تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ زمر ﴾

مکی‌ است‌ و داراي 75آيه‌ است‌.

وجه‌تسميه‌: اين‌ سوره‌ مباركه‌ «زمر» ناميده‌ شد زيرا خداوند جلّ‌ جلاله در آخر آن ‌«72 ـ 71»، گروه‌ كفار گمراه‌ و نابكار را به‌ خواري‌ و حقارت‌ و گروه‌ مؤمنان‌ نيكبخت‌ را با اجلال‌ و اكرام‌ ياد كرده‌ است‌ «75 ـ 73». زمر: يعني‌ گروهها.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ عائشه‌ رضي‌ الله عنها آمده‌ است‌: «رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم پشت‌ سر هم‌ روزه‌ مي‌گرفتند تا بدانجا كه‌ مي‌گفتيم‌: ديگر نمي‌خواهند كه‌ بخورند. و پشت‌ سرهم‌ مي‌خوردند تا بدانجا كه‌ مي‌گفتيم‌: ديگر نمي‌خواهند كه‌ روزه ‌بگيرند. و ايشان‌ در هر شب‌، سوره‌هاي‌ «اسراء» و «زمر» را تلاوت‌ مي‌كردند».

 

تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ‏(1)

«نازل‌ شدن‌ اين‌ كتاب» يعني‌: فروفرستادن‌ اين‌ قرآن‌ «از جانب‌ خداي‌ عزيزي» است‌ كه‌ در ملك‌ و فرمانروايي‌اش‌ قوي‌ و غالب‌ و در صنعش‌: «حكيم‌ است» و همه‌ اشيا را در جايگاه‌ مناسب‌ آنها قرار مي‌دهد.

 

إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَّهُ الدِّينَ ‏(2)

«ما اين‌ كتاب‌ را به‌حق‌ به‌سوي‌ تو نازل‌ كرده‌ايم» يعني‌: در حالي‌ آن‌ را به‌ سويت ‌نازل‌ كرده‌ايم‌ كه‌ مشمول‌ حق‌ و راستي‌ است‌ و ما آن‌ را به‌ باطل‌ و بيهوده‌ نازل ‌نكرده‌ايم‌. مراد اين‌ است‌ كه‌ همه‌ آنچه‌ در قرآن‌ است‌ ـ از اثبات‌ توحيد و نبوت‌ و معاد گرفته‌ تا انواع‌ احكام‌ و تكاليف‌ ـ حق‌ است‌ «پس‌ خدا را ـ درحالي‌كه‌ دين‌ خود را براي‌ او پاك‌ و خالص‌ مي‌داري‌ ـ عبادت‌ كن» اخلاص‌: آن‌ است‌ كه‌ بنده‌ با عملش ‌تنها رضاي‌ خداي‌ سبحان‌ را مدنظر داشته‌ و هيچ‌ چيز ديگري‌ از آن‌، مقصود وي ‌نباشد. دين‌: عبارت‌ از عبادت‌ و طاعت‌ است‌ و رأس‌ و اساس‌ دين‌، عقيده‌ به‌توحيد خداوند متعال‌ و نفي‌ شرك‌ از وي‌ مي‌باشد.

 

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ‏(3)

«آگاه‌ باشبد: دين‌ خالص‌ از آن‌ خداست» يعني‌: پرستش‌ خالص‌ و پيراسته‌ از شائبه‌هاي‌ شرك‌ و غير آن‌، همانا از آن‌ خداي‌ عزوجل‌ است‌ اما غير آن‌ از اديان‌، دين‌ خالصي‌ كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله به‌ آن‌ امر كرده‌ است‌، نيستند «و كساني‌ كه‌ به‌جاي‌ او سروراني‌ براي‌ خود گرفته‌اند» و با آنها طرح‌ موالات‌ و دوستي‌ ريخته‌اند «و گفتند: ما آنها را جز براي‌ اين‌كه‌ ما را به‌ الله در مرتبه‌ قرب‌ نزديك‌ سازند، عبادت‌ نمي‌كنيم» اين‌ اوليا و سروران‌ دروغين‌، بتاني‌ بودند كه‌ مشركان‌ آنها را بجز خداي‌ سبحان ‌مي‌پرستيدند و چون‌ به‌ آنها گفته‌ مي‌شد: پروردگار و آفريننده‌ شما كيست‌؟ آسمانها و زمين‌ را چه‌كسي‌ آفريده‌؟ و چه‌كسي‌ از آسمان‌ آب‌ فرو فرستاده ‌است‌؟ در پاسخ‌ مي‌گفتند: الله. ولي‌ چون‌ به‌ آنها گفته‌ مي‌شد: در اين‌ صورت ‌معناي‌ عبادت‌ شما براي‌ بتان‌ چيست‌؟ مي‌گفتند: تا ما را به‌ الله نزديك‌ ساخته‌ و نزد وي‌ براي‌ ما شفاعت‌ كنند؛ «بي‌گمان‌ خدا ميانشان» يعني‌: ميان‌ اهل‌ اديان‌، يا ميان ‌مخلصان‌ و وارستگان‌ براي‌ دين‌ خويش‌ و ميان‌ كساني‌ كه‌ اخلاص‌ نورزيده‌اند «درباره‌ آنچه‌ كه‌ بر سر آن‌ اختلاف‌ دارند» از دين‌ «حكم‌ مي‌كند» در روز قيامت‌. اختلافشان‌ در توحيد و شرك‌ است‌ زيرا هر گروه‌ مدعي‌ آن‌ است‌ كه‌ حق‌ با وي‌ مي‌باشد «در حقيقت‌ خدا كسي‌ را كه‌ دروغزن‌ كفران‌ پيشه‌ است» يعني‌: حق‌ تعالي ‌كسي‌ را كه‌ در پندار خويش‌ در مورد خدايان‌ باطل‌ كه‌ او را به‌ الله جلّ‌ جلاله نزديك ‌مي‌كنند دروغگوست‌ و با گرفتن‌ بتان‌ به‌ خدايي‌ و قراردادن‌ آنها به‌عنوان‌ شركايي ‌براي‌ خداي‌ يكتاي‌ بي‌همتا، كفران‌ پيشه‌ است‌؛ «هدايت‌ نمي‌كند» به‌سوي‌ دينش‌ وبه‌ وي‌ توفيق‌ راهيابي‌ به‌سوي‌ حق‌ نمي‌دهد.

جويبر از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود: اين‌ آيه‌ درباره‌ سه‌ قبيله‌ عامر، كنانه‌ و بني‌سلمه‌ نازل‌ شد كه‌ بتان‌ را پرستش‌ كرده‌ و فرشتگان‌ را دختران‌ خدا مي‌پنداشتند و مي‌گفتند: ما اين‌ بتان‌ را جز براي ‌اين‌ نمي‌پرستيم‌ كه‌ ما را با قربي‌ مخصوص‌، به‌ خدا نزديك‌ كنند.

 

لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لَّاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ‏(4)

«اگر خدا مي‌خواست‌ براي‌ خود فرزندي‌ بگيرد، قطعا از ميان‌ آنچه‌ آفريده‌ است‌، آنچه‌ مي‌خواست‌ برمي‌گزيد» يعني‌: اگر برگرفتن‌ فرزند در حق‌ خداي‌ سبحان‌ جايز بود ـ چنان‌كه‌ شما مي‌پنداريد ـ در آن‌ صورت‌ از ميان‌ خلقش‌ هركه‌ را خود مي‌خواست‌ به‌ فرزندي‌ برمي‌گرفت‌، نه‌ كساني‌ كه‌ شما برگزيده‌ و به‌ فرزندي‌ وي‌ نامزد كرده‌ايد. يا معني‌ اين‌ است‌: در آن‌ صورت‌، از ميان‌ خلقش‌ آنچه‌ را كه‌ مي‌خواست‌ برگزيند برمي‌گزيد پس‌ نيازي‌ به‌ فرزند نداشت‌. از سوي‌ ديگر هيچ‌ موجودي‌ سواي‌ حق‌ تعالي‌ نيست‌ جز اين‌كه‌ مخلوق‌ و آفريده‌ اوست‌ پس‌ صحيح ‌نيست‌ كه‌ مخلوق‌ و آفريده‌، فرزند خالق‌ باشد لذا فقط اين‌ گزينه‌ باقي‌ مي‌ماند كه‌ حق‌ تعالي‌ مخلوق‌ را به‌عنوان‌ بنده‌ خود برگزيند. به‌ سخني‌ ديگر: اگر خدا جلّ‌ جلاله مي‌خواست‌ فرزندي‌ برگيرد، بايد آن‌ فرزند از جنس‌ پدر خود، قديم‌ مي‌بود و مسلما اين‌ امر كه‌ آفريده‌اي‌ حادث‌ از جنس‌ آفريننده‌ قديم‌ باشد، مستحيل‌ است ‌پس‌ نتيجه‌ اين‌كه‌: «او از اين‌ نسبتها منزه‌ است‌، او خداي‌ يگانه‌ قهار است» كه‌ از ماسواي‌ خويش‌ بي‌نياز مي‌باشد و همه‌ در پيشگاه‌ قهاريتش‌ سر كرنش‌ و ذلت ‌فرونهاده‌اند.

 

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ ‏(5)

«آسمانها و زمين‌ را به‌حق‌ آفريده‌ است» نه‌ به‌ باطل‌ پس‌ كسي‌ كه‌ داراي‌ اين‌ چنين ‌آفرينش‌ عظيمي‌ باشد، مستحيل‌ است‌ كه‌ شريك‌، يا همسر، يا فرزندي‌ براي‌ خود برگيرد «شب‌ را به‌ روز و روز را به‌ شب‌ در مي‌پيچد» درپيچاندن‌ شب‌ بر روز، پوشاندن‌ و گستراندن‌ آن‌ بر اين‌ است‌ به‌ طوري‌كه‌ روشنايي‌ روز را از بين‌ ببرد و درپيچاندن‌ روز بر شب‌، پوشاندن‌ و گستراندن‌ آن‌ بر شب‌ است‌ به‌ طوري‌كه‌ تاريكي‌ آن‌ را ازبين‌ ببرد. اين‌ خود دليل‌ كرويت‌ و دوران‌ زمين‌ نيز مي‌باشد. و اين‌ سخن‌ اعراب‌: «كور العمامة: عمامه‌ را برپيچانيد» يعني‌ بعضي‌ از آن‌ را بر بالاي ‌بعضي‌ديگر افگند، نيز از ماده‌ «تكوير» است‌. «و خورشيد و ماه‌ را رام‌ ساخت» يعني‌: آنها را ـ با واداشتن‌ آنها به‌ طلوع‌ و غروب‌ در جهت‌ منافع‌ بندگان‌ ـ منقاد فرمان‌ خويش‌ گردانيد «هركدام‌ سير مي‌كند» در مدار فلكي‌ خود «تا ميعادي ‌معين» يعني‌: تا آن‌گاه‌ كه‌ دنيا به‌ آخر برسد و عمر آن‌ به‌سر آيد و آن‌ ميعاد؛ روز قيامت‌ است‌ «آگاه‌ باش‌ كه‌ او عزيز غفار است» يعني‌: خداوند جلّ‌ جلاله غالبي‌ است‌ كه‌ با وصف‌ عزت‌ و عظمت‌ و كبريائي‌اش‌، گناهان‌ خلقش‌ را با مغفرت‌ و آمرزش ‌خويش‌ مي‌پوشاند.

 

خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ‏(6)

«شما را از نفس‌ واحدي‌ آفريد» كه‌ آدم علیه السلام است‌ «سپس‌ همسرش‌ را از او قرار داد» يعني‌: سپس‌ حوا را از ضلع‌ آدم‌ پديد آورد. گفتني‌ است‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ جز آدم‌، هيچ‌ زن‌ ديگري‌ را از ضلع‌ مردي‌ نيافريده‌ است‌. البته‌ تفسير نظير اين‌ آيه ‌به‌طور مفصل‌ در اواخر سوره‌ «اعراف‌» گذشت‌ كه‌ در آن‌ بر وجود، يگانگي‌ و قدرت‌ خداوند جلّ‌ جلاله سه‌ دلالت‌ نهفته‌ است‌:

1 ـ نخست‌ آفرينش‌ آدم علیه السلام بدون‌ وجود پدر و مادر.

2 ـ سپس‌ آفرينش‌ حوا از تن‌ آدم‌.

3 ـ سپس‌ آفرينش‌ ساير بشر از آن‌ دو.

«و براي‌ شما از چهارپايان‌ هشت‌ قسم» نر و ماده‌ از شتر و گاو و گوسفند و بز «فرو فرستاد» كه‌ در اين‌ فرموده‌ حق‌ تعالي‌: (وَمِنَ الإِبْلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ) و در فرموده‌ وي‌: (مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ) بيان‌ شده‌ است[1]. «شما را در شكمهاي‌ مادرانتان‌ مي‌آفريند؛ آفرينشي‌ پس‌ از آفرينشي‌ ديگر» اولا آن‌ را به‌شكل ‌نطفه‌، سپس‌ به‌ خون‌ بسته‌ آن‌گاه‌ به‌ گوشتپاره‌اي‌ متطور مي‌سازد، سپس‌ در او استخوان‌ مي‌آفريند و آن‌گاه‌ بر استخوانها گوشت‌ مي‌پوشاند و طي‌ نمودن‌ مراحل ‌اين‌ آفرينش‌ شما: «در تاريكي‌هاي‌ سه‌گانه» يعني‌: در تاريكي‌ شكم‌، تاريكي ‌رحم‌ و تاريكي‌ مشيمه‌ (بچه‌دان) است‌ لذا حق‌ تعالي‌ آفرينش‌ شما را در تاريكي‌هاي‌ تودرتوي‌ ميان‌ سه‌ پرده‌، سامان‌ مي‌دهد. پرده‌هاي‌ سه‌گانه‌ ـ چنان‌كه ‌اطبا مي‌گويند ـ عبارت‌ است‌ از: غشاي‌ منباري‌، خربون‌ و غشاي‌ لفائفي‌. پس‌ اي‌ انسانها! بدانيد كه‌ تاريك ‌ساختن‌ جايگاه‌ آفرينش‌ شما، ما را از آن‌ بازنداشت‌ كه ‌آفرينشتان‌ را به‌نيكويي‌ و زيبايي‌ انجام‌ دهيم‌ «اين‌ است‌ الله پروردگار شما، فرمانروايي» حقيقي‌ در دنيا و آخرت‌ «از آن‌ اوست» و ديگران‌ را هيچ‌ مشاركتي ‌در اين‌ فرمانروايي‌ نيست‌ «خدايي‌ جز او نيست‌ پس‌ چگونه‌ برگردانيده‌ مي‌شويد؟» يعني‌: چگونه‌ از عبادت‌ وي‌ به‌سوي‌ پرستش‌ ديگران‌ منصرف‌ گردانيده ‌مي‌شويد؟.

 

إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِن تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏(7)

«اگر كفر ورزيد، بدانيد كه‌ خدا از شما بي‌نياز است» يعني‌: حق‌ تعالي‌ از ايمان‌ و عمل‌ شما بي‌نياز است‌ و اين‌ شما هستيد كه‌ به‌ او نيازمنديد زيرا شما هستيد كه‌ از كفر، زيان‌ و از ايمان‌ نفع‌ مي‌بريد. در حديث‌ شريف‌ قدسي‌ به‌ روايت‌ صحيح‌ مسلم ‌آمده‌ است‌: «لو أن‌ أولكم‌ وآخركم‌ وإنسكم‌ وجنكم‌ كانوا علي‌ أفجر قلب‌ رجل‌ منكم‌، ما نقص‌ ذلك‌ من‌ ملكي‌ شيئاً: خداوند جلّ‌ جلاله فرمود: اگر اول‌ شما و آخر شما و انس‌ شما و جن‌ شما همه‌ بر بدترين‌ و فاجرترين‌ قلب‌ مردي‌ از شما مي‌بودند، اين‌ امر، از ملك‌ من‌ چيزي‌ كم‌ نمي‌كرد». «ولي» حق‌ تعالي‌ «براي‌ بندگانش‌ كفر را نمي‌پسندد» لذا به‌ كفر امر هم‌ نمي‌كند، هرچند كه‌ همه‌ چيز به‌ اراده‌ اوست‌ به‌طوري‌كه‌ هركه‌ را بخواهد، گمراه‌ و هركه‌ را بخواهد، هدايت‌ مي‌كند و خواسته‌ شما نافذ نيست‌ مگر در صورتي‌كه‌ خدا جلّ‌ جلاله خود بخواهد پس‌ مشيت‌ خداوند جلّ‌ جلاله چيزي‌ است‌ و پسند و محبت‌ و امر وي‌ چيز ديگري‌ «و اگر سپاس‌ داريد» با ايمان‌، عبادت‌ و عمل‌ صالح‌ «آن‌ را براي‌ شما مي‌پسندد» دليل‌ اين‌كه‌ حق‌ تعالي‌ شكر وسپاس‌ را براي‌ بندگان‌ خويش‌ مي‌پسندد، اين‌ است‌ كه‌: شكر سبب‌ سعادت‌ و خوشبختي‌ آنها در دنيا و آخرت‌ است‌ «و هيچ‌ بردارنده‌اي‌ بار ديگري‌ را برنمي‌دارد» يعني‌: هيچ‌ كس‌ كه‌ حامل‌ گناهان‌ است‌، گناه‌ شخص‌ ديگري‌ را برنمي‌دارد بلكه‌ هر كس‌ مسئول‌ عمل‌ خويش‌ است‌ «آن‌گاه‌ بازگشت‌ شما به‌سوي ‌پروردگارتان‌ است» در روز قيامت‌ «و شما را به‌ آنچه‌ مي‌كرديد» از خير و شر «آگاه ‌مي‌گرداند، هرآينه‌ او به‌ راز سينه‌ها» يعني‌: به‌ آنچه‌ كه‌ دلها نهان‌ و پوشيده‌ مي‌دارند «داناست» پس‌ چگونه‌ به‌ آنچه‌ كه‌ مردم‌ نمايان‌ و آشكار مي‌سازند، دانا نيست‌؟!

 

وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ‏(8)

«و چون‌ به‌ انسان» كافر «رنجي‌ برسد» هر رنج‌ و زياني‌ كه‌ باشد ؛ از بيماري‌، يا فقر، يا بيم‌ و هراسي‌ «پروردگارش‌ را ـ انابت‌كنان‌ به‌سوي‌ او ـ مي‌خواند» يعني‌: او را در حالي‌ مي‌خواند كه‌ فقط به‌سوي‌ او رجوع‌ و استغاثه‌ كرده‌ و نيايش‌ غير او را فرومي‌گذارد و از او مي‌خواهد تا به‌ فريادش‌ رسيده‌ و رنج‌ و سختي‌اي‌ را كه‌ بر وي ‌فرود آمده‌ است‌، دفع‌كند «سپس‌ چون‌ از سوي‌ خويش‌ به‌ او نعمتي‌ عطا كند» و او را مالك‌ آن‌ نعمت‌ گرداند. اعراب‌ مي‌گويند: «خوله‌ الشي‌ء»، يعني‌ او را مالك‌ آن‌چيز گردانيد «فراموش‌ مي‌كند كه‌ پيشتر چه‌ دعايي‌ به‌ درگاه‌ او داشت» يعني‌: در وقت ‌نعمت‌، رنجي‌ را فراموش‌ مي‌كند كه‌ پيش‌ از مالك ‌شدن‌ آن‌ نعمت‌، در رفع‌ آن‌ به‌بارگاه‌ خداي‌ سبحان‌ زاري‌ و التماس‌ مي‌كرد. به‌قولي‌ديگر معني‌ اين‌ است‌: او پروردگارش‌ را در وقت‌ سختي‌ و رنج‌ مي‌خواند و به‌سويش‌ زاري‌ و تضرع‌ مي‌كرد ولي‌ در وقت‌ نعمت‌ فراموشش‌ كرده‌ و سپس‌ از اين‌ فراموشي‌ هم‌ به‌ مرحله ‌خطرناكتري‌ گذر مي‌كند كه‌ شرك ‌آوردن‌ به‌ آن‌ ذات‌ سبحان‌ است‌. و اين‌ است‌ معني‌ فرموده‌ وي‌: «و براي‌ خدا همتاياني‌ قرار مي‌دهد» يعني‌: شركايي‌ از بتان‌ يا غير آنها را به‌ پرستش‌ مي‌گيرد «تا ديگران‌ را هم‌ از راه‌ او گمراه‌ سازد» يعني‌: تا مردم‌ را از راه‌ خدا جلّ‌ جلاله كه‌ همانا اسلام‌ و توحيد است‌، گمراه‌ سازد «بگو: اندكي‌ به‌ كفرت ‌برخوردار شو» يعني‌: به‌ بهره‌مندي‌اي‌ اندك‌، يا اندك‌زماني‌ از آن‌ برخوردار شو زيرا بهره‌ دنيا اندك‌ است‌ «كه ‌بي‌گمان‌ تو از دوزخياني» يعني‌: پايان‌ كارت‌ در نزديك‌ زماني‌، به‌ دوزخ‌ مي‌انجامد.

 

أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ‏(9)

آيا چنين‌ كسي‌ بهتر است‌: «يا آن‌ كسي‌ كه‌ در طول‌ ساعتهاي‌ شب‌ قانت‌ است» يعني‌: آيا اين‌ مشرك‌ غافل‌ ناسپاس‌ در حال‌ و مال‌ كار خود، بهتر و نيكوتر است‌، يا كسي‌ كه‌ به‌ خداوند جلّ‌ جلاله مؤمن‌ بوده‌ و در ساعتها و پاسهايي‌ از شب‌ ـ در اول‌، اوسط و آخر آن‌ ـ براي‌ خداي‌ خويش‌ ايستاده‌ است‌ و نماز و نياز گزارده‌ و بر اين‌كار استمرار مي‌ورزد لذا او فقط به‌ خواندن‌ خداي‌ سبحان‌ در هنگام‌ فرود آمدن ‌رنج‌ و زيان‌ بر خود اكتفا نمي‌كند بلكه‌ خداي‌ عزوجل‌ را پيوسته‌ ياد كرده‌ و او را در هر حالي‌ به‌ يگانگي‌ مي‌خواند «در سجده‌ و قيام» يعني‌: در سجده‌ و قيام‌ نماز شب ‌(تهجد) «از آخرت‌ مي‌ترسد و رحمت‌ پروردگار خود را اميد دارد؟» و بدين‌ گونه‌، ميان‌ خوف‌ و رجاء جمع‌ مي‌كند، خوف‌ و رجائي‌ كه‌ در قلب‌ هيچ‌ كسي‌ جمع ‌نمي‌شوند جز اين‌كه‌ آن‌ شخص‌ را به‌ ساحل‌ رستگاري‌ مي‌رسانند؟.

به‌ قولي‌: در عبارت‌ آيه‌ مباركه‌ جمله‌اي‌ محذوف‌ است‌ پس‌ تقدير سخن‌ چنين ‌مي‌شود: آيا اين‌ انسان‌ مؤمن‌، همانند كسي‌ است‌ كه‌ چيزي‌ از اينها را انجام‌ نمي‌دهد؟ هرگز چنين‌ نيست‌. علما در باب‌ خوف‌ و رجاء گفته‌اند: «بايد در حال‌ احتضار، بر انسان‌ رجاء و اميد غالب‌ باشد». چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌انس‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ گفت‌: رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر بالين‌ مردي‌ كه‌ در سكرات‌ موت ‌بود حاضر شدند پس‌ به‌ او فرمودند: «خود را چگونه‌ مي‌يابي‌؟» گفت‌: «در ميان ‌اميد و بيم‌». فرمودند: «لا يجتمعان‌ في‌ قلب‌ عبد في‌ مثل‌ هذا الموطن‌، إلا أعطاه‌ الله ‌عزوجل‌ الذي‌ يرجو وأمنه‌ الذي‌ يخافه‌: بيم‌ و اميد در مانند همچو موقفي‌ در بنده‌اي ‌جمع‌ نمي‌شوند، جز اين‌كه‌ خداي‌ عزوجل‌ به‌ او آنچه‌ را كه‌ اميد مي‌دارد، عطا مي‌كند و از آنچه‌ كه‌ بيم‌ مي‌دارد، ايمنش‌ مي‌گرداند».

«بگو: آيا كساني‌ كه‌ مي‌دانند با كساني‌ كه‌ نمي‌دانند، برابرند؟» مراد: علما و جهال‌اند. پس‌ همان‌ گونه‌ كه‌ عالمان‌ و جاهلان‌ برابر نيستند همچنين‌ عابدان‌ و عاصيان‌ برابر نيستند. ابوحيان‌ مي‌گويد: «در آيه‌ مباركه‌ دلالتي‌ است‌ بر فضيلت ‌قيام‌ شب‌ و اين‌كه‌ قيام‌ شب‌ از قيام‌ روز برتر است‌». همو مي‌گويد: «آيه‌ كريمه‌ دلالت‌ مي‌كند بر اين‌كه‌ كمال‌ انسان‌ در اين‌ دو مقصود محصور است‌: علم‌ و عمل‌». قانت‌: كسي‌ است‌ كه‌ بر طاعت‌ مداومت‌ ورزد «فقط خردمندانند كه‌ پند مي‌گيرند» يعني‌: فرق‌ ميان‌ علما و جهال‌ را فقط عاقلان‌ مي‌دانند و بس‌.

ابن‌ابي‌حاتم‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ از ابن‌عمرك روايت‌ كرده‌ است‌ كه ‌فرمود: اين‌ آيه‌ در شأن‌ عثمان‌بن‌عفان‌ رضی الله عنه نازل‌ شد. ابن‌كثير مي‌گويد: «عجيب ‌نيست‌ كه‌ آيه‌ كريمه‌ در شأن‌ عثمان‌ رضی الله عنه نازل‌ شده‌ باشد زيرا او بسيار نماز شب ‌(تهجد) مي‌گزارد و در شب‌ بسيار قرآن‌ مي‌خواند تا بدانجا كه‌ بسا مي‌شد تمام ‌قرآن‌ را در يك‌ ركعت‌ مي‌خواند. چنان‌كه‌ شاعر گفته‌ است‌: «يقطع‌ الليل‌ تسبيحا وقرآنا: عثمان‌ رضی الله عنه شب‌ ـ تمام‌ شب‌ ـ را به‌ تسبيح‌ و قرائت‌ قرآن‌ سپري‌ مي‌كرد». اما ابن‌عباس‌ رضی الله عنه گفته‌ است‌: «آيه‌ كريمه‌ درباره‌ ابن‌مسعود، عماربن‌ ياسر و سالم‌ ـ برده‌ آزاد شده‌ ابوحذيفه‌ ـ رضي‌الله عنهم‌ نازل‌ شد».

 

قُلْ يَا عِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ ‏(10)

«بگو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم اين‌ سخنم‌ را به‌ بندگانم‌: «اي‌ بندگان‌ من‌ كه‌ ايمان ‌آورده‌ايد، از پروردگارتان‌ پروا بداريد» با به‌جا آوردن‌ اوامر و اجتناب‌ از نواهي‌ وي ‌«براي‌ كساني‌ كه‌ در اين‌ دنيا نيكوكاري‌ كرده‌اند، پاداش‌ نيكوست» در آخرت‌؛ با بهشت‌. يا پاداش‌ نيكوست‌ در دنيا؛ با سلامتي‌، عافيت‌، پيروزي‌ و غنيمت‌ «و زمين ‌خدا فراخ‌ است» يعني‌: بايد چنين‌ كسي‌ به‌ آن‌ جايي‌ هجرت‌ كند كه‌ در آن‌ طاعت ‌خداوند جلّ‌ جلاله و عمل‌ به‌ اوامر و ترك‌ منهيات‌ وي‌ برايش‌ ممكن‌ باشد. مجاهد مي‌گويد: «چون‌ به‌سوي‌ معصيت‌ خداوند جلّ‌ جلاله فراخوانده‌ شديد، از آن‌ بگريزيد». «جز اين‌ نيست‌ كه‌ صابران‌، مزد خود را به‌ تمامي‌ بي‌حساب‌ داده‌ مي‌شوند» يعني‌: خداوند جلّ‌ جلاله مزدشان‌ را در مقابل‌ صبرشان‌ به‌تمامي‌ و بدون‌ حساب‌ مي‌دهد. بدون‌حساب‌: يعني‌ به‌مقداري‌ كه‌ هيچ‌ شمارنده‌اي‌ آن‌ را به حدومرزي‌ محدود نمي‌تواند كرد و هيچ‌ حسابگري‌ آن‌ را در حساب‌ نمي‌تواند آورد. البته‌ قضاي‌ الهي‌ بر انسان ‌ناشكيبا و بي‌صبر هم‌ ـ چه‌ بخواهد چه‌ نخواهد ـ نازل‌ مي‌شود اما او پاداش‌ و مزدي‌ را كه‌ هيچ‌كس‌ حدومرزي‌ براي‌ آن‌ تعيين‌ كرده‌ نتوانسته‌ و مقدار آن‌ را نمي‌شناسد، از دست‌ داده‌ است‌ پس‌ در واقع‌، اين‌ انسان‌ نگونبخت‌، بر مصيبت‌ خود مصيبت‌ ديگري‌ را نيز افزوده‌ و در عين‌ حال‌، جز بي‌قراري‌ و جزع‌ و فزع‌، هيچ‌ دستاورد ديگري‌ هم‌ نداشته‌ است‌.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ حسين‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: از جدم‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنيدم‌ كه‌ فرمودند: «أد الفرائض‌ تكن‌ من‌ أعبد الناس‌، وعليك ‌بالقنوع‌ تكن‌ من‌ أغني‌ الناس‌، يا بني،‌ إن‌ في‌ الجنة‌ شجرة‌ يقال‌ لها: شجرة‌ البلوي‌، يؤتي ‌بأهل‌ البلاء فلا ينصب‌ لهم‌ ميزان‌ ولا ينشر لهم‌ ديوان‌، يصب‌ عليهم‌ الأجر صبا: فرزند عزيزم‌! فرايض‌ را ادا كن‌ تا از عابدترين‌ مردم‌ باشي‌ و قناعت‌ پيشه‌ كن‌ تا از توانگرترين‌ مردم‌ باشي‌. فرزند عزيزم‌! همانا در بهشت‌ درختي‌ است‌ كه‌ آن‌ را درخت‌ بلوي‌ مي‌گويند: اهل‌ بلا [در روز قيامت] احضار مي‌شوند پس‌ نه‌ ميزان (ترازويي) برايشان‌ برپا مي‌شود و نه‌ دفتر و ديوان‌ (حسابي) برايشان‌ نشر و پخش‌ مي‌گردد. بلكه‌ مزد و پاداش‌ بر آنان‌ به‌ ريختني‌ (بي‌حساب) ريخته‌ مي‌شود. سپس ‌آن‌ حضرت‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم اين‌ آيه‌ كريمه‌ را تلاوت كردند: (وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ) ».

 

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَّهُ الدِّينَ ‏(11)

«بگو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم «همانا من‌ فرمان‌ يافته‌ام‌ كه‌ خدا را ـ درحالي‌كه‌ دينم‌ را براي ‌او خالص‌ ساخته‌ام‌ ـ بپرستم» يعني‌: فرمان‌ يافته‌ام‌ كه‌ او را به‌ عبادتي‌ پاك‌ و پيراسته‌ از شرك‌ و ريا و غير اين‌ از شائبه‌ها، عبادت‌ كنم‌.

 

 

وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ ‏(12)

«و فرمان‌ يافته‌ام‌ به‌ اين‌كه‌ نخستين‌ مسلمانان» از اين‌ امت‌ «باشم» و چنين‌ هم ‌بود زيرا آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم اولين‌ كسي‌ بودند كه‌ با دين‌ قومشان‌ مخالفت‌ كرده‌ و به‌سوي‌ توحيد و يكتاپرستي‌ دعوت‌ كردند.

 

قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ‏(13)

«بگو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ اين‌ مشركان‌ بت‌پرست‌ «من‌ اگر پروردگار خود را نافرماني‌ كنم» با فروگذاشتن‌ اخلاص‌ در عبادتش‌ و با ترك‌ يكتاپرستي‌ و ترك‌ دعوتي‌ كه‌ باشرك‌ و گمراهي‌ و گمراهسازي‌ در ستيز مي‌باشد، در آن‌ صورت‌ «از عذاب‌ روزي‌ عظيم» و سهمگين‌ «مي‌ترسم» كه‌ عذاب‌ روز قيامت‌ است‌.

 

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَّهُ دِينِي ‏(14)

«بگو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم «خدا را مي‌پرستم» نه‌ غير وي‌ را ـ نه‌ استقلالا و نه‌ به‌ مشاركت‌ «درحالي‌كه‌ دينم‌ را براي‌ او خالص‌ مي‌گردانم» يعني‌: پرستش‌ من‌ خالص ‌براي‌ خدا جلّ‌ جلاله بوده‌ و هرگز به‌ شائبه‌ شرك‌ و ريا و ديگر شائبه‌ها آلوده‌ نيست‌ و از اين‌ آلايش‌ها كاملا پاك‌ و پيراسته‌ است‌.

 

فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ‏(15)

«پس‌ شما هم‌ هر چه‌ را غير از او مي‌خواهيد» كه‌ بپرستيد «بپرستيد» اين‌ دستور، براي‌ تهديد، توبيخ‌ و كوبيدن‌ آنهاست‌. يعني‌: بدانيد كه‌ به‌زودي‌ در برابر اعمالتان ‌مورد مجازات‌ قرار مي‌گيريد. سپس‌ آنان‌ را از فرجام‌ زيانكاري‌ روز قيامت‌ هشدار داده‌ و مي‌فرمايد: «بگو: زيانكاران‌ در حقيقت‌ كساني‌اند كه‌ به‌ خود و خانواده‌شان‌ در روز قيامت‌ زيان‌ رسانده‌اند» يعني‌: زيانكاران‌ كامل‌ و واقعي‌ اين‌ گروه‌اند زيرا كسي ‌كه‌ به‌ دوزخ‌ درآمد، هم‌ خودش‌ را در زيان‌ افگنده‌ و هم‌ خانواده‌اش‌ را باخته‌ و در زيان‌ افگنده‌ است‌، چه‌ اگر خانواده‌ وي‌ از اهل‌ بهشت‌ باشند، او نعمت‌ انس‌ و همدمي‌ با آنان‌ را از دست‌ داده‌ است‌ و اگر از اهل‌ دوزخ‌ باشند، اين‌ او بوده‌ كه‌ آنها را به‌ اين‌ حال‌ و روز بد درافگنده‌ است‌ «آري‌! اين‌ همان‌ خسران‌ آشكار است» زيرا در بزرگي‌ خود به‌ چنان‌ حد و حجمي‌ بالغ‌ گرديده‌ كه‌ فوق‌ آن‌ ديگر حد و پاياني‌ متصور نيست‌ زيرا اين‌ خسارت‌، هيچ‌ مجالي‌ براي‌ تعويض‌ ندارد.

 

لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ ‏(16)

«برايشان‌ از بالاي‌ سرشان‌ ظللي‌ از آتش‌ است» ظلل‌: طبقات‌ و چترهاي‌ آتش ‌است‌ كه‌ از فراز سرشان‌ برآنان‌ شعله‌ مي‌كشد «و از زير پايشان‌ نيز ظللي‌ است» يعني‌: طبقات‌ و چترهايي‌ از آتش‌ است‌. طبقات‌ زيرينشان‌ را نيز «ظلل‌: سايبان‌» ناميد زيرا طبقات‌ زيرين‌ هم‌ بر دوزخيان‌ سايه‌ مي‌افگند، چه‌ در هر طبقه‌اي‌ از طبقات‌ دوزخ‌ گروهي‌ از گروههاي‌ كفار قرار دارند و هيچ‌ طبقه‌اي‌ از وجودشان ‌خالي‌ نيست‌. البته‌ خبر دادن‌ از اين‌ عذاب‌ سختي‌ كه‌ خواه‌ناخواه‌ بر دوزخيان ‌آمدني‌ است‌، براي‌ آن‌ است‌ كه‌ بندگان‌ از نافرماني‌ حق‌ تعالي‌ بازايستند «اين» طبقات‌ و لايه‌هاي‌ چندگانه‌ دوزخ‌ «همان‌ كيفري‌ است‌ كه‌ خداوند بندگان‌ خويش‌ را به‌آن‌ بيم‌ مي‌دهد» تا به‌ او ايمان‌ آورده‌ و از او پروا بدارند: «اي‌ بندگان‌ من‌! پس‌ از من‌ پروا بداريد» يعني‌: از عذاب‌ و خشم‌ من‌ بترسيد. اين‌ هشدار و تنبيه‌، نعمتي ‌بزرگ‌ است‌ كه‌ برآمده‌ از فيض‌ رحمت‌ خداوند جلّ‌ جلاله و فضل‌ وي‌ مي‌باشد تا مردم‌ به‌عذاب‌ وي‌ غافلگير نشوند زيرا گفته‌اند: «ولقد أعذر من‌ أنذر: هر كس‌ هشدار داد، عذر را نماياند و حجت‌ را تمام‌ كرد».

 

وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ‏(17) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ‏(18)

«و كساني‌ كه‌ از طاغوت‌ پرهيز كردند از اين‌كه‌ آن‌ را بپرستند» يعني‌: از پرستش ‌بتان‌ و شيطان‌ پرهيز كرده‌ و عبادت‌ خويش‌ را براي‌ خداي‌ عزوجل‌ مخصوص‌ساختند. طاغوت‌: بر واحد و جمع‌ اطلاق‌ شده‌ و پرستش‌ بتان‌ و شيطانها را دربر مي‌گيرد. «و به‌سوي‌ الله بازگشتند» و اعراض‌كنان‌ از غير وي‌ به‌ پرستش‌ وي‌ روي‌ آوردند «ايشان‌ را مژده‌ باد» به‌ ثواب‌ و پاداش‌ عظيم‌ بهشت‌. اين‌ بشارت‌، يا بر زبان‌ پيامبران‌ علیهم السلام به‌ آنان‌ داده‌ مي‌شود، يا در هنگام‌ فرارسيدن‌ مرگ‌، يا در هنگام‌ رستاخيز و برانگيختن‌ مجددشان‌.

ابن‌ابي‌حاتم‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ از زيدبن‌ اسلم‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود: اين‌ آيه‌ درباره‌ سه‌ تني‌ نازل‌ شد كه‌ در جاهليت‌ نيز (لااله‌ الاالله) مي‌گفتند وبه‌ توحيد خداوند جلّ‌ جلاله معترف‌ و مقر بودند، آنها عبارت‌ بودند از: عمروبن‌ نفيل‌، ابوذر غفاري‌ و سلمان‌ فارسي‌ رضي‌الله عنهم‌ «پس‌ مژده‌ بده‌ به‌ آن‌ بندگان‌ من‌ كه ‌سخن‌ را مي‌شنوند و از نيكوترين‌ آن‌ پيروي‌ مي‌كنند» يعني‌: به‌ آنان‌ كه‌ سخن‌ حق‌ ـ از كتاب‌ خدا جلّ‌ جلاله و سنت‌ رسول‌ وي‌ ـ را مي‌شنوند و از نيكوترين‌ آنچه‌ كه‌ بدان‌ فرمان ‌يافته‌اند، پيروي‌ مي‌كنند و به‌ آنچه‌ كه‌ در آن‌ است‌، عمل‌ مي‌نمايند. به‌قولي‌: مراد از آنان‌: كساني‌اند كه‌ سخنان‌ نيك‌ و بد ـ هر دو ـ را مي‌شنوند آن‌گاه‌ سخن‌ نيك ‌را نقل‌ كرده‌ و به‌ آن‌ تكلم‌ مي‌كنند و خود را از سخن‌ زشت‌ بازداشته‌ و به‌ آن‌ تكلم ‌نمي‌كنند. يعني‌: با شنيده‌هاي‌ خود نقادانه‌ برخورد مي‌كنند «اينانند كه‌ الله آنان‌ را هدايت‌ كرده‌ و اينانند همان‌ خردمندان» يعني‌: اينانند كساني‌ كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله آنها را در دنيا و آخرت‌ به‌ حق‌ رسانيده‌ و هم‌ اينانند صاحبان‌ خردهاي‌ ناب‌ و سالم‌.

از جابربن‌ عبدالله در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: چون ‌آيه‌ (لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ... ) در وصف‌ بهشت‌ نازل‌ شد، مردي‌ از انصار نزد رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت‌: يارسول‌الله! من‌ هفت‌ تن‌ برده‌ دارم‌ و اينك‌ براي‌ هر دري‌ از درهاي‌ بهشت‌، برده‌اي‌ را آزاد كردم‌. پس‌ آيه‌: (فَبَشِّرْ عِبَادِ ‏(17) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ... ) درباره‌ وي‌ نازل‌ شد. اما چنان‌كه‌ بارها در اين‌ تفسير شربف‌ ذكر كرده‌ايم‌: اعتبار به‌ عام ‌بودن‌ لفظ است‌ نه‌ به‌ خاص‌ بودن‌ سبب‌ لذا آيه‌ كريمه‌ شامل‌ تمام ‌مؤمنان‌ واجد اين‌ اوصاف‌ در هر زمان‌ و مكاني‌ مي‌شود.

 

أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ ‏(19)

«پس‌ آيا كسي‌ كه‌ كلمه‌ عذاب‌ بر وي‌ ثابت‌ شد، آيا تو آن‌ دوزخي‌ را خلاص‌ تواني‌ كرد؟» كلمه‌ عذاب‌ در اينجا، اين‌ فرموده‌ خداوند جلّ‌ جلاله به‌ ابليس‌ است‌: (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ ‏) «ص‌/85» كه‌ تفسير آن‌ گذشت‌.

مراد آيه‌: تسليت‌ گفتن‌ و دلجويي‌ از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ زيرا آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ ايمان‌ آوردن‌ قوم‌ خود سخت‌ مشتاق‌ بودند پس‌ خداي‌ عزوجل‌ با اين‌ آيه‌ به‌ايشان‌ فهماند كه‌: هر كس‌ قضاي‌ الهي‌ بر وي‌ سبقت‌ گرفته‌ و وعده‌ عذاب‌ بر وي ‌ثابت‌ و لازم‌ شود، ایشان‌ نمي‌توانند وي‌ را از عذاب‌ برهانند ؛ به‌ اين‌كه‌ وي‌ را در دنيا مؤمن‌ گردانيده‌، يا در روز قيامت‌ از دوزخ‌ بيرونش‌ آورند. يعني‌: اي‌پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم ! پس‌ هيچ‌ علت‌ و انگيزه‌اي‌ براي‌ اين‌ امر وجود ندارد كه‌ تو خود را از اندوه‌ ايمان‌ نياوردنشان‌ هلاك‌ گرداني‌.

 

لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ ‏(20)

«ليكن‌ كساني‌ كه‌ از پروردگارشان‌ پروا داشته‌اند، براي‌ ايشان‌ غرفه‌هايي‌ است‌ كه‌ بر فراز آنها غرفه‌هاي‌ ديگري‌ بنا شده‌ است» زيرا بهشت‌ درجاتي‌ دارد كه‌ بعضي‌ از آنها بر فراز بعضي‌ ديگر قرار دارند و در محكم‌سازي‌ زيربنا و نيرومندي‌ ساخت‌ و ساز، مانند ساختمان‌ منازل‌ اعمار گرديده‌اند، هرچند كه‌ منازل‌ دنيا نسبت‌ به‌ آنها چيزي ‌به‌ حساب‌ نمي‌آيد. چنان‌كه‌ دوزخ‌ نيز داراي‌ دركاتي‌ است‌ فرودين‌ كه‌ بعضي‌ ازآنها در زير بعضي‌ ديگر قرار دارند «جويباران‌ از زير آنها» يعني‌: از فرودست‌ آن‌ غرفه‌ها «روان‌ است» كه‌ جاري‌ بودن‌ اين‌ جويبارها، نشانه‌ كمال‌ بهجت‌ و خرمي‌ و فزوني‌ صفا و رونق‌ آنهاست‌ «اين‌ وعده‌ خداست‌، خدا خلاف‌ وعده‌ نمي‌كند» پس‌ وعده‌ او خواه‌ناخواه‌ آمدني‌ است‌.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَاماً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ ‏(21)

«مگر نديده‌اي‌ كه‌ خدا از آسمان‌ آبي‌ فروفرستاد» يعني‌: از ابر باراني‌ را نازل‌ كرد. شعبي‌ و سعيدبن‌ جبير مي‌گويند: «هرآبي‌ كه‌ در زمين‌ است‌، اصل‌ آن‌ از آسمان ‌مي‌باشد». «پس‌ آن‌ را به‌ چشمه‌هايي‌ كه‌ در دل‌ زمين‌ است‌ راه‌ داد» يعني‌: پس‌ آن آب‌ را در دل‌ زمين‌ درآورد و اسكان‌ داد؛ همانند جريان‌ يافتن‌ خون‌ در عروق ‌بدن‌. ينبوع‌: چشمه‌ آب‌ و ديگر مكانهايي‌ است‌ كه‌ از آنها آب‌ مي‌تراود و برمي‌جوشد «آن‌گاه‌ به‌ وسيله‌ آن‌، كشتزاري‌ را كه‌ رنگهاي‌ آن‌ گوناگون‌ است‌، بيرون ‌مي‌آورد» يعني‌: به‌ وسيله‌ آن‌ آب‌، كشت‌ و محصولي‌ را از زمين‌ بيرون‌ مي‌آورد كه‌ اقسام‌ و انواع‌ گوناگوني‌ دارد ـ از زرد و سبز و سفيد و سرخ‌ و بنفش‌ و نارنجي‌ و غيره‌ ـ يا اگر مراد از الوان‌، اصناف‌ باشد، معني‌ اين‌ است‌: انواع‌ گندم‌ و جو وغيره‌ را به‌ وسيله‌ آن‌ آب‌ بيرون‌ مي‌آورد «سپس‌ مي‌خشكد» آن‌ كشت‌ «آن‌گاه‌ آن‌را زرد مي‌بيني» بعد از سبزي‌ و خرمي‌ و رونق‌ و زيبايي‌ آن‌، به‌طوري‌ كه‌ سبزي‌ و طراوت‌ آن‌ همه‌ از ميان‌ رفته‌ است‌ «سپس‌ آن‌ را ريزه‌ ريزه‌ مي‌گرداند» يعني‌: آن‌ را خورد و درهم‌ شكسته‌ و پاشان‌ مي‌كند «قطعا در اين‌ امر براي‌ صاحبان‌ خرد پندي ‌است» يعني‌: در آنچه‌ گذشت‌؛ از فرود آوردن‌ آب‌ و برآوردن‌ كشت‌، موعظه‌ و اندرزي‌ است‌ كه‌ صاحبان‌ خردهاي‌ سالم‌ از آن‌ بهره‌ مي‌گيرند زيرا مي‌دانند كه‌ حال‌ زندگاني‌ دنيا ـ در سرعت‌ انقطاع‌، نزديكي‌ انقضا و فناي‌ طراوت‌ و تازه‌گي‌ خود ـ نيز مانند حال‌ اين‌ كشت‌ است‌ و بنابراين‌، براي‌ صاحبان‌ خرد در اين‌ امر شكي ‌باقي‌ نمي‌ماند كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله بر بعث‌ و حشر و نشر قادر و تواناست‌.

خلاصه‌ اين‌كه‌: آيه‌ كريمه‌ مثلي‌ براي‌ حال‌ دنياست‌، كه‌ هر شخص‌ صاحب‌ عقل ‌سليم‌، آينده‌نگر، دورانديش‌، ژرفبين‌ و انديشمندي‌ كه‌ از سر بيداري‌ و هوشياري‌، به‌ آينده‌ حتمي‌ خود نگاهي‌ ژرف‌ مي‌اندازد، از آن‌ درس‌ و پند مي‌گيرد.

 

أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ‏(22)

«پس‌ آيا كسي‌ كه‌ خدا سينه‌اش‌ را براي‌ اسلام‌ گشاده‌ كرده» يعني‌: قلبش‌ را براي ‌اسلام‌ فراخ‌ گردانيده‌ ـ از حيث‌ اين‌كه‌ سينه‌ محل‌ قلب‌ است‌ و قلب‌ منبع‌ روح ‌مي‌باشد ـ چنين‌ كسي‌ البته‌ اسلام‌ را پذيرفته‌ و به‌ هدايت‌ آن‌ راه‌ يافته‌ است‌.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابن‌مسعود رضی الله عنه آمده‌ است‌: ما اصحاب‌ از رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسيديم‌ كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله فرموده‌ است‌: (أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ... ) ، پس‌ اي‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم! سينه‌ انسان‌ مؤمن‌ چگونه‌ انشراح‌ مي‌يابد و گشاده‌ مي‌گردد؟ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «چون‌ نور به‌ قلب‌ وارد شد، قلب‌ باز مي‌شود و انشراح‌ مي‌يابد». گفتيم‌ يارسول‌الله! نشانه‌ اين‌ انشراح‌ چيست‌؟ فرمودند: «الإنابة‌ إلي‌ دارالخلود والتجافي‌ عن‌ دارالغرور والإستعداد للموت‌ قبل‌ نزوله‌: نشانه‌ اين‌ انشراح‌: رجوع‌ و انابت‌ به‌سوي‌ سراي‌ جاودانگي‌، آرامش‌ يافتن‌ و جاتهي‌ كردن‌ از سراي‌ فريب‌ و غرور و آمادگي‌ براي‌ مرگ‌ قبل‌ از فرود آمدن‌ آن ‌است‌». «و در نتيجه‌ او» به‌سبب‌ اين‌ گشادگي‌ و انشراح‌ صدر «برخوردار از نوري‌ از جانب‌ پروردگارش‌ مي‌باشد؟» كه‌ آن‌ نور، عبارت‌ از نور معرفت‌ و راهيابي‌ به‌سوي‌ حق‌ است‌ كه‌ بر وجود وي‌ فيضان‌ مي‌كند. آري‌! آيا اين‌ انساني‌ كه‌ سينه‌اش‌ سيناي ‌معرفت‌ شده‌ و قلبش‌ براي‌ حق‌ باز و گشاده‌ گشته‌، مانند كسي‌ است‌ كه‌ دلش‌ ـ به‌سبب‌ گزينش‌ و انتخاب‌ بد وي‌ ـ سخت‌ گرديده‌ و در تاريكي‌هاي‌ گمراهي‌ و بليات‌ جهالت‌ فرورفته‌ و در آن‌ دست‌وپا مي‌زند؟ هرگز نه‌! پس‌ در اين‌ آيه‌، صنعت‌ ايجاز به‌كار رفته‌ و در آن‌ يك‌ جمله‌ محذوف‌ است‌ زيرا سياق‌ آيه‌ بر جمله ‌محذوف‌ دلالت‌ مي‌كند. آيه‌ (24) نيز همانند آن‌ است‌.

«پس‌ واي‌ بر كساني‌ كه‌ دلهايشان‌ از ياد كردن‌ الله سخت‌ است» آنها همه ‌كساني‌اند كه‌ قلبشان‌ سخت‌ و خشن‌ شده‌ و پذيرش‌ ذكر الله جلّ‌ جلاله را برنتابيده‌ و قساوت‌ يافته‌ است‌؛ ذكري‌ كه‌ شايسته‌ است‌ تا سينه‌ها براي‌ آن‌ باز گردند و انشراح‌ يابند.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابن‌عمر رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «لا تكثروا الكلام‌ بغير ذكر الله‌، فان‌ كثرة الكلام‌ بغير ذكر الله‌ قسوة للقلب‌ وإن‌ أبعد الناس‌ من‌ الله‌ القلب‌ القاسي‌: به‌ غير ذكر الله جلّ‌ جلاله بسيار سخن‌ نگوييد زيرا سخن‌ گفتن ‌بسيار در غير ذكر الله جلّ‌ جلاله، قسوت‌ و سختي‌اي‌ براي‌ قلب‌ است‌ و قطعا دورترين‌ مردم‌ از الله جلّ‌ جلاله كسي‌ است‌ كه‌ قلبي‌ سخت‌ داشته‌ باشد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ قدسي ‌به‌ روايت‌ ابي‌سعيد خدري‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «قال‌ الله‌ تعالي‌: اطلبوا الحوائج‌ من‌ السمحاء فإني‌ جعلت‌ فيهم‌ رحمتي‌ ولا تطلبوها من‌ القاسية‌ قلوبهم‌ فإني‌ جعلت‌ فيهم‌ سخطي‌: خداوند متعال‌ فرمود: حوايج‌ و نيازمنديهاي ‌خود را از اشخاص‌ نرمدل‌ و بخشاينده‌ طلب‌ كنيد زيرا من‌ رحمت‌ خويش‌ را در ايشان‌ قرار داده‌ام‌ و آن‌ را از افراد سنگدل‌ نخواهيد زيرا من‌ خشم‌ خويش‌ را در ايشان‌ قرار داده‌ام‌». «اينانند كه‌ در گمراهي‌ آشكار هستند».

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: به‌ آن‌ حضرت ‌گفتيم‌ يا رسول‌الله‌! ما چون‌ شما را مي‌بينيم‌ دلهايمان‌ نرم‌ مي‌شود و از اهل‌ آخرت ‌مي‌گرديم‌ اما وقتي‌ از شما جدا مي‌شويم‌، دنيا ما را خوش‌ مي‌آيد و زنان‌ وفرزندانمان‌ را مي‌بوييم‌. رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «اگر شما در همه‌ احوال‌ بر همان‌ حالي‌ قرار داشته‌ باشيد كه‌ نزد من‌ بر آن‌ قرارداريد، قطعا فرشتگان‌ با دستهايشان‌ با شما مصاحفه‌ مي‌كنند و در خانه‌هايتان‌ به‌ ديدارتان‌ مي‌آيند و اگر شما گناه‌ نكنيد، قطعا خداي‌ عزوجل‌ مردمي‌ را مي‌آورد كه‌ گناه‌ كنند تا بر آنان‌ بيامرزد». گفتيم‌: يا رسول‌الله! به‌ ما از بهشت‌ بگوييد كه‌ ساختمان‌ آن‌ چيست‌؟ فرمودند: «خشتي‌ از طلا و خشتي‌ از نقره‌ است‌، سنگفرش‌ آن‌ مشك‌ تيزبوي‌، سنگريزه‌ آن‌ مرواريد وياقوت‌ و خاك‌ آن‌ زعفران‌ است‌، هر كس‌ به‌ آن‌ درآيد متنعم‌ مي‌شود و در رنج ‌نمي‌افتد، جاودانه‌ مي‌شود و نمي‌ميرد، نه‌ جامه‌ وي‌ كهنه‌ مي‌شود و نه‌ جواني‌ وي ‌از بين‌ مي‌رود. سه‌ كس‌ اند كه‌ دعاي‌ آنها رد نمي‌شود: امام‌ (زمامدار) عادل‌، روزه‌دار تا آن‌گاه‌ كه‌ افطار كند و دعاي‌ مظلوم‌...».

 

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُّتَشَابِهاً مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ‏(23)

«خدا بهترين‌ حديث‌ را نازل‌ كرده‌ است» كه‌ قرآن‌ است‌. حق‌ تعالي‌ در اين‌ آيه‌ قرآن‌ را «حديث‌» ناميد زيرا رسول‌ وي‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم خطاب‌ به‌ قوم‌ خويش‌ با قرآن‌ سخن ‌مي‌گفتند و آنچه‌ را كه‌ از قرآن‌ بر آن‌ حضرت‌ نازل‌ مي‌شد، به‌ آنان‌ خبر مي‌دادند. آري‌! قرآن‌ بهترين‌ سخنان‌ است‌ زيرا در آن‌ بركات‌ و خيراتي‌ بي‌نهايت‌ وجود دارد «كتابي‌ است‌ متشابه» يعني‌: بعضي‌ از قرآن‌ با بعض‌ ديگر آن‌ ـ در زيبايي‌، محكمي‌، صحت‌ معاني‌، قوت‌ مباني‌ و رسيدن‌ تا برترين‌ درجات‌ بلاغت‌ ـ شباهت ‌و همگوني‌ دارد «و» كتابي‌ است‌ «مكرر» يعني‌: داستانها، اندرزها و احكام‌ در آن‌ تكرار مي‌شود چنان‌كه‌ آيات‌ آن‌ نيز در تلاوت‌ تكرار مي‌شود پس‌ قرآن ‌شنونده‌اش‌ را ملول‌ و خواننده‌اش‌ را دلتنگ‌ نمي‌كند «كساني‌ كه‌ از پروردگارشان ‌خشيت‌ دارند، پوست‌ بدنشان‌ از آن‌ به‌لرزه‌ مي‌افتد» اعراب‌ مي‌گويند: «اقشعرجلده‌»؛ آن‌گاه‌ كه‌ پوست‌ بدن‌ شخص‌ از ترس‌، يا از سردي‌ هوا منقبض‌ گردد و موي‌ خيز شود. زجاج‌ مي‌گويد: «چون‌ آيات‌ عذاب‌ خوانده‌ شود، پوستهاي‌ تن ‌ترسندگان‌ از خدا جلّ‌ جلاله، به‌لرزه‌ درآمده‌ و موي‌ بر اندام‌ آنان‌ راست‌ مي‌شود». «سپس‌ پوستهايشان‌ و دلهايشان‌ به‌ ياد خدا» يعني‌: با به‌ ياد آوردن‌ رحمت‌ و ثواب‌و بهشت‌ وي‌ «نرم‌ مي‌شود» قتاده‌ مي‌گويد: «اين‌ وصف‌ اولياي‌ خدا جلّ‌ جلاله است‌.خداوند جلّ‌ جلاله ايشان‌ را به‌ اين‌ وصف‌ كه‌: در آغاز پوستهايشان‌ به‌لرزه‌ درمي‌آيد، سپس‌ دلهايشان‌ به‌ياد خدا جلّ‌ جلاله آرام‌ مي‌گيرد، توصيف‌ كرد. نه‌ به‌ اين‌ وصف‌ كه ‌عقلهايشان‌ از بين‌ رفته‌ و بيهوشي‌ بر آنان‌ دست‌ مي‌دهد! پس‌، از اين‌ امر به‌ اين‌حقيقت‌ مي‌رسيم‌ كه‌ خود را در هنگام‌ ذكر خدا جلّ‌ جلاله به‌ غش‌ و بيهوشي‌ انداختن‌، خصيصه‌ اهل‌ بدعت‌ است‌ و بيهوشي‌ و غش‌ از شيطان‌ مي‌باشد». اسماء دخترابوبكر صديق‌ رضي‌الله عنهما مي‌گويد: «چون‌ بر ياران‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قرآن‌ خوانده‌ مي‌شد ـ چنان‌كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله توصيفشان‌ كرده‌ است‌ ـ چشمهايشان‌ اشكبار گشته‌ و پوستهايشان‌ به‌لرزه‌ درمي‌آمد. به‌ وي‌ گفته‌ شد: اما امروز مردماني‌ هستند كه‌ چون ‌بر آنان‌ قرآن‌ خوانده‌ شود، يكي‌ از آنان‌ بيهوش‌ بر زمين‌ مي‌افتد، (ونعره‌ مي‌كشد)! گفت‌: اعوذ بالله من‌ الشيطان ‌الرجيم‌: پناه‌ مي‌برم‌ به‌ خدا از شيطان ‌رانده‌ شده‌!».

«اين» قرآن‌ «هدايت‌ الله است‌، هركه‌ را بخواهد به‌ آن‌ راه‌ مي‌نمايد و هركه‌ را خدا گمراه‌ كند، او را هيچ‌ راهبري‌ نيست» به‌سوي‌ حق‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول ‌اين‌ آيه‌ مي‌گويد: «گروهي‌ از اصحاب‌ رضی الله عنهم گفتند: يارسول‌الله! به‌ ما با سخنان ‌شيرين‌ و نيكو از اخبار روزگاران‌ حديث‌ بگوييد پس‌ نازل‌ شد: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ... ).

 

أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ ‏(24)

«پس‌ آيا آن‌ كس‌ كه» به‌ جاي‌ دستها «با چهره‌ خود سختي‌ عذاب‌ رز قيامت‌ را دفع ‌مي‌كند» مانند كسي‌ است‌ كه‌ از عذاب‌ ايمن‌ است‌؟ يعني‌: آيا كسي‌ كه‌ در روز قيامت‌ چهره‌ خويش‌ را در برابر عذاب‌ سپر قرار داده‌ و در عذاب‌ به‌سختي‌ جان‌ مي‌كند، مانند كسي‌ است‌ كه‌ از آن‌ در امان‌ است‌ و چيزي‌ از اين‌ عذاب‌ بر او فرود نمي‌آيد و نيازي‌ به‌ اين‌ ندارد كه‌ چهره‌ خويش‌ را در برابر عذاب‌ سپر قرار دهد بلكه ‌از هر آفتي‌ در امان‌ بوده‌ و در بهشت‌ خداوند جلّ‌ جلاله آرام‌ و مطمئن‌ به‌سر مي‌برد؟

در اين‌ آيه‌ نيز صنعت‌ «ايجاز» به‌كار رفته‌ و به‌ ذكر يكي‌ از دو نوع‌، از ذكر ديگري‌ اكتفا شده‌ است‌ «و به‌ ستمگران‌ گفته‌ مي‌شود: وبال‌ آنچه‌ را كه‌ مي‌كرديد، بچشيد» يعني‌: بچشيد جزاي‌ كار و كردار خود را.

 

كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمْ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ ‏(25)

«كساني‌ هم‌ كه‌ پيش‌ از آنان‌ بودند، تكذيب‌ پيشه‌ كردند» يعني‌: كساني‌ كه‌ پيش‌ از كفار معاصر با حضرت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است بودند، نيز پيامبرانشان‌ را تكذيب‌ كردند «و از آنجا كه‌ حدس‌ نمي‌زدند عذاب‌ بر آنان‌ آمد» يعني‌: عذاب‌ از جهتي‌ بر آنان‌ آمد كه ‌آمدن‌ عذاب‌ را از آن‌ جهت‌ هيچ‌ تصور نمي‌كردند و آن‌ را محاسبه‌ نكرده‌ بودند. يعني‌: نزول‌ عذاب‌ در هنگام‌ احساس‌ ايمني‌ و غفلتشان‌ بود.

 

فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ‏(26)

«پس‌ خدا خفت‌ و خواري» و ذلت‌ و پستي‌ «را در زندگاني‌ دنيا به‌ آنان‌ چشانيد» با مسخ‌ و خسف‌ (فروبردن) آنان‌ به‌ زمين‌ و با كشتن‌ و به ‌اسارت‌ درآوردن‌ و غير اينها از انواع‌ عذاب‌ «و اگر مي‌دانستند» يعني‌: اگر آنها از كساني‌ بودند كه ‌مي‌دانستند و مي‌ انديشيدند و به‌مقتضاي‌ علم‌ خويش‌ عمل‌ مي‌كردند؛ «قطعا عذاب ‌آخرت‌ بزرگتر است» از عذاب‌ دنيا زيرا عذاب‌ آخرت‌ در نهايت‌ سختي‌ قرار دارد، به‌ اضافه‌ اين‌كه‌ دوامدار و مستمر نيز هست‌.

 

وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ‏(27)

«و براي‌ مردم‌ در اين‌ قرآن‌ از هرگونه‌ مثلي‌ آورديم» يعني‌: از هرگونه‌ مثلي‌ كه‌ در كار دينشان‌ به‌ آن‌ نياز دارند «باشد كه‌ آنان‌ پند گيرند» و عبرت‌ اندوزند زيرا مثل‌، معني‌ را به‌ ذهن‌ نزديك‌ مي‌كند.

 

قُرآناً عَرَبِيّاً غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ‏(28)

«قرآني‌ است‌ عربي» يعني‌: به‌ زبان‌ عربي‌ روشن‌ «بي‌ هيچ‌ كژي‌ و كاستي‌اي» نه‌ در آن‌ ـ به‌وجهي‌ از وجوه‌ ـ اختلاف‌ و تناقض‌ و تضادي‌ وجود دارد و نه‌ شك‌ و التباس‌ و ابهامي‌. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است‌: در آن‌ هيچ‌ خطايي‌ از حيث‌ لفظ و اعراب‌ و دستور زبان‌ نيست‌ «باشد كه‌ آنان‌ راه‌ تقوي‌ پويند» پس‌ هشدارهاي‌ قرآن ‌را جدي‌ گرفته‌ و وعده‌هاي‌ آن‌ را باور كنند.

 

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلاً فِيهِ شُرَكَاء مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ‏(29)

«خدا مثلي‌ زده‌ است» زدن‌ مثل‌: تشبيه‌ حالي‌ غريب‌ به‌ حال‌ ديگري‌ مانند آن‌ است‌. آري‌! خداوند جلّ‌ جلاله براي‌ مشركي‌ كه‌ بيشتر از يك‌ خدا را مي‌پرستد، مثل‌ زده‌ است‌؛ «مردي‌ را» يعني‌: برده‌اي‌ مملوكي‌ را «كه‌ چند مالك‌ ناسازگار در او شركت ‌دارند» و به‌طور مشترك‌ مالك‌ آنند و ميان‌ خود بر سر تصاحب‌ و بهره‌گيري‌ بيشتر از آن‌، در ستيز و ناسازگاري‌ و كشمكش‌ به‌سر مي‌برند «و مردي‌ را كه‌ بي‌مدعي‌ ويژه ‌يك‌ مرد است» يعني‌: و براي‌ شخص‌ موحد و يكتاپرست‌، برده‌اي‌ را مثل‌ زده ‌است‌ كه‌ يك‌ نفر مالك‌ اختصاصي‌ آن‌ بوده‌ و آن‌ برده‌ خالصا ملك‌ وي‌ مي‌باشد و هيچ‌ شريكي‌ با خود در ملكيت‌ آن‌ ندارد «آيا اين‌ دو در مثل‌ با هم‌ برابرند؟» يعني‌: آيا اين‌ برده‌اي‌ كه‌ براي‌ يك‌ گروه‌ مختلف‌ از شريكاني‌ خدمت‌ مي‌كند كه‌ اخلاق‌ آنها با هم‌ همگون‌ نيست‌، نيات‌ و مقاصد آنها نيز با هم‌ در تضاد است‌ و هر يكي‌ از آنان‌ او را به‌ خدمت‌ خويش‌ كشانده‌ و به‌ اين‌سو و آن‌سو مي‌دواند و در نتيجه‌، آن ‌برده‌ بيچاره‌، خسته‌ و رنجور مي‌شود، با اين‌ وجود باز هيچ‌ يك‌ از آنان‌ به‌ خدمت‌ وي‌ هم‌ راضي‌ نيست‌، چرا كه‌ تمام‌ تلاش‌ و توان‌ وي‌ صرف‌ او نشده‌ است‌ ؛ خوب‌! آيا اين‌ برده‌ مشترك‌ ميان‌ چندين‌ مالك‌، با آن‌ برده‌اي‌ كه‌ در خدمت‌ يك‌ شخص ‌قرار دارد و ديگران‌ بر سر خدمت‌ وي‌ هيچ‌ كشمكشي‌ ندارند، برابر است‌؟ برده‌اي ‌كه‌ چون‌ از مولاي‌ يگانه‌ خويش‌ اطاعت‌ كند از وي‌ راضي‌ است‌ و اگر هم‌ نافرماني ‌كند، از او درمي‌گذرد؟ شكي‌ نيست‌ كه‌ ميان‌ اين‌ دو برده‌، چنان‌ تفاوت‌ فاحش‌ وآشكاري‌ وجود دارد كه‌ هيچ‌ عاقلي‌ نمي‌تواند آن‌ را انكار كند.

پس‌ اين‌ است‌ مثل‌ و وصف‌ كسي‌ كه‌ خداي‌ يگانه‌ را مي‌پرستد و مثل‌ و وصف ‌كسي‌ كه‌ خدايان‌ متعددي‌ را به‌ پرستش‌ مي‌گيرد.

«الحمدلله» ستايش‌ براي‌ الله جلّ‌ جلاله است‌ در برابر اقامه‌ حجت‌ بر آنان‌ و بر توفيق ‌بخشيدن‌ مؤمنان‌ در راهيابي‌ به‌سوي‌ اسلام‌ «نه‌! بلكه‌ بيشترشان‌ نمي‌دانند» اين‌ فرق‌ آشكار و روشن‌ را پس‌ بدين‌ جهت‌ است‌ كه‌ به‌ خداي‌ عزوجل‌ شريك‌ مي‌آورند.

 

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ‏(30)

«اي‌ محمد! قطعا تو مي‌ميري‌ و آنان‌ نيز مي‌ميرند» در اين‌ آيه‌ به‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم و به‌ ديگران‌ خبر مرگشان‌ داده‌ شده‌ است‌. پس‌ آيه‌ كريمه‌ اعلامي‌ است‌ به‌ صحابه‌ رضی الله عنهم كه‌ پيامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم درخواهند گذشت‌ زيرا برخي‌ از آنان‌ به‌ اين‌ عقيده‌ بودند كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم نمي‌ميرند. همين‌ گونه‌ در اين‌ آيه‌ انگيزشي‌ است‌ به‌ كفار قريش‌ كه‌: بايد فرصت‌ را مغتنم‌ شمارند و به‌سوي‌ ايمان‌ و كسب‌ رهنمودها و ارشادات‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم  شتاب‌ ورزند زيرا اقامت‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در ميانشان‌ اندك‌ است‌ و آن ‌رسول‌ انس‌ و جان‌ و راحت‌ روح‌ و روان‌ و منبع‌ وحي‌ و ايمان‌، جاودانه‌ درميانشان‌ نمي‌باشد.

 

ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِندَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ ‏(31)

«سپس‌ شما روز قيامت‌ پيش‌ پروردگارتان‌ مجادله‌ خواهيد كرد» يعني‌: اي ‌محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم! تو با آنان‌ مجادله‌ و مرافعه‌ مي‌كني‌ و بر آنان‌ حجت‌ مي‌آوري‌ كه‌ پيام‌ حق‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ كرده‌ و بيم‌ و هشدارشان‌ داده‌اي‌ و آنان‌ نيز با آوردن‌ عذرهاي ‌بي‌معني‌، با تو مجادله‌ مي‌كنند. يا معني‌ اين‌ است‌: مؤمن‌ با كافر مجادله‌ و مرافعه ‌مي‌كند، ظالم‌ با مظلوم‌، هدايت‌شده‌ با گمراه‌ و ضعيف‌ با متكبر چنان‌كه‌ ابن‌كثير گفته‌ است‌. همچنين‌ ابن‌كثير مي‌گويد: «هرچند سياق‌ اين‌ آيه‌ درباره‌ مؤمنان‌ وكافران‌ است‌ اما اطراف‌ نزاعها در دنيا را نيز شامل‌ مي‌شود زيرا در آخرت‌ صورت‌ نزاع‌ و مرافعه‌ دنيايي‌ آنها از نو بر آنها بازگردانيده‌ مي‌شود تا با هم‌ مرافعه‌ نمايند و در آنجا داور احكم‌الحاكمين‌ است‌». در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ چون‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد، زبير رضی الله عنه گفت‌: يا رسول‌الله! آيا در آخرت‌ خصومت‌ و دعوي‌ بر ما تكرار مي‌شود؟ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «آري‌! به‌خاطر اين‌كه‌ حق‌ هر صاحب‌حقي‌ به‌ وي‌ داده‌ شود». در اين‌ هنگام‌ زبير رضی الله عنه گفت‌: پس‌ در اين‌ صورت‌، كار بسيار دشوار است‌! همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «در روز قيامت‌ نخستين ‌دو خصم‌، دو همسايه‌ هستند».

 

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ ‏(32)

«پس‌ كيست‌ ستمگرتر از آن‌ كس‌ كه‌ بر خدا دروغ‌ بست» يعني‌: هيچ‌ كس ‌ستمكارتر از كسي‌ نيست‌ كه‌ بر خدا جلّ‌ جلاله دروغ‌ بربسته‌ و چنين‌ بپندارد كه‌ او، فرزند يا شريك‌ يا همسري‌ دارد «و» كيست‌ ستمگرتر از آن‌ كس‌ كه‌ «دين‌ راست‌ و درست‌ را ـ چون‌ بر او عرضه‌ شد ـ تكذيب‌ كرد؟» و اين‌ دين‌، عبارت‌ از همان‌ دين‌ حقي ‌است‌ كه‌ حضرت‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آن‌ را از بارگاه‌ خدا جلّ‌ جلاله آورده‌اند ؛ ديني‌ كه‌ مردم‌ را به‌سوي‌ توحيد فرامي‌خواند، آنان‌ را به‌ انجام‌ فرايض‌ شرعي‌ فرمان‌ مي‌دهد، از محرمات‌ نهي‌شان‌ مي‌كند و از بعث‌ و حشر و نشر به آنان‌ خبر مي‌دهد. ابن‌كثير مي‌گويد: «هيچ‌ كس‌ از چنين‌ انساني‌ كه‌ بر خدا دروغ‌ بندد و دين‌ راست‌ و درست ‌را ـ چون‌ بر او عرضه‌ شد ـ تكذيب‌ كند، ستمكارتر نيست‌ زيرا چنين ‌كسي‌ ميان‌ دوسوي‌ باطل‌ جمع‌ كرده‌ است‌: يكي‌ دروغ‌ بستن‌ بر خداوند جلّ‌ جلاله و ديگري‌ دروغ‌ بستن‌ بر رسول‌ وي‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ». بدين‌ جهت‌، ذات‌ ذوالجلال‌ مي‌فرمايد: «آيا مثواي كافران‌ در دوزخ‌ نيست‌؟» قطعا در دوزخ‌ است‌. مثوي‌: محل‌ اقامت‌ و سكونت ‌است‌.

 

وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ‏(33)

«و آن‌كس‌ كه‌ دين‌ راست‌ و درست‌ را آورد» كه‌ او رسول‌ مقبول‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ «و آن‌كس‌ كه‌ تصديق‌ كرد» كه‌ ايشان‌ عبارت‌ از پيروان‌ رسول‌ مقبول‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم  هستند «آنانند كه ‌متقيانند» نه‌ غيرشان‌. به‌قولي‌: مراد از كسي‌ كه‌ سخن‌ راست‌ و درست‌ را آورد، رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم و مراد از كسي‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم را باور داشت‌ و تصديق‌ كرد، ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه است‌. به‌قولي‌ ديگر: مراد از «كسي‌ كه‌ سخن‌ راست‌ و درست‌ را آورد»، هركسي‌ است‌ كه‌ به‌سوي‌ يگانگي‌ خداوند جلّ‌ جلاله دعوت‌ كرده‌ و مردم‌ را به‌سوي‌ شريعت‌ خداي‌ عزوجل‌ ارشاد كند. ابن‌كثير نيز همين‌ معني‌ را بيان‌ كرده ‌است‌.

 

لَهُم مَّا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ ‏(34)

«برايشان‌ هر چه‌ بخواهند نزد پروردگارشان‌ است» از بالا بردن‌ درجات‌، دفع ‌مضرات‌ و كفاره‌ نمودن‌ گناهان‌ و سيئات‌ «اين‌ است‌ پاداش‌ محسنان» يعني‌: كساني‌ كه‌ اعمال‌ خويش‌ را نيكو ساخته‌اند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «الإحسان‌ أن‌ تعبد الله كأنك‌ تراه‌، فإن‌ لم‌ تكن‌ تراه‌ فإنه‌ يراك‌: احسان‌ آن‌ است‌ كه‌ خداي‌ عزوجل ‌را چنان‌ پرستش‌ كني‌ كه‌ گويي‌ او را مي‌بيني‌ زيرا اگر تو او را نمي‌بيني‌، بي‌گمان‌ او تو را مي‌بيند».

 

لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ‏(35)

«تا خدا از آنان» يعني‌: از متقيان‌ «بدترين‌ آنچه‌ را كه‌ كرده‌اند بزدايد» يعني‌: بيامرزد. پس‌ هرگاه‌ بدترين‌ اعمالشان‌ را بر ايشان‌ بيامرزد، قطعا اعمالي‌ را كه‌ در بدي‌ پايين‌تر از آنهاست‌، به‌طريق‌ اولي‌ بر آنان‌ مي‌آمرزد «و تا پاداششان‌ را بر حسب‌ نيكوترين‌ آنچه‌ مي‌كردند بپردازد» يعني‌: آنان‌ را برحسب‌ نيكوترين ‌اعمالشان‌ پاداش‌ دهد و ايشان‌ را ـ از روي‌ كرم‌ و فضل‌ خويش‌ ـ در برابر اعمال ‌بدشان‌ مجازات‌ نكند.

 

أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِن دُونِهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ‏(36)

«آيا خدا بنده‌اش‌ را بسنده‌ نيست‌؟» مراد از بنده‌ در اينجا، حضرت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است. ولي‌ ابن‌كثير مي‌گويد: «يعني‌ خداوند جلّ‌ جلاله براي‌ كسي‌ كه‌ او را مي‌پرستد و بر او توكل‌ مي‌كند، بسنده‌ است‌». صاحب‌ تفسير «المنير» مي‌گويد: «مراد از (عبده) در اين‌ آيه‌، رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و تمام‌ بندگان‌ متوكل‌ خداوند جلّ‌ جلاله هستند، به‌دليل ‌قرائت‌ عباده‌: بندگانش‌ را ـ كه‌ قرائتي‌ ديگر در اين‌ آيه‌ است‌». «و» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم! مشركان‌ «تو را از كساني‌ كه‌ غيراويند مي‌ترسانند» پس‌ از خدايان‌ و لشكرهاي‌ وهمي‌اي‌ كه‌ تو را از آنها مي‌ترسانند، نترس‌ زيرا خداوند متعال‌ تو را از آنچه‌ كه‌ به‌ تو زيان‌آور است‌، نگاه‌ مي‌دارد و خدايان‌ باطلشان‌ مالك‌ اين‌ نيستند كه‌ به‌ كسي‌ سود و زياني‌ برسانند «و هر كه‌ را خدا گمراه‌ گرداند، برايش‌ هيچ‌ راهبري ‌نيست‌» يعني‌: هر كسي‌ كه‌ قضاي‌ الهي‌ بر گمراهي‌ وي‌ رفته‌ باشد، او را هيچ ‌هدايتگري‌ نيست‌ كه‌ به‌سوي‌ الله راهنمايي‌اش‌ كرده‌ و از گمراهي‌ بيرونش‌ آورد.

عبدالرزاق‌ از معمر در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت‌: مشركان‌ به‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم گفتند: يا از عيب‌جويي‌ و دشنام ‌دادن‌ خدايان‌ ما دست ‌بردار، يا از آنان‌ مي‌خواهيم‌ كه‌ تو را آشفته‌سر و ديوانه‌ كنند! پس‌ اين‌ آيه‌ نازل ‌شد. نقل‌ است‌ كه‌ چون‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم خالدبن‌ وليد رضی الله عنه را براي‌ شكستن‌ بت ‌«عزي‌» فرستادند، متولي‌ آن‌ بت‌ به‌ وي‌ گفت‌: اي‌ خالد! من‌ بر تو از آسيب‌ وي ‌بيمناكم‌ زيرا او نيرويي‌ دارد كه‌ هيچ ‌چيز بر وي‌ پنجه‌ افگنده‌ نمي‌تواند. اما خالد بي‌اعتنا به‌ اين‌ سخن‌، تبر را گرفت‌ و آن‌ را بر چهره‌ آن‌ بت‌ چنان‌ كوبيد كه‌ خرد و ويرانش‌ كرد. آن‌گاه‌ بازگشت‌.

 

وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ ‏(37)

«و هركه‌ را الله هدايت‌ كند، هيچ‌ گمراه‌كننده‌اي‌ ندارد» كه‌ او را از راه‌ هدايت‌ بيرون ‌برده‌ و به‌ گمراهي‌ درافگند «مگر خدا غالب‌ منتقم‌ نيست‌؟» يعني‌: قطعا حق‌ تعالي‌ بر هر چيز غالب‌ و مسلط است‌، اويي‌ كه‌ با لهيب‌ عذاب‌ و تازيانه‌ مجازات‌ خويش‌، از نافرمانان‌ انتقام‌ مي‌گيرد.

 

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ ‏(38)

سپس‌ خداي‌ سبحان‌ اعتراف‌ مشركان‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ را يادآور مي‌شود كه‌: چون‌ از آفريننده‌ كائنات‌ مورد پرسش‌ قرار گيرند، مي‌گويند: او الله جلّ‌ جلاله است‌: «واگر از آنها بپرسي» لام‌ در «لئن‌» لام‌ قسم‌ است‌ «كه‌ چه‌كسي‌ آسمانها و زمين‌ را آفريده‌؟ قطعا مي‌گويند: خدا» ولي‌ به‌ رغم‌ اين‌ اعتراف‌، بتان‌ را مي‌پرستند پس ‌عقلهايشان‌ چگونه‌ پرستش‌ غيرآفريننده‌ كل‌ و شريك‌ گردانيدن‌ مخلوقي‌ را با او در پرستش‌، پسنديده‌ و قابل‌ توجيه‌ مي‌داند؟ «بگو: چه‌ تصور مي‌كنيد ؛ اگر خدا در حق‌من‌ بلايي‌ خواسته‌ باشد، آيا آنچه‌ را به‌جاي‌ خدا مي‌پرستيد مي‌توانند بلاي‌ او را دفع‌ كنند؟» يعني‌: آيا آن‌ بتان‌ بي‌جان‌ قادر هستند كه‌ آن‌ سختي‌ و بلايي‌ را كه ‌خداوند جلّ‌ جلاله بر من‌ خواسته‌ باشد، از من‌ دور گردانند؟ «يا اگر در حق‌ من‌ خيري‌ اراده‌كند، آيا آنها مي‌توانند رحمتش‌ را بازدارند؟» به‌طوري‌ كه‌ آن‌ رحمت‌ به‌ من‌ نرسد؟ رحمت‌: نعمت‌، برخورداري‌ و رفاه‌ است‌.

مقاتل‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم از مشركان ‌دراين‌باره‌ سؤال‌ كردند اما آنان‌ سكوت‌ نمودند. پس‌ آيه‌ كريمه‌ نازل‌ شد.

«بگو: خدا مرا بس‌ است» در تمام‌ امورم‌؛ اعم‌ از جلب‌ منفعت‌ و دفع‌ زيان‌ و مشقت‌ «اهل‌ توكل‌ تنها بر او توكل‌ مي‌كنند» نه‌ بر غير وي‌.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «احفظ الله‌ يحفظك‌، احفظ الله‌ تجده‌ تجاهك‌، تعرف‌ إلي ‌الله‌ في‌ الرخاء يعرفك‌ في‌ الشدة‌: حق‌ و حرمت‌ الله جلّ‌ جلاله را نگهدار؛ او تو را حفظمي‌كند و نگاهت‌ مي‌دارد، حق‌ و حرمت‌ الله جلّ‌ جلاله را نگاه‌دار؛ او را در برابر خود مي‌يابي‌، خدا جلّ‌ جلاله را در رفاه‌ و نعمت‌ بشناس‌ (و يادش‌ كن)، او تو را در سختي‌ وبلا مي‌شناسد (و از تو آن‌ بلا را دفع‌ مي‌كند)». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌است‌: «من‌ أحب‌ أن‌ يكون‌ أقوي‌ الناس‌ فليتوكل‌ علي‌ الله‌ تعالي‌، ومن‌ أحب‌ ان‌ يكون أغني‌ الناس‌، فليكن‌ بما في‌ يد الله‌ عزوجل‌ أوثق‌ منه‌ مما في‌ يديه‌، ومن‌ أحب‌ أن‌ يكون‌ أكرم‌ الناس‌ فليتق‌ الله‌ عزوجل‌: هر كس‌ دوست‌ دارد كه‌ قوي‌ترين‌ مردم‌ باشد، بايد بر خداوند جلّ‌ جلاله توكل‌ كند و هر كس‌ دوست‌ دارد توانگرترين‌ مردم‌ باشد، بايد اعتماد او به‌ آنچه‌ در دست‌ خداي‌ عزوجل‌ است‌ بيشتر از آن‌ چيزي‌ باشد كه‌ در دست ‌خودش‌ قرار دارد و هر كس‌ دوست‌ دارد كه‌ گرامي‌ترين‌ مردم‌ باشد، بايد از خداي‌ عزوجل‌ پروا دارد».

 

قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ‏(39) مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ‏(40)

«بگو اي‌ قوم‌ من‌! شما بر مكانت‌ خود» يعني‌: بر روش‌ و حالتي‌ كه‌ بر آن‌ قرار داريد؛ از دشمني‌ با دين‌ و دعوت‌ من‌ «عمل‌ كنيد، من‌ نيز عمل‌ مي‌كنم» يعني‌: بر شيوه‌ و حالتي‌ كه‌ بر آن‌ قرار دارم‌ «پس‌ به‌زودي‌ خواهيد دانست‌ بر چه‌ كسي‌ عذابي‌ كه ‌رسوايش‌ كند» و در دنيا خوارش‌ گرداند، بعد از افتخار و استكبار به‌ آن‌ «فرود مي‌آيد؟ و» به‌ زودي‌ خواهيد دانست‌ كه‌ «بر وي‌ عذابي‌ مقيم» يعني‌: دائم‌ و مستمر در سراي‌ آخرت‌ «فرود مي‌آيد» كه‌ عذاب‌ دوزخ‌ است‌؛ در اين‌ هنگام‌ است‌ كه‌ اين‌ حقيقت‌ بر وي‌ آشكار مي‌شود كه‌ خودش‌ بر باطل‌ و خصمش‌ بر حق‌ بوده ‌است‌. چنان‌كه‌ خداي‌ عزوجل‌ در بدر خوار و رسوايشان‌ گردانيد.

 

إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ ‏(41)

«هرآينه‌ ما اين‌ كتاب‌ را براي‌ مردم» يعني‌: به‌خاطر آنان‌ و براي‌ بيان‌ آنچه‌ كه ‌بدان‌ مكلف‌ گرديده‌اند و براي‌ محقق‌ ساختن‌ مصالح‌ دنيوي‌ و اخرويشان‌ «به‌حق ‌بر تو فروفرستاديم‌ پس‌ هر كس‌ هدايت‌ شد» يعني‌: هر كس‌ راه‌ حق‌ را شناخت‌ و رهرو آن‌ گشت‌ «به‌سود خود هدايت‌ شده‌ است» و راهيابي‌ وي‌ به‌نفع‌ خود وي‌ است‌ «و هر كس‌ گمراه‌ گشت» از راه‌ حق‌ «به ‌زيان‌ خويش‌ گمراه‌ مي‌شود» يعني‌: اين‌ گمراهي‌ به‌ زيان‌ خود اوست‌ و به‌ ديگران‌ متعدي‌ نمي‌شود «و تو بر آنان‌ وكيل‌ نيستي» يعني‌: تو نه‌ مكلف‌ به‌ هدايت‌ آنان‌ هستي‌ و نه‌ مخاطب‌ اين‌ كار بلكه‌ بر تو فقط بلاغ‌ است‌ و بس‌ و تو اين‌ مأموريت‌ را به‌ درستي‌ انجام‌ داده‌اي‌.

اين‌ آيه‌ به‌ آيه‌ شمشير «سيف‌» منسوخ‌ است‌ زيرا خداوند جلّ‌ جلاله بعدا به‌ رسول‌ خويش‌ فرمان‌ داد كه‌ با اعراب‌ تا آن‌گاه‌ بجنگد كه‌: (لااله‌ الاالله) بگويند و به ‌احكام‌ اسلام‌ عمل‌ كنند.

 

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ‏(42)

«خداوند ارواح‌ مردم‌ را به‌ تمامي‌ قبض‌ مي‌كند» و آنها را از بدنهايشان‌ بيرون ‌مي‌آورد «به‌هنگام‌ مرگ‌ آنها» يعني‌: به‌ هنگام‌ فرارسيدن‌ اجل‌ آنها «و نيز روحي‌ را كه‌ نمرده‌ است‌، در موقع‌ خوابش‌ قبض‌ مي‌كند» يعني‌: ارواحي‌ را كه‌ نمرده‌اند ـ بدين ‌معني‌ كه‌ اجل‌ آنها هنوز به‌سر نرسيده‌ است‌ ـ در خواب‌ آنها مي‌گيرد «پس‌ آن ‌نفسي‌ را كه‌ حكم‌ مرگش‌ را كرده‌، نگاه‌ مي‌دارد» و آن‌ را به‌سوي‌ جسدي‌ كه‌ روح‌ در آن‌ قرار داشته‌، باز نمي‌گرداند «و آن‌ ديگر را تا هنگامي‌ معين‌ باز پس‌ مي‌فرستد» يعني‌: روح‌ شخص‌ خوابيده‌اي‌ را كه‌ هنوز اجلش‌ به‌سر نرسيده‌، باز پس‌ مي‌فرستد و بيداري‌ را به‌ وي‌ باز مي‌گرداند تا در مدتي‌ كه‌ زندگي‌ برايش‌ مقدر شده‌ است‌، زنده‌ بماند.

علما درباره‌ «نفس‌» و «روح‌» اختلاف‌ نظر دارند كه‌: آيا اين‌ دو، يك‌ چيز هستند يا دو چيز مختلف‌؟ ولي‌ اين‌ رأي‌ كه‌ اين‌ دو، يك‌ چيز هستند، قوي‌تر است‌، به‌دليل‌ احاديثي‌ كه‌ بر اين‌ امر دلالت‌ مي‌كند زيرا در اين‌ احاديث‌ گاهي‌ از «روح‌» به‌ لفظ روح‌ و گاهي‌ به‌ لفظ «نفس‌» تعبير شده‌ است‌. امام‌ فخرالدين‌ رازي‌ مي‌گويد: «نفس‌ انساني‌، عبارت‌ از جوهر رخشان‌ روحاني‌اي‌ است‌ كه‌ چون‌ به‌بدن‌ تعلق‌ گيرد، پرتو و روشني‌ آن‌ در تمام‌ اعضا تجلي‌ مي‌كند ـ كه‌ اين‌ همان ‌پديده‌ حيات‌ است‌ ـ و در هنگام‌ مرگ‌، تعلق‌ روح‌ از ظاهر و باطن‌ بدن‌ قطع‌ مي‌شود ـ كه‌ اين‌ همان‌ مرگ‌ است‌ ـ ولي‌ در هنگام‌ خواب‌، پرتو روح‌ از ظاهر بدن‌ قطع‌ مي‌شود نه‌ از باطن‌ آن‌. پس‌ ثابت‌ شد كه‌ مرگ‌ و خواب‌ هر دو از يك ‌جنس‌اند مگر فرق‌ آنها در اين‌ است‌ كه‌ مرگ‌، انقطاع‌ روحي‌ تام‌ و كاملي‌ است‌ درحالي‌كه‌ خواب‌ انقطاع‌ ناقصي‌ است‌ از برخي‌ وجوه‌ نه‌ از كل‌ آن‌».

«قطعا در اين‌ امر» يعني‌: در گرفتن‌ ارواح‌ و نگاه‌ داشتن‌ يا پس‌ فرستادن‌ آنها «براي‌ مردمي‌ كه» در اين‌ امر «انديشه» و تدبر و تأمل‌ «مي‌كنند» و به‌ وسيله‌ آن‌ بر يگانگي‌ خداوند جلّ‌ جلاله و كمال‌ قدرت‌ وي‌ بر زنده‌ كردن‌ پس‌ از مرگ‌ و بر همه‌ چيز استدلال‌ مي‌نمايند «نشانه‌هايي‌ است» عجيب‌ و بديع‌ كه‌ بر يگانگي‌ و قدرت ‌عظيم‌ پروردگار متعال‌، دلالت‌ مي‌كند زيرا گرفتن‌ ارواح‌ و نگاهداشتن‌ يا پس‌ فرستادن‌ آنها، براي‌ پندپذيران‌، پندآموز و براي‌ متذكران‌ و انديشه‌وران‌، يادآور خوبي‌ است‌.

بدين‌گونه‌، خداي‌ عزوجل‌ از هر دو وفات‌ ياد كرد؛ وفات‌ كبري‌ كه‌ همان‌ مرگ ‌است‌ و وفات‌ صغري‌ كه‌ خواب‌ مي‌باشد. چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «لتموتن‌ كما تنامون‌ ولتبعثن‌ كما تصحون‌: قطعا چنان‌كه‌ به‌ خواب‌ مي‌رويد، مي‌ميريد و قطعا چنان‌كه‌ از خواب‌ بيدار مي‌شويد، برانگيخته‌ مي‌شويد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ و مسلم‌ از ابي‌هريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه ‌رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «چون‌ يكي‌ از شما بر بالين‌ خواب‌ خود جاي‌ مي‌گيرد، بايد آن‌ را بيفشاند زيرا او نمي‌داند كه‌ چه‌ چيز بر آن‌ ملافه‌ و بالين‌، جانشين‌ وي ‌شده‌ است‌ (يعني‌ از حشرات). سپس‌ بايد بگويد: «باسمك‌ ربي‌ وضعت‌ جنبي‌ وباسمك‌ أرفعه‌، إن‌ أمسكت‌ نفسي‌ فارحمها وإن‌ أرسلتها فاحفظها بما تحفظ به‌ عبادك ‌الصالحين‌ : پروردگارا! به‌نام‌ تو پهلويم‌ را نهادم‌ و به‌ نام‌ تو آن‌ را برمي‌دارم‌، اگر روحم‌ را نگاه‌ داشتي‌، بر آن‌ رحم‌ كن‌ و اگر آن‌ را به‌ تنم‌ باز پس‌ فرستادي‌، آن‌ رابه‌ آنچه‌ كه‌ بدان‌ بندگان‌ شايسته‌ات‌ را حفظ مي‌كني‌، حفظ بفرما». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ از حذيفه‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم چون‌ شبانگاه‌ در خوابگاه‌ خويش‌ قرار مي‌گرفتند، دست‌ مبارك‌ خود را در زير رخسار خود نهاده‌ و آن‌گاه‌ مي‌گفتند: «اللهم‌ باسمك‌ أموت‌ و أحيا: بارالها! به‌نام‌ تو مي‌ميرم‌ و زنده‌ مي‌شوم‌». و چون‌ بيدار مي‌شدند، مي‌گفتند: «الحمد لله‌ الذي‌ أحيانا بعد ما أماتنا وإليه‌ النشور : سپاس‌ خدايي‌ را كه‌ ما را بعد از آن‌كه‌ ميراند، زنده‌ گردانيد و به‌سوي‌ اوست‌ حشر و نشر ما».

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه و غير وي‌ از مفسران‌ در معني‌ آيه‌ مي‌گويند: «ارواح‌ زندگان‌ و مردگان‌ در خواب‌ با هم‌ ملاقات‌ مي‌كنند و آن‌ ارواحي‌ كه‌ خدا جلّ‌ جلاله بخواهد، همديگر را شناخته‌ و تعارف‌ حاصل‌ مي‌كنند پس‌ چون‌ تمام‌ آنها بخواهند كه ‌به‌سوي‌ اجساد خويش‌ بازگردند، خداوند جلّ‌ جلاله ارواح‌ مردگان‌ را نزد خود نگاه ‌مي‌دارد و ارواح‌ زندگان‌ را به‌سوي‌ اجساد آنها باز پس‌ مي‌فرستد».

 

أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاء قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَلَا يَعْقِلُونَ ‏(43)

«آيا غير از الله براي‌ خود شفاعت‌گراني‌ برگرفته‌اند؟» يعني‌: آيا مشركان‌ جز خداوند جلّ‌ جلاله خداياني‌ را به‌عنوان‌ شفيع‌ براي‌ خود برگرفته‌اند تا برايشان‌ نزد او شفاعت‌ كنند؟ استفهام‌ براي‌ انكار است‌ «بگو: آيا هرچند آنها اختيار چيزي‌ را نداشته ‌باشند و تعقل‌ نكنند؟» باز هم‌ آنها را به‌ شفاعت‌ مي‌خوانيد؟ يعني‌: چگونه‌ آنها را نزد خداوند جلّ‌ جلاله شفيع‌ خويش‌ برمي‌گيريد در حالي‌كه‌ آنان‌ نه‌ مالك‌ شفاعتي‌ هستند و نه‌ مالك‌ چيز ديگري‌؟ حتي‌ چيزي‌ از شفاعت‌ يا غير آن‌ را درك‌ و فهم‌ نيز نمي‌كنند زيرا آنان‌ جماداتي‌ بي‌عقل‌ و شعور بيش‌ نيستند.

 

قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ‏(44)

«بگو» اي‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ آنان‌ «شفاعت‌، يكسره‌ از آن‌ خداست» پس‌ چيزي‌ از شفاعت‌ براي‌ ديگران‌ نيست‌ و كسي‌ در آن‌ راهي‌ ندارد مگر اين‌كه‌ شفاعتگر از كساني‌ باشد كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله او را براي‌ شفاعت‌ پسنديده‌ باشد و مشفوع‌ له‌ نيز از كساني‌ باشد كه‌ خداي‌ عزوجل‌ به‌ شفاعت‌ براي‌ وي‌ اذن‌ دهد «فرمانروايي‌ آسمانها و زمين‌ مخصوص‌ اوست» و هيچ‌كس‌ مالك‌ اين‌ نيست‌ كه‌ در كار او بدون‌ اذن‌ و رضايش‌ سخن‌ بگويد «سپس‌ به‌سوي‌ او بازگردانيده‌ مي‌شويد» در روز قيامت‌؛ پس ‌ميان‌ شما به‌ عدل‌ خويش‌ حكم‌ مي‌كند و هر كس‌ را در برابر عملش‌ جزا مي‌دهد.

 

وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ‏(45)

«و چون‌ خدا به‌ تنهايي‌ ياد شود» و خدايانشان‌ همراه‌ با وي‌ ياد نشوند «دلهاي ‌كساني‌ كه‌ به‌ آخرت‌ ايمان‌ ندارند، تنگ‌ مي‌گردد» و در نتيجه‌، از ذكر او تنفر مي‌ورزند و مي‌رمند. اشمئزاز: آن‌ است‌ كه‌ شخص‌ از اندوه‌ و نفرت‌ پر شود و بر اثر آن‌، انقباض‌ و تنگي‌اي‌ در دل‌ وي‌ واقع‌ شود كه‌ اثر آن‌ بر چهره‌اش‌ نمايان‌ گردد.

سپس‌ خداوند متعال‌ خوشحالي‌ و شادماني‌ آنها را در هنگام‌ ياد كردن‌ بتانشان ‌ذكر نموده‌ و مي‌فرمايد: «و چون‌ كساني‌ كه‌ غير از او به‌ پرستش‌ گرفته‌ شده‌اند، ياد شوند» آنها خدايان‌ پنداري‌اي‌ مانند لات‌ و عزي‌ هستند «بناگاه‌ آنان‌ شادماني ‌مي‌كنند» يعني‌: از اين‌ يادآوري‌ شادمان‌ شده‌ و در بهجت‌ و خرمي‌ قرار مي‌گيرند. استبشار: پر شدن‌ دل‌ از شادي‌ است‌ تا بدانجا كه‌ پوست‌ چهره‌ از آن‌ باز و بشاش ‌گردد.

اين‌ واقعيتي‌ كه‌ آيه‌ كريمه‌ بدان‌ پرداخته‌ است‌، درد و آفتي‌ است‌ كه‌ امروزه‌ در عصر ما نيز شيوع‌ پيدا كرده‌؛ زيرا چه‌ بسا بيان‌ حقايق‌ ايماني‌، آثار نفرت‌ و اشمئزاز را بر چهره‌ بسياري‌ به‌ دنبال‌ دارد؛ مثلا اگر از اين‌ حقيقت‌ كه‌ شفا فقط به‌ دست ‌بلاكيف‌ خدا جلّ‌ جلاله است‌، پيروزي‌ فقط به‌ دست‌ اوست‌ و غير اين‌ از سخناني‌ كه‌ بيانگر توحيد محض‌ است‌، سخن‌ به‌ ميان‌ آيد، سست‌ ايمانان‌ منقبض‌ مي‌شوند اما اگر از تأثير علوم‌، أسباب‌ و ابزار كار بشري‌ ياد كنيد، ملاحظه‌ مي‌نماييد كه‌ چهره ‌بسياري‌ باز و شكفته‌ شده‌ و آثار انبساط بر آنان‌ هويدا مي‌شود ـ نعوذبالله‌ من‌ذلك‌.

 

قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ‏(46)

«بگو: بارالها! اي‌ پديدآورنده‌ آسمانها و زمين‌، اي‌ داناي‌ نهان‌ و آشكار، تو خود ميان ‌بندگانت‌ بر سر آنچه‌ اختلاف‌ مي‌كردند، داوري‌ مي‌كني» پس‌ نيكوكار را در قبال ‌نيكوكاري‌اش‌ و بدكردار را در قبال‌ بدكاري‌اش‌ جزا مي‌دهي‌ زيرا با اين‌ پاداش‌ و مجازات‌ توست‌ كه‌ اين‌ حقيقت‌ كه‌: چه‌كسي‌ بر حق‌ و چه‌كسي‌ بر باطل‌ است‌، آشكار مي‌شود و فقط در پيشگاه‌ توست‌ كه‌ بساط اختلاف‌ اختلاف‌كنندگان‌ وجدال‌ جدل‌كنندگان‌ برچيده‌ مي‌شود.

در حديث‌ شريف‌ به‌روايت‌ مسلم‌ و ابوداوود از عائشه‌ رضي‌ الله عنها آمده‌ است ‌كه‌ فرمود: «رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم چون‌ از طرف‌ شب‌ براي‌ نماز و نيايش‌ برمي‌خاستند، نماز خويش‌ را با اين‌ دعا افتتاح‌ مي‌كردند: «اللهم‌ رب‌ جبريل‌ وميكائيل‌ وإسرافيل‌، فاطر السموات‌ والأرض‌، عالم‌ الغيب‌ والشهادة‌، أنت‌ تحكم‌ بين‌ عبادك‌ فيما كانوا فيه ‌يختلفون‌، اهدني‌ لما اختلف‌ فيه‌ من‌ الحق‌ بإذنك‌ إنك‌ تهدي‌ من‌ تشاء إلي‌ صراط مستقيم‌: بارالها! اي‌ پروردگار جبرئيل‌ و ميكائيل‌ و اسرافيل‌، اي‌ پديدآورنده‌ آسمانها وزمين‌، اي‌ داناي‌ نهان‌ و آشكار! تو ميان‌ بندگانت‌ در آنچه‌ كه‌ در مورد آن‌ اختلاف‌ مي‌كردند، داوري‌ مي‌كني‌ پس‌ مرا بر آنچه‌ از حق‌ كه‌ در آن‌ اختلاف‌ شده ‌است‌، به‌اذن‌ خويش‌ هدايت‌ كن‌، بي‌گمان‌ تو هر كه‌ را بخواهي‌، به‌سوي‌ راه‌ راست ‌هدايت‌ مي‌كني‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ چون‌ ابوبكر صديق رضی الله عنه از رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم سؤال‌ كرد كه‌ در صبح‌ و شام‌ چه‌ بخواند؟ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم به‌ وي ‌فرمودند: چون‌ صبح‌ و شام‌ بر تو مي‌آيد و هنگامي‌ كه‌ شبانگاه‌ در خوابگاهت‌ قرار مي‌گيري‌، بگو: «اللهم‌ فاطر السموات‌ والأرض‌ عالم‌ الغيب‌ والشهادة‌، لا إله‌ إلا أنت، ‌رب‌ كل‌ شي‌ء ومليكه‌، أعوذ بك‌ من‌ شر نفسي‌ وشر الشيطان‌ وشركه‌، أن‌ أقترف‌ علي‌ نفسي‌ بسوء، أو أجره‌ إلي‌ مسلم‌: بارالها! اي‌ آفريننده‌ آسمانها و زمين‌، اي‌ داناي ‌نهان‌ و آشكار! معبودي‌ جز تو نيست‌، پروردگار و مالك‌ همه ‌چيز تويي‌، به‌ تو از شر نفس‌ خود و شر شيطان‌ و شرك‌ آن‌ پناه‌ مي‌برم‌ ؛ از اين‌كه‌ بر زيان‌ خودم‌ مرتكب ‌بدي‌اي‌ شوم‌، يا آن‌ بدي‌ را به‌سوي‌ مسلماني‌ بكشانم‌».

 

وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ ‏(47)

«و اگر آنچه‌ در زمين‌ است‌ يكسره‌ از آن‌ كساني‌ كه‌ ستم‌ كرده‌اند باشد» يعني‌: اگر تمام‌ اموال‌ و ذخاير دنيا از آن‌ ستمگران‌ باشد «و نظيرش‌ نيز با آن‌ باشد» يعني‌: همانند آن‌ از اموال‌ و ذخاير نيز با آن‌ ضميمه‌ باشد «قطعا آن‌ را براي‌ رهايي‌ خودشان ‌از سختي‌ عذاب‌ روز قيامت‌ خواهند داد» از بس‌ كه‌ در اين‌ روز، عذاب‌ خداوند جلّ‌ جلاله بر آنان‌ ـ به‌عنوان‌ جزاي‌ ظلمشان‌ ـ سخت‌ و سهمگين‌ است‌ «و آنچه‌ كه‌ حسابش‌ را نمي‌كردند، از سوي‌ خدا برايشان‌ آشكار مي‌گردد» يعني‌: از مجازاتهاي‌ الهي‌ و خشم‌ و شدت‌ عذاب‌ وي‌، چيزهايي‌ بر آنان‌ آشكار مي‌شود كه‌ در گمان‌ و حسابشان‌ قرار نداشته‌ است‌. مجاهد در تفسير آن‌ مي‌گويد: «اينان‌ در دنيا اعمالي‌ را انجام‌ داده ‌بودند كه‌ گمان‌ مي‌كردند آن‌ اعمال‌، اعمال‌ نيكي‌ است‌ اما بناگاه‌ ديدند كه‌ آن ‌اعمال‌ همه‌ گناه‌ بوده‌ است‌».

 

وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون ‏(48)

«و كيفر آنچه‌ كرده‌ بودند» يعني‌: جزاي‌ اعمال‌ بد و نابكارشان‌ ؛ مانند شرك‌ و ظلم‌ بر اولياي‌ خدا جلّ‌ جلاله «بر آنان‌ آشكار مي‌شود و آنچه‌ را كه‌ بدان‌ استهزا مي‌كردند، آنها را فرو مي‌گيرد» يعني‌: همان‌ كيفري‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم آنها را بدان‌ بيم ‌مي‌دادند، گريبانگيرشان‌ شده‌ و بر آنها مسلط مي‌شود.

 

فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ‏(49)

«و چون‌ به‌ انسان‌ سختي‌اي‌ برسد، مارا فرامي‌خواند» يعني‌: شأن‌ و حال‌ انسان‌ اين‌ است‌ كه‌ چون‌ بر او سختي‌ و بلايي‌ ـ مانند بيماري‌ يا فقر يا غير آن‌ ـ برسد، خداي‌ عزوجل‌ را مي‌خواند و به‌سوي‌ او در رفع‌ و دفع‌ آن‌ بلا و سختي‌، زاري‌ و تضرع‌ مي‌كند «سپس‌ چون‌ نعمتي‌ از جانب‌ خود به‌ او ارزاني‌ داريم» و در خيري‌ را به‌روي‌ او بگشاييم‌ «مي‌گويد: جز اين‌ نيست‌ كه‌ اين‌ نعمت‌ بنا بر دانشي‌ كه‌ در من ‌است‌، به‌ من‌ داده‌ شده» يعني‌: بنا بر علمي‌ كه‌ خودم‌ به‌ مشاغل‌ و حرفه‌ها داشته‌ام‌، يا براساس‌ خوبي‌ و خيري‌ كه‌ در من‌ بوده‌ است‌، يا بر اساس‌ علم‌ خداوند جلّ‌ جلاله به‌فضل‌ و برتري‌ من‌، اين‌ نعمت‌ به‌ من‌ ارزاني‌ شده‌ است‌ «نه‌ چنان‌ است‌ بلكه‌ آن ‌آزموني‌ است» يعني‌: نعمتي‌ را كه‌ به‌ وي‌ داده‌ايم‌، بنا بر علل‌ و عوامل‌ پنداري‌ او نيست‌ بلكه‌ دادن‌ اين‌ نعمت‌ به‌ وي‌، آزمايش‌ و امتحاني‌ است‌ كه‌ آيا شكر و سپاس ‌مي‌گزارد يا اين‌كه‌ كفران‌ و ناسپاسي‌ مي‌كند؟ «ولي‌ بيشترشان‌ نمي‌دانند» كه‌ اين ‌بخشيدن‌ نعمت‌، استدراجي‌ از جانب‌ خداوند جلّ‌ جلاله و امتحاني‌ براي‌ آنان‌ است‌ كه‌ آيا بدانچه‌ نزدشان‌ است‌، شكر و سپاس‌ مي‌گزارند، يا كفران‌ و ناسپاسي‌ مي‌كنند؟ هم‌ بدين‌ جهت‌، آنان‌ غافلانه‌ در نعمتهاي‌ خدا جلّ‌ جلاله فرو مي‌روند، بي‌آن‌كه‌ منعم‌ حقيقي ‌را حاضر و ناظر بدانند.

 

قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ ‏(50)

«هرآينه‌ كساني‌ كه‌ پيش‌ از آنان‌ بودند» مانند قارون‌ و ديگران‌ «نيز اين‌ سخن ‌را» كه‌ ما اين‌ نعمت‌ را بر اساس‌ علمي‌ كه‌ داريم‌ داده‌ شده‌ايم‌ «گفتند پس‌ آنچه ‌به‌دست‌ آورده‌ بودند» از متاع‌ و بهره‌ دنيا «بلا را از آنان‌ دفع‌ نكرد» بلكه‌ عذاب‌ الهي ‌دامنگيرشان‌ شد.

 

فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلَاء سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ ‏(51)

«تا كيفر آنچه‌ كه‌ مرتكب‌ شده‌ بودند» از بدي‌ها «به‌ آنان‌ رسيد و كساني‌ از اين‌ گروه» يعني‌: از اين‌ امت‌ «كه‌ ستم‌ كرده‌اند» با شرك‌ و كفر «به‌ زودي‌ نتايج‌ سوء آنچه‌ را كه‌ مرتكب‌ شده‌اند، بديشان‌ خواهد رسيد» چنان‌كه‌ به‌ پيشينيانشان‌ رسيد؛ مانند قحطي‌ و قتل‌ و اسارت‌ و قهر «و آنان‌ عاجزكننده‌ نيستند» يعني‌: از عذاب ‌خدا جلّ‌ جلاله توان‌ گريز ندارند بلكه‌ مرجع‌ و بازگشتشان‌ به‌سوي‌ اوست‌ و هر چه‌ بخواهد ـ از كيفر و مجازات‌ ـ با آنها مي‌كند.

 

أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ‏(52)

«آيا ندانسته‌اند» از طريق‌ مشاهداتشان‌ «كه‌ خداست‌ كه‌ روزي‌ را براي‌ هر كس‌ كه ‌بخواهد» گشاده‌ سازد «گشاده‌ مي‌گرداند و براي‌ هر كس‌ كه‌ بخواهد» روزي‌ را تنگ ‌گرداند «تنگ‌ مي‌گرداند؟ قطعا در اين‌ امر نشانه‌هايي‌ است» بزرگ‌ و علاماتي‌ است ‌سترگ‌ «براي‌ مردمي‌ كه‌ ايمان‌ دارند» به‌ اين‌كه‌ رويدادها همه‌ ـ اعم‌ از گشاده ‌كردن‌ يا تنگ‌گردانيدن‌ روزي‌ و غير آن‌ از امور ـ از جانب‌ خدا جلّ‌ جلاله است‌. اما كافران‌ از ديدن‌ اين‌ نشانه‌ها كورند.

 

قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ‏(53)

«بگو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از جانب‌ من‌ به‌ بندگانم‌: «اي‌ بندگان‌ من» يعني‌: اي‌ بندگان‌ مؤمن‌ من‌! زيرا در عرف‌ قرآن‌، اين‌ اضافت‌ مخصوص‌ به‌ مؤمنان‌ است‌. آري‌! اي‌ بندگان‌ مؤمن‌ من‌: «كه‌ بر خود اسراف‌ روا داشته‌ ايد» مراد از اسراف‌: افراط و زياده‌روي‌ در گناهان‌ و ارتكاب‌ بسيار آنهاست‌. «از رحمت‌ خدا» يعني‌: از مغفرت‌ وي‌ «نوميد نشويد».

اين‌ آيه‌ اميدبخش‌ترين‌ آيه‌ در كتاب‌ خدا جلّ‌ جلاله است‌ زيرا مشتمل‌ بر بزرگترين ‌بشارت‌ حق‌ تعالي‌ براي‌ بندگانش‌ مي‌باشد، چه‌ همان‌گونه‌ كه‌ ملاحظه‌ مي‌كنيم‌؛ حق‌ تعالي‌ در اين‌ آيه‌، اولا ـ با هدف‌ گراميداشت‌ و فزون ‌ساختن‌ بشارت‌ به‌ بندگان‌ ـ ايشان‌ را به‌ خودش‌ منسوب‌ كرد، سپس‌ ايشان‌ را به‌ زياده‌روي‌ در نافرماني‌ها و ارتكاب‌ بسيار گناهان‌ موصوف‌ ساخت‌ آن‌گاه‌ به‌دنبال‌ آن‌، اين‌ زياده‌روان‌ افراطگر در معاصي‌ را از نوميدي‌ از رحمت‌ خويش‌ نهي‌ كرد. و اين‌ خود دلالت‌ مي‌كند بر اين‌ امر كه‌ نهي‌ از نوميدي‌، براي‌ گنهكاران‌ غير مسرفي‌ كه‌ در اين‌ عرصه‌ زياده‌روي‌ نمي‌كنند، از باب‌ اولي‌ مورد نظر حق‌ تعالي‌ مي‌باشد.

سپس‌ حق‌ تعالي‌ عبارتي‌ بيان‌ مي‌دارد كه‌ بعد از آن‌ در اين‌ حقيقت‌ جاي ‌هيچ‌گونه‌ شك‌ و ترديدي‌ باقي‌ نمي‌ماند: «در حقيقت‌ خدا همه‌ گناهان‌ را مي‌آمرزد» يعني‌: اگر بخواهد، هرگونه‌ گناهي‌ را از هر نوعي‌ كه‌ باشد، براي‌ توبه‌كاران ‌مي‌آمرزد؛ جز شركي‌ كه‌ صاحبش‌ از آن‌ توبه‌ نكرده‌ باشد، به‌دليل‌ اين‌ فرموده ‌حق‌ تعالي‌: (إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ ) : (در حقيقت‌خداوند نمي‌آمرزد اين‌كه‌ به‌ او شريك‌ آورده‌ شود ولي‌ مادون‌ آن‌ را براي‌ هر كس ‌كه‌ بخواهد مي‌آمرزد) «نساء/48».

سپس‌ اين‌ آمرزش‌ خويش‌ براي‌ گناهان‌ را با اين‌ عبارت‌ مؤكد مي‌گرداند: مي‌آمرزد گناهان‌ را «همه‌ يكجا» وه‌! چه‌ عظيم‌ است‌ اين‌ بشارت‌، بشارتي‌ كه‌ دلهاي‌ مؤمنان‌ نيكوكار به‌ آن‌ آرام‌ مي‌گيرد و از بهجت‌ و فرحت‌ لبريز مي‌شود «بي‌گمان‌ او آمرزگار مهربان‌ است» يعني‌: حق‌ تعالي‌ بسيار آمرزنده‌ و بسيار مهربان ‌است‌ و در هر دو وصف‌ آمرزندگي‌ و مهرباني‌، عنايت‌ وي‌ بي‌نهايت‌ وسيع‌ مي‌باشد پس‌ كسي‌ كه‌ مي‌پندارد نوميد كردن‌ بندگان‌ خدا جلّ‌ جلاله و دلسرد كردنشان‌ از رحمت ‌وي‌، برايشان‌ بهتر از آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله خود آنان‌ را بدان‌ بشارت‌ داده‌ است‌، چنين‌كسي‌ بي‌ترديد مرتكب‌ بزرگترين‌ ستم‌ شده‌ و اشتباهي‌ بس‌ نادرست‌ از وي‌ سر زده‌ است‌.

از ابن‌مسعود رضی الله عنه روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: «بزرگترين‌ آيه‌ در كتاب‌ خدا جلّ‌ جلاله: (اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ) در سوره‌ «بقره‌/255» و در سوره‌ «آل‌ عمران/‌2» است‌، جامع‌ترين‌ آيه‌ در كتاب‌ خدا جلّ‌ جلاله در باره‌ خير و شر، در سوره‌ «نحل/‌90» يعني‌ آيه‌: (إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ ... ) است‌، اميدبارترين‌ و گشايش‌ آورترين‌ آيه‌ در قرآن‌ كريم‌، در سوره‌ «زمر» يعني‌ همين‌ آيه‌ است‌ و استوارترين‌ آيه‌ در كتاب‌ خدا جلّ‌ جلاله در مورد تفويض‌ و توكل‌، در سوره‌ «طلاق‌/3 ـ 2»، يعني‌ اين‌ آيه‌ است‌: (وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً ‏(2) وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ) ‌». ابن‌ابي‌حاتم‌ از ابي‌الكنود روايت‌ مي‌كند: عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه بر قاضي‌اي‌ گذشت‌ كه‌ در حال‌ موعظه ‌گفتن ‌براي‌ مردم‌ بود پس‌ درنگي‌ كرد و آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ وي‌ گفت‌: اي‌ واعظ! چرا مردم ‌را از رحمت‌ خدا جلّ‌ جلاله نوميد مي‌كني‌؟ سپس‌ اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ كرد: (قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ... ) .

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ چون‌ ابوايوب‌ انصاري‌ رضی الله عنه در آستانه‌ وفات‌ قرار گرفت‌، به‌ اطرافيانش‌ فرمود: تا هم‌اكنون‌ چيزي‌ را از شما پنهان‌ مي‌كردم‌ كه‌ آن‌ را از رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنيده‌ام‌؛ اكنون‌ آن‌ را به‌ شما اعلام‌ مي‌كنم‌: آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «لو لا أنكم‌ تذنبون‌، لخلق‌ الله‌ عزوجل‌ قوما يذنبون‌ فيغفر لهم‌: اگر شما كساني‌ نبوديد كه‌ مرتكب‌ گناه‌ مي‌شديد، قطعا خداي‌ عزوجل‌ گروهي‌ را مي‌آفريد كه‌ مرتكب‌ گناه‌ شوند تا بر آنان‌ بيامرزد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌ابن‌عباس‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌: «كفارة‌ الذنب‌ الندامة‌: كفاره‌ گناه‌، پشيماني‌ است‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ثوبان‌ ـ برده‌ آزاد شده‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم ـ آمده ‌است‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «دوست‌ ندارم‌ كه‌ دنيا و آنچه‌ در آن‌ است‌ را در برابر اين‌ آيه‌: (قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا ... ) به‌ من‌ بدهند. مردي‌ گفت‌: يا رسول‌الله! پس‌ كسي‌ كه‌ شرك‌ ورزيده‌ است‌ چه‌؟ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم لحظه‌اي ‌سكوت‌ كرده‌ و آن‌گاه‌ فرمودند: «ألا و من‌ أشرك‌، ثلاث‌ مرات‌: آگاه‌ باشيد، حتي‌ آمرزيده‌ مي‌شود بر كسي‌ كه‌ شرك‌ ورزيده‌ است‌. و سه‌ بار اين‌ جمله‌ را تكرار كردند». يعني‌: كسي‌ كه‌ شرك‌ ورزيده‌ و سپس‌ از شرك‌ خويش‌ توبه‌ كرده‌ است‌، نيز مورد آمرزش‌ قرار مي‌گيرد.

بخاري‌ و مسلم‌ از ابن‌عباس رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌ فرمود: جمعي‌ از مشركان‌ مر تكب‌ قتل‌ و قتال‌ و زنا و فحشايي‌ بسيار شده‌ بودند، سپس‌ نزد حضرت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است آمده‌ و گفتند: به‌راستي‌ آنچه‌ كه‌ تو مي‌گويي‌ و به‌سوي‌ آن‌ فرامي‌خواني‌، بسيار زيبا و نيكوست‌ اما آيا مي‌تواني‌ به‌ ما خبر دهي‌ كه ‌با اين‌همه‌ گناهي‌ كه‌ مرتكب‌ گرديده‌ايم‌، براي‌ ما توبه‌اي‌ است‌؟ آيا براي‌ آنچه‌ كه‌ ما كرده‌ايم‌، كفاره‌اي‌ وجود دارد؟ پس‌ آيات‌ (70 ـ 68) سوره‌ «فرقان‌» و اين ‌آيه‌ نازل‌ شد.

 

وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ ‏(54)

آن‌گاه‌ كه‌ خداي‌ سبحان‌ بندگانش‌ را به‌ اين‌ امر مژده‌ داد كه‌ او همه‌ گناهان‌ را مي‌آمرزد، اينك‌ آنهارا به‌ بازگشت‌ و انابت‌ به‌سوي‌ خود دستور مي‌دهد: «و به‌سوي‌ پروردگار خويش‌ بازگرديد و منقاد او شويد» با انجام ‌دادن‌ طاعات‌، پرهيز از معاصي‌، تسليم‌ شدن‌ به‌ فرمان‌ و گردن ‌نهادن‌ به‌ حكمش‌ «پيش‌ از آن‌كه‌ بر شما عذاب» دنيا «بيايد و ديگر ياري‌ نشويد» اگر قبل‌ از فرود آمدن‌ عذاب‌ توبه‌ نكنيد.

ذكر انابت‌ و رجوع‌ به‌سوي‌ حضرت‌ حق‌ تعالي‌ بعد از ذكر مغفرت‌، براي‌ اين ‌است‌ كه‌ هيچ‌ طمع‌كاري‌ در كسب‌ مغفرت‌ بدون‌ توبه‌، طمع‌ نبسته‌ و بداند كه‌ توبه‌، شرطي‌ لازم‌ براي‌ مغفرت‌ است‌ و مغفرت‌ بدون‌ آن‌ حاصل‌ نمي‌شود. و اين‌ يكي‌ از قوانين‌ عام‌ الهي‌ است‌ ـ چنان‌كه‌ زمخشري‌ گفته‌ است‌.

 

وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ العَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ‏(55)

«و پيش‌ از آن‌كه‌ به‌ طور ناگهاني‌ و در حالي‌ كه‌ حدس‌ نمي‌زنيد عذاب‌ بر شما فرود آيد» يعني‌: پيش‌ از آن‌كه‌ عذاب‌، شما را غافلگير سازد در حالي‌كه‌ از رسيدن‌ آن‌ آگاهي‌ نداشته ‌باشيد. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است‌: پيش‌ از آن‌كه‌ بناگاه‌ بميريد و در عذاب‌ درافتيد؛ «نيكوترين‌ چيزي‌ را كه‌ از جانب‌ پروردگارتان‌ به‌سوي‌ شما نازل‌ شده ‌است‌، پيروي‌ كنيد» كه‌ اين‌ نيكوترين‌ چيز، قرآن‌ است‌ ؛ پس‌ حلال‌ آن‌ را حلال‌ وحرام‌ آن‌ را حرام‌ بدانيد و به‌ اوامر آن‌ پايبند و از منهيات‌ آن‌ بپرهيزيد. البته‌ همه‌ قرآن‌ نيكوست‌. به‌قولي‌: مراد از نيكوترين‌ قرآن‌، آيات‌ محكم‌ آن‌ است‌ نه‌ آيات ‌متشابه‌ آن‌. به‌قولي‌ديگر: مراد از پيروي‌ نيكوترين‌ چيز... در پيش‌ گرفتن‌ عفو است‌ نه‌ انتقام‌. هرچند در موردي‌ كه‌ انتقام‌ گرفتن‌ حق‌ انسان‌ است‌، انتقام‌ و عفو هر دو جايز است‌ اما آيه‌ مباركه‌ بر عفو بر مي‌انگيزد و بر آن‌ تشويق‌ مي‌كند. همين‌گونه‌، هر امري‌ در قرآن‌ كه‌ در آن‌ فاضل‌ و افضلي‌ باشد ـ اعم‌ از عبادات‌ و غير آن‌ ـ پيروي‌ افضل‌ بهتر و نيكوتر از پيروي‌ فاضل‌ است‌.

 

أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ ‏(56)

«تا مبادا كسي‌ بگويد: دريغا بر آنچه‌ در كار خدا فروگذار كردم» يعني‌: از نيكوترين‌ها پيروي‌ كنيد، براي‌ پرهيز و بيم‌ از آن‌كه‌ انسان‌ كافر بگويد: واي‌! دريغ‌ و درد بر من‌ كه‌ از ايمان‌ به‌ خدا جلّ‌ جلاله و قرآن‌ و عمل‌ به‌ آن‌ فروگذار كردم‌. فراء درمعني‌ آن‌ مي‌گويد: «واحسرتا! بر آنچه‌ در قرب‌ و جوار خداوند جلّ‌ جلاله فروگذار كردم‌». «بي‌ترديد من‌ از تمسخركنندگان‌ بودم» به‌ دين‌ خدا جلّ‌ جلاله در دنيا پس‌ به‌ اين‌حد بسنده‌ نكردم‌ كه‌ طاعت‌ خداي‌ عزوجل‌ را فرو گذارم‌ بلكه‌ حتي‌ اهل‌ دين‌ را هم ‌به‌ ريشخند و تمسخر گرفتم‌.

 

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِي لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ‏(57)

«يا بگويد» كافر در روز قيامت‌ «اگر خدا هدايتم‌ مي‌كرد، مسلما از متقيان‌ بودم» يعني‌: تا كافر در روز قيامت‌ نگويد كه‌: اگر خدا جلّ‌ جلاله مرا به‌سوي‌ دينش‌ ارشاد و هدايت‌ مي‌كرد، قطعا از كساني‌ بودم‌ كه‌ از شرك‌ و معاصي‌ پرهيز كرده‌اند.

 

أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ‏(58)

«يا چون‌ عذاب‌ را ببيند، بگويد: كاش‌ مرا برگشتي‌ بود» به‌سوي‌ دنيا «تا از نيكوكاران‌ مي‌شدم» يعني‌: تا از مؤمنان‌ به‌ خدا جلّ‌ جلاله، از يكتاپرستان‌ وي‌ و از نيكوكاران‌ در اعمال‌ خويش‌ مي‌شدم‌.

 

بَلَى قَدْ جَاءتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ‏(59)

«نه‌ چنان‌ است» كه‌ تو مي‌گويي‌ اي‌ بنده‌ پشيمان‌ از گذشته‌ خويش‌ در سراي‌ دنيا بلكه‌ حق‌ اين‌ است‌ كه‌: «آيات‌ من‌ بر تو آمد و تو آنها را تكذيب‌ كردي‌ و تكبر ورزيدي‌ و از كافران‌ شدي» مراد از آيات‌: آيات‌ تنزيلي‌ پروردگار است‌ كه‌ قرآن‌ كريم ‌مي‌باشد. يعني‌: درحالي‌كه‌ تو در دنيا امكان‌ تصديق‌ و پيروي‌ از حق‌ را داشته‌اي‌، ديگر چرا حالا خواستار بازگشت‌ به‌سوي‌ دنيا مي‌شوي‌؟.

 

وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِينَ ‏(60)

«و روز قيامت‌ كساني‌ را كه‌ بر خدا دروغ‌ بسته‌اند» هنگامي‌ كه‌ مدعي‌ شدند: خداي‌ سبحان‌ شريك‌ و زن‌ و فرزند دارد «روسياه‌ مي‌بيني» به‌سبب‌ عذابي‌ كه‌ بر آنان‌ احاطه‌ كرده‌ است‌ و به‌سبب‌ آنچه‌ كه‌ از غضب‌ و نقمت‌ خدا جلّ‌ جلاله مشاهده ‌كرده‌اند، يا به‌ سبب‌ كذب‌ و افترايشان‌، روسياه‌ و بي‌آبرو شده‌اند «آيا منزلگاه متكبران‌ در جهنم‌ نيست‌؟» يعني‌: قطعا جهنم‌ مسكن‌ و مقام‌ متكبران‌ و گردنكشان‌ ازطاعت‌ خداوند جلّ‌ جلاله است‌. كبر ـ چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «گردنكشي ‌در برابر حق‌ و خرد و خوار شمردن‌ مردم‌ است‌».

 

وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ‏(61)

«و خدا متقيان‌ را» يعني‌: كساني‌ را كه‌ از شرك‌ و نافرماني‌هاي‌ خداوند جلّ‌ جلاله پرهيز كرده‌اند «نجات‌ مي‌دهد، قرين‌ رستگاري‌ خويش‌ شده» يعني‌: نجات‌ مي‌دهد ايشان‌ را از دوزخ‌ و رستگارشان‌ مي‌سازد به‌ بهشت‌. سپس‌ در تفسير اين‌ رستگاري ‌مي‌فرمايد: «بديشان‌ سختي‌اي‌ نمي‌رسد و نه‌ اندوهگين‌ مي‌شوند» يعني‌: رنج‌ وسختي‌ و اندوه‌ را از آنان‌ دور مي‌دارد. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم اين‌ آيه‌ را چنين‌ تفسير كردند: «خداوند جلّ‌ جلاله به‌ همراه‌ هر شخص‌، عمل‌ وي‌ را حشر مي‌كند و گرد مي‌آورد پس‌ عمل‌ مؤمن‌ در نيكوترين ‌صورت‌ و پاكيزه‌ترين‌ و معطرترين‌ بوي‌، همراه‌ وي‌ است‌ و هرگاه‌ موقف‌ رعب‌ يا هراسي‌ در پيش‌ باشد، آن‌ عملش‌ برايش‌ مي‌گويد: نترس‌ زيرا تو در معرض‌ اين‌ موقف‌ نيستي‌ و تو را به‌ آن‌ مد نظر ندارند. پس‌ چون‌ آن‌ عمل‌ مجسم‌ از اين ‌اطمينان‌بخشي‌ها به‌وي‌ بسيار انجام‌ مي‌دهد، آن‌ شخص‌ مي‌گويد: وه‌! چه‌ نيكوكسي‌ هستي‌! آخر بگو كه‌ تو كيستي‌؟ عملش‌ مي‌گويد: آيا مرا نمي‌شناسي‌؟! من‌عمل‌ صالح‌ تو هستم‌؛ مرا با سنگيني‌ و گرانباري‌ام‌ برداشتي‌ و سوگند به‌خداي‌ عزوجل‌ كه‌ اكنون‌ تو را برمي‌دارم‌ و از تو دفاع‌ مي‌كنم‌! پس‌ همين‌ كس‌ است‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ درباره‌ وي‌ مي‌فرمايد: (وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ) ‌».

 

اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ‏(62)

«الله آفريدگار هرچيزي‌ است» از همه‌ اشياي‌ موجود در دنيا و آخرت‌؛ بي‌ هيچ ‌فرقي‌ ميان‌ يك‌ چيز با چيز ديگري‌ «و اوست‌ كه‌ بر هر چيز نگهبان‌ است» و مراقب‌، بي‌ مشاركت‌ هيچ‌ شريكي‌.

 

لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏(63)

«كليدهاي‌ آسمانها و زمين» يعني‌: كليدهاي‌ رزق‌ و رحمت‌، يا كليدهاي‌ اداره‌ و تدبير امور آسمانها و زمين‌ «از آن‌ اوست» هيچ‌كس‌ در آسمانها و زمين‌ بر وي ‌ناپديد نشده‌ و از حيطه‌ اداره‌ و تدبير وي‌ گريزي‌ ندارد «و كساني‌ كه‌ به‌ آيات‌ الله» يعني‌: به‌ حجتها و برهانهاي‌ وي‌ «كافر شده‌اند، آن‌ گروه‌ آنانند زيانكاران» كه‌ در دنيا و آخرت‌ به‌ خود زيان‌ رسانده‌اند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ عثمان ‌بن ‌عفان‌ رضی الله عنه از رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم تفسير اين‌ آيه‌ را پرسيد، ايشان‌ فرمودند: «اي‌ عثمان‌! كسي‌ قبل‌ از تو راجع‌ به‌ آن‌ از من‌ سؤال‌ نكرده‌ است‌. تفسير آن‌ گفتن‌ اين‌ كلمات ‌است‌: «لا إله‌ إلا الله‌ و الله‌ أكبر وسبحان ‌الله‌ وبحمده‌ أستغفر الله‌ ولا حول‌ ولا قوة‌ إلا باالله‌ هو الأول‌ والآخر والظاهر والباطن‌ بيده‌ الخير يحيي‌ ويميت‌ وهو علي‌ كل‌ شي‌ء قدير». يعني: گنجينه‌هاي‌ آسمانها و زمين‌ براي‌ گوينده‌ اين‌ها باز ساخته‌ مي‌شود و به‌ او خيري‌ بسيار و پاداشي‌ بزرگ‌ مي‌رسد.

 

قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ ‏(64)

آن‌گاه‌ كه‌ مشركان‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم را به‌ پرستش‌ بتان‌ فراخوانده‌ و گفتند: اين ‌دين‌، دين‌ پدرانت‌ مي‌باشد! خداي‌ سبحان‌ به‌ پيامبرش‌ فرمان‌ داد كه‌: «بگو: اي ‌نادانان‌! آيا به‌ من‌ امر مي‌كنيد كه‌ جز خدا را بپرستم‌؟» چه‌ جهالت‌ و حماقتي‌!

بيهقي‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ از حسن‌ بصري‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ گفت‌: مشركان‌ به‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم گفتند: اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم! آيا آبا و اجدادت‌ را گمراه ‌مي‌شناسي‌؟! پس‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه روايت‌ مي‌كند: مشركان‌ از جهل‌ خويش‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم را به‌ پرستش‌ بتان‌ دعوت‌ كرده‌ و گفتند: در آن‌صورت‌ ما هم‌ با تو خدايت‌ را مي‌پرستيم‌! پس‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد.

 

وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ‏(65)

«و قطعا به‌ تو و به‌ كساني‌ كه‌ پيش‌ از تو بودند» از پيامبران‌ علیهم السلام «وحي‌ شده‌ است» يعني‌: به‌ هريك‌ از آنان‌ پيام‌ داده‌ شده‌ كه‌: «اگر شرك‌ ورزي‌، حتما عملت ‌تباه‌ و مسلما از زيانكاران‌ خواهي‌ شد» پس‌ اگر شرك‌ ـ بر فرض‌ و تقدير ـ موجب‌ نابود شدن‌ عمل‌ انبيا علیهم السلام باشد، به‌طريق‌ اولي‌ نابود كننده‌ عمل‌ امتهايشان‌ نيز هست‌. آري‌! اين‌ سخن‌ در حق‌ انبيا علیهم السلام ، سخني‌ مبتني‌ بر فرض‌ و تقدير است‌ ومراد از آن‌: تهييج‌ پيامبران‌ علیهم السلام بر پايداري‌ در دعوتشان‌، نوميد كردن‌ كافران‌ و هشدار و بيدار باشي‌ به‌ امت‌ است‌.

 

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُن مِّنْ الشَّاكِرِينَ ‏(66)

«بلكه‌ فقط خدا را» به‌تنهايي‌ و يگانگي‌ «بپرست» و احدي‌ را با او در عبادت ‌شريك‌ نكن‌ «و از سپاسگزاران» نعمتهاي‌ حق‌ تعالي‌ بر خود «باش».

 

وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ‏(67)

«و خدا را آنچنان‌ كه‌ بايد، به‌ بزرگي‌ نشناختند» يعني‌: او را چنان‌كه‌ حق‌ و سزاوار تعظيم‌ اوست‌، تعظيم‌ نكردند؛ آن‌گاه‌ كه‌ غير وي‌ را همراه‌ وي‌ به‌ پرستش‌ گرفتند «و حال‌ آن‌كه‌ روز قيامت‌ زمين‌ همه‌ يكجا» يعني‌: زمينهاي‌ هفت‌گانه‌ «در قبضه ‌اوست‌ و آسمانها در پيچيده‌ به‌ دست‌ اوست‌؛ او منزه‌ و برتر است‌ از آنچه‌ با وي‌ شريك ‌مي‌گردانند» در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ و مسلم‌ از ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌: «خداوند جلّ‌ جلاله در روز قيامت‌ زمين‌ را قبضه‌ مي‌كند و آسمانها را با دست‌ راست ‌خود در هم‌ مي‌پيچد، سپس‌ مي‌گويد: انا الملك‌ أين‌ ملوك‌ الارض‌؟ : منم‌ فرمانروا پس‌ كجايند فرمانروايان‌ زمين‌؟». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ از عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: دانشمندي‌ از دانشمندان‌ يهود نزد رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت‌: اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم! ما در تورات‌ مي‌يابيم‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ آسمانها را بر سر يك‌ انگشت‌ خود قرار مي‌دهد و زمين‌ها را بر سريك‌ انگشت‌ خود و درختان‌ را بر سر يك‌ انگشت‌ خود و آب‌ و خاك‌ مرطوب‌ را بر سر يك‌ انگشت‌ خود و ساير خلق‌ را بر سر يك‌ انگشت‌ خود آن‌گاه‌ مي‌گويد: منم‌ فرمانروا! رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم ـ از سر تصديق‌ سخن‌ آن‌ دانشمند ـ چنان‌ خنديدند كه‌ دندانهاي‌ آسيابشان‌ نمايان‌ شد، سپس‌ اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ كردند». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابن‌عمر رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم روزي‌ اين‌آيه‌: (وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ... ) را بر منبر خواندند و در حالي‌ كه‌ دست‌ خويش‌ را در هنگام‌ سخنراني‌ حركت‌ داده‌ و آن‌ را پشت‌ورو مي‌كردند، فرمودند: «يمجد الرب‌ نفسه‌، أنا الجبار، أنا المتكبر، أنا الملك‌، أنا العزيز أنا الكريم‌، فرجف ‌برسول‌الله‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم المنبر، حتي‌ قلنا: ليخرن‌ به‌: پروردگار عزوجل‌ خود را تمجيد كرده‌ و مي‌گويد: منم‌ جبار، منم‌ متكبر، منم‌ فرمانروا، منم‌ غالب‌، منم‌ كريم‌. در اين ‌هنگام‌ منبر در زير پاي‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم به‌لرزه‌ درآمد تا بدانجا كه‌ باخود گفتيم‌: قطعا منبر با رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرومي‌افتد».

ابن‌كثير اين‌ احاديث‌ را در تفسيرش‌ نقل‌ كرده‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ مي‌گويد: «احاديث ‌بسياري‌ روايت‌ شده‌ كه‌ به‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ متعلق‌ است‌ و بايد گفت‌: روش‌ صواب ‌در آنها و امثال‌ آنها همانا پيروي‌ از مذهب‌ سلف‌، يعني‌ بيان‌ آنها و اعتقاد به‌ آنها به‌ همان‌ صورتي‌ است‌ كه‌ آمده‌ است‌، بدون‌ قائل‌شدن‌ به‌ كيفيت‌، يا دست‌ بردن‌ به ‌تحريف‌ آنها». يمين‌: هم‌ بر دست‌ اطلاق‌ مي‌شود، هم‌ بر قدرت‌ و فرمانروايي‌ و هم ‌بر قوت‌ و نيرومندي‌.

 

وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِيَامٌ يَنظُرُونَ ‏(68)

«و در صور دميده‌ مي‌شود پس‌ هركه‌ در آسمانها و هركه‌ در زمين‌ است‌ بي‌هوش‌ درمي‌افتد» اين‌ همان‌ نفخه‌ دوم‌ يا نفخه‌ «صعق‌» است‌. صعق‌: عبارت‌ از مرگ‌ فوري ‌است‌. صور: بوق‌ يا شاخي‌ است‌ كه‌ اسرافيل‌ در آن‌ مي‌دمد و از بس‌ صدايي ‌هولناك‌ دارد، تمام‌ اهالي‌ آسمانها و زمين‌ از هول‌ آن‌ مي‌ميرند. آري‌! هركه‌ در آسمانها و هركه‌ در زمين‌ است‌، بي‌هوش‌ در مي‌افتد؛ «جز كسي‌ كه‌ خدا خواسته‌ است» به‌ قولي‌: كسي‌ كه‌ از واقعه‌ مرگ‌ همگاني‌ استثنا شده‌ است‌، خود اسرافيل‌ علیه السلام است‌ كه‌ بعد از آن‌ مي‌ميرد. به‌قولي‌: استثناشدگان‌؛ جبرئيل‌، ميكائيل‌، اسرافيل‌ و عزرائيل‌ عليهم‌السلام‌ اند، به‌دليل‌ حديث‌ شريف‌ وارده‌ در اين ‌باب‌ از حضرت‌ انس‌ رضی الله عنه كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ كردند، سپس ‌اصحاب رضی الله عنهم پرسيدند: يا رسول‌الله! كساني‌ خداوند جلّ‌ جلاله آنها را استثنا كرده‌، چه‌ كساني‌ هستند؟ فرمودند: «آنان‌ جبرئيل‌، ميكائيل‌، اسرافيل‌ و ملك‌الموت‌اند». نقل‌ شده‌ است‌ كه‌: بعد از آن‌ جبرئيل‌ به‌ ميراندن‌ نفس‌ اسرافيل‌ و ميكائيل‌ و ملك‌الموت‌ مأمور مي‌شود آن‌گاه‌ خداي‌ عزوجل‌ خود جان‌ جبرئيل‌ را مي‌ستاند و خودش‌ تنها زنده‌ پاينده‌اي‌ است‌ كه‌ باقي‌ مي‌ماند، سپس‌ مي‌گويد: لمن‌ الملك‌ اليوم‌؟: امروز فرمانروايي‌ از آن‌ كيست‌؟». اين‌ جمله‌ را سه‌بار تكرار مي‌كند آن‌گاه‌ خودش‌ به‌ خويشتن‌ چنين‌ پاسخ‌ مي‌دهد: لله ‌الواحد القهار: از آن‌ خداوند يگانه‌ قهار است‌». بعدا اولين‌ كسي‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ او را زنده‌ مي‌كند، اسرافيل‌ علیه السلام است ‌پس‌ به‌ او دستور مي‌دهد كه‌ بار ديگر در صور بدمد و اين‌ نفخه‌ سوم‌ يا نفخه‌ بعث ‌است‌»[2].

 به‌قولي ‌ديگر: مراد از استثنا شدگان‌، شهدا هستند و در حديث‌ شريف‌ آمده ‌است‌ كه‌: ايشان‌ شمشيرهايشان‌ را پيرامون عرش‌ حمايل‌ گردنهايشان‌ مي‌كنند.

«سپس‌ بار ديگر در آن‌ دميده‌ مي‌شود» كه‌ اين‌ نفخه‌ سوم‌، يا نفخه‌ «بعث‌» است ‌«و بناگاه‌ آنان‌ برپا ايستاده‌ مي‌نگرند» يعني‌: در اين‌ هنگام‌، خلق‌ همه‌ به‌پا ايستاده ‌شده‌ و مي‌نگرند كه‌ به‌ آنها چه‌ گفته‌ مي‌شود. يا چشم‌ به‌ راه‌ و منتظر آنند كه ‌با آنها چه‌ عملي‌ انجام‌ مي‌شود.

آيه‌ كريمه‌ دلالت‌ مي‌كند بر اين‌كه‌: اسرافيل‌ علیه السلام در صور دو بار مي‌دمد؛ يك‌بار براي‌ مرگ‌ و ديگر بار براي‌ رستاخيز. اما جمهور علما برآنند كه‌ دميدن ‌وي‌ در صور سه‌ بار است‌: بار اول‌ براي‌ ايجاد هول‌ و هراس‌، كه‌ به‌ آن‌ نفخه ‌«فزع‌» مي‌گويند. بار دوم‌ براي‌ مرگ‌، كه‌ به‌ آن‌ نفخه‌ «صعق‌» مي‌گويند. بار سوم ‌براي‌ تجديد حيات‌، كه‌ به‌ آن‌ نفخه‌ «بعث‌» مي‌گويند.

 

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ‏(69)

«و زمين‌ به‌ نور پروردگارش‌ روشن‌ گردد» زيرا خداوند جلّ‌ جلاله نور آسمانها و زمين ‌است‌. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است‌: زمين‌ به‌ عدل‌ خداوند جلّ‌ جلاله كه‌ ميان‌ اهالي‌ آن‌ برپا مي‌دارد و به‌ آنچه‌ از حق‌ كه‌ در ميان‌ بندگانش‌ حكم‌ مي‌كند، روشن‌ و نوراني‌ مي‌گردد «و كتاب» يعني‌: كارنامه‌هاي‌ اعمال‌ بني‌آدم‌ «نهاده‌ شود» پس‌ كساني ‌نامه‌ اعمال‌ خود را به‌دست‌ راست‌ خود مي‌گيرند و كساني‌ با دست‌ چپ‌ خود. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است‌: كارنامه‌ها براي‌ حساب‌ نهاده‌ مي‌شود «و پيامبران‌ آورده ‌شوند» به‌سوي‌ موقف‌ محشر آن‌گاه‌ دراين‌باره‌ مورد سؤال‌ قرار مي‌گيرند كه‌: امتهايشان‌ به‌ دعوتشان‌ چه‌ پاسخي‌ داده‌اند؟ «و شهدا آورده‌ شوند» يعني‌: كساني‌ از امت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم كه‌ عليه‌ امت‌هاي‌ ديگر گواهي‌ مي‌دهند و نيز شهدايي‌ كه‌ در راه‌ خدا جلّ‌ جلاله به‌ شهادت‌ رسيده‌اند، آورده‌ مي‌شوند و در روز قيامت‌ به‌ ابلاغ‌ پيام‌ حق‌ براي‌ كساني‌ كه‌ دعوت‌ حق‌ را به‌ آنها رسانده‌اند ولي‌ آنها به‌ تكذيب‌ آن ‌پرداخته‌اند، گواهي‌ مي‌دهند. يا مراد از گواهان‌، فرشتگان‌ نگهبانند «و ميانشان ‌به‌حق‌ داوري‌ گردد» يعني‌: ميان‌ بندگان‌، به‌ عدل‌ و راستي‌ حكم‌ مي‌شود «و مورد ستم‌ قرار نگيرند» يعني‌: از ثوابشان‌ كاسته‌ نمي‌شود و در عذابي‌ كه‌ مستحق‌ آنند، افزوده‌ نمي‌شود و جزايشان‌ به‌اندازه‌ اعمالشان‌ داده‌ مي‌شود.

 

وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ ‏(70)

«و هركسي‌ جزاي‌ آنچه‌ كه‌ كرده‌ است» از خير و شر «به‌تمام‌ مي‌يابد و خدا به‌ آنچه ‌مي‌كنند» بندگان‌ در دنيا «داناتر است» لذا نه‌ به‌ نويسنده‌اي‌ نياز دارد، نه‌ به‌حسابگر و نه‌ به‌ شاهدي‌. پس‌ دليل‌ اين‌كه‌ نامه‌ اعمال‌ در ميان‌ نهاده‌ مي‌شود و پيامبران‌ علیهم السلام و گواهان‌ آورده‌ مي‌شوند، فقط اين‌ است‌ كه‌ حجت‌ تكميل‌ گردد و عذر از ميان‌ برداشته‌ شود.

 

وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ ‏(71)

«و كافران‌ گروه‌گروه» يعني‌: در گروههاي‌ جداگانه‌ و متفرق‌، بعضي‌ به‌ دنبال ‌بعضي‌ «به‌سوي‌ جهنم‌ رانده‌ شوند» و براي‌ هر گروهي‌ رهبري‌ است‌ كه‌ رأس‌ آنان‌ در كفر و دعوت‌كننده‌ آنها به‌سوي‌ آن‌ بوده‌ است‌ «تا چون‌ بدان‌ رسند، درهاي‌ آن ‌گشوده‌ گردد» يعني‌: به‌ مجرد اين‌كه‌ به‌ دوزخ‌ مي‌رسند، بي‌هيچ‌ درنگي‌ به‌ آن‌ درآورده‌ مي‌شوند. و دوزخ‌ هفت‌ در دارد «و نگهبانانش» يعني‌: فرشتگان ‌نگهبان‌ دوزخ‌ و كارپردازان‌ آن‌ «به‌ آنان‌ گويند: مگر فرستادگاني‌ از خودتان» يعني‌: از جنس‌ خودتان‌ «بر شما نيامدند كه‌ آيات‌ پروردگارتان‌ را» كه‌ آن‌ را بر شما نازل‌كرده‌ بود «بر شما بخوانند و از ملاقات‌ اين‌ روزتان» كه‌ به‌ آن‌ درافتاده‌ايد «شما را هشدار دهند؟» بيضاوي‌ مي‌گويد: «اين‌ سؤال‌ فرشتگان‌، دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ قبل ‌از فرستادن‌ شريعت‌، تكليفي‌ بر بندگان‌ نيست‌ بدان‌ جهت‌ كه‌ فرشتگان‌، اين‌ سؤال‌ سرزنش‌بار خود را به‌ آمدن‌ پيامبران‌ علیهم السلام و رساندن‌ كتاب‌ الهي‌ به‌ آنان‌، معلل ‌ساختند». «گويند: چرا» يعني‌: پيامبران‌ علیهم السلام آيات‌ الهي‌ را براي‌ ما آوردند و مارا از عذابي‌ كه‌ در چنين‌ روزي‌ با آن‌ روبرو خواهيم‌ شد، بيم‌ و هشدار نيز دادند «ولي‌ حكم‌ عذاب‌ بر كافران‌ واجب‌ آمد» يعني‌: اين‌ كفر ما بود كه‌ ما را به‌ چنين‌ حال ‌و روزي‌ در افگند. پس‌ چون‌ اين‌ اعتراف‌ را مي‌كنند:

 

قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ‏(72)

«گفته‌ مي‌شود: از دروازه‌هاي‌ دوزخ» كه‌ براي‌ شما بازگردانيده‌ شده‌ «درآييد. جاودانه‌ درآن‌ بمانيد» براي‌ شما از جانب‌ خداي‌ سبحان‌ در آن‌ جاودانگي‌ مقدر شده‌ است‌ «وه‌! چه‌ بد است‌ منزلگاه‌ متكبران» يعني‌: دوزخ‌ چه‌ بد منزلگاه‌ هميشگي‌اي‌ براي‌ آنهاست‌.

 

وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ‏(73)

«و كساني‌ كه‌ از پروردگارشان‌ پروا داشته‌اند، گروه‌گروه‌ به‌سوي‌ بهشت‌ سوق‌ داده‌ شوند» يعني‌: فرشتگان‌ ايشان‌ را همراه‌ با اعزاز و تشريف‌ و تكريم‌ ـ بر مبناي ‌تفاوت‌ مراتبشان‌ در شرف‌ و برتري‌ درجه‌ ـ به‌ سوي‌ بهشت‌ راهنمايي‌ مي‌كنند. ابن‌كثير مي‌گويد: «آنها را سوار بر اسب‌هايي‌ نجيب‌ ـ با نهايت‌ اعراز و اكرام‌ ـ به‌سوي‌ بهشت‌ مي‌برند». «تا چون‌ بدان‌ رسند، در حالي‌ كه‌ درهاي‌ آن‌ گشوده‌ شده ‌است» براي‌ استقبالشان‌ «و نگهبانان‌ آن‌ به‌ ايشان‌ مي‌گويند: سلام‌ بر شما» يعني‌:شما از هرگونه‌ آفتي‌ به‌ سلامت‌ هستيد «پاك‌ شديد» در دنيا و به‌ پليديهاي‌ شرك‌ و معاصي‌ آلوده‌ نگشتيد. يا معني‌ اين‌ است‌: خوش‌ آمديد «به‌ آن» يعني‌: به‌ بهشت‌؛ «درآييد جاودانه» كه‌ در آن‌ نه‌ مرگي‌ به‌ شما مي‌پيوندد و نه‌ فنايي‌.

سبب‌ اين‌كه‌ درهاي‌ جهنم‌ پس‌ از رسيدن‌ دوزخيان‌ به‌ آن‌ باز ساخته‌ مي‌شود در حالي‌كه‌ با رسيدن‌ بهشتيان‌ به‌ بهشت‌ درهاي‌ آن‌ از قبل‌ به‌رويشان‌ باز گرديده‌ است‌؛ همانا اعزاز و اكرام‌ و احترام‌ بهشتيان‌ است‌. پس‌ اين‌ تعبير مفيد اين‌ پيام‌ است‌ كه ‌بهشت‌ از قبل‌، انتظار وصولشان‌ را مي‌كشد، بدين‌ جهت‌، در باب‌ ورود بهشتيان‌ به‌بهشت‌، حرف‌ «و» در (وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا) اضافه‌ شد تا اين‌ معني‌ را برساند. چنان‌كه ‌در تفسير «المنير» آمده‌ است‌.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «من‌ اولين‌ كسي‌ هستم كه‌ در بهشت‌ را مي‌كوبد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ عمربن‌ خطاب‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «از شما هيچ‌كسي‌ نيست‌ كه‌ وضو گرفته‌ و وضوي‌ خويش‌ را كامل‌ مي‌گرداند، سپس‌ مي‌گويد: أشهد أن‌ لا إله‌ إلا الله وأن‌ محمدا عبده‌ و رسوله‌؛ جز اين‌كه‌ هر هشت‌ در بهشت‌ به‌روي‌ او باز ساخته‌ مي‌شود تا از هر دري‌ كه‌ مي‌خواهد، به‌ آن‌ وارد شود». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «ميان‌ هر دو لنگه‌ در از درهاي‌ بهشت‌، به‌ اندازه‌ مسير چهل‌ سال‌ راه‌ است‌».

 

وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاء فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ‏(74)

«و گويند» بهشتيان‌ «سپاس‌ خدايي‌ را كه‌ وعده‌اش‌ را در حق‌ ما راست‌ گردانيد» با برانگيختن‌ مجدد و پاداش‌ دادنمان‌ به‌ بهشت‌ «و سرزمين‌ را به‌ ما ميراث‌ داد» يعني‌: سرزمين‌ بهشت‌ را. گويي‌ بهشت‌ از ديگران‌ به‌ آنان‌ رسيده‌ است‌ و آنها مالك‌ آن ‌شده‌ و در آن‌ تصرف‌ كرده‌اند. آري‌! در حديث‌ شريف‌ نيز آمده‌ است‌ كه‌ اهل‌ بهشت ‌از اهل‌ دوزخ‌ جايگاههايشان‌ را در بهشت‌ به‌ ميراث‌ مي‌برند اما اهل‌ دوزخ‌ از اهل ‌بهشت‌ جايگاههايشان‌ را در دوزخ‌ به‌ ميراث‌ نمي‌برند. «از هر جاي‌ آن‌ بهشت‌ كه‌بخواهيم‌، جاي‌ مي‌گيريم» يعني‌: در آن‌، هر چه‌ از منازل‌ بخواهيم‌ و در هرجا كه‌ بخواهيم‌، برمي‌گيريم‌ «چه‌ نيك‌ است‌ پاداش‌ عمل‌كنندگان» يعني‌: بهشت‌ به‌ عنوان ‌پاداش‌ عمل‌كنندگان‌، چه‌ نيكو پاداشي‌ است‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ معاذ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «كليد بهشت‌ لا اله‌ الا الله است‌».

 

وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ‏(75)

«و فرشتگان‌ را مي‌بيني‌ كه‌ پيرامون‌ عرش» يعني‌: در حالي‌كه‌ آن‌ را در ميان‌ گرفته‌ و بدان‌ احاطه‌ كرده‌اند؛ «همراه‌ با ستايش‌، پروردگارشان‌ را تسبيح‌ مي‌گويند» يعني‌: در حالي‌ عرش‌ را در ميان‌ گرفته‌اند كه‌ سپاسگزارانه‌ و حمدگويان‌، تسبيح‌ او را بر زبان‌ دارند و مي‌گويند: «سبحان‌الله‌ و بحمده‌». «و ميانشان» يعني‌: ميان ‌پيامبران‌ علیهم السلام و امت‌هايشان‌، يا ميان‌ اهل‌ بهشت‌ و اهل‌ دوزخ ‌ «به‌ حق‌ حكم ‌مي‌شود» با وارد نمودن‌ بعضي‌ از آنها به‌ بهشت‌ و بعضي‌ از آنها به‌ دوزخ‌. امام ‌رازي‌ گفته‌ است‌: «يعني‌ ميان‌ فرشتگان‌ به‌ حق‌ حكم‌ مي‌شود». «و گفته‌ مي‌شود: ستايش‌ خدايي‌ را كه‌ پروردگار عالميان‌ است» گويندگان‌: مؤمنان‌ بهشتي‌اي‌ هستند كه ‌خداي‌ عزوجل‌ را در برابر داوري‌ به‌ حقي‌ كه‌ ميان‌ ايشان‌ و اهل‌ دوزخ‌ كرده‌ است‌، ستايش‌ مي‌گويند. به‌قولي‌: گويندگان‌ فرشتگانند كه‌ خداي‌ عزوجل‌ را بر عدالت ‌وي‌ در حكمش‌ و داوري‌ حق‌ وي‌ در ميان‌ بندگانش‌ و بر به ‌پايان ‌رساندن‌ وي‌ كار را ـ با درآوردن‌ اهل‌ بهشت‌ به‌ منازلشان‌ و اهل‌ دوزخ‌ به‌ منازلشان‌ ـ ستايش ‌مي‌گويند.


 

[1] نگاه‌؛ سوره‌ «انعام/‌143»

[2] اين‌ حديث‌ شريف‌ با اختصار نقل‌ شد.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره