تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره سباء ﴾
مکی است و داراي (54) آيه است.
وجه تسميه: اين سوره را بهسبب ذكر داستان قبيله سباء در آن، سوره «سباء» ناميدند.
محور اين سوره اثبات معاد است.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (1)
«همه ستايشها خدايي راست كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست» يعني: تمام آنچه در آسمانها و زمين است، ملك او و تحت تصرف اوست، آنچه بخواهد با آنها ميكند و هرگونه كه اراده كند، در آنها حكم ميراند. پس ستايش خداوند متعال در برابر «آنچه كه در آسمانها و زمين است»، همانا به معناي ستايش او در برابر نعمتهايي است كه با آفرينش آنها بر خلق خويش منت نهاده است چنانكه اين ستايش، به معناي ستايش او در برابر صفات كمالياي مانند قدرت و حكمت و علم و تجربه است كه در بندگان آفريده است، علم و تجربهاي كه آنان را الزاما به اين حقيقت ميرساند كه او آفريننده آسمانها و زمين ميباشد. «حمد» عبارت است از: ستايش نيكو براي خداوند جلّ جلاله در برابر صفات و افعال زيباي وي و تفسير آن در سوره فاتحه گذشت.
«و در آخرت نيز ستايش از آن اوست» يعني: از آن اوست ستايش و سپاس و ثنا از سوي بندگانش در سراي آخرت؛ آنگاه كه به بهشت درآيند چنانكه خداوند جلّ جلاله در حكايت از سخن آنان در بهشت ميفرمايد: (وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ ) : (و گفتند: همه ستايشها از آن خداوندي است كه وعده خويش به ما را راست گردانيد) «الزمر/74». پس ستوده مطلق در آخرت نيز اوست چنانكه ستوده مطلق در دنيا نيز همو ميباشد و مالك آخرت اوست چنانكه مالك دنيا نيز اوست «و اوست حكيم» كه به حكمت و استواري، كار هر دو سرا را سامان بخشيده است «آگاه» است به كار آفرينش خويش در هر دو سراي دنيا و آخرت.
يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ (2)
«آنچه در زمين فرو ميرود ميداند» از آب، يا گنجها، يا اجسام مردگان، يا دفينههاي ديگر «و ميداند آنچه از آن بر ميآيد» از كشتها و سبزيها، جانداران، فلزات، آب چشمهها و غيره «و ميداند آنچه از آسمان فرود ميآيد» از فرشتگان و كتابها بهسوي پيامبرانش و نيز از باران و برف و تگرگ و صاعقه و بركتهاي وي «و ميداند آنچه در آسمان بالا ميرود» از فرشتگان، اعمال بندگان، بخارها، دودها، پرندگان و وسايل نقليه هوايي و فضايي[1] «و اوست مهربان» به بندگانش؛ با فرود آوردن آنچه كه بدان نياز دارند «آمرزنده» است گناهانشان را.
شهيد سيد قطب: در تفسير «فيظلالالقرآن» ميگويد: «با تلاوت اين آيه، انسان خود را با كلماتي اندك، در برابر صفحه عريض و پهناوري از حقيقت ميبيند، بناگاه خود را در برابر انبوه بزرگ اشياء، حركات، احجام، اشكال تابلوها، معاني، تصاوير و حالتهاي شگفت آسا و تكان دهندهاي مييابد كه هرگز تصور و خيال انسان در برابر آنها تاب ايستادگي ندارد. اگر تمام اهل زمين زندگي خويش را تماما وقف اين كنند تا آنچه را كه فقط اين آيه كريمه در اين كلمات اندك به آن اشاره ميكند، بر شمارند، يقينا از شمارش و كاوش در آنها درميمانند! آري! چه بسيار چيزهاي بيشماري هستند كه در يك لحظه واحد در زمين فرو ميروند؟ چه بسيار چيزهايي كه از آن بيرون ميآيند؟ چه بسيار چيزهايي كه در همين يك لحظه از آسمان فرود ميآيند؟ و چه چيزهاي بسياري كه در آن بالا ميروند.
چه كسي ميتواند تصور كند كه در يك لحظه چه بسيار كرمها و حشرات، خزندهها و جانوراني در بسيط زمين به درون آن فرو ميروند؟ چه بسيار قطرات آب، ذرات گاز و شعاعهاي برقي در اين يك لحظه، در بستر آن فرو ميروند وناپديد ميشوند... و چشمان بلاكيف خداي سبحان كه هرگز نميخوابد مراقب آنهاست؟
همين طور آيا ميتوان برشمرد كه در همين يك لحظه چه چيزهايي به آسمان بالا ميروند؟ مگر علم بشر و نظام شمارش و آمار آن ـ هرچند هم پيشرفت كند و هرچند كه عمري طولاني را در امر شمارش سپري كنند ـ براي شمارش آنچه كه فقط در همين يك لحظه اتفاق ميافتد، كفايت ميكند؟ هرگز! درحاليكه علم فراگير الهي، به همه اينها در هر مكان و زماني احاطه دارد. پس فقط همين يك آيه براي اثبات اين حقيقت كه قرآن سخن بشر نيست، كافي ميباشد».
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ (3)
«و كافران گفتند: قيامت براي ما فرانميرسد» اين سخن را از روي انكار وجود قيامت، يا انكار اخباري كه از جانب پروردگارشان بر زبان پيامبرانش به آنان ميآيد و از سر انكار كتابهاي الهي و حجتها و برهانهاي روشني كه بر اثبات قيامت در آنهاست، گفتند «بگو: نه چنان است» كه شما ميپنداريد «سوگند به پروردگارم كه حتما براي شما خواهد آمد» بدين گونه، خداوند متعال به پيامبرش دستور داد تا به آنان از وقوع قيامت خبر داده و براي تقويت و تأكيد اين خبر، بهنام او بر صحت آن سوگند بخورد. «همو كه داناي غيب است و هموزن ذرهاي، نه در آسمانها و نه در زمين از وي پوشيده» و پنهان «نيست» و دور از دسترس علم و قدرت وي نميباشد «و نه كوچكتر از آن» هموزن ذره «و نه بزرگتر از آن است مگر اين كه در كتابي مبين ثبت شده است» يعني: در لوح محفوظ و در علم الهي ثبت شده است. بنابراين، اگر استخوانهاي انسان بعد از مرگ وي متلاشي ميشوند، حق تعالي ميداند كه كجا رفته و كجا پراكنده شدهاند لذا آنها را چنان كه در آغاز آفريده است، از نو ميآفريند.
ابنكثير ميگويد: «اين آيه يكي از سه آيهاي است كه چهارمي ندارند و خداوند جلّ جلاله در همه آنها به پيامبرش دستور داده است تا به پروردگار عظيم خود بر وقوع معاد سوگند بخورد. دو آيه ديگر، يكي در سوره «يونس/53» و ديگري در سوره «تغابن/7» است».
مفسران ميگويند: «تأكيد قسم بر اين وصف، از قوت حال مقسم عليه ـ كه همانا وقوع قيامت است ـ خبر ميدهد».
لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (4)
«تا» حق تعالي با وقوع معاد «كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، پاداش دهد» يعني: فايده آوردن قيامت اين است كه مؤمنان را با ثواب پاداش داده و كافران را با عقاب مجازات كند «آنانند كه برايشان آمرزشي است» بر گناهانشان و آنانند كه بهسبب غلبه ايمان و اعمال شايسته بر گناهانشان، گناهاني كه كردهاند، از سوي خداوند جلّ جلاله محو ميشود «و برايشان روزياي گرامي است» كه عبارت است از: خوراكيهاي لذيذ و گوارايي كه بهسبب ايمان و اعمال صالحشان ـ همراه با فضل و نوازشي از سوي خداي سبحان ـ در بهشت به ايشان ارزاني ميشود.
وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ (5)
«و كساني كه مقابلهكنان در آيات ما سعي كردند» يعني: كساني كه در رد و ابطال آيات فروفرستاده ما بر پيامبران علیهم السلام سعي و تلاش كردند، به اين پندار باطل كه از چنبره عذاب ما ميگريزند و با تكيه بر اين اعتقاد بياساس كه: برانگيخته نميشوندو زندگي مجددي در كار نخواهد بود «آن گروه» كه چنين سعي بيحاصلي كردند «برايشان عذابي از رجز بسيار دردناك باشد» رجز: بدترين و سختترين عذاب است.
وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (6)
«و كساني كه علم داده شدهاند، ميبينند» يعني: ميدانند «كه آنچه از جانب پروردگارت بهسوي تو نازل شده، حق است» يعني: داناياني كه از اهل حق هستند، ميدانند كه آنچه بر تو از جانب خداوند جلّ جلاله نازل شده حق است و اين دانايان حقيقتپو، صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند. بهقولي: ايشان مؤمنان اهل كتاب ـ مانند عبدالله بنسلام و ياران وي ـ اند «و ميدانند كه بهسوي راه غالب ستوده صفات هدايت ميكند» يعني: آن دانشيافتگان به كتاب خدا جلّ جلاله، ميدانند كه اين قرآن بهسوي دين حق خدا جلّ جلاله كه مبتني بر توحيد است، هدايت ميكند. ابنكثير در معناي آيه ميگويد: «چون مؤمنان صحنه رستاخيز را مشاهده ميكنند، آن رابه عيناليقين ميبينند، بعد از آنكه در دنيا به علماليقين راجع به آن علم حاصل كردهاند و اين يكي ديگر از حكمتهاي وقوع قيامت است».
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ (7)
«و كافران گفتند» برخي به برخي ديگر استهزاكنان «آيا شما را بر مردي راهنماييكنيم» منظورشان حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم است «كه به شما» از امري عجيب و غريب و حيرتآور «خبر ميدهد» و آن اين است كه: «چون كاملا متلاشي و پارهپاره شديد» يعني: چون بعد از مرگ خويش به مشتي استخوان و خاك كه همه ذرات و اجزاي آن پراكنده و از هم پاشيده است، تبديل شديد و تماما پراكنده و قطعهقطعه شديد «آنگاه آفرينش جديدي خواهيد يافت» يعني: به آفرينشي نو آفريده شده و از قبرهايتان زنده برانگيخته خواهيد شد و باز به همان اشكالي كه در دنيا بودهايد، بازميگرديد؟ آنها اين سخن را از سر تمسخر و استهزا به وعده خداوند جلّ جلاله بر برانگيختن مجدد ـ كه به زبان پيامبرش اعلام كرده است ـ گفتند.
أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ (8)
«آيا بر خدا دروغي بربسته يا او جنوني دارد» يعني گفتند: آيا محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم در آنچه كه راجع به زنده شدن پس از مرگ ميگويد، دروغگوست، يا در او ديوانگياي است، بهگونهاي كه نميداند و نميفهمد كه چه ميگويد؟ خداي سبحان هر دو پندارشان را رد كرده مي فرمايد: «بلكه نامؤمنان به آخرت در عذاب و گمراهي دور و درازي هستند» يعني: موضوع چنان نيست كه آنان پنداشتهاند بلكه حقيقت امر اين است كه محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم شخص راستگو و بسيار عاقل و رشيدي است كه حق را به ميدان آورده و اين آنانند كه از فهم و درك حقايق به بيراهه رفته و در گمراهي دور و درازي درافتادهاند و بنابراين، به آخرت كفر ورزيده و به پيامهاي الهي كه اين پيامبر بر حق آورده است، ايمان نياوردهاند، آنها بايد بدانند كه بهسبب همين انكار و تكذيب خويش، گرفتار عذاب هميشگي آخرت خواهند بود، چنان كه امروز نيز در گمراهياي بس دور و دراز از حق قرار دارند.
آنگاه خداي عزوجل براي كامل ساختن اين پاسخ، نظر آنان را به مظاهر قدرت خويش جلب كرده ميفرمايد:
أَفَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِّنَ السَّمَاءِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ (9)
«آيا بهسوي آنچه ـ از آسمان و زمين ـ كه پيش رويشان و پشت سرشان است، ننگريستهاند؟» خداوند متعال اينگونه به سرزنش آنان ميپردازد در حالي كهبرايشان روشن ميكند كه اينگونه قضاوت و برداشت ـ جز بهسبب عدم تفكر و تدبرشان در آفرينش آسمان و زمين ـ از آنان سر نزده است زيرا اگر آنها در اين آفرينش ميانديشيدند، يقينا به قدرت بيمثال خداوند جلّ جلاله پي ميبردند و به تبع آن به روز آخرت نيز يقين پيدا ميكردند. معناي: (إِلَى مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم) ايناست كه: آنان چون بنگرند، آسمان را هم پشت سر خود ميبينند و هم پيش روي خود و همه اينها از عجايب و شگفتيهايي است كه بر قدرت و يگانگي خداوند جلّ جلاله دلالت ميكند. همينگونه چون در زمين بنگرند، آن را هم پشت سر و هم پيش روي خويش ميبينند، كه اين نيز دلالت روشني همانند دلالت آسمان بههمراه دارد. پس اگر آنها با تدبر و تعمق بهسوي آسمان و زمين بنگرند، قطعا خواهند دانست كه آفريننده اين دو پديده عظيم، قادر است تا قيامت را نيز بر پاداشته و بر آنها به طور شتابان و سريع، عذاب را بفرستد «اگر بخواهيم آنان را در زمين فرو ميبريم» چنانكه قارون را فرو برديم «يا پارههايي از آسمان» يعني: قطعههايي از آن را «بر آنان فرو مياندازيم» چنانكه آن را بر اصحاب «ايكه» فروافگنديم.[2] پس چگونه از عذاب حق تعالي احساس ايمني ميكنند؟! «قطعا در اين امر» كه ذكر شد؛ از آفرينش آسمان و زمين «نشانهاي است» واضح و دلالتي است آشكار «براي هر بنده منيبي» كه با توبه و اخلاص بهسوي پروردگارش رجوع ميكند.
آيه كريمه دليل بر آن است كه فقط كسي نشانههاي قدرت الهي را در آفرينش و اعاده آن ميبيند كه به وصف انابت، يعني بازگشت دايمي فروتنانه مطيعانه بهسوي الله جلّ جلاله، موصوف باشد.
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلاً يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ (10)
«و بهراستي داوود را از جانب خود فضلي داديم» كه اين فضل و مزيت، دادن نبوت و كتاب زبور و بهقولي: دادن نيروي نرم كردن آهن به وي بود. بهتر اين است كه گفته شود: اين فضل همان چيزي است كه خداوند جلّ جلاله در همين آيه از: (يَا جِبَالُ أَوِّبِي... ) تا آخر آن ذكر كرده است. «اي كوهها! همراه او تسبيح گوييد» يعني گفتيم: اي كوهها! همراه داوود و همصدا با تسبيح گفتن او، تسبيح گوييد «و پرندگان را» يعني: پرندگان را نيز براي او رام گردانيده و گفتيم: همراه با او تسبيح گوييد.
آري! خداوند متعال به داوود صدايي بسدلكش، نيرومند و مؤثر عنايت كرده بود. چنان كه در حديث شريف به روايت بخاري آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم شب هنگام صداي ابوموسي اشعري رضی الله عنه را كه مشغول قرائت قرآن بود شنيدند پس ايستادند و به قرائت او گوش فرا دادند آنگاه فرمودند: «لقد اوتي هذا مزمار من مزامير آل داوود: بهراستي به اين شخص، مزماري از مزامير آل داوود داده شده است». «و آهن را براي او نرم گردانيديم» تا هر چه ميخواهد با آن بسازد. بهقولي: آهن در دست داوود مانند شمع نرم ميشد و آن را بينيروي آتش به هرشكلي كه ميخواست تبديل ميكرد.
أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (11)
«فرموديم كه زرههاي بلند و رسا بساز» سابغات: زرههاي كامل، وسيع و گشادي است كه تمام بدن را بپوشاند. يادآور ميشويم كه داوود علیه السلام اولين سازنده زره در دنياست. «و در بافتن حلقهها اندازه را نگاه دار» سرد: بافتههاي زره است. گفته ميشود: السرد و الزرد: و هر دو به معناي بافتن حلقههاي زره است. يعني: زره را نه آنچنان كوچك و نازك بساز كه سست و شكننده بوده و در برابر ضربات دشمن استحكام دفاعي نداشته باشد و نه آنها را چنان بزرگ و ضخيم بساز كه بر پوشنده خود سنگيني كند. «و كار شايسته كنيد» اي اهلبيت داوود! «در حقيقت من به آنچه ميكنيد بينايم» و آگاه پس شما را در برابر سخنان و اعمال نيكتان پاداش ميدهم.
وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ (12)
«و براي سليمان باد را» تقدير سخن چنين است: و براي سليمان باد را رام گردانيديم «كه سير بامدادي آن يك ماهه راه و سير شامگاهي آن نيز يك ماهه راه بود» يعني: باد به فرمان سليمان علیه السلام بامداد در اول روز مسافت يك ماه راه را ميپيمود و شامگاهان در آخر روز نيز همين فاصله را سير ميكرد. ابنكثير بهنقل از حسن بصري ميگويد: «سليمان علیه السلام بامدادان از دمشق بر تخت خود مينشست و سوار بر بالهاي باد به اصطخر فرود ميآمد و در آن غذاي ناشتا (نهار) را تناول ميكرد و در نيمه اخير روز از اصطخر بر فضاپيماي بادي خود مينشست و شامگاه در كابل (مركز افغانستان) فرود ميآمد. و در ميان دمشق و اصطخر ـ براي كسيكه به شتاب راه بپيمايد ـ مسافت يك ماه راه است و در ميان اصطخر و كابل نيز ـ براي كسي كه به شتاب راه بپيمايد ـ همين مقدار راه است». «و چشمه مس را براي او روان ساختيم» بهطور گدازان و جوشان چنانكه براي داوود علیه السلام آهن را نرم گردانيديم «و برخي از جنيان نزد او به اذن پروردگارش كار ميكردند» يعني: بهفرمان خويش براي او از جنيان كساني را كه پيش روي او كار ميكردند، رام كرديم. كه ذكر كارهاي جنيان در آيه بعد ميآيد. «و هر كس از آنها از فرمان ما» كه او را بدان فرمان داده بوديم، يعني از پيروي سليمان علیه السلام «عدول كند، از عذاب سوزان به او ميچشانيم» كه اين عذاب در آخرت و بهقولي در دنياست.
يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْراً وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ (13)
«ميساختند» آن جنيان «براي او هر چه ميخواست: از قلعهها» محاريب: ساختمانهاي بلند و قصرهاي رفيع است. بهقولي: مراد از محاريب در اينجا، مساجد است. «و تمثالها» تماثيل: هر چيزي است كه به صورت مجسم نقش و نگار شده باشد، چه از مس باشد، چه از شيشه، چه از سنگ رخام و غيره. بهقولي: اين تمثالها و تصاوير عبارت از تصاوير پيامبران، فرشتگان، علما و صالحان بود. گفته شده كه: صورتنگاري در شريعت سليمان علیه السلام مباح بود اما اين كار در شريعت پيامبر ما حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم است منسوخ گرديد.
در حديث شريف آمده است: «أشد الناس عذاباً يوم القيامة المصورون: سختترين مردم از روي عذاب در روز قيامت، صورتنگاران اند». ابنحجر عسقلاني در «فتحالباري» شرح «بخاري»، آراي علما در برداشتن تصاوير داراي جسم، يا داراي سايه را از موجودات ذيروح ـ مانند انسان و حيوان ـ نقل كرده آنگاه در جمعبندي اين آراء ميگويد: «ساختن مجسمه ـ بجز اسباببازي كودكان ـ به اجماع علما حرام است. اما در تصويرنگاري بر روي پارچه، چهار قول است و صحيحترين آنها اين است كه: اگر تصوير تمام اندام بود، حرام است ولي اگر سر آن قطع شده بود، يا اجزا و اعضاي آن به طور پراكنده به تصوير كشيده شده بود، جايز است».
جمهور علما ـ از صحابه تابعين و ائمه مذاهب ـ بهكارگرفتن تصاوير را چنانچه در زير پا قرار داشت و بر آن پا نهاده ميشد، يا به خواري و اهانت استعمال ميشد ـ مانند تصاوير پشتيها و بالشتها ـ جايز شمردهاند.
صاحب تفسير «المنير» ميگويد: «بايد دانست كه حكم تصاوير فوتوگرافي، همچون حكم نگارگري بر روي پارچه است بلكه تصاوير فوتوگرافي در حقيقت ـ به آن معنايي كه در احاديث آمده است ـ تصوير نيست و مانند افتادن پرتو صورت انسان در آيينه يا آب ميباشد لذا در آن، مفهوم شبيهسازي با آفرينش خداوند جلّ جلاله در كار نيست».
«و» نيز جنيان براي سليمان علیه السلام «كاسههاي بزرگ حوض مانند» ميساختند كه در بزرگي خود به مانند آبشخور شتران بود به طوريكه جمعي بزرگ بر يك كاسه گرد آمده و همه از آن ميخوردند. جوابي: حوضهايي است كه شتران را در آنها آب ميدهند. «و» نيز جنيان براي سليمان علیه السلام «ديگهاي ثابت در جاهاي خود» ميساختند كه از بس بزرگ بود، نه به نيروي انساني حمل ميشد و نه حركت داده ميشد «اي خاندان داوود! شكرگزار باشيد» يعني: به خاندان داوود گفتيم: بهعنوان شكر و سپاسگزاري حق تعالي دربرابر آنچه كه به شما در دين و دنيا داده است، به طاعت ما عمل كنيد «و از بندگان من اندكي سپاسگزارند» كه شكر نعمت را با قلب و زبان و اعضايشان بهجا آورند. البته اين امر، اخباري از واقعيت امر است. حقيقت شكر: اعتراف به نعمت منعم و بهكارگيري نعمت در طاعت حق تعالي است، چنان كه كفران و ناسپاسي: عبارت از بهكارگيري نعمت در معصيت ميباشد.
ظاهر قرآن و سنت گوياي آنند كه شكر، محدود به سپاس و ثناي زباني نيست بلكه عمل بدن نيز از مقتضيات شكر است لذا شكر با فعل؛ عمل اعضاء است و شكر با سخن؛ كار زبان.
در حديث شريف به روايت بخاري و مسلم از رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده است كه فرمودند: «در حقيقت دوستداشتهترين نماز نزد خداوند متعال، نماز داوود است؛ او نصف شب را ميخوابيد و يكسوم آن را زندهدار بود «و به نماز و رازونياز ميپرداخت» و باز يكششم آن را ميخوابيد. و دوستداشتهترين روزه نزد خداوند جلّ جلاله، روزه داوود است، او يك روز را روزه ميگرفت و روز ديگر را ميخورد. و چون او با دشمن روبهرو ميشد، از ميدان معركه فرار نميكرد». در حديث شريف ديگري به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم بر منبر رفته و اين آيه را تلاوت كردند آنگاه فرمودند: «سه خصلت است كه به هر كس داده شد، قطعا به او مانند آنچه كه به خاندان داوود داده شده، عطا گرديده است. از آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسيديم كه اين سه خصلت چيست؟ فرمودند: «العدل في الرضا والغضب، والقصد في الفقر والغني، وخشية الله في السر والعلانية: در پيش گرفتن عدالت درحال رضا و خشم، ميانهروي درحال فقر و توانگري و ترس از خدا جلّ جلاله در نهان و آشكار».
فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ (14)
«پس چون مرگ را بر او مقرر داشتيم» يعني: چون بر سليمان علیه السلام به مرگ حكم كرده و مرگ را بر وي الزام كرديم، از اين دنيا درحالي درگذشت كه بر عصاي خويش تكيه داده بود، از اينرو، جنيان از مرگ وي آگاه نشدند و همچنان از ترس وي به كارهاي خويش ادامه ميدادند پس «چيزي جز كرم چوبخواره» يعني: موريانه «كه عصاي سليمان را» كه بر آن تكيه داده بود «ميخورد، مرگ او را به آنان نشان نداد پس چون بيفتاد» سليمان علیه السلام ، بعد از آنكه عصايش بر اثر خوردن موريانه درهم فروريخت؛ «جنيان پي بردند» و بر آنان آشكار شد «كه اگر غيب را ميدانستند» يعني: اگر اين پندارشان كه غيب را ميدانند صحيح بود، قطعا در آن صورت از مرگ وي باخبر ميشدند و بعد از مرگ وي بهمدت درازي «در عذاب خواركننده درنگ نميكردند» و باقي نميماندند و ديگر درحاليكه او مرده بود، در قبضه اطاعت وي باقي نميماندند، آن عذاب خواركننده، كار هاي دشواري بود كه سليمان علیه السلام آنان را بدان گماشته بود. اما چون كرم چوبخوار عصايش را خورد و پيكر بيجان او بر زمين افتاد، جنيان به مرگ او پي بردند و مردم دانستند كه آنها غيب را نميدانند.
ابنكثير نقل ميكند كه: «سليمان علیه السلام بعد از مرگ بهمدت يك سال بر آن عصا تكيه داده بود و موريانه در اين مدت از آن عصا ميخورد تا اين كه سرانجام بر زمين افتاد».
لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (15)
«قطعا براي قوم سباء» سباء: نام قبيلهاي است كه در يمن ميزيستند و شاهان يمن از اين قبيله بودند. آري! براي قوم سباء «در مساكنشان» كه در شهر مأرب قرار داشت «نشانهاي بود» دال بر وجود خداوند جلّ جلاله، قدرت، وحدانيت، رحمت و وجوب شكر وي، اين نشانه: «دو باغستان از جانب راست و از جانب چپ» وادي سباء بود، كه در آنها از تمام ميوهها فراوان موجود بود و در درون آن وادي، منازل مسكوني بنا شده بود. پس به آنان گفته شد: «از روزي پروردگارتان بخوريد» مراد از روزي: ميوههاي آن دو باغستان بزرگ است «و او را شكر كنيد» بر آنچه كه به شما از اين نعمتها ارزاني نموده است لذا به طاعت وي عمل كرده و از معاصياش بپرهيزيد «شهري است پاكيزه» بهسبب بسياري درختان وپاكيزگي ميوههاي آن «و پروردگاري است آمرزنده» يعني: پروردگاري است نعمت بخش كه گناهانشان را ميآمرزد.
قرآن كريم دوبار از قبيله سباء نام ميبرد، يكي در داستان بلقيس ملكه سباء و ديگري در اين داستان. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «مردي از رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسيد كه سباء چيست؟ آيا مردي است يا زني يا سرزميني؟ رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «بلكه سباء نام مردي است كه برايش ده فرزند پسر بهدنيا آمد، شش تن آنان ساكنيمن شدند و چهار تن ساكن شام، يمنيها عبارتند از: مذحج، كنده، ازد،اشعريها، انمار و حمير. اما شاميها عبارتند از: لخم، جذام، عامله و غسان». علماي انساب (نسبشناس) ميگويند: «نام سباء، عبد شمس و او فرزند يشجب فرزند يعرب فرزند قحطان بود. سد مأرب، سدي بود كه شاهان قديمي اين سرزمين، آن را بنا كرده بودند و سيل و آب واديهايشان در پشت آن جمع ميشد و مردم در پايين آن سد در دو پهناي وادي به غرس درختان و آباد كردن باغها ومنازل پرداخته بودند». يادآور ميشويم كه اين سد در سال (1987 م) تجديد بنا شده است.
فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَى أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ (16)
«پس روي گردانيدند» قوم سباء از شكرگزاري پروردگارشان و او را ناسپاسي كردند «پس بر آنان سيل عرم را فرستاديم» يعني: سيلي بنيانكن را كه با هجوم تند خويش، سد مأرب را در هم شكست و آب آن به باغستانهايشان سرازير شده آنها را غرق و خانههايشان را در زير گلولاي مدفون كرد. اين سيل معروف به عرم است، عرم: سيلي است كه به سبب نيرومندي و تندي، هيچ چيز در جلوي آن نميتواند ايستادگي كند. «و به جاي آن دو باغستانشان، دو باغ ديگر به آنان عوض داديم» كه هيچ خيري در آنها نبود و براي آنان در آن هيچ فايدهاي وجود نداشت و «داراي ميوههاي بدمزه» بود و درختاني با اين خصوصيت را برايشان رويانده بوديم. خمط: بر هر درخت تلخ و خارداري اطلاق ميشود. «و داراي درخت شوره گز» بود كه اصلا هيچ ميوهاي ندارد «و چيزي اندك از درخت كنار» داشت. بدينسان، خداوند متعال درختان مثمر آنان را نابود كرد و بهجاي آنها درختان شورهگز، اراك و درخت كنار را كه ميوهاي شبيه عناب دارد، جانشين آنها كرد و درخت كنار، بهترين آنها بود.
ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ (17)
«اين عقوبت را بهسزاي كفر» و ناسپاسي «آنان به آنان جزا داديم و آيا جز ناسپاس را مجازات ميكنيم؟» يعني: ما كسي را مجازات ميكنيم كه كفران نعمت كند، يا وجود و وحدانيت ما را انكار كند.
وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّاماً آمِنِينَ (18)
«و ميان آنها» يعني: ميان قبيله سباء «و ميان آبادانيهايي كه در آنها بركت نهاده بوديم» كه عبارت از آباديهاي سرزمين شام بود «قريههاي بههم پيوستهاي قرارداده بوديم» كه چون بر تپههاي بلند بنا شده بودند، نمايان بودند و چنان به هم نزديك بودند كه يك قريه از قريه ديگر ديده ميشد. مقصد تجارتي قوم سباء، سرزمين شام بود كه آنها از شهر مأرب بهسوي آن ميشتافتند و در سراسر مسير ميان مأرب و شام، آباديها و شهركهاي بههم پيوستهاي قرار داشت، بهطوري كه آنها در راه خويش شب در يك قريه ميخوابيدند و فرداي آن چاشتگاه به قريهاي ديگر ميآرميدند تا آنكه به سرزمين خود بازميگشتند و ميان مأرب و صنعا، سه شبانهروز راه فاصله است. «و در ميان آنها مسافت را به اندازه مقرر داشته بوديم» يعني: آن قريهها را در مسافتهاي معيني از يكديگر قرار داده بوديم به طوري كه مفسران ميگويند: «استراحت نيمروز آنان در آبادياي بود وشب گذراندن آنها در آبادياي ديگري تا اين كه به شام ميرسيدند».
«در آنها شبها و روزها با كمال امن و امان سير كنيد» يعني: برايشان گفتيم: در اين قريههاي بههمپيوسته و زيبا و خرم، شبها و روزها آسوده خاطر از آنچه كه اسباب ترس و بيم شماست، سيروسفر كنيد. به قولي: شمار آن قريهها، چهارهزاروهفتصد قريه مشجر و مثمر بود، كه آنان بهمدت چهار ماه در كمال امنو امان در آنها سير ميكردند تا آن كه فاصله ميان مأرب و شام را ميپيمودند. قتاده ميگويد: «آنها در اين مسير پر از نعمت ـ بي آنكه از چيزي بترسند، يا از گرسنگي و تشنگياي بيم داشته باشند ـ سير ميكردند، بهگونهاي كه مسافر اين مسير، نيازي به حمل آب و توشه راه نداشت و در هر جايي كه فرود ميآمد، آبو ميوهاي فراوان مييافت».
ولي آنها شكر نعمت را نگزارده بلكه خواستار رنج و مشقت و زحمت شدند:
فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (19)
«تا گفتند: پروردگارا! ميان سفرهاي ما فاصله انداز» يعني: از نعمت ملول و دلتنگ شده و بر عافيت شكيبايي نكردند و درازي سفر و دوري ميان آباديها را آرزو نمودند تا به اسبهاي نجيب و اسباب و آلات سفر خويش فخر نمايي كنند «و بر خود ستم كردند» با كفر و معاصي «پس آنها را افسانهها گردانيديم» براي آيندگان، بهطوري كه بعد از آنها مردم اخبار و افسانههايشان را با تعجب نقل ميكنند، چنين كرديم تا مردم از حال و فرجام كار آنان درس عبرت بگيرند «وآنها را پارهپاره ساختيم پارهپاره ساختني تمام» يعني: در هر سمت و سويي از سرزمينها، كاملا پراكنده و تارومارشان ساختيم، بدانسان كه اعراب پارگي و پراكندگي يك قوم را به آنان مثل زده و ميگويند: «تفرق القوم أيدي سباء: فلان قوم مانند پارگي و پراكندگي قوم سبا، متفرق و پراكنده شدند». بنابراين، دو قبيله اوس و خزرج كه از قبيله بزرگ سباء بودند، به يثرب پيوستند، قبيله غسان به شام رفت، قبيله ازد به عمان و قبيله خزاعه به سرزمين تهامه «بيگمان در اين ماجرا نشانههايي است» واضح و دلالتها و عبرتهايي است روشن «براي هر صبر كننده شكرگزاري» يعني: براي هر كسي كه در هنگام بلا بسيار صابر و شكيبا و در گاه نعمت و رفاه، بسيار شكرگزار باشد. كه البته هر مؤمني بايد اينچنين باشد.
وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ (20)
«و قطعا شيطان گمان خود را در مورد آنها راست يافت» يعني: شيطان در حق اهالي سباء چنين انديشيد كه اگر اغوايشان كند، از او پيروي ميكنند و او همين انديشه و پندار را در مورد آنان به واقعيت رساند، يا راست يافت «پس» اهالي سباء «از او پيروي كردند» حسن بصري ميگويد: «شيطان نه آنها را به تازيانه زد و نه به عصا بلكه فقط در آنان گماني زد و واقع امر چنان بود كه او در آنان گمان زده بود لذا كار شيطان جز افگندن غرور و آرزوهاي خام در آنان چيز ديگري نبود». آري! آنها بيمحابا شيطان را اجابت گفتند «جز گروهي از مؤمنان» كهدست رد بر سينه شيطان نامحرم زدند و اينان نسبت به كفار اندك بودند.
وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ (21)
«و شيطان را برآنان هيچ سلطهاي نبود» يعني: او آنان را بهزور و اجبار به كفر وادار نساخت «مگر» كار او دعوت و وسوسه و آراستن كفر و عصيان براي آنان بود و ما آنها را به وسوسه شيطان مبتلا گردانيديم «تا معلوم بداريم كسي را كه بهآخرت ايمان ميآورد از كسي كه او از آن در شبهه است» يعني: ليكن ما آنان را مبتلاي وسوسه شيطان گردانيديم تا اين واقعيت را به علم ظهور آشكار گردانيم، در غير آن ما به همهچيز داناييم. آري! چنين بود كه خداوند جلّ جلاله شيطان را بر آنان مسلط كرد چنانكه مگس را بر چشمان آلوده مسلط ميكند و قطعا قرباني همان كسي است كه قدرت مقاومت خود را از دست ميدهد اما كساني كه نيرومند و بيدارند، از آسيب شيطان بهسلامت ميمانند «و پروردگار تو بر همه چيز نگهبان است» از آنجمله بر اعمال اين گروه از كفار پس بهزودي آنان را در آخرت مجازات ميكند.
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ (22)
«بگو» اي پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم! به كفار قريش «كساني را كه گمان ميكنيد» خدايان هستنند «بجز الله بخوانيد» تا از شما زياني را كه در سالهاي قحطي و گرسنگي بر شما نازل شد، برطرف گردانند. سپس خداي سبحان خود از جايشان پاسخ داده ميفرمايد: «هموزن ذرهاي نه در آسمانها و نه در زمين مالك نيستند» يعني: آنها در هيچ امري، بر خير و شر و نفع يا ضرر قدرتي ندارند «و آنان را در آسمان و زمين هيچ شركتي نيست» يعني: بتان را در آسمانها و زمين هيچ مشاركتي نيست، نه در آفرينش، نه در اداره و فرمانروايي و نه در تصرف «و براي خداوند از ميان آنان هيچ پشتيباني نيست» كه حق تعالي را در چيزي از كار تدبير و اداره آسمانها و زمين و كساني كه در آنها بهسر ميبرند، همكاري و ياري رسانند پس چگونه صحيح است كه چنين موجودات عاجز و ناتواني را به پرستش گرفته و به ياري فراخوانيد؟!
وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (23)
«و شفاعت در پيشگاه او سود نميبخشد مگر براي آن كس كه به وي اجازه دهد» يعني: شفاعت كردن در هيچ حالي از احوال سود نميبخشد مگر براي كساني كه خداوند متعال به ايشان اجازه شفاعتگري دادهاست؛ از فرشتگان، پيامبران علیهم السلام و مانند آنها از اهل علم و عمل و اين گروه نيز جز براي كسي كه سزاوار شفاعت باشد، شفاعت نميكنند، كه مسلما كافران سزاوار شفاعت نيستند «تا چون اضطراب از دلهايشان برطرف شود» مراد اضطراب و هراسي است كه به فرشتگان دست ميدهد در هر امري كه پروردگار متعال به آن فرمان دهد زيرا هنگامي كه خداوند جلّ جلاله به وحي سخن گويد و اهالي آسمانها كلام او را بشنوند، از هيبت امر وي بر خود ميلرزند، آن گونه كه حالتي همچون بيهوشي به آنان دست ميدهد و چون اين حالت برطرف شود، برخي از آنان از برخي ديگر ميپرسند و: «ميگويند: پروردگارتان چه فرمود؟ ميگويند: حق؛ و هموست بلندمرتبه بزرگ» يعني: پروردگار ما سخن حق و راست را گفت و او پروردگار بزرگ و قهاري است كه كسي با وي در هيچ چيزي مشاركت ندارد.
مراد اين است كه هرگاه فرشتگان از امر خدا جلّ جلاله اينچنين در اضطراب و بيقراري باشند، چگونه ميتوانند نزد وي براي كساني شفاعت كنند كه او بدان راضي نيست؟ در حديث شريف به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «إذا قضي الله الأمر في السماء ضربت الملائكة بأجنحتها خضعانا لقوله كأنه سلسلة علي صفوان ينفذهم ذلك فإذا فزع عن قلوبهم، قالوا: ماذا قال ربكم؟ قالوا للذي قال: الحق؛ وهو العلي الكبير: چون خداي عزوجل به امري در آسمان فرمان دهد، فرشتگان از روي فروتني در برابر سخن وي، بالهاي خود را بههم ميزنند، گويي اين (بانگ) زنجيري است بر روي سنگي صاف، كه اين حالت همه را از اول و آخرشان در بر ميگيرد و چون اضطراب از دلهايشان برطرف ميشود، از يكديگر ميپرسند: پروردگار شما چه فرمود؟ ديگران در جواب كسي كه پرسيده است، ميگويند: او حق و راست فرمود و هموست بلند مرتبه بزرگ».
قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (24)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان «كيست كه شما را از جانب آسمانها و زمين روزي ميدهد؟» روزي از آسمان: نزول باران است و روزي از زمين: رستنيها، معادن و مانند آنها «بگو: الله» يعني: اوست كه ما را از آسمانها و زمين روزي ميدهد زيرا خدايان پنداري شما قدرت و اختيار كوچكترين كاري را هم ندارند و از عهده هموزن ذرهاي هم نميتوانند برآيند «و در حقيقت يا ما، يا شما بر طريق هدايت يا گمراهي آشكار هستيم» يعني: قطعا يكي از دو گروه؛ يعني كساني كه خداي آفريننده روزيدهنده را بهيگانگي خوانده و مخصوصا او را پرستش ميكنند، يا كساني كه پرستشگر جماداتي هستند كه بر آفرينش و روزيدهي قادر نبوده و سود و زياني نميتوانند برسانند؛ بر حق يا بر گمراهي قرار دارند و اين كه هر دو گروه بر حق باشند، ممكن نيست. روشن است كه فقط گروهي بر حق و راه هدايت قرار دارند كه پروردگار آفريننده روزيدهنده و سود و زيانرسان را پرستش كرده و بر توحيد وي برهان اقامه كردهاند پس گروهي كه معبودان بياختياري را ميپرستند كه نه بر آفرينندگي قادرند، نه بر روزي رساندن و سود و زيان بخشيدن و نه هم بر شرك خويش برهاني دارند، بيگمان در گمراهي آشكاري قرار دارند.
ملاحظه ميكنيم كه اين شيوه استدلال قرآني چنان با لطف و ادب همراه است كه دشمن را واميدارد تا در حال خويش و حال ديگران بنگرد و تأمل كند. اعراب اين شيوه را براي دادن آزادي انديشه به مخاطب بهكار گرفته و او را واميدارند تا در موضوع مورد نظر تأمل كرده و از روي قناعت دروني اعلام نمايد كه خود خطاكار بوده و طرف وي برحق ميباشد.
قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان «شما از جرم ما بازخواست نميشويد» يعني: اگر عبادت و طاعت ما براي خدا جلّ جلاله جرم باشد، بدانيد كه از شما درباره جرم ما سؤال نخواهد شد «و ما نيز از آنچه شما ميكنيد» از كفر و عدم اجابت به دعوت حق «بازخواست نميشويم» يعني: هيچ زياني به ما نميرسد. معناي اين سخن اظهار برائت از آنان است. يعني: نه شما از ماييد و نه ما از شما بلكه راه و روش و سرانجام و سرنوشت ما و شما از هم جداست.
قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ (26)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان «پروردگارمان ما و شما را جمع ميكند» روز قيامت در يك عرصه و در يك ميدان «سپس در ميان ما بهحق حكم ميكند» و به عدل قضاوت و داوري مينمايد؛ پس قطعا فرمانبر را پاداش داده و نافرمان را مجازات ميكند «و اوست فتاح» يعني: حكمكننده به حق، قضاوتكننده به عدل و راستي و درستي «دانا» به مصالح و فوايدي كه به حكم و داوري وي تعلق ميگيرد.
قُلْ أَرُونِي الَّذِينَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَكَاء كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آن كافران «كساني را كه به عنوان شريك به او ملحق گردانيدهايد، به من بنمايانيد» تا من آنها را ببينم و تواناييهايشان را بسنجم «چنين نيست بلكه اوست الله غالب باحكمت» يعني: بر خود بلرزيد و از ادعاي مشاركت بتان با حق تعالي بازايستيد و بدانيد كه ذات يكتا در الوهيت، همانا الله جلّ جلاله است، الله غالب، قاهر و حكيمي كه عزت و حكمتش واضح و درخشان ميباشد.
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (28)
و بعد از اثبات توحيد، خداوند متعال عموميت و فراگيري رسالت محمدي صلّی الله علیه و آله و سلّم را براي تمام مردم روشن كرده ميفرمايد: «و ما تو را جز بشارتگر و هشداردهنده براي تمام مردم نفرستاديم» اعم از عرب، عجم و تمام مكلفان، كه براي مطيعان مژدهآور بهشت و براي گردنكشان بيمدهنده از دوزخ هستي. در حديث شريف آمدهاست: «بعثت الي الاسود و الاحمر: بهسوي سياه و سرخ برانگيخته شدهام». مجاهد ميگويد: «يعني: بهسوي جن و انس». ديگران ميگويند: «يعني: براي عرب و عجم». ابنكثير ميگويد: «هر دو قول صحيح است».
آري! تو را بهسوي تمام مكلفان فرستاديم «وليكن اكثر مردم نميدانند» آنچه را كه نزد خدا جلّ جلاله از رحمت و فضل و خشم و عقوبت هست و نميدانند منافعي را كه در بعثت پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دارند پس جهل و ناداني آنان را به مخالفتت وا ميدارد.
وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (29)
«و ميگويند: اين وعده» كه شما در وقوع قيامت به ما ميدهيد «كي فراميرسد اگر راست ميگوييد» زمان وقوع آن را به ما خبر دهيد؟.
قُل لَّكُم مِّيعَادُ يَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ (30)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان «براي شما ميعاد روزي است مقرر» كه روز رستاخيز است «كه نه ساعتي از آن» ميعادي كه براي شما مقرر شده است «باز پس ميافتيد و نه پيش» بلكه اين ميعاد خواهناخواه در همان وقتي فراميرسد كه خداوند جلّ جلاله وقوع آن را در آن وقت مقدر كرده است.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ (31)
«و كافران گفتند: به اين قرآن و به آنچه پيش از آن است» از كتابهاي آسماني قديم؛ مانند تورات، انجيل و پيامبران پيشين، يا به آنچه پيش روي آن است از قيامت و بهشت و دوزخ «هرگز باور نميكنيم و اگر ببيني ستمگران را هنگامي كه نزد پروردگارشان بازداشت شدهاند» يعني: در موقف حساب محبوس شدهاند؛ «كه چگونه بعضي با بعضي ديگر سخن را بازميگردانند» يعني: در ميان همديگر بگومگو و جدل كرده يكديگر را مورد ملامت و سرزنش قرار ميدهند، بعد از اين كه در دنيا با هم دوست و يار و همكار و همدست بودند. آري! اگر اين صحنه را ببيني، يقينا صحنه هولناك و شگفتآوري را ديدهاي. «مستضعفان» يعني: پيروان و زيردستان «به كساني كه استكبار ورزيدهاند» يعني: به رؤساي فرمانروايشان «ميگويند: اگر شما نبوديد» كه ما را از ايمان به خداي عزوجل و پيروي از رسول وي صلّی الله علیه و آله و سلّم باز ميداشتيد «يقينا ما مؤمن بوديم» به خداوند جلّ جلاله و پيامبر و كتاب وي و در چنين روزي بيچاره نميشديم.
قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ (32)
«مستكبران» در پاسخ «به مستضعفان» و در مقام انكار و رد آنچه كه گفتهاند؛ «ميگويند: مگر ما شما را از هدايت بازداشتيم» يعني: آيا ما شما را از ايمان منع كرديم؟ «بعد از آنكه به شما آمد» آن ايمان و هدايت؟ نه! چنين نيست «بلكه شما خود مجرم بوديد» يعني: اين خود شما بوديد كه بر كفر پاي فشرده و مرتكب جرمهاي بسيار و گناهاني بزرگ ميشديد، كاري كه ما كرديم فقط اين بود كه شما را به سوي گمراهي دعوت كرديم و شما بيهيچ دليل و برهاني از ما پيروي كرده و به خواست و اختيار خود از برهانها و حجتهاي پيامبران علیهم السلام سر پيچيديد.
وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (33)
«و مستضعفان به مستكبران ميگويند» در رد پاسخ آنان و در دفع اين نسبت كه خود عامل تباهي خويش بودهاند «نه! بلكه ما را مكر شب و روز باز داشت» مكر: فريب و نيرنگ است. يعني: چنان نيست كه شما ميگوييد بلكه اين نيرنگ پيوسته و شبانهروزي و دعوت مستمر و برنامهريزي شده شما بهسوي كفر بود كه ما را به شرك و كفر واداشت و به اين پرتگاه درافگند «آنگاه كه به ما فرمان ميداديد كه بهخدا كفر بورزيم و براي او اندادي مقرر كنيم» انداد: همتايان و همانندانند «و هنگاميكه عذاب را ببينند پشيماني خود را پنهان كنند» اين جمله به هر دو گروه برميگردد؛ يعني هر دو گروه ـ اعم از مستكبر و مستضعف ـ هنگاميكه عذاب را ببينند، دردل خود بر آنچه كه از كفر انجام دادهاند، پشيماني ميكشند و اين پشيماني را از ديگران پنهان ميدارند. يا هر يك از دو گروه ـ از بيم سرزنش و دشمنكامي گروه مقابل ـ پشيماني خود را از آن پنهان ميدارند ولي آثار ندامت در چهرههايشان هويداست. بهقولي: معناي (أسروا) در اينجا (أظهروا) است زيرا فعل (أسروا) از اضداد است و هر دو معناي آشكار كردن و پنهان كردن را ميرساند. يعني: هر دو گروه، ندامت و پشيماني خود را آشكار ميكنند «و غلها را در گردنهاي كساني كه كافر شدهاند مياندازيم» يعني: طوقهاي آهنين را در دوزخ در گردنهايشان مياندازيم. «آيا جز در برابر آنچه كردهاند» از شرك به خداي لاشريك «جزا داده ميشوند؟» هرگز! بلكه مطابق آنچه ميكردند، سزا داده ميشوند.
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ (34)
سپس خداوند متعال در مقام دلجويي از پيامبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم و سفارش وي به تأسي و اقتدا به پيامبران ما قبلش علیهم السلام ميفرمايد: «و ما در هيچ شهري» از شهرها «بيمدهندهاي را نفرستاديم» كه آنان را هشدار داده و از عذاب ما برحذر دارد «مگر اين كه مترفان آن» يعني: توانگران، سركشان، نازپروردگان گردنكش و رهبران شر و فساد «گفتند» به پيامبرانشان علیهم السلام «قطعا ما به آنچه شما بدان فرستاده شدهايد كافريم» يعني: ما در آنچه از توحيد و ايمان كه براي ابلاغ آن فرستاده شدهايد، تكذيبكننده شماييم.
ابنابيحاتم و ابنمنذر در بيان سبب نزول آيه كريمه از ابيرزين رضی الله عنه روايت كردهاند كه گفت: «دو مرد تاجر با هم شريك مال بودند پس يكي از آنها به شام رفت و ديگري در مكه باقي ماند و چون رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم مبعوث شدند تاجري كه در شام بود به رفيقش نوشت كه: كار دعوت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم چگونه است؟ رفيقش در پاسخش نوشت: كار محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم اينگونه است كه كسي از قريش ـ جز مردم فروپايه و مسكين ـ از وي پيروي نكرده است. آن مرد ـ كه اهل سواد بود و كتاب ميخواند ـ تجارتش را فرو گذاشت و نزد رفيقش به مكه آمد و به او گفت: مرا نزد محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم راهنمايي كن. پس چون نزد رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد از ايشان پرسيد: بهسوي چه چيزي دعوت ميكني؟ رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: بهسوي اين و اين... (و اصول دعوت خويش را به وي بيان كردند) گفت: گواهي ميدهم كه فرستاده خدا هستي. آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: از كجا دانستي كه من فرستاده خدا هستم؟ گفت: قطعا هيچ پيامبري به رسالت مبعوث نشده است، جز اين كه مردم فروپايه و مسكين از وي پيروي كردهاند. آنگاه اين آيه نازل شد: (وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ... ) . سپس رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم به وي پيغام فرستادند كه: خداوند جلّ جلاله تصديق سخنت را نازل كرد.
وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلَاداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (35)
«و گفتند» مستكبران به مؤمنان؛ «ما به اعتبار اموال و اولاد بيشتريم و ما عذابشونده نيستيم» يعني: خداوند جلّ جلاله ما را با اموال و اولاد بيشتر بر شما در دنيا برتري داده است و اين اگر بر چيزي دلالت كند، آن اين است كه: او از دين و آييني كه ما بر آن هستيم، راضي است پس بعد از آنكه در دنيا به ما احسان كرده و از ما راضي و خشنود گشته، ديگر در آخرت هم ما را عذاب نميكند.
خداي عزوجل در رد پندارشان فرمود:
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (36)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان: «بيگمان پروردگار من است كه روزي را براي هر كس كه بخواهد گشاده يا تنگ ميگرداند» پس نه گشايش بخشيدن در امر رزق وروزي براي كسي، دليل بر آن است كه حق تعالي از آن شخص راضي گشته وعملش را پسنديده است و نه تنگگردانيدن روزي بر كسي، دليل آن است كه او از وي راضي نيست و عملش را نپسنديده است لذا قياس كردن سراي آخرت به سراي دنيا در مانند اين امور، خطايي آشكار يا مغالطهاي واضح و روشن است زيرا چهبسا كه خداوند جلّ جلاله از روي استدراج، روزي را بر عاصي گشاده كرده و آن را از روي ابتلا و امتحان بر مطيع تنگ گرداند و در هر حال، حكمت بالغه از آن اوست.
وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37)
«و اموال و اولادتان چيزي نيست كه شما را به پيشگاه ما نزديك گرداند به مرتبه قربت» يعني: بدانيد كه بسياري اموال و اولادتان، چيزي نيست كه شما را بهرحمت و فضل ما نزديك گرداند، اينها قطعا دليل محبت و اعتناي ما به شما نيست زيرا اموال و اولادتان آزمايش و امتحاني براي شماست تا در عرصه ظهور معلوم بداريم كه چهكسي آنها را در طاعت ما به كار ميگيرد و چهكسي ما را در آنها نافرماني ميكند «مگر كساني كه ايمان آورده و كار شايسته كرده باشند» يعني: ليكن كسي كه ايمان آورده و كار شايسته كرده باشد و اموالي را كه خداوند جلّ جلاله بهوي داده است، در طاعت وي صرف كرده باشد و در عين حال مؤمن نيز باشد پس اين نوع از عقيده و عمل و اينگونه اموال است كه او را به ما نزديك ميگرداند. همچنين فرزندي انسان را به خدا جلّ جلاله نزديك ميگرداند كه انسان او را بر بنياد طاعت خداي عزوجل تربيت كرده باشد. «پس براي آنان دوبرابر آنچه عمل كردهاند پاداش است» يعني: اعمال نيكوي مؤمنان شايستهكار، پاداشي مضاعف دارد؛ از ده برابر تا هفتصد برابر «و آنها در غرفهها آسوده خاطر هستند» از تمام آنچه كه ناخوش ميدارند. مراد؛ غرفههاي بلند بهشتي است. در حديث شريف آمده است: «همانا در بهشت غرفههايي است كه بيرون آنها از درون آنها ديده ميشود و درون آنها از بيرون آنها. در اين اثنا اعرابياي پرسيد: آن غرفهها از آن كيست؟رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «لمن طيب الكلام وأطعم الطعام وأدام الصيام وصلي بالليل والناس نيام: براي كسي كه سخني خوش و پاكيزه گفته باشد، (مسكينان ومستمندان) را به غذا اطعام كرده باشد، روزه را بر دوام گرفته باشد و در شب نمازگزارده باشد درحاليكه مردم در خوابند». همچنين در حديث شريف آمده است: «إن الله تعالي لا ينظر إلي صوركم وأموالكم ولكن إنما ينظر إلي قلوبكم وأعمالكم: بيگمان خداوند جلّ جلاله به صورتها و اموال شما نگاه نميكند بلكه جز اين نيست كه بهدلها و اعمالتان نگاه ميكند».
وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (38)
«و كساني كه در آيات ما سعي ميكنند» در جهت رد و انكار و طعن زدن به آنها؛ حال آنكه «مقابلهكنان» هستند با ما و به خيال خود تلاش دارند تا ما را درمانده كرده و خود را از عذاب ما برهانند؛ «آنانند كه در عذاب احضار ميشوند» يعني: مأموران گماشته بر دوزخ، آنها را در عذاب ميافگنند و آنها از عذاب هيچ گريزگاهي نمييابند.
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (39)
سپس خداوند متعال موضوع گشايش و تنگ گردانيدن روزي را تكرار ميكند تا بر رد پندار آنها تأكيد كرده و بيخ شبهه را بركند: «بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان «در حقيقت پروردگار من است كه روزي را براي هر كس از بندگانش كه بخواهد گشاده يا براي او تنگ ميگرداند» به حسب حكمتي كه خود در كار خويش دارد. «و هر چه را انفاق كرديد» در امور خيري كه خداوند جلّ جلاله در كتاب خويش به آنها امر كرده و پيامبرش آنها را روشن ساخته «پس خدا عوضش را ميدهد» به شما. اين عوض يا در دنيا، يا در آخرت است «و او بهترين روزيدهندگان است» زيرا روزي دادن بندگان به يكديگر، فقط به تقدير و ميسر كردن اوست و در حقيقت امر آنها روزيدهنده نيستند.
امام رازي ميگويد: «بهتر بودن روزي در چهار چيز است:
اول اين كه: آن روزي از وقت نياز به تأخير نيفتد.
دوم اين كه: از مقدار نياز كمتر نباشد.
سوم اين كه: به حساب و شمار، آن را سخت نگرداند.
چهارم اين كه: آن را با طلب پاداش، مكدر نكند».
در حديث شريف آمده است: «كل معروف صدقة وما أنفق الرجل علي نفسه وأهله كتب له صدقة وما وقي الرجل به عرضه فهو صدقة وما أنفق الرجل من نفقة فعلي الله خلفها إلا ما كان من نفقة في بنيان أو معصية: هر كار پسنديدهاي صدقهاي است و آنچه كه مرد بر خود و خانوادهاش انفاق كرده است، براي او صدقهاي نوشته ميشود و آنچه كه شخص بهوسيله آن آبرويش را حفظ كرده باشد،[3] صدقه است و هر نفقهاي را كه شخص انفاق كرده است، دادن عوضش بر خداوند جلّ جلاله است مگر نفقهاي كه در بناي ساختمان يا معصيتي هزينه شود». مراد از بناي ساختمان در اين حديث شريف، اعمار ساختماني است كه از حد نياز انسان فراتر باشد زيرا تأمين مسكن در حد نياز ضروري، از سوي خداوند جلّ جلاله عوض دارد چنانكه در حديث شريف ديگري بر ضرورت تهيه مسكن تصريح شده است: «ليس لبني آدم حق في سوي هذه الخصال: بيت يسكنه، وثوب يواري عورته، وجلف الخبز والماء: فرزند آدم را در غير اين امور حقي نيست: خانهاي كه در آن سكونت گزيند، جامهاي كه عورتش را بپوشاند و ظرف نان و آب». فرق در ميان اين آيه و (آيه 36) در اين است كه: اين آيه بيانگر آن است كه رزق و روزي فقط در اختيار خداوند جلّ جلاله ميباشد اما (آيه 36) در رد كساني بود كه ميپنداشتند بخشيدن رزق نشانه رضا و خشنودي خداوند متعال است. ديگر اين كه گشايش يا تنگ ساختن روزي در اينجا، براي يك شخص در دو حال يا دو وقت است اما در آنجا براي اشخاص متعدد بود.
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَؤُلَاء إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ (40)
«و» يادكن «روزي را كه خداوند همه آنان» اعم از عابد و معبود و مستكبر و مستضعف «را محشور ميكند» براي حساب «سپس به فرشتگان ميگويد» بهعنوان سركوب مشركان و سرزنش كساني كه غير خداي عزوجل را پرستيدهاند «آيا اينها بودند كه شما را ميپرستيدند؟».
قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ (41)
«فرشتگان ميگويند: منزهي تو» پروردگارا! از شريك و همتا «ولي ما تو هستي» فقط تو سرور و سرپرست ما هستي «نه آنها» و ما هرگز آنهارا به پرستش فرانخواندهايم و نه آنها را به دوستي و سروري گرفتهايم بلكه ما جز تو ولي و سروري نداريم «بلكه آنها جنيان را ميپرستيدند» يعني: آنها شياطين را كه عبارت از ابليس و لشكريانش هستند، ميپرستيدند و ميپنداشتند كه آنها را ميبينند و آنها فرشتگان و دختران خدايند «بيشتر آنان به جنيان مؤمن بودند» و آنچه را كه جنيان از وسوسهها و اكاذيب به آنان القا ميكردند، تصديق مينمودند از آن جمله دستورشان در پرستش بتان را.
فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلَا ضَرّاً وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ (42)
«اما امروز هيچيك از آنان» يعني: هيچيك از پرستشگران و پرستش شدگان «براي يكديگر مالك سود و زياني نيستيد» يعني: در روز قيامت، نه پرستش شدگان براي پرستشگران مالك سودي ـ يعني شفاعت و نجاتي ـ هستند و نه مالك زياني ـ يعني مالك هلاكت و عذابي «و» آن روز «به كساني كه ستم كردهاند» بر خود با پرستش غيرخداوند جلّ جلاله «ميگوييم: بچشيد عذاب آتشي را كه آن را تكذيب ميكرديد» در دنيا.
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا إِلَّا إِفْكٌ مُّفْتَرًى وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ (43)
«و چون آيات بينات ما» يعني: آيات قرآني ما كه دلالت آنها روشن و معاني آنها آشكار است «بر آنها خوانده شود، ميگويند: اين» خواننده آيات، يعني رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم «جز مردي نيست كه ميخواهد شما را از آنچه پدران شما» يعني: پيشينيان شما «ميپرستيدند» از بتاني كه مورد پرستش آنها بود «بازدارد وميگويند» بار دوم «اين» قرآن «جز دروغي بربافته» و بهتاني برساخته «نيست. كساني كه به حق ـ چون بهسويشان آمد ـ كافر شدند، ميگويند» يعني: براي بار سوم در مورد قرآن، معجزات، نبوت و شريعت اسلام، يعني در باره ديني كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم برايشان آورده، ميگويند: «اين جز جادويي آشكار نيست» يعني: اين دين و كتاب، از جنس سحر و جادوست.
وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ (44)
«و ما كتابهايي به آنان نداده بوديم كه آن را بخوانند» يعني: بر مشركان عرب كتابهاي آسمانياي كه آنها را بياموزند، نازل نكردهبويم «و پيش از تو هيچ هشداردهندهاي بهسويشان نفرستاده بوديم» كه آنها را بهسوي حق خوانده و از عذاب ما بيم دهد و از آنجا كه دين راستين و درست جز به وحيي از جانب خداوند متعال شناخته نميشود لذا براي تكذيبشان به قرآن و پيامبر، هيچ وجه ودليلي نيست و نه برايشان شبههاي است كه به آن تشبث و تمسك كنند. پس ايپيامبر! از كجا و به كدام دليل و حجت، تو را تكذيب كردند درحاليكه كتاب و هشداردهندهاي كه مؤيد اين عملشان باشد، به سويشان نيامده است؟.
وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (45)
«و» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «كساني كه پيش از اينان بودند» از امتهاي پيشين «نيز تكذيب پيشه كردند» چنانكه قومت تو را تكذيب كردند «در حالي كه اينان به يكدهم آنچه به پيشينيان داده بوديم، نرسيدهاند» يعني: مردم مكه ـ اعم از مشركان قريش و غيرآنان از اعراب ـ با همه نيرو و ثروتي كه به آنان دادهايم، به يكدهم قوت و مكنت و نعمت و شكوهي كه به پيشينيان داده بوديم، نرسيدهاند ولي «آنگاه» كه آن پيشينيان «پيامبران مرا دروغزون شمردند» آنها را با همه مكنت و قوتشان هلاك ساختيم ـ مانند اقوام عاد و ثمود و امثالشان را ـ بهقولي: معشار، يكصدم است «پس چگونه بود عقوبت من» نكير: يعني: چگونه بود انكارم بر آنان با عذاب و عقوبت؟ و چگونه بود ياري من به پيامبرانم؟.
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ (46)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به اين كافراني كه تو را ديوانه ميپندارند «جز اين نيست كه من به شما فقط يك اندرز ميدهم» يعني: شما را از فرجام بد آنچه كه در آن قرار داريد، هشدار داده و برحذر داشته و شما را فقط به يك خصلت سفارش و توصيه ميكنم؛ «و آن اين است كه: دوگاندوگان و يكانيكان براي خدا بهپا خيزيد» يعني: تنها سفارش و موعظه من به شما، قيامتان در طلب حق با تفكر و انديشه راستين خالصا براي رضاي خداي عزوجل و بدون هوي و عصبيتي است «و سپس انديشه كنيد» و تأمل ورزيد و برخي از شما برخي ديگر را به اخلاص نصيحت كنيد وبگوييد: بياييم در حقيقت كار رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم و كتابي كه آورده است، بنگريم و بينديشيم زيرا در اين صورت، قطعا ميدانيد كه بايد در اين راه دودو يا تكتك بهپا خيزيد، چه اجتماع، فكر و انديشه را مشوش و پراكنده ميگرداند اما دو نفر ميتوانند تفكر كرده و هر يك محصول فكر خويش را به رفيقش عرضه دارد و سپس هر دوي آنها به راستي و انصاف در آن بنگرند تا از اين طريق به حق برسند، همينگونه يك فرد ميتواند با خودش دادگرانه و منصفانه بينديشد.
اين آيه اصل و اساس موضوع دعوت اليالله است زيرا اهميت دعوت فردي با آن آشكار ميشود.
آري! در اين صورت قطعا به اين نتيجه ميرسيد كه: «اين رفيق شما هيچ جنوني ندارد» نه پيامبر جادوگر است و نه ديوانه زيرا در حالات و تصرفاتش هيچ دليلي بر اين امر كه او اين گونه باشد، نمييابيد و هر چه درباره او بينديشيد، از او جز عقل و تدبير و برتري خرد، چيز ديگري نميبينيد، در عين حال، شما نيك ميدانيد كه او برترين مردم از روي عقل و خرد است و شما در مدت عمر وي و عمر خويش، از او دروغي را تجربه نكردهايد و وحياي هم كه او آورده است دليل آشكاري بر صدق و راستگويي اوست «او جز هشداردهندهاي براي شما در پيشاپيش عذابي شديد» يعني: در پيشاپيش قيامت «نيست».
امام رازي ميگويد: «بعد از آنكه اصول سهگانه توحيد، نبوت و معاد با دلايل آن در اين سوره مطرح شد، اينك حق تعالي هر سه اصل را در يك آيه ذكر ميكند چرا كه فرموده وي: (أَن تَقُومُوا لِلَّهِ) به توحيد اشاره دارد و فرموده وي: (مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ ) به رسالت اشاره دارد و فرموده وي: (بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ ) به روز آخرت و بهنزديكي زمان آن اشاره دارد». چنانكه در حديث شريف بهروايت ابنعباس رضی الله عنه آمده است كه: رسولاكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم روزي بر فراز كوه صفا برآمدند آنگاه فرياد كشيدند: «يا صباحا» قريش با شنيدن اين ندا بهسويشان گرد آمده و گفتند: چه شده است، چه خبر است؟ تو را چه شده است؟ آنحضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «به نظر شما اگر به شما خبر دهم كه دشمن بامداد يا شامگاه بر شما يورش ميآورد، آيا مرا تصديق ميكنيد؟» گفتند: چرا تصديقت نكنيم؟ قطعا تصديقت ميكنيم! فرمودند: «اينك من شما را در پيشاپيش عذابي سخت بيم ميدهم». در اين هنگام ابولهب گفت: مرگ بر تو، آيا ما را براي اين گرد آوردهاي؟ در اين اثنا خداوند جلّ جلاله نازل فرمود: (تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ... ).
قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (47)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان «هر مزدي كه از شما طلبيده باشم» در ازاء تبليغ رسالت «پس آن متعلق به خودتان!» يعني: من در برابر ابلاغ پيامهاي الهي، از شما هيچ مزدي درخواست نكرده و نميكنم. «مزد من جز بر خدا نيست» نه بر غير وي «و او بر هر چيزي گواه است» يعني: به هر چيزي آگاه است و چيزي از او پنهان نميماند. پس بدانيد كه او بر اين امر نيز گواه است كه من در برابر دعوت شما به راه حق، از شما مزدي درخواست نكردهام و اگر سراغ داريد كه از شما مزدي درخواست كرده باشم، بگوييد تا آن را به شما برگردانم.
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (48)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان «بيگمان پروردگارم حق را در ميان ميافگند» يعني: به حق سخن ميگويد و آن را ـ كه چيزي جز قرآن و وحي نيست ـ بهسوي پيامبرش القا ميكند. بهقولي معني اين است: پروردگارم باطل را با پرتاب كردن حق بهسوي آن مورد هدف قرار داده و آن را به وسيله حق ميكوبد و نگونسار ميكند «و او داناي غيبهاست» غيب: هر چيزي است كه از چشم انسانها و از ميدان دريافتها و ادراكاتشان پنهان باشد.
قُلْ جَاء الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ (49)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان «حق آمد» يعني: اسلام و توحيد و قرآن كه دربرگيرنده برهانهاست به ميدان آمد «و ديگر باطل از سر نميگيرد و برنميگردد» يعني: باطل چنان از ميان رفت كه نه از آمدن آن اثري باقي مانده و نه از رفتن آن، نه از آغاز آن و نه از برگشت آن. ابنكثير نقل ميكند: «چون رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم در روز فتح مكه به مسجدالحرام وارد شدند، بتان را ديدند كه پيرامون كعبه نصب شدهاند پس شروع به كوبيدن بتان كردند، درحالي كه ميخواندند: (وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً ) «اسراء/81» و نيز اين آيه را ميخواندند: (قُلْ جَاء الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ ) .
قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ (50)
«بگو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنان «اگر گمراه شدم» از راه حق و هدايت «جز اين نيست كه به زيان خود گمراه ميشوم» يعني: گناه گمراهيام بر دوش خودم ميباشد «و اگر هدايت شدم، اين بهسبب آن است كه پروردگارم بهسويم وحي ميفرستد» حكمتها، اندرزها و روشنگريها را به وسيله قرآن «بيگمان او شنواي نزديك است» به من و به شما و هدايت و گمراهي من و شما را ميداند پس اگر بر او بهتاني بسته باشم، يقينا مرا مجازات ميكند. و اين سخني فيصلهكن با مشركان است.
وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ (51)
«و اگر ميديدي» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «هنگامي را كه مضطرب شوند» كافران در هنگام مرگ يا رستاخيز. قتاده ميگويد: «اين اضطراب عبارت از: هول و هراس آنان در هنگامي است كه از قبرهايشان بيرون ميآيند». اما ابنكثير ميگويد: «صحيح اين است كه مراد از آن، اضطراب روز قيامت است». يعني اگر آنان را در آن حال مضطرب و هراسان ببيني، قطعا كاري هولناك و شگفتآسا را ديدهاي «آنجا هيچ گريزي در كار نيست» كسي از آنان از نزد ما نميتواند بگريزد و نجات يافتني نيست «و از جايي نزديك فروگرفته شدند» يعني: از روي زمين، يا از قبرهايشان، يا از صحنه حساب روز قيامت گرفتار آمدهاند پس بههرحال، آنان از خداوند جلّ جلاله دور نيستند و نميتوانند از نزد او بگريزند و بهآساني فروگرفته ميشوند.
وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ (52)
«و ميگويند» در آن بحبوحه هول و هراس آنگاه كه عذاب را مشاهده ميكنند «اكنون به او» يعني: به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، يا به خدا جلّ جلاله، يا به قرآن «ايمان آورديم. از كجا از جايي دور دست يافتن ايمان براي آنان ميسر است؟» يعني: چگونه از آخرت به ايمان دسترسي دارند در حالي كه آن را در دنيا فرو گذاشتهاند؟ و اين است معناي «از مكاني دور». يا اين تمثيلي براي حالشان در طلب نجات و رهايي است، بعد از آنكه نجات از دسترس آنان خارج شده و نسبت به آنان دور است.
وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ (53)
«و حال آنكه پيش از اين به آن، كفر ورزيدند» يعني: چگونه به ايمان دسترسي خواهند داشت، حال آنكه آنچه را كه هماكنون در آخرت به آن ايمان آوردهاند، پيش از اين در سراي دنيا ـ يعني در دار ابتلا و آزمايش ـ به آن كفر ورزيده بودند پس دسترسي آنان به ايمان، در آخرت محال است. «و از جايي دور» يعني: از دوردستها «به ناديده غيب ميافگنند» يعني: تير در تاريكي انداخته و با اتكا به ظن و پندار ميگويند: نه برانگيختني است، نه حشر و نشر و نه بهشت و دوزخي. بيگمان اين تير در تاريكي افگندنها براي گمان باطلشان تكيهگاهي نتواند بود.
در اين تعبير، حالشان بهحال كسي تمثيل شده كه بهسوي چيزي تير ميافگند كه آن را نميبيند، آن هم از جايي دور كه هيچ مجالي براي اين گمان كه آن تير بههدف بخورد، وجود ندارد. پس همينگونه، اين سخنانشان در حق پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم كهگاهي ميگويند: شاعر است، گاهي ميگويند: فالبين است و گاهي ميگويند: ديوانه است، همه اينها و امثال آن چيزي جز افگندن تيرهايي از دور در تاريكيهاي ظنوگمان و وهم نيست.
وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُّرِيبٍ (54)
«و ميان آنان و ميان آنچه خوش دارند» در دنيا از اموال و خانوادههايشان، يا از بازگشت بهسوي دنيا «حايلي افگنده شد، همان گونه كه از دير باز با امثال آنان» ازكفار امتهاي گذشته «نيز چنين شد» و ميان آنها و خواستنيهاي محبوبشان جدايي افگنده شد. «زيرا آنها در دودلي سختي بودند» في شك مريب: يعني: آنها در كارپيامبران علیهم السلام و رستاخيز و بهشت و دوزخ، شديدا در شك بودند. يا آنها در توحيد و آنچه كه پيامبران علیهم السلام از امر دين برايشان آورده بودند، شديدا در شك بودند، از اينروي ايمان آنها در هنگام مشاهده عذاب، از آنها پذيرفته نشد. قتاده ميگويد: «هان! از شك و شبهه بپرهيزيد زيرا كسي كه بر شك بميرد، بر شك برانگيخته ميشود و كسي كه بر يقين بميرد، بر يقين برانگيخته ميشود». نسفي ميگويد: «اين آيه رد پندار كساني است كه ميگويند: خداوند جلّ جلاله انسان را بهسبب شك وي عذاب نميكند».
[1] مترجم در سال 1365 هـ . ش با دو تن از مجاهدان عرب كه قصد عزيمت به غرب افغانستان را داشتند، از مبدأ كراچي پاكستان به مقصد تهران سوار هواپيما شديم. در اين حال از يكي از آن دو برادر كه در كنارم نشسته بود، قرآن جيبي وي را گرفتم و همين كه آن را باز كردم، اين آيه كريمه در جلوي ديدگان من آمد و اعجاز قرآن كريم سخت مرا تحت تأثير خويش آورد، بيدرنگ اين آيه را به برادران همراهم نشان دادم، آنها هم مبهوت شدند و بياختيار گفتند: (سبحانالله!).
[2] نگاه كنيد به سوره «حجر/78».
[3] مانند دادن هديه به شعرا و اشخاص زباندراز تا خود را از هجو و نكوهش و گزند زبان آنها حفظ كند.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره