تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره جاثیه ﴾
مکی است و داراي 37 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره نام خود را از آيه: (وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً ) «آيه/ 28» گرفته است، كه تفسير آن در جاي خود ميآيد.
سوره «جاثيه» بعد از سوره «دخان» نازل شد و محور آن، بيان روش مشركان در رويارويي با حجتها و آيات قرآني و در مقابل، چگونگي رويارويي قرآن با آنان در جهت درمانشان و بيان فرجام كارشان ميباشد.
حم (1) تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2)
خوانده ميشود: «حاء، ميم» سخن درباره حروف مقطعه آغاز سورهها، در آغاز تفسير سوره «بقره» گذشت.
«فرو فرستادن اين كتاب» يعني: اين قرآن «از جانب خداوند غالب با حكمت است» خداوندي كه در ملكش پيروزمند و در صنعش فرزانه و حكيم ميباشد.
إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ (3)
«بيگمان در آسمانها و زمين، براي مؤمنان نشانههايي است» يعني: در خود آسمانها و زمين، يا در آفرينش آسمانها و زمين، بر وجود خداوند جلّ جلاله و صفات، اسماء و افعال وي، نشانههاي روشني است.
وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ (4)
«و در آفرينش خودتان» يعني: در آفرينش شما بر اطوار مختلفه؛ از خاك گرفته تا نطفه، سپس علقه، سپس مضغه و نهايتا متكامل ساختنتان به [طور] انسانيتان، همچنان در تشكيل و تركيب اعضا و در نيروهاي عجيب بدني و روانياي كه خداوند جلّ جلاله در شما قرار داده است «و در آنچه كه از انواع جنبندگان پراكنده ميگرداند» يعني: همچنين در آفرينش آنچه كه حق تعالي از انواع موجودات زنده و جانوران مختلف النوع در نواحي زمين ميپراكند؛ اعم از مناطق گرمسير، سردسير و معتدل و در سرزمينهاي مرطوب و خشك و در هر جايي از زمين كه در آن جانداراني مناسب آب، خاك، جو و محيط طبيعي آن آفريده است: «براي مردمي كه يقين دارند، نشانههايي است» يعني: دلايل بسيار آشكاري است كه بر قدرت و حكمت آن آفريننده عظيم دلالت ميكنند به طوريكه اهليقين كه پذيراي حق ميباشند، با مشاهده و تأمل در آنها، عبرت گرفته و بهوجود و وحدانيت آفريننده بيهمتا، پي ميبرند.
وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (5)
«و در اختلاف شب و روز» يعني: در امر آمدن آنها از پي يكديگر، يا در تفاوت آنها در درازي و كوتاهي، گرما و سرما و روشنايي و ظلمت نيز نشانهها وعبرتهايي است «و در آنچه خدا از رزق از آسمان فرود آورده» مراد از رزق در اينجا: باران است زيرا باران سبب همه چيزهايي است كه خداوند جلّ جلاله بندگان را بهوسيله آنها روزي ميدهد «پس به وسيله آن، زمين را زنده گردانيده است» زنده ساختن زمين، بيرون آوردن رستنيهاي آن است «پس از مرگ آن» يعني: پس از خالي بودن آن از سبزيها و رستنيها «و در گردش بادها» كه گاهي از يك جهت ميوزند و گاهي از جهتي ديگر، گاهي گرم اند و گاهي سرد، گاهي نافع اندو گاهي زيان آور «براي مردمي كه خرد ميورزند، نشانههايي است» بزرگ كه بر وحدانيت و قدرت خداوند جلّ جلاله دلالت ميكنند اما نه براي اهل جهل و عناد بلكه فقط براي كساني كه داراي خردهاي برتري اند پس جاهلان معاند، هرگز از آنها نفعي نميبرند.
تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ (6)
«اين است آيات الله» يعني: اين آياتي كه ذكر شد؛ همانا حجتها و برهانهاي خداوند عزوجل در كتاب هستي وي و در قرآن عظيم است «كه آن را به حق بر تو ميخوانيم» يعني: ما در آنچه كه بر تو از قرآن فرود ميآوريم، راستگو هستيم و آنچه كه بر تو ميخوانيم، متضمن حق است «پس بعد از خدا و آيات او به كدام سخن ايمان خواهند آورد؟» يعني: بعد از سخن خداوند جلّ جلاله و بعد از آيات وي، آنها ديگر به كدامين سخن باور ميدارند؟ به اين معني كه خداوند جلّ جلاله راستگوترين راستان است پس اگر اين كفار كوردل، سخن او را تصديق نكنند؛ ديگر سخن چهكسي را تصديق خواهند كرد؟ و اگر آيات كتاب او را تصديق نكنند؛ ديگر كتاب چهكسي را تصديق ميكنند؟ چنانكه خداوند متعال در آيه(23) از سوره «زمر» ميفرمايد: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ): «خداوند است كه نيكوترين سخن را فرود آورده».
«صاوي» در شرح «جلالين» ميگويد: «خداوند جلّ جلاله در اين سه آيه، شش دليل را بر وجود، قدرت و وحدانيت خود ذكر نموده و آيه نخست را با: (للمؤمنين)، آيه دوم را با: (يوقنون) و آيه سوم را با: (يعقلون) به پايان آورده است. وجه تغاير و تمايز ميان جملات پايانبخش اين آيات در اين است كه: وقتي انسان در آسمانها و زمين و اينكه ناگزير آنها را آفرينندهاي است، انديشه و تأمل كند؛ بيشك بر اثر اين تأمل ايمان ميآورد پس جمله (للمؤمنين) با آن متناسب ميباشد و چون در آفرينش خود انديشه كند، اين تأمل بر ايمانش ميافزايد و از اهل يقين ميگردد پس جمله (يوقنون) با آن تناسب دارد و چون در ساير رويدادها و نشانهها نيك بنگرد و انديشه كند، عقلش به كمال رسيده و عملش استحكام مييابد پس جمله (يعقلون) با آن تناسب دارد». ابنكثير ميگويد: «اين تعابير، خود بيانگر روندي ارتقائي و تكاملي؛ از حالي شريف به حالي شريفتر وبرتر از آن ميباشد». امام رازي نيز در تفسير كبير، دلايل ششگانه وجود، قدرت و وحدانيت خداي عزوجل در اين آيات را به نحوي بديع به رشته بيان كشيده كه در خور مطالعه ميباشد و در اين مختصر مجال طرح آنها نيست.
وَيْلٌ لِّكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (7) يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (8)
«واي بر هر دروغزن گناه پيشهاي» يعني: واي بر هر بسيار دروغگوي بسيار گنهكاري «كه آيات خدا را كه بر او خوانده ميشود، ميشنود سپس سماجت ميورزد» يعني: بر كفر خويش مصرانه باقي مانده و بر شيوه باطلي كه بر آن قرارداشته، پايبندي ميورزد و از آنچه كه از كلام خدا جلّ جلاله ميشنود، پند نميگيرد «مستكبرانه» يعني: او بر كفر خويش درحالي سماجت و اصرار ميورزد كه خود را از اين امر كه به حق گردن نهد، بزرگتر و برتر ميبيند، حقي كه عبارت از كلام پروردگار متعال آفريننده وي ميباشد، پروردگاري كه نامش متعالي و سلطهاش برتر است. «چنانكه گويي آنها را نشنيده است» يعني: حال آن دروغزن گناهپيشه در عدم التفات به اين آيات، شبيه حال كسي است كه آنها را نشنيده است «پس او را به عذابي دردناك مژده ده» يعني: به او خبر ده كه برايش نزد خداوند قهار ـ بهعنوان جزاي اصرار و استكبار و عدم استماع وي به اين آيات ـ عذابي سخت دردناك است.
مفسران در بيان سبب نزول گفتهاند: اين آيهكريمه درباره نضربنحارث نازل شد كه داستانهاي عجم را ميپراكند و مردم را به آنها مشغول ميكرد تا قرآن را نشنوند. اما حكم آيه كريمه درباره هر كسي كه راه دين را بسته و آن را از مردم باز ميدارد و از پذيرش هدايت حق تعالي تكبر ميورزد، عام است.
وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آيَاتِنَا شَيْئاً اتَّخَذَهَا هُزُواً أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ (9)
«و چون» آن دروغزن گناه پيشه «بر چيزي از آيات ما آگاه شود» يعني: چيزي ازعلم آيات الهي به وي برسد «آنها را» يعني: آيات الهي را «بهتمسخر ميگيرد» يعني: آيات الهي را موضوعي براي ريشخند و تمسخر و ابراز شگفتي خود قرار ميدهد و معانياي را كه اين آيات بدانها پرداخته اند، دستاويز اين ريشخند و تمسخر خويش ميگرداند. چنانكه در آيه (43) از سوره «دخان» در اين مورد روايتي را نقل كرديم كه: ابوجهل مقداري خرما و كره خواست و آنگاه به يارانش گفت: از اين زقوم بخوريد زيرا محمد به شما جز شهد و عسل را وعده نميدهد و اين همان زقومي است كه او شما را از آن ميترساند! «اين گروه» دروغپرداز بهتانپيشه كه اوصاف آنها گذشت: «عذابي خواركننده خواهند داشت» به سبب پافشاريشان بر كفر و استكبارشان از شنيدن آيات خداوند جلّ جلاله و به تمسخر گرفتن آن. عذاب مهين: عذابي است خواركننده و فضيحتبار. بدينسان، خداي عزوجل از راه طرح اينگونه تهديدها، بر حرمت و قدسيت كتاب خويش از اينكه در معرض تمسخر و استهزا قرار گيرد، تأكيد ميگذارد.
در حديث شريف به روايت مسلم از ابنعمر رضی الله عنه آمده است كه فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از اينكه با قرآن به سرزمين دشمن مسافرت شود، نهي كردند؛ از بيم آنكه مبادا دشمن به آن اهانت كند».
مِن وَرَائِهِمْ جَهَنَّمُ وَلَا يُغْنِي عَنْهُم مَّا كَسَبُوا شَيْئاً وَلَا مَا اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (10)
«دوزخ پشت سر آنهاست» يعني: در پشت سر احساس افتخار و شرف و عزت آنها به دنيا و تكبر از حق؛ جهنم قرار دارد پس آنها بايد يقين داشته باشند كه جهنم در پشت سرشان است و به زودي آنان را در خواهد يافت. بهقولي، معني اين است: دوزخ پيشاپيش آنهاست زيرا رويكرد آنها به سوي دوزخ است و به سوي آن پيش ميروند «و دفع نميكند از آنان» چيزي از عذاب الهي را و هيچگونه سودي به آنان نميرساند؛ «آنچه كسب كردهاند» و به دست آوردهاند از اموال واولاد «و نه دوستاني كه بجز الله گرفتهاند» يعني: همچنين بتان و خداياني كه براي خود گرفته و آنها را به جاي خداوند جلّ جلاله ميپرستند و از آنها اميد رساندن سود و دفع زياني را دارند، هيچ نفعي به آنان نميرساند «و آنان عذابي بزرگ خواهند داشت» در جهنمي كه پشت سر يا پيشاپيش آنهاست.
هَذَا هُدًى وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذَابٌ مَّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ (11)
«اين هدايتي است» يعني: اين آياتي كه ذكر آن در اين سوره گذشت؛ همانا رهنمود و هدايتي است براي راهيافتگان به قرآن عظيم، يعني براي كساني كه آنچه را در آن است، ميپذيرند «و كساني كه به آيات پروردگارشان» يعني: به قرآن «كافر شدند، برايشان عذابي از رجز دردناك است» رجز: سختترين عذاب است.
اللَّهُ الَّذِي سخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12)
«خدا همان كسياست كه دريا را براي شما مسخر كرد» يعني: آن را بهگونهاي آفريد كه شما بتوانيد بر آن تمكن يابيد و آن را رام خويش گردانيد؛ با سوار شدن بر فراز امواج آن در كشتيها و درياپيماهايي كه او ساختن آنها را به شما آموخته است «تا كشتيها در آن به فرمانش روان شوند» يعني: تا كشتيها به اذن و ياري دادنش به شما در به حركت درآوردن آنها، بستر دريا را شگافته و بهپيش روند «وتا از فضل او طلب روزي كنيد» با تجارت، فرو رفتن در دريا و بيرون آوردن در و گوهر از آن، صيد ماهي و غير اينها «و باشد كه سپاس بگزاريد» نعمتهايي را كه حقتعالي به سبب اين رام ساختن دريا، بر شما ارزاني ميدارد.
وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لَّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (13)
«و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد، همه يكجا پديد آورده اوست» يعني: همه آنچه را كه حق تعالي در آسمانها از خورشيد و ماه و ستارگان و باران و ابر و باد آفريده است و همه آنچه را كه در زمين از كوهها و درياها و جويبارها و اشياي سودآور ديگر آفريده است، براي بندگانش مسخر و رام گردانيده و همه اينها رحمتي از جانب وي به بندگانش ميباشد؛ به عنوان نعمت و بخشايش وي «بيگمان در اين» رام ساختن «براي گروهي كه ميانديشند» و به وسيله فكر و انديشه و راهيابي به اين نشانهها، به توحيد ميرسند «نشانههايي است» اما كساني كه تفكر نميكنند؛ به اين نشانهها نيز راهياب نميشوند.
قُل لِّلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُون أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كَانُوا يَكْسِبُونَ (14)
«به كساني كه ايمان آوردهاند بگو: تا از كساني كه به روزهاي الله اميد ندارند درگذرند» يعني به مؤمنان بگو: از كساني كه وقايع و رخدادهاي الهي را بر دشمنانش توقع نميدارند و بر خويشتن از عذابي همچون عذاب خداوند جلّ جلاله بر امتهاي گذشته بيم ندارند، درگذرند، از آن روي كه آنان به باري تعالي ايمان ندارند و بنابراين، عنايت پيروزي از سوي باري تعالي را براي دوستانش نيز انتظار نميبرند. آري! از آنان درگذرند؛ «تا خداوند قومي از آنان را به حسبكار وكردارشان مجازات كند» مراد از اين قوم: مؤمنانند كه به درگذشت از كفار فرمان داده شدند تا خداوند جلّ جلاله ايشان را در قيامت در برابر كارهاي نيكي كه كردهاند، پاداش دهد، كه از جمله اين كارهاي نيك، صبر و شكيبايي بر آزار كفار و چشم پوشيدن از آنان با فروخوردن خشم و تحمل ناخوشيها از سوي آنان است. بهقولي ديگر، معني چنين است: تا خداوند جلّ جلاله كفار را بر حسب آن گناهان وبديهايي كه كردهاند، جزا دهد. گويي باري تعالي ميفرمايد: شما نميتوانيد جزايشان را تماما بدهيد پس ما آنان را چنانكه بايد جزا ميدهيم. ابنكثير در معنيآن ميگويد: «يعني اگر شما از آنان در دنيا درگذريد، بدانيد كه خداوند جلّ جلاله قطعا آنها را در آخرت در برابر اعمال بدشان جزا ميدهد».
واحدي نيشاپوري و قشيري در بيان سبب نزول آيه كريمه از ابنعباس رضی الله عنه روايت كردهاند كه فرمود: آيه كريمه درباره عمربن خطاب رضی الله عنه و عبدالله بنابي و دو گروه پيرو آنها نازل شد؛ ماجرا اينگونه بود كه: سپاه مسلمانان در غزوه بنيمصطلق بر سر چاهي بهنام «مريسيع» فرود آمده بود، عبدالله بنابي غلامش را فرستاد تا آب بياورد، غلام دير كرد و چون نزد وي آمد ابنابي از او پرسيد: علت دير كردنت چه بود؟ او گفت: غلام عمر بر دهانه چاه نشسته است و كسي را اجازه نميدهد كه آب بكشد تا مشكهاي پيامبر و مشك ابوبكر پر نشود و مشك مولايش عمر را نيز پر نكند! عبدالله بنابي گفت: مثل ما و مثل اين گروه نيست؛ مگر چنانكه گفته اند: «سمن كلبك يأكلك: سگت را فربه كن تا تو را بخورد!». پس اين سخن به عمر رضی الله عنه رسيد و او شمشيرش را بر گرفت تا به قصد عبدالله بنابي حركت كند، همان بود كه اين آيه كريمه نازل شد. در روايت ديگري آمده است: «اين آيهكريمه درباره يهودياي بنام فنحاصبن عازوراء و در باره عمر رضی الله عنه نازل شد زيرا آن يهودي، بعد از نزول آيه: (مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) گفت: پروردگار محمد نيازمند شده است! و چون عمر رضی الله عنه سخن وي را شنيد، شمشيرش را حمايل گردنش كرد ودر طلب وي بيرون آمد. آنگاه اين آيهكريمه نازل شد. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در پيعمر رضی الله عنه فرستادند و چون او آمد، فرمودند: اي عمر! شمشيرت را بر زمين بگذار...».
آيه كريمه منسوخ نيست، چراكه در مدينه يا در غزوه بنيمصطلق نازل شده است. اما ابنكثير ميگويد: «اين حكم كه مسلمانان براي تأليف قلوب مشركان واهل كتاب، به عفو و گذشت از آنان مأمور بودند، مربوط به ابتداي اسلام بود اما بعد از آنكه آنها بر كفر و عناد خويش اصرار ورزيدند؛ خداوند جلّ جلاله مؤمنان را بهجهاد مأمور كرد».
مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (15)
«هر كه كاري شايسته كند، به سود خود اوست و هر كه بدي كند، به زيانش باشد، سپس» در روز قيامت با اعمالتان «به سوي پروردگارتان برگردانيده ميشويد» و او شما را در برابر اعمالتان جزا ميدهد.
وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ(16)
«و بهيقين به بنياسرائيل، كتاب» يعني: تورات «و حكم» يعني: فهم و دانش در دين را داديم، كه با اين دو؛ زمينه حكومت و فرمانرواييشان در ميان مردم و حل و فصل دعاوي آنان برايشان ميسر گرديد «و» نيز به آنها «نبوت داديم» و از ميانشان بسياري را به نبوت و رسالت برانگيختيم «و از چيزهاي پاكيزه روزيشان كرديم» يعني: نعمتهاي لذتبخش و گوارا را برايشان حلال كرديم كه من وسلوي (ترنجبين و بلدرچين) از آن جمله بود «و آنان را بر جهانيان» زمانشان «فضيلت داديم» به گونهاي كه به آنان نعمتهايي ارزاني داشتيم كه به ديگران ارزاني نكرده بوديم؛ چون نزول تورات، شكافتن دريا و امثال آن....
وَآتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (17)
«و در امر دين، نشانههاي روشني به آنان عطا كرديم» يعني: در بيان حلال و حرام، به بني اسرائيل شرايع و احكام روشني عطا كرديم. يا مراد؛ معجزات آشكار و روشن است. بهقولي معني اين است: به آنان درباره بعثت رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و شواهد نبوتشان، علم و آگاهي روشني عطا كرديم «و اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه برايشان علم آمد» در مورد بيان دين و روشن ساختن معاني آن اما آنها علم را كه موجب از بين رفتن اختلاف است، وسيله ثبوت و پديد آوردن اختلاف گردانيدند «آن هم از روي تعدي و رقابتي كه در ميان خود» در طلب رياست و از روي رشك و حسد و دشمني «داشتند، بيگمان پروردگارت روز قيامت ميان آنان درباره آنچه كه در آن اختلاف ميكردند» از كار دين «فيصله ميكند» پس نيكوكار را در قبال نيكوكارياش و بدكار را در برابر بدكارياش جزا ميدهد و اهل حق را از اهل باطل متمايز ميگرداند.
چنانكه ملاحظه ميكنيم؛ خداوند جلّ جلاله در اين دو آيه، مجموعا شش نعمت را بر بنياسرائيل برشمرده است.
ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ (18)
«سپس تو را» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «بر شريعتي از امر دين قرار داديم» يعني: تو را بر برنامه و راهوروش روشني از كار دين قرار داديم كه به حقت ميرساند. اصل «شريعت»، به معناي آبشخور است، سپس اين واژه براي دين عاريت گرفته شد زيرا مردم آنچه را كه سبب حيات و طراوت جانها و روانهايشان است، از چشمهسار زلال دين بر ميگيرند «پس آن را پيروي كن» يعني: در ميان امتت، بهاحكام شريعتت عمل كن «و از هوسها و خواهشهاي كساني كه نميدانند» يگانگي خداي عزوجل را و نميدانند قوانين و احكام وي براي بندگانش را «پيروي نكن» كه آنان، كفار قريش و موافقانشانند.
إِنَّهُمْ لَن يُغْنُوا عَنكَ مِنَ اللَّهِ شَيئاً وإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ (19)
«قطعا آنان چيزي را در برابر خدا از تو دفع نميكنند» يعني: آنان چيزي از عذابي را كه خداوند جلّ جلاله آن را بر تو اراده داشته باشد ـ در صورتي كه از هوسهايشان پيروي كني ـ از تو باز نميدارند «و همانا ستمگران بعضي دوستان بعضي ديگرند» به سبب مشاركتي كه با همديگر در ظلم دارند «و خدا ولي متقيان» يعني: ياريدهنده و كارساز آنان «است» مراد از متقيان كسانياند كه از شرك و معاصي ميپرهيزند.
هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمِ يُوقِنُونَ (20)
«اين» يعني: اين اعلام عام بر زبانت براي مردم در اين باره كه: بايد از شرايع و نظامنامههاي الهي پيروي كنند و اين امر كه: خداوند جلّ جلاله كارساز پيروان دين است همچنين خود اين شريعت مقدس ما: «براي مردم ديدهوريهايي است» يعني: برهانها و دلايل بينشبخشي است كه احكام و نيازهاي دينيشان را در پرتوآن ميبينند و ميدانند «و رهنمودي» است كه عملكنندگان را به بهشت ميرساند «و رحمتي است» از جانب خداي عزوجل در آخرت «براي قومي كه اهل يقينند» يعني: براي گروهي كه از شأنشان اين است كه به حق يقين دارند و از پراكندن شبهات، در شك و تزلزل نميافتند.
أًمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أّن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاء مَّحْيَاهُم وَمَمَاتُهُمْ سَاء مَا يَحْكُمُونَ (21)
«آيا كساني كه مرتكب كارهاي بد شدهاند» يعني: كفر و معاصي را با هم جمع كردهاند «پنداشتهاند كه آنان را مانند كساني قرار ميدهيم كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند؟» يعني: آيا در ميان بدكرداران ـ با وجود ارتكاب جرايم وگناهان ـ و ميان نيكوكرداران درست عقيده، برابري قايل ميشويم و با همه آنها يكسان عمل ميكنيم؟ «بهطوري كه زندگي و مرگشان يكسان باشد؟» در سراي دنيا و سراي آخرت؟ هرگز! آنها برابر نيستند زيرا حال اهل سعادت در آخرت، با حال اهل شقاوت يكي نيست. يعني: ممكن است حال دو گروه در دنيا گاهي با هم برابر باشد و حتي گاهي بدكرداران و گناه پيشگان در دنيا از نعمتهاي بيشتري هم بهرهور باشند اما اگر آنها در آخرت نيز با هم برابر باشند، اين امر دور از عدالت است پس نپنداريد كه چنين چيزي واقعيت پيدا خواهد كرد «چه بد حكم ميكنند» كه ميپندارند ما با نيكان و بدان در دنيا و آخرت بهطور برابر عمل ميكنيم.
كلبي در بيان سبب نزول گفته است: اين آيه كريمه درباره علي، حمزه و ابوعبيده جراح رضی الله عنهم و سه تن از مشركان به نامهاي: عتبه، شيبه و وليدبن عتبه نازل شد زيرا اين مشركان به آن مؤمنان گفتند: به خدا سوگند كه شما بر چيزي از حق و حقيقت قرار نداريد و اگر بر فرض، آنچه كه شما ميگوييد حق باشد، بدانيد كه حال ما از حال شما در آخرت نيز بهتر خواهد بود چنان كه حال ما هماكنون در دنيا از حال شما بهتر است. پس خداوند متعال اين سخن مشركان را رد كرد و اين حقيقت را روشن كرد كه: ممكن نيست حال مؤمن مطيع، با حال كافر عاصي در آخرت برابر باشد.
وَخَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (22)
«و خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده است» حقي كه مقتضي عدالت در ميان بندگان است «و تا سرانجام، هر كس به حسب آنچه عمل كرده است جزا داده شود» يعني: حق تعالي آسمانها و زمين را براي آن آفريده است تا خلق را به وسيله آنها بر قدرت خويش رهنمون گردد و تا هر كس بر حسب آنچه كه از گناهان و طاعات كرده است؛ جزا داده شود پس بدانيد كه قطعا خداوند جلّ جلاله كافر و مؤمن را با هم برابر نميسازد «و آنان مورد ستم قرار نميگيرند» با كاستن از ثواب، يا افزودن بر عذابشان.
اين آيه كريمه، بسان دليلي بر اعلام پيشين در آيه قبل در مورد عدم يكسان بودن نيكان و بدان است.
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (23)
اين آيه كريمه دو سبب نزول دارد، سبب نزول اول مربوط به اين بخش از آيه است: (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ... ) كه بهقولي: درباره قريش نازل شد زيرا شيوه آنان چنين بود كه مدتي سنگي را ميپرستيدند، سپس چون ـ به ظن خود ـ چيز بهتري از آن را مييافتند، سنگ را به دور افگنده و آن چيز ديگر را ميپرستيدند. بهقولي ديگر: اين بخش از آيه درباره حارثبنقيس سهمي ـ يكي از تمسخركنندگان دين حق ـ نازل شد كه هر چه را نفسش بدان تمايل داشت، ميپرستيد.
«پس آيا ديدي» اي پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم «كسي را كه هوس خويش را خداي خود قرار داده» يعني: كسي كه هوس و خواهش نفس خويش را دين خويش گرفته و فقط به دنبال هواي نفس خويش است پس هر چه را كه نفسش به وي نيك بنماياند، انجام ميدهد و هر چه را كه به وي زشت بنماياند، فرو ميگذارد، بيآنكه محبت خداوند جلّ جلاله و رضاي او را مد نظر داشته باشد، يا به نفرت و غضب الهي اهميتي بدهد؟ يا مراد اين است: كافر همان چيزي را كه نيك ميپندارد يا بدان هوس ميورزد، ميپرستد مانند پرستش سنگ، چوب و غيره «و خدا با وجود دانايي وي او را گمراه گردانيده» يعني: با آنكه چنين كسي به حقيقت آگاه و داناست و هدايت را از گمراهي باز ميشناسد ولي با اين وجود، به سبب پيروي از شهوت نفس خويش، حق را فروگذاشته و در گمراهي دستوپا ميزند. يا معني اين است: خداوند جلّ جلاله او را بدان جهت كه به سزاوار بودنش براي گمراهي علم داشته، گمراه كرده است «و بر گوش و دلش مهر زده» يعني: خداوند جلّ جلاله بر گوشش مهر زده تا پند و موعظهاي را نشنود و بر دلش مهر زده تا هدايت را درك نكند و به آن باورمند نشود «و بر ديدهاش پرده نهاده است» تا راه درست را نبيند و تشخيص ندهد «آيا پس از خدا» يعني: بعد از گمراه ساختن خداوند جلّ جلاله او را «چه كسي هدايتش خواهد كرد؟ آيا پند نميگيريد؟» به پندي عبرتآموز تا حقيقت حال را بدانيد؟.
سبب نزول دوم مربوط به اين بخش از آيه است: (وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ... ) كه درباره ابوجهل نازل شد زيرا شبي او و وليدبنمغيره به خانه كعبه طواف ميكردند؛ در اين اثنا با هم درباره رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به گفتوگو پرداختند، ابوجهل به وليد گفت: به خدا سوگند؛ من خوب ميدانم كه محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم در ادعاي نبوت راستگواست. وليد بر آشفت و به او گفت: ساكت باش! مگر چه چيزي تو را به اين باور رهنمون گشته است؟ ابوجهل گفت: اي أباعبدشمس! ما او را در كودكياش «راستگوي امين» ميناميديم، اكنون كه عقل و رشدش به كمال رسيده است، او را كذاب و دروغگو ميناميم؟! به خدا سوگند كه من خوب ميدانم او راستگو است! وليد گفت: پس در اين صورت، چه چيزي تو را از تصديق وي بازميدارد، چرا درنگ كردهاي و به او ايمان نميآوري؟ ابوجهل گفت: زيرا در آن صورت، دختران قريش درباره من چنين تبصره خواهند كرد كه من به خاطر پارهناني، از يتيم ابوطالب پيروي كردهام...! همان بود كه آيه كريمه نازل شد.
در حديث شريف آمده است: «لا يؤمن أحدكم حتي يكون هواه تبعا لما جئت به: يكي از شما ايمان ندارد تا آنگاه كه هواي نفسش پيرو آن چيزي نباشد كه من آن را آوردهام». همچنين در حديث شريف به روايت ابوامامه رضی الله عنه آمده است كه گفت: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنيدم كه فرمودند: «ما عبد تحت السماء إله أبغض إلي الله من الهوي: در زير آسمان، الهي كه نزد خداوند منفورتر از هواي نفس باشد، مورد پرستش قرار نگرفته است».
وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (24)
«و گفتند» مشركان منكر رستاخيز «غير از زندگي دنيايمان، چيز ديگري در كار نيست» يعني: زندگي، جز همين زندگي اين جهاني ما كه در آن قرار داريم، نيست «ميميريم و زنده ميشويم» يعني: مرگ و زندگي فقط به اين جهان ما مربوط است و پشت سر اين زندگي، هيچ زندگي ديگري نيست. بهقولي معني اين است: ما در دنيا ميميريم، باز فرزندانمان در آن زندگي ميكنند، سپس آنها ميميرند و باز فرزندانشان در آن زندگي ميكنند و همينطور اين تسلسل ادامه پيدا ميكند «و چيزي جز دهر ما را هلاك نميكند» يعني: جز گذر روزها و شبها و گذشت زمانه، چيز ديگري ما را هلاك نميكند لذا در اين دنيا نه ملكالموتياست و نه قبض روحي... «آنان به اين امر هيچ دانشي ندارند» يعني: اين سخن را جز از روي شك و ترديد نگفتهاند، بيآنكه به حقيقت، هيچ علمي داشته باشند «آنان جز گمان نميسپرند» يعني: نهايت آن چيزي كه نزد آنان است، گمان و پندار است و بس! آنها فقط بر پندارهاي خويش متكي اند، نه بر علم و يقين.
ابنمنذر در بيان سبب نزول آيهكريمه از ابوهريره رضی الله عنه روايت ميكند كه فرمود: اهل جاهليت ميگفتند: جز اين نيست كه ما را گذر شب و روز هلاك ميكند! پسخداوند جلّ جلاله اين آيه كريمه را نازل فرمود.
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (25)
«و چون آيات بينات ما» يعني: آيات قرآنياي كه از زندگي پس از مرگ، درك آشكار و دلالت روشني به دست ميدهند؛ «برآنان خوانده شود، شبهه آنان همواره جز اين نيست كه ميگويند: اگر راست ميگوييد، پدران ما را باز آوريد» در دنيا و آنان را پس از مرگشان زنده كنيد.
قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيبَ فِيهِ وَلَكِنَّ أَكَثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (26)
«بگو: خداست كه شما را زنده ميكند» يعني: در دنيا «باز ميميراند» در هنگام بهسر رسيدن اجلهايتان «آنگاه شما را بهسوي روز رستاخيز گرد ميآورد» با برانگيختن و حشر و نشرتان به سوي موقف حساب «شكي در آن» يعني: در گردآوردنتان به روز قيامت «نيست ولي بيشتر مردم نميدانند» اين حقيقت را، از اين روي در زنده شدن بعد از مرگ، شك ميكنند. در حديث شريف قدسي بهروايت ابنجرير و ابنأبيحاتم از ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه فرمود: «اهل جاهليت ميگفتند: جز اين نيست كه ما را شب و روز هلاك ميگرداند! پس خداوند جلّ جلاله در كتابش نازل فرمود: (وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ... ) . و فرمود: «يؤذيني ابن آدم، يسب الدهر، وأنا الدهر، بيدي الأمر، أقلب الليل والنهار: فرزند آدم مرا اذيت ميكند؛ زمانه و روزگار را دشنام ميدهد در حاليكه آفريننده روزگار منم، كار به دست بلاكيف من است و شب و روز را پياپي ميگردانم»[1].
اين آيه كريمه ردي است بر پندار دهري مشربان. آنان گروهي از اعراب بودند كه ميگفتند: جز اين نيست كه گذشت شب و روز و چرخش زمانه ما را هلاك ميكند! بدينگونه، زندگي و مرگ را به زمانه نسبت ميدادند. ولي جز اين گروه از اعراب، گروههاي ديگري نيز با آنان در اين پندار همراهي كردهاند، كه از آن جملهاند: بيشتر فلاسفه دهري و ملحدان و خداناباوران همه عصرها و نسلها، از آنجا كه آنان زندگي و تنوع اشكال آن را به تطوري نسبت ميدهند كه ميليونها سال استمرار داشته است پس به پندار آنان، در پشت سر اين كائنات نيروي مدبر ابداعگر خلاقي وجود ندارد و كار از اين حد فراتر نميرود كه پيدايش جهان، تصادفي محض باشد!! البته هر چه دايره علوم تجربي توسعه پيدا ميكند و زواياي بيشتري از اسرار نظم هستي براي بشر پديدار ميگردد، سقف پندارهاي اين عده بيشتر ترك بر ميدارد و بناي بيبنياد افكارشان در هم فروميريزد.
در اين ميان، برخي ديگر از فلاسفه نيز وجود دارند كه هرچند خود منتسب به اسلام هستند ولي در نوشتههاي علمي خود با اين گروه همراهي ميكنند، گويي از اين امر كه آفرينش را به آفريدگار مبدعي نسبت دهند، خجل ميشوند و چهبسا ميگويند: اين طبيعت است كه آفريده و ابداع كرده است! و اگر از آنان سؤال شود كه آيا طبيعت خود داراي فكر و انديشه است؟ آنها هيچ پاسخي ندارند پسآنان همچنانند كه خداوند جلّ جلاله فرموده است: (وَمَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ ) : (آنان به اين امر هيچ دانشي ندارند، آنان جز گمان نميسپرند) و اگر چنين نيست؛ پس روش علمياي كه آنها در نسبت دادن حدوث اين مخلوقات عجيب به تصادف يا طبيعت غيرعاقل در پيش گرفتهاند، چيست؟ طبيعتي با اين همه نظم و سامان و پيچيدگي و اين همه ظرافت و دقت كه بشر به دنبال دريافت رموز آن شتابان ميدود ولي از اين كرانه بيانتها، جز فرازي اندك را نميپيمايد؟ سبحانالله! چگونه هوي و هوس، بينش ظاهر و باطن انسان را از او ميگيرد؟!
وَلَلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرضِ وَيَومَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (27)
«و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداست» يعني: اوست كه به يگانگي متصرف آسمانها و زمين ميباشد و احدي از بندگانش با او در اين امر مشاركتي ندارد پس كسي كه بر همه چيز توانا و فرمانروا باشد، لابد بر آفرينش آخرت نيز تواناست «و روزي كه قيامت بر پا شود، آن روز است كه باطلانديشان زيان ميكنند» يعني: در آن روز، زيان دروغ انگاران كافري كه رشته افكار و پندارهايشان را بهأباطيل آويختهاند، آشكار ميشود زيرا آنان رهسپار دوزخ ميگردند.
وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (28)
«و» در آن روز «هر أمتي را به زانو درآمده ميبيني» در حالي كه ناآرام و نامطمئناند. أمت: مجموعهاي هستند كه كيش و آيين واحدي دارند. جثو: نوعي از نشستن است كه در آن فقط هر دو زانوي انسان و سرانگشتانش به زمين ميرسد. آري! مردم از هول و هراس و سختي هنگامه حساب، در پيشگاه خداوند متعال اينچنين زانو ميزنند. «هر أمتي به سوي كتاب خود» كه بر او در دنيا نازل شده است «فراخوانده ميشود» بهقولي معني اين است: هر أمتي به سوي كارنامه اعمال خود فراخوانده ميشود. آنگاه به آنان گفته ميشود: «امروز به حسب آنچه ميكرديد، جزا داده ميشويد» يعني: خداوند جلّ جلاله در سراي آخرت بر حسب آنچه كه در دنيا از خير و شر ميكرديد، شما را جزا ميدهد.
هَذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (29)
«اين است كتاب ما» كه فرشتگان ما از رفتار و كردار شما نوشتهاند؛ «كه» اين كتاب «عليه شما به حق سخن ميگويد» يعني: عليه شما به حق و راستي، بيهيچكم و زيادي گواهي ميدهد. پس شما آن كتاب را ميخوانيد و اعمال خويش را بهياد ميآوريد «هرآينه ما آنچه را شما ميكرديد، استنساخ ميكرديم» يعني: ما، فرشتگان را به نوشتن و ثبت و نسخهبرداري از اعمال شما و حفظ و نگهداري آن أمر ميكرديم. بهقولي معني اين است: چون فرشتگان اعمال بندگان را نزد خداي سبحان بالا ميبرند، او فرمان ميدهد كه آن بخش از اعمالي را كه بر آن ثواب و عقابي مترتب است، نزد وي ثبت كنند و آنچه را كه بر آن ثواب و عقابي مترتب نيست، از قلم بيندازند و آن را ثبت نكنند.
فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (30)
«و اما كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند پس پروردگارشان آنان را در جوار رحمت خويش» يعني: در بهشت خويش «داخل ميگرداند» از «پاداش» به «رحمت» تعبير شد و از «رحمت» به «بهشت»؛ به دليل فرموده رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حديث شريف ذيل: «إن الله تعالي قال للجنة: أنت رحمتي، أرحم بك من أشاء : خداوند جلّ جلاله به بهشت فرمود: تو رحمت من هستي پس من به وسيله تو بر هر كسكه بخواهم رحم ميكنم». «اين» داخل كردن در رحمت «همان فوز مبيناست» يعني: فلاح و رستگاري آشكار و روشن است بدان جهت كه از شائبهها و ناخالصيها پاك ميباشد.
وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَكُنتُمْ قَوْماً مُّجْرِمِينَ (31)
«و اما كساني كه كافر شدند» به آنان از روي توبيخ و سرزنش گفته ميشود: «مگر آيات من بر شما خوانده نميشد؟» چرا؛ قطعا آيات من بر شما خوانده ميشد «ولي تكبر نموديد و قومي مجرم شديد» يعني: از پذيرفتن اين آيات و از ايمان آوردن به آنها تكبر ورزيده و از اهل جرم شديد. جرم: ارتكاب گناه با انجام دادن نافرماني حق تعالي است.
وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنّاً وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ (32)
«و چون گفته شد كه: وعده الله حق است» يعني: چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اين گروه كفار را از وعده خداوند جلّ جلاله به فرارسيدن رستاخيز و حساب، يا از تمام امور غيبياي كه باري تعالي به آن وعده داده است، خبر ميدادند و خطاب به آنان ميگفتند: اين وعدهها خواه ناخواه تحقق يافتني است؛ «و در ساعت» يعني: دروقوع قيامت «هيچ شكي نيست» كه حتما آمدني است «گفتيد: ما نميدانيم قيامت چيست؟» يعني گفتيد: اين قيامت ديگر چه چيزي است كه شما از آن سخن ميگوييد؟ «جز گماني نميورزيم» يعني: ما قيامت را فقط حدس و توهمي محض ميپنداريم «و ما يقين نداريم» يعني: ما به قيامت علم يقينياي نداريم، ما صرفا گمان و خيال ميكنيم كه قيامت خواهد آمد.
وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون (33)
«و سيئات آنچه كرده بودند بر آنان آشكار شد» يعني: بديهاي اعمالشان به همان صورتي كه بوده است، بر آنان آشكار شد «و آنچه را كه بدان استهزا ميكردند، آنان را فرو گرفت» يعني: جزاي اعمالشان بر آنان فراگير شد و فرود آمد؛ با ورودشان بهدوزخ.
وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا وَمَأْوَاكُمْ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ (34)
«و گفته شود: همان گونه كه ملاقات اين روزتان را فراموش كرديد، امروز شما را فراموش ميكنيم» يعني: با شما در دوزخ به مانند فراموشكاران معامله ميكنيم پس شما را در آن فرو ميگذاريم چنانكه شما عمل كردن براي اين روز را فروگذاشتيد و از اخبار قاطعي كه در كتابهاي الهي راجع به آن آمده بود، تجاهل كرديد «و جايگاهتان در آتش دوزخ است» يعني: دوزخ مسكن و قرارگاه شماست «و براي شما هيچ نصرت دهندهاي نيست» كه ياريتان دهد و عذاب الهي را از شما باز دارد.
ذَلِكُم بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَغَرَّتْكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لَا يُخْرَجُونَ مِنْهَا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (35)
«اين بدان سبب است كه شما آيات خدا را به ريشخند گرفتيد» يعني: اين عذاب از آن روي بر شما فرود ميآيد كه شما قرآن را به مسخره و بازيچه گرفتيد و در آن نينديشيديد «و زندگي دنيا فريبتان داد» يعني: دنيا شما را با آرايشها وپيرايشها و بيهودگيهاي خويش فريفت پس پنداشتيد كه هيچ سراي ديگري جز همين سراي دنيا نيست، نه رستاخيزي در كار است و نه حشر و نشري و بنابراين، زندگي خود را بر اين اساس بيأساس بنا نهاده و سپري كرديد «پس امروز نه از اين» آتش «بيرون آورده ميشوند و نه رضا ساختن الله از آنان طلب ميشود» يعني: در روز قيامت، بازگشت به طاعت خداوند متعال از آنان خواسته نميشود تا رضاي او را بهدست آورده و عذري را پيش افگنند زيرا آن روز؛ روزي است كه در آن توبهاي پذيرفته نشده و معذرتي سودمند واقع نميگردد.
فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (36)
«پس ستايش و سپاس از آن خداست؛ پروردگار آسمانها و پروردگار زمين، پروردگار عالميان» و چنين پروردگار و چنين سروري است كه سزاوار حمد و ستايش ميباشد بنابراين، هيچكس جز آن مولاي بيهمتا سزاوار حمد و سپاس نيست پس فقط او را در برابر آفرينش آسمانها و زمين و به اصلاح آوردن و ساماندهي حال كساني كه در آنها بهسر ميبرند، سپاس و ثنا گوييد. عالم: مفهومي است فراگير كه شامل همه ماسويالله ميشود و به صيغه جمع آمده، از آنرو كه انواع مختلفيدارد.
وَلَهُ الْكِبْرِيَاء فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (37)
«و او راست كبرياء» يعني: بزرگي و جلال و عظمت و سلطه «در آسمان و زمين و اوست عزيز» يعني: غالب در سلطه و فرمانروايياش؛ پس هيچ غلبه كنندهاي بر او پيروز نميشود «حكيم» و فرزانه است در تمام سخنان و افعال و در تمام فرمانها و فيصلههاي خويش.
در حديث شريف قدسي به روايت ابوهريره و ابوسعيد رضيالله عنهما از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است كه فرمودند: «يقول الله تعالي: العظمة إزاري، والكبرياء ردائي، فمن نازعني واحداً منهما، أسكنته ناري: خداوند جلّ جلاله ميفرمايد: عظمت ازار من است و كبريا پتوي من. پس هر كس با من در يكي از آنها نزاع و كشمكش كند، او را به آتش دوزخ خويش مسكن ميدهم.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره