فرستاده است پس دعوت به سوي توحيد، انكار پرستش بتان و عدم آگاهي از غيب، فقط محدود به من نيست بلكه اين دعوت، دعوتي است قديمي و كهن كه تمام پيامبران علیهم السلام به آن فراخواندهاند «و نميدانم با من و با شما چه معاملهاي خواهد شد» در زماني كه پيش رو است؟ نميدانم كه آيا من در مكه باقي ميمانم، يا از آن اخراج ميشوم؟ آيا ميميرم، يا كشته ميشوم؟ آيا عذاب بهشتاب و بهطور عاجل بر شما فرستاده ميشود، يا كه مهلت داده ميشويد؟ «جز آنچه را كه به من وحي ميشود پيروي نميكنم» يعني: من فقط از قرآن و وحي پيروي كرده و از نزد خود چيز نوي را به ميان نياوردهام «و من جز بيمدهندهاي آشكار نيستم» پس شما را از عذاب خداوند جلّ جلاله به شيوهاي روشن وآشكار بيم و هشدار ميدهم به طوري كه هر انديشمند باخردي، هشدارهايم را درك ميكند.
اين آيه دليل بر آن است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از اين امر كه كار ايشان و مشركان در دنيا به كجا خواهد انجاميد، آگاهي نداشتند اما بهيقين ميدانستند كه خداوند جلّ جلاله با ايشان در آخرت چه ميكند، ميدانستند كه مقام والاي بهشت در انتظارشان است.
اين آيه منسوخ نيست زيرا نقل است كه چون فشار و آزار مشركان بر اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مكه سخت شد، آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم در خواب ديدند كه بهسرزميني كه خرما و درخت و آب دارد هجرت ميكنند. پس اين خواب را به اصحاب خويش نقل كردند، ايشان از اين خواب شادمان شده و از آن بشارت بهگشايش و رهايي از آزار مشركان را دريافتند، سپس چون برههاي از زمان درنگ كردند و تحقق عيني اين خواب را نديدند، گفتند: يا رسول الله! چه وقت به سوي سرزميني كه در خواب ديدهايد، هجرت ميكنيم؟ رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم سكوت كردند، همان بود كه خداي عزوجل نازل فرمود: (وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ) : (و من نميدانم كه با من و شما چه خواهد شد؟). يعني: نميدانم كه آيا به همانجايي كه در خواب ديدهام، برده ميشوم يا خير؟ سپس فرمودند: «آنچه ديدم در خواب بود اما جز از آنچه كه به من وحي ميشود، پيروي نميكنم». يعني: مصداق عيني خواب من هنوز به من وحي نشده است.
همچنين از اين آيه دانسته ميشود كه ادعاي علم غيب براي بعضي از اوليا، امري بياساس و دروغي آشكار است.
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَكَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10)
پاسخ سوم به شبهه مشركان در امر رسالت، اين است: «بگو: آيا ديديد» يعني: به من خبر دهيد؛ «اگر» اين قرآن در حقيقت «از نزد الله باشد و» حال آنكه «شما بدان كافر شده باشيد و گواهي از بنياسرائيل» كه برآنچه خداي عزوجل درتورات نازل نموده، دانا است «بر مانند آن» يعني: بر مانند اخبار قرآن چون اثبات توحيد، معاد و غير اينها از اموري كه در تورات موجود است و با قرآن مطابقت دارد؛ «گواهي داده آنگاه» آن گواه اسرائيلي؛ «ايمان آورده باشد» بهقرآن زيرا اين حقيقت برايش روشن گرديده كه قرآن كلام خداي عزوجل و از جنس وحيي است كه او بر پيامبرانش نازل ميكند؛ «و شما» با وجود گواهي آن گواه «استكبار ورزيده باشيد» از ايمان آوردن به قرآن، آيا باز هم ستمگر نيستيد؟ يقينا كه هستيد و «البته خدا قوم ستمگر را هدايت نميكند» اين جمله بر جواب محذوف شرط دلالت ميكند پس تقدير سخن چنين ميشود: اگر قرآن از نزد خدا جلّ جلاله باشد، آيا شما كه به آن كفر ورزيدهايد، ستمگر نيستيد؟ قطعا ستمگريد. يادآور ميشويم كه آن شاهد از بنياسرائيل، عبدالله بن سلام بود كه بعد از هجرت مسلمان شد. البته اين مضمون شامل غير وي نيز ميشود زيرا «شاهد» اسم جنس است.
طبراني در بيان سبب نزول اين آيه كريمه با سندي صحيح از عوفبنمالك اشجعي رضی الله عنه روايت كرده است كه فرمود: «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز عيد يهوديان به كنيسه آنان رفتند و من نيز با ايشان همراه بودم. ولي آنان از ورود ما ناخوش شدند و حالشان دگرگون شد. سپس خطاب به آنان فرمودند: اي گروه يهود! دوازده تن از ميان خود را كه به توحيد خداوند جلّ جلاله و رسالت محمد گواهي دهند، به من معرفي كنيد زيرا در اين صورت خداي عزوجل از هر يهودياي كه در زير سقف آسمان است، خشم خود را بر ميدارد. يهوديان سكوت كردند و كسي از آنان به رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم پاسخي نداد. سپس آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم برگشتند. بناگاه ديدم كه مردي از پشت سر ايشان آمد و گفت: اي محمد! بايست. سپس به سوي يهوديان روي نمود و گفت: اي گروه يهود! نظر شما در مورد شخص من چيست؟ گفتند: به خدا سوگند كه در ميان خويش مردي دانشمندتر و داناتر به كتاب خدا مانند تو و قبل از تو مانند پدرت و قبل از پدرت مانند جدت سراغ نداريم! گفت: پس اينك من گواهي ميدهم كه اين شخص همان پيامبري است كه بشارت و اوصاف وي را در تورات مييابيد! گفتند: دروغ گفتي! و سخنش را رد كرده و نسبتهاي ناروايي به وي دادند. همان بود كه خداي عزوجل اين آيه را نازل نمود». بنابراين روايت، اين آيه مدني است، چون در آن تلويحا از عبدالله بنسلام ياد شده است و او بعد از هجرت مسلمان شد.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ (11)
ابن منذر در بيان سبب نزول آيه كريمه روايت كرده است: «عمربن خطاب كنيزي بهنام زنيره داشت كه قبل از وي مسلمان شده بود، عمر او را به خاطر مسلمان شدنش ميزد و كفار قريش ميگفتند: اگر اين دين، كار خير و باارزشي ميبود، زنيره از ما برآن سبقت نميجست. همان بود كه خداي عزوجل اين آيه را در شأن زنيره نازل كرد». بنا به روايتي ديگر: كافران يهود در حق مؤمنانشان ـ مانند عبدالله بن سلام و يارانش ـ گفتند: اگر دين محمد حق بود، آنان از ما به سوي آن سبقت نميجستند.
«و كافران به مؤمنان» يعني: در باره مؤمنان «گفتند: اگر» آنچه كه محمد از قرآن و نبوت آورده است؛ «خير بود، آنان بر ما بدان» يعني: به سوي ايمان به رسالت و قرآن «پيشي نميگرفتند» پس گمان كافران در باره خودشان چنين بودكه مستحق پيشتازي و سبقت گرفتن به سوي هر كار نيك و با ارزشي هستند! ولي غافل از آن بودند كه خداي سبحان هر كس را كه بخواهد، به رحمت خويش مخصوص گردانيده و براي دين خويش بر ميگزيند. شايان ذكر است كه اين پندار كفار نسبت به خود، همان كبري است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در حديث شريف ذيل درباره آن فرمودهاند: «الكبر بطر الحق وغمط الناس: كبر؛ رد نمودن حق و حقير شمردن مردم است».
«و چون به آن» يعني: به قرآن «هدايت نيافتهاند، به زودي خواهند گفت: اين دروغي كهنه است» چنانكه قبل از آن گفتند: اين قرآن افسانههاي پيشينيان است.
وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِيّاً لِّيُنذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِينَ (12)
«و پيش از آن» يعني: پيش از قرآن «كتاب موسي» كه تورات است و قرآن در اصول شرايع و قوانين حق، با آن توافق دارد «راهبر و مايه رحمتي بود» از جانب خداي سبحان براي كساني كه به آن ايمان آورده بودند. لذا پيش از قرآن در امر دين به تورات اقتدا ميشد «و» اين خود بر حقانيت قرآن دلالت دارد زيرا «اين كتابي است تصديق كننده» يعني: قرآن در اصول دين با تورات كتاب موسي÷ وغير آن از كتابهاي خداوند جلّ جلاله موافق و همخوان و به علاوه مصدق آنهاست «به زبان عربي» يعني: در حالي كه قرآن به زبان عربي است و يهوديان مدينه آن راميفهمند «تا ستمكاران را بيم دهد» از عذاب خداوند جلّ جلاله و بنابراين، براي آنان عذري باقي نماند «و براي نيكوكاران بشارتي باشد» به اينكه سرانجام به پاداش نيكوكاريشان، به پيروزي دنيا و بهشت آخرت نايل ميشوند پس چنان نيست كه شما كافران ميگوييد: اين قرآن دروغي است قديم!
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (13)
«بيگمان كساني كه گفتند: پرودگار ما الله است، سپس پايداري ورزيدند» يعني: در ميان توحيد و استقامت بر شريعت جمع كردند؛ «نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين ميشوند» يعني: آنها از اين امر كه در گرفتاري، سختي و ناخوشياي درافتند، بيمناك نگشته و از اينكه چيز محبوب و دوست داشتنياي را از دست بدهند، نيز اندوهگين نميشوند و اين خصلت و موهبت؛ هم در دنيا، هم به هنگام مرگ و هم در آخرت، براي ايشان پايدار و هميشگي است.
أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (14)
«ايشان اهل بهشتند كه به پاداش آنچه انجام ميدادند» در دنيا از اعمال شايسته «جاودانه در آن ميمانند».
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (15)
«و به انسان وصيت كرديم» وصيت: از توصيه است و آن دستوري است كه به ضرورت عنايت و اهتمام به آن پيوسته باشد. آري! او را وصيت و سفارش كرديم: «به نيكي در حق پدر و مادرش» كه با آنها به نيكي تمام رفتار كند و در اين راه سعي بليغ نمايد «مادرش به دشواري او را در شكم برداشته و به دشواري او را بهدنيا آورده است» یعني: مادرش در دوران حاملگي و در هنگام به دنيا آوردنش، دشواريهاي زيادي را تحمل كرده است «و دوران بار برداشتن و از شير گرفتن او سيماه است» يعني: مجموعه هر دو مدت ـ از هنگام ابتداي بارداري وي تا آنگاهكه طفلش را از شير باز ميگيرد ـ سيماه است. خاطرنشان ميشود كه حد اقل مدت بارداري شش ماه است و بقيه اين مدت، حد اكثر مدت شيرخوارگي ميباشد. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «اگر مادر در نه ماهگي وضع حمل نمود، بيستويك ماه شيرخوارگي براي طفلش كافي است، اگر در هفت ماهگي وضع حمل نمود، بيست و سه ماه شيرخوارگي براي طفلش كافي است و اگر در شش ماهگي وضع حمل نمود، طفل بايد دو سال تمام شير بخورد، به دليل اين آيه كريمه كه مدت بارداري تا بازگرفتن طفل از شير را، سيماه معرفي كرده است».
آيه كريمه به اين حقيقت اشاره دارد كه حق مادر بر عهده فرزند از حق پدر مؤكدتر ميباشد زيرا مادر او را به دشواري بارگرفته و به دشواري نهاده است و بعد از آن هم او را از مايه وجود خويش شير داده و در آغوش خويش پرورانده است و در همه اين مدت با تحمل رنجها، زحمات و سختيها، به بهترين وجه به امور وي پرداخته است درحاليكه پدر در چيزي از اين امور با وي مشاركتي نداشته است، هر چند كه او هم در راه كسب درآمد و تأمين هزينههاي زندگي رنج كشيده اما اين رنج وي با رنجهاي مادر همانند و برابر نيست.
شايان ذكر است كه احاديث نبوي بسياري در توضيح اين آداب بزرگ قرآني نقل شده و نيكي به والدين را از بهترين اعمال و نافرماني آنها را از گناهان كبيره معرفي كرده است از آن جمله اين حديث شريف است: «گناهان كبيره عبارتند از: شرك آوردن به خدا، نافرماني والدين، قتل نفس و سوگند غموس». همچنين در حديث شريف به روايت أبيأسيد رضی الله عنه آمده است كه فرمود: «ما در محضر رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بوديم كه مردي از بنيسلمه نزد ايشان آمد و گفت: يا رسولالله! آيا بعد از مرگ والدينم چيزي از نيكي به آنها بر ذمهام باقي مانده است؟ رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: بلي! «اينها بر ذمهات باقي مانده است:» دعا نمودن براي آنها، آمرزش خواستن براي آنها، به اجرا گذاشتن عهد آنها، صله رحمي كه جز به سبب آنها پيوسته نميشود و گرامي داشتن دوست آنها».
«تا آنگاه كه چون به كمال رشد خود رسيد» أشده: يعني: تا آنگاه كه نيرو و عقل طفل به استحكام خود رسيد. كمترين مدت براي رسيدن او به اين مرحله، رسيدنش به سن سي يا سيوسه سالگي است. «و به چهل سالگي رسيد» اين قيد مفيد آن است كه رسيدن به چهل سالگي، چيزي فراتر از رسيدن به كمال قوت و رشد است، از اين جهت گفته شده كه: انبيا علیهم السلام بعد از سن چهل سالگي به نبوت برانگيخته شدهاند. ابنكثير ميگويد: «اين بيان، براي كسي كه به سن چهل سالگي ميرسد متضمن اين ارشاد است كه بايد توبه و انابت به سوي خداي عزوجل را تجديد نموده و بر آن عزمي استوار ببندد». در حديث شريف آمده است: «چون بنده مسلمان به چهل سالگي رسيد، خداوند جلّ جلاله حساب او را سبك ميگرداند و چون به شصت سالگي رسيد، خداوند جلّ جلاله توبه و انابت به سوي خويش را روزي وي ميكند و چون به هفتاد سالگي رسيد، اهل آسمان او را دوست ميدارند و چون به هشتاد سالگي رسيد، خداوند جلّ جلاله حسناتش را تثبيت و گناهانش را محو ميكند و چون به نود سالگي رسيد، خداوند جلّ جلاله همه گناهان گذشته و آينده وي را ميآمرزد و وي را در حق اهل بيتش شفيع ميگرداند و در مورد وي در آسمان چنين نوشته ميشود: او اسير خداست در زمين وي».
آري! چون به سن چهل سالگي رسيد: «گفت: پروردگارا! بر من الهام كن تا نعمتي را كه به من و به پدر و مادرم ارزاني داشتهاي، شكر گزارم» يعني: پروردگارا! شكر و سپاس آنچه را كه بر من از هدايت و بر پدر و مادرم از شفقت و مهر آنها نسبت به من در دوران كودكيام انعام نمودهاي، به من الهام كن «و كار نيكي انجام دهم كه آن را بپسندي» يعني: همچنان به من الهام كن تا در آينده نيز عمل شايستهاي انجام دهم كه آن را از من بپسندي «و فرزندانم را برايم به صلاح آور» يعني: فرزندان و نسل و تبارم را در صلاح ثابتقدم و استوار گردان «هرآينه من به درگاه تو توبه آوردهام» از گناهان خويش «و من از مسلمانانم» يعني: از تسليمشدگان براي تو و از منقادان مخلص براي توحيد و يكتايي تو هستم. درحديث شريف به روايت ابنمسعود رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به اصحاب خويش تعليم ميدادند تا در تشهد چنين بخوانند: «اللهم ألف بين قلوبنا، وأصلح ذات بيننا، واهدنا سبل السلام، ونجنا من الظلمات إلي النور، وجنبنا الفواحش ما ظهر منها وما بطن، وبارك لنا في أسماعنا وأبصارنا وقلوبنا وأزواجنا وذرياتنا، وتب علينا إنك أنت التواب الرحيم، واجعلنا شاكرين لنعمتك، مثنين بها عليك قابليها وأتمها علينا: بارالها! در ميان دلهاي ما الفت بينداز، در روابط ذاتالبيني ما اصلاح رونما كن، ما را به راههاي سلامتي هدايت كن، ما را از تاريكيها به سوي نور نجات ده، ما را از زشتيهاي آشكار و پنهان بر كنار دار، براي ما در شنواييها و بيناييها و دلها و همسران و فرزندانمان بركت نه، بر ما توبه پذير شو زيرا تو توبهپذير مهربان هستي وما را از شكرگزاران نعمتت قرار ده، ثناگويان به آن براي تو و پذيرنده آن و آن را بر ما به تمام و كمال رسان».
واحدي از ابنعباس رضی الله عنه در بيان سبب نزول روايت كرده است كه فرمود: اين آيه درباره ابوبكر صديق رضی الله عنه نازل شد زيرا او هژده سال سن و رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بيستسال سن داشتند كه باهم در كاروان تجارتياي كه عازم شام بود همراه شدند پسدر جايي به پاي درخت سدري منزل زدند. حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم در سايه آن درخت نشستند و ابوبكر رضی الله عنه نزد راهبي كه در آنجا بود رفت تا از او درباره دين حق سؤال كند. راهب از وي پرسيد: آن مردي كه در سايه درخت سدر نشسته است كيست؟ ابوبكر گفت: او محمد فرزند عبدالله فرزند عبدالمطلب است. راهب گفت: به خدا سوگند كه او پيامبر است و كسي بعد از عيسيبن مريم علیه السلام جز محمد نبي خدا بهسايه آن درخت پناه نگرفته است. پس، از آن هنگام در قلب ابوبكر تصديق و يقين افتاد و او بعد از آن هيچگاه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم جدا نميشد، نه در سفرهاي ايشان و نه در مكه و چون ابوبكر رضی الله عنه به سن چهل سالگي رسيد، گفت: (رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ... ). ولي حسن بصري ميگويد: اين آيه عام است و سبب نزول خاصي ندارد. به هرحال؛ قاعده كلي در مورد آيات قرآن اين است كه اعتبار به عام بودن لفظ آنهاست نه به خاص بودن سبب آنها.
ابن عباس رضی الله عنه درباره اين فرموده حق تعالي: (وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي ) ميگويد: « خداوند جلّ جلاله دعاي ابوبكر رضی الله عنه را اجابت كرد و او نه تن از بردگان مؤمني را كه در راه خدا جلّ جلاله مورد شكنجه مشركان قرار ميگرفتند، از قيد بردگي آزاد كرد ـ كه بلال و عامربنفهيره از آن جمله بودند ـ ابوبكر رضی الله عنه هيچ خيري را ترك نكرد و نيز همه اعضاي خانواده وي ـ اعم از فرزند و پدر و مادرش ـ به اسلام مشرف شدند در حاليكه جز او، هيچ يك از اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نبودند كه پدر، مادر و فرزندان پسر و دخترش همه مسلمان شده باشند و اين خود دليل اجابت دعاي ابوبكر رضی الله عنه است». علي رضی الله عنه نيز ميگويد كه اين آيات: (رَبِّ أَوْزِعْنِي... ) در شأن ابوبكر رضی الله عنه نازل شد. همچنين از فضايل ابوبكر رضی الله عنه حديث شريف ذيل به روايت ابوهريره رضی الله عنه است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم خطاب به يارانشان فرمودند: «امروز چه كسي از شما روزهدار است؟ ابوبكر گفت: من! باز فرمودند: امروز چه كسي از شما جنازهاي را تشييع نموده است؟ ابوبكر گفت: من! باز فرمودند: امروز چه كسي از شما مسكيني را اطعام نموده است؟ ابوبكر گفت: من! باز فرمودند: امروز چه كسي از شما بيماري را عيادت نموده است؟ ابوبكر گفت: من! آنگاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ما اجتمعن في امرئ إلا دخل الجنة: اين اوصاف در هيچ شخصي جمع نميشوند، مگر اينكه او به بهشت داخل ميشود».
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ (16)
«اين گروه» يعني: كسانيكه روش آنها اين گونه باشد؛ «كساني هستند كه از آنان نيكوترين آنچه را كه انجام دادهاند» از اعمال خير در دنيا «ميپذيريم و از بديهايشان درميگذريم» يعني: برآنان ميآمرزيم و آنان را در برابر بديهايشان مجازات نميكنيم «در عداد اهل بهشت» يعني: در سلك و شمار بهشتيان «همان وعده راستيني است كه بدان وعده داده ميشدند» بر زبان پيامبران ما علیهم السلام در دنيا.
وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (17)
ولي در مقابل آن گروه نيكبخت، گروه ستمگري قراردارد كه خداوند متعال در بيان حال آن ميگويد: «و آن كس كه به پدر و مادر خود گفت: اف بر شما» أف: كلمهاي است كه از شخص گوينده در هنگامي صادر ميشود كه از آنچه بر وي روي داده، دلتنگ شده باشد «آيا به من وعده ميدهيد كه زنده بيرون آورده ميشوم؟» يعني: آيا به من خبر ميدهيد كه بعد از مرگ در موعد مقرر از سويخداوند برانگيخته و از قبرم بيرون آورده ميشوم در حاليكه اين كاري است بعيد و سخت از باور به دور؟ آيا بعد از مرگ هم زندگياي است؟ «و حال آنكه پيش از من نسلهاي بسياري گذشتهاند» و از آنان احدي برانگيخته نشده است؟ «و آن دو به درگاه خدا استغاثه ميكنند» يعني: پدر و مادرش با فرياد و زاري از خداوند جلّ جلاله ميخواهند كه او را به ايمان توفيق دهد. يا معني اين است: آنها از اين سخن نارواي وي به درگاه خداوند جلّ جلاله فرياد بر ميآورند و به فرزندشان ميگويند: «واي بر تو، ايمان بياور» به زندگي پس از مرگ «بيگمان وعده الهي راست است» و هيچ خلافي در آن نيست «ولي او» در تكذيب سخنشان «پاسخ ميدهد: اينها جز افسانههاي پيشينيان نيست» يعني: آنچه كه شما درباره زنده شدن پس از مرگ ميگوييد، جز افسانهها و دروغبافيهايي كه پيشينيان در كتابهاي خود به هم بافتهاند، نيست و زنده شدن بعد از مرگ، در حقيقت سخن باطلي است كه عقل آن را نميپذيرد.
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ (18)
«اين گروه» يعني: گويندگان اين سخنان ناروا «كسانياند كه قول بر آنان ثابت شد» يعني: عذاب بر آنان واجب شد. شايد مراد از «قول» در اينجا؛ اين سخن خداي سبحان به ابليس باشد: (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ ) : (يقينا جهنم را از تو و كساني از آنان كه از تو پيروي كردهاند، همگي پر ميسازم) «ص/85» كه تفسير آن گذشت. «در جمله امتهايي كه پيش از آنان از جن و انس گذشتهاند» يعني: عذاب بر آنان واجب شده است پس آنان در اين امر به امتهاي كافر پيشين ضميمه ميشوند «هرآينه آنان زيانكار بودهاند».
ابنكثير ميگويد: «كسي كه پنداشته است اين آيه درباره عبدالرحمن فرزند ابوبكر رضی الله عنه نازل شده، قولش ضعيف است زيرا عبدالرحمن بعدا مسلمان شد، اسلامش نيك استوار و از بهترين اهل زمانش گرديد». حافظ ابنحجر هم ميگويد: «عائشه رضيالله عنها نزول اين آيه درباره عبدالرحمن را نفي نموده و نفي وي از نظر اسناد، نسبت به روايت مؤيد آن، صحيحتر و به پذيرفتن سزاوارتر است». قرطبي ميگويد: «صحيح اين است كه آيه كريمه درباره شخص كافري كه عاق پدر و مادرش بود، نازل شد».
وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (19)
«و براي هر يك بر حسب آنچه كه انجام دادهاند، درجاتي است» يعني: براي هر يك از دو گروه مؤمن و كافر جن و انس، نزد خداوند جلّ جلاله در روز قيامت مراتبي است «و تا اعمالشان را» يعني: جزاي اعمالشان را «به تمام و كمال دهد و آنان مورد ستم قرار نميگيرند» پس نه از پاداش مؤمنان كاسته ميشود و نه بر عذاب كفار افزوده ميشود.
وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَفْسُقُونَ (20)
«و آن روز كه كافران بر آتش عرضه ميشوند» يعني: روزي كه پردهها كنار زده ميشود و كافران بهسوي آتش دوزخ مينگرند و به آن نزديك ساخته ميشوند. بهقولي معني اين است: روزي كه آتش بر آنان پيش كرده شود. آري! در آن روز به آنان گفته ميشود: «نعمتهاي پاكيزه خود را در زندگي دنيايتان ضايع كرديد و از آنها برخوردار شديد» يعني: در نافرماني خداي سبحان از شهوات و لذات پيروي كرديد و به سبب دروغ انگاشتن آنچه كه پيامبران علیهم السلام از وعده حساب، عقاب و ثواب آورده بودند، از ارتكاب گناه پروا نداشتيد و خرمي و جواني و نيرومنديتان را در شهوات زندگي دنيايتان تباه كرديد.
آيه كريمه فرجام ننگين كفار را بيان داشته و اين حقيقت را روشن ميسازد كه بهرهبرداري آنان از نعمتهاي دنيا بهخاطر آن است تا در آخرت از آن محروم گردند و اين اقتضاي عدل الهي است. پس آيه كريمه بدين معني نيست كه هر كس از نعمتهاي پاكيزه و مباح دنيا برخوردار شد، او در آخرت از آنها بهرهاي ندارد زيرا مؤمن شكر منعم را با ايمان خويش بجا ميآورد لذا او در بهرهگيري از نعمتهاي دنيا مورد سرزنش نيست چنانكه در آيه (87) از سوره «مائده» گذشت: (لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ) : (پاكيزگيهاي آنچه را كه خدا بر شما حلال نموده، بر خود حرام نگردانيد). و در آيه (32) از سوره «اعراف» گذشت: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ... ) : (بگو: چه كسي زينت خداوند را حرام كرده است). ليكن بايد گفت كه بريدن از لذتهاي دنيا، اكتفا به ضروريات و ترك تكلف، از شيوه سلف شايسته ما است زيرا اگر انسان مؤمن از امور مهم به امور غيرمهم مشغول شود چه بسا اين گرفتاري او را از خداي عزوجل دور گرداند.
در حديث شريف آمده است: روزي رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نزد اصحاب صفه رفتند درحاليكه آنها مشغول پينه زدن جامههاي خود با پوست حيوانات بودند چرا كه پينهاي از جنس پارچه نمييافتند. پس آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم خطاب به آنان فرمودند: «آيا اين حال و وضع شما بهتر است، يا حال و وضع روزي كه يكي از شما صبح در جامه زربافتي بگذراند و عصر در جامه زربافت ديگري، نهار بر او قابلمه غذاي مرفهي آورده شود و شام قابلمه ديگري و خانهاش چنان پوشانده باشد كه كعبه پوشانيده ميشود؟» گفتند: در آن روز حال و وضع بهتري خواهيم داشت! رسول مبارك فرمودند: «نه! بلكه شما امروز حال و وضع بهتري داريد».
همچنين روزي كه كافران بر آتش عرضه شوند، به آنان گفته ميشود: «پس امروز به عذاب خفت آور كيفر مييابيد» يعني: به عذابي كه سراسر برايتان خواري و رسوايي است «به سزاي آنكه در روي زمين به ناحق تكبر ميورزيديد» از ايمان آوردن به خداوند متعال و يكتاپرستياش «و به سبب آنكه فسق ميكرديد» يعني: از طاعت خداوند جلّ جلاله خارج شده و مرتكب معاصي و نافرمانيهاي وي ميگرديديد. شايان ذكر است كه تكبر از پذيرش حق، گناه دل است و فسق، كار اعضا و اندامهاي ديگر.
وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتْ النُّذُرُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (21)
«و به ياد آور» اي محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم براي قومت تا پند گيرند و بيمناك شوند. يا مراد اين است: ياد كن در خلوت خويش «برادر قوم عاد را» يعني: داستان هود علیه السلام و شكيبايي وي بر آزار قومش را تا به وي اقتدا كني و در نتيجه، آنچه را كه از تكذيب قومت ميبيني، بر تو آسان شود. يادآور ميشويم كه خداوند متعال هود علیه السلام را به سوي قوم «عاد اول» فرستاده بود و «عاد» قبيله عربي از قوم «ارم» است. تعبير: (برادر قوم عاد) بدين معني است كه هود علیه السلام در نسب برادر آنان بود نه در دين. «آنگاه كه قوم خويش را در أحقاف بيم داد» أحقاف: سرزمين عاد، شنزارهاي سرزمين شحر در حضرموت يمن يعني جنوب عربستان است. حقف: عبارت است از توده شن بزرگ مستطيل و منحنياي. «و هرآينه پيش از او و پس از او هشداردهندگان گذشته بودند» يعني: هود علیه السلام به آنان آگاهانيد كه پيامبران پيش از وي و پيامبراني كه بعد از وي در زمانش مبعوث شدهاند، همه مانند وي مردم سرزمينهايشان را بيم و هشدار دادهاند.
آري! هود علیه السلام به آنان هشدار داد: «كه جز الله را نپرستيد» زيرا «من واقعا بر شما از عذاب روزي بزرگ» يعني: روزي هولناك و سهمگين «ميترسم» به سبب شرك آوردن شما.
قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (22)
«گفتند» قوم هود علیه السلام «آيا به سراغ ما آمدهاي تا ما را از خدايانمان» يعني: از پرستش آنها «برگرداني پس اگر از راستگويان هستي» در وعدهاي كه به ما ميدهي؛ «آنچه را به ما وعده ميدهي» از عذاب بزرگ «به ميان بياور» و هم اكنون ما را به آن درافگن.
قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (23)
«گفت» هود علیه السلام «جز اين نيست كه علم فقط نزد خداوند است» يعني: علم وقت آمدن عذاب، فقط نزد خداوند جلّ جلاله است نه نزد من زيرا اوست كه عذاب را مقدر نموده است نه من و او به من خبر نداده است كه اين عذاب را چه وقت فرود ميآورد «و من آنچه را كه بدان فرستاده شدهام» از جانب پروردگارتان «به شما ميرسانم» پس مأموريت من فقط هشدار دادن و بيمدهي است اما آگاهي از وقت آمدن عذاب، چيزي است كه حق تعالي آن را به من وحي نكرده است «ولي من شما را قومي ميبينم كه در جهل اصرار ميورزيد» از آنجا كه بر كفر خويش پاي ميفشاريد و به آنچه كه براي شما آوردهام، راه نمييابيد بلكه چيزي را از من ميخواهيد كه از وظايف پيامبران علیهم السلام نيست.
فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ (24)
«پس چون آن را در هيأت ابري ديدند» يعني: چون قوم هود علیه السلام عذاب را در هيأت ابري ديدند «كه به درههايشان روي آورده» يعني: در افق نمايان شده، پهناي آن را در بر گرفته و به واديهايشان روي آورده است. مفسران گفتهاند: در آن فصل، باران از قوم عاد بازداشته شده بود پس خداوند متعال ابر سياهي را به سوي آنان فرستاد و چون آن را ديدند كه به واديهايشان روي نهاده است، شادمان شدند و «گفتند: اين ابري است كه بارش دهنده ماست» يعني: اين ابري باران آور است.چون اين سخن را گفتند، هود علیه السلام لب به سخن گشود و گفت: نه! «بلكه همان چيزي است كه به شتاب خواستارش بوديد» يعني: اين همان عذابي است كه بهشتاب خواهان آن بوديد؛ آنجا كه گفتيد: «فائتنا بما تعدنا: آنچه را كه به ما وعدهميدهي، بهميان آور». همچنين احتمال دارد كه اين جمله، از سخن خداوند متعال خطاب به آنان باشد. «بادي است كه در آن عذابي دردناك نهفته است» و از اين ابري كه ميبينيد، پديد ميآيد. در حديث شريف به روايت عائشهرضي الله عنها آمده است كه فرمود: «من رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را به هيأت خنده تمام عيار نديدهام به طوري كه انتهاي كام دهانشان را ببينم بلكه خنده ايشان فقط تبسم بود و چنان بود كه چون ايشان ابر يا بادي را ميديدند، آثار نگراني بر چهره مباركشان هويدا ميشد. به ايشان گفتم: يا رسولالله! مردم چون ابر را ببينند، شادمان ميشوند كه در آن باران است اما من ميبينم كه شما از ديدن آن ناخوش ميشويد؟ فرمودند: اي عائشه! چه چيز مرا ايمن ميكند از اينكه در آن عذابي نباشد؟ همانا قومي به وسيله باد عذاب شدند و قومي بودند كه چون عذاب را ديدند، گفتند: اين ابري است كه بر ما باران ميباراند!».
تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (25)
اين باد «همه چيز را» كه بر آن بگذرد؛ از جانها و اموال قوم عاد «به فرمان پروردگار خويش» يعني: به قضا و قدر وي «بنيانكن ميكند. پس چنان شدند كه چيزي جز خانههايشان ديده نميشد» يعني: آن باد آمد و قوم عاد را نابود كرد، در نتيجه آنها چنان نابود شدند كه از اموال و ابدانشان هيچ چيز ديده نميشد و تنها چيزي كه قابل مشاهده بود، منازل و خانههاي خالي آنان بود. در عصر ما نيز عذابهايي مانند طوفانها، آتشفشانها و زلزلهها بسيار روي ميدهد اما مردم از آنهابه نام «حوادث طبيعي» تعبير كرده و از برابر آنها بيپروا ميگذرند. «بدينگونه مجرمان را جزا ميدهيم» يعني: اين است فيصله ما در مورد كساني كه پيامبران ما را تكذيب و با حكم ما مخالفت ميكنند. در حديث شريف به روايت عائشه رضي الله عنها آمده است كه فرمود: چون باد به تندي ميوزيد، رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ميگفتند: «اللهم إني أسألك خيرها وخير ما فيها وخير ما أرسلت به وأعوذ بك من شرها وشر ما فيها وشر ما أرسلت به: بار خدايا! من از تو ميخواهم خير آن را، خير آنچه را كه در آن است و خير آنچه كه اين باد براي آن فرستاده شده است و به تو پناه ميبرم از شر آن، شر آنچه كه در آن است و شر آنچه كه اين باد براي آن فرستاده شده است».
وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَأَبْصَاراً وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون (26)
«و به راستي در چيزهايي به آنان امكانات داده بوديم كه به شما در آنها چنان امكاناتي ندادهايم» يعني: به قوم عاد در مال، طول عمر، نيرومندي بدني و بخشيدن فرزندان، چنان تمكني داده بوديم كه به شما چنان تمكني ندادهايم پس اي مردم مكه! قوم عاد از روي سلطه و قدرت، تمكن در زمين و اعمار ساختمانهاي استوار، از شما نيرومندتر بودند «و برايشان گوشها و چشمها و دلهايي قرار داده بوديم» يعني: با وجود آنكه به آنان حواسي را كه ادله به وسيله آن شناخته و دريافته ميشود، عنايت كرده بوديم ولي آنان از قبول حجت اعراض كرده نه پند گرفتند و نه به هوش آمدند «ولي گوشها و چشمها و دلهايشان هيچ سودي به حالشان نداشت» از آنجا كه آنان به وسيله اين حواس و ادراكات، به ايمان توحيدي و باور به صحت وعد و وعيد الهي راه نبردند «چرا كه آيات الهي را انكار ميكردند» و اين خود دليل عدم سود دهي حواس و دريافتهاي ادراكي آنان بود «و آنچه به آن استهزا ميكردند، آنان را فراگرفت» يعني: عذابي كه از روي ريشخند و تمسخر آن را به شتاب ميطلبيدند آنجا كه گفتند: (فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا) : (آنچه را كه برايمان از عذاب وعده ميدهي، براي ما بياور) «آيه/22»، آري! همان عذاب بر آنان احاطه كرد و آنان را فراگرفت.
وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِّنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (27)
«و بيگمان همه شهرهاي پيرامون شما را نابود كرديم» چون شهرهاي قوم ثمود، قوم لوط و مانند آنها از شهرهايي را كه مجاور بلاد حجاز بودند و اخبارشان به تواتر به مردم مكه ميرسيد و خود نيز در سفرهاي خويش بر آنها گذر ميكردند «و آيات خود را گونهگون بيان داشتهايم، باشد كه آنان باز گردند» يعني: حجتها را بهانواع مختلف و به طرق گونهگون براي مردم آن شهرها بيان كرديم تا آنها از كفر خويش باز گردند اما بازنگشتند.
فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (28)
«پس چرا آن كساني را كه جز الله به منزله معبوداني ـ براي تقرب به خدا ـ اختيار كرده بودند، آنان را ياري نكردند» يعني: پس چرا خدايان پنداريشان كه آنها را وسيله قربت و شفاعت خويش نزد خداوند جلّ جلاله ميشناختند، هيچ به ياريشان نيامدند تا از نابودي نجاتشان دهند «بلكه از آنان گم شدند» يعني: از ياري دادنشان ناپديد شده و در هنگامي كه به آنها نياز داشتند، نزدشان حاضر نشدند «و» قطعا سبب اين نابودي عبارت از: «اين دروغ» و پندار كاذب «آنان بود» كه معبودان باطل شريك خدا هستند و آنها را به خداوند جلّ جلاله نزديك كرده و برايشان نزد وي شفاعت ميكنند «و» سبب اين گمراهي و نابودي عبارت بود از: «آنچه بر ميبافتند» از بهتان و افترا، با اين سخن خود كه اين معبودان، خدا هستند. پس همين بهتان به نابوديشان كشانيد.
وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ (29)
«و ياد كن» اي محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم «آنگاه كه جمعي از جن را به سوي تو روانه كرديم» نفرا: گروهي از جنيان «نصيبين» يا جنيان «نينوي» را كه كمتر از ده تن بودند. آري! آنان را به سوي تو روانه كرديم زيرا اراده داشتيم تا قومشان را به وسيله ايشان هدايت كنيم «كه به قرآن گوش دهند پس چون برآن حاضر شدند» يعني: چون در هنگامي كه تو قرآن را تلاوت ميكردي، آنها براي استماع آن حضور يافتند؛ «گفتند: گوش فرادهيد» يعني: جنيان همديگر را به خاموشي فراخواندند تا بتوانند به قرآن گوش فرا دهند «و چون» تلاوت قرآن «به اتمام رسيد، آنان هشدار دهنده به سوي قوم خود باز گشتند» يعني: جنيان به مقصد كساني از قوم خود كه آنها را پشت سر گذاشته بودند باز گشتند در حالي كه هشداردهندهشان از مخالفت با قرآنو بيمدهندهشان از كفر بودند.
اين آيه روشن ميكند كه:
1 ـ رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به سوي جن و انس هر دو فرستاده شدهاند.
2 ـ گروهي از جنيان به آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم ايمان آوردهاند.
3 ـ رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بعد از اينكه از حضور جنيان آگاه ساخته شدند، آن گروه را در شب دوم به سوي قومشان فرستادند و اگر چنين نميبود، آنها قوم خويش را بيم نميدادند. پس ملاقات آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم با جنيان در دو شب انجام گرفت.
گفتني است؛ روايات و احاديثي نيز داريم كه بر ملاقات آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم با جنيان و تبليغ رسالت و تلاوت قرآن بر آنان دلالت ميكند از آن جمله حديث شريف ذيل به روايت علقمه رضی الله عنه است كه گفت: «از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه پرسيدم: آيا در شب ملاقات رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با جن يكي از شما ياران با ايشان همراه بودهايد؟ گفت: خير! هيچيك از ما با ايشان همراه نبوديم ولي آن شب رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را در مكه گم كرديم [و سخت نگران شديم]، با خود ميگفتيم: آيا ايشان ترور شدهاند؟ آيا ربوده شدهاند؟ مگر چه اتفاقي افتاده است؟ پس ما در آن شب بدترين شبي را سپري كرديم كه بر قومي ميگذرد. حوالي بامداد ـ يا گفت: سحرگاه ـ بود كه بناگاه ديديم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از سوي «حراء» ميآيند. به ايشان گفتيم: يا رسول الله! ما سخت نگران شما بوديم! و حال خود را به آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم بازگو كرديم. ايشان فرمودند: «إنه أتاني داعي الجن فأتيتهم، فقرأت عليهم القرآن: صورت واقعه اين بود كه دعوتگر جن نزد من آمد پس نزد آنها رفته و براي آنها قرآن خواندم». آنگاه به راه افتادند و نشانههاي حضور جن و آثار آتشهايي را كه بر پا كرده بودند، به ما نشان دادند.
ابنابيشيبه در بيان سبب نزول اين آيه از ابنمسعود رضی الله عنه روايت كرده است كه فرمود: نه تن از جنيان درحالي بر رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرود آمدند كه آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم در «بطن نخله» قرآن ميخواندند پس چون قرائت ايشان را شنيدند، با خود گفتند: گوش فرا دهيد...! آنگاه خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود.
قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ (30)
پس آن گروه از جنيان به سوي قوم خود بازگشته و به آنان «گفتند: اي قوم ما! هرآينه ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده» عطاء ميگويد: «آن جنيان كه مسلمان شدند، يهودي بودند بدين سبب از عيسي علیه السلام نامي نبردند، يا از عيسي علیه السلام بدين سبب نامي نبردند كه تورات منبع اصلي قوانين و احكام اهل كتاب و نزدشان مورد اتفاق بوده است». سپس آن گروه از جنيان افزودند كه: قرآن «تصديقكننده كتابهاي پيشاپيش خود است و به سوي حق» يعني: به سوي دين حق «و به سوي راهي راست» يعني: به سوي راه درست و مستقيم خداوند جلّ جلاله «راهبري ميكند».
يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ
آن گروه از جنيان افزودند: «اي قوم ما! دعوتگر الهي را پاسخ مثبت دهيد و به او ايمان آوريد» مرادشان از دعوتگر الهي، حضرت محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم يا قرآن بود «تا برخياز گناهانتان را بر شما بيامرزد» مخصوصا برخي از گناهان را ياد كردند زيرا برخي ديگر از گناهان با ايمان آمرزيده نميشود؛ مانند مظالم و سلب حقوق مردم «و» به او ايمان آوريد تا «شما را از عذابي دردناك» كه عذاب دوزخ است «پناه دهد» و مؤمنان شما را به بهشت درآورد زيرا خداوند متعال ميفرمايد: (وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ) : (و براي كسي كه از ايستادن درپيشگاه پروردگارش بيمناك بوده است، دو باغ است پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟) «رحمن/46 ـ47».
وَمَن لَّا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِيَاء أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ
سپس جنيان ياد شده در دعوت قوم خود به سوي ايمان افزودند: «و كسي كه دعوتگر الهي را اجابت نكند، در زمين درمانده كننده نيست» يعني: او از خداوند جلّ جلاله پيشي گرفته نتوانسته و از عذاب وي گريخته نميتواند زيرا او به هر گريزگاهي بگريزد، باز هم در زمين است و راهي به سوي خروج از آن ندارد «و در برابر الله اوليايي ندارد» يعني: سروران و ياوراني ندارد كه او را از عذاب الهي بازدارند «آن گروه» يعني: كسانيكه دعوتگر الهي را اجابت نكنند «در گمراهي آشكارياند» ابنكثير ميگويد: «مبلغان جني، در دعوت خويش روش تهديد و ترغيب هر دو ـ را در پيش گرفتند پس اين شيوه سخت مؤثر افتاد و بعد از آن، جنيان گروه گروه نزد رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند». ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «هفتاد تن از قوم آنان نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده و در بطحاء با ايشان ملاقات كردند و ايشان بر آنها قرآن خوانده و امر و نهيشان كردند و آنان دعوت حق را پذيرفتند».
اين آيه دلالت ميكند بر اينكه جنيان در امر و نهي و ثواب و عقاب همانند انسانها هستند. حسن بصري بر آن است كه: «پاداش مؤمنان جن جز نجات يافتنشان از دوزخ چيز ديگري نيست و سپس به ايشان گفته ميشود: همچون حيوانات به خاك تبديل شويد». ابوحنيفه نيز به همين نظر است. اما مالك و شافعي برآنند كه جنيان نيز همانند انسانهايند و چنانكه در قبال گناه مورد مجازات قرار ميگيرند، در ازاي نيكوكاري نيز پاداش داده ميشوند. نيشاپوري ميگويد: «صحيح آن است كه جنيان در حكم بنيآدماند پس به بهشت وارد ميشوند، ميخورند و ميآشامند». قشيري ميگويد: «صحيح آن است كه در اين مورد به ما علم قطعي نرسيده است و علم اين موضوع، فقط نزد خداوند جلّ جلاله است».
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (31)
«آيا نديدهاند» يعني: مگر نينديشيده و ندانستهاند «كه آن خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده» در ابتداي خلقت «و در آفرينش آنها در نمانده» يعني: از آفرينشآن كهكشانهاي بزرگ ناتوان نشده و درنمانده، همان ذات عظيم؛ «ميتواند مردگان را نيز زنده كند؟ آري چنين است» و حق تعالي بر زنده كردن مجدد و بر غير آن از امور تواناست «هرآينه او بر همه چيز تواناست» و هيچ چيز او را ناتوان نميتواند كرد.
وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ (32)
«و روزي كه كافران بر آتش عرضه ميشوند» در آن روز از آنان سؤال ميشود: «آيا اين وعده» يعني: اين چيزي كه ما در دنيا از آن آگاهتان كرده بوديم ولي شما آن را انكار كرديد؛ «حق نيست؟ ميگويند: سوگند به پروردگار مان كه آري!» اينوعده حق است. لذا هنگامي اعتراف ميكنند كه اين اعتراف هيچ سودي بهحالشان ندارد «ميفرمايد: پس به سبب آنكه كفر ميورزيديد» يعني: به سبب كفرتان به اين وعده در دنيا و انكارتان از آن؛ «عذاب را بچشيد».
فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (33)
«پس» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «صبركن، همانگونه كه پيامبران اوليالعزم صبر كردند» يعني: تو نيز از پيامبران اوليالعزم هستي پس همانند آنان پايداري كن. اوليالعزم: صاحبان ثبات، استواري، همت بلند و عزم نستوه هستند. يادآور ميشويم كه پيامبران اوليالعزم پنج تناند: نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد عليهم الصلاه والسلام و ايشانند كه مستقلا صاحب شريعت ميباشند. در حديث شريف به روايت عائشه رضيالله عنها آمده است كه فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روزهدار بودند و [در هنگام افطار و در طول شب] چيزي نخوردند و نياشاميدند، باز در روز بعدي همچنان روزهدار بودند و چيزي نخوردند و نياشاميدند، سپس در روز سوم نيز اينچنين بودند (يعني روزه وصال گرفته بودند). آنگاه خطاب به من فرمودند:«اي عائشه! دنيا نه براي محمد سزاوار است و نه براي آل وي، اي عائشه! بيگمان خداي عزوجل از پيامبران اوليالعزم جز پايداري و صبر بر ناخوشيها وشكيبايي از دوست داشتنيهايشان را نپسنديده است لذا از من جز اين امر را نپسنديده كه مرا نيز بر آنچه كه ايشان را بدان مكلف كرده، مكلف كند و خطاب بهمن فرموده است: (فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ) . پس به خدا سوگند كه در حد توان و استطاعت خويش صبر خواهم كرد چنانكه آنان صبر كردند و جز بهياري خداوند نيرويي نيست». صاحب تفسير «المنير» ميگويد: «اين آيه منسوخ نيست بلكه محكم است زيرا صبر بر آزار كفار در صلح و جنگ هر دو مطلوب ميباشد».
«و» اي محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم «برايشان به شتاب طلب نكن» عذاب را «روزي كه آنچه را وعده داده ميشوند» از عذاب «بنگرند؛ گويي جز ساعتي از يك روز به سر نبردهاند» يعني: روز آخرت كه كفار عذاب را مشاهده كنند؛ گويي جز به مقدار يك ساعت از ساعات دنيا در آن درنگ نكردهاند، به سبب هول بزرگ و بلاي پايداري كه در محشر مشاهده ميكنند «اين بلاغي است» يعني: آنچه كه بدان اندرزشان دادهايم؛ پيامرساني و ابلاغ آشكاري است كه برجوباروي پندار كافران را در هم ميريزد و از بين ميبرد «پس آيا جز قوم فاسق هلاكت خواهند يافت؟» يعني: قطعا جز قوم بيرون رونده از طاعت حق و درافتاده در معاصي ونافرمانيهاي وي، به عذابش نابود نخواهند شد.
ملاحظه ميكنيم كه خداوند متعال پيامبرش و مؤمنان را امر نموده است تا بهدعا عليه كفار شتاب نورزند زيرا هر چيز ـ بر اساس علم الهي و حكمت وي ميعاد معيني دارد و عذاب هرچند به تأخير افتد اما قطعا به كافران رسيدني است. پس سنت در دعا، درخواست محفوظ ماندن از بدي و آزار كفار ميباشد. درحديث شريف به روايت طبراني از انس رضی الله عنه آمده است كه رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم چنين دعاميكردند: «اللهم إني أسألك موجبات رحمتك وعزائم مغفرتك والسلامة منكل إثم والغنيمة من كل بر والفوز بالجنة والنجاة من النار، اللهم لا تدع لي ذنبا إلا غفرته ولا هما إلا فرجته ولادينا إلا قضيته ولا حاجة من حوائج الدنيا والآخرة إلا قضيتها برحمتك يا أرحم الراحمين: بارالها! من از تو موجبات رحمت و اسباب مغفرتت را ميخواهم و نيز سلامتي از هر گناهي را، دستيابي به هر نيكياي را، كاميابي به بهشت و نجات از آتش را. بارالها! برايم هيچ گناهي را نيامرزيده، هيچ اندوهي را زايل نشده، هيچ بدهياي را پرداخت نشده و هيچ نيازي از نيازهاي دنيا و آخرت را بدون برآوردن باقي نگذار، به حق رحمت خويش اي مهربانترين مهربانان». ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «چون تولد فرزند بر زني دشوار شد، دو آيه و دو كلمه ذيل در ورقي نوشته و به آب شسته شود و او از آن آب بخورد: «بسم الله الرحمن الرحيم. لا إله إلا العظيم: (كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا ) » (النازعات/46)، (كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ) صدق الله العظيم.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره