تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص
مدني است و داراي 75 آيه است.
وجه تسميه: سبب نامگذاري اين سوره به «انفال»، بيان حكم غنايم جنگي در آن است.
اين سوره در غزوه «بدركبري» نازل شد و از احكام جهاد فيسبيلالله، قوانين جنگ و صلح و ناكام ماندن توطئههاي مشركان عليه رسول گرامي اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم سخن ميگويد.
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (1)
«اي پيامبر! از تو درباره انفال «يعني: غنايم جنگ «ميپرسند، بگو: انفال به خدا و رسول او اختصاص دارد» يعني: صدور حكم درباره آنها به خدا و رسول اواختصاص دارد، كه رسول او آن را ميان شما طبق فرمان خداي سبحان تقسيمميكند و شما در اين باره هيچ اختياري نداريد. انفال: در كلام عرب به هر احسان و نيكوكارياي اطلاق ميشود كه نيكوكار آن را از روي فضل و لطف، در حقكسي انجام دهد، بي آنكه انجام آن بر وي واجب باشد. پس «انفال»، از ريشه «نفل» به معناي فضل و بخشش است بنابراين، غنايمي كه خداوند متعال آن را بر مؤمنان حلال گردانيده است، احسان و فضل ويژه او بر ايشان است چرا كه اين غنايم، بر امتهاي ديگر قبل از امت محمدی صلّی الله علیه و آله و سلّم حرام بود. شاهد سخن ما اينحديث شريف به روايت بخاري و مسلم است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «پنج چيز به من داده شده كه قبل از من به هيچ كس ديگري داده نشده است»، سپس به بيان اين پنج چيز پرداختند تا به موضوع غنايم رسيدند و فرمودند: «و غنايم برايم حلال شد در حالي كه قبل از من براي هيچ كس حلال نبوده است»[1].
از عبادهبنصامترضی الله عنه در بيان سبب نزول آيه كريمه روايت شده است: هنگامي كه مسلمانان و مشركان در بدر با هم روبرو شدند، خداي عزوجل مشركان را شكست داد و بعد از شكست دشمن، اصحاب به سه گروه تقسيم شدند؛ گروهي دشمن را تعقيب و تار و مار ميكردند، گروهي به اردوگاه درهم فروريخته دشمن ريخته اموال و اشياي برجاي مانده از آنان را جمعآوري ميكردند و گروه سوم پيرامون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حلقه زده بودند تا دشمن بر آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم حمله ناگهاني نياورد. چون شب فرا رسيد و هر سه گروه گرد هم آمدند، در اين هنگام كسانيكه غنايم را جمع كرده بودند، گفتند: چون ما آن را جمع كردهايم لذا كس ديگري جز ما در آن سهمي ندارد. از سوي ديگر، كساني كه به جستوجوي دشمن وتعقيب آن پرداخته بودند، گفتند: شما از ما به اين غنايم ذيحقتر نيستيد زيرا اين ما بوديم كه دشمن را از اين اموال دور كرده و او را به شكست روبرو كرديم. گروه سوم نيز كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در ميان خويش گرفته بودند، گفتند: شما دو گروه از ما در اين غنايم ذيحقتر نيستيد زيرا اين ما بوديم كه پيرامون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حلقه زده و از بيم آنكه مبادا دشمن به ايشان گزندي ناگهانيبرساند، به ايشان مشغول شديم. همان بود كه آيهكريمه: (يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ ...) نازل شد، آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم غنايم را ميان اصحاب تقسيم كردند.
بعضي در تفسير آيه كريمه گفتهاند: اين آيه، غنايم را ملك رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گردانيد و سپس اين حكم با «آيه/41» از همين سوره: (وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ ...) منسوخ شد.
در تفسيري ديگر، ابنعباس رضی الله عنه «انفال» را به بخششي معني كرده كه امام (حاكم) آن را بعد از تقسيم غنايم به بعضي از رزمندگان ـ افزون بر استحقاقشان ـ ميدهد؛ چون پول و كالا و سلاح شخص كشتهشده (سلب) يا مانند آن. همين معني به فهم بسياري از فقها نيز شتافته است، چنانچه مذهب شافعي، ابوحنيفه و مالك اين است كه انفال عبارت است از: اموالي كه امام بنابر اجتهاد خود از حساب خمس به كساني خاص از لشكريان ميبخشد و به آن برخياز لشكريان را بر اساس شجاعتشان، يا دليل ديگري بر ديگران ترجيح ميدهد.بنابراين، انفال از (خمس) پرداخته ميشود، نه از چهار قسمت ديگر كه سهم صاحبان غنيمت است.
«پس از خدا پروا داريد» در اجراي اوامر و اجتناب از نواهي وي «و» از آن جمله اين كه: «با يكديگر سازش نماييد» زيرا اصحاب بدر در تقسيم غنايم اختلاف كرده بودند. مكحول ميگويد: «ايجاد سازش و اصلاح ذاتالبين در ميانشان بدين گونه ميسر بود كه غنايم همه برگردانده شود و در ميان كساني كه استحقاقشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ثابت شده و در ميان كساني كه جنگيدهاند و غنيمت گرفتهاند، تقسيم شود». «و اگر به راستي مؤمن هستيد، از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد» اين ارشاد براي تهييج و برانگيختن مؤمنان بر تقوي و اصلاح ذاتالبين و اطاعت خدا و رسول وي است زيرا ايمان بهسامان نميشود مگر با اين سه چيز، از اين جهت اطاعت خدا و رسول به عنوان نشانهاي بر صدق ايمان معرفي شد.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (2)
«جزاين نيست كه مؤمنان» كامل «همان كساني هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد، دلهايشان بترسد» يعني: پديدآمدن ترس و بيم از خداوند متعال در هنگام يادكرد وي، از شأن مؤمنان است. سدي ميگويد: «اين صفت از اوصاف كسياست كه چون ميخواهد ستمي بنمايد، يا چون قصد ارتكاب گناهي را ميكند، بهوي گفته ميشود: از خدا بترس! در اين هنگام قلبش ميلرزد و احساس عظمت و عزت و جلال باري تعالي، وجدان و نهادش را تكان داده از آن ستم و گناه بازميايستد». «و» مؤمنان كامل همان كساني هستند كه «چون آيات خدا بر آنان خوانده شود، بر ايمانشان بيفزايد» زيرا پشت سرهم آمدن ادله، درك و يقين انسان مؤمن را نيرومندتر ميگرداند «و» مؤمنان كامل همان كساني هستند كه «بر پروردگار خود توكل ميكنند» نه بر غير وي. توكل بر خدا: تفويض و سپردن كار به اوست، از همين رو، سعيدبنجبير رضی الله عنه گفته است: «توكل بر خداي عزوجل، همه ايمان است».
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (3)
«همانان كه نماز را برپا ميدارند و از آنچه به ايشان روزي دادهايم، انفاق ميكنند» يعني: آنان همان مؤمناني هستند كه ميان اعمال قلب؛ چون بيم از خداي عزوجل، اخلاص و توكل و ميان اعمال اعضا و اندامها؛ چون نماز و زكات جمع ميكنند.
ملاحظه ميكنيم كه دو آيه فوق، گردآورنده پنج وصف (تقوي، اصلاح ذاتالبين، اطاعت اوامر خدا و رسول، خشيت الهي و توكل) است و همين پنج وصف، تمام انواع خير را در بر ميگيرد، به همين جهت، خداوند متعال بعد از بيان آنها ميفرمايد:
أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (4)
«آن گروه» كه به اوصاف ياد شده موصوفاند «در حقيقت، ايشانند مؤمنان» يعني: مؤمنان كامل و راستين كه در ايمان به عاليترين درجات ونهاييترين مراتب آن رسيدهاند. (حقا): مفيد اين معني است كه ايشان بهكلي از كفر بري و بركنارند. امام ابوحنيفه، با استناد به اين آيه ميگويد: «اگر كسي ازشما پرسيد كه آيا مؤمنيد؟ بايد بگوييد، آري! من حقا مؤمن هستم! و نگوييد: من مؤمنم ان شاءالله». «براي آنان درجاتي است» يعني: براي اين گروه، منازل و مقامات خير و كرامت و شرفي است در بهشت، كه بعضي از اين منزلها ـ به حسب ايمان و اعمال صالح صاحبان خود ـ از بعضي ديگر برتر است چنانكه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حديث شريف فرمودند: «همانا كساني كه (دربهشت) در مراتب پايينتر از اهل عليين قراردارند، آنها را چنان ميبينند كه شما ستاره فرورفته در افقي از افقهاي آسمان را ميبينيد». آري! اين درجات برايشان «نزد پروردگارشان» است. بيان اينكه اين درجات نزد پروردگارشان است، متضمن افزودن بر گراميداشت و تشريف و تفخيم ايشان ميباشد «و» براي ايشان «آمرزشي است» گناهانشان را «و روزياي نيك است» كه از فضل بيكران پروردگار و درياي پايانناپذير جود او، بر ايشان سرازير ميشود.
در حديث شريف آمده است كه روزي حارثبنمالك انصاري رضی الله عنه به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مشرف شد، ايشان به وي فرمودند: «كيف أصبحت يا حارث؟ قال: أصبحت مومناً حقاً. قال: انظر ما تقول، فإن لكل شيء حقيقته، فما حقية إيمانك؟ فقال: عزفت نفسي عن الدنيا فأسهرت ليلي وأظمأت نهاري، وكأني أنظر إلى عرش ربي بارزاً، وكأني أنظر إلى أهل الجنة يتزاورون فيها، و كأني أنظر إلى أهل النار يتضاغون فيها. فقال: يا حارث! عرفت فألزم ـ ثلاثا: اي حارث! حالت چگونه است و در چه حالي قرار داري؟ حارث گفت: در اين حال كه مؤمن راستين گرديدهام! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: بنگر كه چه ميگويي اي حارث! زيرا براي هر چيزيحقيقتي است، به من بگو كه حقيقت ايمان تو چيست؟ حارث گفت: نفسم را از دنيا بازداشتهام لذا شبم را زنده دار بوده و روزم را تشنه ميدارم و گويي بهسوي عرش پروردگارم چنان مينگرم كه در برابرم بارز و آشكار است و گويي بهسوي اهل بهشت ـ در حاليكه با هم ديدار ميكنند ـ مينگرم و گويي بهسوي اهل دوزخ مينگرم كه به يكديگر بانگ ميزنند و صدايشان را به فرياد و گريه بلند ميكنند. رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: اي حارث! شناختي پس (به مستلزمات اينشناخت) پايبند باش! و اين سخن را سه بار تكرار كردند».
كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ (5)
«همچنانكه پروردگارت تو را از خانهات به حق» يعني: به حكمت و صواب «بيرون آورد» بهسوي جنگ بدر «و حال آنكه گروهي از مؤمنان سخت كراهت داشتند» از اينكه از مدينه بيرون روند. كاف در (كَمَا أَخْرَجَكَ) براي تشبيه است و كراهيت اصحاب در حكم غنايم را ـ هرچند كه به آن رضا دادند ـ به كراهيتشان در عزيمت به جنگ بدر تشبيه ميكند.
خداوند متعال در اين آيه و مابعد آن، به بيان اين حقيقت ميپردازد كه در پيروزي بدر، فضل و منت فقط به او برميگردد لذا غنايم نيز از آن او و پيامبرش هست. آري! از فضل بيپايان او بود كه مؤمنان را از مدينه به جنگ مشركان بيرون آورد، درحاليكه اكثرشان از اين امر كراهت داشتند و باز آنان را به ميدان جنگ با سپاه كفار كشانيد، در حاليكه اكثرشان قصد اين رويارويي را نداشتند، همينگونه، فضل و منت وي بر ايشان با امداد رساندنشان به وسيله فرشتگان تا غيراين از احسانهاي ديگري كه اين سوره به بيان آنها ميپردازد.
در اينجا مختصر اشاراتي به واقعه بدر لازم است. ابنكثير روايت ميكند: «چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنيدند كه ابوسفيان با كاروان تجارتي قريش از شام عازم مكه است، خطاب به اصحابشان فرمودند: اين قافله قريش با اموال آنهاست، بهسوي آن بيرون آييد، شايد خداي منان از فضل خود آن را بهره شما گرداند. پس، برخي از مردم سبكبال برخاستند و با پيامبر رضی الله عنه به راه افتادند، اما برخي ديگر، سنگيني نمودند و نرفتند چراكه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم براي اين كار داوطلب خواسته بودند و بيرون رفتن اجباري نبود. از سوي ديگر، اصحاب در اين انديشه نبودند كه با قريش جنگي در ميان خواهد آمد.
از آن طرف، ابوسفيان وقتي نزديك حجاز رسيد، از بيم مسلمانان دلنگران و جوياي اخبار بود و چون از حركت ايشان به قصد كاروان خويش آگاه شد، بيدرنگ پيكي به مكه فرستاد و قريش را به جنگ برانگيخت لذا آنان با همه ساز و برگ خويش چابك به سوي مدينه حركت كردند. در اين ميان، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با اصحابشان به قصد قافله ابوسفيان در حركت بودند كه در جايي بهنام «ذفران» از خبر حركت قريش آگاه شدند، در اينجا بود كه با اصحاب خويش به مشورت پرداختند، اصحاب از مهاجر و انصار يكصدا اعلام كردند كه به جنگ آمادهاند. همان بود كه غزوه بدر روي داد، غزوهاي كه اهم وقايع آن را در اين سوره مرور خواهيم كرد.
يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنظُرُونَ (6)
«با تو درباره حق ـ بعد از آنكه روشن گرديد ـ مجادله ميكردند» مجادله اصحاب با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از آنجا ناشي ميشد كه آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم ايشان را بهقصد كاروان تجارتي از مدينه بيرون برده بودند ولي قافله تجارتي از دست رفت چرا كه ابوسفيان با زرنگي آن را از راه و مسير معينش به بيراهه برد و راه ساحلي را در پيش گرفت پس پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اصحاب را درحالي به جنگ فراخواندند كه ايشان آمادگي چنداني براي آن نداشتند، به همين جهت، فرمان جنگ برآنان دشوار آمد و گفتند: اگر قبلا ما را از وقوع جنگ آگاه ميكرديد، قطعا براي آن آمادگي پيدا كرده و مقدمات آن را فراهم ميكرديم. (فِي الْحَقِّ) : يعني با تو درباره جنگ بعد از آن مجادله ميكردند كه برايشان آشكار شد كه تو جز به اذن خداوند متعال به هيچ امري دستور نميدهي «گويي بهسوي مرگ رانده ميشوند و ايشان در آن مينگرند» يعني: در حالي به ميدان جنگ رهسپار شدند كه از پيروزي نا اميد بودند و اصلا به فكر آنها خطور نميكرد كه در اين نبرد، پيروز شوند، بر عكس در انتظار شكست هم بودند بهطوري كه گويي در حال و وضع كسي قرار گرفتهاند كه بهسوي قتلگاه رانده شده و اسباب و وسايل قتلش را چنان فراهم ميبيند كه در وقوع آن كمترين شكي ندارد.
وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتِيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ (7)
«و به ياد آوريد هنگامي را كه خدا به شما يكي از دو گروه را وعده داد» دو گروه: يكي كاروان تجارتي قريش و ديگري سپاه ابوجهل بود «كه از آن شما باشد» حق تعالي به پيامبرش در هنگام بيرون رفتنشان بهسوي بدر وحي فرستاد كه: قطعا پيروزي از آن شماست؛ يا با تصاحب قافله قريش كه حامل كالاي تجارتي از شام بود، يا با غلبه بر سپاه قريش كه از مكه بهقصد جنگ با مسلمانان حركت كرده بود «و شما دوست داشتيد كه دسته بيسلاح» يعني: قافله تجارتي «براي شما باشد» زيرا اين قافله، غنيمتي بيدردسر و دور از تيرگي و دشواري جنگ بود چراكه سپاهي همراه قافله نبود كه به دفاع از آن بپردازد «حال آنكه خداوند ميخواست كه دين حق را به فرمانهاي خويش ثابت كند» با پيروزساختنتان بر سپاه تا دندان مسلح قريش و كشتن سران آن و اسيرگرفتن بسياري از آنان، با اينهدف كه نيرومندي اسلام نمايان شود «و ميخواست تا بنياد كافران را ببرد» و آنانرا ريشهكن كند.
يعني: شما خواستار منفعتي عاجل و زودگذر بوديد، درحاليكه خداوند جلّ جلاله اموري والاتر از آن؛ چون برترساختن كلمه خويش و پيروزي حق را اراده داشت پس ميان اين دو هدف، تفاوت و فاصله بسياري است.
لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (8)
«ميخواست تا حق را ثابت كند» يعني: اسلام را در زمين پايدار گرداند و بنيان آن را مستحكم كند «و باطل را نابود گرداند» يعني: شرك را محو و نابود كند «هرچند مجرمان» يعني: مشركان قريش، يا تمام گروهها و طوائف كفر «خوشنداشته باشند».
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ (9)
«هنگامي را» بهياد آوريد «كه پروردگار خود را به فرياد ميطلبيديد».
آري! چون فرمان الهي در رسيد و مسلمانان دانستند كه از جنگ با سپاه قريش هيچ گريزي ندارند و از سوي ديگر فزوني لشكر قريش و كمي تعداد خود راديدند، در اين هنگام به جناب پروردگار خويش فرياد و استغاثه برآوردند، حتي شخص رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم وقتي اين صحنه را ديدند، رو به قبله نموده دستان خويشرا به آسمان برافراشتند و شروع كردند به راز و نياز و ناله و فرياد به بارگاه پروردگار خويش و به صداي بلند او را چنين ميخواندند: «اللهم آتني ما وعدتني، اللهم إن تهلك هذه العصابة من أهل الإسلام لا تعبد في الأرض: بار الها! آنچه را كه بهمن وعده دادهاي، محقق گردان! بار الها! اگر اين گروه از اهل اسلام را هلاك گرداني، ديگر در زمين مورد پرستش قرار نميگيري». «پس دعاي شما را اجابت كرد كه: من ياري دهنده شما هستم با هزار كس از فرشتگان» كه دوشادوشتان عليه مشركان وارد كارزار شوند «كه» آن فرشتگان «از پي خود گروهي ديگر آورند» بهطور پياپي. زيرا خداوند متعال در آغاز، مسلمانان را با هزار كس از فرشتگان مدد رساند، سپس آن تعداد را به سه هزار افزايش داد و بعدا آنان را با پنج هزار تن به حد كمال رسانيد.
وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (10)
«و خداوند اين را» يعني: مدد رساندنتان به وسيله فرشتگان را «جز بشارتي قرارنداد» براي شما بر پيروزيتان «و تا آنكه دلهاي شما بدان» امداد «آرام گيرد و پيروزي جز از نزد خدا نيست» پس بدانيد كه پيروزي مسلما از نزد فرشتگان نيست زيرا نصرتدهنده شما و فرشتگان هر دو، خود باري تعالي است «همانا الله عزيز» و غالبي است كه مغلوب نميشود «و حكيم است» در تمام كارهاي خود و از آنجمله در مشروع ساختن جهاد براي سركوب دشمنان خويش.
از عمر رضی الله عنه روايت شده است كه فرمود: «ما در اين حقيقت كه فرشتگان در روز بدر همراه ما بودند، هيچ شكي نداريم اما در غزوات ديگر بعد از بدر؛ خداي عزوجل خود به آن داناتر است». همچنين روايات، حاكي از مشاهده عيني فرشتگان در غزوه بدر ـ از سوي صحابه و مشركان هر دو ـ است.
إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ (11)
«هنگامي كه شما را در پرده خوابي سبك كه آرامش بخشي از سوي او بود، پوشاند» يعني: خداوند جلّ جلاله در بدر چنان سكون و آرامشي بر دلهايتان مسلط گردانيد كه بدون احساس هيچگونه بيم و هراسي، آرام به خواب رفتيد و اين خواب در همان شبي بود كه فرداي آن جنگ واقع ميشد. بعضي گفتهاند: بلكه در حال رويارويي دو صف نبرد، ايشان را خواب سبك فرا گرفت و سبب آرامششان در جنگ شد «و از آسمان آبي بر شما فرو ريخت» خداوند جلّ جلاله قبل ازشروع جنگ، بر لشكر مسلمانان باراني فرود آورد تا بدانجا كه از وادي بدر سيل سرازير شد «تا شما را با آن پاك گرداند» يعني: تا پليديها را از شما بزدايد لذا بهآن آب غسل كرده و به بهترين و كاملترين وجه نماز گزارديد. قابل ذكر است كه تا آن وقت، تيمم در اسلام مشروع نگرديده بود. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «مشركان قريش بر چشمه آب بدر فرود آمده بودند لذا آب از دسترس مسلمانان خارج بود پس تشنگي بر ايشان غلبه كرد، به علاوه، در حال جنابت يا بيوضويي نماز ميخواندند، همان بود كه خداوند متعال از آسمان آبي نازل كرد كه مؤمنان نهفقط از آن آشاميدند بلكه ظروف خويش را پر از آب نموده، چهارپايان خود را سيراب و از جنابت نيز غسل كردند». «و از شما پليدي شيطان را بزدايد» يعني: هراس و وسوسه تشنگي و وسوسههاي ديگري را كه شيطان بر شما ميافگند «و تا دلهايتان را محكم سازد» و در صحنههاي جنگ، پايدار و نيرومند گرداند «و گامهايتان را بدان استوار دارد» زيرا در ميان سپاه مسلمانان با لشكر مشركان، زمين ماسهزاري قرار داشت پس خداوند جلّ جلاله باران را فرستاد تا سستي و شكنندگي وگردوغبار آزاردهنده آن زمين ماسهزار را از بين ببرد.
إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ (12)
سپس خداوند متعال فضل و نعمت ديگري از نعمتهاي خود بر مؤمنان را يادآوري ميكند: «آنگاه كه پروردگار تو به فرشتگان وحي ميفرستاد كه من با شما هستم» با تأييد و ياري خويش «پس مؤمنان را ثابت قدم بداريد» يعني: به آنان مژده پيروزي بدهيد، يا آنان را بر جنگ ثابتقدم بداريد؛ با حاضر شدن در صحنه به همراهشان و بسيار ساختن شمارشان «به زودي در دل كافران رعب خواهم افگند» تفسير نظير اين عبارت، در سوره «آل عمران/151» گذشت «پس فراز گردنها را بزنيد» يعني: فراز گردنهاي مشركان را بزنيد، چرا كه فراز گردنها جاي مفاصلي است كه زدن در آنها بر سرعت قطعشدن گردن ميافزايد. به قولي: اين دستور متوجه فرشتگان و به قولي ديگر: متوجه مؤمنان بود. اما قول اول رجحان دارد «و از آنان همه سرانگشتانشان را بزنيد» يعني: سرانگشتان دستهاي مشركان را بزنيد زيرا چون سرانگشتان قطع شود، فرد مضروب از جنگ باز ميماند، برخلاف ساير اعضا. ربيعبنانس رضی الله عنه ميگويد: «مردم در روز بدر، كشتگان مشركان بهدست فرشتگان را با نشانه قطع شدن فراز گردنها و سرانگشتانشان ميشناختند و سرانگشتان كشتگان چنان بود كه گويي در آتش سوخته است».
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَآقُّواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِقِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (13)
«اين» كشتار مشركان «بهسبب آن است كه آنان با خدا و پيامبرش به مخالفت برخاستند» و دشمني و عناد نمودند «و هر كس با خدا و پيامبرش به مخالفت برخيزد، قطعا خدا سختكيفر است».
ابنكثير ميگويد: «مجازات مشركان در روز بدر، از نوع مجازات تكذيب كنندگان امتهاي پيشين بود».
ذَلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَأَنَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابَ النَّارِ (14)
«اينها را» يعني: اين عذاب عاجلي را كه گريبانگير شما مشركان شد «بچشيد» درد آن را احساس كنيد و غصه آن را جرعهجرعه بنوشيد «و بدانيد كه براي كافران عذاب آتش جهنم مهياست» اشاره به عذاب پايدار و درازمدت آينده آنان در آخرت است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ (15)
«اي مؤمنان! چون با انبوه كافران رودر رو شديد» زحفا: به هم گلاويز شده و بهسوي همديگر روي آورديد «پس به آنان پشت نكنيد» و به شكست و انهزام تن در ندهيد.
وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (16)
«و هر كس در آن روز پشت خود را بهسوي آنان بگرداند» يعني: هر كس در روز رويارويي بدر با قبول انهزام و شكست، به دشمن پشت كند، مورد خشم خداوند جلّ جلاله قرار ميگيرد «مگر آنكه براي نبردي» مجدد «كنارهجو باشد» و از روي بهكار بردن تاكتيك و نيرنگ جنگي و فريب دادن دشمن، از يك جناح بهجناح ديگر جنگ و از يك سنگر به سنگر ديگر برود، بسان رزمندهاي كه از روي تاكتيك به دشمن پشت ميكند تا اين گمان را در وي بيفگند كه گويا شكست خورده است تا دشمن او را تعقيب كند و بدين وسيله، او بتواند مجددا دشمن را غافلگير ساخته و بر دستيابي به وي قادر شود زيرا جنگ فريب است. پس يا اين باشد و «يا پناهجو باشد به جمعي» ديگر از مسلمانان همرزمش ـ جز آن گروهي كه در مقابل دشمن قرار دارد ـ حتي اگر مجاهدي عضو يك گروه جنگي بود و ازخط اول رويارويي بهسوي فرمانده خويش، يا بهسوي مركزيت و پايتخت آن دولت (رئيس حكومت) گريخت، در تحت اين رخصت داخل است ولي اگر پايتخت و مركزيت خود مورد هجوم دشمن قرار گرفته بود و مسلمانان سنگر ديگري نداشتند، ديگر گريز از صحنه نبرد توجيهي ندارد و بايد همه تا مرز شهادت بجنگند. اما اگر فرار از صحنه جنگ، شامل هيچ يك از دو مورد ياد شده نميشد: «پس قطعا» شخص فراركننده از ميدان جنگ «به خشمي از سوي الله گرفتار شده است» يعني: بجز رزمندهاي كه با هدف جنگ مجدد با دشمن بهطورتاكتيكي از ميدان كناره ميگيرد، يا رزمندهاي كه به جمع ديگري از مسلمانان همرزمش پناه ميبرد، هر فراركننده ديگري از صحنه جنگ، به خشمي مسلم از سوي خدا جلّ جلاله بازگشته است «و جايگاهش دوزخ است» پس فرارش او را در بلايي سختتر و عقوبتي بزرگتر از آنچه از آن گريخته، درافگنده است «و چه بد سرانجامي است» دوزخ، كه او به سبب پشت كردن به دشمن، بدان پيوسته است.
بايسته ياد آوري است كه پشت كردن در نبرد، از گناهان كبيره و از جمله هفت گناه هلاككنندهاي است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حديث شريف بيان كردهاند: «ازهفت گناه هلاككننده بپرهيزيد. اصحاب پرسيدند: يا رسولالله! اين هفت گناه هلاككننده چيست؟ فرمودند: شريك آوردن به خداي سبحان، سحر، كشتن نفسي كه خداوند جلّ جلاله قتل او را حرام كرده است ـ جز به حق ـ خوردن ربا، خوردن مال يتيم، پشت كردن به دشمن در روز جنگ و متهم ساختن زنان پاكدامن مؤمن بيخبر به زنا».
احناف بر آنند كه عقبنشيني از ميدان جنگ و پناه گزيدن به نيروهاي پشت خط اول نبرد ـ اعم از مركزيت فرماندهي، يا پايتخت دولت اسلامي ـ در صورتي جايز است كه سپاه اسلام در ميدان جنگ از دوازده هزار نفر كمتر باشد، اما اگر سپاه اسلام دوازده هزار نفر يا بيشتر از آن بود، جايز نيست كه در برابر دشمن فرار و عقبنشيني نمود، هر چند تعداد دشمن به مراتب بيش از مسلمانان باشد. احناف در اين حكم به اين حديث شريف استدلال كردهاند: «بهترين همراهان چهارتن، بهترين سريهها (گروههاي جنگي پارتيزاني) چهارصدتن و بهترين لشكرها چهار هزارتناند و سپاهي كه دوازدههزار تن باشد، از كمي تعداد شكست نميخورد و هرگز به اين علت مغلوب نميشود».
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (17)
«پس شما آنان را نكشتيد بلكه خدا آنان را كشت» با فراهم ساختن اسباب و مقدمات پيروزي شما «و اي محمد! تو نيفگندي وقتي كه افگندي» آن مشت خاك را «بلكه خدا بود كه افگند» يعني: در حقيقت اين تو نبودي كه افگندي بلكه صورت افگندن از تو و حقيقت آن از خداي متعال بود زيرا اگر حقيقتا افگننده تو ميبودي، اثر يك مشت شن و خاك جز به همان اندازه كه عادتا از انداختن يك فرد بشر متصور است، بيش نبود و آنچنان اثري گسترده و شكننده از آن ايجاد نميشد كه ذرات يك مشت خاك، به چشم و بيني تمام اعضاي لشكر مشركان برسد و همه را تارومار گرداند پس در حقيقت، اين انداختن، فعل خداي سبحان بود كه چنين اثر بزرگي بر آن مترتب گشت، اثري كه بشر تاب و توان تحمل آن را ندارد.
ابنعباس رضی الله عنه در بيان سبب نزول آيه كريمه روايت ميكند: رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز بدر، دستهاي خود را به آسمان بلند كرده و به بارگاه الهي چنين التجا نمودند: «پروردگارا! اگر اين جمع را هلاك كني، ديگر هرگز در زمين مورد پرستش قرارنميگيري». در اين اثنا جبرئيلعلیه السلام در رسيد و به آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم گفت: مشتي خاك برگير و آن را بر روي مشركان بيفگن! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مشتي خاك را گرفته و آن را برروي مشركان افگندند و فرمودند: «شاهت الوجوه: چهرههاي مشركان منفور باد» پس كسي از مشركان نماند مگر اينكه بر چشمها و سوراخهاي بيني و دهان وي چيزي از اين مشت خاك رسيد، در اين هنگام بود كه همه پشت كردند و تار و مار شدند. «و تا مسلمانان را از نزد خويش بخششي نيكو عطا كند» يعني: خداوند متعال اين كار را فقط براي آن كرد تا بر مسلمانان نعمتهاي نيكو و زيباي خود را ارزاني بدارد. مراد از (بَلاء حَسَناً) بخششي نيكو است. «همانا الله شنواست» دعاي آنان را «داناست» به احوالشان.
ذَلِكُمْ وَأَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ (18)
«حال اين بود» كه بيان كرديم؛ از پيروز ساختن مؤمنان و نگونسار كردن كفار «و بدانيد كه خدا نيرنگ كافران را سست ميگرداند» يعني: قطعا هدف از اين عنايات الهي بر شما كه در اين آيات بيان شد، انعام نمودن به مؤمنان و نقش برآب ساختن نقشه كافران بود.
إِن تَسْتَفْتِحُواْ فَقَدْ جَاءكُمُ الْفَتْحُ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدْ وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ (19)
«اگر طلب فتح ميكرديد پس فتح به شما آمد» خطاب متوجه كفار است و هدف از آن استهزايشان ميباشد زيرا در بيان سبب نزول آمده است: مشركان قريش هنگامي كه از مكه براي جنگ با مسلمانان بيرون ميرفتند، از خداوند جلّ جلاله خواستند تا ميان آنها و مسلمانان داوري نمايد و در جنگي كه پيش رواست، گروه بر حق را پيروز گرداند. لذا خداي عزوجل با لحني تمسخرآلود خطاب به آنان ميفرمايد: اگر داوري ميخواستيد، اينك نتيجه داوري برايتانآمد! «و اگر باز ايستيد» از كفر و دشمني با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم «آن» بازايستادن از كفر و دشمني «براي شما بهتر است؛ و اگر باز گرديد» بهسوي كفر و دشمني و نبرد عليه اسلام و مسلمانان «ما هم بر ميگرديم» با مسلط ساختن مؤمنان بر شما، همانگونه كه ايشان را در بدر بر شما مسلط كرديم «و بدانيد كه گروه شما هرچند زياد باشد، هرگز از شما چيزي را دفع نتوانند كرد» مراد از اين گروه، قوم قريش در مكه است «و بدانيد كه خدا با مؤمنان است» پس هر كس خدا با او باشد، قطعا پيروزاست.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ (20)
«اي مؤمنان! خدا و فرستاده او را فرمان بريد» در همه چيز و از آن جمله در جنگ «و از او روي برنتابيد درحاليكه ميشنويد» نداي او را.
وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ (21)
«و مانند كساني نباشيد كه گفتند: شنيديم» پيام حق را و اطاعت كرديم «و حال آن كه نميشنوند» و در حقيقت اطاعت نميكنند. آنان منافقان يا يهوديانند زيرا با گوشهايشان پيام حق را ميشنوند، بيآنكه آن را بفهمند و بدان عمل كنند پس آنان همانند كسي هستند كه اصلا نشنيده است. يا مراد اين است: آنان پيام حق را شنيدند ولي آن را اجابت نكردند بلكه گفتند: شنيديم و نافرماني كرديم!
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ (22)
«قطعا بدترين جنبندگان» كه بر روي زمين ميجنبند و حركت ميكنند «نزد خداوند» يعني: در حكم و داوري وي «ناشنوايان لالي هستند كه نميانديشند» در آنچه كه نفعشان در آن است تا بهسوي آن بشتابند و در آنچه كه زيانشان در آن است تا از آن اجتناب كنند پس آنان در نزد خداوند جلّ جلاله بدترين جنبندگان هستند زيرا هر جنبندهاي جز آنان در روي زمين، ميان خير و شر ـ به نسبت ـ فرق نهاده و نفع و ضرر خود را از هم تمييز ميدهد.
وصف كردن كفار به ناشنوايان گنگ ـ درحاليكه به ظاهر هم ميشنوند و هم نطق ميكنند ـ به سبب عدم بهرهگيريشان از موهبت شنوايي و نطق در جهت صلاح و فلاح خويش است.
وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَّأسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ (23)
«و اگر خدا در آنان» يعني: در آن گروه كرولال «خيري مييافت، قطعا به آنان ميشنوانيد» به چنان شنوايياي كه از آن سود برده و در اثر آن، حجتها و برهانها را دريابند «و اگر آنان را شنوا ميكرد، حتما باز به حال اعراض، روي برميتافتند» زيرا اين امر كه آنان ايمان نميآورند، در علم باري تعالي سبقت گرفته است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24)
«اي مؤمنان! به نداي خداوند و پيامبر كه شما را به پيامي حياتبخش فراميخواند، لبيك اجابت بگوييد» يعني: بهسوي اطاعت ما و اطاعت از پيامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم و اجراي اوامر وي بشتابيد زيرا بيترديد، كمال حقيقي و زندگي سعادتمندانه و با عزت شما، در گرو اين اطاعت و عمل به اين اوامر است، از آنجا كه پيامبر شما را بهسوي اموري فراميخواند كه حيات حقيقيتان در آن است؛ چون علم شريعت زيرا علم؛ حيات است و جهل؛ مرگ و همانند پذيرش اوامر و نواهي قرآن؛ زيرا حيات ابدي و نعمت سرمدي در گرو امتثال فرمانهاي قرآن است و همانند جهاد؛ زيرا جهاد سبب بقاي حيات شماست، چرا كه اگر دشمن مورد هجوم قرار نگيرد، خود بر شما هجوم برده و نابودتان ميكند.
اما از سياق آيات چنين بر ميآيد كه لبيك گفتن به نداي خدا جلّ جلاله و پیامبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم در اينجا، بيشتر ناظر بر اجابت فرمان جهاد است چنانكه محمدبن اسحاق از عروهبن زبير رضی الله عنه چنين نقل كرده است.
در حديث شريف به روايت ابيسعيدبن معلي رضی الله عنه آمده است كه فرمود: «من در مسجد مشغول اداي نماز بودم كه در اين اثنا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا فراخواندند ولي (بهتصور اينكه بهپايان رساندن نماز اولي است) اجابتشان نگفتم لذا چون نماز را تمام كردم به محضر ايشان شتافتم و گفتم: يا رسولالله! شما مرا در حالي فراخوانديد كه مشغول اداي نماز بودم! فرمودند: مگر خداوند متعال نفرموده است كه: به نداي خدا و پيامبر ـ چون شما را فراخواند ـ لبيك اجابت بگوييد؟». «و بدانيد كه خداوند ميان آدمي و دلش حائل ميگردد» يعني: مادامي كه دلهايتان نرم و به فرمان است، بهسوي اجابت اوامر خداوند متعال بشتابيد، قبل از آنكه احوال متغير شود و دلهايتان از شما فرمان نبرد. فرمان نبردن دل از انسان بامرگ وي است كه نقطه پايان عمل اوست. يا: هر كس بسيار گناه كند، چهبسا كه قلبش از معاني ايماني دور شود و بعد از آن به اجابت گفتن حق تعالي و پيامبرش مايل نگردد.
در حديث شريف به روايت امسلمه آمده است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم اين دعا را بسيار ميخواندند: «اللهم مقلب القلوب ثبت قلبي على دينك: بارالها! اي گرداننده دلها! دلم را بر دينت ثابت نگه دار». گفتم يا رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم! مگر دلها را دگرگونياي است؟ فرمودند: «آري! خداي عزوجل هيچ كس از بنيآدم را نيافريده، مگر اينكه قلبش در ميان دو انگشت از انگشتان بلاكيف اوست پس اگر بخواهد، آن را راست و مستقيم و اگر هم بخواهد كج و منحرفش ميگرداند لذا از الله پروردگارمان درخواست ميكنيم كه دلهايمان را ـ بعد از آنكه هدايتمان نموده ـ منحرف نگرداند و از او ميطلبيم تا رحمتي از بارگاه خود بر ما ببخشايد، همانا او بسيار بخشاينده است...». «و بدانيد كه بهسوي او حشر خواهيد شد» درروز قيامت، آنگاه به شما بر حسب سلامت دلها و اخلاص در طاعاتتان، پاداش ميدهد.
وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (25)
«و از فتنهاي» يعني: از آزمون و محنتي «بپرهيزيد كه فقط به ستمكاران شما نميرسد» يعني: از فتنهاي بپرهيزيد كه از ظالم گذشته، دامنگير خوبان نيز ميشود و صالح و طالح همه را دربر ميگيرد زيرا آنگاه كه به اوامر خدا و رسولش لبيك نگوييد و در مقام تأييد حق و انكار باطل بر نياييد، چه بسا فتنهاي در رسد كه ستمكاران را نابود كرده از آنان بگذرد و دامن اهل صلاح را نيز بگيرد. درحديث شريف به روايت عديبنعميره رضی الله عنه آمده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «خداي عزوجل عامه مردم را به سبب اعمال بد عده بهخصوصي از آنان عذاب نميكند، مگر اينكه منكر را در ميان خود ببينند و در حالي كه بر انكار آن قادرند، آن را انكار نكنند، آن وقت است كه خداوند جلّ جلاله خاص و عام همه راعذاب ميكند». «و بدانيد كه خداوند سخت كيفر است» و عذاب نمودن كساني كه مباشرتا و مستقيما مرتكب اسباب عذاب نشده بلكه بهطور غيرمستقيم مسبب آن گرديدهاند، نشانهاي از شدت عقاب وي است. آري! آنان كسانياند كه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردهاند و بر اثر آن، در جامعه فساد شيوع يافته است، در اين هنگام است كه عذاب بر اهل منكر ـ مخصوصا ـ فرود نميآيد بلكه بهطور عام و همگاني، بر اصحاب منكر و معروف همگي نازل ميشود. بنابراين، جهاد در راه خدا جلّ جلاله و امربهمعروف و نهيازمنكر، دو عامل بزرگ حياتبخش براي مسلمين است.
وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (26)
«و ياد كنيد» اي مهاجران! و به قولي: اي امت عرب! «هنگامي را كه شما در زمين، اندك و مستضعف بوديد» مراد: سرزمين مكه است «ميترسيديد كه مردم شما را بربايند» مراد از مردم: مشركان قريش و به قولي: فارسيان و روميانند. خطف: گرفتن و ربودن به سرعت است. «پس او شما را جاي داد» يعني: خداي منان شما را به مدينه، يا بهسوي انصار، جاي و مأوي داد «و شما را به پيروزي خود نيرومند گردانيد» در روز بدر «و شما را از چيزهاي پاكيزه روزي داد» كه از جمله آنها يكي هم غنايم جنگ است «تا باشد كه سپاس بگزاريد» اين نعمتها را و بنابراين، خدا و رسول وي را در همه چيز اجابت و اطاعت كنيد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ (27)
«اي مؤمنان! به خدا و پيامبر او خيانت نكنيد» با ترك آنچه كه شما را بدان مكلف نمودهايم و با فروگذاشتن آنچه كه پيامبرما صلّی الله علیه و آله و سلّم شما را به انجام آن سفارش كرده و شما را بر آن امين قرار داده است «و در امانتهاي يكديگر» كه در ميان خودتان بر آن امين قرار داده شدهايد، نيز «خيانت نكنيد» كه از جمله آنها، افشاكردن اسرار مؤمنان براي كافران و منافقان است «در حاليكه خود ميدانيد» كه اين كار خيانت است، اما عمدا مرتكب اين خيانت ميشويد. به اين ترتيب، خداوند متعال مؤمنان را از خيانت به خود، پيامبرش و همديگرشان نهي كرد.
ابنكثير در بيان سبب نزول ميگويد: «آيهكريمه درباره ابيلبابه بن عبدالمنذر نازل شد زيرا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را نزد طايفه بنيقريظه فرستادند تا اين پيغام را كه بايد به داوري رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره خود تن در دهند، به آنان برساند. پس چون ابولبابه پيغام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را به آنان رساند، با او در اين امر مشورت كردند، او به زبان خويش به آنان چنين مشورت داد كه: حكم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را درباره خود ـ هرچه كه باشد ـ بپذيرند ولي با دست، به حلقوم خويش اشاره كرد! يعني اينكه: پذيرش حكم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بهمعني گردن زدن شماست! ولي بيدرنگ متوجه شد كه با اين كار به خدا و رسولش خيانت كرده است لذا سوگند خورد كه لب به هيچ خوردني و نوشيدنياي نميزند تا بميرد، يا خداي منان بر وي توبهپذير شود. آنگاه به مسجدالنبي رفت و خود را محكم به يكي از ستونهاي مسجد بست و به مدت نه روز در اين حال باقي ماند تا كارش بدانجا رسيد كه از گرسنگي و تشنگي بيهوش و بيرمق ميافتاد. همان بود كه خداي عزوجل از پذيرش توبه او به پيامبرش خبر داده اين آيه را نازل فرمود. در اين هنگام مردم آمدند و به وي مژده دادند و خواستند تا او را از ستون مسجد باز كنند، اما او سوگند خورد كه بايد خود رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم با دست مباركشان او را باز نمايند، همان بود كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمدند و وي را باز كردند...».
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (28)
«و بدانيد كه اموال و اولاد شما فتنه هستند» يعني: آنها سبب افتادنتان در فتنه هستند زيرا همين اموال و اولادند كه باعث سقوط شما در دامن بسياري از گناهان و در نتيجه عذاب باري تعالي ميشوند. يا معني اين است: اموال و اولاد شما آزمايشي براي شما هستند تا در عينيت آشكار شود كه شما حدود و احكام الهي را در مورد آنها رعايت ميكنيد يا خير؟ «و خداست كه نزد او پاداشي بزرگ است» پس حق خداوند متعال را بر اموال و اولادتان مقدم بداريد و مبادا اموال و اولادتان سبب آن گردند كه امانت را خيانت كنيد.
يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29)
«اي مؤمنان! اگر از خدا پروا داريد، براي شما فرقاني قرار ميدهد» يعني: براي شما به وسيله تقوي، از ثبات دل و قدرت بصيرت و حسن هدايت چنان نيرويي قرار ميدهد كه بتوانيد با آن، ميان حق و باطل فرق گذاشته، شبهات را بشناسيد و در روشني آن، از آنچه مايه بيم و هراس شماست حذر كنيد. يا «فرقان» به معني پيروزي است زيرا اين پيروزي است كه حق را از باطل متمايز و نمايان ميگرداند «و» اگر از خدا جلّ جلاله پروا بداريد «سيئات را از شما ميزدايد و شما را ميآمرزد» يعني: گناهان شما را محو ميسازد و از آنها در ميگذرد. در روايتي آمده است: مراد از «سيئات» گناهان صغيره و مراد از «ذنوب»، گناهان كبيره است «و خدا صاحب فضل بزرگ است» بر بندگانش. پس بدانيد كه تقوي كليد اين همه موهبتهاست.
وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (30)
«و ياد كن هنگامي را كه كافران درباره تو نيرنگ ميكردند تا تو را به بند كشند يا بكشند يا اخراج كنند».
از ابنعباس رضی الله عنه در بيان سبب نزول آيه كريمه روايت شده است كه فرمود: شبي سران قريش در مكه پيرامون اين موضوع با هم مشورت كردند كه كار رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را يكسره نمايند پس برخي از آنان گفتند: چون صبح بر او دميد، او را به بند كشيد. برخي ديگر گفتند: بلكه از مكه اخراجش كنيد. برخي ديگر گفتند: از هر قبيله جواني را انتخاب كنيد كه همه بهطور دستهجمعي بر او يورش برند و او را باضربهاي چون ضربه يك مرد به قتل رسانند، در آن صورت، خون او ميان همه قبايل توزيع خواهد شد و قطعا بنيهاشم قدرت جنگيدن با تمام قبايل و تيرههاي قريش را ندارند. سرانجام بر اين رأي اجماع كردند. همان بود كهخداي عزوجل پيامبرش را از نيرنگ و نقشه دشمنان آگاه كرد. آنگاه حضرت علي رضی الله عنه مأمور شد تا بر بالين آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم بخوابد تا دشمنان غافل گردند و آنحضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم شبانگاه با ابوبكر صديق رضی الله عنه راه هجرت بهسوي مدينه را در پيش گرفتند تا به غار ثور رسيدند.
«و آنان مكر ميكردند و خداوند هم مكر ميكرد» يعني: مشركان در خفا عليه رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم نيرنگها و توطئهها ميتنيدند، اما خداي عزوجل در مقابل، نيرنگهايشان را بياثر ميكرد و بدانند كه در برابر اين نيرنگها مجازاتشان ميكند و نيرنگهايشان را به خودشان بر ميگرداند. مجازات الهي از باب «مشاكله»[2] مكرناميده شد «و خداوند بهترين تدبيركنندگان است».
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ (31)
«و چون آيات ما بر آنان خوانده شود، ميگويند» از روي سرسختي، تعصب، تمرد و دوري از حق «شنيديم» آنچه را كه تو بر ما ميخواني «اگر بخواهيم مانند اين را» كه تو بر ما خواندهاي «ميگوييم» اما چون به دنبال آن رفتند كه مانند آيات قرآن را بسازند، از اين كار ناتوان شدند، آنگاه ناگزير از روي عناد و تمردگفتند: «اين جز اساطير پيشينيان نيست» يعني: اين قرآن، همان چيزي است كه نويسندگان و اسطورهپردازان، از اخبار و داستانهاي پيشينيان مينويسند.
در بيان سبب نزول آمده است: گوينده اين سخن، نضربن حارث ـ لعنهالله ـ بود، او سپس در جنگ بدر اسير شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دستور دادند تا به سختي كشته شود و همچنان شد.
وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (32)
«و هنگامي كه گفتند: خدايا! اگر اين قرآن همان حق از جانب توست پس بر ما از آسمان سنگ بباران، يا عذابي دردناك بر سر ما بياور» اين سخن را از سر جهل و تندروي و افراطگري در انكار و تكذيبشان گفتند، در حاليكه حق اين بود تا بگويند: خدايا! اگر اين قرآن حق است، ما را بهسوي آن هدايت كن و به ما توفيق بده تا از آن پيروي كنيم!
وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (33)
«و مادام كه تو در ميانشان هستي، خداوند عذابكننده آنان نيست» يعني: اي محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! مادام كه تو در ميانشان هستي، آنان از عذاب استيصال و براندازي كامل در مهلت قرار دارند زيرا سنت خداي عزوجل بر آن است كه هيچ امتي را درحاليكه پيامبرشان در ميانشان است، به عذاب استيصال عذاب نكند «و خدا عذابكننده آنان نيست درحاليكه استغفار ميكنند» يعني: خداوند جلّ جلاله عذاب كننده مشركان نيست مادامي كه آمرزش ميخواهند. روايت شده است كه كفار قريش به هنگام طواف ميگفتند: «غفرانك: پروردگارا! از تو آمرزش ميخواهيم». ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «در ميان كفار قريش دو امان وجود داشت: يكي وجود پيامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ديگري استغفار پس پيامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از ميانشان رفتند، اما استغفار باقي ماند». همچنان ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «خداوند هيچ قومي را ـ ماداميكه انبيايشان در ميانشان باشند ـ به عذاب ريشهكن نميكند تا آنكه انبيا را از ميانشان بيرون برد». در حديث شريف آمده است: «خداي عزوجل دو امان براي امتم نازل نموده است: (وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ) «يك امان، وجود من در ميانشان است و امان ديگر، استغفار» پس چون من درگذرم، استغفار را تا روز قيامت در ميانشان باقي ميگذارم». اما به قولي معني اين است: اگر از كساني باشند كه به خدا ايمان داشته باشند و از او آمرزش بخواهند، او عذابكنندهشان نيست. به قولي ديگر معني اين است: خداوند جلّ جلاله عذابكنندهشان نيست مادامي كه در ميانشان كساني از مسلمانان هستند كه استغفار ميكنند ولي چون مسلمانان از ميانشان بيرون رفتند، خداوند جلّ جلاله در روز بدر و بعد از آن، عذابشان كرد.
وَمَا لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُواْ أَوْلِيَاءهُ إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (34)
«و چيست آنان را كه خداوند عذابشان نكند، حال آنكه» آنان مردمي را كه بهخداي يگانه ايمان آورده و از پيامبرش پيروي ميكنند «از مسجدالحرام بازميدارند» و به ايشان امكان اداي مناسك را نميدهند. يعني: آنان بهسبب فجايعي كه مرتكب شدهاند، مستحق عذاب خداوند جلّ جلاله هستند ولي اين عذاب به بركت اقامت رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم در ميانشان، بر آنان نازل نگشت. «و» آنان مردم را از مسجدالحرام در حالي باز ميدارند كه «متوليان آن نيستند» اين رد سخن مشركان است كه ميگفتند: ما متوليان كعبه هستيم «اولياي آن جز متقيان نيستند» يعني: متوليان آن فقط كسانياند كه از شرك و معاصي ميپرهيزند زيرا خانه كعبه از آن خدا جلّ جلاله است پس دوستان و اولياي بتان، بر آن هيچگونه ولايتي ندارند. درحديث شريف آمده است كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسيدند: اوليا و دوستان شما چهكسانياند؟ فرمودند: «هر شخص باتقوايي». آنگاه تلاوت كردند: (إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ). «ولي بيشتر آنان نميدانند» اين حقيقت را كه چه كسي سزاوار دوستيخدا جلّ جلاله ، يا شايسته توليت حرم وي است.
وَمَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكَاء وَتَصْدِيَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ (35)
«و نماز آنان در خانه كعبه جز سوت كشيدن و كفزدن نيست» يعني: در دوره سلطه مشركان، خانه كعبه به چنان عبادتي كه خداوند جلّ جلاله در آن بر وجه مشروع مورد تعظيم قرارگيرد، آبادان نبود بلكه كعبه با حركات سبك و بيمعنايي چون سوت كشيدن و كف زدن ـ آن هم بهنام نماز ـ عرصهگاه حركات وقيحانه آنان شده بود. به قولي معني اين است: مشركان در خانه كعبه سوت ميكشيدند و دست ميافشاندند و اين حركات را فقط به اين هدف به جاي نماز قرار ميدادند كه نمازگزاران مسلمان را از نمازشان باز داشته و ايشان را در نمازشان به اشتباه افگنند «پس اي كافران! به سزاي آن كه كفر ميورزيديد، عذاب را بچشيد» يعني: اين است پاداش شما در برابر آنچه كرديد. مراد سزايي است كه در روز بدر به آنان رسيد.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (36)
محمدبناسحق در بيان سبب نزول آيه كريمه نقل ميكند: بعد از شكست مشركان در بدر، فرزندان مشركاني كه در بدر كشته شده بودند، از ابوسفيان و ديگراني كه در قافله تجارتي قريش اموالي داشتند، خواستند كه آن اموال، صرف انتقام گرفتن از مسلمانان شود و آنها نيز پذيرفتند پس نازل شد: «همانا كافران اموالشان را خرج ميكنند تا مردمان را از راه الله بازدارند» با به راه انداختن نبرد عليه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و جمع كردن لشكري براي اين هدف «پس زود باشد كه آن را خرجكنند، باز» فرجام «آن انفاقشان، حسرتي بر آنان باشد» و غرق حسرت و ندامت گردند زيرا آن اموال را ـ بيآنكه حاصلي از آن به دست آورند ـ ميبازند وتلاشهاي مذبوحانهشان سراسر برايشان مصيبتبار خواهد بود «سپس مغلوب ميشوند» و اين وعده ما است چنانكه فرمودهايم: (كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ) : (خدا مقرر كرده است كه حتما من و فرستادگانم غالب خواهيم شد) «مجادله/21». سرانجام كار نيز اينگونه بود و وعده خداي سبحان به واقعيت پيوست. لذا اخبار اين آيه از معجزات است و در صورت تكرار شرايط؛ اين معجزه تا روز قيامت بهحال خود باقي است «و كافران بهسوي دوزخ رانده ميشوند» پس هم اموالشان تباه ميشود، هم در دنيا مغلوب ميگردند و هم در آخرت مورد عذاب قرار ميگيرند و اينهمه به سود مؤمنان است.
لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىَ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (37)
«چنين است تا خداوند» گروه «پليد را» كه كفارند «از» گروه «پاك» كه مؤمنانند «جدا كند و ناپاكي را روي يكديگر نهد پس آن همه را يكجا توده سازد» يعني: گروههاي كفار را بر روي هم نهد و يكجاشان سازد تا از فرط ازدحام و انبوهيشان، همچون پشته هيزمي برهم نهاده و بهم فشرده، متراكم گردند «پس» آنگاه «آن را» يعني: آن گروه پليد را «در جهنم اندازد، اينان همان زيانكارانند» كه خود و اموال خود را باختهاند.
قُل لِلَّذِينَ كَفَرُواْ إِن يَنتَهُواْ يُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينِ (38)
«به كافران بگو: اگر باز ايستند» از دشمني رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم و مخالفت با وي، با ورود در اسلام «آنچه گذشته است» از كفر و اعمال بدشان، از جمله دشمني و جنگشان عليه مسلمانان «برآنان آمرزيده ميشود» زيرا ـ چنانكه در احاديث آمده است ـ اسلام، ما قبلش را محو ميكند.
امام ابوحنيفه: به استناد اين آيه ميگويد: «اگر مرتد مسلمان شد، قضا آوردن عبادتهاي ترك شده بر وي لازم نيست».
«و اگر باز گردند» يعني: اگر به جنگ و دشمني و كفر خود استمرار دهند «به يقين سنت خدا در مورد پيشينيان گذشته است» يعني: بدانند كه سنت خدا جلّ جلاله بر آنان نيز خواهد گذشت چنانكه بر امتهاي پيشيني كه عملكردي مانند عملكردشان داشتند و به عذاب الهي گرفتار شدند، گذشت پس اينان نيز بايد فرجامي مانند فرجام آنان را انتظار داشته باشند.
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (39)
«و با آنان» يعني: با كفار «بجنگيد تا فتنهاي بر جاي نماند و دين، همه براي الله باشد» يعني: تا مسلماني يافته نشود كه در دين خويش مورد آزار قرار گيرد. البته اين آرمان زماني برآورده خواهد شد كه سلطه عالم همه از آن مسلمانان گردد وبساط حاكميتهاي كفر برچيده شود.
آيهكريمه، بيانگر اين حقيقت است كه هدف نهايي جهاد مسلحانه در اسلام، رسيدن به وضعيتي جهاني است كه در آن كلمه خداند جلّ جلاله برتر و سلطه از آن مسلمانان باشد، نه به اين معني كه كسي بر گردن نهادن به دين اسلام مجبور ساخته شود بلكه به اين معني كه چنان سلطهاي بر روي زمين باقي نماند كه مانع دخول انسانها به دين اسلام شود. تفسير نظير اين عبارت در سوره «بقره/193» نيز گذشت. «پس اگر باز ايستند» از كفر «قطعا خدا به آنچه انجام ميدهند، بيناست» بنابراين، آنان را بر اسلامشان پاداش ميدهد.
وَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَوْلاَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (40)
«و اگر روي برتافتند» از ايمان و از كفر باز نايستادند «پس بدانيد» اي مؤمنان «كه الله مولاي شماست» يعني: نصرتدهنده شماست لذا به ولايت و نصرت وي اعتماد كنيد «چه نيكو مولايي و چه نيكو ياريدهندهاي است» لذا هر كس به شرف ولايت و دوستي الله جلّ جلاله نايل شد؛ رستگار و هر كس كه از نصرت وي برخوردار گشت؛ پيروز است.
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (41)
«و بدانيد كه هر چيزي را» اندك يا بسيار «از كافران به غنيمت گرفتيد» چگونگي تقسيم آن اين است كه: «يك پنجم آن براي خدا و براي پيامبر و خويشاوندان او و يتيمان و بينوايان و در راهماندگان است» غنيمت: آن بخش از اموال كفار است كه مسلمانان به شيوه قهر و غلبه بر آن دست يابند و غنايم شامل هر چيزي ـ اعم از زمين، كالا، پول و... است ـ كه مسلمانان از كفار به غنيمت ميگيرند و بايد امام (زمامدار) آنها را براساس سهام مقرر در اين آيه، تقسيم كند ولي احناف در مورد زمين برآنند كه: امام در تقسيم يا ابقاي آن به دست مالكان اصلي آن و درعوض، مقرركردن خراج بر آن، مخير است و در صورت تعيين خراج؛ زمينكما في السابق ملك مالكان خود ميگردد.
امام شافعي رحمه الله ميگويد: خمس (يكپنجم) غنايم به پنج قسمت تقسيم ميشود زيرا سهم خداوند جلّ جلاله و رسول وی صلّی الله علیه و آله و سلّم! يكي است كه در مصالح مؤمنان به مصرف ميرسد و چهار سهم باقي مانده، به چهار صنفي تعلق ميگيرد كه در آيه ذكر شدهاست. ولي امام ابوحنيفه رحمه الله ميگويد: خمس غنايم فقط بر سه صنف تقسيم ميشود: يتيمان، مساكين و در راهماندگان (مسافران). زيرا حكم سهم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اقربايشان با وفات ايشان از بين رفته است و اگر سهمي هم به اقرباي پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برسد، فقط از باب فقر و مسكنتشان است ـ چنانچه فقيرباشند ـ نه از باب قرابتشان. مراد از (لذيالقربي): اقارب پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ يعنيبنيهاشم و بني مطلب اند.
اين در مجموع چگونگي تقسيم همان يك سهم «خمس» است، اما چهارسهم باقيمانده غنايم بر غنيمتگيراني تقسيم ميشود كه در جنگ حضورداشتهاند. مذهب امام ابوحنيفه رحمه الله در اين باره اين است كه به سوار دو سهم و بهپياده يك سهم داده ميشود. ولي امام شافعي و امام مالك رحمهماالله بر آنند كه: سوار سه سهم دارد و پياده يك سهم.
«اگر به خداوند ايمان آوردهايد» يعني: اگر به خداوند مؤمن و باورمنديد پس به حكم و فرمان وي در باره چگونگي تقسيم غنايم كه در اينجا به شما اعلام كرده، تسليم باشيد و از آنچه كه شما را در آن سهمي نيست، قطع طمع كنيد و به چهارپنجم سهم خود قناعت ورزيد «و» اگر «به آنچه كه فرو فرستاديم بر بنده خويش» محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ از فرشتگان و پيروزي و معجزات و آيات «در روزفرقان» ايمان آوردهايد، در حكم غنايم همينگونه عمل كنيد كه فرمان دادهايم. «روز فرقان»: روز بدر است زيرا اين روز بود كه ميان اهل حق و اهل باطل، جدايي افگند «روزي كه آن دو گروه» يعني: مسلمانان و كافران «با هم رو در روشدند. و خداوند بر هر چيز توانا است» از آن جمله بر نصرت دادن جمعي اندك بر جمعي بسيار چنانكه در بدر چنين كرد.
سپس در بيان تفصيلي بعضي از رخدادهاي بدر ميفرمايد:
إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِن لِّيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ (42)
«آنگاه كه شما در كناره نزديك بوديد» يعني: شما در دامنهاي از وادي بدر اردو زده بوديد كه به مدينه نزديكتر بود «و آنان در كناره دورتر بودند» يعني: دشمن در دامنه دورتر از مدينه و نزديكتر به سمت مكه موضع گرفته بود «و كاروان پايينتر از شما بود» مراد؛ كاروان تجارتي ابوسفيان است كه در موقعيتي پايينتر از دو گروه، در نزديك ساحل دريا راه ميپيمود. پس در حاليكه وضعيت اينگونه بود، خداي عزوجل با ياري دادن مؤمنان بر كفار، بر ايشان منت گذاشت «و اگر با يكديگر وعده جنگ گذاشته بوديد، قطعا در وعدهگاه خود اختلاف ميكرديد» يعني: اگر شما و مشركان مكه با هم بر اين امر كه در اين موضع رو در رو شويد، وعده قبلي ميگذاشتيد، قطعا با يكديگر وعده خلافي ميكرديد زيرا شما را قلت تعدادتان و كثرت دشمنتان از وفا به وعده سست ميكرد و آنان را ترس و هيبتي كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در دل داشتند، يا آنان را تمايل به سالم ماندن قافلهشان، از آمدن به ميعادگاه باز ميداشت «و ليكن» حق تعالي شما و آنان را در اين آوردگاه گردآورد «تا الله كاري را كه كردني بود به انجام رساند» از پيروز ساختن دوستان و خوار ساختن دشمنانش و عزت بخشيدن به دينش و به ذلت كشانيدن كفر در حاليكه هرگز محاسبه دو گروه بر اين مبنا نبود كه اين اتفاق به اين صورت روي ميدهد، اما خداي عزوجل اين اتفاق را به همين شكل محقق گردانيد «تا هلاك گردد كسي كه هلاك شدني است بعد از قيام حجت و زنده بماند كسي كه زنده ماندني است بعد از قيام حجت» و بعد از آن؛ ديگر هيچكس را بر خداي عزوجل عذر و حجتي باقي نماند. بعضي گفتهاند؛ معني اين است: تا كفر كسي كه كافر شده است، بيهيچگونه شبههاي باشد، همينگونه؛ اسلام كسي كه اسلام آورده است، بي هيچ گونه شبههاي باشد زيرا با پيروزي اهل ايمان در بدر و جداسازي ميان حق و باطل، شبهه به كلي از ميان رفت بنابراين، اگر بعد از اين انساني به سبب استمرارش بر كفر، در وادي هلاكت افتاد و سزاوار عذاب گرديد، هلاكت وي بي هيچگونه شبههاي است و در روز قيامت برايش حجتي باقي نمانده است كه بگويد: من در شبهه بودم و كار بر من پوشيده و آشفته بود. همين گونه براي اهل ايمان در اينكه بر حق هستند، شبههاي باقي نميماند زيرا ديگر اين حقيقت برايشان روشن و آفتابي شده است كه دين خدا جلّ جلاله پيروز است و دوستانش فاتح و مسلطاند «و همانا الله شنواي داناست» تمام سخنان بندگان را ميشنود و همه چيز آنان را ميداند ـ اعم از كفر كافر و ايمان مؤمن را.
إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلاً وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيراً لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَلَكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (43)
«هنگامي كه خداوند آنان را» يعني: لشكر مشركان را «در خوابت به تو اندك نشان داد» رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در خواب، لشكر مشركان را اندك ديدند و اين خواب را به ياران خويش نقل كردند و نقل آن، سبب ثبات و پايداري اصحابشان گرديد «و اگرآنان را به تو بسيار نشان ميداد، البته سست ميشديد و حتما با يكديگر در كار نزاع ميكرديد» يعني: اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم لشكر مشركان را در خواب بسيار ميديدند، بيگمان اصحابشان از جنگيدن با كفار احساس جبن و انفعال و سستي ميكردند و در كار جنگ با يكديگر نزاع و كشمكش مينمودند كه آيا با كفار رودر رو شوند يا خير؟ «ولي خدا به سلامت داشت» شما را و از سستي و بزدلي در پناه عصمت خويش در آورد لذا آنان را در چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم كم نشان داد «چراكه او به راز دلها داناست» و نقاط ضعف و قوت بندگانش را به درستي ميداند.
وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (44)
«و آنگاه كه با هم روبرو شديد، آنان را در ديدگان شما اندك نماياند و شما را نيز در ديدگان آنان اندك نماياند» تا هريك از دو گروه را عليه ديگري ـ با ضعيف نشان دادن آن ـ برانگيزد. اين اندك نمايي تا بدانجا بود كه گويندهاي از مسلمانان به ديگري گفت: آيا مشركان را در حد هفتاد تن تخمين ميزني؟ او در پاسخش گفت: آنها در حدود صد تناند. حال آنكه شمار واقعي مشركان، نزديك به هزار تن بود. همينگونه مسلمانان را در چشم مشركان كم نماياند تا بدانجا كهگويندهاي از مشركان گفت: آنها در حد خورندگان يك گوسفند در يك نوبت غذا بيش نيستند. البته اندك نماياندن مسلمانان در چشم كفار قبل از شروع جنگ بود، اما چون جنگ آغاز شد، خداوند جلّ جلاله مسلمانان را در چشم مشركان بسيار نشان داد[3] «تا خداوند كاري را كه انجام شدني بود به انجام رساند» يعني: اين اندك نماياندن طرفين در ديد يكديگر، براي آن بود تا خداوند جلّ جلاله ميان آنان جنگ را برافروزد؛ براي تعذيب كساني كه اراده انتقام گرفتن از آنان را دارد و انعام بخشيدن بر كساني كه قصد نعمت دادن به آنان را دارد «و كارها بهسوي خدا بازگردانده ميشود» پس به آنچه بخواهد حكم ميكند ـ و سپاس او را كه به سود اهل ايمان حكم كرد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُواْ وَاذْكُرُواْ اللّهَ كَثِيراً لَّعَلَّكُمْ تُفْلَحُونَ (45)
«اي مؤمنان! چون با گروهي رو در رو شديد، ثابتقدم باشيد» و در نبرد با دشمنان دين، سست و جبون نشويد. البته گاهي ثبات و پايداري جز با عقبنشيني بهمنظور آماده شدن براي نبردي مجدد، يا پيوستن به جمعي ديگر از همرزمان، حاصل نميشود.
اين آيات آموزنده آداب جنگ و شيوه شجاعت از سوي خداوند متعال براي بندگان مؤمنش در هنگام رويارويي با دشمنان است و در مجموع شامل پنج قاعده ميشود كه اولين آنها ثبات و پايداري است. چنانكه در حديث شريف آمده است كه رسول گرامي اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اي مردم! آرزوي رويارويي با دشمن را نكنيد و از خداوند متعال عافيت بخواهيد ولي چون با دشمن روبرو شديد، ثابتقدم و پايدار باشيد و بدانيد كه بهشت در زير سايه شمشيرهاست».
قاعده دوم از قواعد جنگ و عوامل پيروزي اين است: «و خدا را بسيار ياد كنيد» در ميدانهاي جنگ، بويژه در هنگام اضطراب و مشوش بودن دلهايتان چراكه ياد خدا جلّ جلاله شما را بر ثبات و پايداري و اطمينان قلبي ياري ميكند و او را به زبانهايتان ياد كنيد و در ميادين و سنگرهاي نبرد به او التجا بريد چنانكه ياران طالوت در عرصهگاه نبرد گفتند: (رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ) «بقره/250». «باشد كه رستگار شويد» يعني: به مراد خويش دركسب پيروزي و دريافت پاداش الهي برسيد.
وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (46)
قاعده سوم از قواعد جنگ و عوامل پيروزي اين است: «و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد» در همه چيز و از جمله؛ در امر جهاد و مبارزه، نه از هواها و آراء وتمايلات خويش.
قاعده چهارم از قواعد جنگ و عوامل پيروزي اين است: «و با يكديگر نزاع نكنيد كه در اين صورت بزدل ميشويد» تنازع؛ عبارت از: اختلاف در رأي است، كه اين امر سبب جبن و سستي در جنگ ميشود «و» در صورت اختلاف و تنازع «شان و شوكتتان بر باد ميرود» مراد از ريح: نيرومندي و پيروزي و به قولي: دولت و شوكت است، كه حق تعالي در اينجا نافذ بودن امر دولت را به باد در وزش آن، تشبيه كرده است «و صبر كنيد، همانا الله با صابران است» اين قاعده پنجم از قواعد جنگ و آداب آن است.
وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِم بَطَراً وَرِئَاء النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (47)
«و مانند كساني نباشيد كه از خانههايشان با حالت سرمستي و نمايشگري در چشم مردم خارج شدند» آنان قبيله قريش بودند كه در روز بدر، مغرورانه و خرامان با زنان آوازخوان و طبل و دهل و موسيقي خارج شدند و با وجود آنكه در ميان راه به آنان خبر رسيد كه قافله ابوسفيان به سلامت رسته و خطر از آن دفع شده است، اما به مكه باز نگشتند بلكه گفتند: ناگزير بايد به بدر برويم و در آنجا خيمه و خرگاه برپاساخته، شراب بنوشيم و به عيش و عشرت و پايكوبي و دستافشاني بپردازيم و زنان آوازخوان براي ما آواز بخوانند تا اعراب آوازه قوت و شوكتمان رابشنوند. پس اين حركتهايشان جز به انگيزه سرمستي و تكبر و خودنمايي در چشممردم و جلب سپاس و ثناي آنان و فخر فروشي و ريا نبود، از همين رو درحديث شريف آمده است كه چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم قريش را اينگونه مغرور و سرمست ديدند، به بارگاه الهي مناجات كردند و گفتند: «بارالها! اين قريش است كه با فخر و كبكبه خويش به ميدان روي آورده تا با تو زورآزمايي كند و پيامبرت را تكذيب نمايد، بارالها! آنان را به هنگام بامداد كمرشكن كن». همچنين در حديث شريفآمده است: «خداوند سكوت را در سه چيز دوست دارد:
1 ـ به هنگام تلاوت قرآن.
2 ـ به هنگام جنگ.
3 ـ به هنگام حمل جنازه».
مطالعه فنون جنگ نيز نشان ميدهد كه سروصدا و همهمه در جنگ، نشانه ضعف روحيه است. «و» مانند كساني نباشيد كه «از راه الله باز ميدارند» صد: حائلشدن ميان مردم و ميان راههاي هدايت و گمراهساختن آنان است. يعني: درخارج شدن به ميدان جنگ، همانند اين گروه رياكار بازدارنده از راه خدا جلّ جلاله نباشيد «و خدا به آنچه ميكنند، احاطه دارد» اين، تهديدي براي مشركان است.
وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ أَخَافُ اللّهَ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ (48)
«و» به ياد آوريد «هنگامي را كه شيطان اعمالشان را برايشان بياراست» يعني: در آنان اين پندار را افگند كه با جنگيدن عليه مسلمانان، كاري نيك انجام ميدهند. آري! شيطان در رأس لشكري از شياطين بهصورت انساني متمثل شد «و گفت» به مشركان «امروز هيچ كس از مردم بر شما غلبهكننده نيست و همانا من جار شما هستم» يعني: پناهدهنده شما هستم از هر دشمني، يا اماندهنده شما هستم وگفت: من از قبيله بنيكنانه هستم. ابليس خود، بهصورت «سراقهبنمالكبنجعشم» كه از سران قبيله ياد شده بود به ميدان بدر آمد و قريش از قبيله بنيبكر هراس داشت كه از پشت، به وي ضربه نزند «پس چون هر دو گروه» يعني: گروه مسلمانان و گروه مشركان «روبرو شدند، شيطان بر پاشنههاي خود بازگشت» يعني: به عقب بازگشت «و گفت: همانا من از شما بيزارم» زيرا او نشانههاي پيروزي مسلمانان را با امداد خداوند جلّ جلاله از طريق فرستادن فرشتگان ديد، به همين جهت از مشركان برائت جست، سپس در بيان علت بيزاري جستن خويشگفت: «همانا من چيزي را ميبينم كه شما نميبينيد» شيطان جبرئيلعلیه السلام را درحاليديد كه فرشتگان همراه وي بودند «همانا من از الله ميترسم» شيطان از آن ترسيد كه از سوي فرشتگاني كه در معركه حاضر بودند، به وي بلايي برسد. به قولي ديگر: چون ديد كه نه او را ياراي رويارويي است و نه مشركان را لذا بيم و ترس از خداي عزوجل را بهانه قرار داد و بدينگونه تعلل ورزيد. آنگاه ادامه داد: «و خدا سخت كيفر است» بر كساني كه بخواهد مجازاتشان كند.
إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (49)
«هنگامي كه منافقان» در مدينه، همان كساني كه اظهار ايمان كردند ولي در باطن كافر بودند «و كسانيكه در دلهايشان بيماري است» يعني: شكاكاني كه نفاقي ندارند ولي به جهت اين كه نومسلمانند، عقيده حق در آنان كاملا رسوخ نكرده است؛ «ميگفتند: اين گروه را» يعني: مسلمانان را «دينشان فريفته است» تا بدانجاكه با تكلف و دشواري، تن به كاري سخت چون جنگ با قريش ميدهند، درحاليكه هرگز تاب و توان اين كار را ندارند. حق تعالي در پاسخشان ميفرمايد: «و هر كس بر خدا توكل كند، بداند كه خداوند، عزيز حكيم است» پس هيچ نيرويي نميتواند بر وي غالب شود و از غلبه اوست كه اندك را بر بسيار و ضعيف را بر قوي مسلط ميكند و از حكمت اوست كه دوستان و دشمنانش را با هم برابر نميسازد و توكلكنندگان بر خود را خوار و ذليل نميگرداند.
وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ (50)
«و اگر ببيني» اي بيننده! «هنگامي كه فرشتگان جان كافران را ميستانند» مراد؛ كافراني هستند كه فرشتگان در روز بدر آنان را به قتل رساندند. به قولي ديگر: مراد فرشتگان موكل مرگ اند كه ارواح كافران را قبض ميكنند. آري! اگر صحنه قبض ارواحشان را ببيني، بيگمان كاري بزرگ را ديدهاي «بر چهرهها و بر پشتهاي آنان ميزنند» به قولي: زدن فرشتگان بر چهرهها و بر پشتهاي كفار، بههنگام مرگ و جانستاندن آنهاست. به قولي ديگر: اين كار در روز قيامت است، هنگامي كه فرشتگان، كفار را بهسوي دوزخ ميرانند «و عذاب سوزان را بچشيد» يعني: فرشتگان به كفار ميگويند: عذاب سوزان را بچشيد. در حديث شريف آمده است: «چون ملكالموت با چهرهاي عبوس و هولناك در هنگام احتضار كافر نزد وي ميآيد، به او چنين ميگويد: اي روح پليد! بيرون آي بهسوي باد سوزان و آب جوشان و سايهاي از دود تار. آنگاه روح وي در اجزاي بدنش متفرق ميشود و فرشتگان موكل آن را از تنش چنان با فشار بيرون ميآورند كه سيخ كباب از گوشت سخت و مرطوب به فشار بيرون آورده ميشود، بهگونهاي كه عروق و اعصاب وي همه با آن زار و افگار ميشود».
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ (51)
«اين» مجازات سخت «بهسبب آن كرداري است كه دستان شما پيش فرستاده است» يعني: بهسبب معاصياي است كه مرتكب شدهايد «و» بهسبب «آن استكه الله بر بندگان ستمگر نيست» زيرا حق تعالي پيامبران خويش را بهسويشان فرستاده و كتابهاي خويش را بر آنان فرود آورده و راه را برآنان روشن ساخته ولي آنان اين ارزشها را پاس نداشتند لذا مستحق اين كيفر عادلانه گرديدند.
كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ (52)
بعد از آنكه خداي سبحان، از نزول عذاب خويش بر مشركان در بدر خبر داد، اينك به دنبال آن، حقيقتي را عنوان مينمايد كه از سنت وي در گروههاي كفار حكايت ميكند: «همانند عادت فرعونيان و پيشينيان آنان كه به آيات الهي كفرورزيدند، آنگاه خداوند آنان را به كيفر گناهانشان گرفتار كرد، هرآينه الله تواناي سختكيفر است» يعني: سنت الهي در عذاب كردن گروه قريش، همانند سنت پيشين وي در تعذيب گروههاي كفاري است كه عادت و شيوه آنها كفر ورزيدن به آيات الهيبوده است لذا اين كفرشان است كه سبب فرود آمدن عذاب خداي سبحان بر آنان شده است پس همانگونه كه آنان بر عادت و شيوه خويش در تكذيب ادامه ميدهند؛ متقابلا عادت و سنت الهي هم بر تعذيبشان جريان يافته است. دأب: عادت است.
ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (53)
«اين» عذابي كه خداوند جلّ جلاله برآنان فرود آورد «بدان سبب است كه خداوند دگرگونكننده نعمتي نيست كه بر قومي ارزاني داشته» يعني: عادت الهي در بندگانش، عدم دگرگون ساختن نعمتها برآنان است؛ «مگر آنكه آنان آنچه را كه در دل دارند، تغيير دهند» از احوال و اخلاق خويش، با كفران نعمتهاي الله جلّ جلاله و ناسپاسي احسان و اهمال اوامر و نواهي وي. پس دگرگون ساختن نعمت بر آل فرعون و بر مشركان مكه، نتيجه عملكرد و احوال خود آنان است و قانون الهي در همه عصرها و نسلها همينگونه بوده است «و خداوند شنواست» سخنان تكذيبكنندگان را «داناست» به آنچه كه انجام ميدهند.
كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بآيَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَونَ وَكُلٌّ كَانُواْ ظَالِمِينَ (54)
«همانند عادت فرعونيان و كسانيكه پيش از آنان بودند» تكرار اين جمله براي تأكيد است، همچنين با بيان نوع عذاب در اين آيه، بر تفصيل موضوع افزوده شده است «آيات پروردگار خويش را دروغ شمردند پس ما آنان را به سزاي گناهانشانهلاك و فرعونيان را غرق كرديم و همه آنها ستمكار بودند» يعني: كسان فرعون و پيشينيانشان و همينطور مشركان مكه كه در بدر به عذاب الهي گرفتار شدند، همه بر خود و ديگران ستمكار بودند، به سبب اينكه مرتكب اعمالي چون كفر به خداي سبحان و آيات و پيامبرانش و نيز ظلم بر ديگران در برخورد و رفتارشان ميگرديدند پس سنت الله جلّ جلاله اين بود كه آنان را به عقوبت فرو گيرد و فرعونيان را با غرق و ديگران را نيز به شيوههاي گوناگون هلاك گرداند. در سيرت آمده است: چون خبر كشته شدن ابوجهل در بدر به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رسيد، آنحضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم حركت كردند تا بر سر نعش وي رسيدند، آنگاه ايستادند و فرمودند: «اين شخص، فرعون اين امت بود».
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ (55) الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ (56)
«بيترديد، بدترين جنبندگان» يعني: بدترين آنچه كه بر روي زمين از انواع جانداران ميجنبد «در نزد خدا» يعني: در حكم وي «كسانياند كه كفر ورزيدهاند» يعني: كسانياند كه بر كفر خويش اصرار ورزيده و در گمراهي غوطهور شدهاند زيرا اين كفار كودن، عقل و خردشان را در آنچه كه بايد، بهكار نگرفته و به آنچه كه صلاحشان در آن است، راه نيافتهاند «پس آنان ايمان نميآورند» اصلا و ابدا از گمراهيشان باز نميگردند و به دليل پافشاري بر كفر، هرگز انتظار نميرود كه از آن بازگردند «همان كساني كه از آنان پيمان گرفتي، سپس پيمان خود را» كه از آنان گرفته بودي «در هر بار ميشكنند» يعني: در هر پيماني «و پروايي» از پيمانشكني «ندارند» و از عاقبت آن نترسيده و از اسباب آن نميپرهيزند. و از اين گروهند طائفه بنيقريظه كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با آنان بر اين امر كه كفار را ياري نكنند، پيمان بستند، اما آنها به اين عهد خود وفا نكرده بلكه به مكه رفتند تا كفار را به جنگ مسلمانان برانگيزند و به آنها وعده ياري و كمك بدهند، كه بر اثر آن، قريش و قبايل مشرك ديگر بهسوي غزوه خندق شتافتند. پس از آنجا كه بنيقريظه عهد خويش را با مسلمانان شكستند، مسلمانان نيز به دنبال شكست و فرار مشركان در غزوه خندق، حسابكار را با آنان يكسرهكردند چنانكه اين داستان در سيرت نبوي به تفصيل آمده است.
ملاحظه ميكنيم كه خداوند متعال در اين آيه، كفار را بدترين جنبندگان روي زمين معرفي كرد، آنگاه از ميان آنان پيمان شكنان را به اين وصف مخصوص گردانيد.
فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57)
«پس اگر در جنگ آنان را يافتي» يعني: اگر در ميدان جنگ بر آنان قدرت يافته و بر مغلوب ساختنشان توانا شدي «بهسبب آنان» يعني: با كشتن و تيرهروز ساختن آنان «كساني را كه پشتيبان آنان هستند» از محاربان اهل شرك «متفرق ساز» و تار و مار كن «باشد كه عبرت گيرند» يعني: چنان درسي به آنان بده كه عبرت پشتيبانانشان گردد تا از تو هراسي عميق در دل بدارند و از بيم آنكه بر آنان همان فرود آيد كه بر پيشاهنگانشان فرود آمد، از جنگ با تو دست بردارند.
وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الخَائِنِينَ (58)
«و اگر از گروهي بيم خيانت داري» يعني: اگر از گروهي كه با آنان عهد بستهاي، بيم نيرنگ و پيمانشكني داري و اگر از آنان نشانههاي خيانت به ظهور رسيد «پس بينداز بهسوي آنان» پيماني را كه ميان تو و آنان است «بهطور برابر» يعني: به شيوهاي كه تو و آنان بهطور يكسان بدانيد كه آن پيمان، شكسته شده و ديگر قابل اعتبار نيست لذا بهگونه آشكار و اعلامشده، طرف مقابل را از بياعتبار بودن پيمان باخبر و آگاه گردان و جنگ را با آنان بهطور غافلگيرانه و ناگهاني آغاز نكن. هرچند آيه كريمه در شأن يهود مدينه نازل شده ولي حكم آن عام است و هر همپيماني را كه بيم شكستن عهد از او متصور باشد، در بر ميگيرد «زيرا خدا خائنان را دوست نميدارد» اين هشداري براي رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم است كه مبادا قبل از اعلام صريح و بيپرده بياعتبار بودن عهد طرف مقابل، به آنان حمله كنند.
در حديث شريف به روايت بيهقي از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده است كه فرمودند: «سه چيز است كه مسلمان و كافر در آن برابرند:
1 ـ كسي كه با وي عهدي بستهاي، به عهد با وي وفا كن؛ مسلمان باشد يا كافر زيرا عهد براي خدا جلّ جلاله است.
2 ـ كسيكه ميان تو و او رابطه رحم (خويشاوندي و قرابتي) است، آن رابطه را بپيوند؛ مسلمان باشد يا كافر.
3 ـ كسي كه تو را بر امانتي امين ميگرداند، امانتش را به وي برگردان؛ مسلمان باشد يا كافر».
وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَبَقُواْ إِنَّهُمْ لاَ يُعْجِزُونَ (59)
«و بايد كه نپندارند كافران» درباره خود «كه آنان پيشي جستهاند» يعني: نپندارند كه از نزد ما جان به در برده و به سلامت جستهاند، يا نپندارند كه نيرومندتر از آن هستند كه تو را بر آنان غالب گردانيم «زيرا آنان عاجز نتوانند كرد» يعني: هرچند برخي از آنان از معركه «بدر» گريخته و جان بهدر بردهاند ولي بدانند كه خواه ناخواه آنان را با عذاب خويش در خواهيم يافت و گريزي از عذاب ما ندارند پس اي پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم! مطمئن باش كه جان بهدر بردگان از بدر، سرانجام گرفتار خواهند شد.
و از آنجا كه مبارزه عليه كفار آمادگي ميطلبد، مسلمانان بايد مجهز باشند زيرا عذاب خداوند جلّ جلاله بر كفار، به دست مؤمنان فرود ميآيد:
وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ (60)
«و» اي مسلمانان! «هر چه در توان داريد براي آنان از قوه مهيا سازيد» قوه: هر چيزي است كه بتوان با آن در جنگ نيرومند شد و توان رزمي را بالا برد، از آنجمله؛ تجهيز نفرات، تأمين سلاح، مهمات، ساختن دژها و سنگرهاي مستحكم، آموزش فنون جنگ و ساير تدبيرات جنگياي كه بايد توان و تلاش مسلمانان صرف آن بشود.
ابنكثير ميگويد: «معناي قوه وسيع است». شايان ذكر است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حديث شريف (قوه) را به «رمي: افگندن تير» تفسير كرده اند: «ألا إن القوة الرمي: آگاه باشيد كه قوه، تير اندازي است». لذا آماده ساختن وسايل تير اندازي و شليك گلوله با همه انواع آن ـ از توپهاي مختلف گرفته تا بمب اتمي و غيره ـ در مفهوم «رمي»، شامل است «و» اي مسلمانان! هر چه در توان داريد «از اسبان آماده» در برابر دشمن، مهيا سازيد. در حديث شريف آمدهاست: «در پيشاني اسب تا روز قيامت خير بسته شده؛ [يعني] پاداش و غنيمت». «تا با اين» تداركات و آمادگيها «دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد» كه همانا مشركان مكه و غير آنان از گروههايياند كه با شما ميجنگند «و» نيزبترسانيد «قوم ديگري را جز آنان كه شما آنان را نميشناسيد و خداوند ميشناسدشان» كه همانا منافقان و به قولي: يهود و به قولي: فارس و روم و ديگراني هستند كه دشمني آنها تا هنوز براي شما شناخته نشده است «و آنچه در راه الله انفاق كنيد» يعني: در جهاد «هرچه باشد» اندك و ناچيز، يا انبوه و بسيار «پاداشش به شما تمام داده ميشود» در دنيا و آخرت به چند و چندين برابر «و شما مورد ستم قرار نميگيريد» در بازگرفتن پاداشتان بلكه پاداش خود را به تمام و كمال دريافت ميكنيد.
بدينگونه، خداي متعال آيه كريمه را با دستور آمادهسازي نيروها آغاز و با امر به انفاق به پايان برد زيرا بسيج و آمادهسازي نيرو، بدون انفاق مال ميسر نيست.
وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (61)
«و اگر به صلح گراييدند، تو نيز به آن ميل كن» يعني: اگر دشمنان به صلح و دادن جزيه متمايل شدند، از آنان بپذير.
به قولي: اين آيه، به آيه «سيف» در سوره «برائه»: (فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ) «آيه/5» منسوخ گرديد. اما ابنكثير ـ ترجيحا ـ بر آن است كه نه اين آيه منسوخ است و نه در آن تخصيصي است بلكه امر به قتال، ناظر بر هنگام استطاعت و پذيرش صلح ناظر بر هنگام عجز مسلمانان و نيرومندي دشمن و عدم توازن ميان نيروي آنان با نيروي مسلمانان است.
شايان ذكر است كه ترتيب دادن عقد صلح با دشمن به اتفاق علما جايز است ولي بهسر رساندن آن الزامي نيست، به اين معني كه اگر نشانههاي خيانت ديده شد، الغاي پيمان صلح بهطور اعلامشده آن جايز است «و بر خدا توكل كن» درگرايش بهسوي صلح و از نيرنگ آنان انديشناك نباش زيرا «كه او شنواي» آنچيزي است كه ميگويند «داناست» به آنچه ميكنند.
وَإِن يُرِيدُواْ أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ (62)
«و اگر بخواهند كه تو را فريب دهند» با صلح در حاليكه خيانت و نيرنگشان را پنهان ميدارند «خدا براي تو بس است» و شرارتهاي آنها با غدر و پيمانشكني را از تو باز ميدارد «همو بود كه تو را با ياري خود و مؤمنان نيرو داد» پس همان خدايي كه در گذشته (روز بدر) تو را بر آنان با ياري خويش نيرومند گردانيد، همو در آينده نيز ـ هنگامي كه از سوي آنان فريب و پيمانشكني روي دهد ـ تو را بر آنان نصرت داده و نيرومند خواهد گردانيد.
وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (63)
«و هم اوست كه ميان دلهايشان» يعني: دلهاي مؤمنان كه وسيله نيرومندي تو هستند «الفت انداخت» مراد؛ الفت انداختن ميان دلهاي اوس و خزرج است كه در جاهليت عصبيت شديد و جنگهاي بزرگي در ميانشان مشتعل بود پس خداي عزوجل با توفيق دادنشان به ايمان، در ميان دلهايشان الفت انداخت. به قولي: مراد؛ الفت انداختن ميان دلهاي مهاجران و انصار است «اگر آنچه در روي زميناست همه را خرج ميكردي، نميتوانستي ميان دلهايشان الفت برقرار كني» از آنجا كه عصبيت و عداوت در ميانشان به حدي رسيده بود كه دفع آن به وسايل مادي بههيچ وجه ممكن نبود «ولي الله ميان آنان الفت افگند» به فضل و رحمت و با قدرت عظيم و صنع بديع خويش و با حكمت و بينشي كه به وسيله دين استوار و قويم خويش به ايشان عنايت نمود. در حديث شريف به روايت بخاري و مسلم آمده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هنگامي كه براي انصار درباره غنايم حنين سخنراني ميكردند، خطاب به ايشان فرمودند: «اي گروه انصار! آيا شما را گمراه نيافتم وخداوند جلّ جلاله شما را بهوسيله من هدايت كرد؟ آيا شما را فقير نيافتم وخداوند جلّ جلاله شما را بهسبب من توانگر كرد؟ و آيا شما متفرق نبوديد پسخداوند جلّ جلاله به وسيله من ميان شما الفت افگند؟». «همانا او غالب است» و كساني را كه به فريب مؤمنان متوسل ميشوند، سركوب و مقهور ميگرداند «و باحكمت» است، در پيروز ساختن مؤمنان.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (64)
«اي پيامبر! خدا و مؤمناني كه پيرو تو هستند تو را كافي است» يعني: خدا جلّ جلاله براي تو كافي است و مؤمنان نيز براي تو كافياند. همچنين محتمل است كه معني اينگونه باشد: خدا جلّ جلاله هم براي تو كافي است و هم براي مؤمناني كه پيرو تو هستند.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفاً مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ (65)
«اي پيامبر! مؤمنان را به جهاد برانگيز» و رغبت ده. البته رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به پيروي از اين فرمان، هميشه امتشان را به جهاد تشويق و تحريك ميكردند چنانكه در حديث شريف آمده است كه آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز بدر به يارانشان فرمودند: «بپاخيزيد به سوي بهشتي كه پهناي آن به وسعت همه آسمانها و زمين است» «آلعمران/133». در اين اثنا يكي از اصحاب به نام عميربنحمام رضی الله عنه گفت: پهناي آن به وسعت آسمانها و زمين است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: آري! گفت: به! به! آنگاه خرمايي چند را كه در دست داشت، انداخت و گفت: تا من اين خرماها را بخورم، اين مدت، زماني طولاني است! سپس پيش تاخت و جنگيد تا كه به شهادت رسيد».
آنگاه خداوند متعال براي پايدار ساختن دلهاي مؤمنان و آرامساختن خاطر ايشان چنين بشارتشان ميدهد: «اگر از شما بيست تن صابر باشند، بر دويست تن غالب ميشوند» اين بشارت به همين نسبت ـ يك تن از مسلمانان در برابر ده تن ازكفار ـ در هر شماري جاري است «و اگر از شما صد تن باشند، بر هزار تن از كافران پيروز ميگردند» و هر گروهي از مسلمانان كه به كمتر از اين تعداد مغلوب گشت، اين از ضعف ايمان يا عدم صبر و پايداري، يا عدم آمادگي، يا بهخاطر وجود نزاع و اختلاف در ميانشان، يا غير اين از علل و اسبابي است كه در اين سوره به برخي از آنها اشاره شده است. به قولي: اين آيه كريمه هرچند به صيغه خبري آمده، اما به معني امر است، يعني: مسلمانان از سوي خداي سبحان مأمورند به اينكه يك گروه جنگي از آنان، در مقابل دشمني كه ده برابرشان است پايداري كند «چراكه آنان قومياند كه نميفهمند» حكمت جنگ را چنانكه شما ميفهميد زيرا آنان فقط به قصد برتريجويي و توسعهطلبي ميجنگند ولي شما براي اعلاي كلمهالله جهاد ميكنيد پس آنها بدون داشتن بينش و دركي متعالي از جنگ و اهداف آن ميجنگند و هر كس اينچنين باشد، او اكثرا مغلوب است.
الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُواْ أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (66)
و چون جنگيدن با كفار به اين حساب و معيار، بر مسلمانان دشوار آمد و آن را بسيار سخت پنداشتند و ضعفشان در عينيت نمايان شد، خداي مهربان برآنان تخفيف و رخصت داد و فرمود: «اكنون خدا بر شما تخفيف داده و معلوم داشت كه در شما ضعفي است پس اگر از شما صد تن شكيبا باشند، بر دويست تن پيروز گردند و اگر از شما هزار تن باشند، بر دو هزار تن غالب آيند ـ به اذن الله» بنابراين، خداوند متعال در اين تخفيف، مسلمانان را مكلف گردانيد كه يك تن از ايشان در برابر دو تن از كفار پايداري كرده و بر آن دو تن غلبه نمايد «و خداوند با صابران است» به عنايت و رحمت و نصرت خود.
مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (67)
«براي هيچ پيامبري سزاوار نيست كه اسيراني بگيرد تا در زمين از آنان سخت كشتار كند» زيرا با كشتار است كه مقاومت كفار كاملا سلب شده و قدرت و توان آنها بر سازماندهي حركتي فعال عليه شما، از بين ميرود لذا از كفار كشتار سختي بهپا كنيد.
خداي سبحان در اين آيه خبر ميدهد كه در روز بدر، كشتن مشركان واجب ذمه مسلمانان بود نه اسير ساختن و گرفتن فديه (سربها) از آنان، آنگونه كه مسلمانان در آن روز عمل كردند «شما متاع دنيا را ميخواهيد» با آنچه كه از فديه (سربها) ميگيريد «و خداوند آخرت را ميخواهد» براي شما، با پاداشي كه در بسياركشتن كفار برايتان تعلق ميگيرد «و الله غالب» است پس دشمنانش را سركوب ميكند و «با حكمت است» در سرزنش نمودن دوستانش.
لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (68)
«اگر حكم پيشين الهي نبود» در اينكه مسلمانان را با عمل اجتهادي آنان عذاب نكند «قطعا به شما در آنچه گرفتيد» از مال، بهعنوان فديه اسيران بدر «عذابي بزرگ ميرسيد» آري! تصميم مسلمانان به گرفتن فديه از اسيران بدر، عملي اجتهادي بود زيرا اجتهادشان بر اين مبني استوار بود كه زنده نگه داشتن كفار، چهبسا سبب مسلمان شدن آنان گردد و از سويي، با اموال به دست آمده از درك فديه، ميتوان بنيه مالي جهاد را تقويت كرد. اما به قولي: مراد از حكم پيشين الهي، حكم وي به آمرزش گناهان گذشته و آينده اهل بدر است.
ابنكثير ميگويد: «حكم اسيران در نزد جمهور علما بر همين منوال باقي ماند و استمرار يافت، يعني اينكه، امام (زمامدار مسلمانان) درباره اسيران كافر مخير است؛ اگر ميخواهد آنان را بكشد چنانكه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با بنيقريظه چنين كردند و اگر ميخواهد فديه (سربها) بگيرد چنانكه ايشان با اسيران بدر عمل كردند».
فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَيِّباً وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (69)
«پس، از آنچه به غنيمت بردهايد، حلال و پاكيزه بخوريد» يعني: از فديهاي كه به غنيمت بردهايد، گوارا بخوريد زيرا فديه اسيران از جمله غنايمي است كه خداي عزوجل آن را براي شما حلال ساخته است. بدينگونه، خداي منان ـ بعد از آنكه در آيه گذشته مسلمانان را بر اسير گرفتن كافران عتاب و سرزنش نمود ـ دراين آيه بهرهگيري از فديه اسيران را برايشان مجاز اعلام ميكند تا مسلمانان از مفاد اين سرزنش و عتاب، چنين استنباط نكنند كه اموال فديه بر ايشان حرام است «و از خداوند پروا داريد» در رويدادهاي آينده لذا دست به كاري نزنيد كه شما را بدان فرمان نداده است «همانا خدا آمرزنده است» آن تقصيري را كه از شما سرزد «مهربان است» به شما، از همين رو به شما رخصت داد تا از فديه اسيران بهرهبرداري نماييد و آن را بر خود حرام تلقي نكنيد.
از ابنمسعود رضی الله عنه در بيان سبب نزول آيه كريمه روايت شده است كه فرمود: چون غزوه بدر با پيروزي مسلمانان به پايان رسيد، اسيران را آوردند، در اين اثنا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رو به اصحابشان كرده فرمودند: رأي شما درباره اين اسيران چيست؟ ابوبكر رضی الله عنه گفت: يا رسولالله! اينان قوم و خانواده شما هستند لذا آنها را نكشيد، چهبسا كه خداي عزوجل بر آنها توبهپذير شود. عمر رضی الله عنه گفت: يا رسولالله! اينان شما را تكذيب كرده و شما را از ديارتان بيرون رانده و با شما جنگيدهاند لذا آنان را پيش افگنيد و گردنهايشان را بزنيد. عبدالله بنرواحه رضی الله عنه گفت: يا رسولالله! بنگريد كه در كجا واديي پر از هيزمي است پس آنان را در آن وادي افگنده بر آنان آتش افروزيد تا در كام شعلههاي آن فرو روند. رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بعد از شنيدن آراي يادشده فرمودند: «همانا شما تنگدست و فقير هستيد پس احدي از آنان نبايد از نزد شما رهايي يابد؛ جز با فديه يا با گردن زدن». همان بود كه خداي عزوجل آيه: (مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى...) را نازل نمود و رسول خويش را بر اين امر مورد عتاب قرار داد.
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّمَن فِي أَيْدِيكُم مِّنَ الأَسْرَى إِن يَعْلَمِ اللّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (70)
«اي پيامبر! به اسيراني كه در دست شما هستند، بگو» همانها كه در روز بدر به اسارتشان گرفته و از آنان فديه (سربها) گرفتهايد «اگر خداوند در دلهاي شما خيري سراغ داشته باشد» يعني: حسن ايمان و صلاح نيتي «البته بهتر از آنچه از شما گرفتهشده» از فديه «به شما عطا ميكند» يعني: به شما در همين دنيا، يا در آخرت، رزقي بهتر و سودمندتر از آن را عوض ميدهد «و بر شما ميآمرزد» گناهانتان را «و الله آمرزنده مهربان است».
ابنجرير در بيان سبب نزول آيه كريمه ميگويد: «عباس رضی الله عنه عموي پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: اين آيه درباره من نازل شد زيرا من رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را از اسلام آوردن خويش آگاه ساخته و از ايشان خواستم تا بيست اوقيهاي را كه از من به عنوان سربها (فديه) در بدر گرفته شده، به من برگردانند، اما ايشان ابا ورزيدند پس خداي عزوجل در عوض، به من بيست غلام عنايت نمود كه همه آنها تاجر بودند و هر يك از آنها به اندازه تمام آن مالم ثروت داشتند». ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «اسيران بدر به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گفتند: به پيامي كه با خود آوردهاي، ايمان آورديم و گواهي ميدهيم كه فرستاده خداوند جلّ جلاله هستي و برايت نزد قوم خويش خيرخواهي ميكنيم. همان بود كه آيه كريمه نازل شد».
وَإِن يُرِيدُواْ خِيَانَتَكَ فَقَدْ خَانُواْ اللّهَ مِن قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (71)
«و اگر بخواهند به تو خيانت كنند» يعني: اگر سخنشان در مورد پذيرفتن اسلام و خيرخواهي براي مسلمانان دروغ باشد «همانا پيش از اين نيز به خدا خيانت كردهبودند» زيرا كفر ورزيدند و با تو جنگيدند «پس خداوند مسلط كرد» تو را «برآنان» بنابراين، اگر باز هم به خيانت باز گردند؛ خداوند جلّ جلاله مجددا تو را برآنان مسلط خواهد كرد «و خدا داناي حكيم است» پس او سرانجام كارها و حكمتي را كه در آنها نهفته است، بهتر ميداند.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (72)
خداوند متعال اين سوره مباركه را با بيان حكم «موالات» به پايان برده و مؤمنان را به چهار گروه دستهبندي ميكند و جايگاه هر دسته از آنان را در قبال اينحكم بيان ميكند تا هر گروه، دوستانشان را كه از آنان ياري ميجويند، بشناسند. در جانب مقابل؛ كفار را نيز دوستان (اولياء) يكديگر معرفي مينمايد: «همانا كساني كه ايمان آورده و هجرت كردهاند» حق تعالي پناهگزينان بهسوي مدينه را «مهاجر» ناميد زيرا ايشان به طلب رضا و لبيك گفتن به نداي او، وطن خويش را ترك كردند. پس مهاجران در حكم موالات، اولين گروهاند «و كسانيكه جاي دادند و نصرت كردند» يعني: انصار مدينه «اينان بعضي دوستان بعضي ديگرند» و در نصرت و ياريگري كارساز يكديگر ميباشند. البته ايشان در حكم موالات دسته دوم اند. يادآور ميشويم كه علما بر برتري مهاجران بر انصار اجماع دارند.
به قولي معني اين است: مهاجران و انصار در ميراث نيز با هم مشاركت داشته و از يكديگر ميراث ميبرند. چنانكه در صدر اسلام چنين بود و مهاجران و انصار، با هجرت و نصرت از يكديگر ميراث ميبردند، سپس خداوند متعال حكم ميراث ميان آنها را با آيه (75) از همين سوره: (وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ...) منسوخ گردانيد.
«و كساني كه ايمان آورده اند ولي هجرت نكردهاند، شما را از ولايت آنان هيچ چيزي نيست» يعني: شما به نصرت و ياري آنان مكلف نيستيد. يا شما از ميراث آنان هيچ سهمي نداريد، هر چند از نزديكان نسبي شما هم باشند زيرا آنان به فريضه هجرت قيام نكرده و هنوز در «دارحرب» بهسر ميبرند «مگر آنكه هجرت كنند» و الزامات خويشاوندي ديني را بهجا آورند. اينان دسته سوم از مؤمنان در حكم موالات اند. «و اگر در كار دين از شما مدد طلب كردند» يعني: اگر اين گروهي كه ايمان آورده اما هجرت نكردهاند، از شما عليه مشركان ياري خواستند؛ «پس بر شماست ياريكردن آنان» يعني: ياري كردن آنان بر شما فرض است «مگر» اينكه از شما ياري بجويند «عليه گروهي كه ميان شما و ميان آنان پيماني است» كه در اينصورت، نبايد آنها را عليه گروه هم پيمان خود ياري كنيد زيرا عهد و پيمان ناگزير بايد رعايت شود در حاليكه ياري كردن مسلمانان موصوف عليه هم پيمانانتان، شكستن اين پيمان است و خداوند جلّ جلاله خائنان و پيمانشكنان را دوست ندارد پسعهدي را كه ميان شما و ميان آن گروه هم پيمانتان است تا به پايان رسيدن مدت آن نشكنيد «و خدا به آنچه ميكنيد، بيناست» لذا به هوش باشيد كه از حدود مشروع الهي تجاوز نكنيد.
وَالَّذينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِي الأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ (73)
«و كسانيكه كفر ورزيدند، برخي از آنان دوستان برخي ديگرند» اين بيان، در برگيرنده اين پيام كنايي براي مسلمانان است كه: نبايد با كفار دوستي و همياري نمايند و هر نوع ولايتي ميان آنان منتفي است «اگر اين دستور را بهكار نبنديد» يعني: اي مسلمانان! اگر دستور موالات با مؤمنان و همياري با آنان را با تفصيلي كه ذكر شد، همين گونه دستور ترك موالات با كافران را بهكار نبنديد «در زمين فتنه و فسادي بزرگ پديد خواهد آمد» هم در دين و هم در دنيا، چه اگر مسلمانان عليه كفار يد واحده نشوند و كفر را عليه خود يد واحده نشناسند، در اينصورت، لابد كفر غلبه خواهد كرد و فساد فراگير خواهد شد. در حديث شريف آمدهاست: «من جامع المشرك و سكن معه فانه مثله: هر كس با مشرك درآميخت و همراه او در يك مكان سكونت گزيد پس او نيز مانند وي است».
وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (74)
«و كسانيكه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه الله جهاد نمودند و كساني كه پناه داده و نصرت كردهاند، آنان همان مؤمنان واقعياند» يعني: آنان در ايمان خود كاملند زيرا ايجابات و مقتضيات ايمان ـ چون هجرت از وطن و جدايي از خانواده و مال و مسكن به خاطر عقيده و در راه آن ـ را فراهم آوردهاند «براي آنان است» از نزد خداوند متعال «آمرزشي» براي گناهانشان در آخرت «و» براي آنان در دنيا «رزق كريمي است» رزق كريم: روزي شايستهاي است كه از هرگونه آلودگي خالص و پاك بوده و در عين حال گوارا و لذيذ باشد، يا روزياي است كه هيچ انقطاعي نداشته باشد.
وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (75)
«و كسانيكه بعد از اين ايمان آوردهاند» يعني: بعد از نزول اين آيات «و هجرت نموده و همراه شما جهاد كردهاند» يعني: بالاخره به كاروان جهاد و هجرت پيوستهاند «اين گروه نيز از زمره شمايند» يعني: ايشان در استحقاق موالات و ياريگري، كمال ايمان و مغفرت و برخورداري از روزياي نيك و شايسته، از جمله مهاجران و انصارند. يادآور ميشويم كه اينان در حكم موالات دسته چهارم از مؤمنانند «و صاحبان قرابت» يعني: نزديكان نسبي، يا خويشاوندان سببي «نسبت به يكديگر در كتاب خدا» يعني: در حكم وي «سزاوارترند» كه قبل از هرچيز ديگر، ميراثبردن آنها از يكديگر شامل اين سزاوارتر بودن ميشود، بهخاطر وجود سبب آنكه همانا نزديكي و قرابت است «آري، خدا به هر چيزي داناست».
ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در ميان اصحاب خود عقد برادري بستند، كه بر اين اساس، بعضي از آنها از بعضي ديگر به حكم پيوند و خويشاوندي عقيده، ميراث ميبردند تا آنكه اين آيه كريمه نازل شد: (وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ ...) ، آنگاه ميراث بردن بر اساس خويشاوندي عقيده منسوخ گرديد و ميراث به نسب تعلق گرفت». يعني: اين آيه ناسخ آن حكم است. اما «ولايتعامه» يعني رابطه نصرت و تعاون ميان مسلمانان و خويشاوندي عقيده، امري است پايدار كه تا روز قيامت باقي است.
[1] اين حديث شريف به طور كامل در سوره «اعراف» نقل شد.
[2] مشاكله يا همشكلگويي : اتحاد در لفظ و اختلاف در معني است.
[3] نگاه كنيد به «آل عمران/13»
بازگشت به لیست سوره ها وب سایت تفسیر انوار القرآن تلاوت قرآن قرآن فلش جستجو دانلود نظرات شما درباره