تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
مدنی است و داراي 43 آيه است.
وجه تسميه: اين سوره را به سبب آنكه در آن از رعد و برق و صاعقه وفرود آوردن باران سخن رفته است، «رعد» ناميدند.
سوره «رعد» از آن بخش از مقاصد سورههاي مدني سخن ميگويد كه به مقاصد سورههاي مكي شباهت دارد؛ و آن عبارت است از: اثبات توحيد، رسالت، معاد و رد شبهات مشركان.
بنا به روايتي، آياتي از اين سوره مكي است.
المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِيَ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ (1)
خوانده ميشود: «الف، لام، ميم، راء» و سخن درباره حروف مقطعه اوايل سورهها در آغاز سوره «بقره» گذشت «اين» يعني: آيات اين سوره «آيات كتاب است و آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، حق است» مراد كل قرآن است، يعني قرآن موصوف به اين وصف است كه حق است «ولي بيشتر مردم» باوجود وضوح و روشني اين آيات «ايمان نميآورند» به اين حقي كه خداوند جلّ جلاله آن را بر تو نازل كرده، از آن رو كه در ستيز و عناد و نفاق بهسر ميبرند و در قرآن به درستي تأمل و انديشه نميكنند.
اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2)
«خداوند ذاتي است كه آسمانها را بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد، برافراشت» عمد: ستونهاست. يعني: آسمانها بدون اتكا به ستون بر پايند. به قولي؛ معني اين است كه: آسمانها داراي ستونهايي ـ مانند نيروي جاذبه ـ هستند ولي شما آنها را نميبينيد «سپس بر عرش استقرار يافت» و او خود به كيفيت اين استوا داناتر است و ما به آن ـ بدون بيان كيفيت، بدون تشبيه، تأويل وتعطيل ـ ايمان داريم. و چنانكه امام مالك: گفته است: «استوا مجهول نيست، اما درك كيفيت آن در حيطه عقل نميباشد و ايمان به آن واجب و سؤالكردن از آن بدعت است». «و خورشيد و ماه را رام گردانيد» براي تأمين منافع خلق ومصالح بندگان كه بايد به وسيله آنها برآورده شود «هر كدام براي مدتي معين سيرميكنند» يعني: هر يك از خورشيد و ماه در مدار فلكي خود تا ميعادي معين كه وقت فناي دنيا و برپايي قيامت است، سير ميكنند. به قولي: مراد از (أجل مسمي) منازل خورشيد و ماه است كه خورشيد اين منازل را در مدت يك سال و ماه آنرا در مدت يك ماه طي ميكند «خداوند كار آفرينش را تدبير ميكند» يعني: او آفرينش را آن گونه كه بخواهد اداره ميكند «و آيات خود را به روشني بيان ميكند» يعني: نشانههايي را كه دال بر كمال قدرت و ربوبيت وياند، به روشني بيان ميكند كه آنچه گذشت؛ از بر افراشتن آسمانها بدون ستون يا بدون ستون قابل رؤيت، رام كردن خورشيد و ماه و به سير واداشتن آنها تا ميعادي معين، ازجمله اين نشانههاست. يا معني اين است: كتاب نازل كرده خود را بيان ميكند «باشد كه شما به لقاي پروردگارتان يقين حاصل كنيد» و در صدق و راستي اين ملاقات، هيچ شكي به خود راه ندهيد و بدانيد؛ ذاتي كه بر آفريدن اين اشيا و سامان دادن و اداره آنها توانا باشد، بر اعاده خلقت شما و گرد هم آوردنتان در محضر خويش براي حساب و جزا نيز تواناست.
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَاراً وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3)
«و اوست آنكه زمين را گسترانيد» در طول و عرض تا انسان و حيوان امكان گردش و حركت بالاي آن و بهرهگيري از منافع آن را بيابند.
بايد دانست كه گسترده بودن زمين ـ في نفسه ـ منافي با كرويت آن نيست، بدان جهت كه ابعاد آن طولاني و گسترده است و بهدليل همين طول مسافت و دوري ابعاد آن است كه زمين ـ با آن كه كروي است ـ براي ساكنان خود گسترده ظاهر ميشود[1]. «و» اوست آنكه «درآن، كوهها و نهرها نهاد» رواسي: كوههاي شامخ و استوار است.
گفتني است؛ كتابهاي جغرافيا و علم زمينشناسي از بيان اين حقيقت پر هستند كه اگر كوهها نبود، قشر زمين به شكل هولناكي در معرض شكافها، لرزهها وزلزلهها قرار ميگرفت.
آري! حق تعالي زمين را گسترانيد «و از هرگونه ميوهاي در آن زوجي دوگانه قرار داد» يكي نر و يكي ماده. اين تصريحي اعجازگرانه بر حقيقتي است كه جديدا در مورد وجود دو جنس نر و ماده در ميوهها كشف و شناخته شده و خود يكي از آيات علمي معجز قرآن كريم است[2].
«روز را به شب ميپوشاند» يعني: روز را به ظلمت شب پوشانيده و شب را همچون لباسي قيرگون بر چهره روز مينشاند و آن را تيره و تار ميگرداند، بعد از آنكه سپيد و روشن و روشنگر بود «قطعا در اين امور براي مردمي كه تفكر ميكنند، نشانههايي وجود دارد» دال بر وجود و وحدانيت خداي تبارك و تعالي زيرا آفرينش آنها با اين اهداف و منظورهاي متعدد و گونهگون، خود دليل وجود آفرينندهاي حكيمي است كه كاروبار آنها را بدين نظم و استحكام سامان داده است ولي كساني كه تفكر نميكنند از ديدن اين نشانهها كورند.
وَفِي الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاء وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الأُكُلِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (4)
«و در زمين قطعههايي است» يعني: كرتهايي است «كنار هم» يعني: نزديك و چسبيده به هم كه خاك آنها يكي است و آب آنها يكي است ولي اين قطعهها و كرتهاي متجانس و يكدست با وجود اين تجانس، انواع مختلف و گونهگوني از ميوهها را ميرويانند «و باغهايي از انگور و كشتزارها و درختان خرما، چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه» يعني: در زمين انواع و اصنافي همانند و انواع و اصنافي ناهمانند از درختان انگور و خرما وجود دارد. ابن عباس رضی الله عنه ميگويد: «صنوان، درخت خرمايي است كه دو سر و يك تنه دارد» «كه همه با يك آب سيراب ميگردند، و» با وجود اين «برخي از آنها را در ميوه بر برخي ديگر برتري ميدهيم» پس طعم برخي از آنها شيرين و طعم برخي ديگر ترش است، اين يكي در منتهاي خوبي و خوشمزگي و آن ديگر در مرتبه پايينتر از آن قرار دارد، اينيكي سرخ است، آن يكي سپيد و آن ديگر زرد... با آنكه همه از يك زمين روييده و از يك آب سيراب شدهاند! پس هر كس در اين حقايق عميقا تأمل وتفكر نمايد، بيترديد به اين قطعيت و يقين ميرسد كه اينها جز ثمره صنع پروردگار حكيم و آگاه چيز ديگري نيست زيرا هنگامي كه كشتزار يكي بوده و كرتهاي زمين به هم متصل و چسبيده باشد و آبي كه زمين با آن آبياري ميشود نيزيكي باشد، از نظر عقل هيچ عامل و سببي براي اختلاف گونههاي درخت و ميوه ـ جز اين قدرت بزرگ و اين صنع عجيب صانع بيمثل و مثال ـ باقي نميماند «بيگمان در اين امر دلايل روشني است براي مردمي كه تعقل ميكنند» و كار تفكر و انديشه را كه موجب درك اين جلوههاي پر درخشش از قدرت و صنع پروردگار تواناست، ترك نكرده و مهمل نميگذارند لذا در عرصههاي عبرتآموز موجودات، آنچنان كه بايد تأمل نموده و از آنها درسهاي ايمانآفريني بر ميگيرند.
ملاحظه ميكنيم كه خداي عزوجل در سه آيه فوق، سه دليل از ادله آسماني و شش دليل از ادله زميني را بر قدرت و عظمت و وجود و يگانگي خويش گردآورده كه دلايل آسماني عبارتند از:
1 ـ برافراشتن آسمانها بدون ستون قابل رؤيت.
2 ـ تسلط بر عرش.
3 ـ و رام نمودن خورشيد و ماه.
اما دلايل زميني عبارتند از:
1 ـ گسترانيدن زمين نسبت به شخص بيننده ـ در عين كرويت آن.
2 ـ آرام ساختن و تعادل بخشيدن به زمين به وسيله كوههاي استوار.
3 ـ به جريان انداختن نهرها و شكافتن چشمهها.
4 ـ قرار دادن زوجيت در ميوهها.
5 ـ پوشانيدن روز بهوسيله شب.
6 ـ تفاوت توليدات زمين در كيفيت و كميت، با وجود اتحاد و يگانگي خاك و آب.
سپس خداوند متعال به بيان سه موقف از مواقف و موضعگيريهاي كفار ميپردازد:
موضعگيري اول: انكار روز آخرت، موضعگيري دوم: به شتاب خواستن عذاب و موضعگيري سوم: درخواست معجزات است. خداي متعال اين موضعگيري هايشان را در حالي مطرح ميكند كه در آيات قبل، با تبيين اصل آفرينندگي خود، به رد ضمني آنها پرداخت زيرا پروردگاري كه بر آفرينش همه آن پديدههاي شگرف توانا باشد، بيشك بر اعاده آفرينش انسان نيز توانا بوده و از فرستادن عذاب دنيوي هم ناتوان نيست، در عين حال، معجزات و نشانههايش بيشتر از آن است كه باز از وي نشانههاي جديد ديگري خواسته شود.
اينك بنگريم به نخستين موضعگيري از اين مواضع كفار:
وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا كُنَّا تُرَاباً أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ الأَغْلاَلُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدونَ (5)
«و اگر تعجب كني» اي محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم از تكذيب آنان «پس اين سخن آنان عجيبتر است» كه در تكذيب معاد گفتند: «آيا وقتي خاك شديم، به راستي در آفرينش جديدي خواهيم بود؟» يعني: آيا از بستر خاكيمان دوباره به خلعت وجود آراسته ميشويم و به ميدان حشر و نشر در عرصهگاه معاد باز ميآييم؟ بدينگونه، اعاده حيات خويش را انكار كرده و آن را بعيد پنداشتند در حاليكه پروردگار توانا بر ايجاد خلق بيهيچ گونه نمونه سابقي، به طريق اولي بر اعاده مجددشان نيز توانا ميباشد «اينان همان كساني اند كه به پروردگارشان كفر ورزيدهاند» يعني: اين گروهي كه منكر قدرت حق تعالي بر بعث و حشرند، در حقيقت كسانياند كه در كفر لجاجت ورزيده و در پيمودن دركات منحط آن، به پله نهايي رسيدهاند «و در گردنهايشان غل و زنجيرهاست» پس اين غل و زنجيرها آنان را از راه ايمان بازميگرداند و بنابراين، به ايمان آوردن قادر نميشوند. به قولي: غل و بندها عبارتاست از اعمال بدشان كه همچون گريبانگير بودن طوق برگردن، گريبانگيرشان ميشود. ابوحيان ميگويد: «در قيامت زنجيرها و طوقها در گردنهايشان است و آنان را با آن زنجيرها بهسوي دوزخ ميكشانند» «و ايشانند اهل آتش، جاودانه درآنند».
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلاَتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ (6)
آنگاه موضعگيري دوم كفار چنين بيان ميشود: «و پيش از حسنه، بهشتاب از تو سيئه ميطلبند» سيئه: عذاب مهلك، و حسنه: عافيت و راحت و سلامتي است. يعني: آنان از شدت كفر، عذاب را قبل از سلامت و عافيت ميطلبند «حال آنكه پيش از آنان عقوبتها گذشته است» يعني: برامثالشان از تكذيبكنندگان، عذابها گذشته است پس چرا از سرگذشتهاي ننگين پيشينيانشان درس عبرت نگرفته و از فرود آمدن نظير آنچه كه بر امتهاي پيشين گذشته است، خود را بر كنار نگه نميدارند «و بهراستي پروردگارت بر مردم بخشايشگر است» يعني: صاحب گذشت و بخشايشي بزرگ است «با وجود ستمكار بودنشان» پس با وصف استمرارشان در ارتكاب گناه، به شتاب عذابشان نميكند و اين است راز عدم فرود آمدن عذاب عاجل برآنان.
ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «اين اميدوارترين آيه در كتاب خدا جلّ جلاله است». سعيدبنمسيب؛ ميگويد: چون اين آيه نازل شد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حديث شريف فرمودند: «اگر عفو و گذشت خداوند جلّ جلاله نميبود، هيچكس به گوارايي و خوشي زندگي نميكرد و اگر بيم و عذاب وي نميبود، بيگمان هر كس بر عفو و كرمشتكيه ميكرد»، يعني: از ارتكاب هيچ محظوري ابا نميورزيد. «و بيگمانپروردگارت سخت كيفر است» پس سركشان تكذيبكننده كافر را به عذابي سخت ـ بر وفق آنچه مشيت وي اقتضا كند ـ عذاب ميكند، بدين جهت، او مهلت ميدهد اما مهمل و متروك نميگذارد و سرانجام به حساب كارها رسيدگي ميكند.
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (7)
اما موضع سوم از مواضع ستيزهجويانه كفار عبارت است از: «و كافران ميگويند: چرا بر اين پيامبر نشانهاي آشكار از سوي پروردگارش نازل نشده است؟» يعني: چرا بر او معجزه ديگري غير از آنچه با خود از آيات معجز آورده، نازل نگرديده، همچون معجزات حسياي كه بر پيامبران ديگر نازل شد، مانند عصاي موسي و شتر صالح و امثال آن؟ عجب است كه آنها نشانههاي حسياي مانند انشقاق قمر، انقياد درخت، تبديلشدن عصا به شمشير، جوشيدن آب از بين انگشتان پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم و امثال آن از معجزات را ديدند، اما از روي عناد باز هم نشانههاي جديدي درخواست كردند. پس بدان كه مشكل آنها نبودن نشانه ومعجزه نيست «اي پيامبر! تو فقط هشدار دهندهاي» كه آنان را از آتش دوزخ بيم وهشدار ميدهي و كار معجزات به تو هيچ ارتباطي ندارد. آري! رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم طبق فرمان الهي مسؤوليت انذار و بيمدهي را كه بر عهدهشان بود، به نيكوترينشكل بهسر رسانده و به بليغترين وجه انجام دادند «و براي هرقومي راهنمايياست» يعني: پيامبري است كه آنان را بهسوي آنچه كه هدايت و رشدشان در آناست، دعوت و راهنمايي ميكند.
اللّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَى وَمَا تَغِيضُ الأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ (8)
«خداوند ميداند آنچه را كه هر زني در شكم بار ميگيرد» از نطفه، يا علقه، يا مضغه؛ از نر يا ماده، از زيبا يا زشت، از سعيد يا شقي و اينكه آن جنين در چه حال و وضعي قرار دارد «و» نيز ميداند «آنچه را كه رحمها ميكاهند و آنچه را كه ميافزايند» مراد افزايش حجم رحم با رشد رو به فزون حمل در آن و كم شدن حجم رحم با بيرون آمدن طفل از آن است. يا مراد، افزوني حجم رحم با افزوني تعداد بچه است زيرا گاهي رحم حامل دوقلو يا چند قلو ميشود. يا مراد از كاستي رحم، كاستي آن با سقط جنين است. همچنان محتمل است كه افزوني يا كاستيحجم رحم، به مدت زايمان نيز بستگي داشته باشد. پس در هر يك از اين امور، معجزهاي است «و هر چيزي نزد او اندازهاي معين دارد» كه خداوند جلّ جلاله آن را با موازين، مقادير و نسبتهاي ثابت و معلومي در نزد خويش مرتب و مقدر نموده و بر وفق نظام محاسبه شدهاي آن را به حركت درآورده است كه از جمله اين پديدههاي هدفدار با برنامه و نظم و حساب، يكي هم نوع جنين و حجم رحمهاي زنان و مدت حمل و حيض آنان است.
اين يكي ديگر از آيات معجز علمي قرآن كريم است كه گستره تمام علوم و معارف تجربي را در نورديده به طوري كه هر اندازه دانشمندان در عرصههاي هستي كاوش كنند و هر چه به ميدان آورند، در راستاي كشف جلوههاي شهودي اين آيه است.
عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ (9)
«داناي غيب و شهادت است» يعني: خداي متعال داناي هر امر پنهان از ميدان حس و داناي هر آشكار محسوس و حاضري است. يا داناي هر معدوم و هر موجودي است «بزرگ بلند مرتبه است» يعني: حق تعالي با قدرت و عظمت و سلطه قاهرانه خويش، از هر چيز بزرگ و برتر است.
سَوَاء مِّنكُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ (10)
«يكسان است» در علم وي «كسي از شما سخن را پنهان بدارد و كسيكه آن را فاش گرداند» پس حق تعالي هر چه را كه انسان پنهان كند، ميداند همان گونه كه علم وي به آنچه كه او از خير و شر آشكار ميگرداند، نيز احاطه دارد «و» ميداند «كسيكه در شب پنهان است» يعني: حق تعالي به موجوداتي كه در پرده شب پنهان و از عرصه ديد چشمها دورند، علم و احاطه دارد «و» نيز احاطه دارد به «كسي كه در روز آشكارا حركت كند» بنابراين، موجودات آشكار، يا پنهان در پرده تاريكيها، همه در پيشگاه علم خداي دانا يكسان و برابرند.
ملاحظه ميكنيم كه در اين سه آيه، كمال علم الهي با بياني نهايت رسا، شافي و كافي متجلي شده است. آري! حق تعالي به همه جزئيات و مفردات هستي داناست، به مقادير و حدود اشيا داناست، به همه موجودات نهان و به همه اشياي آشكار داناست، علم وي بر همه اشيا ـ بي هيچ گونه فرقي ميان پنهانها وآشكارها ـ محيط است؛ او ناظر است بر دل تاريكيها چنانكه ناظر است بر درخششها و جلوهگريها.
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ (11)
«براي او فرشتگانياست از پي يكديگر آينده كه او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش نگهباني ميكنند» يعني: بر هر يك از انسانها در همه حالات، فرشتگاني گماشتهاند كه او را مطابق آنچه كه خداوند جلّ جلاله به ايشان فرمان داده است نگهباني ميكنند، نه اينكه قادر باشند تا از امر الهي سرپيچي كنند. به قولي: فرشتگان انسانها را از آسيب جنيان نگهباني ميكنند. به قولي ديگر: او را به امر خدا جلّ جلاله از امر وي نگهباني ميكنند ولي چون قضا و قدر آمد، از وي دست برميدارند. اينان فرشتگان نگهبان (ملائكه حفظه) اند كه بعضي از پي بعضي ديگر ميآيند و او را از همه جهات و جوانب در نگهباني خود دارند.
از ابن عباس رضی الله عنه روايت شده است كه فرمود: صلّی الله علیه و آله و سلّم اين آيه كنايهاي در مورد شاهان و اميران است كه پاسداراني را از پيش رو و پشت سر براي نگهباني خود ميگمارند، خداوند جلّ جلاله ميفرمايد: آيا از آنان در برابر امر من نگهباني ميكنند؟ غافل از آن كه چون من به كسي بدياي را اراده كنم، هيچ نيرويي توان برگرداندن آن بدي را از وي ندارد و نگهبانان هرگز چيزي را از او دفع نميتوانند كرد».
بلي! خداي منان به هر انسان چهار فرشته را در شب و چهار فرشته را در روز اختصاص داده است كه دو تن از آنان نگهبان و دو تن نويسندهاند و فرشتگان شب از پي فرشتگان روز ميآيند. فرشتگان نگهبان وظايفي دارند، مانند نگهباني انسان در شب و روز از مضرات و حوادث به اذن و امر و رعايت الهي كه اين فرشتگان دو تناند، يكي از جلو او را نگهباني ميكند و ديگري از پشت سر. دو فرشته ديگر، مأمور حفظ و نگهباني اعمال خير و شر انسانند كه يكي از آنها به جانب راست وي گمارده است و ديگري به جانب چپش و اين دو فرشته، اعمال وي رامينويسند، فرشته دست راست اعمال نيك او و فرشته دست چپ، اعمال بد او رامينويسد. پس مجموع فرشتگان گمارده و موكل براي هر انسان، چهار فرشته در روز و چهار فرشته در شب اند كه در هر نوبت، دو تن محافظ و دو تن نويسنده ميباشند. چنان كه در حديث شريف آمده است: «بر شما فرشتگاني در شب وفرشتگاني در روز پيدرپي ميآيند و هر دو گروه در نماز صبح و نماز عصر يكجا ميشوند...». در حديث شريف ديگري آمده است: «همانا با شما كساني هستند كه هرگز از شما جدا نميشوند مگر در هنگام رفتن به قضاي حاجت و در هنگام جماع. پس از آنان حيا كنيد و گراميشان بداريد».
«در حقيقت خداوند حال قومي را تغيير نميدهد» از نعمت و عافيت «تا وقتي آنان آنچه در دلهايشان دارند» از طاعت خدا جلّ جلاله «تغيير دهند» پس پروردگار نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشته است، سلب نميكند تا آن قوم، آنچه را كه در ضميرش از خير و اعمال نيك است، تغيير ندهد لذا حفظ و نگهداري فرشتگان نعمتي است كه خداي عزوجل در هنگام دگرگون شدن نفسها به سوي شر، آن را دگرگون ميكند «و چون خداوند براي قومي بدياي را بخواهد» يعني: آسيب و نابودي و عذابي را «پس هيچ برگشتي براي آن نيست» يعني: هيچ برگرداني ندارد. به قولي معني اين است: چون خداوند جلّ جلاله براي قومي بدياي اراده كند، دلهايشان را كور ميكند تا بلا را برگزينند «و براي آنان بجز او هيچ كار سازي نيست» كه كاروبارشان را به سامان آورد و چون به سويش پناه برند، عذاب الهي را از آنان دفع كند. بنابراين، تحول از طاعت خداي عزوجل بهسوي معصيت وي، در نهايت؛ تحول از نعمت به سوي مصيبت، از آسايش به سوي رنج و از عزت به سوي ذلت است ـ كه خداي عزوجل ما را از اين ورطه مهلك در پناه خود نگاه دارد.
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ (12)
«و اوست آنكه برق را براي بيم و اميد به شما مينماياند» تا بترسيد و اميد بنديد. ترس براي مسافر است كه با مشاهده رعدوبرق، دل نگران فرود آمدن باران ميشود زيرا او از باران متأذي ميگردد اما اميد براي مقيم است كه چون برق راببيند، به نزول باران اميدوار ميشود «و» اوست آن كه «ابرهاي گرانبار را» كه بهسبب آبي كه در آنهاست، گرانبارند «پديدار ميكند».
وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ (13)
«رعد به حمد او تسبيح ميگويد» مانعي از آن وجود ندارد كه خداوند متعال رعد را به نطق آورد زيرا صداي مهيب رعد، شاهد عظمت و قدرت خداوند جلّ جلاله است. به قولي: تسبيح رعد، گواهي وي به قدرت خداوند جلّ جلاله است، بيآنكه نطق كند «و فرشتگان نيز از بيم او» تسبيحش ميگويند «و صاعقهها را ميفرستد و با آنها هر كه را بخواهد» از خلقش «مورد اصابت قرار ميدهد» و بدينگونه او را نابود ميكند «در حالي كه آنان درباره خدا مجادله ميكنند و او شديدالمحال است» محال: مكر است. مكر خداوند جلّ جلاله : رساندن ناخوشي و بدي به هر كسي است كه مستحق آن باشد.
ابنكثير در بيان سبب نزول آيه ميگويد: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مردي را بهسوي كسي از فراعنه عرب فرستاده به آن فرستاده فرمودند: «برو و او را بهسوي من فراخوان». آن مرد رفت و به او گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تو را فراميخوانند. آن فرعون متكبردر پاسخ وي گفت: مگر رسول خدا كيست و خدا جلّ جلاله چيست؟ آيا او از طلاست،يا از نقره، يا از سرب؟ آن مرد نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بازگشت و به ايشان گفت: يارسولا ! من به شما گفتم كه او سركشتر از آن است كه چنين دعوتي را اجابت گويد، رفتم و او در پاسخم چنين و چنان گفت. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم براي بار دوم او رابه سويش فرستادند، او رفت و اين بار نيز از وي چنين پاسخي شنيد. بار سوم در اثنايي كه فرستاده رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با وي در حال گفتوگو بود، ناگهان خداي عزوجل ابري را بر سر آن مرد فرعون منش فرستاد، آن ابر غريدن گرفت واز آن صاعقهاي جهيد و بر فرق سرش فرود آمد و نابودش كرد. همان بود كه خداي عزوجل اين آيه كريمه را نازل فرمود. در بيان سبب نزول اين آيه، روايات ديگري نيز آمده است.
در حديث شريف آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چون صداي رعد را ميشنيدند وبرق صاعقه را ميديدند، ميگفتند: «اللهم لا تقتلنا بغضبك ولا تهلكنا بعذابك وعافنا قبل ذلك: بار خدايا! ما را با غضب خود نكش، با عذاب خود هلاك نكن و قبل از اينها ما را عافيت بخش». همچنان طبراني از ابنعباس رضی الله عنه روايت ميكند كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حديث شريف فرمودند: «چون صداي رعد را شنيديد، خدا جلّ جلاله را ياد كنيد زيرا رعد بر ذاكر خدا جلّ جلاله اصابت نميكند». لذا خواندن اين دو آيه در هنگام رؤيت رعد و برق سنت است. همچنين در حديث شريف به روايت ابوهريره رضی الله عنه آمده است كه چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم صداي رعد را ميشنيدند، اين آيه را ميخواندند: «سبحان من يسبح الرعد بحمده والملائكة من خيفته وهو على كل شيء قدير : پاكا خدايي كه رعد به حمد وي و فرشتگان نيز از بيم وي تسبيح ميگويند و او بر همه چيز تواناست». سپس فرمودند: «اگر كسي اين دعا را خواند و باز صاعقه بر او اصابت كرد، ديت وي بر من است». و از آنجا كه صاعقه نقمتي است كه خداي عزوجل با آن انتقام ميگيرد پس اين پديده در آخرالزمان بسيار واقع ميشود. چنانكه در حديث شريف آمده است: «هنگامي كه قيامت نزديك شود، صاعقهها بسيار ميشود...».
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلاَّ كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاء لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاَلٍ (14)
«دعوت حق براي اوست» ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «دعوت حق، كلمه حق يعني لا اله الا الله است». يعني: براي خدا جلّ جلاله است بر عهده خلق وي كه او را به يگانگي بخوانند و دين خويش را براي او خالص گردانند. امام شوكاني در تفسير «دعوتحق» ميگويد: «يعني دعاي حق از آن خداي سبحان است و آن عبارت است از دعاي انسان به بارگاه الهي در هنگام ترس و بيم زيرا در اين حال جز خداي سبحان كسي ديگر به ياري خوانده نميشود چرا كه در هنگام انقطاع اسباب مادي، فقط حق تعالي قادر به اجابت گفتن انسان درمانده است. پس كسي كه او را در اين حال بخواند، بيگمان او را به حق خوانده است». «و كساني كه جز خدا را ميخوانند، بههيچ وجه جوابي به آنان نميدهند» يعني: خداياني كه مشركان آنها را بجز خداي سبحان ميخوانند و پرستش ميكنند، هيچ پاسخي به هيچ خواستهاي از خواستههايشان ـ هر چه كه باشد ـ نميدهند «مگر مانند كسي كه دو دستش را بهسوي آب بگشايد تا آب به دهانش برسد درحالي كه هرگز آن» آب «به او رسنده نيست» يعني: خدايان به پرستشگران خويش در دعاهايشان هيچ پاسخي نميدهند مگر مانند پاسخ دادن آب براي كسي كه دو دوستش را از دور بهسوي آن دراز نموده و ميخواهد تا آب از همان دوردست حركت كند و خود را به او برساند، طبيعي است كه آب هيچ پاسخي به اين شخص نميدهد زيرا آب نياز آن شخص را به خود احساس نميكند و قادر نيست كه خواسته وي را اجابت گويد. به قولي: كساني كه بتان و مردگان را ميخوانند، به كسي تشبيه شدهاند كه دستش را بدون در كار بودن ريسمان و دلوي، بهسوي چاه آب دراز نموده و از آن آب ميطلبد «و دعاي كافران جز در بيفايدگي نيست» يعني: دعاي كافران هدر و باطل و نابود است زيرا اين دعا به هيچ وجهي از وجوه به حالشان سودي نميبخشد.
وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (15)
«و هر كه در آسمانها و زمين است براي خدا ـ خواهان و ناخواهان ـ سجده ميكند» به سجده تعبد و انقياد در برابر امر و حكم پروردگار، چون امر وي به صحت و بيماريشان، زندگي و مرگشان و فقر و توانگريشان، چه اين سجده به رضا و رغبت باشد؛ مانند سجده فرشتگان و مؤمنان و چه ناخواسته و از روي كراهيت؛ مانند سجده كافران و منافقان در سختيها و تنگناها، يا تسليم بودن اجباري آنها بهسنتهاي مسلط الهي زيرا كفار بهطور ناخواسته در حالات سختي و ضرورت و از ترس شمشير مجاهدان، به حكم خداي عزوجل گردن مينهند چنانكه مؤمنان به دلخواه خود منقاد اويند و حق تعالي را آنگونه كه به آنان فرمان دهد، عبادت ميكنند «و سايههايشان به وقت صبح و شام سجده ميكنند» مراد از آن: سايه انسان است كه او را دنبال ميكند و اين سايه به فرمان خدا جلّ جلاله در هيأت سجده قرار داده شده، به گونهاي كه چون انسان ميايستد، سايه وي به حال سجده بر زمين ميافتد. صبح و شام را مخصوص ساخت زيرا نمايان بودن سايه در اين دو وقت، بيشتر مشخص است. غدو: جمع «غداه»، عبارت از اول روز است چنانكه آصال: جمع «اصيل»، عبارت از وقت بعد از عصر تا هنگام غروب است.
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (16)
سپس خداي سبحان به پيامبرش فرمان داد تا از كفار سؤال كند: «بگو: پروردگار آسمانها و زمين كيست؟» آنگاه بيدرنگ خود فرمود: «بگو: خدا» پس گويي پروردگار از پاسخ و باور خود آنان حكايت كرد زيرا كفار مكه به اين امر كه خداوند جلّ جلاله آفريننده است، مقر و معتقد بودند «بگو: پس آيا بجز او سروراني گرفتهايد» يعني: هرگاه عقيده داريد كه خداي عزوجل آفريننده است پس شما را چه شده است كه جز او سروران و سرپرستاني گرفتهايد «كه براي خود هم مالك سودو زياني نيستند؟» يعني: آن سرورانتان چنان عاجز و ناتوانند كه براي خود هم اختيار سودي را ندارند تا از آن سود برند و اختيار زياني را هم ندارند كه با آن به غيرخويش زياني برسانند، يا آن زيان را از خود دفع كنند پس چگونه شما از اين خدايان ناتوان اميد سود و زيان را داريد در حاليكه آنان حتي براي خود هم مالك اين سود و زيان نيستند؟ «بگو: آيا برابرند نابينا» در دين خود كه انسان كافراست «و بينا» در دين خود كه انسان موحد است؟ قطعا برابر نيستند زيرا اولي به واجبات و مكلفيتهاي خود جاهل، و دومي به اين واجبات و الزامات داناست «يا آيا ظلمات و نور» يعني: كفر و ايمان «برابرند؟» هرگز نه! «يا مگر براي خدا شريكاني مقرر كردهاند كه مانند آفريدن خدا آفريدهاند پس در نتيجه، اين دو آفرينش برآنان مشتبه شده است؟» يعني: آيا براي خدا جلّ جلاله شركايي را گرفتهاند كه همچون او آفريننده باشند تا در نتيجه، امر آفرينش بر آنان مشتبه شود و بناچار بگويند: اين گروه نيز همچون خدا جلّ جلاله آفرينشگرند بنابراين، سزاوار پرستش ميباشند چنانكه او سزاوار آن است؟ نه! هرگز چنين نيست بلكه آنها براي خداي سبحان شركايي گرفتهاند كه عاجز و ناتوانند و حتي بر آنچه كه انسان خود برانجام آن قادر است، توانا نيستند چه رسد به آنچه كه آفريننده برحق به آن تواناست؛ پس چگونه كار برآنان مشتبه شده است؟ «بگو: خدا آفريننده هرچيزي است» پس آفرينندهاي غير از او وجود ندارد بنابراين، اينكه حق تعالي شريكي در عبادت داشته باشد درحاليكه در آفرينش شريكي ندارد، به هيچ وجه با منطقي و معقول نيست «و اوست يگانه قهار» و غير او هر چه هست، مقهور و تحت فرمان است پس هر كس چنين شأن و عظمتي داشته باشد، فقط او سزاوار پرستش و اطاعت ميباشد.
اهل سنت با اين آيه استدلال كردهاند بر اينكه افعال بندگان همه مخلوق خداوند متعال است و بنده خود خالق فعل خويش نيست زيرا فعل او «شيء» است و حق تعالي خالق هر «شيء» است پس آنچه در حوزه توان انسان است، همانا عمل و انتخاب چيزي است كه خداوند جلّ جلاله برايش آفريده است، نه بيشتر از آن.
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَّابِياً وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ (17)
«همو كه از آسمان آبي فروفرستاد پس رودخانههايي روان شدند» يعني: آب رودخانهها روان شد «به اندازه گنجايش خودشان» پس اگر رودخانه كوچك بود، آب كم و اگر رودخانه بزرگ بود، آب بسيار در آن روان گشت. در اين آيه، خداوند جلّ جلاله نزول قرآن را كه جامع هدايت و بيان است، به نزول باران، و رودخانهها را به دلها تشبيه كرده است پس برخي از دلها براي گنجاندن خير و دانش، بزرگ و فراخاند و برخي از آنها برخلاف آن تنگ و كوچك بوده عرصه چنداني براي گنجاندن خير و حكمت ندارند «و سيل كفي بلند روي خود برداشت» زبد: كف سپيد بالا آمده بر روي سيل است. رابي: بلند و بالا آمده برروي آب «و از آنچه در آتش ميگدازند» از اجسام معدني «به طلب پيرايه» يعني: براي بهدست آوردن زيورآلاتي چون طلا و نقره كه بدان زينت و آرايش ميكنند «يا به طلب كالايي» چون ظرفها و ابزارهايي كه از آهن و برنج و مس و سرب ميسازند «كفي مانند آن بر ميآيد» زيرا بر روي گداخته اين آهنآلات و فلزات نيز، كفي از پليدي و خاك و فضلات آنها بيرون ميآيد «خداوند براي حق و باطل اينچنين مثل ميزند؛ اما آن كف، بيرون افتاده از ميان ميرود» يعني: سيل، كف را بر روي زمين ميافگند و در نتيجه آن كف خشك شده از ميان ميرود و در زمين قرار نميگيرد. همينگونه صنعتگر، كف گداختههاي مذاب معادن را به بيرون افگنده نه از آن زيوري ميسازد و نه كالا و ابزاري. پس همچنين است باطل كه نابود ميشود «اما آنچه به مردم سود ميرساند» از آب صاف و گداختههاي خالص معدني «پس بر روي زمين باقي ميماند» يعني: در زمين قرار ميگيرد، بدينسان كه آب به عروق زمين و بافتهاي آن سرازير شده و در نتيجه، مايه انتفاع و بهرهگيري مردم ميشود و مواد مذاب اجسام معدني نيز در كارگاههاي زرگري و ريختهگري بهصورت زيورات و ابزار آلات كارآمد و مفيد در ميآيند و اين است مثل حق.
پس مثل مؤمن و عقيدهاش و منافع ايمان، مانند مثل آبي است كه از آن در روياندن گياهان و درختان زمين و كسب حيات و طراوت موجودات زنده بهرهبرداري ميشود و منفعت آن همانند منفعت طلا و نقره و ساير جواهر و فلزاتي است كه در معرض بهرهگيري مردم قرار ميگيرند. اما مثل كافر و كفرش، همانند كفي است كه برباد ميرود و بسان پليدي آهن و پليديهاي ديگري است كه آتش از جوهر طلا و نقره به بيرون ميافگند و به هيچ دردي نخورده از بين ميرود و به زبالهدانها افگنده ميشود «خداوند مثلها را اين چنين ميزند» يعني: به مانند اين مثل زدن عجيب، خداوند جلّ جلاله در هر بابي مثلها ميزند. چنانكه در سوره «بقره» براي منافقان دو مثل زده و در سوره «نور» براي كفار دو مثل زده ـ كه بيان آن ميآيد ـ همچنين در سورههاي ديگر.
خلاصه اينكه مثل قرآن كريم ـ اين كلام نور و تجليگاه حقيقت و ايمان ـ در زنده كردن دلها، مانند آبي است كه زمين را پس از مردن آن زنده ميكند و مانند معدن خالص و بيآلايشي است كه منافع بسياري را براي مردم تأمين ميكند. اما كفر و عقيده باطل مشركان، همانند كف روي آب يا غش و پليدي بيسود و ثمر برآمده از معادن است.
در سنت نيز مثلهاي مشابهي آمده است. چنانكه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حال بهرهگيران از سنت خود را به حال سه نمونه مختلف زميني تشبيه كردهاند كه آب بر آنها فرودميآيد؛ در حديث شريف به روايت ابوموسي اشعري رضی الله عنه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است: «در حقيقت مثل آنچه ـ از هدايت و علم ـ كه خداوند جلّ جلاله مرا بر آن مبعوث كرده، مانند مثل باراني است كه بر زمين فرود ميآيد پس بخشي از آن زمين، آب را پذيرفته و جذب ميكند و درنتيجه گياه و علف فراوان ميروياند و بخشي از آن، خشك و سخت است كه آب را جذب نكرده و بر روي خود نگه ميدارد و در نتيجه مردم از آن بهرهمند ميشوند؛ مينوشند و به حيوانات خودنوشانده و آبياري و كشتوكار ميكنند ولي بخشي از آن آب بر زميني فرودميآيد كه دشت و هامون است، بهطوري كه نه آبي را در خود نگه ميدارد و نه گياهي را ميروياند. پس اين است مثل كسي كه در دين خدا جلّ جلاله فقيه شده و خداي عزوجل او را از آنچه كه مرا بدان برانگيخته و بهرهمند ساخته، بهرهمند گردانيده است. چنين كسي خود ميداند و به ديگران هم ميآموزاند. همچنين اين است مثل كسي كه سري براي آن برنيفراشته و هدايت خداي عزوجل را كه بدان فرستاده شدهام، نميپذيرد».
لِلَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْاْ بِهِ أُوْلَئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (18)
«براي كساني كه پروردگارشان را اجابت كردهاند» آنگاه كه ايشان را بهسوي يگانگي خود و تصديق انبيا و عمل به برنامههايش فراخواند «حسني است» يعني: پاداشي بس نيكو است كه همانا بهشت برين است «و كساني كه وي را اجابت نكردهاند» يعني: كساني كه دعوت حق تعالي را رد كردهاند «اگر سراسر آنچه در زمين است» از انواع و اصناف اموال «و مانند آن را با خود داشته باشند» يعني: مانند سراسر آنچه در زمين است، نيز به آن ضميمه شود و از آنان باشد «قطعا آنرا براي بازخريد خود» يعني: براي برطرف كردن عذاب بزرگ و هول عظيم روز قيامت كه در آن قرار دارند «خواهند داد» اما ـ برفرض اگر اين هم در توانشان باشد ـ از آنان هرگز پذيرفته نخواهدشد بلكه «آن گروه» يعني: كساني كه نداي پروردگارشان را نشنيده گرفته و او را اجابت نكردهاند «براي آنان سختي حساب است» در سراي آخرت. سختي حساب آن است كه شخص در برابر كل گناهانش مورد محاسبه قرار گيرد و هيچ چيز از گناهانش آمرزيده نشود «و جايشان در دوزخ است» يعني: دوزخ مسكن و مأوايشان است «و چه بدجايگاهي است» دوزخ كه در آن مستقر ميشوند.
أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ (19)
«آيا كسي كه ميداند آنچه از سوي پروردگارت به تو نازل شده حق است» و هيچشك و شبههاي در آن نيست «مانند كسي است كه نابيناست» و كوردل لذا اين حقيقت را نميداند؟ «فقط خردمندانند» يعني: صاحبان خردهاي برترند «كه پند ميپذيرند» اما آنان كه از خردي سالم بيبهرهاند، پند نميپذيرند و هر كس پند نپذيرفت، نابيناست.
سپس خدايسبحان ويژگيهاي هر دو گروه را بيان ميكند و در آغاز به اوصاف و ويژگيهاي اهل حق پرداخته ميفرمايد:
الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَلاَ يِنقُضُونَ الْمِيثَاقَ (20)
«همان كساني كه به عهد خدا» يعني: به پيمانهايي كه ميان خود و پروردگار خويش، يا ميان خود و ديگر بندگان ـ بهنام خدا جلّ جلاله ـ بستهاند «وفا ميكنند و پيمان او را» كه بر خود الزام كرده و آن را با سوگند و امثال آن از صيغههاي تأكيد، مؤكد و مستحكم ساختهاند «نميشكنند» و هرآنچه را كه بنده بر خود واجب گرداند يا به گردن بگيرد، چون نذر و مانند آن نيز شامل «ميثاق» ميشود. پس نخستين وصف اهل حق: وفا به عهد است.
وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ (21)
دومين وصف اهل حق اين است: «و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده، ميپيوندند» همچون صله رحم. در حديث شريف به روايت انس رضی الله عنه آمده استكه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «كسي كه دوست دارد تا در رزقش توسعه داده شودو باقيمانده عمرش طولاني شود، بايد رحم خود را بپيوندد».
سومين وصف اهل حق اين است: «و از پروردگار خويش ميترسند» ترسي كه آنان را بر انجام تكاليفشان و اجتناب از محرمات واميدارد. خشيه: ترسي است كه با شناخت كسي كه انسان از او ميترسد، همراه باشد.
چهارمين وصف اهل حق اين است: «و از سختي حساب ميترسند» حساب سخت: حسابي است همراه با بررسي و دقت و تجسس در همه جوانب و اطراف قضيه و مناقشه و پيجويي در آن لذا كسي كه در حساب مورد پيجويي و كاوش قرار گيرد، نميتواند از پس آن برآيد و لذا به كيفر روبرو ميشود. بنابراين، يكي از اوصاف اهل حق اين است كه قبل از آن كه مورد چنين محاسبهاي قرار گيرند، با خود محاسبه ميكنند.
وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (22)
پنجمين وصف اهل حق اين است: «و كساني كه براي طلب خشنودي پروردگارشان شكيبايي كردند» مراد: شكيبايي بر طاعت خدا جلّ جلاله ، شكيبايي از محرمات وي و شكيبايي بر مقدرات دردآور و المناك وي است.
ششمين وصف اهل حق اين است: «و نماز را برپا داشتند» يعني: آن را در اوقات مخصوص آن بر وفق آداب و اركاني كه خداوند جلّ جلاله آن را مشروع كرده، همراه با خشوع و اخلاص ادا ميكنند.
هفتمين وصف اهل حق اين است: «و از آنچه روزيشان داديم، انفاق كردند» لذا زكات اموالشان را ادا كرده و در جايي كه واجب يا مستحب است، بذل و انفاق كردهاند «در نهان» بهطور خفيه و پنهاني «و آشكارا» بهطور علني تا ديگران نيز به ايشان اقتدا كنند. پنهان دادن صدقه در صدقات نفل افضل است و آشكار دادن آن در زكات فرض.
هشتمين وصف اهل حق اين است: «و بدي را با نيكي دفع ميكنند» يعني: بدي كسي را كه به ايشان بد كرده است، با احسان و نيكي به وي دفع ميكنند، يا عمل بد را با عمل صالح پاسخ ميدهند، يا گناه را با توبه دفع ميكنند «آن گروه» موصوف به صفات ياد شده «ايشان راست فرجام خوش آن سراي» يعني: ايشان راست نيكسرانجامي سراي آخرت و دربرگرفتن بهشت و نيز فرجام نيك سراي دنيا و به ميراث بردن زمين.
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالمَلاَئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ (23)
«همان بهشتهاي عدن كه درآن وارد ميشوند» بهشتهايي كه اهل آن در آن اقامت هميشگي داشته و از آن اصلا كوچانده نميشوند. عدن: لغتا به معناي اقامت است. در تفسير كشفالاسرار، «جنات عدن» به «بهشتهاي پايندگي» معني شده است «و» وارد ميشود در آن «هر كه از پدرانشان كه نيكوكار باشد» پدران از باب تغليب ذكر شدهاند و اين عبارت شامل مادران نيز ميشود «و زنانشان و فرزندانشان» يعني: هم خودشان به بهشتهاي عدن وارد ميشوند و هم براي گراميداشت آنان، پدران و مادران و زنان و فرزندانشان به ايشان ملحق ساخته ميشوند تا با ديدار دوستان و عزيزان، انس و آرامش تمام يافته و از كمال آسايش برخوردار گردند.
اين آيه دليل بر آن است كه با شفاعت و نزديكي نيكان، درجه انسان علو و برتري مييابد چنانكه جمله: (هركه نيكوكار باشد از پدران و...) دليل بر آن است كه از نزديكان اين گروه، فقط كساني وارد بهشت ميشوند كه نيكوكار باشند و صرف اينكه شخص، پدر يا زن يا فرزند كسي از آن گروه باشد ـ بيآنكه خود صالح باشد ـ كافي نيست بلكه همراه با نزديك بودن به ايشان، شرط صلاح نيز شرطي الزامي است. در حديث شريف آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در بيماري وفاتشان به فاطمه رضيالله عنها فرمودند: «اي فاطمه دختر محمد! از مال من هرچه ميخواهي درخواست كن زيرا من نميتوانم هيچ چيز از جانب خدا جلّ جلاله را از تو دفع كنم». «و فرشتگان از هر دري برآنان وارد ميشوند» يعني: فرشتگان از تمام درهاي منازلي كه اين گروه بهشتي در آنها سكونت ميگزينند، وارد بهشت شده آنگاه به رسم شادباش به ايشان ميگويند:
سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (24)
«سلام بر شما» يعني: از تمام آفات به سلامت مانيد «به پاداش آنچه صبر كرديد» يعني: اين پاداش به سبب صبر شما بر تقواي الهي و رعايت اوامر وي است «راستي چه نيكوست فرجام آن سراي!» يعني: فرجام سراي بهشت. اين مدح و ستايشي است برآنچه كه خداي عزوجل به ايشان از نيكفرجامي عنايت كرده است.
در حديث شريف آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «آيا ميدانيد اولين كساني از خلق خدا جلّ جلاله كه وارد بهشت ميشوند كيستند؟ ياران گفتند: خدا جلّ جلاله و رسولش داناترند. فرمودند: اولين كساني از خلق خدا جلّ جلاله كه وارد بهشت ميشوند، فقراي مهاجراني هستند كه مرزها به وسيله ايشان نگهباني ميشود، سيل ناملايمات و تهاجمات به وسيله ايشان سد ميگردد و يكي از ايشان ميميرد در حالي كهنيازش در سينهاش باقي مانده و توانايي برآوردن آن را در زندگياش نداشته است. پس خداوند جلّ جلاله به كساني از فرشتگانش كه بخواهد ميگويد: نزد آنان برويد و بر آنان درود و شادباش بگوييد. فرشتگان ميگويند: ما ساكنان آسمانت و برگزيدگان از ميان خلقت هستيم، آيا ما را ميفرمايي كه نزد آنان رفته و بر آنان درود وسلام بگوييم؟ پروردگار عزوجل ميفرمايد: ايشان بندگاني براي من بودند كه فقط مرا پرستيده و چيزي را با من شريك نميآوردند، مرزها به وسيله ايشان نگهباني و بديها و سختيها به وسيله ايشان دفع ميشد و يكي از ايشان ميمرد درحالي كه نياز وي در سينهاش بود و آن را نميتوانست برآورده كند. آنگاه فرشتگان نزد ايشان رفته و از هر دري بر ايشان وارد ميشوند و ميگويند: سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار». همچنين در حديث شريف آمده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در رأس هر سال به زيارت قبور شهدا رفته آنگاه خطاب به ايشان اين آيه را ميخواندند: (سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ).
وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25)
سپس خداوند متعال به بيان صفات كوردلاني ميپردازد كه حق را نميشناسند و بدان راه نمييابند: «و كساني كه پيمان خدا را پس از بستن آن ميشكنند و آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده ميگسلند و در زمين فساد ميكنند» با كفر، ارتكاب معاصي و زيان رساندن به جانها و مالهاي مردم. «بر آن گروه» بهسبب اين فسادافروزيشان «لعنت است» يعني: طرد و دوري از رحمت خداوند جلّ جلاله است «و براي آنان بدفرجامي آن سراي است» يعني: بدفرجامي سراي دنياست كه عذاب دوزخ ميباشد.
اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقَدِرُ وَفَرِحُواْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ (26)
«خدا براي هركه بخواهد، روزي را گشاده و تنگ ميگرداند» پس حق تعالي گاهي روزي را براي كافر گشايش داده و آن را بر مؤمن ـ از روي ابتلا و امتحان وي ـ تنگ ميگرداند لذا نه گشايش در روزي دليل كرامت و بزرگواري انسان است و نه تنگي رزق و روزي، دليل ذلت و اهانت وي «و كافران به زندگي دنيا شاد شدند» و نسبت به آنچه كه نزد خدا جلّ جلاله است، غافل و جاهل ماندند «و زندگي دنيا در برابر آخرت جز بهرهاي ناچيز نيست» در حديث شريف آمده است: «دنيا در برابر آخرت جز مانند اينكه يكي از شما اين انگشتش را در دريا فرو برد، نيست ـ و به انگشت سبابه خويش اشاره كردند ـ پس بايد بنگرد كه با آن چه چيز را از دريا بيرون ميآورد!».
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ (27)
«و كافران ميگويند: چرا از جانب پروردگارش معجزهاي براو نازل نشده است؟» گويي ادله ايمان ناقص و ناكافي است!! در حاليكه قرآن عظيم، بزرگترين معجزه الهي ميباشد. لذا خداوند جلّ جلاله در اين آيه و آيات بعد، در پاسخ به اين درخواست مشركان چندين رديه را عنوان ميكند «بگو: در حقيقت خداست كه هركه را بخواهد گمراه ميكند» چنانكه اين گروهي را كه ميگويند: چرا بر او معجزهاي نازل نشده، گمراه نمود «و هر كس را كه بهسوي او بازگردد» و با توبه و دستكشيدن از گناهي كه بر آن بوده است، به قلب خويش بهسوي او روي آورد؛ «بهسوي خود راه مينمايد» بنابراين، فرود آوردن نشانهها و معجزات را در امر هدايت و گمراهي هيچ تأثيري نيست بلكه هدايت و گمراهي همه به دستخدا جلّ جلاله است. پس هر كس را سزاوار هدايت بداند راه مينمايد، در غير آن او رادر سراشيبي گمراهي رها ميكند.
پس شايستگان راه هدايت كيستند؟:
الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (28)
«همان كساني كه ايمان آورده اند» يعني: راهيافتگان همان كساني هستند كه خدا جلّ جلاله هدايتشان كرده لذا بهسوي او بازگشتهاند و ايمان آوردهاند «و دلهايشان بهياد خدا آرام ميگيرد» يعني: دلهايشان با ذكر خداي سبحان به زبان؛ چون تلاوت قرآن، تسبيح، تمجيد، تكبير و كلمه توحيد، يا با شنيدن اين اذكار از ديگران، انس گرفته و آرامش مييابد «آگاه باش كه با ياد خدا» نه با ياد ديگران «دلها آرامش مييابد» و هرچند نگرش در مخلوقات خداي سبحان و شگفتيهاي آفرينش وي و معجزاتش، فيالجمله آرامبخش دلهاست ولي آرامش دادن اينها، همچون آرامشي كه ياد خدا جلّ جلاله در انسان ايجاد ميكند، نيست.
الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ (29)
سپس حق تعالي اهل ايمان را مژده داده ميفرمايد: «كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، خوشا به حالشان» طوبي: حال خوش است؛ از شادي وآرامش روح، زندگاني گوارا و خير و نعمت فراوان. به قولي: طوبي درختي در بهشت است چنانكه در حديث شريف به روايت سهلبنسعد رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «طوبي درختي است در بهشت كه سوار در سايه آن صدسال راه ميپيمايد، اما هنوز آن را نميتواند طي كند». و هيچ جاي شگفتي هم نيست زيرا چنان كه در حديث شريف آمده است: «در بهشت چيزهايي است كه نه آنها را چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه بر قلب هيچ بشري خطور كرده است».قرطبي اين قول را صحيحتر دانسته است. «و خوش سرانجامي دارند» وخوش جايگاهي كه همان سراي بهشت است.
كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ لِّتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِيَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ (30)
«بدينگونه تو را در ميان امتي كه پيش از آن امتهاي بسياري گذشتهاند فرستاديم» يعني: تو را در ميان گروهي از مردم فرستاديم كه پيش از آن گروههاي بسياري گذشتهاند، گروههايي كه بهسوي آنان نيز پيامبراني را فرستاده بوديم بنابراين، اين امت آخرين امتهاست و تو نيز خاتم پيامبران علیهم السلام هستي «تا آنچه را بهسوي تو وحي كرديم بر آنان بخواني» يعني: تو را در ميان اين امت فرستاديم تاقرآن و ساير وحيانيات ما را بر آنان بخواني «در حالي كه آنان به رحمان كفرميورزند» يعني: مشركان مكه منكر آنند كه خداوند جلّ جلاله اسمي بهنام رحمان داشته باشد چنانكه گفتند: ما نميدانيم كه رحمان و رحيم كيست؟ «بگو» اي محمد درپاسخ آنها «او پروردگار من است» يعني: رحمان آفريننده من است «جز او خدايينيست» يعني: جز او هيچ كس و هيچ چيز ديگر سزاوار عبادت و پرستش نميباشد «بر او توكل كردهام» در تمام امور خويش «و بهسوي اوست» نه بهسوي غير وي «بازگشت من» زيرا كسي جز او شايسته آن نيست كه مرجع قرار گيرد.
وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِيعاً أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَن لَّوْ يَشَاءُ اللّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِّن دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (31)
«و اگر قرآني بود كه كوهها بدان روان ميشد» به قولي: اين آيه متصل به جواب اين سخن مشركان است كه گفتند: (چرا از جانب پروردگارش معجزهاي بر وينازل نشده است؟) «آيه/27». يعني: اگر آنان تفكر كنند، به اين حقيقت پي ميبرند كه قرآن خود بزرگترين معجزه است زيرا اگر در عرصه هستي كلامي ميبود كه وقتي خوانده ميشد، كوهها بهسبب آن روان گشته و از محل استقرار خود به حركت در ميآمدند؛ «يا زمين بدان قطعه قطعه ميگرديد» و با خواندن آن از آن چشمهها و انهار جاري ميشد، يا زمين از خشيت خدا جلّ جلاله در هنگام قرائت آن شكافته ميشد، يا خواننده آن مسافتهاي زمين را به وسيله آن ميپيمود. پس اين جمله سه وجه دارد. «يا مردگان بدان به سخن در ميآمدند» يعني: يا مردگان با قرائت آن زنده ميشدند و در نتيجه، هنگام مخاطب قرارگرفتن به قرآن، آن را همچون زندگان ميفهميدند، آري! اگر تحقق همه اين معجزات با كلام و قرائتي منظور و ملحوظ اراده خداي سبحان ميبود، آن كلام بدون شك قرآن بود زيرا در عرصه معجزات الهي، حجت و معجزهاي بليغتر و مؤثرتر از قرآن در تأثيرگذاري بر انديشهها، روانها و ضماير نازل نشده است، قرآني كه اگر خداي عزوجل آن را بر كوهي فرود ميآورد، يقينا آن كوه از ترس خدا جلّ جلاله خرد و درهمكوفته و فروتن ميشد.
اما اگر پروردگار متعال همه اين امور را با قرآن به انجام ميرساند، باز هم آن مشركان ايمان نميآوردند.
ابنعباس رضی الله عنه در بيان سبب نزول آيه كريمه ميگويد؛ مشركان به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گفتند: اگر چنان كه ادعا ميكني به راستي پيامبر هستي؛ پس پدران و بزرگان نخستين ما را كه مردهاند، به ما بنمايان (زنده گردان) تا با آنان سخن بگوييم، همچنين اين كوههاي مكه را كه به سختي در تنگناي آنها قرار داريم براي ما فراخ گردان. همان بود كه آيهكريمه نازل شد.
«بلكه كار همه يكجا از آن خداست» يعني: اگر قرآني ميبود كه همه درخواستهايشان با آن محقق ميشد، يقينا آن همين قرآن بود، از آنجا كه چنان اعجازي در آن وجود دارد كه اگر همه انس و جن گرد آيند، نظير آن را نميتوانند بياورند و از آنجا كه قرآن چنان كتابي است كه باطل از پس و پيش آن بر آن وارد نميشود.
ولي خداوند متعال آن درخواستهايشان را با اين قرآن محقق نكرد بلكه قرآن را بر همين تأثير و اعجاز لفظي و معنوي كنونياش قرار داد؛ چرا كه در برآوردن خواستههايشان حكمت و مصلحتي نهفته نبود و اگر در برآوردن خواستههايشانحكمت و مصلحتي نهفته ميبود، قطعا خداوند جلّ جلاله آن را برآورده ميساخت.آري! اگر او ميخواست كه آنان قهرا ايمان آورند، يقينا ايمان ميآوردند، اما مشيت او بر ايمان همه آنان نرفته است بنابراين، نه بهراه افتادن كوهها در آنها تأثيري ميگذارد و نه تحقق ديگر پيشنهاداتشان. پس اگر از اين نشانهها هر چه بيايد و هر چه ببينند، باز هم بر كفر خويش پاي ميفشرند، به همين جهت فرمود: «آياكساني كه ايمان آوردهاند، ندانسته اند» و برايشان روشن نشده است «كه اگر خدا ميخواست، قطعا مردمان را همه يكجا هدايت ميكرد» بيآنكه معجزات و نشانههارا مشاهده كنند؟ ولي حق تعالي جز كساني را كه شايسته هدايتاند و عنايت وي در حقشان پيشي گرفته، هدايت نميكند. در آيهكريمه «يأس» به معني علم به كار رفت زيرا يأس از يك چيز، متضمن علم به آن است.
روايت است كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حديث شريف ذيل پيرامون عظمت معجزه قرآن فرمودند: «هيچ پيامبري نيست مگر اينكه به او از نشانههايي داده شده كه بشر به مانند آن نشانهها و معجزات ايمان ميآورد، اما آنچه كه به من داده شده، وحيي است كه خداوند جلّ جلاله آن را به من وحي كرده است. پس اميدوارم كه پيروان من در روز قيامت از همه آنان بيشتر باشند». معناي اين فرموده پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم اين استكه: معجزه هر پيامبري با فوت آن پيامبر ختم شده در حاليكه قرآن معجزه و حجتي جاودانه و ابدي است كه شگفتيهاي آن هرگز به پايان نميآيد و دانشمندان و شيفتگان حقيقت هرگز از آن سير نميشوند و حق تعالي آن را براي صاحبان خرد و انديشه، معجزه و نشانهاي تام گردانيده است «و كساني كه كافر شدهاند، پيوسته بهسزاي آنچه كردهاند، مصيبت كوبندهاي به آنان ميرسد» اين هشداري به كفار مكه است كه بهسبب آنچه از كفر و تكذيب پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم مرتكب گرديدهاند، مصيبتي كوبنده يعني: بلايي بسيار بزرگ و سخت به آنان ميرسد؛ مانند كشتن، بهاسارت درآمدن، جنگ و قحطي. قارعه: رنج و بلا و مصيبت است «يا فرود ميآيد» اين ضربه كوبنده «نزديك خانههايشان» و شهرشان كه قطعا از فرود آمدن آن ترسناك و متوحش ميشوند. به قولي معني اين است: تو اي پيامبر! در فتح مكه نزديك خانههايشان فرود ميآيي «تا وعده خدا فرا رسد» با فرارسيدن مرگشان، يا با برپايي قيامت، يا با فتح مكه ـ به قول ابن عباس رضی الله عنه وجمعي ديگر ـ «هرآينه خداوند وعده خود را خلاف نميكند» و وعدهاش قطعا رسيدني است.
بدينگونه پاسخ سؤال و شبهه كافران در مورد درخواست معجزه كه در «آيه/27» مطرح گرديد، به شيوهاي مستدل و منطقي داده شد. و بازهم پاسخهاي ديگري عنوان ميشود، از جمله سومين رد بر كافران كه ضمن آن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اينگونه مورد دلجويي قرار ميگيرند:
وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ (32)
«و بيگمان پيامبران پيش از تو نيز مورد تمسخر قرارگرفتند» لذا تو تنها پيامبري نيستي كه با تكذيب و استهزا روبرو شده است «پس به كافران مهلت دادم» املاء: مهلت دادن است «سپس آنان را فروگرفتم پس كيفر من چگونه بود» بر گروههاي كفاري كه به پيامبران استهزا كردند؟!
سپس حق تعالي از قيوميت خويش و اينكه مشركان سزاوار عذاب هستند و از سنت خويش در كساني كه اراده گمراهيشان را دارد، خبر داده ميفرمايد:
أَفَمَنْ هُوَ قَآئِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي الأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكْرُهُمْ وَصُدُّواْ عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (33)
«آيا كسي كه بر هر شخصي بدانچه كرده است، مراقب است» مانند كسي است كه از همه جا بيخبر ميباشد؟ يعني: آيا خدايي كه متولي امور و مدبر احوال خلق و تعيين آجال و ارزاقشان و ناظر و مراقب تمام اعمال و احوال آنها ميباشد، همانند بتان بيجان و بيشعور و همانند مردگاني است كه مشركان آنها را ـ بجز وي ـ بهخدايي و پرستش گرفتهاند؟ بتاني كه نه بر چيزي ناظر و مراقب هستند و نه تدبير امري از امور را برعهده دارند؟ قطعا او همانند آنان نيست «و براي خدا شريكاني قرار دادند» يعني: با آنكه هرگز نميتوان ميان خداي سبحان و بتان بيجان هماننديي ديد، با آن هم، اين كافران براي خداي سبحان شريكاني قرار دادند «بگو» اي محمد! «نامهايشان را بيان كنيد» يعني: از اين شريكاني كه برايخداي سبحان قرار دادهايد، نام ببريد كه آنها كيستند؟ بدانيد كه آنها حقيرتر از آنند كه «خدايان» ناميده شوند. شاه وليالله دهلوي ميگويد: «يعني: اوصافآنان را ذكر كنيد تا با اوصاف خداوند جلّ جلاله مقابله شود و فن مماثلت آشكارگردد ـ والله اعلم». «يا مگر او را» يعني: خداوند جلّ جلاله را «به آنچه او در زمين نميداند» و نميشناسد «خبر ميدهيد» از شركايي كه ميپرستيد؟ يعني خداي دانا با وجود آن كه به آنچه در آسمانها و زمين است آگاه ميباشد و هيچ چيز بر او پنهان نيست، اما در روي زمين چنين شركايي را براي خود سراغ ندارد پس شما اين شركا را از كجا آوردهايد؟ دليل اينكه حق تعالي فقط زمين را مخصوصساخت، اين است كه مشركان شركايي را فقط در زمين برايش ادعا كردند نه درآسمان «يا به سخني سرسري فريفته ميشويد» بيآنكه براي آن حقيقتي باشد؟يعني: يا از پدرانتان در سخني بياصل و اساس و سطحي و ميانتهي تقليد ميكنيد؟ «بلكه براي كافران مكرشان آراسته شده» مكرشان: كفري است كه سردمداران و شياطين، پيروانشان را به آن ميفريبند تا به وسيله آن گمراهشان سازند «و از راه بازداشته شدهاند» يعني: خداي سبحان بهعنوان مجازاتي بر شركشان، آنان را از راه خود بازداشته، يا شيطان آنان را از راه حق بازداشته است «و هر كه را خدا گمراه كند» و مشيت وي گمراه ساختنش را اقتضا نمايد «او را هيچ راهبري نيست» كه بهسوي خير رهنمونياش كند.
حق تعالي در اين دو آيه، از طريق اقامه حجت بر بطلان راه و روشي كه مشركان بر آن قرار دارند، درخواست معجزات از سوي آنان را نيز بهطور ضمني رد كرده است.
و بعد از اقامه حجت، اين هشدار مطرح ميشود:
لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِن وَاقٍ (34)
«برايشان در زندگي دنيا عذابي است» با كشته شدن، به اسارت درآمدن و مصيبتهاي ديگر «و قطعا عذاب آخرت سختتر است» از عذاب دنيا زيرا عذاب دنيا سپري ميشود در حاليكه عذاب آخرت هميشگي و ابدي است، همچنين آتش دوزخ نسبت به آتش دنيا هفتاد برابر سوزانتر و سختتر است «و برايشان در برابر خدا هيچ نگهدارندهاي نيست» كه آنان را از عذابش نگه دارد و نه هيچ پناهدهندهاي كه از عذاب وي پناهشان دهد.
سپس بشارت به اهل تقوي و هشدار به اهل كفر در يك آيه ميآيد:
مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَآئِمٌ وِظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ (35)
«مثل بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده» يعني: وصف شگفتآسا و شأن والاي بهشت برين اين است كه: «جويباران از فرودست آن» يعني: از فرودست درختان و منازل آن «جاري است، ميوههاي آن هميشگي است» كه هرگز انقطاعي ندارد، آن گونه كه ميوههاي درختان دنيا بهپايان ميرسد و تمام ميشود «و سايهآن همچنين» هميشگي است، كوتاه نميشود و خورشيد آن را از بين نميبرد «اين است سرانجام متقيان و فرجام كافران آتش است» و آنان جز اين، فرجام و عاقبت ديگري ندارند.
در حديث شريف به روايت جابر رضی الله عنه آمده است: «روزي مشغول خواندن نماز ظهر بوديم كه ناگهان ديديم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم جلو رفتند و ما نيز به پيروي از ايشان جلو رفتيم. سپس دست بردند تا چيزي را بگيرند، آنگاه واپس آمدند. چون نماز تمام شد، ابيبن كعب رضی الله عنه به ايشان گفت: يا رسولالله! امروز در حال نماز كاري كرديد كه تاكنون نديدهايم كه آن را انجام دهيد؟ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: آري! امروز بهشت، طراوتها، گلها و ميوههاي آن در حال نماز بر من عرضه شد پس از ميوههاي آن خوشهاي انگور را بهدست گرفتم تا براي شما بياورم، اما ميان من وآن خوشه مانع ايجاد شد و اگر آن را به شما ميآوردم و تمام كساني كه در ميان زمين و آسمانند از آن ميخوردند، قطعا چيزي از آن نميكاستند».
وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ وَلا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ (36)
«و كساني كه به ايشان كتاب» تورات و انجيل را «دادهايم» و به مقتضاي كتابشان عمل ميكنند «از آنچه بهسوي تو نازل شده، شاد ميشوند» پس اهل راستين آن دو كتاب، از نزول قرآن شاد ميشوند زيرا آنان قرآن را موافق و مصدق كتابهايشان مييابند. يا مراد: مسلمانان اهل كتابند؛ چون عبدالله بن سلام وهمراهانش از يهود و مانند اسلام آوردگان نصاري كه هشتاد مرد بودند، چهل تن در نجران، هشت تن در يمن و سيودو تن در حبشه «و از احزاب كساني هستند كه بخشي از آن را انكار ميكنند» يعني: از احزاب و دستههاي يهود و نصاري كساني هستند كه بر ضد اين دين عمل ميكنند زيرا منكر آنند كه احكام و برنامههاي قرآن، ناسخ برنامههاي اديانشان است. بنابراين، شادماني عدهاي از آنان به نزول قرآن، فقط به آن بخش از قرآن برميگردد كه با كتابهايشان موافق است و انكار منكرانشان هم، متوجه بخشي از قرآن است كه مخالف كتابهايشان ميباشد. در عصر حاضر نيز مبشران و مستشرقان اهل كتاب همين گونهاند. «بگو: جزاين نيستكه من مأمورم تا خدا را بپرستم و به او شرك نورزم» يعني: جز اين نيست كه در كتاب نازل شده بر خود، به عبادت خداي عزوجل و يكتاپرستياش مأمور گرديدهام و اين اصلي است كه همه كتابهاي آسماني بر آن متفق بوده و تمام ملل اقتدا كننده بهپيامبران علیهم السلام نيز بر عدم انكار آن وحدت كامل دارند «بهسوي او» يعني: بهسويالله جلّ جلاله «دعوت ميكنم» نه بهسوي غير وي «و بازگشتم به سوي اوست» نه بهسوي غير وي پس چگونه دعوتي اينچنين مورد كفر و انكار قرار ميگيرد؟!
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْماً عَرَبِيّاً وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ (37)
«و بدينسان قرآن را حكمي عربي فروفرستاديم» يعني: قرآن را به گونهاي نازل كرديم كه دربرگيرنده اصول و فروع شريعت بوده و به زبان عربي روشني بيان شده است و ميان مردم در وقايع و قضايا به مقتضاي حكمت حكم ميكند چنانكه كتابهاي آسماني ديگر بر پيامبران علیهم السلام را به زبانهاي خودشان نازل كرديم «و اگر از هوا و هوسهايشان پيروي كني» يعني: از هوا و هوسهاي كفار؛ اعم از مشركان و اهلكتاب، هوا و هوسهايي كه آنان موافقت و همراهي تو را بر آنها ميطلبند، مثلا از تو ميطلبند تا بر قبله آنان ـ پس از منسوخ شدن آن ـ نماز بخواني «پس از دانشي كه به تو رسيده» و خداوند جلّ جلاله آن را به تو تعليم داده؛ از جمله علمت به منسوخ بودن برنامههايشان، آري! اگر چنان كني، در آن صورت «در برابر خدا هيچدوست و حمايتگري نخواهيداشت» كه متولي و كارساز امر تو گرديده تو را ياري دهد و از عذاب وي حفظ كند.
اين بيان الهي براي قطع نهايي طمعهاي اهل كتاب و مشركان و نيز براي تحريك مؤمنان بر ثبات در دين خويش است، يعني: مؤمن نبايد بعد از آنكه به حجت چنگ زده است، در هنگام روبرو شدن با شبهات، متزلزل گردد.
با اين آيه، سومين رد قران بر درخواست معجزات از سوي مشركان، به پايان ميرسد.
و اينك رد چهارم:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ (38)
«و هرآينه پيش از تو نيز پيامبراني فرستاديم و برايشان زنان و فرزنداني قرارداديم» يعني: پيامبران علیهم السلام نيز از جنس بشرند و طبيعتا زناني دارند و فرزنداني كه از ايشان و زنانشان به دنيا آمدهاند زيرا ما پيامبران علیهم السلام را از جنس فرشتگان ـ كه نه ازدواج ميكنند و نه توالد و تناسلي دارند ـ نفرستادهايم. پس اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! تو در اين امر تافته جدابافته از پيامبران ديگر نيستي. اما شما اي معاندان! چه شده است كه در حق پيامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم چيزي را ناجايز ميپنداريد كه پيامبران قبل از وي نيزآن را داشته اند؟
كلبي در بيان سبب نزول آيهكريمه ميگويد: يهوديان، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را مورد طعن قرارداده و گفتند: ما براي اين مرد جز زنان و نكاح ديگر هم و غمي نمييابيم و اگر طوري كه ميپندارد او بهراستي پيامبر ميبود بايد كار نبوت از زنان بازش ميداشت! همان بود كه خداي عزوجل اين آيهكريمه را نازل فرمود. در حديث شريف آمده است: «چهار چيز از سنن پيامبران است: استعمال عطر، مسواك، حنا و عقد نكاح». «و هيچ پيامبري را نرسد كه هيچ معجزهاي بياورد» از جمله، آنچه كه كفار از پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم درخواست ميكنند «مگر بهاذن خدا» و به حكم وي «براي هر قضايي كتابي است» يعني: براي هر امري كه خداوند جلّ جلاله آن را در حكم و قضاي خويش آورده، كتابي است كه حق تعالي آن حكم را با ميعاد موقت آن در آن نوشتهاست و آن كتاب: لوح محفوظ است ـ والله اعلم. يا معنياين است: براي هر رخدادي، وقت و زمان معين و محدودي است كه احكام وبرنامهها نيز بر اساس حكمتي كه خداوند متعال به آن داناست در همان وقت و زمان معين خود مشروع ميشوند بنابراين، برنامههاي الهي مبتني بر مفاد و مصالحي است كه با اختلاف احوال و اوقات مختلف ميشوند، بدين جهت،شرايع همه انبيا علیهم السلام ، متناسب با وقت و زمان خود آمده است. همينگونه، براي عمرها، ارزاق و اعمال مردم، وقت و زمان معيني است كه آن ميعاد زماني درموعد مقرر و مكتوب خود سر ميرسد لذا تورات و انجيل به زمانهاي خاصي مربوط بودهاند و اين قرآن عظيم هم به اين بخش باقي مانده از عمر دنيا مربوط است. از اين جهت خداوند جلّ جلاله فرمود:
يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (39)
«خداوند آنچه را بخواهد» از كتابها «محو ميكند» و منسوخ ميگرداند چنانكه كتابهاي آسماني پيشين را با نزول قرآن كريم منسوخ گردانيد «و آنچه رابخواهد، اثبات ميكند» و منسوخ نميكند، چون قرآنكريم و شريعت محمدي صلّی الله علیه و آله و سلّم به قولي معني اين است: خداوند جلّ جلاله نابودي هر چه را بخواهد، نابودش ميكند؛ از شقاوت، سعادت، رزق، عمر، خير يا شر، يعني: اين را به آنتبديل ميكند و آن را بهجاي اين مينشاند «و ام الكتاب» يعني: اصل كتاب كه نهآن را تبديلي است و نه تغييري «نزد اوست» به قولي: محو و اثبات در نامههايي است كه به دست فرشتگان قرار دارد، اما لوح محفوظ (امالكتاب) را نه محوي است و نه تبديلي بلكه آيات ناسخ و منسوخ و آنچه كه محو يا تبديل ميشود و آنچه كه باقي ميماند و حكم آن از بين نميرود، همه در آن ثبت و محفوظ است. پس لوح محفوظ ـ به اصطلاح معاصر ـ حكم بانك مركزي اطلاعاتياي را دارد كه هرگز هيچ چيز از آن محو نميشود.
در حديث شريف آمده است: «همانا انسان به سبب گناهي كه مرتكب ميشود، از رزق محروم ميگردد و قضا را جز دعا برنميگرداند و در عمر جز نيكوكاري نميافزايد».
خلاصه: عقيده ما اين است كه:
1 ـ براي قضاي خداوند متعال، دگرگوني و تبديلي نيست.
2 ـ محو و اثبات احكام نيز از جمله اموري است كه قضاي خدا جلّ جلاله سابقا بر آن رفته است.
3 ـ بخشي از قضاي الهي حتما واقع ميشود و آن قضايي است كه ثابت و تغيير ناپذير است و بخشي از آن به اسباب برگردانده ميشود و آن اموري است كه به وسيله اسباب محو و نابود ميشوند و محو شدن آنها يا به دعاست، يا به صله رحم و نيكوكاري با نزديكان.
4 ـ محو آن بخش از قضاي الهي كه به اسباب برگردانده ميشود، شامل نسخ شريعتها نيز ميگردد، يعني: گاهي شريعتي، شريعت ما قبل خود را منسوخ ميكند، مانند نسخ كتابهاي آسماني ديگر به قرآن. و همه اينها به قضا و قدر خداوند جلّ جلاله مربوط است.
5 ـ امور همه به اوقات خود وابسته ميباشند.
كه البته نص آيات و احاديث شريف، به همه اين مواد ناطق است.
وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ (40)
«و اگر پارهاي از آنچه را كه به آنان وعده ميدهيم» از عذاب «به تو بنمايانيم» قبل از درگذشتت «يا روح تو را پيش از آن بگيريم» و تو را قبل از آنكه عذابشان را ببيني، بميرانيم «بههرحال جز اين نيست كه بر تو رساندن پيام است» يعني: برعهده تو جز تبليغ احكام رسالت نيست «و بر ماست حساب» يعني: محاسبه آنان در برابر اعمالشان و مجازاتشان در برابر اين اعمال برعهده ما است و تو متكفل آن نيستي كه كار در حياتت با ايمان آوردن يا تعذيبشان بهپايان برسد.
بدينگونه، خداي عزوجل پيامبرش را دلجويي كرده و او را به عدم شتابزدگي در امر ايمان آوردن يا عذاب نمودنشان فراميخواند.
سپس خداوند متعال نظر كفار را به سوي يكي از معجزات و نشانهها جلب ميكند و آن اين نشانه است:
أَوَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّا نَأْتِي الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (41)
«آيا نميبينند» مردم مكه «كه ما قصد ميكنيم به زمين» يعني: به سرزمين كفر «و از اطراف آن ميكاهيم؟» يعني: ما با فتوحات مسلمين از اطراف و جوانب سرزمين كفر اندكاندك ميكاهيم تا سرانجام با فتح مكه كه مركز شرك در آن زمان بود، پايگاه كفر درهم ريخته و كار به اتمام رسيد. شايان ذكر است كه با قرائت علم جديد، آيه كريمه بر بيضوي بودن و گستردهبودن زمين و عدم كروي بودن آن بهطور تمام مدور دلالت كرده و اثبات ميكند كه زمين از اطراف خود كاسته است و تماما كروي نيست.
«و خداست كه حكم ميكند، براي حكم او هيچ بازدارندهاي نيست» يعني: خداوند جلّ جلاله آنچه بخواهد در خلقش حكم ميكند پس اين يكي را بالا برده و آن يكي را بهزير ميكشد، اين يكي را زنده ميكند و آن يكي را ميميراند و قطعا او به عزت اسلام و برتري آن بر اديان ديگر حكم كرده است. ( لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ ) هيچكس حكم خداي سبحان را نميتواند برگرداند با كاستن يا تغيير دادن آن «و او سريعالحساب است» پس نيكوكار و بدكار را به سرعت جزا ميدهد و حسابرسي آنان او را به دشواري نمياندازد چنانكه محاسبه يكي از آنان او را از محاسبه ديگري به خود مشغول نميگرداند بلكه او تمام مردم را در يك وقت و زمان محاسبه ميكند.
البته سياق آيات، متضمن بشارت به فتح سرزمينهاي كفر است.
سپس خداوند متعال به ما از نيرنگ كفار سخن ميگويد:
وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (42)
«و بهيقين كساني كه پيش از آنان بودند، نيرنگ كردند» يعني: كفاري كه پيش از كفار مكه بودند با پيامبراني كه خداوند جلّ جلاله ايشان را بهسوي آنها فرستاده بود،نيرنگ كرده و به ايشان كافر شدند ولي آن نيرنگها بياثر و نابود گشت «زيرا تدبير همه يكجا از آن خداست» و نيرنگ ديگران هيچ اهميتي نداشته و در مقابل مكر خداوند جلّ جلاله با مكركنندگان، هيچ ارزش و اثري بر نيرنگ آنها مترتب نيست. سپس در تفسير اين امر كه مكر همه از آن اوست، ميفرمايد: «آنچه را كه هر كسي بهعمل ميآورد، ميداند» پس هر كس آنچه را كه همه به عمل آورند بداند و براي اعمالشان جزاي مناسب آن را آماده كند، يقينا تمام مكر و تدبير از آن اوست ومكر ديگران در برابر مكرش بياثر است «و بهزودي كافران بدانند كه فرجام آن سراي از كيست» يعني: به زودي ميدانند كه فرجام پسنديده و عاقبت خوش سراي دنيا يا سراي آخرت، از آن كدام يك از دو گروه است، از آن مؤمنان يا غير ايشان؟.
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (43)
«و كافران ميگويند: تو پيامبر نيستي» يعني: تو اي محمد! فرستادهخدا جلّ جلاله بهسوي مردم نيستي «بگو: كافي است خدا در ميان من و شما گواه باشد» لذا حق تعالي براي من در مورد صحت رسالت و صدق دعوتم گواهي ميدهد ـ با معجزاتي كه به دستم به اجرا گذاشته است ـ و اين گواهي برايم كافي است، همچنين او به كذب و بطلان راه و روش شما در مورد تكذيب من و مقابله باگواهياش در حق من، آگاه است «و بس است كسي كه نزد او علم كتاب است» يعني: بس است گواهي علماي اهل كتاب در حق من كه اوصافم را دركتابهايشان مييابند. به قولي اين آيه مدني است و در اين صورت معني اين است: گواهي كساني از اهل كتاب كه اسلام آوردهاند ـ مانند عبدالله بن سلام ـ برايم بس است زيرا مسلمانان اهل كتاب بر صدق رسالت من گواهي ميدهند. به قوليديگر: مراد كسي است كه علم لوح محفوظ نزد اوست و او خود خداوند جلّ جلاله است.
[1] براي آشنايي با تفسير علمي كرويت زمين از نظر قرآن، نگاه كنيد به كتاب «جلوههاي جديد از اعجاز علمي قرآن كريم» صلّی الله علیه و آله و سلّم 183، از مترجم.
[2] نگاه ; مرجع سابق.
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن تلاوت قرآن قرآن فلش جستجو دانلود نظرات شما درباره