تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ قمر﴾

مكي‌ است‌ و داراي 55 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با خبر دادن‌ حق‌ تعالي‌ از دو پاره‌ شدن ‌ماه‌ به‌ عنوان‌ معجزه‌اي‌ براي‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم، «قمر» ناميده‌ شد.

قبلا در بيان‌ فضيلت‌ سوره‌ «ق‌» نيز نقل‌ كرديم‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم دو سوره‌ «ق‌» و «قمر» را در نمازهاي‌ عيد اضحي‌ و فطر مي‌خواندند زيرا اين‌ دو سوره‌، مشتمل‌ بر مژده‌ها، هشدارها، بيان‌ آغاز و اعاده‌ آفرينش‌، توحيد، نبوت‌ و غير آن ‌از مقاصد عظيم‌اند.

صاحب‌ تفسير «في‌ ظلال‌ القرآن‌» مي‌گويد: «اين‌ سوره‌ از آغاز تا انجام‌ خود، حمله‌اي‌ سخت‌ كوبنده‌ و محكم‌ بر دلهاي‌ دروغ‌انگاران‌ هشدارهاي‌ الهي‌ است‌، به‌همان‌ اندازه‌ كه‌ آرامبخش‌ نيرومند و محكمي‌ براي‌ دلهاي‌ مؤمنان‌ و باورمندان ‌است‌».

 

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ ‏(1)

«قيامت‌ نزديك‌ شد» يعني: قيامت‌ به‌ اعتبار زماني‌ كه‌ از عمر دنيا بعد از نبوت محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم باقي‌ مانده‌ و در مقايسه‌ با آنچه‌ كه‌ از عمر دنيا گذشته‌ است‌، نزديك ‌شد. البته‌ مرور قرنها بعد از نزول‌ اين‌ آيه‌ و گذشت‌ ده‌ها قرن‌ ديگر نيز، در عمر دنيايي‌ كه‌ آن‌ را دانشمندان‌ معاصر پنج‌ ميليارد سال‌ يا بيشتر از آن‌ تخمين‌ زده‌اند، چيزي‌ به‌ حساب‌ نمي‌آيد لذا قيامت‌ به‌ اين‌ اعتبار نزديك‌ است‌ كه‌ هر امر آمدني‌اي ‌نزديك‌ مي‌باشد. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ انس‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ روزي ‌رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در حالي‌ كه‌ آفتاب‌ مشرف‌ به‌ غروب‌ بود ـ براي‌ اصحابشان ‌سخنراني‌ مي‌كردند پس‌ فرمودند: «سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جانم‌ در قبضه‌ قدرت ‌اوست‌، از عمر دنيا نسبت‌ به‌ آنچه‌ كه‌ از آن‌ گذشته‌، باقي‌ نمانده‌ است‌ جز به‌ اندازه ‌زماني‌ كه‌ از اين‌ روز شما نسبت‌ به‌ آنچه‌ كه‌ از آن‌ گذشته‌، باقي‌ مانده‌ است‌ و ما هم‌اكنون‌ جز چيز اندكي‌ از خورشيد نمي‌بينيم‌».

«و از هم‌ شكافت‌ ماه‌» يعني: ماه‌ ـ به‌ عنوان‌ معجزه‌اي‌ براي‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم شق‌گرديد و دو پاره‌ شد. عثمان‌بن‌عطاء از پدرش‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ در معناي‌ اين‌بخش‌ از آيه‌ گفت: «ماه‌ به‌ زودي‌ شكافته‌ خواهد شد». يعني: تا هنوز شكافته‌ نشده‌ است‌. و كساني‌ از اهل‌ تفسير كه‌ مشرب‌ حكما را دارند و خرق‌ و التيام‌ در جسم‌ سماوي‌ را قبل‌ از وقوع‌ قيامت‌ جايز نمي‌دانند، نيز بر اين‌ نظرند. اما ابن‌كثير مي‌گويد: «انشقاق‌ و دو پاره‌شدن‌ ماه‌، در زمان‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ وقوع‌ پيوست‌،كه‌ اين‌ واقعه‌ در احاديث‌ متواتر با اسانيد صحيح‌ به‌ اثبات‌ رسيده‌ و در ميان‌ علما مورد اتفاق‌ مي‌باشد. و اين‌ يكي‌ از معجزات‌ پردرخشش‌ و قاطع‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم بود». بخاري‌، مسلم‌ و غير ايشان‌ از انس رضی الله عنه روايت‌ كرده‌اند كه‌ فرمود: «مردم‌ مكه‌ از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم درخواست‌ كردند كه‌ برايشان‌ نشانه‌اي‌ را بنماياند پس‌ آن‌حضرت‌ صلّی الله علیه و آله وسلّمماه‌ را به‌ صورت‌ دو پاره‌ به‌ آنان‌ نماياندند تا بدانجا كه‌ كوه‌ حراء در ميان‌ دو پاره‌ ماه‌ واقع‌ شد». در روايت‌ ديگري‌ آمده‌ است‌ كه: «يك‌ پاره‌ ماه ‌بالاي‌ كوه‌ قعيقعان‌ و پاره‌ ديگر آن‌ بر كوه‌ ابوقبيس‌ قرار گرفت‌». همچنين‌ بخاري‌ ومسلم‌ از ابن‌مسعود رضی الله عنه روايت‌ كرده‌اند كه‌ فرمود: در عهد رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ماه‌ به‌ دو پاره‌ شق‌ شد، پاره‌اي‌ بالاي‌ كوه‌ و پاره‌اي‌ ديگر پايين‌تر از آن‌. در اين‌ اثنا رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اينك‌ بنگريد». يعني‌ معجزه‌اي‌ را كه‌ درخواست‌ كرده ‌بوديد، مشاهده‌ كنيد.

 

وَإِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ ‏(2)

«و هرگاه‌» كافران‌ قريش‌ «نشانه‌اي‌ ببينند» يعني: معجزه‌اي‌ براي‌ آن‌حضرت‌ صلّی الله علیه و آله وسلّمببينند كه‌ دال‌ بر نبوت‌ ايشان‌ باشد؛ «اعراض‌ كنند» و از تصديق‌ و ايمان‌ به‌ آن‌ روي‌ برتابند «و گويند: سحري‌ است‌ مستمر» يعني: اين‌ معجزه‌، سحري‌ است‌ نيرومند و سخت‌ كه‌ بر هر سحر ديگري‌ فايق‌ مي‌آيد. آن‌گاه‌ كه‌ يك‌ چيز قوي‌ و مستحكم‌ باشد، اعراب‌ مي‌گويند: «استمر الشي‌». يا مرادشان‌ از «مستمر» اين‌ بود كه‌ اين‌ معجزه‌، جادويي‌ دنباله‌دار و مستمر است‌.

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ مي‌گويند: آن‌گاه‌ كه‌ ماه‌ دو پاره‌ شد، مشركان‌ گفتند: محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم ما را سحر كرده‌ است‌ پس‌، از مسافران‌ راه‌ها بپرسيد كه‌ آيا آنان ‌نيز اين‌ پديده‌ را ديده‌اند يا خير؟ و از مسافران‌ سؤال‌ كردند. آنها نيز گفتند: بلي‌! ما اين‌ پديده‌ را ديده‌ايم‌. آن‌گاه‌ آيات‌ (1 ـ 2) نازل‌ شد. ابن‌مسعود رضی الله عنه مي‌گويد: من‌ خود قبل‌ از هجرت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ مدينه‌، ماه‌ را به‌ شكل‌ دو پاره‌ در مكه‌ ديدم‌. پس‌ مشركان‌ گفتند: ماه‌ جادو شده‌ است‌!! آن‌گاه‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد.

 

وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ ‏(3)

«و دروغ‌ شمردند» كافران‌ نبوت‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم را «و هوي‌ و هوسهاي‌ خويش ‌را» كه‌ شيطان‌ با وسوسه‌هاي‌ خود برايشان‌ آراست‌ «پيروي‌ كردند» و حق‌ را بعد از ظهور آن‌ رد نمودند «و هر كاري‌ مستقري‌ دارد» يعني: هر كاري‌ به‌ سرانجامي ‌منتهي‌ مي‌شود؛ از ناكامي‌ يا پيروزي‌ در دنيا و نيكبختي‌ يا بدبختي‌ در آخرت‌ اما نهايتا خير در اهل‌ خير و شر در اهل‌ شر قرار مي‌گيرد. يا معني‌ اين‌ است: براي‌ هر كار حقيقتي‌ است‌؛ پس‌ آنچه‌ از آن‌ حقيقت‌ كه‌ در دنيا مقدر باشد، به‌ زودي‌ نمايان ‌مي‌شود و آنچه‌ كه‌ به‌ آخرت‌ موكول‌ شده‌ باشد، نيز به‌ زودي‌ شناخته‌ مي‌شود.

در اين‌ آيه‌ نيز تسليتي‌ براي‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و مژده‌اي‌ به‌ ايشان‌ است‌ كه‌ پيروزي ‌به‌ زودي‌ در دنيا همپيمانشان‌ خواهد بود و در آخرت‌ نيز درجات‌ بلند و بهشت ‌جاويدان‌ از آن‌ ايشان‌ و پيروانشان‌ است‌.

 

وَلَقَدْ جَاءهُم مِّنَ الْأَنبَاء مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ ‏(4)

«و قطعا از خبرها آنچه‌ كه‌ در آن‌ درس‌ عبرت‌ است‌، بديشان‌ رسيده‌ است‌» يعني: قطعا از اخبار امت‌هاي‌ دروغ‌ انگار پيشين‌ كه‌ داستانهايشان‌ در قرآن‌ بيان‌ شده‌ است‌، چنان‌ درسها و موعظه‌هايي‌ به‌ كفار مكه‌ رسيده‌ است‌ كه‌ تأمل‌ در آنها براي ‌دست‌ برداشتنشان‌ از آن‌ شرراتها و بديها كافي‌ است‌.

 

حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ‏(5)

«حكمتي‌ است‌ بالغه‌» يعني: قرآن‌ به‌ عنوان‌ حكمتي‌ رسا و تامه‌ كه‌ در محكمي‌ و استواري‌ خود در اوجگاه‌ اعتلا قرار دارد و در آن‌ هيچ‌ نقص‌ و خللي‌ نيست‌، بديشان‌ آمده‌ است‌ «ولي‌ هشدارها سود نمي‌دهد» يعني: هرگز بيم‌دادنها و هشدارها به‌ حال‌ معاندان‌ سودي‌ نمي‌بخشد زيرا عنادشان‌، آنان‌ را از پذيرش‌ حق ‌برمي‌گرداند.

 

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُّكُرٍ ‏(6)

«پس‌» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «از آنان‌ روي‌ برتاب‌» و خود را در دعوتشان‌ خسته‌ و رنجور نكن‌، از آنجا كه‌ بيم‌ و هشدار در آنان‌ تأثير گذار نيست‌ «روزي‌ كه‌ دعوتگربه‌ سوي‌ چيزي‌ ناشناخته‌ دعوت‌ مي‌كند» يعني: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! اين‌ روز را براي‌ آنان ‌انتظار بكش‌. دعوتگر: اسرافيلعلیه السلام  است‌ و (شَيْءٍ نُّكُرٍ) : رخداد وحشتناك‌ و غريبي ‌است‌ كه‌ آن‌ را از بس‌ بزرگ‌ مي‌بينند، نمي‌شناسند چرا كه‌ قبل‌ از آن‌ با نظير چنان ‌امر بزرگي‌ شناخت‌ نداشته‌ و مانند آن‌ را نديده‌ بودند و آن‌ رخداد وحشتناك‌، رفتن‌ به‌ سوي‌ صحنه‌ هولناك‌ حساب‌ روز قيامت‌ است‌.

 

خُشَّعاً أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ ‏(7)

«در حالي‌ كه‌ چشمهاي‌ خود را فروهشته‌اند» يعني: روزي‌ كه‌ از قبرهاي‌ خود بيرون‌ مي‌آيند، چشمهايشان‌ خوار و ذليل‌ است‌ از بس‌ كه‌ احساس‌ ذلت‌ و پستي‌مي‌كنند «چون‌ ملخهاي‌ پراكنده‌ از قبرها بر مي‌آيند» يعني: در اثر ذلت‌ و خواري‌، با چشمان‌ ضعيف‌ و خسته‌اي‌ از گورهاي‌ خود بيرون‌ مي‌آيند، گويي‌ در كثرت‌ و به‌هم‌ آميختگي‌شان‌ مانند ملخهاي‌ پراكنده‌ انبوهي‌ هستند كه‌ به‌ همديگر درآميخته‌اند.

 

مُّهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكَافِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ ‏(8)

«به‌ سرعت‌» و بدون‌ هيچ‌ درنگ‌ و تأخيري‌ «به‌ سوي‌ آن‌ دعوتگر» كه ‌اسرافيل‌علیه السلام  است‌ «مي‌شتابند. كافران‌ مي‌گويند: امروز چه‌ روز دشواري‌ است‌» آري‌! آن‌ روز بر كفار روز سخت‌ و دشواري‌ است‌ ولي‌ بر مؤمنان‌ سخت‌ نيست‌ چنان‌كه ‌از مفهوم‌ مخالف‌ اين‌ آيه‌ دانسته‌ مي‌شود.

 

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ ‏(9)

«پيش‌ از آنان‌» يعني: پيش‌ از قريش‌، امت‌هاي‌ ديگر و از جمله‌ «قوم‌ نوح‌ نيز به‌ تكذيب‌ پرداختند و بنده‌ ما را دروغزن‌ خواندند» انتساب‌ نوح‌علیه السلام  به‌ عبوديت ‌حق‌ تعالي‌، گراميداشت‌ و تشريفي‌ براي‌ او و تنبيهي‌ بر اين‌ حقيقت‌ است‌ كه‌ فقط نوح‌علیه السلام  بود كه‌ در آن‌ وقت‌ هدف‌ از آفرينش‌ خود را ـ كه‌ همانا عبوديت ‌است ‌برآورده‌ گردانيد، چه‌ در آن‌ هنگام‌ بر روي‌ زمين‌ جز او عابد ديگري‌ براي‌ خداوند جلّ‌ جلاله وجود نداشت‌ «و گفتند: ديوانه‌اي‌ است‌» امت‌ نوح‌علیه السلام  به‌ وي‌ نسبت ‌ديوانه‌گي‌ را دادند «و با او به‌ درشتي‌ برخورد شد» يعني: نوح‌علیه السلام  با انواع‌ زجر وشكنجه‌ و دشنام‌ و خشونت‌، از ميدان‌ تبليغ‌ رسالت‌ و تبيين‌ نبوت‌ رانده‌ شد و از سوي‌ آنان‌ تحت‌ فشار قرار گرفت‌.

 

فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ ‏(10)

«پس‌ دعا كرد به‌ جناب‌ پروردگار خويش‌ كه: من‌ مغلوب‌ شدم‌؛ به‌ داد من‌ برس‌» وبراي‌ من‌ و دين‌ خويش‌ از آنان‌ انتقام‌ بگير. بدين‌گونه‌ بود كه‌ نوح‌علیه السلام  طالب‌ نصرت ‌بر آنان‌ شد چرا كه‌ به‌ تمرد، سركشي‌ و پافشاري‌ آنان‌ بر گمراهي‌ پي ‌برده‌ و از آنان ‌تماما مأيوس‌ شده‌ بود. روايت‌ شده‌ است‌ كه: يكي‌ از آنان‌ مي‌آمد و نوح‌علیه السلام  را به‌ زير پاي‌ خود افگنده‌ گلويش‌ را آنچنان‌ مي‌فشرد كه‌ از خفگي‌ بي‌هوش‌ بر زمين‌ مي‌افتاد و چون‌ به‌ هوش‌ مي‌آمد، چنين‌ دعا مي‌كرد: «اللهم‌ اغفر لقومي‌ فإنهم‌ لا يعلمون: بار الها! بر قومم‌ بيامرز زيرا آنان‌ نمي‌دانند».

 

فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ ‏(11)

«پس‌ درهاي‌ آسمان‌ را به‌ آبي‌ بسيار ريزان‌ گشوديم‌» كه‌ سخت‌، پياپي‌ و سيل‌آسابر آنان‌ فرومي‌ريخت‌.

 

وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْمَاء عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ ‏(12)

«و از زمين‌ چشمه‌ها برشكافتيم‌» يعني: همه‌ زمين‌ و حتي‌ درون‌ تنورها را كه‌ جايگاه‌ فروزش‌ آتش‌ است‌، چشمه‌هاي‌ روان‌ و بر شكافته‌اي‌ گردانيديم‌؛ «تا آب ‌براي‌ كاري‌ كه‌ مقدر شده‌ بود، به‌ هم‌ پيوست‌» يعني: تا سرانجام‌، آب‌ آسمان‌ و آب ‌زمين‌ براي‌ انجام‌ امري‌ كه‌ در باره‌ آنان‌ فيصله‌ شده‌ بود، جمع‌ شد و به‌ هم‌ پيوست‌.آن‌ امر فيصله‌ شده‌، همانا هلاكتشان‌ با غرق‌ در آب‌ بود.

 

وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ ‏(13)

«و او را بر كشتي‌ تخته‌دار و ميخ‌ آجين‌ سوار كرديم‌» يعني: نوح‌علیه السلام  را بر كشتي‌اي‌ كه‌ تخته‌هاي‌ عريضي‌ داشت‌ و ميخ‌ها آن‌ تخته‌ها را به‌ هم‌ محكم‌ پيوسته‌ بود، سواركرديم‌. مراد اين‌ است‌ كه‌ كشتي‌ نوح‌علیه السلام ، سخت‌ استوار و مستحكم‌ بود.

 

تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَاء لِّمَن كَانَ كُفِرَ ‏(14)

«زير نظر ما روان‌ بود» يعني: آن‌ كشتي‌ در منظر و ديدگاه‌ ما و با حفظ و نگه‌داشت‌ ما، روان‌ بود «به‌ عنوان‌ جزاي‌ كسي‌ كه‌ او را ناسپاسي‌ كرده‌ بودند» يعني: روان‌ كردن‌ كشتي‌، پاداشي‌ براي‌ نوح‌علیه السلام  بود؛ همان‌ كسي‌ كه‌ برايشان‌ نعمتي‌ بود و آنها اين‌ نعمت‌ را كفران‌ و ناسپاسي‌ كرده‌ بودند. يا معني‌ اين‌ است: آنان‌ به‌ عنوان ‌جزا و انتقامي‌ براي‌ نوح‌علیه السلام  كه‌ دعوتش‌ را مورد انكار قرار داده‌ بودند، غرق‌ ساخته ‌شدند.

 

وَلَقَد تَّرَكْنَاهَا آيَةً فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ ‏(15)

«و به‌ راستي‌ آن‌ را آيتي‌ باقي‌ گذاشتيم‌» يعني: به‌ راستي‌ آن‌ كشتي‌ را به‌ عنوان ‌عبرتي‌ براي‌ عبرت‌گيران‌ باقي‌ گذاشتيم‌ چنان‌ كه‌ تا هنوز هم‌ از وجود كشتي‌ نوح‌علیه السلام  بر كوه‌ «آرارات‌» سخن‌ مي‌رود. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: اين‌ برخوردي‌ را كه‌ با آنان‌ كرديم‌، به‌ عنوان‌ عبرت‌ و موعظه‌اي‌ براي‌ آيندگان‌ باقي‌ گذاشتيم‌ «پس‌ آيا هيچ‌ پندگيرنده‌اي‌ هست‌» كه‌ از اين‌ نشانه‌، پند و عبرت‌ گيرد؟.

 

فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ‏(16)

«پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهاي‌ من‌؟» يعني: عذاب‌ و هشدارهاي‌ من ‌به‌گونه‌اي‌ هولناك‌ و عجيب‌ بود كه‌ در وصف‌ نمي‌گنجد و بدين‌گونه‌ بود كه‌ براي ‌پيامبر خود نوح‌علیه السلام  انتقام‌ گرفتيم‌.

 

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ ‏(17)

«و هرآينه‌ قرآن‌ را براي‌ ذكر» يعني: براي‌ يادگيري‌ و حفظ «آسان‌ كرديم‌» وكسي‌ را كه‌ جوياي‌ حفظ آن‌ باشد، بر يادگيري‌ آن‌ ياري‌ نموديم‌. به‌قولي‌ ديگر معني‌ اين‌ است: قرآن‌ را براي‌ پندگرفتن‌ و موعظه‌ پذيري‌ آماده‌ كرديم‌ چرا كه‌ در آن‌ انواع‌ پند و اندرز قرار داديم‌ «پس‌ آيا هيچ‌ پندپذيري‌ هست‌» كه‌ از مواعظ وعبرتهاي‌ آن‌ پند و عبرت‌ گيرد. آيه‌ كريمه‌ انگيزشي‌ است‌ بر فراگيري‌ و آموختن‌ قرآن‌، بسيار تلاوت‌ نمودن‌ آن‌ و شتاب‌ كردن‌ در طلب‌ فهم‌ معاني‌ آن‌. چنان‌كه‌نظير اين‌ معني‌ در آيه‌ (97) از سوره‌ «مريم‌» نيز آمده‌ است‌. ابن‌ عباس رضی الله عنه مي‌گويد: «اگر خداي ‌عزوجل‌ قرآن‌ را بر زبان‌ انسانها آسان‌ نمي‌كرد، هرگز احدي‌ از خلق‌ نمي‌توانست‌ كه‌ به‌ كلام‌ وي‌ نطق‌ كند». حكمت‌ در تكرار (فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ) تجديد تنبيه‌ و هشدار در مورد لزوم‌ پند گرفتن‌ از قرآن‌ است‌ زيرا هر تكراري‌ در قرآن‌ براي‌ تثبيت‌ و پايدار ساختن‌ معاني‌ در نفوس‌ انسانها مي‌باشد.

 

كَذَّبَتْ عَادٌ فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ‏(18) إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ ‏(19)

«عاد به‌ تكذيب‌ پرداختند» عاد: قوم‌ هودعلیه السلام  بودند كه‌ او در ميانشان‌ به‌ پيامبري ‌مبعوث‌ شد اما به‌ تكذيب‌ وي‌ پرداخته‌ و او را آزار و شكنجه‌ دادند «پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهاي‌ من‌؟» يعني: بشنويد كه‌ عذاب‌ و انذار ما براي‌ آنان‌ چگونه‌ بود: «ما بر آنان‌ بادي‌ صرصر فرستاديم‌» يعني: بادي‌ بسيار سرد. به‌قولي: باد صرصر بادي‌ است‌ كه‌ صداي‌ سخت‌ و هولناكي‌ داشته‌ باشد «در روزي‌ شوم‌ دنباله‌دار» يعني: در روزي‌ كه‌ شومي‌ و ناخجسته‌گي‌ آن‌ پيوسته‌ و مستمر بود و با نحوست‌ خود چنان‌ برآنان‌ استمرار يافت‌ كه‌ تماما هلاك‌شان‌ گردانيد. ابن‌كثير مي‌گويد: «نحوست‌ آن‌ روز بدين‌ جهت‌ مستمر بود كه‌ عذاب‌ دنيوي‌ آنها را به‌ عذاب‌ اخروي‌ پيوست‌ گردانيد». ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «اين‌ عذاب‌ در آخرين‌ چهارشنبه‌ ماه‌ نازل‌ شد و كوچك‌ و بزرگ‌ آنان‌ را نابود كرد». مراد اين‌ است‌ كه ‌آن‌ روز، بر كفار قوم‌ عاد نحس‌ و شوم‌ بود، نه‌ بر پيامبرشان‌ و بر مؤمنان‌ پس‌ ذات‌ آن‌ روز نحس‌ نبود بنابراين‌، تشاؤم‌ به‌ عدد (13) و امثال‌ آن‌ از اعداد، شرعا صحيح‌ نيست‌.

 

تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ ‏(20)

آن‌ باد صرصر چنان‌ باد سختي‌ بود «كه‌ مردم‌ را از جا مي‌كند» يعني: آنان‌ را از زير پايشان‌ همچون‌ بر كندن‌ درخت‌ خرما از بن‌ و ريشه‌، از جا مي‌كند. مجاهد مي‌گويد: «باد صرصر آنها را از زمين‌ بر مي‌كند و بر سرهايشان‌ محكم‌ بر زمين ‌مي‌كوفت‌ چنان‌ كه‌ گردنهايشان‌ خرد گشته‌ و سرهايشان‌ از بدنهايشان‌ جدا مي‌شد». به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: آن‌ باد صرصر مردم‌ را از خانه‌هايشان‌ بيرون‌ مي‌كشيد و از زمين‌ بر مي‌كند «گويي‌ آنان‌ تنه‌هاي‌ درختان‌ خرماي‌ از ريشه‌ بركنده‌اي‌ بودند» خداوند متعال‌ آنان‌ را در درازي‌ قد و قامت‌شان‌ ـ آن‌گاه‌ كه‌ باد آنها را از جا برمي‌كند و بر روهايشان‌ بر زمين‌ مي‌كوبيد ـ به‌ درختان‌ خرمايي‌ تشبيه‌ كرده‌ كه‌ بر زمين‌ مي‌افتند درحالي‌كه‌ سر ندارند. منقعر: يعني‌ كنده‌ شده‌ از ريشه‌ خويش‌.

 

فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ‏(21) وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ ‏(22)

«پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهاي‌ من‌؟» تكرار اين‌ عبارت‌ براي‌ تهويل‌ و افگندن‌ بيم‌ و هراس‌ در دلهاست‌ «و قطعا قرآن‌ را براي‌ پند آموزي‌ آسان‌ كرده‌ايم‌ پس‌آيا هيچ‌ پندپذيري‌ هست‌؟» تكرار اين‌ عبارت‌ نيز چنان‌كه‌ گفتيم‌، براي‌ تجديد تنبيه‌ و توجه‌ دادن‌ به‌ آنهاست‌. مفسران‌ براي‌ (للذكر) همچون‌ آيه‌ (17) دو معني‌ بيان ‌كرده‌اند؛ يكي‌ «پندپذيري‌» كه‌ اين‌ معني‌ به‌ مقام‌ و سياق‌ مناسب‌تر است‌ و ديگري ‌«حفظ» و يادگيري‌. چنان‌كه‌ روايت‌ شده‌ است: «هيچ‌ كتابي‌ از كتابهاي‌ الهي ‌همانند قرآن‌ از اول‌ تا آخر حفظ شده‌ نبوده‌ است‌».

 

كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ ‏(23)

«قوم‌ ثمود هشداردهندگان‌ را تكذيب‌ كردند» يعني: قوم‌ ثمود پيامبراني‌ را كه‌ به‌سويشان‌ فرستاده‌ شده‌ بودند، تكذيب‌ كردند. يا معني‌ اين‌ است: آنان‌ پيامبرشان‌ صالح‌علیه السلام  را دروغزن‌ شمردند و به‌ صيغه‌ جمع‌ ذكر شد زيرا هر كس‌ يكي‌ از انبيا  علیهم السلام را تكذيب‌ كند، در حقيقت‌ ساير آنان‌ را نيز تكذيب‌ كرده‌ است‌ چه‌ پيامبران علیهم السلام همه‌ در دعوت‌ به‌ سوي‌ اصول‌ و كليات‌ شرايع‌ الهي‌، اتفاق‌ و هماهنگي‌ كاملي‌ داشته‌اند.

 

فَقَالُوا أَبَشَراً مِّنَّا وَاحِداً نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَّفِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ ‏(24)

«و گفتند» قوم‌ صالح‌علیه السلام  «آيا تنها بشري‌ از خودمان‌ را پيروي‌ كنيم‌؟» يعني: چگونه‌ بشري‌ را پيروي‌ كنيم‌ كه‌ از جنس‌ خود ماست‌ و به‌علاوه‌ او تك‌ و تنهاست‌ و بر دعوت‌ خود هيچ‌ پيروي‌ ندارد؟ «در اين‌ صورت‌ ما واقعا در گمراهي‌ خواهيم ‌بود» يعني: اگر ما از او پيروي‌ كنيم‌، در اين‌ صورت‌، دور از حق‌ و در اشتباه‌ خواهيم‌ بود «و در سعر» يعني: در آن‌ صورت‌، ما در عذاب‌ و رنج‌ و سختي‌ خواهيم‌ بود. به‌قولي: مراد از (سعر) در اينجا ديوانه‌گي‌ است‌، يعني‌ در صورت ‌پيروي‌ از صالح‌علیه السلام ، ما در ديوانه‌گي‌ خواهيم‌ بود.

 

أَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ ‏(25)

«آيا از ميان‌ همه‌ ما ذكر بر او فرود آمده‌ است‌» يعني: چگونه‌ او از ميان‌ همه‌ ما به‌وحي‌ و نبوت‌ مخصوص‌ گردانيده‌ شده‌ در حالي‌كه‌ در ميان‌ ما كساني‌ هستند كه‌ از او به‌ اين‌ كار سزاوارترند «نه‌ بلكه‌ او دروغگويي‌ خودپسند است‌» يعني: او دروغگويي‌ است‌ از حد متجاوز. اشر: نشاط و شادماني‌، يا ناز و تكبر و غرور است‌.

 

سَيَعْلَمُونَ غَداً مَّنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ ‏(26)

«به‌ زودي‌ فردا خواهند دانست‌ كه‌ دروغگوي‌ گستاخ‌ كيست‌» آيا صالح‌علیه السلام  است‌ يا آنان‌؟ مراد از فردا؛ وقت‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ بر آنان‌ در دنيا، يا روز قيامت‌ است‌.

 

إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ ‏(27)

«هرآينه‌ ما فرستنده‌ ماده‌ شتر هستيم‌» يعني: بيرون‌آورنده‌ آن‌ از درون‌ صخره‌ هستيم‌؛ همان‌گونه‌ كه‌ آنان‌ پيشنهاد كرده‌اند. روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ صالح‌علیه السلام  دو ركعت‌ نماز گزارد و دعا كرد آن‌گاه‌ صخره‌اي‌ كه‌ قوم‌ وي‌ تعيين‌ كرده‌ بودند شكافته ‌شد و كوهان‌ شتر از آن‌ پديدار گشت‌ و شتر بزرگ‌ و عظيم‌الجثه‌اي‌ از آن‌ بيرون ‌آمد «براي‌ آزمايش‌ آنان‌» يعني: براي‌ ابتلا و امتحانشان‌ «پس‌ مراقب‌ آنان‌ باش‌» اي‌ صالح‌علیه السلام  كه‌ چه‌ مي‌كنند «و شكيبايي‌ كن‌» بر آزارهايي‌ كه‌ از سوي‌ آنان‌ به‌ تو مي‌رسد.

 

وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاء قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ ‏(28)

«و به‌ آنان‌ خبر ده‌ كه‌ آب‌ در ميانشان‌» يعني: در ميان‌ قوم‌ ثمود و ميان‌ شتر «تقسيم‌ شده‌ است‌» يك‌ روز از آن‌ شتر است‌ و روز ديگر از آنان‌ چنان‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ مي‌فرمايد: (لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ ‏): «آبشخوري‌ براي‌ او و آبشخور روزي‌ معين‌ براي‌ شماست‌» «شعراء/155». «هر كدام‌ را آب‌ به‌ نوبت‌ خواهد بود» يا هر كدام‌ در حصه‌اي‌ از آب‌ حاضر باشند. شرب: حصه‌ و بهره‌اي‌ معين‌ از آب‌ است‌. مجاهد مي‌گويد: «يعني‌ قوم‌ ثمود در روز نوبت‌ خود بر آب‌ حاضر بوده‌ و از آن‌ بياشامند و در روز نوبت‌ شتر شير آن‌ را بدوشند». ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «در روز نوبت‌ آنان‌، شتر چيزي‌ از آب‌ را نمي‌نوشيد و به‌ آنها شير مي‌داد و آنها از شير آن‌ در نعمت‌ بودند و چون‌ روز نوبت‌ شتر مي‌ بود، همه‌ آب‌ را مي‌نوشيد به‌ طوري‌ كه‌ از آن‌ آب‌ چيزي‌ باقي‌ نمي‌ماند».

 

فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ ‏(29)

«پس‌ رفيقشان‌ را صدا كردند» يعني: قبيله‌ ثمود از اين‌ تقسيم‌ دلتنگ‌ شده‌ رفيقشان‌ را ندا كردند و او را بر پي‌ كردن‌ شتر برانگيختند و او فرد بدبخت‌ و شروري ‌به‌نام‌ «قداربن‌سالف‌» بود؛ «پس‌ او دست‌ درازي‌ نمود و شتر را پي‌ كرد» يعني: او بر شتر حمله‌ برد و آن‌ را پي‌ كرد، يا بر دست‌ دراز كردن‌ به‌ اسباب‌ پي‌ كردن‌ شتر جسارت‌ نموده‌ و شتر را پي‌ كرد. محمدبن‌اسحاق‌ مي‌گويد: «قدار در بن‌ درختي ‌بر سر راه‌ شتر صالح‌ كمين‌ گرفت‌ و ابتدا تيري‌ به‌ سوي‌ آن‌ انداخت‌ و با آن‌ تير عضله‌ ساق‌ پايش‌ را هدف‌ قرار داد، سپس‌ با شمشير بر او يورش‌ برد و پي‌ پاي‌ او را شكست‌ آن‌گاه‌ او را ذبح‌ كرد».

 

فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ‏(30)

«پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهاي‌ من‌؟» تفسير نظير اين‌ آيه‌ در همين ‌سوره‌ گذشت‌ و نيز آيه‌ بعدي‌ تفسيركننده‌ آن‌ است:

 

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ ‏(31)

«هرآينه‌ ما» در روز چهارم‌ از پي‌كردن‌ شتر «بر سرشان‌ يك‌ فرياد مرگبار فرستاديم‌» چنان‌كه‌ در سوره‌ «هود» آمده‌ است‌. مراد از آن: بانگ‌ مرگبار جبرئيل‌علیه السلام  است‌ «و مانند خار و خاشاك‌ در هم‌ شكسته‌ كومه‌ها، ريز ريز شدند» محتظر: صاحب‌ حظيره‌ و كومه‌ است‌ كه‌ براي‌ گوسفندان‌ خويش‌ آغل‌ (پرچين‌) درست‌ مي‌كند تا آنها را از باد و سرما محفوظ دارد. پس‌ آنان‌ مانند خار و خاشاك‌ خشك‌ درون‌ آغل‌ گوسفندان‌ شدند كه‌ بعد از فروافتادن‌ از ديوارهاي‌ آغل‌، گوسفندان‌ آن‌ را پايمال‌ مي‌كنند.

 

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ ‏(32)

«و هرآينه‌ قرآن‌ را براي‌ پندآموزي‌ آسان‌ گردانيديم‌ پس‌ آيا پند گيرنده‌اي‌ هست‌؟» تفسير نظير آن‌ گذشت‌.

 

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ ‏(33)

«قوم‌ لوط هشداردهندگان‌ را تكذيب‌ كردند» تفسير نظير آن‌، در آيه 23 گذشت‌.

 

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِباً إِلَّا آلَ لُوطٍ نَّجَّيْنَاهُم بِسَحَرٍ ‏(34)

«هرآينه‌ ما بر سر آنان‌ باد سنگبار فروفرستاديم‌» حاصب: بادي‌ است‌ كه‌ آنان‌ را با سنگريزه‌ مي‌زند «مگر خاندان‌ لوط را» يعني: جز لوط و پيروانش‌ را «كه‌ به‌ وقت‌سحر نجاتشان‌ داديم‌» سحر: يك‌ ششم‌ آخر شب‌ پيش‌ از طلوع‌ بامداد است‌.

 

نِعْمَةً مِّنْ عِندِنَا كَذَلِكَ نَجْزِي مَن شَكَرَ ‏(35)

«نعمتي‌ از جانب‌ ما بود» يعني: اين‌ نجات ‌دادن‌، انعام‌ و مهرباني‌اي‌ از جانب‌ ما بر لوطعلیه السلام  و كساني‌ بود كه‌ از او پيروي‌ كردند «هر كه‌ شكر گزارده‌، بدين‌سان‌ او را پاداش‌ مي‌دهيم‌» يعني: هر كس‌ را كه‌ به‌ ما و رسول‌ ما مؤمن‌ است‌ و مطيع‌ و به‌ اين‌ترتيب‌، شكرگزار نعمت‌ ماست‌ و آن‌ را ناسپاسي‌ نمي‌كند، اين‌ گونه‌ پاداش‌ مي‌دهيم‌.

 

وَلَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ ‏(36) وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَن ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ ‏(37)

«و لوط آنها را از عذاب‌ ما سخت‌ بيم‌ داده‌ بود» يعني: لوط قومش‌ را از گرفتن‌ سخت‌ خداوند متعال‌ و از عذاب‌ بسيار شديد او هشدار داده‌ بود؛ «ولي‌ در هشدارها به‌ جدال‌ برخاستند» يعني: آنان‌ در هشدارها شك‌ نموده‌ و آن‌ را باور نكردند، سپس‌ بدين‌ حد از كفر و انكار نيز بسنده‌ نكرده‌ و جرم‌ بزرگ‌ ديگري‌ را مرتكب‌ شدند: «و از مهمانان‌ او كام‌ دل‌ خواستند» يعني: از لوطعلیه السلام  خواستند تا آنان‌ را بر فرشتگاني‌ كه‌ به‌ صورت‌ جواناني‌ امرد و خوبروي‌ نزد وي‌ آمده‌ بودند، دسترسي‌ دهد تا چنان‌كه‌ عادت‌شان‌ بود، با آنها بدكاري‌ كنند زيرا زن‌ گمراه‌ لوطعلیه السلام  به‌ آنان‌ پيغام‌ فرستاده‌ و از آمدن‌ چنين‌ مهمانان‌ خوبرويي‌ براي‌ لوطعلیه السلام ، آگاهشان‌ كرده‌ بود پس‌ همين‌كه‌ اين‌ خبر را شنيدند، از همه‌ جا شتابان‌ به‌ سوي‌ لوطعلیه السلام  روي‌ آوردند ولي‌ او در را به‌ رويشان‌ بست‌ اما آنها شروع‌ به‌ شكستن‌ در كردند و لوطعلیه السلام  پيوسته‌ از آنان‌ مي‌خواست‌ كه‌ از مهمانانش‌ دست‌ بردارند «پس‌ديدگانشان‌ را محو ساختيم‌» يعني: چشمانشان‌ را كاملا محو كرديم‌ به‌ طوري‌ كه ‌هيچ‌ شكافي‌ در آنها ديده‌ نمي‌شد چنان‌ كه‌ باد نشانه‌هاي‌ راه‌ را با خاكي‌ كه‌ بر روي‌ آنها مي‌پوشاند، محو مي‌كند. به‌قولي: خداوند جلّ‌ جلاله نور چشمانشان‌ را از بين‌ برد، باآن‌كه‌ چشمانشان‌ به‌ حال‌ خود باقي‌ بود. «و گفتيم: عذاب‌ و هشدارهاي‌ ما را بچشيد» يعني: حاصل‌ و مزه‌ هشدارهاي‌ ما را بچشيد. تفسير نظير آن‌ نيز گذشت‌.

 

وَلَقَدْ صَبَّحَهُم بُكْرَةً عَذَابٌ مُّسْتَقِرٌّ ‏(38)

«و به‌ راستي‌ كه‌ سپیده‌‌دم‌ عذابي‌ پيگير به‌ سر وقت‌ آنان‌ آمد» يعني: به‌ هنگام ‌بامداد؛ عذابي‌ عام‌، فراگير و پيوسته‌ برآنان‌ فرود آمد كه‌ در ميانشان‌ جا گرفت‌ و از آنان‌ هرگز قطع‌ نشد تا تماما نابودشان‌ كرد. يا مراد اين‌ است‌ كه‌ آن‌ عذاب‌، عذابي ‌متصل‌ و در پيوسته‌ به‌ عذاب‌ آخرت‌ بود. فايده‌ آوردن‌ قيد «بكره‌» بعد از «صبحهم‌»، بيان‌ رخ‌ داد عذاب‌ بر آنان‌ در نخستين‌ لحظات‌ بامداد است‌ زيرا صبح‌ بر زماني‌ دوامدار تا بعد از سپيده‌ و تا هنگام‌ طلوع‌ خورشيد اطلاق‌ مي‌شود و چون ‌بعد از بيان‌ صبح‌، «بكره‌» اضافه‌ شد؛ اين‌ قيد مفيد اين‌ معني‌ گرديد كه‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ بر آنان‌ در اولين‌ لحظات‌ بامداد بود.

 

 

فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ ‏(39) وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ ‏(40)

«پس‌ عذاب‌ و هشدارهاي‌ مرا بچشيد و قطعا قرآن‌ را براي‌ پندآموزي‌ آسان‌ كرده‌ايم‌ پس‌ آيا هيچ‌ پندپذيري‌ هست‌؟» بيضاوي‌ مي‌گويد: «خداوند متعال‌ اين‌ دو پيام‌ را در هر داستاني‌ تكرار نمود، براي‌ اشعار و اعلام‌ اين‌ حقيقت‌ كه‌ تكذيب‌ هر يك‌ از پيامبران‌ مقتضي‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ بوده‌ و گوش‌ سپردن‌ به‌ هر داستاني‌، مستدعي‌ پندگرفتن‌ و هشدارپذيري‌ است‌ و نيز به‌ اين‌ منظور كه‌ تنبيه‌ و بيدارباش‌ خود را تجديد نمايد تا سهو و غفلت‌ بر انسانها چيره‌ نشود. حكمت‌ در تكرار: (فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ‏) ، (وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ‏) و مانند آنها نيز همين‌ است‌». اما دليل‌ اين‌كه‌ حق‌ تعالي‌ آيه: (فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ‏ ) را در اين‌ داستان‌ تكرار نكرد چنان‌ كه‌ درسه‌ داستان‌ ديگر تكرار نمود؛ اين‌ است‌ كه: سه‌ بار تكرار آن‌ به‌ حد كافي‌ مفيد تأكيد است‌ و ديگر به‌ تكرار مجدد آن‌ نيازي‌ نيست‌.

هدف‌ از بيان‌ اين‌ داستانها در كل‌، پند و عبرت‌گرفتن‌ انسانها از آنهاست‌. البته‌ حق‌ تعالي‌ قرآن‌ كريم‌ را براي‌ پندپذيري‌ و عبرت‌گرفتن‌ آسان‌ و آماده‌ نموده‌ است‌.

 

وَلَقَدْ جَاء آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ ‏(41)

اين‌ داستان‌ پنجم‌ و آخرين‌ داستاني‌ است‌ كه‌ با ايجاز در اين‌ سوره‌ بيان‌ شده ‌است‌.

«و در حقيقت‌ هشداردهندگان‌» كه‌ موسي‌ و هارون‌ علیهماالسلام بودند «به‌ سراغ‌ آل ‌فرعون‌ آمدند» يعني: آنها به‌ سراغ‌ خود فرعون‌ و قوم‌ وي‌ آمدند. و خداوند جلّ‌ جلاله به‌ذكر «آل‌ فرعون‌» اكتفا نموده‌ و از خود وي‌ نام‌ نبرد زيرا او پيشوايشان‌ بود پس‌ او به‌ دريافت‌ اين‌ هشدار اولي‌ و خواهي‌نخواهي‌ در تحت‌ اين‌ معني‌ داخل‌ است‌. فرق ‌در ميان‌ «آل‌» و «قوم‌» اين‌ است‌ كه: قوم‌ از آل‌ عام‌ تر مي‌باشد زيرا قوم‌ همه‌كساني‌ هستند كه‌ رئيس‌ و سردمدار به‌ امورشان‌ مي‌پردازد و آنان‌ از وي‌ حرف‌شنوي‌ دارند اما آل: فقط كساني‌ هستند كه‌ خير و شرشان‌ به‌ رئيس‌، يا خير و شر رئيس‌ به‌ آنان‌ بر مي‌گردد. همچنين‌ جايز است‌ كه‌ مراد از «نذر» نه‌ هشداردهندگان ‌بلكه‌ آيات‌ و معجزاتي‌ باشد كه‌ موسي‌علیه السلام  به‌ وسيله‌ آنها هشدارشان‌ داد.

 

كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُّقْتَدِرٍ ‏(42)

«اما آنها همه‌ معجزات‌ ما را دروغ‌ شمردند» مراد؛ معجزات‌ نه‌گانه‌اي‌ است‌ كه‌ ذكر آنها در چندين‌ سوره‌ گذشت‌ «پس‌ آنان‌ را چنان‌ فروگرفتيم‌ كه‌ زبردستي‌ توانمند گيرد» يعني: آنها را بسان‌ فروگرفتن‌ كسي‌ كه‌ در انتقام‌گيري‌ غالب‌ و بر نابودسازي‌ تواناست‌ و هيچ‌ چيز او را ناتوان‌ نمي‌گرداند، فرو گرفتيم‌.

ملاحظه‌ مي‌شود كه‌ امت‌هاي‌ پنج‌گانه‌ ذكر شده‌ در اين‌ سوره‌؛ يعني‌ اقوام‌ نوح‌، عاد، ثمود، قوم‌لوط و آل‌ فرعون‌ همه‌ در جرم‌ و جزا مشترك‌اند زيرا جرم‌ همه ‌آنان‌ تقريبا يك‌ چيز است‌ و آن‌ عبارت‌ از: كفر به‌ خداوند جلّ‌ جلاله ، تكذيب ‌پيامبران علیهم السلام و ارتكاب‌ معاصي‌ ديگري‌ است‌ و هرچند جزاي‌ آنها در ميان‌ طوفان‌، باد صرصر، بانگ‌ مرگبار جبرئيل‌علیه السلام ، باد سنگبار و غرق‌، گوناگون‌ مي‌باشد ولي‌ نتيجه‌ همه‌ آنها يكي‌ است‌ و آن‌ براندازي‌ و ريشه‌كن‌ ساختن‌ كلي‌ آنهاست‌. پس ‌اين‌ داستانها همه‌، براي‌ كفار قريش‌ و امثالشان‌ از كفار دروغ‌انگار تا روز قيامت ‌عبرت‌آموز است‌.

 

أَكُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِّنْ أُوْلَئِكُمْ أَمْ لَكُم بَرَاءةٌ فِي الزُّبُرِ ‏(43)

اي‌ مردم‌ مكه‌ و اي‌ كساني‌ كه‌ دعوت‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم به‌ شما رسيده‌ است: «آيا كافران‌ شما از همه‌ اينان‌»  كه‌ برشمرديم‌ «برترند؟» يعني: بايد شما مردم‌ مكه‌ ياقوم‌ عرب‌ بدانيد كه‌ كفارتان‌ از كفار امت‌هاي‌ پيشين‌ كه‌ به‌ سبب‌ كفرشان‌ نابود ساخته‌ شدند، بهتر نيستند پس‌ دليلي‌ وجود ندارد كه‌ شما از عذابي‌ كه‌ بر اثر تكذيب ‌به‌ آنان‌ رسيد، در امن‌ و امان‌ قرار داشته‌ باشيد؛ «يا شما را در كتابهاي‌ آسماني‌ حكم ‌برائت‌ است‌» كه‌ هر كس‌ از شما كفر و انكار ورزيد، از عذاب‌ خداوند جلّ‌ جلاله ايمن ‌باشد؟! قطعا چنين‌ نيست‌.

 

أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ ‏(44)

«يا مي‌گويند: ما جمعي‌ كين‌ستان‌ و همپشتيم‌» يعني: ما قريشيان‌ گروهي‌ هستيم‌ كه ‌هيچ‌ نيرويي‌ توان‌ رويارويي‌ با ما را ندارد، به‌ سبب‌ كثرت‌ شمار و امكانات‌ ما و اين‌كه‌ كار ما چنان‌ به‌ همپشتي‌ و يكپارچگي‌ متكي‌ است‌ كه‌ مغلوب‌ نمي‌شويم‌ بلكه‌ بر دشمنانمان‌ پيروز شده‌ و از آنان‌ انتقام‌ مي‌گيريم‌.

 

سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ ‏(45)

«زودا كه‌ اين‌ جمع‌» يعني: جمع‌ كفار مكه‌، يا كفار عرب‌ به‌طور عام‌ «در هم ‌شكسته‌ شوند و پشت‌ كنند» و چنين‌ هم‌ شد زيرا خداي ‌عزوجل‌ آنان‌ را در روز بدر شكست‌ داد به‌ طوري‌ كه‌ رؤساي‌ شرك‌ و سردمداران‌ كفر كشته‌ شدند و ديگران ‌نيز پشت‌ كردند پس‌ سپاس‌ خداي‌ راست‌ جل‌جلاله‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌بخاري‌ و نسائي‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: در حالي‌كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز بدر در قبه‌ مخصوص‌ خود قرار داشتند، به‌ بارگاه‌ پروردگار خويش‌ به‌زاري‌ مناجات‌ كرده‌ و گفتند: «أنشدك‌ عهدك‌ ووعدك‌، اللهم‌ إن‌ شئت‌ لم‌ تعبد بعد اليوم‌ في‌الأرض‌ أبدا: پروردگارا! تو را به‌ عهد و وعده‌ات‌ به‌ جد سوگند مي‌دهم‌؛ بارخدايا! اگر مي‌خواهي‌ كه‌ بعد از امروز ديگر هرگز در زمين‌ مورد پرستش‌ قرار نگيري‌...». در اين‌ اثنا ابوبكر رضی الله عنه دست‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم را گرفت‌ و گفت: «كافي‌ است‌ يا رسول‌الله! بر پروردگارتان‌ سخت‌ الحاح‌ و اصرار نموديد». آن‌گاه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از قبه‌ خود بيرون‌ آمده‌ و درحالي‌ كه‌ با زره‌ خود شتابان‌ حركت ‌مي‌كردند، مي‌گفتند: (سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ ‏(45) السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ). اما در روايت‌ ديگري‌ آمده‌ است‌ كه: «در ميان‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ و غزوه‌ بدر، هفت‌ سال‌ فاصله‌ بود». كه‌ بنابراين‌ روايت‌، آيه‌ كريمه‌ دربرگيرنده‌ معجزه‌اي‌ غيبي ‌مي‌باشد زيرا از حقيقتي‌ خبر مي‌دهد كه‌ هفت‌ سال‌ بعد روي‌ داد پس‌ آيه‌ كريمه‌ مكي‌ است‌ بلكه‌ سوره‌ نيز ـ چنان‌كه‌ گذشت‌ ـ تماما مكي‌ مي‌باشد.

ابن‌جرير از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ فرمود؛ كفار قريش‌ در روز بدر گفتند: (نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ ‏): (ما جمعي‌ كين‌ستان‌ وهمپشتيم‌) پس‌ نازل‌ شد: (سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ) : (زودا كه‌ اين‌ جمع‌ در هم ‌شكسته‌ شوند و پشت‌ كنند).

 

بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ (46)‏

«بلكه‌ وعده‌گاهشان‌ قيامت‌ است‌» يعني: قيامت‌ وعده‌گاه‌ عذاب‌ اخروي ‌آنهاست‌ لذا اين‌ عذابي‌ كه‌ در دنيا با كشتن‌، اسارت‌ و سركوبشان‌ به‌ آنان‌ رسيد؛ تمام‌ عذابي‌ نيست‌ كه‌ به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ شده ‌است‌ بلكه‌ اين‌ فقط مقدمه‌اي‌ از مقدمات‌ و طليعه‌اي‌ از طليعه‌هاي‌ عذاب‌ اخروي‌ است‌ «و قيامت‌ سخت‌تر» و سهمگين‌تر است‌. يعني: عذاب‌ قيامت‌ در زيان‌ خود، از عذاب‌ روز بدر بزرگتر است‌. ادهي‌ و داهيه: رخداد سخت‌ و سهمگيني‌ است‌ كه‌ هيچ‌ راه‌ درماني‌ ندارد. «و تلخ‌تر است‌» يعني: عذاب‌ قيامت‌ در مرارت‌ و تلخي‌ خود از عذاب‌ دنيا سخت‌تر است‌.

 

إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ ‏(47)

مسلم‌ و ترمذي‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ از ابوهريره‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌اند كه‌ فرمود: مشركان‌ قريش‌ آمدند و با رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ عقيده‌ «قدر» بگومگو كردند پس‌ خداوند جلّ‌ جلاله اين‌ آيه‌ را تا فرموده‌اش: (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ‏) نازل‌ كرد.

«قطعا مجرمان‌ در گمراهي‌ و سعرند» تفسير نظير اين‌ آيه‌ در همين‌ سوره‌ گذشت‌. ابن‌حبان‌ از ابي‌امامه‌ باهلي‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت: سوگند به‌خدا جلّ‌ جلاله كه‌ من‌ از پيامبرش‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم شنيدم‌ كه‌ فرمود: آيات (إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ ...)‌ تا (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ) درباره‌ قدريه‌ نازل‌ شده‌ است‌. قدريه‌ گروهي‌اند كه‌ مي‌گويند: «انسان‌ خالق‌ و آفريننده‌ افعال‌ خويش‌ است‌».

 

يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ‏(48)

«روزي‌ كه‌ بر چهره‌هايشان‌ در آتش‌ كشيده‌ شوند» و به‌ آنان‌ گفته‌ شود: «آسيب ‌دوزخ‌ را بچشيد» يعني: جوشش‌ گرما و شدت‌ عذاب‌ آن‌ را تحمل‌ كنيد.

 

إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ‏(49)

«هرآينه‌ ما هر چيزي‌ را به‌ اندازه‌» اي‌ مقرر و معين‌ كه‌ از قبل‌ براي‌ آن‌ سنجيده‌ايم‌؛ «آفريده‌ايم‌». شايان‌ ذكر است‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ با اين‌ آيه‌ كريمه‌ بر اثبات‌ قدر سابق‌ و ازلي‌ خداوند متعال‌ براي‌ خلقش‌ استدلال‌ كرده‌اند و آن‌ عبارت ‌از علم‌ حق‌ تعالي‌ به‌ اشياء قبل‌ از وجود آنها و نوشتن‌ و ثبت‌ نمودن‌ آنها در لوح‌ محفوظ قبل‌ از روي‌ دادن‌ آنهاست‌. چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابن‌عمر رضي‌الله‌ عنهما آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «كل‌ شي‌ء بقدر، حتي‌ العجز والكسل: همه‌ چيز به‌ اندازه‌ و قدري‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ است‌، حتي‌ ناتواني‌ وكسالت‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «از خداي‌ عزوجل‌ ياري‌ بجوي‌ و درمانده‌ نشو و چنانچه ‌پيش‌ آمد ناگواري‌ به‌ تو رسيد، بگو: قدر الله‌ وماشاء فعل: خداوند جلّ‌ جلاله مقدر كرد و آنچه‌ خواست‌ انجام‌ داد و نگو: لو أني‌ فعلت‌ كذا لكان‌ كذا، فإن‌ لو تفتح‌ عمل ‌الشيطان: اگر من‌ چنين‌ مي‌كردم‌، چنان‌ مي‌شد زيرا «اگر» «راه‌» را «به‌ روي» كارشيطان‌ مي‌گشايد».

بايد دانست‌ كه‌ نوشتن‌ سابق‌ الهي‌ در لوح‌ محفوظ و علم‌ سابق‌ وي‌ به‌ اشياء؛ به ‌معني‌ اجبار و تحميل‌ وي‌ بر بندگان‌ نبوده‌ و به‌ هيچ‌ وجه‌ بر الزام‌ و اجبار دلالت ‌نمي‌كند بلكه‌ فقط دال‌ بر اين‌ امر است‌ كه‌ تمام‌ آنچه‌ در پهناي‌ هستي‌ است‌، از قبل ‌براي‌ خداوند متعال‌ معلوم‌ بوده‌ است‌. قرطبي‌ مي‌گويد: «عقيده‌ اهل‌ سنت‌ بر اين ‌است‌ كه‌ خداي‌ سبحان‌ همه‌ اشياء را مقدر كرده‌ است‌؛ يعني‌ مقادير، احوال‌ و زمان ‌وقوع‌ و وجود اشياء را قبل‌ از ايجاد آنها دانسته‌ و سپس‌ آنها را بر همان‌ نحوي‌ كه‌ در علم‌ سابق‌ وي‌ رفته‌ است‌ ايجاد مي‌نمايد بنابراين‌، هيچ‌ رويدادي‌ در عالم‌ بالا و پايين‌ واقع‌ نمي‌شود مگر اين‌كه‌ آن‌ رويداد، از علم‌، قدرت‌ و اراده‌ حق‌ تعالي ‌صادر شده‌ است‌ نه‌ از علم‌، اراده‌ و قدرت‌ خلقش‌ بنابراين‌، خلق‌ را در آنها نقش ‌ديگري‌ جز نوعي‌ (اكتساب) و (كوشش‌) و (نسبت‌) و (اضافت‌) نيست‌ چنان‌ كه‌ قرآن‌ و سنت‌ بر اين‌ امر تصريح‌ كرده‌اند پس‌ آن‌ گونه‌ نيست‌ كه‌ قدريه‌ و غير آنان ‌مي‌گويند: اعمال‌ در حيطه‌ قدرت‌ ما است‌ و ما آفريننده‌ اعمال‌ خويش‌ هستيم‌ اما آجال‌ و مواعيد به‌ دست‌ غير ما مي‌باشد».

همچنين‌ جايز است‌ كه‌ معني‌ آيه‌ اين‌ باشد: «ما همه‌ چيز را به‌ اندازه‌ مقدر و معين‌ و به‌ استواري‌ و محكمي‌ تمام‌ آفريده‌ايم‌». كه‌ ميان‌ هر دو معني‌ نوعي‌ تلازم ‌وجود دارد. در اين‌ صورت‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ علم‌ جديد با پي‌ بردن‌ به‌ وجود هماهنگي‌ ميان‌ ابعاد و احجام‌ پديده‌هاي‌ بسياري‌ از خلقت‌ پروردگار، به‌ ابعادي‌ از حقيقت‌ معني‌ اين‌ آيه‌ دست‌ يافته‌ است‌.

 

وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ‏(50)

«و فرمان‌ ما جز يك‌بار نيست‌، چون‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدني‌» يعني: حكم‌ و فرمان‌ ما در سرعت‌ خود، يكبار يا يك‌ كلمه‌ است‌، مانند چشم‌ به‌ همزدني‌. لمح‌ بصر: بسته‌ كردن‌ و سپس‌ باز كردن‌ چشم‌ است‌.

 

وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ ‏(51)

«و قطعا همانندان‌ شما را سخت‌ نابودكرديم‌» يعني: اي‌ گروه‌ قريش‌! اشباه‌ و امثال‌ شما از كافران‌ امت‌ها، يا پيروان‌ و ياران‌ شما را سخت‌ نابود كرديم‌ «پس‌ آيا پندگيرنده‌اي‌ هست‌؟» كه‌ از اندرزها و موعظه‌ها پند گرفته‌ و به‌ حق‌ بودن‌ اين‌ پيامهاپي‌ ببرد و بنابراين‌، از مجازات‌ الهي‌ و از اين‌كه‌ بر وي‌ همان‌ رود كه‌ بر امت‌هاي‌ گذشته‌ رفته‌ است‌، بترسد؟.

 

وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ ‏(52)

«و هر چه‌ كرده‌اند در نامه‌ها هست‌» يعني: تمام‌ آنچه‌ كه‌ امت‌ها از خير يا شر انجام‌ داده‌اند، در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ است‌. به‌قولي‌ معني‌ اين‌ است: تمام ‌آنچه‌ كه‌ امت‌ها از خير يا شر انجام‌ داده‌اند، در نامه‌هايي‌ كه‌ فرشتگان‌ نگهبان ‌نوشته‌ و ترتيب‌ داده‌اند، ثبت‌ شده‌ است‌.

 

وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ ‏(53)

«و هر خرد و بزرگي‌ نوشته‌ شده‌» يعني: همه‌ چيز از اعمال‌ خلق‌ و سخنان‌ و افعالشان‌ ـ اعم‌ از كوچك‌ و بزرگ‌ و با ارزش‌ و بي‌ارزش‌ آنها ـ در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ است‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم خطاب‌ به‌ عائشه ‌رضي‌الله‌ عنها فرمودند: «اي‌ عائشه‌! از گناهان‌ ناچيز شمرده‌ شده‌ بپرهيز زيرا براي ‌آنها از جانب‌ خداوند جلّ‌ جلاله پرسشي‌ است‌».

 

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ‏(54)

«بي‌گمان‌ پرهيزگاران‌ در ميان‌ باغها و جويبارهايند» يعني: ايشان‌ در باغها و جويبارهاي‌ متنوع‌ و گوناگوني‌ قرار دارند كه‌ از آب‌ و ساير نوشابه‌هاي‌ فرحبخش‌ وگوارا؛ مانند عسل‌، شير و شراب‌ غير سكر آور جاري‌ ساخته‌ شده‌ است‌.

 

فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ ‏(55)

آري‌! پرهيزگاران‌ در ميان‌ باغها و جويبارهايند: «در مجلس‌ و قرارگاه‌ صدق‌» يعني: در بهشتي‌ كه‌ پسنديده‌ است‌ و سراي‌ كرامت‌، فضل‌، جود و احسان ‌پروردگار مي‌باشد و در آن‌ هيچ‌ لغو، بيهوده‌گي‌ و گناهي‌ نيست‌ «نزد فرمانرواي توانايند» فرمانروايي‌ كه‌ هيچ‌ چيز او را ناتوان‌ نمي‌كند و بر هر چيز كه‌ بخواهد تواناست‌ پس‌ بهشتيان‌ نزد حق‌ تعالي‌ در مقام‌ و منزلت‌ بس‌ گرامي‌ و شريفي‌ قرار دارند. خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ عنديت‌ در اينجا، عنديت‌ مكاني‌ نيست‌.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره