تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ فرقان ﴾

مکی‌ است‌ و داراي (77) آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: در اين‌ سوره‌ به‌ بيان‌ آيات‌ و معجزاتي‌ پرداخته‌ شده‌ كه‌ حجت ‌حق‌ در آنها به‌ طور كامل‌ آشكار و فرق‌ ميان‌ حق‌ و باطل‌ در آن‌ تماما جلوه‌گر است‌، از اين‌ روي‌ اين‌ سوره‌ «فرقان‌» ناميده‌ شد.

محور اين‌ سوره‌ همچون‌ ساير سوره‌هاي‌ مكي‌، اصول‌ عقيده‌، يعني‌ توحيد، نبوت‌ و معاد است‌.

 

تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً ‏(1)

«بزرگ‌ و خجسته‌ است‌ كسي‌ كه‌ بر بنده‌ خود فرقان‌ را نازل‌ كرد» تبارك: بركت‌، كثرت‌ است‌ از هر چيزي‌. فراء مي‌گويد: «تبارك‌» و «تقدس‌» در عربي‌ يك‌ چيزاست‌ و هر دو به‌ معناي‌ عظمت‌ و بزرگي‌ است‌. فرقان: قرآن‌ است‌ كه‌ ميان‌ حق‌ و باطل‌ جدايي‌ افگنده‌ و هدايت‌ را از گمراهي‌ و حلال‌ را از حرام‌ متمايز مي‌گرداند. «نزل‌» از باب‌ «تنزيل‌» است‌ كه‌ مفيد معناي‌ نزول‌ در روندي‌ تدريجي‌ ـ درحالي ‌بعد از حال‌ ديگر و باري‌ پس‌ از بار ديگر به ‌دفعات‌ ـ بر حسب‌ حوادث‌ و رويدادها است‌. نزول‌ قرآن‌ از آسمان‌ دنيا بر حضرت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم به‌ اين‌ شيوه‌ تدريجي‌ بوده‌ است‌ تا بيان‌ و روشنگري‌ آن‌ بليغ‌تر و تأثيرگذاري‌ آن‌ بيشتر و بزرگتر باشد. مراد از «بنده‌اش‌»، پيامبر گرامي‌ ما حضرت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم اند و توصيف‌ ايشان‌ به‌ عبوديت‌ وبندگي‌، براي‌ تكريم‌ و گرامي‌داشت‌ ايشان‌ در مقام‌ منت‌ گذاشتن‌ بر ايشان‌ با نزول ‌قرآن‌ است‌ زيرا مقام‌ عبوديت‌، مقام‌ بس‌ بزرگي‌ است‌ «تا براي‌ عالميان ‌هشداردهنده‌اي‌ باشد» يعني: فرقان‌ را بر بنده‌ خود محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم بدين‌ خاطر نازل‌ كرد تا بيم‌دهنده‌ اين‌ حقيقت‌ براي‌ انس‌ و جن‌ باشد كه‌ بعد از مرگ‌ برانگيخته‌ مي‌شوند و به‌سوي‌ خداي‌ عزوجل‌ محشور مي‌گردند تا آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ جزا و پاداش ‌دهد.

 

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً ‏(2)

آري‌! قرآن‌ را «همان‌ كس‌» فرو آورده‌ «كه‌ فرمانروايي‌ آسمانها و زمين‌ از آن ‌اوست‌» نه‌ از غير وي‌ پس‌ اوست‌ متصرف‌ در آسمانها و زمين‌ و همگي‌ در وجود و بقاي‌ خويش‌ به‌ او محتاجند «و» همو كه‌ «هيچ‌ فرزندي‌ نگرفته ‌است‌» چنان‌كه ‌يهود و نصاري‌ در مورد عزير و مسيح‌ چنين‌ پندار باطلي‌ دارند «و براي‌ او در فرمانروايي‌ شريكي‌ نيست‌» چنان‌كه‌ طوايف‌ مشركان‌ ـ اعم‌ از بت‌پرستان‌، دوگانه‌پرستان‌ و اهل‌ شرك‌ خفي‌ ـ مي‌پندارند «و همه ‌چيز را آفريده‌ است‌» از تمام ‌موجودات‌ «آن‌گاه‌ چنان‌كه‌ در خور آن‌ بوده‌، آنها را به‌ اندازه‌ مقدر كرده‌ است‌» با اراده ‌حكيمانه‌ خويش‌ پس‌ هر چيز را آن‌گونه‌ كه‌ مناسب‌ حال‌ و به‌صلاح‌ وضعيت ‌اوست‌، آفريده‌ و مقدرات‌ وي‌ ـ اعم‌ از اجل‌ و روزي‌ و ساير امور وي‌ ـ را مقرر و معين‌ ساخته‌ است‌، به‌ طوري‌ كه‌ حجم‌، شكل‌، وظيفه‌، كار، زمان‌، مكان‌ و ميزان‌ هماهنگي‌ آن‌ موجود با ديگر پديده‌ها در اين‌ هستي‌ بزرگ‌ به‌ دقت‌ سنجيده ‌شده‌ و مقدرات‌ وي‌ بر همان‌ نحوي‌ جريان‌ يافته‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ در برنامه‌ آفرينش ‌وي‌ مقدر كرده‌ است‌.

 

وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُوراً ‏(3)

«و به‌جاي‌ او خداياني‌ براي‌ خود گرفته‌اند» يعني: مشركان‌ براي‌ خود ـ بجز خداي‌ متعال‌ ـ خدايان‌ و معبوداني‌ گرفته‌اند «كه‌ چيزي‌ نمي‌آفرينند» يعني: معبوداني‌ از سنگ‌ و بشر و درخت‌ و خورشيد و ماه‌ و ستارگان‌ كه‌ به‌ آفريدن ‌چيزي‌ از چيزها قادر نيستند «و خود آفريده‌ مي‌شوند» يعني: خداي‌ سبحان‌ آنان‌ را مي‌آفريند «و براي‌ خود نه‌ اختيار زياني‌ را دارند و نه‌ سودي‌ را» پس‌ در حالي‌ كه‌ آن ‌معبودان‌ براي‌ خود اختيار سود و زياني‌ را ندارند، ديگر چگونه‌ براي‌ پرستشگران‌ خود مالك‌ و صاحب‌اختيار سود و زياني‌ هستند؟ «و نه‌ مرگي‌ را مالكند و نه‌ حياتي‌ و نه‌ رستاخيزي‌ را» يعني: معبودان‌ باطلشان‌ بر ميراندن‌ زندگان‌ و زنده ‌ساختن‌ مردگان ‌و برانگيختن‌ آنان‌ از قبرهايشان‌، هيچ‌ قدرت‌ و توانايي‌اي‌ ندارند پس‌ چگونه‌ آنها عبادت‌ آفريننده‌ ميراننده‌ پديدآورنده‌ سود و زيان‌ را فروگذاشته‌ و به‌ عبادت‌ آن ‌موجودات‌ بي‌جان‌ روي‌ مي‌آورند؟!

 

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً ‏(4)

خداي‌ متعال‌ در اين‌ آيات‌ چندين‌ شبهه‌ مشركان‌ را طرح‌ كرده‌ و به‌ رد آنها مي‌پردازد. اولين‌ شبهه‌ اين‌ بود: «و كافران‌ گفتند: اين‌» قرآن‌ «جز دروغي‌ نيست‌ كه‌ خود» محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم «آن‌ را بربافته‌ است‌» و از نزد خود برساخته‌ است‌ «و گروهي‌ديگر او را بر آن‌» يعني: بر افترا و برساختن‌ قرآن‌ «ياري‌ كرده‌اند» مراد آنها از «گروهي‌ديگر»، برخي‌ از يهود و نصارا هستند. اين‌ سخن‌ بسياري‌ از كفار در هر زمان‌ ومكاني‌ است‌ و مبشران‌ و مشركان‌ در اين‌باره‌ كتابها پرداخته‌ و زحمت‌ها كشيده‌اند اما هر چه‌ كوشيده‌اند جز رسوايي‌ چيز ديگري‌ برنيندوخته‌اند «و قطعا ستم‌ و دروغي‌» بس‌ هولناك‌ و بزرگ‌ و آشكار «در ميان‌ آوردند» با اين‌ سخنان‌ و نسبتهاي ‌بي‌بنيادشان‌ زيرا شخص‌ عربي‌اي‌ را در موضعي‌ قرار دادند كه‌ گويا از شخص‌عجمي‌ رومي‌اي‌ سخني‌ را دريافته‌ كه‌ در فصاحت‌ خود تمام‌ فصحاي‌ عرب‌ را درمانده‌ كرده‌ است‌ و ستمي‌ از اين‌ بيش‌ چيست‌ كه‌ حقيقت‌ را وارونه‌ كنند!!.

 

وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً ‏(5)

شبهه‌ دوم‌ مشركان‌ اين‌ بود: «و گفتند: افسانه‌هاي‌ پيشينيان‌ است‌» يعني: قرآن ‌افسانه‌هاي‌ پيشينيان‌ و نشأت‌يافته‌ از اخبار و خرافات‌ آنان‌ است‌ «كه‌ آن‌ را بازنوشته ‌است‌» يعني: محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم آن‌ را از زبان‌ مردمي‌ديگر برگرفته‌ و از آنها بازنويسي‌ آن‌را طلب‌ كرده‌ است‌، يا: آن‌ را براي‌ خود باز نوشته‌ است‌ «و صبح‌ و شام‌ بر او املا مي‌شود» يعني: بعد از آن‌كه‌ آنها را بازنويسي‌ كرده‌ آن‌ را از دهان‌ كساني‌ كه‌ بر وي‌ املا مي‌كنند، حفظ مي‌كند و خوب‌ فرامي‌گيرد ـ زيرا او خود امي‌ و ناخوان ‌بوده‌ توان‌ اين‌ را ندارد كه‌ آن‌ را از روي‌ اين‌ نوشته‌ها بخواند پس‌ اين‌ گروه‌ از بامداد تا شام‌ مرتبا اين‌ اسطوره‌ها و داستانها را به‌ وي‌ تعليم‌ مي‌دهند و ديكته ‌مي‌كنند. به‌قولي‌ معني‌ «صبح‌ و شام‌» اين‌ است: آنان‌ دائما در تمام‌ اوقات ‌محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم را تحت‌ آموزش‌ خود دارند.

خداي‌ متعال‌ در رد آنان‌ مي‌فرمايد:

 

قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً ‏(6)

«بگو: آن‌ را كسي‌ نازل‌ كرده‌ كه‌ هر راز نهاني‌ را در آسمانها و زمين‌ مي‌داند» يعني: اين‌ قرآن‌ از سنخ‌ آن‌ چيزهايي‌ نيست‌ كه‌ با ياري‌ و نوشتن‌ ديگران‌ از روي ‌داستانهاي‌ دروغين‌ و اخبار و افسانه‌هاي‌ پيشينيان‌ بتواند سرهم‌بندي‌ شود بلكه‌ اين ‌قرآن‌ وحيي‌ آسماني‌ است‌ كه‌ آن‌ را كسي‌ نازل‌ كرده‌ كه‌ همه‌چيز را مي‌داند و چيزي‌ از چيزها از ميدان‌ علم‌ و نظارت‌ وي‌ پنهان‌ نيست‌، شاهد مدعا اين‌كه‌ قرآن ‌مشتمل‌ بر علوم‌ و اسراري‌ است‌ كه‌ عادتا ناممكن‌ است‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم يا ديگران‌ آنها را در هنگام‌ نزول‌ قرآن‌ دانسته‌ باشند، كه‌ خود اين‌ به‌ تنهايي‌ دليل‌ بزرگي‌ بر اين‌ امر است‌ كه‌ قرآن‌ از بارگاه‌ خداي‌ عزوجل‌ است‌، از همين ‌روست‌ كه‌ شما از معارضه‌ قرآن‌ درمانده‌ايد و سوره‌اي‌ همانند آن‌ را نتوانسته‌ و نخواهيد توانست‌ به‌ ميان ‌آوريد «بي‌گمان‌ او آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» هم‌ بدين‌ جهت‌ بر مجازات‌ شما شتاب ‌نمي‌كند و به‌ شما مهلت‌ مي‌دهد.

ابن‌ كثير مي‌گويد: «اين‌ فراخواني‌اي‌ است‌ از آنان‌ به‌سوي‌ توبه‌ و انابت‌».

 

وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً ‏(7)

سومين‌ شبهه‌ مشركان‌ كه‌ در آن‌ پنج‌ صفت‌ را كه‌ به‌ زعم‌ آنان‌ با نبوت‌ در تعارض‌ است‌ مطرح‌ كردند، عبارت‌ است‌ از: «و گفتند: اين‌ پيامبر را چه‌ شده ‌است‌» آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را از روي‌ استهزا و تمسخر «پيامبر» ناميدند درحالي‌كه‌ به‌ پيامبري‌ ايشان‌ عقيده‌ نداشتند «كه‌ خوراك‌ مي‌خورد و در بازارها راه ‌مي‌رود؟» يعني: او را چه‌ شده ‌است‌ كه‌ غذا مي‌خورد چنان‌كه‌ ما مي‌خوريم‌ و در بازارها به‌ طلب‌ معيشت‌ خود راه‌ مي‌رود چنان‌كه‌ ما راه‌ مي‌رويم‌؟ اين‌ چه‌گونه‌ پيامبري‌ است‌؟ به‌پندار آنها اگر محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم به‌راستي‌ پيامبر بود، بايد از غذا و كار وكسب‌ بي‌نياز مي‌بود «چرا به‌ سوي‌ او فرشته‌اي‌ نازل‌ نشده‌ تا همراه‌ وي‌ هشداردهنده ‌باشد؟» به‌ اين‌ ترتيب‌ خواستار آن‌ شدند كه‌ فرشته‌اي‌ همراه‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  باشد كه‌ وي‌ را در امر رسالت‌ ياري‌ و پشتيباني‌ و تصديق‌ كرده‌ و بر رسالت‌ وي‌ گواهي‌ دهد.

 

أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً ‏(8)

«يا چرا» از آسمان‌ «گنجي‌ بر او افگنده‌ نشده‌» تا با بهره‌گيري‌ از آن‌، از طلب ‌روزي‌ بي‌نياز باشد «يا چرا باغي‌ ندارد كه‌ از آن‌ بخورد؟» و هر كجا مي‌رود آن‌ باغ‌ هم‌ با وي‌ برود تا به‌وسيله‌ آن‌ بر ما مزيتي‌ داشته‌ باشد «و ستمكاران‌ گفتند: جز از مردي‌ جادو زده‌ پيروي‌ نمي‌كنيد» كه‌ عقل‌ وي‌ مغلوب‌ سحر و جادو شده ‌است‌. اين ‌تعبير بيانگر آن‌ است‌ كه‌ تمام‌ اين‌ پيشنهادها و سخنانشان‌ ظالمانه‌ و ستمگرانه‌ و به ‌دور از عدل‌ و انصاف‌ بوده‌ است‌.

 

انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً ‏(9)

«بنگر» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! و تو خود به‌ خويشتن‌ داناتري‌ «كه‌ چگونه‌ براي‌ تو مثلها زدند» و تو را مفتري‌ وجادو زده‌ و ... خواندند تا به‌وسيله‌ اين‌ سخنان‌ ياوه‌ به ‌تكذيبت‌ متوسل‌ گشته‌ و بر انكارت‌ راه‌ برند. «أمثال‌»: عبارتند از سخنان‌ نادر و پيشنهادات‌ عجيب‌وغريب‌. يعني: همان‌ چيزي‌ كه‌ مشركان‌ عليه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ميان‌ كشيدند «پس‌ گمراه‌ شدند» از راه‌ صواب‌، چرا كه‌ از رسالت‌ و پيامبري‌ تصور مادي‌ محضي‌ داشته‌ و نبوت‌ را بر احوال‌ صاحبان‌ سلطه‌ و نفوذ دنيوي‌ قياس‌ مي‌كنند «در نتيجه‌ هيچ‌ راهي‌ نمي‌يابند» به‌سوي‌ حق‌ پس‌ در طعنه ‌زدن‌ به‌ نبوتت‌ به‌راه‌هاي‌ باطل‌ سرگردانند.

 

تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاء جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِّن ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُوراً ‏(10)

خثيمه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: از بارگاه‌ خداي‌ منان‌ به‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم پيغام‌ رسيد كه: اگر مي‌خواهي‌ كليدهاي‌ زمين‌ و گنجينه‌هاي‌ آن‌ رابه‌ تو مي‌دهيم‌ و اين‌ نزد ما چيزي‌ از پاداش‌ آخرتت‌ را كم‌ نمي‌كند و اگر مي‌خواهي ‌گنجينه‌هاي‌ دو جهان‌ را برايت‌ در آخرت‌ جمع‌ گردانيم‌. رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: نه‌! بلكه‌ هر دو را در آخرت‌ مي‌خواهم‌. پس‌ آيه‌ مباركه‌ نازل‌ شد.

روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ اين‌ آيه‌ را رضوان‌ كليددار بهشت‌ ـ درحالي‌كه‌ جبرئيل‌علیه السلام  نيز همراه‌ وي‌ بود ـ بر رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل‌ كرد. چون‌ رضوان‌ فرود آمد، بر رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم سلام‌ كرد و گفت: اي‌ محمد! رب‌العزه‌ به‌ تو سلام‌ مي‌گويد و بعد از آن‌ اين‌ صندوقچه‌اي‌ است‌ ـ بناگاه‌ ديدند كه‌ صندوقچه‌اي‌ از نور است‌ كه ‌مي‌درخشد ـ سپس‌ گفت: پروردگارت‌ به‌ تو مي‌گويد: كليدهاي‌ گنجهاي‌ دنيا درون‌ اين‌ صندوقچه‌ است‌ و بدان‌كه‌ دادن‌ اينها به‌ تو، از عطاياي‌ آخرتت‌ نيز به‌ اندازه‌ بال‌ پشه‌اي‌ كم‌ نمي‌كند. در اين‌ اثنا رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم به‌سوي‌ جبرئيل‌علیه السلام  نگريستند، نگاهي‌ حاكي‌ از آن‌ كه‌ مشورت‌ وي‌ را مي‌طلبند، جبرئيل‌علیه السلام  دست‌خويش‌ را بر زمين‌ زد. يعني: به‌ اين‌ امر اشاره‌ داشت‌ كه‌ نپذيرند. رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اي‌ رضوان‌! مرا به‌ آنها نيازي‌ نيست‌، نزد من‌ فقر و اين‌كه‌ بنده‌اي‌ شكيبا و شكرگزار باشم‌ دوست‌داشته‌تر است‌. رضوان‌ گفت: چه‌ نيكو انتخابي‌ كردي‌، خدا جلّ جلاله  با توست‌.

«بزرگ‌ و خجسته‌ است‌ كسي‌ كه‌ اگر بخواهد برايت‌ بهتر از اين‌» چيزهايي‌ كه‌ مشركان‌ در دنيا پيشنهاد كردند «قرار مي‌دهد، باغهايي‌ كه‌ از فرودست‌ آنها جويباران ‌روان‌ است‌ و براي‌ تو قصرها پديد مي‌آورد» قصر: كاخ‌ برافراشته‌ است‌. قريش‌ هر خانه‌اي‌ از سنگ‌ را ـ چه‌ كوچك‌ باشد چه‌ بزرگ‌ ـ قصر مي‌نامند.

 

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً ‏(11)

«نه‌! بلكه‌ آنها قيامت‌ را دروغ‌ انگاشتند» يعني: بلكه‌ آنها عجيب‌تر از همه‌ اينها را آوردند و آن‌ تكذيبشان‌ به‌ روز قيامت‌ است‌ پس‌ از اين‌روي‌ نه‌ از دلايل‌ بهره‌اي ‌مي‌برند و نه‌ در آنها تأمل‌ مي‌كنند بنابراين‌، منشأ انكار آنها از وحدانيت ‌خداوند جلّ جلاله  و حقانيت‌ دعوتت‌ و عاملي‌ كه‌ آنها را به‌ گفتن‌ اين‌ سخنان‌ ياوه‌ وامي‌دارد، همانا انكار روز قيامت‌ است‌ «و براي‌ كساني‌ كه‌ قيامت‌ را دروغ‌ انگارند،دوزخ‌ را آماده‌ كرده‌ايم‌» كه‌ در آن‌ معذب‌ مي‌گردند.

 

إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً ‏(12)

«چون‌ دوزخ‌ از جايي‌ دور آنان‌ را ببيند، از آن‌ غيظ و زفيري‌ مي‌شنوند» غيظ: خروشي‌ است‌ كه‌ از دوزخ‌ بر مي‌آيد و به‌ خشم‌ و غيظ آن‌ بر كفار دلالت‌ مي‌كند. زفير: خروشي‌ است‌ كه‌ به‌ هنگام‌ شدت‌ خشم‌ از درون‌ شخص‌ بيرون‌ مي‌آيد. يعني: دوزخ‌ چنان‌ بر كفار خشمگين‌ و خروشان‌ است‌ كه‌ نزديك‌ است‌ از شدت ‌خشم‌ بر آنان‌، از هم‌ بدرد.

 

وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً ‏(13)

«و چون‌ در مكاني‌ تنگ‌ از آن‌ انداخته‌ شوند» وصف ‌كردن‌ اين‌ مكان‌ از دوزخ‌ به ‌تنگي‌، براي‌ آن‌ است‌ كه‌ بر نهايت‌ سختي‌ و بلاي‌ فرود آمده‌ بر آنان‌ دلالت‌ كند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از اين‌ معني‌ مورد سؤال‌ قرار گرفتند پس‌ فرمودند: «سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جانم‌ در دست‌ اوست‌، آنان‌ با چنان‌ فشاري‌ به‌دوزخ‌ درآورده‌ مي‌شوند چنان‌كه‌ ميخ‌ به‌ فشار در ديوار فرو برده‌ مي‌شود». «دست‌وپابسته‌» دست‌هايشان‌ در دوزخ‌ با غل‌ و زنجير به‌ گردنهايشان‌ بسته‌ شده‌ است‌. به‌قولي‌ معناي‌ (مقرنين) اين‌ است‌ كه: با شياطين‌ به‌هم‌ بسته‌ و پيوسته‌ گردانيده‌ شده‌اند، يعني: هركدام‌ از آنان‌ به‌ شيطان‌ خويش‌ همراه‌ شده‌ «آنجاست‌» يعني: در آن‌ مكان‌ تنگ‌ و خفقاني‌ است‌ «كه‌ خواهان‌ نابودي ‌شوند» يعني: در آنجاست‌ كه‌ سخت‌ بي‌تاب‌ شده‌ در حق‌ خود نابودي را آرزو مي‌كنند و فرياد مي‌زنند كه: اي‌ هلاكت‌! ما را درياب‌، از شدت‌ بلايي‌ كه‌ بر آنان‌ نازل‌ شده‌ است‌.

ابن‌كثير مي‌گويد: «ثبور: جمع‌كننده‌ معاني‌ هلاكت‌، بربادي‌، ويراني‌ و زيان ‌است‌». در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ انس‌بن‌ مالك‌ رضی الله عنه از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده‌ است‌ كه‌ فرمودند: «اولين‌ كسي‌ كه‌ بر وي‌ جامه‌اي‌ از آتش‌ پوشانده‌ مي‌شود ابليس ‌است‌، او آن‌ جامه‌ را بر پيشاني‌ خويش‌ گذاشته‌ و از پشت‌ سر خويش‌ آن‌ را مي‌كشد درحالي‌كه‌ نسل‌ وي‌ به‌دنبال‌ وي‌ اند و در اين‌ حال‌ فرياد مي‌كشد: اي‌ هلاكت‌! كجايي‌، مرا درياب‌! و نسل‌ و تبار وي‌ هم‌ فرياد مي‌كشند: اي‌ هلاكت‌ ما را درياب‌! تا چون‌ در پرتگاه‌ دوزخ‌ قرار داده‌ شوند، ابليس‌ مي‌گويد: يا ثبوراه‌! يعني: اي‌ هلاكت‌! مرا درياب‌. و نسل‌ و تبارش‌ نيز چنين‌ بانگي‌ بر مي‌آورند، در اين‌ هنگام‌ به‌ آنان‌ گفته‌ مي‌شود:

 

لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً ‏(14)

«امروز يك‌بار نابودي‌ را نخواهيد بلكه‌ بسيار نابودي‌ را بخواهيد» يعني: امروز در حق‌ خود يك‌بار دعاي‌ هلاكت‌ نكنيد بلكه‌ بارها هلاكت‌ و نابودي‌ را بخواهيد زيرا عذابي‌ كه‌ شما در آن‌ قرار داريد، سخت‌تر از بارها هلاكت‌ و نابودي‌ است‌ چرا كه ‌مدت‌ اين‌ عذاب‌ طولاني‌ و پايان‌ناپذير است‌ در حالي‌كه‌ سختي‌ و عذاب‌ مرگ‌ چندلحظه‌اي‌ بيش‌ نيست‌. مراد: نا اميد ساختن‌ آنان‌ از تحقق‌ آرزوي‌ هلاكت‌ و نابوديي‌ است‌ كه‌ نجات‌دهنده‌ آنان‌ از آن‌ عذاب‌ سخت‌ است‌.

 

قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِيراً ‏(15)

«بگو: آيا اين‌» عقوبت‌ «بهتر است‌، يا بهشت‌ جاويدان‌ كه‌ به‌ پرهيزكاران‌ وعده‌ داده‌ شده‌ است‌» يعني: آيا اين‌ فرو رفتنشان‌ در كام‌ فروزان‌ آتش‌ ماندگار بهتر است‌، يا بهشت‌ جاويداني‌ كه‌ نعمتهاي‌ آن‌ را هيچ‌ گسست‌ و انقطاعي‌ نيست‌؟ بهشت‌ «برايشان‌» يعني: براي‌ بهشتيان‌ «پاداش‌ و بازگشت‌گاه‌ است‌».

 

لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُولاً ‏(16)

«جاودانه‌ هر چه‌ بخواهند در آنجا دارند» از انواع‌ نعمتها و لذتهاي‌ خوردني‌، نوشيدني‌، پوشيدني‌، مسكن‌هاي‌ دلنواز، مركب‌هاي‌ راهوار، منظره‌هاي‌ روح‌نواز و غير اينها از نعمتهايي‌ كه‌ نه‌ هيچ‌ چشمي‌ آنها را ديده‌ و نه‌ هيچ‌ گوشي‌ آنها را شنيده ‌و نه‌ بر قلب‌ هيچ‌ بشري‌ خطور كرده‌ است‌. «اين‌ وعده‌اي‌ است‌ بر عهده‌ خداوند كه ‌درخواست‌ كرده‌ شده‌ است‌» يعني: اين‌ وعده‌اي‌ است‌ كه‌ بهشتيان‌ وفا به‌ آن‌ را از پروردگارشان‌ درخواست‌ كرده‌اند و او هم‌ به‌ اين‌ وعده‌ وفا مي‌كند و مسئول‌ تحقق‌ اين‌ وعده‌ است‌.

 

وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاء أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ ‏(17)

«و روزي‌ كه‌ آنان‌ را با آنچه‌ كه‌ به‌جاي‌ خدا مي‌پرستند» از بتان‌، فرشتگان‌، جنيان‌، مسيح‌ و عزير، يا مخصوصا بتان‌ «محشور مي‌كند آن‌گاه‌ به‌ معبودان‌ مي‌گويد: آيا شما اين‌ بندگانم‌ را گمراه‌ كرديد يا خود گمراه‌ شدند؟» آيا گمراهي‌ آنان‌ بر اساس‌ دعوت‌ و فراخواني‌ شما بوده‌ است‌، يا كه‌ آنان‌ خود از راه‌ حق‌ گمراه‌ شده‌اند ـ آن‌گاه‌ كه ‌شما را پرستش‌ كردند. فايده‌ اين‌ سؤال‌، سركوب‌ و سرزنش‌ پرستشگران‌ آنهاست‌.

 

قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاء وَلَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْماً بُوراً ‏(18)

«مي‌گويند: تو را به‌ پاكي‌ ياد مي‌كنيم‌» اين‌ تعبير بيانگر تعجب‌ معبودان‌ است‌ از آنچه‌ كه‌ به‌ آنان‌ نسبت‌ داده‌ شده ‌است‌ زيرا آن‌ معبودان‌، فرشتگان‌ يا پيامبران ‌گرامي‌ خداوند جلّ جلاله ، يا هم‌ جماداتي‌ بي‌عقل‌ و شعورند پس‌ چگونه‌ از آنان‌ چنين‌ چيزي‌ قابل‌ تصور است‌ «ما را نسزد كه‌ جز تو اوليايي‌ براي‌ خود برگيريم‌» يعني: براي ‌ما درست‌ نيست‌ و ما را هرگز نسزد كه‌ جز تو دوستان‌ و اوليايي‌ برگرفته‌ و آنها را پرستش‌ نماييم‌ پس‌ چگونه‌ بندگانت‌ را به‌سوي‌ اين‌ امر فرا مي‌خوانيم‌ كه‌ ما رامورد پرستش‌ قرار داده‌ و عبادت‌ تو را ترك‌ كنند، با اين‌كه‌ ما خود، غير تو را نمي‌پرستيم‌ «ولي‌ تو آنان‌ و پدرانشان‌ را بهره‌مند ساختي‌» به‌ اموال‌، اولاد، طول ‌عمر، سلامت‌ از عذاب‌ و برخورداري‌ از نعمت‌ها «تا آنجا كه‌ ذكر تو را فراموش‌ كردند» يعني: تا بدانجا كه‌ از يادت‌ غافل‌ شده‌، پندت‌ را فراموش‌ كرده‌ و تدبر در كتابت‌ را ترك‌ كردند و از نگرش‌ و انديشه‌ در عجايب‌ صنع‌ و آفرينش ‌شگفت‌آورت‌ روي‌ برتافتند «و گروهي‌ نابود شده‌ گشتند» يعني: با فراموشي‌ ياد تو، نابود شدند.

 

فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَلَا نَصْراً وَمَن يَظْلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً كَبِيراً ‏(19)

سپس‌ به‌ مشركان‌ مي‌گوييم: «قطعا خدايانتان‌ شما را در آنچه‌ مي‌گوييد، تكذيب ‌كردند» يعني: خداي‌ سبحان‌ در هنگام‌ بيزاري ‌جستن‌ معبودان‌ از پرستشگران ‌باطلشان‌، خطاب‌ به‌ مشركان‌ مي‌گويد: اينك‌ معبودان‌ سخن‌ شما را در اين‌كه‌ آنان ‌خدايانتان‌ بوده‌اند، تكذيب‌ كردند «در نتيجه‌ نه‌ مي‌توانيد عذاب‌ را از خود دفع‌ كنيد» اي‌ گروه‌ مشرك‌! «و نه‌ خود را ياري‌ نماييد» يعني: نه‌ كسي‌ را مي‌يابيد كه‌ شما را ياري‌ داده‌ از عذاب‌ الهي‌ برهاند.

سپس‌ تمام‌ مكلفان‌ را مورد خطاب‌ قرار داده‌ مي‌فرمايد: «و هر كس‌ از شما كه ‌ستم‌ كرده‌ باشد» يعني: شرك‌ ورزيده‌ باشد زيرا ظلم‌ عبارت‌ از گذاشتن‌ يك‌ چيز در غير جايگاه‌ آن‌ است‌ «عذابي‌ بزرگ‌ به‌ او مي‌چشانيم‌» با جاودان‌ نگه‌ داشتنش‌ در دوزخ‌.

 

وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيراً ‏(20)

«و پيش‌ از تو پيامبراني‌ را نفرستاديم‌ جز اين‌كه‌» آنها هم‌ مانند همه‌ افراد بشر «غذا مي‌خوردند و در بازارها راه‌ مي‌رفتند» زيرا پيامبران‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نيز بشرند و از پاسخگويي‌ به‌ نيازهاي‌ بشريشان‌ بي‌نياز نمي‌باشند پس‌ اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! تو نيز همچنان‌ هستي‌ بنابراين‌ غذا خوردن‌ و راه‌ رفتن‌ در بازارها، مانع‌ از آن‌ نيست‌ كه ‌فرستاده‌اي‌ از جانب‌ خداوند جلّ جلاله  نباشي‌ پس‌ چرا مي‌گويند: اين‌ پيامبر را چه ‌شده ‌است‌ كه‌ غذا مي‌خورد و در بازارها راه‌ مي‌رود؟ «و برخي‌ از شما را براي ‌برخي ‌ديگر آزموني‌ قرارداديم‌» پس‌ اين‌ يكي‌ پيامبري‌ است‌ مكلف‌ به‌ بيم‌ دهي‌ و انذار و آن‌ ديگري‌ مكلف‌ به‌ پيروي‌ است‌، اين‌ يكي‌ عالم‌ است‌ و آن‌ ديگر جاهل‌، اين‌ يكي‌ سبك‌سر است‌ و آن‌ ديگر حليم‌ و بردبار، اين‌ يكي‌ توانگر است‌ و آن‌ يكي ‌فقير... ما همه‌ را به‌ وسيله‌ يك‌ديگر مي‌آزماييم‌. از اين‌ باب‌ است‌ آزمودن‌ شخص‌ سالم‌ به‌ وسيله‌ بيمار و آزمودن‌ شخص‌ شريف‌ به‌ وسيله‌ انسان‌ فرومايه‌ تا ميزان‌ پرداختن‌ هر يك‌ به‌ تكليف‌ خويش‌ در برابر ديگري‌، يا آزار رساني‌ اين‌ يكي ‌براي‌ ديگري‌، در عينيت‌ شناخته‌ شود پس‌ همه‌ به‌ برپا داشتن‌ حكم‌ الهي‌ مكلفند و صبر و پايداري‌ رفيق‌ تكليف‌ است‌.

در جاهليت‌ چنان‌ بود كه‌ چون‌ شخص‌ فروافتاده‌اي‌ از غير اشراف‌، قبل‌ از شخص‌ اشرافي‌ مسلمان‌ مي‌شد، آن‌ شخص‌ اشرافي‌ از اسلام‌ روي‌ برمي‌تافت‌ و مي‌گفت: بعد از وي‌ ديگر من‌ مسلمان‌ نمي‌شوم‌ زيرا اگر چنين‌ كنم‌، او در اسلام‌ بر من‌ فضل‌ و سابقه‌ دارد. به‌ همين‌ علت‌ در كفر خويش‌ پابرجا مي‌ماندند.

«آيا شكيبايي‌ مي‌ورزيد؟» در راه‌ حق‌، با مشاهده‌ اين‌ حال‌ سخت‌ و اين‌ ابتلاي ‌بزرگ‌؟ اين‌ استفهامي‌ است‌ كه‌ به‌ معني‌ امر است‌، يعني: بايد شكيبايي‌ و پايداري‌ ورزيد. نظير اين‌ فرموده‌ خداي‌ متعال: (فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ ‏) : (آيا شما (از شراب‌ وقمار) دست‌ بردار هستيد؟) «مائده/‌91» يعني: دست‌ برداريد. يا اين‌ جمله‌ علت ‌است‌ براي‌ جمله‌ قبل: (وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً )، كه‌ در اين‌ صورت‌ معني‌ چنين ‌مي‌شود: بعضي‌ از شما را براي‌ بعضي ‌ديگر مايه‌ آزموني‌ ساخته‌ايم‌ تا بدانيم‌ كه‌ كدام‌‌يك‌ از شما پايداري‌ و شكيبايي‌ مي‌ورزيد؟ «و پروردگار تو همواره‌ بيناست‌» به‌ آن‌كسي‌ كه‌ شكيبايي‌ مي‌ورزد و به‌ آن‌ كس‌ كه‌ شكيبايي‌ نمي‌ورزد.

 

وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً ‏(21)

چهارمين‌ شبهه‌ مشركان‌ اين‌ است: «و كساني‌ كه‌ به‌ لقاي‌ ما» يعني: به‌ دريافت ‌آنچه‌ كه‌ در برابر طاعت‌ از پاداش‌ وعده‌ داده‌ايم‌ «اميد ندارند» آنان‌ كافراني‌اند كه‌ ذكرشان‌ گذشت‌ «گفتند: چرا فرشتگان‌ بر ما فروفرستاده‌ نشدند» تا به‌ ما خبر دهند كه‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم در ادعاي‌ رسالتش‌ راستگوست‌؟ يا چرا فرشتگان‌ از بارگاه‌ خدا جلّ جلاله  به‌رسالت‌ بر ما فرستاده‌ نشده‌اند؟ «يا چرا پروردگارمان‌ را نمي‌بينيم‌» به‌ رأي‌العين‌ تا به ‌ما خبر دهد كه‌ محمد فرستاده‌ وي‌ است‌؟ پاسخ‌ آنان‌ اين‌ است: «قطعا در باره‌ خود گرفتار استكبار شدند و سخت‌ سركشي‌ كردند» يعني: آنان‌ به‌ طرح‌ اين‌ سخن‌ بس ‌وقيح‌ جسارت‌ نكردند، مگر به‌ اين‌ سبب‌ كه‌ به‌ نهايت‌ درجه‌ استكبار و گردنكشي ‌رسيده‌ و تكبر و عنادورزي‌ در برابر حق‌ را در دلهايشان‌ انباشته‌اند زيرا آنان‌ در يك‌ مرحله‌ از درخواست‌هاي‌ عنادورزانه‌شان‌ به‌ فرستادن‌ بشر به‌ رسالت‌ اكتفا نكرده‌ و خواستار ارسال‌ فرشتگان‌ به‌سوي‌ خويش‌ شدند و باز از اين‌ حد هم‌ پا را فراتر گذاشته‌ انتخاب‌ ديگري‌ را پيش‌ كشيدند و آن‌ گفت‌وگوي‌ روياروي‌ با خداي ‌سبحان‌ و ديدن‌ وي‌ در دنياست‌، بي‌آن‌كه‌ ميان‌ آنان‌ و ميان‌ او ترجماني‌ باشد. اين ‌درخواستشان‌ نمايانگر منتهاي‌ جهلشان‌ است‌ زيرا خداي‌ سبحان‌ در محدوده‌ قوانين ‌اين‌ جهان‌ قرار ندارد تا با حواس‌ بشري‌ درك‌ و دريافته‌ شود. خداي‌ سبحان‌ آفريننده‌ ماده‌ است‌ و خود ماده‌ نيست‌ و حواس‌ فقط در محدوده‌ مادي‌ كارآمدي ‌دارند و چون‌ اين‌ امر در منطق‌ عقل‌ يك‌ امر بديهي‌ است‌ بنابراين‌ باري‌تعالي‌ اصلا به‌ آن‌ پاسخي‌ نداد بلكه‌ پاسخ‌ را به‌ جنبه‌ ديگر درخواست‌ آنان‌ متمركز ساخت‌ و آن‌ درخواست‌ فرود آمدن‌ فرشتگان‌ است:

 

يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَّحْجُوراً ‏(22)

«روزي‌ كه‌ فرشتگان‌ را ببينند» يعني: آنان‌ به‌زودي‌ فرشتگان‌ را خواهند ديد ولي‌ اين‌ ديدني‌ است‌ نه‌ بر وجه‌ مطلوب‌ و صورت‌ پيشنهاديشان‌ بلكه‌ بر وجه‌ ديگري‌ كه‌ همانا نمايان‌ شدن‌ فرشتگان‌ بر آنان‌ در هنگام‌ مرگ‌ يا در هنگام‌ حشر است‌ «آن‌ روز براي‌ مجرمان‌ هيچ‌ بشارتي‌ نيست‌» بدين‌گونه‌ خداي‌ سبحان‌ اعلام‌ مي‌دارد كه‌ آنان ‌فرشتگان‌ را فقط در هنگامه‌ مرگ‌ يا روز قيامت‌ يعني‌ در وقتي‌ مي‌بينند كه‌ خداوند جلّ جلاله  آنان‌ را از يافتن‌ بشارت‌ و مژده‌ در آن‌ وقت‌ محروم‌ گردانيده ‌است‌ «ومي‌گويند» فرشتگان‌ به‌ كفار «نصيبي‌ جز حرمان‌ نداريد» حجرا محجورا: يعني‌ امروز رستگاري‌ بر شما حرام‌ قطعي‌ است‌. اين‌ جمله‌اي‌ است‌ كه‌ كفار آن‌ را در هنگام ‌روبرو شدن‌ با دشمن‌، يا هجوم‌ مصيبتي‌ سخت‌ به‌كار مي‌بردند. پس‌ حاصل‌ معني ‌اين‌ است: آنان‌ با درخواست‌ ديدن‌ فرشتگان‌ در واقع‌ عذاب‌ را براي‌ خويش ‌به‌شتاب‌ طلب‌ مي‌كنند زيرا ديدن‌ فرشته‌ رحمت‌ برايشان‌ مقدور نيست‌. اي‌كاش ‌مي‌دانستند.

 

وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُوراً ‏(23)

«و به‌ هر گونه‌ كاري‌ كه‌ كرده‌اند» و به‌ظاهر و به‌ پندارشان‌ كار خوبي‌ بوده‌ است ‌«مي‌پردازيم‌، سپس‌ آن‌ را چون‌ غباري‌ بر باد رفته‌ مي‌گردانيم‌» مشركان‌ اعمالي‌ را انجام‌ مي‌دادند كه‌ در شكل‌ و صورت‌ عمل‌ نيك‌ بود، مانند صله‌ رحم‌، دادرسي ‌مظلومان‌، اطعام‌ مسكينان‌ و امثال‌ آن‌، مگر خداي‌ سبحان‌ به‌سبب‌ كفر و شركشان‌، آن‌ اعمالشان‌ را هدر و بي‌ثمر گردانيده‌ تا بدانجا كه‌ به‌ منزله‌ «هباء منثور» شده‌ است‌. هباء منثور: يعني: غبار برباد رفته‌، يا خاكستر بربادرفته‌، يا ذرات‌ غبار موجود در شعاع‌ خورشيد يا روي‌ آب‌.

ابن‌ كثير مي‌گويد: «دليل‌ هدر دادن‌ اعمالشان‌ اين‌ است‌ كه‌ آن‌ اعمال‌ فاقد شرط شرعي‌ براي‌ قبول‌ مي‌باشد زيرا شرط قبول‌ اعمال‌، داشتن‌ اخلاص‌ همراه‌ با پيروي ‌از شرع‌ است‌ در حالي‌كه‌ اعمال‌ نيك‌ كفار از اين‌ دو حالت‌ خارج‌ نيست: يا از اخلاص‌ تهي‌ است‌ و يا از پيروي‌ شرع‌ به‌ دور است‌.

 

أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِيلاً ‏(24)

«بهشتيان‌ در آن‌ روز بهترند از روي‌ مستقر خويش‌» يعني: قرارگاه‌ و منزلگاه‌ بهتري‌ دارند، كه‌ بهشت‌ است‌ «و نيكوترند از نظر مقيل‌» مقيل: قيلوله‌، يعني ‌استراحت‌ نيمروز است‌ آنگاه‌ كه‌ گرما سخت‌ مي‌شود، هر چند خوابي‌ با اين ‌استراحت‌ همراه‌ نباشد. مراد از مقيل‌، استراحت‌گاهشان‌ در بهشت‌ است‌. هرچند در بهشت‌ خوابي‌ نيست‌ ولي‌ استراحت‌گاهشان‌ با حوران‌ بهشتي‌ به‌ خوابگاه‌ تشبيه ‌شده‌ است‌.

 

‏ وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِكَةُ تَنزِيلاً ‏(25)

سپس‌ خداي‌ متعال‌ پيامبرش‌ را دستور مي‌دهد تا دو منظره‌ از مناظر قيامت‌ را برايشان‌ به‌ تصوير كشد، منظره‌ اول‌ اين‌ است: «و روزي‌ كه‌ آسمان‌ از ابر بشكافد» يعني: روز قيامت‌ آسمان‌ در حالي‌كه‌ بر آن‌ ابر سپيدي‌ است‌ از هم‌ شكافته‌ مي‌شود. به‌قولي‌ مراد اين‌ است: آسمان‌ براي‌ فرود آمدن‌ فرشتگان‌ از آن‌، در حالي‌ شكافته‌ مي‌شود كه‌ ابري‌ سپيد از آن‌ بيرون‌ مي‌آيد. ابن‌ كثير مي‌گويد: «آن‌ ابر عبارت‌ است‌ از سايه‌ روشن‌هاي‌ نور عظيمي‌ كه‌ چشمها را خيره‌ مي‌كند». «و فرشتگان‌ چنان‌كه‌ بايد، فرود آورده‌ مي‌شوند» گروهي‌ بعد از گروه‌ ديگر، پياپي‌ و در محشر خلايق‌ را در احاطه‌ خويش‌ مي‌گيرند.

 

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَكَانَ يَوْماً عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيراً ‏(26)

«آن‌ روز، فرمانروايي‌ راستين‌ از آن‌ خداي‌ رحمان‌ است‌» زيرا در آن‌ روز، هر فرمانروايي‌ ديگري‌ جز فروانروايي‌ وي‌ نابود مي‌شود اما در دنيا كساني‌ جز خداوند جلّ جلاله  ظاهرا فرمانروايي‌هايي‌ دارند، هرچند فرمانروايي‌هايشان‌ حقيقي‌ نيست‌ «و اين‌ روزي‌ است‌ كه‌ بر كافران‌ بسي‌ دشوار است‌» از آن‌ روي‌ كه‌ بعد از انجام‌ يافتن ‌حساب‌، درگير عذاب‌ مي‌شوند . اما آن‌ روز بر مؤمنان‌ آسان‌ است‌ زيرا در آن ‌براي‌ ايشان‌ كرامت‌ها و مژده‌هاي‌ عظيم‌ و مسرت‌بخش‌ مي‌رسد. در حديث‌ شريف ‌آمده‌ است‌ كه‌ به‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم گفتند: يا رسول‌الله! روزي‌ كه‌ مقدار آن ‌پنجاه‌هزار سال‌ باشد چقدر روزي‌ طولاني‌ است‌؟ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جانم‌ در دست‌ اوست‌، آن‌ روز چنان‌ بر مؤمن‌ سبك‌ گردانيده‌ مي‌شود كه‌ حتي‌ از وقت‌ يك‌ نماز فرض‌ كه‌ در دنيا مي‌خواند هم‌ سبك‌تر است‌».

 

وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً ‏(27)

منظره‌ دوم‌ از منظره‌هاي‌ روز قيامت‌ اين‌ است: «و» يادآوري‌ كن‌ به‌ آنان ‌«روزي‌» را «كه‌ ظالم‌ دستهاي‌ خود را مي‌گزد» از روي‌ خشم‌ و حسرت‌ و پشيماني‌ «مي‌گويد: اي‌ كاش‌ من‌ هم‌ همراه‌ رسول‌ خدا راهي‌ در پيش‌ مي‌گرفتم‌» كه‌ راه‌ حق‌ و نجات‌ است‌. يعني: اي‌ كاش‌ من‌ هم‌ با پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  به‌ راه‌ حق‌ مي‌رفتم‌ تا از اين‌ فرجام ‌ننگين‌ و رسواگر رهايي‌ مي‌يافتم‌.

 

يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِيلاً ‏(28)

«واي‌ بر من‌! اي‌ كاش‌ فلاني‌ را دوست‌ نگرفته‌ بودم‌!» كه‌ مرا در دنيا به‌ گمراهي ‌كشاند، اي‌ خاك‌ هلاك‌ بر سرم‌ باد!

 

لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً ‏(29)

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: ابي‌بن‌خلف‌ به‌ محضر رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مي‌آمد و به‌ سخنان‌ ايشان‌ گوش‌ فرامي‌داد اما عقبه‌بن‌ ابي‌معيط او را بر اين‌ كار سرزنش‌ مي‌كرد پس‌ نازل‌ شد: «به‌راستي‌ او مرا از ذكر ـ پس‌ از آن‌كه ‌به‌سوي‌ من‌ آمد ـ به‌ گمراهي‌ كشاند» يعني: همان‌ كسي‌ كه‌ او را دوست‌ گرفتم‌، مرا از پيوستن‌ به‌ راه‌ قرآن‌ گمراه‌ كرد، بعد از آن‌كه‌ قرآن‌ به‌سويم‌ آمد و بر اين‌كه‌ به‌ آن ‌ايمان‌ آورم‌ قدرت‌ يافتم‌ «و شيطان‌ همواره‌ خوارسازنده‌ انسان‌ است‌» و او را در خواري‌ و ذلت‌ تنها مي‌گذارد. ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  دوست‌ آن‌ ظالم‌ را شيطان‌ ناميد بعد از آن‌كه‌ او را گمراه‌گر معرفي‌ كرد. يا مراد از شيطان‌، ابليس‌ لعين ‌است‌ زيرا اوست‌ كه‌ انسان‌ را به‌ دوست ‌گرفتن‌ گمراه‌سازان‌ وا داشته‌است‌.

در اين‌ باره‌ كه‌ آيا اين‌ جمله‌ اخير: (و شيطان‌ همواره‌...) پايان‌ سخن‌ آن‌ ظالم‌ است‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ از زبان‌ وي‌ حكايت‌ مي‌كند، يا كلام‌ خود خداوند جلّ جلاله  است‌؟ مفسران‌ بر دو قول‌اند.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ و مسلم‌ از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده‌ است‌ كه ‌فرمودند: «جز اين‌ نيست‌ كه‌ صفت‌ همنشين‌ خوب‌ و همنشين‌ بد همچون‌ صفت ‌حامل‌ مشك‌ و دمنده‌ در كوره‌ آهنگري‌ است‌؛ حامل‌ مشك‌ يا از مشك‌ به‌ تو مي‌دهد، يا آن‌ را از او مي‌خري‌ و يا از آن‌ بويي‌ خوش‌ مي‌يابي‌ اما دمنده‌ در كوره‌، يا لباست‌ را مي‌سوزاند، يا اين‌كه‌ بوي‌ پليد آن‌ مشامت‌ را آزار مي‌دهد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ اصحاب‌ جلّ جلاله  از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسيدند: «كدامين‌ همنشينان‌ ما بهتر اند؟» رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «من‌ ذكركم‌ الله‌ رؤيته‌ وزاد في‌ علمكم‌ منطقه‌ وذكركم‌ بالآخرة‌ عمله: كسي‌ كه ‌ديدنش‌ شما را به‌ياد خدا اندازد، منطق‌ و بيانش‌ بر علم‌ و دانش‌ شما بيفزايد و عملش‌ شما را به‌ياد آخرت‌ اندازد».

 

وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً ‏(30)

«و رسول‌ خدا گفت‌» شكواكنان‌ به‌سوي‌ پروردگارش‌ در دنيا «پروردگارا! قوم ‌من‌» قريش‌، يا اعراب‌ «اين‌ قرآن‌ را وا نهادند» و رها كردند، نه‌ به‌ آن‌ ايمان ‌آوردند و نه‌ به ‌وجهي‌ از وجوه‌ آن‌ را پذيرفتند. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: آنان‌ قرآن‌ را به‌باد هذيان‌ و ناسزا گرفتند. بايد دانست‌ كه‌ اين‌ شكواي‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  هم‌اكنون‌ و در هر زماني‌ كه‌ امت‌ ايشان‌ قرآن‌ را رها كنند، بلند است‌. ابن‌قيم‌ مي‌گويد: «مهجور قرار دادن‌ و وانهادن‌ قرآن‌ بر چند نوع‌ است: يكي‌ از اين‌ انواع: گوش ‌ننهادن‌ و ايمان‌ نياوردن‌ به‌ آن‌ است‌. دوم: ترك‌ عمل‌ به‌ آن‌ است‌ ـ هر چند كه‌ آن‌را بخواند و به‌ آن‌ ايمان‌ آورد. سوم: ترك‌ حاكميت‌ و داوري‌ طلبيدن‌ از آن ‌است‌. چهارم: ترك‌ تدبر و فهم‌ معاني‌ آن‌ است‌. پنجم: ترك‌ شفا خواستن‌ و درمان‌ جستن‌ از آن‌ است‌ در بيماريهاي‌ دلها. هرچند كه‌ بعضي‌ از اين‌ انواع‌ از بعضي ‌ديگر سبكتر اند».

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ انس‌ رضی الله عنه از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده‌ است‌ كه‌ فرمودند: «من‌ تعلم‌ القرآن‌ وعلق‌ مصحفه‌ لم‌ يتعاهده‌ ولم‌ ينظر فيه‌ جاء يوم‌ القيامة‌ متعلقا به‌ يقول‌ يارب‌ العالمين‌: إن‌ عبدك‌ هذا اتخذني‌ مهجورا فاقض‌ بيني‌ و بينه: هر كس‌ قرآن‌ را فراگيرد سپس‌ مصحفش‌ را به‌ طاقچه‌اي‌ گذاشته‌ نه‌ بر آن‌ مواظبت‌ و پايبندي‌ كند ونه‌ در آن‌ بنگرد، روز قيامت‌ درحالي‌ مي‌آيد كه‌ قرآن‌ بدان‌ درآويخته‌ است‌ و مي‌گويد: اي‌ پروردگار عالميان‌! همانا اين‌ بنده‌ تو مرا وانهاد پس‌ ميان‌ من‌ و او قضاوت‌ كن‌».

سپس‌ خداي‌ متعال‌ به‌ دلجويي‌ پيامبرش صلّی الله علیه و آله وسلّم پرداخته‌ و مي‌فرمايد:

 

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِياً وَنَصِيراً ‏(31)

«و اين‌ گونه‌» كه‌ برايت‌ از مشركان‌ قومت‌ دشمناني‌ قرار داديم‌ اي‌ محمد! «براي‌ هر پيامبري‌ دشمني‌ از مجرمان‌ قرار داديم‌» پس‌ تو از اين‌گونه‌ برخوردها بي‌قرار و افسرده‌ مشو زيرا اين‌ شيوه‌ و سنت‌ بر انبياي‌ قبل‌ از تو نيز جاري‌ بوده‌ است ‌پس‌ شكيبا باش‌ چنان‌كه‌ آنان‌ شكيبا بودند «و پروردگارت‌ به‌عنوان‌ هدايتگر و ياور كافي‌ است‌» لذا او بندگانش‌ را به‌سوي‌ مصالح‌ دين‌ و دنيا هدايت‌ مي‌كند و آنان‌ را بر دشمنان‌ ياري‌ و نصرت‌ مي‌دهد. يعني: پروردگارت‌ با تو نيز اين‌ گونه‌ عمل‌ خواهد كرد پس‌ آسوده‌خاطر باش‌.

 

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً ‏(32)

پنجمين‌ شبهه‌ منكران‌ نبوت‌ اين‌ است: «و كافران‌ گفتند، چرا قرآن‌ يكجا بر او نازل‌ نشده‌ است‌» در يك‌ وقت‌؟ «اين‌ گونه‌» ما قرآن‌ را بخش‌بخش‌ و به‌ تدريج ‌برحسب‌ حوادث‌ و رويدادها نازل‌ كرديم‌ «تا قلبت‌ را به‌ وسيله‌ آن‌ استوار گردانيم‌» يعني: تا با نازل ‌كردن‌ قرآن‌ بر اين‌ كيفيت‌ و بر اين‌ وصف‌، قلبت‌ را قوي‌ واستوار گردانيم‌ زيرا نازل‌ كردن‌ آن‌ به‌ اين‌ كيفيت‌ نزديكتر به‌ آن‌ است‌ كه‌ قلبت‌ در هر رويدادي‌ از رويدادهاي‌ مخاطره‌انگيز و در توطئه‌ها و شگردهاي‌ گونه‌گون‌ و نيرنگ‌هاي‌ رنگارنگي‌ كه‌ از سوي‌ دشمنان‌ با آنها روياروي‌ هستي‌، قوي‌ و استوار گردد و در خود هيچ‌گونه‌ ترديد و انفعالي‌ نيابي‌ زيرا قلب‌ محب‌ با رسيدن‌ پياپي‌ نامه‌هاي‌ محبوب‌ آرام‌ مي‌گيرد. همچنين‌ اين‌ شيوه‌ نازل ‌كردن‌ قرآن‌ نزديكتر به‌ آن‌ است‌ كه‌ قرآن‌ را حفظ كني‌ و معاني‌ آن‌ را فراگيري‌ زيرا آنان‌ از تو هيچ‌ چيزي‌ را سؤال‌ نمي‌كنند، مگر اين‌كه‌ در دم‌ با زبان‌ وحي‌ پاسخ‌ آنها داده‌ مي‌شود «و آن‌ را به‌ترتيل‌ بر تو خوانده‌ايم‌» يعني: به‌ آرامي‌، آيتي‌ پس‌ از آيت‌ ديگر و بخشي‌ به‌دنبال ‌بخشي ‌ديگر، به‌ شيوايي‌ و روشني‌ و كمال‌ استواري‌ و محكمي‌.

يكي‌ از حكمت‌هاي‌ نازل‌ كردن‌ تدريجي‌ قرآن‌ نيز همين‌ بود زيرا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امتشان‌ هر دو امي‌ بودند و نوشتن‌ و خواندن‌ را نمي‌شناختند پس ‌اگر قرآن‌ به‌ يكباره‌ بر ايشان‌ نازل‌ مي‌شد، قطعا حفظ و نگه‌داشت‌ آن‌ بر ايشان‌ دشوار بود، به‌علاوه‌ اين‌كه‌ مشاهده‌ گاه‌ به‌گاه‌ جبرئيل‌علیه السلام  از سوي‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم، خود از اموري‌ بود كه‌ عزم‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را استوارتر گردانيده‌ و ايشان‌ را به‌ صبر و شكيبايي‌ در تبليغ‌ رسالت‌ وا مي‌داشت‌.

دومين‌ حكمت‌ نزول‌ تدريجي‌ قرآن‌، دفع‌ حرج‌ و دشواري‌ از مكلفان‌ بود زيرا اگر قرآن‌ تمامما به‌ يكباره‌ نازل‌ مي‌شد، آنها دفعتا به‌ احكام‌ بسياري‌ مكلف‌ مي‌شدند و اين‌ امر برايشان‌ سخت‌ و سنگين‌ بود.

سومين‌ حكمت‌ نزول‌ تدريجي‌ قرآن‌، تدرج‌ در قانون‌گذاري‌ بود چراكه‌ عادات‌ و روشهاي‌ جاهلي‌ چنان‌ موروثي‌ و ريشه‌دار بود كه‌ بركندن‌ آنها از نهاد جامعه‌، نياز به‌ زمان‌ كافي‌ داشت‌.

 

وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيراً ‏(33)

«و به‌نزد تو هيچ‌ مثلي‌ نمي‌آورند، مگر آن‌كه‌ ما جوابي‌ برحق‌ و نيكوتر از روي‌ تفسير، برايت‌ مي‌آوريم‌» يعني: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! مشركان‌ هيچ‌ سؤالي‌ از سؤالهاي‌ باطل‌ كه ‌گويي‌ در بطلان‌ خود مثلي‌ است‌ و هيچ‌ حجت‌ و شبهه‌اي‌ نمي‌آورند، مگر آن‌كه‌ ما در مقابل‌ مثل‌ باطل‌ و شبهه‌ بي‌اساس‌ آنان‌، برايت‌ پاسخ‌ حق‌، راستين‌ و استواري‌ را مي‌آوريم‌ كه‌ مثلشان‌ را بي‌اثر گردانيده‌ و آن‌ را دفع‌ و نابود مي‌كند و اين‌ پاسخ‌ ما از نظر بياني‌ رساتر و از نظر معني‌ نيكوتر است‌، به‌گونه‌اي‌ كه‌ شبهه‌ و مشكلي‌ را كه ‌برايت‌ آورده‌اند، از درون‌ مي‌شكافد و آن‌ را دفع‌ مي‌كند چنان‌كه‌ در دفع‌ شبهه ‌نزول‌ تدريجي‌ قرآن‌، پاسخ‌ منطقي‌ و محكم‌ خود را دريافت‌ كردند.

 

الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضَلُّ سَبِيلاً ‏(34)

«كساني‌ كه‌ به‌ روي‌ درافتاده‌ به‌سوي‌ جهنم‌ حشر مي‌شوند، اينان‌ بدترين‌ جاي‌ و گم‌ترين‌ راه‌ را دارند» يعني: آنچه‌ مشركان‌ را به‌ طرح‌ اين‌ شبهات‌ وامي‌دارد اين ‌است‌ كه‌ آنان‌ جايگاه‌ و منزلت‌ پيامبر اسلام‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را حقير پنداشته‌ و راه‌ صواب‌ او را گمراهي‌ مي‌پندارند در حالي‌كه‌ اگر به‌ ديده‌ انصاف‌ بنگرند در مي‌يابند كه‌ آنان ‌خود در جايگاه‌ و منزلت‌ و راه‌ و روش‌ و بازگشتگاه‌ خود، بسي‌ حقير و گم‌ كرده‌ راهند! و اين‌ نكوهشي‌ سخت‌ براي‌ آنان‌ است‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «مردم ‌در روز قيامت‌ در سه‌ گروه‌ حشر مي‌شوند: گروهي‌ پياده‌، گروهي‌ سواره‌ و گروهي ‌به‌ روي‌ افتاده‌. سؤال‌ شد: يا رسول‌الله! چگونه‌ به‌ روي‌ افتاده‌ محشور مي‌شوند؟ فرمودند: همان‌ ذاتي‌ كه‌ آنان‌ را بر پاهايشان‌ روان‌ مي‌گرداند، بر اين‌ امر نيز تواناست‌ كه‌ آنان‌ را بر چهره‌هايشان‌ روان‌ گرداند...».

 

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيراً ‏(35)

«و به‌ يقين‌ ما به‌ موسي‌ كتاب‌ داديم‌» يعني: به‌ او تورات‌ را عطا كرديم‌ چنان‌كه‌ به‌ تو قرآن‌ را عطا كرديم‌ پس‌ تو در امر رسالت‌ پديده‌ نودرآمدي‌ نيستي‌ و كتابت‌ اولين‌ كتاب‌ آسماني‌ نيست‌ «و برادرش‌ هارون‌ را همراه‌ او وزيرش‌ گردانيديم‌» وزير: دستيار، همكار، ياور و مشاور است‌، با آن‌كه‌ هارون‌ پيامبر نيز بود. پس‌ اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! دستيار موسي‌علیه السلام  وزيري‌ از فرشتگان‌ نبود چنان‌كه‌ مشركان‌ از تو اين‌ رامي‌طلبند.

 

فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِيراً ‏(36)

«پس‌ گفتيم: هر دو به‌سوي‌ قومي‌ كه‌ آيات‌ ما را دروغ‌ انگاشته‌اند، برويد» هرچند كه‌ تكذيب‌ از سوي‌ فرعون‌ و قومش‌ در هنگام‌ صدور فرمان‌ خداي‌ متعال‌ به‌ رسالت ‌موسي‌ و هارون علیهماالسلام سر نزد بلكه‌ تكذيب‌ آنان‌ بعد از فرستادن‌ ايشان‌ روي‌ داد اما مراد اين‌ است: به‌سوي‌ فرعون‌ و قومش‌ كه‌ سرانجام‌ آيات‌ ما را دروغ‌ مي‌انگارند، برويد. آيات: همان‌ معجزات‌ و نشانه‌هاي‌ نه‌گانه‌اي‌ است‌ كه‌ ذكر آنها گذشت‌. «آن‌گاه‌ آنان‌ را به‌سختي‌ نابود ساختيم‌» يعني: پس‌ موسي‌ و هارون‌ علیهماالسلام به‌سوي‌ آنان‌ رفتند اما با تكذيب‌ روبرو شدند. (فدمرناهم): پس‌ به‌دنبال‌ اين ‌تكذيب‌ هلاكشان‌ ساختيم‌، هلاك ‌ساختني‌ بزرگ‌. همچنان‌ اقوام‌ ديگري‌ را كه‌ ذكرآنها مي‌آيد، به‌ هلاكت‌ رسانديم‌ پس‌ بايد اين‌ گروهي‌ كه‌ پيامبر خاتم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را تكذيب‌ مي‌كنند، نيز به‌ هوش‌ باشند.

 

وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَاباً أَلِيماً ‏(37)

«و قوم‌ نوح‌ را آن‌گاه‌ كه‌ پيامبران‌ را تكذيب‌ كردند، غرقشان‌ ساختيم‌» قوم‌ نوح‌علیه السلام  او و پيامبران‌ قبل‌ از وي‌ را تكذيب‌ كردند و هر كس‌ پيامبري‌ را تكذيب‌ كند، مسلما تمام‌ انبيا را تكذيب‌ كرده ‌است‌. غرق‌كردنشان‌ با طوفان‌ بود چنان‌كه‌ در سوره ‌«هود» گذشت‌. «و آنان‌ را» يعني: غرق‌ كردنشان‌ را، يا داستانشان‌ را «براي‌ مردم‌ عبرتي‌ گردانيديم‌» كه‌ از آن‌ درس‌ عبرت‌ بگيرند «و براي‌ ستمكاران‌» يعني: براي‌ قوم‌ نوح‌علیه السلام  و هر كسي‌ كه‌ در تكذيب‌ پيامبران علیهم السلام رهرو راه‌ آنان‌ شده‌ است‌ ؛ «عذابي‌ دردناك‌ آماده‌ كرده‌ايم‌» كه‌ عذاب‌ دوزخ‌ است‌.

 

وَعَاداً وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُوناً بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيراً ‏(38)

«و عاد و ثمود و اصحاب‌ رس‌ را» نيز نابود ساختيم‌. رس‌ در سخن‌ عرب: چاهي ‌است‌ كه‌ ديواره‌ آن‌ را با سنگ‌ برنياورده ‌باشند. به‌ قولي: رس‌ چاهي‌ در «انطاكيه‌» بود كه‌ در آن‌ حبيب‌ نجار را كشتند، از اين‌ جهت‌ به‌ آن‌ چاه‌ نسبت‌ داده‌ شدند پس ‌در حالي‌كه‌ گرداگرد آن‌ چاه‌ نشسته‌ بودند، خداوند جلّ جلاله  آنان‌ را با منازلشان‌ در زمين‌ فرو برد «و امتهاي‌ بسياري‌ را در ميانشان‌ نابود ساختيم‌» يعني: نسلهاي‌ بسيار ديگري‌ را در ميان‌ اين‌ گروه‌ها هلاك‌ گردانيديم‌ كه‌ شمار آنان‌ را فقط خود ما مي‌دانيم‌ زيرا هنگامي‌ كه‌ پيامبران‌ خويش‌ را به‌ سوي‌ آنان‌ فرستاديم‌، عكس‌ العمل‌ آنها جز تكذيب‌ چيز ديگري‌ نبود.

 

وَكُلّاً ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَكُلّاً تَبَّرْنَا تَتْبِيراً ‏(39)

«و براي‌ هر يك‌ مثلها زديم‌» يعني: براي‌ هر يك‌ حجت‌ها آورده‌، آنان‌ را بيم ‌داديم‌ و اخبار دروغ‌ انگاران‌ را بر آنان‌ حكايت‌ نموديم‌ «و هريك‌ از آنان‌ را به ‌سختي‌ هلاك‌ ساختيم‌» و زير و زبر كرديم‌ پس‌ آيا اين‌ گروه‌ از سرنوشت‌ آنان ‌عبرت‌ نمي‌گيرند؟!

 

وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ نُشُوراً ‏(40)

«و قطعا» مشركان‌ مكه‌ «بر شهري‌ كه‌ باران‌ بلا بر آن‌ بارانده‌ شده‌ گذشته‌اند» آنها در هنگام‌ سفرهاي‌ تجارتي‌شان‌ به‌سوي‌ شام‌، بر شهر قوم‌ لوط گذر كرده‌اند، شهري‌ كه‌ با باران‌ سنگ‌ هلاك‌ ساخته‌ شد و آن‌ شهر «سدوم‌» بزرگترين ‌شهر قوم‌ لوط بود «آيا آن‌ را نمي‌ديدند؟» در هنگام‌ سفر به‌سوي‌ شام‌ براي‌ تجارت ‌زيرا آنان‌ از كنار شهر سدوم‌ مي‌گذشتند «يا اين‌ كه‌ اميد برانگيخته ‌شدن ‌نداشتند» يعني: حقيقت‌ امر اين‌ است‌ كه‌ آنان‌ از حشر و نشر براي‌ جزا بيمي ‌نداشتند پس‌ سبب‌ عدم‌ عبرت‌پذيري‌ آنان‌ اين‌ است‌ .

هدف‌ از بيان‌ اين‌ داستانها، هشدار دادن‌ به‌ مشركان‌ در تكذيب‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ تا از اين‌ راه‌ و رسم‌ باز آيند و از عذابي‌ چون‌ عذاب‌ امتهاي‌ پيشين‌ حذر كنند.

 

وَإِذَا رَأَوْكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً ‏(41) إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً ‏(42)

«و چون‌ تو را ببينند، جز اين‌ نيست‌ كه‌ به‌ ريشخندت‌ مي‌گيرند» يعني: به‌جاي ‌ايمان ‌آوردن‌ به‌ تو و انديشيدن‌ در پيامي‌ كه‌ براي‌ آنان‌ آورده‌اي‌، به‌ استهزا و تمسخر روي‌ آورده‌ و از روي‌ تحقير و اهانت‌ مي‌گويند: «آيا اين‌ است‌ همان‌ كسي‌كه‌ خدا او را به‌ رسالت‌ برانگيخته‌ است‌؟» با آن‌كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در راه‌ و روش‌، تصرفات‌، اخلاق‌ متعالي‌، فكر رسا و بيان‌ شيرينشان‌، نمونه‌ اعلاي‌ همه ‌پيامبران علیهم السلام و كافه‌ بشريت‌ بودند.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ روايت‌ شده‌است: اين‌ آيه‌ درباره‌ ابوجهل‌ نازل‌ شد زيرا چون ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم با ياران‌ خويش‌ از برابر وي‌ مي‌گذشتند، ريشخندكنان‌ مي‌گفت: (آيا اين‌ همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ خدا او را به‌ رسالت‌ برانگيخته ‌است‌؟) «به‌راستي ‌نزديك‌ بود كه‌ ما را از معبودانمان‌ گمراه‌ كند» و چيزي‌ نمانده‌ بود كه‌ پرستش‌ آنها را رها كنيم‌ «اگر بر آنها ايستادگي‌ نمي‌كرديم‌» يعني: چنانچه‌ بر پرستش‌ آنها پايداري ‌نمي‌ورزيديم‌ و از محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم در پرهيز كردن‌ از آنها نافرماني‌ نكرده‌ و در اين‌ راه‌ از خود مقاومت‌ نشان‌ نمي‌داديم‌ «و هنگامي‌ كه‌ عذاب‌ را ببينند» همان‌ عذابي‌ را كه ‌به‌سبب‌ كفر خود سزاوار آن‌ هستند «به‌زودي‌ خواهند دانست‌ كه‌ چه ‌كسي‌ گمراه‌تر است‌» از راه‌ حق‌ و هدايت‌، آنان‌ يا مؤمنان‌؟

 

أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً ‏(43)

«آيا آن‌ كس‌ كه‌ هواي‌ نفس‌ خود را خداي‌ خود گرفته‌ است‌، ديده‌اي‌؟» يعني: كسي‌كه‌ از هواي‌ نفس‌ خود مانند فرمان ‌بردن‌ از خدا جلّ جلاله  فرمان‌ برده‌ و به‌ هيچ‌ چيزي‌ دل‌ نمي‌بندد مگر اين‌كه‌ از آن‌ پيروي‌ كرده‌ و آن‌ را دين‌ و آيين‌ خويش‌ قرار مي‌دهد.

ابن‌عباس رضی الله عنه مي‌گويد: «در جاهليت‌ چنين‌ بود كه‌ شخص‌ زماني‌ سنگ‌ سفيدي ‌را مي‌پرستيد اما چون‌ غير آن‌ را بهتر از آن‌ مي‌يافت‌، به‌ پرستش‌ آن‌ روي‌ مي‌آورد و پرستش‌ سنگ‌ اول‌ را وامي‌نهاد». «آيا تو بر او وكيل‌ هستي‌؟» يعني: اي‌ پيامبر! آيا تو نگهبان‌ و ضامن‌ او هستي‌ تا او را به‌ راه‌ ايمان‌ آورده‌ و از كفر برگرداني‌؟ درحالي‌ كه‌ نه‌ تو توان‌ اين‌ كار را داري‌ و نه‌ به‌ آن‌ مكلف‌ هستي‌ بلكه‌ فقط بر تو ابلاغ ‌پيام‌ است‌ و بس‌.

 

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً ‏(44)

«يا مگر مي‌پنداري‌ كه‌ بيشترشان‌ گوش‌ شنوا دارند يا تعقل‌ مي‌كنند؟» چنين‌ نيست ‌«آنان‌ جز همانند چهارپايان‌» بي‌عقل‌ و خرد «نيستند بلكه‌ آنان‌ گمراه‌ترند» از چهارپايان‌ زيرا چهارپايان‌ پروردگارشان‌ را مي‌شناسند، براي‌ او تسبيح‌ مي‌گويند، به‌سوي‌ چراگاههاي‌ خويش‌ راه‌ مي‌برند، براي‌ صاحب‌ خود منقاد و رام‌ مي‌شوند، آنچه‌ را كه‌ به‌سودشان‌ است‌ عمل‌ مي‌كنند و از چيزهاي‌ زيانبار و خطرناك ‌مي‌پرهيزند در حالي‌كه‌ اين‌ گروه‌ نه‌ براي‌ آفريدگار خود منقاد مي‌شوند و نه ‌پروردگاري‌ كه‌ آنان‌ را روزي‌ داده‌ است‌ مي‌شناسند. همچنين‌ اينان‌ از چهارپايان ‌به‌ اين‌ دليل‌ گمراه‌ترند كه‌ اگر چهارپايان‌ پيام‌ توحيد و نبوت‌ را درك‌ نمي‌كنند، عليه‌ آن‌ هم‌ نمي‌ستيزند، برخلاف‌ اين‌ گروه‌ كه‌ از روي‌ عناد، مكابره‌، تعصب‌ و خرد شمردن‌ حق‌، در برابر آن‌ به‌ ستيز برمي‌خيزند پس‌ هرگز به‌ آنان‌ اميدوار نباش‌.

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً ‏(45)

از اين‌ آيه‌ بيان‌ دلايل‌ پنج‌گانه‌ بر وجود خداوند جلّ جلاله  و وحدانيت‌ وي‌ آغاز مي‌شود، اين‌ ادله‌ مظاهري‌ از پديده‌هاي‌ هستي‌ است‌ كه‌ هر مخلوقي‌ آنها را درك ‌و مشاهده‌ مي‌كند: «آيا نديده‌اي‌ كه‌ پروردگارت‌ چگونه‌ سايه‌ را گسترده ‌است‌؟» يعني: چگونه‌ سايه‌ را از هنگام‌ دميدن‌ سپيده‌ صبح‌ تا طلوع‌ خورشيد گسترده‌ است‌، كه‌ اين‌ سايه‌ قبل‌ از طلوع‌ خورشيد است‌، سپس‌ چون‌ خورشيد طلوع‌ كرد، سايه‌هاي‌ اشياي‌ شاخص‌ به‌ سمت‌ غرب‌ گسترده‌ مي‌شود «و اگر مي‌خواست‌ آن‌ را» يعني: سايه‌ را «ساكن‌ مي‌گردانيد» با ساكن‌ساختن‌ خورشيد اما از آنجا كه‌ حركت‌ آن‌ براي‌ انسان‌، نباتات‌ و حيوانات‌ منشا فوايد بسياري‌ است‌، خداوند جلّ جلاله  آن‌ را متحرك‌ گردانيد. از فوايد اين‌ سايه‌ متحرك‌، بهره‌گيري‌ از آن‌ به‌عنوان‌ مقياسي‌ براي‌ اندازه‌گيري‌ زمان‌ است‌ چنان‌كه‌ فقها آن‌ را نشانه‌ و مقياسي ‌براي‌ شناخت‌ اوقات‌ بعضي‌ از نمازها گردانيده‌اند، مانند نماز ظهر كه‌ شروع‌ آن‌ درهنگام‌ زوال‌ خورشيد است‌ و نماز عصر كه‌ وقت‌ آن‌ در هنگام‌ برابر شدن‌ سايه ‌هرچيز با سايه‌ اصلي‌ آن‌  ـ در نزد جمهور ـ و دو برابر شدن‌ سايه‌ اصلي‌ آن‌ ـ در نزد ابوحنيفه‌ ـ است‌ «آن‌گاه‌ خورشيد را بر آن‌ دليلي‌ گردانيديم‌» يعني: خورشيد را براي‌ سايه‌ نشانه‌اي‌ رهنما گردانيديم‌ كه‌ احوال‌ خورشيد، بازتابگر احوال‌ آن‌ است ‌بدان‌ جهت‌ كه‌ سايه‌ با خورشيد زياد و كم‌ شده‌ و گستردگي‌ يا كوتاهي‌ پيدا مي‌كند.آري‌! سايه‌ براي‌ جانداران‌ و عاقلان‌ در هر مكاني‌ نعمت‌ عظمايي‌ است‌، بويژه‌ درسرزمين‌هاي‌ گرمسير كه‌ راحت‌بخش‌ و خنك‌ كننده‌ تن‌ جانداران‌ است‌.

 

ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً ‏(46)

«سپس‌ آن‌ را به‌سوي‌ خود بازمي‌گيريم‌» يعني: آن‌گاه‌ كه‌ خورشيد طلوع‌ كند، سايه‌ دامن‌ برمي‌چيند و شعاع‌ خورشيد در جو، جانشين‌ آن‌ مي‌شود و چنين‌ است‌كه‌ خداي‌ متعال‌ سايه‌ را باز مي‌گيرد «به‌ بازگرفتن‌ اندك‌» يعني: سايه‌ را به ‌تدريج‌ و اندك‌اندك‌ به‌قدر بالا آمدن‌ خورشيد بازمي‌گيرد. اين‌ آيه‌ نمايانگر يكي‌ از بزرگترين‌ معجزات‌ قرآني‌ است‌ زيرا به‌ موضوع‌ انكسار نور اشاره‌ دارد، چه‌ اگر انكسار شعاع‌ در هنگام‌ عبور آن‌ از جو نبود، سايه‌ امتداد بسيار بيشتري ‌مي‌داشت‌[1].

 

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً ‏(47)

«و اوست‌ آن‌ ذاتي‌ كه‌ شب‌ را براي‌ شما لباسي‌ گردانيد» كه‌ اشياء را مي‌پوشاند ومانند لباسي‌ بر آنها فرود مي‌آيد «و خواب‌ را مايه‌ آرامش‌ گردانيد» كه‌ در آن‌ مي‌آساييد زيرا در هنگام‌ خواب‌ از كار و گرفتاري‌ و مشغله‌ها بريده‌ و به‌ آسايش‌ و راحتي‌ كامل‌ فرو مي‌رويد. سبات: قطع‌ كننده‌ حركت‌ براي‌ آرامش‌ دادن‌ به‌ جسم‌ و روح‌ است‌ «و روز را زمان‌ جنب‌وجوش‌ شما قرار داد» ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ بيداري‌ به‌حيات‌ و خواب‌ به‌ غنودگي‌اي‌ تشبيه‌ شده‌ است‌ كه‌ شبيه‌ مرگ‌ است‌.

پس‌ سايه‌، خورشيد، شب‌ و آرامش‌ آن‌، خواب‌ و آسايش‌ آن‌ و روز و جنب‌وجوش‌ در آن‌، همه‌ دلايلي‌ روشن‌ بر وجود خداي‌ آفريدگار توانا و متصرف‌ در هستي‌ است‌ زيرا روشني‌ روز بستر جنب‌وجوش‌ و كار و فعاليت‌ و تاريكي‌ وسكوت‌ شب‌، مايه‌ آرامش‌ و ظرفي‌ براي‌ آسايشمندي‌ و استراحت‌ جسم‌ و جان‌ و آماده‌ ساختن‌ آن‌ براي‌ شروع‌ روند جديدي‌ از كار و تلاش‌ و پيكار است‌ وخداي‌ متعال‌ هر ظرفي‌ را ـ تماما ـ براي‌ چيزي‌ كه‌ با آن‌ مناسبت‌ دارد، آماده‌ كرده‌ است‌.

 

وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً ‏(48)

«و اوست‌ آن‌ كس‌ كه‌ بادها را پيشاپيش‌ رحمت‌ خويش‌ مژده‌بخش‌ فرستاد» يعني: پيشاپيش‌ باران‌ كه‌ رحمت‌ پروردگار است‌ «و از آسمان‌ آبي‌ طهور فروفرستاديم‌» طهور: پاك‌ پاك‌كننده‌ است‌ زيرا آب‌ آسمان‌ بر هيچ‌ چيز نجس‌ يا پليدي‌ فرود نمي‌آيد مگر اين‌كه‌ آن‌ را پاك‌ مي‌گرداند.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابوسعيد خدري‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «إن‌ الماء طهور لاينجسه‌ شي‌ء: آب‌ پاك ‌كننده‌ است‌ و هيچ‌ چيز آن‌ را نجس‌ نمي‌گرداند».

 

لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِيَّ كَثِيراً ‏(49)

«تا به‌ وسيله‌ آن‌» يعني: به‌ وسيله‌ آن‌ آب‌ باران‌ فرودآورده‌ از آسمان‌ «سرزميني‌ پژمرده‌ را زنده‌ گردانيم‌» با بيرون‌آوردن‌ سبزه‌ها و رستني‌ها از زمين ‌بي‌گياهي‌ كه‌ مدت‌ها در انتظار نم‌ باراني‌ بوده‌ است‌ تا از بستر پژمردگي‌ بيرون‌ آمده ‌به‌ جنب‌وجوش‌ درآيد و گل‌ و گياه‌ و طراوت‌ بروياند «و آن‌ را» يعني: آب‌ را «به‌آنچه‌ كه‌ خلق‌ كرده‌ ايم‌ ـ از چهارپايان‌ و انسانهاي‌ بسيار ـ بنوشانيم‌» اناسي: جمع‌انسان‌ است‌، مثل‌ «سرحان‌ و سراحين: گرگ‌ و گرگها» پس‌ «يا» بدل‌ از «نون‌» است‌.

 

وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً ‏(50)

«و به‌راستي‌ آن‌ را» يعني: آيات‌ و اندرزها را «در ميانشان‌ گوناگون‌ بيان‌ كرديم‌ تا پند پذيرند» يعني: ذكر احوال‌ گستراندن‌ سايه‌ و پديد آوردن‌ ابرها و نازل ‌كردن ‌باران‌ را در قرآن‌ و ساير كتابهاي‌ آسماني‌ مكرر بيان‌ كرديم‌ تا عاقلان‌ در آنها انديشه‌ كنند و پند بگيرند. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: باران‌ را ميان‌ مردم‌ در سرزمينهاي‌ مختلف‌، در اوقات‌ مختلف‌ و كيفيت‌هاي‌ متفاوت‌ ـ گاهي‌ در اينجا وگاهي‌ در جايي‌ ديگر ـ گردش‌ مي‌دهيم‌ پس‌ در بعضي‌ از سرزمين‌ها از آن‌ بسيار مي‌بارانيم‌ و در بعضي‌ سرزمين‌هاي‌ ديگر از آن‌ كم‌ مي‌فرستيم‌ تا به‌ آن‌ پند گرفته‌ و انديشه‌ كنند.

در اينجا نيز با يكي‌ از معجزات‌ بزرگ‌ اسلام‌ روبرو مي‌شويم‌. ابن‌ كثير از ابن‌عباس‌ و ابن‌ مسعود جلّ جلاله  نقل‌ مي‌كند كه‌ در تفسير اين‌ آيه‌ گفتند: «هيچ‌ سالي‌ از سال ‌ديگر در بارندگي‌ بيش‌ نيست‌ ولي‌ خداي‌ عزوجل‌ باران‌ را آن‌ گونه‌ كه‌ خواهد در نقاط مختلف‌ زمين‌ به‌ گردش‌ مي‌آورد». شايان‌ ذكر است‌ كه‌ دانشمندان‌ معاصر همين‌ معني‌ را اثبات‌ كرده‌ و گفته‌اند: نسبت‌ تبخير و نزول‌ باران‌ در جهان‌ پيوسته ‌ثابت‌ است‌ و ذره‌اي‌ كم‌ و زياد نمي‌شود زيرا گرماي‌ سالانه‌اي‌ كه‌ زمين‌ آن‌ را جذب‌ مي‌كند، زياد و كم‌ نمي‌شود پس‌ فقط اين‌ نسبت‌ جزئي‌ باران‌ است‌ كه‌ در اين‌ يا آن‌ نقطه‌ زمين‌ تفاوت‌ پيدا مي‌كند، نه‌ نسبت‌ كلي‌ آن‌ «ولي‌ بيشتر مردم‌ جز كفران‌ را نپذيرفتند» كفران‌ نعمت: انكار و ناسپاسي‌ آن‌ است‌. يعني: بيشتر مردم ‌اعتراف‌ به‌ نعمت‌ خداي‌ منان‌ را بر خويش‌ در فروفرستادن‌ باران‌ نپذيرفتند و خداوند جلّ جلاله  را بر آن‌ شكر و سپاس‌ نگفتند بلكه‌ آن‌ را به‌ بتان‌ يا ستارگان‌ نسبت‌ داده ‌و گفتند: به‌سبب‌ فلان‌ ستاره‌اي‌ كه‌ ساقط شد، يا فلان‌ ستاره‌اي‌ كه‌ طلوع‌ كرد، باران‌ يافتيم‌. يعني: سقوط ستاره‌اي‌ از مكان‌ خود در مغرب‌ و طلوع‌ ستاره‌ رقيب ‌آن‌ از مشرق‌ را سبب‌ فرود آمدن‌ باران‌ پنداشتند و نگفتند: به‌ فضل‌ خداي‌ منان‌ و رحمت‌ وي‌ باران‌ يافتيم‌.

 

وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً ‏(51)

«و اگر مي‌خواستيم‌ قطعا در هر شهري‌ هشداردهنده‌اي‌ برمي‌انگيختيم‌» يعني: چنان‌كه‌ باران‌ را در ميانشان‌ تقسيم‌ كرديم‌، اگر مي‌خواستيم‌ رسالت‌ را نيز اين‌گونه‌ در ميانشان‌ توزيع‌ مي‌كرديم‌ ولي‌ چنين‌ نكرديم‌ بلكه‌ فقط يك‌ هشداردهنده‌ را فرستاديم‌ و آن‌ هم‌ تو هستي‌ اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! زيرا تو باران‌ رحمت‌ عامي‌ براي‌ همه ‌جهانيان‌ هستي‌ و تو به‌ تنهايي‌ شايستگي‌ آن‌ را داري‌ كه‌ بار فوجي‌ از پيامبران‌ را بر دوش‌ گيري‌.

 

فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً كَبِيراً ‏(52)

«پس‌، از كافران‌ اطاعت‌ مكن‌» به‌هيچ‌وجه‌ با آنان‌ مجامله‌ و موافقت‌ نكن‌، به‌ پيشنهادهاي‌ سازش‌ كه‌ از سوي‌ آنان‌ مطرح‌ مي‌شود، پشت‌ پا بزن‌، در دعوت ‌خويش‌ سخت‌ كوشا باش‌ و در آن‌ پايداري‌ ورز «و با آن‌» يعني: به‌ وسيله‌ قرآن‌ «با آنان‌ به‌ جهادي‌ بزرگ‌ بپرداز» و آنچه‌ را در قرآن‌ است‌ بر آنان‌ بخوان‌. جهاد بزرگ: جهادي‌ است‌ كه‌ در آن‌ هيچ‌ سستي‌ و تزلزلي‌ نباشد. پس‌ ملاحظه‌ مي‌كنيم ‌كه‌ حجتها و آيات‌ قرآن‌ بزرگترين‌ وسيله‌ جهاد اسلام‌ عليه‌ مخالفان‌ آن‌ است‌.

 

وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً ‏(53)

«و اوست‌ ذاتي‌ كه‌ دو دريا را موج‌زنان‌ به‌هم‌ برآميخت‌» و به‌ سوي‌ هم‌ روان‌ كرد «اين‌ يكي‌ شيرين‌ خوشگوار و آن‌ ديگر شور تلخ‌ است‌» فرات: آب‌ بسيار خوشگوار و اجاج: آب‌ بسيار نمكين‌ است‌ «و ميان‌ آن‌ دو، برزخ‌ و حايلي‌ استوار قرار داد» برزخ: حجاب‌ و حايلي‌ است‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ به‌ قدرت‌ خويش‌ در ميان‌ دو دريا قرار داده‌ است‌ كه‌ آنها را از هم‌ جدا گردانيده‌ و از آميخته ‌شدن‌ آب‌ آنها به‌يكديگر جلوگيري‌ مي‌كند پس‌ نه‌ آب‌ نمكين‌ با آب‌ شيرين‌ يكجا مي‌شود و نه‌ آب ‌شيرين‌ با آب‌ نمكين‌.

شايد مراد اين‌ باشد كه‌ خداي‌ متعال‌ اين‌ دو نوع‌ آب‌ را در دهانه‌ و محل‌ ريختن‌ رودخانه‌ها ـ مثلا ـ به‌هم‌ مي‌آميزد اما با اين‌ وجود، نه‌ آب‌ شور بر آب‌ شيرين‌ چيره‌ مي‌شود ـ به‌گونه‌اي‌ كه‌ از نظر خاصيت‌ خود بر آن‌ غلبه‌ كند ـ و نه‌ آب‌ شيرين‌ بر آب‌ شور چيره‌ مي‌شود بلكه‌ به‌ قدرت‌ خداي‌ تبارك‌وتعالي‌ هر دو نوع ‌آب‌ به‌ حال‌ خود باقي‌ مي‌مانند، به‌سبب‌ اين‌كه‌ بشر و بسياري‌ ديگر از جانداران‌، به‌هر دو گونه‌ آب‌ نياز دارند.

 

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيراً ‏(54)

«و اوست‌ ذاتي‌ كه‌ از آب‌ بشري‌ آفريد» يعني: از آب‌ نطفه‌، انساني‌ تمام‌ اندام ‌آفريد «آن‌گاه‌ براي‌ او پيوند نسبي‌ و سببي‌ قرار داد» مراد از نسب: ولادت‌ است‌ وآنچه‌ كه‌ از آن‌ پديد مي‌آيد؛ از رابطه‌ پدري‌، مادري‌، پدر يا مادربزرگي‌، فرزندي‌، برادري‌، خواهري‌، عمويي‌، دايي‌ بودن‌ و فرزندانشان‌. مراد از صهر: رابطه‌ پديدآمده‌ از ازدواج‌ در ميان‌ شوهر و خانواده‌ همسرش‌، همسر و خانواده‌ شوهرش‌ و ميان‌ هر دو خانواده‌ با يك‌ديگر است‌ پس‌ نزديكان‌ همسر براي‌ شوهر، خواهران‌ اويند و نزديكان‌ شوهر براي‌ همسر، پدر شوهر است‌ و رابطه ‌خويشاوندي‌، هر دوي‌ آنها را در بر مي‌گيرد و همه‌ اين‌ رابطه‌ها از آن‌ آب‌ ناچيز پديد مي‌ آيد.

صاحب‌ تفسير «في‌ ظلال‌ القرآن‌» مي‌گويد: «از مرد نسب‌ پديد مي‌آيد و از زن‌ خويشاوندي‌ و تفسير (نسبا و صهرا) اين‌ است‌». «و پروردگارت‌ همواره ‌تواناست‌» كه‌ آفرينش‌ انسان‌ و تقسيم‌ وي‌ به‌ دو جنس‌ ذكر شده‌، از جمله‌ توانايي‌هاي‌ بزرگ‌ و بي‌نظير وي‌ است‌.

 

وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيراً ‏(55)

«و» كفار «به‌جاي‌ خدا چيزي‌ را مي‌پرستند كه‌ نه‌ به‌ آنان‌ سود مي‌بخشد» اگر آن‌ را پرستش‌ كنند «و نه‌ به‌ آنان‌ زيان‌ مي‌رساند» اگر آن‌ را فرو گذارند. و اين‌ امر گوياي‌ جهل‌ مشركان‌ است‌ «و كافر همواره‌ بر نافرماني‌ پروردگارش‌ پشتيبان‌» شيطان‌ «است‌» از شيطان‌ پيروي‌ كرده‌ و او را بر نافرماني‌ پروردگار ياري‌ و پشتيباني‌ مي‌كند.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: «آيه‌ كريمه‌ درباره‌ ابوجهل‌ نازل‌ شد ولي‌ عام‌ بودن‌ لفظ معتبر است‌، نه‌ خاص‌ بودن‌ سبب‌».

 

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِيراً ‏(56)

«و تو را جز مژده‌رسان‌ و هشداردهنده‌ نفرستاده‌ايم‌» پس‌ به‌ كفر و عنادشان‌ بها نده‌ و بر عدم‌ ايمانشان‌ اندوهگين‌ نشو ـ زيرا تو بشارتگر و بيم‌ دهنده‌اي‌ بيش ‌نيستي‌. از اين‌روي‌ به‌ اين‌ سه‌ فرمان‌ زير توجه‌ كن:

 

قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً ‏(57)

«بگو: بر آن‌» يعني: بر تبليغ‌ قرآن‌ يا تبليغ‌ رسالت‌ «هيچ‌ مزدي‌ از شما نمي‌طلبم‌، جز اين‌كه‌ هر كس‌ بخواهد راهي‌ به‌سوي‌ پروردگارش‌ در پيش‌ گيرد» يعني: ولي‌ كسي‌كه‌ مي‌خواهد به‌سوي‌ پروردگارش‌ با عمل‌ شايسته‌ و با انفاق‌ مال‌ در جهاد و صدقات‌ و غيره‌، راهي‌ بجويد كه‌ به‌ رحمت‌ و ثواب‌ مي‌انجامد پس‌ بايد هيچ‌ ترديدي‌ به‌ خود راه‌ نداده‌ و چنين‌ كند. مراد اين‌ است‌ كه: با دادن‌ اجر و مزد تبليغ و رسالت‌، به‌ من‌ احسان‌ نكنيد بلكه‌ با انجام‌ كار خير و عبادت‌ و شكر خداوند متعال‌ به‌ خود احسان‌ كنيد و اين‌ همان‌ مزد من‌ است‌ زيرا خداي‌ عزوجل‌ مرا بر آن ‌پاداش‌ مي‌دهد.

 

وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً ‏(58)

«و بر آن‌ زنده‌اي‌ كه‌ نمي‌ميرد توكل‌ كن‌» زنده‌ هميشه‌ پاينده‌اي‌ كه‌ در تمام‌ منافع‌ ومصالح‌ به‌ او تكيه‌ مي‌شود پس‌ بر او توكل‌ كن‌، نه‌ بر زنده‌اي‌ كه‌ مي‌ميرد «و شاكرانه ‌او را تسبيح‌ گوي‌» يعني: او را از صفات‌ نقصان‌ به‌ چنان‌ پاكي‌ و تنزيهي‌ ياد كن‌ كه‌ با حمد و سپاس‌ وي‌ پيوسته‌ باشد لذا چنين‌ بگو: پاكي‌ و ستايش‌ از آن‌ خداي‌ سبحان ‌است‌. بدين‌ جهت‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در تسبيح‌ خويش‌مي‌گفتند: «سبحانك‌ اللهم‌ ربنا و بحمدك: بارخدايا! اي‌ پروردگار ما! پاكي‌ و ستايش‌ تو راست‌». «و او به‌ گناهان‌ بندگانش‌ آگاه‌ بس‌» همين‌ بس‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ به‌ همه‌ امور و از جمله‌ گناهان‌ بندگانش‌ آگاه‌ است‌ و چيزي‌ از آنها بر وي‌ پنهان‌ نمي‌ماند.

 

الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيراً ‏(59)

«همان‌كسي‌ كه‌ آسمانها و زمين‌ و آنچه‌ را كه‌ ميان‌ آن‌ دو است‌، در شش‌ روز آفريد آن‌گاه‌ بر عرش‌ استوا يافت‌» يعني: بر عرش‌ به‌ كيفيتي‌ كه‌ خود به‌ آن‌ داناتر است‌، استوا يافت‌. «ثم: آن‌گاه‌» براي‌ ترتيب‌ اخباري‌ است‌، نه‌ ترتيب‌ زماني ‌«رحمان‌» يعني: او رحمتگر عام‌ است‌ «پس‌ درباره‌اش‌ از خبره‌اي‌ بپرس‌» كه‌ مي‌داند و روشن‌ است‌ كه‌ كسي‌ به‌ خداوند جلّ جلاله  از بنده‌ و پيامبرش‌ حضرت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم داناتر و آگاه‌تر نيست‌.

 

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً ‏(60)

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: مشركان‌ مكه‌ گفتند؛ ما رحمان‌ ديگري‌ را بجز رحمان‌ «يمامه‌» نمي‌شناسيم‌. مراد آنها مسيلمه‌ كذاب‌ بود كه‌ خود را رحمان ‌ناميده‌ بود پس‌ نازل‌ شد: «و چون‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شود: براي‌ رحمان‌ سجده‌ كنيد، مي‌گويند: رحمان‌ چيست‌؟» يعني: چون‌ اين‌ صفت‌ از صفات‌ خداي‌ سبحان‌ را شنيدند، آن‌ را با انكار تلقي‌ كرده‌ و نسبت‌ به‌ آن‌ اظهار ناآشنايي‌ كردند «آيا براي ‌چيزي‌ سجده‌ بريم‌ كه‌ تو به‌ ما فرمان‌ مي‌دهي‌» يعني: براي‌ رحماني‌ سجده‌ بريم‌ كه‌ تو ما را به‌ سجده‌ كردن‌ براي‌ او فرمان‌ مي‌دهي‌؟ «و بر رميدنشان‌ مي‌افزايد» يعني: فرمان‌ دادن‌ به‌ سجده‌ بر نفرت‌ و رمندگي‌شان‌ از دين‌ و دوري‌شان‌ از آن‌ مي‌افزايد.

علما بر اين‌ امر كه‌ اين‌ آيه‌ از آيات‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌، اتفاق‌ نظر دارند.

 

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجاً وَقَمَراً مُّنِيراً ‏(61)

«مبارك‌ است‌ آن‌ كسي‌ كه‌ در آسمان‌ برجهايي‌ آفريده‌ است‌» مراد از بروج: برجهاي‌ ستارگان‌، يعني‌ منازل‌ دوازده‌گانه‌ آن‌ است‌ كه‌ عبارتند از: حمل‌، ثور، جوزا، سرطان‌، اسد، سنبله‌، ميزان‌، عقرب‌، قوس‌، جدي‌، دلو و حوت‌. آنها را «برج‌» يعني‌ قصر بلند ناميدند زيرا ستارگان‌ براي‌ ساكنان‌ خود همچون‌ كاخ‌هاي ‌بلندي‌ هستند «و در آن‌ چراغي‌ قرار داد» يعني: در آسمان‌ خورشيد فروزاني‌ قرار داد «و ماه‌ تاباني‌» كه‌ با طلوع‌ خود زمين‌ را روشن‌ مي‌كند ولي‌ نور آن‌ مانند نور خورشيد، فروزان‌ و گرمابخش‌ نيست‌. شيخ‌ سعيد حوي‌ در تفسير «الأساس‌»مي‌گويد: «در يك‌ قرائت‌ ديگر (سرجا) آمده‌ است‌، سرج‌ جمع‌ سراج‌ است‌ و سراج‌ همان‌ خورشيد است‌ پس‌ آيه‌ كريمه‌ ـ بنابراين‌ قرائت‌ ـ به‌ وجود خورشيدهاي‌ متعدد اشاره‌ مي‌كند نه‌ به‌ يك‌ خورشيد و اين‌ همان‌ معنايي‌ است‌ كه‌ مردم‌ آن‌ را فقط در اين‌ عصر شناخته‌ و دريافته‌ اند. آري‌! دريافته‌ اند كه‌ ستارگان ‌همه‌ خورشيدهايي‌ مانند خورشيد ما هستند ولي‌ از آنجا كه‌ اين‌ ستارگان‌ از ما دورند، كوچك‌ به‌ نظر مي‌رسند».

 

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً ‏(62)

«و اوست‌ ذاتي‌ كه‌ شب‌ و روز را جانشين‌ يك‌ديگر قرار داد» كه‌ يكي‌ از آنها در پي ‌ديگري‌ مي‌آيد، سپس‌ اين‌ مي‌رود و آن ‌ديگر مي‌آيد لذا شب‌ و روز در روشنگري ‌و تاريكي‌ و افزوني‌ و كمي‌ از پي‌ يك‌ديگر مي‌آيند «براي‌ كسي‌ كه‌ خواهان ‌پند گرفتن‌ است‌» يعني: چون‌ پندگيرنده‌ عبرت‌آموز، در اختلاف‌ شب‌ و روز بينديشد، به‌ اين‌ حقيقت‌ پي‌ مي‌برد كه‌ انتقال‌ شب‌ و روز از حالي‌ به‌ حال‌ ديگر، ناگزير نقل‌دهنده‌اي‌ دارد «يا» براي‌ كسي‌ كه‌ «خواهان‌ سپاس‌گزاري‌ است‌» و مي‌خواهد كه‌ خداي‌ عزوجل‌ را بر نعمت‌هاي‌ بزرگ‌ و الطاف‌ بسياري‌ كه‌ درآفرينش‌ شب‌ و روز نهاده‌ است‌، شكر و سپاس‌ گزارد.

ابن‌ كثير در تفسير آيه‌ مي‌گويد: «يعني‌ حق‌ تعالي‌ شب‌ و روز را براي‌ تعيين‌ اوقات‌ عبادت‌، پي‌آمد يك‌ديگر قرار داده‌ است‌ پس‌ كسي‌ كه‌ در شب‌ عملي‌ از او فوت‌ شود، آن‌ را در روز جبران‌ مي‌كند و كسي‌ كه‌ در روز عملي‌ از او فوت‌ شود، آن‌ را در شب‌ جبران‌ مي‌كند».

 

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً ‏(63)

«و بندگان‌ رحمان‌ كساني‌اند كه‌ بر روي‌ زمين‌ فروتنانه‌ راه‌ مي‌روند» هون: آرامش‌ و وقار، بدون‌ تكبر، گردن‌كشي‌ و فخرورزي‌ است‌. البته‌ مراد اين‌ نيست‌ كه‌ فرمان‌ خداي‌ رحمان‌ اين‌ است‌ كه‌ بندگان‌ به‌ مانند بيماران‌ ـ به‌طور ساختگي‌ و ريايي‌ ـ به‌شكستگي‌ راه‌ روند بلكه‌ مراد اين‌ است‌ كه‌ آنان‌ با عزت‌ و گردن‌فرازيي‌ گام‌ برمي‌دارند كه‌ نشانه‌ مؤمن‌ متواضع‌ براي‌ خدا جلّ جلاله  است‌ چنان‌كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در راه‌ رفتن‌ چنان‌ حركت‌ مي‌كردند كه‌ گويي‌ از مكان‌ بلند و مرتفعي‌ فرود مي‌آيند. بعضي ‌از سلف‌ صالح‌ نيز راه‌ رفتن‌ به‌ پژمردگي‌ و تصنع‌ را مكروه‌ مي‌دانستند تا بدانجا كه‌ روايت‌ شده ‌است: عمر رضی الله عنه جواني‌ را ديد كه‌ سست‌ و پژمرده‌ راه‌ مي‌رود، فرمود: تو را چه‌ شده است‌، آيا بيماري‌؟ گفت: نه‌ اي‌ اميرالمؤمنين‌! آن‌گاه‌ عمر رضی الله عنه شمشير خويش‌ را بر سرش‌ بلند كرد و به‌ او فرمان‌ داد تا با نيرومندي‌ و چابكي‌ راه‌ برود. «و» بندگان‌ رحمان‌ كساني‌ هستند كه‌ «چون‌ جاهلان‌ آنان‌ را طرف‌ خطاب‌ قرار دهند، با سلام‌ پاسخ‌ مي‌دهند» يعني: بر آزارهايي‌ كه‌ از سوي‌ اهل‌ جهالت‌ و ناداني ‌مي‌بينند، روش‌ تحمل‌ و بردباري‌ را در پيش‌ گرفته‌ و مانند آنان‌ جهالت‌ نمي‌كنند بلكه‌ مي‌گويند: سلام‌! كه‌ اين‌ سلام‌، البته‌ سلام‌ درود و تحيت‌ نيست‌ بلكه‌ سلام ‌متاركه‌ است‌ كه‌ نه‌ در آن‌ خيري‌ است‌ و نه‌ شري‌. يا مراد از «سلام‌» اين‌ است: در برابر جاهل‌ سخني‌ ملايم‌ و حكيمانه‌ مي‌گويند كه‌ از آزار او به‌ سلامت‌ مانند.

 

وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً ‏(64)

«و» بندگان‌ رحمان‌ «كساني‌اند كه‌ شب‌ را براي‌ پروردگارشان‌ سجده‌كنان‌ و قيام‌كنان‌ مي‌گذرانند» يعني: آنان‌ تمام‌ شب‌ يا بيشتر قسمتهاي‌ آن‌ را سجده‌كنان‌ بر روهايشان‌ و قيام‌كنان‌ بر پاهايشان‌ در حال‌ نماز و تهجد به‌ روز مي‌آورند.

 

وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً ‏(65)

«و» بندگان‌ رحمان‌ «كساني‌ اند كه‌ مي‌گويند: پروردگارا! عذاب‌ جهنم‌ را از ما بگردان‌، بي‌گمان‌ عذاب‌ آن‌ پايدار است‌» غرام: لازم‌ و دائمي‌ است‌.

 

إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً ‏(66)

«به‌راستي‌ آن‌ بدقرارگاه‌ و بد مقامي‌ است‌» يعني: در حقيقت‌ آتش‌ دوزخ‌ براي ‌اقامت‌، بد جايگاه‌ و بدمكاني‌ است‌. پناه‌ مي‌بريم‌ به‌ خدواند جلّ جلاله  از دوزخ‌.

 

وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاماً ‏(67)

«و» بندگان‌ رحمان‌ «كساني‌ اند كه‌ چون‌ انفاق‌ كنند، نه‌ اسراف‌ مي‌كنند و نه‌ بخل ‌مي‌ورزند» اسراف: در گذشتن‌ از حد با انفاق‌ كردن‌ بسيار است‌، هرچند راهي‌ كه ‌در آن‌ انفاق‌ مي‌شود، راه‌ حلالي‌ باشد. اقتار: تنگ‌گرفتن‌ و بخل ‌ورزيدن‌ در انفاق ‌است‌ «و شيوه‌شان‌ در ميان‌ اين‌ دو حد وسط است‌» قوام: انفاق‌ به‌ اعتدال‌ و ميانه‌روي‌ است‌، به‌گونه‌اي‌ كه‌ در حدي‌ انفاق‌ كند كه‌ فقير، گرسنه‌ و برهنه‌ نماند و آن‌گونه‌ ولخرجي‌ هم‌ نكند كه‌ مردم‌ بگويند: اسراف‌ و زياده‌روي‌ كرد بلكه‌ اگر خداوند جلّ جلاله  به‌ او گشايش‌ عنايت‌ كرد، بذل‌ و بخشش‌ و گشاده‌دستي‌ در پيش‌ گيرد ولي‌ براي‌ وقت‌ نياز خود، ذخيره‌ هم‌ بكند.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «كسي‌ كه‌ ميانه‌روي ‌پيشه‌ كرد، هرگز فقير و محتاج‌ نشد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «ما أحسن‌ القصد في‌ الغني‌ وما أحسن‌ القصد في‌ الفقر وما أحسن‌ القصد في‌العبادة: چقدر نيكوست‌ ميانه‌روي‌ در توانگري‌، چقدر نيكوست‌ ميانه‌روي‌ در حال‌ فقر و چقدر نيكوست‌ ميانه‌روي‌ در عبادت‌».

 

وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَاماً ‏(68)

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: مردماني‌ از اهل‌ شرك‌ كشتار و خونريزي‌ كردند و بسيار كشتند و زنا كردند و بسيار كردند، سپس‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده‌ و گفتند: به‌راستي‌ آنچه‌ كه‌ تو به‌سوي‌ آن‌ فرا مي‌خواني‌ بسي ‌نيكو است‌ اما اگر به‌ ما خبر دهي‌ كه‌ براي‌ آنچه‌ كه‌ مرتكب‌ شده‌ايم‌ كفاره‌اي‌ است‌! پس‌ اين‌ آيه‌ مباركه‌ نازل‌ شد.

«و» بندگان‌ رحمان‌ «كساني‌اند كه‌ با خدا معبودي‌ ديگر نمي‌خوانند» يعني: دعا و نيايش‌ را براي‌ غير خدا جلّ جلاله  صرف‌ نمي‌كنند تا غير خدا جلّ جلاله  را براي‌ خود پروردگار قرار دهند «و هيچ‌ نفسي‌ را كه‌ خداوند حرام‌ كرده‌است‌» يعني: كشتنش‌ را «جز به‌ حق ‌نمي‌كشند» كشتن‌ به‌ حق‌ در سه‌ مورد است: كفر بعد از ايمان‌ (كشتن‌ مرتد)، زنا كردن‌ بعد از احصان‌[2] و كشتن‌ به‌ قصاص‌ «و زنا نمي‌كنند» يعني: مقاربت ‌جنسي‌ را بدون‌ ازدواج‌ يا ملك‌ يمين‌ (كنيزي)، حلال‌ نمي‌شمارند «و هر كس‌چنين‌ كند» يعني: چيزي‌ از آنچه‌ را كه‌ ذكر شد انجام‌ دهد ؛ «مي‌بيند» و روبرو مي‌شود در آخرت‌ ؛ «اثام‌ را» اثام: مجازات‌ و كيفر است‌.

 

يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً ‏(69)

«براي‌ او در روز قيامت‌ عذاب‌ دوچندان‌ مي‌شود و جاودان‌ در آن‌ به‌ خواري‌ و زاري ‌بماند» يعني: در عذاب‌ دوچندان‌، به‌ ذلت‌ و حقارت‌ جاودانه‌ مي‌ماند.

 

إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً ‏(70)

«مگر كسي‌ كه‌ توبه‌ كند» از شرك‌ «و ايمان‌ آورد» به‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم «و كار شايسته‌ پيشه‌ كند» بعد از توبه‌ خويش‌ پس‌ بر اين‌ كس‌ عذابي‌ نيست‌ «پس‌ اينان‌ كساني ‌هستند كه‌ خداوند سيئاتشان‌ را به‌ حسنات‌ تبديل‌ مي‌كند و خدا همواره‌ آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» گناهان‌ را از آنان‌ محو كرده‌ و به‌جاي‌ آن‌ برايشان‌ نيكي‌ها و طاعات‌ را ـ با حسن‌ عمل‌ و طاعت‌ و انابتشان‌ به‌سوي‌ وي‌ ـ به‌ ثبت‌ مي‌رساند.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «اينان‌ مؤمناني‌ هستند كه‌ قبل‌ از ايمانشان‌ در گناه‌ و بدكرداري‌ قرار داشتند پس‌ خداوند جلّ جلاله  آنان‌ را از بديها روي‌گردان‌ نموده‌ و به‌سوي‌حسنات‌ برگردانيد و در نتيجه‌ به‌جاي‌ بديها، نيكي‌ها را برايشان‌ عوض‌ عنايت ‌فرمود. تبديل‌ سيئات‌ به‌ حسنات‌ در دنيا اين‌ است‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ برايشان‌ ايمان‌ را به‌جاي‌ شرك‌ و اخلاص‌ را به‌جاي‌ شك‌، عوض‌ عنايت‌ مي‌فرمايد و ايشان‌ را ازبدكاريها در پناه‌ خويش‌ قرارداده‌ و حفظشان‌ مي‌كند، يعني‌ به‌ آنان‌ توفيق‌ انجام ‌عمل‌ شايسته‌ با توبه‌ نيكو مي‌دهد چنان‌كه‌ مي‌فرمايد: (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ) : (همانا حسنات‌ سيئات‌ را از بين‌ مي‌برند) «هود/114». در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است ‌كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اتبع‌ السيئة‌ الحسنة‌ تمحها، وخالق ‌الناس‌ بخلق‌ حسن: بدي‌ را با نيكي‌ دنبال‌ كن‌، آن‌ را محو مي‌كند و با مردم‌ به‌ اخلاقي‌ نيكو رفتار كن‌».

ابن‌ كثير اين‌ معني‌ را ترجيح‌ داده‌ و مي‌گويد: «بدان‌كه‌ سيئات‌ با توبه‌ نصوح‌ به‌ حسنات‌ تبديل‌ مي‌شود و اين‌ نيست‌ مگر بدين‌ جهت‌ كه‌ چون‌ او گذشته‌اش‌ را به‌ ياد مي‌آورد، پشيمان‌ شده‌ و استرجاع‌ و استغفار مي‌گويد پس‌ به‌ اين‌ اعتبار گناه‌ وي‌ به ‌طاعت‌ تبديل‌ مي‌شود و بدي‌ها در نامه‌ اعمال‌ وي‌ به‌ حسنات‌ تبديل‌ مي‌شوند چنان‌كه‌ در اين‌ باره‌ احاديث‌ صحيحي‌ آمده‌ است‌».

 

وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَاباً ‏(71)

«و هر كس‌ توبه‌ كند» و از صدق‌ دل‌ به‌ سوي‌ خدا جلّ جلاله  باز گردد «و عمل‌ صالح ‌انجام‌ دهد، حقا كه‌ او چنان‌كه‌ بايد و شايد به‌سوي‌ خداوند باز مي‌گردد» يعني: او به‌طور راستين‌ و با قوت‌ تمام‌ به‌سوي‌ خداوند جلّ جلاله  باز گشته‌ است‌. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: هر كس‌ به‌ زبان‌ خويش‌ توبه‌ كند اما آن‌ توبه‌ را با عمل‌ خويش‌ ثابت‌ نگرداند پس ‌آن‌ توبه‌ وي‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ سودمند نيست‌ بلكه‌ فقط كسي‌ به‌سوي‌ خدا جلّ جلاله  توبه‌ راستين (نصوح) كرده‌ است‌ كه‌ توبه‌ خويش‌ را با اعمال‌ شايسته‌، ثابت‌ و محقق‌ گردانيده‌ باشد.

 

وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً ‏(72)

«و» بندگان‌ رحمان‌ «كساني‌اند كه‌ گواهي‌ دروغ‌ نمي‌دهند» به‌قولي‌ معني‌ اين ‌است: بندگان‌ رحمان‌ كساني‌اند كه‌ در مجالس‌ باطل‌ حضور نمي‌يابند و آن‌ را مشاهده‌ نمي‌كنند. (زور) دروغ‌ و باطل‌ است‌ و بالاتر از شرك‌ به‌ خداي‌ متعال ‌دروغي‌ نيست‌ زيرا شرك‌ به‌ خداوند جلّ جلاله  بزرگتر از (زور) است‌. آري‌! حضور در مجالس‌ و محافل‌ بدعت‌ از (زور) است‌ زيرا اين‌ محافل‌ دروغ‌، باطل‌ و عليه‌ دين ‌خدا جلّ جلاله  است‌.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم فرمودند: «آيا شما را از بزرگترين‌ كباير آگاه‌ نگردانم‌؟ و سه ‌بار اين‌ سخن‌ را تكرار كردند. اصحاب‌ گفتند: چرا، يارسول‌الله! ما را آگاه‌ كنيد. فرمودند: شرك‌ به‌ خداوند، نافرماني‌ والدين‌ و درحالي‌كه‌ تكيه‌ داده‌ بودند، نشستند و آن‌گاه‌ فرمودند: هان‌ آگاه‌ باشيد: و گفتن‌ دروغ‌، آگاه‌ باشيد: و گواهي‌ دروغ‌». پس‌ پيوسته‌ آن‌ را تكرار مي‌كردند تا بدانجا كه‌ اصحاب‌ با خود گفتند: اي‌ كاش‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم سكوت‌ كنند. «و چون‌ بر امر لغوي‌ بگذرند، كريمانه‌ مي‌گذرند» يعني: درحالي‌ از برابر آن‌ كار لغو و بيهوده ‌مي‌گذرند كه‌ از آن‌ روگردانند. لغو: هر عمل‌ يا سخن‌ بيهوده‌اي‌ است‌. يعني: كساني‌ كه‌ خود را از درآمدن‌ در امور لغو و بيهوده‌ بركنار نگاهداشته‌ و كرامت‌ نفس‌ خويش‌ را پاس‌ مي‌دارند و با اهل‌ لغو معاشرت‌ و همنشيني‌ نمي‌كنند.

 

وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمّاً وَعُمْيَاناً ‏(73)

«و» بندگان‌ رحمان‌ «كساني‌اند كه‌ چون‌ آيات‌ پروردگارشان‌ را فرا يادشان ‌آرند» يعني: قرآن‌ را برايشان‌ بخوانند يا آنچه‌ را كه‌ در قرآن‌ از پندها و اندرزها وعبرتهاست‌ به‌ ايشان‌ تذكر دهند «بر آن‌ كور و كر به‌ سجده‌ نمي‌افتند» بلكه‌ با شنوايي ‌و بينايي‌ بر آن‌ به‌ سجده‌ مي‌افتند و از آن‌ آيات‌ بهره‌ مي‌برند.

 

وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً ‏(74)

«و» بندگان‌ رحمان‌ «كساني‌ اند كه‌ مي‌گويند: پروردگارا! به‌ ما از همسران‌ و فرزندانمان‌ آن‌ ده‌ كه‌ مايه‌ روشني‌ چشمان‌ ما باشد» يعني: آنان‌ را ـ با توفيق‌ بخشيدن ‌ما و آنان‌ به‌ طاعت‌ خويش‌ ـ براي‌ ما شادي‌بخش‌ و مسرت‌آفرين‌ قرار ده‌. «قره‌العين‌» يعني: خنكي‌ اشك‌ چشم‌ زيرا خنكي‌ اشك‌ چشم‌ دليل‌ شادماني‌ و مسرت‌ است‌ چنان‌كه‌ گرمي‌ اشك‌ دليل‌ بر غم‌ و اندوه‌ مي‌باشد.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم فرمودند: «چون‌ انسان‌ بميرد، عمل‌ وي‌ جز از سه‌ چيز قطع‌ مي‌شود: صدقه‌ جاري‌، عملي‌ سودبخش‌، يا فرزند صالحي‌ كه‌ در حق‌ وي‌ دعا كند». «و ما را پيشواي‌ پرهيزگاران‌ قرار ده‌» يعني: ما را الگويي‌ قرار ده‌ كه‌ پرهيزگاران‌ به‌ ما در كار خير اقتدا كنند.

اين‌ آيه‌ دلالت‌ روشني‌ دارد بر اين‌كه‌ رياست‌ ديني‌ از اموري‌ است‌ كه‌ بايد آن‌ را طلب‌ كرد و در آن‌ راغب‌ بود، نه‌ براي‌ فخركردن‌ به‌ آن‌ بلكه‌ به‌جهت‌ نفع‌ بزرگي‌ كه‌ مردم‌ در رياست‌ وي‌ دارند و براي‌ به‌ دست‌ آوردن‌ اجر عظيمي‌ كه‌ اين‌ رياست‌ دارد.

پس‌ (آيه‌ 74 تا 63) دربرگيرنده‌ نه‌ صفت‌ براي‌ مؤمنان‌ آراسته‌ به‌ خلعت‌ والاي‌ (عبادالرحمن) است‌.

 

أُوْلَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَاماً ‏(75)

«اين‌ گروه‌» موصوف‌ به‌ اوصاف‌ زيباي‌ ذكر شده‌ در فوق‌ «اند كه‌ غرفه‌ را پاداش‌ مي‌يابند» غرفه: يعني‌ درجه‌ رفيع‌، عبارت‌ از بلندترين‌ و بهترين‌ منازل ‌بهشت‌ است‌. پس‌ غرفه‌هاي‌ معلاي‌ بهشت‌ مخصوص‌ آنان‌ است‌ «به‌خاطر صبري‌ كه ‌ورزيده‌اند» بر مشقتهاي‌ تكاليف‌ ديني‌ «و در آنجا با تحيت‌ و سلام‌ روبرو مي‌شوند» يعني: برخي‌ به‌ برخي‌ ديگر درود و شادباش‌ مي‌گويند، پروردگار سبحان‌ نيز به‌سويشان‌ سلام‌ مي‌فرستد و فرشتگان‌ نيز بر آنان‌ سلام‌ و شادباش‌ گفته‌ و برايشان‌ سلامتي‌ از آفات‌ را مي‌خواهند.

 

خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً ‏(76)

«جاودانه‌ در آنند» يعني: بدون‌ مرگ‌ و فنا مقيم‌ بهشتند «چه‌ نيكو قرارگاه‌ و چه‌ خوش‌ مقامي‌ است‌» يعني: آن‌ غرفه‌ها چه‌ نيكو قرارگاهي‌ است‌ كه‌ در آن‌ مستقر مي‌شوند و چه‌ خوش‌ اقامتگاهي‌ است‌ كه‌ مقيم‌ آن‌ مي‌گردند. اين‌ در مقابل‌ سخن ‌باري‌تعالي‌ در وصف‌ دوزخ‌ است‌ كه‌ قبلا فرمود: (إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً ‏)  :به‌راستي‌ چه‌ بدقرارگاه‌ و چه‌ بد مقامي‌ است) «66».

 

قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَاماً ‏(77)

«بگو: اگر دعايتان‌ نباشد، پروردگارم‌ به‌ شما هيچ‌ اعتنايي‌ نمي‌كند» يعني: شما در نزد خداي‌ متعال‌ هيچ‌ ارج‌ و بهايي‌ نداريد و او به‌ شما هيچ‌ اعتنايي‌ نخواهد داشت‌، اگر اين‌ امر كه‌ او را مي‌خوانيد و مي‌پرستيد در ميان‌ نباشد. بدين‌ گونه‌ است‌ كه ‌باري‌تعالي‌ روشن‌ مي‌كند كه‌ از اطاعت‌ همگي‌شان‌ بي‌نياز است‌ «در حقيقت‌ شما به‌تكذيب‌ پرداخته‌ايد» يگانگي‌ خداي‌ سبحان‌ را اي‌ كافران‌! «پس‌ به ‌زودي‌ لازم‌ خواهد بود» يعني: به‌ زودي‌ سزاي‌ تكذيب‌ گريبان‌گير شما خواهد شد. مراد: سزايي ‌است‌ كه‌ در روز بدر گريبان‌گير مشركان‌ شد. به‌ قولي: مراد از آن‌ عذاب‌ آخرت ‌است‌.

با اين‌ بيم‌ دهي‌ و هشدار است‌ كه‌ پايان‌ سوره‌ به‌ آغاز آن‌، يعني‌ آيه‌ اول:

(تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً ‏) : (بزرگ‌ و خجسته‌ است‌ كسي‌ كه‌ بر بنده‌ خود فرقان‌ را نازل‌ كرد تا براي‌ عالميان‌ هشداردهنده‌اي‌ باشد) پيوند مي‌خورد.


 

[1] براي‌ تفصيل‌ بيشتر ، نگاه‌ كنيد به‌ كتاب‌ «الظاهره‌ القرآنيه».

[2] يعني‌ : زناي‌ مرد محصن‌ و زن‌ محصنه‌ (مرد و زن‌ داراي‌ همسر).

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن            تلاوت قرآن               جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره