تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿سوره غافر﴾
مکی است و داراي 85 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره به سبب آنكه آيه: (غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ ... ) در آغازين آيات آن قرار دارد، «غافر» ناميده شد. «غافر» از اوصاف والا و اسماي حسناي خداوند جلّ جلاله است. همچنين اين سوره بهسبب آنكه مشتمل بر داستان مؤمن آل فرعون است، «مؤمن» نيز ناميده ميشود.
اين اولين سوره از سورههاي هفتگانه پياپياي است كه با «حم» آغاز ميشوند.
سيوطي از ابنعباس و جابربن زيد رضيالله عنهما درباره ترتيب اين سورهها روايت كرده است: سورههاي «حواميم» به همين ترتيبي كه در مصحف دارند، بهدنبال سوره «زمر» پشت سر هم نازل شدهاند. يعني: نخست سوره «مؤمن» نازل شد، سپس سوره «سجده»، بعد از آن سوره «شوري» و همينطور به ترتيب سورههاي: «زخرف»، «دخان»، «جاثيه» و «احقاف» و در ميان آنها هيچ سوره ديگري نازل نگرديد.
فضيلت آن: در فضيلت اين هفت سوره ـ يعني حواميم ـ رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم در حديث شريف ذيل فرمودند: «لكل شيء ثمرة وإن ثمرة القرآن ذوات حم، هن روضات حسنات مخصبات متجاورات، فمن أحب أن يرتع في رياض الجنة فليقرأ الحواميم: براي هر چيز ثمرهاي است و ثمره قرآن همانا سورههاي داراي حم است. اين سورهها بوستانهاي زيباي خرم، سرسبز و پر محصولي هستند كه پهلوبهپهلوي هم قرار دارند پس كسي كه ميخواهد در بوستانهاي بهشت بخرامد، بايد حواميم را بخواند». همچنين در حديث شريف راجع به فضيلت سوره «حم المؤمن» آمده است: «هر كس آيه الكرسي و اول حم المؤمن را (در اول روز) بخواند، در آن روز از هرگونه بدياي محفوظ و در امان ميماند». همينطور درباره فضيلت خواندن اين دو سوره در شب، نيز حديثي نقل شده است.
موضوع اين سوره، پرداختن به قضيه ايمان و كفر است و جو سوره گويي جو معركهاي است ميان حق و باطل و ايمان و طغيان.
حم (1)
خوانده ميشود: «حاء، م» به سكون ميم آخر يا به فتح آن. اين دو حرف از حروف مقطعهاي است كه در آغاز بعضي از سورهها آمده است و سخن درباره آنها در اول سوره «بقره» گذشت.
تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (2)
«فروفرستادن اين كتاب از جانب الله عزيز عليم است» يعني: قرآن بهحق و راستي از نزد خداوند جلّ جلاله غالب و دانا فروفرستاده شده و كذب و افترايي در حق وي نيست. عزيز: يعني حق تعالي غالب، قاهر و برتر از آن است كه كسي بر وي دروغي بربندد. عليم: بسيار داناست به خلقش و به آنچه كه ميگويند و ميكنند.
غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3)
«آمرزنده گناه و توبه پذير و سختكيفر است» يعني: حق تعالي آمرزنده گناه دوستانش و پذيرنده توبه آنهاست و براي دشمنانش سختكيفر است. اين دو وصف توبهپذير سختكيفر، در مواضع متعددي از قرآن در كنار هم آمده است تا بنده را در ميان خوف و رجاء قراردهد «صاحب توانگري است» ذيالطول: يعني: حق تعالي بر بندگانش صاحب انعام و فضل و بخشايش و توانگري است؛ با بخشيدن چيزهايي به آنان كه در واقع حقشان نبوده است بلكه خداوند جلّ جلاله آنها را بهمحض احسان خويش به ايشان عنايت كرده است «خدايي جز او نيست، بازگشت بهسوي اوست» در روز آخرت، نه بهسوي غير وي پس فرمانبردار و نافرمان ـ هر دو را ـ در برابر اعمالشان جزا ميدهد.
ابنابيحاتم و حافظ ابونعيم از يزيدبناصم رضی الله عنه روايت كردهاند كه فرمود: مردي دلير، شجاع و نيرومند از اهالي شام هميشه به ديدار عمربنخطاب رضی الله عنه ميآمد. عمر رضی الله عنه مدتي او را نديد. پس روزي از اصحاب رضی الله عنهم پرسيد: فلان بن فلان چه شد؟ او كجاست كه نميبينمش؟ گفتند: اي اميرالمؤمنين! آخر او گرفتار ميگساري شده است. عمر رضی الله عنه كاتبش را فراخواند و به او گفت؛ بنويس: از عمربن خطاب بهسوي فلانبنفلان، سلام بر تو! من نزد تو خدايي را ستايش ميگويم كه معبودي جز او نيست. «آمرزنده گناه است و پذيرنده توبه، سختكيفر است و صاحب توانگري، خدايي جز او نيست، بازگشت بهسوي اوست». سپس به اصحاب رضی الله عنهم گفت: به بارگاه خداوند جلّ جلاله در حق برادرتان دعاكنيد كه با قلب خويش بهسوي او رو آورد و خداوند جلّ جلاله بر او توبهپذير گردد. پسچون پيك عمر رضی الله عنه نامهاش را به وي رساند، او شروع به خواندن آن نمود وپياپي تكرارش ميكرد و بويژه اين آيه را: (غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ... ). و با خود چنين زمزمه مينمود: آري! خداوند جلّ جلاله مرا از كيفر خويش بيم داده و وعده كرده كه بر من بيامرزد! و پيوسته اين سخن را با خود تكرار ميكرد آنگاه گريست و از شرابنوشي كاملا دست برداشت و خالصانه توبه كرد. پس چون خبر توبهاش به عمر رضی الله عنه رسيد، فرمود: وقتي ديديد كه برادري از برادران شما لغزيده است، اينچنين عمل كنيد؛ او را در راه حق استوار و پايدار گردانيد و از خداي سبحان بخواهيد كه بر او توبهپذير گردد. هان! مبادا بر زيان وي معاون شيطان باشيد» يعني: مبادا به جاي تلاش در جهت اصلاح وي، او را بهباد دشنام و سرزنش بگيريد تا بر سر سماجت آيد و بر گناه خود پاي فشارد.
مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ (4)
«جز آنهايي كه كفر ورزيدند كسي در آيات خدا مجادله نميكند» يعني: جز كساني از مشركان مكه و امثالشان كه كافر شدهاند، كسي ديگر در دفع آيات الهي وتكذيب آن ستيزه نميكند. مراد: مجادله به ناروا و قصد دفع كردن حق است و همين نوع از مجادله است كه در اين حديث شريف به آن اشاره شده است: «لا تماروا في القرآن فإن المراء فيه كفر: در قرآن مجادله نكنيد زيرا جدال در قرآن (يعنيخصومت به ناروا در انكار و تكذيب آن) كفر است». همچنين در حديث شريف آمده است: «هر كس باطلي را ياري دهد تا حقي را بهوسيله آن دفع كند، درحقيقت ذمه خدا و ذمه رسولش از وي بيزار شده است». اما جدال براي روشن كردن حقيقت، رفع ابهام و التباس از قرآن و بازگردانيدن منكران و شكاكان به راه راست، از بزرگترين اعمالي است كه تقربجويان به خداي عزوجل با آن تقرب ميجويند چنانكه خداوند متعال فرموده است: (وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ) : (و با اهل كتاب جز به شيوهاي كه نيكوتر است مجادله نكنيد) «عنكبوت/46».
«پس گشتوگذارشان در شهرها تو را نفريبد» خداي عزوجل رسول گرامي خويش صلّی الله علیه و آله و سلّم را نهي ميكند از اينكه به چيزي از بهرهمنديهاي دنيوي كفار فريفتهشود؛ بهرهمنديهايي چون تجارت در كشورها و بهدست آوردن سودهاي كلان از بابت آن، كسب پيروزيهاي سياسي و نظامي و... زيرا اينان پس از اندك مدتي مورد مؤاخذه و محاسبه قرار ميگيرند و اگر هم مهلت يابند، يقينا مهمل و فراموششده رها نميشوند.
ابنابيحاتم در بيان سبب نزول از ابيمالك روايت كرده است كه فرمود: اين آيه درباره حارثبنقيس سهمي نازل شد.
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ (5)
سپس حق تعالي نمونههاي عينياي از تكذيب امتهاي پيشين و فرجام ناميمونشان را يادآورشده و ميفرمايد: «پيش از اينان، قوم نوح و بعد از آنها گروههاي ديگري» نيز ؛ مانند عاد و ثمود «تكذيب پيشه كردند» و عليه پيامبرانشان به گروهبندي و جبههگيري دست زدند «و هر امتي قصد پيامبرشان را كردند تا او را بگيرند» يعني: هر امتي از امتهاي تكذيبكننده، قصد پيامبرشان را كردند تا بر وي دست يافته و او را زنداني كنند و شكنجه نمايند و هر چه ميخواهند با او بكنند «و به باطل جدال كردند تا حق را با آن ابطال كنند» يعني: با پيامبرشان به سخنان بيهوده وباطل و با دستاويزهاي بياساس و مقولات درهموبرهم، ستيزه و مجادله كردند تا بهوسيله آن، حق را خرد ساخته و آن را از صحنه بيرون نمايند و ايمان را ابطال كنند «پس آنان را» يعني: آن ستيزهگران به باطل را «فروگرفتم، بنگر كه كيفر من چگونه بود؟» يعني: بنگر در عذابي كه آنها را بهوسيله آن مجازات كردم، كه آن عذاب چهقدر دردناك و سخت بوده است؟.
وَكَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (6)
«و بدينسان، فرمان پروردگارت بر كافران ثابت شد» يعني: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! چنانكه حكم عذاب بر امتهاي تكذيبكننده پيامبران پيشين علیهم السلام تحقق يافت و ثابت شد، بههمينگونه، حكم عذاب بر كساني كه به تو كفر ورزيده و به ناحق و ناروا و با تكيه بر باطل با تو مجادله كردند و عليه تو همدست شده و دست بهگروهبندي و تحزب زدند، نيز ثابت و لازم شده است؛ «كه آنان اهل دوزخند» يعني: حكم صادره درباره آنها اين است كه: آنها سزاوار دوزخاند.
الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ (7)
«كساني كه عرش الهي را حمل ميكنند و كساني كه گرداگرد آنند، همراه با ستايش پروردگار خويش تسبيح ميگويند و به او ايمان دارند و براي مؤمنان آمرزش ميخواهند» يعني: فرشتگان حامل عرش ـ كه فرشتگان كروبي ميباشند ـ و ايشان بلندترين طبقات فرشتگان و اولين آنها در پيدايشاند همچنين فرشتگاني كه بر گرداگرد عرش قرار دارند، اينان خداوند جلّ جلاله را همراه با حمد و سپاس وي در برابر نعمتهايش، تسبيح گفته او را تنزيه ميكنند و به او ايمان دارند، يعني: وحدانيت او را با بصيرتهايشان تصديق كرده و براي بندگان مؤمنش آمرزش ميخواهند وميگويند: «پروردگارا! رحمت و علم تو بر همه چيز احاطه دارد» يعني: رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته است «پس كساني را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كردهاند» يعني: كساني را كه با توبه، از گناهان روي برتافته و راه تو ـ يعني دين اسلام ـ را پيروي كردهاند «بيامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگاه دار» چنانكه در حديث شريف آمده است: «چون مسلمان در حق برادرش غائبانه دعا كند، فرشته ميگويد: آمين! و براي تو هم مانند آن باد».
البته ما به حمل عرش الهي بهوسيله فرشتگان ايمان داريم اما كيفيت اين حمل و تعداد فرشتگان را به علم خداي عزوجل وا ميگذاريم. بايد دانست كه «عرش» مركز تدبير عالم بوده و حقيقتي است كه خداي عزوجل خود به آن داناتر ميباشد.
رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (8)
همچنين فرشتگان حامل عرش الهي، در حق مؤمنان چنين دعا ميكنند: «پروردگارا! و آنان را در بهشتهاي عدن كه آن را به ايشان وعده دادهاي، وارد كن» بهشتهاي عدن: يعني بهشتهايي كه اقامت در آنها دائمي است «و نيز هر كس از پدران و همسران و فرزندانشان را كه به صلاح آمدهاند وارد كن» يعني: همراه با ايشان كساني از اين گروه ذكر شده را كه صالح هستند، براي تكميل نعمت خويش بر ايشان و كامل كردن شادماني و سرورشان، به بهشت وارد كن «زيرا تو بيگمان غالب و حكيمي». سعيدبن جبير رضی الله عنه ميگويد: «مؤمن چون به بهشت وارد شود، ميپرسد كه پدر و پسر و برادرم كجايند؟ به وي گفته ميشود: آنها در عمل خود به پايه و اندازه تو نرسيدهاند. ولي او ميگويد: من هم براي خود عمل كردهام و هم براي ايشان. در آن هنگام است كه آنها در درجه به وي ملحق ساخته ميشوند». سپس سعيدبن جبير رضی الله عنه اين آيه را تلاوت كرد.
وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (9)
فرشتگان حامل عرش در دعاي خود در حق مؤمنان ميافزايند: «و آنان را از بديها نگاه دار» يعني: در برابر گناهان و اعمال بدي كه در دنيا مرتكب شدهاند، آنها را مؤاخذه و مجازات نكن و اعمال بدشان را بر ايشان بيامرز و ايشان را از عذاب ناگوار نگاهدار «و هر كه را در چنين روزي» يعني: در روز قيامت «از بديها در امان بداري، بهراستي كه بر وي رحم كردهاي» و او را از عذاب خويش نجات داده و به بهشت خويش درآوردهاي «و اين همان رستگاري بزرگ است» كه رستگارياي بزرگتر از آن نيست. سليمبنعيسي ميگويد: «بندگان مؤمن چهقدر نزد خداوند جلّ جلاله گرامياند! آنها بر بالين خويش خوابيدهاند اما فرشتگان براي آنها آمرزش ميخواهند». مطرفبنعبدالله ميگويد: «خيرخواهترين بندگان خدا جلّ جلاله براي مؤمنان، فرشتگان هستند»، سپس اين آيه را تلاوت كرد و افزود: «اما بدخواهترين و خائنترين بندگان براي مؤمنان، شياطيناند».
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ (10)
«كساني كه كافر بودهاند» در روز قيامت ـ هنگامي كه به دوزخ وارد شوند «مورد ندا قرار ميگيرند كه: قطعا دشمني الله از دشمني شما نسبت به همديگر سختتر است» يعني: هر انساني از اهل دوزخ ـ در هنگام مشاهده عذاب آن ـ خطاب بهخودش ميگويد: «نفرين و نفرت بر تو اي نفس!». در اين هنگام، فرشتگان بهآنها ميگويند: قطعا نفرت و دشمني خداوند جلّ جلاله از شما در دنيا: «آنگاه كه بهسوي ايمان دعوت ميشديد و انكار ميورزيديد» بزرگتر از اين نفرت و دشمني و بغض شما بر خود شما در اين حالي است كه عذاب را مشاهده ميكنيد.
قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ (11)
«ميگويند: پروردگارا! ما را دوبار ميراندي و دوبار زنده كردي» مراد از دوبار ميراندن اين است كه: آنان بار اول نطفههايي بيجان در پشت پدرانشان بودند، سپس بعد از آنكه در دنيا زنده شدند، خداوند جلّ جلاله براي بار دوم آنها را ميراند ومراد از دوبار زنده كردن: حيات اولي آنها در دنيا، سپس زندگي مجددشان درآخرت به هنگام رستاخيز است. «به گناهانمان» كه پيشتر در دنيا انجام داده بوديم؛ مانند تكذيب پيامبران علیهم السلام ، شركآوردن به تو و ترك توحيد و يكتاپرستي «اعتراف كرديم» ولي آنها اين اعتراف را در جايي ميكنند كه اعتراف در آن هيچ سودي به حالشان ندارد و در جايي پشيمان و نادم ميشوند كه پشيماني هيچ به كارشان نميآيد. آنگاه ميپرسند: «پس آيا راه بيرون شدني هست؟» يعني: آيا براي ما راهي ـ از هرگونه كه باشد، چه كند و چه سريع ـ ميسر هست تا به ما امكان دهد كه از دوزخ بيرون آمده و به دنيا بازگرديم؟.
خداوند جلّ جلاله در پاسخشان ميفرمايد:
ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ (12)
«اين از آن روي براي شماست» يعني: اين عذابي كه در آن قرار داريد، بهسبب آن است «كه چون» در دنيا «خدا به تنهايي خوانده ميشد، كفر ميورزيديد» به او و توحيد و يگانهپرستي را فرو ميگذاشتيد «و چون به او شرك آورده ميشد» از ديگران؛ اعم از بتان يا غير آنها «آن را باور ميكرديد» و دعوت بهسوي شرك را اجابت ميگفتيد «پس فرمان از آن خداست» بهتنهايي و يگانگي، نه از غير وي و هموست كه بر شما به جاودانگي در دوزخ و عدم بيرون آمدن از آن حكم كرده است «او بلندقدر» و برتر از آن است كه برايش در ذات و صفاتش همانندي باشد «بزرگ است» يعني: بزرگتر از آن است كه برايش همتا، يا همسر، يا فرزند، يا شريكي باشد.
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آيَاتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ رِزْقاً وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ (13)
«اوست كسيكه آياتش را» يعني: دلايل توحيد و نشانههاي قدرت خود را «به شما مينماياند» در كائنات آفاقي و انفسي خود «و براي شما از آسمان روزياي فروميفرستد» يعني: باران را فرو ميفرستد زيرا باران سبب همه ارزاق است. خداي سبحان در اين آيه، نماياندن آيات و فرودآوردن ارزاق را با هم جمع كرد زيرا قوام اديان با آشكار كردن آيات و قوام ابدان با فروفرستادن ارزاق است «و جز آنكس كه انابتكننده است، كسي ديگر پند نميگيرد» يعني: با اين آيات روشن، فقط كسي پندپذير ميشود و به خود ميآيد كه با بهرهگيري از انديشيدن در آيات خداوند جلّ جلاله به طاعت وي باز گردد.
فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (14)
«پس الله را درحالي بخوانيد كه دين را براي او خالص ساختهايد» يعني: او را درحالي بخوانيد كه عبادت براي وي را كه شما را بدان فرمان داده است، از شرك پاك و پيراسته ساخته باشيد «هرچند» اين اخلاص و پاكيزهمنشيتان در عبادت «كافران را ناخوش افتد» پس به ناخوشي آنها التفاتي نكنيد و آنها را وا گذاريد تا در غيظ و خشمشان بميرند و با درد و دريغشان بههلاكت رسند.
در حديث شريف به روايت عبدالله بنزبير رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم به دنبال نمازهاي فرض اين ذكر را ميخواندند: «لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد وهو علي كل شيء قدير، لا حول ولا قوة إلا بالله، لا إله إلا الله ولا نعبد إلا إياه، له النعمة وله الفضل وله الثناء الحسن، لا إله إلا الله مخلصين له الدين، ولو كره الكافرون». همچنين در حديث شريف به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «به بارگاه خداي تبارك و تعالي در حالي دعا كنيد كه به اجابت دعاي خويش يقين داشته باشيد و بدانيد كه خداوند جلّ جلاله دعا را از دل غافل و سرگرم هوس، اجابت نميكند».
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ (15)
«اوست رفيع الدرجات» يعني: اوست داراي درجات و اوصاف رفيع و والا كه به شما دلايل توحيد و آيات عظمت خويش را نمايانده است و او از مشابهت مخلوقات منزه است. يا معني اين است: اوست كه درجات بندگانش را در دنيا، يا در بهشت برتر ميگرداند «صاحب عرش است» و مالك و آفريننده و متصرف در آن؛ و اين خود مقتضي رفعت شأن و بزرگي سلطه و فرمانروايي اوست «روح را» يعني: وحي را «از امر خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد ميافگند» و ايشان انبيا علیهم السلام هستند كه خداوند جلّ جلاله از ميان بندگان برگزيدهاش به رسالت انتخابشان كرده است. وحي را «روح» ناميد زيرا مردم با آن از مرگ كفر زنده ميشوند چنانكه بدنها با ارواح زنده ميشوند. يا مراد از روح، جبرئيل علیه السلام است. «منامره: از امر خويش» يعني از شريعتهاي خويش كه آنها را بهسوي پيامبرانش وحي كرده است تا آن شريعتها را سرمشق خويش ساخته و در زندگي خود بهموجب آنها عمل كنند «تا از روز ملاقات بيم دهد» يعني: تا خداوند جلّ جلاله با فرستادن آن پيامبر، مردم را از عذاب روزي بيم دهد كه اهالي آسمانها و زمين و اولين و آخرين، همه در آن روز با هم ديدار ميكنند.
يَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (16)
«آن روز كه آنان ظاهر گردند» يعني: آن روز كه مردم از قبرهايشان در فضاي باز و صحراي مسطح و همواري كه هيچ چيز در آن پوشيده نيست و هيچ چيز ـ مثل كوه، پشته يا ساختماني ـ آنها را از ديدگان نميپوشاند، بيرون ميآيند «چيزي از آنها بر خدا پوشيده نميماند» از اعمالي كه در دنيا كردهاند و از آنچه كه سينههايشان پنهان ميدارد، يا آشكار ميسازد «امروز فرمانروايي از آن كيست؟» يعني: چون همه كساني كه در آسمانها و زميناند، احضار شوند و جمع گردند، خداوند متعالميپرسد: (لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ) : (امروز فرمانروايي از آنِ كيست؟). پس هيچ كس پاسخ وي را نميدهد آنگاه خداوند جلّ جلاله خود پاسخ داده و ميفرمايد: «از آن خداوند يگانه قهار است» كه همه خلق را با مرگ مقهور ساخته است. حسن ميگويد: «سؤالكننده حق تعالي و جواب دهنده هم خود اوست و آنگاه كه كسي پاسخش را نميدهد، خود پاسخ خويش را ميدهد».
الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (17)
«امروز هر كس بر وفق آنچه انجام داده است» از خير و شر «كيفر مييابد. امروز هيچ ستمي نيست» بر احدي از آنان ؛ با كاستن از ثواب يا افزودن در عذاب وي «بيگمان خدا زود شمار است» و بسيار سريع حساب ميكند زيرا او در امر حساب به تفكر نياز ندارد چنانكه ديگران در هنگام حساب كردن، نياز به تفكر دارند، بدان جهت كه علم الهي به همهچيز محيط و فراگير است و هموزن ذرهاي از او پنهان نميماند. در حديث شريف آمده است: «حق تعالي در مدتزماني بهاندازه نصف روز از روزهاي دنيا، تمام خلق را محاسبه ميكند».
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ (18)
«و آنها را از روز آزفه» يعني: از روز قيامت «بيم ده» روز قيامت را بهسبب نزديكياش «آزفه» ناميد. و چون كوچ كاروان نزديك شود، گفته ميشود: «ازف الرحيل». «آنگاه كه دلها به گلوگاهها ميرسد» گويي از شدت بيم و هراس، دلها از جاهاي خود بركنده شده و به حنجرهها ميرسند «پر شده از غم» محزون وپرغصه و ساكت «براي ستمگران هيچ دوستي» يعني: هيچ نزديك و خويشاوندي «نيست» كه به آنان سودي برساند «و نه شفاعتگري كه سخن او» در امر شفاعت برايشان «پذيرفته شود».
يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ (19)
«خدا خيانت چشمها را ميداند» خيانت چشمها: عبارت از نگاه دزدانه بهسوي چيزي است كه نگاه كردن بهسوي آن حلال نيست. قتاده گفته است: «خيانتچشمها، چشمچراني در چيزي است كه خداي عزوجل آن را دوست ندارد». ابنعباس رضی الله عنه در تفسير آن گفته است: «مراد از آن: مردي است كه بر اهل يك خانواده وارد ميشود و در ميانشان زني زيبا است، يا از برابر آن خانه ميگذرد و در ميانشان زني زيبا است پس چون غافل ميشوند، نگاهي دزدانه بهسوي آن زن ميافگند اما وقتي كه متوجه شوند، چشمش را از آن فرو ميبندد و باز چون غافل شوند، به او چشم ميدوزد و چون متوجه شوند، چشم فروميپوشد در حاليكه خداي عزوجل از قلب وي آگاه است و ميداند كه او حتي دوست دارد كه كاش بر فرج آن زن بالا ميرفت». «و» ميداند «آنچه سينهها» و اندرونها «نهان ميدارند» از معاصي و نافرمانيهاي وي و از امانت و خيانت.
وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (20)
«و خدا به حق» و عدل «حكم ميكند» پس هر كس را به آنچه كه سزاوار وي از خير يا شر است، جزا ميدهد «و كساني را كه كافران در برابر او ميپرستند» يعني: بتان و معبوداني كه مشركان ـ جز خداي سبحان ـ دستهاي خود را بهسوي آنها به دعا بالا ميكنند «به چيزي حكم نميكنند» زيرا آنها نه چيزي ميدانند و نه بر كاري قادرند «در حقيقت، خداست كه خود شنواست» سخنانشان را و «بيناست» به افعالشان.
أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ (21)
اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «آيا» اين دروغانگاران رسالتت «در زمين سير نكردهاند تا ببينند فرجام كساني كه پيش از آنها زيستهاند چگونه بوده است؟» و در نتيجه، از ديگران عبرت بگيرند؟ زيرا «آنها» يعني: كساني از كفار كه درگذشتهاند؛ «از اينان در روي زمين پرتوانتر بودهاند» يعني: از اين كافران حاضر، در توان بدني و مادي نيرومندتر و استوارتر بودهاند «و آثار زيادتري از خود باقي گذاشتند» با آنچه كه در روي زمين از دژها و قصرها آباد كرده بودند، كه نشانههايشان تا ديرزماني در روي زمين باقي بود و بعضا هنوز هم باقي است... و هر كس سد چين، اهرامهاي مصر، ستونهاي تدمر و بعلبك را از نزديك ببيند، به برتري مدنيت پيشينيان اعتراف ميكند. اين معني در صورتي است كه خطاب براي همه بشريت عام باشد اما اگر خطاب مخصوص مردم مكه باشد پس قضيه روشنتر از آن است كه مثال و نمونهاي براي آن ارائه شود. «با اين همه» يعني: با وجود آن همه نيرو و شكوه «خدا آنان را به كيفر گناهانشان گرفتار كرد و آنها را در برابر خداوند هيچ پناهدهندهاي نبود» يعني: برايشان مدافعي نبود كه عذاب را از آنان دفع كند.
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ (22)
«اين» كيفر الهي «از آن روي بود كه پيامبرانشان بينات» يعني: حجتهاي روشن «برايشان ميآوردند ولي آنها كافر شدند» به آنچه كه پيامبران علیهم السلام به آنان آوردند «پس خدا آنان را گرفتار كرد، بيگمان او نيرومند» است؛ پس هر چه بخواهد انجام ميدهد و هيچچيز او را عاجز نميتواند كرد «سختكيفر است» براي كساني كه او را عصيان كرده و بهسويش به توبه بازنميگردند.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ (23)
«و به يقين موسي را با آيات خود» مراد از اين آيات، معجزات نهگانهاي است كه ذكر آنها در چندين جا از قرآن گذشت «و حجتي آشكار» و روشن «فرستاديم» پس معجزه و حجت قولي، هر دو براي موسی علیه السلام فراهم شد.
إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ (24)
فرستاديم او را «بهسوي فرعون» شاه مصر «و هامان» وزير فرعون «و قارون» ثروتمندترين فرد زمانش «اما آنان گفتند:» بيترديد موسی علیه السلام «جادوگري دروغگوست» در آنچه كه با خود بههمراه آورده است. خداوند جلّ جلاله مخصوصا از اين سه تن ياد كرد زيرا آنها رؤسا و رهبران كساني بودند كه موسی علیه السلام را تكذيب ميكردند.
البته در اين داستان، دلجويي و تسليتي براي رسول ما در مواجهه ايشان با تكذيبكنندگان قوم خويش است.
فَلَمَّا جَاءهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ (25)
«پس وقتي حق را» يعني: وقتي موسی علیه السلام معجزات آشكار و برهانهاي واضح را «از جانب ما براي آنان آورد، گفتند: پسران كساني را كه با او ايمان آوردهاند بكشيد و زنانشان را زنده بگذاريد» چون خداوند جلّ جلاله موسی علیه السلام را به رسالت برانگيخت، فرعون كشتار بنياسرائيل را مجددا از سر گرفت و به قتل پسران و زنده گذاشتن دخترانشان دستور داد؛ زيرا به دختران و زنان براي اغراض و اهداف سوء خويش ـ از قبيل گماشتن آنها به خدمتكاري ـ چشم داشت و هر دو امر، بلاي آشكاري بود «و نيرنگ كافران جز در تباهي نيست» يعني: اين نيرنگها به پيامبران الهي علیهم السلام هيچ زياني نميرساند.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ (26)
«و فرعون گفت» به كسانش: «مرا بگذاريد تا موسي را بكشم» و كارش را يكسره كنم «و او پروردگارش را بخواند» يعني: اگر ميتواند، كسي را كه ميپندارد او وي را بهسوي ما فرستاده، به ياري خويش فراخواند تا او را از كشتن برهاند! بدانيد كه او در حقيقت پروردگاري ندارد بلكه من پروردگار برتر شما هستم «من ميترسم آيين شما را» يعني: ديني را كه شما بر آن ـ از پرستش غير الله جلّ جلاله ـ قرار داريد «تغيير دهد» و آنها را به دين خويش كه همانا پرستش خداي يگانه است، درآورد «يا در اين سرزمين، فساد پديد آورد» يعني: اگر نتواند دين شما را تغيير دهد، حداقل در ميان مردم فتنه و اختلاف بيفگند.
وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ (27)
«و موسي گفت» چون اين سخنان فرعون به وي رسيد «من از شر هر متكبري كه به روز حساب ايمان ندارد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه بردهام» موسی علیه السلام از شر هر فرد برتري طلب و خودبزرگبيني كه خويشتن را از ايمان آوردن بهخداي عزوجل بزرگتر ديده و به بعث و حشرونشر مؤمن نيست، به خداي عزوجل پناه برد زيرا هرگاه دو خصلت تكبر و تكذيب به معاد در كسي يكجا شد، قطعا اسباب سنگدلي و بيپروايي در او به تمام و كمال رسيده است. شكي نيست كه فرعون، نماد كامل چنين انساني بود.
در حديث شريف به روايت ابوموسي رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم چون از قومي ميهراسيدند، ميگفتند: «اللهم إنا نعوذ بك من شرورهم، و ندرأ بك في نحورهم: بارخدايا! ما به تو از شرارتهاي آنان پناه برده و بهوسيله تو، گردنهايشان را از خود دفع ميكنيم».
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقاً يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ (28)
«و مردي مؤمن از آل فرعون كه ايمان خود را نهان ميداشت گفت» حسن ميگويد: «آن مرد از قبطيان و پسرعموي فرعون بود كه ايمانش را نهان ميداشت و آن را ـ قبل از اين روز ـ آشكار نساخته بود و سبب آشكار كردن ايمانش در اين روز، اين بود كه چون فرعون گفت: (مرا بگذاريد تا موسي را بكشم)، آن مرد مؤمن را خشمي براي خداوند متعال فراگرفت و گفت: «آيا مردي را ميكشيد كه ميگويد: پروردگار من الله است و مسلما براي شما از سوي پروردگارتان معجزاتي هم آورده است؟» يعني: حال آنكه او براي شما معجزات آشكاري كه بر نبوت و صحت رسالت وي دلالتهاي روشني دارند، نيز آورده است؟. در حديث شريف آمده است: «بهترين جهاد، گفتن سخني حقي است در نزد سلطانی ستمگر». ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «از خانواده فرعون، جز همين مرد و نيز زن فرعون، كس ديگري ايمان نياوردند».
سپس آن مرد مؤمن در دفاع از موسي علیه السلام ، با آنان قدري نرمتر برخورد كرد و گفت: «و اگر بر فرض دروغگو باشد، دروغش به زيان خود اوست و اگر راستگو باشد، البته برخي از آنچه به شما وعده ميدهد به شما خواهد رسيد» اين سخن آن شخص مؤمن، ناشي از شك وي در صحت رسالت موسی علیه السلام نبود زيرا او ـ چنانكه خداوند جلّ جلاله از وي توصيف كرده است ـ به راستي مؤمن بود. معناي: (يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ) اين است: اگر تمام چيزهايي كه موسی علیه السلام به شما وعده ميدهد، به شما نرسد، حداقل بعضي از آنها به شما ميرسد و در همان بعض هم هلاكت شما حتمي است «چرا كه خدا كسي را كه افراطكار دروغزن باشد، هدايت نميكند» اين ادامه سخن آن مرد مؤمن است. يعني: اگر موسی علیه السلام گزافكار و دروغزن باشد، هرگز خداوند جلّ جلاله او را بهسوي حجتهاي روشن خود راهنمايي نميكند و نه او را به معجزات خود مؤيد ميگرداند و اگر بر خداوند جلّ جلاله دروغ بسته باشد، قطعا حق تعالي او را خوار ساخته و هلاك ميگرداند پس شما نيازي به اين نداريد كه او را بكشيد. اين سومين احتجاجي است كه آن شخص مؤمن در اعتراض به طرح موضوع قتل موسی علیه السلام كرد و در اين اعتراض نيز نوعي مجامله و نرمش براي واداشتن آنها به تسليم است.
يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ (29)
سپس آن مرد مؤمن آنها را بهياد نعمتها انداخت تا خداي عزوجل را شكر گزارده و در كفر خويش پافشاري و درازدستي نكنند: «اي قوم من! امروز فرمانروايي از آن شماست و در اين سرزمين مسلطيد» چيره بودن بر سرزمين، عبارت از غلبه بر مردم و برتري بر آنهاست. مراد از سرزمين، سرزمين مصر است «پس چهكسي ما را از عذاب الله ـ اگر بر سر ما بيايد ـ حمايت خواهد كرد؟» يعني: لشكرهايمان قادر نيستند تا چيزي از عذاب الهي را از ما باز دارند.
و چون فرعون نصيحت و خيرانديشي راستين آن مرد مؤمن را شنيد، حيله و نيرنگي ديگر در پيش افگند تا قومش را به وسيله آن در اين توهم بيندازد كه او در خيرخواهي و دلسوزي به آنان سخت استوار و ثابتقدم بوده و آنها را به راهي نميبرد كه جلبكننده منفعت و دفعكننده زياني از آنها نباشد، بدين جهت: «فرعون گفت: جز آنچه كه خود درمييابم، به شما نمينمايانم» يعني: جز آنچه را كه براي خود مصلحت بدانم، به شما مشورت نميدهم و جز آنچه را كه در حق خود تجويز كنم، براي شما تجويز نميكنم و من همانگونه كه در حق خود مصلحتانديش هستم، براي شما نيز مصلحتانديش ميباشم «و شما را جز به راه راست راهبر نيستم» يعني: شما را با اين رأي، جز به راه صواب هدايت نميكنم، راهيكه اگر از آن پيروي كنيد، هرگز گمراه نميشويد و آن عبارت از: رأي من بركشتن موسی علیه السلام است.
ابونعيم در كتاب «فضايل صحابه» و بزار از عليبنابيطالب رضی الله عنه روايتكردهاند كه فرمود: «اي مردم! به من خبر دهيد كه شجاعترين كس از مردمان كيست؟ مردم گفتند: تو خود شجاعترين آنان هستي. فرمود: اين درست است كه من با كسي مبارزه نكردهام، جز اينكه دادم را از وي گرفتهام ولي به من خبر دهيد كه شجاعترين مردم كيست؟ گفتند: بعد از تو ديگر نميدانيم چه كسي است! فرمود: شجاعترين مردم ابوبكر صديق رضی الله عنه است. آنگاه براي اثبات ادعاي خود به سخنش چنين ادامه داد: رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم را درحالي ديدم كه قريش ايشان را در چنگال خود گرفته بودند، اين يكي ايشان را زير مشت و لگدش گرفته بود و آن يكي بر ايشان تلنگر ميزد و در همين حال كه ايشان را زير لتوكوب خويش گرفته بودند، تشرزنان ميگفتند: اين تو هستي كه همه خدايان را يك خدا قرار دادهاي؟ علي رضی الله عنه فرمود: سوگند به خداي عزوجل كه هيچيك از ما ـ جز ابوبكر ـ به آن صحنه نزديك نشد پس ابوبكر در دفاع از پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اين يكي را ميزد، آنيكي را به تلنگر ميراند و اين يكي را دور ميكرد. خلاصه در آن حاليكه مشركان عرصه را بر پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سخت گرفته بودند و جان ايشان در خطر بود، ابوبكر از ايشان جانانه دفاع ميكرد و در همان حال بر سر مشركان فرياد ميكشيد: اي واي بر شما! آيا مردي را بهخاطر اينكه ميگويد: پروردگار من الله جلّ جلاله است، ميكشيد؟. سپس علي رضی الله عنه گليمي را كه بر تنش بود، از تنش كشيد و بهسختي گريست تا بدانجا كه محاسنش تماما خيس شد. آنگاه فرمود: شما را به جد سوگند ميدهم: آيا مؤمن آل فرعون بهتر است يا ابوبكر؟ مردم سكوت كردند. فرمود: آيا پاسخ نميدهيد؟ من خود پاسخ ميدهم: به خدا سوگند كه يك ساعت از حيات ابوبكر (در تلاش وي براي خدا جلّ جلاله) بهتر از مانند مؤمن آل فرعون است زيرا مؤمن آل فرعون مردي بود كه ايمانش را پنهان ميداشت در حاليكه ابوبكر مردي بود كه ايمان خويش را اعلان ميكرد».
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ (30)
«و كسي كه ايمان آورده بود، گفت» در ادامه دفاعش از موسی علیه السلام «اي قوم من! من بر شما از روزي مانند روز احزاب بيمناكم» يعني: من بر شما از روزي مانند روز عذاب امتهاي گذشته كه عليه انبيايشان دست به گروهبندي و تحزب زدند، بيمناكم.
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِّلْعِبَادِ (31)
از سرنوشتي بر شما بيمناكم: «مانند حالوروز قوم نوح و عاد و ثمود و كساني كه پس از آنها آمدند» يعني: بر شما از مانند حالشان در عذاب، يا از مانند عادت و شيوه آنان در پايداري بر تكذيب حق، بيمناكم «وگرنه خدا بر بندگان ستم نميخواهد» يعني: آنها را بيگناه عذاب نميكند پس هلاك كردن آن امتها، عدل تمام بوده است، چرا كه آنان به سبب اعمالشان، شايسته اين عذاب بودهاند.
وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ (32)
«و اي قوم من! من بر شما از روزي كه مردم يكديگر را ندا درميدهند، بيمناكم» يعني: از روزي كه برخي از مردم برخي ديگر را ندا داده و همديگر را به فريادرسي ميخوانند و استغاثه ميكنند. يا از روزي كه اهل دوزخ، اهل بهشت را و اهلبهشت اهل دوزخ را ندا ميكنند چنانكه در سوره «اعراف» آمده است.
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (33)
«روزي كه پشت كنان باز ميگرديد» از موقف محشر بهسوي دوزخ، يا از دوزخ گريزان باز ميگرديد. در آن روز: «براي شما در برابر خدا هيچ حمايتگري نيست» كه شما را از عذاب وي پناه دهد و بازدارد «و هركه را خدا گمراه كند، او را راهبري نيست» بهسوي راه صواب.
وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ (34)
«و به يقين پيش از اين، يوسف براي شما بينات آورد» يعني: پيش از آنكه موسی علیه السلام بهسوي شما بيايد، يوسف فرزند يعقوب علیهماالسلام به شما معجزات و نشانههاي آشكاري آورد كه روشنگر دين خدا جلّ جلاله و شريعت وي بودند زيرا يوسف علیه السلام بهسوي پدرانتان به نبوت برانگيخته شد «پس شما همچنان از آنچه برايتان آورده بود» از معجزات «در ترديد بوديد» و به او ايمان نياورديد «تا وقتيكه» يوسف علیه السلام «از دنيا رفت، گفتيد: خدا بعد از او هرگز پيامبري برنخواهد انگيخت» پس به او در حياتش كفر ورزيديد اما بعد از آنكه او درگذشت، به پيامبراني كه بعد از وي مبعوث شدند، نيز كفر ورزيديد «اين گونه، خدا هركه را افراطگر شكاك است» يعني: هركه را در نافرمانيها و معاصي خداوند جلّ جلاله اسرافكار و زيادهرو و در دين خدا جلّ جلاله و در يگانگي و وعدهها و هشدارهاي وي شكاك است؛ «بيراه ميگذارد» و بهسوي راه حق و راستي هدايتشان نميكند.
الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (35)
سپس حق تعالي در بيان حال اين گروه زيادهرو شكاك ميفرمايد:
«كساني كه در آيات الله مجادله ميكنند» تا آنها را دفع و ابطال كنند «بدون حجتي كه برايشان آمده باشد» يعني: بدون حجت آشكار و يا دليل روشني «اين ستيزه آنان نزد خدا و نزد كساني كه ايمان آوردهاند، سخت ناپسند است» يعني: اين مجادله آنان نزد خدا جلّ جلاله و مؤمنان بس ناپسند و منفور است زيرا اين جدال، جدالي باطل و نارواست كه آنها در آن به هيچ اصل و اساس حقي متكي نبوده و هيچ سند و حجتي بر آن ندارند. همچنين اين جدال آنها به اين جهت نيز ناپسند است كه قصد آنها از اين جدال، ابطال دعوت الله جلّ جلاله ، مغشوش كردن فضاي ذهني رهروان راه ايمان و رسيدن به چنين مرامهاي باطلي است «اين گونه خدا بر قلب هر متكبر زورگويي مهر مينهد» يعني: چنانكه بر دلهاي اين جدلكاران مهر كوبيد همچنان بر دلهاي همه متكبران زورگو و سركش مهر ميگذارد.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحاً لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (36) أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِباً وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ (37)
چنين پيدا است كه دفاع گرم و مؤثر آن شخص مؤمن از موسي علیه السلام، كار خود را كرد لذا فرعون از كشتن موسی علیه السلام دست برداشت و طرحي ديگر در پيش افگند: «و فرعون» از روي جهل، يا نيرنگ، يا انصراف از قتل موسی علیه السلام «گفت: اي هامان! براي من برجي بلند بنا كن» يعني: برايم قصري برافراشته و استوار برآور «تا شايد من به آن اسباب برسم» يعني: به آن راهها برسم.... قتاده ميگويد: «مراد از اسباب، درها است». «راههاي دستيابي به آسمانها» يعني: تا بر آن برج بالا رفته به آسمان برسم و چون به آسمان رسيدم، خدايي را كه موسی علیه السلام ادعا ميكند او آنجاست، جستوجو كنم «تا بهسوي خداي موسي بنگرم» امام شوكاني در تفسير خود ميگويد: «موسی علیه السلام قبلا به فرعون خبر داده بود كه خداي عزوجل در آسمان است». «و من او را سخت دروغگو ميپندارم» در اين ادعاي وي كه خدايي دارد. يا در آنچه كه از رسالت ادعا ميكند.
بدينگونه بود كه آن ملعون چنين وانمود ساخت كه به وجود خداوند جلّ جلاله متيقن نيست و به پندار خود در پي جستوجو و كاوش در مورد اين امر است كه آيا در واقع خداي مورد ادعاي موسي وجود دارد يا خير؟ ولي هدف او القاي اين پندار بود كه چنين خدايي اصلا وجود ندارد و بهزودي خواهد ديد كه حقيقت امر چيست؟! آري! فرعون همه اين سخنان و حركات نمايشي را بهميان افگند تا با عقلهاي قومش بازي كرده و خردهايشان را سبك و بيوزن گرداند و هر گمان و پنداري را كه ميخواهد، در اذهانشان فروافگند «و اين گونه براي فرعون عمل بدش» از شرك و تكذيب «آراسته شد» و او در گمراهي خويش لجاجت و پافشاري نموده و بر طغيان و سركشي خويش استمرار ورزيد و به دروغ مدعي شد كه جوياي يافتن حقيقت است، در حالي كه راه رسيدن به حق، راه حس نيست بلكه تأمل در آيات و نشانههاي حق است[1]. «و از راه» هدايت و صواب «بازداشته شد» يعني: شيطان عمل بد وي را برايش آراست و او را از راه صواب باز داشت «و كيد فرعون جز به تباهي نينجاميد» كيد وي: همان تدبير و نيرنگي بود كه آن را سازمان داد تا مردم را از ايمان آوردن به موسی علیه السلام برگرداند. تباب: زيان و هلاكت است.
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ (38)
«و آن كس كه ايمان آورده بود، گفت: اي قوم من! از من پيروي كنيد تا شما را به راه رشد و راستي هدايت كنم» يعني: در دين به من اقتدا كنيد زيرا اگر چنين كرديد، راهي را كه حقيقتا شما را به سرمنزل خير ميرساند، شناختهايد و هر كس اين راه را بپيمايد، نجات مييابد و بدانيد كه مقصد نهايي اين راه، بهشت است.
اين سخن مؤمن آل فرعون، كنايه و تعريضي است بر اينكه راه فرعون و قومش، راه گمراهي است و او به دروغ ميگويد كه: «من شما را جز به راه هدايت رهبري نميكنم».
يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ (39)
«اي قوم من! جز اين نيست كه اين زندگاني دنيا بهرهاي اندك است» كه انسان چند روزي از آن بهرهمند ميشود و سپس نابود ميگردد «و در حقيقت آن آخرت است كه دارالقرار است» زيرا حيات آخرت، حياتي است دائمي كه هرگز گسست و انقطاعي نداشته و به طور زوال ناپذيري مستمر و پايدار ميباشد.
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ (40)
«هركه بدي كند، جز بهمانند آن كيفر نمييابد» يعني: هر كس در سراي دنيا معصيتي از معاصي را مرتكب شود ـ هر معصيتي كه باشد ـ پس جز بهاندازه آن معصيت، جزا داده نشده و معذب نميشود. اين عبارت، دليل بر آن است كه جنايات در ابدان و اموال، غرامتي به مانند خود دارند «و هر كس كار شايسته كند ـ مرد باشد يا زن ـ در حالي كه ايمان داشته باشد» يعني: هر كس عمل شايستهاي انجام دهد، بههمراه اينكه به خداوند جلّ جلاله و آنچه كه پيامبرانش آوردهاند، مؤمن باشد «پس آن گروه» كه در ميان عمل شايسته و ايمان جمع كردهاند «به بهشت وارد ميشوند و در آنجا بيحساب روزي مييابند» يعني: روزياي نيكو و فراوان بدون شمارش يا محاسبهاي مييابند. مقاتل ميگويد: «معني اين است: بر آنان در آنچه كه در بهشت از نعمتها داده ميشوند، هيچ پيامد و پيجويياي نيست».
وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ (41)
سپس آن مرد مؤمن از خانواده فرعون، دعوت خويش بهسوي خداوند جلّ جلاله را تكرار كرد و در اينجا ايمان خويش را نيز صريح و علني اعلام داشته و روشهاي قبلي را در القاي اين گمان كه او از خودشان است، دنبال نكرد: «و اي قوم من! چه شده است كه من شما را بهسوي نجات فراميخوانم» يعني: به من از خودتان خبر دهيد: آخر چگونه است كه من شما را بهسوي نجات از دوزخ و ورود به بهشت از طريق ايمان به خداي عزوجل و اجابتگفتن پيامبرانش فراميخوانم «و شما مرا بهسوي دوزخ فراميخوانيد» با شرك و شكي كه از من ميطلبيد؟.
تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ (42)
سپس هر دو دعوت را تفسير كرد و گفت: «مرا فراميخوانيد تا به خدا كافر شوم و چيزي را كه بدان علمي ندارم با او شريك گردانم» يعني: از من ميخواهيد تا چيزي را به عبوديت بخوانم كه به شريك بودن آن با خداوند جلّ جلاله ، هيچ علم و آگاهياي ندارم و بر پروردگار بودن آن هيچ دليل و برهاني اقامه نشده است «و من شما را بهسوي خداوند عزيز غفار فراميخوانم» يعني: من شما را بهسوي خداي عزتمندي ميخوانم كه عزتي بزرگتر از عزت وي وجود ندارد و او با وجود عزت خويش، گناهان كسي را كه به وي ايمان آورد، نيز ميآمرزد.
لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (43)
«ترديدي نيست كه آنچه شما مرا بهسوي آن ميخوانيد، در دنيا و آخرت صاحب پذيرش دعايي نيست» يعني: موضوع چنان نيست كه شما ميپنداريد بلكه آنچه من به شما بيان ميكنم، ثابت و قطعي و غيرقابل شك است و آن اين است كه: بطلان دعاي كسي كه چيزي غير از خداوند جلّ جلاله را به نيايش و ياري ميخواند، بيهيچ شك و شبههاي ثابت است زيرا كساني كه شما بهسويشان دست به دعا بلند ميكنيد ـ اعم از بتان يا مردگان ـ و از آنها اجابت دعا، رفع حاجات و دفع مشكلات خويش را ميخواهيد، قدرت آن را ندارند كه دعاكننده خود را اجابت گفته و چيزي از خواستههاي او را برآورند، يا به وجهي از وجوه، به دعاكننده خود سودي برسانند. بهقولي معني اين است: كساني كه شما مرا بهسويشان ميخوانيد، صاحب دعوتي نيستند كه الوهيت براي آن لازم و ثابت گردد. يعني آنها در دنيا و در آخرت كسي را بهسوي عبادت خويش فرانميخوانند «و در حقيقت، برگشت ما بهسوي الله است» يعني: مرجع و مصير ما بهسوي خداوند جلّ جلاله است؛ اولا با مرگ و آخرا هم با رستاخيز و زنده شدن پس از مرگ «و بيگمان ازحدگذشتگان اهل دوزخاند» يعني: كساني كه معاصي و نافرمانيهاي الله جلّ جلاله را بسيار انجام ميدهند، همانان اهل دوزخاند كه سرانجام به آن ميپيوندند.
فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ (44)
«پس بهزودي» هنگامي كه عذاب بر شما فرودآيد «آنچه را به شما ميگويم، بهياد خواهيد آورد» و خواهيد دانست كه من در نصيحت، تذكر و خيرخواهي به شما جدوجهدي بليغ كردهام «و كارم را به خدا ميسپارم» يعني: بر او توكل كرده وكارم را به او وا ميگذارم «الله به حال بندگان بيناست» و از بندگان مؤمنش حمايت ميكند. به قولي: آن شخص مؤمن، هنگامي اين سخن را گفت كه فرعونيان قصد حمله به وي را داشتند تا او را بهقتل برسانند.
فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ (45)
مقاتل ميگويد: آن مرد مؤمن به كوه گريخت و آنها نتوانستند بر او دست يابند چنانكه حق تعالي ميفرمايد: «پس خدا او را از عواقب سوء نيرنگي كه ميكردند در امان داشت» يعني: خداي عزوجل او را از نيرنگ بدي كه در حق وي در نظر داشتند، نگاه داشت و او را از شر آنان حفظ كرد «و آل فرعون را عذاب سهمگين فروگرفت» يعني: بر آنان عذابي سهمگين احاطه كرد و فرود آمد چنانكه همه آنها در دنيا، با غرق شدن در درياي سرخ (بحر احمر) عذاب شدند و بهزودي در آخرت نيز با عذاب سخت روبهرو خواهند شد:
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ (46)
«اينك بامدادان و شامگاهان بر آتش دوزخ عرضه ميشوند» جمهور علما برآنند كه اين عرضه داشتن آنها بر آتش، بعد از مرگشان، در برزخ و قبل از فرارسيدن قيامت است. بخاري و مسلم و ديگران در حديث شريف از ابنعمر رضی الله عنه روايت كردهاند كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «إن أحدكم إذا مات عرض عليه مقعده بالغداة والعشي، إن كان من أهل الجنة فمن أهل الجنة وإن كان من أهل النار فمن أهل النار، يقال له: هذا مقعدك حتي بعثك الله إليه يوم القيامة : قطعا يكي از شما چون بميرد، جايگاهش ـ بامدادان و شامگاهان ـ بر وي عرضه ميشود؛ اگر از بهشتيان باشد، جايگاهش از اهل بهشت به او نشان داده ميشود و اگر از دوزخيان باشد، جايگاهش از اهل دوزخ به وي نشان داده ميشود. به او گفته ميشود: اين است جايگاه تو تا خداوند در روز قيامت تو را بهسوي آن برانگيزد».
اين آيه كريمه و احاديث وارده در اين باب، اصلي اساسي در اثبات عذاب برزخ است و اينكه عذاب برزخ حق است و هيچ شكي در آن نيست. در حديث شريف به روايت بخاري از عائشه رضي الله عنها آمده است كه او از رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره عذاب قبر پرسيد، رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «آري! عذاب قبر حق است». البته دلالت آيه كريمه، به عذاب كفار در برزخ محدود بوده و عذاب مؤمن در قبر بهسبب گناهانش، از آن استنباط نميشود بلكه اين امر از احاديث نبوي متقدم برميآيد.
بايد دانست كه عذاب قبر متفاوت است، بهدليل حديث شريف وارده در اينباره از ابنمسعود رضی الله عنه كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «ما أحسن محسن من مسلم أو كافر إلا أثابه الله تعالي. قلنا: يا رسولالله! ما إثابة الله الكافر؟ فقال: إن كان قد وصل رحما أو تصدق بصدقة أو عمل حسنة، أثابه الله تبارك وتعالي المال و الولد و الصحة و أشباه ذلك. قلنا: فما إثابته فيالاخرة؟ قال: عذابا دون العذاب. قرأ (أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ) : هيچ نيكوكاري ـ اعم از اينكه مسلمان باشد يا كافر ـ كار نيكي انجام نميدهد، جز اينكه خداوند جلّ جلاله او را پاداش ميدهد. گفتيم: يا رسولالله! پاداش دادن كافر چيست؟ فرمودند: اگر صله رحمي را برقرار ساخته باشد، يا صدقهاي داده باشد، يا كار نيكي كرده باشد، خداي تباركوتعالي او را به دادن مال و فرزند و سلامتي و امثال آن در دنيا پاداش ميدهد. گفتيم: پاداش دادن وي در آخرت چيست؟ فرمودند: عذابي است پايينتر از عذابي. آنگاه تلاوت كردند: (أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ) : آل فرعون را در سختترين عذاب درآوريد».
«و روزي كه قيامت برپا شود، ميگوييم: آل فرعون را در سختترين عذاب درآوريد» يعني: به فرشتگان ميگوييم: آل فرعون را در جهنم به جايگاهي درآوريد كه عذاب آن از غير آن سهمگينتر و شديدتر است.
وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِّنَ النَّارِ (47)
«و آنگاه كه در آتش دوزخ با يكديگر بگومگو ميكنند» يعني: آنگاه كه دوزخيان در دوزخ با يكديگر مشاجره و بگومگو ميكنند «ناتوانان به متكبران» يعني: بهرؤسا و رهبران كفر كه انقياد و تسليم براي انبيا علیهم السلام و پيروي از ايشان را برنتابيده و براي بازداشتن مردم از ايمان به پيامبران علیهم السلام ، نيرنگها انديشيده و مكرها ورزيدهاند؛ «ميگويند: هرآينه ما پيرو شما بوديم» و شما رهبران و رؤساي ما بوديد و ما آنچه را كه شما گفتيد، تصديق و باور كرديم و اينك با پيروي از شماست كه به دوزخ درآمدهايم «پس آيا شما بازدارنده بخشي از آتش دوزخ از ما هستيد؟» يعني: آيا بخشي از آن را از ما دفع ميكنيد، يا آن را همراه ما برميداريد؟.
قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ (48)
«مستكبران» سركش در پاسخ پيروان مستضعف خويش «ميگويند: همانا ما همه در آن هستيم» يعني: ما و شما همگي با هم در جهنم هستيم پس ما چگونه ميتوانيم عذاب را از شما دفع كنيم، اگر ما به چنين كاري قادر بوديم، قطعا عذاب را از خودمان دفع ميكرديم «بهراستي خدا ميان بندگان حكم كرده است» يعني: او ميانشان فيصله كرده است به اينكه گروهي در بهشت و گروهي در دوزخ باشند و هيچكس هم پيگير و پيجوي حكم خداي سبحان نيست.
وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ (49)
و چون ناتوانان از رهبران خويش مأيوس ميشوند، بهسوي نگهبانان دوزخ روي آورده و از آنان خواستار دعا ميگردند: «و كساني كه در دوزخند» از امتهاي كافر؛ اعم از مستكبر و مستضعف آنان «به نگهبانان دوزخ ميگويند» يعني: بهفرشتگاني كه كارپرداز دوزخ و گماشتگان عذاب دوزخيانند، ميگويند: «پروردگارتان را بخوانيد تا يك روز از اين عذاب را از ما سبك كند» آري! از فرشتگان ميخواهند كه به بارگاه خداوند متعال در حقشان شفاعت كنند تا به آنان اندك تخفيف و تنفسي بدهد.
قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ (50)
«ميگويند» فرشتگان در پاسخشان «مگر پيامبرانتان معجزههاي روشن بهسوي شما نياوردند؟ ميگويند: چرا» آنها براي ما معجزاتي روشن آوردند اما ما ايشان را تكذيب كرديم پس نه به خودشان ايمان آورديم و نه به حجتها و برهانهايي كه آوردند، باور كرديم. پس چون اين اعتراف را كردند؛ «ميگويند» فرشتگان نگهبان دوزخ برايشان: «پس دعا كنيد» يعني: هرگاه كار چنين است، شما خود دعا كنيد زيرا ما براي كساني كه به خداوند جلّ جلاله كفر ورزيده و پيامبرانش را بعد از آوردن معجزات و حجتهاي روشن، تكذيب كردهاند، دعا نميكنيم و دعا كردن براي امثال اينان به ما اجازه داده نشده است.
سپس فرشتگان به آنان خبر ميدهند كه دعاي خودشان هم مفيد فايدهاي نيست: «ولي دعاي كافران جز در بيراهه نيست» يعني: دعاي كافران كاملا تباه و بياثر است و هرگز مورد اجابت قرار نميگيرد.
إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ (51)
«در حقيقت ما پيامبران خويش و كساني را كه ايمان آوردهاند، ياري ميكنيم» يعني: ايشان را بر دشمنان سركوبگر و سركششان غالب ميگردانيم چنانكه موسی علیه السلام و مؤمن آلفرعون را با غرق كردن فرعون نصرت داديم «در زندگيدنيا» با ميسر كردن زمينه انتقام گرفتن ايشان از دشمنانشان، كه آنان را با قتل و غارت و اسارت و غلبه در هم ميكوبند.
ابنكثير به نقل از ابن جريرطبري ميگويد: «اينكه امتهاي تكذيب پيشه برخي از پيامبران علیهم السلام را كشته و برخي را اخراج كردند، منافي با نصرت حق تعالي بر ايشان نيست زيرا خداي عزوجل ـ چه در حيات و چه در غياب يا مرگ پيامبران علیهم السلام ـ از تكذيبكنندگانشان انتقام گرفته است...». «و» نيز ياري ميدهيم ايشان را در «روزي كه شاهدان به شهادت برميخيزند» و آن روز قيامت است. شاهدان فرشتگانند كه براي انبيا علیهم السلام بر ابلاغ پيامهاي الهي گواهي ميدهند. معناي نصرتدادنشان در اين روز اين است كه خداوند جلّ جلاله ايشان را در برابر اعمالشان به بهشت وارد نموده و ايشان را به كرامتهاي خود گرامي ميدارد و در مقابل، كفار را در برابر اعمالشان مجازات و نفرين ميكند و آنها را به دوزخ ميافگند.
يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52)
«همان روزي كه ستمگران را عذرآوردنشان سود نميدهد» زيرا اين عذرخواهيشان، عذرخواهي باطل و بياثر و شبهه ناوارد و بيجايي است «و براي آنان لعنت» يعني: دوري از رحمت خداوند جلّ جلاله «است و برايشان بدفرجامي آن سراي» يعني: عذاب دوزخ «است».
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ (53)
«و قطعا به موسي هدايت» يعني: تورات، نبوت و معجزات «بخشيديم. و به بنياسرائيل كتاب را» يعني: تورات را «به ميراث نهاديم» كه بعد از موسی علیه السلام در ميانشان باقي ماند و آن را نسلي پس از نسل ديگر بهارث بردند.
هُدًى وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ (54)
«هدايت و پندآموز خردمندان است» يعني: تورات هدايتگر و پندآموز صاحبان خردهاي سالم است.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ (55)
«پس صبر كن» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بر آزار مشركان چنانكه پيامبران پيش از تو صبر كردند «بيگمان وعده خدا» به پيامبرانش، يا وعده وي به وقوع قيامت «حق است» هيچ خلافي در آن نيست و هيچ شكي در وقوع آن وجود ندارد «و براي گناهت آمرزش بخواه» دستور يافتن رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم به آمرزشخواهي ـ با وجود آنكه خداي عزوجل هرگونه لغزشي را قبل و بعد از فتح مكه يا قبل و بعد از رسالت بر ايشان آمرزيده است ـ براي اين است تا بر ثوابشان افزون شود. يا آمرزشخواهي ايشان به سبب فروگذاشتن اعمال اولي و افضل است زيرا به هر اندازه كه انسان از جلال و كمال الهي شناخت بيشتري داشته باشد، به همان اندازه، عمل خويش را براي او كم و ناچيز ديده و احساس وي به قصور و كوتاهياش افزوده ميشود لذا مانند مذنبان از او آمرزش ميخواهد، بدين جهت گفتهاند: «حسنات الأبرار سيئات المقربين: حسنات نيكان، بديهاي مقربان است». يا ـ چنانكه ابن كثير گفته ـ اين دستور، انگيزشي براي امت بر استغفار است تا در اين امر به پيامبر خويش صلّی الله علیه و آله و سلّم اقتدا كنند.
«و همراه با ستايش پروردگارت شامگاهان و بامدادان تسبيحگوي» يعني: هميشه بر تنزيه و تسبيح خداوند جلّ جلاله همراه با حمد و ستايش وي مداومت و مواظبت كن. بهقولي؛ مراد اين است: در دو وقت عصر و بامداد، نماز بگزار زيرا در آن وقت در مكه، نماز خواندن فقط در اين دو وقت فرض بود ؛ دو ركعت در بامداد و دو ركعت در عصر.
إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (56)
«بهراستي كساني كه در آيات الله ـ بيآنكه حجتي برايشان آمدهباشد ـ مجادله ميكنند» يعني: بيآنكه حجت روشن و آشكاري از سوي خداي سبحان برايشان آمده باشد «در سينههاي آنان جز كبر» و خودبرتربيني و اراده رياست و سيادت «نيست» و همين امر است كه آنان را به تكذيب و دروغ انگاشتن رسالتت واميدارد «آنان به آن نايل شونده نيستند» يعني: در دلهايشان تكبر و گردنكشياي عليه محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و طمعي است در اينكه بر او غالب شوند اما آنها هرگز به اين مرام خويش نميرسند. يا معني اين است: آنان خواهان آنند كه بهكاري بزرگ مانند كشتنت يا نظير آن دست يابند ولي قطعا به اين هدف خويش نميرسند «پس به خدا پناه ببر» از شر و كيد و تجاوز و سركشي آنان «زيرا او خودشنواي بيناست» شنواست سخنانشان را، بيناست به افعالشان پس بر او هيچ امر نهانياي از اين امور، پنهان نميماند.
سيوطي در بيان سبب نزول اين آيه گفته است: اين آيه درباره عموم منكران رستاخيز نازل شد.
لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (57)
«قطعا آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش مردم بزرگتر است» در دلها و شگرفتر و شگفتتر است در انديشهها زيرا آسمانها و زمين پديدههاي بسيار بزرگي هستند، بيستون استقرار دارند، در فضاي عظيم كوني حركت ميكنند و جز اينها از آثار عظمت فراوان ديگر... يعني: در اين صورت، چگونه منكر رستاخيز و زنده كردن مجدد چيزي ميشوند كه آفرينش آن از همه وجوه، از آفرينش آسمانها و زمين سادهتر است؟ چنانكه در آيه (81) از سوره «يس» ميفرمايد: (أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم ) : (آيا كسي كه آسمانها و زمين را آفريده، بر آن توانا نيست كه مانند اين انسانها را بيافريند؟). «ولي بيشتر مردم نميدانند» عظمت قدرت پروردگار را، چرا كه از فرط غفلت و سرگرمي به هوسهاي خويش، در اين حقايق تأمل و انديشه نميكنند.
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلاً مَّا تَتَذَكَّرُونَ (58)
«و نابينا و بينا يكسان نيستند» يعني: كساني كه به باطل و ناروا مجادله ميكنند، با كساني كه به حق و راستي مجادله ميكنند، يكسان نيستند «و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند نيز با بدكرداران يكسان نيستند» يعني: نيكوكاران باايمان و داراي عمل صالح، با بدكرداران كفرپيشه و معصيت آلود، برابر نيستند «چه اندك پند ميپذيريد» اي مردم!. مراد اين است كه پند گرفتن بيشتر مردم چناناندك است كه در حكم عدم ميباشد.
إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ (59)
«در حقيقت، قيامت قطعا آمدني است، در آن ترديدي نيست» يعني: در تحقق قيامت شكي نيست «ولي بيشتر مردم باور نميدارند» اين امر را و آن را تصديق نميكنند، بدانجهت كه فهمهايشان از محسوسات ظاهري تجاوز نميكند و عقلهايشان را در دريافت حجت و تأمل در امر آخرت، بهكار نمياندازند.
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ (60)
«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم» مراد از «دعاء: خواندن»، درخواست جلب منافع و دفع زيان از بارگاه پروردگار، يا عبادت و يگانهپرستي وي است. البته دعا در ذات خويش عبادت است بلكه دعا چنانكه درحديث شريف آمده: «مغز عبادت است». همچنين در حديث شريف آمده است: «إن لربكم في بقية أيام دهركم نفحات، فتعرضوا له، لعل دعوه أن توافق رحمة فيسعد بها صاحبها سعادة لا يخسر بعدها أبدا: قطعا پروردگارتان در بقيه ايام روزگار «زندگي» تان، دهشها و بخششهايي دارد پس خود را براي آنها پيش افگنيد؛ چهبسا دعايي با رحمتي موافقت و همراهي كند پس صاحبش بهوسيله آن به سعادتي نايل گردد كه بعد از آن هرگز و براي هميشه زيانمند نشود».
البته اين آيه، خود در اين باب حجت است زيرا خداوند جلّ جلاله خودش فرموده: (مرا به دعا بخوانيد تا برايتان اجابت كنم)، سپس بهدنبال آن فرمود: «در حقيقت، كساني كه از عبادت من» يعني: از دعاي من «استكبار ميورزند، زودا كه به خواري و زاري وارد دوزخ شوند» اين هشداري است سخت به كساني كه از دعا نمودن به بارگاه خدا جلّ جلاله تكبر ميورزند. بنابراين، كسي كه برآوردن حاجات، جلب منفعت و دفع ضرر را از مردگان بخواهد، در واقع با اين دعاي خويش، آنها را عبادت كرده و چيزي را برايشان صرف كرده كه صرف كردن آن جز براي خداي سبحان جايز نيست. از اين كه بگذريم؛ دعاي غير خداوند جلّ جلاله براي دعاكننده هيچ سودي دربر ندارد زيرا تنها كسي كه بر اجابت كردن دعا تواناست، خداي سبحان است بنابراين، او بندگانش را به دعا كردن و درخواست حاجات از بارگاه خود دستور داده و در اين صورت، اجابت دعايشان را وعده داده است و وعده او نيز حق است پس اي بندگان خدا! خواستههاي خود را به خداوند جلّ جلاله متوجه سازيد و درخواستههاي خود بر ذاتي تكيه كنيد كه شما را به توجيه اين درخواستها بهسوي خويش فرمان داده و اجابت آنها را نيز براي شما تضمين كرده است. آري! اوست ذات بخشنده كريمي كه دعاي دعاكننده را اجابت ميكند و بر كساني كه نيازها و حوايج خود را در امور دنيا و دين از فضل بزرگ و ملك فراگير و وسيع او درخواست نميكنند، خشم ميگيرد چنانكه در حديث شريف آمده است: «من لم يدع الله عزوجل غضب عليه: هركه به بارگاه خداي عزوجل دعا نكند، حق تعالي بر او خشم ميگيرد».
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ (61)
«خدا همان كسي است كه شب را براي شما آفريد تا در آن آرام گيريد» از حركات و جنبوجوشهايتان در طلب رزق و روزي و در پي كسب و كار زيرا حق تعالي شب را تاريك و سرد گردانيده است، كه اين دو پديده، با آرامش و خواب تناسب و همخواني دارند «و روز را مبصر آفريد» يعني: آن را روشنگر ساخت تا نيازهاي خود را در آن ببينيد و در چشماندازي روشن، به راحتي در طلب كسبوكار و ارزاق خويش گشتوگذار نماييد «بيگمان خداوند بر مردم صاحبفضل است» پس، از نعمتهاي بيشمار خود بر آنها ميبخشد «ولي بيشتر مردم شكر نميگزارند» نعمتها را و به آنها اعتراف نميكنند. يا بدان جهت كه منكر آن نعمتهايند، يا از تفكر و نگرش در اين نعمتها غفلت ميكنند و در نتيجه، آنچه را كه از شكر و سپاس منعم واجب است، فرو ميگذارند.
ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (62)
«اين» كسي كه آفريننده شب و روز است «الله پروردگار شماست كه آفريننده هر چيزي است، خدايي جز او نيست پس از كجا بازگردانيده ميشويد؟» يعني: پس چگونه به بيراهه رفته و از عبادت وي بر ميگرديد و از توحيد وي منصرف ساخته ميشويد.
كَذَلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كَانُوا بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (63)
«كساني كه آيات الهي را انكار ميكردند، اين گونه رويگردان ميشوند» يعني: منكران آيات الهي و منكران توحيد وي، با چنين بيراهه رويهايي، از راه ـ يعني از پيروي و متابعت راه پايدار و استوار ـ بازداشته و برگردانيده ميشوند.
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّمَاء بِنَاء وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (64)
«خدا همان كسي است كه زمين را براي شما قرارگاه ساخت» يعني: آن را جايگاه استقراري گردانيد كه بر آن مستقر ميشويد و ساختمانها و كالاهاي شما نيز بر آن استقرار مييابد در حاليكه زمين شما را بر خود بهطور محكم و استوار نگاه ميدارد و در همين زمين زنده شده و هم در آن ميميريد. و كساني كه پنداشتهاند استقرار زمين با دوران و حركت آن منافات دارد، به خطا رفتهاند زيرا ما در حاليكه سوار ماشين و قطار و هواپيما هستيم، احساس راحتي و آرامش ميكنيم، با آنكه وسايل فوق در حال حركت نيز هستند پس اين تعبير به معناي نفيحركت زمين نيست «و آسمان را سقفي» برپا و استوار و سرپناهي مستحكم براي شما «گردانيد. و شما را صورتگري كرد و صورتهاي شما را نيكو پرداخت» يعني: شما را در ميان جانداران به نيكوترين صورت و زيباترين هيأت آفريد «و شما را از پاكيزهها» يعني: از اشياي لذيذ و گوارا در دنيا «روزي داد، اين» ذاتي كهموصوف به اوصاف بزرگ و باعظمت ياد شده است «الله پروردگار شما است، الله پروردگار عالميان بسيار بابركت است» يعني: خير و بركت او بسيار است، و او از همه صفات ناشايست، مقدس، برتر و منزه ميباشد.
هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (65)
«اوست زنده» يعني: ذات پاينده و باقياي كه هرگز فنا نميشود «خدايي جز او نيست» و در الوهيت يكتا و منفرد است «پس او را درحالي كه دين خود را براي او بيآلايش» يعني: خالص و پيراسته و يكجهت «گردانيدهايد، بخوانيد» و طاعت و عبادت خود براي وي را از شرك و شك و ريا خالص گردانيد «ستايش ها همه ويژه الله پروردگار عالميان است» يعني: پس عبادت و شكر وي را با هم جمع كنيد.
ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «كسي كه لا اله الا الله ميگويد؛ بايد بهدنبال آن: الحمدلله رب العالمين نيز بگويد و معني فرموده حق تعالي: (هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) همين است.
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (66)
«بگو: من نهي شدهام از اينكه جز خدا كساني را كه شما» از بتان و همتايان «ميخوانيد عبادت كنم، هنگامي كه برايم از جانب پروردگارم بينات آمد» بينات: عبارت از ادله عقلي و نقلي است زيرا اين ادله، اثباتگر يكتاپرستي و توحيداند «ودستور يافتهام كه به پروردگار عالميان تسليم باشم» با انقياد و فروتني كامل در برابر وي.
ابنعباس رضی الله عنه در بيان سبب نزول آيه كريمه ميگويد: «وليدبن مغيره و شيبهبنربيعه گفتند: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! از آنچه ميگويي دست بردار و به دين پدرانت برگرد. پس خداوند جلّ جلاله اين آيه را نازل كرد».
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (67)
«او همان كسي است كه شما را» يعني: پدر اولتان آدم علیه السلام را «از خاكي آفريد» پس آفرينش وي از خاك، مستلزم آفرينش نسل وي از خاك نيز هست زيرا هر انساني از آب مني آفريده شده و مني از خون برآمده، خون از غذاست، غذا از رستنيهاي روي زمين و رستنيها از آب و خاك پديد آمدهاند پس ثابت شد كه هر انساني از خاك آفريده شده است «سپس» خداوند جلّ جلاله اين خاك را نطفه مني گردانيد و شما در سير اطواري خلقت خويش «از نطفهاي» مني آفريده شدهايد «آنگاه از خون بستهاي» تفسير اينها در آغاز سورههاي «حج» و «مؤمنون» گذشت «و بعد شما را به هيأت طفلي» يعني: اطفالي «بيرون ميآورد» يعني: هريك از شما را از رحم مادرانتان به هيأت طفلي بيرون ميآورد «باز شما را باقي ميگذارد تا به كمال رشد خود برسيد» و اين حالتي است كه در آن، نيرومندي و عقل هر دو جمع ميشوند. تفسير «اشد» بهطور مفصل در سوره «انعام/152» گذشت. «سپس شما را باقي ميگذارد تا شيخ شويد» شيخ: كسي است كه سن وي از چهل گذشته باشد «و بعضي از شما كسي است كه روحش پيشاپيش قبض ميشود» يعني: پيش از رسيدن به سن پيري، يا جواني، يا حتي پيش از تولد، در زندگي جنيني دچار مرگ پيشرس ميشود «و تا به ميعادي كه معين است برسيد» يعني: تا برسيد به سرآمدي معين كه همانا وقت مرگتان، يا روز قيامت است «و باشد كه تعقل كنيد» يعني: باشد كه بر اثر تعقل، يگانگي پروردگارتان را دريافته وبزرگي قدرت بالغه وي را در آفرينشتان بر اين اطوار مختلفه، بدانيد زيرا اوست كه شما را در همه اطوار خلقتتان، از طوري به طوري و از حالتي به حالتي برميگرداند و اينها همه از امر و تقدير و تدبير او صادر ميشود.
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ (68)
«او همان كسي است كه زنده ميكند و ميميراند» يعني: تنها حقتعالي است كه بر زنده كردن و ميرانيدن تواناست «و چون به امري» از امور «اراده كند، جز اين نيست كه به آن ميگويد: باش. پس بيدرنگ موجود ميشود» بي هيچ توقفي. يعني: آن چيز بهدنبال اراده وي كه كلمه «كن» تعبيري از آن است، موجود ميشود. پس كسي كه داراي چنين شأني باشد، بايد به يگانگي مورد پرستش قرار گرفته و چيز ديگري با وي شريك آورده نشود.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ (69)
«آيا كساني را كه در آيات الله مجادله ميكنند نديدهاي؟ از كجا برگردانيده ميشوند؟» يعني: با وجود برپايي ادلهاي كه دليل درستي و صحت آيات الهي است و با آنكه اين آيات، واجب آورنده يكتاپرستي هستند، چگونه جدالپيشهگان، از ايمان به اين آيات و انديشيدن در آنها بازگردانيده ميشوند؟! كه اين گروه سرگردان در بيراهه ضلالت، مشركانند.
الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (70)
«كساني كه كتاب را» يعني: قرآن، يا جنس كتابهاي نازلشده از نزد خداي سبحان را «تكذيب كردند و آنچه را كه پيامبران خود را بدان فرستاديم» و از غير كتاب بهسوي پيامبران علیهم السلام وحي ميشود، نيز تكذيب كردند «بهزودي خواهند دانست» فرجام كار و نتيجه شوم كفرشان را. اما چه وقت؟:
إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ (71) فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ (72)
«هنگامي كه غلها در گردنهايشان است و زنجيرها» نيز همراه با طوقها در گردنهايشان است «در آب جوشان كشيده ميشوند» يعني: در حالي كه گردنهايشان در غلها و زنجيرهاست، به سوي آب جوشان كشيده ميشوند. حميم: آب داغ در نهايت حرارت است «آنگاه در آتش برافروخته ميشوند» يعني: آتش بر آنان افروخته ميشود و آنان آتشافروز و هيمه دوزخ ميشوند.
ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِكُونَ (73) مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَيْئاً كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ (74)
«آنگاه به آنان گفته ميشود» يعني: آنگاه فرشتگان گمارده بر جهنم، از سر توبيخ و سركوفت به آنها ميگويند: «آنچه را در برابر خدا شريك ميساختيد، كجايند؟» يعني: كجايند شركايي كه آنها را بجز خداوند جلّ جلاله پرستش ميكرديد، آنها را چه شده است كه همينك شما را از عذابي كه در آن قرار گرفتهايد، نجات نميدهند؟ «ميگويند: از ديد ما گم شدند» يعني: معبودان ما رفتند و از نظر ما ناپديد شدند و ما آنها را گم كردهايم و نميبينيم «بلكه پيشتر هم ما چيزي را نميخوانديم» بدينسان، منكر پرستش بتان ميشوند. آري! اين سخن را هنگامي ميگويند كه گمراهي و جهالتي كه در دنيا بر آن قرار داشتهاند، برايشان آشكار ميشود و اينكه در واقع امر، چيزهايي را در دنيا ميپرستيدهاند كه بينا و شنوا نبوده و نفع و زياني رسانده نميتوانستند پس گويي اصلا چيزي را نپرستيدهاند. اين سخنشان اعترافي است به اينكه عبادتشان براي بتان و خدايان باطل، از اساس باطل بوده است «اين گونه، خداوند كافران را گمراه ميكند» يعني: خداوند جلّ جلاله بهمانند اين گمراهي، كافران را از راه صواب گمراه ميكند، از آنجا كه آنان بتاني رابه پرستش گرفتهاند كه سر انجام به دوزخ رهسپارشان ميكند.
ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ (75)
«اين» عذاب «بهسبب آن است كه در زمين به ناروا شادي و سرمستي ميكرديد» يعني: در نافرمانيهاي خداي عزوجل و مخالفت با پيامبران علیهم السلام و كتابهايش، شادي ميكرديد و به اين مخالفت مسرور بوديد «و بدان سبب است كه مينازيديد» يعني: فخر ميفروختيد و گردنكشي و بدمستي ميكرديد. مرح: گردنكشي و تكبر در نعمت و فخرفروشي است.
ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (76)
«به دروازههاي دوزخ درآييد، جاودانه درآنيد» يعني: بعد از آنكه دوزخيان به دوزخ وارد ميشوند، فرشتگان از سر سرزنش و شكنجه دادن روحي و نااميدكردن آنها از امكان جبران عذاب، يا رهايي از آن، اين سخن را به آنان ميگويند «چه بد است» دوزخ به عنوان «جايگاه متكبران» از قبول حق.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ (77)
«پس صبر كن» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و شكيبا باش زيرا «بيگمان وعده خدا حق است» يعني: وعده او به انتقام گرفتن از آنان ـ يا در دنيا يا در آخرت ـ خواهناخواه آمدني و واقعشدني است «پس اگر به تو بخشي از آنچه را كه به آنان وعده دادهايم» از عذاب دنيا ـ با كشتن و اسير كردن و سركوبشان ـ «بنمايانيم» در آينده چنانكه در بدر و سپس در فتح مكه و ساير جزيرهالعرب نمايانديم «يا اگر جان تو را بگيريم» پيش از فرود آوردن عذاب به آنان؛ پس به هرحال، در فرود آمدن حتمي و غير قابل برگشت عذاب به آنان و اينكه پيروزي در نهايت از آن دعوت اسلام است، هيچ شك و ترديدي به خود راه نده «بهسوي ما بازگردانيده ميشوند» در روز قيامت و يقينا عذابشان ميكنيم.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ (78)
«و مسلما پيش از تو پيامبراني را فرستاديم. برخي از آنان را بر تو حكايت كردهايم» يعني: تو را از اخبارشان و آنچه كه از قوم و امت خويش ديدهاند و با آن روبهرو شدهاند، آگاه ساختهايم «و برخي از ايشان را بر تو حكايت نكردهايم» و به تو علم آنچه را كه ميان ايشان و اقوامشان روي داده است، نرساندهايم.
يادآور ميشويم؛ پيامبراني كه خداي عزوجل از آنها در قرآن كريم نام برده، نزديك به بيستوپنج تن هستند اما كساني كه از ايشان در قرآن نام برده نشده، بيشتر از اين تعدادند. چنانكه در حديث شريف به روايت ابوذر رضی الله عنه آمده است كه فرمود: از رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسيدم كه تعداد انبيا علیهم السلام چند تن است؟ فرمودند: «صد و بيست و چهار هزار تن، كه رسولان از ميانشان سيصد و پانزده تن ـ جمعي انبوه و بزرگ ـ هستند». فرق در ميان «رسول» و «نبي» اين است كه: رسول صاحب شريعت يا كتابي است و نبي: پيرو كتاب و شريعت رسول قبل از خود، يا همزمان با خود ميباشد.
«و هيچ فرستادهاي را نرسد كه جز به اذن الهي معجزهاي بياورد» پس هيچ پيامبري نميتواند از نزد خود معجزهاي بياورد. مراد از «آيه» معجزهاي است كه دال بر نبوت پيامبر باشد «پس چون فرمان خدا برسد» يعني: چون وقت معين براي عذاب تكذيب پيشهگان ـ در دنيا يا در آخرت ـ فرارسد «به حق» ميانشان «داوري ميشود» و خداوند جلّ جلاله با فيصله بر حق خويش، بندگان محق و شايسته خويش را نجات ميدهد «و آنجاست» يعني: در آن وقت است «كه مبطلان» يعني: كسانيكه از باطل پيروي كرده و به آن عمل ميكنند «زيان ميكنند» پس اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! بر توست كه با اقتدا به انبياي پيش از خود، صبر و شكيبايي پيشه كني. و آنگاه كه فرمان خداي عزوجل به فيصله كردن ميان تو و قومت دررسد، قطعا ميان شما بهحق و راستي فيصله ميكند و تو در آن زمان قطعا نصرت داده ميشوي و باطلانديشان و باطلگرايان از اشراف قريش ـ يعني كساني كه تو را از دعوتت بازميدارند ـ قطعا زيانكار ميشوند.
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (79)
«خدا همان كسي است كه چهارپايان را براي شما پديد آورد» يعني: آنها را بهخاطر شما آفريد. مراد از اين چهارپايان، جفتهاي هشتگانه از شتر و گاو و گوسفند و بز هستند كه ذكر آنها در سوره «انعام/143» گذشت «تا از برخي از آنها سواري گيريد و از برخي از آنها بخوريد» يعني: تا بر برخي از آنها سوار شويد و برخي از آنها را بخوريد.
وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَيْهَا حَاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (80)
«و در آنها براي شما منافعي» ديگر «است» غيراز سوار شدن و خوردن؛ مانند بهرهبرداري از موي، كرك، پشم، شير، كره، روغن، پنير و جز اين از منافع ديگر «و تا سوار بر آنها به مقصودي كه در دلهايتان است، برسيد» يعني: تا آنها شما را با بارهاي سنگينتان از سرزميني به سرزمين ديگر حمل كنند و بنابراين، شما بتوانيد بهوسيله آنها نيازهايتان را بهآساني و سهولت در سرزمينها و كشورهاي دور دست برآوريد «و بر آنها و بر كشتي حمل ميشويد» يعني: بر شتر در بيابان و بر كشتي در دريا منتقل ميشويد. و گفته اند: «شتر، سفينه صحراست».
وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَأَيَّ آيَاتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ (81)
«و» حق تعالي «آيات خويش را» يعني: نشانهها و دلالتهاي خود در آفاق و انفس را كه دال بر كمال قدرت و وحدانيت وي است «به شما مينماياند پس كداميك از آيات خدا را انكار ميكنيد؟» زيرا اين نشانهها و دلايل، در وضوح و روشني خود و در عدم وجود هيچگونه خفا و ابهامي در آنها، در جايگاهي قرار دارند كه هيچ صاحب بصيرت روشني، آنها را انكار نميكند؛ چنانچه از اهل انصاف باشد.
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ (82)
«آيا در زمين سير نكردهاند» اين گروه كافر معاند ستيزهجو «تا ببينند كه سرانجام كساني كه پيش از آنان بودند» از امتهايي كه خداي عزوجل را نافرماني كرده وپيامبران خويش علیهم السلام را تكذيب كردند؛ «چگونه بوده است؟» زيرا آثار برجاي مانده موجود در ديار و سرزمين هايشان، بر عذابي كه به آنان نازل شده و بر فرجام بدي كه بدان پيوستهاند، دلالت ميكند و اين آثار برجاي مانده، با زبان بي زباني در اين باره حرفهاي بسياري براي گفتن دارند «آنها از حيث شمار بيشتر و پرتوانتر از آنان بودهاند» يعني: آن پيشينيان، از مشركان مكه در شمار خود بيشتر، در اجسام و پيكرهاي خود نيرومندتر و در اموال خود بيشتر و فراتر بودهاند «و از حيث آثار در روي زمين استوارتر بودند» يعني: آنها با بناها، كارگاهها و كشتزارهاييكه دليل وجود نيرومند مدني آنها بوده است، از اين مشركان قويتر و مشهورتر بودهاند «ولي آنچه به دست ميآوردند، به حالشان سودي نبخشيد» يعني: آنگاه كهعذاب الهي در رسيد، آن همه شكوه و ابهت ظاهري، هيچ به كارشان نيامد.
فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون (83)
«و چون پيامبرانشان برايشان بينات» يعني: حجتهاي آشكار و معجزات روشن «را آوردند، به چيزي از علم كه نزدشان بود خرسند شدند» يعني: به آنچه كه در نزدشان از علم و دانش ادعايي و پنداري بود، اظهار مسرت و شادماني كردند درحاليكه اين دستاويزهايشان در حقيقت، چيزي جز شبهههاي باطل و ادعاهاي بياساس و پوچ نبود. بهقولي مراد اين است: به آنچه كه نزدشان از علم احوال دنيا ـ نه احوال دين ـ است، شادمان شدند. چنانكه خداوند جلّ جلاله ميفرمايد: (يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ) : (آنها فقط ظاهري از زندگاني دنيا را ميدانند) «روم/7». «و آنچه به آن استهزا ميكردند، آنان را فروگرفت» يعني: جزاي استهزايشان به آنان احاطه كرد و آنان را فروگرفت.
اشاره به اينكه علم دنيوي، عاملي از عوامل غرور بازدارنده از پيروي حق است، معجزهاي از معجزات قرآن كريم ميباشد كه ابعاد و اعماق آن، در عصر ما بهتر و بيشتر شناخته شده است زيرا هماكنون غرور علمي بشر به اوج خود رسيده بهطوريكه دانشمندان علوم تجربي ـ جز اندكي از كساني كه اهل انصاف هستند ـ علوم ديني را سبك و بياهميت ميانگارند.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ (84)
«پس چون عذاب ما را ديدند» يعني: چون عذاب فرودآمده ما را بر سر خود مشاهده كردند «گفتند: تنها به خدا ايمان آورديم و اينك بدانچه با او شريك ميگردانيديم» از بتاني كه ميپرستيديم «كافريم».
فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ (85)
«ولي هنگامي كه عذاب ما را مشاهده كردند، ديگر چنان نبود كه ايمانشان براي آنها سودي داشته باشد» زيرا ايمان آوردن به هنگام مشاهده عذاب، به صاحب خود سودي نميرساند و فقط اين ايمان اختياري است كه به انسان سود ميرساند، نه ايمان اجباري و اضطراري لذا در هنگام مشاهده عذاب، ديگر براي تكليف مجالي باقي نميماند، چه در اين هنگام، همگان حق را باور كرده و به حقيقت ايمان ميآورند. همچنين ايمانآوردن در آخرت براي كساني كه در دنيا ايمان نياورده بودند ولي در هنگام برپايي قيامت ايمان ميآورند، هيچ سودي نميرساند «اينسنت الهي است كه ميان بندگانش گذشته است» يعني: خداي سبحان اين سنت را در ميان همه امتها گذرانده و جاري كرده است كه: ايمانآوردن در هنگام مشاهده عذاب به حالشان سودي ندارد «و آنجاست» يعني: در هنگام ديدن و معاينه عذاب خدا جلّ جلاله است «كه كافران زيانكار شدند» البته كافر در هر وقت و هر زماني زيانكار است ولي هنگامي اين زيانكاري برايشان مسلم ميشود كه عذاب الهي راببينند. البته ـ چنانكه در حديث شريف آمده است ـ توبه بنده تا هنگامي پذيرفته ميشود كه روح به گلوگاه وي نرسيده و او در حال غرغره مرگ نباشد و چون در تلاطم جان كندن افتاد و ملكالموت را مشاهده كرد، در آن هنگام، ديگر توبهاياز وي پذيرفته نيست.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره