تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

سوره‌ نحل

مکی‌ است‌ و داراي ‌ 128 آيه‌ است‌.

 

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ به‌ سبب‌ اين‌كه‌ در آن‌ داستان‌ «نحل‌» يا زنبور عسل‌آمده‌ است، «نحل‌» ناميده‌ شده‌. همچنين‌ اين‌ سوره‌ را به‌ سبب‌ نعمت‌هايي‌ كه‌خداوند متعال‌ در آن‌ بر بندگانش‌ برشمرده‌ است، سوره‌ «نعم‌» نيز ناميده‌اند.

محور اين‌ سوره‌ همچون‌ عموم‌ سوره‌هاي‌ مكي، اثبات‌ توحيد، معاد و نبوت، بيان‌ دلايل‌ يگانگي، قدرت‌ و عظمت‌ حق‌ تعالي‌ و طرح‌ شبهات‌ منكران‌ و دفع ‌آنهاست‌.

 

أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ‏(1)

«هان، امر خدا در رسيد» جمهور مفسران‌ برآنند كه‌ مراد از «امر خدا» در اين ‌آيه، روز قيامت‌ است‌. يعني‌ روز قيامت‌ خواه‌ناخواه‌ به‌ زودي‌ آمدني‌ است‌. خاطرنشان‌ مي‌شود؛ اعراب‌ عادتا به‌ امري‌ كه‌ وقوعش‌ حتمي‌ است، مي‌گويند: «آن‌ امر آمد» و از آن‌ به‌ زمان‌ گذشته‌ (ماضي‌) تعبير مي‌كنند. روايت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ نيز مؤيد قول‌ اين‌ گروه‌ از مفسران‌ است: «چون‌ جمله (أَتَى أَمْرُ اللّهِنازل‌ شد، اصحاب‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم سراسيمه‌ از جا برخاستند، همان ‌بود كه(فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ) :  (آن‌ رابه‌ شتاب‌ طلب‌ نكنيد) نازل‌ شد، در اين‌ هنگام ‌اصحاب‌ نشستند و آرام‌ گرفتند». به‌قولي: مراد از «امر خدا»، بعثت‌ حضرت ‌محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم است‌. به‌قولي‌ ديگر: مراد از آن، فرودآوردن‌ عذاب‌ خداوند جلّ جلاله  برمشركان‌ است‌ «پس‌ آن‌ را به‌شتاب‌ طلب‌ نكنيد» يعني: فرارسيدن‌ قيامت‌ يا عذاب‌ را قبل‌ از وقت‌ مقرر آن‌ درخواست‌ نكنيد. كفار به‌ انگيزه‌ تمسخر و تكذيب‌ هشدارها و وعده‌هاي‌ الهي‌ در برپايي‌ قيامت‌ يا نزول‌ عذاب، آنها را به‌ شتاب‌ مي‌طلبيدند «او منزه‌ و فراتر است‌ از آنچه‌ با وي‌ شريك‌ مقرر مي‌كنند» يعني: خداي‌ سبحان‌ منزه‌ و برتر است‌ از شرك‌آوري‌ آنان، يا از اين‌كه‌ شريكي‌ داشته‌ باشد. البته‌ شتابزدگي‌آنان‌ در نزول‌ عذاب‌ كه‌ برخاسته‌ از استهزا و تكذيبشان‌ است، نيز دلالت‌ برآن‌ داردكه‌ اين‌ كارشان‌ از شرك‌ است‌ زيرا اگر آنها خداي‌ عزوجل‌ را به‌ يگانگي‌ مي‌شناختند، تماما تسليم‌ وي‌ مي‌شدند و عذاب‌ را از سر انكار و استهزاء به‌شتاب ‌نمي‌طلبيدند.

 

يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ‏(2)

«فرشتگان‌ را با روح‌» يعني: با وحي‌، يا با قرآن‌ كه‌ از وحي‌ است‌ «به‌ امر خويش‌ بر هر كس‌ از بندگانش‌ كه‌ بخواهد فرود مي‌آورد» يعني: خداوند جلّ جلاله  انبياي‌ خود را به‌ وحي‌ خويش‌ كه‌ فرشتگانش‌ آن‌ را به‌ ايشان‌ فرود مي‌آورند، مخصوص‌ساخته‌ است‌. از وحي‌ به‌ «روح‌» تعبير نمود زيرا وحي‌ دلهاي‌ مرده‌ را زنده ‌مي‌گرداند چنان‌كه‌ روح، بدنهاي‌ مرده‌ را زنده‌ مي‌كند. مضمون‌ اين‌ وحي‌ الهي‌ اين ‌است: «كه‌ بيم‌ دهيد» يعني: مردم‌ را آگاه‌ كنيد و به‌ آنان‌ اعلام‌ كنيد «كه‌ معبودي‌جز من‌ نيست‌» يعني: آنان‌ را به‌ توحيد و يكتاپرستي‌ام‌ دستور دهيد و اين‌ وحدانيتم ‌را همراه‌ با بيم‌دهي‌ به‌ آنان‌ اعلام‌ كنيد. پس‌ توحيد، محور دعوت‌ همه ‌پيامبران علیهم السلام است‌ «پس، از من‌ پروا كنيد» اي‌ بندگان‌ من‌! اين‌ هشداري‌ است‌ به‌آنان‌ كه‌ مبادا به‌ وي‌ شرك‌ آورند.

 

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ‏(3)

«آسمانها و زمين‌ را به‌ حق‌ آفريد» يعني: آنها را به‌ تدبيري‌ درست‌، نظامي ‌مستحكم‌ و زيربناي‌ متيني‌ از حكمت‌ آفريد تا بر قدرت‌ و وحدانيت‌ وي‌ دلالت ‌كنند لذا خداوند متعال‌؛ «از آنچه‌ با وي‌ شريك‌ مي‌گردانند» يعني: از شرك‌آوري ‌آنان، يا از آنچه‌ با وي‌ شريك‌ مقرر مي‌كنند «بلند قدر است‌» يعني: برتر، مقدس‌تر و فراتر است‌؛ زيرا اوست‌ كه‌ به‌ استقلال‌ و انفراد آسمانها و زمين‌ را آفريد پس‌ فقط اوست‌ كه‌ سزاوار پرستش‌ مي‌باشد لذا چگونه‌ غير وي‌ را با او شريك ‌مي‌آورند ؟!.

 

خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ ‏(4)

«انسان‌ را از نطفه‌اي‌» يعني: از جماد پست‌ و بي‌ارزشي‌ چون‌ آب‌ مني‌ كه‌ از بدن‌ وي‌ خارج‌ مي‌شود «آفريد» سپس‌ آن‌ آب‌ مني‌ را در روند تطور قرار داد تا صورت‌ انساني‌ آن‌ كامل‌ شد آن‌گاه‌ در آن‌ روح‌ دميد و سرانجام‌ او را از شكم‌ مادرش‌ به‌ اين‌ سراي‌ دنيا فرودآورد تا در آن‌ زندگي‌ كند «آن‌گاه‌ او» بعد از آفرينشش‌ با اين‌ وصف‌ و بيرون ‌آوردنش‌ از اين‌ كارگاه‌ با اين‌ همه‌ كمال‌ و بعد ازطي‌ آن‌ همه‌ مراحل‌ پيچيده‌ «ستيزه‌جويي‌ آشكار است‌» يعني: همچون‌ ستيزنده‌اي ‌است‌ با خداي‌ سبحان‌ در قدرتش، كه‌ ستيز و خصومتش‌ واضح‌ و آشكار است ‌درحالي‌كه‌ او آفريده‌ شده‌ تا بنده‌ باشد نه‌ ستيزنده‌.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آيه‌ كريمه‌ درباره‌ ابي‌بن‌خلف‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ كه ‌او استخوان‌ پوسيده‌اي‌ را نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آورد و گفت: اي‌ محمد! آيا مي‌پنداري‌ كه‌ خداوند اين‌ را بعد از آن‌كه‌ پوسيده‌ است، زنده‌ مي‌كند؟!

 

وَالأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ‏(5)

«و چهارپايان‌ را براي‌ شما آفريد» كه‌ عبارتند از: شتر و گاو و گوسفند «در آنها براي‌ شما پوششي‌ است‌» گرمابخش‌. دف: آنچه‌ كه‌ وسيله‌ گرمابخشي‌ است‌؛ ازپشم‌ و كرك‌ و موي‌ آنها «و» براي‌ شما در آنها «منفعت‌هاي‌ ديگر است‌» كه‌عبارت‌ است‌ از: شير، سواري‌ بر آنها، زاد و ولد، كشاورزي‌ به‌ وسيله‌ آنها و مانند آن‌ از منافع‌ بسيار ديگر «و از آنها» يعني: از گوشت‌ و چربي‌ آنها «مي‌خوريد».

 

وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ ‏(6)

«و» افزون‌ برآنچه‌ گذشت‌ «در آنها براي‌ شما تجملي‌ است‌» يعني: در چهارپايان‌ براي‌ شما زيبايي‌ و زينتي‌ است‌ «آن‌گاه‌ كه‌ شامگاهان‌ آنها را از چراگاه‌ برمي‌گردانيد و هنگامي‌ كه‌ بامدادان‌ آنها را به‌ چراگاه‌ مي‌بريد» چهارپايان‌ هنگام‌ رفت‌ وبرگشت‌ خود به‌ صحرا و چراگاه، شما را با منظري‌ چشم‌ و دلنواز به‌ بهجت ‌مي‌آورند ـ و لذت‌ نگاه‌ نيز نعمتي‌ است‌ بزرگ‌. خداوند جلّ جلاله  مخصوصا اين‌ دو وقت‌ را ياد كرد زيرا صاحبان‌ مواشي‌ و دامداران‌ به‌ چهارپايان‌ خود در اين‌ دو وقت ‌اهتمام‌ و عنايت‌ بيشتري‌ مي‌ورزند. وقت‌ برگشت‌ آنها از چراگاه‌ را بر وقت‌ رفتن ‌آنها مقدم‌ گردانيد زيرا اين‌ حيوانات‌ در وقت‌ برگشت، سير و سيراب‌ و خرم‌ و بامايه‌هايي‌ پر از شير از صحرا مي‌آيند، ظرفها را پر از شير، دلها را پر از سرور وچشمها را پر از بهجت‌ مي‌سازند و سخت‌ دل‌آرا و چشم‌نواز مي‌شوند.

 

وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُواْ بَالِغِيهِ إِلاَّ بِشِقِّ الأَنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ‏(7)

«و بارهاي‌ شمارا مي‌برند» يعني: كالاهاي‌ سنگين‌ مسافران‌؛ مانند خواروبار و غيره‌ را. به‌قولي‌ مراد اين‌ است‌ كه: خود شما را بر دوش‌ خود مي‌برند «به‌ شهري‌كه‌ جز با مشقت‌ بدنها بدان‌ نمي‌توانستيد برسيد» يعني: اگر با شما شتر سواري‌اي ‌نمي‌بود كه‌ بارهاي‌ شما را بردارد، جز با دشواري‌ و مشقتي‌ كه‌ بدنهايتان‌ را به‌ رنج ‌و گدازي‌ سخت‌ وامي‌داشت، نمي‌توانستيد به‌ آن‌ شهر برسيد، چه‌ در آن‌ صورت ‌ناچار بوديد كه‌ بارهايتان‌ را بر دوش‌ خويش‌ حمل‌ كنيد. آري‌! تصور كنيد كه‌ اگر يك‌ حاجي‌ يا يك‌ تاجر ناگزير باشد كه‌ بار و بنه‌ خود را بردوش‌ خويش‌ از اين ‌طرف‌ دنيا به‌ آن‌ طرف‌ حمل‌ كند، چه‌ وضعي‌ پيش‌ خواهد آمد؟! «قطعا پروردگارشما رئوف‌ و مهربان‌ است‌» نسبت‌ به‌ شما، از آنجا كه‌ اين‌ چهارپايان‌ را برايتان ‌آفريد.

 

وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏(8)

«و اسبان‌ و استران‌ و خران‌ را آفريد» يعني: اين‌ اصناف‌ سه‌گانه‌ از چهارپايان‌ را براي‌ شما آفريد «تا بر آنها سوار شويد» و منافع‌ آنها در غير سواري‌ هم‌ معلوم ‌است‌؛ چون‌ بردن‌ كالا بر آنها و بهره‌هاي‌ دگر....

امام‌ ابوحنيفه‌ رحمه الله با اين‌ آيه‌ و نيز حديث‌ شريف‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ روايت ‌خالدبن‌وليد رضی الله عنه كه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در آن‌ از خوردن‌ گوشت‌ اسبان‌ و قاطران‌ و خران‌ نهي‌ كردند، بر عدم‌ جواز خوردن‌ گوشت‌ اسب‌ استدلال‌ كرده‌ است‌ زيرا اسب‌ براي‌ سواري‌ است‌ نه‌ براي‌ خوردن‌. ولي‌ رأي‌ جمهور فقها بر جواز خوردن‌ گوشت‌ اسب‌ است‌.

«و» اين‌ چهارپايان‌ براي‌ شما «مايه‌ تجمل‌ نيز هست‌» زيرا آنها را به‌ جل‌ و جهاز و زين‌ و غيره‌ زينت‌ كرده‌ سوارشان‌ مي‌شويد و از اين‌ كار به‌ وجد و شادي‌ وانبساط در مي‌آييد «و آنچه‌ را نمي‌دانيد، مي‌آفريند» يعني: جز آنچه‌ كه‌ در اينجا براي‌ شما برشمرديم، مخلوقات‌ ديگري‌ را در خشكي‌ و دريا مي‌آفرينيم‌ كه‌ شما بدانها احاطه‌ علمي‌ نداريد، نه‌ از آنها چيزي‌ شنيده‌ ايد و نه‌ آنها را ديده‌ايد.

شايد مراد اين‌ باشد كه‌ حق‌ تعالي‌ پيوسته‌ از وسايل‌ نقليه‌ و اسباب‌ زينت‌ چيزهايي‌ را مي‌آفريند كه‌ بشر قبل‌ از اختراع‌ آنها نسبت‌ به‌ آنها علم‌ ندارد چنان‌كه ‌ماشين‌، كشتي‌هاي‌ بخار، هواپيما و ديگر وسايل‌ مدرن‌ را آفريد و بر مبناي‌ اين‌آيه، هنوز هم‌ اشياي‌ ناشناخته‌ ديگري‌ را مي‌آفريند...  و اين‌ روند پيوسته‌ ادامه ‌دارد.

اين‌ آيه‌ يكي‌ از بزرگترين‌ معجزات‌ علمي‌ قرآن‌ كريم‌ است‌ كه‌ مرزهاي‌ مكان‌ و زمان‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ است‌.

 

وَعَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ ‏(9)

سپس‌ خداوند جلّ جلاله  در ميانه‌ بحث‌ از نعمت‌هاي‌ مادي‌ خويش‌ بر انسان، به‌ راههاي ‌معنوي‌ ديني‌ نيز توجه‌ داده‌ و مي‌فرمايد: «و نمودن‌ راه‌ ميانه‌ بر خداوند است‌» يعني: نمودن‌ راه‌ راستي‌ كه‌ انسان‌ مؤمن‌ را به‌ آساني‌ و سهولت‌ به‌ مطلوب‌ مي‌رساند، برعهده‌ خداوند جلّ جلاله  است‌ «و برخي‌ از آنها كج‌ است‌» يعني: برخي‌ از آن‌ راهها، از راه‌ ميانه‌ به‌ چپ‌ و راست‌ متمايل‌ است، مانند راه‌ و روش‌ يهوديت، نصرانيت‌ و مجوسيت‌. يا معني‌ اين‌ است‌: برخي‌ از اين‌ چهارپايان‌ و اسبان‌ و وسايل‌ سواري، از راه‌ راست‌ ميل‌ كرده‌ و شما را به‌ راههاي‌ كج‌ مي‌برند بنابراين، راه‌ را بر شما طولاني‌ مي‌سازند و در نتيجه، از رسيدن‌ به‌ جاهايي‌ كه‌ مي‌خواستيد به‌ موقع‌ بدانها برسيد، در تأخير مي‌افتيد اما هدايت‌ و راهنمايي‌ از سوي‌ خداوند  جلّ جلاله است‌ «و اگرخدا مي‌خواست، مسلما همه‌ شما را راه‌ مي‌نمود» به‌سوي‌ راه‌ درست‌ ولي‌ او نخواست ‌بلكه‌ بر اساس‌ سنت‌ خويش، برخي‌ را هدايت‌ و برخي‌ را گمراه‌ مي‌كند.

اما چنان‌كه‌ در مقدمه‌ آيه‌ گفتيم، مراد از «راه‌ ميانه‌» در اين‌ آيه، ترجيحا راههاي‌ معنوي‌ است‌ نه‌ راه‌هاي‌ مادي‌. ابن‌كثير مي‌گويد: «مراد از آيه: (وَعَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ)  راه‌ معنوي‌ است‌. يعني: خداي‌ عزوجل‌ است‌ كه‌ با انزال‌ كتب‌ و اقامه ‌ادله، راه‌ راست‌ را به‌ انسان‌ روشن‌ نموده‌ و او را به‌ حق‌ و خير مي‌رساند. (وَمِنْهَا جَآئِرٌ) يعني: بعضي‌ راهها مانند يهوديت، نصرانيت، مجوسيت‌ و غيره، كج‌ ومعوج‌ و منتهي‌ به‌سوي‌ گمراهي‌ است‌ پس‌ راه‌ راست‌ همانا دين‌ اسلام‌ و راه‌ كج‌ غير آن‌ از اديان‌ است‌. ابن‌كثير اضافه‌ مي‌كند: «در قرآن‌ كريم، گذر از امور حسي‌ به‌ امور معنوي‌ بسيار واقع‌ شده‌ و چون‌ حق‌ تعالي‌ در آيات‌ قبل‌ از وسايل‌ سواري‌ وراههاي‌ حسي‌ ذكر كرد، به‌ دنبال‌ آن‌ در اين‌ آيه‌ به‌ بيان‌ راههاي‌ معنوي‌ پرداخت‌».

 

هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ ‏(10)

«اوست‌ آن‌كه‌ از آسمان‌ براي‌ شما آبي‌ فرود آورد كه‌ آب‌ آشاميدني‌ شما از آن ‌است‌» يعني: آن‌ آب‌ را شيرين‌ و زلال‌ گردانيد نه‌ شور و تلخ‌ تا مردم‌ و چهارپايان ‌از آن‌ بياشامند «و روييدني‌هايي‌ كه‌ رمه‌هاي‌ خود را در آن‌ مي‌چرانيد، نيز از آن ‌است‌» يعني: بخشي‌ از آن‌ آب، آبي‌ است‌ كه‌ رستني‌ها با آن‌ مي‌رويد و در نتيجه، چهارپايان‌ خود را در بيشه‌ها و مراتع‌ مي‌چرانيد. گفتني‌ است‌ كه‌ آب‌ چاهها، چشمه‌ها و رودخانه‌ها همه‌ در اصل‌ از همان‌ آب‌ آسمان‌ است‌.

 

يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالأَعْنَابَ وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ‏(11)

«به‌وسيله‌ آن‌ آب، كشت‌ و زيتون‌ و درختان‌ خرما و انگور و از هر گونه‌ محصولات ‌ديگر» يعني: تمام‌ انواع‌ و اصناف‌ ميوه‌ها و محصولات‌ نافع‌ ديگر «را براي‌ شمامي‌روياند، قطعا دراين‌» فرودآوردن‌ آب‌ و روياندن‌ درختان‌ و گياهان‌ «نشانه‌اي‌است‌» بزرگ، دال‌ بر كمال‌ قدرت‌ و يگانگي‌ حق‌ تعالي‌ در ربوبيت‌ وي‌ «براي ‌مردمي‌ كه‌ تعقل‌ مي‌كنند» در مخلوقات‌ و مصنوعات‌ خداوند متعال‌ لذا نگرش‌ در مصنوعات‌ وي‌ را فرونگذاشته‌ و از برابر آنها بي‌تفاوت‌ نمي‌گذرند.

 

وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالْنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ‏(12)

«و شب‌ و روز و خورشيد و ماه‌ را براي‌ شما رام‌ گردانيد» رام‌ ساختن‌ آنها براي ‌مردم، نافع ‌گردانيدن‌ آنها برايشان‌ برحسب‌ اقتضاي‌ مصالحشان‌ است‌. آري‌! اين‌پديده‌هاي‌ كوني، مانند بنده‌ فرمان‌برداري‌ براي‌ مولاي‌ خويش‌ كه‌ هرگز از فرمان ‌وي‌ مخالفت‌ نكرده‌ و از سعي‌ و تلاش‌ در راه‌ نفع ‌رساندن‌ به‌ مخلوقات‌ وي‌ بازنمي‌ايستند، هميشه‌ پي‌درپي‌ مي‌آيند «و ستارگان‌ به‌ فرمان‌ او مسخر شده‌اند» كه‌ درشبهاي‌ ظلماني‌ نور مي‌پاشند و مردم‌ سرگشته‌ و مسافران‌ بيابان‌ و دريا را به‌سوي ‌مقاصدشان‌ راهنمون‌ مي‌گردند و هر يك‌ از سيارات‌ آنها با نظامي‌ دقيق‌ و حركتي ‌سنجيده‌ در مدار خويش‌ شناور است‌ «مسلما در اين‌» امور «براي‌ مردمي‌ كه‌ تعقل‌ مي‌كنند» يعني: عقل‌ها و خردهايشان‌ را در آثاري‌ كه‌ دال‌ بر وجود صانع‌ و يگانگي‌ وي‌ و عدم‌ وجود شريكي‌ براي‌ اوست، به‌كار مي‌اندازند؛ «نشانه‌هاست‌» لذا كافي‌ است‌ كه‌ انسان‌ از عقل‌ خويش‌ استفاده‌ نمايد تا به‌ معرفت ‌خداي‌ عزوجل‌ نايل‌ گردد.

 

وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ ‏(13)

«و» همچنين‌ «آنچه‌ براي‌ شما در زمين‌ به‌ رنگهاي‌ گوناگون‌ آفريد» يعني: مخلوقات‌ زميني‌اي‌ كه‌ به‌ رنگهاي‌ متنوع‌ براي‌ شما آفريد و رام‌ گردانيد، خود نشانه‌اي‌ عظيم‌ و آيتي‌ بزرگ‌ بر وجود آفريننده‌ و يگانگي‌ وي‌ است‌.

البته‌ حكمت‌ در اين‌كه‌ خداوند جلّ جلاله  اين‌ پديده‌ها را به‌ رنگهاي‌ گونه‌گون‌ آفريده، رعايت‌ منفعت‌ و در نظر داشت‌ مصلحت‌ بشر است‌ زيرا تنوع‌ رنگ‌ها، منبع‌ عظيمي‌ براي‌ توسعه‌ معارف‌ و شناخت‌ها و جلوه‌گاه‌ پرگستره‌اي‌ براي‌ شادي‌ وانبساط جانها و روانهاست‌ و اگر اشيا و پديده‌ها همه‌ به‌ رنگ‌ واحدي‌ مي‌بود، اين‌ منافع‌ و شناخت‌ها راه‌ كمال‌ پيموده‌ نتوانسته‌ و از جامعيت‌ بهره‌ چنداني‌ نمي‌برد.شايان‌ ذكر است‌ كه‌ «علم‌ الوان‌» امروزه‌ فرازهايي‌ از اعجاز اين‌ آيه‌كريمه‌ را به ‌نمايش‌ گذاشته‌ است‌.

«بي‌گمان‌ در اين‌» امور «نشانه‌اي‌ است‌» روشن‌ «براي‌ مردمي‌ كه‌ به‌ ياد مي‌آورند» نعمت‌هاي‌ الهي‌ را بر خود لذا آنها را سپاس‌ گزارده‌ و از مشاهده‌ آنها پند و اندرز مي‌گيرند زيرا كسي‌ كه‌ پند پذيرفت، عبرت‌ مي‌گيرد و كسي‌ كه‌ عبرت‌ گرفت، به‌ مطلوب‌ خود راهياب‌ مي‌شود.

سبب‌ اين‌كه‌ خداوند متعال‌ آيه‌ (11) را با (يتفكرون‌) و آيه‌ (12) را با (يعقلون‌) و آيه‌ كنوني‌ را با (يتذكرون‌) به‌ پايان‌ آورد، اين‌ است‌ كه: در آيه‌ (12) ادله ‌آسماني‌ مطرح‌ شد و از آنجا كه‌ دلالت‌ آن‌ ادله‌ بر قدرت‌ و وحدانيت‌ پروردگارآشكار است‌ پس‌ مجرد تعقل‌ در آنها ـ هرچند با تفكر و تأمل‌ عميق‌ نيز همراه ‌نباشد ـ براي‌ رسيدن‌ به‌ هدف‌ كافي‌ است، بدين‌ جهت‌ آن‌ آيه‌ را با (يعقلون‌) به‌پايان‌ آورد. ولي‌ از آنجا كه‌ ادله‌ زميني‌ در دلالت‌ خود بر اثبات‌ وجود خداوند جلّ جلاله  به‌ تفكر و تأمل‌ و تدبر بيشتر نياز دارند، آيه‌ (11) را با (يتفكرون‌) به‌ پايان‌ آورد. وآيه‌ كنوني‌ را بدان‌ جهت‌ با (يتذكرون‌) به‌ پايان‌ آورد تا به‌ اين‌ امر توجه‌ داده‌ باشد كه‌ در همه‌ اين‌ پديده‌هاي‌ زميني، تأثيرگذار و فاعل‌ مختار حكيم، ذات‌ ذوالجلال ‌اوست‌ و بس‌ لذا بندگان‌ بايد اين‌ حقيقت‌ را هميشه‌ به‌خاطر داشته‌ باشند.

 

وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏(14)

«و اوست‌ آن‌كه‌ دريا را مسخر گردانيد» براي‌ شما، با دادن‌ امكان‌ سواري‌ بر امواج‌ آن‌ و بيرون ‌آوردن‌ صيد و جواهر و معادن‌ و منافع‌ ديگري‌ كه‌ در آن‌ است ‌«تا از آن‌ گوشت‌ تازه‌» يعني: گوشت‌ ماهي‌ «بخوريد» وصف‌ گوشت‌ ماهي‌ به‌ تازگي‌ و طراوت، براي‌ توجه‌ دادن‌ به‌ لطافت‌ آن‌ است‌ زيرا گوشت‌ حيوانات ‌آبزي، بيشترين‌ لطافت‌ و طراوت‌ را داراست‌ «و تا پيرايه‌اي‌ كه‌ آن‌ را مي‌پوشيد از آن‌ بيرون‌ آوريد» مانند مرواريد و مرجان‌ كه‌ پوشيدن‌ آنها براي‌ مردان‌ نيز همچون‌ زنان ‌جايز است‌. به‌قولي: مراد اين‌ است‌ كه‌ زنان‌ آنها را مي‌پوشند ولي‌ خطاب ‌«تلبسونها» را بدان‌ جهت‌ به‌ صيغه‌ مذكر آورد، كه‌ زنان‌ اين‌ زيورآلات‌ را به‌خاطر مردان‌ مي‌پوشند «و كشتي‌ها را در آن‌ شكافنده‌ آب‌ مي‌بيني‌» يعني: كشتي‌ها را رونده‌ در دريا مي‌بيني، درحالي‌كه‌ امواج‌ آن‌ را با سينه‌هاي‌ خود مي‌شكافند «و» مسخر كرد براي‌ شما دريا را «تا از فضل‌ او طلب‌ معيشت‌ كنيد» يعني: تا در آن‌ تجارت ‌كنيد و از فضل‌ خداي‌ سبحان‌ سود بريد «و باشد كه‌ شما شكر گزاريد» يعني: چون ‌فضل‌ حق‌ تعالي‌ را بر خود سرازير يافتيد، به‌ نعمت‌ وي‌ اعتراف‌ مي‌كنيد آن‌گاه‌ با زبان‌ و قلب‌ و اعضا، شكر و سپاس‌ وي‌ را به‌جا مي‌آوريد.

 

وَأَلْقَى فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَاراً وَسُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ‏(15)

«و در زمين‌ كوههاي‌ استوار» و مستحكم‌ «پي‌افگند تا شما را نجنباند» و نلرزاند. امروزه‌ علم‌ بيولوژي‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ پرداخته‌ است‌ كه‌ اگر كوهها نبودند، گسل‌ها و شكاف‌هاي‌ قشر زمين‌ و آتشفشانها و زلزله‌ها به‌ حدي‌ بسيار مي‌شد كه‌ زندگي‌ را بر روي‌ زمين‌ ناممكن‌ مي‌ساخت‌ «و رودها و راهها را آفريد» در زمين‌ «تا شما راه‌ خودرا پيدا كنيد» به‌ وسيله‌ آنها در سفرهايتان‌.

 

وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ ‏(16)

«و نشانه‌هايي‌ ديگر نيز آفريد» در راهها كه‌ عبارت‌اند از: علايم‌ راهنما و هر علامت‌ فارقه‌ ديگري‌ «و آنان‌ به‌ وسيله‌ ستارگان‌ راه‌يابي‌ مي‌كنند» يعني: مردم‌ مخصوصا با انواع‌ ستارگان‌ مختلف‌ راه‌يابي‌ مي‌كنند و به‌وسيله‌ آنها جهات‌ اربعه‌ و از جمله‌ جهت‌ قبله‌ را مي‌شناسند و در سفرهاي‌ شبانه‌ دريايي‌ و بري، با نگريستن‌ به‌ستارگان‌ راه‌ياب‌ مي‌شوند. به‌قولي: مراد از نجم‌ در اينجا، ستاره‌ «جدي‌» يا ستاره‌ «قطبي‌» است‌.

 

أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ ‏(17)

«پس‌ آيا كسي‌ كه‌ مي‌آفريند» اين‌ مصنوعات‌ بزرگ‌ را و اين‌ كارهاي‌ شگفت‌ را سامان‌ و سرانجام‌ مي‌دهد «مانند كسي‌ است‌ كه‌ نمي‌آفريند» چيزي‌ از آنها را و بر ايجاد حتي‌ يكي‌ از آن‌ پديده‌ها قادر نيست‌؟ كه‌ مراد بتان‌ بي‌جانند «آيا پند نمي‌گيريد؟» اي‌ مشركان‌! تا به‌ فساد اين‌ راه‌ و روشتان‌ پي‌ برده‌ و بدانيد كه‌ پرستش، جز براي‌ ذات‌ آفريننده‌ سزاوار نيست‌؟.

 

وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏(18)

سپس‌ حق‌ تعالي‌ به‌ بسياري‌ و فراواني‌ نعمت‌ها و احسانهاي‌ خويش‌ توجه‌ داده ‌مي‌فرمايد: «و اگر نعمت‌هاي‌ خداوند را شماره‌ كنيد، نمي‌توانيد آن‌ را احاطه‌ كنيد» وبرشماريد، چه‌ رسد به‌ اين‌كه‌ به‌ حق‌ آنها قيام‌ ورزيده‌ و شكر آنها را ادا نماييد! به‌طور مثال‌؛ اگر در جزئي‌ از اجزاي‌ انسان‌ كوچكترين‌ خلل‌ و ساده‌ترين‌ نقصي‌ پديدار شود، يقينا نعمت‌ها بر او ناگوار و تلخ‌ مي‌شوند و او آرزو مي‌كند تا اگرهمه‌ دنيا هم‌ در مالكيت‌ وي‌ باشد، آن‌ را بدهد تا اين‌ خلل‌ از وي‌ برطرف‌ گردد «قطعا خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» و شما را به‌ كوتاهي‌تان‌ در شكر نعمت‌هايش‌ مؤاخذه‌ نمي‌كند. پس‌ انسان‌ مؤمن‌ بايد خاشعانه‌ بگويد: (اللهم‌ إني‌ أشكرك‌ عدد ما شكرك ‌الشاكرون‌ بكل‌لسان‌ في‌ كل‌ زمان: بارخدايا! من‌ تو را شكر مي‌گزارم‌ به‌ شمار آنچه‌ كه‌ شكرگزاران‌ به‌ هر زباني‌ و در هر زماني‌ شكر گزارده‌اند».

 

وَاللّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ‏(19)

«و خدا آنچه‌ را كه‌ پنهان‌ مي‌داريد» از امور «و آنچه‌ را كه‌ آشكار مي‌سازيد، مي‌داند» اين‌ هشداري‌ است‌ به‌ مشركان‌ كه‌ بدانند؛ روز قيامت‌ حتما در برابراعمالشان‌ جزا داده‌ مي‌شوند.

 

وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ ‏(20)

«و كساني‌ را كه‌ كافران‌ جز خدا مي‌پرستند» يعني: خدايان‌ و معبودان‌ دروغين ‌كفار «چيزي‌» از مخلوقات‌ را اصلا «نمي‌آفرينند» نه‌ بزرگ‌ و نه‌ كوچك، نه ‌ارزشمند و نه‌ حقير را «در حالي‌ كه‌ خود آفريده‌ مي‌شوند» و مخلوقند پس‌ هر كس‌ چنين‌ باشد، او عبد است‌ نه‌ رب‌. يا معني‌ اين‌ است: كفار بتان‌ را از چوب‌ يا سنگ ‌و غيره‌ مي‌سازند لذا بتان‌ در هستي‌ خود نيازمند آفرينشند، درحالي‌كه‌ خدا بايد واجب‌الوجود باشد.

 

أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْيَاء وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ ‏(21)

«مردگانند» اين‌ بتان‌ بي‌روح‌ «نه‌ زندگان‌» و اگر به‌ راستي‌ خداي‌ حقيقي ‌مي‌بودند، ديگر مردن‌ آنها جايز نبود «و نمي‌دانند» اين‌ بتان‌ جامد و بي‌روح‌ «كي ‌برانگيخته‌ خواهند شد» پرستشگرانشان‌. يا معني‌ اين‌ است: اين‌ بتان‌ بي‌جان ‌نمي‌دانند كه‌ خود كي‌ برانگيخته‌ مي‌شوند پس‌ به‌ چه‌ دليلي‌ آنها را مورد پرستش ‌قرار مي‌دهيد؟ در حالي‌ كه‌ فقط كسي‌ سزاوار خداوندي‌ است‌ كه‌ زنده‌ آفريننده‌، داناي‌ غيب‌ و دهنده‌ پاداش‌ و عقاب‌ باشد.

 

إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٌ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ ‏(22)

لذا تنها حقيقتي‌ كه‌ بايد اظهار شود و اينك‌ بدان‌ تصريح‌ مي‌شود، اين‌ حقيقت ‌است‌ كه: «معبود شما، معبودي‌ است‌ يگانه‌» آري‌! حقيقت‌ وحدانيت ‌خداي‌ سبحان، حقيقتي‌ بي‌رقيب‌ است‌ كه‌ با آيات‌ گذشته‌ به‌ اثبات‌ رسيد «پس ‌كساني‌كه‌ به‌ آخرت‌ ايمان‌ ندارند، دلهايشان‌ انكارگر است‌» وحدانيت‌ حق‌ را لذا هيچ ‌موعظه‌اي‌ در آنها تأثير نكرده‌ و هيچ‌ پند و اندرزي‌ در آنها سودمند واقع‌ نمي‌شود «و آنان‌ مستكبرند» و سركش‌ به‌ همين‌ جهت‌ به‌ حق‌ تن‌ نداده‌ و آن‌ را نمي‌پذيرند.

 

لاَ جَرَمَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ ‏(23)

«شكي‌ نيست‌ كه‌ خداوند آنچه‌ را پنهان‌ مي‌دارند و آنچه‌ را آشكار مي‌سازند» از گفتار يا كردار خويش‌ «مي‌داند» پس‌ آنها را در برابر آن‌ مجازات‌ مي‌كند «هرآينه ‌او مستكبران‌ را دوست‌ نمي‌دارد» كه‌ از آن‌ جمله‌‌اند اين‌ گروهي‌ كه‌ از اقرار به‌يگانگي‌ الله جلّ جلاله  استكبار مي‌ورزند.

 

وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ ‏(24)

در اين‌ آيه‌ و آيات‌ بعد از آن، چندين‌ شبهه‌ از شبهات‌ منكران‌ مشرك‌ مطرح ‌مي‌شود. شبهه‌ اول‌ كه‌ در اين‌ آيه‌ مطرح‌ شده، طعن‌ زدن‌ مشركان‌ به‌ قرآن‌است[1]‌: «و چون‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شود: پروردگارتان‌ چه‌ چيز نازل‌ كرده‌ است‌؟» به‌ قولي:سؤال ‌كنندگان‌ مسلمانانند كه‌ مشركان‌ منكر مستكبر در پاسخشان: «مي‌گويند:افسانه‌هاي‌ پيشينيان‌ است‌» يعني: چيزي‌ كه‌ شما مسلمانان‌ مدعي‌ فرود آمدن‌ آن ‌از آسمان‌ هستيد، اباطيل، ترهات‌ و افسانه‌هايي‌ است‌ كه‌ مردم‌ از قرنهاي‌ پيشين‌ به ‌اين‌سو از آنها سخن‌ مي‌گويند. اساطير: جمع‌ اسطوره‌ به‌ معني‌ خرافه‌ است‌. البته ‌اين‌ شيوه‌ از قديم‌ الايام‌ تا كنون، شيوه‌ و منطق‌ بي‌پايه‌ مستكبران‌ بوده‌ است‌ كه‌ حق ‌را مشتي‌ خرافه‌ و افسانه‌ مي‌پنداشته‌اند. پس‌ دلهاي‌ مستكبران‌ در طول‌ قرنها همانند و بيماريشان‌ يكي‌ است، فرقي‌ كه‌ هست‌ در اين‌ است‌ كه‌ هر نسلي‌ به‌ شيوه‌ مخصوص‌ خود از اين‌ ماهيت‌ سخن‌ مي‌گويد.

 

لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ ‏(25)

«تا روز قيامت‌ بار گناهان‌ خود را تمام‌ بردارند» يعني: مآل‌ و فرجام‌ تكذيب‌شان‌ به‌ قرآن‌ و اين‌ ادعايشان‌ كه‌ قرآن‌ افسانه‌هايي‌ محض‌ است، اين‌ است‌ كه: گناهانشان‌؛ از جمله‌ اين‌ سخن‌ و غير آن‌ از سخنان‌ بر دوش‌ آنها تا روز قيامت‌ باقي ‌مي‌ماند و همه‌ اين‌ گناهان‌ را گرانبار؛ به‌ تمام‌ و كمال‌ با خود مي‌آورند درحالي‌كه ‌هيچ‌ چيز از اين‌ گناهان‌ بر آنها بخشيده‌ نشده‌ است، به‌ علت‌ اين‌كه‌ مسلمان‌ نشده‌اند زيرا اين‌ اسلام‌ است‌ كه‌ سبب‌ كفاره‌ گناهان‌ مي‌شود «و نيز بخشي‌ از بار گناهان‌ كساني‌ را كه‌ آنان‌ را گمراه‌ مي‌كنند» بر مي‌دارند «از روي‌ ناداني‌» يعني: درحالي‌ كه‌ از آنچه‌ بر ذمه‌ آنان‌ از گناهان‌ پيروان‌ گمراهشان‌ تعلق‌ مي‌گيرد، بي‌خبرند؛ گناه‌ همان ‌كساني‌ كه‌ دروغ‌هايشان‌ در مورد قرآن‌ را تصديق‌ كرده‌اند زيرا هر كس‌ سنت‌ بدي ‌را بنيان‌ گذارد، گناه‌ آن‌ سنت‌ بد و گناه‌ كساني‌ كه‌ بدان‌ عمل‌ كنند، نيز بر دوش ‌اوست، بي‌آن‌كه‌ از گناه‌ مرتكبان‌ چيزي‌ كاسته‌ شود. چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده ‌است: «هر كس‌ به‌سوي‌ هدايتي‌ دعوت‌ كند، براي‌ او از پاداش‌ همانند پاداش‌كساني‌ است‌ كه‌ از او پيروي‌ كرده‌اند، كه‌ اين‌ پاداش‌ وي‌ از پاداش‌ آنان‌ چيزي‌ كم ‌نمي‌كند و هر كس‌ به‌سوي‌ گمراهي‌اي‌ فراخواند، بر ذمه‌ او از گناه‌ مانند گناهان ‌كساني‌ است‌ كه‌ از او پيروي‌ كرده‌اند، اين‌ گناه‌ وي‌ از گناهان‌ آنان‌ چيزي‌ كم ‌نمي‌كند». «آگاه‌ باشيد، چه‌ بد باري‌ را بر دوش‌ مي‌كشند» يعني: اين‌ بار گناهشان‌ چه ‌بدباري‌ است‌!.

 

قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللّهُ بُنْيَانَهُم مِّنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ ‏(26)

«هرآينه‌ كساني‌ پيش‌ از آنان‌ بودند كه‌ مكر كردند» يعني: ترتيب‌ دادند آنچه ‌ترتيب‌ دادند؛ از تهيه‌ اسباب‌ و آماده‌ كردن‌ مقدمات‌ تا مردم‌ را به‌ تكذيب‌ پيام‌ و پيامبران‌ حق‌ وادارند «ولي‌ خدا از پايه‌ بر بنيانشان‌ زد» فرمان‌ خداوند جلّ جلاله  از جهت ‌پايه‌هاي‌ آن‌ بنا در رسيد، پايه‌هاي‌ آن‌ را به‌ لرزه‌ درآورد و آن‌ را فرو غلتاند. يا معني‌ اين‌ است: آنان‌ فلسفه‌ها و تفكرات‌ خود را بر زيربناي‌ باطلي‌ بنا كردند پس ‌خداي‌ عزوجل‌ اين‌ بناي‌ باطل‌ فكري‌شان‌ را در هم‌ فرو ريخت‌. چنان‌كه‌ در عصر حاضر مي‌بينيم‌ كه‌ فلسفه‌هاي‌ باطل، چگونه‌ يكي‌ از پي‌ ديگري‌ سقوط مي‌كنند «پس‌ بر آنان‌ سقف‌ برافتاد» و فرو ريخت‌ «از بالاي‌ سرشان‌» لذا هلاك‌ شدند و امكان‌ گريز نيافتند «و عذاب‌» هلاك‌ «بر سر آنان‌ از جايي‌ نازل‌ شد كه‌ فكرش‌ را نمي‌كردند» بلكه‌ براين‌ گمان‌ واهي‌ بودند كه‌ از آنجا كاملا در امانند.

بيشتر مفسران‌ برآنند كه‌ مراد از پيشينيان‌ در اين‌ آيه، نمرودبن‌كنعان‌ است‌ زيرا او كاخ‌ بس‌ بزرگي‌ به‌ ارتفاع‌ پنج‌ هزار گز در بابل‌ بنا كرده‌ بود تا به‌ ظن‌ خود از آن‌ به‌ آسمان‌ بالا رفته‌ و با اهل‌ آسمان‌ بجنگد. پس‌ خداي‌ عزوجل‌ به‌ باد فرمان‌ داد وباد آن‌ بناي‌ عظيم‌ را بر او و بر قومش‌ فروغلتاند كه‌ جملگي‌ هلاك‌ شدند. البته‌ اين ‌هشداري‌ است‌ به‌ كفار معاصر آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم كه‌ مكر و نيرنگشان‌ نيز به‌ زودي‌ به‌ خودشان‌ برخواهد گشت‌.

و اين‌ سرانجام‌ عبرتبارشان‌ در دنياست‌، اما در آخرت:

 

ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَآئِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قَالَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالْسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ ‏(27)

«سپس‌ روز قيامت‌ آنان‌ را رسوا مي‌كند» با وارد نمودنشان‌ در دوزخ‌ «و» در آن ‌هنگام‌ پروردگار عزوجل‌ از روي‌ توبيخ‌ و سركوب‌ به‌ آنان‌ «مي‌گويد: كجايند آن ‌شريكان‌» پنداري‌ و ادعايي‌ «من‌ كه‌ درباره‌ آنها مخالفت‌ مي‌كرديد» با پيامبران علیهم السلام ومؤمنان‌ و با ايشان‌ جدال‌ و دعوا داشتيد؟ «اهل‌ علم‌ مي‌گويند» به‌ قولي‌: مراد از اهل‌علم، پيامبران علیهم السلام و علماي‌ رباني‌اند كه‌ در دنيا مشركان‌ را به‌سوي‌ حق‌ و توحيد فرامي‌خواندند ولي‌ با انكار و استهزايشان‌ روبرو مي‌شدند. آري‌! اينان‌ در روز قيامت‌ از باب‌ شماتت‌ و سرزنش‌ به‌ امت‌هايشان‌ مي‌گويند: «هرآينه‌ رسوايي ‌امروز» يعني: رسوايي‌ روز قيامت‌ «و سختي‌» عذاب‌ آن‌ «بر كافران ‌است‌» يعني: مخصوص‌ آنان‌ است‌.

 

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏(28)

«همانان‌ كه‌ فرشتگان‌ ارواحشان‌ را قبض‌ مي‌كردند درحالي‌كه‌ بر خود ستمكار بوده‌اند» به‌ سبب‌ كفرشان‌ به‌ وحي‌ منزل‌ الهي‌ «پس‌ آن‌ كافران‌» در هنگام‌ احتضار و ديدن‌ فرشتگان‌ مرگ، يا در روز رستاخيز «از در تسليم‌ در مي‌آيند» و به‌ ربوبيت‌ حق‌ تعالي‌ اقرار كرده‌ ستيز و جدال‌ با حق‌ را فرومي‌گذارند و مي‌گويند: «ما هرگز هيچ‌ كار بدي‌ نمي‌كرديم‌» اين‌ سخن‌ را به‌ دروغ‌ مي‌گويند. يا: آنها ـ به‌ پندار خود ـ عمل‌ بدي‌ نكرده‌ بودند. اما اهل‌ علم‌، يا فرشتگان‌ به‌ آنان‌ چنين‌ پاسخ‌ مي‌دهند:«آري‌! بي‌گمان‌ خدا به‌ آنچه‌ مي‌كرديد، داناست‌» يعني: چنان‌ نيست‌ كه‌ مي‌گوييد بلكه‌ شما عمل‌ بد مي‌كرديد لذا اين‌ دروغ‌ و ادعاي‌ باطل‌ و بي‌هنگام‌ شما هيچ ‌سودي‌ به‌ حالتان‌ ندارد. كلبي‌ مي‌گويد: «مراد از آنان: گروهي‌ از مردم‌ مكه‌ بودند كه‌ ادعاي‌ ايمان‌ داشتند و تحت‌ فشار مشركان‌ با آنها عازم‌ جنگ‌ بدر شدند ولي‌ چون‌ قلت‌ شمار مؤمنان‌ را ديدند، به‌ شرك‌ برگشته‌ و در آن‌ جنگ‌ كشته‌ شدند».

 

فَادْخُلُواْ أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ‏(29)

«پس‌ به‌ دروازه‌هاي‌ دوزخ‌ درآييد» يعني: اين‌ سخن‌ در هنگام‌ مرگ، يا در روز رستاخيز به‌ آنان‌ گفته‌ مي‌شود. ابن‌كثير قول‌ دوم‌ را ترجيح‌ داده‌ است‌ «در آن‌ جاودان‌ بمانيد و حقا كه‌ جايگاه‌ متكبران‌» از ايمان‌ و عبادت‌ كه‌ جهنم‌ سوزان‌ مي‌باشد؛ «چه‌ بد است‌».

 

وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَيْراً لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ ‏(30)

بعد از بيان‌ موضع‌ مستكبران‌ در برابر آيات‌ منزل‌ الهي، اينك‌ حق‌ تعالي‌ از موضع‌ مؤمنان‌ باتقوي‌ سخن‌ مي‌گويد: «و به‌ پرهيزگاران‌ گفته‌ شود» يعني: از مؤمنان‌ باتقوا سؤال‌ مي‌شود كه: «پروردگارتان‌ چه‌ نازل‌ كرد؟ مي‌گويند: خير» يعني: او خير و رحمت‌ و بركت‌ نازل‌ كرد، او اين‌ پيام‌ را نازل‌ كرد كه: «براي‌ نيكوكاران‌ در اين‌ دنيا نيكي‌ است‌» يعني: براي‌ كساني‌كه‌ اعمالشان‌ را در دنيا نيكو كرده‌اند، در دنيا و آخرت‌ ـ هر دو ـ پاداش‌ نيك‌ است‌. به‌قولي: اين‌ جمله‌ از سخن‌ خداي‌ سبحان‌ است‌. به‌ قولي‌ ديگر: اينها همه‌ حكايت‌ از سخن‌ مؤمنان‌ است‌.

گفتني‌ است‌؛ اين‌ سؤال‌ از مؤمنان‌ به‌ وسيله‌ زائراني‌ مي‌شد كه‌ به‌ منظور زيارت ‌كعبه‌ از اطراف‌ و اكناف‌ به‌ مكه‌ مي‌آمدند و چون‌ از مشركان‌ مي‌پرسيدند كه‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم چه‌ پيامي‌ دارد؟ مشركان‌ در پاسخشان‌ مي‌گفتند: (اساطير الاولين:  پيام ‌او همان‌ خرافه‌هاي‌ پيشينيان‌ است‌)! و چون‌ به‌ مسلمانان‌ مي‌رسيدند و از ايشان ‌مي‌پرسيدند كه‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم چه‌ پيامي‌ دارد؟ چنين‌ پاسخ‌ مي‌شنيدند: پيام‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم همه‌ خير و رحمت‌ و بركت‌ است‌.

«و قطعا سراي‌ آخرت‌ بهتر است‌» يعني: پاداش‌ آن‌ بهتر از چيزي‌ است‌ كه‌ در دنيا به‌ ايشان‌ داده‌ شده‌ «و سراي‌ پرهيزگاران‌» يعني: سراي‌ آخرت‌ «چه‌ نيكوست‌». در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «از بالاي‌ سر گروه‌هايي‌ از اهل‌ بهشت‌ ابر مي‌گذرد در حالي‌كه‌ آنان‌ بر بزم‌ شراب‌ خويش‌ نشسته‌اند پس‌ هيچ‌ كس‌ از ايشان ‌چيزي‌ را اشتها نمي‌كند مگر اين‌كه‌ آن‌ ابر همان‌ چيز را بر وي‌ مي‌باراند تا بدانجا كه ‌از آنان‌ كسي‌ است‌ كه‌ مي‌گويد: اي‌ ابر! بر ما دوشيزگان‌ همسال‌ پستان‌برجسته ‌بباران‌. و ابر همان‌ را مي‌باراند كه‌ او خواسته‌ است‌». چنان‌كه‌ حق‌ تعالي‌ در وصف ‌سراي‌ پرهيزگاران‌ مي‌فرمايد:

 

جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَآؤُونَ كَذَلِكَ يَجْزِي اللّهُ الْمُتَّقِينَ ‏(31)

«بهشتهاي‌ عدن‌» يعني: بهشت‌ برين، داراي‌ بوستانهاي‌ اقامت‌ هميشگي‌ است ‌«كه‌ در آن‌ داخل‌ مي‌شوند» متقيان‌ پس‌ بايد بر تقوي‌ حريص‌ بود تا به‌ بوستانهاي ‌اقامت‌ هميشگي‌ درآمد «رودها از زير آنها» يعني: از زير درختان‌ و منازل‌ آنها «روان‌ است، در آنجا هر چه‌ بخواهند براي‌ آنان‌ فراهم‌ است‌» يعني: در بهشت‌هاي ‌ماندگار، همه‌ خواستها و آرزوهايشان، خالص‌ و بي‌تكلف‌ در يك‌ آن‌ واحد به ‌مجرد اشتهايشان‌ برايشان‌ آماده‌ و مهيا مي‌گردد «خدا متقيان‌ را اين‌گونه‌ پاداش‌ مي‌دهد» متقيان‌ همه‌ كساني‌ هستند كه‌ از شرك‌ و گناهاني‌ كه‌ موجب‌ ورود به‌دوزخ‌ است، مي‌پرهيزند.

سپس‌ حق‌ تعالي‌ از حال‌ متقيان‌ در هنگام‌ احتضارشان‌ خبر داده‌ مي‌فرمايد:

 

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏(32)

«همان‌ كساني‌ كه‌ فرشتگان‌ جانشان‌ را مي‌گيرند درحالي‌كه‌ پاكند» از شرك، يا نيكوكارند، يا كردارها و گفتارهايشان‌ پاك‌ است، يا شادمانند به‌ سبب‌ آن‌كه‌ به‌ دريافت‌ پاداش‌ الهي‌ يقين‌ و اعتماد راسخي‌ دارند. كه‌ اين‌ معاني‌ همه‌ از مصاديق ‌«طيبين‌» است‌ «به‌ آنان‌ مي‌گويند: سلام‌ بر شما باد» يعني: فرشتگان‌ بر آن ‌نيكوكاران‌ سلام‌ مي‌گويند، سلامي‌ كه‌ مظهر امان‌ است‌ و مي‌افزايند: «به‌ پاداش‌آنچه‌ انجام‌ مي‌داديد» يعني: به‌ سبب‌ عملتان‌ «به‌ بهشت‌ درآييد» بايد دانست‌ كه‌روح‌ مؤمن‌ بعد از مرگ‌ وي‌ به‌ بهشت‌ وارد مي‌شود و ورود كامل‌ وي‌ با جسم‌ و روح‌ به‌ بهشت، بعد از رستاخيز است‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «راستي‌ ودرستي‌ پيشه‌ كنيد اما بدانيد كه‌ هرگز كسي‌ با عمل‌ خويش‌ به‌ بهشت‌ وارد نخواهد شد». گفته‌ شد: حتي‌ شما يا رسول‌الله؟ فرمودند: «حتي‌ من‌؛ مگر اين‌كه ‌خداوند جلّ جلاله  مرا به‌ رحمت‌ خود درپوشاند».

 

هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ‏(33)

در اين‌ آيه‌ حق‌ تعالي‌ به‌ طرح‌ يكي‌ ديگر از شبهات‌ منكران‌ نبوت‌ كه‌ عبارت‌ از پيشنهاد فرودآمدن‌ فرشته‌اي‌ از آسمان‌ براي‌ گواهي‌ دادن‌ بر صدق‌ ادعاي‌ نبوت‌ آن‌حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است، مي‌پردازد: «كافران‌ انتظار نمي‌كشند» در درنگ‌ بي‌معناي‌ خود در تصديق‌ نبوتت‌ «جز اين‌كه‌ فرشتگان‌ به‌سويشان‌ آيند» درحالي‌كه‌ بر صدق نبوت‌ گواهي‌ دهند «يا فرمان‌ پروردگارت‌ در رسد» بر عذابشان‌ در دنيا، كه‌ ريشه‌كن ‌كننده‌ آنان‌ است‌ «كساني‌ كه‌ پيش‌ از آنان‌ بودند نيز اين‌گونه‌ رفتار كردند» در اصرار بر كفر و تكذيب‌ و استهزا پس‌ عذاب‌ الهي‌ به‌ آنان‌ در رسيد و يكسره‌ نابود شدند «وخدا به‌ آنان‌ ستم‌ نكرد» با درهم‌ كوبيدنشان‌ به‌ عذاب‌ زيرا حق‌ تعالي‌ با ارسال ‌پيامبران علیهم السلام و فرود آوردن‌ كتابهاي‌ خويش، حجت‌ را بر آنان‌ تمام‌ كرد «بلكه‌ آنان‌به‌ خود ستم‌ مي‌كردند» چراكه‌ خداوند جلّ جلاله  چيزي‌ را برآنان‌ فرود آورد كه‌ آنها به‌سبب‌ كفر سزاوار آن‌ بودند.

 

فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ‏(34)

«پس‌ گناهاني‌ كه‌ كردند به‌ آنان‌ رسيد» يعني: كيفر اعمال‌ بدشان‌ به‌ آنان‌ رسيد «و آنان‌ را فراگرفت‌» و بر آنان‌ به‌طور فراگير نازل‌ شد «آنچه‌ به‌ آن‌ استهزا مي‌كردند» يعني: عذابي‌ كه‌ بدان‌ استهزا مي‌كردند و آن‌ را مسخره‌ مي‌پنداشتند، بر آنان‌ فرود آمد.

 

وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ نَّحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ ‏(35)

شبهه‌ ديگر منكران‌ نبوت‌ تكيه‌ بر صحت‌ نظريه‌ «جبر» براي‌ ايراد طعن‌ در نبوت ‌است: «و مشركان‌» مكه‌ «گفتند: اگر خدا مي‌خواست، غير از او هيچ‌ چيزي‌ را نمي‌پرستيديم‌» يعني: اگر او مي‌خواست‌ تا ما چيزي‌ غير او را نپرستيم، هرگز آن‌ چيز را نمي‌پرستيديم‌ «نه‌ ما و نه‌ پدران‌ مان‌» كه‌ بر اين‌ شيوه‌ و آيين‌ شرك‌ بوده‌اند «و بدون‌ فرمان‌ او هيچ‌ چيز را حرام‌ نمي‌شمرديم‌» مانند حيوانات‌ سائبه، بحيره، وصيله‌ و مانند آنها را [2].

البته‌ هدفشان‌ از اين‌ سخن، ايراد طعن‌ در نبوت‌ بود. يعني: اگر آنچه‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بدان‌ فرامي‌خواند ـ از منع‌ پرستش‌ غير خدا جلّ جلاله  و منع‌ تحريم‌ چيزهايي‌ كه‌ او حرام ‌نساخته‌ است‌ ـ حق‌ مي‌بود، يقينا از ما هم‌ خلاف‌ آنچه‌ كه‌ خدا جلّ جلاله  خواسته‌ بود، سر نمي‌زد زيرا در آن‌ صورت‌ مشيت‌ حق‌ تعالي‌ بر آن‌ رفته‌ بود كه‌ ما غير او راپرستش‌ نكرده‌ و حلال‌ او را حرام‌ نشمريم‌ و قطعا آنچه‌ او بخواهد تحقق‌ مي‌يابد وآنچه‌ كه‌ نخواهد تحقق‌ نمي‌يابد. پس‌ وقتي‌ غير او از جانب‌ ما مورد پرستش‌ قرارگرفته‌ و حلال‌ او حرام‌ گردانيده‌ شده، اين‌ خود دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ اين‌ عملكرد ما مطابق‌ مراد و موافق‌ با مشيت‌ او مي‌باشد.

بدين‌گونه‌ بود كه‌ آنها وجود شرك‌ را در خود، دليل‌ رضاي‌ خداي‌ سبحان‌ به‌آن‌ شمردند درحالي‌كه‌ خداي‌ سبحان‌ به‌ كفر بندگانش‌ راضي‌ نيست‌ و ميان‌ مشيت‌و رضايش‌ فرق‌ است‌. يعني‌ همه‌ چيز در دايره‌ هستي‌ به‌ مشيت‌ اوست‌ در حالي‌كه‌همه‌ چيز به‌ امر و رضاي‌ او نيست‌ پس‌ امر و رضايش‌ با هم‌ تلازم‌ دارد، درحالي‌كه ‌ميان‌ رضا و مشيتش‌ هيچ‌ تلازمي‌ وجود ندارد. بنابراين، مشيت‌ خداوند جلّ جلاله  با مسؤوليت‌ انسان‌ و اختيار وي‌ هيچ‌ منافاتي‌ ندارد زيرا قدرت‌ حق‌ تعالي‌ بر وفق‌ اراده ‌اوست‌ و اراده‌ او بر وفق‌ علمش‌ و علم‌ كشف‌كننده‌ است‌ نه‌ اجباركننده‌. باري‌! خداي‌ عزوجل‌ در ازل‌ دانسته‌ است‌ كه‌ ـ مثلا ـ فلان‌ كس‌ چنين‌ و چنان‌ خواهد كرد، سپس‌ اراده‌ وي‌ به‌ علم‌ ازلي‌اش‌ تعلق‌ مي‌گيرد و با قدرتش‌ آن‌ را به‌ عرصه ‌فعليت‌ مي‌آورد ولي‌ هيچ‌يك‌ از اينها به‌ معني‌ مجبور كردن‌ كسي‌ بر انجام‌ آن‌ كار نيست‌.

گفتني‌ است‌ كه‌ آنچه‌ در باره‌ مترتب‌شدن‌ اراده‌ الهي‌ بر علم‌ وي‌ ذكر كرديم، فقط براي‌ تفهيم‌ قضيه‌ بود و گرنه‌ در ازل‌ هيچ‌ ترتيب‌ زماني‌اي‌ مانند مقياسهاي‌ ما وجود ندارد بنابراين‌، حق‌ تعالي‌ هم‌ در ازل‌ علم‌ داشته‌ و هم‌ در آن‌ اراده‌ كرده ‌است‌.

«چنين‌ كردند كساني‌كه‌ پيش‌ از آنان‌ بودند» از گروه‌ها و طوايف‌ كفر زيرا آنان‌ نيز به‌ خداي‌ عزوجل‌ شريك‌ آورده‌ حلال‌ او را حرام‌ گردانيدند و با پيامبران‌ وي علیهم السلام به‌ ناروا ستيز و مجادله‌ كرده‌ ايشان‌ را مورد استهزا قرار دادند «ولي‌ آيا جز ابلاغ‌ آشكار چيز ديگري‌ برعهده‌ پيامبران‌ است‌؟» يعني: كفار در پندارهاي‌ باطل‌ خويش ‌در اشتباهند زيرا چنان‌ نيست‌ كه‌ خداوند متعال‌ شرك‌ و كفر و بدكرداري‌هايشان‌ رامورد انكار قرار نداده‌ باشد بلكه‌ اين‌گونه‌ اعمال‌ و روش‌ها را به‌ سخت‌ترين‌ وجه ‌مورد نكوهش‌ و انكار قرار داده‌ و براي‌ تفهيم‌ حقايق، پيامبراني‌ را در هر امتي‌ مبعوث‌ گردانيده‌ و پيامبرانش‌ مأموريت‌ خود را به‌ تمام‌ و كمال‌ انجام‌ داده‌اند اما حساب‌ امت‌هايشان‌ بر خدا جلّ جلاله  است‌ نه‌ بر آنان‌ و پيامبران‌ وظيفه‌ ندارند كه‌ مردم‌ را بر ايمان‌ مجبور گردانند.

خلاصه‌ اين‌كه: ثواب‌ و عقاب‌ به‌ دو امر مرتبط است‌؛ مشيت‌ خداوند جلّ جلاله  و حركت‌ بنده‌ به‌سوي‌ نجات‌ يا نابودي‌. و هدايت‌ خداوند جلّ جلاله  نيز بر دو نوع‌ است‌؛ هدايت‌ ارشاد و رهنموني، كه‌ پيامبران علیهم السلام بدان‌ قيام‌ مي‌كنند و هدايت‌ توفيق‌ وياري‌ حق‌ تعالي، كه‌ اين‌ وابسته‌ به‌ رفتار خود بنده‌ است‌.

 

وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ‏(36)

«و هرآينه‌ در ميان‌ هر امتي‌ پيامبري‌ را برانگيختيم‌» براي‌ برپاداشتن‌ حجت‌ بر آنان، با اين‌ پيام: «كه‌ خداوند را بپرستيد و از طاغوت‌ بپرهيزيد» يعني: هر معبودي ‌بجز الله جلّ جلاله  ـ مانند شيطان، كاهن، بت‌ و هر كسي‌ را كه‌ به‌سوي‌ گمراهي‌ دعوت ‌مي‌كند ـ ترك‌ كنيد.

سپس‌ حق‌ تعالي‌ موضوع‌ مشيت‌ را در چارچوب‌ درست‌ آن‌ قرار داده ‌مي‌فرمايد: «پس، از آنان‌» يعني: از آن‌ امت‌هايي‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  پيامبرانش‌ را به‌سويشان‌ فرستاد «كسي‌ بود كه‌ خدا او را هدايت‌ كرد» به‌سوي‌ دين‌ حق‌ و توحيد خويش‌ و اجتناب‌ از طاغوت، به‌ سبب‌ انتخاب‌ خود وي‌ اين‌ هدايت‌ را و شايستگي ‌وي‌ براي‌ اين‌ هدايت‌ «و از آنان‌ كسي‌ بود كه‌ گمراهي‌ بر وي‌ ثابت‌ شد» يعني: واجب ‌و لازم‌ شد، به‌ سبب‌ اصرار وي‌ بر كفر و عناد و انتخاب‌ اين‌ راه‌ و روش‌ و نهايتا استحقاق‌ وي‌ براي‌ گمراهي‌ در حالي‌كه‌ واجب‌ ذمه‌ آنها اين‌ بود كه‌ فرمان‌ خداي‌ عزوجل‌ را اطاعت‌ كرده‌ و دعوت‌ او را لبيك‌ گويند، نه‌ اين‌كه‌ به‌ ستيز و جدال‌ رو آورده‌ و حجت‌هاي‌ بي‌پايه‌اي‌ ـ مانند حجت‌ ياد شده‌ ـ را پيش‌ كشند. بنابراين، خداوند متعال‌ همگي‌ را به‌ ايمان‌ امر مي‌كند اما هدايت‌ را فقط براي ‌بعضي‌ اراده‌ مي‌كند نه‌ براي‌ همه‌ زيرا اگر او هدايت‌ را براي‌ همگان‌ اراده ‌مي‌داشت، ديگر كسي‌ كافر نمي‌شد.

خلاصه‌ اين‌كه: «مشيت‌ تشريعي‌» كفر در حق‌ حق‌ تعالي‌ منتفي‌ است، يعني‌ هرگز مراد حق‌ تعالي‌ بر كفر نمي‌باشد زيرا او بر زبان‌ پيامبرانش‌ مردم‌ را از كفر نهي‌كرده‌ است‌. اما «مشيت‌ كوني‌» وي‌ بر تمكين‌ دادن‌ بعضي‌ از مردم‌ بر كفر ومقدر كردن‌ آن‌ برايشان‌ به‌ محض‌ اراده‌ خودشان‌ ثابت‌ است‌ ولي‌ اين‌ امري‌ است‌ كه ‌اجباركننده‌ آنها بر كفر نيست‌ بنابراين، مشيت‌ كوني‌ براي‌ آنان‌ حجت‌ و دستاويزي ‌بوده‌ نمي‌تواند.

«پس‌ در زمين‌ سير كنيد» به‌ سيري‌ عبرت‌آميز «و بنگريد كه‌ فرجام‌ تكذيب‌كنندگان‌» از امت‌هاي‌ پيشين‌ مانند عاد و ثمود «چگونه‌ بوده‌ است‌» در آن ‌هنگام‌ است‌ كه‌ ويرانه‌هاي‌ برجاي‌مانده‌ از آنان‌ را مشاهده‌ مي‌كنيد و در مي‌يابيد كه‌ آخر كارشان‌ به‌ نابودي‌ خودشان‌ و خرابي‌ دار و ديارشان‌ انجاميده‌ است‌.

 

إِن تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏(37)

سپس‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ پيامبرش صلّی الله علیه و آله وسلّم خبر مي‌دهد كه‌ چنانچه‌ او گمراهي‌شان‌ را اراده‌ داشته‌ باشد، حرص‌ و اشتياق‌ وي‌ بر هدايت‌ آنان‌ هيچ‌ سودي‌ به‌ حالشان ‌ندارد: «اگر بر هدايت‌ آنان‌ حريص‌ باشي‌» و با تلاش‌ و كوشش‌ مجدانه‌ات، هدايتشان‌ را بخواهي، چه‌ سود «كه‌ خداوند كسي‌ را كه‌ گمراه‌ مي‌شود، هدايت‌ نمي‌كند» يعني: مسلما خداي‌ سبحان‌ كسي‌ را كه‌ گمراهي‌ را انتخاب‌ كرده‌ و حكم ‌حق‌ تعالي‌ به‌ گمراهي‌اش‌ از پيش‌ گذشته‌ است، هدايت‌ نمي‌كند. دليل‌ اين‌ معني، قرائت‌ متواتري‌ است‌ كه‌ ياء (يضل‌) را مفتوح‌ مي‌داند. به‌قولي‌ ديگر معني‌ اين ‌است: هركه‌ را خداوند جلّ جلاله  گمراه‌ كند ـ به‌ سبب‌ آن‌كه‌ دانسته‌ است‌ او از اهل‌ گمراهي‌ است‌ ـ هيچ‌ كس‌ نمي‌تواند او را به‌ راه‌ آورد «و آنان‌ را هيچ‌ ياري‌ كنندگاني ‌نيست‌» كه‌ بر هدايت‌ كساني‌كه‌ خدا جلّ جلاله  گمراهشان‌ كرده‌ است‌ ياري‌شان‌ دهند، يا آنها را با دفع‌ كردن‌ عذاب‌ نصرت‌ دهند.

 

وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللّهُ مَن يَمُوتُ بَلَى وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ‏(38)

يكي‌ ديگر از شبهات‌ منكران‌ نبوت‌ اين‌ بود: «و با محكم‌ترين‌ سوگندهايشان‌» يعني: با تمام‌ قوت‌ و تمام‌ كوشش‌ خود با سخت‌ ترين‌ سوگندها «به‌ خدا سوگند ياد كردند كه‌ خدا كسي‌ را كه‌ مي‌ميرد» از بندگانش‌ «برنمي‌انگيزد» در حالي‌كه‌ آنان‌ ـ خدا بكشدشان‌ ـ با اين‌ سوگندهاي‌ خود بر دروغگو بودن‌ خداوند متعال‌ سوگند مي‌خورند! و هر كس‌ به‌نام‌ خدا جلّ جلاله  سوگند ياد كند، قطعا با محكم‌ترين‌ سوگندهايش، سوگند ياد كرده‌ است‌.

پس‌ حق‌ تعالي‌ اين‌ پندار باطل‌شان‌ را با اين‌ فرموده‌اش‌ رد مي‌كند: «نه‌ چنان ‌است‌ كه‌ مي‌گويند» يعني: او به‌ طور حتم‌ آنان‌ را برمي‌انگيزد «اين‌ است‌ وعده‌اي‌ كه ‌به‌ حق‌ برعهده‌ اوست‌» و هيچ‌ خلافي‌ در آن‌ نيست‌ پس‌ او قطعا آن‌ را به‌ انجام‌ مي‌رساند «ولي‌ بيشتر مردم‌ نمي‌دانند» اين‌ حقيقت‌ را كه‌ اعاده‌ حيات‌ و برانگيختن ‌مجدد، بر حق‌ تعالي‌ سهل‌ و ساده‌ است‌ و دشواريي‌ ندارد زيرا اين‌ اكثريت‌ از معجزه‌ حيات‌ اوليه‌ خود غفلت‌ كرده‌اند... همان‌ طوري‌ كه‌ آنان‌ از قدرت‌ الهي‌ و اين‌كه‌ اين‌ قدرت‌ هرگز با تصورات‌ بشري‌ و با نيروهاي‌ بشري‌ نمي‌تواند مقايسه ‌شود، نيز غفلت‌ كرده‌اند.

 

لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَاذِبِينَ ‏(39)

سپس‌ حق‌ تعالي‌ حكمت‌ خويش‌ در معاد و رستاخيز اجساد در روز قيامت‌ را يادآوري‌ كرده، مي‌فرمايد: «تا براي‌ آنان‌ بيان‌ كند» يعني: قطعا برمي‌انگيزدشان‌ تا برايشان‌ روشن‌ كند «آنچه‌ را در مورد آن‌ اختلاف‌ دارند» از حقيقت‌ امر دين‌ حق‌. كه‌ اختلافشان‌ در اين‌ امر، با مؤمنان‌ است‌ «و تا كساني‌ كه‌ كافر شده‌اند» به‌خداي‌ سبحان‌ و منكر زندگي‌ بعد از مرگ‌ گشته‌اند «بدانند كه‌ آنها خود دروغگو بوده‌اند» در جدال‌ و انكار بعث‌ بعد از مرگ‌ با اين‌ سخنشان‌ كه: (خداوند كساني‌ راكه‌ مي‌ميرند برنمي‌انگيزد) [آيه ‌قبل‌]. چنان‌كه‌ در مكه‌ شخص‌ مشركي‌ كه‌ مسلماني ‌از وي‌ وامش‌ را خواسته‌ بود و به‌ او در ميانه‌ سخنانش‌ گفته‌ بود: «اميدوارم‌ كه‌ آن‌را بعد از مرگم‌ از تو بازستانم‌»، سوگند ياد كرد كه: «خداوند كساني‌ را كه ‌مي‌ميرند مجددا برنمي‌انگيزد». سبب‌ نزول‌ آيه‌ (38) نيز همين‌ واقعه‌ بود.

 

إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏(40)

سپس‌ حق‌ تعالي‌ بعد از بيان‌ سهولت‌ اعاده‌ حيات‌ و بعث‌ مجدد بر وي‌ به‌ بيان ‌قدرت‌ مطلقه‌ خود بر همه‌ چيز و بيان‌ كيفيت‌ ايجاد ابتدايي‌ پرداخته‌ و مي‌فرمايد: «فرمان‌ ما درباره‌ چيزي‌ كه‌ اراده‌اش‌ را كرده‌ايم‌ جز اين‌ نيست‌ كه‌ به‌ آن‌ مي‌گوييم: موجود شو پس‌ بي‌درنگ‌ موجود مي‌شود».

 

وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ‏(41)

«و كساني‌كه‌ هجرت‌ كردند» از مكه‌ به‌سوي‌ مدينه‌ «در راه‌ خدا» يعني: در راه‌ ياري‌ دادن‌ دين‌ وي‌ و طاعتش‌. هجرت: ترك‌ ديار و خانواده‌ است‌ «بعد از آن‌كه‌ بر آنان‌ ستم‌ شد» يعني: بعد از آن‌كه‌ در راه‌ خدا جلّ جلاله  مورد شكنجه‌ و اهانت‌ قرار گرفتند زيرا اهل‌ مكه‌ گروهي‌ از مسلمانان‌ را شكنجه‌ و آزار مي‌دادند تا بدانجا كه‌ تعدادي‌ از آنان‌ ـ ناخواسته‌ ـ همان‌ سخني‌ را كه‌ مشركان‌ از آنان‌ مي‌خواستند، بر زبان‌ آوردند و چون‌ از ايشان‌ دست‌ برداشتند، از مكه‌ هجرت‌ كردند «البته‌ آنان‌ را در دنيا به‌ سرايي‌ نيك‌ جاي‌ مي‌دهيم‌» به‌ قولي‌ مراد: فرود آوردن‌ مؤمنان‌ به‌ مدينه‌ وسپس‌ استيلايشان‌ بر سرزمين‌هايي‌ ديگر با فتح‌ قلمروها و گشودن‌ شهرهاست‌ و به‌علاوه‌ ستايش‌ و ثنايي‌ است‌ كه‌ بعد از آن‌ برايشان‌ باقي‌ مي‌ماند و افتخار و شرفي ‌است‌ كه‌ نصيب‌ فرزندانشان‌ مي‌شود «و قطعا پاداش‌ آخرت‌» يعني: پاداش ‌اعمالشان‌ در آخرت‌ «بزرگتر است‌» از آنچه‌ كه‌ مهاجران‌ از بهره‌هاي‌ نيكوي ‌يادشده‌ در دنيا به‌دست‌ آوردند «اگر مي‌دانستند» يعني: اگر آن‌ گروه‌ ستمگر اين‌حقيقت‌ را مي‌دانستند كه‌ مهاجران‌ چه‌ مقام‌ و مرتبه‌ بزرگي‌ دارند، قطعا به‌ هجرت ‌مبادرت‌ مي‌ورزيدند.

اين‌ آيه‌ مؤمنان‌ زير فشار را به‌ هجرت‌ در راه‌ خدا جلّ جلاله  ترغيب‌ مي‌كند زيرا با هجرت‌ بود كه‌ اسلام‌ نيرومند شد.

ابن‌عباس رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: اين‌ آيه‌ درباره‌ شش‌ تن‌ از صحابه‌y نازل‌ شد كه‌ عبارت‌ بودند از: صهيب، بلال، عمار، خباب، عابس‌ و جبير كه‌ بردگان‌ آزاد شده‌ قريش‌ بودند و به‌خاطر عقيده‌شان‌ مورد شكنجه‌ قرار گرفتند تا سرانجام‌ هجرت‌ كردند. اما قتاده‌ مي‌گويد: اين‌ آيه‌ درباره‌ مهاجران‌ به‌ حبشه‌ نازل ‌شد كه‌ گروهي‌ نزديك‌ به‌ هشتاد تن‌ بودند و سپس‌ خداي‌ عزوجل‌ ايشان‌ را در سراي ‌نيكو ـ يعني‌ در مدينه‌ ـ جاي‌ داد. ابن‌عطيه‌ مي‌گويد: روايت‌ قتاده‌ در بيان‌ سبب ‌نزول‌ آيه‌ صحيح‌ است‌.

 

الَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (42)

«همانان‌ كه‌ صبر كردند» بر آزارهاي‌ مشركان‌ و بر تلخي‌ و دشواريهاي‌ هجرت ‌«و» مخصوصا «بر پروردگارشان‌ توكل‌ مي‌كنند» در تمام‌ امور خويش‌. پس‌ از آنجا كه‌ صبر و توكل‌ هر دو در آنان‌ جمع‌ شد لذا خداي‌ عزوجل‌ ايشان‌ را در دنيا و آخرت‌ عاقبت‌ به‌ خير گردانيد.

 

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏(43)

«و پيش‌ از تو جز مرداني‌ را كه‌ بديشان‌ وحي‌ مي‌كرديم، نفرستاديم‌» در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: اين‌ آيه‌ در رد اين‌ پندار قريش‌ نازل‌ شد كه‌ مي‌گفتند: خداي‌ سبحان‌ بزرگتر و والاتر از آن‌ است‌ كه‌ از جنس‌ بشر پيامبري‌ بفرستد «پس ‌اگر نمي‌دانيد از اهل‌ ذكر سؤال‌ كنيد» يعني: اي‌ مشركان‌! اگر خود نمي‌دانيد از مؤمنان ‌اهل‌ كتاب‌ سؤال‌ كنيد زيرا آنان‌ به‌ شما خبر خواهند داد كه‌ تمام‌ پيامبران‌ الهي‌ از جنس‌ بشر بوده‌اند و شما نظر به‌ روابط دوستانه‌اي‌ كه‌ با اهل‌ كتاب‌ داريد، سخنشان‌ را زودتر تصديق‌ مي‌كنيد. كتاب‌ را «ذكر» ناميد زيرا كتاب‌ پند و اندرزي‌ براي‌ غافلان‌ است‌.

 

بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ‏(44)

آن‌ پيامبران‌ را «با بينات‌ و زبر» فرستاديم‌. بينات: حجت‌ها و برهانها، و زبر: كتابهاست‌ «و ذكر را به‌سوي‌ تو فرود آورديم‌» يعني: قرآن‌ را. البته‌ قرآن‌ هم‌ كتاب‌ و هم‌ در عين‌ حال، معجزه‌ است‌ «تا براي‌ مردم‌» همگي‌شان‌ «بيان‌ كني‌» با سخنان‌ و افعال‌ و مجموعه‌ سنت‌ و سيرت‌ پاكيزه‌ات‌ «آنچه‌ را به‌سوي‌ آنان‌ نازل‌ شده‌است‌» در اين‌ كتاب‌ از احكام‌ شرعي‌ و مژده‌ها و هشدارها.

از اين‌ آيه‌ درمي‌يابيم‌ كه‌ تبيين‌ كتاب‌ از مهمترين‌ مأموريت‌هاي‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  است، بدين‌ سبب‌ است‌ كه‌ تمام‌ افعال، اقوال‌ و احوال‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بيان‌ و تفسير كتاب ‌الهي‌ مي‌باشد و نيز بدين‌ سبب‌ است‌ كه‌ فهم‌ كتاب، بدون‌ فهم‌ سنت‌ كامل‌ نيست‌ «و تا باشد كه‌ آنان‌ تفكر كنند» يعني: در هشدارهاي‌ قرآن‌ تأمل‌ و انديشه‌ كرده‌ وافكارشان‌ را به‌ كار اندازند و در نتيجه، پند و اندرز بگيرند. اين‌ جمله، بر لزوم ‌تفكر براي‌ خواننده‌ قرآن‌ دلالت‌ مي‌كند.

 

أَفَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُواْ السَّيِّئَاتِ أَن يَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ (45) أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ ‏(46) أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرؤُوفٌ رَّحِيمٌ ‏(47)

‏«آيا كساني‌ كه‌ مكرهاي‌ بد انديشيدند» با سعي‌ و تلاش‌ پنهاني‌ در جهت‌ ايذاي‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، ايذاي‌ اصحابشان، حيله‌گري‌ در بي‌اثر كردن‌ اسلام‌ و دشمني‌ با اهلش‌ و توطئه‌ براي‌ منحرف‌ كردن‌ مردم‌ از تصديق‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم . مكر: سعي‌كردن‌ به‌فساد به‌طور پنهاني‌ است‌ و اين‌ مكركنندگان، مردم‌ مكه‌ بودند. آري‌! آيا اين ‌مكركنندگان‌ «ايمن‌ شده‌اند از اين‌كه‌» يكي‌ از اين‌ چهار چيز آنان‌ را فرو گيرد:

اول: «خدا آنان‌ را در زمين‌ فرو برد» چنان‌كه‌ قارون‌ را فرو برد؟

دوم: «يا از آن‌ جايي‌ كه‌ نمي‌دانند» يعني: حدس‌ نمي‌زنند و كاملا از آن‌ غافلند «عذاب‌ برآنان‌ بيايد» چنان‌كه‌ خداوند جلّ جلاله  با قوم‌ لوط و ديگر امت‌هاي‌ دروغ‌ انگار چنين‌ كرد؟

سوم: «يا در حال‌ رفت‌ و آمدشان‌» در سفرها و تجارت‌ها و رفت‌ و برگشت‌شان‌ در شب‌ و روز «آنان‌ را بگيرد؟ پس‌ عاجزكننده‌ نيستند» يعني: بايد بدانند كه ‌به‌وسيله‌ هيچ‌ نيروي‌ مدافع‌ و پشتيباني، از عذاب‌ گريزنده‌ يا بازداشته‌ شده‌ نيستند.

چهارم: «يا آنان‌ را در حالي‌ كه‌ وحشت‌ زده‌ اند فروگيرد» يعني: آيا ايمن‌ شده‌ اند كه‌ بعد از پديدارشدن‌ قرائن‌ نابودي، يا بعد از كم‌ كردن‌ آنها بر اثر كشته‌شدن‌ يا مرگ‌ آنان‌ را به‌ عذاب‌ فروگيرد به‌ طوري‌كه‌ اندك‌اندك‌ از اطراف‌ و نواحي‌ فروگرفته‌ شوند و كم‌ گردند تا اين‌كه‌ سرانجام‌ يكباره‌ بر همگي‌شان‌ عذاب‌ فرود آيد؟

روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ روزي‌ عمر رضی الله عنه بر منبر از اصحاب‌ رضی الله عنهم سؤال‌ كرد: در تفسير (أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ)  چه‌ مي‌گوييد؟ اصحاب‌ رضی الله عنهم ساكت‌ ماندند. در اين‌ اثنا پيرمردي‌ از قبيله‌ «هذيل‌» برخاست‌ و گفت: اين‌ آيه‌ به‌ لهجه‌ و گويش‌ ما نازل‌ شده ‌است‌؛ تخوف‌ يعني‌ تنقص‌ و كم ‌شدن‌ تدريجي‌. «همانا پروردگار شما رئوف‌ و مهربان ‌است‌» لذا بر فرودآوردن‌ عذاب‌ شتاب‌ نمي‌كند بلكه‌ از روي‌ رأفت‌ و مهرباني ‌مهلت‌تان‌ مي‌دهد پس‌ سزاوار است‌ كه‌ شما نيز از مكر و توطئه‌ و پيروي‌ از شيطان‌ دست‌ برداريد.

 

أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَى مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّداً لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ ‏(48)

«آيا به‌ چيزهايي‌» چون‌ كوهها و درختان‌ و مانند آنها «كه‌ خدا آفريده‌ است ‌ننگريسته‌اند كه‌ چگونه‌ سايه‌هاي‌ آنها مي‌گردد» يعني: سايه‌هاي‌ آنها از يك‌ جانب‌ به‌جانب‌ ديگر ميل‌ مي‌كند، در اول‌ روز بر اين‌ حالت‌ است‌ كه‌ آرام‌ آرام‌ حركت‌ مي‌كند، سپس‌ در آخر روز به‌ حالتي‌ ديگر باز مي‌گردد «از جانب‌ راست‌ و از جانب‌چپ‌» يعني: از هر دو جانب‌ راست‌ و چپ‌ «سجده‌كنان‌ براي‌ خداوند» يعني:درحالي‌كه‌ سايه‌ براي‌ الله جلّ جلاله  سجده‌كننده‌ است‌. بنابراين، بايد دانست‌ كه‌ سرشت ‌همه‌ چيزها بر طاعت‌ حق‌ تعالي‌ قرار داده‌ شده‌ زيرا پديده‌هاي‌ هستي‌ همان‌گونه‌ هستند كه‌ خداوند متعال‌ اراده‌ كرده‌ است‌. مجاهد مي‌گويد: در هنگام‌ زوال‌ خورشيد همه‌چيز براي‌ خداي‌ عزوجل‌ سجده‌ مي‌كند «فروتنانه‌» يعني: سجده ‌مي‌كنند درحالي‌كه‌ براي‌ حق‌ تعالي‌ فروتن‌ و خوار شده‌اند و سر بر خاك‌ تواضع‌ وتذلل‌ نهاده‌اند. گفتني‌ است‌ كه‌ اين‌ سجده‌ جمادات‌ است، سپس‌ حق‌ تعالي‌ از سجده‌ جانداران‌ سخن‌ مي‌گويد:

 

وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلآئِكَةُ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ ‏(49)

«و آنچه‌ در آسمانهاست‌» همگي‌ «و آنچه‌ در زمين‌ است‌ از جنبندگان‌» كه‌ بر روي ‌آن‌ مي‌جنبند «براي‌ خدا سجده‌ مي‌كنند» يعني: فقط براي‌ اوي‌ يكتا و يگانه‌ فروتني ‌و انقياد مي‌كنند نه‌ براي‌ غيرش‌.

از ظاهر آيه‌ چنين‌ فهميده‌ مي‌شود كه‌ در آسمان‌ نيز همچون‌ زمين‌ موجودات ‌زنده‌اي‌ وجود دارند. گفتني‌ است‌ كه‌ در عصر ما، سخن‌ از احتمالات‌ وجود حيات‌ در اجرام‌ ديگر بسيار مي‌رود و بر فرض‌ كشف‌ موجودات‌ زنده‌اي‌ در آنها، مي‌توان‌ اين‌ كشف‌ را در راستاي‌ تفسير اين‌ آيه‌ كريمه‌ دانست‌.

«و فرشتگان‌ نيز سجده‌ مي‌كنند و آنان‌ گردنكشي‌ نمي‌كنند» از عبادت‌ پروردگارشان ‌و از سجده‌ كردن‌ براي‌ او.

 

يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ‏(50)

«از پروردگارشان‌ از فوق‌ خويش‌ مي‌ترسند» من‌ فوقهم: يعني‌ فرشتگان‌ از پروردگارشان‌ مي‌ترسند در حالي‌كه‌ او بر ايشان‌ با سلطه‌ و غلبه‌ مطلق‌ خويش‌ مسلط است‌ «و انجام‌ مي‌دهند» فرشتگان، يا تمام‌ چيزهايي‌كه‌ ذكر شد «آنچه‌ كه‌ بدان‌ مأمور مي‌شوند» از اطاعت‌ خداي‌ عزوجل‌. پس‌ هرگاه‌ همه‌ اشياء براي ‌خداي‌ عزوجل‌ سجده‌ مي‌كنند، ديگر چرا اين‌ مشركان‌ در سلك‌ مطيعان‌ درنمي‌آيند؟!

 

وَقَالَ اللّهُ لاَ تَتَّخِذُواْ إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ فَإيَّايَ فَارْهَبُونِ ‏(51)

«و خداوند فرمود: دو معبود براي‌ خود نگيريد» چنان‌كه‌ ثنوي‌ها به‌ پندار خود دو خدا را به‌ عبوديت‌ مي‌گيرند؛ خداي‌ نور و خداي‌ ظلمت‌ را «جز اين‌ نيست‌ كه‌ او خدايي‌ يگانه‌ است‌» سپس‌ تأكيد مي‌كند كه‌ الوهيت‌ به‌ يك‌ خداي‌ واحد يعني‌ به‌الله جلّ جلاله  منحصر مي‌باشد: «پس‌ تنها از من‌ بترسيد» يعني: اگر شما از چيزي‌ مي‌بايد بترسيد، آن‌ چيز فقط من‌ هستم‌ نه‌ غير من‌.

از مفاد آيه‌ كريمه‌ چنين‌ برداشت‌ مي‌كنيم‌ كه‌ جايز نيست‌ در قلب‌ انسان‌ ترس‌ و هراسي‌ از غير خداي‌ عزوجل‌ وجود داشته‌ باشد و هرگاه‌ به‌ حكم‌ طبيعت‌ و سرشت ‌بشري‌ چنين‌ ترسي‌ در نهاد او پديد آمد، بايد آن‌ را از خود دفع‌ كند.

 

وَلَهُ مَا فِي الْسَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلَهُ الدِّينُ وَاصِباً أَفَغَيْرَ اللّهِ تَتَّقُونَ ‏(52)

«و آنچه‌ در آسمانها و زمين‌ است، از آن‌ اوست‌» در ملك، در آفرينش‌ و در بندگي‌ «و دين‌ پايدار» واصبا: يعني‌ دين‌ و انقياد خالص، ثابت‌ و دايم‌ كه‌ هرگز زايل‌ نمي‌شود «نيز ازآن‌ اوست‌» دين: به‌ معني‌ طاعت‌ و اخلاص‌ و انقياد است‌. بنابراين، هيچ‌ مرجع‌ مطاع‌ و فرمانروايي‌ نيست‌ مگر اين‌كه‌ اين‌ اطاعت‌ از وي‌ در زماني‌ قطع‌ مي‌شود؛ يا با زوال‌ يا با ناكامي‌اش، بجز خداوند جلّ جلاله  چرا كه‌ طاعت‌ و اخلاص‌ و انقياد به‌طور زوال‌ناپذيري‌ هميشه‌ برايش‌ دوام‌ دارد «پس‌ آيا از غير خدا مي‌ترسيد؟» يعني: آيا از كساني‌ غير الله جلّ جلاله  كه‌ به‌ نام‌ خدا و معبود نام‌ نهاده‌ شده‌اند و در سراشيب‌ زوال‌ و نابودي‌ قرار دارند، مي‌ترسيد؟ چنين‌ نكنيد بلكه‌ فقط ازخدايي‌ پروا كنيد كه‌ الوهيت و ربوبيت‌ تنها از آن‌ اوست‌ و اطاعت‌ اوست‌ كه ‌استمرار دارد.

 

وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ ‏(53)

«و آنچه‌ از نعمت‌ با شماست‌» با انواع‌ گونه‌گون‌ آن‌ «از خداست‌» نعمت‌؛ يا نعمت‌ ديني‌ است‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از معرفت‌ حق‌ تعالي‌ و معرفت‌ خير و نيكي‌ به‌منظور عمل‌ به‌ آن‌. يا نعمت‌ دنيوي‌ است‌؛ اعم‌ از نعمت‌ روحي، يا بدني، ياخارجي‌ ـ چون‌ توانگري‌ و رفاه‌ مالي‌ و غيره‌... كه‌ همه‌ اينها از جانب ‌خداي‌ سبحان‌ است‌. پس‌ بر عاقل‌ لازم‌ است‌ كه‌ منعم‌ را در برابر همه‌ اين‌ نعمت‌ها شكر گزارده‌ و از شرك ‌آوردن‌ به‌ خداي‌ سبحان‌ بپرهيزد «سپس‌ چون‌ به‌ شما سختي‌ رسد، به‌سوي‌ او مي‌ناليد» و زاري‌ و تضرع‌ مي‌كنيد كه‌ آن‌ آسيب‌ و سختي ‌را از شما برطرف‌ كند، نه‌ به‌سوي‌ غير وي‌ زيرا فطرتا مي‌دانيد كه‌ فقط حق‌ تعالي‌ بر دور ساختن‌ آن‌ بلا از شما تواناست‌. ضر: بيماري، بلا، نيازمندي، قحطي‌ و هر چيزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ از آن‌ متضرر مي‌شود.

 

ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ ‏(54)

«سپس‌ چون‌ آن‌ سختي‌ را از شما برداشت، آن‌ گاه‌ گروهي‌ از شما به‌ پروردگارشان ‌شرك‌ مي‌ورزند» لذا در سختي‌ها يگانه‌پرست‌ اند اما در آساني‌ها به‌ خدايي‌ كه‌ با برطرف ‌كردن‌ آن‌ رنج‌ و سختي‌ بر آنان‌ انعام‌ نهاد، شرك‌ مي‌ورزند و شرك‌ را جانشين‌ شكر مي‌نمايند، درحالي‌كه‌ او سزاوار شكرورزي‌ است، نه‌ شرك‌ ورزي‌.

 

لِيَكْفُرُواْ بِمَا آتَيْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ‏(55)

«تا ناسپاسي‌ كنند آنچه‌ را به‌ آنان‌ داديم‌» يعني: عاقبت‌ آن‌ همه‌ ناله ‌وزاري‌ و استغاثه‌ چيزي‌ جز اين‌ كفر و ناسپاسي‌ نيست، گويي‌ آنان‌ با شرك‌ورزي‌ خود، درصدد كفران‌ نعمت‌ و انكار الهي‌ بودن‌ آن‌ نعمت‌ اند «اكنون‌ بهره‌مند شويد» از آنچه‌ كه‌ در آن‌ از عبادت‌ غير حق‌ تعالي‌ قرار داريد پس‌ هر چه‌ دلتان‌ مي‌خواهد بكنيد. و اين‌ تهديدي‌ است‌ سخت‌ و سنگين‌ «پس‌ به‌زودي‌ خواهيد دانست‌» عاقبت‌ و فرجام‌ كار خود و عذابي‌ را كه‌ بر شما در اين‌ سرا و در سراي‌ آخرت‌ فرود خواهد آمد.

 

وَيَجْعَلُونَ لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَفْتَرُونَ ‏(56)

«و تعيين‌ مي‌كنند» مشركان‌ «براي‌ آنچه‌ كه‌ نمي‌دانند» يعني: براي‌ خدايان ‌بي‌شعور و نادان‌ خود كه‌ جماداتي‌ بيش‌ نيستند، يا براي‌ آنچه‌ كه‌ مشركان‌ نمي‌دانند كه‌ آنها زيان‌ مي‌رسانند ولي‌ نمي‌توانند شفاعتي‌ بكنند «نصيبي‌ از آنچه‌ به‌ آنان‌ روزي ‌داده‌ايم‌» يعني: بعد از آن‌ همه‌ زاري‌ و ناله‌اي‌ كه‌ به‌ بارگاه‌ خداي‌ سبحان‌ كرده‌اند تا رنج‌ و آسيب‌ را از آنان‌ برطرف‌ سازد، باز براي‌ جمادات‌ و شياطيني‌ كه‌ حقيقت ‌آنها را نمي‌دانند، بهره‌اي‌ از اموالي‌ را قرار مي‌دهند كه‌ خداوند متعال‌ روزيشان‌ كرده‌ است‌ تا با اموالي‌ كه‌ نذر آن‌ بتان‌ مي‌كنند، به‌ زعم‌ خود به‌ خداي‌ عزوجل ‌تقرب‌ جويند «به‌ خداسوگند كه‌ البته‌ از آنچه‌ به‌ دروغ‌ برمي‌بافتيد، پرسيده‌ خواهيد شد» بدين‌سان‌ حق‌ تعالي‌ به‌ ذات‌ عظيم‌ خود سوگند ياد مي‌كند كه‌ آنها را از اين ‌افترا مورد سؤال و پرسش‌ قرار خواهد داد.

 

وَيَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُم مَّا يَشْتَهُونَ ‏(57)

«و براي‌ خدا دختراني‌ قائل‌ مي‌شوند» چنان‌كه‌ قبايل‌ خزاعه‌ و كنانه‌ مي‌گفتند: فرشتگان‌ دختران‌ خدايند «منزه‌ است‌ او» از آنچه‌ كه‌ اين‌ گروه‌ جفاكار به‌ او نسبت ‌مي‌دهند «و براي‌ خودشان‌ آنچه‌ را ميل‌ دارند، قرار مي‌دهند» يعني: براي ‌خداي‌ سبحان‌ آنچه‌ را كه‌ ناخوش‌ دارند ـ يعني‌ دختران‌ را ـ نسبت‌ مي‌دهند درحالي‌كه‌ حق‌ تعالي‌ از داشتن‌ فرزند منزه‌ است‌ اما براي‌ خود پسران‌ را كه‌ بدانها علاقه‌ دارند، مقرر مي‌دارند بدين‌گونه‌ است‌ كه‌ بر اساس‌ پندار خويش، برترين‌ها را به‌ خود اختصاص‌ مي‌دهند.

 

وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظِيمٌ ‏(58)

«و چون‌ يكي‌ از آنان‌ به‌ تولد دختر بشارت‌ داده‌ شود چهره‌اش‌ سياه‌ مي‌گردد» يعني: چهره‌ كسي‌ كه‌ دختري‌ برايش‌ به‌ دنيا آمده‌ است‌ از اثر ظهور علائم‌ اندوه‌ و افسوس، در هم‌ فرورفته‌ و دگرگون‌ مي‌شود «درحالي‌كه‌ او پر از اندوه‌ است‌» از اثر خشم‌ و شدت‌ سرخوردگي، ليكن‌ خشم‌ و اندوهش‌ را پنهان‌ داشته‌ و آن‌ را آشكار نمي‌سازد. بشارت: عرفا به‌ خبر شادي‌آور گفته‌ مي‌شود اما در اصل‌ به‌معناي‌ خبري ‌است‌ كه‌ در دگرگون‌كردن‌ چهره‌ (بشره‌) تأثيرگذار باشد؛ يا به‌ سبب‌ شادي‌ يا به‌سبب‌ اندوه‌.

 

يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا يَحْكُمُونَ ‏(59)

«از قوم‌ خود پنهان‌ مي‌شود» يعني: آن‌ كسي‌ كه‌ دختري‌ برايش‌ به‌ دنيا آمده‌ است‌ از قوم‌ و قبيله‌ خود غايب‌ مي‌شود و از آنان‌ روي‌ مي‌پوشاند؛ «از ناگواري ‌آنچه‌ بدو بشارت‌ داده‌ شده‌» يعني: از ناخوشي‌ و اندوه‌ و عار و ننگي‌ كه‌ به‌ سبب‌ تولد دختر برايش‌ پيش‌ آمده‌ است‌ «آيا او را با خواري‌ نگاه‌ دارد» يعني: به‌ تأمل‌ فرومي‌رود و پيوسته‌ ميان‌ دو امر در ترديد است‌؛ يكي‌ نگاه‌ داشتن‌ دختر، كه‌ اگر او را نگاه‌ دارد، البته‌ با خواري‌ و انفعال‌ و انكسار نگاه‌ مي‌دارد «يا در خاك‌ پنهانش ‌كند» با زنده‌به‌گور كردن‌ «وه، چه‌ بد داوري‌ مي‌كنند» در اين‌كه‌ دختران‌ مورد نفرت‌ خود را به‌ خداي‌ سبحان‌ نسبت‌ داده‌ و پسران‌ دلخواه‌ را به‌ خود نسبت‌ مي‌دهند، چه ‌بد است‌ زنده‌به‌گور كردن‌ دختران‌ بي‌گناه‌ و معصوم‌.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «هر كس‌ دختري‌ داشته‌ باشد و وي‌ را ادب‌ آموخته ‌به‌ نيكي‌ تربيت‌ كند، به‌ نيكوترين‌ وجه‌ تعليمش‌ دهد و از نعمت‌هايي‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ بر او فرو ريخته‌ بروي‌ بريزد، آن‌ دختر برايش‌ حجاب‌ و پرده‌اي‌ ازآتش‌ دوزخ‌ مي‌شود».

 

لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَىَ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏(60)

«براي‌ كساني‌ كه‌ به‌ آخرت‌ ايمان‌ ندارند، وصف‌ زشت‌ است‌» اين‌ وجه‌ ديگري ‌است‌ در رد بر كساني‌ كه‌ گفتند: فرشتگان‌ دختران‌ خدايند!! يعني: آنها با انتخاب ‌ضعيف‌ترين‌ دو جنس‌ براي‌ خداي‌ سبحان، خواستند تا اين‌ مثال‌ اضعف، وصف‌ و مثالي‌ براي‌ او باشد زيرا فرزند مانند پدر خويش‌ است‌. نه‌! چنين‌ نيست‌ بلكه‌ وصف ‌و مثال‌ زشت‌ كه‌ عبارت‌ از جهل‌ و كفر به‌ خداي‌ سبحان‌ است، از آن‌ گروهي‌ است ‌كه‌ وي‌ را به‌ زشتي‌ها وصف‌ مي‌كنند «و وصف‌ والا از آن‌ خداست‌» اين‌ وصف‌ عبارت‌ است‌ از: بي‌نيازي‌ كامل‌ وي‌ از فرزند و تعلقات، سخاي‌ فراگير، علم‌ وسيع ‌و ديگر اوصاف‌ جلال‌ و كمالش‌ «و اوست‌ عزيز» يعني: قدرتمند در ملكش، كه ‌در كمال‌ و مطلقيت‌ قدرتش‌ يگانه‌ است‌ «حكيم‌» است‌ و به‌ كمال‌ حكمت‌ در صنع ‌و آفرينش‌ موصوف‌ مي‌باشد، از اين‌ روي‌ به‌ بندگان‌ گمراه‌ و ستمگر خويش‌ مهلت ‌مي‌دهد.

 

وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ ‏(61)

«و اگر خداوند مردم‌ را به‌ سبب‌ ستم‌ آنان‌ گرفتار مي‌كرد» مراد از مردم‌ در اينجا، كفار يا تمام‌ گنهكارانند. از جمله‌ ستم‌ كفار، يكي‌ هم‌ اين‌ ادعايشان‌ است‌ كه‌ بتان ‌دختران‌ خدايند. آري‌! اگر خداي‌ سبحان‌ مردم‌ را به‌ سبب‌ ستمشان‌ مؤاخذه ‌مي‌كرد: «هيچ‌ جنبنده‌اي‌ بر روي‌ زمين‌ باقي‌ نمي‌گذاشت‌» قتاده‌ مي‌گويد: «خداي‌ سبحان‌ در زمان‌ نوح‌علیه السلام  چنين‌ كرد و تمام‌ جانداراني‌ را كه‌ در روي‌ زمين ‌بودند ـ جز آنچه‌ در كشتي‌ حمل‌ شده‌ بود ـ همه‌ را هلاك‌ ساخت‌». بيهقي‌ نقل ‌مي‌كند: «ابوهريره‌ رضی الله عنه از مردي‌ شنيد كه‌ مي‌گويد؛ ستمگر جز به‌ خودش‌ زيان ‌نمي‌رساند. پس‌ در رد قول‌ وي‌ فرمود: به‌ خدا جلّ جلاله  سوگند چنان‌ نيست‌ كه‌ تو مي‌گويي‌ بلكه‌ حتي‌ مرغان‌ در آشيانه‌هاي‌ خود به‌ سبب‌ ظلم‌ ظالم‌ مي‌ميرند». درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «چون‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ قومي‌ عذاب‌ را اراده‌ كند، به‌ همه ‌كساني‌ كه‌ در ميان‌ آن‌ قوم‌ هستند (اعم‌ از بدكار و نيكوكار) عذاب‌ درمي‌رسد، ليكن‌ پس‌ از آن، آنان‌ براساس‌ نيت‌ يا بر وفق‌ اعمال‌ خود برانگيخته‌ مي‌شوند».

دليل‌ اين‌كه‌ حق‌ تعالي‌ ظالم‌ و غير وي‌ و هيچ‌ جنبنده‌ ديگري‌ را بر روي‌ زمين ‌باقي‌ نمي‌گذاشت، درحالي‌كه‌ ستم‌ فقط از بعضي‌ صادر مي‌شود نه‌ از همه‌؛ اين ‌است‌ كه: ظالم‌ با گرفتار شدن‌ در چنبره‌ انتقام‌ و ديگران‌ هم‌ از شومي‌ ظلمش‌ نابود مي‌شوند؛ به‌ وسيله‌ خشكسالي‌ يا غير آن‌ از بلايا و كوبنده‌ها.

«ليكن‌» كيفر «آنان‌ را تا وقتي‌ معين‌» كه‌ وقت‌ انتهاي‌ حيات‌ و به‌ سررسيدن ‌عمرشان، يا ميعاد سررسيدن‌ عذاب‌شان، يا روز قيامت‌ است‌ «بازپس‌ مي‌اندازد پس‌ چون‌ اجلشان‌ فرارسد، نه‌ ساعتي‌ پس‌ و نه‌ ساعتي‌ پيش‌ افتند» تفسير نظير اين‌جمله، در (آيه‌34) از سوره‌ «اعراف‌» گذشت‌.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «خداوند جلّ جلاله  عمر چيزي‌ را كه‌ اجلش‌ فرارسد، به ‌تأخير نمي‌اندازد و جز اين‌ نيست‌ كه‌ افزودن‌ بر عمر، به‌ وسيله‌ فرزندان‌ شايسته‌اي ‌است‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  آنان‌ را به‌ بنده‌اش‌ ارزاني‌ مي‌دارد زيرا آنان‌ بعد از مرگش ‌برايش‌ دعا مي‌كنند و دعايشان‌ در حق‌ وي، در قبرش‌ به‌ وي‌ مي‌پيوندد. پس‌ اين ‌است‌ معني‌ افزودن‌ در عمر».

وَيَجْعَلُونَ لِلّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لاَ جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ الْنَّارَ وَأَنَّهُم مُّفْرَطُونَ ‏(62)

«و چيزي‌ را كه‌ خوش‌ نمي‌دارند» نسبت ‌دادن‌ آن‌ را به‌سوي‌ خود «براي‌ خدا قرار مي‌دهند» يعني: دختران‌ را كه‌ محل‌ نفرتشان‌ است‌ به‌ خداي‌ سبحان‌ نسبت ‌مي‌دهند، داشتن‌ شريك‌ در ملك‌ و مال‌ را كه‌ براي‌ خود ناپسند مي‌دارند، به‌خداي‌ سبحان‌ نسبت‌ مي‌دهند و اگر كسي‌ به‌ فرستاده‌ آنها اهانت‌ كند، ناخشنود مي‌شوند درحالي‌كه‌ به‌ فرستادگان‌ خداي‌ سبحان‌ اهانت‌ روا مي‌دارند «و زبانشان‌ دروغ‌ پردازي‌ مي‌كند كه‌ نيكويي‌ از آن‌ ايشان‌ است‌» يعني: به‌ دروغ‌ مي‌پندارند كه ‌خصلت‌ نيك‌ ـ كه‌ به‌ ظنشان‌ اولاد ذكور است‌ ـ يا پاداش‌ نيك‌ بهشت، از آن‌ ايشان‌ است‌ «شكي‌ نيست‌ كه‌ آتش‌ براي‌ آنان‌ است‌» و اين‌ است‌ چيزي‌ كه‌ شايسته ‌آنهاست‌ نه‌ آنچه‌ كه‌ پنداشته‌اند «و آنان‌ در اين‌ راه‌ رها شدگانند» يعني: آنها در دوزخ‌ رها و فراموش‌ مي‌شوند. قتاده‌ در معني‌ (مفرطون‌) مي‌گويد: «آنها به‌سوي‌ آتش‌ دوزخ‌ پيشتازند و در وارد شدن‌ به‌ آن‌ شتاب‌ مي‌كنند».

 

تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏(63)

«سوگند به‌ خدا كه‌ همانا پيامبران‌ را به‌سوي‌ امت‌هاي‌ پيش‌ از تو فرستاديم‌ پس ‌شيطان‌ كردارهاي‌» پليد «شان‌ را برايشان‌ آراست‌» مانند كفر و تكذيب‌ و استهزا را «پس‌ امروز هم‌ همو يار اين‌ كافران‌ است‌» يعني: شيطان‌ در حال‌ حاضر نيز قرين‌ و همدمشان‌ است‌. به‌قولي: مراد اين‌ است‌ كه‌ شيطان‌ در روز قيامت‌ و در دوزخ‌ نيز يار و ياورشان‌ است‌. پس‌ اگر ياراي‌ ياري‌ دادن‌ را دارد، بايد از او ياري‌ بخواهند!! «و برايشان‌ عذابي‌ دردناك‌ است‌» در روز قيامت‌.

 

وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ‏(64)

«و ما اين‌ كتاب‌ را بر تو نازل‌ نكرديم‌  مگر براي‌ اين‌كه‌ بيان‌ كني‌ براي‌ آنان‌ آنچه‌ را در آن‌ اختلاف‌ كرده‌اند» از توحيد، معاد و ساير عقايد و احكام‌ شرعي‌ «و آن‌ كتاب‌ براي ‌قومي‌ كه‌ ايمان‌ مي‌آورند» به‌ خداي‌ سبحان‌ لذا پيامهاي‌ پيامبران علیهم السلام و مضامين‌ كتابهاي‌ آسماني‌ را تصديق‌ مي‌كنند «رهنمود و رحمتي‌ است‌».

 

وَاللّهُ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ ‏(65)

«و خدا از آسمان‌ آبي‌ فروفرستاد و با آن، زمين‌ را پس‌ از مرگ‌ آن‌ زنده‌ ساخت‌» يعني: زمين‌ را بعد از آن‌كه‌ خشك‌ و بي‌جان‌ بود، با روياندن‌ گياهان‌ زنده ‌ساخت‌ «هرآينه‌ در اين‌» فرود آوردن‌ و زنده‌ساختن‌ «نشانه‌اي‌ است‌» روشن‌ بر وحدانيت‌ خداوند جلّ جلاله  و قدرت‌ وي‌ بر برانگيختن‌ خلق‌ و بر مجازاتشان‌ «براي ‌گروهي‌ كه‌ مي‌شنوند» كلام‌ خدا جلّ جلاله  را و مي‌فهمند عبرت‌ها و اندرزهايي‌ را كه‌ كلام‌ الهي‌ متضمن‌ آن‌ است‌.

 

وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَآئِغاً لِلشَّارِبِينَ ‏(66)

«و قطعا در انعام‌ براي‌ شما عبرتي‌ است‌» انعام: شتر و گاو و گوسفند است‌. عبرت‌ موجود در چهارپايان، رام‌ كردن‌ آنها براي‌ صاحبانشان‌ و اطاعتشان‌ از آنهاست‌. همچنان‌ اين‌ عبرت‌ در مضموني ‌است‌ كه‌ اين‌ فرموده‌ حق‌ تعالي‌ متضمن‌ آن‌ است: «به‌ شما از آنچه‌ در شكمهايشان‌ است، از ميان‌ سرگين‌ و خون، شيري‌ ناب‌ مي‌نوشانيم‌ كه‌ براي‌ نوشندگان‌ گواراست‌» و لذيذ زيرا در هنگام‌ نوشيدن‌ گلوگير آنان‌ نمي‌شود بلكه‌ سهل‌ و گوارا فرو مي‌رود و هضم‌ آن‌ آسان‌ بوده‌ و نوشنده‌ از آن ‌بهره‌مند مي‌شود. فرث: فضله‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ شكمبه‌ فرود مي‌آيد و چون‌ از شكمبه ‌بيرون‌ رود به‌ آن‌ فرث‌ نمي‌گويند. يعني‌ در زير شير نابي‌ كه‌ شما مي‌نوشيد، سرگين ‌و بر بالاي‌ آن‌ خون‌ قراردارد و شير ناب‌ تصفيه‌ شده‌ از سرخي‌ خون‌ و پليدي‌سرگين‌ در ميان‌ اين‌ دو مجري‌ جاري‌ است‌ بعد از آن‌كه‌ خون‌ و شير و سرگين‌ همه‌ در يك‌جا به‌ هم‌ آميخته‌ بوده‌اند.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «هرگاه‌ يكي‌ از شما غذايي‌ خورد، بايد بگويد: «اللهم‌ بارك‌ لنا فيه‌ وأطعمنا خيرا منه: بارخدايا! براي‌ ما در آن‌ بركت‌ بنه‌ و ما را به ‌غذايي‌ بهتر از آن‌ اطعام‌ كن‌. اما چون‌ شير مي‌نوشد، بايد بگويد: اللهم‌ بارك‌ لنا فيه‌ وزدنا منه: بارخدايا! براي‌ ما در آن‌ بركت‌ بنه‌ و ما را از آن‌ فزونتر بخش‌ زيرا هيچ‌ چيز ديگري‌ جز شير، هم‌ جاي‌ غذا و هم‌ جاي‌ نوشيدني‌ را نمي‌گيرد».

در اين‌ آيه‌ كريمه‌ معجزه‌ بزرگ‌ علمي‌ نهفته‌ است‌ زيرا اين‌ آيه‌ از چگونگي ‌عمليه‌ تشكيل‌ شير در پستان‌ حيوانات‌ با چنان‌ دقت‌ علمي‌اي‌ سخن‌ مي‌گويد كه‌ بشر بعد از گذشت‌ چند قرن‌ از نزول‌ قرآن‌ به‌ شناخت‌ آن‌ توفيق‌ يافته‌ است‌.

 

وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ‏(67)

«و» نيز «از ميوه‌هاي‌ درختان‌ خرما و درختان‌ انگور شرابي‌ مستي‌آور براي‌ خود مي‌گيريد» سكر: شرابي‌ است‌ كه‌ مستي‌ مي‌آورد «و از آن‌ روزي‌ نيكو مي‌گيريد» روزي‌ نيكو؛ تمام‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ از اين‌ دو درخت‌ بر مي‌آيد؛ مانند خرما، شيره، كشمش، سركه‌ و ديگر فرآورده‌ها «قطعا در اين‌ براي‌ مردمي‌ كه‌ تعقل ‌مي‌كنند» در آيات‌ تكويني‌ پروردگار «نشانه‌اي‌ است‌» روشن‌ بر وجود و يگانگي ‌وي‌.

يادآور مي‌شويم‌ كه‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ قبل‌ از تحريم‌ شراب‌ بود و اين‌ اولين‌ آيه‌اي‌ است‌ كه‌ از مستي‌آور بودن‌ شراب‌ ياد مي‌كند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در هنگام‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ فرمودند: «همانا پروردگارتان‌ براي‌ تحريم ‌شراب‌ مقدمه‌ چيني‌ مي‌كند». علما گفته‌اند: مقدمه‌ چيني‌ اين‌ آيه‌ در اين‌ اشاره ‌ظريف‌ نهفته‌ است‌ كه‌ خداوند متعال‌ در آن‌ رزق‌ نيكو را به‌ شراب‌ عطف‌ كرده‌ و عطف‌ مقتضي‌ تغاير است‌. پس‌ اين‌ عطف‌ خود بر اين‌ امر دلالت‌ مي‌كند كه‌ شراب ‌از رزق‌ نيكو نيست‌.

 

وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ‏(68)

«و پروردگار تو به‌ زنبور عسل‌ وحي‌ كرد» مراد از اين‌ وحي، الهام‌ غريزي‌ است‌. يعني: پروردگار تو به‌ زنبور عسل‌ الهام‌ كرد و اعمال‌ شگفت‌آسايي‌ را كه‌ عقلاي ‌بشر از آن‌ عاجزند، در طبع‌ و غريزه‌ آن‌ قرار داد زيرا زندگي‌ زنبور عسل‌ از چنان‌ نظام‌ اجتماعي‌ و تعاوني‌ دقيق‌ و حيرت‌ آوري‌ برخوردار است‌ كه‌ بشر را به‌ شگفتي ‌و اعجاب‌ واداشته‌ است‌ تا بدانجا كه‌ در اين‌ باره‌ كتابها نوشته‌ و دفترها انباشته‌اند.آري‌! به‌ زنبور عسل‌ الهام‌ كرديم‌؛ «كه‌ از كوهها و از درختان‌ و از آنچه‌ مردم‌ بنا مي‌كنند» از گل‌ و چوب‌ و غيره‌ مصنوعات‌ «براي‌ خود خانه‌ها بساز» يعني: در روزنه‌هاي‌ كوهها، در جوف‌ درختان‌ و در ساختمانهايي‌ كه‌ فرزندان‌ آدم‌ از ديوار و چوب‌ و غيره‌ مي‌سازند، خانه‌هايي‌ موافق‌ و همساز با طبع‌ خود بساز. تعبير (يعرشون‌) اكثرا در آن‌ بناهايي‌ به‌كار مي‌رود كه‌ از چوب‌ ساخته‌ مي‌شوند.

 

ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ‏(69)

«سپس‌» به‌ زنبور عسل‌ الهام‌ كرديم‌ كه‌ «از همه‌ ميوه‌ها» و گل‌ها «بخور آن‌گاه ‌راههاي‌ پروردگارت‌ را برو» يعني: راههايي‌ را كه‌ پروردگارت‌ به‌ تو شناسانده‌ وآموزش‌ داده‌ است‌ در كوهها و جوف‌ درختان‌ بپوي، يا آنچه‌ را كه‌ خورده‌اي‌ در راههاي‌ پروردگارت‌ ـ يعني‌ در آن‌ مجاري‌اي‌ ـ بريز كه‌ خوردني‌هايت‌ در آن ‌مجاري‌ ـ به‌ قدرت‌ بي‌مثال‌ ما ـ از شيره‌ به‌ عسل‌ تبديل‌ مي‌شود. يا آن‌گاه‌ كه‌ در مكانهايي‌ دور ميوه‌ها را خوردي، به‌سوي‌ خانه‌ و آشيانه‌ات‌ روان‌ شو، درحالي‌كه‌ به‌ راههاي‌ پروردگارت‌ باز گشته‌ و هرگز آن‌ راهها را گم‌ نمي‌كني‌ بلكه‌ آنها را به‌طور رهبري‌ شده‌ مي‌پيمايي‌ «رام‌ شده‌» يعني: به‌ راههاي‌ پروردگارت‌ رام ‌شده‌ وفرمانبردارانه‌ برو، بي‌آن‌كه‌ رفتن‌ در آنها برايت‌ دشوار باشد.

دانشمندان‌ گفته‌اند: گاهي‌ زنبور عسل‌ براي‌ تأمين‌ غذاي‌ خود تا بيست ‌و دو كيلومتر راه‌ مي‌پيمايد، سپس‌ بي‌آن‌كه‌ راه‌ را گم‌ كند، يكراست‌ به‌ آشيانه‌ خود برمي‌گردد.

«آن‌گاه‌ از درون‌ شكم‌ آن، شرابي‌» كه‌ مراد از آن: عسل‌ است‌ «به‌ رنگهاي ‌گوناگون‌ بيرون‌ مي‌آيد» پس‌ نوعي‌ از عسل‌ سفيد است، نوعي‌ قرمز، نوعي‌ زرد ونوعي‌ آبي‌ «در آن‌ براي‌ مردم‌ شفايي‌ است‌» جمعي‌ گفته‌اند: اين‌ شفا مخصوص‌ به ‌بعضي‌ از امراض‌ است، هم‌ از اين‌ روي‌ «شفاء» به‌ صيغه‌ نكره‌ بيان‌ شد. درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «دو شفا را بر خود لازم‌ گيريد، عسل‌ و قرآن‌ را». اطباي ‌عصر جديد از تركيب‌ شيميايي‌ عسل‌ كه‌ مركب‌ از گلوكز، ليفيلوز و آب‌ مي‌باشد، به‌ نتايج‌ اعجاب‌آوري‌ دست‌ يافته‌اند و آن‌ را مغذي، مقوي، ضد تسمم‌ از مواد سمي، ضد تسمم‌ از امراض‌ عضوي، شفاي‌ بيماريهاي‌ قلب، احتقان‌ مخ‌ و التهابات‌ حاد كليوي‌ مي‌دانند[3] «بي‌گمان‌ در اين‌» زنبور عسل‌ و دنياي‌شگفت‌انگيز آن‌ «براي‌ مردمي‌ كه‌ تفكر مي‌كنند» و افكارشان‌ را در امر نگرش‌ درصنع‌ خداي‌ سبحان‌ و عجايب‌ مخلوقات‌ وي‌ به ‌كار مي‌اندازند «نشانه‌اي ‌است‌» زيرا زندگي‌ زنبور عسل‌ از شگفت‌ترين، حيرت‌آورترين، پيچيده‌ترين، دقيق‌ترين‌ و محكم‌ترين‌ اشكال‌ زندگي‌ مخلوقات‌ است‌ اما كساني‌ كه‌ تفكر نمي‌كنند، عادت‌ و الفت‌گرفتن‌ آنها به‌ ديدن‌ اين‌ موجودات، از ديدن‌ اين‌ نشانه ‌كورشان‌ مي‌سازد.

 

وَاللّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ ‏(70)

«و خدا شما را آفريد» پس‌ اين‌ نعمت‌ را بر خود به‌ياد آوريد «باز شما را مي‌ميراند» پس‌ او را به‌ وصف‌ زنده‌ كننده‌ ميراننده‌ بشناسيد «و بعضي‌ از شما تا خوارترين‌ دوره‌ عمر بازگردانده‌ مي‌شود» و آن‌ هنگامي‌ است‌ كه‌ انسان‌ از اثر كبر سن‌به‌ فرتوتي‌ و خرفتي‌ مي‌رسد و به‌منزله‌ كودكي‌ بي‌تميز مي‌گردد. عكرمه‌ مي‌گويد: «هر كس‌ قرآن‌ بخواند، كارش‌ به‌ اينجا نمي‌رسد». گفتني‌ است‌ كه‌ سن‌ خرفتي، در همه‌ حالات‌ امري‌ يكسان‌ و يكنواخت‌ نيست‌ و نظر به‌ شرايط اجتماعي، اقتصادي‌ و غيره‌ فرق‌ مي‌كند، هرچند از علي‌ رضی الله عنه روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: «خوارترين‌ عمر، سن‌ هفتاد و پنج‌ سالگي‌ است‌». «چندان‌ كه‌ پس‌ از دانستن‌» بسياري‌ چيزها كه‌ برايش‌ در زندگي‌ روي‌ داده‌ بود، ديگر «چيزي ‌نمي‌داند» نه‌ بسيار و نه‌ كم، از اين‌ جهت‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ از انس‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم چنين‌ دعا مي‌كردند: «أعوذ بك‌ من‌ البخل‌ والكسل‌ والهرم‌ وأرذل‌ العمر وعذاب‌ القبر وفتنة‌ الدجال‌ وفتنة‌ المحيا والممات: خدايا! به‌ تو پناه‌ مي‌برم‌ از بخل، تنبلي، فرتوتي‌ و خوارترين‌ عمر، عذاب‌ قبر، فتنه‌ دجال ‌و فتنه‌ زندگي‌ و مرگ‌». «قطعا خدا داناي‌ تواناست‌» داناست‌ به‌ حكمت‌هاي ‌برگرداندن‌ انسان‌ از كاملترين‌ حال‌ به‌ خوارترين‌ مال، يا از حال‌ زندگي‌ به‌ حال‌ فنا، تواناست‌ بر تبديل‌ آنچه‌ كه‌ بخواهد، آن‌ گونه‌ كه‌ بخواهد.

 

وَاللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الْرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّي رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاء أَفَبِنِعْمَةِ اللّهِ يَجْحَدُونَ ‏(71)

«و خدا بعضي‌ از شما را در روزي‌ بر بعضي‌ ديگر برتري‌ داده‌ است‌» يعني‌: روزي‌ را بر برخي‌ از بندگانش‌ گشاد و فراخ‌ و بر برخي‌ ديگر چنان‌ تنگ‌ گردانيده‌ كه‌ قوت ‌لايموت‌ و طعمه‌ روز خود را نمي‌يابد پس‌ اين‌ يكي‌ را مالك‌ گردانيده‌ و آن‌ يكي‌را مملوك‌ و اين‌ از حكمت‌ بالغه‌ وي‌ است‌.

شهيد سيد قطب‌ در تفسير «في‌ ظلال‌ القرآن‌» پيرامون‌ اين‌ امر مي‌گويد: «برتري ‌دادن‌ در رزق، اسباب‌ و عللي‌ دارد كه‌ اين‌ اسباب‌ و علل‌ تابع‌ سنت‌ الهي ‌است‌ پس‌ گاهي‌ ممكن‌ است‌ كه‌ انسان‌ متفكر، دانشمند و اهل‌ خرد بوده‌ اما موهبتش‌ در كسب‌ روزي‌ محدود و اندك‌ باشد، از آن‌ روي‌ كه‌ او در ميدانهاي ‌ديگر داراي‌ مواهب‌ ديگري‌ است‌. گاهي‌ بر عكس‌ يك‌ انسان‌ كودن‌ و نادان‌ به‌ مال ‌و ثروتي‌ گسترده‌ دست‌ مي‌يابد اما بدانيد كه‌ اين‌ انسان‌ قطعا در اين‌ بعد خاص‌، ازموهبت‌ برخوردار است‌. پس‌ ساده‌لوحانه‌ است‌ اگر بپنداريم‌ كه‌ وسعت‌ رزق‌ وروزي‌، به‌ توانمندي‌ و استعداد انسان‌ ارتباطي‌ ندارد. البته‌ گاهي‌ هم‌ گشايش‌ وتنگي‌ در رزق، ابتلايي‌ از جانب‌ خداي‌ سبحان‌ است‌. به‌ هرحال، براساس‌ همين حكمت‌هاي‌ بالغه‌ است‌ كه‌ علاوه‌ بر تفاوت‌ در مال‌ و دارايي، در ساير ابعاد زندگي ‌انسانها نيز تفاوتهايي‌ قرار داده‌ شده‌ است‌؛ مانند تفاوت‌ در هوش، زيبايي، خرد، سلامتي، داشتن‌ اسم‌ زيبا و غيره‌...». به‌قولي‌ معني‌ آيه‌ اين‌ است: خداي‌ سبحان‌ به ‌مالكان‌ بردگان‌ بهتر از بردگانشان‌ روزي‌ داده‌ است، به‌دليل‌ اين‌ فرموده‌اش: «پس‌كساني‌ كه‌ فزوني‌ داده‌ شدند، بازگرداننده‌ روزي‌ خود بر مملوكان‌ خود نيستند» يعني: صاحبان‌ و مالكان‌ اموال، مال‌ و دارايي‌ خود را به‌ بردگان‌ خود نمي‌دهند «تا همه‌ آنان‌» يعني: مالكان‌ و مملوكان‌ «در آن‌» يعني: در روزي‌ و مال‌ و دارايي‌ «برابر باشند» پس‌ اي‌ مشركان‌! شما چگونه‌ بندگانم‌ را با من‌ شركايي‌ برابر قرار داده‌ وآنها را پرستش‌ مي‌كنيد، درحالي‌كه‌ خود بردگانتان‌ را شريك ‌مال‌ خويش ‌نمي‌گردانيد؟ «پس‌ آيا نعمت‌ خداوند را انكار مي‌ورزند» با شرك‌ آوردن‌ به‌ وي؟!

 

وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ ‏(72)

«و خدا براي‌ شما از جنس‌ خودتان‌ همسراني‌ آفريد» كه‌ با آنان‌ انس‌ و الفت ‌مي‌گيريد و اگر همسرانتان‌ از نوعي‌ ديگر آفريده‌ مي‌شدند، آن‌ انس‌ و الفت‌ ومحبت‌ ميان‌ شما و آنان‌ برقرار نمي‌شد. پس‌ اين‌ از رحمت‌ حق‌ تعالي‌ بر شماست ‌«و براي‌ شما از زنانتان‌ فرزندان‌ و حفده‌اي‌ آفريد» حفده: نوادگان، يعني‌ فرزندان ‌فرزندانند. به‌قولي: حفده‌ فرزنداني‌اند كه‌ خدمت‌ پدر را مي‌كنند «و شما را از پاكيزه‌ها روزي‌ داد» كه‌ از آنها به‌ گوارايي‌ تمام‌ مي‌خوريد و لذت‌ مي‌بريد «آيا» بازهم‌ «به‌ باطل‌ ايمان‌ مي‌آورند» مراد از باطل: اين‌ عقيده‌ آنان‌ درباره‌ بتانشان‌ است ‌كه‌ نفع‌ و زيان‌ مي‌رسانند «و به‌ نعمت‌ خدا كفر مي‌ورزند» و آن‌ را به‌ غير وي‌ نسبت ‌داده‌ يگانگي‌ او را در بخشندگي‌ و نعمت‌ ارج‌ نمي‌گذارند؟.

 

وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ شَيْئاً وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ ‏(73)

«و به‌جاي‌ خداوند چيزهايي‌ را» يعني: معبوداتي‌ را «مي‌پرستند كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ مالك‌ روزي‌ دادن‌ آنان‌ از آسمانها و زمين‌ نيستند و توانايي‌ ندارند» در اين‌كه‌ آن‌ روزي ‌را مالك‌ گشته‌ و در آن‌ تصرف‌ كنند زيرا اين‌ معبودات‌ از جماداتند و هيچ‌ شعور و تواني‌ ندارند. پس‌ كسي‌ كه‌ اين‌ گونه‌ بيچاره‌ باشد، چگونه‌ لايق‌ آن‌ است‌ كه‌ مورد پرستش‌ قرار گيرد؟.

 

فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏(74)

و از آنجا كه‌ پرستشگران‌ غير خداي‌ سبحان‌ اين‌ پرستش‌ خود را با فلسفه‌بافي‌هاي‌ بي‌اساس‌ توجيه‌ كرده‌ و در اين‌ باره‌ مثل‌ مي‌زنند، خداي‌ سبحان ‌فرمود: «پس‌ براي‌ خدا مثل‌ نزنيد» يعني: براي‌ او مثل‌ و مانندي‌ قرار ندهيد زيرا او يگانه‌ است‌ و مثل‌ و مانندي‌ ندارد.

مشركان‌ مي‌گفتند: خداي‌ عالم‌ بزرگتر و بلندمرتبه‌تر از آن‌ است‌ كه‌ يكي‌ از ما مستقيما او را پرستش‌ نمايد، از اين‌روي‌ به‌ بتان‌ و ستارگان‌ توسل‌ جسته‌ آنها را وسيله‌ قرب‌ خود به‌ حق‌ تعالي‌ مي‌شناختند چنان‌كه‌ مردم‌ زيردست‌ و پايين‌مرتبه‌ به‌بزرگان‌ خدمت‌ مي‌كنند و باز آن‌ بزرگان‌ به‌ خدمت‌ شاه‌ مي‌پردازند «هرآينه‌ خداوند مي‌داند و شما نمي‌دانيد» او مي‌داند كه‌ همتايي‌ ندارد اما شما با جهل‌تان‌ برايش‌ همتا قائل‌ مي‌شويد.

 

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوكاً لاَّ يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَجَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ‏(75)

سپس‌ خداوند جلّ جلاله  براي‌ رد و ابطال‌ شرك‌شان‌ دو مثل‌ مي‌زند؛ مثل‌ اول‌ اين ‌است: «خداوند مثلي‌ مي‌زند بين‌ برده‌اي‌ مملوك‌ كه‌ بر هيچ‌ كاري‌ قدرت‌ ندارد» كه‌ آن‌را انجام‌ دهد بنابراين‌ مالك‌ چيزي‌ هم‌ نيست‌ «و بين‌ كسي‌ كه‌ از سوي‌ خويش‌ به‌ وي ‌روزي‌ نيكو بخشيده‌ايم‌» از آزادگاني‌ كه‌ هم‌ مالك‌ اموال‌ است‌ و هم‌ هرگونه‌ كه‌ خواسته‌ باشد در اموال‌ خويش‌ تصرف‌ مي‌كند «پس‌ او از آن‌ روزي‌ خرج‌ مي‌كند» در راههاي‌ خير و انواع‌ امور پسنديده‌ «پنهان‌ و آشكارا» يعني: در هر وقتي‌ كه‌ خواسته‌ باشد، با تمام‌ اختيار و اراده‌ خود «آيا اين‌ دو برابرند؟» يعني: آيا آن‌ شخص‌ برده‌ و اين‌ شخص‌ آزاد كه‌ به‌ اوصاف‌ ذكر شده‌ موصوف‌ است، يكسان‌ و برابرند؟ مسلما برابر نيستند. پس‌ همچنين‌ بدانيد كه‌ پروردگار آفريننده‌ روزي‌دهنده، با بتان‌ جامدي‌ كه‌ مالك‌ هيچ‌ نفع‌ و زياني نبوده‌ و عاجزترين ‌موجودات‌ مي‌باشند، برابر نيست‌ «الحمد لله‌» همه‌ سپاس‌ها مخصوص‌ خداست‌؛ در برابر كمالاتش‌ «بلكه‌ بيشترشان‌ نمي‌دانند» اين‌ حقيقت‌ را تا فقط آن‌ ذاتي‌ را بپرستند كه‌ پرستش‌ شايسته‌ اوست‌ و تا آن‌ منعمي‌ را بشناسند كه‌ به‌ آنان‌ نعمت‌هاي‌ بزرگي‌ ارزاني‌ كرده‌ است‌.

 

وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَىَ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏(76)

اما مثل‌ دوم: «و خدا مثلي‌ ديگر مي‌زند» براي‌ خود و براي‌ بتان‌ كه‌ از مثل‌ قبلي ‌روشنتر و آشكارتر است‌ «دو مرد هستند كه‌ يكي‌ از آنها گنگ‌ است‌» ابكم: ازسخن ‌گفتن‌ كاملا درمانده‌ و ناتوان‌ است‌. به‌قولي: ابكم‌ كسي‌ است‌ كه‌ بريده‌بريده‌ سخن‌ مي‌گويد و به‌ خوبي‌ قادر به‌ سخن‌ گفتن‌ نيست‌ «و هيچ‌ كاري‌ از او برنمي‌آيد» به‌ سبب‌ عدم‌ فهم‌ و عدم‌ قدرتش‌ بر نطق‌ و بيان‌ «و او سربار است‌ بر سرپرست‌ خويش‌» و بار دوش‌ سرپرست‌ و نزديكان‌ خويش‌ است‌ «هر جا كه‌ او را مي‌فرستد، هيچ‌ خيري‌ به‌ همراه‌ نمي‌آورد» زيرا او از هرگونه‌ تصرف‌ و كاركرد نيكي ‌عاجز است‌ و برايش‌ امكان‌ سخن‌ گفتن‌ هم‌ وجود ندارد «آيا اين‌ شخص‌» با اين ‌اوصافي‌ كه‌ دارد «با كسي‌ كه‌ به‌ عدل‌ فرمان‌ مي‌دهد» و داراي‌ هوش‌ و حواسي‌سالم‌ است‌ «و او خود» شخصا «بر راه‌ راست‌ است‌» يعني: بر دين‌ مستقيم‌ و پايدار و بر سيرت‌ و روشي‌ نيكو است‌ «برابر است‌؟» قطعا برابر نيست‌. هدف‌ از اين‌ مثل ‌نيز، امتناع‌ برابري‌ ميان‌ خداي‌ سبحان‌ و ميان‌ بتان‌ بي‌زبان، بي‌اختيار و ناتواني‌ است ‌كه‌ مشركان‌ آنها را شريك‌ خداي‌ سبحان‌ قرار مي‌دهند.

 

وَلِلّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏(77)

«و علم‌ غيب‌ آسمانها و زمين‌ از آن‌ خداست‌» يعني: مختص‌ اوست‌ و هيچ‌ كس ‌ديگر با او در آن‌ مشاركت‌ ندارد «و» از امور غيبي‌ كه‌ مختص‌ به‌ اوست‌ «كار قيامت‌» است‌ كه‌ در نزديكي‌ و سرعت‌ برپايي‌اش‌ «جز مانند يك‌ چشم‌ برهم ‌زدن‌ يانزديكتر از آن‌ نيست‌» پس‌ اين‌ است‌ وصف‌ سرعت‌ قدرت‌ حق‌ تعالي‌ بر آوردن ‌قيامت‌. يعني: كار برپا ساختن‌ قيامت‌ در سرعت‌ و سهولت‌ خود، در پيشگاه‌حق‌ تعالي‌ چيزي‌ جز مانند يك‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ و حتي‌ كمتر از آن‌ نيست‌ زيراحق‌ تعالي‌ همين‌ كه‌ به‌ يك‌ چيز بگويد: «موجود شو»، آن‌ چيز بي‌درنگ‌ موجود مي‌شود «بي‌گمان‌ خدا بر هر چيزي‌ تواناست‌» و برپا كردن‌ سريع‌ قيامت‌ از جمله‌توانايي‌هاي‌ اوست‌.

سپس‌ سياق‌ آيات‌ مجددا به‌ برشمردن‌ نعمت‌هاي‌ حق‌ تعالي‌ بر مي‌گردد:

 

وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏(78)

«و خدا شما را از شكم‌ مادرانتان‌ ـ درحالي‌كه‌ هيچ‌چيز نمي‌دانستيد» يعني: كودكان‌ ناداني‌ بوديد كه‌ به‌ هيچ‌ چيز علم‌ نداشتيد «بيرون‌ آورد و براي‌ شما گوش‌ و چشمها و دلها قرار داد» تا به‌وسيله‌ آنها علمي‌ را كه‌ در هنگام‌ بيرون‌ آمدن‌ از شكمهاي‌ مادرانتان‌ نداشتيد، به‌دست‌ آوريد و حاصل‌ نماييد «باشد كه‌ شكر كنيد» و شكر آنها به‌ اين‌ است‌ كه‌ هر حاسه‌ و ابزاري‌ را در همان‌ چيزي‌ به‌كار اندازيد كه‌ براي‌ آن‌ آفريده‌ شده‌ است‌ و از اين‌ راه‌ است‌ كه‌ نعمت‌هاي‌ خداي‌ عزوجل‌ را پاس‌ مي‌داريد و شكر و سپاس‌ او را به‌جا مي‌آوريد.

 

أَلَمْ يَرَوْاْ إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاء مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللّهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ‏(79)

«آيا به‌سوي‌ پرندگان‌ رام‌شده‌ ننگريسته‌ اند؟» پرندگاني‌ كه‌ به‌وسيله‌ بالها و ساير اسباب‌ لازمي‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  برايشان‌ آفريده‌ است، براي‌ پرواز رام‌ ساخته‌ شده‌اند، وسايل‌ و اسبابي‌ چون‌ نازكي‌ قوام‌ هوا، الهام‌ نمودن‌ اين‌ امر به‌ آنها كه‌ بالهاي ‌خود را باز و بسته‌ كنند و ديگر خصوصيات‌ لازم‌ براي‌ پرواز پس‌ همچنان‌كه ‌شناكننده‌ در آب‌ شنا مي‌كند، آنها «در فضاي‌ آسمان‌» در هواي‌ آزاد به‌ سمت‌ بالا شنا مي‌كنند «آنان‌ را نگاه‌ نمي‌دارد» در فضا «جز خداوند» به‌ قدرت‌ بي‌مثال‌ خويش‌ زيرا سنگيني‌ اجسام‌ پرندگان‌ و رقت‌ قوام‌ هوا، دو عاملي‌اند كه‌ مقتضي‌ سقوط آنها به‌ زمين‌ مي‌باشند، چرا كه‌ پرندگان‌ نه‌ از بالاي‌ سر خود به‌ رشته‌اي‌ آويخته‌اند و نه ‌از پايين‌ پاي‌ خود به‌ چيزي‌ متكي‌اند كه‌ سقوط نكنند «هرآينه‌ در اين‌» نمونه‌ از صنع‌ پروردگار «نشانه‌هاست‌» كه‌ بر وحدانيت‌ خداي‌ سبحان‌ و قدرت‌ وي‌ دلالت‌مي‌كند اما اين‌ نشانه‌ها «براي‌ گروهي‌» است‌ «كه‌ ايمان‌ مي‌آورند» به‌ خداي‌ سبحان‌ و به‌ شريعت‌هاي‌ وي‌ كه‌ پيامبرانش علیهم السلام آورده‌اند.

 

وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الأَنْعَامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَمَتَاعاً إِلَى حِينٍ ‏(80)

«و خدا براي‌ شما از خانه‌هايتان‌ مايه‌ آرامش‌ پديد آورد» كه‌ در آنها آرامش ‌مي‌يابيد و روح‌ و جسمتان‌ از حركت‌ و رنج‌ و خستگي‌ به‌ سكون‌ و راحتي‌ و امنيت ‌خاطر مي‌پيوندد «و براي‌ شما از پوست‌ چهارپايان‌ خانه‌هايي‌ نهاد» كه‌ عبارتند ازخانه‌هاي‌ چادرنشينان‌ و مسافران، مانند خيمه‌ها و قبه‌ها «كه‌ آنها را سبك ‌مي‌يابيد» يعني: حمل‌ آنها بر شما سبك‌ است‌ «در روز جابجا شدنتان‌» ظعن: سير وسفر صحرانشينان‌ براي‌ جستجوي‌ آب‌ و گياه‌ و چراگاه‌ و جابه‌جاشدن‌ از موضعي‌ به ‌موضعي‌ ديگر است‌ «و» آنها را سبك‌ مي‌يابيد «روز اقامت‌تان‌» كه‌ آن‌ خيمه‌ها را مجددا به‌ سادگي‌ بر پا مي‌داريد «و از پشمها و كركها و موهاي‌ آنها اثاثيه‌ قرار داد» پشم‌ از آن‌ گوسفند است، كرك‌ از آن‌ شتر و مو از آن‌ بز. اثاثيه: عبارت ‌است‌ از متاع‌ خانه، چون‌ فرشي‌ كه‌ در منازل‌ گسترده مي‌شود و خانه‌ها بدان‌ آراسته‌ مي‌شود. و بهره‌گيريتان‌ از اين‌ اثاثيه‌؛ «تا وقتي‌ معين‌» است، يعني‌ تا آن ‌هنگام‌ است‌ كه‌ نياز خويش‌ را از آنها برآورده‌ سازيد. يا تا آن‌ زمان‌ است‌ كه‌ كهنه‌ شوند و از كار بيفتند.

 

وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلاَلاً وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكْنَاناً وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذَلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ ‏(81)

«و خدا از آنچه‌ آفريده، به‌ سود شما سايه‌سارها پديد آورد» يعني: اشيايي‌ چون‌ درختان‌ و سقف‌ها را پديد آورد كه‌ از گرماي‌ خورشيد به‌ سايه‌ آنها پناه‌ مي‌بريد «و از كوهها براي‌ شما غارها پديد آورده‌» كه‌ بدانها از باران‌ در امان‌ مي‌مانيد. ابن‌كثير «أكنان‌» را به‌ دژها و قلعه‌ها معني‌ نموده، كه‌ اين‌ معني‌ دقيق‌تر و عام‌تر است‌ «و براي‌ شما تن‌پوشهايي‌ ساخت‌» كه‌ عبارتند از: پيراهن‌ و جامه‌هاي‌ ديگرساخته ‌شده‌ از پشم، پنبه، كتان‌ و غيره‌ «كه‌ شما را از گرما حفظ مي‌كند» و همچنين‌ ازسرما. مخصوصا از گرما ياد شد نه‌ از سرما، به‌ سبب‌ اكتفا به‌ ذكر يكي‌ از ضدين‌ از ذكر ديگري، چرا كه‌ نگه‌داري‌ از زيان‌ گرما امري‌ است‌ كه‌ انسان‌ گاهي‌ متوجه‌ آن‌ نمي‌شود پس‌ ذكر آن‌ لازم‌ بود. همچنان‌ محتمل‌ است‌ كه‌ عدم‌ ذكر سرما به‌ سبب ‌اين‌ باشد كه‌ آيه‌ كريمه فقط در مورد منت‌ نهادن‌ به‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ از گرمامحافظت‌ مي‌كند «و» براي‌ شما «تن‌پوشهايي‌» آفريد «كه‌ شما را از آسيب ‌جنگتان‌ حمايت‌ مي‌كند» كه‌ عبارتند از: زره‌ها و جوشن‌هايي‌ كه‌ مردم‌ در جنگ ‌مي‌پوشند و به‌وسيله‌ آنها خود را از ضرب‌ و طعن‌ و تير دشمن‌ نگه‌ مي‌دارند «اين‌گونه‌ وي‌ نعمتش‌ را بر شما تمام‌ مي‌گرداند» با انواع‌ و اصناف‌ نعمت‌هايي‌ كه‌ در اينجا ذكر شد و با غير آن‌ از نعمت‌ها «تا باشد كه‌ منقاد شويد» و به‌ فرمانش‌ گردن ‌نهيد زيرا كسي‌كه‌ به‌ امعان‌ نظر و تأملي‌ درخور در اين‌ نعمت‌ها بنگرد، جز مسلمان ‌شدن‌ و گردن‌ نهادن‌ به‌ حق، راه‌ ديگري‌ در پيش‌ روي‌ او باقي‌ نمي‌ماند.

 

فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ ‏(82)

«پس‌ اگر رويگردان‌ شدند» از پذيرش‌ تمام‌ اسلام‌ «جز اين‌ نيست‌ كه‌ بر تو ابلاغ‌ و رساندن‌ آشكار است‌» و جز اين، چيز ديگري‌ بر عهده‌ تو نيست‌ زيرا خداوند متعال‌ تو را بر آن‌ مكلف‌ نساخته‌ كه‌ آنها را هر طوري‌ شده‌ به‌ ايمان‌ وادار كني‌.

 

يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ ‏(83)

«نعمت‌ خدا را مي‌شناسند» يعني: مي‌دانند كه‌ اين‌ حق‌ تعالي‌ است‌ كه‌ بر آنان ‌فضل‌ و منت‌ نهاده‌ اما «باز هم‌ منكر آن‌ مي‌شوند» با اعمال‌ وقيحانه‌ خود؛ از جمله‌ با پرستش‌ غير الله جلّ جلاله  و گفتن‌ سخنان‌ باطل‌ و بيهوده، مانند اين‌ سخن‌ كه: اين‌ نعمت‌ها بر اثر شفاعت‌ و ميانجيگري‌ بتان‌ به‌ ما ارزاني‌ شده‌ است‌ و اين‌كه: ما اين‌ نعمت‌ها را از پدرانمان‌ به‌ ارث‌ برده‌ايم‌! به‌هرحال، آنان‌ اين‌ نعمت‌ها را در راهي‌ كه ‌فراهم ‌آورنده‌ رضاي‌ پروردگار سبحان‌ باشد، به‌كار نمي‌گيرند «و بيشترين‌شان‌ كافرند» يعني: ناسپاس‌ و منكر نعمت‌هاي‌ خداي‌ منانند.

مجاهد در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: اعرابي‌اي‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و از ايشان ‌راجع‌ به‌ كار دعوتشان‌ سؤال‌ كرد، رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم اين‌ آيه‌ را بر وي‌ قرائت‌ كردند: (وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَناً)  : (و خدا براي‌ شما از خانه‌هايتان‌ مايه‌ آرامشي‌ قرار داد )، اعرابي‌ گفت: آري‌! چنين‌ است‌. باز قرائت‌ كردند: (وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الأَنْعَامِ بُيُوتاً)  : (و از پوست‌ حيوانات‌ براي‌ شما خانه‌هايي‌ قرار داد )، اعرابي ‌گفت: آري‌! چنين‌ است‌. تا اين‌كه‌ رسيدند به: (َذَلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ) : (اين‌گونه‌ او نعمتش‌ را بر شما تمام‌ مي‌گرداند، باشد كه‌ به‌ فرمانش‌ گردن‌ نهيد). در اين‌ هنگام ‌آن‌ اعرابي‌ روي‌ گردانيد پس‌ نازل‌ شد: (يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا)  .

 

وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لاَ يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ‏(84)

«و آن‌ روز كه‌ از هر امتي‌ گواهي‌ را برانگيزيم‌» گواه‌ هر امت، پيامبر آن‌ است‌ كه ‌در حقش‌ به‌ ايمان‌ و تصديق‌ و عليه‌ آن‌ به‌ كفر و انكار و تكذيب‌ گواهي‌ مي‌دهد و آن‌ روز، روز قيامت‌ است‌ «سپس‌ به‌ كافران‌ اجازه‌ داده‌ نمي‌شود» كه‌ عذرخواهي ‌كنند زيرا نه‌ حجتي‌ دارند و نه‌ عذري، يا به‌ آنان‌ اجازه‌ داده‌ نمي‌شود كه‌ به‌سوي ‌دار دنيا برگردند «و نه‌ از آنان‌ عتاب‌ طلب‌ كرده‌ مي‌شود» طلب‌ عتاب، يعني‌ طلب ‌بازگشت‌ به‌ مرضيات‌ الهي‌. يعني: به‌ آنان‌ گفته‌ نمي‌شود كه‌ هم‌اكنون‌ پروردگارتان‌ را راضي‌ كنيد. اين‌ امر بدان‌ جهت‌ از آنها مطالبه‌ نمي‌شود كه‌ آخرت‌ دار جزاست ‌نه‌ دار تكليف‌ و عمل‌ پس‌ پذيرش‌ عذر و درخواست‌ جبران‌ مافات، وقتي‌ مفيد است‌ كه‌ راه‌ برگشت‌ به‌ رضاي‌ خداي‌ سبحان‌ هموار باشد.

 

وَإِذَا رَأى الَّذِينَ ظَلَمُواْ الْعَذَابَ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ ‏(85)

«و چون‌ ستم‌پيشگان‌» يعني: كافران‌ و مشركان‌ «عذاب‌ را ببينند» يعني‌ عذاب ‌جهنم‌ كه‌ به‌ سبب‌ شرك‌ آوردن‌ سزاوار آن‌ شده‌اند، در اين‌ هنگام‌ به‌ آنان‌ اضطراب‌ و بي‌قراري‌ دست‌ مي‌دهد «پس‌ از آنان‌ سبك‌ كرده‌ نشود» اين‌ عذاب‌ به‌مدت‌ حتي‌ يك‌ لحظه‌ «و مهلت‌ داده‌ نمي‌شوند» تا توبه‌ كنند.

 

وَإِذَا رَأى الَّذِينَ أَشْرَكُواْ شُرَكَاءهُمْ قَالُواْ رَبَّنَا هَؤُلاء شُرَكَآؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوْ مِن دُونِكَ فَألْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ ‏(86)

«و چون‌ كساني‌ كه‌ شرك‌ ورزيده‌اند، شريكان‌ خود را ببينند» يعني: بتان‌ و معبوداني‌ را كه‌ در دنيا عبادت‌ كرده‌اند زيرا بتان‌ و معبودان‌ باطل‌ نيز با مشركان ‌برانگيخته‌ مي‌شوند «مي‌گويند: پروردگارا! اينانند شريكان‌ ما كه‌ ما بجز تو مي‌پرستيديم‌» هدفشان‌ از اين‌ سخن‌ انداختن‌ تمام‌ بار گناه‌ بر گردن‌ بتان‌ و معبودان ‌باطل‌ است‌ «ولي‌ شريكان‌ اين‌ سخن‌ آنان‌ را رد مي‌كنند» يعني: خداي‌ عزوجل‌ آن ‌بتان‌ و شياطين‌ را ناطق‌ مي‌گرداند و آنها سخن‌ مشركان‌ را رد كرده‌ و به‌ آنها مي‌گويند: «كه‌ شما جدا دروغگوييد» در اين‌ پندار كه‌ گناهتان‌ را تماما به‌ دوش‌ ما مي‌افگنيد بلكه‌ گناه، گناه‌ خود شماست‌. به‌قولي: مراد اين‌ است‌ كه‌ بتان‌ ومعبودان، مشركان‌ را در اين‌ سخنشان‌ كه‌ آنان‌ شريكان‌ خداي‌ سبحان‌ بوده‌اند، تكذيب‌ كرده‌ و شريك‌ بودن‌ خود براي‌ خداي‌ سبحان‌ را نفي‌ مي‌كنند زيرا خداي‌ عزوجل‌ شريكي‌ ندارد.

 

وَأَلْقَوْاْ إِلَى اللّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ‏(87)

«و آن‌ روز به‌سوي‌ خداوند پيغام‌ انقياد را بيفگنند» يعني: آن‌ روز كفار از در تسليم‌ درآمده‌ و در برابر جلال‌ و جبروت‌ و عزت‌ الهي، منقاد مي‌گردند و به‌ عذاب‌ وي‌ تسليم‌ مي‌شوند «و آنچه‌ افترا مي‌كردند از آنان‌ گم‌ شود» يعني: كساني‌ كه‌ به‌ ناروا مورد پرستش‌ آنان‌ قرار مي‌گرفتند، گم‌ و ناپديد مي‌شوند و لذا نمي‌توانند براي‌ پرستشگران‌ خود هيچ‌ كاري‌ بكنند.

 

الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ زِدْنَاهُمْ عَذَاباً فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يُفْسِدُونَ ‏(88)

سپس‌ خداي‌ عزوجل‌ جزاي‌ كساني‌ را كه‌ ميان‌ كفر و بازداشتن‌ از راه ‌خدا جلّ جلاله  جمع‌ كرده‌اند بيان‌ كرده‌ و مي‌فرمايد: «كساني‌كه‌» خود «كفر ورزيدند و» غير خود از مردم‌ را نيز «از راه‌ خدا» كه‌ راه‌ اسلام‌ است‌ «بازداشتند» و با آراستن‌ كفر برايشان‌، آنها را به‌ كفر وادار ساختند «عذابي‌ بر عذابشان ‌مي‌افزاييم‌» عذابي‌ به‌ سبب‌ كفرشان‌؛ و عذابي‌ ديگر هم‌ به‌ سبب‌ بازداشتنشان‌ از پيروي‌ حق‌ لذا افزون‌ بر آن‌ عذابي‌ كه‌ به‌سبب‌ گمراهي‌ خود مستحق‌ آن‌ بودند، سزاوار عذاب‌ ديگري‌ مي‌شوند «به‌ سبب‌ آن‌كه‌ فساد مي‌كردند» يعني: ديگران‌ را از راه‌ حق‌ به‌ بيراهه‌ مي‌كشانيدند.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «اهل‌ دوزخ‌ چون‌ از جوشش‌ گرماي‌ آن‌ به‌ فغان‌ وفرياد در مي‌آيند، به‌ محلي‌ كم‌عمق‌ از آتش‌ دوزخ‌ پناه‌ مي‌برند پس‌ چون‌ به‌ آن‌ مي‌رسند، عقربهايي‌ به‌ سراغشان‌ مي‌آيند كه‌ گويي‌ استراني‌ بزرگند و افعي‌هايي‌ كه ‌گويي‌ شتراني‌ قوي‌ و درازگردنند پس‌ آنها را نيش‌ مي‌زنند و اين‌ است‌ معني‌ فزوني ‌عذابشان‌».

 

 

وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ‏(89)

«و» به‌ يادآور «روزي‌ را كه‌ در هر امتي‌ گواهي‌» يعني: پيامبري‌ «ازخودشان‌» يعني: از جنسشان‌ «بر آنان‌ برانگيزيم‌» براي‌ اتمام‌ حجت‌ و قطع‌ معذرت ‌«و تو را هم‌ بر اينان‌ گواه‌ آوريم‌» كه‌ بر له‌ يا عليه‌شان‌ گواهي‌ دهي‌. به‌قولي‌ معني‌ اين ‌است: به‌ نفع‌ امتت‌ گواهي‌ مي‌دهي‌. نظير اين‌ آيه‌ در سوره‌هاي‌ «بقره/‌143» و «نساء/33» نيز گذشت‌ «و بر تو كتاب‌ را» يعني: قرآن‌ را «تبياني‌ براي‌ هر چيز فرود آورديم‌» يعني: قرآن‌ براي‌ همه‌ امور دين‌ و دنيايتان‌ روشنگري‌ است‌ و در آن ‌دستور داده‌ شده‌ايد كه‌ از رسول‌ ما صلّی الله علیه و آله و سلّم در احكامي‌ كه‌ ابلاغ‌ مي‌كند، پيروي‌ كنيد.

ابن‌جرير و ابن‌ابي‌حاتم‌ از ابن‌مسعود رضی الله عنه روايت‌ كرده‌اند كه‌ فرمود: «همانا خداي‌ عزوجل‌ اين‌ كتاب‌ را روشنگر همه‌ چيز نازل‌ فرموده‌ ولي‌ علم‌ و دانش‌ ما از آنچه‌ كه‌ براي‌ ما در قرآن‌ تبيين‌ شده، كوتاه‌ است‌». بنابراين، در اسلام‌ هيچ ‌قضيه‌اي‌ از قضاياي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ مورد نياز انسان‌ فروگزار نشده‌ است‌ «و رهنمودي‌ است‌» قرآن‌ براي‌ بندگان‌ «و رحمتي‌» است‌ براي‌ آنان‌ «و بشارتي‌ است ‌براي‌ مسلمانان‌» مخصوصا نه‌ براي‌ غير آنان‌ زيرا اين‌ مسلمانانند كه‌ از قرآن‌ بهره ‌كافي‌ مي‌برند.

 

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ‏(90)

«در حقيقت، خدا به‌ عدل‌ و احسان‌ امر مي‌كند» عدل: انصاف‌ و ميانه‌روي‌ است ‌كه‌ در ميان‌ دو طرف‌ افراط و تفريط قرار دارد و ـ چنان‌كه‌ ابن‌عطيه‌ گفته ‌است‌ ـ شامل‌ هر امر واجبي‌ مي‌شود؛ اعم‌ از عقايد، احكام، معامله‌ با مردم‌ در اداي‌ امانات، ترك‌ ستم‌ و در پيش ‌گرفتن‌ شيوه‌ دادگري‌ و انصاف‌. اما احسان: عبارت‌ است‌ از تفضل‌ و نيكي‌ به‌ ديگران‌ در آنچه‌ كه‌ واجب‌ نيست‌؛ چون‌ دادن ‌صدقه‌ نافله، انجام‌ دادن‌ عبادات‌ نافله‌ و ديگر اعمال‌ نيكي‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ بر انسان‌ فرض‌ نگردانيده‌. احسان‌ در عبادت‌ ـ چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌عمر رضی الله عنه آمده‌ است‌ ـ «عبارت‌ از آن‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  را آن‌گونه‌ عبادت‌ كني‌كه‌ گويي‌ او را مي‌بيني‌ زيرا اگر تو او را نمي‌بيني، او تو را مي‌بيند». البته‌ برترين‌ و بهترين‌ نوع‌ احسان، احسان‌ به‌ كسي‌ است‌ كه‌ نسبت به‌ انسان‌ بدي‌ مي‌كند زيرا در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «به‌ كسي‌ كه‌ به‌ تو بدي‌ كرده، احسان‌ كن‌ تا مسلماني‌ راستين‌ گردي‌».

«و» حق‌ تعالي‌ شما را امر مي‌كند به‌ «بخشش‌ به‌ خويشاوندان‌» و نزديكان، آنچه‌ را كه‌ نيازشان‌ بدان‌ محسوس‌ است‌ و اين‌ معني‌ شامل‌ صله‌ رحم‌ نيز مي‌شود «و نهي‌ مي‌كند از فحشاء» فحشاء: عبارت‌ از خصلتي‌ است‌ كه‌ بسيار زشت‌ و قبيح‌ باشد ـ اعم‌ از گفتار يا كردار ناشايست‌ ـ مانند زنا و بخل‌ «و» شما را منع‌ مي‌كند از «منكر» منكر: چيزي‌ است‌ كه‌ شرع‌ شريف‌ آن‌ را ناپسند شمرده‌ و از آن‌ نهي‌ كرده‌ است، كه‌ اين‌ معني‌ شامل‌ تمام‌ گناهان‌ مي‌شود «و» شما را منع‌ مي‌كند از «بغي‌» بغي: عبارت‌ است‌ از كبر، ستم‌ و تجاوز مادي‌ يا معنوي‌ بر مردم‌. درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «هيچ‌ گناهي‌ چون‌ بغي‌ و قطع‌ صله‌ رحم‌ سزاوارتر به‌ آن ‌نيست‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  مجازاتش‌ را در دنيا براي‌ صاحبش‌ شتابان‌ بفرستد، به‌همراه ‌آنچه‌ كه‌ برايش‌ در آخرت‌ ذخيره‌ مي‌كند». «به‌ شما اندرز مي‌دهد» با آنچه‌ كه‌ در اين‌ آيه‌ از اوامر و نواهي‌ بيان‌ كرده‌ است‌ «باشد كه‌ پند گيريد» از اين‌ اندرزها.

ابن‌مسعود رضی الله عنه مي‌گويد: «اين‌ آيه‌ جامع‌ترين‌ آيه‌ در كتاب‌ خداوند جلّ جلاله  براي‌ [مفاهيم‌] خير و شر است‌». يادآور مي‌شويم‌ كه‌ همين‌ آيه‌ كريمه، سبب ‌اسلام ‌آوردن‌ بسياري‌ از عقلاي‌ عرب‌ گرديد كه‌ عثمان‌بن‌مظعون‌ رضی الله عنه از آن‌ جمله ‌بود.

 

وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُواْ الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ ‏(91)


 

 

«و چون‌ با خدا پيمان‌ بستيد، به‌ عهد خدا وفا كنيد» اين‌ معني، شامل‌ هر عهد و پيماني‌ است‌ كه‌ انسان‌ مي‌بندد، مانند عهد بيعت‌ با خليفه‌ و غيره‌. بريده‌ رضی الله عنه در بيان ‌سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: اين‌ آيه‌ درباره‌ بيعت‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم نازل‌ شد. «و سوگندهاي‌خود را پس‌ از استوار كردن‌ آنها نشكنيد» يعني: سوگندهاي‌ مربوط به‌ پيمانها و ميثاقها را بعد از مؤكد ساختن‌ و استوار نمودن‌ آنها نشكنيد «حال‌ آن‌كه‌ خدا را بر خود كفيل‌ گرفته‌ايد» يعني: او را بر خود گواه‌ گرفته‌ ايد. به‌ قولي‌ معني‌ اين‌ است: او را بر خود ضامن‌ گرفته‌ ايد «بي‌گمان‌ خدا از آنچه‌ مي‌كنيد، آگاه‌ است‌» پس‌ شما را در قبال‌ آن‌ جزا مي‌دهد.

 

وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ‏(92)

«و» در شكستن‌ سوگندها و گسستن‌ پيمانها «مانند آن‌ زني‌ نباشيد كه‌ رشته‌ خود را» يعني: آنچه‌ را كه‌ بافته‌ بود «پس‌ از محكم‌ بافتن‌ آن‌» يعني: پس‌ از استوارساختن‌ و به‌ انجام‌ رساندن‌ آن‌ پارچه‌ بافته‌ شده‌ «يكي‌ يكي‌ از هم ‌گسست‌» يعني: اگر سوگندها و پيمانهايتان‌ را بشكنيد، همانند آن‌ زني‌ هستيد كه‌ تكه‌اي‌ را محكم‌ مي‌بافت، سپس‌ آن‌ را رشته‌رشته‌ از هم‌ مي‌گسست‌ و به‌ حال‌ اول ‌آن‌ بر مي‌گرداند. ابن‌كثير در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: «در مكه‌ زني‌ احمق‌ و ابله ‌بود كه‌ چون‌ رشته‌اي‌ را مي‌بافت، آن‌ را از هم‌ باز مي‌كرد و ديگر بار آن‌ رامي‌رشت‌ و باز آن‌ را از هم‌ مي‌گسست‌». «تا سوگندهاي‌ خود را در ميان‌ خود وسيله‌ تقلب‌ سازيد» دخل: نيرنگ، فريب، تقلب‌ و دغلي‌ است‌ «كه‌» اين‌ نيرنگ‌ و دغل‌ به‌ خيال‌ اين‌ است‌ كه‌ «گروهي‌ از گروهي‌ افزون‌ترند» از نظر تعداد و مال‌ و منال‌. يعني: شما براي‌ مردم‌ ـ وقتي‌ از شما در تعداد و مال‌ و منال‌ بيشتر باشند ـ سوگند مي‌خوريد تا به‌ شما اطمينان‌ كنند ولي‌ چون‌ بر آنان‌ امكان‌ غدر و خيانت‌ يافتيد، به‌ آنان‌ غدر مي‌كنيد.

هدف‌ آيه‌ كريمه، نهي‌ از بازگشتن‌ به‌ كفر به‌ سبب‌ فريفته‌ شدن‌ به‌ كثرت‌ كفار و كثرت‌ اموالشان‌ است‌. به‌ قولي: اين‌ هشداري‌ است‌ به‌ مؤمنان‌ از اين‌كه‌ مبادا به ‌بسياري‌ تعداد قريش‌ و فراواني‌ اموالشان‌ فريفته‌ شده‌ و بيعت‌ خود را با رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نقض‌ كنند. مجاهد مي‌گويد: «اعراب‌ با حليفان‌ خويش‌ پيمان‌ مي‌بستند اما چون‌ گروهي‌ ديگر را از آنان‌ افزونتر و نيرومندتر مي‌ديدند، آن‌ پيمان‌ را شكسته‌ و با اين‌ گروه‌ نيرومندتر هم‌پيمان‌ مي‌شدند لذا از اين‌ كار منع‌ شدند». «جز اين‌ نيست‌ كه‌ خدا شما را به‌ آن‌ افزوني‌ مي‌آزمايد» يعني: شما را امتحان‌ مي‌كند كه‌ آيا به‌ ريسمان‌ وفا چنگ‌ مي‌زنيد، يا به‌ فزوني‌ مال‌ و شمار ديگران‌ فريفته‌ شده ‌عهد و بيعت‌تان‌ را مي‌شكنيد «و البته‌ براي‌ شما در روز قيامت‌ آنچه‌ را در آن‌ اختلاف ‌مي‌كرديد، بيان‌ مي‌كند» پس‌ در آن‌ روز، خداوند جلّ جلاله  حق‌ را نمايان‌ ساخته‌ و درجات‌ حق‌باوران‌ را بالا مي‌برد و در جانب‌ مقابل، باطل‌ و باطل‌پرستان‌ را نمايان ‌و عريان‌ كرده‌ عذابي‌ را كه‌ سزاوار آنند بر آنها فرود مي‌آورد.

 

وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلكِن يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏(93)

«و اگر خدا مي‌خواست، قطعا شما را امتي‌ واحد قرار مي‌داد» كه‌ به‌ مقتضاي ‌سرشت‌ و غريزه، همانند فرشتگان‌ بر مدار طاعت‌ و انقياد قرار گرفته‌ و همه‌ با وفاق ‌تمام‌ سر در اين‌ راه‌ مي‌داشتيد و بر حق‌ و حقيقت‌ متفق‌ و همداستان‌ مي‌بوديد «ولي‌» حكمت‌ الهي‌ اقتضا كرد تا شما را در عرصه‌ اعتقاد و عمل‌ مختار بگذارد لذا بر اساس‌ اين‌ سنت‌ و حكمت‌ است‌ كه‌ «هر كه‌ را بخواهد گمراه‌ مي‌كند» يعني: خداوند جلّ جلاله  هركه‌ را كه‌ علم‌ ازلي‌ وي‌ بر آن‌ رفته‌ كه‌ او آزادانه‌ گمراهي‌ را انتخاب ‌مي‌كند، گمراه‌ مي‌كند و او را خوار و بي‌مقدار مي‌گرداند و اين‌ حكمي‌ عادلانه‌ از سوي‌ وي‌ درباره‌ آنان‌ است‌ بنابراين، آنان‌ بر اثر گمراهي، پيمان‌شكني‌ وسوگندشكني‌ را سهل‌ و ساده‌ مي‌پندارند «و هر كه‌ را بخواهد هدايت‌ مي‌كند» يعني: خداوند جلّ جلاله  هر كه‌ را كه‌ علم‌ ازلي‌ وي‌ بر آن‌ رفته‌ كه‌ او هدايت‌ را انتخاب‌ مي‌كند، با توفيق‌ دادنش‌ به‌ راه‌ هدايت‌ ـ به‌عنوان‌ فضلي‌ از سوي‌ خويش‌ ـ هدايت‌ مي‌كند پس‌ گمراه‌ ساختن‌ حق‌ تعالي، عدل‌ وي‌ است‌ و هدايت ‌كردن‌ وي، فضلش‌ «و البته ‌از چون‌ و چند آنچه‌ مي‌كرديد» از اعمال‌ در دنيا «از شما پرسيده‌ خواهد شد» در روز قيامت‌ و در برابر آن‌ جزا خواهيد يافت‌.

 

وَلاَ تَتَّخِذُواْ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُواْ الْسُّوءَ بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَلَكُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏(94)

سپس‌ نهي‌ از سوگندشكني‌ را مجددا تكرار مي‌كند: «و زنهار، سوگندهايتان‌ را دستاويز تقلب‌ ميان‌ خود قرار ندهيد» مراد از اين‌ سوگندها؛ سوگند بيعت‌ با رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و ديگر سوگندها است‌. بدين‌سان، خداي‌ عزوجل‌ كساني‌ را كه‌ با رسول‌ وي‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بيعت‌ كرده‌اند، از شكستن‌ عهد اسلام‌ و ياري‌ دادن‌ دين‌ حق، نهي ‌مي‌كند «تا لغزش‌ قدمي‌ پس‌ از استواري‌اش‌ پيش‌ آيد» يعني: كسي‌ كه‌ پيمان ‌مي‌شكند، خطاي‌ بزرگي‌ مرتكب‌ شده‌ و چه‌ بسا كه‌ اين‌ لغزش‌ او را رهسپار ورطه ‌هلاك‌ گرداند؛ بعد از آن‌كه‌ در ثبات‌ و پايداري‌ بر پيمان، استوار و ثابت‌قدم‌ بوده ‌است‌ «و به‌سزاي‌ آن‌كه‌» مردم‌ را «از راه‌ خدا بازداشته‌ايد، عذاب‌ را بچشيد» در دنيا قبل‌ از آخرت‌ زيرا كسي‌كه‌ بيعت‌ را بشكند و مرتد شود، ديگران‌ نيز در اين‌ كار به ‌او اقتدا مي‌كنند پس‌ او در واقع‌ ديگران‌ را نيز از راه‌ خدا جلّ جلاله  باز داشته‌ است‌ چرا كه ‌با اين‌ كار خود سنت‌ بدي‌ را مرسوم‌ ساخته‌ لذا گناه‌ آن‌ و گناه‌ كسي‌ كه‌ از آن‌ الگوبرداري‌ كند، بر ذمه‌ وي‌ است‌ «و براي‌ شما عذابي‌ بزرگ‌ باشد» در آينده‌ كه‌ همانا عذاب‌ آخرت‌ است‌.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ از كلبي‌ روايت‌ شده‌ است: آيه‌ كريمه‌ در باره‌ مردي‌ از حضرموت‌ به‌نام‌ عبدان‌ بن‌ أشوع‌ نازل‌ شد كه‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از امرأالقيس ‌كندي‌ شكايت‌ كرد و گفت: او در كنار زمين‌ من‌ زميني‌ دارد و بخشي‌ از زمين‌ من ‌را بريده‌ به‌ زمين‌ خودش‌ پيوند داده‌ و آن‌ را از من‌ ربوده‌ است‌. رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌وي‌ فرمودند: «آيا برآنچه‌ مي‌گويي‌ گواهي‌ هم‌ داري‌؟». گفت: يارسول‌ الله! قوم‌ همه‌ مي‌دانند كه‌ من‌ در آنچه‌ مي‌گويم‌ صادقم‌ ولي‌ او را از من‌ گرامي‌تر مي‌دارند.آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ امرأالقيس‌ فرمودند: «رفيقت‌ چه‌ مي‌گويد؟». او گفت: دروغ ‌و باطل‌ مي‌گويد. پس‌ دستور دادند كه‌ سوگند بخورد. اما عبدان‌ گفت: امرأالقيس‌ مردي‌ فاجر است‌ و پروايي‌ از سوگند خوردن‌ ندارد. رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «حال‌ كه‌ گواهاني‌ نداري، سوگند او را بپذير». عبدان‌ گفت: جز پذيرفتن‌ سوگندش‌ ديگر هيچ‌ راهي‌ ندارم‌؟ فرمودند: «خير!». سپس‌ به‌ امرأالقيس‌ دستور دادند كه‌ سوگند بخورد اما همين‌ كه‌ برخاست‌ تا سوگند بخورد، آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم او را عقب‌ زدند و گفتند: «برگرد». پس‌ چون‌ از نزد ايشان‌ برگشت، اين‌ آيه‌ نازل ‌شد.

 

وَلاَ تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً إِنَّمَا عِندَ اللّهِ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (95) مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ‏(96)

‏«و پيمان‌ الهي‌ را به‌ بهاي‌ ناچيزي‌ نفروشيد» و آن‌ هر گونه‌ متاع‌ دنيوي‌اي‌ است، هرچند كه‌ در شكل‌ ظاهري‌ بسيار و با ارزش‌ باشد «زيرا آنچه‌ نزد خداست‌» از پيروزي، غنايم‌ جنگ، رزق‌ فراخ‌ در دنيا و آنچه‌ نزد وي‌ در آخرت‌ از نعمت‌هاي ‌بهشت‌ است‌ «همان‌ براي‌ شما بهتر است، اگر بدانيد» يعني: اگر از اهل‌ علم‌ و تميز باشيد زيرا «آنچه‌ نزد شماست‌» از بهره‌هاي‌ دنيا «فاني‌ مي‌شود» هرچند فراوان‌ و بالاتر از حد توقع‌ و تصور شما هم‌ باشد «و آنچه‌ نزد خداست‌» از گنجينه‌هاي ‌رحمت‌ وي‌ «باقي‌ است‌» و فناناپذير و پاينده، كه‌ هرگز گسست‌ و انقطاعي‌ ندارد «و البته‌ صابران‌ را بر حسب‌ نيكوترين‌ آنچه‌ عمل‌ مي‌كردند، پاداش‌ مي‌دهيم‌» يعني: قطعا به‌ آنان‌ به‌ سبب‌ شكيبايي‌شان‌ در ثبات‌ و پايداري‌ بر عهد با رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، استمرارشان‌ بر ايستادگي‌ در پاي‌ ميثاق‌ تكليف، جهادشان‌ با كافران‌ و نيز شكيبايي ‌و پايداريشان‌ بر آزارها و شكنجه‌هاي‌ دشمن، پاداش‌ مي‌دهيم‌ و اين‌ پاداش‌ و مزد برحسب‌ نيكوترين‌ طاعاتي‌ است‌ كه‌ مي‌كردند، بدين‌ معني‌ كه‌ بر گناهان‌ و بدي‌هايي ‌كه‌ در گذشته‌ كرده‌اند، قلم‌ عفو مي‌كشيم‌.

 

مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ‏(97)

كلبي‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: چون‌ دو آيه‌ فوق‌ نازل‌ شد، امرأالقيس‌ گفت‌؛ آري‌! حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ آنچه‌ نزد من‌ است‌ نابود مي‌شود ولي‌ رفيقم‌ (عبدان‌) برحسب‌ نيكوترين‌ آنچه‌ عمل‌ مي‌كند، پاداش‌ مي‌يابد. بارخدايا! او در آنچه‌ كه‌ عليه ‌من‌ ادعا كرده‌ صادق‌ است، من‌ زمين‌ او را بريدم‌ و به‌ زمين‌ خود ضميمه‌ كردم‌ اما به‌ خدا سوگند كه‌ نمي‌دانم‌ چه‌ اندازه‌؟ پس‌ هر چه‌ مي‌خواهد از زمين‌ من‌ بگيرد و مانند آن‌ را نيز همراه‌ آن، به‌ اضافه‌ آنچه‌ از محصول‌ آن‌ خورده‌ام‌! همان‌ بود كه‌ نازل‌ شد: «هر كس‌ از مرد يا زن‌ كه‌ كار نيك‌ كند» كار نيك: كار موافق‌ با كتاب ‌خدا جلّ جلاله  و سنت‌ پيامبر وی صلّی الله علیه و آله و سلّم! است‌ «و او مؤمن‌ باشد» زيرا عمل‌ نيك‌ كافر هيچ ‌ارزش‌ و اعتباري‌ ندارد «بي‌گمان‌ به‌ زندگي‌ پاك‌ و پسنديده‌اي‌ زنده‌اش‌ مي‌داريم‌» در دنيا؛ با بخشيدن‌ رزق‌ و روزي‌ حلال‌ به‌ او و توفيق‌ بخشيدنش‌ به‌ دريافت‌ حلاوت ‌طاعت‌ و با آماده‌ ساختن‌ تمام‌ وجوه‌ راحت‌ و آسايش‌ وي‌. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «مراد از آن‌؛ فراهم‌ ساختن‌ زمينه‌ كار پاكيزه‌ و عمل‌ شايسته‌ براي‌ وي ‌است‌». به‌قولي‌ ديگر: مراد از زندگي‌ پاكيزه، زندگي‌ در بهشت‌ است‌ «و مسلما به‌ آنان‌» در آخرت‌ «بر حسب‌ نيكوترين‌ آنچه‌ مي‌كردند، پاداش‌ مي‌دهيم‌» تفسير نظير اين‌ جمله، در آيه‌ قبل‌ گذشت‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «قطعا هر كس‌ به‌ اسلام‌ راه‌ يافت‌ و معيشت‌ مادي‌ زندگي‌اش‌ در حد كفاف‌ بود و به‌ آن‌ حد قناعت‌ ورزيد، رستگار گشت‌».

 

فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ‏(98)

«پس‌ آن‌ گاه‌ كه‌ مي‌خواهي‌ قرآن‌ بخواني، از شيطان‌ رانده‌ شده‌ به‌ خدا پناه‌ ببر» يعني: از خداي‌ سبحان‌ بخواه‌ تا تو را از وسوسه‌هاي‌ شيطان‌ رانده‌شده‌ و ملعون، در پناه‌ خود بدارد. بايد دانست‌ كه‌ قرائت‌ (أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ) خواننده‌ را از آشفتگي‌ فكري‌ در هنگام‌ تلاوت‌ باز داشته‌ و به‌ او امكان‌ مي‌دهد تا در آيات‌ قرآن ‌تدبر و تفكر كند. گفتني‌ است‌ كه‌ خطاب‌ به‌ نبي‌اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم خطاب‌ به‌ امت‌شان‌ است ‌بلكه‌ خطاب‌ به‌ امت‌ در اولويت‌ قرار دارد زيرا رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از وسوسه‌هاي‌ شيطان‌ معصوم‌ بوده‌اند.

امر به‌ خواندن‌ (أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ) در هنگام‌ تلاوت‌ قرآن، به‌ اجماع‌ علما مفيد استحباب‌ است‌. همچنين‌ جمهور علما بر آنند كه‌ مستحب‌ خواندن‌ (أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ) قبل‌ از تلاوت‌ قرآن‌ است‌ نه‌ بعد از آن‌.

 

إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ‏(99)

«هرآينه‌ شيطان‌ را سلطاني‌ نيست‌» يعني: او تسلط و غلبه‌اي‌ ندارد «بر» اغواي‌ «كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند و بر پروردگارشان‌ توكل‌ مي‌كنند» يعني: امور خويش ‌را ـ در هر سخن‌ و عملي‌ ـ به‌ او تفويض‌ مي‌كنند زيرا ايمان‌ به‌ خدا جلّ جلاله  و توكل‌ به‌وي، شيطان‌ را از وسوسه ‌كردن‌ آنان‌ باز مي‌دارد و اگر هم‌ او در يكي‌ از آنان‌ وسوسه‌اي‌ القاء نمايد، وسوسه‌اش‌ تأثيري‌ ندارد.

 

إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ ‏(100)

«جز اين‌ نيست‌ كه‌ سلطه‌ او» به‌ اغوا و فريفتن‌ «فقط بر كساني‌ است‌ كه‌ وي‌ را به ‌سرپرستي‌ برمي‌گيرند» يعني: شيطان‌ را به‌ ولايت‌ و دوستي‌ گرفته، از او در وسوسه‌هايش‌ اطاعت‌ كرده‌ و خداوند جلّ جلاله  را نافرماني‌ مي‌كنند «و» همچنين‌ سلطه‌ شيطان‌ «بر كساني‌» است‌ «كه‌ آنان‌ براي‌ خدا شريك‌ مقرر مي‌كنند» به‌خاطر شيطان ‌و به‌ سبب‌ وسوسه‌ وي‌.

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ طرح‌ و رد دو شبهه‌ كفار پيرامون‌ قرآن‌ مي‌پردازد؛ شبهه‌ اول‌ در مورد قضيه‌ «نسخ‌» و شبهه‌ دوم‌ در اين‌ مورد است‌ كه‌ قرآن‌ به‌ ظن‌ باطل ‌آنان، منشأ بشري‌ دارد:

 

وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ‏(101)

«و چون‌ آيتي‌ را به‌جاي‌ آيتي‌ بدل‌ كنيم‌» يعني: چون‌ آيه‌اي‌ را منسوخ‌ كنيم‌[4] با آوردن‌ آيه‌اي‌ ديگر به‌جاي‌ آن‌؛ «و خدا به‌ آنچه‌ نازل‌ مي‌كند داناتر است، مي‌گويند» كفار قريش‌ كه‌ از حكمت‌ نسخ‌ بي‌خبر مي‌باشند «جز اين‌ نيست‌ كه ‌تو» اي‌ محمد! «افتراكننده‌اي‌» يعني: تو بر خدا دروغ‌ و افترا مي‌بندي‌ و آنچه‌ را كه‌ او نگفته، بر وي‌ بر مي‌سازي، از آنجا كه‌ مي‌پنداري‌ خداوند تو را به‌ امري ‌فرمان‌ داده، سپس‌ مجددا تو را برخلاف‌ آن‌ دستور داده‌ است‌! خداي‌ متعال‌ در رد اين‌ پندار كفار مي‌گويد: «بلكه‌ اكثر آنان‌ نمي‌دانند» حكمت‌ در نسخ‌ را و اين‌كه ‌در مشروع‌ساختن‌ حكم‌ منسوخ‌ شده، مصلحتي‌ موقت‌ و مقطعي‌ در كار بوده‌ كه‌ بعد از گذشت‌ آن‌ وقت‌ معين، قطعا مصلحت‌ در آن‌ است‌ كه‌ حكم‌ ديگري‌ مشروع‌ گردد.

 

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ‏(102)

«بگو: آن‌ را» يعني: قرآن‌ را «روح‌ القدس‌» يعني: جبرئيل‌علیه السلام  كه‌ از پليديهاي ‌بشري‌ پاك‌ است‌ «از جانب‌ پروردگارت‌» و به‌ فرمان‌ وي‌ «به‌ حق‌ فرود آورده ‌است‌» حقي‌ كه‌ هيچ‌ خطايي‌ در آن‌ نيست‌ و مبتني‌ بر حكمت‌هاي‌ بالغه‌اي‌ كه‌ صلاح‌ خلق‌ در آنها نهفته‌ است‌ «تا كساني‌ را كه‌ ايمان‌ آورده‌اند، استوار گرداند» بر ايمان، به‌ وسيله‌ اين‌ قرآن‌ «و براي‌ مسلمانان‌ هدايت‌ و بشارتي‌ است‌» زيرا آنان‌ را به‌سوي‌ احكام‌ ناسخ‌ هدايت‌ مي‌كند و باورمندان‌ به‌ ناسخ‌ و منسوخ‌ و غير آن‌ از كتاب‌ خداوند جلّ جلاله  را به‌ پاداش‌ عظيم‌ بشارت‌ مي‌دهد. پس‌ قرآن‌ از يك‌ جهت ‌پايدار سازنده‌ مؤمنان‌ بر ايمان‌ است‌ و از جهتي‌ ديگر، هدايتگر و مژده‌ بخش ‌آنهاست‌.

 

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ ‏(103)

سپس‌ حق‌ تعالي‌ شبهه‌ دوم‌ كافران‌ را اين‌گونه‌ مطرح‌ نموده‌ و رد مي‌نمايد: «و نيك‌ مي‌دانيم‌ كه‌ كافران‌ مي‌گويند: جز اين‌ نيست‌ كه‌ بشري‌ به‌ او آموزش‌ مي‌دهد» يعني: بي‌گمان‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم قرآن‌ را از بشري‌ از بني‌آدم‌ مي‌آموزد نه‌ از فرشته‌اي‌. خاطرنشان‌ مي‌شود؛ بشري‌ كه‌ اين‌ گمان‌ را به‌ او بستند ـ بنا به‌ روايتي‌ در بيان ‌سبب‌ نزول‌  ـ غلام‌ فاكه‌بن‌مغيره‌ به‌نام‌ «جبر» بود كه‌ در آغاز عقيده‌ نصراني‌ داشت‌ و بعدا به‌ اسلام‌ گرويد. اين‌ غلام‌ در پاي‌ كوه‌ صفا به‌ شغل‌ فروشندگي‌ مشغول‌ بود وگه‌گاهي‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم با او مي‌نشستند و چند كلمه‌اي‌ با او سخن‌ مي‌گفتند، زبان ‌اين‌ غلام، عجمي‌ (رومي‌) بود و او زبان‌ عربي‌ را فقط در حدي‌ مي‌دانست‌ كه ‌پاسخ‌ طرف‌ را ـ بسيار به‌ مشكل‌ آن‌ هم‌ در حد ضرورت‌ ـ داده‌ مي‌توانست‌.

قطعا اين‌ پندارشان‌ بي‌اساس‌ است‌ زيرا: «زبان‌ كسي‌ كه‌ اين‌ نسبت‌ را به‌ او مي‌دهند، عجمي‌ است‌» و زبان‌ عجمي‌ در برابر زبان‌ عربي‌ الكن‌ بوده‌ و بهره‌ چنداني ‌از فصاحت‌ ندارد «در حالي‌كه‌ اين‌» قرآن‌ «به‌ زبان‌ عربي‌ شيوا و روشن‌ است‌» و از بلاغت‌ عربي‌ و بياني‌ روشن‌ و اعجازگونه‌ برخوردار مي‌باشد پس‌ چگونه ‌مي‌پنداريد كه‌ بشري‌ از عجم‌ اين‌ قرآن‌ را به‌ او مي‌آموزد، درحالي‌كه‌ شما خود كه‌ سردمداران‌ فصاحت‌ و علمداران‌ بلاغت‌ هستيد، از معارضه‌ با سوره‌اي‌ از قرآن ‌عاجز گشته‌ايد؟ پس‌ كسي‌ كه‌ كمترين‌ بهره‌اي‌ از عقل‌ داشته‌ باشد، چنين‌ اتهامي ‌نمي‌بندد و چنين‌ سخني‌ نمي‌گويد.

 

إِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللّهِ لاَ يَهْدِيهِمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏(104)

«در حقيقت‌ كساني‌ كه‌ به‌ آيات‌ خدا ايمان‌ نمي‌آورند» يعني: قرآن‌ را تصديق ‌نمي‌كنند «خدا آنان‌ را هدايت‌ نمي‌كند» به‌سوي‌ حق‌ و راه‌ نجات، به‌دليل‌ آنچه‌ كه ‌او در علم‌ ازلي‌ خود از شقاوتشان‌ دانسته‌ است‌ «و برايشان‌ عذابي‌ دردناك‌ است‌» به‌سبب‌ كفر و تكذيبشان‌.

 

إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَأُوْلئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ ‏(105)

«جز اين‌ نيست‌ كه‌ فقط كساني‌ دروغ‌پردازي‌ مي‌كنند كه‌ به‌ آيات‌ خدا ايمان ‌ندارند» پس‌ چگونه‌ از پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  دروغ‌پردازي‌ روي‌ مي‌دهد در حالي‌كه‌ او در رأس‌ مؤمنان‌ به‌ آيات‌ الله جلّ جلاله  قرار دارد؟ «و آنان‌» كه‌ به‌ اين‌ وصف‌ موصوفند «خود دروغگويانند» يعني: بي‌گمان‌ دروغ، وصفي‌ لازم‌ براي‌ خود آنان‌ و عادتي ‌از عادات‌ هميشگي‌ خودشان‌ است‌.

اين‌ آيه‌ ردي‌ بر هر دو شبهه‌ ياد شده‌ كفار؛ يعني‌ قضيه‌ «نسخ‌» و اين‌ شبهه‌ باطل‌ آنان‌ است‌ كه‌ قرآن‌ منشأ بشري‌ دارد.

 

مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏(106)

«هر كس‌ پس‌ از ايمان ‌آوردن‌ خود، به‌ خدا كفر ورزد» او عذابي‌ سخت‌ و دردناك ‌در پيش‌ دارد و مستوجب‌ خشم‌ خدا جلّ جلاله  مي‌گردد «مگر آن‌ كس‌ كه‌ مجبور شده‌ ولي ‌قلبش‌ به‌ ايمان‌ آرام‌ و استوار است‌» اين‌ آيه‌ ناظر بر كساني‌ است‌ كه‌ با نطق‌ سخن‌ كفر يا با ارتكاب‌ عمل‌ كفر، مرتد مي‌شوند بعد از آن‌كه‌ به‌ اسلام‌ در آمده‌ بودند.

بايد دانست‌ كه‌ گفتن‌ سخن‌ كفر يا ارتكاب‌ عمل‌ كفر داراي‌ دو حالت‌ است: يكي‌ اين‌كه‌ چنين‌ چيزي‌ به‌ رضا و اختيار انسان‌ از وي‌ صادر شود. دوم‌ اين‌كه‌ كسي‌ ديگر او را به‌ گونه‌اي‌ بر كفر اكراه‌ و اجبار نمايد كه‌ بيم‌ كشته‌ شدن‌ وي‌ متصور باشد پس‌ در اين‌ هنگام‌ از روي‌ ناچاري‌ فقط به‌ زبان‌ كلمه‌ كفر را بگويد درحالي‌كه‌ قلبش‌ به‌ ايمان‌ مطمئن‌ است‌. لذا حكم‌ اين‌ دو حالت‌ يكسان‌ نيست‌ زيرا اكراه‌ و اجبار بر كفر مستوجب‌ سزا و گناه‌ نبوده‌ و اگر كسي‌ به‌ زور وادار ساخته‌ مي‌شود كه‌ سخني‌ كفرآميز بگويد، يا فعل‌ كفري‌اي‌ همچون‌ سجده‌ كردن‌ براي‌ غير خدا جلّ جلاله  را انجام‌ دهد، بر او گناهي‌ نيست، به‌ شرط اين‌كه‌ قلبش‌ در حال‌ صدور اين‌ قول‌ يا فعل‌ كفري، به‌ ايمان‌ مطمئن‌ باشد بنابراين، بر چنين‌ كسي‌ به‌ كفر حكم‌ نمي‌شود. اما حسن، اوزاعي، شافعي‌ و سحنون‌ رحمهم‌الله برآنند كه‌ اين‌ رخصت‌ فقط درگفتن‌ سخن‌ كفر است، نه‌ در انجام ‌دادن‌ فعل‌ كفر پس‌ در انجام‌ دادن‌ فعل‌ كفر هيچ ‌رخصتي‌ نيست‌.

اما حالت‌ ديگر گرايش‌ به‌ كفر: «ولي‌ كسي‌ كه‌» از روي‌ اختيار و عمد مرتد شود «و به‌ كفر سينه‌ گشاده‌ كند» يعني: به‌ كفر راضي‌ باشد و به‌ آن‌ اطمينان‌ يافته‌ وپايداري‌ كند «پس‌ غضبي‌ از جانب‌ خدا بر آنان‌ است‌ و برايشان‌ عذابي‌ بزرگ‌ خواهد بود» لذا چنين‌ كساني‌ در معرض‌ خشم‌ و عذاب‌ الهي‌ قرار دارند.

عبدالرزاق، ابن‌سعد و ابن‌جرير در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده‌اند: «مشركان‌ عماربن‌ياسر را گرفته‌ و سخت‌ شكنجه‌ و آزارش‌ دادند و رهايش‌ نكردند تا رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را دشنام‌ داده‌ و خدايانشان‌ را به‌ نيكي‌ ياد كند. سرانجام‌ او در زير فشار شكنجه، به‌ گفتن‌ اين‌ سخن‌ وادار شد آن‌گاه‌ آشفته‌ و اندوهناك‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد، آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ وي‌ گفتند: حكايت‌ چيست‌؟ گفت: حكايت‌ شر و شرمساري‌؛ مرا چنان‌ شكنجه‌ كردند تا به‌ اجبار زبان‌ به‌ دشنام‌ شما آلودم‌ و خدايانشان‌ را ستودم‌! فرمودند: اما قلبت‌ را چگونه‌ مي‌يابي‌؟ گفت: مطمئن‌ به‌ ايمان‌. فرمودند: باكي‌ نيست، اگر دگربار نيز به‌ همچو حالي‌ روبرو شدي ‌و از تو خواستند تا نظير آن‌ سخن‌ را بگويي‌؛ بگو، كه‌ بر تو حرج‌ و گناهي‌ نيست‌. همان‌ بود كه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ نازل‌ شد».

اما بهتر و اولي‌ اين‌ است‌ كه‌ مؤمن‌ بر دينش‌ پايداري‌ كند، هرچند اين‌ امر به‌ قتل‌ وي‌ بينجامد، از همين ‌روي‌ علما اجماع‌ دارند بر اين‌كه: اگر كسي‌ بر كفر اجبار مي‌شود و عمل‌ به‌ عزيمت‌ را انتخاب‌ كرده‌ تن‌ به‌ كشته‌ شدن‌ مي‌دهد، نزد خداي‌ عزوجل‌ از كسي‌ كه‌ رخصت‌ را انتخاب‌ كرده، پاداش‌ بزرگتري‌ دارد. بنابراين، دستور رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ عمار رضی الله عنه در بازگشت‌ به‌ گفتن‌ كلمه‌ كفر در صورت‌ بازگشت‌ كفار به‌ عمل‌ شكنجه، مفيد اباحت‌ است‌ نه‌ مفيد ندب‌ و وجوب، به‌دليل‌ اين‌كه‌ خبيب‌ رضی الله عنه در برابر فشارهاي‌ قريش‌ تن‌ به‌ تقيه‌ نداد تا سرانجام‌ او را به‌شهادت‌ رساندند و شكي‌ نيست‌ كه‌ مقام‌ و مرتبتش‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بهتر از عمار رضی الله عنه بود كه‌ تن‌ به‌ تقيه‌ داده‌ بود.

 

ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ‏(107)

«اين‌» كفر بعد از ايمان‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ كه‌ آنان‌ زندگاني‌ دنيا را دوست ‌داشتند» يعني: به‌ سبب‌ برتري ‌دادن‌ آنان‌ است‌ زندگاني‌ دنيا را «بر آخرت‌ و به‌ سبب‌آن‌ است‌ كه‌ خدا گروه‌ كافران‌ را هدايت‌ نمي‌كند» به‌سوي‌ ايمان‌؛ مادامي‌ كه‌ آنها ترجيح‌ دهنده‌ كفر بر ايمان‌ باشند و اين‌ سنت‌ حق‌ تعالي‌ است‌ در خلقش‌.

 

أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ‏(108)

«آنان‌» يعني: مرتدان‌ برتري‌دهنده‌ دنيا بر امر خداي‌ و عزوجل‌ و ايمان‌ به‌ وي‌ «كساني‌اند كه‌ خدا بر دلها و بر گوش‌ و ديدگانشان‌ مهر نهاده‌ است‌» پس‌ اندرزها را به‌سمع‌ قبول‌ نمي‌شنوند و نمي‌فهمند و نشانه‌هايي‌ را كه‌ به‌وسيله‌ آنها به‌ حق‌ راه‌يافته ‌مي‌شود، نيز نمي‌بينند «و آنان‌ خود غافلانند» از فرجام‌ بدي‌ كه‌ خداي‌ عزوجل ‌درباره‌ آنان‌ اراده‌ كرده‌ است‌ و هيچ‌ غفلتي‌ همانند اين‌ غفلت‌ نيست‌.

ملاحظه‌ مي‌شود كه‌ خداوند متعال‌ در اين‌ دو آيه، شش‌ حكم‌ را عليه‌ مرتدان ‌صادر كرده‌ است‌.

 

لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرونَ ‏(109)

«شك‌ نيست‌ در اين‌كه‌ آنها در آخرت‌ همان‌ زيان‌كارانند» يعني: در خسران‌ و زيان ‌كامل‌ قراردارند و به‌ حدي‌ درآن‌ فرورفته‌اند كه‌ فوق‌ آن‌ ديگر حد و مرزي‌ متصور نيست‌.

 

ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُواْ مِن بَعْدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَاهَدُواْ وَصَبَرُواْ إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ (110)

‏«از سوي‌ ديگر، پرودگارت‌ نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ هجرت‌ كردند» از دار كفر به‌سوي ‌دار اسلام‌ «بعد از آن‌كه‌ مورد شكنجه‌ قرار گرفتند» يعني: بعد از آن‌كه‌ كفار آنان‌ را با شكنجه‌ و آزار به‌ فتنه‌ درافگندند و آنها در زير شكنجه‌ و فشار به‌ گفتن‌ كلمه‌ كفر مجبور شدند «سپس‌ جهاد كردند» در راه‌ خدا جلّ جلاله  «و صبر كردند» بر جهاد و برسختي‌هاي‌ تكليف‌ «بي‌گمان‌ پروردگارت‌ بعد از آن‌» افتادنشان‌ در فتنه‌ كفار «قطعا آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌» زيرا آنها كلمه‌ كفر را به‌ اجبار و در زير شكنجه‌ كفار گفته‌اند و سينه‌ها و دلهايشان‌ پذيراي‌ كفر نگرديده‌ است‌. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: حق‌ تعالي‌ بر كساني‌ كه‌ مورد فتنه‌ و شكنجه‌ قرارگرفته‌ و از بيم‌ از دست‌ رفتن‌ جان ‌خود كلمه‌ كفر را بر زبان‌ آوردند و كار بدانجا انجاميد كه‌ سينه‌هايشان‌ هم‌ پذيراي‌ كفر شد، آمرزگار مهربان‌ است، چنانچه‌ به‌سوي‌ او توبه‌كار شده‌ و به‌ دار الهجره‌ پيامبرش‌ هجرت‌ كنند و همراه‌ با وي‌ عليه‌ دشمنان‌ دين‌ و دعوت‌ جهاد نمايند.

ابن‌كثير مي‌گويد: «اين‌ آيه‌ ناظر بر گروه‌ ديگري‌ از مسلمانان‌ است‌ كه‌ در مكه‌ به‌سر مي‌بردند و از زمره‌ مستضعفان‌ بوده‌ در ميان‌ قوم‌ خود هيچ‌ ارج‌ و مقامي ‌نداشتند، آنها در زير فشار زبونساز و زجرآور كفار سرانجام‌ به‌ فتنه‌ پيوستند اما آخرالامر امكان‌ هجرت‌ يافته‌ خود را از چنگ‌ آنان‌ رهانيده‌ و به‌ طلب‌ خشنودي‌ وآمرزش‌ الهي، سرزمين‌ و خانواده‌ و اموال‌ خود را ترك‌ كردند و به‌ سلك‌ مؤمنان‌ در آمده‌ با كفار جهادي‌ پايدارانه‌ نمودند، كه‌ پروردگار متعال‌ در اين‌ آيه‌ به‌ آنان ‌وعده‌ آمرزش‌ داد».

 

يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا وَتُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ‏(111)

«آن‌ روز كه‌ هر كس‌ دفاع‌كنان‌ از طرف‌ شخص‌ خود مي‌آيد» تا خود را از عذاب ‌نجات‌ دهد. يعني: هر انساني‌ در روز قيامت‌ فقط براي‌ نجات‌ و خلاصي‌ خودش ‌حجت‌ و عذر پيش‌ مي‌آورد و فقط به‌ خود مي‌انديشد و كسي‌ ديگر برايش‌ اهميتي ‌ندارد «و هر كس‌ به‌ جزاي‌ آنچه‌ كرده‌» از خير يا شر «بي‌ كم‌ و كاست‌ پاداش‌ مي‌يابد و بر آنان‌ ستم‌ نمي‌رود» يعني: نه‌ از پاداش‌ خير كاسته‌ مي‌شود و نه‌ بر كيفر شر افزوده ‌مي‌گردد.

 

وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ ‏(112)

«و خدا شهري‌ را مثل‌ زده‌ است‌» اين‌ مثلي‌ است‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ براي‌ مردم ‌مكه‌ زده‌ است‌ تا قريش‌ بيدار شود، به‌ خود آيد و بر گمراهي‌اش‌ استمرار نورزد.

به‌قولي‌ مراد از «قريه‌» در اينجا خود شهر مكه‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله  آن‌ را براي ‌غير آن‌ از شهرهاي‌ ستمگر مثل‌ زده‌ است‌ و اين‌ در زماني‌ بود كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در حق‌ مكيان‌ دعاي‌ بد كردند و گفتند: «اللهم‌ اشدد وطأتك‌ على‌ مضر واجعلها عليهم ‌سنين‌ كسني‌ يوسف: بارالها! فشارت‌ را بر مضر سخت‌ كن‌ و آن‌ فشار را برآنان ‌قحطي‌اي‌ چون‌ قحطي‌ عهد يوسف‌علیه السلام  بگردان‌» پس‌ دعاي‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مستجاب‌ شد و آنان‌ به‌ قحطي‌ سختي‌ مبتلا شدند تا بدانجا كه‌ استخوانهاي‌ پوسيده ‌را مي‌خوردند. همچنين‌ اين‌ مثل، اندرز و هشداري‌ به‌ غير مكيان‌ است‌ كه‌ از مانند چنين‌ فرجامي‌ بپرهيزند.

آري‌! تأمل‌ كنيد در مثل‌ آن‌ شهر: «كه‌ امن‌ و امان‌ بود» و مردم‌ آن‌ نه‌ ترسي‌ داشتند، نه‌ نگراني‌ و هراس‌ و پريشان‌حالي‌اي‌ «روزيش‌ از هر سو به‌ خوشي‌ و فراواني ‌مي‌رسيد» يعني: سرزمين‌ هاي‌ دور و نزديك، نعمت‌هاي‌ خود را به‌سوي‌ مكه ‌گسيل‌ مي‌داشت‌ «پس‌ كافر شدند» مردم‌ آن‌ شهر به‌ خداي‌ سبحان‌ و پيامبرانش‌ و «به‌ نعمت‌هاي‌ خداوند» كه‌ برآنان‌ منت‌ نهاده‌ بود ناسپاسي‌ كردند «پس‌ خداوند به‌سزاي‌ آنچه‌ مي‌كردند، لباس‌ گرسنگي‌ و ترس‌ را بر آن‌» يعني: بر مردم‌ آن‌ شهر «چشانيد» و به‌وسيله‌ اين‌ عذاب‌ آنان‌ را چنان‌ لاغر و رمق‌ باخته‌ و فلاكت‌زده ‌ساخت‌ كه‌ گويي‌ اين‌ حال‌ بد، لباسي‌ است‌ كه‌ برتن‌ آنان‌ پوشانده‌ شده‌ است‌. اين‌گونه‌ بود كه‌ خداوند متعال‌ دو حالت‌ اول‌ را به‌ ضد آنها تبديل‌ نمود؛ يعني ‌گرسنگي‌ را به‌جاي‌ فراواني‌ و گشايش، و ترس‌ و هراس‌ را به‌جاي‌ امنيت‌.

 

وَلَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ‏(113)

«و به‌يقين، به‌سوي‌ آنان‌» يعني: به‌سوي‌ مردم‌ مكه، يا به‌سوي‌ شهري‌ كه‌ به‌ آن ‌مثل‌ زده‌ شده‌ است‌ «پيامبري‌ از خودشان‌ آمد» يعني: از جنسشان‌ كه‌ آنها او و نسبش‌ را نيك‌ مي‌شناختند «اما او را تكذيب‌ كردند» در پيامي‌ كه‌ به‌ همراه‌ آورده‌ بود «پس‌ عذاب‌ آنان‌ را فروگرفت‌» يعني: از سوي‌ خداي‌ سبحان‌ بر آنان‌ عذاب ‌فرود آمد «در حالي‌كه‌ ستمكار بودند» بر نفس‌هاي‌ خود، با درافگندن‌ خويش‌ در اين‌ عذاب‌ خفت‌بار.

 

فَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَيِّباً وَاشْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ‏(114)

«پس، از آنچه‌ خدا روزيتان‌ داده‌ است، حلال‌ و پاكيزه‌ بخوريد» يعني: حلال‌ و پاكيزه‌ را بخوريد و پليدي‌ها را ترك‌ كنيد، كه‌ عبارتند از: گوشت‌ مردار (خودمرده‌)، خون‌ ريخته‌ و ديگر محرمات‌ بيان‌ شده‌ در شريعت‌ «و نعمت‌ خدا را» كه‌ بر شما ارزاني‌ داشته‌ «شكر گزاريد» و حقشناس‌ و سپاسگزار بشناسيد «اگر تنها او را مي‌پرستيد» نه‌ غير او را زيرا از مقتضيات‌ پرستش، شكر نعمت‌ اوست‌.

اما قرائتي‌ از دين‌ كه‌ عبادت‌ را با حرمان‌ از پاكيزگي‌ها و كناره‌جويي‌ از آنها همراه‌ مي‌كند، قرائت‌ و برداشت‌ اشتباهي‌ است‌ كه‌ با ديدگاه‌ اسلامي‌ در اين ‌موضوع‌ همخواني‌ و هماوايي‌ ندارد.

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالْدَّمَ وَلَحْمَ الْخَنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏(115)

سپس‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ بيان‌ محرمات‌ پرداخته‌ مي‌فرمايد: «جز اين‌ نيست‌ كه‌ خدا مردار و خون‌ و گوشت‌ خوك‌ و آنچه‌ را كه‌ نام‌ غير خدا بر آن‌ برده‌ شده‌ بر شما حرام‌ گردانيده‌ است‌ اما اگر كسي‌ به‌ خوردن‌ آنها ناگزير و مضطر شود و تجاوزكار و زياده‌خواه‌ نباشد، قطعا خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» تفسير نظير اين‌ آيه‌ در سوره‌ «بقره/‌173» گذشت‌.

 

وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ ‏(116)

«و» اي‌ مشركان‌! و اي‌ همه‌ فروافتادگان‌ در ورطه‌ حرام‌! «براي‌ آنچه‌ كه‌ زبان ‌شما به‌ دروغ‌ مي‌پردازد» و برآن‌ هيچ‌ حجتي‌ نداريد «نگوييد كه‌ اين‌ حلال‌ است‌ و آن ‌حرام‌ تا بر خدا دروغ‌ بنديد» يعني: تحليل‌ و تحريم‌ را به‌ حق‌ تعالي‌ ـ بي‌ آن‌كه‌ از جانب‌ وي‌ باشد ـ نسبت‌ ندهيد تا بدين‌گونه‌ بر او دروغ‌ بنديد پس‌ بدانيد كه‌ تحليل‌ و تحريم‌ و مشروع‌ساختن‌ احكام‌ دين، تنها حق‌ خداوند متعال‌ است‌ و بنابراين، احدي‌ از بشر را نسزد كه‌ حكم‌ ديني‌اي‌ را از جانب‌ خود بنيان‌ گزارد و اگر بشري ‌چنين‌ كرد و حكم‌ ديني‌اي‌ را از نزد خود مرسوم‌ ساخت، سپس‌ آن‌ را به‌خداوند جلّ جلاله  نسبت‌ داد، اين‌ كار وي‌ ـ مضاف‌ بر گناه‌ حرام‌ و حلال‌سازي‌ ـ متضمن‌ گناه‌ افترا و دروغ ‌بستن‌ بر خداوند متعال‌ نيز هست‌ «بي‌گمان‌كساني‌ كه‌ بر خدا دروغ‌ مي‌بندند، رستگار و مفلح‌ نمي‌شوند» نه‌ در دنيا و نه‌ درآخرت‌. فلاح: دست ‌يافتن‌ به‌ مطلوب‌ است‌.

از ابي‌نضره‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ گفت: «چون‌ اين‌ آيه‌ از سوره‌ نحل‌ را خواندم، از آن‌ زمان‌ به‌ بعد هميشه‌ از فتوا دادن‌ مي‌ترسم‌». ابي‌نضره‌ راست ‌مي‌گويد زيرا اين‌ آيه‌ با عموميتي‌ كه‌ دارد، شامل‌ فتاواي‌ همه‌ كساني‌ كه‌ برخلاف ‌كتاب‌ خدا جلّ جلاله  و سنت‌ رسولش‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فتوا مي‌دهند، مي‌شود همان‌ گونه‌ كه‌ بسياري‌ از ترجيح‌دهندگان‌ و مقدم‌ دارندگان‌ رأي‌ بر روايت، يا جاهلان‌ به‌ علم‌ كتاب‌ و سنت ‌در اين‌ ورطه‌ درمي‌افتند. پس‌ شايسته‌ اين‌ است‌ كه‌ چنين‌ كساني‌ از فتوا دادن‌ بازداشته‌ شوند و از جهالت‌هايشان‌ منع‌ گردند زيرا آنان‌ بي‌ داشتن‌ علمي‌ از سوي‌ حق‌ تعالي، يا رهنمود و حجتي‌ روشن‌ فتوي‌ مي‌دهند پس‌ به‌ علاوه‌ اين‌كه‌ خود گمراه‌ مي‌شوند، ديگران‌ را نيز گمراه‌ مي‌سازند. بدين‌جهت‌ بود كه‌ ائمه‌ فقه‌ در فتوا دادن‌ سخت‌ احتياط مي‌كردند چنان‌كه‌ امام‌ ابوحنيفه رحمه الله مي‌گويد: «اگر اداي ‌مسئوليت‌ نمي‌بود، فتوا نمي‌دادم‌ زيرا چه‌ سود از امري‌ كه‌ گوارايي‌هاي‌ آن‌ از ديگران‌ و مظلمه‌ آن‌ از آن‌ ما باشد».

 

مَتَاعٌ قَلِيلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏(117)

«برخورداري‌ اندكي‌ است‌» يعني: اين‌كه‌ بر اساس‌ هواي‌ نفس‌ خويش‌ چيزهايي ‌را حرام‌ يا حلال‌ مي‌گردانند، برايشان‌ بهره‌ و برخورداري‌ اندكي‌ است‌ «و سپس ‌عذابشان‌ دردناك‌ است‌» در آخرت‌.

آيه‌ كريمه‌ دلالت‌ مي‌كند بر اين‌كه‌ حرام‌ و حلال ‌كردن‌ اشياء بر اساس‌ هوي‌ نفس، كفر است‌.

 

وَعَلَى الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ‏(118)

بعد از آن‌كه‌ خداوند جلّ جلاله  حلال‌ها، حرام‌ها و رخصت‌ها بر امت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم را بيان‌ كرد، اينك‌ به‌ بيان‌ محرمات‌ بر يهود ـ قبل‌ از نسخ‌ شريعتشان‌ ـ مي‌پردازد تا مسلمانان‌ آن‌ آساني‌ را با اين‌ سختي‌ مقايسه‌ كرده‌ و شكرگزار نعمت‌ حق‌ تعالي‌ برخود باشند: «و بر يهوديان‌ حرام‌ گردانيديم‌» يعني: مخصوصا برآنان‌ حرام‌ گردانيديم‌ نه‌ بر غيرشان‌ «آنچه‌ را پيشتر بر تو خوانده‌ايم‌» با اين‌ فرموده‌ خويش: ( وَعَلَى الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا ): و بر يهوديان‌ هر حيوان‌ چنگال ‌داري‌ را حرام‌ گردانيديم‌ و از گاو و گوسفند پيه‌ آن‌ دو را بر آنان‌ حرام‌ گردانيديم، به‌ استثناي‌ پيه‌هايي‌ كه‌ بر پشت‌ آن‌ دو يا بر روده‌هاست، يا آنچه‌ با استخوان‌ درآميخته‌ است‌) «انعام/‌146». يعني: تمام‌ محرمات‌ از اغذيه‌ وخوراكي‌ها كه‌ خداوند جلّ جلاله  آنها را در قرآن‌ و در تورات‌ بر همه‌ مردم‌ يا مخصوصا بر يهود حرام‌ گردانيده، همان‌ است‌ كه‌ در آيه‌ (115) اين‌ سوره‌ و آيه‌ (146) سوره‌ «انعام‌» براي‌ شما بيان‌ كرده‌ايم‌ پس‌ حكم‌ حرمت‌ آنچه‌ را كه‌ بجز اينها حرام‌گردانيده‌ايد، از كجا آورده‌ايد؟ «و ما بر آنان‌» يعني: بر يهوديان‌ «ستم ‌نكرديم‌» با اين‌ تحريم‌ زيرا اين‌ جزاي‌ سركشي‌ خودشان‌ بود «بلكه‌ آنها به‌ خود ستم ‌مي‌كردند» از آنجا كه‌ خودشان‌ اسباب‌ و مقدمات‌ اين‌ تحريم‌ را فراهم‌ كردند و ما هم‌ اين‌ چيزها را به‌ عنوان‌ مجازاتي، برآنان‌ حرام‌ گردانيديم‌.

 

ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُواْ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏(119)

«با اين‌ همه‌ پروردگار تو نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ به‌ ناداني‌» يعني: از روي‌ غلبه‌ شهوت‌ و به‌ انگيزه‌ لذت‌ هوي‌ نه‌ عصيان‌ مولي‌ «مرتكب‌ گناه‌ شده‌ اند، سپس‌ بعد از آن‌» يعني: بعد از ارتكاب‌ عمل‌ گناه‌ «توبه‌ كرده‌ و اصلاح‌ كرده‌اند» آن‌ بخش‌ از اعمالشان‌ را كه‌ به‌ فسادي‌ آلوده‌ بوده‌ است‌ «بي‌گمان‌ پروردگار تو بعد از اين‌» توبه‌ و اصلاح‌ «آمرزگار مهربان‌ است‌» تفسير نظير اين‌ آيه‌ در سوره‌ «نساء/17 » گذشت‌.

 

إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلّهِ حَنِيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏(120)

«به‌ راستي‌ ابراهيم‌ يك‌ امت‌ بود» به‌ تنهايي‌ خود، به‌ سبب‌ كمال‌ وي‌ در اوصاف‌ خير. يعني: او امامي‌ بزرگوار و پيشوايي‌ مطيع‌ بود كه‌ بدو اقتدا مي‌شود. يا او به ‌اين‌ معني‌ امت‌ بود كه‌ نشانه‌ راهنما و مناره‌اي‌ از مناره‌هاي‌ خير و خوبي‌ و كمال‌ و هدايت‌ بود. يا به‌ اين‌ معني‌ كه‌ جامع‌ خصلت‌هاي‌ خير بود. يا او به‌ آنچه‌ كه‌ خداوند متعال‌ برايش‌ از شريعت‌ها آموخته‌ بود، عالم‌ بود «براي‌ خداوند قانت ‌بود» يعني: ابراهيم‌علیه السلام  انسان‌ مطيعي‌ بود كه‌ بيم‌ و خشيت‌ الله جلّ جلاله  بر اعضا و اندامهاي ‌وجودش‌ حاكم‌ شده‌ بود «حنيف‌ بود» يعني: از اديان‌ باطل‌ به‌سوي‌ دين‌ حق‌گرايش‌ يابنده‌ بود «و از مشركان‌ نبود» به‌ خداي‌ سبحان، بر خلاف‌ ادعاي‌ كفار قريش‌ كه‌ مي‌پندارند او بر دين‌ باطلشان‌ بوده‌ است‌.

 

 

‏ شَاكِراً لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏(121)

همچنين‌ ابراهيم‌علیه السلام  «نعمت‌هاي‌ خداوند را» كه‌ بر او منت‌ نهاده‌ بود «شكرگزار بود، خدا او را برگزيد» به‌ نبوت‌ «و به‌ راهي‌ راست‌ هدايتش‌ كرد» كه‌ آيين‌ اسلام‌ و دين‌ حق‌ است‌.

 

وَآتَيْنَاهُ فِي الْدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ‏(122)

«و در اين‌ دنيا به‌ او حسنه‌ عطا كرديم‌» يعني: خصلت‌ حسنه، كه‌ به‌قولي: عبارت ‌از فرزند صالح‌؛ به‌قولي: عبارت‌ از نبوت‌؛ و به‌قولي: عبارت‌ از اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ اهل‌ اديان‌ به‌ ولايت‌ و دوستي‌ وي‌ مي‌نازند و هوادار وي‌ اند. ابن‌كثير مي‌گويد: «يعني‌ براي‌ ابراهيم‌علیه السلام  خير دنيا را از تمام‌ آنچه‌ كه‌ مؤمن‌ در اكمال‌ زندگي ‌پاكيزه‌اش‌ بدان‌ نيازمند است، گرد آورديم‌». و همه‌ اين‌ اقوال‌ صحيح‌ است‌ «وهرآينه‌ او در آخرت‌» نيز «از شايستگان‌ است‌».

بدين‌سان‌ خداوند جلّ جلاله  در سه‌ آيه، ابراهيم‌ خليلش‌ را با نه‌ وصف‌ مدح‌ و ستايش ‌كرد. شكي‌ نيست‌ كه‌ گرد آمدن‌ اين‌ اوصاف‌ در يك‌ انسان، از او نمونه‌ و الگويي ‌از يك‌ مسلمان‌ كامل‌ مي‌سازد، بدين‌ جهت‌ خداوند متعال‌ ابراهيم‌علیه السلام  را براي‌ پيامبر خاتم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مقتدا قرار داد چنان‌كه‌ مي‌فرمايد:

 

ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏(123)

«سپس‌ به‌ تو وحي‌ فرستاديم‌» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! با وجود علو درجه‌ و مقامت‌ «كه‌ از آيين‌ حنيف‌ ابراهيم‌ پيروي‌ كن‌» در توحيد و دعوت‌ به‌سوي‌ آن، در بيزاري‌ جستن ‌از بتان‌ و معبودات‌ باطل، در تدين‌ به‌ دين‌ اسلام‌ و در تمام‌ شريعت‌ وي‌  مگر در آنچه‌ از شريعتش‌ كه‌ منسوخ‌ شده‌ است‌ «و از مشركان‌ نبود» پس‌ موحدي‌ پاك‌ نهاد و حق‌گرا چون‌ ابراهيم‌علیه السلام ، به‌ حق‌ شايسته‌ پيروي‌ مي‌باشد.

 

إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ‏(124)

يهوديان‌ مي‌پنداشتند كه‌ بزرگداشت‌ روز شنبه‌ از شريعت‌ ابراهيم‌علیه السلام  است‌ پس ‌خداي‌ سبحان‌ اين‌ ادعايشان‌ را رد كرده‌ و از اين‌ واقعيت‌ خبر داد كه‌ او بزرگداشت‌ روز شنبه‌ را فقط بر كساني‌ مقرر كرده‌ است‌ كه‌ در آن‌ اختلاف‌ ورزيده‌اند لذا پايبندي‌ به‌ تعظيم‌ آن‌ جزو فرايض‌ ديني‌ ابراهيم‌علیه السلام  و فرزندانش‌ نبوده‌ است:

«جز اين‌ نيست‌ كه‌ شنبه‌ فقط بر كساني‌ مقرر شد كه‌ در آن‌ اختلاف‌ كردند» يعني: وبال‌ و فرجام‌ بد روز شنبه‌ كه‌ همانا مسخ‌ صوري‌ طائفه‌اي‌ از يهود بود، فقط بر كساني‌ مقرر شد كه‌ درباره‌ آن‌ اختلاف‌ كردند. يا تعظيم‌ و بزرگداشت‌ روز شنبه ‌فقط بر كساني‌ مقرر شد كه‌ درباره‌ آن‌ اختلاف‌ كردند و آنان‌ يهود و نصاري‌ بودند؛ زيرا خداوند جلّ جلاله  بزرگداشت‌ روز جمعه‌ را بر آنان‌ مقرر كرده‌ بود پس، از آن‌ عدول ‌كرده‌ و روز شنبه‌ و يكشنبه‌ را برگزيدند. نقل‌ است‌ كه: موسي‌ يهوديان‌ را امر كرد تا يك‌ روز از هفته‌ را ـ كه‌ روز جمعه‌ باشد ـ به‌ عبادت‌ خداي‌ متعال‌ اختصاص ‌دهند و شش‌ روز ديگر را به‌ كار و كسب‌ و مشاغل‌ زندگي‌ بپردازند. اما آنها از پذيرش‌ روز جمعه‌ سر باز زده‌ و روز شنبه‌ را برگزيدند. سپس‌ عيسي‌ نيز در دوره‌ رسالت‌ خود روز جمعه‌ را به ‌عنوان‌ روز عبادت‌ به‌ نصاري‌ پيشنهاد كرد اما آنها نيز از پذيرش‌ روز جمعه‌ سر باز زده‌ و روز يكشنبه‌ را برگزيدند. چنان‌كه‌ درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «ما در دنيا آخرين‌ ولي‌ در روز قيامت‌ از همه‌ پيشتازيم‌... اين‌ روز جمعه‌ همانا روز آنان‌ بود كه‌ خداوند متعال‌ ما را به‌ آن‌ راهنمايي‌ فرمود پس‌ مردم‌ (امت‌هاي‌ ديگر) در آن‌ دنباله‌ رو ما هستند، روز يهود فردا، و روز نصاري‌ پس‌ فرداست‌». يعني: يهود و نصاري‌ از بزرگداشت‌ روز جمعه‌ كه‌ برايشان ‌امري‌ الزامي‌ نبود، سرباز زدند پس‌ خداوند جلّ جلاله  آن‌ را ويژه‌ امت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم گردانيد زيرا اين‌ روز، ششمين‌ روز در برنامه‌ آفرينش‌ است‌ كه‌ خداوند متعال‌ آفرينش‌ را در آن‌ به‌ اكمال‌ رساند و نعمت‌ خود را در آن‌ كامل‌ گردانيد «و بي‌گمان‌ پروردگارت ‌روز رستاخيز در ميان‌ آنان‌» يعني: در ميان‌ اختلاف ‌كنندگان‌ در آن‌ «در باره‌ آنچه‌ كه‌ در مورد آن‌ اختلاف‌ مي‌كردند، حكم‌ مي‌كند» پس‌ هر يك‌ را به‌ آنچه‌ كه‌ سزاوار او از ثواب‌ يا عقاب‌ است‌ جزا مي‌دهد.

 

ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ‏(125)

سپس‌ حق‌ تعالي‌ رسول‌ خاتم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را كه‌ وارث‌ آيين‌ ابراهيم‌علیه السلام  است‌ مخاطب ‌ساخته‌ مي‌فرمايد: «دعوت‌ كن‌» مردم‌ را «به‌سوي‌ راه‌ پروردگار خويش‌» كه‌ همانا اسلام‌ است‌ «به‌ حكمت‌» يعني: با بياني‌ محكم‌ و استوار. به ‌قولي: مراد ازحكمت، حجت‌هاي‌ يقين‌آور و باور رسان‌ است‌ «و اندرز نيكو» اندرز نيكو، بيان‌و موعظه‌اي‌ است‌ كه‌ شنونده‌ آن‌ را نيكو پنداشته‌ و مجذوب‌ آن‌ گردد و به‌ اندرون ‌جان‌ و خردش‌ چنان‌ رسوخ‌ و نفوذي‌ محكم‌ پيدا كند كه‌ قناعتش‌ بدان‌ فراهم‌ آمده‌ و به‌ مفاد و مضمون‌ آن‌ عمل‌ نمايد، چنين‌ اندرز نيكويي‌ به‌ اعتبار اين‌كه‌ شنونده‌ از آن‌ بهره‌مند مي‌شود، «حسنه‌» است‌. به‌قولي: «موعظه‌ حسنه‌» عبارت‌ ازحجت‌هاي‌ ظني‌ اقناعي‌اي‌ است‌ كه‌ تصديق‌ به‌ مقدمات‌ قابل‌ قبولي‌ را در پي‌ آورد «و با آنان‌ به‌ شيوه‌اي‌ كه‌ نيكوتر است، مجادله‌ كن‌» يعني: به‌ روش‌ و طريقه‌اي‌ با آنان ‌مناظره‌ كن‌ كه‌ نيكوترين‌ طرق‌ مناظره‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ است‌ از:

ـ برگزيدن‌ ساده‌ترين‌ روشها و محكم‌ترين‌ دلايل‌.

ـ به‌كار گرفتن‌ بياني‌ خوش‌ در گفت‌وگو.

ـ در پيش‌ گرفتن‌ ملايمت‌ و نرمي‌ در گفت‌وگو.

ـ مقابله‌ بدي‌ در كلام‌ و بيان‌ با نيكي‌.

ـ بلند نكردن‌ صدا در گفت‌وگو و دشنام‌ ندادن‌ و آزار نرساندن‌ به‌ خصم‌. كه‌ اينها اصول‌ مناظره‌ و جدال‌ بياني‌ در اسلام‌ است‌.

«در حقيقت‌ پروردگار تو به‌ حال‌ كسي‌كه‌ از راه‌ حق‌ گمراه‌ شده‌ داناتر است‌» خداوند جلّ جلاله  با اين‌ جمله، اين‌ حقيقت‌ را اعلام‌ مي‌كند كه‌ رشد و هدايت‌ در اختيار رسول‌ او صلّی الله علیه و آله و سلّم نيست‌ كه‌ آن‌ را به‌ هر كس‌ بخواهد ببخشد بلكه‌ اين‌ امر در اختيار خود وي‌ است‌ «و او به‌ راه‌يافتگان‌» يعني: به‌ كساني‌ كه‌ حق‌ را ديده‌ و دريافته‌ و بي‌هيچ‌ عناد و سرسختي‌اي‌ به‌ آن‌ توجه‌ مي‌كنند «داناتر است‌».

با مطالعه‌ سيرت‌ و سنت‌ طيبه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در دعوت‌ به‌ سوي‌ حق‌ كمال‌ رفق‌ و ملايمت‌ را به‌كار مي‌گرفتند، چنان‌ كه‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابوامامه‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ پسر جواني‌ نزد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: يا رسول‌الله! آيا به‌ من‌ اجازه‌ زنا كردن‌ مي‌دهيد؟ مردم‌ از اين‌ لحن‌ جسورانه‌ وي‌ برآشفته‌ و بر سر وي‌ داد كشيدند اما رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: دست‌ از وي‌ بداريد و او را به‌ من‌ نزديك‌ گردانيد! پس‌ آن‌ جوان‌ به ‌ايشان‌ نزديك‌ شد و در پيش‌ روي‌ ايشان‌ نشست‌ آن‌گاه‌ به‌ وي‌ فرمودند: اي‌ جوان‌! آيا دوست‌ داري‌ كه‌ با مادرت‌ زنا كنند؟ گفت: نه‌! فدايت‌ شوم‌ يا رسول‌ الله.فرمودند: همين‌ گونه‌ مردم‌ آن‌ را براي‌ مادرانشان‌ نمي‌پسندند؟ آيا دوست‌ داري‌ با دخترت‌ زنا كنند؟ گفت: نه‌! فدايت‌ شوم‌ يا رسول‌ الله. فرمودند: همچنين‌ مردم ‌آن‌ را براي‌ دخترانشان‌ دوست‌ ندارند. فرمودند: آيا دوست‌ داري‌ با خواهرت‌ زناكنند؟ گفت: نه‌! فدايت‌ شوم‌ يا رسول‌ الله. فرمودند: همچنين‌ مردم‌ آن‌ را براي ‌خواهرانشان‌ دوست‌ ندارند. آن‌گاه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم دست‌ مبارك‌ خود را برسينه‌اش‌ گذاشتند و فرمودند: بارخدايا! دلش‌ را پاك‌ گردان، گناهش‌ را بيامرز وشرمگاهش‌ را از حرام‌ نگه‌ دار. از آن‌ پس، هيچ‌ عملي‌ نزد آن‌ جوان‌ نفرتبار از عمل‌ زنا نبود».

 

وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ ‏(126)

از آنجا كه‌ دعوت‌ به‌سوي‌ الله جلّ جلاله  در بسياري‌ از اوقات‌ با رد و انكار و ايذا روبرو مي‌شود، خداوند متعال‌ مي‌فرمايد: «و اگر عقوبت‌ كرديد» يعني: اگر خواستيد كسي‌ را مجازات‌ كنيد «پس‌ نظير آنچه‌ كه‌ مورد عقوبت‌ قرار گرفته‌ايد، عقوبت‌ كنيد» يعني: مقابله‌ به‌ مثل‌ كنيد و از اين‌ حد تجاوز ننمائيد «و اگر صبر كرديد» در باز گرفتن‌ حقتان‌ از كسي‌ كه‌ بر شما ستم‌ كرده‌ است‌؛ آن‌گاه‌ كه‌ بر وي‌ دست‌ مي‌يابيد «البته‌ آن‌ صبر براي‌ صابران‌ بهتر است‌» نسبت‌ به‌ انتقام‌ گرفتن‌.

اين‌ آيه‌ در رأي‌ جمهور مفسران‌ مدني‌ است‌ و چنان‌كه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده ‌است، درباره‌ مثله‌كردن‌ حضرت‌ حمزه رضی الله عنه نازل‌ شد. زيرا روايت‌ شده‌ است‌ كه ‌رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در هنگام‌ شهادت‌ حمزه‌ رضی الله عنه كه‌ به‌ سختي‌ از سوي‌ مشركان‌ مثله‌ شده‌بود، بسيار متأثر شده‌ و بر سر جنازه‌ مطهر وي‌ ايستادند و فرمودند: «قطعا به‌ انتقام‌ تو هفتاد تن‌ از مشركان‌ را مثله‌ خواهم‌ كرد» پس‌ در همان‌ حال‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بر سر جنازه‌ وي‌ ايستاده‌ بودند، جبرئيل‌علیه السلام  سه‌ آيه‌ اخير سوره‌ «نحل‌» را فرودآورد...  و رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از مثله‌ كردن‌ مشركان‌ پرهيز كردند.

 

وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ ‏(127)

«و صبر كن‌» بر آنچه‌ كه‌ به‌ تو از انواع‌ آزارها مي‌رسد «و صبر تو جز به‌ توفيق‌ خدا» و پايدار ساختن‌ وي‌ «نيست‌. و بر آنان‌» يعني: بر كافران‌ «اندوه‌ مخور» كه ‌چرا از تو اعراض‌ مي‌كنند «و نباش‌ در تنگي‌» يعني: در دل‌تنگي‌ «از آنچه‌ نيرنگ ‌مي‌كنند» در حق‌ تو در آينده‌.

 

إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ ‏(128)

«بي‌گمان‌ خدا با پرهيزگاران‌ است‌» يعني: با كساني‌ است‌ كه‌ از شرك‌ و معاصي‌ مي‌پرهيزند «و با كساني‌ است‌ كه‌ آنها نيكوكارند» با انجام ‌دادن‌ طاعات‌ و اجراي ‌اوامر پس‌ اين‌ گروه‌ هستند كه‌ خداي‌ عزوجل‌ ياريشان‌ مي‌دهد. گفتني‌ است‌ كه‌ اين ‌معيت‌ و همراهي‌ خداي‌ عزوجل، معيت‌ مخصوصي‌ است‌ كه‌ مراد از آن‌ ياري‌ و تأييد و هدايت‌ وي‌ است، هدايتي‌ از نوعي‌ ويژه‌ كه‌ مخصوص‌ حق‌ تعالي‌ مي‌باشد.

بايد دانست‌ كه‌ آيات‌ اخير اين‌ سوره، قانون‌ اساسي‌ دعوت‌ و دعوتگران‌ راه ‌خدا جلّ جلاله  است‌ پس‌ بايد دعوتگران‌ عميقا به‌ اين‌ آيات‌ توجه‌ نمايند.

 


 

[1] شبهات‌ ديگر در آيات‌ (33، 35، 38 و 43) مطرح‌ شده‌ است‌.

[2] نگاه‌ كنيد به‌ سوره‌ «مائده/‌103».

[3] علامه‌ سعيد حوي‌ درباره‌ عسل‌، زنبور آن‌ و فوايد اين‌ ماده‌ حياتي‌، در (16) صفحه‌ بحثي‌ شافي‌وكافي‌ دارد. نگاه‌؛ تفسير الاساس‌ 2967/6، طبع‌ سوم‌، دارالسلام‌ ـ قاهره‌.

[4] سخن‌ درباره ‌«نسخ‌»، در سوره‌ «بقره/‌106» گذشت‌.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن            تلاوت قرآن           قرآن فلش          جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره