تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
﴿ سوره روم ﴾
مکی است و داراي (60)آيه است.
وجه تسميه: اين سوره بهسبب افتتاح با بيان شكست روميان از فارسيان و سپس خبر دادن از پيروزي آنان بعد از گذشت اندي سال، «روم» ناميده شد. البته اين يكي از معجزات قرآن كريم است كه از وقوع رخدادهاي غيبي آيندهاي خبرميدهد كه به واقعيت ميپيوندند.
الم (1)
خوانده ميشود: «الف، لام، ميم» و سخن درباره حروف مقطعه، در آغاز سوره «بقره» گذشت.
غُلِبَتِ الرُّومُ (2)
«روميان شكست خوردند» از دست ايرانيان. ابنكثير ميگويد: «روميان از نسل روم فرزند عيص فرزند اسحاق فرزند ابراهيم علیهم السلام اند و بر دين نصرانيت بودهاند». مفسران نقل ميكنند: «فارسيان كه آتشپرست (مجوسي) بودند بر روميان كه اهل كتاب بودند، پيروز شدند و اين واقعه چند سال قبل از هجرت رسولاكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به مدينه اتفاق افتاد پس كفار مكه از پيروزي فارسيان شادمان شده و گفتند: كسانيكه بيكتاب بودند، بر كتابيان پيروز شدند. بدينسان، اين پيروزي را به رخ مسلمانان ميكشيدند اما مسلمانان دوست داشتند كه روميان بر فارسيان پيروز شوند چراكه آنان اهل كتاب آسماني انجيل بودند. پس ابوبكر رضی الله عنه اين موضوع را با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در ميان گذاشت. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «بدان كه روميان بهزودي بر فارسيان پيروز ميشوند». آنگاه او اين خبر را به مشركان داد. مشركان به او گفتند: ميان ما و خود ميعادي بگذار پس اگر سخن ما در مورد پيروزي فارسيان مسلم شد، اين.. و اين.. تعداد شتر به ما بدهيد و اگر سخن شما محقق شد و روميان پيروز شدند، اين.. و اين.. تعداد شتر به شما ميدهيم. چنين بود كه با ابوبكر رضی الله عنه شرط بندي كردند و ابوبكر رضی الله عنه ميعاد پنج سال را ميان خود و آنان شرط قرار داد. سپس بهدستور رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم اين ميعاد را تا نه سال افزايش داد و با گذشت اين مدت بود كه روميان در اين نوبت بر فارسيان پيروز شدند.
نسفي ميگويد: «به قول قتاده، شرط بندي ابوبكر رضی الله عنه با مشركان قبل از تحريم قمار بود ولي مذهب امام ابوحنيفه و امام محمد اين است كه عقدهاي فاسد ـ مانند عقد ربا و غير آن ـ در دار حرب ميان مسلمانان و كفار جايز است. ايشان به همين داستان بر صحت چنين عقدهايي استدلال كردهاند».
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (5)
آري! روميان مغلوب شدند؛ «در نزديكترين سرزمين» خود به سرزمين اعراب. به قولي: اين سرزمين، الجزيره و بهقولي ديگر: اذرعات شام بود «ولي آنان بعد از شكستشان به زودي غالب خواهند شد» يعني: روميان بعد از غلبه فارسيان بر آنان، به زودي در نوبت دوم بر فارسيان پيروز خواهند شد؛ «در عرض چند سال» بضع: از سه تا ده سال است. اين آيات در زماني نازل شد كه شاه فارس (شاپور) بر سرزمين شام، سرزمين جزيره و دوردستترين نقاط سرزمين روم غالب شده بود به طوريكه هرقل امپراطور روم مجبور شد تا به قسطنطنيه پناه ببرد و او مدتي طولاني در آن قلعه در محاصره شاپور قرار داشت. اما هفت سال بعد ازنزول سوره روم، يعني دقيقا در سال (627م) بود كه سپاه روم بر سپاه فارس در محلي بهنام «نينوا» كه بر سر رودخانه دجله واقع شده است پيروز شد، فارسيان شكست سختي خوردند و پيشگويي قرآن كريم بهتحقق پيوست.
«فرجام كار در گذشته و آينده» يعني: پيش از اين پيروزي و بعد از آن «از آن خداست» يعني: حق تعالي در قدرت بيانتها و اجراي احكام و سنن خويش، يكتا و يگانه است و همه اين تحولات؛ از غلبه فارسيان در بار اول و غلبه روميان در بار دوم، به امر خداي سبحان و حكم وي ميباشد «و آن روز» كه روميان غالب شوند «مؤمنان شادمان ميشوند از نصرت الهي» يعني: روزي كه روميان بر فارسيان در عرض چند سال پيروز شوند، در آن روز، مؤمنان از ياري الهي براي روميان شادمان ميشوند زيرا روميان اهل كتاب بودند در حالي كه فارسيان آتش ميپرستيدند. گفتني است كه اين پيروزي ـ چنانكه ابنكثير نقل ميكند ـ در روز بدر اتفاق افتاد و مؤمنان به هر دو پيروزي شادمان شدند «هركه را بخواهد» كه ياري دهد از بندگان خويش «ياري ميدهد و اوست عزيز» يعني: غالب و قاهر «رحيم» يعني: بسيار مهربان به بندگان مؤمن خويش.
اين آيات از معجزات رسولاكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است زيرا از وقوع وقايعي در آينده خبر ميدهد كه اين وقايع چنانكه خبر داده شد، محقق گرديد.
وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (6) يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ (7)
«وعده خداست. خدا وعدهاش را خلاف نميكند» يعني: خداوند جلّ جلاله پيروزي روميان بر فارسيان را وعده داده است و بيترديد او وعده خويش را خلاف نميكند «ولي بيشتر مردم نميدانند» كه خداوند جلّ جلاله وعدهاش را خلاف نميكند وآنان كفارند كه: «از زندگي دنيا فقط ظاهري را ميدانند» يعني: آنها ظاهر آنچه را كه از آرايشها و لذتهاي دنيا و كاروبار زندگاني و اسباب بهدست آوردن منافع دنيويشان مشاهده ميكنند، ميشناسند و علم آنها از اين امور فراتر نميرود.
از اين آيه چنين برميآيد كه دنيا ظاهر و باطني دارد، ظاهر آن همان آرايشهاو پيرايشهايي است كه جهال دنياپرست آن را ميدانند و بدان دلبستهاند و باطن آن اين است كه زندگي دنيا پل و گذرگاهي به سوي حقيقت است و زندگي حقيقي و كامل در آخرت ميباشد پس بايد در دنيا از طاعت و عمل صالح براي آخرت توشه برگرفت «و حال آنكه آنان از آخرت» كه همانا نعمت بيزوال و لذت بيمثال و خالص است «غافلند» يعني: به آن التفاتي نميكنند و آنچه را كه مورد نياز آخرت است، براي آن آماده نميسازند.
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ (8)
«آيا در خودشان انديشه نكردهاند؟» يعني: قطعا اسباب انديشيدن برايشان فراهم است و در قدم اول نزديكترين چيز به آنها نسبت به ساير مخلوقات، خويشتن وجودي آنان ميباشد پس اگر در وجود خودشان چنانكه بايد تفكر كنند، يقينا به وحدانيت خداوند جلّ جلاله و صداقت پيامبرانش پي ميبرند. بهعبارتي ديگر: آيا در اين كه خداي عزوجل خود آنان را آفريده است در حالي كه چيزي نبودهاند، نينديشيدهاند؟ «خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق» يعني: به عدل، يا به حكمت «نيافريده است و تا سرآمدي معين» يعني: حق تعالي آسمانها و زمين را تا سرآمد و ميعاد معيني آفريده است كه چون آن ميعاد مقرر بهسر آيد، عمر آنها نيز بهسر ميآيد و آن روز قيامت است. پس اگر كسي در اين دو امر تفكر كند، يقينا ميداند كه انسان و هستي براي حكمتي آفريده شدهاند و حتما هم به نقطه پاياني ميرسند بنابراين، دنيا و مافيها در شرف زوال است و آخرت يقينا آمدني است «و بيگمان بسياري از مردم به لقاي پروردگارشان كافرند» يعني: منكر زنده شدن پس از مرگ هستند.
أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (9)
«آيا در زمين سيروسفر نكردهاند تا بنگرند كه عاقبت كساني كه پيش از آنان بودند» از طوايف كفاري كه خداي سبحان آنان را بهسبب كفر و انكار حق وتكذيبشان به پيامبران علیهم السلام نابود كرد «چگونه بوده است؟» آخر، سرگذشت آنها همه عبرت آميز و پند آموز است و عاقل كسي است كه از ديگران پند بگيرد. يعني: آنان در زمين گردش كرده و اين حقايق را مشاهده كردهاند. «آنها بسي نيرومندتر از آنان بودند» يعني: آن كفار نابودساخته شده، نسبت به كفار مكه وپيروانشان، در اسباب و امور دنيوي توانمندتر بودند «و زمين را كندوكاوكردند» يعني: آن را شخم زده و براي كشتوكار آماده كرده و اسباب و ابزارهاي اين امر را بهكار گرفتند همچنين آنها زمين را به منظور آباداني آن زيروروي كردند و در آن به كاوش پرداختند «و بيش از آنچه اينان آبادش كردهاند آن را آباد ساختند» يعني: آن امتها، زمين را با ساختن بناها و گستراندن كشاورزي، بيش از مردم مكه آباد كردند زيرا امتهاي پيشين ـ مانند عاد، ثمود و امثالشان ـ داراي عمرهاي طولانيتر و بدنهاي تنومندتر و در بهدستآوردن اسباب زندگاني و وسايل تمدني داراي موفقيت بيشتري بودهاند.
اين آيه مظهري از مظاهر اعجاز قرآن كريم است زيرا نص آن ابعاد زمان و مكان را در نورديده و به متن تاريخ و تمدن انسان در عصرهاي پيشين قدم گذاشته است و كاوشهاي باستانشناسي در عصر حاضر، گواه روشن اعجاز اين آيه است.
«و رسولانشان با بينات» يعني: با معجزهها «بهسويشان آمدند» ولي با اين وجود، آنان به پيامبران علیهم السلام و پيامهاي توحيديشان ايمان نياوردند و در نتيجه، خداوند جلّ جلاله نابودشان كرد «پس نبود كه خداوند بر آنان ستم كند» با عذاب كردنشان «بلكه آنان خود در حق خويش ستم ميكردند» با كفر، تكذيب و ار تكاب گناه.
ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون (10)
«آنگاه عاقبت كساني كه بدي كردند، سوأي شد» يعني: عاقبت آنان بعد از عذاب دنيا بدتر هم شد زيرا در آخرت به سختترين عقوبتها مجازات ميشوند. بهقولي: (سوأي) نامي براي جهنم است چنانكه (حسني) نامي براي بهشت ميباشد. «چراكه آيات خدا را تكذيب كردند» يعني: از آنروي كه آنان آيات الهيرا كه بر پيامبرانش نازل كرده بود تكذيب كردند، عاقبتشان بعد از عذاب دنيا بدتر هم شد. يا معني اين است: تكذيب و تمسخر، عاقبت و سرانجام كساني بود كه مرتكب بدترين عملها شدند؛ و آن عبارت از شرك ورزيدن به خداوند متعال است «و به آنها» يعني: به آيات الهي «استهزا ميكردند» يعني: علت عاقبت و فرجام زشت آنان كه آتش دوزخ است، همين تكذيب و استهزايشان بود.
اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (11)
چون در آيه قبل خداوند جلّ جلاله از عاقبت مجرمان كه جهنم است، ياد كرد، در اين آيه، به بيان حقيقت معاد و حشر پرداخته و بر اين امر كه مقوله اعاده و تجديد آفرينش مردم، از همان مقوله قدرت و اراده او بر آفرينش ابتدايي آنهاست، اقامه دليل ميكند: «خداست كه آفرينش را آغاز ميكند» يعني: پديدههاي خلقت را اولا و ابتدائا از كتم عدم ميآفريند «سپس آن را تجديد ميكند» يعني: آنان را بعد از مرگ مجددا زنده ميكند چنانكه در اول بودهاند «آنگاه بهسوي او بازگردانيده ميشويد» در روز قيامت بهسوي موقف حساب پس نيكوكاران را در قبال نيكوكاريشان و بدكاران را در برابر بدكاريشان جزايي مناسب ميدهد.
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12)
«و روزي كه قيامت برپا شود، مجرمان نوميد ميگردند» يعني: مشركان ـ آنگاه كه عذاب را مشاهده كنند ـ از هر خيري مأيوس و نا اميد ميشوند. مبلس: كسي است كه ساكت و درمانده و رسوا و افسرده شده و از راه يافتن به حجت و دليلي نوميد گرديده است.
وَلَمْ يَكُن لَّهُم مِّن شُرَكَائِهِمْ شُفَعَاء وَكَانُوا بِشُرَكَائِهِمْ كَافِرِينَ (13)
«و براي آنان از شريكانشان» كه آنها را در دنيا بهجاي خداوند جلّ جلاله عبادت كردهاند «شفيعاني نيست» كه از عذاب خداوند جلّ جلاله پناهشان دهند. تعبير به صيغه (لم يكن: نبوده است) كه بر زمان ماضي دلالت ميكند، گوياي تحقق قطعي اين خبر است. «و خود» در اين وقت «به شريكانشان» يعني: به خداياني كه آنها را در دنيا شركاي خداي سبحان ميپنداشتند «كافرند» يعني: در قيامت آنان منكر اين امراند كه آن بتان خدايانشان هستند زيرا در اين هنگام ميدانند كه اين معبودان باطل نه ميتوانند سودي به آنان برسانند و نه زياني.
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ (14)
«و روزي كه قيامت برپا گردد، آن روز مردم پراكنده ميشوند» مؤمنان به بهشت وكافران به دوزخ ميپيوندند و بدينگونه از هم جدا ميشوند. قتاده ميگويد: «بهخدا سوگند كه اين جدايياي است كه بعد از آن هيچ گرد هم آمدني نيست».
فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ (15)
«اما كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند پس، آنان در بوستاني سرخوش ميگردند» يعني: آنان در بهشت در شادي و سرخوشي، مورد اكرام و انعام قرار ميگيرند. بهقولي: مراد از «يحبرون» ساز و آوازي است كه در بهشت ميشنوند. ابن كثير ميگويد: «حبره: معنايي عام دارد كه هر نوع فرحت و بهجت را شامل ميشود».
وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاء الْآخِرَةِ فَأُوْلَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (16)
«و اما كساني كه كفر ورزيدند» به خداوند جلّ جلاله «و آيات ما» يعني: قرآن «و لقاي آخرت» يعني: زنده شدن پس از مرگ و بهشت و دوزخ «را تكذيب كردند پس آن گروه در عذاب حاضر ساخته ميشوند» يعني: در آن مقيم گردانيده ميشوند، بي آنكه عذاب از آنان سبك ساخته شود.
فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ (17)
«پس تسبيح گوييد خداوند را هنگامي كه به شامگاه و به بامداد وارد ميشويد» يعني: چون اين حقايق را دانستيد، خداوند متعال را تسبيح گوييد و او را از آنچه كه سزاوار شأن وي نيست، به پاكي ياد كنيد؛ با گفتن «سبحانالله» در بامدادان و شامگاهان. يا مراد از تسبيح در اين آيه، نماز است.
وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ (18)
«و ستايش ازآن اوست در آسمانها و زمين و هنگام عصر و بههنگام نيمروزتان» ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «مراد از تسبيح در آيه قبل، نماز است لذا مراد از فرموده حق تعالي: (حين تمسون) نمازهاي مغرب و عشاء است، مراد از: (حينتصبحون) نماز بامداد است، مراد از: (عشيا) نماز عصر است و مراد از: (حين تظهرون) نماز ظهر است. بنابراين، اين دو آيه مجموعه هر پنج نماز را در بر ميگيرند.
بايد دانست كه مخصوص ساختن اين اوقات به گفتن تسبيح، بدان جهت است كه در اين اوقات نشانههاي انتقال از حالي به حال ديگر و از زماني به زماني ديگر محسوس و نمايان است و در واقع اين اوقات، تمام بخشهاي روز را دربر ميگيرند. در حديث شريف آمده است: «هر كس هنگام صبح (فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ... ) را بخواند، آنچه را كه از وي (از اذكار) در شبش فوت شده است، دريافته و جبران كرده است و هر كس اين آيه را در شامگاه بخواند، آنچه را كه از وي در روزش فوت شده، جبران كرده است». مراد فوت شدن اذكار و اوراد است.
يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ (19)
«زنده را از مرده بيرون ميآورد» مانند بيرون آوردن انسان از نطفه و بيرون آوردن جوجه از تخم «و مرده را از زنده بيرون ميآورد» مانند بيرون آوردن نطفه و بيضه از حيوان. بعضي در معناي اين دو جمله گفتهاند: مؤمن را از كافر و كافر را از مؤمن بيرون ميآورد. «و زمين را پس از پژمردنش زنده ميكند» با رويانيدن سبزهها بعد از خشك شدن آنها «و بدينگونه بيرون آورده ميشويد» از قبرهايتان. يعني: ايجاد و اعاده در قدرت ذات توانايي كه بر بيرون آوردن اشيا از اضداد آنها تواناست، برابر و يكسان ميباشد.
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ (20)
«و از آيات او» يعني: از نشانهها و دلايل درخشان حق تعالي بر عظمت، كمال و مطلقيت قدرتش و از جمله بر برانگيختن مجددتان «اين است كه شما را از خاك آفريد» يعني: پدرتان آدم علیه السلام و شما را نيز در ضمن خلقت وي، از خاك آفريد. آري! پدر ما آدم علیه السلام از خاك آفريده شد و نسل وي از آب نطفه و آب نطفه از خون است، خون از غذا و غذا از سبزيها و عناصر برآمده از خاك پس خلقت همه انسانها درنهايت از خاك است «سپس بناگاه شما بشري در زمين پراكنده شديد» يعني: سپس از طريق تناسل و توالد، به شيوهاي كه خداوند جلّ جلاله مقدر كرده است، از آدم علیه السلام پديد آمديد تا بدانجا كه در گستره زمين پراكنده شديد.
در حديث شريف آمده است: «همانا خداوند جلّ جلاله آدم را از مشت خاكي كه آن را از تمام روي زمين برگرفت، آفريد لذا فرزندان آدم بهمانند زمين (گونهگون) آفريده شدند و از آنان سپيد، سرخ، سياه و ميان اينها از الوان؛ و نيز پليد، پاك، نرمخوي، درشتخوي و ميان اينها (از طبايع) پديد آمد».
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21)
«و از آيات او اين است كه از خودتان برايتان همسراني آفريد» يعني: از جمله نشانهها و دلالتهايي كه به قدرت حق تعالي بر زنده ساختن پس از مرگ دلالت ميكند، يكي اين است كه براي شما از جنس بشري شما زناني آفريد كه با آنان ازدواج ميكنيد. بهقولي: مراد حوا عليهاالسلام است زيرا خداوند متعال او را از پهلوي آدم علیه السلام آفريد و زنان بعد از وي نيز از پشت مردان آفريده شدهاند. «تا بدانها آرام گيريد» يعني: تا به همسرانتان انس و الفت گرفته و به آنان تمايل ورزيد زيرا آرامش و راحت روانهايتان با اين انس و الفت است «و در ميان شما مودت و رحمت نهاد» يعني: در ميان مرد و همسرش در پرتو پيوند نكاح و در درون قلعه مستحكم آن، محبت و علاقه و شفقت و عشق قرار داد پس به وسيله اين نكاح است كه شما با يكديگر مهر و عاطفه مبادله ميكنيد، بي آنكه قبل از اين ميان شما شناخت و معرفتي باشد، چه رسد به مهر و محبت. مجاهد ميگويد: «مودت؛ جماع است و رحمت؛ فرزند». «بيگمان در اين» اموري كه ذكر شد «نشانههايي است» بزرگ و شگرف بر قدرت و حكمت خداي سبحان «براي گروهي كه ميانديشند» و با انديشيدن در اين امور، به عظمت آفريدگار متعال پي ميبرند.
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ (22)
«و از جمله آيات او آفرينش آسمانها و زمين است» زيرا ذاتي كه اين اجرام بزرگ را آفريد و در آنها از عجايب صنع و شگفتيهاي آفرينش خويش پديدههايي قرار داد كه مايه عبرت انديشهوران و متفكران است، همين ذات متعال، قادر است تا شما را بعد از مرگتان نيز بيافريند و از قبرهايتان برانگيزد. «و» نيز از جمله نشانههاي اوست «گونهگوني زبانهاي شما» يعني: گويشها و زبانهايي كه با آن سخن ميگوييد؛ از عربي، عجمي، تركي، رومي، لاتيني و غير اين از زبانها «و» نيز از جمله نشانههاي اوست «گونهگوني رنگهاي شما» از سفيد و سياه و سرخ و زرد بلكه حتي در هر فردي از افراد شما خصوصياتي وجود دارد كه او را از غير وي متمايز ميگرداند، با آنكه همگي شما فرزندان يك مرد و يك زن هستيد و همه شما را نوع واحدي باهم جمع ميكند كه انسانيت است. آري! اگر اين تنوع و گونهگوني نبود، بشر با چه مشكلاتي كه روبهرو نميشد؟ «قطعا در اين امر نيز براي دانشوران نشانههايي است» زيرا فقط دانشوران و صاحبان علم و بصيرتاندكه دلالتهاي روشن اين آيات را بر وجود خداي عزوجل درمييابند.
وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (23)
«و از جمله آيات» و نشانههاي بزرگ «او خواب شما در شب و روز و طلب معاش شما از فضل اوست» آري! در شب به خواب ميرويد و در روز نيز گاهي براي استراحت ميخوابيد، مانند خواب قيلوله (وقت چاشت) شما. همچنين در روز وشب از فضل حق تعالي روزي ميطلبيد زيرا طلب روزي هم در روز و هم در شب روي ميدهد. البته خواب شبيه مرگ و تكاپو و تلاش براي رفع نيازمنديها وبهدست آوردن روزي، شبيه به زندگي پس از مرگ است «بيگمان در اين امر براي گروهي كه گوش شنوا دارند» يعني: براي كساني كه آيات و موعظهها را انديشمندانه ميشنوند و با اين نشانهها بر عظمت خداوند جلّ جلاله و امكان رستاخيز استدلال ميكنند؛ «نشانههايي است» عظيم بر وجود و عظمت خداوند جلّ جلاله.
دعاي بيخوابي: در حديث شريف به روايت زيدبن ثابت رضی الله عنه آمده است كه فرمود: به من عارضه بيدارخوابي شب دست داد و از اين امر به رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم شكايت بردم، فرمودند: «بگو: اللهم غارت النجوم وهدأت العيون وأنت حي قيوم يا حي يا قيوم، أنم عيني وأهدء ليلي: بارخدايا! ستارگان غروب كردند و چشمها آرام گرفتند و تو زنده پاينده هستي. اي زنده پاينده! چشمهايم را بخوابان و شبم را آرامش بخش».
وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (24)
«و از جمله آيات او اين است كه برق را براي بيم و اميد به شما مينماياند» بيم از صاعقهها و اميد به باران، بيم از اين كه يخ و سرما كشتزارها را نابود كند و اميد بهاين كه باران كشتزارها را زنده و خرم گرداند. برق شراره الكتريكياي است كه در نتيجه برخورد ابرها در جو پديدار ميشود و از آن رعد بهوجود ميآيد. «و ازآسمان آبي فروميفرستد پس به وسيله آن زمين را بعد از مرگش زنده ميگرداند» با رستنيهاي سبز و خرم، بعد از آنكه زمين بر اثر خشكي و سفتي مرده بود «بيگمان در اين امر براي گروهي كه خرد ميورزند، نشانههايي است» كه خردورزان با اين پديدهها و نشانهها، بر قدرت عظيم حق تعالي استدلال ميكنند.
وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاء وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ (25)
«و از آيات او اين است كه آسمانها و زمين به فرمان او برپايند» يعني: برپايي و برجايي آسمانها و زمين بدون ستونهاي مرئياي كه بر آنها متكي باشند و بدون قرارگاهي كه بر آن جاي و قرار گيرند، از جمله نشانههاي عظيم اراده و قدرت مطلقه خداي سبحان است «سپس چون به صلايي شما را از زمين فراخواند، بناگاه بيرون ميآييد» از گورهايتان بدون درنگ و توقف چنانكه شخص دعوت شده، مطيع دعوتگر خويش است. آري! چون خداي سبحان شما را فراميخواند وميگويد: هان اي مردگان! از گورهايتان بيرون آييد؛ هيچ كس از پيشينيان و پسينيان باقي نميماند مگر اين كه بيدرنگ از گور برخاسته و صحنه رستاخيز را مينگرد. يا مراد اين است: با دميدن اسرافيل در صور از گورها بيرون ميآييد.
وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ (26)
«و هر كه در آسمانها و زمين است» از تمام مخلوقات «از آن اوست» در ملك، در تصرف و در آفرينش و ديگران را هيچ چيز از اين امور در تحت فرمان نيست «همگان فرمانبردار اويند» يعني: همه ـ به رضا يا از روي اضطرار و درماندگي ـ براي پروردگار متعال به طاعت انقياد و فرمانپذيري مطيع و به عبوديت و بندگي مقر و معترفند. در حديث شريف آمده است: «هر قنوتي در قرآن به معني طاعت است».
ملاحظه ميكنيم كه در اين آيات، شش دليل كلي بر ربوبيت و وحدانيت خداي سبحان بيان شده است.
وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27)
«و اوست آن كس كه آفرينش را آغاز ميكند و باز آن را تجديد مينمايد» بعد از مرگ آن؛ به زندگانياي هميشگي «و اين كار بر او آسانتر است» مجاهد در توضيح معني آن ميگويد: «بازگردانيدن و تجديد حيات، بر خداي عزوجل از آفرينش ابتدايي آسانتر است هرچند كه آفرينش ابتدايي و تجديد آن، هر دو بر او آسان ميباشد». بهقولي: مراد اين است كه تجديد و بازگردانيدن آفرينش در ميان خلق آسانتر از آفرينش ابتدائي است، نه در نزد خالق متعال زيرا در پيش قدرت او اينهمه يكسان است «و مثل اعلي» يعني: هر صفت برتر و والاتر بر زبان خلايق و زبان دلايل «در آسمانها و زمين از آن اوست» يعني: حق تعالي با اين فرمودهاش: (وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ) : (و اعاده آفرينش بر او آسانتر است) ؛ براي شما در مورد آنچهكه در معيارها و مقياسهايتان سهل يا دشوار است مثلي زده است پس اين مثل را عين متمثل ندانيد و نپنداريد كه در پيشگاه قدرت مطلقه وي، آساني و سختياي وجود دارد زيرا كل ممكنات نسبت به قدرت او يكسان است و مثل برتر؛ يعني صفت يگانگي براي اوست پس او را در آسمانها و زمين شبيه و مانندي نيست «و اوست عزيز» پيروزمند در ملكش، توانايي كه هرگز مغلوب نميشود «حكيم» است در سخنان و افعال خويش.
در حديث شريف قدسي آمده است: «خداوند متعال ميفرمايد: فرزند آدم مرا تكذيب كرد درحاليكه اين شايسته شأن وي نبود و مرا دشنام داد درحاليكه اينشايسته شأن وي نبود؛ اما تكذيب وي مرا در اين سخن وي است: خداوند آنگونه كه مرا در ابتدا آفريده است، مجددا بازنميگرداند. درحاليكه آفرينش اول از اعاده آن بر من آسانتر نيست. و اما دشنام دادن وي مرا، در اين سخن وياست: (خدا فرزندي برگرفته است) «بقره/116» درحاليكه من يگانه بينياز هستم، كسي كه: (نه فرزند آورد و نه از كسي زاييده شده است و هيچكس براي او همتا نيست) «اخلاص / 4 ـ 3»».
ابنابيحاتم از عكرمه در بيان سبب نزول روايت كردهاست كه گفت: كفار از طرح مسئله زنده كردن مردگان، در شگفتي و حيرت فرورفتند پس اين آيه نازل شد.
ضَرَبَ لَكُم مَّثَلاً مِنْ أَنفُسِكُمْ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاء فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاء تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (28)
«خداوند براي شما از خودتان مثلي زدهاست» يعني: چنان مثلي زده است كه برگرفته و برآمده از خودتان است زيرا اين مثل نزديكترين چيز به اذهان شما بر بطلان شرك است: «آيا در آنچه به شما روزي دادهايم، از آنچه كه يمينهايتان مالك آن شده است شريكاني داريد كه در آن برابر و يكسان باشيد» يعني: آيا شما براي خودتان ميپسنديد كه غلامان و كنيزانتان در تصرف اموالي كه به شما روزي دادهايم، با شما برابر و يكسان بوده و در اين اموال با شما مشاركت داشته باشند، بي آنكه هيچ فرقي ميان شما و آنان باشد؟ «و همانطور كه شما از يكديگر بيم داريد از آنها بيم داشته باشيد؟» يعني: چنانكه از افراد آزاد شريك مال خود، بيمناكيد و حساب ميبريد، از آنان هم بيمناك بوده و ملاحظه آنان را داشته باشيد؟ لابد آنان در پاسخ اين سؤال ميگويند: نه! نميپسنديم كه با بردگانمان يكسان باشيم! پس چون شركت ميان بردگان و سرورانشان در چيزي كه سروران مالك آن هستند، باطل شد در حالي كه غلامان و كنيزان با آنان در بشريت همانند و همسانند، قطعا شركت ميان خداي عزوجل و يكي از مخلوقاتش نيز باطل و بياساس است زيرا از يكسو خلق، همگي بندگان خداوند متعال هستند و از سوي ديگر ميان او و بندگانش هيچگونه همانندي و مشابهتي نيست. آري! درحاليكه شما تساوي ميان خود و برده خويش را نميپسنديد پس چگونه اين تساوي را براي ربالارباب و مالك بيچون همه آزادان و بردگان ميپسنديد و برخي از بندگان وي را براي وي شريك قرار ميدهيد؟ «بدينسان آيات خود را براي خردورزان بهروشني بيان ميكنيم» باشد كه در اين مثلها بينديشند.
از ابنعباس رضی الله عنه در بيان سبب نزول روايت شده است كه فرمود: اهل شرك در مناسك حج چنين تلبيه ميگفتند: «لبيك، اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك إلاَّ شريكاً هو لك تملكه وما ملك: بارخدايا! به فرمان حاضريم، به فرمان حاضريم، براي تو شريكي نيست جز همان شريكي كه او خود از آن توست، تو مالك اويي و مالك هرآنچه كه او مالك آن است». پس خداوند جلّ جلاله نازل فرمود: (هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم... ).
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَن يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ (29)
«نه، چنين نيست بلكه ستمكاران بيهيچ علمي از هوسهاي خويش پيروي كردهاند» در پرستش بتان پس در آيات و نشانههاي حق تعالي تفكر نكرده و در آنها نينديشيدهاند در حالي كه نميدانند كه خود كاملا در گمراهي قرار دارند «پس آن كس را كه خدا بيراهش گذاشته، چه كسي هدايت ميكند؟» يعني: چنانچه خداوند جلّ جلاله برايش هدايت را مقدر نكرده باشد، هيچكس نيست كه بر هدايت كردن وي توانا باشد «و براي آنان ياوراني نيست» كه ميان آنها و عذاب خداي سبحان حايل و مانع گردند.
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (30)
«پس رويت را بهسوي اين دين» مستقيم «بگردان، با حق گرايي» يعني: پايدارانه و استوارانه روي به آن كن، بيهيچ گرايش و التفاتي بهسوي غير آن از اديان باطل. اين «فطرت خداوند» يعني: خلقت و سرشتي است «كه مردم را بر آن آفريده است» يعني: خداوند جلّ جلاله مردم را بر فطرت اسلام آفريده است و اگر عوارضي در آنان پديد نيايد كه بهسبب آن به كفر گرايند، آنها بر اين سرشت خود پايدارند پس اين فقط دين مستقيم الهي است كه با فطرت بشري منسجم و هماهنگ ميباشد. چنانكه در حديث شريف به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است: «هيچ نوزادي نيست مگر اين كه بر فطرت متولد ميشود ولي پدر و مادرش او را يهودي يا نصراني يا مجوسي ميگردانند». همچنين در حديث شريف قدسي بهروايت عياض آمده است كه رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روزي خطبه ميخواندند و در خطبه خويش بهنقل از خداي سبحان فرمودند: «من همه بندگانم را حنيف و حقگرا آفريدهام ولي شياطين به سوي آنها آمده و آنان را از دينشان گمراه ساختند وآنچه را كه من حلال كرده بودم، بر آنان حرام گردانيدند».
اين آيه كريمه و احاديث شريف ياد شده، دليل بر فطري بودن عقيده توحيدي و سلامت آفرينش اعتقاد در نهاد انسان است پس با تأثيرات محيط، افكار و القاآت انحرافي و موروثي و تقليدهاي باطل دور از سلطه فكر و انديشه است كه عقيده پاك توحيدي تغيير ميكند.
«در آفرينش الهي تبديلي نيست» يعني: آفرينش الهي را با پرستش غير وي تغيير ندهيد بلكه بر فطرت اسلام و توحيد باقي و پايدار بمانيد «دين استوار اين است» يعني: پايبندي به فطرت، همانا دين مستقيم و استوار است «ولي اكثر مردم» همچون كفار مكه در زمان نزول آيه «نميدانند» اين حقيقت را تا به آن عمل كنند و آن را در عينيت بهكار بندند. چنانكه امروز نيز، اكثريت خلق از اين حقيقت جاهلند كه فطرت بشري جز با رويكرد و گرايش به دين حنيف و پاك توحيدي، منسجم و هماهنگ نميشود.
آنگاه خداي عزوجل اين رهنمود خود را تكميل كرده ميفرمايد:
مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31)
«بهسويش انابت كنيد» يعني: اي پيامبر! تو و همراهانت بهسوي الله جلّ جلاله روي آوريد در حالي كه با اخلاص عمل و پايبندي به فرامين وي به او رجوعكنندهايد «و از او پروا بداريد» با اجتناب از نافرمانيها و حاضر و ناظر دانستن وي «و نماز را برپا داريد» در اوقات آن و با پايبندي به فرايض، سنتها و آداب آن، همان نمازي كه به آن مأمور شدهايد «و از مشركان نباشيد» كه براي او شريك ميآورند.
مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32)
آري! نباشيد: «از كساني كه دينشان را پراكنده كردند و فرقهفرقه شدند» در دين، كه مانند اهل بدعتها و هواها و يهود و نصاري، بعضي از بعضي ديگر، يعني پيروان، پيشوايان گمراه خود را در باطل مشايعت و همراهي ميكنند «هر حزبي بهآنچه كه نزد خود دارند دلخوشند» يعني: هر گروهي به آنچه كه نزد آنها از دين بناشده بر بنياد باطل وجود دارد، شادمان و خرسنداند و ميپندارند كه برحقاند در حالي كه از حق هيچ دستاويزي به همراه ندارند.
در حديث شريف آمده است كه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسيدند: فرقه ناجيه از اين گروهها كدام فرقه است؟ فرمودند: «فرقهاي كه رهرو راه و روشي باشد كه امروز من و اصحابم بر آن قرار داريم».
وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (33)
«و چون به مردم ضري» يعني: سختي، بلا، بيماري و قحطياي «برسد، پروردگار خود را ميخوانند» و بهسوي او پناه برده، او را به فريادرسي ميخوانند كه آن بلا را از آنان بردارد «در حالي كه بهسوي او انابت كنندهاند» يعني: در حالي كه بهسوي او بازگشتكننده و توبهكاراند و به غير او تكيه نميكنند. كه اين قله توحيد و يكتاپرستي است «سپس چون از جانب خود رحمتي به آنان بچشاند» با اجابت كردن دعايشان و برداشتن آن سختيها و بلاها از آنان «بناگاه گروهي از آنان به پروردگارشان شرك ميآورند» در عبادت و بهسوي پرستش غير الله جلّ جلاله بازميگردند در حالي كه ميدانند كسي جز الله جلّ جلاله آن بلا را از آنان برطرف نكردهاست. پس يگانهپرستيشان در سختيها، خود دليل بر آن است كه آنان فقط بهخداي يگانه نيازمندند و اين از بزرگترين ادله بر وجود فطرت بشري و بر اين حقيقت است كه فطرت بشر در اصل توحيدي است. اين جمله، مفيد برانگيختن تعجب از احوالشان است. يعني: عجبا! چگونه در هنگام فرود آمدن سختيها، بهوحدانيت خداي سبحان اعتراف ميكنند اما وقتي اين سختيها از آنان برطرف ساخته ميشود، مجددا به شرك باز ميگردند.
لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34)
آري! به شرك باز ميگردند «تا به آنچه به آنها بخشيدهايم، كفران ورزند» و ناسپاسي پيشه كنند، در حالي كه نعمتهاي الهي را انكار ميكنند «پس برخوردار شويد» اندكي از كفر و ناسپاسي خويش «زودا كه بدانيد» آنچه را كه اين بهرهمندي زوالپذير، از عذاب دردناك در پي خواهد داشت. اين تهديدي سخت براي مشركان است.
أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ (35)
«يا مگر برآنان برهاني نازل كردهايم كه» آنبرهان و حجت «درباره آنچه به آن شرك ميورزند، سخن ميگويد؟» بر شرك ورزيدنشان به خداي سبحان ناطق بوده و بر اين امر كه اين كارشان حق است، دلالت ميكند؟ كه اين استفهام بر سبيل انكار ميباشد. يعني: آنان بر شرك و گمراهيشان هيچ برهان و حجتي ندارند پس چگونه به خداوند جلّ جلاله شريك ميآورند؟!
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ (36)
«و چون به مردم رحمتي بچشانيم» يعني: فراواني، نعمت، گشايش و عافيتي؛ مانند نزول باران، گشايش مالي، سلامتي و غيره «به آن شادمان ميشوند» با سرمستي و گردنكشي و كبر، نه شادمانياي همراه با شكر و اعتراف به نعمت «واگر به آنان بهخاطر كار و كردار پيشينشان» يعني: به شومي گناهانشان «سيئهاي برسد» يعني: سختي و رنجي برسد، به هر وصف و كيفيتي كه باشد «بناگاه نوميد ميشوند» از رحمت الهي. قنوط: مأيوس شدن از رحمت است. ولي در آيه ديگري «هود/11» خداوند متعال مؤمنان صابر را از اين قاعده استثنا كرده است. چنانكه در حديث شريف به روايت صهيب رضی الله عنه آمده است كه رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «شگفتا بر كار مؤمن، خداوند جلّ جلاله در باره او هيچ حكمي نميكند مگر اينكه آن حكم برايش خير است؛ زيرا اگر به او نعمت و خوشحالياي برسد، شكر ميكند پس اين، به خير اوست و اگر به او بلا و رنجي برسد، صبر ميكند و اين نيز به خير اوست».
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (37)
«آيا نديدهاند» و ندانستهاند «كه خداست كه روزي را براي هر كس» از بندگانش «كه بخواهد، فراخ يا تنگ ميگرداند» از روي امتحان و آزمايش و به مقتضاي عدل و حكمت خويش؟ پس چرا از رحمت وي نااميد ميشوند و توبهكارانه به سوي او بازنميگردند تا او بار ديگر رحمت خويش را شامل حال آنان كند؟ «بيگمان در اين» قبض و بسط نعمت «براي گروهي كه ايمان ميآورند نشانههاست» كه با اين قبض و بسط، بهسوي حق راه مييابند زيرا اين امور بر كمال قدرت الهي دلالت ميكند.
فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38)
«پس» اي مؤمن! «به صاحب قرابت، حقش را بده» با نيكيكردن به او بهوسيله انفاق و صدقه، پيوند رحم و غيره. احناف با اين آيه بر وجوب انفاق براي محارمي كه محتاج و نيازمند بوده و قادر به كسبوكار نميباشند، استدلال كردهاند «و نيز» بده «به مسكين» حق وي را. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «مسكينگداي دورهگرد بيمال و مكنت است». «و نيز» بده «به ابنالسبيل» حقش را. حق مسكين اين است كه به وي صدقه بدهي و كمك كني و حق ابنالسبيل ـ يعنيشخص در راه مانده مسافري كه نياز به مال دارد ـ اين است كه او را مهمان كني «اين انفاق براي كساني كه در طلب خشنودي خدا هستند، بهتر است» يعني: دادن حق اين مستحقان، براي كساني كه قصد نزديكي به خداي سبحان را دارند، بهتر از بخل و امساك است «و اين گروهند كه رستگارانند» يعني: به خواسته خويش در بهشت و رضاي الهي دست مييابند، از آنجا كه در جهت رضاي خدا جلّ جلاله و بهخاطر به جا آوردن امر وي، انفاق كردهاند.
و از آنجا كه انفاق در راه خدا جلّ جلاله مظهر پاكي و كرامت نفس است، اينك حق تعالي از ربا ياد ميكند كه در نقطه مقابل آن قرار داشته و مظهر بخل و آز و حق كشي ميباشد:
وَمَا آتَيْتُم مِّن رِّباً لِّيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِندَ اللَّهِ وَمَا آتَيْتُم مِّن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39)
«و آنچه ميدهيد از ربا» يعني: از مال براي طلب افزايشي كه در برابر خود عوضي نداشته باشد «تا در اموال مردم سود و افزايش بردارد» يعني: تا بهره شما در اموال مردم افزون شود و رشد كند «پس» بدانيد «كه نزد خدا افزون نميشود» يعني: خداوند جلّ جلاله در آن بركت نمينهد. بهقولي: تأويل آيه كريمه چنين نيست بلكه مراد از «ربا» در اينجا مخصوصا تعاملي است كه ميان مردم در مبادله هدايا مرسوم است، بدينسان كه شخص به دوستش هديهاي ميدهد و در مقابل از او توقع هديه و پاداش افزونتري را دارد. پس بايد هديه دهنده چنين قصدي نداشته و بداند كه اگر هديه دادن وي، برايش عوضي افزونتر از مال مردم را هم بهدنبال آورد ولي آن عوض نزد خداوند جلّ جلاله رشد نميكند و صاحبش در قبال آن سزاوار پاداش الهي نيست. بنابراين، ربا در اينجا شامل آن چيزهايي است كه انسان به ديگران ميدهد تا بيشتر از آن را عوض بستاند، يا خدمتي است كه انسان به كسي ميكند تا از آن در دنياي خويش بهرهمند گردد لذا نفعي كه در قبال آن خدمت به او تعلق ميگيرد، در نزد خداوند جلّ جلاله رشد نميكند.
شايان ذكر است كه هديه دادن بهقصد رسيدن به هديه و عوضي بهتر و افزونتر از آن، مخصوصا بر رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حرام بود زيرا خداوند متعال خطاب به آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم ميفرمايد: (وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ ) : (و بخشش نكن كه پاداش بزرگتر از آنرا طلب كني). اما اين كار بر امت ايشان مباح است.
عكرمه ميگويد: «ربا، بر دو گونه است، رباي حلال و رباي حرام؛ رباي حلال آن است كه شخص هديه ميدهد و در قبال آن هديه و عوضي افزونتر را توقع دارد ـ چنانكه در اين آيه آمده است ـ اما رباي حرام، عبارت از رباي دادوستد و رباي قرض است و آن عبارت از دادن چيزي و گرفتن بدلي در قبال آن همراه با شرطي در عقد است كه شرط كردن آن مشروعيت ندارد». «و آنچه ميدهيد ـ از زكات ـ در طلب خشنودي خداوند» يعني: آنچه ميدهيد از زكات و صدقاتي كه در قبال آن جز پاداش و رضاي الهي، هيچ عوض و پاداشي را از كسي انتظار نداريد؛ «پس اينان همان فزوني يافتگانند» كه در برابر هر حسنه، از دهبرابر تا هفتصدبرابر به آنها پاداش تعلق ميگيرد. در حديث شريف آمده است: «كسي از كسب وكار پاكيزهاي پيمانه خرمايي را صدقه نميدهد مگر اين كه خداوند آن را با دست راست خويش گرفته و براي صاحبش پرورش ميدهد چنانكه يكي از شما كره اسب خود را پرورش ميدهد تا بدانجا كه آن پيمانه خرما، از كوه احد بزرگتر ميشود».
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذَلِكُم مِّن شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (40)
اي مردم! «خدا، همان كسي است كه شما را آفريد» اعم از مؤمن و مشركتان را «و سپس به شما روزي بخشيد» از هنگام تولد تا وقت وفاتتان «سپس شما را ميميراند» در آخر عمر «باز زندهتان ميكند» در آخرت براي حساب و جزا. پس فقط حق تعالي است كه به اين صفات مخصوص است و اين كارهايي است كه همه براي انسان قابل مشاهده ميباشد «آيا از شريكانتان كسي هست كه چيزي از اين كارها را انجام دهد» يعني: بيافريند، روزي دهد، بميراند و باز زنده گرداند؟ واضح است كه آنها ميگويند: نه! در ميان معبودان ما كسي نيست كه چيزي از اين كارها را انجام دهد، در اين هنگام است كه حجت بر آنان برپا ميشود «او پاك ومنزه و والاتر است از آنچه شرك ميآورند» يعني: چون به عجز خويش معترف شدند، بايد خداوند جلّ جلاله را از شركآوريهايشان به پاكي ياد كنند و او را از اين امور، برتر و والاتر بدانند.
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (41)
«فساد در بر و بحر آشكار شد» مراد از بحر، شهرها و روستاهايي است كه در كنار رودخانهها و در ميان درياها يا كرانه آنها قرار دارند و مراد از بر، شهرها و قريههايي است كه بر سر رودخانهها و درياها قرار ندارند. آري! فساد و تباهي در بر و بحر آشكار شد «بهسبب عملكرد مردم» يعني: به سبب شرك و معاصي مردم. پس شرك و معاصي سبب ظهور فساد در جهان است.
ظهور فساد عبارت است از: بروز خلل در اشيا؛ مانند بروز قحطي و خشكسالي، كمبود ارزاق و اشياي مورد نياز عامه، كثرت خوف و هراس، كساد نرخها، قلت درآمدها، زدن راهها، شيوع ستم، نابرابري، قتل، ترور و غير اينها. البته صلاح و رونق كار زمين و آسمان با طاعت حق تعالي است بدين جهت درحديث شريف آمده است: «بيگمان برپاداشتن حدي از حدود حق تعالي در زمين، براي اهل زمين از چهل روز باراندن باران مفيدتر است». آري! هرگاه عدالت برپا شد، خير و بركت بسيار ميشود، از اين روي در حديث شريف به روايت بخاري و مسلم آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «فاجر چون بميرد، عباد و بلاد و درختان و چهارپايان همه از شر وي احساس راحتي ميكنند». آري! شرك و معاصي سبب ظهور فساد در عالم است و فلسفه وابسته كردن ظهور فساد به بروز شرك و معاصي اين است: «تا خداوند برخي از آنچه را كه كردهاند، به آنان بچشاند» يعني: تا سزاي بخشي از كار و كردارشان را در دنيا به آنان بچشاند، قبلاز آنكه در برابر تمام كار و كردارشان در آخرت مجازات شوند «باشد كه آنان بازگردند» از گناهاني كه در آن قرار دارند و بهسوي خداوند جلّ جلاله توبه كنند.
پس، از آيه كريمه چنين ميفهميم كه هر فسادي در روي زمين روي ميدهد، سبب آن، انحراف از امر خدا جلّ جلاله و شرك و كفر است و فساد عذابي است كه خداوند متعال آن را نازل ميكند تا انسان به اشتباه خويش در خط سير زندگيش متوجه شده و به راه صلاح بازآيد. پس هر كس دنياي فسادبار امروز را به درستي بشناسد، به نياز انسان عصر حاضر به اسلام و رحمت آن، بيشتر پي ميبرد.
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ (42)
«بگو» اي پيامبر! به تكذيبكنندگان رسالتت «در زمين سير كنيد» يعني: در اطراف و اكناف زمين بگرديد و در آنچه كه در زمين روي داده است، تأمل كنيد «و بنگريد عاقبت كساني كه پيش از اين بودند چگونه بودهاست» آثار برجا مانده امتهاي پيشين ـ چون قبايل عاد و ثمود و مانند آنان از طوايف كفار ـ را مشاهده كنيد تا بدانيد كه سرانجام آنان چگونه بوده است زيرا منازلشان خالي و بدون سكنه است و سرزمينهايشان به بيابانهاي وحشتناكي تبديل شده است «بيشترشان مشرك بودند» و همين بود سببي كه سرانجام، كارشان را به اين ورطهگاه كشانيد.
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ (43)
«پس رويت را بهسوي دين استوار بگردان» يعني: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! چون برايت روشن شد كه فساد و تباهي بشر، معلول علت ياد شده است پس رويكردت را بهسوي دين استوار و درست كه همانا اسلام است، بگردان. البته دستور به رسولاكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، دستور به امتشان نيز ميباشد «پيش از آنكه روزي فرا رسد» يعني: روزقيامت «كه برايش بازگشتي از سوي خداوند نيست» يعني: راهي بهسوي بازگردانيدن و جلوگرفتن از وقوع آن در هنگام فرارسيدن ميعاد آن وجود ندارد زيرا هيچ كس جز خداوند جلّ جلاله بر اين كار قادر نيست و او هم كه آن را برنميگرداند «در آن روز، متفرق ميشوند» يعني: مردم در روز قيامت از يكديگر جدا و متفرق و دسته دسته ميشوند، بهشتيان به بهشت ميپيوندند و دوزخيان به دوزخ.
مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ (44)
«هر كه كفر ورزد، كفرش به زيان اوست» يعني: فرجام و كيفر كفرش كه همانا آتش دوزخ است، دامنگير اوست «و كساني كه كردار شايسته پيشه كنند پس براي خودشان آمادهسازي ميكنند» يعني: براي خودشان بهشت را با كارهاي شايسته آماده ميسازند.
لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (45)
«تا خدا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند جزا دهد» يعني: بهشتيان و دوزخيان در روز قيامت از هم جدا ساخته ميشوند تا خداوند جلّ جلاله مؤمنان را به آنچه كه سزاوار آنند، پاداش دهد «از فضل خود» يعني: از عطا و بخشش خود و بر مقداري هم كه مستحقاند، به درجات و مراتبي بيفزايد كه اندازه آن را جز خداي عزوجل كسي ديگر نميداند «بيگمان او كافران را دوست نميدارد» پس نفرت خداوند جلّ جلاله از كافران، موجب خشم وي است و خشم وي عقوبتش را بهدنبال دارد.
اين آيه بر اين حقيقت دلالت ميكند كه حكمت پديد آوردن روز قيامت در درجه اول، همانا پاداش دادن مؤمنان با عمل است.
وَمِنْ آيَاتِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (46)
«و از نشانههاي» قدرت و وحدانيت «وي آن است كه بادهاي بشارت آور را ميفرستد» يعني: بادهاي خير و رحمت را كه بشارت آور بارانند؛ زيرا بادهاي رحمت در مقدمه باران رحمت قرار دارند، كه اين بادها عبارتند از: بادهاي شمال، صبا و جنوب اما باد دبور، باد عذاب است چنانكه در حديث شريف آمده است: «اللهم اجعلها رياحاً ولا تجعلها ريحاً: خدايا! باد را بادهاي (رحمت) بگردان، نه باد (عذاب)». آري! بادهاي رحمت را ميفرستد «و تا به شما از رحمت خود بچشاند» كه همانا باران، فراواني، سرسبزي، شادماني روح و غير آن از نعمتهاست «و تا كشتيها به فرمان وي روان گردند» در دريا بههنگام وزيدن اين بادها «و تا از فضل او بجوييد» يعني: به وسيله تجارتي كه كشتيها حملكننده آن هستند، طلب روزي كنيد «و تا شكر گزاريد» اين نعمتها را و در نتيجه، خداي عزوجل را به يگانگي بپرستيد و طاعت و عبادت بسيار انجام دهيد.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاؤُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ (47)
«و بهتحقيق كه پيش از تو» اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «پيامبراني را بهسوي قومشان فرستاديم» چنانكه تو را بهسوي قوم و امتت فرستاديم «پس بينات» يعني: معجزات و حجتهاي روشنگر را «برايشان آوردند» اما آنها به اين پيامبران علیهم السلام كفر ورزيدند «پس از كساني كه اجرام كردند انتقام گرفتيم» اجرام: ارتكاب كفر وگناهان است. البته انتقام گرفتن حق تعالي از آنان، با هلاك ساختنشان در دنيا بود «و حق است بر ما» يعني: بر ما ثابت و لازم است «نصرت دادن مؤمنان» كه ما از روي فضل و كرم اين وعده را بر خود لازم گردانيدهايم و ما به وعده خويش صادقيم و آن را خلاف نميكنيم.
در حديث شريف آمده است: «هيچ شخص مسلماني نيست كه از آبروي برادر مسلمانش دفاع كند مگر اين كه بر خداوند جلّ جلاله حق است كه از او آتش جهنم را برگرداند. آنگاه اين آيه را تلاوت كردند: (وَكَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ ) ».
اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاء كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (48)
«خدا همان ذاتي است كه بادها را ميفرستد و ابري برميانگيزد» از بخار آب درياها و غير آنها «پس آن را» يعني: ابر را «در آسمان هرگونه بخواهد ميگستراند» گاهي اين ابرها را سيار ميگرداند و گاهي ايستاده، گاهي پيوسته و فراگير و گاهي پراكنده و تكهتكه، گاهي از زمين در مسافتي دور قرارشان ميدهد و گاهي در مسافتي نزديك «و آن را پارهپاره ميگرداند» به قطعههاي پراكنده كه تمام جو را فرانميگيرند بلكه تكه ابرهايي ثابت يا سرگردانند «پس ميبيني ودق را كه از لابلاي آن بيرون ميآيد» ودق: قطرات باران است «و چون آن را» يعني: باران را «به آن بندگانش كه بخواهد برساند» يعني: به سرزمينها و اراضي آنها «بناگاه آنان شادماني ميكنند» از آنجا كه به اين باران نياز دارند و اين باران نشانه گشايش وخرمي آنهاست.
وَإِن كَانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ (49)
«و بيشك پيش از آنكه بر آنان فرو فرستاده شود، سخت نوميد بودند» يعني: آنها پيش از نزول باران، يا پيش از كشتوكار و باران، بسيار نوميد يا سرخورده وپريشانحال بودند. تكرار براي تأكيد است.
فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (50)
«پس بهسوي آثار رحمت خداوند» اعم از سبزيها، ميوهها و كشتزارهايي كه ناشي از فروفرستادن باران و نمايانگر خرمي و فراواني و وفور نعمتاند «بنگر» تا با مشاهده اين آثار، بر يگانگي حق تعالي در اين صنع شگفتآسا پي ببري و راهيابي. آري! بنگر «كه چگونه زمين را پس از مردنش زنده ميگرداند» يعني: بنگر بهسوي كيفيت اين زندهگردانيدن عجيب و اين تحول بديع براي زمين كه با رويانيدن انواع رستنيها پديد ميآيد «بيگمان اين» مخترع اشيائي كه ذكر شد «زندهكننده مردگان است» يعني: البته او بر زنده كردنشان در آخرت و برانگيختن مجددشان تواناست چنانكه زمين مرده را با باران زنده گردانيد «و او بر هر چيزي تواناست» يعني: حق تعالي داراي قدرتي عظيم و بيحدومرزي بوده و قدرتش بر تمام ممكنات يكسان و برابر ميباشد و رستاخيز هم از جمله مقدورات اوست.
وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرّاً لَّظَلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ (51)
«و اگر بادي بفرستيم» كه آفت زا باشد و به سبب سوزان بودن خود، به ميوهها يا كشتزارها زيان برساند «پس آن را» يعني: آن كشتزار، يا بار و بر و ميوه خود را «زرد شده ببينند» از اثر سردي بادي كه خداي عزوجل پس از سبز شدن آن، بر آن فرستاده است «قطعا پس از آن كفران ميكنند» به خداوند جلّ جلاله و نعمتهايش را انكار مينمايند. اين كفران نعمت، دليل بر سرعت دگرگوني احوال، عدم صبر وشكيبايي و ضعف دلهايشان است و حالي اينچنين، البته حال اهل ايمان نيست.
فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (52)
«پس در حقيقت تو نميتواني به مردگان سخن بشنواني» چون آنان را فراخواني. پس همين طور به اين گروه نيز نميتواني سخن بشنواني زيرا اينان حقايق را نميفهمند، راه ثواب را نميشناسند و مرده دلند لذا به اين اميد نباش كه دعوتت را بپذيرند. اين دلجويياي براي رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در برابر اعراض ورويگرداني كفار از دعوت ايشان است «و اين دعوت را به كران ـ آنگاه كه» آنان را بهسوي حق فراخوانده و به موعظهها و اندرزهاي الهي پند و اندرز دهي و آنان بهجاي گوش فرادادن «پشتكنان روي بگردانند ـ نميتواني بشنواني» اگر كسي گفت كه: شخص ناشنوا به هرحال نميشنود، چه به انسان روكند و چه به وي پشت نمايد پس فايده اين تخصيص چيست؟ ميگوييم: اگر ناشنوا روي به انسان داشته باشد با رمز و اشاره سخن را ميفهمد ولي اگر پشت كرده باشد، نه ميشنود و نه با اشاره و رمز ميفهمد.
البته مفاد اين آيه با سنت نبوي كه بر امكان شنيدن مردگان تأكيد ميكند، در تعارض قرار ندارد زيرا مقصود از عدم شنوانيدن به مردگان در اين آيه، شنيدن تدبر و فهم و پندگرفتنشان است. در حديث شريف به روايت عبدالله بن عمر رضی الله عنه آمدهاست كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم كشتگاني را كه در چاه بدر افگنده بودند، مورد خطاب قرار داده و آنان را سرزنش كردند تا بدانجا كه عمر رضی الله عنه گفت: يا رسولالله!از مخاطب قرار دادن قومي كه اجسادشان گنديدهاست، چه سود؟ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «سوگند به ذاتي كه جانم در يد اوست، شما از آنان به آنچه ميگويم شنواتر نيستيد، آنها ميشنوند ولي جواب داده نميتوانند». از ابنعباس رضی الله عنه روايت شده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حديث شريف فرمودند: «هيچكس بر قبر برادر مسلمانش كه او را در دنيا ميشناخته است نميگذرد و بر وي سلام نميدهد، جز اين كه خداوند روح وي را به وي برميگرداند تا جواب سلام او را بدهد». همچنين در حديث شريف آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم در تعليم كيفيت سلام دادن بر كساني كه در گورهايند، به امت خويش دستور دادند تا مردگان را مانند زندگان مورد خطاب قرار داده و بگويند: «السلام عليكم أهلالديار من المؤمنين وإنا إن شاء الله بكم لاحقون، يرحم الله المستقدمين منا ومنكم والمستأخرين، نسأل الله لنا ولكم العافية: سلام بر شما اي اهل ديار از مؤمنان! ما نيز اگر خدا بخواهد به شما خواهيم پيوست، خداوند بر جلورفتگان ما و شما و بر دنبالآيندگان ما رحم كند، از خداوند براي خود و براي شما عافيت ميطلبيم». شايان ذكر است كه سلف صالح، بر اين حكم اجماع دارند.
وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ (53)
«و تو به راهآورنده نابينايان از گمراهيشان نيستي» زيرا نابينايان معنوي و كوردلان، از بينش و بصيرت بيبهرهاند «نميتواني جز به كساني كه به آيات ما ايمان ميآورند، بشنواني» زيرا اين مؤمنانند كه اهل تفكر و تدبر و راه بردن بهسوي آثار براي پي بردن به وجود مؤثر ميباشند «پس آنان مسلماند» يعني: فقط آنان اهل تسليم و انقياد براي حق و پيرو آن ميباشند.
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ (54)
سپس خداوند متعال به منظور استدلال بر كمال قدرت خويش، مثل ديگري ميزند و آن استدلال به آفرينش انسان بر چندينطور و مرحله مختلف است: «خداوند ذاتي است كه شما را ابتدا ضعيف آفريد» معناي: (من ضعف) اين است كه شما را از نطفه آفريد. بهقولي: مراد حالت طفوليت و خردسالي انسان است «آنگاه بعد از آن ناتواني، توانايي پديد آورد» كه آن توانايي و نيرومندي جواني است زيرا بههنگام جواني است كه نيروي انسان استحكام يافته و خلقت و ساختمان وجود وي استوار ميگردد تا به كمال رشد و نيرومندي خويش ميرسد «باز پس از توانايي ناتواني و پيري قرار داد» در هنگام بزرگسالي. شيبه: نهايت ناتواني و شيب: سپيد شدن موي است «هر چه بخواهد ميآفريند» از تمام اشياء و از آن جمله است آفرينش قوت و ضعف در فرزندان آدم علیه السلام «و اوست دانا» بهتدبير خويش و «توانا» بر آفرينش آنچه كه اراده كند. كه اين دگرگون كردن احوال، آشكارترين دليل بر وجود آن آفريدگار داناي تواناست.
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ (55)
«و روزي كه ساعت» يعني: قيامت «برپا شود» به قولي: قيامت را از آن روي ساعت ناميدند كه در آخرين ساعت از ساعات دنيا برپا ساخته ميشود. آري! آنگاه «مجرمان سوگند ميخورند كه جز ساعتي درنگ نكردهاند» در دنيا يا درگورهايشان پس مدت درنگشان را در دنيا بسيار كم ميپندارند و ـ به سبب هول و هراس سخت روز قيامت ـ اين پندار در اذهانشان چنان محكم و استوار ميشود كه بر آن سوگند هم ميخورند. بهقولي ديگر: مراد اين است كه در بيان اين وقت هم دروغ گفتند چنانكه قبل از آن در دنيا دروغ ميگفتند «اين گونه برگردانيده ميشدند» بهوسيله شياطين در دنيا از راه حق و از راه راستي به دروغگويي. وخود اين، دليل بر آن است كه سوگندشان دروغ بوده است.
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (56)
«و گفتند كساني كه علم و ايمان داده شدهاند» بهقولي: مراد از اينان فرشتگانند. بهقولي: پيامبرانند. بهقولي: علماي امتهاي ديگر و مؤمنان اين امتند. نسفي همه اقوال در اين رابطه را جمع كرده و ميگويد: «آنان پيامبران و فرشتگان و مؤمنانند».
از تعبير بهكار گرفتهشده در اين آيه چنين ميفهميم كه علم و ايمان با هم، پديدآورنده كمال است پس علم بدون ايمان هيچ ارزشي نداشته و ايمان بدون علم هم راه را بر گمراهي نفس نميبندد و مربيان بايد اين درس را مد نظر داشته باشند.آري! كساني كه علم و ايمان داده شدهاند، ميگويند: «قطعا شما درنگ كردهايد» در زندگيتان و در گورهايتان «در كتاب خداوند» يعني: به موجب علم خداوند جلّ جلاله كه در لوح محفوظ ثبت است «تا روز رستاخيز» نه چنان كه ميپنداريد؛ مدت درنگتان در دنيا اندك بوده است «پس اين» وقتي كه اكنون در آن قرار گرفتهايد، همانا «روز رستاخيز است ولي شما نميدانستيد» كه اين روز حق است بلكه آن را از روي تكذيب و تمسخر، در دنيا به شتاب ميطلبيديد.
فَيَوْمَئِذٍ لَّا يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (57)
«پس آن روز» روزي است «كه به ستمكاران عذرخواهيشان سود نميبخشد» يعني: علمشان به اين كه قيامت برپا شده است، هيچ فايدهاي به حالشان ندارد «و نه از آنان، بازگشت بهسوي كسب خشنودي خداوند خواسته ميشود» يعني: آنان بهسوي دوركردن اين وضع از خودشان به وسيله توبه واطاعت، فراخوانده نميشوند چنانكه در دنيا بهسوي اين امر فراخوانده ميشدند. استعتاب: استرضا و طلب خشنودي است. و درصورتي كه عليه كسي مرتكب جنايتي شده باشي، ميگويي: «استعتبته فاعتبني: از او رضايت طلبيدم پس، از من راضي شد».
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِن جِئْتَهُم بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (58)
«و بهراستي در اين قرآن براي مردم از هرگونه مثلي زدهايم» از امثالي كه آنان را به سوي توحيد و يگانگي ما و راستگويي پيامبرانمان راهنمايي ميكند و هرگونه حجتي را كه بر بطلان و ناروا بودن شرك دلالت ميكند، برايشان آوردهايم چنانكه اين حجتها را در اين سوره كريمه به گونههاي مختلف و با ادله و امثال گوناگون و به اشكال متعدد ارائه كردهايم «واگر براي آنان آيتي بياوري» از آيات قرآن كه به اين حقيقتها ناطق است «قطعا كافران ميگويند: شما جز باطلانديش نيستيد» يعني: اي محمد! تو و يارانت جز باطلانديشان بيهودهگويي نيستيد كه از سحر و چيزهاي ديگري كه در بطلان شبيه آن هستند، پيروي ميكنيد.
كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ (59)
«اين گونه، خداوند بر دلهاي كساني كه نميدانند» به علم سودمندي كه بهوسيله آن بهسوي حق رهياب گرديده و از باطل نجات يابند؛ «مهر مينهد» همانان كه خداي عزوجل به علم ازلي خويش دانسته است كه گمراهي را انتخاب ميكنند. يعني: اين ادعايشان كه سخنت و آنچه از آيات را كه برايشان آوردهاي، باطل ميپندارند، در حقيقت تكذيبي است كه منشأ آن مهر زدن خداوند جلّ جلاله بر دلهايشان به چنان مهر زدني است كه بر اثر آن با حق معارضه كرده و با آن عناد ميورزند و در برابر آن گردن نمينهند.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ (60)
«پس شكيبايي پيشه كن» بر سخنان آزاردهندهاي كه از آنان ميشنوي و در برابر افعال كفرآميزي كه از آنان ميبيني «بيگمان وعده خداوند حق است» يعني: بدان كه خداوند جلّ جلاله تو را به پيروزي بر آنان و برتر ساختن حجتت و غالب كردن دعوتت وعده داده است و وعده او حقي است كه در آن هيچگونه خلافي نيست پس حتما وعدهاش تحقق پيدا ميكند «و زنهار تا كساني كه يقين ندارند» به وعدههاي خداوند جلّ جلاله، تصديق نميكنند كتابها و پيامبرانش را و ايمان نميآورند به آخرت «تو را به سبكي وا ندارند» و تو را از راه دينت و حقي كه بر آن قرار داري، بهدر نبرند. ابنكثير نقل ميكند: «عليابنابيطالب رضی الله عنه در حالخواندن نماز بامداد بود كه مردي از خوارج خطاب به وي اين آيه را خواند: (لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ) : (اگر شرك آوري، بيگمان عملت هدر ميرود و از زيانكاران خواهيبود) «زمر/65». علي رضی الله عنه درحاليكه در نماز خويش بود، به او چنين پاسخ داد: (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ) : (شكيبايي پيشه كن، بيگمان وعده خداوند حق است و كساني كه يقين ندارند، تو را به سبكي وا ندارند).
اين آيه به وجوب مواظبت و استمرار رسولاكرم صلّی الله علیه و سلّم بر دعوت بهسوي ايمان اشاره دارد.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن جستجو دانلود نظرات شما درباره