تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ فصلت ﴾

مکی‌ است‌ و داراي 54 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه‌: اين‌ سوره‌ را به‌سبب‌ اين‌كه‌ با فرموده‌ حق‌ تعالي‌: (كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ) افتتاح‌ شده‌ است‌، سوره‌ «فصلت‌» ناميدند. خداوند جلّ جلاله در اين‌ سوره‌ ـ به ‌مصداق‌ معني‌ آن‌ ـ آيات‌ خود را به‌ تفصيل‌ بيان‌ كرده‌ و ادله‌ و برهانهاي‌ آشكاري ‌را بر وجود، قدرت‌ و وحدانيت‌ خويش‌ اقامه‌ كرده‌ است‌. نام‌ ديگر اين‌ سوره‌، «حم‌ السجده‌» است‌ زيرا رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم آن‌ را از ابتدايش‌ بر زعماي‌ قريش ‌خواندند و چون‌ به‌ موضع‌ سجده‌ رسيدند، سجده‌ كردند. اين‌ سوره‌، بعد از سوره ‌«غافر» نازل‌ شد.

ابن‌كثير درباره‌ فضيلت‌ اين‌ سوره‌ از اصحاب رضی الله عنهم نقل‌ مي‌كند كه‌ فرمودند: قريش‌ روزي‌ گرد هم‌ آمدند و به‌ يك‌ديگر گفتند: «بنگريد كه‌ چه‌كسي‌ از شما به‌ سحر، شعر و فالبيني‌ داناتر است‌ پس‌ او را نزد اين‌ مردي‌ بفرستيد كه‌ جمع‌ ما را متفرق‌ و كار ما را پراكنده‌ و پريشان‌ ساخته‌ و دين‌ ما را مورد نكوهش‌ قرار مي‌دهد؛ تا با وي ‌سخن‌ بگويد سپس‌ بنگريم‌ كه‌ او چه‌ پاسخي‌ به‌ وي‌ مي‌دهد! گفتند: ما كسي‌ جز «عتبه‌بن‌ربيعه‌» را كه‌ به‌ اين‌ امور آگاهي‌ تامي‌ داشته‌ باشد، نمي‌شناسيم‌. پس‌ روي ‌به‌ او كردند و گفتند: اي‌ ابوالوليد! اين‌ كار، كار توست‌. پس‌ عتبه‌ بنا به‌ مشورت ‌آنان‌ نزد رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفت‌ و به‌ ايشان‌ گفت‌: اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم! تو بهتر هستي‌ يا عبدالله پدرت‌؟ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم سكوت‌ كردند و پاسخي‌ ندادند. باز گفت‌: تو بهتر هستي‌ يا عبدالمطلب‌؟ باز هم‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم سكوت‌ كردند. بار ديگر گفت‌: تو بهتر هستي‌ يا عبدالمطلب‌؟ باز هم‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم سكوت‌ كردند. گفت‌: اگر مي‌پنداري‌ كه‌ اين‌ گروهي‌ كه‌ نام‌ بردم‌، از تو بهترند پس‌ اينان‌ همين‌ خداياني‌ را كه ‌تو به ‌باد حمله‌شان‌ گرفته‌اي‌، پرستيده‌اند و اگر مي‌پنداري‌ كه‌ تو بهتر از آنان‌ هستي ‌پس‌ سخن‌ بگو تا سخنت‌ را بشنويم‌ زيرا سوگند به‌ خدا كه‌ ما هرگز انسان‌ رانده‌ شده‌اي‌ را شوم‌تر و ناميمون‌تر از تو بر قومت‌ نديده‌ايم‌! تو جمع‌ ما را پراكنده‌ و كار ما را آشفته‌ و پريشان‌ ساخته‌اي‌، دينمان‌ را به ‌باد حمله‌ و سرزنش‌ گرفته‌ و ما را در ميان‌ اعراب‌ رسوا ساخته‌اي‌؛ تا بدانجا كه‌ اين‌ خبر در ميانشان‌ شيوع‌ يافته‌ كه‌: در ميان‌ قريش‌ جادوگري‌ است‌! و در ميان‌ قريش‌ كاهني‌ است‌! به‌ خدا سوگند كه ‌ما فريادي‌ مانند فرياد زن‌ باردار درحال‌ درد زايمان‌ را انتظار مي‌كشيم‌ كه‌ (بر اثر دعوتت) برخي‌ از ما به‌سوي‌ برخي‌ ديگر با شمشيرها حمله‌ بريم‌ تا همه‌ پاك‌ نابود شويم‌! هان‌ اي‌ مرد! اگر هدفت‌ از اين‌ دعوت‌ نيازمنديت‌ به‌ مال‌ و سرمايه‌ است‌، برايت‌ مالي‌ بسيار گرد مي‌آوريم‌ تا سرمايه‌دارترين‌ مرد قريش‌ باشي‌ و اگر شهوت‌ بر تو غلبه‌ كرده‌، اينك‌ هر يك‌ از زنان‌ قريش‌ را كه‌ مي‌خواهي‌ انتخاب‌ كن‌ پس‌ ما به ‌تو ده‌ زن‌ زيباروي‌ مي‌دهيم‌. و اگر هدفت‌ سيادت‌ و سروري‌ است‌، تو را سرور و سالار خويش‌ مي‌گردانيم‌. و اگر هدفت‌ از اين‌ دعوت‌ پادشاهي‌ است‌، تو را بر خود پادشاه‌ مي‌گردانيم‌...!

چون‌ عتبه‌ از سخن‌گفتن‌ فارغ‌ شد ـ و رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم از او شنيدند ـ فرمودند: «آيا سخنت‌ تمام‌ شد؟» گفت‌: آري‌! فرمودند: پس‌ اينك‌ از من‌ بشنو. گفت‌: مي‌شنوم‌! پس‌ خواندند:

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ‏

( حم ‏(1)  تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ... ) تا به‌ اين‌ آيه‌ رسيدند: (فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ‏... ). در اين‌ هنگام‌ عتبه‌ كه‌ سخت‌ تحت‌ تأثير اين‌ آيات‌ قرار گرفته‌ بود، از بيم‌ آن‌كه ‌عذاب‌ نازل‌ شود، دست‌ بر دهان‌ رسول‌اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم گذاشت‌ و ايشان‌ را به‌ حق‌ پيوند رحم‌ سوگند داد و التماس‌ كرد كه‌ بس‌ كنند و جلوتر نروند. آن‌گاه‌ يكراست‌ از نزد ايشان‌ به‌ خانه‌اش‌ رفت‌ و نزد قريش‌ بازنگشت‌ و خود را از آنان‌ كنار كشيد. پس ‌ابوجهل‌ گفت‌: اي‌ گروه‌ قريش‌! به‌ خدا جز اين‌ فكر نمي‌كنم‌ كه‌ عتبه‌ به‌ محمد گرايش‌ يافته‌ و غذاي‌ وي‌ او را خوش‌ آمده‌ است‌! و اين‌ نيست‌ جز به‌سبب‌ نيازي ‌كه‌ در وي‌ پديد آمده‌ است‌! پس‌ بياييد كه‌ نزد وي‌ برويم‌. چون‌ نزد وي‌ رفتند ابوجهل‌ به‌ وي‌ گفت‌: تو را چيز ديگري‌ از حضور در نزد ما بازنداشت‌ جز اين‌كه‌ به‌ محمد گرايش‌ يافته‌اي‌ و غذاي‌ وي‌ تو را خوش‌ آمده‌ است‌...! عتبه‌ گفت‌: نه‌! به‌ خدا سوگند كه‌ شما مي‌دانيد؛ من‌ از سرمايه‌دارترين‌هاي‌ قريش‌ هستم‌ ولي ‌حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ نزد وي‌ رفتم‌ و داستان‌ را بر وي‌ بازگفتم‌، مرا با كلامي‌ پاسخ‌ گفت‌ كه‌ ـ به‌ خدا سوگند ـ نه‌ آن‌ كلام‌ شعر است‌، نه‌ فال‌ و نه‌ سحر. او سوره‌اي‌ از قرآن‌ را تا آيه‌ عذاب‌ برايم‌ خواند پس‌ دهان‌ وي‌ را گرفتم‌ و او را به‌ حق‌ پيوند رحم‌ و خويشاوندي‌اي‌ كه‌ با ما دارد، سوگند دادم‌ كه‌ بس‌ كند و دست ‌نگه ‌دارد زيرا شما مي‌دانيد كه‌ محمد چون‌ چيزي‌ گفت‌، دروغ‌ نگفته‌ است‌ و من ‌ترسيدم‌ كه‌ بر شما عذاب‌ نازل‌ شود. اكنون‌ نظرم‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ مرد را به‌ حال ‌خودش‌ واگذاريد و از او كناره‌ بگيريد زيرا به‌ خدا سوگند؛ كلامي‌ را كه‌ من‌ از وي ‌شنيدم‌، صدايي‌ دارد و سخنش‌ راه‌ به‌ جايي‌ مي‌برد. پس‌ اگر اعراب‌ بر او غلبه‌ كنند، شما به‌ وسيله‌ ديگران‌ از وي‌ فارغ‌ بال‌ مي‌شويد و اگر او بر اعراب‌ غالب‌ شود آن‌گاه‌ ملك‌ و عزت‌ وي‌، ملك‌ و عزت‌ شماست‌ و شما به‌وسيله‌ وي ‌خوشبخت‌ترين‌ مردم‌ مي‌گرديد!

گفتند: اي‌ ابوالوليد! به‌ خدا سوگند كه‌ او تو را با زبانش‌ سحر كرده‌ است‌. او در پاسخ‌ گفت‌: اين‌ رأي‌ من‌ است‌، شما دانيد و كارتان‌ كه‌ با او چه‌ مي‌كنيد[1].

 

حم ‏(1)  تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ‏(2)

چنين‌ خوانده‌ مي‌شود: «حاء، م» كه‌ از حروف‌ مقطعه‌ است‌. «اين ‌فروفرستاده‌اي‌ از جانب‌ خداي‌ رحمان‌ رحيم‌ است» يعني‌: اين‌ قرآن‌، كتابي‌ است ‌فروفرستاده‌ از جانب‌ خداي‌ تبارك‌ و تعالي‌ كه‌ بخشايشگر و مهربان‌ است‌.

 

كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ‏(3)

«كتابي‌ است‌ كه‌ آيات‌ آن‌ به‌ روشني‌ بيان‌ شده» مراد اين‌ است‌ كه‌ آيات‌ قرآن‌ به‌ شيوايي‌ بيان‌ شده‌، احكام‌ حلال‌ آن‌ از حرام‌ آن‌ و طاعت‌ آن‌ از معصيت‌ آن‌ به‌ وضوح‌ از يك‌ديگر جدا ساخته‌ شده‌ و معاني‌ آن‌ به‌ چنان‌ روشني‌ و استواري‌اي‌ تبيين‌ شده‌ است‌ كه‌ به‌آساني‌ و سهولت‌ قابل‌ فهم‌ مي‌باشد «قرآني‌ است‌ به‌ زبان ‌عربي» تا برايشان‌ حجت‌، نعمت‌ و پند آموزي‌ باشد. بيان‌ عربي‌ بودن‌ قرآن‌، منت‌گذاري‌ بر اعراب‌ و ديگران‌ است‌ زيرا عربي ‌بودن‌ قرآن‌، گوياي‌ سهولت ‌قرائت‌ و سادگي‌ فهم‌ آن‌ مي‌باشد، از آن‌ روي‌ كه‌ زبان‌ عربي‌، زباني‌ فصيح‌ و شيواست‌ «براي‌ مردمي‌ كه‌ مي‌دانند» و يقين‌ دارند به‌ اين‌كه‌ قرآن‌ از نزد الله جلّ‌ جلاله فرستاده‌ شده‌ اما كساني‌ كه‌ به‌ اين‌ امر يقين‌ ندارند، قرآن‌ كريم‌ برايشان‌ نعمتي‌ نه ‌بلكه‌ مايه‌ سردرگمي‌ آنهاست‌.

 

بَشِيراً وَنَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ ‏(4)

«مژده‌آور است» قرآن‌ براي‌ اولياي‌ خدا جلّ‌ جلاله «و هشداردهنده» است‌ براي ‌دشمنان‌ وي‌؛ و اين ‌دو وصف‌، از اوصاف‌ قرآن‌ مي‌باشد «و بيشتر آنان‌ رويگردان ‌شدند» يعني‌: بيشتر كفار، از گرفتن‌ هشدارهايي‌ كه‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر آنهاست‌، روي‌گردانيدند «در نتيجه‌ نمي‌شنوند» به‌ شنيدن‌ تأمل‌ و طاعت‌ و پذيرش‌، يعني‌ به‌چنان‌ شنيدني‌ كه‌ از آن‌ بهره‌اي‌ ببرند، بدان‌ جهت‌ كه‌ از آن‌ روي‌گردانند.

 

وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ ‏(5)

«و گفتند» كافران‌: «دلهاي‌ ما از آنچه‌ ما را به‌ آن‌ مي‌خواني» از توحيد و تقوي‌ و ايمان‌ «در پرده‌هايي‌ است» يعني‌: در پوشش‌هايي‌ است‌ پس‌ آنچه‌ را كه‌ تو مي‌گويي‌، دلهاي‌ ما فهم‌ نمي‌كند و سخنت‌ به‌ آنها نمي‌رسد. كنان‌: جعبه‌ يا خريطه ‌تير است‌. مراد اين‌ است‌ كه‌ دلهاي‌ ما در درون‌ پرده‌هاي‌ ضخيمي‌ قرار دارد «و درگوشهايمان‌ سنگيني‌اي‌ است» يعني‌: كري‌ و ناشنوايي‌اي‌ است‌ «و ميان‌ ما و تو حجابي‌ است» يعني‌: پرده‌اي‌ است‌ كه‌ ما را از رؤيت‌ تو باز مي‌دارد، يا صداي‌ تو را از ما مي‌پوشاند لذا آنچه‌ را كه‌ تو مي‌گويي‌، نمي‌دانيم‌.

اينها تمثيل‌ هايي‌ است‌ از سوي‌ آنان‌ براي‌ دوري‌ دلهايشان‌ از دريافت‌ حق‌، بيزاري‌ گوشهايشان‌ از شنيدن‌ آن‌ و ممتنع ‌بودن‌ ايجاد هرگونه‌ پيوند و ارتباط ميان‌ آنان‌ و ميان‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم «پس‌ تو كار خود را بكن‌، ما هم‌ كار خود را مي‌كنيم» يعني‌: تو بر دين‌ خويش‌ عمل‌ كن‌ كه‌ ما نيز بر دين‌ خودمان‌ عمل‌ مي‌كنيم‌. به‌قولي‌ مراد اين‌ است‌: تو براي‌ آخرتت‌ عمل‌ كن‌ و ما براي‌ دنيايمان‌ عمل‌ مي‌كنيم‌.

 

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ ‏(6)

«بگو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در رد اين‌ موضع‌ كافران‌ «جز اين‌ نيست‌ كه‌ من‌ بشري‌ مانند شما هستم‌، با اين‌ تفاوت‌ كه‌ به‌سوي‌ من‌ وحي‌ مي‌شود كه‌: خداي‌ شما خداي‌ يگانه‌اي ‌است» يعني‌: جز اين‌ نيست‌ كه‌ من‌ نيز بشري‌ همانند يك‌ تن‌ از خود شما هستم‌ و از جنسي‌ مغاير با جنس‌ شما نيستم‌، نه‌ فرشته‌ هستم‌، نه‌ جن‌ و نه‌ از جنس‌ ديگري‌ جز جنس‌ بشر تا دلهايتان‌ از من‌ در پرده‌ و پوششي‌ باشد. از سوي‌ ديگر، من‌ شما را به‌سوي‌ چيزي‌ كه‌ با عقل‌ مخالف‌ باشد دعوت‌ نكرده‌ام‌ بلكه‌ شما را به‌سوي‌ توحيد و يكتاپرستي‌ فراخوانده‌ام‌. تنها فرقي‌ كه‌ ميان‌ من‌ و شما هست‌ در اين‌ است‌ كه‌ به‌من‌ وحي‌ فرستاده‌ مي‌شود نه‌ به‌ شما لذا من‌ با وحي‌ الهي‌ پيامبر شده‌ام‌ و پيروي‌ من ‌بر شما واجب‌ گرديده‌ است‌ «پس‌ مستقيما به‌سوي‌ او بشتابيد» با طاعت‌ و عبادت ‌خالصانه‌ و بي‌شائبه‌ و از راه‌ وي‌ ميل‌ و انحراف‌ نكنيد «و از او آمرزش ‌بخواهيد» به‌خاطر گناهاني‌ كه‌ از شما سر زده‌ است‌ «و ويل‌ بر مشركان» از فرط جهالت‌ و استخفافشان‌ به‌ خداي‌ سبحان‌. ويل‌: كلمه‌ عذاب‌ و تهديد است‌. يعني‌: هلاكت‌ و نابودي‌ بر آنان‌ باد!

 

الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ‏(7)

«همان‌ كساني‌ كه‌ زكات‌ نمي‌پردازند» يعني‌: به‌ وجوب‌ زكات‌ ايمان‌ ندارند و آن‌را از فقرا بازداشته‌ و در راه‌ حق‌ انفاق‌ نمي‌كنند «و آنان‌ كه‌ به‌ آخرت‌ كافرند» و منكر آن‌ مي‌باشند. نسفي‌ مي‌گويد: «خداوند متعال‌ ندادن‌ زكات‌ از سوي‌ آنهارا به‌ انكار آخرت‌ پيوست‌ كرد زيرا دوست‌ داشته‌ترين‌ چيز در پيش‌ انسان‌ مال‌ اوست‌ و سخن‌ معروفي‌ است‌ كه‌ مال‌، به‌ جان‌ راه‌ دارد پس‌ اگر شخص‌ مالش‌ را در راه ‌خدا جلّ‌ جلاله داد، اين‌ دليلي‌ است‌ نيرومند بر صلاح‌ و استقامت‌ وي‌».

 

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ‏(8)

«بي‌گمان‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند، ايشان‌ را پاداشي‌ غير مقطوع‌ است» يعني‌: پاداشي‌ ناكاسته‌ و قطع‌ نشدني‌ است‌. يا معناي‌ «غير مقطوع‌» اين‌ است‌: به‌خاطر دادن‌ آن‌ پاداش‌، بر ايشان‌ منت‌ گذاشته‌ نمي‌شود زيرا منت‌گذاشتن‌ در برابر فضل‌ و بخشش‌ است‌ ولي‌ دادن‌ پاداش‌ در ازاي‌ عمل‌، يك ‌حق‌ است‌ و دادن‌ حق‌ منتي‌ به‌ همراه‌ ندارد. اما ابن‌ كثير مي‌گويد: «بعضي‌ از ائمه‌ اين‌ گونه‌ تفسير را رد كرده‌اند زيرا ‌خداوند جلّ‌ جلاله بر اهل‌ بهشت‌ منتي‌ آشكار دارد، چنان‌ كه‌ خود ايشان‌ در بهشت‌ مي‌گويند: (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ ‏) ‌: (پس‌ خدا بر ما منت‌ نهاد و ما را از عذاب‌ سموم‌ نگاه‌ داشت)  «طور/27».

 

قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ (9)‏

«بگو» اي‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ كفار «آيا اين‌ شماييد كه‌ واقعا به‌ آن‌ كسي‌ كه‌ زمين‌ را در دو روز آفريد كفر مي‌ورزيد» به‌قولي‌: اين‌ دو روز، عبارت‌ از روزهاي‌ يكشنبه‌ و دوشنبه‌ بود. هرچند اين‌ روايت‌ و روايات‌ امثال‌ آن‌ در باره‌ تعيين‌ روزهاي‌ خلقت‌، از منابع‌ اهل‌ كتاب‌ است‌. البته‌ اين‌ آفرينش‌ تدريجي‌، براي‌ آموزش‌ تأني‌ و مدارا به‌بندگان‌ بود، وگرنه‌ حق‌ تعالي‌ قادر است‌ تا هر چيزي‌ را كه‌ اراده‌ كند، در يك‌ لحظه ‌بيافريند. به‌قولي‌ديگر: مراد اين‌ است‌ كه‌ خداوند متعال‌ زمين‌ را در مدتي‌ به ‌مقدار دو روز آفريد، يا آن‌ را در دو نوبت‌ و در دو مرحله‌ آفريد زيرا روز حقيقي‌ فقط بعد از وجود زمين‌ و آسمان‌ قابل‌ تصور مي‌باشد و قبل‌ از آن‌ قابل‌ تصور نيست‌.

نظر علوم‌ جديد نيز درباره‌ آفرينش‌ دو نوبتي‌ زمين‌ اين‌ است‌ كه‌: حق‌ تعالي‌ در نوبت‌ اول‌، زمين‌ را بعد از آن‌كه‌ كره‌ گازي‌اي‌ بود، جامد گردانيد و در نوبت‌ دوم‌آن‌ را به‌ طبقات‌ مختلف‌ ـ همراه‌ با ذخاير آبي‌ و معدني‌ آن‌ ـ تقسيم‌ كرد.

«و» با اين‌ وجود «براي‌ او همتاياني‌ قرار مي‌دهيد» يعني‌: براي‌ او اضدادي‌ قرار مي‌دهيد كه‌ نزد شما در قدر و منزلت‌ خود با وي‌ مساوي‌ هستند! «اين» ذات ‌موصوف‌ به‌ آنچه‌ ذكر شد، همانا «پروردگار عالميان‌ است» پس‌ جز او كسي ‌شايسته‌ ربوبيت‌ نيست‌. عالمين‌: جمع‌ عالم‌ است‌ كه‌ شامل‌ همه‌ ماسوي‌الله مي‌باشد و به‌خاطر اختلاف‌ انواعي‌ كه‌ دارد، يا به‌ سبب‌ تغليب‌ عقلا بر غير آنان‌، به‌ صيغه‌ جمع‌ آمده‌ است‌. آري‌! آنچه‌ كه‌ شما مشركان‌ آنها را شريك‌ و همتاي‌ خداي‌ عزوجل‌ قرار مي‌دهيد، نيز از جمله‌ عالميانند پس‌ چگونه‌ برخي‌ از مخلوقات‌ وي‌ را در امر پرستش‌، شركاي‌ وي‌ مي‌گردانيد؟.

ظاهر اين‌ آيه‌ دلالت‌ بر اين‌ دارد كه‌ زمين‌ قبل‌ از آسمان‌ آفريده‌ شده‌ است‌ اما فرموده‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله در آيات‌ (30 ـ 27) سوره‌ «نازعات‌» مشعر بر آن‌ است‌ كه ‌آسمان‌ قبل‌ از زمين‌ آفريده‌ شده‌ است‌: (أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا ‏(27) رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا ‏(28) وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا ‏(29) وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا ‏) : (آيا شما استوار آفريده‌تريد يا آسمان‌؛ كه‌ آن‌ را برافراشت‌، سقف‌ آن‌ را بلند بركشيد و آن‌ را استوار كرد، شب ‌آن‌ را تاريك‌ كرد و روز آن‌ را برآورد و بعد از آن‌ زمين‌ را گستراند؟). ابن‌عباس‌ رضی الله عنه چنين‌ پاسخ‌ مي‌دهد كه‌: «دحو: گستراندن‌» غير از آفريدن‌ است‌. يعني‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله اولا زمين‌ و سپس‌ آسمانها را آفريد آن‌گاه‌ زمين‌ را هموار كرد و گسترانيد. ابن‌كثير به‌ تأييد اين‌ قول‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «آفرينش‌ زمين‌ به‌ نص‌آيه‌ «بقره/‌29» قبل‌ از آفرينش‌ آسمان‌ بوده‌ است‌».

 

وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِينَ ‏(10)

«و در زمين‌ كوههاي‌ استوار» يعني‌: راسخ‌، ثابت‌ و ريشه‌دار «از بالاي‌ آن» يعني‌: برآمده‌ و مرتفع‌ بر روي‌ زمين‌ «آفريد» زيرا كوهها از اجزاي‌ زمين‌اند. «و در آن‌ بركت‌ نهاد» يعني‌: زمين‌ را ـ با منافعي‌ كه‌ براي‌ بندگان‌ در آن‌ آفريد ـ پربركت‌ و داراي‌ خير بسيار گردانيد «و در آن‌ اقوات‌ آن‌ را مقدر كرد» يعني‌: ارزاق‌ و زادوبرگهاي‌ اهالي‌ زمين‌ و آنچه‌ را كه‌ براي‌ گذران‌ معيشت‌ آنها صلاحيت‌ دارد ـ از درختان‌ و رستني‌ها و منافع‌ ـ تماما به‌اندازه‌ و با مقاديري‌ معين‌ و تقسيم‌ شده‌، در آن‌ قرار داد. باز در هر سرزمين‌ چيزهايي‌ آفريد كه‌ در سرزمينهاي‌ ديگر وجود ندارد، يا وجود آنها در آن‌ سرزمين‌ها نادر است‌؛ تا بشر با تجارت‌ و سفر از سرزميني‌ به‌ سرزميني‌ ديگر، زادوبرگ‌ و وسايل‌ زندگي‌ خويش‌ را با تعاون‌ همديگر فراهم‌ كنند. و آماده‌ كردن‌ اين‌ زادوبرگ‌ و ارزاق‌ زمين‌؛ «در چهار روز» بود. يعني‌ در دوروز ديگر به‌ علاوه‌ دو روز قبلي‌ بود كه‌ مجموعا چهار روز مي‌شود. پس‌ آفرينش‌ زمين‌ و قرار دادن‌ ارزاق‌ آن‌، جمعا در چهار روز انجام‌ گرفت‌. نقل‌ است‌ كه‌ اين‌ دو روز اخير، روزهاي‌ سه‌شنبه‌ و چهارشنبه‌ بود. «براي ‌سؤال‌كنندگان‌ بيان‌ واضح‌ ارائه‌ شد» يعني‌: جمع‌ كل‌ روزهاي‌ آفرينش‌ و آماده‌سازي ‌زمين‌ براي‌ زندگي‌، چهار روز تمام‌ بي‌كم‌ و زياد است‌. گويي‌ گفته‌ شد: اين‌ بيان‌ محدد و روشن‌، پاسخ‌ كساني‌ است‌ كه‌ سؤال‌ مي‌كنند: زمين‌ و آنچه‌ در آن‌ است‌، در چه‌ مدتي‌ آفريده‌ شده‌ است‌؟.

 

ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ‏(11)

«سپس‌ به‌ آسمان‌ پرداخت» يعني‌: سپس‌ حق‌ تعالي‌ به ‌قصدي‌ استوار، به‌سوي ‌آسمان‌ قصد كرد. «استوي‌» از اين‌ قول‌ اعراب‌ است‌: «استوي‌ الي‌ مكان‌ كذا: آهنگ‌ فلان‌ جا را كرد» آن‌گاه‌ كه‌ شخص‌ به‌سوي‌ مكاني‌ چنان‌ متوجه‌ شود كه‌ بجز آن‌، به‌ كاري‌ ديگر التفاتي‌ نكند «درحالي‌كه‌ آسمان‌ دخاني‌ بود» دخان‌: دودي‌ است‌ كه‌ از شعله‌ آتش‌ بلند مي‌شود. يعني‌: آسمان‌ ماده‌ گاز تاريكي‌ شبيه‌ دود بود كه‌ امروزه‌ دانشمندان‌ آن‌ را «سديم‌» ناميده‌ و جهان‌ را در اين‌ مرحله‌ از تطور آفرينش‌ آن‌، اصطلاحا «جهان‌ سديم‌» مي‌گويند. پس‌ اين‌ آيه‌، تجلي‌بخش‌ يكي از معجزات‌ علمي‌ قرآن‌ كريم‌ است‌.

«سپس‌ به‌ آسمان‌ و زمين‌ فرمود: خواه‌ يا ناخواه‌ رام‌ شويد» يعني‌: فرمانم‌ را خواه‌ناخواه‌ اجابت‌ گوييد. مفسران‌ گفته‌اند: به‌ آسمان‌ گفته‌ شد: اي‌ آسمان‌! خورشيد و ماه‌ و ستارگانت‌ را درخشان‌ كن‌. و به‌ زمين‌ گفته‌ شد: اي‌ زمين‌! جويباران‌ و رودبارانت‌ را برشكاف‌ و ميوه‌ها و رستني‌هايت‌ را بيرون‌ آور. «آن‌ دو گفتند: فرمان‌ پذير آمديم» يعني‌: هر دويمان‌ با كمال‌ رضا و اطاعت‌، در برابر فرمانت‌ منقاد و تسليم‌ هستيم‌. چنين‌ بود كه‌ خداي‌ عزوجل‌ در آنها نيروي ‌سخن‌گفتن‌ آفريد و همان‌گونه‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ خواسته‌ بود، سخن‌ گفتند. به‌قولي‌ديگر: مراد سخن‌ گفتن‌ حقيقي‌ آنها نيست‌ بلكه‌ اين‌ تمثيلي‌ براي‌ اطاعت‌ و انقياد آسمان‌ و زمين‌ و تأثير قدرت‌ ذات‌ ربوبيت‌ در آنهاست‌ پس‌ اين‌ از باب‌ مجاز مي‌باشد لذا مراد زبان‌ حال‌ است‌، نه‌ زبان‌ قال‌.

 

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ‏(12)

«پس‌ آنها را به‌ صورت‌ هفت‌ آسمان‌ ساخت» يعني‌: ‌خداوند جلّ‌ جلاله زمين‌ و آسمان‌ را آفريد و آنها را محكم‌ و استوار ساخت‌ و از كار آنها فارغ‌ شد «در دو روز» ديگر. پس‌ آفرينش‌ زمين‌ و آسمانها، جمعا در شش‌ روز انجام‌ يافت‌. مجاهد مي‌گويد: «و هر روز از اين‌ شش‌ روز، همانند هزار سال‌ است‌ از آنچه‌ شما مي‌شماريد». «و در هر آسماني‌ امر آن‌ را وحي‌ كرد» يعني‌: در هر آسمان‌، نظامي قرار داد كه‌ امور آن‌ آسمان‌ بر مبناي‌ آن‌ نظام‌ به‌ سامان‌ مي‌آيد. قتاده‌ مي‌گويد: «يعني‌ در هر آسماني‌، خورشيد، ماه‌، ستارگان‌، كهكشانها، افلاك‌، فرشتگان‌، درياها، برف‌ها و... همه‌ چيز آن‌ را آفريد. بعد از اين‌ پرداختن‌ به‌ كار آسمانها بود كه‌ زمين‌ را نيز ـ كه‌ قبل‌ از آسمانها آفريده‌ بود ـ گسترانيد و آن‌ را درهم‌ پيچانيد (يعني‌ آن‌ را به‌ هيأت‌ كروي‌ قرار داد) پس‌ زمين‌ در آفرينش‌ خود بر آسمانها متقدم‌ اما در گسترانيدن‌ و به‌ هيأت‌ كروي‌ قرار داده‌ شدن‌، از آسمانها متأخر است‌. والله اعلم‌». «و آسمان‌ دنيا را به‌ چراغها بياراستيم» يعني‌: به‌ ستارگاني‌ درخشان‌ ونوراني‌ و روشنگر كه‌ مانند چراغ‌ مي‌درخشند «و حفظي» يعني‌: چراغها را در آسمان‌ به‌ عنوان‌ زينت‌ و نگهباني‌ آفريديم‌. مراد؛ نگهباني‌ آسمان‌ دنيا به‌وسيله ‌ستارگان‌ از نفوذ شياطيني‌ است‌ كه‌ استراق‌ سمع‌ مي‌كنند «اين‌ است‌ تقدير خداوند عزيز عليم» يعني‌: اين‌ نظام‌ بديع‌ و اين‌ آفرينش‌ شگرف‌ و شگفت‌، همانا از ترتيب‌، تقدير و تدبير خداوندي‌ است‌ كه‌ بر آفرينش‌ هر چيزي‌ قادر است‌، ذاتي‌ كه ‌همه‌چيز را مي‌داند.

 

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ‏(13)

«پس‌ اگر» بعد از اين‌ بيان‌ روشن‌ «روي‌ برتافتند» كفار مكه‌ از تدبير و تفكر در اين‌ مخلوقات‌ و در اين‌ آيات‌ تكويني‌. يا از پيروي‌ اين‌ آيات‌ تنزيلي‌ و ايمان‌ به‌ آن ‌«بگو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ آنان‌ «شما را از صاعقه‌اي‌ چون‌ صاعقه‌ عاد و ثمود هشدار دادم» مراد از صاعقه‌: عذابي‌ است‌ كه‌ مانند صاعقه‌ در دم‌ كشنده‌ است‌، گويي‌ صاعقه‌اي‌ است‌. صاعقه‌ در اصل‌: بانگ‌ مرگبار يا قطعه‌اي‌ از آتش‌ مذاب‌ است‌ كه‌ همراه‌ با رعدي‌ شديد از آسمان‌ فرود مي‌آيد.

در بيان‌ واقعه‌ گفت‌وگوي‌ عتبه‌بن‌ربيعه‌ با رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مقدمه‌ سوره‌، خوانديم‌ كه‌: رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم چون‌ به‌ اين‌ آيه‌ رسيدند، عتبه‌ دست‌ بر دهان‌ ايشان ‌نهاد و التماس‌ كرد كه‌ جلوتر نروند تا مبادا بر مشركان‌ عذاب‌ نازل‌ شود.

 

إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ‏(14)

«چون‌ پيامبرانشان‌ از پيش‌ رو و از پشت‌ سر بر آنان‌ آمدند» يعني‌: چون ‌پيامبران‌ علیهم السلام از هر جانب‌ و جهتي‌ و با به‌كار گرفتن‌ هرگونه‌ امكان‌ و تواني‌ نزد آنها آمدند اما جز رويگرداني‌ چيز ديگري‌ از آنها نديدند. يا معني‌ اين‌ است‌: پيامبران ‌متقدم‌ و متأخر به‌ سويشان‌ آمدند، كه‌ پيامبران‌ متأخر را آنها خود ديدند اما پيام‌ پيامبران‌ پيشين‌ نيز به‌ آنان‌ رسيده‌ بود پس‌ گويي‌ پيامبران‌ پيشين‌ و پسين‌ همگي ‌به‌سويشان‌ آمده‌ و آنها را با اين‌ سخن‌ مورد خطاب‌ قرار دادند: «كه‌ جز خدا را نپرستيد» و فقط او را به‌ يگانگي‌ بپرستيد «گفتند: اگر پروردگار ما مي‌خواست‌، قطعا فرشتگاني‌ فرومي‌فرستاد» به‌سوي‌ ما و بشري‌ از جنس‌ ما را به‌سوي‌ ما به‌ رسالت‌ برنمي‌انگيخت‌ «پس‌ ما به‌ آنچه‌ شما بدان‌ فرستاده‌ شده‌ايد، كافريم» يعني‌: چون‌ شما پيامبران‌، بشر هستيد و فرشته‌ نيستيد لذا ما به‌ شما و آنچه‌ كه‌ با خود به‌همراه ‌آورده‌ايد، ايمان‌ نمي‌آوريم‌. يعني‌: ما كافر و منكر اين‌ امر هستيم‌ كه‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله شما را به‌سوي‌ ما فرستاده‌ باشد.

آري‌! پاسخ‌ اين‌ امتها به‌ هود و صالح‌ و ساير پيامبراني‌ كه‌ آنها را به‌سوي‌ ايمان ‌دعوت‌ كردند، اين‌ بود.

 

فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ‏(15)

«اما قوم‌ عاد، به‌ ناحق‌ در زمين‌ تكبر كردند» از ايمان‌ به‌ خداي‌ عزوجل‌ و تصديق ‌پيامبرانش‌ و بر كساني‌ كه‌ در زمين‌اند برتري‌ طلبيدند، بي‌آن‌كه‌ مستحق‌ اين‌ برتري ‌باشند «و گفتند: از ما نيرومندتر كيست‌؟» يعني‌: چه‌كسي‌ از ما پرتوان‌تر و نيرومندتر است‌؟ زيرا آنان‌ قامت‌هاي‌ بلند و تن‌هاي‌ قوي‌ و استواري‌ داشتند به‌ طوري‌كه ‌يكي‌ از آنان‌ صخره‌سنگي‌ بزرگ‌ را از كوه‌ با دستش‌ مي‌كند و سپس‌ آن‌ را در هر جايي‌ كه‌ مي‌خواست‌، مي‌گذاشت‌ از اين‌ روي‌، وقتي‌ كه‌ هود آنان‌ را به‌ عذاب ‌تهديد كرد، به‌ پيكرهاي‌ تنومند خود مغرور و فريفته‌ شدند. البته‌ منظورشان‌ از اين‌ سخن‌ اين‌ بود: ما بر دفع‌ عذابي‌ كه‌ بر ما فرود مي‌آيد، قادر و تواناييم‌. «آيا نديده‌اند» يعني‌: آيا به‌ علمي‌ يقيني‌ كه‌ در حكم‌ ديدن‌ عيني‌ است‌، ندانسته‌اند «كه‌ خدايي‌ كه‌ آنان‌ را آفريده از آنها پرتوان‌تر است‌؟» پس‌ او تواناست‌ بر اين‌كه‌ از انواع ‌عذاب‌ خويش‌ هر چه‌ بخواهد، فقط با گفتن‌ كلمه‌: «كن‌: موجود شو» بر آنان ‌فرود آورد؟ لذا قدرت‌ بندگان‌ متناهي‌ و محدود و قدرت‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله بي‌نهايت‌ وغيرمحدود است‌. بنابراين‌، مراد از اين‌ فرموده‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله: (او از آنان‌ پرتوان ‌تر است)، بيان‌ نسبت‌ تفضيلي‌ نيست‌، چراكه‌ قدرت‌ او با قدرت‌ بشر قابل‌ مقايسه ‌نمي‌باشد بلكه‌ اين‌ سخن‌ از باب‌ اين‌ سخن‌ ماست‌ كه‌ مي‌گوييم‌: «الله‌ اكبر: خدا بزرگتر است‌». بي‌آن‌كه‌ نسبت‌ تفضيلي‌ و مقايسه‌اي‌ را مد نظر داشته‌ باشيم‌. «و در نتيجه‌ آيات‌ ما را انكار مي‌كردند» يعني‌: معجزات‌ پيامبران‌ علیهم السلام را انكار مي‌كردند، با آن‌كه‌ مي‌دانستند كه‌ اين‌ معجزات‌ حق‌ است‌.

 

فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنصَرُونَ ‏(16)

«پس‌ بر آنان‌ باد صرصر فرستاديم» صرصر: تندبادي‌ توفنده‌ است‌ كه‌ صداي ‌سخت‌ و هولناكي‌ دارد. به‌قولي‌: صرصر: باد بسيار سردي‌ است‌ كه‌ كشتزارها و درختان‌ را مي‌سوزاند چنان‌كه‌ آتش‌ آنها را مي‌سوزاند «در روزهاي‌ شوم» يعني‌:اين‌ باد صرصر را در روزهاي‌ نحس‌ و ناخجسته‌ كه‌ عبارت‌ از هفت‌ شب‌ و هشت ‌روز نهايت‌ نحس‌ بود، بر آنها فرستاديم‌ چنان‌كه‌ خداي‌ عزوجل‌ در ابتداي‌ سوره‌: «الحاقه‌» بيان‌ كرده‌ است‌. «تا در زندگي‌ دنيا عذاب‌ خزي‌ را به‌ آنان‌ بچشانيم» خزي‌: رسوايي‌ و ذلت‌ و خواري‌ است‌. سبب‌ اين‌ عذاب‌ رسواگر، همان‌ استكبارشان‌ بود «و قطعا عذاب‌ آخرت‌ رسواكننده‌تر است» يعني‌: در خوارسازي‌ و اهانت‌ خود شديدتر است‌ «و آنان‌ ياري‌ داده‌ نمي‌شوند» و هيچ‌ بازدارنده‌اي‌ اين‌ عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ نمي‌كند.

 

وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ‏(17) وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ‏(18)

«و اما ثمود پس‌ آنان‌ را راهبري‌ كرديم» يعني‌: راه‌ نجات‌ را براي‌ آنها روشن ‌ساخته‌ و آنان‌ را ـ با فرستادن‌ پيامبران‌ علیهم السلام به‌سويشان‌ ـ به‌ راه‌ حق‌ دلالت‌ كرديم ‌و از مخلوقات‌ خويش‌ بر فراز راه‌ آنها علائم‌ روشنگر و نشانه‌هاي‌ راهبر قرار داديم‌ «اما آنها نابينايي‌ را بر هدايت‌ ترجيح‌ دادند» يعني‌: كفر را بر ايمان‌ و معصيت‌ را بر طاعت‌ برگزيدند «پس‌ صاعقه‌ عذاب‌ خفت‌ آور آنان‌ را فرو گرفت» صاعقه‌: آتشي ‌است‌ كه‌ بر هر كس‌ اصابت‌ كند، بي‌درنگ‌ او را از پا مي‌افگند. عذاب‌ هون‌: عذاب ‌خوار كننده‌ است‌ «به‌كيفر آنچه‌ مرتكب‌ مي‌شدند» يعني‌: اين‌ كيفر كردار خودشان ‌بود و ‌خداوند جلّ‌ جلاله بر آنان‌ ستم‌ نكرد «و كساني‌ را كه‌ ايمان‌ آورده‌ بودند و پرهيزگاري ‌مي‌كردند نجات‌ داديم» كه‌ ايشان‌ عبارت‌ بودند از صالح‌ علیه السلام و همراهان‌ وي‌ از مؤمنان‌.

 

وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ‏(19)

«و آن‌ روز كه‌ دشمنان‌ خدا به‌سوي‌ دوزخ‌ گرد آورده‌ مي‌شوند» يعني‌: اي‌ پيامبر! روزي‌ را به‌ مشركان‌ يادآوري‌ كن‌ كه‌ دشمنان‌ خدا جلّ‌ جلاله همگي‌ با خشونت‌ به‌سوي ‌دوزخ‌ رانده‌ مي‌شوند. دشمنان‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله همه‌ كساني‌ هستند كه‌ پيامبران‌ وي علیهم السلام را تكذيب‌ كرده‌ و از عبادتش‌ سر برتافته‌ و تكبر ورزيده‌اند «پس‌ آنان‌ به ‌همديگر فرامي‌رسند» يعني‌: از اول‌ تا آخرشان‌ همه‌ بازداشته‌ مي‌شوند تا همه‌ به‌يك‌ ديگر بپيوندند و همه‌ يكجا گرد هم‌ آيند و پراكنده‌ نشوند. البته‌ خود اين‌ دلالت ‌مي‌كند بر اين‌ امر كه‌: اهل‌ دوزخ‌ بسيارند.

 

حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏(20)

«تا چون‌ بدان‌ رسند، گوشهايشان‌ و چشمهايشان‌ و پوستهايشان‌ درباره‌ آنچه ‌مي‌كردند» در دنيا از معاصي‌ «بر ضدشان‌ گواهي‌ مي‌دهند» يعني‌: اندامهايشان‌ به‌ آنچه‌ كه‌ زبانهايشان‌ از عمل‌ به‌ شرك‌ پنهان‌ داشته‌اند، نطق‌ مي‌كنند و گواهي ‌مي‌دهند. مراد از پوستها: پوست‌ بدنهايشان‌ است‌. به‌قولي‌: پوستها، كنايه‌ از آلتهاي‌ تناسلي‌ آنان‌ است‌.

 

وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏(21)

«و به‌ پوستهاي‌ بدن‌ خود مي‌گويند: چرا بر ضد ما گواهي‌ داديد؟ مي‌گويند: همان ‌خدايي‌ كه‌ هر چيزي‌ رابه‌ زبان‌ در آورده‌ ما را نيز گويا گردانيده‌ است» يعني‌: همان ‌كسي‌كه‌ همه‌ مخلوقات‌ ناطق‌ خويش‌ را گويا كرده‌، ما را نيز گويا نموده‌ است‌. پس‌چنان‌كه‌ زبانهايتان‌ را در دنيا گويا كرده‌ بود همچنين‌ ما را در آخرت‌ به‌ سخن‌ درآورده‌ است‌ و بنابراين‌، به‌ بديها و زشتي‌هايي‌ كه‌ كرده‌ايد، گواهي‌ داده‌ايم‌ «و او نخستين ‌بار شما را آفريد» در حالي‌ كه‌ چيزي‌ نبوديد «و به‌سوي‌ او برگردانيده ‌مي‌شويد» يعني‌: كسي‌ كه‌ بر آفرينش‌ و ايجاد ابتدايي‌ شما توانا باشد، بي‌گمان‌ بر بازآفريني‌ و باز گردانيدنتان‌ به‌سوي‌ خويش‌ نيز تواناست‌.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ مسلم‌ و ديگران‌ از انس‌بن‌ مالك رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه ‌فرمود: «نزد رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوديم‌ كه‌ خنديدند آن‌گاه‌ فرمودند: آيا مي‌دانيد كه ‌به‌خاطر چه‌ چيزي‌ مي‌خندم‌؟ گفتيم‌: خدا جلّ‌ جلاله و رسولش‌ داناترند. فرمودند: از گفت‌وگوي‌ بنده‌ با پروردگارش‌ به‌ خنده‌ درافتادم‌؛ مي‌گويد ـ يعني‌ بنده‌ به ‌پروردگارش‌ ـ آيا مرا از ستم‌ پناه‌ نداده‌اي‌؟ پروردگار متعال‌ مي‌فرمايد: چرا، پناهت‌ داده‌ام‌. مي‌گويد: پس‌ در اين‌ صورت‌ من‌ عليه‌ خود هيچ‌ گواه‌ ديگري‌ جز خودم‌ را نمي‌پسندم‌. خداوند متعال‌ مي‌فرمايد: امروز نفست‌ به‌ عنوان‌ گواه‌ بر خودت‌ بسنده‌ است‌ و امروز نويسندگان‌ گرامي‌ (فرشتگان‌ نويسنده‌ اعمال) به‌ عنوان‌ گواهان‌ بر تو بسنده‌اند. سپس‌ آن‌ حضرت‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم افزودند: در اين‌ هنگام‌ بر دهانش ‌مهر نهاده‌ شده‌ و به‌ اندامهايش‌ گفته‌ مي‌شود: به‌سخن‌ درآييد و گويا شويد. پس ‌اندامها به‌ اعمال‌ وي‌ گويا مي‌شوند. فرمودند: سپس‌ مهر از دهان‌ وي‌ برداشته‌ شده‌ و به‌ او اجازه‌ داده‌ مي‌شود كه‌ سخن‌ بگويد. پس‌ خطاب‌ به‌ اندامهاي‌ خويش‌ مي‌گويد: دوري‌ باد شما را (گم‌وگور شويد) آخر من‌ از جاي‌ شما دفاع‌ مي‌كردم‌».

 

وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيراً مِّمَّا تَعْمَلُونَ ‏(22)

«و شما از اين‌كه‌ مبادا گوشهايتان‌ و چشمهايتان‌ و پوستهايتان‌ بر ضد شما گواهي ‌دهند پرده‌پوشي‌ نمي‌كرديد» به‌ قولي‌: اين‌ از خطاب‌ خداي‌ سبحان‌ به‌ دوزخيان‌، يا از سخن‌ پوستهايشان‌ به‌ آنان‌ است‌. يعني‌: شما در هنگام‌ ارتكاب‌ اعمال‌ ناشايست‌، از بيم‌ اين‌كه‌ اندامهايتان‌ عليه‌ شما گواهي‌ دهند، پرده‌پوشي‌ نمي‌كرديد و از اين‌ امر غافل‌ بوديد كه‌ اگر هيچ‌ گواه‌ ديگري‌ از بشر در هنگام‌ ارتكاب‌ اعمال‌ بد شما نيز حاضر نباشد، خود اندامهاي‌ شما بر شما گواهي‌ مي‌دهد! و از آنجا كه‌ انسان‌ قادر نيست‌ تا در هنگام‌ ارتكاب‌ گناه‌ از اندامهاي‌ خويش‌ پرده‌پوشي‌ كند پس ‌معناي‌ پرده‌پوشي‌ و پنهانكاري‌ در اينجا، ترك‌ گناه‌ از بيم‌ حضور اين‌ گواهان ‌اجباري‌ است‌. البته‌ اين‌ بيان‌ الهي‌، بيدارباشي‌ براي‌ مؤمن‌ است‌ كه‌ او بايد در همه‌ حال‌، وجود مراقب‌ و ناظري‌ را بر خود احساس‌ كند «ليكن‌ گمان‌ داشتيد كه‌ خدا بسياري‌ از آنچه‌ را كه» از گناهان‌ «مي‌كنيد، نمي‌داند» پس‌ بنابر همين‌ پندار بود كه‌ به ‌ارتكاب‌ گناهان‌ جرأت‌ كرديد.

بخاري‌ و مسلم‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ از ابن‌مسعود رضی الله عنه روايت‌ كرده‌اند كه‌ فرمود: «من‌ در ميان‌ پرده‌هاي‌ كعبه‌ خود را پنهان‌ كرده‌ بودم‌ كه‌ سه‌ نفر به‌ من‌ نزديك‌ شدند: يك‌ تن‌ قريشي‌ با دو دامادش‌ كه‌ ثقفي‌ بودند. يا يك‌ تن‌ ثقفي‌ با دو دامادش‌ كه‌ قريشي‌ بودند. چاقي‌ و چربي‌ شكمهاي‌ آنان‌ بسيار و فهم‌ و دريافت ‌قلبهايشان‌ اندك‌ بود. آنها باهم‌ سخناني‌ گفتند كه‌ من‌ آن‌ را نمي‌شنيدم‌. در اين‌ اثنا يكي‌ از آنها با صدايي‌ كه‌ برايم‌ قابل‌ شنيدن‌ بود گفت‌: آيا مي‌دانيد كه‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله اين‌ سخنان‌ ما را مي‌شنود؟ ديگري‌ گفت‌: اگر ما صداهايمان‌ را بلند كنيم‌، او آن ‌را مي‌شنود اما اگر آن‌ را بلند نكنيم‌، او آن‌ را نمي‌شنود! ولي‌ ديگري‌ گفت‌: او اگر چيزي‌ از آن‌ را بشنود، مسلما كل‌ آن‌ را مي‌شنود. ابن‌مسعود رضی الله عنه مي‌گويد: اين‌ ماجرا را به‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم گفتم‌، همان‌ بود كه‌ خداي‌ عزوجل‌ اين‌ آيه‌ را تا: (من ‌الخاسرين) نازل‌ كرد. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «ليس‌ من‌ يوم‌ يأتي‌ علي‌ ابن‌ آدم ‌إلا ينادي‌ فيه‌: يا ابن‌ آدم‌! أنا خلق‌ جديد، وأنا فيما تعمل‌ غدا عليك‌ شهيد، فاعمل‌ في‌ خيرا أشهد لك‌ به‌ غدا، فإني‌ لو قد مضيت‌ لم‌ ترني‌ أبدا. ويقول‌ الليل‌ مثل‌ ذلك‌: هيچ‌ روزي‌ بر فرزند آدم‌ نمي‌آيد مگر اين‌كه‌ چنين‌ ندا مي‌كند: اي‌ فرزند آدم‌! من‌ آفرينش ‌جديدي‌ هستم‌ و من‌ در آنچه‌ كه‌ عمل‌ مي‌كني‌، فردا بر تو گواه‌ مي‌باشم‌ پس‌ در من ‌عمل‌ خير انجام‌ بده‌ تا فرداي‌ قيامت‌ به‌نفع‌ تو گواهي‌ بدهم‌ زيرا آن‌گاه‌ كه‌ من‌ رفتم ‌ديگر هرگز و براي‌ هميشه‌ مرا نمي‌بيني‌. و شب‌ نيز مانند اين‌ سخن‌ را مي‌گويد».

 

وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمْ أَرْدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِينَ ‏(23)

«و همين‌ گمانتان‌ كه‌ به‌ غلط در باره‌ پروردگارتان‌ برديد، بود كه‌ شما را هلاك‌ كرد» يعني‌: گمانتان‌ به‌ اين‌كه‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله بسياري‌ از اعمالتان‌ را نمي‌داند، بود كه‌ شما را بر ارتكاب‌ معصيت‌ جري‌ و جسور گردانيد لذا در ارتكاب‌ گناه‌ شتاب‌ كرديد و همين‌ امر شما را هلاك‌ گردانيد و به‌ دوزخ‌ در افگند «و از زيانكاران‌ شديد» در دنيا و آخرت‌.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ جابربن‌ عبدالله رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «لا يموتن‌ أحد منكم‌ إلا و هو يحسن‌ بالله‌ الظن‌ فإن‌ قوما قد أرداهم‌ سوء ظنهم‌ بالله‌، فقال ‌الله‌ تعالي‌: (وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي... ) : هرگز يكي‌ از شما نميرد، جز اين‌كه‌ به‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله گمان‌ و انديشه‌ نيك‌ مي‌پروراند زيرا سوءظن‌ گروهي‌ به ‌‌خداوند جلّ‌ جلاله، آنان‌ را هلاك‌ گردانيد پس‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله فرمود: و اين‌ گمانتان‌ كه ‌به‌ غلط در حق‌ پروردگار خويش‌ انديشيديد، شما را هلاك‌ گردانيد، در نتيجه‌ از زيانكاران‌ شديد».

علما گفته‌اند؛ گمان‌ بر دو قسم‌ است‌:

1 ـ گمان‌ نيك‌: و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ خداي‌ عزوجل‌، رحمت‌ و فضل‌ و احسانش‌ را گمان‌ داشته‌ باشد. چنان‌كه‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله در حديث‌ شريف‌ قدسي ‌مي‌فرمايد: «أنا عند ظن‌ عبدي‌ بي‌: من‌ در نزد گمان‌ بنده‌ خويش‌ در حق‌ خود هستم‌».

2 ـ گمان‌ زشت‌ و ناپسند: و آن‌ اين‌ گمان‌ در مورد ‌خداوند جلّ‌ جلاله است‌ كه‌ او به ‌بعضي‌ از افعال‌ علم‌ ندارد.

حسن‌ بصري‌ مي‌گويد: «مردمي‌ هستند كه‌ آرزوهاي‌ خام‌ چنان‌ سرگرم‌ و غافلشان‌ كرده‌ است‌ كه‌ چون‌ از دنيا بيرون‌ روند، در حالي‌ بيرون‌ مي‌روند كه‌ هيچ‌ ثوابي‌ندارند. يكي‌ از آنها مي‌گويد: من‌ به‌ پروردگارم‌ گمان‌ و انديشه‌ نيك‌ مي‌پرورانم‌ و باكي‌ ندارم‌ كه‌ چه‌ مي‌كنم‌ زيرا پروردگارم‌ بخشايشگر و آمرزگار است‌! درحالي‌كه ‌او دروغ‌ گفته‌ است‌ زيرا اگر به‌ پروردگار خويش‌ گمان‌ نيك‌ مي‌داشت‌، يقينا عمل ‌نيك‌ هم‌ انجام‌ مي‌داد. آن‌گاه‌ اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ كرد».

 

فَإِن يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِينَ ‏(24)

«پس‌ اگر صبر كنند» و بر عذاب‌ شكيبايي‌ ورزند، اين‌ صبر و شكيبايي‌ هيچ‌ به ‌دردشان‌ نمي‌خورد زيرا «جايگاهشان‌ در آتش‌ است» و هرگز آنها را از آن‌ بيرون‌ رفتي‌ نيست‌ «و اگر بخشايش‌ طلبند، از بخشودگان‌ نيستند» يعني‌: اگر درخواست‌ كنند كه‌ به‌سوي‌ آنچه‌ كه‌ در دنيا دوست‌ دارند برگردانيده‌ شوند، برگردانيده ‌نمي‌شوند زيرا سزاوار اين‌ بازگشت‌ نيستند و اگر طالب‌ رضا و عفو الهي‌ بشوند، نيز اين‌ عفو برايشان‌ صادر نمي‌شود بلكه‌ آنها ناگزير بايد دوزخ‌ را تحمل‌ كنند.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «ولا بعد الموت‌ من‌ مستعتب‌» يعني‌: بعد از مرگ‌، هيچ‌ معذرت‌خواهي‌ و طلب‌ بخشايشي‌ نيست‌ زيرا آخرت‌ سراي‌ جزاست‌ و در آن ‌عملي‌ در كار نمي‌باشد.

 

وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاء فَزَيَّنُوا لَهُم مَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ ‏(25)

«و براي‌ آنان‌ همنشيناني‌ را برگماشتيم» يعني‌: بر آنان‌ همنشيناني‌ را از شياطين‌ به ‌عنوان‌ دوستاني‌ صميمي‌ و همراز مسلط كرديم‌ تا آنان‌ را گمراه‌ كنند «پس‌ آن ‌همنشينان‌ آنچه‌ را پيش‌ رويشان‌ است» از امور دنيا و شهوات‌ آن‌ «برايشان‌ آراسته‌ جلوه‌ دادند» و آنها را به‌ ارتكاب‌ معاصي‌ و نافرماني‌هاي‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله واداشتند «و» آراستند برايشان‌ «آنچه‌ را پشت‌ سر آنان‌ بود» يعني‌: برايشان‌ آينده‌ شان‌ از امور آخرت‌ را نيز آراستند و گفتند: نه‌ رستاخيزي‌ در كار است‌ و نه‌ حسابي‌، نه ‌بهشت‌ و نه‌ دوزخي‌ «و بر آنان‌ قول» يعني‌: وعده‌ عذاب‌ «ثابت‌ شد» و آن‌ اين ‌فرموده‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله است‌: (لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ‏) : (قطعا جهنم‌ را از جنيان‌ و انسانها پر مي‌كنم) «هود/119». «در امت‌هايي» يعني‌: وعده‌ عذاب‌ در جمله‌ امتهاي‌ كافري‌ «كه‌ پيش‌ از آنان‌ ـ از جن‌ و انس‌ ـ گذشتند» بر كفر و به‌مانند اعمال‌ اينان‌ عمل‌ كردند، بر آنان‌ ثابت‌ شد «هرآينه‌ آنان‌ زيانكار بودند» با تكذيب‌ وافعال‌ بد خويش‌ و هيچ‌ سودي‌ هم‌ نبردند.

 

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ ‏(26)

«و كافران‌ گفتند: به‌ اين‌ قرآن‌ گوش‌ ندهيد» يعني‌: برخي‌ از كافران‌ به‌ برخي‌ ديگر گفتند: به‌ قرآني‌ كه‌ پيامبر و مؤمنان‌ مي‌خوانند، گوش‌ فراندهيد «و در اثناي‌ خواندن‌ آن‌ سخنان‌ بيهوده‌ بگوييد» يعني‌: با گفتن‌ سخنان‌ بيهوده‌ و باطل‌، با قرآن‌ معارضه ‌كنيد. يا صداي‌ خود را در اثناي‌ خواندن‌ آن‌ بلند كنيد تا خواننده‌ آن‌ مشوش‌ گردد و نفهمد كه‌ چه‌ مي‌خواند. يا در اثناي‌ تلاوت‌ آن‌ ـ با كف ‌زدن‌ و جيغ‌ و داد كشيدن‌ و همهمه‌ و هياهو ـ غوغا به‌پا كنيد تا قرائت‌ قرآن‌ نامفهوم‌ گردد و كسي‌ از آن‌ چيزي‌ نفهمد «باشد كه‌ غالب‌ شويد» بر آنان‌ در قرائتشان‌ لذا از خواندن‌ قرآن ‌بازايستند و سكوت‌ كنند.

 

فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَاباً شَدِيداً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏(27)

«و قطعا به‌ كافران‌ عذابي‌ سخت‌ مي‌چشانيم» اين‌ تهديد و هشداري‌ به‌ تمام‌ كفار از جمله‌ به‌ گويندگان‌ سخن‌ فوق‌ است‌ «و حتما آنان‌ را به‌حسب‌ بدترين‌ آنچه‌ مي‌كردند، جزا مي‌دهيم» يعني‌: قطعا آنها را در آخرت‌ برحسب‌ جزاي‌ زشت‌ترين ‌اعمالي‌ كه‌ در دنيا كرده‌اند ـ و آن‌ شرك‌ است‌ ـ جزا مي‌دهيم‌. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است‌: آنان‌ را در برابر اعمال‌ بدشان‌ جزا مي‌دهيم‌ و در برابر اعمال‌ نيكشان‌ پاداشي‌ به‌ آنان‌ نمي‌دهيم‌ ؛ اعمالي‌ چون‌ صله‌ رحم‌ و گرامي‌داشت‌ ميهمان‌ كه‌ در دنيا انجام ‌داده‌اند زيرا با وجود كفر، اعمال‌ نيكشان‌ باطل‌ و هدر است‌ و بر آن‌ هيچ‌ گونه‌ مزد و پاداشي‌ مترتب‌ نيست‌.

 

ذَلِكَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ‏(28)

«اين‌ است‌ سزاي‌ دشمنان‌ الله كه‌ آتش‌ است‌. براي‌ آنان‌ در آن‌، سرايي‌ جاودانه ‌است» يعني‌: دوزخ‌ همان‌ سراي‌ اقامت‌ مدام‌ و مستمرشان‌ است‌ كه‌ اقامتشان‌ در آن‌ هرگز انقطاعي‌ ندارد «اين‌ جزا به‌ كيفر آن‌ است‌ كه‌ آيات‌ ما را انكار مي‌كردند» يعني‌: آنها به‌سبب‌ انكار اين‌ حقيقت‌ كه‌ قرآن‌ از نزد خداي‌ سبحان ‌است‌، به‌ كيفري‌ سخت‌، مجازات‌ مي‌شوند.

 

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ ‏(29)

«و كافران‌ گفتند» آن‌گاه‌ كه‌ به‌ دوزخ‌ وارد شوند «پروردگارا! آن‌ دوكس‌ از جن‌ و انس‌ را كه‌ ما را گمراه‌ كردند، به‌ ما نشان‌ ده» يعني‌: شيطانهاي‌ انسي‌ و جني‌اي‌ كه‌ كفر و معاصي‌ را براي‌ ما مي‌آراستند و رؤساي‌ گمراهي‌اي‌ را كه‌ به‌ جلوه‌ دادن‌ و آراستن‌ كفر براي‌ ما مي‌پرداختند، به‌ ما نشان‌ بده‌ «تا آنها را زير گامهايمان‌ دراندازيم» و لگدكوبشان‌ كرده‌ از آنان‌ انتقام‌ بكشيم‌ و قدري‌ از خشمي‌ را كه‌ بر آنان‌ داريم‌، فرو بنشانيم‌ «تا از فروترماندگان‌ شوند» از نظر جايگاه‌ در دوزخ‌. يا معني‌ اين‌ است‌: تا از خوارشدگان‌ رسوا گردند.

علي‌بن‌ابي‌طالب رضی الله عنه مي‌گويد: «آن‌ دو كس‌ كه‌ بندگان‌ خدا جلّ‌ جلاله را گمراه‌ كردند، يكي‌ ابليس‌ است‌ و ديگري‌ (قابيل) فرزند آدم‌ بود كه‌ برادر خود را كشت‌ زيرا ابليس‌ دعوتگر هر شري‌ ـ اعم‌ از شرك‌ و پايين‌تر از آن‌ ـ است‌ و (قابيل) فرزند آدم‌ نيز ـ چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ ـ شريك‌ هر خوني‌ است‌ كه‌ تا قيامت ‌ريخته‌ مي‌شود زيرا او اولين‌ كسي‌ است‌ كه‌ اين‌ روش‌ غلط را بنيان‌ گذاشت‌».

 

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ‏(30)

«به‌راستي‌ كساني‌ كه‌ گفتند: پروردگار ما الله است» يعني‌: او يگانه‌ است‌ و شريكي ندارد. بدين‌گونه‌ به‌ پروردگاري‌ و يكتايي‌ حق‌ تعالي‌ و به‌ عبوديت‌ خود براي‌ او اقرار كردند؛ «سپس‌ استقامت‌ ورزيدند» بر يكتاپرستي‌ و اخلاص‌ عمل‌ براي‌ خداي‌ سبحان‌ لذا به‌ معبودي‌ جز الله جلّ‌ جلاله التفاتي‌ نكرده‌، به‌ راست‌ و چپ‌ انحراف‌ ننموده‌ و بر امر حق‌‌تعالي‌ پايداري‌ ورزيدند و تا دم‌ مرگ‌ به‌ طاعت‌ وي‌ عمل‌ كرده‌ و از معصيت‌ وي‌ اجتناب‌ نمودند؛ كه‌ اين‌ معني‌ شامل‌ پايبندي‌ قولي‌ و عملي‌ به‌ تمام ‌احكام‌ شرع‌ حنيف‌ ـ اعم‌ از عقايد، عبادات‌، معاملات‌ و محرمات‌ ـ مي‌شود ؛ پس ‌اينان‌ كساني‌ هستند كه‌: «فرشتگان» از نزد خداي‌ سبحان‌ «بر آنان‌ فرود مي‌آيند» همراه‌ با مژده‌اي‌ كه‌ دلخواهشان‌ است‌. مجاهد مي‌گويد: «مراد، فرودآمدن‌ فرشتگان‌ بر ايشان‌ در هنگام‌ مرگشان‌ است‌». قتاده‌ مي‌گويد: «مراد فرود آمدنشان‌ در هنگامي‌ است‌ كه‌ ايشان‌ از قبرهايشان‌ براي‌ بعث‌ و حشر برمي‌خيزند». زيدبن‌ اسلم‌ مي‌گويد: «مراد اين‌ است‌ كه‌ فرشتگان‌ در هنگام ‌مرگشان‌، در قبرهايشان‌ و در هنگامي‌ كه‌ براي‌ حساب‌ برانگيخته‌ مي‌شوند، به‌ ايشان ‌مژده‌ مي‌دهند». ابن‌كثير مي‌گويد: «قول‌ زيدبن‌اسلم‌ در اين‌ باره‌، قولي‌ بس‌ نيكو وجمع‌كننده‌ همه‌ اقوال‌ در اين‌ مورد است‌».

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ براء رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «إن ‌الملائكه‌ تقول‌ لروح‌ المؤمن‌: اخرجي‌ أيتها الروح ‌الطيبة‌ في ‌الجسد الطيب‌ كنت‌ تعمرينه‌، اخرجي‌ إلي‌ روح‌ وريحان‌ ورب‌ غير غضبان‌: فرشتگان‌ به‌ روح‌ مؤمن‌ مي‌گويند: اي‌ روح‌ پاكيزه‌ كه‌ در جسم‌ پاكيزه‌اي‌ بوده‌اي‌ كه‌ آن‌ را (با طاعت‌ حق‌ تعالي‌) آباد مي‌داشتي‌! بيرون‌ آي‌ به‌سوي‌ راحتي‌ و آسايش‌ و گشايشي‌ و به‌سوي‌ رزق‌ و روزي ‌و خوشي‌اي‌ و بيرون‌ آي‌ به‌سوي‌ پروردگاري‌ كه‌ بر تو خشمگين‌ نيست‌». گفتني ‌است‌ كه‌ درباره‌ اهميت‌ استقامت‌ و پايداري‌، احاديث‌ و روايات‌ بسياري‌ آمده‌ است‌؛ از آن‌ جمله‌ حديث‌ شريف‌ ذيل‌ به‌ روايت‌ سفيان‌ بن‌ عبدالله ثقفي‌ رضی الله عنه است‌ كه ‌فرمود: گفتم‌، يا رسول‌الله! مرا به‌ كاري‌ دستور دهيد تا به‌ آن‌ چنگ‌ زنم‌! فرمودند: «قل‌: ربي‌ الله‌، ثم‌ استقم‌: بگو: پروردگار من‌ الله جلّ‌ جلاله  است‌ آن‌گاه‌ بر آن ‌استقامت‌ كن‌». گفتم‌: يا رسول‌الله! از چه‌ چيزي‌ بيشتر بر من‌ بيمناك‌ هستيد؟ رسول ‌‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم گوشه‌ زبان‌ خويش‌ را گرفتند و فرمودند: «از اين‌!».

ابوبكر رضی الله عنه در تفسير استقامت‌كنندگان‌ مورد نظر در اين‌ آيه‌، فرمود: «ايشان ‌كساني‌ هستند كه‌ در عمل‌ استقامت‌ ورزيدند چنان‌ كه‌ در سخن‌ استقامت ‌ورزيدند... و گفتند؛ پروردگار ما الله جلّ‌ جلاله  است‌، سپس‌ چيزي‌ را به‌ وي‌ شريك ‌نياوردند». عمر رضی الله عنه در تفسير آن‌ فرمود: «سوگند به‌ خداي‌ عزوجل‌ كه‌ آنها در راه ‌طاعت‌ وي‌ استقامت‌ ورزيدند، سپس‌ بسان‌ مكر و فريب‌ روباهان‌، نيرنگ ‌نكردند». عثمان رضی الله عنه در تفسير آن‌ فرمود: «ثم‌ استقاموا ـ يعني‌ گفتند: پروردگار ما الله جلّ‌ جلاله  است‌، سپس‌ عمل‌ خود را براي‌ خدا جلّ‌ جلاله خالص‌ گردانيدند». علي‌ رضی الله عنه در تفسير آن‌ فرمود: «آنها كساني‌ اند كه‌ گفتند: پروردگار ما الله جلّ‌ جلاله است‌، سپس ‌فرايض‌ را به‌جا آوردند».

نظريات‌ تابعين‌ در معناي‌ استقامت‌ نيز به‌ همان‌ معاني‌اي‌ است‌ كه‌ ذكر شد.

آري‌! فرشتگان‌ بر اين‌ پايداران‌ مؤمن‌ با استقامت‌، فرود مي‌آيند همراه‌ با اين ‌مژده‌: «هان‌! بيم‌ مداريد» از امور و رخدادهاي‌ آخرت‌ كه‌ بر آنها پيش‌ افگنده ‌مي‌شويد «و اندوهگين‌ نباشيد» بر آنچه‌ كه‌ از امور دنيا از دست‌ داده‌ايد زيرا اينك ‌خداي‌ منان‌ شما را از هرگونه‌ غم‌ و اندوهي‌ آسوده‌خاطر گردانيده‌ است‌ «و مژده ‌باد شما را به‌ بهشتي‌ كه‌ وعده‌ داده‌ مي‌شديد» به‌ آن‌ در دنيا؛ زيرا شما قطعا به‌ بهشت‌ مي‌رسيد و در آن‌ مستقر شده‌ و در نعمتهاي‌ آن‌ جاودانه‌ به‌سر مي‌بريد.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ مي‌گويد: «اين‌ آيه‌ كريمه‌ در شأن‌ ابوبكر صديق رضی الله عنه نازل‌ شد زيرا مشركان‌ گفتند: پروردگار ما الله جلّ‌ جلاله  است‌ و فرشتگان ‌دخترانش‌ و اين‌ بتان‌ نيز شفيعان‌ ما نزد وي‌ هستند. لذا آنها بر اين‌ گفته‌ خود كه‌: «پروردگار ما الله است‌» استقامت‌ نورزيده‌ و انحراف‌ پيشه‌ كردند در حالي‌كه ‌ابوبكر رضی الله عنه گفت‌: «پروردگار ما الله يگانه‌ است‌، براي‌ او شريكي‌ نيست‌ و محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بنده‌ و پيامبر وي‌ است‌. پس‌ او بر اين‌ سخن‌ خويش‌ استقامت‌ ورزيد». درحديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ انس‌بن‌مالك‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم اين‌ آيه‌ كريمه ‌را تلاوت‌ كرده‌ سپس‌ فرمودند: «مردم‌ اين‌ سخن‌ (يعني‌ ربنا الله‌) را گفتند، آن‌گاه ‌بيشترشان‌ كافر شدند لذا هر كس‌ بر آن‌ بميرد (در حالي‌ كه‌ به‌ مفاد آن‌ پايبند باشد) بي‌گمان‌ او از كساني‌ است‌ كه‌ استقامت‌ ورزيده‌ است‌».

 

نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ‏(31)

فرشتگان‌ در هنگام‌ احتضار مؤمنان‌ به‌ ايشان‌ مي‌گويند: «ما در زندگي‌ دنيا و در آخرت‌ اولياي‌ شما هستيم» يعني‌: ما در امور دنيا و آخرت‌، عهده‌دار نگهباني‌ و ياريگري‌ شما هستيم‌ لذا شما به‌ هر مرام‌ نيكي‌ نايل‌ شده‌ و از هر بيمي‌ نجات ‌مي‌يابيد. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است‌: ما در دنيا نگهبانان‌ اعمال‌ شما و در آخرت ‌دوستان‌ شما هستيم‌ كه‌ در آن‌ براي‌ شما شفاعت‌ كرده‌ و از شما با اكرام‌ و اعزاز پذيرايي‌ مي‌كنيم‌ و همين‌طور شما را از وحشت‌ قبور، از هول‌ و هراس‌ نفخه‌ صور و از صحنه‌هاي‌ هولناك‌ رستاخيز و نشور، در امنيت‌ و انس‌ و فارغ‌ بالي‌ تمام‌ قرار داده‌، شما را از «صراط» به‌ سلامت‌ گذرانده‌ و به‌ بهشت‌هاي‌ پر ناز و نعمت ‌مي‌رسانيم‌ «و هر چه‌ دلهايتان‌ خواهش‌ داشته‌ باشد، در آنجا براي‌ شما فراهم‌ است» از انواع‌ لذتها و نعمتها «و در آنجا آنچه‌ درخواست‌ كنيد» از خواهشها و آرزوها «شما راست» بي‌هيچ‌ دغدغه‌ و دلهره‌اي‌.

 

نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ ‏(32)

«ميهماني‌اي‌ از جانب‌ الله آمرزگار مهربان‌ است» نزل‌: آنچه‌ كه‌ براي‌ بهشتيان‌ در حال‌ فرود آمدنشان‌ به‌ بهشت‌ از روزي‌ و ميهماني‌ آماده‌ ساخته‌ مي‌شود.

اينها همه‌، از سخنان‌ فرشتگان‌ به‌ استقامت‌ ورزان‌ مؤمن‌ است‌.

 

وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ ‏(33)

«و كيست‌ نيكوتر به‌ اعتبار سخن» يعني‌: كسي‌ نيكوسخن‌تر و خوشگفتارتر نيست‌ «از آن‌ كس‌ كه‌ مردم‌ را به‌سوي‌ الله» يعني‌: به‌سوي‌ توحيد و طاعت‌ وي ‌«دعوت‌ كرد» پس‌ دعوت‌ به‌سوي‌ الله جلّ‌ جلاله، بهترين‌ سخني‌ است‌ كه‌ يك‌ انسان‌ به‌انسان‌ ديگري‌ مي‌گويد «و» كيست‌ نيكوتر به‌ اعتبار سخن‌ از آن‌ كس‌ كه‌ «عمل ‌صالح‌ كرد و گفت‌: من‌ از مسلمانانم» و تسليم‌ و منقاد پروردگارم‌ مي‌باشم‌. پس‌ هركس‌ كه‌ ميان‌ دعوت‌ بندگان‌ به‌سوي‌ شريعت‌ خداي‌ سبحان‌ و عمل‌ شايسته‌ ـ كه‌ انجام‌ فرايض‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله به‌همراه‌ اجتناب‌ از محرمات‌ وي‌ است‌ ـ جمع‌ كرد و در دين‌ خويش‌ از مسلمين‌ بود نه‌ از غير ايشان‌، قطعا هيچ‌ كس‌ از او نيكوسخن‌تر، نيكوروش‌تر و بيش‌ ثواب‌تر در عملش‌ نيست‌.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ كه‌: اين‌ آيه‌كريمه‌ در شأن‌ مؤذنان‌ نازل‌ شده ‌است‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ عمر رضی الله عنه نيز آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «خدايا! بر مؤذنان‌ بيامرز» و اين‌ دعا را سه‌بار تكرار كردند. به‌قولي ‌ديگر: اين‌ آيه‌ كريمه‌ در باره‌ خود پيامبر اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل‌ شد؛ چنان‌كه‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌: «هر وقت‌ حسن‌ بصري‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ را مي‌خواند، مي‌گفت‌: او رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم است‌، او حبيب‌ خدا جلّ‌ جلاله  است‌، او ولي‌ خدا جلّ‌ جلاله است‌، او برگزيده‌ خدا جلّ‌ جلاله است‌، او بهترين‌ خلق‌ خدا جلّ‌ جلاله است‌، به‌ خدا جلّ‌ جلاله سوگند كه‌ او دوست‌داشته‌ترين‌ اهل‌ زمين‌ در نزد حق‌ تعالي‌ است‌ كه‌ به‌ دعوتش‌ لبيك‌ گفت‌ ومردم‌ را نيز به‌سوي‌ آنچه‌ كه‌ خودش‌ اجابت‌ كرده‌ بود، دعوت‌ كرد». اما حق‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آيه‌كريمه‌، عام‌ است‌ و هر دعوتگري‌ به‌سوي‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله  را شامل ‌مي‌شود.

از اين‌ آيه كريمه‌ دانسته‌ مي‌شود كه‌ دعوتگران‌ راه‌ الله جلّ‌ جلاله  ناگزير بايد عمل‌ صالح‌ـ يعني‌ اداي‌ فرايض‌، بسيار انجام ‌دادن‌ نوافل‌ و مستحبات‌، اجتناب‌ از محرمات‌، اعلام‌ اعتقاد صريح‌ خود در همه‌ امور عقيدتي‌ و اخلاص‌ عمل‌ براي‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله را ـ با هم‌ جمع‌ كنند.

 

وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ ‏(34)

«و نيكي‌ و بدي‌ برابر نيست» يعني‌: نيكي‌اي‌ كه‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله  به‌ آن‌ راضي‌ است ‌و بر آن‌ پاداش‌ مي‌دهد، با بدي‌اي‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ آن‌ را ناپسند داشته‌ و بر آن ‌مجازات‌ مي‌كند، يكسان‌ نيست‌. به‌قولي‌: مراد از «حسنه‌» در اينجا، مدارا و گذشت‌ و مراد از «سيئه‌» خشونت‌ و درشتي‌ است‌. «به‌ شيوه‌اي‌ كه‌ نيكوتر است‌ دفع ‌كن»  يعني‌: بدي‌ بدكار را به‌ نيكوترين‌ شيوه‌اي‌ كه‌ دفع‌ آن‌ ممكن‌ است‌، دفع‌ كن‌؛ مانند گفتن‌ سخني‌ خوش‌ و نيكو در برابر سخن‌ بد، تقديم‌ نيكي‌ در برابر بدي‌، گذشت‌ در برابر گناه‌، صبر و شكيبايي‌ در برابر خشم‌ و خشونت‌ و چشم ‌پوشيدن‌ از لغزشهاي‌ ديگران‌ و تحمل‌ ناخوشي‌ها و دوست ‌نداشتني‌هاي‌ آنان‌... كه‌ اگر اين ‌شيوه‌ را در اخلاق‌ و تعامل‌ با ديگران‌ در پيش‌ گيري‌: «بناگاه‌ كسي‌ كه‌ ميان‌ تو و ميان ‌او دشمني‌ است‌، گويي‌ دوستي‌ مهربان‌ است» يعني‌: اگر بدي‌ را با اين‌ شيوه‌ نيكو دفع‌ كني‌، دشمن‌ كينه‌توز برايت‌ مانند دوستي‌ دلسوز مي‌شود.

مقاتل‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه ‌كريمه‌ مي‌گويد: «اين‌ آيه‌ كريمه‌ درباره ‌ابوسفيان ‌بن‌ حرب‌ نازل‌ شد كه‌ دشمن‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بود ولي‌ با خويشاوندي‌اي‌ كه ‌ميان‌ او و ايشان‌ صورت‌ گرفت‌، دوست‌ ايشان‌ گرديد و سپس‌ مسلمان‌ شد و در اسلام‌ يار و ياور ايشان‌ گرديد و به‌ وسيله‌ خويشاوندي‌ نيز با ايشان‌ پيوند مهرباني‌ و صميميت‌ برقرار كرد».

اين‌ آيه‌ كريمه‌ ادب‌‌آموز دعوتگران‌ راه‌ خدا جلّ‌ جلاله  است‌ كه‌ بايد در دعوتشان ‌به‌سوي‌ وي‌، به‌ اين‌ اخلاق‌ متعالي‌ آراسته‌ باشند و نيز اين‌ آيه‌ كريمه‌ ناظر بر همه‌ مردم‌ است‌ كه‌ بايد اين‌ روش‌ پسنديده‌ اخلاقي‌ را سرلوحه‌ تعامل‌ اجتماعي‌ خويش ‌قرار دهند.

 

وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ‏(35)

«و اين‌ را درنمي‌يابند» يعني‌: بر خصلت‌ دفع‌ بدي‌ با نيكي‌ قدرت‌ نمي‌يابند و اين ‌سفارش‌ را نمي‌پذيرند و به‌ آن‌ عمل‌ نمي‌كنند؛ «جز كساني‌ كه‌ صبر كردند» بر فروخوردن‌ خشم‌ و تحمل‌ ناخوشي‌ «و آن‌ را جز صاحب‌ بهره‌ بزرگ» در ثواب‌ وخير و كسب‌ سعادت‌ دنيا و آخرت‌؛ «فرانمي‌گيرد» زيرا اين‌ خصلت‌، بخشايشي ‌عظيم‌ از سوي‌ خداي‌ منان‌ است‌ پس‌ هر ناكس‌ قابليت‌ اين‌ بخشايش‌ و موهبت ‌بزرگ‌ را ندارد. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در تفسير اين‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: «خداوند متعال‌ مؤمنان‌ را به‌ شكيبايي‌ و صبر در هنگام‌ خشم‌، به‌ بردباري‌ در هنگام‌ روبرو شدن‌ با جهل‌ و به‌ گذشت‌ در هنگام‌ روبرو شدن‌ با بدي‌ دستور داد پس‌ اگر چنين‌ كنند، او آنان‌ را از آسيب‌ شيطان‌ حفظ مي‌كند و دشمنشان‌ در برابرشان‌ به‌ گونه‌اي‌ فروتن ‌مي‌گردد كه‌ گويي‌ دوستي‌ مهربان‌ است‌».

 

وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‏(36)

بعد از آن‌كه‌ خداوند متعال‌ راه‌ دفع‌ دشمن‌ انسي‌ و نحوه‌ تعامل‌ با وي‌ را بيان ‌كرد، اينك‌ راه‌ درمان‌ وسوسه‌ها و كششهاي‌ شيطاني‌ را بيان‌ داشته‌ و مي‌فرمايد: «و اگر وسوسه‌اي‌ از سوي‌ شيطان‌ تو را به‌ وسواس‌ افگند» نزغ‌: شبهه‌ برانگيختن‌، به‌هيجان ‌آوردن‌ و دمدمه‌ افگندن‌ است‌. ‌خداوند جلّ‌ جلاله  وسوسه‌افگني‌ را به‌ «نزغ‌» تشبيه‌ كرد زيرا وسوسه‌، آدمي‌ را بر شر و بدي‌ برمي‌انگيزد. يعني‌: اگر شيطان‌ تو را از دفع‌ بدي‌ به‌ شيوه‌اي‌ كه‌ نيكوتر است‌، برگردانيد و اين‌ امر را برايت‌ آراست‌ كه ‌بدي‌ را با بدي‌اي‌ همانند آن‌ يا خشن‌تر از آن‌ پاسخ‌ گويي‌: «پس‌ به‌ الله پناه‌ ببر» از شر شيطان‌ و از او پيروي‌ نكن‌ «چرا كه‌ خداوند شنواي‌ داناست» پناه ‌بردن‌ و التجاي ‌تو را به‌سوي‌ خود مي‌شنود و وسوسه‌هاي‌ شيطان‌ و اميد بستن‌ صادقانه‌ انسان‌ به‌بارگاه‌ خود را مي‌داند پس‌ انسان مؤمن‌ بايد از حق‌ تعالي‌ طلب‌ گشايش‌ كرده‌ و از شر شيطان‌ به‌ او پناه‌ ببرد. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابوسعيدخدري‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم چون‌ به‌سوي‌ نماز برمي‌خاستند، مي‌فرمودند: «أعوذ بالله‌ السميع‌ العليم‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌، من‌ همزه‌ و نفخه‌ و نفثه‌: پناه‌ مي‌برم‌ به‌ خداي‌ شنوا و دانا از شر شيطان‌ رانده‌ شده‌، از وسوسه‌ و دميدن‌ و افسون‌ وي‌».

 

وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ‏(37)

«و از آيات‌ او شب‌ و روز و خورشيد و ماه‌ است» آيات‌: جمع‌ آيه‌، به‌معناي‌ حجت ‌و برهان‌ دال‌ بر وحدانيت‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله  و قدرت‌ وي‌ است‌. يعني‌: شب‌ و روز وخورشيد و ماه‌، از نشانه‌هاي‌ كوني‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله  بر قدرت‌ و عظمت‌ و حكمت‌ وي ‌مي‌باشد «براي‌ خورشيد و ماه‌ سجده‌ نكنيد» زيرا اين ‌دو، آفريدگاني‌ از مخلوقات ‌وي‌ هستند پس‌ درست‌ نيست‌ كه‌ شريك‌ ربوبيت‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله قرار داده‌ شوند «و براي‌ خداوندي‌ سجده‌ كنيد كه‌ آنها را» يعني‌: چهار پديده‌ ياد شده‌ را «آفريده‌ است‌، اگر تنها او را مي‌پرستيد» يعني‌: اگر شما مدعي‌ عبادت‌ خالصانه‌ براي‌ حق‌ تعالي ‌هستيد، راه‌ عبادت‌ وي‌ اين‌ است‌، نه‌ اين‌كه‌ به‌ وي‌ شريك‌ آوريد. نقل‌ است‌: مردمي‌ بودند كه‌ همچون‌ «صائبين‌» براي‌ خورشيد و ماه‌ سجده‌ مي‌كردند و مي‌پنداشتند كه‌ از سجده‌ كردن‌ براي‌ خورشيد و ماه‌، سجده‌ براي‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله  را در نظر دارند. پس‌ از اين‌ كار نهي‌ شدند.

اين‌ آيه‌، در نزد جمهور علما، محل‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌ از آن‌ روي‌ كه‌ امر به‌ سجده‌، بدان‌ پيوست‌ ساخته‌ شده‌ است‌. ولي‌ در نزد امام‌ ابوحنيفه رحمه الله ، موضع ‌سجده‌ آخر آيه‌ ديگر، يعني‌: (وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ ) مي‌باشد زيرا معني‌ با آن‌ تمام ‌مي‌شود.

 

فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ ‏(38)

«پس‌ اگر تكبر ورزيدند چه‌ باك‌، كساني‌ كه‌ در پيشگاه‌ پروردگار تواند، شبانه‌ روز او را به‌ پاكي‌ ياد مي‌كنند و خسته‌ نمي‌شوند» يعني‌: اگر اين‌ گروه‌ از امتثال‌ امر پروردگار تكبر ورزيدند، هيچ‌ باكي‌ نيست‌ چرا كه‌ فرشتگان‌ از عبادت‌ باري‌‌تعالي‌ تكبر نمي‌ورزند بلكه‌ دائما و در طول‌ شب‌ و روز براي‌ وي‌ تسبيح‌ مي‌گويند و از تسبيح‌ گفتن‌ سست‌ و ملول‌ و دلتنگ‌ نمي‌شوند.

 

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏(39)

«و از» ديگر «آيات» و نشانه‌هاي‌ قدرت‌ و وحدانيت‌ «او اين‌ است‌ كه‌ تو زمين‌ را خاشع‌ و پژمرده‌ مي‌بيني» اصل‌ خشوع‌، عبارت‌ از خواري‌ و خاكساري‌ است‌ كه‌ اين‌ تعبير براي‌ زمين‌ خشك‌ و بي‌رونق‌، استعاره‌ گرفته‌ شده‌ است‌ لذا چون‌ زمين ‌خشك‌ شود و بر آن‌ باران‌ نبارد، گفته‌ مي‌شود كه‌: زمين‌ خاشع‌ شد. «پس‌ چون‌ بر آن‌ آب‌ فروفرستيم‌، به‌ جنبش‌ آيد» يعني‌: زمين‌ به‌ سبب‌ رستني‌ها به‌ حركت‌ درمي‌آيد و سبزه‌ها بر آن‌ مي‌جنبد «و بردمد» يعني‌: زمين‌ قبل‌ از آن‌كه‌ گياه‌ از آن‌ برويد، پرحجم‌ مي‌شود و بالا مي‌آيد. به‌قولي‌: رشد و بالا آمدن‌ زمين‌ به‌ سبب‌ اين ‌است‌ كه‌ رويش‌ گياهان‌ و رستني‌ها بر حجم‌ آن‌ مي‌افزايند. گفتني‌ است‌ كه‌ مراد از دو كلمه‌: «اهتزت‌» و «ربت‌» ارائه‌ تصويري‌ زنده‌ و متحرك‌ از زمين‌ سبز شده ‌است‌. «بي‌گمان‌ همان‌ كسي‌ كه‌ آن‌ را زندگي‌ بخشيد، زندگي‌بخش‌ مردگان‌ است» با برانگيختن‌ مجدد و حشر و نشر آنان‌ «در حقيقت‌ او بر هر چيزي‌ تواناست» هر چه‌ كه ‌باشد ؛ اعم‌ از زنده ‌گردانيدن‌، ميرانيدن‌ و غيره‌.

 

إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَّن يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏(40)

«بي‌گمان‌ كساني‌ كه‌ در آيات‌ ما كژروي‌ مي‌كنند» يعني‌: كساني‌ كه‌ از جاده‌ حق‌ و استقامت‌ ميل‌ مي‌كنند و كلام‌ خداي‌ عزوجل‌ را تحريف‌ نموده‌ و آن‌ را در غير جايگاه‌ آن‌ مي‌نهند و لازم‌ عقلي‌ آن‌ را بر آن‌ مترتب‌ نمي‌كنند «بر ما پوشيده‌ و پنهان‌ نيستند» بلكه‌ ما به‌ حال‌ آنان‌ داناييم‌ لذا آنان‌ را در برابر آنچه‌ كه‌ مي‌كنند، جزا مي‌دهيم‌. و اين‌ تهديدي‌ است‌ بسيار سخت‌ «آيا كسي‌ كه‌ در آتش‌ افگنده ‌مي‌شود، بهتر است‌ يا كسي‌ كه‌ روز قيامت‌ آسوده‌ خاطر مي‌آيد؟» مراد اين‌ است‌ كه‌ كژروان‌ و كژانديشان‌ در آيات‌ الهي‌، به‌ آتش‌ دوزخ‌ افگنده‌ مي‌شوند در حالي‌كه ‌مؤمنان‌ به‌ آيات‌ الهي‌، در روز قيامت‌ ايمن‌ و آسوده‌ خاطر مي‌آيند پس‌ شما خودداوري‌ كنيد كه‌ كدام‌ يك‌ از دوگروه‌ بهترند؟ «هر چه‌ مي‌خواهيد، بكنيد» از خير يا شر «همانا او به‌ آنچه‌ مي‌كنيد، بيناست» پس‌ شما را در برابر آنچه‌ مي‌كنيد، جزاي ‌مناسب‌ مي‌دهد. زجاج‌ مي‌گويد: «لفظ «اعملوا:  هر چه‌ مي‌خواهيد، بكنيد» لفظ امر و مفيد تهديدي‌ سخت‌ مي‌باشد».

بشيربن‌فتح‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: «اين‌ آيه ‌كريمه‌ درباره‌ ابوجهل‌ و عماربن‌ ياسر رضی الله عنه و تفاوت‌ حال‌ آن‌ دو نازل‌ شد». البته‌ مفاد آيه‌ عام‌ است‌.

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ ‏(41)

«بي‌گمان‌ كساني‌ كه‌ به‌ ذكر» يعني‌: به‌ قرآن‌ «چون‌ بر آنان‌ نازل‌ شد كافر شدند» يقينا در برابر كفر خويش‌ مجازات‌ مي‌شوند «و به‌تحقيق‌ كه‌ آن‌ كتابي‌ عزيز است» يعني‌: قرآني‌ كه‌ در آن‌ كژروي‌ و كژانديشي‌ مي‌كنند، كتابي‌ است‌ گرامي‌ و ارجمند و برتر از آن‌ است‌ كه‌ مورد معارضه‌ قرار گيرد، يا طاعنان‌ در آن‌ طعن‌ زنند، اين ‌كتاب‌ برتر و والاتر از آن‌ است‌ كه‌ به‌ آن‌ عيبي‌ نسبت‌ داده‌ شود، گويي‌ دژ استوار و رفيعي‌ است‌ كه‌ دست‌ طاعنان‌ و غداران‌ تحريفگر و عيب‌جو از آن‌ كوتاه‌ مي‌باشد.

 

لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ ‏(42)

«باطل‌ از پيش‌ روي‌ آن‌ و از پشت‌ سر آن‌ در آن‌ راه‌ نمي‌يابد» يعني‌: قرآن‌ كريم‌ از اين‌ امر كه‌ چيزي‌ از آن‌ كاسته‌ يا در آن‌ افزوده‌ شود، محفوظ و مصون‌ است‌. از جانبي‌ ديگر، اين‌ كتاب‌ مبين‌، از سوي‌ كتب‌ آسماني‌ قبل‌ از خود، تكذيب ‌نمي‌شود و بعد از آن‌ نيز كتابي‌ نمي‌آيد تا آن‌ را ابطال‌ كند؛ پس‌ گذشته‌ و آينده ‌همه‌ مؤيد آن‌ است‌ «فروفرستاده‌اي‌ از سوي‌ الله با حكمت‌ ستوده‌ است» يعني‌: چگونه‌ باطل‌ را بر آن‌ راهي‌ خواهد بود در حالي‌كه‌ خداي‌ ذوالجلال‌ فرودآورنده‌ آن‌، از كمال‌ حكمت‌ و برترين‌ و والاترين‌ اوصاف‌ برخوردار است‌ به‌ طوري‌كه‌ از حكمت‌ و فرزانگي‌ خويش‌، امور را در نصاب‌ و جايگاه‌ درست‌ آنها قرار مي‌دهد، همچنان‌ او ستوده‌ است‌؛ به‌طوري‌كه‌ تمام‌ خلقش‌ او را در برابر نعمتهاي‌ بسياري‌ كه‌ بر آنان‌ فيضان‌ نموده‌ است‌، مي‌ستايند.

 

مَا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ ‏(43)

«به‌ تو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم «جز آنچه‌ كه‌ به‌ پيامبران‌ پيش‌ از تو گفته‌ شده‌ بود، گفته‌ نمي‌شود» يعني‌: به‌ تو از سوي‌ اين‌ گروه‌ كفار ـ از انتسابت‌ به‌ جادوگري‌ و دروغ‌ و ديوانگي‌ ـ جز مانند آنچه‌ كه‌ به‌ پيامبران‌ پيش‌ از تو گفته‌ شد، گفته‌ نمي‌شود زيرا اقوام‌ ايشان‌ نيز به‌ ايشان‌ همانند اين‌ چيزهايي‌ را مي‌گفتند كه‌ هم‌ اكنون‌ اين‌ گروه‌ به ‌تو مي‌گويند پس‌ همچنان‌ كه‌ ايشان‌ بر آزار اقوام‌ خويش‌ شكيبا بودند، تو نيز شكيبا باش‌ «بي‌گمان‌ پروردگارت‌ هم‌ صاحب‌ آمرزش‌ و هم‌ صاحب‌ عقوبتي‌ دردناك‌ است» پس ‌انتخاب‌ راه‌ با آنان‌ است‌ كه‌ آيا راه‌ آمرزش‌ را مي‌پويند، يا همچنان‌ به‌ راه‌ عقوبت ‌رهنوردند.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ سعيدبن‌مسيب رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: چون‌ اين ‌آيه‌ كريمه‌ نازل‌ شد، رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «لولا عفو الله‌ وتجاوزه‌ ما هنأ أحد العيش‌، ولولا وعيده‌ وعقابه‌، لاتكل‌ كل‌ أحد: اگر عفو و درگذشت‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله نمي‌بود، زندگي‌ بر هيچ‌كس‌ گوارا نبود و اگر هشدارها و عذاب‌ وي‌ نمي‌بود، بي‌گمان‌ هركسي‌ به‌ (عفو و مغفرت‌) وي‌ تكيه‌ مي‌كرد». يعني‌ بي‌ هيچ‌ ملاحظه‌اي‌ به ‌ارتكاب‌ معاصي‌ مي‌پرداخت‌.

 

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِيّاً لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُوْلَئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ ‏(44)

«و اگر آن‌ را قرآني‌ اعجمي‌ مي‌گردانيديم» يعني‌: اگر قرآن‌ را به‌ غير زبان‌ عرب ‌نازل‌ مي‌كرديم‌ «قطعا» كافران‌ عرب‌ «مي‌گفتند: چرا آيات‌ آن‌ شيوا بيان ‌نشده ‌است» يعني‌: چرا آيات‌ آن‌ به‌ زبان‌ ما بيان‌ نشده ‌است‌؟ زيرا ما عرب‌ هستيم‌ و زبان‌ عجم‌ را نمي‌فهميم‌ «آيا كتابي‌ است‌ عجمي‌ و مخاطب‌ آن‌ عرب‌ زبان‌؟» يعني‌ مي‌گفتند: آيا سخن‌، سخني‌ عجمي‌ است‌ در حالي‌كه‌ پيامبر، پيامبري‌ عربي ‌مي‌باشد؟ اين‌ امر چگونه‌ صحيح‌ و با ايجابات‌ حال‌ و اوضاع‌ متناسب‌ مي‌باشد؟ به‌قولي‌: مراد از (لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ ) اين‌ است‌: چرا ميان‌ آيات‌ آن‌ فاصله‌ قرار داده ‌نشده‌ تا بعضي‌ از آن‌ به‌ منظور فهماندن‌ عجم‌، به‌ زبان‌ عجمي‌ و بعضي‌ از آن‌ براي‌ فهماندن‌ عرب‌، به‌ زبان‌ عربي‌ نازل‌ گردد؟ پاسخ‌ اين‌ است‌: اگر حق‌ تعالي‌ چنين ‌مي‌كرد، قطعا آنها مي‌گفتند: اين‌ كلامي‌ به‌هم‌ آميخته‌ و در هم‌ آشفته‌ است‌ «بگو: قرآن‌ براي‌ مؤمنان‌ هدايت‌ و شفايي‌ است» كه‌ ايشان‌ به‌وسيله‌ آن‌، به‌ حق‌ راه‌ مي‌يابند و از هر شك‌ و شبهه‌اي‌ شفا حاصل‌ مي‌كنند «و كساني‌ كه‌ ايمان‌ ندارند، در گوشهايشان‌ سنگيني‌اي‌ است» در مورد شنيدن‌ قرآن‌ و فهميدن‌ معاني‌ آن‌، بدين‌ جهت‌ است‌ كه‌ يك‌ديگر را در هنگام‌ قرائت‌ قرآن‌، به‌ بيهوده‌كاري‌ و غوغا آفريني‌سفارش‌ مي‌كنند «و قرآن‌ بر آنان‌ كوري‌اي‌ است» يعني‌: قرآن‌ ديدگانشان‌ را خيره ‌مي‌كند پس‌ نمي‌توانند حق‌ را ببينند بنابراين‌، آنها از ديدن‌ قرآن‌ كور و از شنيدن‌ آن ‌كرند «اينان» به‌ مثل‌ چنانند كه‌ «گويي‌ از جايي‌ دور ندا مي‌شوند» يعني‌: حال‌ آنان همانند حال‌ كسي‌ است‌ كه‌ او را از مسافتي‌ دور ندا مي‌دهند به‌ طوري‌كه‌ صداي ‌نداكننده‌ خود را مي‌شنود اما سخني‌ را كه‌ برايش‌ گفته‌ مي‌شود، نمي‌فهمد. البته‌ اين ‌تمثيلي‌ براي‌ حال‌ آنان‌ است‌ كه‌ در هر زمان‌ مصاديقي‌ دارد چنان‌ كه‌ در عصر حاضر نيز دعوتگران‌ راه‌ خدا جلّ‌ جلاله  با مردمي‌ روبرو مي‌شوند كه‌ از فهم‌ معاني‌ قرآن‌، به‌ دورند، گويي‌ از جايي‌ دور به‌ سوي‌ باور به‌ قرآن‌ فراخوانده‌ مي‌شوند.

ابن‌ جرير از سعيدبن‌ جبير رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه ‌كريمه‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود: قريش‌ گفتند كه‌ چرا اين‌ قرآن‌ به‌ طور مختلط به‌ زبانهاي‌ عجمي‌ و عربي ‌نازل‌ نگرديده‌ است‌؟ پس‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله  اين‌ آيه‌كريمه‌ را در پاسخشان‌ نازل‌ فرمود.

 

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ ‏(45)

باري‌! نزول‌ قرآن‌ بر محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم پديده‌ نوي‌ نيست‌ بلكه‌ فرودآوردن‌ كتاب‌ها بر پيامبران‌ علیهم السلام ، سنت‌ ديرپاي‌ الهي‌ بوده‌ است‌: «و به‌راستي‌ به‌ موسي‌ كتاب» تورات ‌را «داديم‌ پس‌ در آن‌ اختلاف‌ واقع‌ شد» زيرا بعضي‌ از مردم‌ گفتند: تورات‌ حق‌ است ‌و بعضي‌ هم‌ گفتند: تورات‌ باطل‌ است‌. يعني‌: اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم! اين‌ عادتي‌ قديمي‌ و ريشه‌دار در ميان‌ امت‌هاي‌ پيامبران‌ علیهم السلام است‌ كه‌ در كتب‌ نازل‌شده‌ به‌سوي‌ خويش‌، اختلاف‌ مي‌كنند چنان‌ كه‌ قوم‌ تو نيز در كتاب‌ خويش‌ اختلاف‌ كرده‌ و نسبت‌ به‌ آن ‌در دو سوي‌ حق‌ و باطل‌ قرار گرفتند «واگر از جانب‌ پروردگارت‌ كلمه‌اي‌ كه‌ سابق‌ صادر شده‌، نبود» يعني‌: اگر حكم‌ پيشين‌ پروردگارت‌ در به ‌تأخير انداختن‌ عذاب‌ از تكذيب‌كنندگان‌ امتت‌ تا روز حساب‌، در ازل‌ صادر نشده‌ بود؛ «قطعا ميانشان ‌فيصله‌ صادر مي‌شد» با فرستادن‌ عذاب‌ عاجل‌ دنيوي‌ بر آنان‌ «و در حقيقت‌ آنها درباره‌ آن‌ به‌ شكي‌ سخت‌ دچارند» يعني‌: تكذيب‌كنندگان‌، در حقانيت‌ تورات‌ و قرآن ‌سخت‌ شك‌ دارند.

 

مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ ‏(46)

«هر كس‌ كاري‌ شايسته‌ پيشه‌ كند، به‌سود خود اوست‌ و هر كس‌ كاري‌ بد در پيش‌گيرد، به‌ زيان‌ خود اوست‌ و پروردگارت‌ در حق‌ بندگان‌ ستمكار نيست» پس‌ هيچ‌ كس‌ را جز در برابر گناهش‌ عذاب‌ نمي‌كند و احدي‌ را جز بعد از برپا داشتن‌ حجت‌ و فرستادن‌ پيامبران‌ علیهم السلام مؤاخذه‌ نمي‌نمايد.

 

إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَائِي قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِن شَهِيدٍ ‏(47)

«علم‌ هنگام‌ قيامت‌ فقط منحصر به‌ اوست» يعني‌: آگاهي‌ از وقت‌ قيامت‌، فقط مخصوص‌ باري‌ تعالي‌ بوده‌ و ديگران‌ را بدان‌ علمي‌ نيست‌ چنان‌ كه‌ وقتي ‌جبرئيل‌ علیه السلام از سيدالبشر صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ قيامت‌ پرسيد، ايشان‌ در پاسخ‌ وي‌ فرمودند: «شخصي‌ كه‌ در باره‌ آن‌ از وي‌ سؤال‌ شده‌ است‌، داناتر از سؤال‌ كننده‌ نيست‌». لذا هر كس‌ از وقت‌ قيامت‌ مورد پرسش‌ قرار مي‌گيرد، بايد در پاسخ‌ بگويد: خدا جلّ‌ جلاله خود به‌ آن‌ داناتر است‌. «و انواع‌ ميوه‌ها از غلافهايشان‌ بيرون‌ نمي‌آيند» اكمام‌: پوشش‌هايي‌ است‌ كه‌ ميوه‌ها در درون‌ آنها رشد مي‌كنند تا به‌ وسيله‌ آنها از آفات ‌نگهباني‌ شوند و وقتي‌ كه‌ به‌ شكوفايي‌ و پختگي‌ مي‌رسند، يا از درون‌ غلاف‌ خود بيرون‌ مي‌آيند و يا همچنان‌ در غلاف‌ خود باقي‌ مي‌مانند «و هيچ‌ مادينه‌اي‌ در شكم‌بار برنمي‌گيرد و بار شكم‌ خود را نمي‌گذارد مگر آن‌كه‌ او به‌ آن‌ علم‌ دارد» يعني‌: هيچ‌چيزـ اعم‌ از بيرون‌ آمدن‌ ميوه‌اي‌، يا باردار شدن‌ و بار نهادن‌ حامله‌اي‌ ـ تحقق ‌نمي‌يابد، جز اين‌كه‌ علم‌ خداي‌ عزوجل‌ به‌ اين‌ همه‌ امور، محيط است‌ پس‌ چنان‌كه‌ علم‌ اين‌ امور به‌ حق‌ تعالي‌ برمي‌گردد، علم‌ قيامت‌ نيز به‌ او برمي‌گردد «و روزي‌ كه‌ آنان‌ را ندا مي‌دهد» يعني‌: روز قيامت‌ خداي‌ سبحان‌ مشركان‌ را ندا مي‌دهد «كه‌: شريكان‌ من‌ كجايند؟» يعني‌: كساني‌ كه‌ شما آنها را شريكان‌ من‌ مي‌پنداشتيد ـ اعم ‌از بتان‌ و غيرآنها ـ اينك‌ آنها را بخوانيد تا براي‌ شما شفاعت‌ كنند، يا عذاب‌ را از شما دفع‌ نمايند «مي‌گويند: ما با بانگ‌ رسا به‌ تو مي‌گوييم‌ كه‌ هيچ‌ گواهي‌ از ميان‌ ما نيست» يعني‌: به‌ تو اعلام‌ مي‌كنيم‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از ما به‌ اين‌كه‌ براي‌ تو شريكي ‌وجود دارد، گواهي‌ نمي‌دهيم‌ و امروز ما همه‌ يكتاپرست‌ هستيم‌.

 

وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ ‏(48)

«و آنچه‌ پيش‌ از اين‌ مي‌پرستيدند، از نظر آنان‌ گم‌ شد» يعني‌: آنچه‌ كه‌ مشركان ‌در دنيا از بتان‌ و مانند آنها مي‌پرستيدند، در آخرت‌ نابود و ناپديد شده‌ و هيچ‌ به‌كارشان‌ نمي‌آيد «و دانستند كه‌ آنان‌ را هيچ‌ گريزگاهي‌ نيست» يعني‌: يقين‌ كردند و دريافتند كه‌ هيچ‌ گريزگاه‌ و راه‌ نجاتي‌ از عذاب‌ الهي‌ ندارند.

 

لَا يَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَيْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُوسٌ قَنُوطٌ ‏(49)

«انسان‌ هرگز از دعاي‌ خير خسته‌ نمي‌شود» يعني‌: انسان‌ از درخواست‌ و جلب ‌خير از بارگاه‌ حق‌ تعالي‌ براي‌ خويش‌، ملول‌ و خسته‌ نمي‌شود. گفتني‌ است‌ كه‌ خير در اينجا به‌ معني‌: مال‌، سلامتي‌، سلطه‌، مقام‌ و رفعت‌ است‌ «ولي‌ اگر شري‌ به‌ او برسد، نوميد و دلسرد است» يعني‌: اگر بلا و سختي‌ و فقر و بيماري‌اي‌ به‌ او برسد، از ياري‌ و مهرباني‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله  بسيار نوميد و از رحمت‌ وي‌ بسيار دلسرد و بدان ‌بي‌طمع‌ است‌ تا بدانجا كه‌ مي‌پندارد، اين‌ ناخوشي‌اي‌ كه‌ به‌ وي‌ رسيده‌ است‌، ديگر هرگز از وي‌ برطرف‌ نمي‌شود.

 

وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ ‏(50)

«و اگر از جانب‌ خود رحمتي‌ ـ پس‌ از رنجي‌ كه‌ به‌ او رسيده ‌است‌ ـ به‌ او بچشانيم» يعني‌: اگر به‌ انسان‌ پس‌ از سختي‌ و بيماري‌ و فقر، خير و عافيت‌ و توانگري‌اي ‌ارزاني‌ داريم‌ «قطعا خواهد گفت‌: اين‌ حق‌ من‌ است» يعني‌: اين‌ چيزي‌ است‌ كه‌ من ‌در نزد ‌خداوند جلّ‌ جلاله  شايستگي‌ و استحقاق‌ آن‌ را داشته‌ام‌ از آن‌ روي‌ كه‌ او از عمل‌ من‌ راضي‌ است‌. پس‌ مي‌پندارد كه‌ اين‌ نعمتي‌ كه‌ در آن‌ قرار گرفته‌، براساس ‌استحقاق‌ و شايستگي‌ خودش‌ بوده‌ است‌ ولي‌ غافل‌ از آن‌ است‌ كه‌ ‌خداوند جلّ‌ جلاله بندگانش‌ را به‌ خير و شر و نعمت‌ و نكبت‌ ـ هر دو ـ مي‌آزمايد تا در عرصه‌ واقعيت‌، بنده‌ شكرگزار از بنده‌ منكر و بنده‌ صابر از بنده‌ بي‌قرار و ناشكيبا متمايز گردد. همچنين‌ اين‌ انسان‌ از خود راضي‌ مي‌گويد: «و نمي‌پندارم‌ كه‌ قيامت‌ برپا شود» آن‌ گونه‌ كه‌ پيامبران‌ از آن‌ به‌ ما خبر مي‌دهند. بايد دانست‌ كه‌ شك‌ در امر وقوع‌ رستاخيز و قيامت‌، جز از كافران‌ يا كساني‌ كه‌ در دينشان‌ متزلزل‌اند و به‌ اسلام ‌تظاهر نموده‌ و كفر را پنهان‌ مي‌دارند، متصور نمي‌باشد. «و» همچنين‌، آن‌ انسان‌ ناسپاس‌ شكاك‌ مي‌گويد: «اگر هم‌ به‌سوي‌ پروردگارم‌ بازگردانيده‌ شوم» بر فرض راست ‌بودن‌ آنچه‌ كه‌ انبيا از برپايي‌ قيامت‌ و روي‌ دادن‌ رستاخيز و حشر و نشر به‌ ما خبر داده‌اند «قطعا نزد او برايم‌ خوبي‌ خواهد بود» يعني‌: نزد باري‌ تعالي‌ در بهشت‌ به‌كرامت‌ و اعزاز نايل‌ خواهم‌ شد! و بدين‌گونه‌ مي‌پندارد كه‌ بر اساس‌ فضلي‌ كه‌ در وجود خود وي‌ هست‌، مستحق‌ خير دنيا و آخرت‌ مي‌باشد «بدون‌ شك‌ كافران‌ را به‌آنچه‌ مي‌كردند آگاه‌ مي‌سازيم» در روز قيامت‌ «و مسلما از عذابي‌ سهمگين‌ به‌ آنان‌ مي‌چشانيم» كه‌ برعكس‌ آنچه‌ مي‌پندارند، دامنگيرشان‌ شده‌ و هرگز از آنان قطع ‌نمي‌شود.

 

وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيضٍ ‏(51)

سپس‌ خداي‌ عزوجل‌ نوع‌ ديگري‌ از طغيان‌ انسان‌ را يادآور مي‌شود: «و چون‌ به‌ انسان‌ نعمتي‌ ارزاني‌ داريم» در اين‌ حال‌، طبيعت‌ او ـ از حيث‌ اين‌كه‌ انسان ‌است‌، به‌ اعتبار غالب‌ افراد آن‌ ـ اين‌ است‌ كه‌: «روي‌ مي‌گرداند» از شكر و سپاس‌الهي‌ «و دامن‌كشان‌ مي‌گذرد» يعني‌: خود را از انقياد براي‌ حق‌ برتر مي‌بيند و تكبر و گردنكشي‌ پيشه‌ مي‌كند «و چون‌ شري» يعني‌: بلا، سختي‌، فقر و بيماري‌اي‌ «به‌ او برسد، صاحب‌ دعايي‌ بسيار است» پس‌ به‌صورت‌ پي‌گير، دست‌ به‌ دعا برداشته‌ و زاري‌ و التماس‌ مي‌كند و دعا و التجا را رها كردني‌ نيست‌. پس‌ سخن‌ «عريض‌»، سخني‌ است‌ كه‌ لفظ آن‌ بسيار و معناي‌ آن‌ اندك‌ باشد. و در مقابل‌ آن‌، سخن ‌«وجيز»، سخني‌ اندك‌ اما پرمعني‌ است‌.

آري‌! چون‌ به‌ انسان‌ بدي‌ و شري‌ برسد، به‌سوي‌ خداي‌ عزوجل‌ تضرع‌ و زاري‌ و فرياد و استغاثه‌ مي‌كند تا آنچه‌ را كه‌ بر وي‌ فرود آمده‌ است‌، از وي‌ دور سازد و او در اين‌ زاري‌ و التجا و استغاثه‌، پي‌گيرانه‌ پاي‌ مي‌فشارد. بدين‌گونه‌ است‌ كه‌ او خداي‌ عزوجل‌ را در حال‌ رنج‌ و سختي‌ ياد كرده‌ اما در حال‌ آسودگي‌ و راحت‌، فراموشش‌ مي‌كند، در هنگام‌ نزول‌ نكبت‌ و نقمت‌ به‌ بارگاهش‌ زاري‌ و التماس‌ كرده‌ اما در هنگام‌ تحقق‌ نعمت‌ او را ترك‌ مي‌نمايد. آري‌! شيوه‌ كار كافران‌ و مسلماناني‌ كه‌ ثبات‌ قدم‌ ندارند، اين‌چنين‌ است‌.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌است‌: اين‌ آيات‌ درباره‌ كفاري‌ مانند وليدبن‌ مغيره‌ و عتبه‌بن‌ ربيعه‌ نازل‌ شد.

 

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ‏(52)

اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم! به‌ اين‌ مشركان‌ تكذيب‌ كننده‌ قرآن‌؛ همانان‌ كه‌ گفتند: (دلهاي ‌ما از آنچه‌ ما را به‌ سوي‌ آن‌ فرامي‌خواني‌ در پوششي‌ است‌...) «آيه‌/5» «بگو: آيا ديديد» يعني‌: به‌ من‌ خبر دهيد «كه‌ اگر» اين‌ قرآن‌ «از سوي‌ خدا باشد، سپس‌ شما به‌ آن‌ كافر شده‌ باشيد» يعني‌: سپس‌ شما آن‌ را دروغ‌ انگاشته‌ و نپذيرفته‌ باشيد و به ‌آنچه‌ در آن‌ است‌، عمل‌ نكرده‌ باشيد؛ «ديگر چه‌كسي‌ از آن‌ كس‌ كه‌ چنين‌ ناسازگاري ‌بزرگي‌ دارد، گمراه‌تر است‌؟» يعني‌: در آن‌ صورت‌، هيچ‌كس‌ ـ به‌ سبب‌ شدت ‌عداوت‌ و ستيز شما با حق‌ ـ از شما گمراه‌تر نيست‌. امام‌ فخر رازي‌ مي‌گويد: «بالضروره‌ معلوم‌ است‌ كه‌ علم‌ مدعيان‌ باطل‌ بودن‌ قرآن‌، علمي‌ بديهي‌ نيست ‌بنابراين‌، اصرارشان‌ بر نپذيرفتن‌ قرآن‌ از بزرگترين‌ موجبات‌ عقاب‌ است‌ لذا ايجاب ‌عقل‌ و علم‌ اين‌ است‌ كه‌ آنها راه‌ بي‌بنياد انكار را رها كرده‌ و به‌ شيوه‌ تأمل‌ واستدلال‌ بازگردند».

 

سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ‏(53)

«زودا كه‌ آيات‌ خود را به‌ آنان‌ بنمايانيم» يعني‌: به‌زودي‌ در پرتو فروغ‌ دانش‌، روشن‌ مي‌سازيم‌ كه‌ قرآن‌ كلام‌ ما است‌ و نشانه‌ها و دلالتهاي‌ صدق‌ و راستي‌ قرآن‌ را به‌ آنان‌ مي‌نمايانيم‌ «در آفاق» يعني‌: در بيرون‌ وجود خودشان‌ در پهناي‌ آسمانها و زمين‌؛ از خورشيد گرفته‌ تا ماه‌ و ستارگان‌ و شب‌ و روز و باد و باران‌ و رعدوبرق‌ و صاعقه‌ و نبات‌ و اشجار و كوه‌ و دريا و غير اينها «و در نفسهاي‌ آنان» يعني‌: به‌ زودي‌ آيات‌ خود را در صنعت‌ پيچيده‌ و دقيق‌ و حكمت‌ بديعي‌ كه‌ در كارگاه‌ وجود و ساختمان‌ هستي‌ خود انسان‌ و تركيب‌ روحي‌ وي‌ ايجاد كرده‌ايم‌، نيز به‌ آنان‌ مي‌نمايانيم‌. به‌قولي‌: مراد از نشانه‌هاي‌ الهي‌ در آفاق‌، عبارت‌ است‌ از: قلمروها و شهرهايي‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ آن‌ را براي‌ پيامبر خويش‌ و پيشوايان ‌مسلمان‌ بعد از ايشان‌ گشود و نشانه‌هاي‌ او در نفسهاي‌ ايشان‌: فتح‌ خود مكه‌ است ‌«تا برايشان‌ روشن‌ شود كه‌ او خود حق‌ است» يعني‌: تا با نماياندن‌ آيات‌ آفاقي‌ و انفسي‌، بر آنان‌ به‌روشني‌ تمام‌ آشكار شود كه‌ قرآن‌ و كسي‌ كه‌ آن‌ را نازل‌ كرده‌ و پيامبري‌ كه‌ آن‌ را آورده‌، همه‌ حق‌ است‌ «آيا كافي‌ نيست» برايشان‌ «كه‌ پروردگارت‌ خود بر هر چيزي‌ گواه‌ است‌؟» گواه‌ است‌ بر اعمال‌ كفار و گواه‌ است‌ بر اين‌كه‌ قرآن‌، از نزد او نازل‌ شده‌ است‌؟ آيا اين‌ گواهي‌ خود كافي‌ نيست‌؟.

حاصل‌ معني‌ اين‌ است‌ كه‌: وعده‌ نمايان‌ ساختن‌ نشانه‌هاي‌ الهي‌ در آفاق‌ و انفس‌، حقيقتي‌ است‌ كه‌ آنان‌ به‌ زودي‌ شاهد آن‌ خواهند بود و آن‌ را مشاهده‌ خواهند كرد آن‌گاه‌ خواهند دانست‌ كه‌ قرآن‌ كتاب‌ خداي‌ عالم‌ الغيب‌ و الشهاده‌اي ‌است‌ كه‌ بر همه‌ چيز گواه‌ است‌.

اين‌ آيه‌ كريمه‌ يكي‌ از بزرگترين‌ آيات‌ معجز قرآن‌ كريم‌ است‌ كه‌ پيشاپيش‌، از طلوع‌ عصر علم‌ و تكنولوژي‌ ـ هم‌ در عرصه‌ آفاق‌ و هم‌ در عرصه‌ انفس‌ ـ خبرمي‌دهد[2].

 

أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ ‏(54)

«آگاه‌ باشيد كه‌ آنان‌ در لقاي‌ پروردگارشان» يعني‌ در وقوع‌ روز قيامت‌ و حساب ‌و ثواب‌ و عقاب‌ آن‌ «ترديد دارند» بدين‌ جهت‌، نه‌ در آن‌ تفكر مي‌كنند، نه‌ براي ‌آن‌ عمل‌ مي‌نمايند و نه‌ هم‌ از آن‌ هيچ‌ حذر و پروايي‌ دارند «آگاه‌ باشيد كه‌ مسلما اوبه‌ هرچيزي‌ احاطه‌ دارد» پس‌ علم‌ خداي‌ سبحان‌ به‌ تمام‌ معلومات‌ و دانستني‌ها وقدرت‌ وي‌ به‌ تمام‌ توانمندي‌ها احاطه‌ داشته‌ و مخلوقات‌، همه‌ تحت‌ سلطه‌ و قبضه ‌وي‌ قرار دارند پس‌ منكران‌ را چه‌ شده‌ است‌ كه‌ در رستاخيز و حساب‌ آخرت‌ شك ‌مي‌كنند در حالي‌كه‌ مي‌دانند خداي‌ عزوجل‌ در آفرينش‌ نخست‌ آنان‌ را آفريده ‌است‌؟!.


 

[1] به ‌نقل‌ از ابن‌كثير، با تلخيص‌ از دو روايت‌ جابر بن‌ عبدالله و محمد بن‌ كعب‌ قرظي‌ رضي‌الله عنهما.

[2] مترجم‌ دراين‌باره‌ كتابي‌ تحت‌ عنوان: «جلوه‌هايي‌ جديد از اعجاز علمي‌ قرآن‌ كريم‌» گرد آورده ‌است‌ كه‌ در سال‌ (1376) از سوي‌ انتشارات‌ شيخ‌الاسلام‌ احمد جام‌ منتشر گرديد. البته‌ در ميدان‌ اعجازعلمي‌ قرآن‌ كريم‌، صدها كتاب‌ به‌ زبانهاي‌ مختلف‌ منتشر گرديده‌ است‌.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره