تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره فاطر ﴾
مکی است و داراي 45 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره به سبب افتتاح آن با صفت «فاطر» براي خداي عزوجل، كه بر آفرينشگري و ابداع و ايجاد اين كائنات عظيم از سوي وي دلالت ميكند، «فاطر» ناميده شد.
الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلاً أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (1)
«همه ستايشها از آن خدايي است كه پديدآورنده آسمانها و زمين است» خداوند متعال خود را در برابر قدرت، علم و حكمت عظيمش و بهخاطر آفرينش ابداعي و اختراعي آسمانها و زمين بدون نمونه سابقي، ستايش كرده و براين قدرت و علم و حكمت عظيم خود گواهي ميدهد. مراد اين است كه هر كس بر آغازگري اين آفرينش عظيم قادر باشد، قطعا بر اعاده و بازآفريني آن نيز تواناست. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «من نميدانستم كه معني اين فرموده خداوند: (فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) چيست؟ تا آنكه روزي دو مرد بدوي و صحرانشين را ديدم كه بر سر چاه آبي باهم دعوا و مرافعه دارند، در اين بگومگو بودند كه يكياز آنها به رفيقش گفت: هذه بئري و انا فطرتها: اين چاه از آن من است و من آنرا آغازگر بودهام».
«فرشتگان را پيام آورنده قرار داده است» فرشتگان پيامرسان عبارتند از: جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل: كه هر يك پيام و مأموريتي را به سر ميرسانند «كه» اين فرشتگان «داراي بالهاي دوگانه و سهگانه و چهارگانهاند» قتاده ميگويد: «بعضي از فرشتگان داراي دو بال، بعضي داراي سه بال، بعضي داراي چهار بال و بعضي بيشتر از آن هستند كه به وسيله اين بالها از آسمان بهسوي زمين فرود آمده و مجددا از زمين بهسوي آسمان بالا ميروند. چنانكه در حديث شريفآمده است: «رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم در شب اسراء، جبرئيل علیه السلام را در شكل و هيأتي ديدند كه ششصد بال داشت و فاصله ميان هر دو بال وي، مانند مسافت ميان مشرق و مغرب بود». «در آفرينش، هر چه بخواهد ميافزايد» يعني: در آفرينش بالهاي بيشتر براي فرشتگان، به هر تعداد و به هر كيفيتي كه بخواهد ميافزايد چنانكه در وصف جبرئيل علیه السلام گذشت. و در آفرينش ديگر موجودات نيز هر چه بخواهد ميافزايد، مانند افزودن بر زيبايي انسان؛ از نمكين ساختن چشمان، زيبايي بيني، حلاوت و شيريني دهان و غيره. بهقولي: مراد رخسار زيباست. بهقولي: مراد خط خوش و زيباست. بهقولي: مراد موي مجعد است. بهقولي: مراد صدايي خوش و دلكش است. بهقولي: مراد عقل و تمييز است. بهقولي: مراد علوم و صنايع است. اما آيه كريمه مطلق است و شامل همه اين معاني و امثال آنها ميشود. «بيگمان خدا بر هر چيزي تواناست» پس با قدرت مطلقه خويش، هر چه بخواهد در عرصه آفرينش ميافزايد.
مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (2)
«هر رحمتي را كه خدا براي مردم گشايد، بازدارندهاي براي آن نيست» يعني: آنچه كه خداوند جلّ جلاله براي مردم از نعمتهاي حسي و معنوي، مانند: روزي، باران، سلامتي، امنيت، علم، نبوت و حكمت فرو فرستد، هيچكس قادر به بازداشتن آن نيست «و آنچه را كه باز دارد» از رحمت، هيچكس بعد از بازداشتن او به بازگشادن آن قادر نيست. بهقولي معني آيه اين است: پيامبران علیهم السلام رحمتي براي مردم فرستاده شدهاند و جز خداوند جلّ جلاله كسي بر فرستادنشان قادر نيست. بهقولي: مراد از «رحمت» توبه است. بهقولي ديگر: مراد از «رحمت» توفيق و هدايت است.
در حديث شريف به روايت مغيرهبنشعبه رضی الله عنه آمده است: چون رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم از نماز خويش فارغ ميشدند، ميگفتند: «لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد وهو علي كل شيء قدير آنگاه ميگفتند: اللهم لا مانع لما أعطيت ولا معطي لما منعت ولا ينفع ذا الجد منك الجد: بارخدايا! آنچه كه تو بدهي، هيچ بازدارندهاي براي آن نيست و آنچه كه تو بازداري، هيچ دهندهاي براي آن نيست و صاحب تلاش و كوشش را در برابر تو، كوشش و تلاش وي هيچ سودي نميبخشد». «و اوست غالب با حكمت» پس در ملك خويش هرگونه كه خواهد تصرف ميكند، ميدهد و بازميدارد، خرد و حقير ساخته و بلند و برتر ميگرداند، گرامي ميدارد و ذليل ميسازد لذا هيچكس بر حكم وي پيجويي و چون و چرايي نميتواند بكند و هر كاري كه انجام ميدهد، آن كار مبتني بر حكمت بالغهاي است.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (3)
«اي مردم! نعمتهاي خدا را بر خود ياد كنيد» با زبان، ذهن و قلب؛ براي طلب استمرار و دوام و افزايش آنها، نعمتهايي چون آفرينش آسمانها و زمين، فرستادن پيامبران علیهم السلام ، افزودن در خلق و گشادن درهاي رزق و روزي «آيا هيچ آفريدگاري غير از خدا هست كه شما را از آسمان» به وسيله باران «و از زمين» با رستنيها و غير آن «روزي دهد؟ خدايي جز او نيست پس چگونه برگردانيده ميشويد؟» يعني: چگونه بعد از تجلي اين بيان و درخشش اين برهان، از حق كه توحيد خداوند متعال و شكرگزاري براي وي است برگردانيده ميشويد؟.
سپس حق تعالي پيامبرش را تعزيت گفته ميفرمايد:
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (4)
«و اگر» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «تو را دروغگو شمرند» اين گروه مشركان «قطعا پيش از تو نيز پيامبراني دروغگو شمرده شدند» پس تو نيز به پيامبران پيش از خود تأسي كن و از تكذيب كفار عرب اندوهي به خود راه نده و آن را بر خود سخت نگير «و كارها بهسوي خدا بازگردانيده ميشود» و او هر كس را بر اساس آنچه كه سزاوار آن است جزا ميهد.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5)
«اي مردم! بيگمان وعده الله» به آوردن رستاخيز و حساب و عقاب و بهشت و دوزخ «حق است، زنهار تا اين زندگي دنيا شما را فريب ندهد» با آرايشها، نعمتها و لذتهاي خود و شما را از عمل براي آخرت غافل نگرداند. سعيدبن جبير ميگويد: «فريفتهشدن به زندگي دنيا اين است كه مشغوليت به نعمتها و لذتهاي آن، انسان را از عمل آخرت به خود گرفتار سازد» «و زنهار تا شيطان فريبكار شما را درباره خدا نفريبد» به اين كه به شما بگويد: بيپروا باشيد! زيرا قطعا خداوند به سبب فضليكه داريد، يا به سبب اين كه رحمت وي بر شما وسيع و گسترده است، از شما درميگذرد و بر شما ميآمرزد پس بهسوي گناهان شتاب كنيد.
إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ (6)
«در حقيقت، شيطان دشمن شماست، شما نيز او را دشمن گيريد» يعني: بر او با طاعت خداوند جلّ جلاله يورش برده و از او در گناهان و نافرمانيهاي وي فرمان نبريد «جز اين نيست كه او حزب خود را دعوت ميكند تا از اهل دوزخ باشند» يعني: شيطان دارودسته و پيروان و فرمانبرداران خود را بهسوي معاصي خداي سبحان فراميخواند تا آنها از اهل دوزخ باشند و اين به سبب دشمنياي است كه او با آدم و فرزندانش دارد پس حماقتي بزرگتر از پيروي وسوسه وي نيست. چنانكه در حديث شريف آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «براي شيطان خطرهاي استكه آن را در قلب فرزند آدم ميافگند و براي فرشته نيز خطرهاي است؛ خطره شيطان عبارت است از: وعده دادن به شر و تكذيب حق و خطره فرشته عبارت است از: وعده دادن به خير و تصديق به حق».
الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ (7)
«كساني كه كافر شدند، عذابي سخت خواهند داشت. كساني كه ايمان آورده وكارهاي شايسته كردهاند» لذا به دنيا فريفته نشده، به شيطان لبيك نگفته و از حزب وي نگرديدهاند «براي آنان آمرزش و پاداشي بزرگ است» يعني: خداوند جلّ جلاله بهسبب ايمان و عمل صالحشان بر آنان ميآمرزد و به آنان مزدي بزرگ ميدهد،كه همانا بهشت است.
أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (8)
«آيا آن كس كه زشتي عملش براي او آراسته جلوه داده شده و آن را نيك ميبيند» مانند مؤمن شايستهكار است؟ هرگز! يقينا كسي كه وهم و گمانش بر عقلش چيره شده و با تزيين و آرايشدهي شيطان، عمل بد خويش را عمل نيك، باطل را حق و زشت را زيبا ميبيند و به آنها ادامه ميدهد، مانند مؤمني نيست كه بر جاده هدايت روان است و ميداند كه راهپيماي طريق حق و صلاح ميباشد «بيگمان خداست كه هر كه را بخواهد» بيراه گذارد «گمراه ميكند و هر كه را بخواهد» هدايت كند «هدايت ميكند پس خود را به سبب حسرتخوردنها بر آنان هلاك نساز» يعني: اي پيامبر! خود را از اندوه خوردن بر استمرارشان به گمراهي و گناه، هلاك نساز زيرا اين خود حق تعالي است كه خواسته است تا آنان به سبب بدعملي خود گمراه شوند «قطعا خدا به آنچه ميكنند داناست» و چيزي از كردارها و گفتارهايشان ـ هر چند در خفا انجام گيرد ـ بر او پنهان نميماند.
از ابنعباس رضی الله عنه در بيان سبب نزول روايت شده است كه فرمود: اين آيه هنگامي نازل شد كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم دعا كردند: «اللهم أعز دينك بعمربن الخطاب أو بأبيجهل بن هشام: خدايا! دينت را با اسلام عمربن خطاب، يا ابيجهلبن هشام قوت بخش». پس خداوند جلّ جلاله عمر رضی الله عنه را هدايت و ابوجهل را گمراه كرد. لذا اين آيه درباره اين دو تن نازل شد.
وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ (9)
«و خدا همان كسي است كه بادها را فرستاد» و آنها را از عدم، ايجاد كرد «پس آن بادها ابري را برميانگيزند» از جايي كه در آن قراردارد، يعني بادها آن را از بخار آب دريا حركت ميدهند و به جنبش درميآورند تا به همانجايي برود كه خداوند متعال خواسته است «و ما آن ابر را بهسوي سرزميني مرده» كه سبزيهاي آن مرده و اهالي و حيوانات آن تشنهاند «رانديم و آن زمين را پس از مرگش» يعني: بعد از خشك شدن و از بين رفتن نباتاتي كه بر آن بوده است «بدان زنده ساختيم» با روياندن رستنيها در آن «برانگيختن مردگان نيز چنين است» يعني: خداوند جلّ جلاله بندگان را نيز همينگونه بعد از مرگشان زنده ميكند چنانكه زمين را پس از مردن آن زنده گردانيد. اين دليل حسي قابل مشاهدهاي بر امكان رستاخيز است كه نشان ميدهد: رستاخيز مردگان نيز در ضمن مقوله قدرت خداوند جلّ جلاله قرار دارد.
ابن كثير ميگويد: «چون خداي عزوجل برانگيختن مردگان را اراده كند، از زير عرش باراني را فرود ميآورد كه همه زمين را در بر ميگيرد و اجساد را از قبرهايشان بر ميروياند چنانكه دانه در زمين ميرويد». بدين جهت، در حديث شريف آمده است: «همه چيز در فرزند آدم فرسوده، پراكنده و متلاشي ميشود مگر دنبالچه وي؛ او از آن آفريده شده و مجددا از آن بازآفريني ميشود». دنبالچه: عبارت از چند مهره آخر ستون مهرههاست كه به هم چسبيدهاند.
مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُوْلَئِكَ هُوَ يَبُورُ (10)
«هر كس عزت ميخواهد پس عزت همه از آن خداست» لذا بايد عزت را فقط از خدا جلّ جلاله خواست نه از غير وي زيرا غير وي مالك و صاحب اختيار چيزي از عزت نيست پس او هر چه بخواهد و به هر كس كه بخواهد، از اين عزت ميبخشد. عزت: عبارت است از شرف، جاه، رفعت و قدرت. فراء ميگويد: «معني اين است: هر كس ميخواهد بداند كه عزت از آن كيست، بداند كه عزت همه از آنخداي عزوجل است». قتاده ميگويد: «معني اين است: هر كس ميخواهد بهعزت برسد، بايد خود را با طاعت خداوند جلّ جلاله عزتمند گرداند». در حديث شريف آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم در تفسير: (مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً) فرمودند: «من أراد عز الدارين فليطع العزيز: هر كس عزت هر دو سرا را ميخواهد، بايد از خداي عزيز اطاعت كند».
آنگاه حق تعالي به ما ميفهماند كه وسيله طلب عزت، همانا ايمان و عمل صالح است: «كلام طيب» يعني: سخنان پاكيزه «بهسوي او بالا ميرود» و فرشتگان نويسنده آنچه را كه در اينباره بر صحيفهها مينويسند، بهسوي او بالا ميبرند. كلام طيب: هر سخن پاكيزهاي است؛ اعم از ذكر خداوند جلّ جلاله، امر بهمعروف، نهي از منكر، تلاوت قرآن و غيره «و عمل صالح به آن رفعت ميبخشد» يعني: عمل صالح، سخنان پاكيزه را بالا ميبرد چنانكه سخنان پاكيزه جز با عمل صالح مورد پذيرش قرار نميگيرد. صلاح عمل: عبارت از اخلاص در آن است.
در حديث شريف آمده است: «لا يقبل الله قولا إلا بعمل و لا يقبل قولا و عملا إلا بنية ولا يقبل قولا وعملا ونية إلا بإصابة السنة: خداي عزوجل هيچ سخني را نميپذيرد جز با عملي و هيچ سخن و عملي را نميپذيرد جز با نيت (درستي) وهيچ سخن و عمل و نيتي را نميپذيرد مگر آنكه با سنت مطابقت داشته باشد». قرطبي ميگويد: «حق اين است كه اگر گنهكار تارك فرايض، خدا جلّ جلاله را ياد كند و سخني پاكيزه بگويد، اين در زمره حسنات وي نوشته ميشود و او در عين حال، بار گناه خويش را نيز بر دوش ميكشد. پس خداوند جلّ جلاله از هر كس كه از شرك بپرهيزد، عمل صالح را ميپذيرد و خود سخن پاكيزه يك نوع عمل صالح است. لذا تأويل آيه اين است كه: حق تعالي با عمل صالح، بر رفعت سخنان پاكيزه و حسن جايگاه آن ميافزايد».
«و كساني كه با مكر و حيله بديها را ميانديشند» يعني: در دنيا به شيوه مكر و فريب، مرتكب بديها ميشوند تا به عزت نارواي جاهليت برسند، همانند نيرنگهاي بدي كه مشركان قريش در دارالندوه در حق رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم انديشيدند تا ايشان را زنداني كرده، يا بهقتل رسانده، يا از مكه اخراج كنند «آنان را عذابي سخت است» در نهايت شدت «و نيرنگشان خود تباه ميگردد» و بياثر ميشود. مكر در اصل: عبارت از نيرنگ و حيلهگري است.
وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجاً وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (11)
«و خدا شما را از خاكي آفريد» در ضمن آفرينش پدرتان آدم علیه السلام از خاك «سپس از نطفهاي» كه آن را از پشتهاي پدران شما بيرون آورد «آنگاه شما را زوجها گردانيد» يعني: برخي از شما را جفت برخي ديگر گردانيد زيرا نر و ماده جفت يكديگر هستند پس اين تحول از خاك بهسوي سلول زنده و از سلول زنده بهسوي انساني تمام، دليلي قاطع بر امكان بعث و رستاخيز است. «و هيچ مادينهاي باردار نميشود و وضع حمل نميكند مگر به علم او» بنابراين، هيچ چيز از ساحه علم وتدبير حق تعالي خارج نيست «و هيچ سالخوردهاي عمر دراز نمييابد و از عمرش كاسته نميشود» يعني: عمر هيچكس طولاني نميشود و از عمر هيچ كس كاسته نميشود؛ «مگر آنكه در كتابي» يعني: در لوح محفوظ «ثبت است».
سعيدبن جبير ميگويد: «پس آنچه از مدت عمر انسان ميگذرد، همان كاستن از عمر وي است و آنچه كه از عمر وي در آينده ميآيد، همان عمري است كه به وي داده ميشود». بهقولي معني اين است: «هيچ كهنسالي تا دوران پيري عمر داده نميشود و عمر هيچ كس ديگر از سن كهنسالي كاسته نميشود مگر اين كه اين امر در لوح محفوظ ثبت است، يعني وابسته به قضاي خداوند جلّ جلاله است». لذا دراز يا كوتاه كردن عمر، هر دو به قضا و قدر حق تعالي و مربوط به اسبابي است كه مقتضي دراز ساختن يا كوتاه كردن عمر است. بايد دانست كه از اسباب طولانيساختن عمر: صله رحم و از اسباب كوتاه كردن آن: بسيار نافرماني كردن پروردگار عزوجل است.
در حديث شريف به روايت انسبن مالك رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «هر كس دوست دارد كه رزقش گشاده ساخته شده و اجلش به تأخير افگنده شود، بايد صله رحم خويش را برقرار كند». اما بايد گفت: دراز شدن عمر با اسبابي مانند صله رحم، در قضا و قدري داخل است كه علم خداي عزوجل بر آن پيشي گرفته است زيرا در لوح محفوظ نوشته شده كه عمر فلان كس ـ مثلا ـ اين مقدار از سال است و اگر صله رحم را برقرار كرد، در عمر وي اينمقدار افزوده ميشود. باز در جايي ديگر از لوح محفوظ بيان شده است كه آن شخص صله رحم خويش را بهجا ميآورد، همينطور از عمر هر كس كه كاسته شود، بهدليل آن است كه او عملي انجام داده كه مقتضي كوتاهسازي عمر وي است، چون انجام دادن بسيار معاصي و نافرمانيها «بيگمان اين كار» يعني: افزودن و كاستن در عمر «بر خداوند آسان است» زيرا هيچ چيزي بر وي دشوار نيست و هيچ چيز ـ چه اندك و چه بسيار، چه بزرگ و چه كوچك ـ از علم وشمار پروردگار پنهان نميباشد.
وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12)
«و دو دريا يكسان نيستند: اين يك شيرين عطشبر و نوشيدنش خوشگوار است؛ وآن ديگر شور تلخ مزه است» بيشتر مفسران برآنند كه اين آيه مثلي براي مؤمن و كافر است. يعني: مؤمن شيرين و خوب و كافر تلخ و شوربخت است. اما امامرازي ميگويد: قول قويتر اين است كه مراد از اين آيه، ارائه دليلي ديگر برقدرت خداوند جلّ جلاله ميباشد «و از هر يك» از اين دو دريا «شما گوشتي تازه ميخوريد» با صيد ماهيان و آبزيان آن درياها «و زيوري كه آن را بر خود ميپوشيد بيرون ميآوريد» زجاج ميگويد: «زيور فقط هنگامي از دو درياي شور و شيرين بيرون آورده ميشود كه آن دو باهم درآميزند، نه از هريك بهطور منفرد وجداگانه». زيور دريا؛ اغلب مرواريد و مرجان است كه از آن انگشتر و دستبند وگردنبند و پايبرنجن ميسازند. «و كشتيها را در دريا موج شكاف ميبيني» كهامواج دريا را شكافته، ميآيند و ميروند «تا از فضل او روزي خود را طلب كنيد» مراد از فضل: تجارت دريايي بهسوي كشورها و سرزمينهاي دور در مدتي نزديك است چنانكه در سوره بقره (آيه 164) گذشت. «و باشد كه شكر گزاريد» خداوند سبحان را در برابر اين نعمتهايي كه بر شما ارزاني داشته است.
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ (13)
همچنان از قدرت تامه و سلطه عظيم او اين است كه: «شب را در روز درميآورد و روز را در شب درميآورد» پس در هر يك از آنها با كاستن از يكي ديگر، ميافزايد «و خورشيد و ماه را رام كردهاست» براي منافع و مصالح انسان «كه هر يك تا ميعادي معين روانند» كه خداي عزوجل اين ميعاد و سرآمد معين را براي حركت و جريان خورشيد و ماه مقدر كرده است. اين ميعاد، روز قيامت است. بهقولي: اين ميعاد، عبارت از مدتي است كه خورشيد و ماه در آن فلك را ميپيمايند، كه يك سال براي خورشيد و يك ماه براي قمر است. بهقولي: مراد از آن به جريان انداختن خورشيد در روز و به جريان انداختن مهتاب در شب است «اين» انجامدهنده كارهاي يادشده «الله پروردگار شماست، فرمانروايي از آن اوست» يعني: اين ذاتي كه كارهاي يادشده همه از صنع اوست، همانا آفريننده پردازنده و تواناي مقتدري است كه مالك عالم و متصرف آن است «و كساني كه شما» اي ناباوران! «بهجاي او ميخوانيد، مالك پوست هسته خرمايي هم نيستند» قطمير: پوستك نازك سفيدرنگي است كه ميان گوشت خرما و هسته آن قرار دارد و مانند لفافهاي بر پيكر آن هسته پوشانده شده است. گويند: به سبب آن پوستك است كه درخت خرما جوانه ميزند و ميرويد. يعني: معبوداني كه شما بهجاي خداي لاشريك ميخوانيد، حتي مالك چيز بسيار بيارزش و حقيري هم در آسمانها و زمين نيستند.
إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ (14)
«اگر آنها را بخوانيد، دعاي شما را نميشنوند» زيرا معبودان شما جماداتي بيش نيستند كه چيزي را درك نميكنند «و اگر هم بشنوند» بر فرض و تقدير «شما را پاسخ نميدهند» زيرا از پاسخ دادن به شما عاجزند «و روز قيامت شرك شما را انكار ميكنند» يعني: از عبادت شما بيزاري جسته و منكر اين ميشوند كه پرستش آنها از سوي شما حق بوده است چنانكه منكر اين ميشوند كه شما را به پرستش خويش فرمان داده باشند «و هيچكس چون خداي آگاه تو را خبردار نميكند» يعني: هيچ كس مانند ذاتي كه به همه چيزها آگاه و داناست، تو را آگاه نميكند. شاهوليالله دهلوي ميگويد: «لا ينبئك مثل خبير ـ در ميان اعراب مثلي است، كه چون سخني بليغ گويند و تحقيق به نهايت رسانند، اين مثل را گويند».
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (15)
«اي مردم! شما بهسوي خداوند فقير هستيد» يعني: شما بندگان مطلقا بهسوي خداوند متعال در تمام امور دين و دنياي خويش نيازمند هستيد «و خداوند است كه» مطلقا «بينياز حميد است» يعني: از جانب بندگان خويش ـ با احساني كه به آنها كرده است و ميكند ـ سزاوار ستايش است همچنين در تمام آنچه كه حق تعالي ميكند، ميگويد و مقدر و مشروع ميگرداند، سزاوار ستايش است.
إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (16)
«اگر بخواهد شما را از ميان ميبرد و خلقي نو به ميان ميآورد» يعني: اگر بخواهد شما را نابود ميكند و بهجاي شما خلقي نو از جنس بشر، يا از جنس و نوع ديگري از انواع آفريدگان خويش و از عالم ديگري غير از آنچه كه شما ميشناسيد، بهميان ميآورد كه از او اطاعت كرده و نافرمانيش نكنند، كه اين خود مظهري از مظاهر فقر شما و غناي مطلق اوست.
وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ (17)
«و اين كار» يعني: از ميان بردن شما و آوردن ديگران «بر خداوند دشوار نيست» يعني: نه بر وي ممتنع است و نه مشكل.
وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَن تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (18)
«و هيچ بار بردارندهاي بار ديگري را برنميدارد» يعني: هيچ شخصي بار گناه شخص ديگري را برنميدارد بلكه هر شخصي بار گناه خودش را بهدوش ميكشد «و اگر گرانباري كسي را بهسوي بارش فراخواند، چيزي از آن برداشته نميشود هرچند آنكس خويشاوند و نزديك باشد» يعني: اگر شخصي كه در زير بار گناهي قرار دارد، شخص ديگري را فراخواند تا از دوش وي بعضي از آن گناهاني را كه او زير بار آن است، بردارد، كسي كه به ياري فراخوانده شده، از آن گناهان چيزي را برنميدارد، هرچند خويش و نزديك نسبي آن فرد نيز باشد پس چگونه خواهند بود ديگراني كه با آن شخص فراخواننده، هيچ قرابتي ندارند.
ابنكثير بهنقل از عكرمه در تفسير اين فرموده خداوند جلّ جلاله: (وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا... ) ميگويد: «مراد از آن: همسايهاي است كه در روز قيامت به همسايه خويش درآويخته و ميگويد: پروردگارا! از اين شخص بپرس كه چرا دروازه خود را به روي من ميبست؟». همچنين نقل است كه: «در روز قيامت كافر بهمؤمن درآويخته و به وي ميگويد: اي مؤمن! من بر تو حقي دارم، آخر تو ميداني كه من با تو در دنيا چه قدر نزديك بودم، اينك امروز به تو محتاج شدهام. پس مؤمن پيوسته نزد پروردگار خويش از وي شفاعت ميكند تا اين كه او را ـ درحاليكه همچنان در دوزخ است ـ به منزلي سبكتر از منزل وي برميگرداند. پدر نيز در روز قيامت به فرزندش درآويخته و ميگويد: فرزند عزيزم! اينك من به مقدار ذرهاي از حسنات تو محتاج شدهام تا به وسيله آن از اين وضعي كه ميبيني نجات يابم! ولي فرزندش ميگويد: پدرجان! آنچه از منخواستهاي، بسيار ناچيز است ولي من نيز از همان چيزي ميترسم كه تو از آن بيم داري بنابراين، نميتوانم چيزي از حسناتم را به تو بدهم. سپس به همسر خويش درآويخته و ميگويد: اي فلان! اي همسر عزيزم! من چگونه شوهري برايت بودم؟ زن ميگويد: تو نيكو شوهري برايم بودي... و از او ستايش ميكند. آنگاه ميگويد: اينك من از تو ميخواهم تا فقط يك حسنه را به من ببخشي، شايد با آن يك حسنه از اين وضعي كه ميبيني نجات پيدا كنم! اما زنش ميگويد: آنچه از من خواستهاي بسيار ناچيز است ولي با تأسف كه من نميتوانم به تو چيزي بدهم زيرا من نيز از همان چيزي ميترسم كه تو از آن بيم داري».
«جز اين نيست كه تو تنها كساني را كه بهطور پنهاني از پروردگارشان ميترسند، هشدار ميدهي» يعني: اي پبامبر! قطعا هشدار دادن تو جز به حال كساني كه از پروردگارشان در نهان مي ترسند سودي نميرساند، به اين معني كه با وجود نديدن عذابش از او ميترسند. يا از عذاب خدا درحالي ميترسند كه او از نظرشان غايب است و از او ميترسند در خلوتهاي خويش از مردم و در خلوتخانه رازونيازهاي خويش با او «و» جز اين نيست كه هشدار تو تنها براي كساني سودمند واقع ميشود كه «نماز را برپا داشتهاند» يعني: به امر نماز اهميت داده و از آن به چيز ديگري از سرگرميهاي خويش مشغول نشدهاند «و هر كس پاكيزگي جويد» با انجام دادن طاعات و ترك معاصي «پس جز اين نيست كه بهسود خويش پاكيزگي ميجويد» زيرا منافع آن به خودش بر ميگردد. چنانكه گناه كسي كه به پليديها آغشته شده، نيز بر دوش خود اوست نه بر دوش ديگران «و بازگشت بهسوي خداوند است» پس او هر انساني را در برابر عملش جزا يا پاداش ميدهد.
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ (19)
«و نابينا» يعني: كسي كه حس بينايياش از بين رفته است «و بينا» يعني: كسيكه داراي نيروي بينايي است «برابر نيستند».
خداوند متعال در اين آيه كافر را به شخص نابينا و مؤمن را به شخص بينا تشبيه كرده است.
وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ (20)
«و نه تاريكيها و روشنايي» يعني: تاريكيها و روشنايي نيز برابر نيستند. پس باطل به تاريكيها و حق، به نور تشبيه شده است.
وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ (21)
«و نه سايه و باد گرم» يعني: سايه خنكي كه در آن گرمي و آزاري نيست، با آتشبادي كه سوزان و آزاررسان است، برابر نيستند. به قولي: مراد از سايه، ثواب و مراد از باد گرم، عذاب است. يا مراد از سايه، بهشت و مراد از باد گرم، دوزخ است.
وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ (22)
«و زندگان و مردگان برابر نيستند» مؤمنان به زندگان و كافران به مردگان تشبيه شدهاند. بهقولي: اين تمثيلي براي عالمان و جاهلان است. «همانا خدا هركه را بخواهد» از اولياي خويش، كه ايشان را براي بهشت خويش آفريده و به طاعت خويش توفيق داده است «شنوا ميگرداند» و پند و پيام خويش را به آنان ميشنواند «و تو شنواننده كساني كه در گورهايند نيستي» يعني: تو به كفاري كه كفر دلهايشان را ميرانده است، حقايق را نميتواني بشنواني. بدينگونه، خداوند جلّ جلاله كفار را به مردگاني تشبيه كرد كه در گور گمراهي و انكار خود مدفونند و به نداي حق و حقيقت هيچ پاسخي نميدهند.
إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ (23)
«تو جز هشداردهندهاي نيستي» يعني: تو جز پيامبري هشدار دهنده نيستي و بر عهده تو جز بيمدهي و تبليغ چيز ديگري نيست اما شنواندن همراه با پذيرش، كار تو نيست و تو قدرت و تواني نيز بر آن نداري زيرا هدايت و گمراهي فقط در اختيار خداي عزوجل است.
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ (24)
«هرآينه ما تو را به حق» يعني: همراه با حق «مژدهدهنده» براي اهل طاعت «و بيمدهنده» براي اهل معصيت «فرستاديم و هيچ امتي نيست مگر اين كه در آن هشداردهندهاي گذشته است» يعني: هيچ امتي از امتهاي پيشين نبوده است مگر اين كه حق تعالي در آن هشداردهندهاي از پيامبران علیهم السلام برانگيخته كه آنان را از فرجام شوم طغيان و كفران بيم ميداده است.
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ (25)
«و اگر تو را تكذيب كنند، قطعا كساني كه پيش از آنها بودند» از امتهاي گذشته «نيز به تكذيب» پيامبران خويش «پرداختند، پيامبرانشان بديشان بينات» يعني: معجزات روشن و حجتهاي آشكار «و زبر» يعني: صحيفههاي نوشته شده، مانند صحف ابراهيم علیه السلام «و كتابهاي روشنگر» مانند تورات و انجيل را «آوردند» بهقولي: مراد از بينات: معجزات و مراد از زبر: كتابهايي است كه حامل پند و اندرز است و مراد از كتاب و زبر: كتابها و صحيفههاي الهي است كه در آنها قوانين و برنامهها و احكام تبيين شده است.
ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (26)
«آنگاه كافران را فروگرفتم» به عذاب، بعد از آنكه پيامبران را تكذيب كردند «پس عقوبت من چگونه بود» يعني: تو ميداني كه كيفر من بر آنها چهقدر شديد بود؟.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ (27)
«آيا نديدي كه خداوند از آسمان آبي را فرود آورد، سپس بدان ميوههاي رنگارنگ بيرون آورديم؟» ميوههايي كه بعضي از آنها سفيدرنگ، بعضي سرخرنگ، بعضي زردرنگ، بعضي سبزرنگ و بعضي سياهرنگ است؛ مانند انار، سيب، انجير، انگور و غيره «و از كوهها راههايي» و رگههايي آفريديم كه مانند عروقاند در تن حيوان «سفيد و سرخ رنگارنگ و سياه در نهايت سياهي» غربيب: سياه سياهي استكه رنگ آن شبيه رنگ كلاغ است. يعني: از كوهها، راهها و رگهها و انواع مختلفي به رنگهاي گوناگون آفريديم.
وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ (28)
«و از مردمان و جانوران و چهارپايان كه رنگهاي آنها همچنين گوناگون است» همچون اختلاف رنگها و گونهها در ميوهها و كوهها، پديد آورديم. دليل اين كه خداي سبحان به اختلاف رنگها در اين اشيا توجه داد، اين است كه اين اختلاف، از بزرگترين ادله بر قدرت و صنع بديع وي ميباشد بدين جهت، حق تعالي اولا اختلاف رنگها در ميوههاي روييدني، سپس در جمادات و بعد از آن در انسانها و حيوانات ديگر را ذكر كرد. «جز اين نيست كه از بندگان خدا فقط عالمانند كه از او ميترسند» يعني: از خداي سبحان فقط دانشوران و دانايان بهوجود، اوصاف بزرگ و افعال زيباي وياند كه غايبانه ميترسند و هر كس از خدا جلّ جلاله نترسد، او در واقع عالم و دانشور نيست پس هر كس به خداي عزوجل داناتر باشد، از وي ترسانتر است چنانكه در حديث شريف آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «من ترسانترين شما از خدا و پرهيزكارترين شما براي اوهستم». «بيگمان خدا غالب آمرزنده است» پس نافرمانان را سركوب و اهل طاعت را شامل مغفرت خويش قرارميدهد.
مراد از علم در اين آيه كريمه: علم تجربي و علم كوني به كيفيت اختلاف رنگها و مانند آن از مظاهر قدرت خداوند جلّ جلاله است و مراد از علما نيز، علماي دانا به علوم طبيعي و زيستي و رازهاي كايناتاند زيرا ترس و پرواي كسي كه اين علوم و اسرار و معارف را ـ در حاليكه مؤمن است ـ بداند، بزرگتر از ترس ديگران از خداوند جلّ جلاله است بدين جهت، ما در عصر حاضر كه عصر انكشاف علوم و معارف طبيعي است، دانشمندان بسياري را كه در عرصه اين علوم تبحر دارند، مشاهده ميكنيم كه بهسوي دين خداوند جلّ جلاله روي آوردهاند.
ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «عالم به خداي رحمان كسي است كه چيزي را با او شريك نياورده، حلال او را حلال و حرام او را حرام بشناسد، سفارشهاي وي را رعايت كند و يقين داشته باشد كه با پروردگار خود ديدار خواهد كرد و در قبال عمل خويش مورد محاسبه قرار خواهد گرفت». حسن بصري رحمه الله گفته است: «عالم كسي است كه از پروردگار رحمان غايبانه بترسد و به اموري راغب و مايل باشد كه خداوند متعال در آن رغبت دارد و از اموري كه خداي سبحان از آنها ناراضي است، اعراض كند. آنگاه اين آيه را تلاوت كرد». سعيدبن جبير رضی الله عنه ميگويد: «ترس از خداوند جلّ جلاله عبارت است از آن چيزي كه ميان تو و نافرماني وي حايل گردد». امام مالك رحمه الله ميگويد: «علم، به بسياري روايت نيست بلكه علم نوري است كه خداوند متعال آن را در قلب قرار ميدهد». سفيان ثوري رحمه الله ميگويد: «نيكان ميگفتند: علما سه دستهاند؛ عالمي است به خداوند جلّ جلاله كه به امر وي داناست، عالمي است به خداوند جلّ جلاله كه به امر وي دانا نيست و عالمي است به امر خداوند جلّ جلاله كه به خود خداوند جلّ جلاله دانا نيست اما عالم به خدا جلّ جلاله و به امر وي، كسي است كه از خداي عزوجل ميترسد و حدود و فرايض وي را ميداند. وعالم به خداوند جلّ جلاله كه به امر وي دانا نيست، عالمي است كه از خداي عزوجل ميترسد ولي حدود و فرايض وي را نميداند. و عالم به امر خداوند جلّ جلاله كه به خود خداوند دانا نيست، كسي است كه حدود و فرايض را ميداند اما از خداي عزوجل نميترسد».
إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ (29)
«بيگمان كساني كه كتاب خدا را تلاوت ميكنند» يعني: بر تلاوت قرآن كريم استمرار ورزيده و بر آن مداومت ميورزند «و نماز را برپا داشتهاند» در اوقات آن و با رعايت كامل اركان و اذكار آن «و از آنچه به آنان روزي دادهايم، پنهان و آشكارا انفاق كردهاند» اين تعبير، انگيزهبخش انفاق و بخشش مال به هرگونهاي است كه ميسر شد؛ اگر انفاق بهطور پنهاني ميسر شد، بهتر است، در غير آن انفاق آشكار نيز خوب است و اين گمان شخص كه مبادا در آن ريا داخل شود، نبايد او را از انفاق بازدارد. آري! اينان: «اميد به تجارتي بستهاند كه هرگز زوال نميپذيرد» كه اين تجارت، همانا دريافت ثواب و پاداش طاعتشان است، تجارتي كه هرگز كساد نميشود و از بين نميرود. ابنكثير از قتاده نقل ميكند كه فرمود: «اين آيه، آيه قاريان دانا به كتاب خداوند جلّ جلاله و عامل به آن است».
لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ (30)
«تا پاداشهايشان را بهتمام و كمال به ايشان بپردازد» يعني: اين تجارتشان هرگز كساد نميشود و از رونق نميافتد، بهخاطر اين كه خداوند جلّ جلاله پاداشهاي اعمال شايسته ايشان را به تمام و كمال به ايشان ميپردازد «و از فضل خود به آنان بيفزايد» يعني: با افزودن بر پاداش اعمالشان، به ايشان فضل و منت مينهد «چراكه او آمرزگار» گناهانشان «و قدردان» اعمال اندك ايشان «است».
وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ (31)
«و آنچه از كتاب» يعني: از قرآن «بهسوي تو وحي كردهايم، خود حق و تصديقكننده كتابهاي پيش از آن است» يعني: قرآن با كتابهاي پيشين آسماني همخوان و موافق است «قطعا خدا نسبت به بندگانش آگاه بيناست» يعني: حق تعالي به تمام امورشان آگاه و محيط و به كساني از بندگانش كه شايستگي برتري بر ديگران را دارند، بيناست بدين جهت پيامبران علیهم السلام را بر تمام بشر برتري داد و باز برخي از پيامبران علیهم السلام را به درجاتي بر برخي ديگر برتري عنايت فرمود و در اين ميان، جايگاه و منزلت سرور ما حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم است را فوق همه ايشان (صلوت الله و سلامه عليهم اجمعين) گردانيد.
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (32)
«سپس اين كتاب» يعني: قرآن «را به آن بندگان خود كه آنان را برگزيده بوديم» از اين امت «به ميراث داديم» يعني: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! ما به اين امر كه قرآني را كه بر تو فرستادهايم به علماي امتت ميراث دهيم، حكم كردهايم و آن را مقدر ساختهايم و در ضمن اين قرآن، تمام كتابهاي آسماني ديگر را نيز به آنان ميراث دادهايم زيرا اين كتاب، تصديق كننده و نگهبان همه كتب آسماني پيشين است.
آري! شكي نيست كه خداوند متعال علماي اين امت را ـ از صحابه گرفته تاكساني كه بعد از آنان آمدهاند و خواهند آمد ـ بر ساير بندگان، شرف، منزلت و برتري عنايت كرده است و امت ما را امت برگزيده و ميانهاي گردانيده است تا بر همه مردم جهان گواه و رهبر باشند و آنان را به اين شرف كه امت بهترين انبيا و سرور و سالار اولاد آدم قرارشان داده، اكرام نموده و گرامي داشته است.
آنگاه حق تعالي اين امت را به سه دسته تقسيم كرده و ميفرمايد: «پس برخي از آنان بر نفس خود ستمكار و برخي از آنان ميانه رو و برخي از آنان به اذن الله بهسوي نيكيها پيشگامند» مقاتل ميگويد: «ستمگران بر نفس خود: مرتكبان گناهان كبيره از اهل توحيداند. ميانهروان: كساني هستند كه مرتكب گناه كبيرهاي نگرديدهاند و سبقتكنندگان و پيشتازان: كساني هستند كه بهسوي اعمال شايسته پيشي گرفتهاند. شكي نيست كه ستمكار بر نفس خود، از اداي واجبات و تكاليف خويش كوتاهي ميكند، يا مرتكب محرمات ميگردد. ميانهرو، در كار دين ميانهروي اختيار كرده و به جانب افراط و تفريط ميل نميكند و او از اهل بهشت است. اما پيشتاز و پيشيگيرنده كسي است كه از ديگران در امور دين سبقت گرفته و او بهترين اين سه گروه ميباشد». ابنكثير ميگويد: «ستمگر بر نفس خويش: كسي است كه برخي از واجبات را فروگذاشته و برخي از محرمات را مرتكب ميگردد. ميانهرو: كسي است كه واجبات را انجام داده و محرمات را ترك ميكند و گاهي برخي از مستحبات را ترك كرده و برخي از مكروهات را انجام ميدهد. سابق الي الخيرات: كسي است كه واجبات و مستحبات را بهجا آورده و محرمات و مكروهات و حتي بعضي از مباحات را نيز ترك ميكند». نسفي ميگويد: «ظالمان را در اول ذكر كرد زيرا آنان اكثريت هستند، بعد از آنان ميانهروان از نظر تعداد بيشتراند اما پيشگامان از هر دو گروه فوق كمترند و در اقليت قرار دارند لذا در آخر ذكر شدهاند».
«اين» گزينش و ميراث دادن كتاب، يا اين سبقتگرفتن و پيشتازي بهسوي اعمال خير «همانا فضل بزرگ است» در حديث شريف به روايت ابودرداء رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «خداوند جلّ جلاله فرمودهاست: (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ) : اما كساني كه سبقت گرفتهاند، ايشان بدون حساب به بهشت درميآيند. كساني كه ميانهروي پيشه كردهاند، به حسابي آسان مورد محاسبه قرار ميگيرند و كساني كه بر نفسهاي خود ستم كردهاند، در درازاي محشر بازداشته ميشوند و همانانند كه خداي عزوجل كوتاهي و قصور آنان را با رحمت خويش تلافي مينمايد و همانانند كه ميگويند: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ) »[1].
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ (33)
«بهشتهاي عدن كه به آنها وارد ميشوند» اين وعدهاي است به پيشگامان بهسوي نيكوييها، يا وعدهاي است به تمام برگزيدگان ـ يعني مجموعه اين امت از هر سه گروه ياد شده ـ زيرا گروه اول ـ يعني ستمگران بر خود ـ بعد از آنكه از گناه خويش پاكسازي شوند، به بهشت عدن وارد ميشوند. گروه دوم ـ يعني ميانهروان ـ بعد از آنكه با آنان حسابي سهل و آسان انجام گيرد، به آن وارد ميشوند. و گروه سوم ـ يعني پيشگامان ـ بيحساب و عذابي به آن وارد ميشوند. بهشت عدن: يعني بهشت هميشگياي كه در آن جاودانه ماندگاراند «در آنجا با دستبندهايي از طلا و مرواريد زيور داده ميشوند و جامهشان در آنجا ابريشم است» تفسير نظير اين بخش از آيه، بهطور مفصل در سوره «حج/23» گذشت. در حديث شريف آمده است: «هر كس در دنيا ابريشم بپوشد، در آخرت آن را نميپوشد». آنگاه خطاب به مؤمنان فرمودند: «اين ابريشم در دنيا براي كفار و در آخرت براي شماست».
شكي نيست كه علما سزاوارترين و شادمانترين مردم به اين نعمت و اين رحمتاند. چنانكه در حديث شريف به روايت احمد، ابوداوود، ترمذي و ابنماجه آمده است: مردي از اهل مدينه به دمشق نزد ابودرداء رضی الله عنه رفت، ابودرداء رضی الله عنه به وي فرمود: اي برادر! چه چيزي تو را به اينجا آورده است؟ آن مرد گفت: مرا حديثي به اينجا آورده كه آگاهي يافتهام شما آن را از رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم روايت ميكنيد. ابودرداء رضی الله عنه فرمود: آيا براي تجارتي نيامدهاي؟ گفت: خير! فرمود: آيا براي نياز ديگري نيامدهاي؟ گفت: خير! فرمود: آيا ـ جز به طلب اين حديث ـ براي هيچكار ديگري نيامدهاي؟ گفت: خير! آنگاه ابودرداء رضی الله عنه فرمود: اينك بشنو؛ من از رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم شنيدهام كه فرمودند: «من سلك طريقا يطلب فيها علما سلك الله تعالي به طريقا إلي الجنة وإن الملائكة لتضع أجنحتها رضا لطالب العلم وإنه ليستغفر للعالم من في السموات والأرض حتي الحيتان في الماء. فضل العالم علي العابد كفضل القمر علي سائر الكواكب. إن العلماء هم ورثة الأنبياء وإن الأنبياء لم يورثوا دينارا ولا درهما وإنما ورثو العلم، فمن أخذ به أخذ بحظ وافر: هر كس به راهي در پي علمي برود، خداوند متعال او را در راهي كه بهسوي بهشت منتهي ميشود ميبرد، بيگمان فرشتگان بالهاي خود را از روي خشنودي از طالب علم، ميگسترند و همه كساني كه در آسمانها و زميناند ـ حتي ماهيها در آب ـ براي عالم آمرزش ميخواهند و فضيلت عالم بر عابد همچون برتري ماه بر ساير ستارگان است، بيگمان علما ورثه انبياءاند و انبيا دينار و درهمي را به ارث نگذاشتهاند بلكه فقط علم را به ميراث گذاشتهاند پس هر كس آن را بگيرد، قطعا بهره وافري را برگرفته است».
وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (34)
«و گفتند» بهشتيان آنگاه كه در باغ هاي عدن مستقر ميشوند: «همه ستايشها خدايي را كه اندوه» بديها و گناهان، بيم نپذيرفته شدن طاعات و اندوه هول و هراسهاي روز قيامت «را از ما دور كرد» بهقولي مراد اين است: از ما نگراني وانديشه تأمين مخارج و هزينههاي زندگي را دور كرد. زجاج ميگويد: «خداوند جلّ جلاله همه اندوهها و نگرانيها را از بهشتيان دور ميكند، چه نگرانيها و اندوههايي كه به امر معاششان ارتباط داشته باشد و چه نگرانيها و اندوههايي كه به امر معادشان مربوط باشد. پس اهل ايمان پيوسته از عذاب خداوند جلّ جلاله در ترس وهراس بهسر ميبرند و در همه حال از عاقبت و خاتمه بد بيمناك و از اين امر دلنگرانند كه آيا اعمالشان پذيرفته ميشود يا خير؟ كه اين نگرانيها، دغدغهها و اندوههايشان تا آنگاه كه به بهشت وارد نشوند، از بين نميرود. ولي در حديث شريف آمده است: «بر اهل لاالهالاالله هيچ وحشتي نيست: نه در مرگ، نه در قبر و نه در رستاخيز، گويي من به سويشان در هنگام بانگ (رستاخيز) ـ در آن حال كه از سرهاي خود خاك قبرها را ميافشانند ـ مينگرم كه ميگويند: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ) ».
«به راستي پروردگار ما آمرزگار» است بر كساني كه او را نافرماني كرده، سپس با توبه بهسويش بازگشتهاند «قدردان است» براي كساني كه او را اطاعت ميكنند لذا گناهان بسيارشان را ميآمرزد و نيكيهاي اندكشان را ارج ميگذارد.
الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ (35)
«همان خدايي كه ما را از فضل خويش به اقامتگاه جاودان فرود آورد» دارالمقامه: اقامتگاهي كه در آن ـ به عنوان فضل و رحمتي از سوي خداي منان ـ جاودانه ماندگارند و هرگز از آن انتقال داده نميشوند. آري! هرگز اعمال شايسته نميتواند مابهازاء اين همه فضل و امتياز تلقي شود چنانكه در حديث شريف آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «هرگز كسي از شما را عملش به بهشت وارد نميكند». اصحاب گفتند: حتي شما را نيز يا رسول الله؟ فرمودند: «حتي مرا نيز مگر اين كه خداوند متعال مرا به رحمت و فضلي از جانب خويش درپوشاند». «در اينجا هيچ رنجي» و خستگي و مشقتي «به ما نميرسد و در اينجا به ما هيچ درماندگياي نميرسد» درماندگياي كه حاصل خستگي و سختي و رنج و زحمت باشد. آري! در بهشت همه رنجها و خستگيها از تن و روح بهشتيان زدوده ميشود.
بيهقي و ابنابيحاتم از عبدالله بنابيأوفي در بيان سبب نزول اين آيه روايت كردهاند: «مردي به رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم گفت: يا رسول الله! به راستي خواب از جمله چيزهايي است كه خداوند جلّ جلاله بهوسيله آن به ما در دنيا آرامش ميبخشد پس آيا در بهشت نيز خواب هست؟ رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: خير! زيرا خواب شريك مرگ است و در بهشت مرگي نيست. آن مرد پرسيد: پس راحتي و آرامش اهل بهشت در چيست؟ اين سؤال بر رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم بزرگ آمد و فرمودند: آخر در آنجا هيچ خستگياي نيست، تمام كار بهشتيان آسايش و راحتي است». همان بود كه اين آيه نازل شد.
وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ (36)
«و كساني كه كافر شدهاند، براي آنان آتش دوزخ است، نه بر آنان» به مرگ «حكم شود تا بميرند» به مرگي ديگر جز مرگ دنيا تا از عذاب راحت گردند «و نه عذاب آن از آنها سبك ساخته ميشود» بلكه پيوسته در عذاب دوزخ قرار دارند و هرگاه كه پوست بدنشان در آتش سوخته شود، خداوند جلّ جلاله پوستهاي ديگري را بر تنشان ميپوشاند تا عذاب را بچشند چنانكه در آيه ديگري آمده است. «هر كفوري را چنين كيفر ميدهيم» يعني: هر كسي را كه در كفر و ناسپاسي و انكار حق زيادهروي كند، همانند اين جزاي بسيار زشت و وحشتناك، كيفر ميدهيم. در حديث شريف آمدهاست كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «أما أهل النار الذين هم أهلها فلا يموتون فيها ولا يحيون: اما همان دوزخياني كه اهالي آن هستند «و در آنجاودانند» پس نه در آن ميميرند و نه زنده ميشوند».
وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ (37)
«و آنان» يعني: دوزخيان «در آنجا فرياد بر ميآورند» يعني: در دوزخ فرياد و استغاثه ميكنند در حالي كه با صداي بلند چنين فرياد برميدارند كه: «پروردگارا! ما را بيرون بياور» از دوزخ و ما را به دنيا برگردان «تا غير از آنچه ميكرديم» از شرك و معاصي «كار شايسته كنيم» پس ايمان را بهجاي كفري كه بر آن بودهايم و طاعت را بهجاي معصيت قرار دهيم! اما ما در پاسخشان ميگوييم: «مگر به شما چندان عمر نداديم كه در آن هر كه پندپذيري خواهد، پندپذير شود» يعني: آيا شما را آنقدر عمر نداديم كه هر كس بخواهد پند و عبرت گيرد، آن فرصت براي پند گرفتن وي كافي است. به قولي: اين سن، سن رشد، يعني هجده سالگي است. نسفي ميگويد: «اين معني هر سني را كه مكلف در آن به اصلاح خود قادر است، در بر ميگيرد هر چند كه اين عمر كوتاه باشد». مگر بايد گفت: سرزنش و توبيخ كسي كه عمري طولاني ميكند، بر كفرش بزرگتر است چنانكه در حديث شريف به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «در حقيقت خداوند جلّ جلاله به بندهاي كه او را تا شصت يا هفتاد سالگي زنده نگه داشته، عذر را نمايانده است، در حقيقت خداوند متعال به وي عذر را نمايانده است». يعني: حجت را بر وي تمام كرده است.
«و آيا هشداردهنده بهسوي شما نيامد؟» جمهور مفسران برآنند كه: مراد از اين هشداردهنده، پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اند. بهقولي: مراد از آن، موي سفيد است «پس بچشيد» عذاب جهنم را، شما كه عبرت نگرفتيد و پند نپذيرفتيد «زيرا براي ستمكاران هيچ ياريدهندهاي نيست» كه آنها را از عذاب خداوند جلّ جلاله بازداشته و ميان آنها و عذاب حق تعالي حايل و مانع گردد.
إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (38)
«بيگمان خدا، داناي غيب آسمانها و زمين است» يعني: او هر امر نهانياي را در آسمانها و زمين ميداند و از جمله اين اعمال شما را و هيچ كار پنهانياي بر وي مخفي نميماند پس ميداند كه اگر شما را بهسوي دنيا هم برگرداند، شما كار شايسته نميكنيد. چنانكه در آيه ديگري ميفرمايد: (وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ) : (اگر آنها به دنيا هم برگردانيده شوند، يقينا به آنچه كه از آن نهي شده بودند، برميگردند) «انعام/28». «هرآينه او به راز سينهها داناست» پس وقتي حق تعالي راز سينهها را بداند، قطعا و بهطريق اولي رازهاي ديگر را كه فروتر از آن هستند، ميداند.
هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَاراً (39)
«اوست آن كس كه شما را در زمين جانشينان گردانيد» يعني: شما را امتي جانشين و پيآيند امت قبلي گردانيده و كليدهاي تصرف در زمين خويش را به شما سپرد و شما را بر آنچه كه در زمين است مسلط كرد تا او را با يكتاپرستي و طاعت شكر گزاريد. قتاده در معني آن ميگويد: «شما را امتي پس از امتي و نسلي پس از نسلي جانشين قرار داد». «پس هر كس كفر ورزد» از شما و اين نعمتها را ناسپاسي كند «كفرش به زيان اوست» و اين زيان از خود وي به ديگران تجاوز نميكند «وكافران را كفرشان نزد پروردگارشان جز مقت نميافزايد» مقت: خشم و بغض و نفرت است. «و كافران را كفرشان غير از زيان» يعني: كاستي و هلاكت «چيزي نميافزايد».
قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَاباً فَهُمْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّنْهُ بَلْ إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً (40)
«بگو: آيا ديديد» يعني: به من خبر دهيد «شريكان مقرركرده خود را كه بهجاي خدا ميپرستيد» و آنان را بهعنوان خدايان خويش گرفته و جز خدا جلّ جلاله ميپرستيد «به من نشان دهيد كه چه چيزي از زمين را آفريدهاند» كه شما بهخاطر آن، آنها را به پرستش گرفتهايد؟ «يا مگر آنان در كار آسمانها شركتي داشتهاند؟» يعني: يا مگر براي آنان همراه با خداوند جلّ جلاله، در آفرينش آسمانها، يا در فرمانروايي، يا در تصرف در آنها مشاركتي است تا با اين مشاركت، سزاوار شركت در الوهيت شده باشند؟ «يا مگر به آنان كتابي دادهايم» درباره اين شركت و آن نامه و كتاب گوياي اين امر است كه ما شركايي برگرفتهايم؟ «پس آنان بر حجتي از آن» كتاب «قرار دارند؟». مقاتل در معني آن ميگويد: «آيا به كفار مكه كتابي دادهايم كه برمبناي آن كتاب، آنها بر اين كه با خدا جلّ جلاله شريكي وجود دارد، حجتي دارند؟» «بلكه حق اين است كه ستمكاران جز فريب به يكديگر وعدهاي نميدهند» يعني: هيچ يك از موارد يادشده واقعيت ندارد بلكه رؤسا و رهبران گمراه، فقط به اتباع و پيروان خويش، وعدههاي فريبندهاي داده و آنهارا با آن وعدهها گول ميزنند و آن وعدهها را برايشان ميآرايند در حالي كه آن وعدهها همه دروغهاي بياساسي است كه هيچ حقيقتي ندارد. آن وعدهها عبارت از اين سخنشان به پيروانشان است كه: خدايان به شما نفع رسانده، شما را به خدا جلّ جلاله نزديك ميسازند و براي شما نزد او شفاعت ميكنند.
إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً (41)
«همانا خداوند آسمانها و زمين را نگاه ميدارد تا از جاي خود نيفتند» اين عبارت مستقل مستأنفهاي براي بيان قدرت خداي سبحان و صنع بديع وي است، بعد از آنكه ضعف بتان و عدم قدرت آنها بر كاري بيان گرديد «و اگر بلغزند» آسمانها و زمين «هيچكس بعد از الله آنها را نگاه نميدارد» يعني: اگر زوال و اضطراب و انتقال آسمانها و زمين از جاهاي آنها مقدر شود، هيچكس غير از خداوند جلّ جلاله بر نگاه داشتن آنها قادر نيست. اين آيه كريمه به نظام جاذبه اشاره دارد و اين كه زمين همچون غير خود از خورشيد و ماه و سيارات ديگري كه در مدارهاي خاص خويش حركت ميكنند، كرهاي است كه در فضا شناور ميباشد. و اين يكي از آيات معجز قرآن كريم در بعد علم نجوم است «بيگمان او بردبار آمرزگار است» يعني: سبب نگاهداشتن آسمانها و زمين و اداره آنها به گونهاي كه جابجا نشده و از مدارات خود منحرف نگردند و نيفتند، اين است كه حق تعالي به رغم اين كه بندگانش را ميبيند كه به او كفر ميورزند و عصيان پيشه ميكنند اما به آنان بردبار آمرزگار است.
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءهُمْ نَذِيرٌ لَّيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً (42)
«و با سختترين سوگندهاي خود» و با نهايت توان و تلاش خود «به الله سوگند خوردند كه اگر بيمدهندهاي براي آنان بيايد، قطعا از هر يك از امتهاي ديگر» يعني: از تمام امتهايي كه پيامبران علیهم السلام به سويشان فرستاده شدهاند «راهيافتهتر خواهند شد» مراد قبيله قريشاند كه قبل از بعثت رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به مضمون يادشده سوگندهايي محكم خوردند، هنگامي كه به آنان خبر ميرسيد كه اهل كتاب پيامبرانشان را تكذيب كردهاند زيرا اعراب در آرزوي آن بودند كه از ميان آنها نيز پيامبري به رسالت برانگيخته شود چنانكه در ميان بنياسرائيل پيامبراني برانگيخته ميشدند «ولي چون بيمدهندهاي برايشان آمد» يعني: چون همان چيزي كه در آرزوي آن بودند، بهنزدشان آمد و او رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم است كه شريفترين هشداردهنده و بزرگوارترين و گراميترين فرستاده حق است و در عين حال او از خودشان نيز ميباشد؛ «در حق آنان نيفزود» آمدن وي «جز رميدن را» از وي و گريز و دوري و نفرت را از اجابت وي.
ابنابيحاتم از هلال در بيان سبب نزول روايت كرده است كه گفت: به من خبر رسيده است كه قريش قبل از بعثت رسولاكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ميگفتند؛ اگر خداوند جلّ جلاله از ميان ما پيامبري را مبعوث گرداند، هيچ امتي از امتها از ما فرمانپذيرتر براي خالق خويش، حرفشنوتر براي پيامبر خويش و متمسكتر به كتاب وي نخواهد بود. پس خداوند متعال اين آيه را بر اساس آن نازل فرمود.
اسْتِكْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (43)
«بهسبب استكبار در زمين» يعني: آنها به اين سبب از محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم نرميدند و رسالت وي را تكذيب نكردند كه به كذب وي معتقد باشند بلكه اين كار را از سر استكبار و گردنكشي از اين كه پيروان او باشند و نيز به انگيزه استمرار ورزيدن در فساد، انجام دادند «و» به سبب «مكر زشت» يعني: به سبب نيرنگ و بدانديشي. مكر: نيرنگ، فريب و عمل زشت است «و مكر بد جز بر صاحبش فرود نميآيد» يعني: عاقبت بد، به كسي فرود ميآيد كه بدانديشي كرده است، قبل از آنكه بر كسي فرود آيد كه در حق وي بدانديشي و بدسگالي شده است. درحديث شريف آمده است: «مكر، فريب و خيانت، از اخلاق مؤمن نيست». «پس آيا جز سنت پيشينيان را انتظار ميبرند» يعني: آيا جز سنت خداوند جلّ جلاله درباره پيشينيان را انتظار ميبرند كه بر اينان نيز عذاب فرود آيد چنانكه بر امتهاي پيشين فرود آمد؟ آنگاه كه انبياي خويش را تكذيب كرده و عليه ايشان ـ به كشتن، يا اخراج و تبعيد ـ برنامهريزيهاي خائنانه و توطئه چينيهاي ظالمانه كردند «و هرگز براي سنت الهي تبديلي نمييابي» يعني: هيچكس قادر نيست تا سنت خداوند جلّ جلاله در فرود آوردن عذاب را ـ كه بر امتهاي تكذيبكننده مقدر كرده و بنا نهاده است ـ تغيير داده و چيز ديگري غير از آن را جانشين آن گرداند «و هرگز براي سنت الله تغييري نمييابي» كه سنت و آيين الهي بر عذاب آنان متحول گشته و تغيير كند و او عذاب را از آنان دفع كرده و آن را بر غيرشان فرود آورد.
أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيماً قَدِيراً (44)
«آيا در زمين سيروسفر نكردهاند تا فرجام كار كساني را كه پيش از آنان بودند بنگرند» و ببينند كه ما بر عاد، ثمود، مدين و امثالشان ـ آنگاه كه پيامبران ما علیهم السلام را تكذيب كردند ـ چه عذابهايي نازل كرديم؟ تا آثار عذابي را كه ما برآنان فرود آوردهايم، بنگرند و در نتيجه بدانند كه اين امر سنت تغييرناپذير ما در مورد تكذيبكنندگان است؟ اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! قومت در سفرهاي خود بهسوي شام و غير آن، به آن مناطق عذابشده رفته و حتما آثار عذاب شدگان را كه هنوز در ديارشان موجود و نشانههاي آن در مساكنشان مشهود است، نگريستهاند پس چرا از مشاهده كشتارگاههاي ستمگران، انديشه نميكنند؟ و چرا از روبرو شدن بهسرنوشتي نظير آن، بيم ندارند؟ «و» حال آنكه اين گروههاي عذاب شده «از آنان نيرومندتر بودند» يعني: از اهالي مكه عمرهاي طولانيتر و سرمايههاي فزونتري داشته و در هيكل و اندام خود نيز تنومندتر بودند «و هرگز نيست كه هيچ چيز ـ نه در آسمانها و نه در زمين ـ خدا را عاجز كند» يعني: هيچ چيز در محدوده آسمان و زمين نميتواند از حيطه قدرت خداوند جلّ جلاله بگريزد چنانچه او بخواهد آنرا به عذاب فروگيرد؛ «چراكه او همواره داناي تواناست» لذا چيزي از او پنهان نميماند و هيچكاري بر او دشوار نيست.
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيراً (45)
«و اگر خدا مردم را به سزاي آنچه كردهاند» از گناهان و بهكيفر كار و كردار غلطشان «گرفتار ميكرد، هيچ جانوري را» كه در زمين ميجنبد و حركت ميكند «بر پشت زمين باقي نميگذاشت» فرزندان آدم را به سبب گناهانشان و غير آنان را به سبب شومي گناهان بنيآدم. بهقولي: مراد از «دابه: جانداران» در اينجا فقط انسانها هستند نه غير آنان از جانداران «ولي آنان را تا ميعادي معين مهلت ميدهد» كه آن ميعاد، روز قيامت است. «و چون ميعادشان فرا رسد، بيگمان خدا به بندگانش بيناست» يعني: هم به كساني از آنان كه سزاوار ثواباند و هم بهكساني كه سزاوار عذاباند، بينا و آگاه است لذا هر كس را مطابق حالش جزايي مناسب ميدهد.
[1] نگاه كنيد به آيه (34) از همين سوره.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره