تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره سجده ﴾
مکی است و داراي (30) آيه است.
وجه تسميه: اين سوره بدان جهت كه در آن وصف مؤمناني است كه براي خداوند متعال سجده ميكنند و در هنگام استماع قرآن عظيم، براي او تسبيح ميگويند، «سجده» ناميده شد.
در حديث شريف به روايت بخاري و مسلم از ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در نماز بامداد روز جمعه، سوره سجده (الم تنزيل) و سوره «انسان» را تلاوت ميكردند. همچنين در حديث شريف به روايت امام احمد از جابربن عبدالله رضی الله عنه آمده است كه فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تا سوره: سجده (المتنزيل) و سوره: «تبارك الذي بيده الملك» را نميخواندند، نميخوابيدند.
الم (1)
خوانده ميشود: «الف، لام، ميم» و سخن درباره حروف مقطعه، در آغاز سوره «بقره» گذشت.
تَنزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (2)
«فروفرستادن اين كتاب، هيچ شكي در آن نيست» يعني: هيچ شكي در آن نيست كه اين كتاب فرو فرستاده «از سوي پروردگار عالميان است» پس نه دروغ است، نه جادو، نه فالبيني و نه افسانههاي پيشينيان زيرا قرآن كتابي اعجازگر براي بشر است و كتابي كه خود عاجز كننده بشر باشد، دورترين چيز از معرض چنين شكي است.
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (3)
«آيا ميگويند: آن را بربافته است» آيا مشركان ميگويند: محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم قرآن را از نزد خود بربافته است؟ «ام»: براي انتقال از سخن سابق بهسوي سخن بعدي، يعني انكار پندار يادشده آنان است. «نه، چنين نيست بلكه آن حق است» و ثابت و يقيني «از سوي پروردگار تو» نه چنان كه آنها از روي جهل و عناد ادعا ميكنند. «بل»: براي اضراب و نفي قولشان و اثبات سخني است كه بعد از آن ميآيد.
سپس خداي عزوجل حكمت فرو فرستادن قرآن را بيان كرده ميفرمايد: «تا مردمي را كه پيش از تو هشداردهندهاي براي آنان نيامده است، هشدار دهي» قوم عرب امتي امي و ناخوان بودند كه قبل از رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم پيامبري بهسويشان نيامده بود «باشد كه هدايت شوند» يعني: بهخاطر اين كه هدايت شوند و با هشدارهاي تو به راه آيند.
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ (4)
درحاليكه مقدمه سوره درباره نفي شك از قرآن و بيان حكمت انزال آن بود، اينك حق تعالي با روش ديگري به اين حقايق توجه ميدهد: «خداوند ذاتي است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد» و او خود به اين كه درازي اين روزها چه مقدار بود، داناتر است. كه اين بهترين سخن در تفسير آن ميباشد زيرا مفسران در تفسير «روزهاي ششگانه» اختلاف نظر دارند. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «اندازه هر روز بهمقدار هزار سال از سالهاي دنيا بود». حسن بصري ميگويد: «اگر خداي عزوجل ميخواست آنها را در يك چشم به هم زدن ميآفريد ولي خواست تا تأني و درنگ كردن در امور را به بندگان خويش بياموزد». «آنگاه بر عرش استقرار يافت» تفسير آن با بياني كافي و شافي در سورههاي قبل گذشت و در اينجا بهطور خلاصه بايد گفت: مراد از (اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ) استيلايي است كه سزاوار آن ذات ذوالجلال است، بدون بيان كيفيت، يا تعيين جهت مخصوص و معيني براي آن. «شما را جز او هيچ سرپرست و شفاعتگري نيست» يعني: اگر از حدود و مقتضاي رضاي حق تعالي تجاوز كنيد، بجز او، يا در برابر عذاب او، براي خود هيچ سرور و ياوري نمييابيد كه شما را سروري و ياوري نموده و عذاب وي را از شما بگرداند و نه شفاعتگري را مييابيد كه براي شما نزد وي شفاعت نمايد «آيا باز هم متذكر نميشويد» به تذكري كه با تدبر و تفكر همراه باشد و آيا اين پندها را به شنيدن فهم و تعقل نميشنويد تا از آنها بهرهمند شويد؟.
يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ (5)
«امر را از آسمان گرفته تا زمين تدبير ميكند» يعني: حق تعالي كار فرمانروايياش را با قضا و قدر خويش از آسمان گرفته تا زمين در هر دو عالم علوي و سفلي، استوار و محكم اداره ميكند. بهقولي معني اين است: او كار و بار دنيا را با اسباب آسمانياي مانند فرشتگان و غيره تدبير و ساماندهي ميكند در حالي كه فروآورنده احكام و آثار خويش به سوي زمين است «سپس در روزي كه اندازهاش ـ از آنچه شما ميشماريد ـ هزار سال است، بهسوي او بالا ميرود» يعني: سپس نتيجه و گزارش كار تماما بهسوي خداي سبحان بالا ميرود تا درباره آنها در روزي كه اندازه آن هزار سال از روزهاي دنياست، حكم كند و آن روز، روز قيامت است. بودن اندازه آن روز به مقدار هزار سال، بهخاطر شدت هول وهراسها و دشواريهاي آن براي كفار است اما آن روز ـ چنانكه در حديث شريف آمده است ـ بر مؤمن سبكتر از وقت يك نماز فرض در دنياست. در آيه ديگري[1] خداوند جلّ جلاله مقدار روز قيامت را پنجاههزار سال ذكر كرده است. قرطبيبه نقل از ابنعباسك ميگويد: «مراد اين است كه خداوند متعال روز قيامت را در دشواري آن بر كفار همچون پنجاه هزار سال قرار داده است چنانكه اعراب ايام ناخوش را به درازي و ايام خوشحالي را به كوتاهي وصف ميكنند». بهقولي ديگر مراد اين است كه: فرشتگان اخبار بندگان و اعمالشان را به سوي حق تعالي بالا ميبرند. ابنكثير ميگويد: «اعمال بهسوي ديوان و دفتر خويش بر فراز آسمان دنيا بالا برده ميشوند و مسافت ميان آن تا زمين، فاصله پانصد سال راه است». همچنين ابنكثير از مجاهد و ضحاك نقل ميكند كه گفتهاند: «فرود آمدن فرشته به زمين در مسيري به فاصله پانصد سال راه و صعود وي نيز همين مقدار راه است ولي فرشته آن را در چشم به هم زدني طي ميكند». والله اعلم.
ذَلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (6)
«اين» آفريننده تدبيركننده همانا «داناي پنهان و آشكار است، غالب و مهربان است» يعني: او ذات قوي و قاهري است كه او را هيچ چيزي مغلوب نميسازد اما در عين حال، رحمت وي به بندگانش وسيع است.
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ (7)
«همان كسي كه هر چيزي را كه آفريده، نيكو آفريده است» يعني: مخلوقاتش را با استواري و استحكام تمام آفريده. و هرچند برخي از مخلوقات در ظاهر منظر نيكويي ندارند اما در اساس آفرينش خود متقن و محكم آفريده شدهاند «و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد» يعني: آدم علیه السلام را از گل بهصورتي بديع و شكلي نيكو و زيبا آفريد.
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ (8)
«سپس نسل او را» يعني: فرزندان و اخلاف او را «از سلاله آبي بيمقدار» وحقير «پديد آورد» كه آب مني است. نسل، «سلاله» ناميده شد زيرا از اصل خويش جدا و بيرون كشيده ميشود.
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ (9)
«آنگاه او را برابر و بهسامان گردانيد» يعني: انسان اوليه (آدم علیه السلام) را كه آفرينش وي از گل آغاز شده بود، استوار گردانيده و شكل وي را برابر و ميان اعضا و اندامهاي وجودش تناسب پديد آورد «و در او از روح خويش دميد» خداوند متعال براي گراميداشت و تجليل از روح و نشان دادن شرف و منزلتش، آن را در اين آيه به خودش نسبت داد، گويي فرمود: و در آدم از چيزي دميديم كه مخصوص به ما و به علم ما است، آن چيز روح است. پس نسبت يافتن روح به سوي حق تعالي به اين معني نيست كه روح جزئي از وجود وي است زيرا او از چنين نسبتي والا و برتر است. «و براي شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد» تا نعمت خويش را بر شما كامل ساخته و آفرينشتان را به كمال و بهسامان برساند و همه اين نعمتهاي عظيم را براي شما گرد آورد تا بدانها هر شنيدنياي را بشنويد، هر ديدنياي را ببينيد و هر دريافتنياي را درك و تعقل كنيد و بفهميد، ليكن شما: «چه اندك شكر ميگزاريد» اين نيروهايي را كه خداي عزوجل به شما ارزاني كردهاست! و شكر آنها اين است كه در طاعت خداي عزوجل به كار گرفته شوند نه در معصيت وي اما شما بسيار اندك اين گونه ميكنيد.
وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ كَافِرُونَ (10)
«و گفتند» كافران در مقام انكار معاد «آيا وقتي در زمين ناپديد شديم» يعني: وقتي به اندرون خاك تيره زمين رفته، از چشمها غايب و ناپديد و گم وگور شديم و اجزاي وجودمان متلاشي و به خاك تبديل شد «آيا باز آفرينش نويني خواهيم يافت» يعني: آيا مجددا برانگيخته و زنده خواهيم شد؟ اين بسي بعيد از تصور است. آري! اين امر نسبت به ظرفيت تواناييهاي قاصر آنان بعيد است، نه نسبت به قدرت ذات متعالي كه آنان را از كتم عدم آفريد و بدين جهت فرمود: «بلكه آنان به لقاي پروردگارشان كافرند» يعني: آنان از روي مكابره و عناد، منكر ديدار حق تعالي هستند.
قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (11)
«بگو» در بيان حقيقت آنچه كه پيش روي دارند: «ملكالموت» يعني: فرشته مرگ كه همانا عزرائيل علیه السلام است و او همكاران و گماشتگاني دارد «روح شما را ميگيرد كه بر شما گمارده شده است» يعني: عزرائيل علیه السلام بر گرفتن ارواحتان در هنگام به سر رسيدن اجلهايتان گمارده شده است «آنگاه» با رستاخيز و حشرونشر «بهسوي پروردگارتان بازگردانده ميشويد» نه بهسوي غير وي پس شما را در برابر اعمالتان جزا ميدهد. و اين است معناي لقاي الهي. در حديث شريف آمده است كه همكاران ملک الموت، ارواح را از ساير قسمتهاي بدن بيرون ميكشند تا آنكه چون روح به حلقوم رسيد، خود عزرائيل آن را ميگيرد. مجاهد ميگويد: «زمين مانند طشتي تحت اشراف و احاطه ملک الموت قرار داده شده است، بهطوري كه هرگاهي بخواهد، هر روحي را از آن ميگيرد». همچنين در حديث شريف به نقل از ابنعطيه آمده است: «خداي سبحان خود ارواح حيوانات را ميستاند، نه فرشته مرگ». گويي حق تعالي حياتشان را بيهيچ واسطهاي نابود ميكند و همچنين است كار جانستاني بنيآدم، با اين تفاوت كه در بنيآدم فرشته مرگ وكيل و واسطه گرفتن جان است.
روايت شده است كه چون خداوند جلّ جلاله ملكالموت را به گرفتن جانها موكل گردانيد، او گفت: «پروردگارا! به من مأموريتي سپردهاي كه بهخاطر آن پيوسته از من به بدي ياد ميشود و بنيآدم مرا دشنام ميدهند. خداوند متعال فرمود: من براي مرگ علل و اسبابي از امراض و آفات قرار ميدهم كه بنيآدم مرگ را به آنها نسبت دهند و كسي تو را جز به خير ياد نكند».
وَلَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12)
«و اگر بنگري» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! يا اي انسان! «هنگامي را كه مجرمان» يعني كافراني كه گفتند: آيا چون در زمين ناپديد شديم، مجددا زنده خواهيم شد؛ «پيش پروردگارشان سرهايشان را بهزير افگنده باشند» از شرمندگي و پشيماني بر آنچه كه در دنيا از شرك و نافرماني وي مرتكب گرديدهاند. آري! اگر اين صحنه را در هنگام محاسبه آنان ببيني، قطعا صحنه شگفتآوري را ديدهاي. آنگاه كه ميگويند: «پروردگارا! ديديم» هماكنون آنچه را كه قبلا تكذيب ميكرديم ودروغ ميانگاشتيم «و شنيديم» آنچه را كه در دنيا منكرش بوديم. به قولي معني اين است: بهراستي هشدارت را ديديم و تصديق پيامبرانت را شنيديم. اما هنگامي ديدند و شنيدند كه ديدن و شنيدن به حالشان هيچ سودي ندارد. «پس ما را بازگردان» بهسوي دنيا «تا عمل كنيم» اعمال «شايسته» را؛ چنانكه به ما دستور دادهاي «ما بيگمان يقين كردهايم» هماكنون به آنچه كه محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم از دعوت حق آورده بود.
چنين است كه خود را در همچو زماني به بودن از اهل يقين وصف ميكنند، به اميد اين كه خواستهشان در بازگردانيدن بهسوي دنيا برآورده شود در حالي كه اين امكان هرگز به آنان داده نميشود و اگر هم به دنيا بازگردانيده شوند، مجددا بههمان انديشهها و كارهايي بازميگردند كه از آن نهي شده بودند و قطعا در اين ادعا كه اگر به دنيا بازگردانيده شوند خوب عمل خواهند كرد، دروغگويند ـ چنانكه بيان اين امر در آيات ديگري آمده است.
وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (13)
«و اگر ميخواستيم حتما به هر كسي هدايتش را ميداديم» در دنيا لذا تمام مردم را جبرا هدايت ميكرديم، بهطوريكه احدي از آنان كافر نميشد «ليكن اين قول از جانب من ثابت شده است» يعني: حكم من بر اين امر پيشي گرفته و قضا و فيصله من صادر شده و تحقق يافته است ؛ «كه هرآينه جهنم را از همه جن و انس پر ميسازم» اين همان قول و حكمي است كه از جانب من واجب و ثابت شده و بر بندگان من محقق شده است و قضا و فيصله من بر آن نافذ ميگردد زيرا من به علم ازلي خويش دانستهام كه اين دوزخيان به اراده و اختيار خود، راه انكار و تكذيب را در پيش گرفته و از اهل شقاوت ميگردند.
فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (14)
«پس بهسزاي آنكه ديدار اين روزتان را فراموش كرديد، بچشيد» يعني: عذاب ديدار اين روزتان را بهسبب ترك آنچه كه شما را بدان فرمان داده بوديم، بچشيد «ما نيز فراموشتان كرديم» يعني: شما را در عذاب فرونهاديم، بهسان فرونهادن كسي كه فراموش كرده باشد پس با شما مانند فراموشكاران معامله ميكنيم. بايد دانست كه به كار گرفتن تعبير: (ما نيز فراموشتان كرديم)، از باب صنعت ادبي «مقابله» است، وگرنه حق تعالي هيچ چيز را فراموش نميكند. «و بهسزاي آنچه عمل ميكرديد» يعني: بهسبب كار و كردار پيشينتان در باتلاق كفر و عصيان «عذاب جاودان را بچشيد».
إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّداً وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ (15)
«تنها كساني به آيات ما ايمان ميآورند» يعني: آنها را تصديق كرده و از آنها بهرهمند ميشوند «كه چون آن آيات را به ايشان يادآوري كنند، سجدهكنان به روي درميافتند» از روي تواضع و خشوع و شكر. يعني: از خداي سبحان بيمناك ميشوند پس بهپاخاسته و به انگيزه بزرگداشت آيات وي و بيم از هيبت و عذابش، براي وي نمازهاي پنجگانه و بهقولي نماز نافله ميگزارند «و پروردگار را با ستايشاو به پاكي ياد كنند» يعني: حق تعالي را از هرآنچه كه سزاوار شأن وي نيست، تنزيه ميكنند و او را در برابر نعمتهايش كه از بزرگترين و كاملترين آنها راهيابي بهسوي ايمان است، حمد و ستايش ميگويند. يعني در سجده خود ميگويند: «سبحانالله و بحمده» يا: «سبحان ربي الاعلي و بحمده». «و آنان كبر نميورزند» يعني: در حالي سجده ميكنند و حمد و تسبيح ميگويند كه براي خدا جلّ جلاله خاكسار و متواضع و فروتناند.
يادآور ميشويم كه اين آيه محل سجده تلاوت است.
تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (16)
«پهلوهايشان از خوابگاهها جدا ميگردد» و بر آن آرام نميگيرد. بهقولي معني اين است: تا نماز عشا را نخوانند، نميخوابند. اما ابن كثير در معني آن ميگويد: «مراد از آنان، تهجدگزاراني هستند كه براي خواندن نماز شب از بستر خواب برميخيزند». «پروردگارشان را از روي بيم و اميد ميخوانند» بيم از عذابش و اميد بهرحمتش «و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق ميكنند» در طاعت خداوند جلّ جلاله. مراد از آن: اداي زكات فرض است. بهقولي: مراد دادن صدقه نفل است. در حديث شريف به روايت معاذبن جبل رضی الله عنه آمدهاست كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به وي فرمودند: «اگرميخواهي تو را از درهاي خير آگاه گردانم؛ بدان كه (درهاي خير سه چيز است):
1 ـ روزه سپر است (از آلودگي به شهوات).
2 ـ صدقه گناه را نابود ميكند.
3 ـ (در سوم) بهپاخاستن شخص در دل شب براي نماز و اظهار نياز است».
همچنين در حديث شريف به روايت اسماءبنت يزيد رضي الله عنها آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «آنگاه كه خداوند متعال اولين و آخرين را گرد آورد، مناديي ميآيد و با صدايي كه همه خلايق آن را ميشنوند، ميگويد: سيعلم أهل الجمع اليوم من أولي بالكرم: امروز اهل محشر خواهند دانست كه چه كسي به گراميداشت سزاوارتر است؟ سپس بازميگردد و ندا ميدهد: كساني كه پهلوهايشان از بسترها جدا ميشد، بهپا خيزند! پس ايشان ـ درحاليكه جمعي اندكاند ـ بهپا ميخيزند. آنگاه بازميگردد و ندا ميدهد: كساني كه خداي عزوجل را در همهحال ـ هم در خوشي و هم در ناخوشي ـ ستايش ميگفتند، بهپا خيزند! پس ـ درحاليكه ايشان جمعي اندكاند ـ بهپا ميخيزند آنگاه همگي بهسوي بهشت سوق داده ميشوند. سپس ساير مردم مورد محاسبه قرار ميگيرند».
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (17)
«پس نفسي» از نفوس، يعني هيچ كس «نميداند كه از آنچه مايه روشني چشمها است، چه چيزي براي آنان پنهان داشته شده است» يعني: هيچكس نميداند كه خداوند جلّ جلاله براي گروهي كه در آيه قبل ذكرشان گذشت، چه نعمتهاي حيرتآور و عظيمي را در آخرت پنهان داشته است كه دلهايشان بدان آرام ميگيرد «بهپاداش آنچه ميكردند» از اعمال شايسته در دنيا. در حديث شريف قدسي به روايت بخاري و مسلم از ابيهريره رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «خداوند متعال فرمود: أعددت لعبادي الصالحين ما لا عين رأت ولا أذن سمعت ولا خطر علي قلب بشر: براي بندگان صالح خود چيزهايي آماده كردهام كه هيچ چشمي نديده، هيچ گوشي نشنيده و نه بر قلب هيچ بشري خطور كرده است». ابوهريره رضی الله عنه اضافه كرد: اگر خواستيد آيه (فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ) را بخوانيد.
أَفَمَن كَانَ مُؤْمِناً كَمَن كَانَ فَاسِقاً لَّا يَسْتَوُونَ (18)
ابنكثير در بيان سبب نزول از عطاء و سدي نقل ميكند: اين آيه درباره عليبنابيطالب رضی الله عنه و وليدبن عقبهبنابيمعيط نازل شد زيرا وليد بر علي رضی الله عنه فخر فروخت و خود را از وي برتر دانست پس علي رضی الله عنه در پاسخ وي گفت: «ساكت باش كه تو فاسقي بيش نيستي».
«آيا كسي كه مؤمن است، همانند كسي است كه فاسق است؟» يعني: مؤمن همانند كافر نيست زيرا تفاوت ميان آنها بسيار آشكار است و نور طاعت و ايمان با ظلمت كفر و عصيان هرگز برابر نيست. آري! «هرگز برابر نيستند» البته فسق از كفر عامتر است، هرچند گاهي فسق مترادف كفر ميباشد.
جمهور فقها برآنند كه بر نفي برابري ميان مؤمن و كافر، نفي قصاص مؤمن در برابر كافر نيز مترتب ميشود زيرا در قصاص، مساوات شرط است. اما احناف ميگويند: مسلمان در برابر ذمي قصاص ميشود زيرا مراد از نفي مساوات ميان مؤمن و كافر در آيه كريمه، نفي برابري ميان آنها در ثواب آخرت و نفي برابري ميان آنها در دنيا در امر عدالت است، يعني كافر عادل شمرده نميشود. پس مراد نفي مساوات ميان آنها در امر قصاص نيست.
أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلاً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (19)
«اما كساني كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته كردهاند پس براي آنان است جنت المأوي» مأوي: جايگاه است. لذا بهشت جايگاه حقيقي آنهاست «نزلي است» يعني: بهشت، ضيافت و كرامتي است كه براي بهشتيان در هنگام فرود آمدنشان به آن آماده شده است «بهخاطر آنچه ميكردند» از اعمال شايسته.
وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ (20)
«و اما كساني كه فسق ورزيدهاند» يعني: سرپيچي و تمرد كردهاند بر خداوند جلّ جلاله و بر پيامبرانش علیهم السلام و از دايره طاعت بيرون رفتهاند «پس مأوايشان آتش است» يعني: سرايي كه در آن جاي ميگيرند و استقرار مييابند، همانا آتش دوزخ است «هر بار كه بخواهند از آن بيرون بيايند، در آن بازگردانيده ميشوند و به آنان گفته ميشود: عذاب آتشي را كه آن را دروغ ميانگاشتيد بچشيد» گويندگان اين سخن: فرشتگان نگهبان جهنم اند. يا گوينده خداي عزوجل است.
اين جمله دلالت ميكند بر اين كه مراد از «فاسق» در سياق آيات، «كافر» است.
وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (21)
«و بهيقين غير از آن عذاب بزرگتر» كه عذاب آخرت است و حتما درگير آن خواهند شد «از عذاب ادني نيز به آنان ميچشانيم» مراد از عذاب أدني (عذاب كمتر) همانا عذاب دنياست؛ از مصايب، آفات، امراض، نگراني، اضطراب و امثال آن. بهقولي: مراد از عذاب أدني، كشته شدن به شمشير در روز بدر است «باشد كه آنها» بهسبب عذابي كه بر آنان فرود ميآيد «بازگردند» از شرك وگناهاني كه در آن هستند به سوي ايمان و اطاعت در نتيجه، از آنچه كه در آن قرار دارند، توبه كنند.
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ (22)
«و كيست ستمكارتر از آن كس كه به آيات پروردگارش پند داده شود و آنگاه از آن روي بگرداند؟» يعني: هيچ كس ستمكارتر از چنين كسي نيست زيرا چنين كسي آنچه را از آيات و نشانههاي الله جلّ جلاله كه رو آوردن به ايمان و طاعت را ميطلبند، شنيده و ديده است اما بهجاي اطاعت، رويگرداني و اعراض را پيش افگنده است، گويي اصلا آيات الهي را نميشناسد «بيگمان ما از مجرمان انتقام كشندهايم» و كساني كه از آيات ما روي گردانيدهاند، بهطور قطع مجرماند.
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُن فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ (23)
«و بهراستي ما به موسي كتاب» تورات را «داديم» بنابراين، قرآن نيز يكي از كتب آسماني است و پديدهاي نوظهور نميباشد.
ملاحظه ميكنيم كه خداوند جلّ جلاله بعد از بيان اصول سهگانه توحيد، معاد و رسالت در آغاز سوره، اينك در آخر آن يكبار ديگر به اصل سوم، يعني بيان رسالت بازميگردد و در اين ميان موسي علیه السلام را ـ به سبب اين كه دوران رسالت وي به محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم نزديك است ـ بهيادآوري انتخاب ميكند و از عيسي علیه السلام نام نميبرد زيرا يهود به نبوت وي معترف نبودند اما نصارا به نبوت موسي علیه السلام نيز معترف بودند.
«پس» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «از لقاي او» يعني: از اين كه موسي علیه السلام از سوي ما كتاب را دريافت «در شك و ترديد نباش» پس چنانكه در نزول قرآن هيچ شكي نيست، در اين حقيقت كه موسي علیه السلام تورات را از پروردگارش دريافت كرده است، نيز هيچ شكي نيست. بهقولي ديگر: مراد از جمله (از لقاي او در شك و ترديد نباش)، اين است كه خداوند جلّ جلاله به پيامبرش حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم وعده ميدهد كه قبل از رحلت، با موسي علیه السلام ملاقات خواهد كرد. چنانكه اين وعده محقق نيز شد زيرا آن حضرت صلّی الله علیه و سلّم بعد از نزول اين آيه، با موسي علیه السلام در سفر اسراء و معراج ملاقات كردند و اين ملاقات يا در آسمان و يا در بيتالمقدس بود. در حديث شريف آمده است: «موسي علیه السلام را در شبي كه مرا به سير شبانه بردند، ديدم، او مردي بود درازقامت با موهاي مجعد، گويي از مردان قبيله شنوده است». بهقولي ديگر معناي آيه اين است: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! از لقاي موسي علیه السلام در قيامت در شك نباش زيرا قطعا او را در قيامت ملاقات خواهي كرد. ولي قول اول به سياق سوره نزديكتر است. «و آن را براي بنياسرائيل هدايتي گردانيديم» يعني: تورات را براي بنياسرائيل رهنمود و مايه هدايتي قرار داديم چنانكه قرآن را براي امت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم.
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ (24)
«و از آنان چون صبر ورزيدند» يعني: از برخي از بني اسرائيل بهسبب صبر و پايداريشان بر دشواريهاي تكليف و هدايت مردم «و» به سبب اين كه «به آيات» تنزيلي «ما يقين داشتند» و در آنها بسيار تدبر ميكردند و ميدانستند كه آيات ما حق است آري! به اين دو سبب از آنها «ائمهاي قرار داديم» يعني: رهبران و پيشواياني قرارداديم كه بنياسرائيل در امور دين خويش به آنها اقتدا ميكنند. به قولي معني اين است: به خاطر صبر و شكيبايي برخي از بنياسرائيل در برابر لذايذ دنيا، آنها را ائمه و پيشواياني قرارداديم «كه به فرمان ما هدايت ميكنند» يعني: آن پيشوايان با احكام و مواعظي كه به فرمان ما از تورات بر مردم القا ميكنند، آنان را بهسوي هدايت فراميخوانند. ابن كثير به نقل از يكي از علما ميگويد: «از اين آيه به اين نتيجه ميرسيم كه ميتوان با صبر و يقين، به امامت در دين دست يافت».
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (25)
«بيگمان پروردگار تو روز قيامت ميانشان» يعني: ميان مؤمنان و كفار، يا ميان پيامبران علیهم السلام و امتهايشان «داوري ميكند، در آنچه با يكديگر در باره آن اختلاف ميكردند» پس در آن روز، محق را از مبطل متمايز ميگرداند.
أَوَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ أَفَلَا يَسْمَعُونَ (26)
«آيا براي آنان» يعني: براي كفار مكه «روشن نشده است كه پيش از آنها چه بسيار نسلهايي را نابود كرديم» مانند قبايل عاد، ثمود و مانند آنها را؟ «كه اينان در مسكنهايشان راه ميروند» يعني: اينان در سفرهاي خويش از برابر سراهاي ويرانشان ميگذرند و آنها را مشاهده ميكنند و آنچه را كه در آنها از صحنههاي عبرتانگيز و آثار عذاب مشهود است مينگرند اما از مشاهده اين صحنهها درس عبرت نميگيرند «بيگمان در اين» امري كه ذكر شد «نشانههايي است» بسيار بزرگ و عبرتآموز «آيا نميشنوند» اين آيات را تا از آنها پند پذيرند؟.
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاء إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلَا يُبْصِرُونَ (27)
«آيا نديدهاند كه ما آب را بهسوي زمين جرز ميرانيم» يعني: بهسوي زمين باير وبيگياهي كه جز با گسيل كردن آب بهسوي آن، سبز نميشود «پس بدان» آب «كشتزاري را بيرون ميآوريم كه چهارپايانشان از آن ميخورند؟» يعني: چهارپايانشان از آن كشتزار، كاه و دانه و برگ و مانند آنها از چيزهايي را كه مردم نميخورند، ميخورند «و خودشان» يعني: خودشان نيز دانههاي بيرون آمده ازكشتزار را خوراك خود ميسازند و ميخورند «آيا نميبينند» اين نعمتها را تا شكر و سپاس منعم را گزارده و او را به يگانگي بخوانند؟
ابنكثير در تعليقي بر تفسير: (نَسُوقُ الْمَاء إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ) ميگويد: «مثلا زمين مصر نرم و سست و شكننده است، بهطوريكه اگر بر آن باران ببارد، ساختمانهاي آن را ويران ميكند پس خداوند متعال در عوض باران از مازاد آبهاي حاصله از بارانهاي سرزمين حبشه، آبي خوشگوار از دوردستها بهسوي آن ميفرستد بنابراين، مصريان هر سال آبي گوارا و تازه دارند كه در كشور و سرزميني غير از سرزمينشان باريده است، چنان آبي كه خاك رس جديدي از غير سرزمينشان را نيز با خود به سرزمينشان ميآورد. پاك است خداي بخشاينده فرزانه هميشه ستوده».
وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (28)
«و ميگويند» به مؤمنان «اگر راست ميگوييد، اين فتح كي خواهد بود» گويندگان اين سخن كفارند بهطور عام، يا كفار مكهاند بهطور خاص. يعني: فتحي كه آن را به ما وعده ميدهيد ـ يعني روز قيامت ـ چهوقت است؟ روز قيامت روز فتح ناميده شد زيرا خداي عزوجل در آن ميان بندگانش داوري ميكند. بهقولي ديگر مراد از فتح: روز بدر، يا روز فتح مكه است.
از قتاده در بيان سبب نزول روايت شدهاست: اصحاب رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم به كفار ميگفتند: قطعا روزي براي ما فراميرسد كه در آن ميآساييم و مورد انعام و اكرام قرار ميگيريم. پس مشركان از روي تكذيب و عناد و ناباوري گفتند: اگر راست ميگوييد، چه وقت اين فتح براي شما خواهد رسيد؟ كه اين آيه نازل شد.
قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ (29)
«بگو: روز فتح، كافران را ايمانشان سود نميبخشد» يعني: چنانچه ايمان آورند؛ «و آنان مهلت داده نميشوند» و عذاب از آنان به تأخير افگنده ميشود پس نبايد آن را به ريشخند گيرند.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانتَظِرْ إِنَّهُم مُّنتَظِرُونَ (30)
«پس، از آنان روي بگردان» يعني: از حماقت و تكذيبشان روي برتاب و جز آنچه كه بدان مأمور شدهاي، پاسخي ديگر به آنان نده «و منتظر باش، كه آنها نيز در انتظارند» يعني: روز فتح را انتظار بكش و به تكذيب آنان اهميت نده، كه آنان نيز در حق تو انتظار حوادث و رخدادهاي زمان را ميكشند؛ مانند مرگ، يا شكست، يا كشته شدنت تا بهپندار خود از دست تو راحت شوند. يادآور ميشويم كه نزول اين آيه، قبل از صدور دستور جهاد بود.
[1] نگاه، «معارج / 4».
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره