تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ حج ﴾

مدنی‌ است‌ و داراي (78) آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ به‌سبب‌ اعلان‌ فريضه‌ حج‌ در آن‌ براي‌ مردم‌ بر زبان ‌ابراهيم‌ خليل‌علیه السلام  بعد از بناي‌ بيت‌ عتيق‌ الهي‌، به‌نام‌ «حج‌» ناميده‌ شد.

اين‌ سوره‌ مباركه‌ دربرگيرنده‌ احكامي‌ چون‌ فرضيت‌ حج‌ و مشروعيت‌ جهاد مسلحانه‌ است‌ و هرچند بيان‌ احكام‌ از ويژگي‌هاي‌ سوره‌هاي‌ مدني‌ است‌ اما در عين‌ حال‌ اين‌ سوره‌ از موضوعات‌ سور مكي‌، چون‌ ايمان‌ به‌ خداي‌ عزوجل‌، توحيد و معاد نيز سخن‌ مي‌گويد، از اين ‌روي‌ جمهور علما بر آنند كه‌ اين‌ سوره‌، ازآيات‌ مكي‌ و مدني‌ هر دو متشكل‌ شده‌ است‌.

 

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ ‏(1)

«هان‌ اي‌ مردم‌! از پروردگارتان‌ تقوي‌ كنيد» يعني: از عذاب‌ وي‌ پروا كنيد و خود را به‌وسيله‌ طاعتش‌ ـ يعني‌ با انجام‌ دادن‌ واجبات‌ و ترك‌ محرمات‌ ـ از عذابش‌ درپناه‌ امني‌ قرار دهيد زيرا تقوي‌ ملكه‌اي‌ در نهاد آدمي‌ است‌ كه‌ اثر اعمال‌ نيك‌ است‌ پس‌ امر به‌ تقوا در واقع‌ امر به‌ همه‌ آن‌ اعمال‌ نيك‌ مي‌باشد «چراكه‌ زلزله‌ قيامت‌ چيز بزرگي‌ است‌» و بسيار هولناك‌ و سهمگين‌ است‌. اين‌ همان‌ زلزله‌اي‌ است‌ كه‌ يكي ‌از نشانه‌هاي‌ قيامت‌ مي‌باشد و به‌ قول‌ جمهور علما، قبل‌ از برپايي‌ روز قيامت‌ در دنيا روي‌ مي‌دهد. اما به‌قولي: اين‌ زلزله‌ با نفخه‌ قيامت‌ همراه‌ است‌، كه‌ ابن‌جرير اين‌ قول‌ را ترجيح‌ داده‌ و به‌ احاديثي‌ نيز استدلال‌ كرده‌ است‌.

 

يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ ‏(2)

«روزي‌ كه‌ آن‌ را» يعني: آن‌ زلزله‌ يا قيامت‌ را «ببينيد، هر شيردهنده‌اي‌ از آن‌ كس‌ كه‌ شير مي‌دهد، غافل‌ مي‌شود» يعني: هر شيردهنده‌اي‌ از نوزاد شيري‌اش‌ غافل ‌مي‌شود و او را فراموش‌ مي‌كند، آن‌ گونه‌ كه‌ پنداري‌ اصلا نوزاد شير خواري ‌نداشته ‌است‌. و اين‌ از شدت‌ هول‌ و سهمگيني‌ آن‌ زلزله‌ يا از شدت‌ هول‌ و سهمگيني ‌قيامت‌ است‌ «و هر آبستني‌ بار خود را فرو مي‌نهد» يعني: جنين‌ خود را از شدت‌ هول‌و هراس‌ بي‌اختيار فرومي‌افگند، بي‌ آن‌كه‌ موعد وضع‌ حملش‌ فرارسيده‌ باشد «ومردم‌ را مست‌ مي‌بيني‌» يعني: بيننده‌ مردم‌ را چنان‌ مي‌بيند كه‌ گويي‌ مست‌ اند «وحال‌ آن‌كه‌ مست‌ نيستند» در واقع‌ و حقيقت‌ امر «ولي‌ عذاب‌ خدا شديد است‌» پس ‌به‌سبب‌ اين‌ شدت‌ و هول‌ بزرگ‌، عقل‌ هايشان‌ از سرشان‌ مي‌پرد و فهم‌ هايشان‌ آشفته‌ و مشوش‌ مي‌گردد و بنابراين‌، مانند شخص‌ مست‌، مدهوش‌ مي‌شوند.

روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ اين‌ دو آيه‌ شب‌ هنگام‌ در غزوه‌ بني‌مصطلق‌ نازل‌ شد و رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آن‌ را بر مردم‌ خواندند و مردم‌ در هيچ‌ زمان‌ ديگري‌ بيش‌ از آن ‌شب‌ چنان‌ گريان‌ و پريشان‌ ديده‌ نشده‌ بودند به‌ طوري‌كه‌ همه‌ يا غرق‌ گريه‌ بودند، يا غرق‌ اندوه‌ و تفكر.

 

وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ ‏(3)

«و برخي‌ از مردم‌ بدون‌ هيچ‌ علمي‌ در باره‌ الله مجادله‌ مي‌كنند» يعني: با وجود پيش ‌روي‌ داشتن‌ چنان‌ روزي‌، باز هم‌ كساني‌ از مردم‌ هستند كه‌ در امر قدرت ‌خداي‌ بزرگ‌، بگومگو و جدال‌ مي‌كنند و مي‌پندارند كه‌ باري‌ تعالي‌ قادر به ‌برانگيختنشان‌ نيست‌، اين‌ مجادله‌ و ستيز نه‌ مبتني‌ بر دانشي‌ است‌ و نه‌ مبتني‌ برحجتي‌ كه‌ جدل‌پيشه‌گان‌ آن‌ را به‌ ميدان‌ افگنند بلكه‌ فقط و فقط بر اوهام‌ و خيالاتي ‌صرف‌ متكي‌ مي‌باشد كه‌ آنها با استناد به‌ آن‌، اخبار و پيام‌هاي‌ خداي‌سبحان‌ را كه ‌بر زبان‌ پيامبرانش‌ به‌سوي‌ بشر مي‌فرستد، رد مي‌كنند «و پيروي‌ مي‌كنند» در آنچه ‌كه‌ مي‌گويند، مي‌پراكنند، بدان‌ احتجاج‌ مي‌ورزند و از آن‌ دفاع‌ مي‌كنند؛ «هر شيطان‌ متمردي‌ را» كه‌ در برابر خداي‌ عزوجل‌ سركشي‌ اختيار كرده‌ است‌. مراد: ابليس‌، لشكريانش‌ و سردمداران‌ كفارند كه‌ پيروانشان‌ را با سخنان‌ آراسته ‌ظاهر فريب‌، به‌سوي‌ كفر فرا مي‌خوانند.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: اين‌ آيه‌ درباره‌ وليدبن‌ مغيره‌ و عتبه‌بن‌ ربيعه‌، يا در باره‌ نضربن‌ حارث‌ نازل‌ شد.

 

كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ ‏(4)

«بر او نوشته‌ شده‌ است‌» يعني: بر شيطان‌؛ اعم‌ از شيطان‌ جن‌ و شيطان‌ انس‌، نوشته‌ و مقرر شده ‌است‌ «كه‌ هر كس‌ او را به‌ دوستي‌ گيرد» يعني: هر كس‌ از شيطان ‌پيروي‌ كرده‌ او را به‌ دوستي‌ گيرد و سخنش‌ را تصديق‌ نموده‌ و باور به‌ انبيا علیهم السلام و كتب‌ آسماني‌ را فرو گذارد؛ «قطعا او گمراهش‌ مي‌كند» يعني: شأن‌ شيطان‌ اين ‌است‌ كه‌ پيرو و دوست‌ خويش‌ را از راه‌ حق‌ به‌ بيراهه‌ مي‌برد «و به‌ عذاب‌ آتشش‌ مي‌كشاند» يعني: شيطان‌ دوستانش‌ را به‌ راهي‌ وا مي‌دارد كه‌ انجام‌ آن‌، عذاب‌ آتش‌ جهنم‌ است‌.

 

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ‏(5)

در آيات‌ قبل‌ دانستيم‌ كه‌ مانع‌ اساسي‌ فراراه‌ تقوا، جهل‌ به‌ الوهيت‌ و وحدانيت‌ خداوند متعال‌ بوده‌ و همين‌ جهل‌ است‌ كه‌ به‌ پيروي‌ شيطان‌ مي‌انجامد، در اينجا حق‌ تعالي‌ روشن‌ مي‌سازد كه‌ از آثار اين‌ جهل‌، شك‌ ورزيدن‌ در وقوع‌ روز آخرت‌ است‌.

«اي‌ مردم‌! اگر از رستاخيز در شكيد» يعني: اگر درباره‌ امكان‌ برانگيخته‌ شدن‌ مجدد و داخل‌ بودن‌ اين‌ موضوع‌ در حوزه‌ قدرت‌ ما، شك‌وشبهه‌اي‌ داريد، دراين‌ صورت‌ در اصل‌ و آغاز آفرينش‌ خود بنگريد؛ «پس‌ بدانيد كه‌ ما شما را از خاك ‌آفريده‌ايم‌» درضمن‌ آفرينش‌ پدرتان‌ آدم‌علیه السلام . همچنين‌ آفرينش‌ خودتان‌ از نطفه ‌است‌، و نطفه‌ از غذاست‌ و غذا از خاك‌ و آب‌ و هوا «سپس‌» شما را آفريديم ‌«از نطفه‌» يعني: از آب‌ مني‌ «سپس‌ از علقه‌» علقه: قطعه‌اي‌ از خون‌ بسته‌ است ‌زيرا نطفه‌ پس‌ از چهل‌ روز به‌ اذن‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ قطعه‌اي‌ از خون‌ غليظ يا جامد متحول‌ مي‌شود «سپس‌ از مضغه‌» مضغه: قطعه‌اي‌ از گوشت‌ است‌ كه‌ خون‌ جامد به‌ آن‌ متحول‌ شده‌ است‌ «شكل‌ داده‌ شده‌» مخلقه: يعني‌ پاره‌اي‌ از گوشت‌ داراي ‌صورت‌ واضح‌، هيأت‌ روشن‌ و خلقت‌ كامل‌؛ از چشم‌ و دهان‌ و دست‌ و پا و غيره‌ «و شكل‌ داده‌ نشده‌» غير مخلقه: مرحله‌اي‌ است‌ از تطور همان‌ پاره‌ گوشت‌ قبل‌ ازشكل‌گيري‌ خلقت‌ در آن‌، كه‌ هنوز صورت‌ و هيأت‌ واضحي‌ به‌ خود نگرفته‌ وتصوير آن‌ كامل‌ نشده‌ است‌ «تا بر شما روشن‌ گردانيم‌» كمال‌ قدرت‌ خويش‌ را؛ با متحول‌ ساختن‌ اطوار و مراحل‌ آفرينشتان‌ تا در نتيجه‌، از آن‌ بر امكان‌ رستاخيز راه‌ بريد زيرا كسي‌ كه‌ بر آفرينش‌ اوليه‌ بشر از خاك‌ و سپس‌ خلقت‌ ثانويه‌ وي‌ از نطفه ‌قادر باشد ـ درحالي‌كه‌ ميان‌ آب‌ و خاك‌ تناسبي‌ وجود ندارد ـ و باز بر متطورساختن‌ آن‌ نطفه‌ به‌ علقه‌ ـ با آن ‌همه‌ تبايني‌ كه‌ ميان‌ آنها وجود دارد ـ قادر باشد و همين‌طور بر ديگر مظاهر قدرت‌ در اين‌ عرصه‌، حتما باز گرداندن‌ آن ‌آفرينش‌ بر وي‌ آسان‌تر است‌ «و آنچه‌ را كه‌ بخواهيم‌ در رحم‌ها قرار مي‌دهيم‌» و درنتيجه‌، جنين‌ سقط نمي‌شود «تا ميعادي‌ معين‌» و مشخص‌ كه‌ آن‌ را مقدرنموده‌ايم‌. يعني: بعضي‌ از جنين‌ها را هم‌ سقط مي‌گردانيم‌ كه‌ دوره‌ تطور آن ‌به‌اتمام‌ نمي‌رسد. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ ميعاد استقرار جنين‌ در رحم‌ براي‌ بشر غالبانه‌ ماه‌ است‌ و هر جنسي‌ از حيوانات‌، دوره‌ معيني‌ از بارداري‌ را دارد «آن‌گاه‌ شمارا به‌ صورت‌ كودكي‌ بيرون‌ مي‌آوريم‌» از شكمهاي‌ مادرانتان‌ «باز» قواي‌ بدني‌ و عقلي‌ شما تكامل‌ مي‌يابد «تا به‌ حد نهايي‌ رشد خود برسيد» اشد: كمال‌ عقل‌، كمال‌ نيرومندي‌ و رشد و تمييز است‌. به‌ قولي: سن‌ رشد، از سي‌ تا چهل‌سالگي ‌است‌ «و بعضي‌ از شما كسي‌ است‌ كه‌ جانش‌ گرفته‌ مي‌شود» يعني: قبل‌ از رسيدن‌ به‌سن‌ رشد به‌ طور زودرس‌ جانش‌ گرفته‌ مي‌شود و از دنيا در مي‌گذرد «و بعضي‌ از شما به‌ حد غايت‌ فرتوتي‌ عمر بازبرده‌ مي‌شود» يعني: به‌ بدترين‌ و پست‌ترين‌ مرحله‌ عمر كه‌ همانا مرحله‌ خرفتي‌ است‌ مي‌رسد تا بدانجا كه‌ عقل‌ و حافظه‌ از سرش ‌رخت‌ بربسته‌ و حالش‌ از حال‌ يك‌ كودك‌ غير مميز هم‌ بدتر مي‌شود «چندان‌ كه ‌پس‌ از دانستن‌، چيزي‌ نمي‌داند» يعني: به‌ حالتي‌ از پيري‌ و خرفتي‌ مي‌رسد كه‌ پس‌ از دانستن‌ و شناختن‌ بسياري‌ از چيزها، ديگر نه‌ آنها را مي‌داند و نه‌ مي‌شناسد. عكرمه‌ مي‌گويد: «هر كس‌ قرآن‌ بخواند، به‌ اين‌ حالت‌ نمي‌پيوندد». نقل‌ است‌ كه ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در جمله‌ دعاهايشان‌ هميشه‌ اين‌ دعا را مي‌خواندند: «اللهم‌ إني ‌أعوذ بك‌ من‌ البخل‌ وأعوذ بك‌ من‌ الجبن‌ وأعوذ بك‌ من‌ أن‌ أرد إلى‌ أرذل‌ العمر وأعوذ بك ‌من‌ فتنة‌ الدنيا وعذاب‌ القبر:  بارخدايا! من‌ از بخل‌ به‌ تو پناه‌ مي‌برم‌ و از جبن‌ به‌ تو پناه‌ مي‌برم‌ و به‌ تو پناه‌ مي‌برم‌ از اين‌ كه‌ برگردانده‌ شوم‌ به‌ پست‌ترين‌ عمر و به‌ تو پناه‌ مي‌برم‌ از فتنه‌ دنيا و عذاب‌ قبر».

بعد از آن‌ دومين‌ دليل‌ بر امكان‌ رستاخيز مطرح‌ مي‌شود: «و زمين‌ را خشكيده‌ مي‌بيني‌» يعني: آن‌ را مرده‌ و افسرده‌ مي‌بيني‌ كه‌ هيچ‌ گياهي‌ را نمي‌روياند، همچون‌ آتش‌؛ وقتي‌ كه‌ سرد و خاموش‌ شود «پس‌ چون‌ بر آن‌ آب‌ را» يعني: آب ‌باران‌ را «فروفرستيم‌، به‌ جنبش‌ در مي‌آيد» يعني: آن‌ رستني‌ها به‌سبب‌ بسياري‌ ونيرومندي‌ خود به‌ جنبش‌ در مي‌آيد «و نمو مي‌كند» يعني: بلند مي‌شود، يا باد مي‌كند «و مي‌روياند» يعني: بيرون‌ مي‌آورد «از هر نوع‌ رستني‌هاي‌ خرم‌» يعني: از هرگونه‌ رستني‌هاي‌ زيبا و از هر رنگ‌ رعنا و دلربا؛ اعم‌ از سبزيها، ميوه‌ها، گلها ورياحين‌. بهجت: زيبايي‌، نيكويي‌ و خرمي‌ است‌. پس‌ ذاتي‌ كه‌ بر زنده ‌ساختن‌ زمين‌ مرده‌اي‌ قادر باشد، بر آفرينش‌ دوباره‌ انسان‌ نيز تواناست‌.

در بخشي‌ از حديث‌ شريف‌ لقيط بن‌ عامر رضی الله عنه آمده ‌است: «... گفتم‌ يارسول‌الله! چگونه‌ خداي‌ متعال‌ مرده‌ را زنده‌ مي‌كند و نشانه‌ اين‌ رستاخيز در خلقش‌ چيست‌؟ فرمودند: آيا به‌ واديي‌ مرده‌ و بي‌آب‌وعلف‌ گذر كرده‌اي‌؟ گفتم: آري‌! فرمودند: آيا مجددا درحالي‌كه‌ از سبزي‌ و خرمي‌ جنب‌وجوش‌ دارد بر آن‌ وادي ‌گذشته‌اي‌؟ گفتم: آري‌! فرمودند: خداوند متعال‌ اين‌چنين‌ مردگان‌ را زنده‌ مي‌كند و اين‌ است‌ نشانه‌ وي‌ در (رستاخيز) خلقش‌».

 

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏(6)

«اين ‌همه‌» آفرينشگري‌ و قدرت‌نمايي‌ «بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ خدا خود حق ‌است‌» حق: وجود ثابت‌ و پايداري‌ است‌ كه‌ هيچ‌ تغيير نمي‌كند و زوال‌ نمي‌پذيرد «و اين‌كه‌ او ست‌ كه‌ مردگان‌ را زنده‌ مي‌كند» چنان‌كه‌ زمين‌ مرده‌ را زنده‌ كرد «و هم‌اوست‌ كه‌ بر هر چيزي‌ تواناست‌» چنان‌كه‌ بر خلقت‌ شگفت‌آساي‌ انسان‌ و جانداران ‌ديگر و رستني‌ها توانا مي‌باشد.

 

وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ ‏(7)

«و اين‌كه‌ قيامت‌ آمدني‌ است‌» در آينده‌ «هيچ‌ شكي‌ در آن‌ نيست‌» و هيچ‌ شبهه ‌و ترديدي‌ در وقوع‌ آن‌ وجود ندارد «و اين‌كه‌ فقط الله است‌ كه‌ كساني‌ را كه‌ درگورهايند، برمي‌انگيزد» و آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ پاداش‌ مي‌دهد؛ اگر عملشان‌ خيربود، پاداش‌ خير و اگر شر بود، پاداش‌ شر در انتظارشان‌ است‌. يعني: اگر قيامت‌ و رستاخيزي‌ در كار نبود، خداوند جلّ جلاله  اين‌ آفرينش‌ را پديد نمي‌آورد بنابراين‌، كسي‌كه‌ به‌ رستاخيز ايمان‌ ندارد، قطعا خداي‌ عزوجل‌ را نشناخته‌ و حكمت‌ وي‌ درآفرينش‌ انسان‌ و گونه‌هاي‌ ديگر خلقت‌ را نفهميده‌ است‌.

 

وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ ‏(8)

«و از مردمان‌ كسي‌ هست‌ كه‌ در باره‌ الله» يعني: در وجود الله جلّ جلاله  يا در اسماء يا صفات‌ وي‌ «مجادله‌ مي‌كند» اين‌ آيه‌ ناظر بر همه‌ كساني‌ است‌ كه‌ با شبهه‌ پراكني‌ وشك‌ انگيزي‌، عهده‌دار گمراه‌سازي‌ مردم‌ از راه‌ و روش‌ روشن‌ پروردگار متعال ‌مي‌شوند. آري‌! مجادله‌ مي‌كند؛ «بدون‌ هيچ‌ دانش‌ و بي‌هيچ‌ هدايتي‌» يعني: بي‌آن‌كه‌ بينش‌، نگرش‌ و انديشه‌ درستي‌ در كار وي‌ باشد كه‌ به‌سوي‌ معرفت ‌رهنمونش‌ سازد «و بي‌ كتاب‌ منيري‌» يعني: از مردم‌ كساني‌ هستند كه‌ بدون‌ داشتن‌خردي‌ صحيح‌، الهام‌ و هدايتي‌ روشن‌ و نقلي‌ صريح‌ بلكه‌ به‌ صرف‌ هواي‌ نفس ‌درباره‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ جدال‌ مي‌پردازند. كتاب‌ منير: يعني‌ كتاب‌ روشنگري‌ كه‌ حامل‌ حجتهاي‌ واضح‌ و برهانهاي‌ روشن‌ از جانب‌ خداوند متعال‌ باشد.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آيه‌ كريمه‌ درباره‌ ابوجهل‌ و نضربن‌حارث‌ نازل ‌شد. ابو جهل‌ در رأس‌ مشركان‌ مكه‌ قرارداشت‌ و پيوسته‌ با اسلام‌ دشمني ‌مي‌ورزيد كه‌ خداي‌ عزوجل‌ در آيه‌ بعد او را به‌ ذلت‌ و خواري‌ دنيا بيم‌ مي‌دهد و اين‌ هشدار در روز بدر به‌ تحقق‌ پيوست‌ و او به‌ ذلت‌ كشته‌ شد. همچنين ‌نضربن‌حارث‌ پيوسته‌ در كوچه‌هاي‌ مكه‌ مي‌گشت‌ و درباره‌ دعوت‌ اسلامي ‌نيرنگ‌هاي‌ گونه‌گون‌ سازمان‌ داده‌ و شايعه‌هاي‌ باطل‌ مي‌پراكند. او نيز در بدر كشته‌ شد.

 

ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ ‏(9)

«صفحه‌ گردن‌ خود را پيچيده‌» عطف‌ شخص: گردن‌ وي‌ است‌. مراد اين‌ است ‌كه‌ آن‌ مجادله‌ كننده‌ در باره‌ خدا جلّ جلاله ، گردن‌ خود را از سر نخوت‌ و تكبر، اعراض‌كنان‌ از قرآن‌ و از ياد الله جلّ جلاله  مي‌پيچاند «تا مردم‌ را از راه‌ خدا گمراه ‌كند» يعني: هدف‌ وي‌، گمراه ‌ساختن‌ مردم‌ از راه‌ الله جلّ جلاله  است‌، هرچند كه‌ به‌ اين‌ امر اعتراف‌ نكند «در دنيا براي‌ او خزي‌ است‌» خزي: رسوايي‌ و ذلتي‌ است‌ كه‌ دامنگير مستكبران‌ مي‌شود و عبارت‌ است‌ از: پيامد بد عذاب‌ عاجل‌ دنيوي‌ و نام‌ و آوازه‌ بد بر سر زبانهاي‌ مردم‌ «و در روز قيامت‌ به‌ او عذاب‌ سوزان‌ مي‌چشانيم‌» به‌ اين‌ترتيب‌ است‌ كه‌ عذاب‌ هر دو سرا، برايش‌ جمع‌ مي‌گردد.

 

ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ ‏(10)

«اين‌» كيفر و عذاب‌ هر دو سرا «به‌ سزاي‌ آن‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ دو دست‌ تو پيش‌ فرستاده‌است‌» از كفر و كبر و معاصي‌ «و» گرنه‌ «خداوند هرگز به‌ بندگان‌ خود ستمگر نيست‌» يعني: واقع‌ امر اين‌ است‌ كه‌ خداي‌ سبحان‌ بندگانش‌ را بدون‌ گناه‌ عذاب‌ نمي‌كند. آوردن‌ «ظلام‌» به‌ صيغه‌ مبالغه‌، به‌ جهت‌ پيوسته‌ بودن‌ آن‌ با لفظ جمع‌ ـ يعني‌ «عبيد» است‌ پس‌ از اين‌ صيغه‌ اين‌ معني‌ برنمي‌آيد كه: «خداوند بسيار ستمگر نيست‌» تا از آن‌ اين‌ مفهوم‌ مخالف‌ تداعي‌ شود كه: اندكي‌ ستم‌ دركار وي‌ هست‌ ـ العياذ بالله .

 

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ‏(11)

«و از ميان‌ مردم‌ كسي‌ هست‌ كه‌ خدا را فقط بر كناره‌اي‌ مي‌پرستد» يعني: چنين ‌كسي‌ در دين‌ خويش‌ شكاك‌ و دودل‌ است‌، نه‌ در آن‌ ثباتي‌ دارد و نه‌ استقرار وطمأنينه‌اي‌، همانند كسي‌ كه‌ بر كناره‌ كوه‌ است‌ و بر لبه‌ سقوط قرار دارد، چنين‌ كسي‌ مي‌لرزد و نمي‌تواند راست‌ و محكم‌ بايستد، برخلاف‌ مؤمن‌ كه‌ خداوند  جلّ جلاله را با يقين‌ و بصيرت‌ و پايداري‌ مي‌پرستد «پس‌» حال‌ آن‌ شخص‌ متردد و دودل‌ چنان‌ است‌ كه: «اگر خيري‌ به‌ او برسد» يعني: خير دنيوي‌اي‌؛ چون‌ رفاه‌ و عافيت ‌و فراواني‌ و ثروت‌ «بدان‌ آرام‌ مي‌گيرد» و بر دين‌ خود ثابت‌ قدم‌ مانده‌ و بر عبادت‌ حق‌ تعالي‌ استمرار مي‌ورزد «و اگر به‌ او بلايي‌ برسد» يعني: ناخوشي‌اي‌ درخانواده‌، يا مال‌، يا جانش‌ «بر روي‌ خود برمي‌گردد» يعني: مرتد مي‌شود و به‌ كفر باز مي‌گردد «در دنيا و آخرت‌ زيان‌كار شده‌» يعني: در حالي‌ كه‌ دنيا و آخرتش‌ برباد رفته‌ است‌ پس‌ نه‌ در دنيا او را از غنيمت‌ و سپاس‌ و ثنا بهره‌اي‌ است‌ و نه‌ در آخرت ‌از پاداش‌ و اجر و آنچه‌ كه‌ خداوند متعال‌ به‌ بندگان‌ صالح‌ خود آماده‌ ساخته‌ است ‌«اين‌» زيان‌ دنيا و آخرت‌ «همانا زيان‌ آشكار است‌» كه‌ هيچ‌ خسران‌ و زياني‌ مانند آن‌ نيست‌.

ابن‌عباس رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: مردمي‌ بودند كه‌ به‌ مدينه‌ مي‌آمدند و اسلام‌ مي‌آوردند پس‌ چون‌ زن‌ يكي‌ از آنها پسر مي‌زاييد و اسبش‌ كره‌ مي‌داد، مي‌گفت: به‌راستي‌ اين‌ دين‌، دين‌ بسيار خوبي‌ است‌! و اگر زنش‌ پسر نمي‌زاييد و اسبش‌ كره‌ نمي‌داد، مي‌گفت: وه‌! اين‌ چه‌ دين‌ بدي‌ است‌!! پس‌ خداوند جلّ جلاله  اين‌ آيه‌ را نازل‌ فرمود.

 

يَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ ‏(12)

«به‌جاي‌ خدا چيزي‌ را مي‌خواند كه‌ نه‌ زياني‌ به‌ او مي‌رساند و نه‌ به‌ او سودي‌ مي‌بخشد» يعني: اين‌ كسي‌ كه‌ بر روي‌ خود به‌ كفر باز مي‌گردد، همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ بتان‌ را پرستش‌ و نيايش‌ مي‌كند، درحالي‌كه‌ اگر پرستش‌ آنها را ترك‌ كند، آنها هيچ‌ زياني‌ به‌ او نمي‌رسانند و اگر هم‌ آنها را بپرستد، هيچ‌ نفعي‌ به‌ او نمي‌رسانند زيرا آن‌ معبودان‌ بيچاره‌ جماداتي‌ هستند كه‌ بر رساندن‌ نفع‌ و ضرر توانا نمي‌باشند «اين‌ همان‌ گمراهي‌ دور» از حق‌ و هدايت‌ و رشد «است‌» فراء در معناي‌ آن‌ مي‌گويد: «اين‌ همان‌ گمراهي‌ دور از راه‌ صواب‌ است‌».

 

يَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ ‏(13)

«كسي‌ را مي‌خواند كه‌ زيانش‌ از سودش‌ نزديكتر است‌» زيرا پرستش‌ بتان‌ به‌ هيچ ‌حالي‌ از احوال‌ سودبخش‌ نيست‌ بلكه‌ بتان‌ براي‌ پرستشگران‌ خود زياني‌ محض‌ و خالصند چراكه‌ پرستشگر بتان‌ به‌سبب‌ پرستش‌ آنها به‌ دوزخ‌ وارد مي‌شود «وه‌! چه ‌بدمولايي‌ و چه‌ بد دمسازي‌ است‌» يعني: قطعا معبودي‌ كه‌ عبادتش‌ زيان‌ وارد كند، براي‌ پرستشگر خود يار و ياور بسيار بد و رفيق‌ و همدم‌ بسيار ناميموني‌ است‌.

 

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ‏(14)

و چون‌ بيان‌ حال‌ بدبختان‌ گذشت‌، اكنون‌ خداوند متعال‌ فرجام‌ نيك ‌سعادتمندان‌ را ذكر مي‌كند: «بي‌گمان‌ خدا كساني‌ را كه‌ ايمان‌ آورده‌ و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند به‌ باغهايي‌ در مي‌آورد كه‌ از زير آن‌ جويباران‌ روان‌ است‌، در حقيقت‌، خداوند هرچه‌ بخواهد انجام‌ مي‌دهد» پس‌ هر كه‌ را بخواهد، پاداش‌ نيك‌ مي‌دهد و هركه‌ را بخواهد، عذاب‌ مي‌كند.

 

مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء ثُمَّ لِيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ ‏(15)

«هر كه‌ مي‌پندارد كه‌ خداوند هرگز او را در دنيا و آخرت‌ نصرت‌ نخواهد داد» ضمير در (أَن لَّن يَنصُرَهُ)  ، يا به (مَن كَانَ يَظُنُّ )  بر مي‌گردد، يا به‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ اگر به(مَن كَانَ يَظُنُّ )‌ :  (هر كه‌ گمان‌ مي‌كند) بر گردد، معني‌ اين‌ است: چنين‌ گمان‌كننده‌اي‌ به‌ مرتبه‌ نااميدي‌ مطلق‌ سقوط كرده‌ و از ياري‌ خداوند جلّ جلاله  در دنيا و آخرت‌ كاملا مأيوس‌ گشته‌ است‌. و اگر ضمير  ( لَّن يَنصُرَهُ ) به‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم بر گردد، معني‌ اين‌ است: از نظر آن‌ گمان‌كننده‌، محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم در معرض‌ آن‌ قرار دارد كه‌ خداوند جلّ جلاله  ياري‌ و كمكي ‌را كه‌ به‌ وي‌ داده‌، قطع‌ كند و او را به‌ حال‌ خودش‌ رها نمايد. آري‌! هر كس‌ چنين‌ مي‌پندارد؛ «پس‌ بايد كه‌ بالا رود به‌ سببي‌ به‌سوي‌ آسمان‌» يعني: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! به‌آن‌ پندارگر اميد باخته‌ بگو: بايد وسيله‌ و چاره‌اي‌ جست‌وجو كند تا او را به ‌آسمان‌ برساند «پس‌ آن‌ را ببرد» يعني: سپس‌ پيروزي‌ و ياري‌ حق‌ بر تو را قطع‌ كند و ببرد، اگر اين‌ كار برايش‌ ميسر و مقدور است‌ زيرا پيروزي‌ براي‌ تو از آسمان ‌مي‌آيد «آن‌گاه‌ بنگرد كه‌ آيا اين‌ تدبير او چيزي‌ را كه‌ مايه‌ خشمش‌ شده ‌است‌ از ميان‌ مي‌برد» يعني: سپس‌ بنگرد كه‌ آيا آنچه‌ كه‌ او را در مورد ياري‌ دادن‌ خداي‌ عزوجل‌ به‌ پيامبرش‌ خشمگين‌ كرده‌ است‌، از بين‌ مي‌رود؟

حاصل‌ معني‌ اين‌ است: همان‌طوري‌ كه‌ رسيدن‌ او به‌ آسمان‌ غير ممكن‌ است‌، ياري‌ دادن‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم نيز از سوي‌ حق‌ تعالي‌ اجتناب‌ناپذير و امري‌ قطعي‌ و غيرقابل‌برگشت‌ است‌. به‌قولي: معناي ( فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء )‌  اين‌ است: بايد اين ‌پندارگر، ريسماني‌ را به‌ سقف‌ خانه‌اش‌ بياويزد زيرا هر چيزي‌ كه‌ بر فراز سر انسان‌باشد، لغتا «سماء» ناميده‌ مي‌شود و در اين‌ صورت‌، (ثُمَّ لِيَقْطَعْ) اين‌ گونه‌ معني ‌مي‌شود: سپس‌ خود را حلق‌آويز كرده‌ و آن‌ ريسمان‌ را ببرد تا در اثر خفگي‌ بميرد آن‌گاه‌ بنگرد كه‌ آيا اين‌ كار و تدبيرش‌، آنچه‌ را كه‌ مايه‌ خشمش‌ شده ‌است‌ ازبين‌ مي‌برد و ياري ‌دادن‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از سوي‌ خداوند جلّ جلاله  قطع‌ مي‌شود؟ هرگز!.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «معني‌ چنين‌ است: هر كس‌ مي‌پندارد كه‌ خداي‌عزوجل‌ ياري‌ دهنده‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم و كتاب‌ و دين‌ خويش‌ نيست‌ پس‌ اگر نصرت‌ خدا به‌ پيامبرش‌ او را بر سر خشم‌ مي‌آورد، بايد برود خودكشي‌ نمايد؛ زيرا خداي ‌عزوجل‌ خواه‌ناخواه‌ نصرت‌دهنده‌ پيامبر و دينش‌ مي‌باشد و اين‌ نصرت‌ هرگز قطع‌شدني‌ نيست‌». البته‌ اين‌ امر دعوت‌ به‌ انتحار نيست‌ بلكه‌ چنان‌ است‌ كه‌ مردم‌ عادتا مي‌گويند: هر كس‌ اين‌ امر را نمي‌پسندد، بگو آب‌ دريا را بياشامد، سر بر ديوار زند، به‌ آسمان‌ برود... و مانند آن‌ از تعبيرات‌ ديگر. چنين‌ تعبيراتي‌ براي‌ دادن‌ اين‌ معني‌ است‌ كه: از كار و تدبيرش‌ فايده‌اي‌ متصور نيست‌ و عكس‌ العملش ‌به‌جايي‌ نمي‌رسد. ابن‌كثير نيز آيه‌ كريمه‌ را همين‌ گونه‌ معني‌ كرده‌ است‌.

اين‌ آيه‌ براي‌ مسلمانان‌ بسي‌ اميد آفرين‌ است‌ زيرا گوياي‌ آن‌ است‌ كه‌ مسلمان ‌هرگز نبايد در نصرت‌ الهي‌ شك‌ كند و بايد در هر شرايطي‌ شكيبا بوده‌ و يقين‌ داشته ‌باشد كه‌ سرانجام‌ پيروزي‌ از آن‌ وي‌ است‌.

 

وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يُرِيدُ ‏(16)

«و بدين‌ گونه‌ قرآن‌ را آياتي‌ بينات‌ فرو فرستاديم‌» بينات: يعني‌ واضح‌ و روشن‌، داراي‌ دلالت‌ آشكار بر مدلولات‌ و معاني‌ خود و دربرگيرنده‌ حجت‌هاي‌ قاطع‌ ازجانب‌ خداوند جلّ جلاله  بر مردم‌ «و بدانيد كه‌ خدا هركه‌ را بخواهد راه‌ مي‌نمايد» يعني: هركه‌ را كه‌ حق‌ تعالي‌ ابتداء اراده‌ هدايتش‌ را داشته ‌باشد، هدايت‌ مي‌كند. يا بر هدايت‌ كسي‌ كه‌ از قبل‌ هدايت‌شده‌ و ره‌يافته‌ باشد، مي‌افزايد ـ و قطعا او را در اين ‌كار، حكمت‌ تام‌ و حجت‌ قاطع‌ است‌.

 

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ‏(17)

«همانا كساني‌ كه‌ ايمان‌ آوردند» به‌ خدا جلّ جلاله  و پيامبرش صلّی الله علیه و آله وسلّم ، كه‌ ايشان‌ مسلمانانند «و كساني‌ كه‌ يهودي‌ شدند» آنان‌ منتسبان‌ به‌ آيين‌ موسي‌علیه السلام  اند «و صائبي‌ها» فرقه ‌معروفي‌اند كه‌ به‌ هيچ‌ يك‌ از آيين‌هاي‌ منتسب‌ به‌ انبيا علیهم السلام وابستگي‌ ندارند «و مسيحيان‌» يعني: منتسبان‌ به‌ آيين‌ عيسي‌علیه السلام  «و مجوس‌» يعني: زرتشتيان‌ كه‌ آتش‌ را مي‌پرستند و برآنند كه‌ عالم‌ داراي‌ دو اصل‌ است: نور و ظلمت‌. به‌ قولي: آنان ‌در اصل‌ يكتاپرست‌ بوده‌ و كتابي‌ آسماني‌ نيز داشته‌اند، سپس‌ به‌ انحراف‌ كشيده ‌شدند و كتابشان‌ از ميانشان‌ برداشته‌ شد «و كساني‌ كه‌ شرك‌ ورزيدند» يعني: بت‌پرستان‌ و ساير مشركان‌ به‌ خداي‌ سبحان‌ «البته‌ خدا روز قيامت‌ ميانشان‌ داوري ‌مي‌كند» پس‌ مؤمنان‌ را به‌ بهشت‌ و كافران‌ را به‌ دوزخ‌ وارد مي‌كند. به‌ قولي‌، فصل ‌ميانشان‌ به‌ اين‌ معني‌ است: خداوند جلّ جلاله  كساني‌ را كه‌ برحقند، از كساني‌ كه‌ بر باطلند، جدا و متمايز مي‌گرداند «بي‌گمان‌ خداوند بر همه‌ چيز گواه‌ است‌» اعم‌ از افعال‌ و اقوال‌ و غيره‌ امور خلقش‌ و ذره‌اي‌ از او پنهان‌ نمي‌ماند، از اين‌رو، حكم‌ وفيصله‌ حق‌ تعالي‌ در ميان‌ بندگانش‌ از روي‌ علم‌ است‌ پس‌ بايد هر شخصي‌ در عقيده ‌و شيوه‌ عملش‌ بنگرد كه‌ به‌ كدامين‌ راه‌ روان‌ مي‌باشد؟.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ‏(18)

«آيا ندانستي‌ كه‌ آنان‌ كه‌ در آسمانهايند براي‌ خدا سجده‌ مي‌كنند» از فرشتگان‌ «و آنان‌ كه‌ در زمينند» از مؤمنان‌ انس‌ و جن‌ نيز براي‌ خدا سجده‌ مي‌كنند. مراد ازسجده‌ در اينجا: سجده‌ طاعت‌ است‌ كه‌ مخصوص‌ عقلا مي‌باشد «و» سجده‌مي‌كنند براي‌ او «خورشيد و ماه‌ و ستارگان‌ و كوهها و درختان‌ و چهارپايان‌» سجده‌ اينها: سجده‌ انقياد كامل‌ و تسليم ‌بودن‌ تام‌ و تمام‌ به‌ فرمان‌ حق‌ تعالي‌ است ‌«و» سجده‌ مي‌كنند براي‌ باري‌ تعالي‌ «بسياري‌ از مردم‌» به‌ سجده‌ طاعت‌ «وبسياري‌ هم‌ هستند كه‌ عذاب‌ بر آنان‌ ثابت‌ شده‌ است‌» زيرا از سجده‌ اطاعت‌ براي‌خداوند متعال‌ سر باز مي‌زنند و بنابراين‌، عذاب‌ بر آنان‌ ثابت‌ و لازم‌ مي‌شود «و هركه‌ را خدا خوار كند» بدين‌سان‌ كه‌ او را كافري‌ بدبخت‌ گرداند «او را هيچ‌ گرامي‌دارنده‌اي‌ نيست‌» كه‌ خوشبخت‌ و عزيزش‌ گرداند. يعني: كساني‌ سجده‌ كردن ‌براي‌ خداي‌ عزوجل‌ را فقط به‌ اين‌ خاطر ترك‌ مي‌كنند كه‌ آن‌ را ذلت‌ و خواري‌اي ‌مي‌دانند، درحالي‌كه‌ سجده ‌كردن‌ براي‌ حق‌ تعالي‌ در حقيقت‌ كرامت‌ و عزتي‌ براي‌ راهيافتگان‌ است‌ و ترك‌ آن‌ از روي‌ تكبر، ذلت‌ بزرگي‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  هركه ‌را بخواهد با آن‌ خوار و ذليل‌ مي‌گرداند.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «چون‌ فرزند آدم‌ آيه‌ سجده‌ رابخواند، شيطان‌ به‌ كناري‌ خزيده‌ گريه‌ مي‌كند و مي‌گويد: اي‌ واي‌ بر من‌، فرزند آدم‌ مأمور به‌ سجده‌ كردن‌ شد و سجده‌ كرد پس‌ بهشت‌ از آن‌ وي‌ است‌ اما من‌ كه‌ به‌ سجده‌ مأمور شدم ‌از آن‌ سر باز زدم‌ لذا دوزخ‌ از آن‌ من‌ است‌». «هرآينه‌ خدا هر چه‌ بخواهد انجام‌ مي‌دهد» از آن‌ جمله‌، گرامي‌داشتن‌ و خوار ساختن‌ هر كس‌ كه‌ بخواهد.

اين‌ آيه‌ ـ چنان‌كه‌ از حديث‌ مذكور بر مي‌آيد ـ از آيات‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌.

 

هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِيمُ ‏(19)

«اين‌ دو فريق‌» كه‌ يك‌ گروه‌ از آنها يهود و نصاري‌ و صائبي‌ها و مجوس‌ و مشركان‌ و گروه‌ ديگر مسلمانانند، «دشمنان‌ يك‌ديگرند» به‌قولي‌ ديگر: مراد از دوفريق‌ دشمن‌؛ دو گروه‌ مؤمنان‌ و مشركاني‌ هستند كه‌ در روز بدر به‌ ميدان‌ مبارزه‌ آمدند پس‌ مراد از مؤمنان: حمزه‌ و علي‌ و عبيده‌ جلّ جلاله  و مراد از كافران: عتبه‌ و شيبه ‌فرزندان‌ ربيعه‌ و وليد فرزند عتبه‌ اند. مجاهد و عطاء مي‌گويند: «مراد از دو فريق‌، مؤمنان‌ و كافرانند به‌ طور عام‌، كه‌ اين‌ معني‌ شامل‌ بدريان‌ نيز مي‌شود». «كه‌ درباره‌ پروردگارشان‌» يعني: در باره‌ دينش‌، يا در باره‌ ذاتش‌، يا در باره‌ صفاتش‌، يا در باره‌ شريعت‌ مقرر وي‌ براي‌ بندگانش‌؛ «با هم‌ ستيزه‌ كردند پس‌ كساني‌ كه‌ كفر ورزيدند، برايشان‌ جامه‌هايي‌ از آتش‌ بريده‌ شده‌ است‌» يعني: آتش‌ دوزخ‌ به‌عنوان ‌لباسي‌ مناسب‌ حالشان‌ برايشان‌ آماده‌ شده‌ است‌ «از بالاي‌ سرشان‌ حميم‌ ريخته‌ مي‌شود» حميم: آب‌ جوشاني‌ است‌ كه‌ به‌ وسيله‌ آتش‌ جهنم‌ داغ‌ شده‌ است‌.

يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ ‏(20)

«آنچه‌ در شكم‌ آنهاست‌ به‌ آن‌ گداخته‌ مي‌شود» صهر: ذوب‌ كردن‌ و گداختن‌ با شدت‌ حرارت‌ است‌ چنان‌كه‌ آهن‌ و مس‌ با چنين‌ حرارتي‌ گداخته‌ مي‌شوند. يعني: آنچه‌ در شكمهاي‌ آنها از روده‌ها و بافتها و احشاء است‌، با اين‌ آب‌ جوشان ‌گداخته‌ مي‌شود «و پوست‌هايشان‌ نيز» بدان‌ گداخته‌ مي‌شود.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «آب‌ جوشان‌ بر سرهايشان‌ ريخته‌ مي‌شود و از جمجمه‌هايشان‌ نفوذ كرده‌ به‌ شكم‌ و درونشان‌ مي‌رسد و آنچه‌ را كه‌ در شكمشان ‌است‌، مي‌سترد و از ميان‌ برمي‌دارد تا به‌ پاهايشان‌ مي‌رسد و صهر همين‌ است ‌آن‌گاه‌ به‌ حال‌ اول‌ خود بازگردانيده‌ مي‌شوند».

 

وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ ‏(21)

«و براي‌ كوفتن‌ آنان‌، گرزهاي‌ آهنين‌ مهياست‌» مقامع: قطعه‌هايي‌ از آهن‌ است‌ كه ‌براي‌ وارد كردن‌ ضربه‌ بر آنان‌ مهيا و آماده‌ است‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اگر گرزي‌ آهنين‌ از گرزهاي‌ دوزخ‌ در زمين‌ نهاده‌ شود آن‌گاه‌ جن‌ و انس‌ هر دو گرد آيند، نمي‌توانند آن‌ را از زمين‌ بلند كنند».

 

كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ ‏(22)

«هر بار كه‌ بخواهند از آن‌» يعني: از آتش‌ دوزخ‌ «بيرون‌ روند از شدت ‌غم‌» يعني: به‌ سبب‌ شدت‌ غمي‌ كه‌ بر آنان‌ مسلط است‌ «در آن‌» آتش ‌«بازگردانيده‌ مي‌شوند» با كوبيدن‌ گرزها بر سرشان‌ «و عذاب‌ سوزان‌ را بچشيد» يعني: در حالي‌ كه‌ به‌ آن‌ بازگردانيده‌ مي‌شوند، به‌ آنها گفته‌ مي‌شود: عذاب‌ آتش‌ سوزان‌ را بچشيد.

اين‌ جزاي‌ آن‌ خصم‌ كافر است‌ اما پاداش‌ خصم‌ مؤمن:

 

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ ‏(23)

«بي‌گمان‌ خدا كساني‌ را كه‌ ايمان‌ آورده‌اند و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند در باغ‌هايي‌ كه ‌از زير آن‌ نهرها روان‌ است‌ درمي‌آورد، در آنجا آراسته‌ مي‌شوند» يعني: خدا جلّ جلاله  يا فرشتگان‌ به‌دستور وي‌ آنان‌ را مي‌آرايند؛ «به‌ دست‌بندهايي‌ از طلا و آراسته ‌مي‌شوند به‌ مرواريد» قشيري‌ مي‌گويد: مراد مرصع‌ كردن‌ دست‌بندها به‌ مرواريد است‌. هرچند بعيد نيست‌ كه‌ در بهشت‌ دست‌بندهايي‌ از مرواريد خالص‌ و ميان‌پر نيز وجود داشته‌باشد چنان‌كه‌ در آن‌ دست‌بندهايي‌ از طلاي‌ خالص‌ وجود دارد. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «زيورات‌ مؤمن‌ در بهشت‌ تا همانجايي‌ مي‌رسد كه‌ آب‌ وضويش‌ بدان‌ مي‌رسد». «و لباسشان‌ در آنجا از ابريشم‌ است‌» در مقابل ‌لباس‌ اهل‌ دوزخ‌ كه‌ از آتش‌ است‌. يعني: لباس‌ ابريشمين‌ كه‌ در دنيا بر ايشان‌ حرام ‌بود، در آخرت‌ برايشان‌ حلال‌ است‌.

بايد يادآور شد كه‌ در دنيا پوشيدن‌ ابريشم‌ بر مردان‌ حرام‌ و بر زنان‌ حلال‌ است ‌و استعمال‌ طلا نيز به‌ عنوان‌ زيور بر زنان‌ حلال‌ مي‌باشد اما بهره‌گيري‌ از ظروف‌ طلا و نقره‌ در خوردن‌ و آشاميدن‌ ـ هم‌ بر مردان‌ و هم‌ بر زنان‌ ـ حرام‌ مطلق‌ مي‌باشد.

 

وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ ‏(24)

«و» مؤمنان‌ «به‌ سخن‌ پاكيزه‌ رهنمون‌ شدند» در دنيا. به‌قولي: مراد از (الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ)  : (سخن‌ پاكيزه)، كلمه‌ طيبه‌ «لا اله‌ الا الله» است‌. اقوال‌ ديگري‌ نيز در اين‌ باره‌ نقل‌ شده‌ است‌؛ از جمله‌ اين‌كه: مراد از آن‌ الحمدلله‌، يا قرآن‌، يا سخن ‌پاكيزه‌ در آخرت‌ است‌ چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «به‌ بهشتيان‌ تسبيح‌گفتن‌ الهام‌ مي‌شود چنان‌كه‌ نفس‌ كشيدن‌». «و به‌سوي‌ راه‌ ستوده‌ رهنمون ‌شدند» كه‌ همانا دين‌ مقدس‌ و پايدار اسلام‌ است‌.

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاء الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ‏(25)

«بي‌گمان‌ كساني‌ كه‌ كافر شده‌اند و از راه‌ خدا بازمي‌دارند» يعني: كساني‌ را كه ‌قصد داخل‌ شدن‌ به‌ دين‌ خداي‌ عزوجل‌ را دارند، از ورود به‌ آن‌ باز مي‌دارند «و» بازمي‌دارند از «مسجدالحرام‌» به‌ قولي: مراد از آن‌ خود مسجد الحرام ‌است‌. به‌قولي‌ديگر: مراد كل‌ سرزمين‌ حرم‌ است‌ زيرا مشركان‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و اصحابشان‌ را در روز حديبيه‌ از ورود به‌ سرزمين‌ حرم‌ بازداشتند. به‌قولي‌ديگر: مراد از آن‌ همه‌ مكه‌ است‌ «كه‌ آن‌ را براي‌ مردم‌ ـ اعم‌ از مقيم‌ در آنجا و باديه‌نشين‌ـ يكسان‌ قرار داده‌ايم‌» يعني: مسجدالحرام‌ را براي‌ عموم‌ مردم‌؛ اعم‌ از مجاوران‌ و زائران‌ آن‌ يكسان‌ قرار داده‌ايم‌ كه‌ در آن‌ به‌ طور برابر نماز مي‌گزارند و طواف ‌مي‌كنند. مراد از: (وَالْبَادِ) كساني‌ هستند كه‌ به‌قصد اداي‌ مناسك‌ و زيارت‌ و عبادت‌ به‌سوي‌ مسجدالحرام‌ مي‌آيند، اعم‌ از باديه‌نشينان‌ يا غيرآنان‌.

فقها درباره‌ حكم‌ اين‌ آيه‌ اختلاف‌نظر دارند. مالك رحمه الله مي‌گويد: مقيمان‌ و مسافراني‌ كه‌ به‌ مكه‌ وارد مي‌شوند، همه‌ در سراها و منازل‌ مكه‌ حقي‌ برابر دارند. جمعي‌ برآنند كه‌ واردشونده‌ به‌ مكه‌ مي‌تواند در هرجايي‌ كه‌ يافت‌، فرود آيد وصاحب‌ منزلي‌ كه‌ او در آن‌ فرود مي‌آيد ـ چه‌ خوش‌ باشد چه‌ ناخوش‌ ـ مكلف ‌است‌ كه‌ او را جاي‌ دهد. اما جمهور فقها برآنند كه‌ سراها و منازل‌ مكه‌ مانند مسجدالحرام‌ نيست‌ و صاحبان‌ آنها مي‌توانند مسافران‌ را از فرودآمدن‌ در آن‌ بازدارند. احناف‌ نيز برخلاف‌ رأي‌ جمهور، با اين‌ آيه‌كريمه‌ بر ممنوع ‌بودن‌ جواز فروش‌ و اجاره ‌دادن‌ منازل‌ مكه‌ استدلال‌ كرده‌ و گفته‌اند: از آنجا كه‌ مراد از مسجدالحرام‌ در اين‌ آيه‌، تمام‌ مكه‌ است‌ و با توجه‌ به‌ اين‌كه‌ از رفتار عملي ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و ابوبكر و عمر رضي‌الله عنهما نيز ـ كه‌ استفاده‌ از خانه‌هاي‌ مكه‌ را عملا براي‌ همه‌ مساوي‌ قرار دادند ـ چنين‌ استنباط مي‌شود كه‌ مراد از آن ‌همه‌ مكه‌ است‌ بنابراين‌، فروش‌ و به‌ اجاره‌ دادن‌ منازل‌ مكه‌ جواز ندارد.

«و هر كس‌ بخواهد در آن‌ از سر ستمگري‌ الحاد كند او را از عذابي‌ دردناك ‌مي‌چشانيم‌» الحاد در اينجا به‌ معناي‌ عدول‌ و گرايش‌ از راه‌ ميانه‌ و جاده‌ حق‌ و استقامت‌ است‌. به‌ قولي: مراد از اين‌ شخص‌ ستمگر، كسي‌ است‌ كه‌ جرمي‌ را در خارج‌ از حرم‌ مرتكب‌ شده‌ آن‌گاه‌ به‌ حرم‌ پناه‌ مي‌برد تا از كيفر آن‌ جرم‌ بگريزد. به‌قولي: مراد از الحاد، شرك‌ و قتل‌ است‌. به‌قولي‌ ديگر: مراد ارتكاب‌ معاصي ‌است‌ در آن‌ به‌طور عام‌.

ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ در اين‌ آيه‌ حتي‌ صرف‌ اراده‌ كجروي‌ در مكه‌ ـ بي‌آن‌كه ‌آن‌ اراده‌ به‌ عمل‌ گناه‌ بينجامد ـ مستوجب‌ مؤاخذه‌ معرفي‌ شده‌ است‌ و اين‌ نشان ‌مي‌دهد كه‌ صرف‌ نيت‌ و اراده‌ انجام‌ گناه‌ در مكه‌، هرچند به‌ عمل‌ گناه‌ نيز نينجامد، مستوجب‌ محاسبه‌ است‌. البته‌ اين‌ حكم‌ مخصوص‌ مكه‌ است‌ نه‌ اماكن‌ديگر؛ به‌ سبب‌ حرمت‌ بزرگي‌ كه‌ مكه‌ دارد و به‌جهت‌ اين‌كه‌ مكه‌ جاي‌ پاكسازي ‌نفس‌ و محل‌ توبه‌ و پاكي‌ از كليه‌ گناهان‌ است‌.

ابن‌عباس رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم عبدا بن‌انيس‌ را با دو مرد كه‌ يكي‌ از آنها مهاجر و ديگري‌ از انصار بود، به‌ مأموريتي‌ فرستادند، در ميان‌ راه‌ بحث‌ افتخار به‌ نسب‌ در ميان‌ آنها بالا گرفت‌ و عبدالله بن‌انيس‌ به‌ خشم‌ آمده ‌مرد انصاري‌ را كشت‌ آن‌گاه‌ از اسلام‌ مرتد شده‌ به‌ مكه‌ گريخت‌. پس‌ اين‌ آيه‌ درباره‌ وي‌ نازل‌ شد.

به‌ روايت‌ ديگري‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آيه‌ كريمه ‌درباره‌ ابوسفيان‌بن‌ حرب‌ و ياران‌ وي‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ كه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم واصحابشان‌ را در سال‌ حديبيه‌ از مسجدالحرام‌ بازداشتند.

 

وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ‏(26)

«و» ياد كن‌ اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم «چون‌ براي‌ ابراهيم‌ جاي‌ خانه‌ كعبه‌ را معين‌ كرديم‌» تاآن‌ را براي‌ عبادت‌ حق‌ تعالي‌ بنا كند. بوأنا: معين‌ و واضح‌ ساختيم‌ و در همانجا بر او «اين‌» پيام‌ را نازل‌ كرديم‌ «كه‌ با من‌ چيزي‌ را شريك‌ مقرر مكن‌» گويي‌ به‌ اوگفته‌ شد: مرا در اين‌ خانه‌ به‌ يگانگي‌ پرستش‌ كن‌ «و خانه‌ مرا پاك‌ كن‌» از شرك‌ وپرستش‌ بتان‌ «براي‌ طواف‌كنندگان‌» به‌ آن‌ خانه‌ «و قيام‌كنندگان‌» در آن‌ براي‌ نماز«و ركوع‌كنندگان‌ و سجده‌كنندگان‌» يعني: براي‌ نمازگزاران‌.

آيه‌ كريمه‌ متضمن‌ طعن‌ و توبيخ‌ كساني‌ از مقيمان‌ بيت‌ الحرام‌ است‌ كه‌ در آن ‌شرك‌ ورزيده‌اند. يعني: اي‌ ساكنان‌ حريم‌ بيت‌ و اي‌ مدعيان‌ ولاي‌ ابراهيم‌! بدانيد كه‌ توحيد و يگانه‌پرستي‌ و پاك‌نگاه‌داشتن‌ حريم‌ بيت‌ از شرك‌ و بت‌پرستي‌، شرط حق‌ تعالي‌ بر پدرتان‌ ابراهيم‌علیه السلام  و كساني‌ كه‌ بعد از وي‌ مي‌آيند بود اما شما به‌ اين‌شرط و به‌ ولاي‌ پدرتان‌ وفادار نمانديد بلكه‌ شرك‌ آورده‌ و در خانه‌ كعبه‌ بتان‌ رانصب‌ كرديد و در نتيجه‌ با اين‌ كارتان‌ كعبه‌ را به‌ پليدي‌ آلوديد.

 

وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ‏(27)

«و در ميان‌ مردم‌ براي‌ حج‌ ندا درده‌» جمعي‌ از مفسران‌ گفته‌اند: چون‌ ابراهيم‌علیه السلام  از بناي‌ كعبه‌ فارغ‌ شد، جبرئيل‌علیه السلام  نزد وي‌ آمد و به‌ وي‌ دستور داد تا در ميان‌ مردم‌ براي‌ حج‌ بانگ‌ برآورد. نقل‌ است‌ كه‌ ابراهيم‌علیه السلام  گفت: اين‌ پيام‌ را چگونه‌ به‌ مردم‌ ابلاغ‌ كنم‌، درحالي‌كه‌ صداي‌ من‌ به‌ آنان‌ نمي‌رسد؟ جبرئيل‌علیه السلام  گفت: تو بانگ ‌برآور و رساندنش‌ بر عهده‌ ما. آن‌گاه‌ ابراهيم‌علیه السلام  بر مقام‌ خود و به‌قولي‌ بر فراز حجرالاسود و به‌قولي‌ بر فراز صفا و به‌قولي‌ بر فراز كوه‌ ابوقبيس‌ برآمد و چنين‌ ندا درداد: هان‌ اي‌ مردم‌! بدانيد كه‌ پروردگار شما خانه‌اي‌ براي‌ خود برگرفته‌ و بر شما حج‌ اين‌ خانه‌ را فرض‌ گردانيده‌ پس‌ پروردگارتان‌ را اجابت‌ گوييد، لبيك‌ اللهم‌ لبيك‌. نقل‌ است‌ كه: كوهها همه‌ سر خم‌ كردند و خداوند متعال‌ صداي‌ ابراهيم‌علیه السلام  را به‌همه‌ اطراف‌ و اكناف‌ زمين‌ و نيز به‌ همه‌ كساني‌ كه‌ در رحمهاي‌ مادران‌ و پشت‌هاي ‌پدرانشان‌ بودند، رسانيد پس‌ همه‌ چيزهايي‌ كه‌ صداي‌ ابراهيم‌علیه السلام  را شنيدند ـ اعم‌از سنگ‌ و درخت‌ و غيره‌ ـ و همه‌ كساني‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ تا روز قيامت‌ بر آنان مقدر كرده‌ كه‌ به‌ حج‌ خانه‌ كعبه‌ مشرف‌ شوند، پاسخ‌ دادند: «لبيك‌اللهم‌ لبيك: به‌فرمان‌ حاضريم‌ بارخدايا! به‌ فرمان‌ حاضريم‌». اين‌ همان‌ مضموني‌ است‌ كه‌ ابن‌كثير آن‌ را از ابن‌عباس‌ و مجاهد و عكرمه‌ و سعيدبن‌ جبير و جمعي‌ديگر از سلف‌ صالح ‌نقل‌ كرده‌ است‌. والله اعلم‌.

آري‌! اي‌ ابراهيم‌! در ميان‌ مردم‌ براي‌ حج‌ ندا درده‌ «تا» زايران‌ «به‌سوي‌ تو پياده‌ و سوار بر هر شتر لاغري‌ بيايند» ضامر: شتر لاغري‌ است‌ كه‌ سفر آن‌ را خسته‌ ورنجور كرده‌ است‌. يعني: تا شتران‌ سرنشينان‌ خود را به‌ حج‌ آورند «از هر فج ‌عميقي‌» يعني: از هر راه‌ دوري‌. مجاهد مي‌گويد: مردم‌ تا آن‌ زمان‌ در سفر حج‌ برمركب‌ سوار نمي‌شدند پس‌ خداوند جلّ جلاله  سوارشدن‌ بر مركب‌ و نيز تجارت‌ در مراسم ‌حج‌ را به‌ آنان‌ رخصت‌ داد، هم‌ در اين‌ آيه‌ و هم‌ در آيه‌ بعدي:

 

لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ ‏(28)

«تا شاهد منافعي‌ براي‌ خويش‌ باشند» به‌قولي: مراد از منافع‌، اداي‌ مناسك‌ حج ‌است‌. به‌قولي‌ ديگر: مراد، تجارت‌ و ذبح‌ هدايا و قرباني‌هاست‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «مراد، منافع‌ دنيا و آخرت‌ هر دو است‌» «و تا نام‌ خدا را در روزهاي ‌معلومي‌ ياد كنند» يعني: تا نام‌ خدا جلّ جلاله  را در هنگام‌ ذبح‌ هدايا و قرباني‌ها ياد كنند. «ايام‌ معلومات‌» نزد مالك‌ و ابويوسف‌ و محمدبن‌ حسن‌ از ياران‌ ابوحنيفه‌، همان ‌ايام‌النحر، يعني‌ روز عيد قربان‌ و دو روز بعد از آن‌ است‌ اما در رأي‌ ابوحنيفه‌ وشافعي: «ايام‌ معلومات‌» عبارت‌ است‌ از: ده‌ روز اول‌ ذي‌الحجه‌ كه‌ آخرين‌ آن‌ روز عيد قربان‌ مي‌باشد. و اكثر مفسران‌ نيز بر اين‌ نظر اند.

آري‌! تا نام‌ خدا جلّ جلاله  را ياد كنند «بر ذبح‌ آنچه‌ كه‌ خدا به‌ آنان‌ از چهارپايان ‌مواشي‌» يعني: شتر و گاو و گوسفند «روزي‌ داده‌است‌ پس‌، از آنها بخوريد» خوردن‌ حاجي‌ يا قرباني‌كننده‌ از گوشت‌ هدي‌ يا قرباني‌ خويش‌، سنت ‌است‌. از نظر احناف‌، خوردن‌ اهداكننده‌ هدي‌ از گوشت‌ هديه‌ نافله‌ و هديه‌ حج‌ تمتع‌ و قران‌ جواز دارد اما خوردن‌ حاجي‌ از گوشت‌ حيوان‌ مذبوحه‌اي‌ كه‌ آن‌ را بر اثر ار تكاب‌ جنايت‌ در حج‌ ذبح‌ مي‌كند، در نزد هيچ‌ يك‌ از فقها جواز ندارد «وبه‌ درمانده‌ فقير بخورانيد» بؤس: شدت‌ فقراست‌ پس‌ اطعام‌ فقرا از گوشت‌ هدي‌ امر لازمي‌است‌ و اين‌ امر در نزد امام‌ ابوحنيفه‌: مستحب‌ مي‌باشد.

 

ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ ‏(29)

«سپس‌ بايد آلودگي‌ خود را بزدايند» يعني: بايد حجاج‌ و معتمران‌ آلودگي‌هاي ‌خود ـ چون‌ درازي‌ موها، ناخن‌ها و غيره‌ ـ را از خود دور كنند و اين‌ كار در روز عيد قربان‌ انجام‌ مي‌شود «و بايد كه‌ به‌ نذرهاي‌ خود» كه‌ در مناسك‌ حج‌ در مورد انجام‌ دادن‌ نيكوكاري‌ها بر گردن‌ مي‌گيرند «وفا كنند» يا معني‌ اين‌ است: بايد واجبات‌ حج‌ خويش‌ را به‌ جاي‌ آورند «و بايد كه‌ بر گرد آن‌ بيت‌ عتيق‌ طواف‌ كنند» و اين‌ طواف‌، «طواف‌ افاضه‌» است‌ كه‌ از فرايض‌ حج‌ مي‌باشد، يعني‌ همان‌ طوافي‌كه‌ وقت‌ آن‌ بعد از رمي‌ جمره‌ عقبه‌ در روز عيد قربان‌ آغاز مي‌شود. البته‌ در حج ‌طواف‌ واجبي‌ است‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از: طواف‌ وداع‌ و نيز طواف‌ سنتي‌ است‌ كه‌عبارت‌ است‌ از: طواف‌ قدوم‌.

و خانه‌ كعبه‌ را «عتيق‌» ناميدند زيرا ـ چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ ـ خداوند متعال‌ آن‌ را از تسلط جباران‌ و ستمگران‌ آزاد ساخته‌ است‌. به‌قولي‌ ديگر: عتيق‌ به‌ معناي‌ «كريم‌» است‌، يعني‌ خانه‌ بزرگ‌ و گرامي‌. به‌قولي‌ ديگر: عتيق‌، يعني‌ خانه‌ كهن‌ و قديمي‌ زيرا نخستين‌ خانه‌اي‌ كه‌ بر روي‌ زمين‌ ساخته‌ شد، خانه‌ كعبه‌ بود و بعد از آن‌ بيت‌المقدس‌ بنا شد.

 

ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ‏(30)

«اين‌ است‌ حكم‌ و هر كس‌ حرمات‌ خدا را تعظيم‌ كند پس‌ اين‌ برايش‌ نزد پروردگارش‌ بهتر است‌» حرمات: عبارت‌ از شعاير و عباداتي‌ است‌ ـ چه‌ در حج‌ و چه‌ در غيرآن‌ ـ كه‌ قيام‌ به‌ آنها واجب‌ و كوتاهي‌ در انجام‌ آنها حرام‌ است‌؛ وتعظيم‌ و بزرگداشت‌ آنها عبارت‌ است‌ از: عمل‌ كردن‌ به‌موجب‌ آنها و اجتناب‌ از هر امري‌ كه‌ مخالف‌ مقتضاي‌ آنهاست‌ «پس‌ اين‌» تعظيم‌ و بزرگداشت‌ «براي‌ او نزد پروردگارش‌ بهتر است‌» در آخرت‌، نه‌ سستي‌، بي‌توجهي‌ و بي‌حرمتي‌ به‌ چيزي ‌از اين‌ شعاير و مقدسات‌ «و براي‌ شما مواشي‌ حلال‌ كرده‌ شد» كه‌ عبارتند از شتر و گاو و گوسفند «مگر آنچه‌ بر شما خوانده‌ مي‌شود» از محرمات‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از: گوشت‌ خودمرده‌ (مردار) و ديگر محرماتي‌ كه‌ همراه‌ با آن‌ در سوره‌هاي‌ بقره‌، مائده‌، انعام‌ و نحل‌ ذكر شده‌ است‌ «پس‌، از پليدي‌ بتان‌ اجتناب‌ كنيد» رجس: نجاست‌ و پليدي‌ است‌. البته‌ نجاست‌ شرك‌ از مشرك‌ جز با ايمان‌ دور نمي‌شود چنان‌كه‌ نجاست‌ حسي‌ جز با آب‌ برطرف‌ نمي‌گردد «و از سخن‌ دروغ‌ اجتناب‌ كنيد» قول‌ الزور: سخن‌ ناروا و دروغ‌ و افترا، يا گواهي‌ دروغ‌ است‌. حق‌ تعالي ‌ميان‌ شرك‌ و «قول‌ الزور» جمع‌ كرد زيرا شرك‌ ورزيدن‌ به‌ خداوند جلّ جلاله ، در واقع‌ سخن‌ و گواهي‌اي‌ دروغ‌ و افترا بيش‌ نيست‌.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «گواهي‌ دروغ‌ برابر با شرك ‌آوردن‌ به‌ خداوند متعال‌ است‌» و سه‌بار اين‌ سخنشان‌ را تكرار كردند.

 

حُنَفَاء لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ ‏(31)

«در حالي‌ كه‌ براي‌ خداوند حنفاء باشيد» حنفاء: جمع‌ حنيف‌ به‌ معني‌ گرايش ‌يابنده‌ از دين‌ باطل‌ به‌سوي‌ دين‌ حق‌ است‌. يعني‌ خالصانه‌ به‌سوي‌ حق‌ تعالي‌ گرويده ‌و از هر چه‌ كه‌ بجز او مورد پرستش‌ قرار مي‌گيرد، بيزاري‌ جوييد «نه‌ شريك‌گيرندگان‌ براي‌ او» چيزي‌ از چيزها را «و هر كس‌ به‌ خدا شرك‌ ورزد پس‌ چنان‌ است‌كه‌ گويي‌ از آسمان‌ فرو افتاده‌» به‌سوي‌ زمين‌. يعني‌ از بلنداي‌ ايمان‌ به‌سوي‌ حضيض ‌كفر انحطاط كرده‌ است‌ «و مرغان‌ او را ربوده‌اند» يعني: مرغان‌ لاشخوار، گوشت ‌و پوست‌ وي‌ را پاره‌پاره‌ كرده‌ و او را با چنگالهاي‌ خود دريده‌ و ربوده‌اند «يا باد او را در مكاني‌ دور افگنده‌ است‌» و فروكوفته‌ است‌، به‌ گونه‌اي‌كه‌ هيچ‌ اميدي‌ به‌نجات‌ وي‌ باقي‌ نمانده‌، استخوانهايش‌ ريزريز و گوشت‌ بدنش‌ در هم‌كوفته‌، پاره‌پاره‌ و نابود شده‌ است‌. پس‌ همچنين‌ است‌ كسي‌ كه‌ به‌ خداي‌ سبحان‌ شرك‌آورد زيرا اعمال‌ صالح‌ چنين‌ كسي‌ هدر و حبط (هدر) گرديده‌ و به‌ زودي‌ انتقام‌ ومجازات‌ الهي‌ به‌سراغ‌ وي‌ خواهد آمد.

 

ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ‏(32)

«اين‌ است‌» حكم‌ «و هر كس‌ شعاير خدا را» يعني: نشانه‌هاي‌ دين‌ وي‌ را «بزرگ‌ دارد» كه‌ حيوان‌ اهدا شده‌ در حج‌ و ديگر مناسك‌ و مشاعر آن‌ شامل‌ اين ‌شعاير مي‌شود چنان‌كه‌ مساجد و عبادات‌ نيز از آن‌ جمله‌اند «پس‌ در حقيقت‌ اين‌» تعظيم‌ و بزرگداشت‌ شعاير خدا جلّ جلاله  «از تقواي‌ دلهاست‌» دل‌ به‌ يادآوري‌ مخصوص‌ شد زيرا دل‌ مركز تقوي‌ است‌. بزرگداشت‌ حيوان‌ اهدا شده‌ به‌ حرم ‌در آن‌ است‌ كه‌ از حيوانات‌ فربه‌ و گران‌ قيمت‌ انتخاب‌ شود.

 

لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ ‏(33)

«براي‌ شما در آنها» يعني: در شعاير حج‌ مخصوصا «منافعي‌ است‌» مراد در اينجا: حيوانات‌ هدي‌ و مخصوصا شتر است‌ و از جمله‌ منافع‌ آنها سوارشدن‌ بر آنها، استفاده‌ از شير آنها، بهره‌گيري‌ از نسل‌ و از پشم‌ آنها و ديگر منافع‌ است‌ «تا ميعادي‌ معين‌» كه‌ همانا وقت‌ ذبح‌ آنهاست‌. احناف‌ برآنند كه‌ منفعت ‌گرفتن‌ از شتر قرباني‌ و هدي‌ بعد از روان ‌كردن‌ آن‌ به‌ مقصد ذبح‌گاه‌، جايز نيست‌ مگر در حالت ‌اضطرار «آن‌گاه‌ جاي‌ فرود آمدن‌ آنها» يعني: جاي‌ قرباني ‌كردن‌ آنها «در بيت‌ العتيق ‌است‌» يعني: بايد شتران‌ هدي‌ به‌ نزديك‌ خانه‌ كعبه‌ در سرزمين‌ حرم‌ آورده‌ شوند و در آنجا ذبح‌ گردند.

 

وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ ‏(34)

«و براي‌ هر امتي‌» از امت‌هاي‌ قبل‌ از شما «منسكي‌ معين‌ ساخته‌ ايم‌» يعني: براي‌ هر امتي‌، عيدي‌ يا مكاني‌ جهت‌ ذبح‌ قرباني‌هاي‌ آن‌ قرار داده‌ايم‌ «تا نام‌ خدا را» به‌ تنهايي‌ «ياد كنند» و هدي‌ و مناسك‌ خود را تنها براي‌ او انجام‌ دهند «بر آنچه‌ از چهارپايان‌ مواشي‌ كه‌ به‌ آنان‌ داده‌ است‌» يعني: نام‌ خدا را در هنگام‌ ذبح‌ مواشي‌اي‌ كه‌ روزيشان‌ گردانيده‌ است‌، ياد كنند. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ انس‌ رضی الله عنهآمده‌ است: «دو گوسفند قوچ‌ ابلق‌ شاخ‌داري‌ را نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم براي‌ ذبح‌ آوردند، آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نام‌ خدا جلّ جلاله  را بردند و تكبير گفتند آن‌گاه‌ پاي‌ خويش‌ را بر يك‌ جانب‌ روي‌ هر يك‌ از گوسفندان‌ گذاشته‌ و آنها را ذبح‌ كردند». خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ آن‌ دو گوسفند، قرباني‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بود «پس‌ خداي‌ شما خدايي‌ يگانه‌ است‌» و هم ‌اوست‌ كه‌ تمام‌ اديان‌ آسماني‌ را فرود آورده‌ است‌ «پس‌به‌ او منقاد شويد» با گردن ‌نهادن‌ به‌ طاعت‌ و عبادتش‌ «و فروتنان‌ را بشارت ‌ده‌» مخبتين: فروتنان‌ نرم‌دل‌، خشوع‌كننده‌ و مخلص‌ به‌ بارگاه‌ خداوند جلّ جلاله  اند. آري‌، اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! بشارتشان‌ ده‌ به‌ آنچه‌ كه‌ خداوند متعال‌ برايشان‌ از ثواب ‌بسيار و عطاي‌ بزرگش‌ آماده‌ ساخته‌ است‌.

سپس‌ حق‌ تعالي‌ در توصيف‌ فروتنان‌ مي‌فرمايد:

 

الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ‏(35)

«آنان‌ كه‌ چون‌ نام‌ خدا ياد شود، دل‌هايشان‌ خشيت‌ يابد» يعني: به‌ سخت‌ترين ‌خوف‌ هراسناك‌ شوند و از مخالفت‌ خداوند جلّ جلاله  حذر كنند؛ به‌سبب‌ كمال‌ يقين‌ وقوت‌ ايمانشان‌ «و آنان‌ كه‌ بر هر چه‌ بر سرشان‌ آيد» از بلايا و محنتها در راه‌ طاعت‌ خداوند متعال‌ «صبرپيشگانند و برپادارندگان‌ نمازند» در اوقات‌ آن‌ و با رعايت ‌اركان‌ و آداب‌ آن‌ «و آنان‌ كه‌ از آنچه‌ روزيشان‌ داده‌ايم‌، انفاق‌ مي‌كنند» يعني: اموالشان‌ را در امور خير به‌ مصرف‌ مي‌رسانند و صدقه‌ مي‌كنند. پس‌ «مخبتين‌»، يعني‌ مخلصان‌ خاشع‌ و خداترس‌، داراي‌ چهار وصف‌ ياد شده‌اند.

 

وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏(36)

«و شتران‌ فربه‌ را براي‌ شما از جمله‌ شعاير خدا قرار داده‌ايم‌» همان‌ شتراني‌ را كه‌ به‌ خانه‌ كعبه‌ اهدا مي‌كنيد. در اين‌ باره‌ كه‌ آيا اطلاق‌ نام‌ «بدنه‌» بر گاو هم‌ صحيح ‌است‌ يا خير؟ ميان‌ فقها اختلاف‌ است‌. در مذهب‌ امام‌ ابوحنيفه‌ و جمعي‌ ديگر از تابعان‌ و صحابه‌ جلّ جلاله ، اسم‌ «بدنه‌» كه‌ مفرد «بدن‌» است‌ بر شتر و گاو هر دو اطلاق‌مي‌شود و به‌سبب‌ درشت‌ بودن‌ اندام‌ و فربهي‌ حيوان‌ به‌ آن‌ «بدنه‌» مي‌گويند «براي‌ شما در آنها خير است‌» يعني: براي‌ شما در آنها منافعي‌ ديني‌ و دنيوي‌ است‌ـ چنان‌كه‌ گذشت‌ «پس‌ نام‌ خدا را بر آنها ياد كنيد» در هنگام‌ ذبح‌ آنها «درحالي‌ كه‌ بر پاي‌ ايستاده‌اند» صواف: يعني: در حالي‌ ايستاده‌اند كه‌ چهاردست‌وپاي‌ آنها رديف‌ شده‌ است‌ زيرا شتر به‌ هيأت‌ ايستاده‌ ذبح‌ مي‌شود و يك‌ دست‌ آن‌ در هنگام ‌ذبح‌ بسته‌ مي‌شود تا حركت‌ نكند و كار ذبح‌ را مختل‌ نگرداند «پس‌ چون‌ پهلوهاي ‌آنها بر زمين‌ افتد» يعني: چون‌ آن‌ حيوانات‌ بعد از ذبح‌ و خروج‌ روح‌ از بدن‌ آنها به‌ پهلو درغلتند؛ «از آنها بخوريد» قرطبي‌ مي‌گويد: «علما برآنند كه‌ خوردن‌ شخص‌ از گوشت‌ هدي‌ خويش‌، مستحب‌ است‌ و اجر و پاداش‌ دارد». «و به‌ قانع‌ و معتر بخورانيد» قانع: فقيري‌ است‌ كه‌ به‌ آنچه‌ دارد راضي‌ است‌ و از كسي‌ سؤال‌ نمي‌كند. اما معتر: فقيري‌ است‌ كه‌ خود را بر شما پيش‌ مي‌افگند تا به‌ وي‌ چيزي ‌بدهيد «اين‌گونه‌ آنها را براي‌ شما رام‌ گردانيديم‌» كه‌ به‌ خواسته‌ شما در رفتن‌ به‌ ذبح‌گاهها گردن‌ مي‌نهند و در نتيجه‌، آنها را ذبح‌ مي‌كنيد و از آنها نفع‌ مي‌بريد، بعد از آن‌كه‌ در سواري‌، حمل‌ بار، دوشيدن‌ شير و مانند اين‌ها رام‌ شده‌ شما بودند «باشد كه‌ شكر كنيد» اين‌ نعمتي‌ را كه‌ خداي‌ منان‌ بر شما ارزاني‌ كرده‌ است‌.

 

لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ ‏(37)

«هرگز گوشتهاي‌ آنها به‌ خدا نمي‌رسد» يعني: گوشتهاي‌ اين‌ شتراني‌ كه‌ آنها را به‌جهت‌ رضاي‌ حق‌ تعالي‌ صدقه‌ و قرباني‌ مي‌كنيد، به‌سوي‌ باري‌ تعالي‌ بالا نمي‌رود «و نه‌ خونهاي‌ آنها» كه‌ در هنگام‌ ذبح‌ بر زمين‌ ريخته‌ مي‌شود. آري‌! هيچ‌ يك‌ از اينها از حيث‌ اين‌كه‌ گوشت‌ و خونند به‌ خدا جلّ جلاله  نمي‌رسند «ولي‌ اين‌ تقواي‌ شماست‌ كه‌ به‌ وي‌ مي‌رسد» يعني: پاكي‌ و تقواي‌ دلهاي‌ شما همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  آن‌ را مي‌پذيرد و بر آن‌ پاداش‌ مي‌دهد «اين‌ گونه‌ آنها را براي‌ شما رام‌ گردانيد تا خدا را به‌ بزرگي‌ ياد كنيد به‌ شكر آن‌كه‌ شما را راه‌ نمود» به‌سوي‌ خود؛ باآموختن‌ دين‌ و شريعت‌ و هموار كردن‌ راه‌ رضا و محبت‌ خويش‌. مراد از (لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ) الله ‌اكبر گفتن‌ ذبح‌كننده‌ در هنگام‌ ذبح‌ است‌. اين‌ آيه‌ دليل‌ مشروعيت‌ جمع‌كردن‌ ميان‌ «بسم‌الله» و «الله اكبر» در هنگام‌ ذبح‌ است‌ «و محسنان‌ را بشارت ‌ده‌» به‌ دريافت‌ پاداش‌ الهي‌. اطلاق‌ نام‌ «محسن‌» بر هركسي‌ كه‌ از وي‌ به‌ جهت ‌رضاي‌ خدا جلّ جلاله  سخن‌ يا عمل‌ خيري‌ صادر شود، صحيح‌ است‌.

ابن‌منذر از ابن‌عباس رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود: مشركان‌ در هنگام‌ ذبح‌ حيوانات‌، خون‌ آنها را به‌ سوي‌ كعبه‌ مي‌ريختند وآن‌ خونها را به‌سوي‌ كعبه‌ مي‌افشاندند پس‌ مسلمانان‌ نيز خواستند تا چنين‌ كنند، اين ‌بود كه‌ خداوند متعال‌ نازل‌ فرمود: (لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا... ).

در نزد امام‌ ابوحنيفه‌: اداي‌ قرباني‌ بر مالك‌ نصابي‌ كه‌ مقيم‌ باشد نه‌ مسافر، واجب‌ است‌، به‌دليل‌ اين‌ حديث‌ شريف: «من‌ وجد سعة‌ فلم‌ يضح‌ فلا يقربن‌ مصلانا: هر كس‌ در زندگي‌ مادي‌ خويش‌ گشايشي‌ يافت‌ و قرباني‌ نكرد پس‌ به‌ مصلاي‌ ما نزديك‌ نشود».

 

إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ ‏(38)

«قطعا خداوند از كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند، دفاع‌ مي‌كند» يعني: خداوند جلّ جلاله  غائله‌ها و توطئه‌هاي‌ مشركان‌ را از مؤمنان‌ دفع‌ مي‌كند. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: خداوند جلّ جلاله  حجت‌ مؤمنان‌ را بلند و برتر مي‌گرداند «زيرا خدا هيچ‌ خيانتكار كفوري‌ را دوست‌ ندارد» بلكه‌ ناسپاسان‌ و خائنان‌ در عهدها و امانت‌ها، نزد خداي‌ سبحان‌ منفورند و هيچ‌ محبوبيتي‌ ندارند.

بعد از آن‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  با طرح‌ موضوع‌ دفاع‌ از مسلمانان‌، آنان‌ را در بلندترين‌ درجات‌ اطمينان‌ قرار داد، به‌ ايشان‌ اذن‌ قتال‌ مي‌دهد:

 

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ ‏(39)

«به‌ كساني‌ كه‌ كفار با آنان‌ مي‌جنگند اذن‌ قتال‌ داده‌ شد، به ‌سبب‌ اين‌كه‌ آنان‌ مورد ظلم‌ قرار گرفته‌اند و البته‌ خداوند بر نصرت ‌دادنشان‌ تواناست‌» و اين‌ بشارت‌ به‌ پيروزي ‌مؤمنان‌ است‌.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: مشركان‌ مكه‌ اصحاب‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را با دست ‌و زبان‌ مورد آزار و اذيت‌ قرار مي‌دادند، اصحاب‌ از اين‌ وضع‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم شكايت‌ مي‌بردند اما آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ ايشان‌ مي‌فرمود: صبر كنيد و شكيبايي‌ ورزيد زيرا من‌ هنوز به‌ جنگيدن‌ فرمان‌ نيافته‌ام‌. تا اين‌كه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مأمور به‌ هجرت‌ شدند و خداي‌ سبحان‌ اين‌ آيه‌كريمه‌ را در سال‌ دوم ‌هجري‌ در مدينه‌ نازل‌ نمود. آري‌! بعد از آن‌كه‌ خداي‌ عزوجل‌ مؤمنان‌ را در هفتادواندي‌ آيه‌ به‌ خودداري‌ از جنگ‌ فراخواند، اين‌ اولين‌ آيه‌اي‌ است‌ كه‌ در مورد رخصت‌ دادن‌ به‌ جنگ‌ نازل‌ شده‌ است‌. البته‌ اجازه‌ دادن‌ جنگ‌ براي ‌مؤمنان‌، از جمله‌ دفاع‌ الهي‌ از ايشان‌، يعني‌ از مصاديق‌ روشن‌ آيه‌ (38) از همين‌سوره‌ است: (إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِ... ).

 

الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ‏(40)

«همان‌ كساني‌ كه‌ به‌ ناحق‌ از ديارشان‌ بيرون‌ رانده‌ شدند» مراد از ديار، شهر مكه ‌است‌ «جز به‌سبب‌ آن‌كه‌ مي‌گفتند: پروردگار ما خداست‌» يعني: آنها هيچ‌ گناهي ‌نداشتند ولي‌ فقط به‌ خاطر اين‌ سخن‌شان‌ كه‌ مي‌گفتند: پروردگار ما خدا جلّ جلاله  است‌، از خانه‌ و كاشانه‌شان‌ بيرون‌ رانده‌ شدند، درحالي ‌كه‌ اين‌ سخن‌، سخن‌ حقي ‌است‌ پس‌ بيرون ‌راندنشان‌ به‌سبب‌ اين‌ سخن‌، عملي‌ ناحق‌ و ناروا و ستمي‌ آشكار بوده‌ است‌ «و اگر خدا بعضي‌ از مردم‌ را با بعضي ‌ديگر دفع‌ نمي‌كرد، صومعه‌هاي‌ راهبان ‌و معابد نصارا و معابد يهود و مساجد مسلمانان‌ كه‌ نام‌ خدا در آنها بسيار ياد كرده ‌مي‌شود، ويران‌ ساخته‌ مي‌شد» يعني: اگر اين‌ جنگ‌ و پيكار با دشمنان‌ كه ‌خداوند جلّ جلاله  براي‌ انبيا علیهم السلام و مؤمنان‌ مشروع‌ ساخته‌ است‌ نبود، قطعا اهل‌ شرك‌ بر اوضاع‌ مسلط مي‌شدند و همه‌ اماكن‌ و مواضع‌ عبادت‌ از روي‌ زمين‌ برچيده‌ مي‌شد لذا اي‌ مؤمنان‌! براي‌ برپاداشتن‌ دين‌ خدا جلّ جلاله  و اقامه‌ ذكر وي‌ بجنگيد. پس‌ صوامع: عبارت‌ است‌ از صومعه‌هاي‌ راهبان‌، بيع: عبارت‌ است‌ از كنيسه‌هاي‌ نصارا ـ كه ‌واحد آن‌ «بيعه‌» است‌، صلوات: عبارت‌ است‌ از كنيسه‌هاي‌ يهوديان‌ و مساجد: عبارت‌ است‌ از معابد مسلمين‌. به‌قولي‌ديگر معني‌ اين‌ است: اگر اين‌ دفع‌ و طرد نمي‌بود، قطعا در زمان‌ موسي‌علیه السلام  كنيسه‌ها، در زمان‌ عيسي‌علیه السلام  صومعه‌ها و بيعه‌ها و در زمان‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم مساجد ويران‌ ساخته‌ مي‌شد «و قطعا خدا كسي‌ را كه‌ قصد نصرت ‌وي‌ كند، نصرت‌ مي‌دهد» مراد از نصرت‌ دادن‌ خدا جلّ جلاله : نصرت‌ دادن‌ دين‌ و اولياي ‌وي‌ است‌ «زيرا خداوند سخت‌ قوي‌ است‌» و بر ياري ‌دادن‌ دوستانش‌ تواناست‌ و «عزيز» و غالب‌ است‌ پس‌ قطعا از دشمنانش‌ انتقام‌ مي‌گيرد. شايان‌ ذكر است‌ كه ‌خداي‌ عزوجل‌ اين‌ وعده‌اش‌ را با مسلط كردن‌ مهاجران‌ و انصار بر سردمداران ‌عرب‌ و كسراها و قيصرهاي‌ عجم‌ محقق‌ ساخت‌ و سرزمين‌ و ديار آنان‌ را براي‌ امت‌ اسلام‌ به‌ ارث‌ نهاد.

اين‌ آيه‌ متضمن‌ نهي‌ از ويران ‌كردن‌ معابد اهل‌ ذمه‌ است‌ ولي‌ اهل‌ ذمه‌ اين‌ اجازه ‌را ندارند كه‌ معابد جديدي‌ احداث‌ نمايند، يا معابد قديمي‌ خود را چه‌ از نظر عرض‌ و چه‌ از نظر ارتفاع‌ توسعه‌ دهند و اگر معابدشان‌ را توسعه‌ دادند، برداشتن ‌آن‌ توسعه‌ واجب‌ است‌ اما مسلمانان‌ نبايد معابد آنها را به‌ مساجد تبديل‌ كرده‌ و در آنها نماز بگزارند.

 

الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ‏(41)

آري‌! حق‌ تعالي‌ نصرت‌ مي‌دهد «كساني‌» را «كه‌ اگر آنان‌ را در زمين‌ تمكين ‌دهيم‌، نماز را برپا مي‌دارند و زكات‌ را مي‌دهند و به‌ معروف‌ امر مي‌كنند و از منكر نهي مي‌نمايند» كه‌ اين‌ اوصاف‌ و خصوصيات‌ امت‌ رباني‌ و نشانه‌ دولت‌ و شوكت ‌آنهاست‌. با اين‌ آيه‌، حق‌ تعالي‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر را بر كساني‌ كه‌ ايشان‌ را در زمين‌ تمكين‌ داده‌ و بر قيام‌ به‌ اين‌ كار توانايي‌ بخشيده‌، واجب‌ گردانيده‌ است ‌«و عاقبت‌ همه‌ كارها از آن‌ خداست‌» و سرانجام‌ همه‌ امور به‌ حكم‌ و تدبير وي ‌برمي‌گردد، نه‌ به‌ ديگران‌. اين‌ جمله‌ نيز تأكيدي‌ است‌ بر تحقق‌ وعده‌ حق‌ تعالي‌ درمورد پيروز ساختن‌ دوستانش‌.

از حضرت‌ عثمان‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: «اين‌ آيه ‌درباره‌ ما اصحاب‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل‌ شد».

پس‌ كسي‌ كه‌ آرزوي‌ پيروزي‌ بر دشمنان‌ ـ اعم‌ از يهود و غير آنان‌ ـ را دارد، بايد به‌ اين‌ چهار وصف‌ متصف‌ گردد، چهار وصفي‌ كه‌ مهاجران‌ و مجاهدان‌ اول ‌به‌ آن‌ آراسته‌ شده‌ و به‌ وسيله‌ آن‌ كليد فتح‌ دنيا را در اختيار گرفتند.

 

وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ ‏(42) وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ ‏(43)

«و اگر تو را تكذيب‌ كنند» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «قطعا پيش‌ از آنان‌ قوم‌ نوح‌ تكذيب ‌كرده‌ بودند» نوح‌علیه السلام  را «و قوم‌ عاد» هودعلیه السلام  را «و قوم‌ ثمود» صالح‌علیه السلام  را «و قوم ‌ابراهيم‌» ابراهيم‌علیه السلام  را «و قوم‌ لوط» لوطعلیه السلام  را. اين‌ آيه‌ تسليت‌ و دلجويي‌ وتعزيتي‌ براي‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ كه‌ متضمن‌ وعده‌ الهي‌ به‌ هلاك ‌كردن ‌تكذيب‌كنندگان‌ ايشان‌ از اشراف‌ و سران‌ قريش‌ مي‌باشد، همانان‌ كه‌ پرچم‌ دشمني ‌را عليه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم برافراشتند و خداي‌ عزوجل‌ پرچم‌هايشان‌ را واژگون‌ كرد، همان‌گونه‌ كه‌ تكذيب‌كنندگان‌ ديگر از امتهاي‌ انبياي‌ ذكر شده‌ را به‌ هلاكت‌ رسانيد.

 

وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ ‏(44)

«و» همچنين‌ تكذيب‌ كردند «اهل‌ مدين‌» شعيب‌علیه السلام  را «و نيز موسي‌ تكذيب ‌شد» از سوي‌ فرعون‌ و كسانش‌ «پس‌ كافران‌ را مهلت‌ دادم‌» يعني: عذاب‌ را از آنان‌ به‌ تأخير افگندم‌ «سپس‌ آنها را فروگرفتم‌» به‌ عذاب‌، بعد از سپري ‌شدن‌ آن‌ مهلت‌ «بنگر، عقوبت‌ من‌ چگونه‌ بود؟» يعني: بنگر كه‌ انكار من‌ بر آنان‌ و دگرگون‌ ساختن‌ نعمتهايي‌ كه‌ در آن‌ قرار داشتند و نهايتا به ‌هلاكت‌ رساندنشان‌ ازسوي‌ من‌ چگونه‌ بود؟.

 

فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ ‏(45)

«و چه‌ بسيار شهرها را ـ كه‌ ستمكار بودند ـ هلاكشان‌ كرديم‌ و اينك‌ آن‌ شهرها برسقفهاي‌ خود فروافتاده‌ است‌» به‌سبب‌ از بين‌ رفتن‌ ساكنان‌ آنها تا بدانجا كه‌ سقفهاي ‌آنها فرو ريخته‌ و به‌ كلي‌ ويران‌ شده‌اند «و چه‌ بسيار چاه‌هاي‌ معطل‌» يعني: متروك ‌و خالي‌ از صاحبان‌ و ساكنان‌ پيراموني‌، كه‌ همه‌ هلاك‌ شده‌اند. به‌قولي‌ معني‌ اين ‌است: آن‌ چاه‌ها از دلوانداختن‌ و رسن ‌كشيدن‌ بي‌استفاده‌ مانده‌اند «و چه‌ بسيارقصرهاي‌ بلند و افراشته‌» مشيد: بلند و سر به‌فلك‌ كشيده‌ است‌. به‌قولي: مراد از مشيد، گچ‌اندودش ده‌ و آراسته‌ است‌. يعني: چه ‌بسيار قصرهاي‌ سربه‌فلك‌ كشيده‌ وآراسته‌اي‌ كه‌ از ساكنان‌ خود، يا از اسباب‌ و آلات‌ خود متروك‌ و خالي‌ مانده‌اند. حاصل‌ معني‌ اين‌ است: اهالي‌ بسياري‌ از شهرها و صحراهايي‌ را كه‌ تكذيب‌ و ستم‌پيشه‌ كرده‌اند، به‌ سبب‌ اين‌ تكذيب‌ و ستم‌ نابود كرديم‌ پس‌ بايد دروغ‌ انگاران‌ ستمگر از چنان‌ سرنوشتي‌ بر حذر باشند و به‌ خود آيند.

 

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ‏(46)

«آيا در زمين‌ گردش‌ نكرده‌اند» اين‌ تعبير، مردم‌ را به‌ سفر در نواحي‌ زمين‌ برمي‌انگيزد تا كشتارگاهها و هلاكت‌گاه‌هاي‌ آن‌ امتهاي‌ ستمگر را ببينند و درس‌عبرت‌ بگيرند «تا دل‌هايي‌ داشته‌ باشند كه‌ با آن‌ فهم‌ كنند» يعني: تا به‌سبب‌ مشاهده‌اين‌ پديده‌هاي‌ عبرت‌ آموز، دلهايشان‌ چنان‌ شفاف‌ و آماده‌ شود كه‌ بتوانند با آنها بينديشند و آنچه‌ را كه‌ بايد، دريابند «يا گوشهايي‌ كه‌ با آن‌ بشنوند» آنچه‌ را كه‌ بايد بشنوند؛ از كلام‌ الهي‌ كه‌ انبيايشان‌ برآنان‌ مي‌خوانند؟ «در حقيقت‌ چشم‌ها كور نمي‌شوند ولي‌ دلهايي‌ كه‌ در سينه‌هاست‌ كور مي‌شوند» يعني: در حواس‌ ظاهري‌ آنان‌ خللي‌ نيست‌ بلكه‌ خللي‌ كه‌ هست‌ در عقلها و دلهايشان‌ است‌ پس‌ به‌ سبب‌ اين‌ خلل‌، دلهايشان‌ مسائل‌ حق‌ را درك‌ نمي‌كند و از مشاهده‌ اماكن‌ عبرت‌ انگيز به‌ خود نمي‌آيد.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: چون‌ آيه (وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى ... )‌ : (و هركه‌ در اين‌ دنيا كور باشد پس‌ در آخرت‌ هم‌ كور و گمراه‌تر خواهد بود) «اسراء /72» نازل‌ شد، ابن‌ ام‌مكتوم‌ گفت: يا رسول‌ الله! پس‌ من‌ كه‌ در دنيا كورم‌، آيا در آخرت‌ هم‌ كور خواهم‌ بود؟ در اين‌ هنگام‌ نازل‌ شد: (فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ... ) : (در حقيقت‌ چشم‌ها كور نمي‌شوند ولي‌ دلهايي‌ كه‌ در سينه‌هايند كور مي‌شوند).

 

وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ‏(47)

«و از تو به‌ شتاب‌ تقاضاي‌ عذاب‌ مي‌كنند» از روي‌ تكذيب‌، ريشخند، دورانگاري‌ و استبعاد زيرا مشركان‌ شديدا منكر آمدن‌ عذاب‌ بودند پس‌ زود طلبيدن‌ عذاب‌ از سوي‌ آنان‌، به‌ شيوه‌ استهزا و تمسخر است‌ «با آن‌كه‌ هرگز خداوند وعده‌اش‌ را» در فرودآوردن‌ عذاب‌، انتقام‌ گرفتن‌ از دشمنان‌ و گرامي ‌داشتن‌ دوستانش‌ «خلاف‌ نمي‌كند» و وعده‌ او پيشي‌ جسته‌ است‌ پس‌ لابد آمدني‌ است‌ «و در حقيقت‌ يك‌ روز نزد پروردگارت‌ مانند هزار سال‌ است‌ از آنچه‌ مي‌شمريد» يعني:مدت‌ اندك‌ نزد قدرت‌ حق‌ تعالي‌ همانند مدت‌ طولاني‌ است‌ پس‌ يك‌ روز و هزار سال‌ نسبت‌ به‌ حكم‌ او يكسان‌ است‌ و از همين ‌روست‌ كه‌ به‌ آنان‌ مهلت‌ مي‌دهد اما اگر بخواهد، كار هزار سال‌ را در يك‌ روز تمام‌ مي‌كند لذا به ‌تأخير افگندن‌ عذاب‌ از آنان‌ به‌سبب‌ عجز و ناتواني‌ نيست‌ بلكه‌ بنا بر مصالحي‌ است‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ خود به‌آن‌ داناتر است‌. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: يك‌ روز از بيم‌ و هراس‌ و سختي‌آخرت‌، همانند هزار سال‌ از سالهاي‌ دنياست‌ كه‌ پر از ترس‌ و هراس‌ و سختي‌باشند.

شيخ‌ سعيد حوي رحمه الله در تفسير «الاساس‌» مي‌گويد: «مردم‌ در عصر ما از دنياي ‌هستي‌ و عمر آن‌ تصورات‌ وسيعي‌ دارند چنان‌كه‌ امروزه‌ در اثر تطور و پيشرفت‌ علوم‌ مي‌گويند كه‌ ـ مثلا ـ عمر فلان‌ سياره‌ اين‌ مقدار سال‌ است‌. پس‌ فضاي ‌علمي‌ و ذهني‌ بشر هم‌ اكنون‌ با اين‌ آيه‌ بسيار آشناست‌ و اين‌ نيز از اعجاز قرآن ‌كريم‌ است‌».

حسن‌ بصري‌؛ مي‌گويد: «سبب‌ به‌ تأخير انداختن‌ عذاب‌ استيصال‌ و بنيادبرانداز از امت‌ اسلام‌ اين‌ است‌ كه‌ چنين‌ عذابي‌ مشروط به‌ دو امر است:

1ـ خداي‌ سبحان‌ حدي‌ از كفر را نزد خود معين‌ داشته‌ است‌ كه‌ هر كس‌ بدان‌ حدبرسد، او را عذاب‌ مي‌كند و هر كس‌ به‌ آن‌ حد نرسد، عذابش‌ نمي‌كند.

 رضی الله عنهـ خداي‌ سبحان‌ قومي‌ را عذاب‌ نمي‌كند مگر اين‌كه‌ بداند حتي‌ يك‌تن‌ از آنان‌هم‌ ايمان‌ نمي‌آورد. و چون‌ اين‌ دو شرط محقق‌ شد، حق‌ تعالي‌ انبيائش‌ را فرمان‌مي‌دهد تا در حق‌ امت‌هايشان‌ نفرين‌ كنند آن‌گاه‌ دعاي‌ آنها را اجابت‌ كرده‌ وعذاب‌ بنيان‌ برانداز و ريشه‌كن‌ كننده‌اي‌ را به‌سراغشان‌ مي‌فرستد.

 

وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ ‏(48)

«و چه‌بسا شهري‌ كه‌ مهلتش‌ دادم‌ درحالي‌كه‌ اهل‌ آن‌ ستمكار بود، سپس‌ آن‌ را فروگرفتم‌ و بازگشت‌ به‌سوي‌ من‌ است‌» يعني: چه‌بسيار مردم‌ شهرهايي‌ كه‌ آنها نيز مانند شما كفار زمان‌ رسالت‌ خاتم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ، ستمكار بودند اما من‌ پس‌ از مدتي‌ مهلت‌ دادن‌ به‌ آنان‌، عذابشان‌ كردم‌ پس‌ بدانيد كه‌ از عذاب‌ من‌ گريزي‌ نداريد و در نهايت‌بازگشت‌ همگي‌ به‌سوي‌ حكم‌ من‌ است‌.

 

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ‏(49) فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ‏(50)

«بگو اي‌ مردم‌! جز اين‌ نيست‌ كه‌ من‌ براي‌ شما فقط هشداردهنده‌اي‌ آشكار هستم‌» و مأموريت‌ من‌ فقط ابلاغ‌ پيامها و هشدارهاي‌ الهي‌ است‌ و بس‌ «پس‌ آنان‌كه‌ ايمان‌ آورده‌ و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند، براي‌ آنان‌ است‌ آمرزش‌» گناهان ‌گذشته‌شان‌ «و» براي‌ آنان‌ است‌ «روزي‌ نيك‌» كه‌ همانا بهشت‌ برين‌ است‌.

 

وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ‏(51)

«و آنان‌ كه‌ در آيات‌ ما سعي‌ كردند» يعني: در تكذيب‌ و تخطئه‌ و انكار آيات‌ ما كوشيدند و مردم‌ را از پيروي‌ پيامبر اكرم‌ ما صلّی الله علیه و آله و سلّم كند و سست‌ ساختند، «عاجزكنان‌» يعني: به‌ اين‌ پندار و گمان‌ كه‌ ما را عاجز مي‌كنند و از نزد ما مي‌گريزند و ما عذابشان‌ نمي‌كنيم‌ «آنان‌» بي‌شك‌ «اهل‌ دوزخند».

 

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ‏(52)

«و پيش‌ از تو هيچ‌ رسول‌ و هيچ‌ نبيي‌ را نفرستاديم‌» به‌قولي: رسول‌ كسي‌ است ‌كه‌ با ارسال‌ جبرئيل‌علیه السلام  به‌سوي‌ او به‌طور آشكار و گفت‌وگوي‌ شفاهي‌ و روياروي ‌جبرئيل‌علیه السلام  با او، به‌سوي‌ خلق‌ فرستاده‌ شده‌است‌ اما نبي: كسي‌ است‌ كه‌ فرستادن‌ وحي‌ به‌سوي‌ وي‌ يا از طريق‌ الهام‌ است‌، يا در هنگام‌ خواب‌ و رؤيايش‌. به‌قولي‌ديگر: رسول‌ كسي‌ است‌ كه‌ خداوند متعال‌ او را با شريعت‌ ويژه‌اي‌ فرستاده‌ و به‌تبليغ‌ آن‌ شريعت‌ مأمورش‌ كرده‌ است‌ اما نبي‌ كسي‌ است‌ كه‌ مأمور شده‌ است‌ تامردم‌ را به‌ شريعت‌ پيامبري‌ كه‌ قبل‌ از وي‌ بوده‌، دعوت‌ كند و بر وي‌ كتاب ‌مخصوصي‌ نازل‌ نشده‌است‌. گفتني‌ است‌ كه‌ حديث‌ شريف‌ ذيل‌ بر قول‌ اخير دلالت‌مي‌كند: «چون‌ از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم شمار انبيا علیهم السلام را پرسيدند، فرمودند: ايشان‌صدوبيست‌وچهار هزار تن‌اند اما چون‌ از شمار رسولان‌ پرسيدند، پاسخ‌ دادند: ايشان‌ صدوسيزده‌ تن‌اند، جمعي‌ اند بسيار».

آري‌! ما پيش‌ از تو هيچ‌ نبي‌ يا رسولي‌ را نفرستاديم‌؛ «جز اين‌كه‌ چون‌ آرزويي ‌به‌خاطر مي‌آورد، شيطان‌ چيزي‌ در أمنيه‌ وي‌ مي‌افگند» أمنيته: يعني‌ در سخن‌ و تلاوت‌وي‌ «آن‌گاه‌ خدا آنچه‌ را شيطان‌ القا كرده‌ است‌ محو مي‌كند» يعني: القاي‌ شيطان‌ را باطل‌ و بي‌اثر گردانيده‌ آن‌ را زايل‌ و ناپايدار ساخته‌ و از بين‌ مي‌برد «سپس‌ خدا آيات‌ خود را محكم‌ و استوار مي‌كند» يعني: آنها را در دلهاي‌ پيروان‌ مخلص‌ دين‌خود، پابرجا و ثابت‌ مي‌گرداند «و خدا داناي‌ حكيم‌ است‌» داناست‌ به‌ آنچه‌ كه‌ شيطان‌ القا مي‌كند و به‌ غير آن‌ از امور، باحكمت‌ است‌ در همه‌ اقوال‌ و افعال ‌خويش‌.

گروهي‌ از مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ نقل‌ كرده‌اند: چون‌ رويگرداني‌ قوم ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از دعوت‌ بر ايشان‌ بسيار دشوار آمد، در دل‌ چنين‌ آرزو كردند كه‌ كاش‌ بر ايشان‌ چيزي‌ نازل‌ نشود كه‌ قومشان‌ را از ايشان‌ برماند و متنفر سازد ـ از بس‌ كه‌ بر ايمان‌ قوم‌ خود مشتاق‌ بودند ـ پس‌ روزي‌ در يكي‌ از باشگاههاي‌ قوم‌خود نشسته‌ بودند و درحالي‌كه‌ سوره: (وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى ‏) بر ايشان‌ نازل‌ شده‌ بود، شروع‌ به‌ تلاوت‌ اين‌ سوره‌ بر حاضران‌ كردند و چون‌ به‌ آيه: (أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى ‏(19) وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى ‏) رسيدند، در اينجا در اثر القاي‌ شيطان‌ بر زبانشان ‌چنين‌ جاري‌ شد كه: «تلك‌ الغرانيق‌ العلي‌، و ان‌ شفاعتها لترتجي: اين‌ غرانيق‌ برتر، بي‌گمان‌ شفاعت‌ آنها اميد برده‌ مي‌شود». مراد از غرانيق: بتان‌، يا فرشتگان‌ مورد اعتقاد مشركان‌ است كه‌ به‌ پندار آنها ـ العياذ بالله  ـ دختران‌ خدايند. پس‌ چون ‌قريش‌ اين‌ دو جمله‌ را از آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم شنيدند، بسيار شادمان‌ گشتند به‌طوري‌كه‌ چون‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در آخر آيات‌ سوره‌ نجم‌ سجده‌ كردند، تمام‌ كساني‌ كه‌ درآن‌ باشگاه‌ بودند، اعم‌ از مسلمان‌ و مشرك‌ همه‌ با ايشان‌ سجده‌ كردند و قريش ‌شادمان‌ از اين‌ رخداد، از باشگاه‌ متفرق‌ شدند و هر جا كه‌ رسيدند، گفتند: امروز محمد خدايان‌ ما را به‌ نيكوترين‌ وجه‌ ياد كرد. در اين‌ اثنا جبرئيل‌علیه السلام  نزد آن ‌حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: بر مردم‌ چيزي‌ را خواندي‌ كه‌ من‌ از نزد خداي‌ عزوجل ‌بر تو نياورده‌ بودم‌! رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم سخت‌ اندوهگين‌ و نگران‌ شدند، همان‌ بود كه‌خداي‌ عزوجل‌ اين‌ آيه‌ را نازل‌ كرد و ايشان‌ را مورد دلجويي‌ قرارداد.

آري‌! جمعي‌ از مفسران‌ چنين‌ روايتي‌ را نقل‌ كرده‌اند ولي‌ هيچ‌ چيز از اين‌ روايت‌ به‌ صحت‌ نرسيده‌ است‌. چنان‌كه‌ ابن‌كثير، فخرالدين‌ رازي‌، قرطبي‌ و جمع‌ بسياري‌ از مفسران‌ بر موضوعي‌بودن‌ اين‌ روايت‌ تأكيد كرده‌ و آن‌ را باطل‌ وبي‌اساس‌ دانسته‌ اند. بيهقي‌ نيز گفته‌ است: اين‌ داستان‌ از جهت‌ نقل‌ ثابت‌ نشده ‌است‌. ابن‌خزيمه‌ گفته‌ است: اين‌ داستان‌ از جعل‌ زنادقه‌ است‌. بخاري‌ نيز در صحيح‌ خويش‌ روايت‌ قرائت‌ سوره‌ «نجم‌» و سجده‌ مسلمانان‌ و مشركان‌ و انس‌ وجن‌ را نقل‌ كرده‌ ولي‌ در آن‌ از داستان‌ «غرانيق‌» هيچ‌ ذكري‌ به‌ميان‌ نياورده‌ است‌.امام‌ فخرالدين‌ رازي‌ مي‌گويد: «عقلا نيز اين‌ داستان‌ مردود است‌، به‌ چندين‌ دليل‌؛ و قوي‌ترين‌ آنها اين‌ است‌ كه: اگر ما وقوع‌ اين‌ ماجرا را جايز بدانيم‌، امان‌ و اطمينان‌ از شريعت‌ خداي‌ عزوجل‌ برداشته‌ مي‌شود زيرا در ميان‌ كم‌ ساختن‌ از وحي ‌و افزودن‌ بر آن‌، عقلا هيچ‌ تفاوتي‌ وجود ندارد و اگر بپذيريم‌ كه‌ اين‌ جمله‌ در اثرالقاي‌ شيطان‌ بر وحي‌ افزوده‌ شده‌ است‌، آن‌ وقت‌ ـ العياذ بالله ـ اين‌ فرموده ‌خداوند جلّ جلاله  باطل‌ مي‌شود كه: (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) : (اي‌ پيامبر! آنچه‌ را كه‌ از جانب ‌پروردگارت‌ به‌ سويت‌ نازل‌ شده‌است‌ ابلاغ‌ كن‌ و اگر چنين‌ نكني‌، پيام‌ او رانرسانده‌اي‌ و خداوند تو را از آسيب‌ مردم‌ نگاه‌ مي‌دارد) «مائده‌ / 67».

قرآن‌ نيز از چند وجه‌ و در چندين‌ آيه‌، بطلان‌ اين‌ روايت‌ را روشن‌ كرده‌ است‌؛ از جمله‌ در اين‌ آيه: (و اگر بر ما سخناني‌ مي‌بست‌، دست‌ راستش‌ را مي‌گرفتيم‌، سپس‌ شاهرگش‌ را قطع‌ مي‌كرديم) «الحاقه/‌46ـ44». همچنين‌ در اين‌ آيه: (بگو: مرا نرسد كه‌ آن‌ را از پيش‌ خود تغيير دهم‌، جز از وحيي‌ كه‌ به‌ من‌ مي‌شود از چيز ديگري‌ پيروي‌ نمي‌كنم) «يونس/‌15». و نيز در اين‌ آيه: (و پيامبر از سر هواي‌ نفس‌سخن‌ نمي‌گويد، اين‌ نيست‌ جز وحيي‌ كه‌ به‌ او فرستاده‌ مي‌شود) «نجم/‌4 ـ3».

بنابراين‌، معني‌: (شيطان‌ چيزي‌ در امنيه‌ وي‌ افگند) اين‌ است‌ كه: چون‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در خاطر خود سخني‌ را مرور كردند، يعني‌ «حديث‌ نفس‌» نمودند، شيطان‌ آن‌ را بر زبان‌ آورد و آن‌ را در شنوايي‌هاي‌ مشركان‌ افگند، بدون ‌آن‌كه‌ ايشان‌ به‌ آن‌ امر سخن‌ گفته‌ باشند يا آن‌ حديث‌ نفس‌ بر زبانشان‌ جاري‌ شده ‌باشد. يعني: اي‌ پيامبر! اين‌ ماجرا كه‌ شيطان‌ سخني‌ را بر شنوايي‌ مردم‌ افگند، نبايد تو را به‌ هول‌ و هراس‌ اندازد يا اندوهگين‌ كند زيرا چنين‌ امري‌ براي‌ برخي‌ از انبياي ‌قبل‌ از تو نيز اتفاق‌ افتاده‌ است‌.

مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ امروزه‌، كوششهاي‌ برخي‌ از منتسبان‌ به‌ مسيحيت‌ و يهوديت ‌در القاي‌ شبهات‌ و پخش‌ دروغها و افتراها درباره‌ حقايق‌ اسلام‌ و تأويل‌ بعضي‌ ازآيات‌ قرآن‌ بر وجه‌ نادرست‌، نيز شبيه‌ همين‌ كار شيطان‌ است‌ كه‌ خداوند متعال‌ در اين‌ آيه‌ از آن‌ ياد كرده‌ است‌. سپس‌ بطلان‌ شبهات‌ بي‌پايه‌ آنان‌ به‌دست‌ علماي‌ مبارز مسلمان‌ نيز، از باب‌ بطلان‌ و بي‌اثر ساختن‌ القاآت‌ شيطان‌ از سوي‌ خداي‌ سبحان‌ مي‌باشد.

 

لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ‏(53)

«تا خدا آنچه‌ را كه‌ شيطان‌ القا مي‌كند، فتنه‌اي‌ بگرداند» يعني: آزمايشي‌، يا گمراهي‌اي‌ «براي‌ كساني‌ كه‌ در دلهايشان‌ بيماري‌ است‌» يعني: اين‌ القاي‌ شيطان‌، گمراهي‌ يا آزمايشي‌ است‌ براي‌ كساني‌ كه‌ در دلهايشان‌ بيماري‌ شك‌ و نفاق‌ است ‌«و نيز» القاي‌ شيطان‌ را آزمايش‌ يا گمراهي‌اي‌ بگرداند «براي‌ آنان‌ كه‌ دلهايشان ‌سخت‌ است‌» يعني: براي‌ مشركان‌ «و هرآينه‌ ستمگران‌» يعني: منافقان‌، مشركان‌ وفاسقان‌ «در ستيزه‌اي‌ بس‌ دور و درازند» يعني: آنها با حق‌ و اهل‌ آن‌ در دشمني‌ بسيار سختي‌ قرار دارند.

 

وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏(54)

«و تا آنان‌ كه‌ به‌ ايشان‌ علم‌ داده‌ شده‌ است‌» نسبت‌ به‌ اوصاف‌ جلال‌ و كمال ‌خداي‌ عزوجل‌ و نسبت‌ به‌ دين‌ و آيات‌ وي‌ «بدانند كه‌ اين‌ وحي‌ از جانب‌ پروردگار تو حق‌ است‌» يعني: حقي‌ نازل‌ شده‌ از نزد پروردگار توست‌ «و بدان‌ ايمان‌ آورند» يعني: بر ايمان‌ به‌ قرآن‌، ثبات‌ و پايداري‌ ورزند «و دلهايشان‌ براي‌ او خاشع‌ گردد» يعني: آرامش‌ يابد و نرم‌ و منقاد شود زيرا ممكن‌ نيست‌ كه‌ ايمان‌ آوردن‌ به‌وحي‌ و خشوع‌ و نرم ‌شدن‌ دلها براي‌ آن‌، در اثر نفوذ و القاي‌ شيطان‌ باشد بلكه‌ اين‌ امر ثمره‌ نفوذ و تمكين‌ قرآن‌ است‌ «و به‌ راستي‌ خداوند كساني‌ را كه‌ ايمان‌ آورده‌اند راهبر است‌» در امور دينشان‌ «به‌سوي‌ راهي‌ راست‌» يعني: به‌سوي‌ راهي‌ صحيح‌ ومتين‌ كه‌ هيچ‌ كجي‌ و انحرافي‌ در آن‌ نيست‌ و در اثر همين‌ رهبري‌ الهي‌ است‌ كه‌ آنان‌ متشابهات‌ دين‌ را با تأويلات‌ صحيح‌ تفسير مي‌كنند.

 

وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ ‏(55)

«و كافران‌ همواره‌ از آن‌ در ترديدند» يعني: آنها همواره‌ درباره‌ قرآن‌، يا درباره ‌دين‌ در شك‌ و ترديدند «تا بناگاه‌ قيامت‌ براي‌ آنان‌ فرارسد» و بناگاه‌ غافلگيرشان‌ كند «يا عقوبت‌ روزي‌ عقيم‌ به‌ سراغشان‌ بيايد» و آن‌ عذاب‌ روز قيامت‌ است‌. آن‌روز از اين‌روي‌ عقيم‌ است‌ كه‌ در آن‌ براي‌ كفار گشايش‌ و راحتي‌ نبوده‌ و برايشان ‌بسي‌ بي‌خير و بدفرجام‌ است‌. به‌قولي: مراد از آن‌، روز جنگي‌ چون‌ روز بدراست‌ كه‌ كفار در آن‌ كشته‌ مي‌شوند و روز جنگ‌ عقيم‌ است‌ چراكه‌ فرزندان‌ زنان‌ در آن‌ به‌قتل‌ مي‌رسند و آن‌ زنان‌ به‌منزله‌ زناني‌ مي‌گردند كه‌ نازا و سترونند، گويي ‌اصلا فرزندي‌ نزاده‌اند. اما ابن‌كثير معني‌ اول‌ را ترجيح‌ داده‌ و گفته‌ است: «صحيح ‌همان‌ است‌». از اين‌ جهت‌، حق‌ تعالي‌ در آيه‌ بعد مي‌فرمايد:

 

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ‏(56)

«در آن‌ روز، پادشاهي‌ فقط از آن‌ خداست‌» يعني: سلطه‌ قاهرانه‌ و استيلاي‌ تام‌ وتمام‌ در روز قيامت‌ فقط از آن‌ خداي‌ سبحان‌ است‌ «ميان‌ آنان‌ حكم‌ مي‌كند و» درنتيجه‌ «كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند» يعني: به‌ مقتضاي‌ ايمانشان‌ عمل‌ كرده‌اند «در باغهاي‌ پرناز ونعمت‌ خواهند بود» يعني: در آن‌ باغها مستقر مي‌گردند و در انواع‌ ناز و نعمت‌ غوطه‌ور مي‌شوند.

 

وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ ‏(57)

«و كساني‌ كه‌ كفر ورزيده‌ و آيات‌ ما را دروغ‌ شمرده‌اند» يعني: كساني‌ كه‌ كفر به‌ خداي‌ عزوجل‌ را با تكذيب‌ آيات‌ وي‌ همراه‌ كرده‌اند «براي‌ آنان‌ عذابي‌ خوار كننده‌ خواهد بود» كه‌ به‌نحوي‌ بسيار خفت‌بار آنان‌ را در احاطه‌ خويش‌ مي‌گيرد.

 

وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ‏(58)

«و آنان‌ كه‌ در راه‌ خدا هجرت‌ كرده‌اند» ايشان‌ مهاجراني‌ هستند كه‌ در طلب ‌رضاي‌ باري‌ تعالي‌ از مكه‌ به‌ مدينه‌ هجرت‌ كرده‌اند و نيز همه‌ كساني‌ كه‌ در راه‌ خدا جلّ جلاله  و طلب‌ رضايش‌ از خانه‌وكاشانه‌ خويش‌ هجرت‌ گزيده‌اند «و آن‌گاه‌ كشته ‌شده‌» اند در جهاد «يا مرده‌اند» در حال‌ هجرت‌ «قطعا خداوند به‌ آنان‌ رزقي‌ نيكو مي‌بخشد» در بهشت‌ مي‌خورند و مي‌آشامند و از نازونعمت‌هاي‌ قطع‌ نشدني‌ آن ‌بهره‌ مي‌گيرند. مراد از دريافت‌ اين‌ روزي‌ نيك‌ در بهشت‌، همانا دريافت ‌بي‌درنگ‌ آن‌ پس‌ از كشته‌شدن‌ و قبل‌ از برپايي‌ قيامت‌ است‌ زيرا آنان‌ زنده‌اند و در پيشگاه‌ پروردگارشان‌ روزي‌ مي‌خورند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «ارواح ‌الشهداء في ‌اجواف‌ طير خضر تأكل‌ من‌ ثمار الجنة: ارواح‌ شهدا در جوف‌هاي ‌پرندگاني‌ سبز رنگ‌ قرار دارند كه‌ از ميوه‌هاي‌ بهشت‌ مي‌خورند». همچنين‌ درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «المقتول‌ في‌ سبيل‌ الله‌ والمتوفي‌ في‌ سبيل‌ الله‌ بغير قتل‌ هما في ‌الأجر شريكان:  كشته ‌شده‌ در راه‌ خدا و وفات‌ يافته‌ در راه‌ وي‌ بدون‌ قتل‌، هردو در پاداش‌ شريكند». «و بي‌گمان‌ خداوند بهترين‌ روزي‌ دهندگان‌ است‌» وبي‌حساب‌ روزي‌ مي‌بخشد.

 

لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ ‏(59)

«البته‌ آنان‌ را» يعني: آن‌ مهاجران‌ درگذشته‌ يا شهيد را «به‌ جايگاهي‌ كه‌ آن‌ را مي‌پسندند» و آن‌ جايگاه‌ به‌ سرشتشان‌ سازگارتر و به‌ خواسته‌هايشان‌ پيوسته‌ تراست‌ «در مي‌آورد» به‌ علاوه‌ اين‌كه‌ در بهشت‌ از نعمت‌هايي‌ برخوردار مي‌شوند كه ‌نه‌ هيچ‌ چشمي‌ ديده‌، نه‌ هيچ‌ گوشي‌ شنيده‌ و نه‌ بر دل‌ هيچ‌ بشري‌ خطور كرده‌ است ‌«و هرآينه‌ خدا دانا» است‌ به‌ درجات‌ عمل‌كنندگان‌ و مراتب‌ استحقاقشان‌ «بردبار است‌» از سر قصور و كوتاهي‌ مقصرانشان‌ مي‌گذرد و آنان‌ را به‌ شتاب‌ عذاب ‌نمي‌كند.

 

ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ‏(60)

بعد از آن‌كه‌ خداوند جلّ جلاله  سنتي‌ از سنت‌هايش‌ را در آيات‌ فوق‌ بيان‌ كرد، اينك ‌به‌ بيان‌ سنت‌ ديگري‌ از سنت‌هاي‌ خويش‌ مي‌پردازد: «آري‌! حكم‌ اين‌ است‌ و هر كس‌ نظير آنچه‌ بر او عقوبت‌ رفته‌ است‌، دست‌ به‌ عقوبت‌ زند» يعني: هر كس‌ ظالم‌ را به‌ اندازه‌ ظلمي‌ كه‌ بر وي‌ رفته‌ است‌، مجازات‌ كند و بر آن‌ نيفزايد «سپس‌ مورد تعدي‌ قرار گيرد» يعني: همان‌ ظالمي‌ كه‌ در آغاز بر وي‌ ستم‌ كرده‌ بود، بعد از آن‌ستم‌ اول‌، باز بر وي‌ ستم‌ روا دارد «قطعا خدا او را نصرت‌ خواهد داد» يعني: كسي‌ را كه‌ مورد تجاوز و ستم‌ مضاعف‌ قرار گرفته‌، بر تجاوزگر ستم‌ پيشه‌ ياري‌ خواهد داد «چرا كه‌ خدا بخشايشگر آمرزگار است‌» يعني: او بر مؤمنان‌ بسيار عفوكننده‌ وبخشايشگر و بسيار آمرزنده‌ است‌.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آيه‌ كريمه‌ درباره‌ گروهي‌ (سريه‌اي) از صحابه رضی الله عنهم نازل‌ شد كه‌ در ماه‌ محرم‌ با جمعي‌ از مشركان‌ رو در رو شدند، در اين ‌اثنا مسلمانان‌ از مشركان‌ خواهش‌ كردند كه‌ در ماه‌ حرام‌ با ايشان‌ نجنگند اما مشركان‌ نپذيرفته‌ بر جنگ‌ اصرار ورزيدند و بر مسلمانان‌ تجاوز كردند آن‌گاه‌ مسلمانان‌ با آنان‌ جنگيدند و خداي‌ عزوجل‌ ايشان‌ را بر مشركان‌ نصرت‌ عنايت ‌كرد.

 

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ‏(61)

«اين‌» ياري‌ دادن‌ مظلوم‌ «بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ خدا» تواناست‌ بر هر آنچه ‌بخواهد و از نشانه‌هاي‌ توانايي‌ اوست‌ كه‌ «شب‌ را در روز درمي‌آورد و روز را در شب ‌درمي‌آورد و به‌سبب‌ آن‌ است‌ كه‌ خدا شنواي‌ بيناست‌» درآوردن‌ شب‌ در روز و روز در شب‌ به‌ معناي‌ افزودن‌ يكي‌ از آنها به‌ حساب‌ ديگري‌ است‌ زيرا افزودن‌ در يكي ‌از آنها مستلزم‌ كم‌كردن‌ از ديگري‌ است‌ پس‌ گاهي‌ شب‌ دراز مي‌شود و روز كوتاه ‌ـ چون‌ زمستان‌ ـ و گاهي‌ روز دراز مي‌شود و شب‌ كوتاه‌ ـ چون‌ تابستان‌ ـ پس‌ كسي‌ كه‌ بر آفرينش‌ همچو پديده‌هاي‌ بزرگي‌ توانا باشد، بي‌گمان‌ بر ياري‌ دادن‌ مظلوم‌، پاداش‌ دادن‌ مطيع‌ و مجازات ‌كردن‌ عاصي‌ نيز تواناست‌ و خداوند جلّ جلاله  به‌سخنان‌ بندگانش‌ شنوا و به‌ احوالشان‌ بيناست‌ و هيچ‌ چيز از حركات‌ و سكناتشان‌ بر او پنهان‌ نمي‌ماند لذا مظلومان‌ را بي‌يار و ياور نمي‌گذارد.

 

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ‏(62)

«آري‌! اين‌» ياري‌ دادن‌ مظلوم‌ «بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ خدا خود حق‌ است‌» پس ‌دين‌ وي‌ حق‌ است‌، عبادت‌ وي‌ حق‌ است‌، نصرت‌ دادن‌ اوليائش‌ عليه‌ دشمنانش ‌حق‌ است‌، وعده‌ وي‌ حق‌ است‌ و او خود حق‌ است‌ زيرا وجودش‌ واجب‌ و به‌ ذات‌ خود ثابت‌ و قائم‌ است‌ و وجوب‌ وجود و يگانگي‌ او مقتضي‌ آن‌ است‌ كه‌ او مبدأ و منشأ تمام‌ موجودات‌ بوده‌ و همه‌ چيز، در قلمرو قدرت‌ و در بند اراده‌ او باشد «و آنچه‌ بجز او مي‌پرستند» كه‌ بتان‌ از جمله‌ آنهايند «باطل‌ است‌» كه‌ هيچ‌ ثبوت‌ و حقيقتي‌ ندارد. همچنين‌ معبودان‌ دروغين‌ از آن‌ روي‌ باطل‌ اند كه‌ برخلاف‌ پندار باطل‌پرستان‌، خدا نمي‌باشند «و اين‌» نصرت‌ «به‌سبب‌ آن‌ است‌ كه‌ خدا هموست ‌والا و بلند مرتبه‌» يعني: خداوند متعال‌ بر همه‌ چيز برتر، از همتايان‌ و مشابهان‌ مقدس‌ و منزه‌ و از آنچه‌ ستمگران‌ مي‌گويند پاك‌ و مبراست‌ «كبير است‌» يعني: صاحب‌ بزرگي‌ و عظمت‌ و جلال‌ است‌ پس‌، از علو و عظمت‌ وي‌ است‌ كه‌ مظلومان‌ را ياري‌ مي‌دهد.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ ‏(63)

«آيا نديدي‌ كه‌ خدا از آسمان‌ آبي‌ فرود آورد آن‌گاه‌ زمين‌ بر اثر آن‌ سرسبز و خرم‌ مي‌گردد» با گياهاني‌ كه‌ در آن‌ مي‌رويد، بعد از آن‌كه‌ خشك‌ و پژمرده‌ بود «بي‌گمان‌ خداوند لطيف‌ است‌» پس‌ علم‌ و فضل‌ وي‌ به‌ هرچيز كوچك‌ و بزرگي‌ احاطه‌ دارد و او دقيق‌ و باريك‌بين‌ است‌ «آگاه‌ است‌» به‌ تدبير و سامان‌دهي‌ امور بندگانش‌ و بر آنچه‌ كه‌ به‌ صلاح‌ ايشان‌ مي‌باشد.

 

لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ‏(64)

«آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمين‌ است‌ از آن‌ اوست‌» در آفرينش‌، در ملك‌، در فرمانروايي‌ و در تصرف‌ پس‌ همه‌ محتاج‌ رزق‌ و روزي‌ وي‌اند «و بي‌گمان‌ خداوند بي‌نياز است‌» و به‌ چيزي‌ احتياج‌ ندارد، درحالي‌كه‌ همگان‌ به‌ وي‌ محتاجند «حميداست‌» يعني: در هرحالي‌ سزاوار ستايش‌ و حمد و سپاس‌ است‌.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ‏(65)

«آيا نديدي‌ كه‌ خدا آنچه‌ را در زمين‌ است‌» از چهارپايان‌، درختان‌، رودخانه‌ها، معادن‌، خاك‌، آب‌، هوا، عناصر و غيره‌ «براي‌ شما رام‌ گردانيد» و اين‌ اشيا را براي‌ منافع‌ شما پديد آورد «و كشتي‌ها را كه‌ در دريا به‌ فرمان‌ او روانند» يعني: همچنين‌ كشتي‌ها را درحال‌ شناوربودن‌ آنها در دريا براي‌ شما رام‌ گردانيد «وآسمان‌ را از آن‌كه‌ جز به‌ اذن‌ خودش‌ بر زمين‌ فروافتد، نگاه‌ مي‌دارد» زيرا خداوند متعال‌ آسمان‌ را بر اوصافي‌ آفريده‌ كه‌ مستلزم‌ حفظ اجرام‌ و كهكشانهاي ‌آن‌ در جايگاه‌ها و مدارات‌ معين‌ آن‌ مي‌باشد، بي‌ آن‌ كه‌ بيفتند يا از مدارات‌ خود تغيير جهت‌ دهند مگر آن‌گاه‌ كه‌ خودش‌ بخواهد، آنها به‌ امر و مشيت‌ وي‌ فرومي‌افتند چنان‌كه‌ به‌ بعضي‌ از شهاب‌ سنگ‌ها اجازه‌ مي‌دهد كه‌ بر زمين‌ بيفتند «بي‌گمان‌ خداوند نسبت‌ به‌ مردم‌ رئوف‌ و رحيم‌ است‌» يعني: به‌ آنان‌ بسيار بارأفت‌ و بسيار مهربان‌ است‌، از آنجا كه‌ اين‌ پديده‌ها را براي‌ آنان‌ رام‌ و مسخر ساخته‌ و از آنجا كه‌ آسمان‌ را نگه‌ داشته‌ تا بر زمين‌ نيفتد.

 

وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ ‏(66)

«و اوست‌ آن‌كه‌ شما را زندگي‌ بخشيد» بعد از آن‌كه‌ جماد بوديد «سپس‌ شما را مي‌ميراند» در هنگام‌ به‌ پايان‌ رسيدن‌ عمرهايتان‌ «و باز شما را زنده‌ مي‌كند» درهنگام‌ برانگيختنتان‌ براي‌ حساب‌ و عقاب‌ «بي‌گمان‌ انسان‌ سخت‌ ناسپاس‌ است‌» يعني: انسان‌ سخت‌ منكر نعمت‌هاي‌ خداي‌ سبحان‌ بر خويشتن‌ است‌، با آن‌كه‌ اين‌ نعمتها آشكارند نه‌ پنهان‌ و انكار قدرت‌ خداي‌ عزوجل‌ بر زنده ‌كردن‌ بعداز مرگ‌ نيز از همين‌ باب‌ است‌، با آن‌كه‌ انسان‌ نيك‌ مي‌داند كه‌ چگونه‌ خداي‌ منان‌ او را از كتم‌ عدم‌ به‌ هيأت‌ بشري‌ تمام‌ آراسته‌، آفريد و باز با نعمتهايش‌ او را رشد و پرورش‌ داد تا به‌ كمال‌ وجودي‌اش‌ رسانيد.

 

لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكاً هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُّسْتَقِيمٍ ‏(67)

«براي‌ هر امتي‌ منسكي‌ قرار داده‌ايم‌» يعني: براي‌ هر اهل‌ ديني‌ از امت‌هاي ‌گذشته‌، شريعت‌ خاصي‌ وضع‌ نموديم‌، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ هيچ‌ امتي‌ از شريعت‌ ويژه‌ خود به‌ غير آن‌ از شرايع‌ تخطي‌ نكند. منسك‌ در كلام‌ عرب‌ در اصل‌ به‌ معناي‌ جايي‌ است‌ كه‌ انسان‌ در آن‌ تردد و رفت‌وآمد مي‌كند به‌ همين‌ جهت‌ اعمال‌ ومشاعر حج‌ را «مناسك‌» ناميدند زيرا مردم‌ در آنها تردد و رفت‌وآمد مي‌كنند پس‌ منسك‌ عبارت‌ است‌ از: محل‌ اداي‌ طاعت‌. به‌قولي‌ديگر: منسك‌ عبارت‌ از حيوانات‌ ذبح‌ شده‌ قرباني‌ است‌. وجه‌ ديگر در تفسير آن‌ اين‌ است: براي‌ هر امتي‌موضعي‌ قرار داديم‌ كه‌ در آن‌ حج‌ و قرباني‌ مي‌كند[1] «كه‌ آنان‌ بدان‌ عمل‌مي‌كنند» يعني: هر امتي‌ داراي‌ شريعت‌ مخصوص‌ به‌ خود است‌ كه‌ به‌ آن‌ عمل ‌مي‌كند و هر ملتي‌ داراي‌ مناسك‌ و شعاير معين‌ و زيارتگاه‌ها و معابد مخصوصي ‌است‌ كه‌ فقط به‌ آن‌ مشغول‌ است‌ نه‌ به‌ غير آن‌. مثلا تورات‌ شريعت‌ امتي‌ است‌ كه‌ از زمان‌ بعثت‌ موسي‌علیه السلام  تا بعثت‌ عيسي‌علیه السلام  به‌سر مي‌برده‌اند، انجيل‌ شريعت‌ امتي ‌است‌ كه‌ از بعثت‌ عيسي‌علیه السلام  تا بعثت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌سر مي‌برده‌اند و قرآن‌ شريعت ‌مسلمين‌ است‌ كه‌ تا يوم‌ القيامه‌ برقرار مي‌باشد «پس‌ نبايد كه‌ در اين‌ امر با تو منازعه‌ كنند» يعني: خود اين‌ اصل‌ كه‌ هر امت‌ داراي‌ شريعتي‌ مخصوص‌ به‌ خود است‌، موجب‌ آن‌ است‌ كه‌ بقاياي‌ امتهاي‌ گذشته‌ با رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در دين‌ و مناسك ‌ايشان‌ نزاع‌ و ستيزه‌ نكنند و نيز مستلزم‌ آن‌ است‌ كه‌ آنها از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم و شريعت ‌ايشان‌ در امر دين‌ حق‌ اطاعت‌ كنند زيرا اسلام‌ از زمان‌ بعثت‌ ايشان‌ تا قيام‌ قيامت ‌شريعت‌ آخرالزمان‌ مي‌باشد «و به‌سوي‌ پروردگار خويش‌ بخوان‌» يعني: اين‌ گروه ‌ستيزه‌گر، يا تمام‌ مردم‌ را به‌سوي‌ دين‌ خداي‌ عزوجل‌ و يكتاپرستي‌ و ايمان‌ به‌ وي ‌فراخوان‌ «زيرا بي‌گمان‌ تو بر راهي‌ راست‌ قرار داري‌» راه‌ روشن‌ و مستقيمي‌ كه‌ هيچ ‌كجي‌ و انحرافي‌ در آن‌ نيست‌.

 

وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏(68)

«و اگر با تو مجادله‌ كردند» يعني: اگر راه‌ ديگري‌ جز در پيش‌ گرفتن‌ جدال‌ و مكابره‌ با تو را در امر دين‌ نپذيرفتند بعد از آن‌كه‌ حجت‌ برآنان‌ آشكار شد؛ «پس‌بگو: خدا به‌ آنچه‌ مي‌كنيد داناتر است‌» يعني: پس‌ كار آنان‌ را به‌ خداي‌ سبحان‌ بسپار و به‌ آنان‌ اين‌ سخن‌ را كه‌ دربرگيرنده‌ تهديد و وعيد است‌، بگو و نيز به‌ آنان‌ بگو:

 

اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ‏(69)

«خدا ميان‌ شما روز قيامت‌ در مورد آنچه‌» شما مسلمانان‌ و كفار «با يك‌ديگر در آن‌ اختلاف‌ مي‌كرديد» از امر دين‌ «داوري‌ مي‌كند» پس‌ در آن‌ هنگام‌ است‌ كه‌ حق‌ از باطل‌ بازشناخته‌ مي‌شود.

 

أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ‏(70)

«آيا ندانسته‌اي‌» يعني: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! قطعا دانسته‌اي‌ و يقين‌ نموده‌اي‌ «كه‌ خدا آنچه‌ را در آسمان‌ و زمين‌ است‌ مي‌داند» از جمله‌ آنچه‌ را كه‌ شما در مورد آن‌ با هم ‌اختلاف‌ مي‌ورزيد «اينها همه‌» يعني: تمام‌ دانستني‌ هاي‌ حق‌ تعالي‌ در آسمان‌ وزمين‌ «در كتابي‌ ثبت‌ است‌» يعني: نزد حق‌ تعالي‌ در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ است ‌«قطعا اين‌ بر خدا آسان‌ است‌» يعني: قطعا احاطه‌ علمي‌ حق‌ تعالي‌ به‌ آنچه‌ كه‌ در آسمان‌ و زمين‌ است‌، بر وي‌ آسان‌ است‌.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «اولين‌ چيزي‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  آفريد، قلم‌ بود پس‌ به ‌او فرمود: بنويس‌. گفت: چه‌ بنويسم‌؟ فرمود: بنويس‌ هر چه‌ را كه‌ واقع‌ مي‌ شود. پس‌ قلم‌ در هرآنچه‌ كه‌ تا روز قيامت‌ پديد مي‌آيد، به‌ جريان‌ افتاد و همه‌ را نوشت‌».

 

وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ ‏(71)

«و به‌جاي‌ خدا چيزي‌ را عبادت‌ مي‌كنند كه‌ خدا حجتي‌ بر آن‌ نازل‌ نكرده‌ است‌» يعني: بتاني‌ را مي‌پرستند كه‌ در پرستش‌ آنها به‌ حجتي‌ روشن‌ از جانب‌ خداي‌ سبحان ‌متكي‌ نيستند «و چيزي‌ را» مي‌پرستند «كه‌ آنان‌ را بر ثبوت‌ آن‌ هيچ‌ دانشي‌ نيست‌» از دانش‌ عقلي‌اي‌ كه‌ به‌ وجهي‌ از وجوه‌ بر جايز بودن‌ آن‌ پرستش‌ دلالت‌ كند، يا دانش ‌نقلي‌اي‌ كه‌ آن‌ را از خدا جلّ جلاله  يا از رسولش‌ نقل‌ كرده‌ باشند بلكه‌ آنان‌ به‌ محض‌ جهل‌ خويش‌ اين‌ بتان‌ را مي‌پرستند «و هيچ‌ ياري ‌دهنده‌اي‌ براي‌ ستمكاران‌ نيست‌» كه‌عذاب‌ خداوند جلّ جلاله  را از آنان‌ دفع‌ كند.

 

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏(72)

«و چون‌ آيات‌ بينات‌ ما بر آنان‌ خوانده‌ شود» آيات‌ بينات: آياتي‌ است‌ كه‌ بر عقايد حق‌ و احكام‌ الهي‌ دلالت‌ روشني‌ دارد. آري‌! چون‌ اين‌ آيات‌ روشن‌ ما برآنان‌ خوانده‌ شود؛ «در چهره‌ كساني‌ كه‌ كفر ورزيده‌اند، انكار را تشخيص ‌مي‌دهي‌» زيرا در هنگام‌ شنيدن‌ آيات‌ قرآن‌، نشانه‌ خشم‌ و ترش‌رويي‌ بر چهره‌هايشان‌ هويداست‌، مي‌بيني‌ كه‌ چهره‌ درهم‌ مي‌كشند و عبوس‌ و اخمو مي‌شوند. به‌قولي: «منكر» در اينجا عبارت‌ از برتري‌جويي‌ و گردنكشي‌ است‌، يعني: چون‌ آيات‌ بينات‌ ما بر آنان‌ خوانده‌ شود، آنان‌ را مي‌بيني‌ كه‌ گردن ‌برمي‌كشند و متكبرانه‌ از آن‌ روي‌ گردانده‌ و به‌ آن‌ هيچ‌ توجهي‌ نمي‌كنند «نزديك‌است‌ به‌ كساني‌ كه‌ آيات‌ ما را بر آنان‌ مي‌خوانند حمله‌ور شوند» يعني: چيزي‌ نمانده‌ كه‌ به‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و اصحابشان‌ حمله‌ برند؛ با زدن‌، يا دشنام‌ دادن‌، يا بازداشت ‌كردن‌ آنها. اصل‌ سطو: به‌ معناي‌ قهر است‌ «بگو: آيا آگاهتان‌ كنم‌» و شما را خبر دهم‌ «به‌ بدتر از اين‌» يعني: به‌ ناخوش‌آيندتر از اين‌ چيزي‌ كه‌ هم‌اكنون‌ در آن ‌قرار داريد؛ از غيظ و خودخوري‌ و خشمگين‌شدن‌ بر كسي‌ كه‌ آيات‌ ما را بر شما مي‌خواند؟ آن‌ چيز بدتر «دوزخ‌ است‌» كه‌ خداي‌ قهار آن‌ را براي‌ شما آماده‌ ساخته‌ و «خدا آن‌ را به‌ كافران‌ وعده‌ داده‌ است‌ و چه‌ بد سرانجامي‌ است‌» يعني:دوزخ‌ چه‌ بد جايگاهي‌ است‌ كه‌ شما سرانجام‌ به‌ آن‌ مي‌پيونديد.

 

يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئاً لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ‏(73)

سپس‌ خداوند متعال‌ درباره‌ حقارت‌ بتان‌ و خامي‌ و سبكي‌ عقلهاي‌ پرستشگران ‌آنها مثلي‌ مي‌زند و مي‌فرمايد: «اي‌ مردم‌! مثلي‌ زده‌ شد پس‌ بدان‌ گوش ‌فرادهيد» گويي‌ مي‌فرمايد: مشركان‌ در امر پرستش‌ برايم‌ شبيهي‌ قرار دادند پس‌ مثل ‌اين‌ معبودان‌ باطلشان‌ را بشنويد: «هرآينه‌ كساني‌ را كه‌ جز خدا مي‌خوانيد» از بتان‌، اي‌ مشركان‌! «هرگز مگسي‌ نمي‌آفرينند» حتي‌ بر آفريدن‌ مگسي‌ توانا نيستند، با آن‌كه‌ مگس‌ ذاتا حقير و بي‌ارزش‌ و جسما نيز كوچك‌ است‌ «هرچند براي‌ آفريدن‌ آن‌ اجتماع‌ كنند» يعني: هرچند پرستشگران‌ و پرستش‌شدگان‌ همه‌ براي‌ آفريدن‌ آن‌ جمع‌ شوند اما از آفريدن‌ حتي‌ يك‌ مگس‌ هم‌ عاجزند «و اگر آن‌ مگس‌ چيزي‌ از آنان ‌بربايد، نمي‌توانند آن‌ را بازپس‌ گيرند» پس‌ هرگاه‌ از خلق ‌كردن‌ چنين‌ حيوان‌ ضعيفي‌هم‌ عاجزند و از آن‌ گذشته‌، نمي‌توانند با آن‌ حيوان‌ ضعيف‌ در بازپس‌ گرفتن‌ آنچه‌ كه‌ از آنان‌ ربوده‌ است‌ مقابله‌ كنند، يقينا از آفريدن‌ غيرآن‌ از چيزهايي‌ كه‌ نسبت‌ به‌مگس‌ داراي‌ جرم‌ و اندامي‌ بزرگتر و نيرو و توان‌ بيشتر است‌، عاجزتر و درمانده‌ترند «طالب‌ و مطلوب‌ هر دو ناتوانند» بتان‌ همچون‌ طالب‌اند، از حيث‌ اين‌كه ‌آفرينش‌ مگس‌ را طلب‌ مي‌كنند، يا بازپس‌ گرفتن‌ آنچه‌ را كه‌ از آنان‌ ربوده‌ است ‌مي‌طلبند و مطلوب‌ هم‌ مگس‌ است‌. همچنان‌ محتمل‌ است‌ كه‌ مراد از «مطلوب‌»، بتان‌ ناتوانشان‌ باشند كه‌ «طالبان‌» آنها، يعني‌ پرستشگران‌ مشرك‌ آنها از آنها عاجزتراند.

 

مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ‏(74)

«خداوند را چنان‌كه‌ سزاوار قدر اوست‌، قدر نگذاشتند» يعني: او را چنان‌كه‌ حق ‌تعظيم‌ اوست‌ تعظيم‌ نكردند و چنان‌كه‌ حق‌ معرفت‌ اوست‌، نشناختند؛ از آنجا كه ‌بتاني‌ را كه‌ حتي‌ از دفع ‌كردن‌ مگسي‌ هم‌ ناتوانند، شركايش‌ قرار دادند «در حقيقت ‌خداست‌ كه‌ تواناي‌ غالب‌ است‌» برخلاف‌ خدايان‌ دروغين‌ مشركان‌ كه‌ جماداتي‌ اند ناتوان‌ از رساندن‌ سود و از دفع‌ زيان‌ و ناتوان‌ از هر امر ديگري‌.

 

اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ‏(75)

«خدا از ميان‌ فرشتگان‌ رسولاني‌ برمي‌گزيند» مانند جبرئيل‌، اسرافيل‌، ميكائيل‌ و عزرائيل علیهم السلام «و» نيز رسولاني‌ را برمي‌گزيند «از ميان‌ مردم‌» مانند ابراهيم‌، موسي‌، عيسي‌ و محمد علیهم السلام پس‌ از ميان‌ خيل‌ عظيم‌ فرشتگان‌، فرشته‌اي‌ را برگزيده‌ او را به‌سوي‌ انبيا مي‌فرستد و باز انبيا علیهم السلام را به‌سوي‌ مردم‌، يا فرشته‌ را براي‌ قبض ‌ارواح‌ مخلوقاتش‌، يا براي‌ فراهم ‌آوردن‌ چيزهايي‌ كه‌ اسباب‌ بهره‌مندي‌ آنهاست‌، مي‌فرستد «بي‌گمان‌ خدا شنواست‌» سخنان‌ بندگانش‌ را «بيناست‌» به‌ آنان‌ و مي‌داند كه‌ چه‌ كسي‌ از آنان‌ شايسته‌ اين‌ گزينش‌ است‌.

 

يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ‏(76)

«آنچه‌ پيش‌ رويشان‌ است‌ و آنچه‌ پشت‌ سرشان‌ است‌، مي‌داند» يعني: خداوند جلّ جلاله  آنچه‌ را كه‌ فرستادگانش‌ ـ اعم‌ از فرشتگان‌ و بشر ـ انجام‌ مي‌دهند مي‌داند لذا آن‌ فرستادگان‌ قادر نيستند تا چيزي‌ از پيامهايي‌ را كه‌ به‌ تبليغ‌ آن‌ مأمورند، پنهان‌ كنند چنان‌كه‌ نمي‌توانند آنچه‌ را كه‌ به‌ ابلاغ‌ آن‌ مأمور نشده‌اند، تبليغ‌ كنند. يا مراد اين‌ است: خداوند جلّ جلاله  آنچه‌ را كه‌ مردم‌ از اعمال‌ خير و شر پيش‌ فرستاده‌اند و آنچه‌ را كه‌ به‌ تأخير افگنده‌اند، مي‌داند «و همه‌ كارها به‌ سوي‌ خدا بازگردانيده‌ مي‌شود» لذا او بر همه‌ چيز محيط و مسلط است‌.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ‏(77)

«اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد، ركوع‌ و سجده‌ كنيد» يعني: نمازي‌ را كه‌ خداي ‌عزوجل‌ آن‌ را براي‌ شما مشروع‌ گردانيده‌ برپا داريد. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «سوره‌ حج‌ به‌ دو سجده‌ فضيلت‌ داده‌ شده‌ است‌ پس‌ هركس‌ در آنها سجده‌ نمي‌كند، آنها را نخواند». ولي‌ احناف‌ و مالكي‌ها برآنند كه‌ اين‌ آيه‌، آيه‌ سجده‌ نيست‌ زيرا پيوستگي‌ سجده‌ به‌ ركوع‌ دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ مراد از آن‌ سجده‌ نماز مي‌باشد نه‌ سجده‌ تلاوت‌. آنها در باره‌ حديث‌ وارده‌ در اين‌باب‌ نيز گفته‌اند كه: اين‌ حديث‌ ضعيف‌ است‌ و روايتي‌ كه‌ از ابي‌بن‌كعب‌ رضی الله عنه نقل‌شده‌ است‌، آن‌ را رد مي‌كند زيرا ابي‌بن‌كعب‌ رضی الله عنه سجده‌هاي‌ تلاوتي‌ را كه‌ ازرسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم شنيده‌ بود، برشمرد و در سوره‌ حج‌ فقط يك‌ سجده‌ تلاوت‌ را ذكر كرد نه‌ بيشتر از آن‌ را. «و پروردگارتان‌ را بپرستيد» يعني: تمام‌ انواع‌ عباداتي‌ را كه‌خداوند جلّ جلاله  شما را بدانها امر كرده‌ است‌، به‌جاي‌ آوريد «و كار خير انجام ‌دهيد» يعني: هرآنچه‌ را كه‌ خير است‌ انجام‌ دهيد؛ كه‌ اهم‌ آن‌ اداي‌ فرايض‌ و سپس‌ انجام‌ دادن‌ نوافل‌ مي‌باشد چنان‌كه‌ نفع ‌رساندن‌ به‌ مردم‌، در پيش‌ گرفتن‌ رفتار و اخلاق‌ نيك‌ با ديگران‌ و رعايت‌ صله‌ رحم‌ نيز از بهترين‌ خيرهاست‌ «باشد كه ‌رستگار شويد» به‌ رحمت‌ ورضاي‌ الهي‌ در روز قيامت‌؛ به‌ وسيله‌ انجام ‌دادن‌ اين ‌اوامر.

 

وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ ‏(78)

«و در راه‌ خدا جهاد كنيد» جهاد در راه‌ خدا جلّ جلاله  عبارت‌ است‌ از: به‌كار بردن‌ توان ‌و نيرو در مبارزه‌ عليه‌ دشمن‌، جنگيدن‌ با كفار و دفع‌ كردنشان‌ از بلاد مسلمين‌ و به‌طور كلي‌ به‌جا آوردن‌ هر چيزي‌ كه‌ خداوند متعال‌ مؤمنان‌ را بدان‌ امر يا از آن‌ نهي‌كرده‌ است‌. جهاد بر سه‌ نوع‌ است: جهاد با دشمن‌ آشكار مانند كفار، جهاد با شيطان‌ و جهاد با نفس‌. آري‌! در راه‌ خدا جلّ جلاله  جهاد كنيد؛ «چنان‌كه‌ حق‌ جهاد اوست‌» يعني: خالصانه‌ براي‌ خدا جلّ جلاله  جهاد كنيد و در راه‌ او با مال‌، زبان‌ و جانتان ‌به‌ پيكار برخيزيد و در اجراي‌ امر وي‌ از ملامت‌ هيچ‌ ملامتگري‌ نترسيد كه‌ اين‌ است‌ همان‌ حق‌ جهاد «اوست‌ كه‌ شما را» اي‌ مسلمانان‌! «برگزيد» براي‌ دين‌ خود «و در دين‌ هيچ‌ حرجي‌ بر شما قرار نداد» يعني: هيچ‌ دشواري‌ و سختي‌اي‌ برشما قرار نداد و شريعت‌ سهل‌ و آساني‌ را براي‌ شما به‌ عنوان‌ برنامه‌ زندگيتان‌ مشروع‌گردانيد... مثلا براي‌ شما در امر نكاح‌ زنان‌ گرفتن‌ دو، سه‌، چهار زن‌ و حتي‌ زنان ‌بيشتري‌ را به‌ ملك‌ يمين‌ رخصت‌ داد، براي‌ شما رخصت‌ داد كه‌ در سفر نماز را كوتاه‌ و روزه‌ را بخوريد و اگر كسي‌ بيمار يا در حال‌ جنگيدن‌ با كفار است‌، مي‌تواند نماز را به‌ اشاره‌ برگزار كند اگر بر وجه‌ ديگري‌ قادر به‌ اداي‌ آن‌ نيست‌.آري‌! خداوند جلّ جلاله  با مكلف‌ نكردن‌ شما به‌ تكاليف‌ سنگين‌ و دشوار، بر شما سخت ‌و تنگ‌ نگرفت‌ و با گشودن‌ در توبه‌ و استغفار و كفاره ‌دادن‌ در آنچه‌ كه‌ كفاره‌ وديت‌ و ارش‌ را در آنها مشروع‌ گردانيده‌ و نيز با غير اينها از رخصت‌هاي‌ شرع‌ كه ‌در كتب‌ فقه‌ به‌ تفصيل‌ آمده‌ است‌، براي‌ شما راه‌ خروجي‌ از گناه‌ قرار داد. چنان‌كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در حديث‌ شريف‌ فرموده‌اند: «بعثت‌ بالحنفية‌ السمحة: من‌ به ‌دين‌ حق‌گراي‌ آسان‌ برانگيخته‌ شده‌ام‌».

«آيين‌ پدرتان‌ ابراهيم‌» نيز چنين‌ بوده‌ است‌. يعني: دينتان‌ را به‌ مانند فراخي‌ و وسعت‌ آيين‌ پدرتان‌ ابراهيم‌علیه السلام ، بر شما وسيع‌ گردانيديم‌. اما زجاج‌ در تفسير آن‌ گفته‌ است: «از آيين‌ پدرتان‌ ابراهيم‌علیه السلام  پيروي‌ كنيد». ابراهيم‌علیه السلام  از آن‌ روي‌ پدر مسلمين‌ ناميده‌ شد كه‌ او جد محمد مصطفي‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ و ايشان‌ از حيث‌ اين ‌كه‌ سبب‌ حيات‌ ابدي‌ امت‌ خويش‌ هستند، مانند پدري‌ براي‌ امتشان‌ مي‌باشند. يا ابراهيم‌علیه السلام از باب‌ تغليب‌ پدر همگي‌ مسلمانان‌ ناميده‌ شد بدان‌ جهت‌ كه‌ اكثريت‌ اعراب‌ از نسل ‌وي‌اند. «او» يعني: خداوند جلّ جلاله  «شما را پيش‌ از اين‌ مسلمان‌ نام‌ گذاشت‌» دركتابهاي‌ پيشين‌. به‌قولي‌ مراد اين‌ است: ابراهيم‌علیه السلام  بود كه‌ شما را پيش‌ از اين‌مسلمان‌ ناميد؛ با اين‌ دعاي‌ خويش: (وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ) : (و از نسل‌ ما نيز امتي‌ قرار ده‌ كه‌ براي‌ تو مسلمان باشند) «بقره‌ / 128». «و در اين‌ نيز» يعني: در قرآن‌ نيز، شما مسلمان‌ ناميده‌ شده‌ايد «تا اين‌ پيامبر بر شما گواه‌ باشد» با تبليغ‌ ورساندن‌ قرآن‌ «و شما بر مردم‌ گواه‌ باشيد» بر اين‌ كه‌ پيامبرانشان‌ پيامهاي‌ الهي‌ را به ‌آنان‌ رسانده‌اند. يا مراد اين‌ است: تا شما در روز قيامت‌ بر امتهايي‌ كه‌ شريعت ‌خداوند جلّ جلاله  را به‌ آنها رسانده‌ايد، گواه‌ باشيد «پس‌ نماز را برپا داريد و زكات‌ را بدهيد» تخصيص‌ اين‌ دو فريضه‌ به‌ يادآوري‌، به‌خاطر شرف‌ و فضيلت‌ بسيار آنهاست‌ «و به‌ خدا چنگ‌ زنيد» يعني: او را پناه‌ خويش‌ قرار دهيد از هر چه‌ كه‌ ازآن‌ بيم‌ و هراس‌ داريد و به‌ او در تمام‌ امور خود التجا كنيد «او مولاي ‌شماست‌» يعني: او مددكار و متولي‌ امور شماست‌ «چه‌ نيكومولايي‌ و چه‌ نيكوياري ‌دهنده‌اي‌ است‌» يعني: او در ولايت‌ و كارسازي‌ امور شما و نصرت ‌دادنتان‌ بر دشمنانتان‌، هيچ‌ همانندي‌ ندارد چنان‌كه‌ در تمام‌ صفات‌ جلال‌ و جمال‌ خود، بي‌مانند و بي‌همتاست‌.


 

[1] علامه‌ سيد ابوالحسن‌ ندوي‌ در كتاب‌ خود: «الأركان‌ الأربعة‌» در مورد بقاياي‌ مناسك‌ و مواضع ‌مخصوص‌ زيارت‌ و عبادت‌ امت‌هاي‌ مختلف‌ گذشته‌، به‌ تفصيل‌ سخن‌ گفته‌ است‌، محققان‌ مي‌توانند به‌ آن‌ رجوع‌ نمايند.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن            تلاوت قرآن               جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره