تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ قیامت

مکی‌ است‌ و داراي 40 آیه است.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ بدين‌ سبب‌ «قيامت‌» ناميده‌ شده‌ كه‌ با سوگند الهي‌ به‌قيامت‌ آغاز گرديده‌ است‌ تا شأن‌ آن‌ را بزرگ‌ نموده‌ و بر وقوع‌ حتمي‌ و رد بر منكران‌ آن‌ تأكيد گذاشته‌ باشد.

 

لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ‏(1)

«سوگند مي‌خورم‌ به‌ روز قيامت» «لا» در لَا أُقْسِمُ هم‌ در اين‌ آيه‌ و هم‌ در آيه ‌بعد زايد است‌ و اعراب‌ كلمه‌ «لا» را براي‌ تأكيد قسم‌ اضافه‌ مي‌كنند زيرا اگر مقسم‌عليه‌ منتفي‌ باشد، آوردن‌ كلمه‌ «لا» قبل‌ از قسم‌ براي‌ تأكيد نفي‌ جايز است ‌پس‌ معني‌ اين‌ است: «به‌ تأكيد سوگند مي‌خورم‌». جواب‌ قسم‌ محذوف‌ است‌ كه ‌مابعد آن‌ بر آن‌ دلالت‌ مي‌كند، يعني: «يقينا برانگيخته‌ مي‌شويد». البته ‌قسم‌ خوردن‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ روز قيامت‌ براي‌ تعظيم‌ و تفخيم‌ شأن‌ آن‌ مي‌باشد و قطعا او صاحب‌اختيار است‌ كه‌ به‌ هر چيز از مخلوقاتش‌ كه‌ مي‌خواهد، سوگند بخورد.

 

وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ‏(2)

«و سوگند مي‌خورم‌ به‌ نفس‌ لوامه» يعني: به‌ نفسي‌ كه‌ صاحب‌ خود را بر كوتاهي ‌و تقصيرش‌ ملامت‌ مي‌كند و اين‌ نفس‌ لوامه‌، نفس‌ مؤمن‌ است‌ كه‌ وي‌ را بر اعمال‌ خيري‌ كه‌ از وي‌ فوت‌ شده‌ نادم‌ مي‌گرداند لذا مؤمن‌ خود را بر ارتكاب‌ شر ملامت ‌مي‌كند چنان‌كه‌ بر انجام‌ خير نيز خود را ملامت‌ مي‌كند كه‌ چرا از آن‌ بيشتر انجام ‌نداده‌ است‌. حسن‌ بصري‌ مي‌گويد: «سوگند به‌ خداي‌ عزوجل‌ كه‌ من‌ مؤمن‌ را جز ملامتگر نفس‌ خويش‌ نمي‌يابم‌؛ او بر خود نهيب‌ مي‌زند و مي‌گويد: من‌ ـ مثلا ـ چرا آن‌ سخن‌ را گفتم‌ و نيتم‌ از آن‌ چه‌ بود؟ قصدم‌ از غذا خوردن‌ با فلان‌ كس‌ چه ‌بود؟ از اين‌ حديث‌ نفسي‌ كه‌ با خويشتن‌ خويش‌ داشتم‌، چه‌ هدفي‌ داشتم‌؟... اما فاجر جلو مي‌رود و جلو مي‌رود... و هيچ‌گاه‌ نفسش‌ را سرزنش‌ نمي‌كند». هم‌ اوگفته‌ است: «هيچ‌ كس‌ از اهل‌ آسمانها و زمين‌ نيست‌ مگر اين‌كه‌ در روز قيامت ‌نفس‌ خود را ملامت‌ مي‌كند».

خلاصه: از ظاهر آيه‌ ـ چنان‌كه‌ ابن‌كثير گفته ‌است‌ ـ چنين‌ برمي‌آيد كه: نفس ‌لوامه‌ نفسي‌ است‌ كه‌ صاحب‌ خود را بر خير و شر هر دو ملامت‌ مي‌كند، به‌ معنايي‌كه‌ گذشت‌. اما مقاتل‌ مي‌گويد: «نفس‌ لوامه‌ نفس‌ كافر است‌ كه‌ در آخرت‌ خود را بر كوتاهي‌ در ايفاي‌ حق‌ خداي‌ عزوجل‌ ملامت‌ مي‌كند و بر آن‌ حسرت‌ مي‌خورد».

 

أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ‏(3)

«آيا انسان‌ مي‌پندارد كه‌ هرگز استخوانهاي‌ او را گرد نمي‌آوريم» بعد از آن‌كه ‌پوسيد و پراكنده‌ گرديد؟ و آيا مي‌پندارد كه‌ او را ديگر بار به‌ آفرينشي‌ جديد نمي‌آفرينيم‌؟ قطعا اين‌ پنداري‌ است‌ باطل‌ زيرا ما استخوانهاي‌ پوسيده‌ او را گرد مي‌آوريم‌. بدين‌سان‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ روز قيامت‌ و نفس‌ لوامه‌ هر دو سوگند مي‌خورد كه‌ استخوانهاي‌ درهم‌پاشيده‌ انسان‌ را گرد خواهد آورد آن‌گاه‌ هر انساني‌را زنده‌ خواهد كرد تا او را مورد محاسبه‌ قرار داده‌ و سپس‌ به‌ او جزاي‌ مناسبي ‌بدهد.

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ گفته‌اند: عدي‌بن‌ربيعه‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم گفت: اي‌ محمد! به‌ من‌ از روز قيامت‌ بگو كه‌ چه‌وقت‌ روي‌ مي‌دهد؟ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم حقيقت‌ امر قيامت‌ را به‌ وي‌ باز گفتند. سپس‌ او گفت: حتي‌ اگر اين ‌روز را به‌چشم‌ سر هم‌ ببينم‌، تو را تصديق‌ نمي‌كنم‌ و به‌ آن‌ ايمان‌ نمي‌آورم‌، عجبا! آيا خداوند جلّ جلاله  اين‌ استخوانها را پس‌ از پوسيدن‌ آنها گرد مي‌آورد؟! پس‌ آيه ‌كريمه‌ نازل‌ گرديد.

 

بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ‏(4)

«آري» يعني: نه‌ چنان‌ است‌ كه‌ بر اين‌ امر توانا نباشيم‌ بلكه‌ با توانايي‌ تمام ‌استخوانهاي‌ پوسيده‌ انسان‌ را گرد مي‌آوريم‌ و حتي‌ از اين‌ هم‌ فراتر: «تواناييم‌ بر اين‌ كه‌ سرانگشتهاي‌ او را» مانند سم‌ شتر «هموار كنيم» تا قادر به‌ گرفتن‌ و باز دادن‌ چيزي‌ نباشد اما ما با بخشيدن‌ اين‌ انگشتان‌ كوچك‌ و نرم‌ و لطيف‌ كه‌ مشتمل‌ بر مفاصل‌، ناخنها، عروق‌ ظريف‌ و نرم‌ و استخوانهاي‌ باريك‌ هستند، بر او منت ‌نهاديم‌. يا معني‌ اين‌ است: تواناييم‌ بر اين‌ كه‌ انگشتانش‌ را بي‌هيچ‌ نقصان‌ و تفاوتي ‌همان‌ طور كه‌ در دنيا بوده‌ است‌ استوار كنيم‌ و باز آفرينيم‌. پس‌ اين‌ تنبيهي‌ است‌ از سوي‌ حق‌ تعالي‌ بر اين‌ امر كه‌ خطوط سرانگشتان‌ هر انساني‌ با خطوط سر انگشتان ‌غير او از انسانهاي‌ ديگر اختلاف‌ دارد.

اين‌ آيه‌ از معجزات‌ قرآن‌ كريم‌ است‌ زيرا بر نقش‌ شگفت‌ آساي‌ اثر انگشت‌ انسان‌ توجه‌ مي‌دهد. اين‌ آيه‌ سبب‌ ايمان‌ آوردن‌ بسياري‌ از منكران‌ گرديده‌ است ‌زيرا امروزه‌ در عصر علم‌ اين‌ حقيقت‌ روشن‌ گشته‌ است‌ كه‌ هويت‌ و شخصيت ‌مشخص‌ و مستقل‌ انسان‌ به‌ وسيله‌ خطوط سرانگشتان‌ وي‌ از ديگران‌ بازشناخته ‌مي‌شود پس‌ ممكن‌ است‌ گاهي‌ قد انسان‌، لحن‌ صدا و شكل‌ و شمايل‌ وي‌ با ديگران‌ كاملا شبيه‌ باشد ولي‌ آنچه‌ كه‌ اصلا به‌ هيچ‌ انسان‌ ديگري‌ شباهت‌ ندارد، خطوط سر انگشتان‌ او يا مهر خاص‌ و منحصر به‌ فرد وي‌ است‌ از همين‌ رو، امروزه ‌اهميت‌ اثر انگشت‌ در بررسي‌ قضاياي‌ جنايي‌ و حقوقي‌ به‌ عنوان‌ دليلي‌ قاطع‌ شناخته‌ و به‌كار گرفته‌ مي‌شود.

 

بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ‏(5)

«بلكه‌ انسان‌ مي‌خواهد در زماني‌ كه‌ پيش‌ روي‌ وي‌ است‌، فسق‌ و فجور كند» يعني: مي‌خواهد تا فسق‌ و فجور و بدكاري‌ را در زماني‌ كه‌ پيش‌ رو دارد جلو انداخته‌،گناه‌ را مقدم‌ نمايد و توبه‌ را به‌تأخير اندازد و او مي‌خواهد كه‌ هر چه‌ عمر وي‌ به ‌درازا كشيد، به‌ فسق‌وفجور ادامه‌ دهد لذا هرگز مرگ‌ و آخرت‌ را به‌ياد نمي‌آورد. پس‌ انكار رستاخيز از دو شبهه‌ پديد مي‌آيد:

1 ـ بعيد پنداشتن‌ اجتماع‌ و به‌هم‌ آمدن‌ اعضا و اجزاء بعد از پراكنده‌شدن‌ و متلاشي ‌شدن‌ آنها.

2 ـ گرايش‌ به‌ بي‌ضابطه‌گي‌ و بي‌قيدي‌ و اين‌كه‌ هيچ‌ عامل‌ و مانعي‌ هوي‌ها و هوسهاي‌ وي‌ را مهار نكند از اين‌ جهت‌ از روي‌ افسارگسيختگي‌ و تمايل‌ به ‌فسق‌وفجور، تسليم‌ هوي‌ و هوس‌ شده‌ و منكر معاد مي‌گردد زيرا ايمان‌ به‌ آخرت ‌او را به‌ ضوابط و قيودي‌ پايبند مي‌گرداند.

 

يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ‏(6)

«مي‌پرسد» از روي‌ استبعاد، استهزا و استكبار: «روزقيامت‌ چه‌ وقت‌ است‌؟»؛

 

فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ‏(7)

«پس‌ آن‌گاه‌ كه‌ چشم‌ خيره‌ شود» از شدت‌ بهت‌زده‌گي‌ و تحير در سكرات ‌مرگ‌، يا در وحشت‌ رستاخيز؛

 

وَخَسَفَ الْقَمَرُ ‏(8)

«و ماه‌ تيره‌ گردد» يعني: نور و روشني‌ آن‌ تماما از بين‌ رفته‌ و مجددا به‌ آن ‌برنگردد چنان‌كه‌ در ماه‌گرفتگي‌ دنيا به‌ آن‌ برمي‌گشت‌؛

 

وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ‏(9)

«و خورشيد و ماه‌ فرايك‌ديگر آورده‌شوند» يعني: خورشيد و ماه‌ هر دو يكجا با هم‌ در پيچانده‌ شده‌ و به‌ يك‌ كتله‌ واحدي‌ تبديل‌ گردند، وآنگه‌ ديگر شب‌ و روزي ‌در كار نباشد؛

 

يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ‏(10)

«آن‌ روز انسان‌ بگويد كه‌ كجاست‌ گريزگاه‌؟» يعني: چون‌ فرزند آدم‌ صحنه‌هاي ‌هولناك‌ روز قيامت‌ را مشاهده‌ كند، در آن‌ هنگام‌ مي‌گويد: كجاست‌ گريزگاه‌ از نزد خداي‌ سبحان‌ و از حساب‌ و عذاب‌ وي‌.

 

كَلَّا لَا وَزَرَ ‏(11)

«حاشا و كلا» نه‌! هرگز نه‌! «هيچ‌ پناهي‌ نيست» يعني: در آن‌ روز هيچ‌ كوه‌ و قلعه‌ و پناهگاهي‌ نيست‌ كه‌ شما را از حساب‌ و عذاب‌ خداي‌ عزوجل‌ پناه‌ دهد.

 

إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ‏(12)

«آن‌ روز، مستقر» يعني: بازگشت‌ و سرانجام‌ كار «به‌سوي‌ پروردگار توست».

 

يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ (13)

«در آن‌ روز انسان‌ از آنچه‌ پيش‌ فرستاده‌ يا بازپس‌ داشته‌است‌ خبر داده ‌مي‌شود» يعني: فرزند آدم‌ ـ اعم‌ از نيكوكار و بدكار ـ در هنگام‌ وزن‌ اعمال‌ از عمل‌ نيك‌ يا بدي‌ كه‌ پيش‌ فرستاده‌، يا از سنت‌ بد يا نيكي‌ كه‌ از خود به‌جاي ‌گذاشته‌ و بعد از مرگش‌ بدان‌ عمل‌ مي‌شود، آگاه‌ ساخته‌ مي‌شود. يا او از اول‌ و آخر عمل‌ خود خبر داده‌ مي‌شود، يا خبر داده‌ مي‌شود از آنچه‌ كه‌ پيش‌ فرستاده‌ ازمعصيت‌ و باز پس‌ داشته‌ است‌ از طاعت‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «إن‌ مما يلحق ‌المؤمن‌ من‌ عمله‌ وحسناته‌ بعد موته: علما علمه‌ ونشره‌ وولداً صالحاً تركه‌ أو مصحفاً ورثه‌ أو مسجداً بناه‌ أو بيتاً لإبن‌ السبيل‌ بناه‌ أو نهراً أجراه‌ أو صدقة‌ أخرجها من‌ ماله‌ في‌ صحته‌ وحياته‌ تلحقه‌ من‌ بعد موته:  بي‌گمان‌ از عمل‌ و نيكي‌هايي‌ كه‌ بعد از مرگ ‌مؤمن‌ به‌ وي‌ مي‌پيوندد، عبارت‌ است‌ از: علمي‌ كه‌ آن‌ را تعليم‌ داده‌ و نشر نموده ‌است‌ و فرزند صالحي‌ كه‌ از خود به‌جا گذاشته ‌است‌، يا مصحفي‌ كه‌ به‌ارث ‌نهاده‌ است‌، يا مسجدي‌ كه‌ بنا كرده ‌است‌، يا خانه‌اي‌ كه‌ براي‌ رهگذران‌ در راه‌مانده ‌ساخته ‌است‌، يا جويي‌ كه‌ آن‌ را حفر كرده‌ و روان‌ ساخته ‌است‌، يا صدقه‌اي‌ كه‌ آن‌ را از مال‌ خود در سلامتي‌ و حياتش‌ بيرون‌ آورده ‌است‌ پس‌ اينهاست‌ كه‌ بعد ازمرگش‌ به‌ وي‌ مي‌پيوندد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ صحيح‌ مسلم ‌آمده ‌است: «من‌ سن‌ في ‌الإسلام‌ سنة حسنة‌ كان‌ له‌ أجرها وأجر من‌ عمل‌ بها بعده‌، من‌ غير أن‌ ينقص‌ من‌ أجورهم‌ شي‌ء ومن‌ سن‌ في‌ الإسلام‌ سنة‌ سيئة‌ كان‌ عليه‌ وزرها ووزر من‌ عمل‌ بها بعده‌، من‌ غير أن‌ ينقص‌ من‌ أوزارهم‌ شيئا: هر كس‌ در اسلام‌ سنت‌ نيكي ‌را بنيان‌ گذارد، براي‌ وي‌ مزد آن‌ عمل‌ و مزد كساني‌ است‌ كه‌ بعد از او بدان‌ عمل ‌كرده‌اند، بي‌آن‌كه‌ از مزدهاي‌ ايشان‌ چيزي‌ كم‌ ساخته‌ شود و هر كس‌ در اسلام ‌سنت‌ بدي‌ را بنيان‌ گذارد، بر او گناه‌ آن‌ و گناه‌ كساني‌ است‌ كه‌ بعد از او بدان‌ عمل ‌كرده‌اند، بي ‌آن‌ كه‌ از گناهانشان‌ چيزي‌ كم‌ ساخته‌ شود».

 

بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ‏(14)

«بلكه‌ انسان‌ بر نفس‌ خود بصير است» و حقيقت‌ ايمان‌ يا كفر، طاعت‌ يا معصيت‌ و استقامت‌ يا انحرافي‌ كه‌ او بر آن‌ بوده‌ است‌ را مي‌داند. به‌قولي‌ معني‌ اين ‌است: بلكه‌ اعضا و اندامهاي‌ انسان‌ عليه‌ او گواهند.

 

وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ ‏(15)

«هرچند عذرهاي‌ خود را در ميان‌ آورد» يعني: هر چند عذرها پيشكش‌ كرده‌ و از خود حجت‌ بنمايد و دفاع‌ كند، آن‌ عذرآوريها به‌ حالش‌ هيچ‌ سودي‌ نمي‌كند زيرا عليه‌ او شواهدي‌ اقامه‌ مي‌شود كه‌ عذرهاي‌ دروغينش‌ را برملا مي‌سازد. يا معني ‌اين‌ است: هرچند انسان‌ براي‌ دفاع‌ از خود عذرهايي‌ بتراشد اما او بر خويشتن ‌خويش‌ بيناست‌ و خودش‌ را خوب‌ مي‌شناسد. مجاهد مي‌گويد: «عذرهاي‌ انسان‌، عبارت‌ از حجتهاي‌ وي‌ است‌». ابن‌كثير مي‌گويد: «صحيح‌ قول‌ مجاهد و اصحاب ‌وي‌ است‌».

 

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ‏(16)

«زبانت‌ را به‌ بازخواني‌ وحي‌ نجنبان‌ كه‌ در كار آن‌ شتاب‌ كني» مفسران‌ در بيان ‌سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در هنگام‌ نزول‌ وحي‌ پيش‌ از آن‌كه‌ جبرئيل‌ علیه السلام از خواندن‌ آن‌ فارغ‌ شود، به‌ خاطر حرص‌ و اشتياقي‌ كه‌ بر حفظ و نگهداري‌ قرآن‌ داشتند، لبها و زبان‌ خود را براي‌ تكرار آن‌ مي‌جنبانيدند، همان‌ بود كه‌ اين‌ آيه ‌نازل‌ شد. يعني: زبان‌ خويش‌ را در هنگام‌ القاي‌ وحي‌ به‌ تكرار كردن‌ قرآن‌ نجنبان ‌تا آن‌ را از بيم‌ آن‌كه‌ مبادا از خاطرت‌ برود، به‌ شتاب‌ فراگيري‌.

 

إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ‏(17)

«زيرا گردآوري‌ آن» در سينه‌ات‌ «بر عهده‌ ماست» پس‌ بدان‌ كه‌ چيزي‌ از آن‌ از خاطرت‌ نمي‌رود «و بازخواني‌ آن» يعني: پايدار ساختن‌ تكرار و خواندن‌ آن‌ بر زبانت‌ به‌ وجهي‌ درست‌ و استوار نيز بر عهده‌ ماست‌.

 

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ‏(18)

«پس‌ چون‌ آن‌ را بخوانيم» يعني: چون‌ خواندن‌ قرآن‌ را بر تو به‌ زبان‌ جبرئيل‌علیه السلام  تمام‌ گردانيم‌؛ «از خواندن‌ آن‌ پيروي‌ كن» يعني: به‌ خواندن‌ جبرئيل‌علیه السلام  گوش‌ فراده‌ و سر تا پا به‌ او توجه‌ كن‌.

 

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ‏(19)

«سپس‌ بيان‌ آن‌ برعهده‌ ماست» يعني: تفسير حلال‌ و حرام‌ و بيان‌ مسائل ‌مشكله‌ آن‌ بر عهده‌ ما است‌ و ما اين‌ معاني‌ را ـ آنچنان‌ كه‌ اراده‌ كرده‌ و مشروع‌ گردانيده‌ايم‌ ـ به‌ تو الهام‌ مي‌كنيم‌. لذا رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم پس‌ از نزول‌ اين‌ آيات ‌در هنگام‌ فرود آمدن‌ جبرئيل‌علیه السلام  براي‌ رساندن‌ وحي‌، به‌ او گوش‌ مي‌سپردند و چون ‌از نزد ايشان‌ مي‌رفت‌، بي‌دغدغه‌ آيات‌ وحي‌ را ـ چنان‌كه‌ خداوند متعال‌ به‌ ايشان ‌وعده‌ داده‌ بود ـ مي‌خواندند. شاه‌ ولي‌الله دهلوي‌ مي‌گويد: «معني‌ آيه‌ نزد بنده ‌اين‌ است‌ كه: هرآينه‌ جمع‌ كردن‌ قرآن‌ در مصاحف‌ و حفظ و قرائت‌ آن‌ عصرا بعد عصر بر ما وعده‌ لازم‌ است‌ و الله تعالي‌ توضيح‌ و تفسير معاني‌ آن‌ را بر دست ‌شيخين‌ «بخاري‌ و مسلم» رضي‌الله عنهما جمع‌ كرده‌ و در هر زماني‌ قاريان‌ را توفيق‌ داد كه‌ حافظ شوند و قرآن‌ را به‌ تجويد بخوانند و در هر زماني‌ مفسران‌ را توفيق‌ داد كه‌ در تفسير آن‌ سعي‌ نمايند ـ و الله اعلم‌»[1]. كلمه‌ «ثم‌» دليل‌ بر جواز تأخير بيان‌ از وقت‌ خطاب‌ است‌.

آن‌گاه‌ سياق‌ قرآني‌ بيان‌ حال‌ سابق‌ انسان‌ منكر رستاخيز را اين‌چنين‌ دنبال ‌مي‌كند:

 

كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ‏(20)

«حاشا و كلا» نه‌! هرگز نه‌! «حق‌ اين‌ است‌ كه‌ بهره‌ زودياب‌ دنيوي‌ را دوست ‌مي‌داريد» و همين‌ عامل‌ است‌ كه‌ شما را به‌ تكذيب‌ روز قيامت‌ و مخالفت‌ با وحي ‌و قرآن‌ و پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  وا مي‌دارد. كلا: مفيد ردع‌ يعني‌ زجر و توبيخ‌ و بازداشتن‌ از انكار آخرت‌ است‌. پس‌ اين‌ آيه‌ هشداري‌ است‌ به‌ انسان‌ كه‌ نبايد به‌ دنياي‌ زودگذر فريفته‌ شود و ترغيبي‌ است‌ بر شكيبايي‌، تأمل‌، تحمل‌ و حوصله‌مندي‌.

 

وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ‏(21)

«و» حق‌ اين‌ است‌ كه‌ «آخرت‌ را» با نعمت‌هاي‌ آن‌ «فرو مي‌گذاريد» و براي ‌آن‌ كار نمي‌كنيد. پس‌ آنچه‌ كه‌ شما را از كاركردن‌ براي‌ آخرت‌ باز مي‌دارد، همانا اهتمام‌ و اشتياق‌ شما به‌ نعمت‌هاي‌ زودگذر دنياست‌.

 

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ‏(22)

«در آن‌ روز چهره‌هايي‌ تازه‌ و خرم» زيبا، باصفا، شاداب‌ و روشن‌ «است» .

 

إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ‏(23)

«نظركننده‌اند به‌سوي‌ پروردگار خود» يعني: به‌سوي‌ آفريننده‌ و مالك‌ امر خود مي‌نگرند و او را آشكارا به‌ چشم‌ سر مي‌بينند. احاديث‌ صحيح‌ نيز متواترا بر اين‌ امر تأكيد گذاشته‌اند كه‌ بندگان‌ در روز قيامت‌ بي‌ هيچ‌گونه‌ حجابي‌ به‌سوي‌ پروردگارشان‌ مي‌نگرند آن‌ گونه‌ كه‌ به‌سوي‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ مي‌نگرند و اين ‌احاديث‌ از صحت‌ و تواتر بدان‌ پايه‌ قرار دارند كه‌ دفع‌ و منع‌ آنها ممكن‌ نيست‌ چنان‌كه‌ ابن‌كثير به‌ نقل‌ آن‌ احاديث‌ پرداخته‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ مي‌افزايد: «اين‌ مسأله‌ به‌حمدالله در ميان‌ صحابه‌ و تابعين‌ و سلف‌ اين‌ امت‌ جلّ جلاله  مسئله‌ اجماعي‌ است‌ چنان‌كه‌ در ميان‌ ائمه‌ اسلام‌ نيز مورداتفاق‌ مي‌باشد». در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «...وأكرمهم‌ علي‌ الله‌ من‌ ينظر إلي‌ وجهه‌ غدوة‌ وعشية: گرامي‌ترين‌ اهل‌ بهشت‌ در نزدخداوند جلّ جلاله  كساني‌ هستند كه‌ صبح‌ و شام‌ به‌سوي‌ چهره‌ پروردگار متعال ‌مي‌نگرند».

 

وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ‏(24)

«و در آن‌ روز چهره‌هايي‌ دژم‌ باشند» يعني: درهم ‌كشيده‌، عبوس‌، افسرده‌ و زشت‌ باشند؛ كه‌ اين‌ چهره‌ها، چهره‌هاي‌ كفار است‌.

 

تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ‏(25)

«توقع‌ كنند كه‌ به‌ آنان‌ بلايي‌ بزرگ‌ در رسد» فاقره: بلايي‌ است‌ كمرشكن‌ و بزرگ‌، گويي‌ از بس‌ بزرگ‌ است‌، فقرات‌ پشت‌ را مي‌شكند.

 

كَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِيَ ‏(26)

«حاشا و كلا» نه‌! هرگز نه‌! اي‌ فرزند آدم‌! تو نمي‌تواني‌ در روز قيامت ‌كارنامه‌ات‌ را انكار كني‌ «چون‌ جان‌ به‌ گلوگاهها رسد» يعني: چون‌ نفس‌، يا روح‌به‌ گلوگاه‌ رسد. ترقوه: استخوان‌ ميان‌ سينه‌ و گردن‌، يعني‌ چنبره‌ گردن‌ است‌ و رسيدن‌ نفس‌ به‌ گلوگاه‌، كنايه‌ از قرار گرفتن‌ در آستانه‌ مرگ‌ مي‌باشد.

 

وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ ‏(27)

«و گفته‌ شود: كيست‌ افسونگر؟» يعني: كسي‌ كه‌ پيرامون‌ فرد محتضر حاضر است‌، مي‌گويد: چه‌ كسي‌ بر او دم‌ و دعا مي‌كند تا شايد شفا يابد؟ مراد اين‌ است ‌كه‌ آيا كسي‌ هست‌ تا او را در چنين‌ حالتي‌ درمان‌ كند، بگرديد و اطبا و دعاخوانان‌ را خبر كنيد. اما آنان‌ نمي‌توانند هيچ‌ چيز از قضاي‌ خداوند متعال‌ را از وي‌ دفع ‌كنند. يا «راق‌» از «رقي‌» است‌ كه‌ در اين‌ صورت‌ اين‌ سخن‌ از فرشتگان‌ است‌. يعني‌ فرشتگان‌ به‌ همديگر مي‌گويند: چه‌ كسي‌ از شما روح‌ او را به‌ جايگاهش ‌مي‌برد، فرشتگان‌ رحمت‌ يا فرشتگان‌ عذاب‌؟.

 

وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ‏(28)

«و يقين‌ داند كه‌ اين‌ وقت‌ جدايي‌ است» يعني: كسي‌ كه‌ روح‌ وي‌ به‌ گلوگاهش‌ رسيده ‌است‌، يقين‌ مي‌كند كه‌ آن‌ ساعت‌، ساعت‌ جدا شدن‌ از دنيا و خانواده‌ و مال‌ و فرزندان‌ است‌. حق‌ تعالي‌ با آوردن‌ كلمه‌ «ظن‌» از يقين‌ به‌ گمان‌ تعبير نمود، از آن‌ رو كه‌ تا وقتي‌ روح‌ در بدن‌ شخص‌ باشد، او به‌ زندگي‌ طمع‌ داشته‌ و به‌ مرگ ‌خويش‌ يقين‌ كامل‌ حاصل‌ نمي‌كند بلكه‌ در عين‌ حال‌ كه‌ گمان‌ غالب‌ وي‌ مرگ‌است‌ اما با اين‌ وجود، كورسويي‌ از اميد به‌ زندگاني‌ در نهاد او وجود دارد.

آيه‌ كريمه‌ دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ روح‌ جوهري‌ است‌ قائم‌ بالذات‌ كه‌ بعد از مرگ ‌بدن‌ باقي‌ مي‌ماند زيرا حق‌ تعالي‌ مرگ‌ را فراق‌ ناميده‌ است‌ و خود اين‌، دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ روح‌ باقي‌ است‌؛ چرا كه‌ فراق‌ و وصال‌ صفت‌ است‌ و صفت‌ مستدعي‌ وجود موصوف‌ مي‌باشد.

 

وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (29)

«و يك‌ ساق‌ محتضر به‌ ساق‌ ديگر آن‌ بپيچد» در هنگام‌ فرودآمدن‌ مرگ‌ بر وي‌ پس‌ هر دو پايش‌ مي‌ميرند و ساقهاي‌ پايش‌ خشك‌ مي‌شوند و او قادر به‌ حركت ‌دادن‌ آنها نيست‌. آن‌گاه‌ ساقهاي‌ او را در كفن‌ مي‌پيچانند درحالي‌كه‌ روزي ‌بر آنها جولان‌ مي‌كرد و مي‌تاخت‌. ضحاك‌ در معني‌ آن‌ مي‌گويد: «دو كار بزرگ ‌بر ميت‌ گرد مي‌آيد: مردم‌ پيكرش‌ را براي‌ كفن‌ودفن‌ آماده‌ مي‌كنند و فرشتگان‌ روحش‌ را به‌ جايگاه‌ و مقر آن‌ مي‌برند».

 

إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ‏(30)

«آن‌ روز روان‌ كردن‌ به‌سوي‌ پروردگار توست» يعني: در آن‌ روز، ارواح‌ پس‌ از باز گرفته ‌شدن‌ از اجساد، به‌سوي‌ آفريننده‌ متعال‌ رانده‌ مي‌شوند.

 

فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى ‏(31)

«پس‌ نه‌ باور داشت» حقايق‌ را اين‌ انسان‌ منكر به‌ پيامبر و قرآن‌ و روز آخرت ‌«و نه‌ نماز گزارد» براي‌ پروردگار خويش‌ پس‌ نه‌ به‌ قلبش‌ ايمان‌ آورد و نه‌ هم‌ به ‌بدنش‌ عمل‌ كرد.

 

وَلَكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ‏(32)

«ولي‌ دروغ‌ انگاشت‌ و رويگردان‌ شد» يعني: دروغ‌ انگاشت‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  و فرشتگان‌ و روز آخرت‌ را و از طاعت‌ و ايمان‌ روي‌ گردانيد.

 

ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى ‏(33)

«سپس‌ تبختركنان» يعني: سرمست‌ و خرامان‌ در راه‌ و رفتارش‌، افتخاركنان‌ و عشوه‌كنان‌ به‌ سر و وضعش‌ «به‌ سوي‌ خانواده‌اش‌ رفت» يا «يتمطي‌» به‌ اين‌ معني ‌است: او از روي‌ خودبيني‌ و گردنكشي‌ از اجابت‌ دعوتگر حق‌، سنگيني‌ و كاهلي‌ كرد.

 

أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى (34)‏ ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ‏(35)

«اولي‌ است‌ بر تو پس‌ اولي‌ است‌، باز هم‌ اولي‌ است‌ بر تو و اولي‌ است» اين‌ خطاب ‌در دنيا يا در آخرت‌ متوجه‌ كافر مغرور و متبختر است‌. پس‌ اگر خطاب‌ به‌ وي‌ در دنيا باشد، معني‌ اين‌ است: اي‌ كافر! برايت‌ سزاوارتر است‌ كه‌ راهي‌ غير از اين ‌راهي‌ را كه‌ در پيش‌ گرفته‌اي‌، اختيار كني‌. باز هم‌ تكرار مي‌كنم‌ كه‌ سزاوارتر براي ‌تو غير اين‌ راه‌ است‌؛ سزاوارتر براي‌ تو اين‌ است‌ كه‌ ايمان‌ آوري‌ و از كتاب‌ خدا  جلّ جلاله پيروي‌ كني‌. و اگر خطاب‌ در آخرت‌ باشد، معني‌ اين‌ است: اي‌ كافر! براي‌ تو سزاوارتر بود كه‌ با غير اين‌ كارنامه‌ سراسر كفرآلود خود ما را ملاقات‌ مي‌كردي‌. باز هم‌ تكرار مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ كار براي‌ تو سزاوارتر بود. پس‌ اين‌ آيه‌ متضمن‌ دعوت ‌انسان‌ به‌ سوي‌ اين‌ حقيقت‌ است‌ كه‌ بايد او از مؤمنان‌ راه‌يافته‌ باشد. به‌ قولي‌ معني ‌اين‌ است: اي‌ كافر! بدان‌ كه‌ خداي‌ سبحان‌ آنچه‌ را كه‌ ناخوش‌ داري‌ به‌ تو مي‌پيونداند و اين‌ امر بر تو باربار تكرار مي‌شود.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: «چون‌ آيه‌ عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ‏: (بر دوزخ‌ نوزده‌ فرشته‌ برگمارده‌ است) «مدثر/30» نازل‌ شد، ابوجهل‌ به‌ قريش‌ گفت: مادرانتان‌ به‌ عزايتان‌ بنشينند، فرزند ابي‌كبشه‌ به‌ شما خبر مي‌دهد كه‌ نگهبانان‌ جهنم‌ نوزده ‌تن‌اند و درحالي‌كه‌ شما در شمار بسيار و در شجاعت‌ سرآمد روزگار هستيد، آيا هر ده‌ تن‌ از شما عاجز از آن‌ هستند كه‌ بر يك‌ تن‌ از نگهبانان ‌جهنم‌ هجوم‌ برده‌ و او را فراچنگ‌ گيرند؟ پس‌ خداوند جلّ جلاله  به‌ پيامبرش‌ وحي‌ كرد كه‌ به‌ ابوجهل‌ بگويد: أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى. مقاتل‌ مي‌گويد: رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نزد ابوجهل‌ رفتند و به‌ او گفتند: «واي‌ بر تو، باز هم‌ واي‌ بر تو» و او را به‌ عذاب ‌تهديد كردند. پس‌ ابوجهل‌ گفت: مرا به‌ چه‌ چيز تهديد مي‌كني‌؟ نه‌ تو مي‌تواني ‌عليه‌ من‌ كاري‌ بكني‌ و نه‌ پروردگارت‌ و من‌ عزيزترين‌ و نيرومندترين‌ اهل‌ اين‌ وادي ‌هستم‌! سپس‌ راه‌ خود كشيد و رفت‌ پس‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ گرديد.

 

أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى ‏(36)

«آيا انسان‌ مي‌پندارد كه‌ به‌ امان‌ خود رها خواهد شد؟» يعني: مهمل‌ و عبث ‌فروگذاشته‌ خواهد شد؟ پس‌ نه‌ مورد امرونهي‌ قرار خواهد گرفت‌ و نه‌ مورد محاسبه‌ و مجازات‌ و مؤاخذه‌؟ هرگز چنين‌ نيست‌. پس‌ اين‌ آيه‌ دليل‌ تحقق‌ حتمي‌ رستاخيز است‌ زيرا جزا دادن‌ بر اعمال‌، امري‌ است‌ اجتناب‌ ناپذير؛ تا فرمانبر و نافرمان‌ با هم‌ برابر نباشند.

 

أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى ‏(37)

«آيا نطفه‌اي‌ از مني‌ نبود كه‌ در رحم‌ ريخته‌ مي‌شد» يعني: آيا اين‌ انسان‌، قطره‌اي ‌از مني‌اي‌ كه‌ در رحم‌ ريخته‌ مي‌شود، نبود؟.

 

ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ‏(38)

«سپس‌ خون‌ بسته‌اي‌ بود» يعني: او بعد از نطفه‌، خون‌ بسته‌اي‌ بود زيرا مني‌ در نخستين‌ مرحله‌ از مراحل‌ تطور جنيني‌ خود، به‌ خون‌ بسته‌ تبديل‌ مي‌شود «پس‌ خداوند او را آفريد» يعني: خداوند متعال‌ بنا بر حساب ‌و كتاب‌ دقيقي‌ او را به‌ گوشت‌پاره‌اي‌ آفريده‌ شده‌ متطور ساخت‌ «پس‌ او را موزون‌ ساخت» يعني: آن‌گاه ‌اندامهاي‌ او را درست‌ و برابر كرد و آفرينش‌ او را كامل‌ گردانيد و در او روح ‌دميد.

 

فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ‏(39)

«پس» بعد از قرار دادن‌ مني‌ در كوران‌ تطور جنيني‌ در رحم‌ «از آن» يعني: از مني‌ «دو قسم‌ را» يعني: دو صنف‌ از نوع‌ انسان‌ را «پديد آورد؛ نرينه‌ و مادينه ‌را» يعني: مرد و زن‌ را.

 

أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى ‏(40)

«آيا چنين‌ كسي» كه‌ اين‌ آفرينش‌ بديع‌ را انشا كرد و بر آفرينش‌ انسان‌ توانا گرديد «قادر نيست‌ كه‌ مردگان‌ را زنده‌ كند» يعني: اجسام‌ را با رستاخيز به‌ همان ‌حالي‌ كه‌ در دنيا بوده‌اند، برگرداند؟ قطعا بر اين‌ كار تواناست‌ زيرا اعاده‌ و بازگردانيدن‌ آفرينش‌ از ايجاد نخستين‌ آن‌ آسانتر است‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «هر كس‌ از شما سوره‌ لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ‏ را مي‌خواند و به‌ فرموده‌ حق‌ تعالي: أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَىمي‌رسد، بايد بگويد: بلي‌! نه‌ چنان‌ است‌ كه‌ پروردگار ما بر زنده‌ كردن ‌مردگان‌ توانا نباشد بلكه‌ او بر آن‌ تواناست‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ چون‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم اين‌ آيه‌ را مي‌خواندند، مي‌فرمودند: «سبحانك‌ وبلي: پاك‌ و منزه‌ هستي‌ پروردگارا! نه‌ چنان‌ است‌ كه‌ توانا نباشي‌ بلكه‌ تو توانا هستي‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «هر كس‌ از شما سوره‌ وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ ‏را مي‌خواند و به‌ آخر آن‌، يعني: أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ ‏مي‌رسد، بايد بگويد: نه‌ چنان‌ است‌ كه‌ پروردگار ما احكم‌ الحاكمين‌ نباشد بلكه‌ من‌ بر اين‌ امر از گواهانم: (بلي‌ و أنا علي‌ ذلكم‌ من‌ الشاهدين)... و هر كس‌ سوره‌ (مرسلات) را مي‌خواند و به ‌آيه: فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ ‏مي‌رسد، بايد بگويد: (آمنا بالله) به‌ خداوند جلّ جلاله  ايمان‌ آورديم‌».


 

[1] عباراتي‌ را كه‌ از شاه‌ ولي‌الله  دهلوي: در اين‌ تفسير شريف‌ نقل‌ كرده‌ام‌، همراه‌ با ويراستاري ‌است‌.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره