تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

﴿ سوره‌ شوری ﴾

مکی‌ است‌ و داراي‌ 53 آيه‌ است‌.

وجه‌ تسميه: اين‌ سوره‌ به‌سبب‌ توصيف‌ مؤمنان‌ به‌ اين‌ وصف‌ كه‌ ايشان‌ در امور خود باهم‌ مشورت‌ مي‌كنند[1] و از آن‌ روي‌ كه‌ شوري‌ در اسلام‌ قاعده‌ و زيربناي‌ نظام‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ زندگي‌ مسلمانان‌ و تحقق‌بخش‌ مصالح‌ علياي ‌امت‌ اسلامي‌ است‌، «شوري‌» ناميده‌ شد.

محور اساسي‌ اين‌ سوره‌، بيان‌ حقيقت‌ وحي‌ و رسالت‌ است‌.

 

حم ‏(1)  عسق ‏(2)

چنين‌ خوانده‌ مي‌شود: «حاء، ميم‌، عين‌، سين‌، قاف‌» با ادغام‌ سين‌ در قاف‌. شايان‌ ذكر است‌؛ تنها در اين‌ سوره‌ از قرآن‌ كريم‌ است‌ كه‌ دو آيه‌ از حروف‌ مقطعه ‌در آغاز آن‌ آمده‌ است‌ و شايد هر دو آيه‌، دو اسم‌ براي‌ اين‌ سوره‌ باشد. گفتني ‌است‌ كه‌ سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

 

كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏(3)

«اين‌گونه‌ خداوند غالب‌ باحكمت‌ به‌سوي‌ تو و به‌سوي‌ كساني‌ كه‌ پيش‌ از تو بودند، وحي‌ مي‌فرستد» يعني: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! بسان‌ وحيي‌ كه‌ خداوند غالب‌ و با حكمت ‌بر ساير پيامبران علیهم السلام فرستاد و كتب‌ خويش‌ را كه‌ شامل‌ دعوت‌ به‌سوي‌ توحيد ومعاد است‌، بر آنان‌ فرود آورد، بدين‌سان‌ اين‌ امور را به‌سوي‌ تو نيز در اين‌ سوره‌ وحي‌ مي‌فرستد پس‌ بدان‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ اين‌ اصول‌ را نه‌ فقط در قرآن‌ بلكه‌ در تمام ‌كتابهاي‌ آسماني‌ تكرار كرده‌ است‌.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ عائشه‌ رضي‌الله عنها آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: حارث ‌بن‌ هشام‌ از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم سؤال‌ كرد و گفت: يا رسول‌الله! چگونه‌ وحي ‌به‌سوي‌ شما فرود مي‌آيد؟ ايشان‌ فرمودند: «أحيانا يأتيني‌ مثل‌ صلصلة الجرس‌ وهو أشده‌ علي‌ فيفصم‌ عني‌ وقد وعيت‌ ما قال‌، وأحيانا يأتيني‌ الملك‌ رجلا فيكلمني‌ فأعي‌ ما يقول: احيانا وحي‌ مانند آهنگ‌ جرس‌ بر من‌ مي‌آيد و آن‌ سخت‌ترين‌ انواع‌ وحي ‌بر من‌ است‌ پس‌، از من‌ درحالي‌ قطع‌ مي‌شود كه‌ آنچه‌ را فرشته‌ گفته‌ است‌، فراگرفته‌ام‌ و احيانا هم‌ فرشته‌ به‌صورت‌ مردي‌ نزد من‌ مي‌آيد و با من‌ سخن ‌مي‌گويد پس‌ آنچه‌ را كه‌ مي‌گويد فرامي‌گيرم‌». عائشه‌ رضي‌الله عنها مي‌افزايد: «من‌ ديدم‌ كه‌ وحي‌ در روز بسيار سردي‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم  نازل‌ مي‌شد و هنگامي‌كه‌ وحي‌ از ايشان‌ قطع‌ مي‌شد، از پيشاني‌ مباركشان‌ عرق‌ مي‌ريخت‌؛ از بس كه‌ جريان‌ وحي‌ بر ايشان‌ فشار مي‌آورد».

 

لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ‏‏(4)

«آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمين‌ است‌ از آن‌ خدا است‌» در ملك‌، در آفرينش‌، در بندگي‌ و در اداره‌ «و او علي‌ و عظيم‌ است‌» دو وصف‌ «علي‌» و «عظيم‌» يعني: بلندمرتبه‌ بزرگ‌قدر، بر كمال‌ قدرت‌ و نفوذ تصرف‌ خداي‌ سبحان‌ بر تمام ‌مخلوقاتش‌ دلالت‌ مي‌كنند لذا ذكر اين‌ دو وصف‌ مناسب‌ اين‌ مقام‌ بود.

 

تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ‏‏(5)

«چيزي‌ نمانده‌ كه‌ آسمانها از فرازشان‌ پاره‌پاره‌ شوند» يتفطرن: يعني‌ چيزي‌ نمانده ‌كه‌ آسمانها به‌ سبب‌ عظمت‌ و جلال‌ شأن‌ خداي‌ سبحان‌، از فراز سر مردم‌ بشكافند و درهم‌ فروريزند. به‌قولي‌، مراد اين‌ است: نزديك‌ است‌ كه‌ آسمانها از اين‌ سخن ‌مشركان‌ كه‌ گفتند: خداوند فرزندي‌ برگرفته‌، بشكافند و پاره‌پاره‌ شوند. همچنين ‌محتمل‌ است‌ كه‌ مراد اين‌ باشد: از بس‌ كه‌ آسمانها بزرگند، نزديك‌ است‌ بشكافند و از هم‌ پاره‌پاره‌ شوند. يا مراد اين‌ است: نزديك‌ است‌ كه‌ آسمانها به‌سبب‌ وجود فرشتگان‌ بسياري‌ كه‌ بر آنها قرار دارند، بشكافند و پاره‌پاره‌ شوند. چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ احمد و ترمذي‌ آمده‌است: «أطت‌ السماء وحُقَّ‌ لها أن‌ تئط، ما فيها موضع‌ قدم‌ إلا وفيه‌ ملك‌ راكع‌ أو ساجد: آسمان‌ به‌ناله‌ درآمد و سزاوار آن ‌است‌ كه‌ ناله‌ كند زيرا جاي‌ يك‌ قدم‌ در آن‌ نيست‌ جز اين‌كه‌ در آن‌ فرشته‌اي ‌درحال‌ ركوع‌ يا سجده‌ است‌».

«و فرشتگان‌ همراه‌ حمد پروردگارشان‌ تسبيح‌ مي‌گويند» يعني: آنها خداي ‌سبحان‌ را از آنچه‌ كه‌ سزاوار شأنش‌ نيست‌ و اطلاق‌ آن‌ بر وي‌ جايز نمي‌باشد، در حالي‌ به‌پاكي‌ ياد مي‌كنند كه‌ از روي‌ فروتني‌، شكر و عبوديت‌ وي‌ را به‌جا مي‌آورند و به‌ سبب‌ آنچه‌ كه‌ از عظمت‌ حق‌ تعالي‌ مي‌بينند، حمد و سپاس‌ وي‌ را بر زبان‌ دارند «و» فرشتگان‌ «براي‌ كساني‌ كه‌ در زمين‌ هستند» از بندگان‌ مؤمن‌ خداوند جلّ‌ جلاله «آمرزش‌ مي‌طلبند» چنان‌كه‌ در سوره‌ «غافر» نيز گذشت‌. آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ به‌ بيان‌ حقيقتي‌ مي‌پردازد كه‌ سبب‌ طمع ‌بستن‌ كافران‌ به‌ ايمان‌ و توبه‌ فاسقان‌ است: «آگاه‌ باش‌؛ در حقيقت‌ خداست‌ كه‌ آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» يعني: او داراي‌ مغفرت‌ و رحمت‌ بسياري‌ است‌ پس‌ دعاي‌ فرشتگان‌ را اجابت‌ گفته‌ و بر مؤمنان‌ مي‌آمرزد و ايشان‌ را مورد مرحمت‌ خويش‌ قرار مي‌دهد.

 

وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَولِيَاء اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ ‏‏(6)

«و كساني‌ كه‌ به‌جاي‌ الله سروراني‌ براي‌ خود گرفته‌اند» يعني: بتاني‌ را به‌ پرستش‌ گرفته‌اند «الله بر آنان‌ نگهبان‌ است‌» يعني: او اعمالشان‌ را نگاه‌ مي‌دارد تا به‌ سبب ‌آن‌ مجازاتشان‌ كند و او بر اعمالشان‌ ناظر است‌؛ پس‌ چيزي‌ از اعمالشان‌ از حساب ‌وي‌ به‌ دور نمي‌ماند «و تو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم! «وكيل‌ آنان‌ نيستي‌» يعني: ما تو را موكل‌ و نگهبان‌ آنان‌ قرار نداده‌ و از تو هيچ‌گونه‌ تعهدي‌ در قبال‌ آنان‌ نگرفته‌ايم‌ تا تو را به‌ گناهانشان‌ مؤاخذه‌ كنيم‌ و نه‌ هدايت‌ آنان‌ را به‌ تو سپرده‌ايم‌ بلكه‌ بر عهده‌ تو فقط ابلاغ‌ و رساندن‌ پيام‌ است‌ و بس‌.

 

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ ‏(7)

«و بدين‌گونه‌» يعني: چنان‌كه‌ به‌سوي‌ پيامبران‌ قبل‌ از تو وحي‌ فرستاديم‌ «به‌سوي‌ تو نيز قرآني‌ عربي‌ را» به‌ زبان‌ قومت‌ «فرستاديم‌» چنان‌كه‌ بر هر پيامبري ‌به‌ زبان‌ قومش‌ وحي‌ فرستاده‌ايم‌ «تا ام‌القري‌ را بيم‌ دهي‌» ام‌القري: مكه‌ مكرمه‌ است‌ و مراد اهالي‌ آنند. يعني: تا اهالي‌ مكه‌ را هشدار دهي‌. مكه‌ ام‌القري‌ ناميده شد زيرا آن‌ سرزمين‌، نسبت‌ به‌ ساير سرزمينها از شرف‌ بيشتري‌ برخوردار است‌، به‌دلايل‌ بسياري‌ كه‌ از آن‌ جمله‌ اين‌ حديث‌ شريف‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم خطاب‌ به‌ مكه‌است: «والله‌ إنك‌ لخير أرض‌ الله‌ و أحب‌ أرض‌ الله‌ إلي‌ الله‌ ولولا أني‌ أخرجت‌ منك‌ ماخرجت: به‌ خدا سوگند كه‌ قطعا تو بهترين‌ و دوست‌داشته‌ترين‌ سرزمينهاي‌ خداوند در نزد وي‌ هستي‌ و اگر نبود كه‌ من‌ از تو اخراج‌ شدم‌، هرگز از تو بيرون نمي‌آمدم‌». و چنان‌كه‌ علماي‌ عصر جديد اثبات‌ كرده‌اند، مكه‌ مكرمه‌ در مركز قطب‌ دايره‌ كره‌ زمين‌ قرار دارد. «و» نيز قرآن‌ را به‌ سوي‌ تو فرستاديم‌ تا بيم ‌دهي ‌از عذاب‌ «كساني‌ را كه‌ پيرامون‌ آن‌ هستند» از مردم‌ در ساير بلاد «و بيم‌ دهي‌ از روز جمع‌» يعني: از روز قيامت‌ زيرا آن‌ روز، مجمع‌ خلايق‌ است‌ و خداي‌ عزوجل ‌اولين‌ و آخرين‌ را ـ همه‌ ـ در عرصه‌ فراخ‌ آن‌ گرد مي‌آورد همچنين‌ در آن‌ روز، حق‌ تعالي‌ ارواح‌ را با اجساد جمع‌ مي‌كند «كه‌ ترديدي‌ در آن‌ نيست‌» و وقوع‌ آن ‌حتمي‌ و غيرقابل ‌برگشت‌ است‌ «گروهي‌ در بهشتند و گروهي‌ در دوزخ‌» يعني: همه ‌خلايق‌ در محشر گرد مي‌آيند آن‌گاه‌ هر گروهي‌ به‌سوي‌ سرنوشت‌ و جايگاه ‌خويش‌ رهسپار ساخته‌ مي‌شوند.

 

وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ‏‏(8)

«و اگر خدا مي‌خواست‌، قطعا آنان‌ را» يعني: بشر را «امتي‌ يگانه‌» يعني: اهل‌ دين‌ واحدي‌ «مي‌گردانيد» يا بر هدايت‌ و يا بر گمراهي‌ ولي‌ آنان‌ به‌ مشيت‌ ازلي‌ و بر طبق‌ حكمت‌ بالغه‌ حق‌ تعالي‌، به‌ اديان‌ مختلفي‌ متفرق‌ شدند «ليكن‌ هركه‌ را كه ‌بخواهد، به‌ رحمت‌ خويش‌ درمي‌آورد» با وارد نمودنش‌ در دين‌ حق‌ كه‌ اسلام‌ است ‌«و ستمگران‌» يعني: مشركان‌ «هيچ‌ يار و ياوري‌ ندارند» كه‌ عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌كند و آنها را در اين‌ موقف‌ دشوار، ياري‌ دهد.

 

أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي المَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏‏(9)

«آيا به‌جاي‌ او سروراني‌ براي‌ خود گرفته‌اند؟» يعني: آيا كافران‌ به‌جاي‌ خداي ‌سبحان‌ دوستان‌ و سروراني‌ از بتان‌ براي‌ خود گرفته‌اند كه‌ آنها را به‌ اين‌ خاطر كه‌ ياريشان‌ دهند، پرستش‌ مي‌كنند؟ استفهام‌ انكاري‌ است‌ «خداست‌ كه‌ سرور راستين ‌است‌» يعني: حال‌ آن‌كه‌ فقط حق‌ تعالي‌ سزاوار آن‌ است‌ كه‌ وي‌ را به‌سروري ‌گيرند زيرا آفريننده‌ روزي‌دهنده‌ زيان‌رسان‌ نفع‌رسان‌ ياري‌دهنده‌ براي‌ هر كس‌ كه‌ بخواهد، فقط اوست‌ «و اوست‌» يعني: فقط از شأن‌ و قدرت‌ اوست: «كه‌ مردگان‌ را زنده‌ مي‌كند و همو است‌ كه‌ بر هر چيزي‌ تواناست‌» يعني: او بر هر امري‌ كه‌ مقوله‌ قدرت‌ و توانايي‌ بر آن‌ اطلاق‌ شود، تواناست‌ لذا فقط او سزاوار و شايسته‌ آن ‌است‌ كه‌ به‌ الوهيت‌ مخصوص‌ ساخته‌ شده‌ و در پرستش‌ يگانه‌ و يكتا قرار داده‌ شود و به‌ يگانگي‌ به‌ سروري‌ و دوستي‌ گرفته شود.

 

وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ ‏‏(10)

«و در باره‌ هر چيزي‌ اختلاف‌ پيدا كرديد، داوريش‌ به‌سوي‌ خداوند است‌» يعني: بندگان‌ در هر چيزي‌ ـ از كار دين‌ ـ كه‌ اختلاف‌ پيدا مي‌كنند، تنها مرجع‌ فيصله‌ دادن‌ و داوري‌ در مورد آن‌، خداوند جلّ‌ جلاله  است‌ و او به‌زودي‌ روز قيامت‌ در آن‌ داوري‌ مي‌كند، در آن‌ روز است‌ كه‌ دعواها و جنجالهاي‌ طرفهاي‌ اختلاف‌كننده‌ را فيصله‌ مي‌دهد و در آن‌ هنگام‌ است‌ كه‌ محق‌ از مبطل‌ بازشناخته‌ شده‌ و دو گروه‌ بهشتي‌ و دوزخي‌ از يك‌ديگر متمايز مي‌گردند «اين‌» حكم‌كننده‌ در مورد هرچيز «الله پروردگار من‌ است‌، بر او توكل‌ كردم‌» يعني: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! اين‌ حقيقت‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ كن‌ و بگو: من‌ در تمام‌ امور خويش‌ بر الله جلّ‌ جلاله  پروردگار خود توكل ‌كردم‌ نه‌ بر غير وي‌ و كار خويش‌ را در تمام‌ شؤون‌ خود فقط به‌ او سپردم‌ «و به‌سوي‌ او باز مي‌گردم‌» نه‌ به‌سوي‌ غير وي‌.

 

فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ‏‏(11)

«فاطر آسمانها و زمين‌ است‌» يعني: خداوند جلّ‌ جلاله  آفريننده‌ و ابداع‌كننده‌ آنها از عدم‌ است‌ «از جنس‌ خودتان‌ براي‌ شما جفتهايي‌» يعني: مردان‌ و زناني‌ را؛ نسلي ‌پس‌ از نسل‌ ديگر «آفريد و از چهارپايان‌ نيز جفتهايي‌ آفريد» يعني: براي‌ چهارپايان ‌نيز از جنس‌ خود آنها نرينه‌ها و مادينه‌هايي‌ آفريد. يا براي‌ شما از چهارپايان‌، انواع ‌و اصنافي‌ از نرينه‌ و مادينه‌ آفريد؛ و آنها عبارت‌ از هشت‌ نوع‌ حيواني‌اند كه‌ حق‌ تعالي‌ آنها را در سوره‌ «انعام‌» ذكر كرده‌ است‌ «شما را در آن ‌مي‌پراكند» يعني: با قرار دادنتان‌ در سلك‌ زوجيت‌ و درآوردنتان‌ در سلسله ‌نرينه‌گي‌ و مادينه‌گي‌، شما را بسيار مي‌گرداند زيرا نرينه‌گي‌ و مادينه‌گي‌ سبب‌ تكثير نسل‌ است‌. گفتني‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله خود را به‌ داشتن‌ اين‌ تدبير و اين‌ ويژگي ‌ستود تا به‌كارگيري‌ سنت‌ فطري‌ «زوجيت‌»، بر ميزان‌ حكمت‌ تامه‌ وي‌ بر پراكندن ‌زندگان‌ در زمين‌ دلالت‌ كند «چيزي‌ مانند او نيست‌» يعني: چيزي‌ از مخلوقات ‌باري‌ تعالي‌ به‌ پايه‌ وي‌ نمي‌رسد تا در ذات‌ و صفات‌ ـ چون‌ حكمت‌، قدرت‌ وعلم‌ ـ همانند وي‌ باشد پس‌ نه‌ او به‌ چيزي‌ از مخلوقاتش‌ شباهت‌ دارد و نه‌ آنان‌ به ‌او «و اوست‌ شنواي» همه‌ صداها از همه‌ موجودات‌ «بينا» به‌ همه‌ امور؛ پس‌ او آفريده‌هاي‌ خويش‌ را بنا بر حكمت‌ خويش‌ مي‌آفريند و همه‌ مخلوقات‌ ـ اعم‌ از ريز و بزرگ‌ و آشكار و نهان‌ آنها ـ را مي‌بيند.

 

لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ‏‏(12)

«مقاليد آسمانها و زمين‌» يعني‌ گنجها، يا كليدهاي‌ آنها «از آن‌ اوست‌» پس‌ فقط او متصرف‌ و حاكم‌ آسمانها و زمين‌ است‌ «براي‌ هركه‌ بخواهد روزي‌ را گشاده ‌مي‌دارد و براي‌ هركه‌ بخواهد تنگ‌ مي‌دارد» از خلق‌ خويش‌ و او در اين‌ گشاده‌ داشتن‌و فروبسته‌ داشتن‌ رزق‌ و روزي‌، صاحب‌ حكمت‌ و عدالت‌ تام‌ است‌ «اوست‌ كه‌ به‌هر چيزي‌ داناست‌» لذا هيچ‌ پوشيده‌اي‌ بر وي‌ پنهان‌ نمي‌ماند و هيچ‌ مصلحتي‌ براي‌ خلق‌، از ديد وي‌ غايب‌ نيست‌.

مراد از بيان‌ اين‌ اوصاف‌ اين‌ است‌ كه‌ بتان‌ چيزي‌ از اين‌ها را دارا نيستند پس ‌به‌ هيچ ‌وجه‌ شايسته‌ پرستش‌ نمي‌باشند.

 

شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ‏‏(13)

اين‌ آيه‌كريمه‌، دربرگيرنده‌ نام‌ هر پنج‌ پيامبر اولي‌العزم‌ الهي‌ است‌.

حق‌ تعالي‌ «از احكام‌ دين‌» و آيين‌ «آنچه‌ را كه‌ به‌ نوح‌ در باره‌ آن‌ سفارش‌ كرده‌ بود» از توحيد و اصول‌ برنامه‌هاي‌ دين‌ حق‌ كه‌ پيامبران علیهم السلام در آنها هيچ‌ اختلافي ‌نداشته‌ و كتابهاي‌ آسماني‌ همه‌ بر آنها توافق‌ و هماهنگي‌ عام‌ و تام‌ دارند؛ «براي ‌شما» نيز «مشروع‌ گردانيد» و مقرر داشت‌ «و آنچه‌ را به‌سوي‌ تو وحي‌ كرديم‌» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! از قرآن‌ و قوانين‌ و مقررات‌ اسلام‌ و برائت‌ از شرك‌ «و آنچه‌ را كه‌ به‌ابراهيم‌ و موسي‌ و عيسي‌ در باره‌ آن‌ سفارش‌ كرديم‌» از احكام‌ و برنامه‌هايي‌ كه ‌شريعتها در آنها اتفاق‌ و انسجام‌ كامل‌ دارند؛ آري‌! اين‌ ما به‌ الاشتراك‌ همه ‌پيامبران علیهم السلام عبارت‌ است‌ از: «اين‌كه: دين‌ را برپا داريد» يعني: دين‌ اسلام‌ را كه‌ عبارت‌ از ايمان‌ به‌ خداوند جلّ‌ جلاله و توحيد وي‌ و طاعت‌ پيامبران‌ و پذيرش‌ قوانين‌ و مقررات‌ شرعي‌ است‌، برپا داريد «و در آن‌ متفرق‌ نشويد» يعني: در ايمان‌ به ‌خداوند جلّ‌ جلاله  و يگانگي‌اش‌ و در پيروي‌ و اطاعت‌ از پيامبرانش‌ و قبول‌ شرايع‌ و قوانينش‌، با هم‌ اختلاف‌ نكنيد زيرا اختلاف‌ در اين‌ اصول‌ صحيح‌ نيست‌. مجاهد مي‌گويد: «خداوند جلّ‌ جلاله  هيچ‌ پيامبري‌ را برنينگيخت‌ جز اين‌كه‌ او را به‌ برپا داشتن ‌نماز، دادن‌ زكات‌ و اقرار به‌ طاعت‌ خويش‌ سفارش‌ كرد پس‌ اين‌ است‌ دين‌ وي‌ كه‌ آن‌ را براي‌ همه‌ پيامبران‌ مشروع‌ گردانيده‌ است‌». البته‌ اختلاف‌ در شعاير فرعي‌ دين‌ و تفاصيل‌ و انواع‌ عبادات‌، شامل‌ اين‌ دستور نمي‌شود زيرا اموري‌ از اين‌ قبيل‌، از شريعتي‌ تا شريعت‌ ديگر با هم‌ تفاوت‌ و اختلاف‌ دارند چنان‌ كه‌ خداوند متعال‌مي‌فرمايد: (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً) : (براي‌ هر امتي‌ از شما، شريعت‌ و راه‌ و روشي‌ مخصوص‌، معين‌ داشته‌ايم‌» «مائده/48».

«آنچه‌ كه‌ مشركان‌ را به‌سوي‌ آن‌ فرامي‌خواني‌، بر آنها گران‌ آمد» يعني: دعوتت‌ از مشركان‌ به‌سوي‌ توحيد و ترك‌ بتان‌، بر آنان‌ دشوار و گواهي‌دادن‌ به‌ يگانگي‌ خداوند جلّ‌ جلاله  و اقرار به‌ كلمه‌ توحيد بر آنان‌ سخت‌ گران‌ آمد و ابليس‌ و سپاهيانش‌ از اين‌ دعوت‌ سخت‌ در فشار قرار گرفته‌ و از آن‌ دلتنگ‌ شدند اما خداي‌ عزوجل‌ جز اين‌ نمي‌پذيرد كه‌ اين‌ دعوت‌ را ياري‌ داده‌ و آن‌ را برتر گرداند و به‌ پيروزي‌ نهايي‌ برساند «الله هركه‌ را» از بندگانش‌ «بخواهد، به‌سوي‌ خود برمي‌گزيند» با توفيق ‌دادنش‌ به‌ عقيده‌ توحيدي‌ و درآوردنش‌ به‌ دين‌ حنيف‌ خويش‌ «و هر كس‌ را كه‌ روي ‌به‌ درگاه‌ او آورد، به‌سوي‌ خود هدايت‌ مي‌كند» يعني: هر كس‌ را كه‌ به‌سوي‌ طاعتش ‌بازگشته‌ و انابت‌گرانه‌ به‌ عبادتش‌ روي‌ آورد، به‌ رفتن‌ در راه‌ دينش‌ توفيق‌ داده‌ و او را براي‌ عبادتش‌ برمي‌گزيند و پاك‌ و پيراسته‌اش‌ مي‌دارد.

 

وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى لَّقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِن بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ ‏‏(14)

«و متفرق‌ نشدند مگر پس‌ از آن‌كه‌ علم‌ برايشان‌ آمد، به‌ صرف‌ حسد ميان ‌همديگر» يعني: اهل‌ كتاب‌ بعد از پيامبران‌ خويش‌ پراكنده‌ نشدند و به‌ تفرقه‌ روي ‌نياوردند مگر از روي‌ علم‌ به‌ اين‌ امر كه‌ تفرقه‌ گمراهي‌ است‌ ولي‌ با وجود اين‌ علم ـ به‌ انگيزه‌ تجاوز، حسد، رقابت‌ بر سر طلب‌ رياست‌، تكبر، عار و ننگ‌ ـ در ميان‌ امتهاي‌ پيامبران‌ پيشين‌ تفرقه‌ حاكم‌ شد و آنها پس‌ از گذشت‌ مدتي‌ طولاني‌ از بعثت ‌پيامبران‌ خود، باهم‌ اختلاف‌ پيشه‌ كردند پس‌ گروهي‌ ايمان‌ آورده‌ و گروهي‌ ديگر كافر شدند و كافران‌ جز از روي‌ تكبر و حسد، به‌ كفر روي‌ نياوردند. البته‌ اين‌هشداري‌ است‌ به‌ امت‌ اسلام‌ كه‌ مبادا ـ از روي‌ تجاوز، حسد، رياست‌طلبي‌ و رقابتهاي‌ نادرست‌ ـ در ميان‌ خود متفرق‌ شوند «و اگر حكم‌ پيشين‌ پروردگارت‌» درمورد مهلت ‌دادن‌ و به ‌تأخير انداختن‌ عذاب‌ از آنان‌ «تا زماني‌ معين‌» يعني: تا روز قيامت‌ «نبود، قطعا ميانشان‌ فيصله‌ شده‌ بود» يعني: قطعا قضا و فيصله‌ الهي‌ در ميانشان‌ ـ با فرود آوردن‌ عذاب‌ عاجل‌ بركافران‌ و نجات ‌دادن‌ مؤمنان‌ ـ در همين ‌دنيا تحقق‌ مي‌يافت‌ «و كساني‌ كه‌ بعد از آنان‌» يعني: بعد از انبياي‌ الهي‌ و بعد از آن ‌نسل‌هاي‌ اختلاف‌ پيشه‌ «كتاب‌ را ميراث‌ داده‌ شدند» كه‌ مراد اهل‌ كتاب‌ ـ از يهود ونصاري‌ ـ اند كه‌ در عهد رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌سر مي‌بردند «همانا درباره‌ او در شك‌ هستند» يعني: آنها در كار دين‌ و كتاب‌ خويش‌ در حيرت‌ و سردرگمي‌ و در «شكي‌ بسيار قوي‌» و سخت‌ قرار داشته‌ و به‌ حقيقت‌ آن‌ ايمان‌ و يقين‌ راسخ‌ ندارند پس‌ بي‌هيچ‌ دليل‌ و برهاني‌ به‌ طور كوركورانه‌ از پدران‌ و پيشينيانشان‌ تقليد مي‌كنند. به‌قولي: مراد از آنان: كفار مشرك‌ عرب‌ اند كه‌ بعد از اهل‌ كتاب‌، به‌ آنان نيز قرآن‌ داده‌ شد اما آنان‌ درباره‌ قرآن‌ سخت‌ در شك‌ قرار دارند.

 

فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ‏‏(15)

اين‌ آيه‌ كريمه‌، دربرگيرنده‌ ده‌ امر و نهي‌ است‌ كه‌ هريك‌ از آنها به‌ ذات‌ خود مستقل‌ مي‌باشند پس‌ از اين‌ حيث‌، براي‌ اين‌ آيه‌كريمه‌ نمونه‌ ديگري‌ ـ جز آيه‌الكرسي‌ ـ وجود ندارد زيرا آيه‌الكرسي‌ نيز مشتمل‌ بر ده‌ موضوع‌ است‌. گفتني ‌است‌ كه‌ هرچند اين‌ اوامر و نواهي‌ خطاب‌ به‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم صادر شده‌ است‌ اما عام‌ است‌ و خود ايشان‌ و امتشان‌ همه‌ را در بر مي‌گيرد.

«پس‌ براي‌ اين‌» يعني: به‌خاطر آنچه‌ كه‌ ذكر شد از شك‌ و تفرقه‌، يا به‌خاطر اين‌كه‌ اصول‌ دين‌ براي‌ همه‌ امتها به‌ طور يكسان‌ مشروع‌ گردانيده ‌شد «دعوت‌ كن‌ و چنان‌كه‌ دستور يافته‌اي‌» از جانب‌ خداي‌ خويش‌ «پايداري‌ كن‌» در اين‌ دعوت‌ و بر تبليغ‌ رسالت‌ استمرار بورز «و هوي‌ و هوسهاي‌» باطل‌ و تعصبات‌ كور و ناروا و كج‌انديشانه‌ «آنان‌ را پيروي‌ نكن‌» و به‌ مخالفت‌ كساني‌ كه‌ با تو در ذكر خداوند جلّ‌ جلاله و برپاداشت‌ اوامر وي‌ مي‌ستيزند، اهميت‌ نده‌ «و بگو: به‌ هر كتابي‌ كه‌ خدا نازل ‌كرده‌» بر پيامبران‌ خويش علیهم السلام «ايمان‌ آوردم‌» و من‌ مانند كساني‌ نيستم‌ كه‌ به‌ برخي‌ از اين‌ كتابها ايمان‌ آورده‌ و به‌ برخي‌ ديگر كافر شدند «و دستور يافته‌ام‌ كه‌ ميان‌ شما عدالت‌ كنم‌» در احكام‌ خداوند جلّ‌ جلاله، هنگامي‌ كه‌ در دعاوي‌ و خصومت‌هاي‌ خويش‌ نزد من‌ مرافعه‌ و دادخواهي‌ مي‌كنيد و دستور يافته‌ام‌ كه‌ بر شما جفا و ستم ‌نكرده‌ و فقط حق‌ را برپا دارم‌.

«الله پروردگار ما و پروردگار شماست‌» و آفريننده‌ ما و آفريننده‌ شما «اعمال‌ ما از آن‌ ما و اعمال‌ شما از آن‌ شماست‌» يعني: ثواب‌ و عقاب‌ اعمال‌ ما مخصوص‌ به‌ خود ما و ثواب‌ و عقاب‌ اعمال‌ شما مخصوص‌ به‌ خود شماست‌ و ما از شما و كار و كردار شما بيزاريم‌ «ميان‌ ما و شما گفت‌وگويي‌ نيست‌» يعني: ميان‌ ما و شما دعوا و جنجالي‌ نيست‌ زيرا حقيقت‌ روشن‌ و آشكار است‌. سدي‌ مي‌گويد: «اين‌ حكم‌ مربوط به‌ دوره‌ مكي‌ بود كه‌ «آيه‌ سيف‌» نازل‌ نشده‌ بود زيرا اين‌ آيه‌ كريمه‌ مكي‌ است‌ و آيه‌ سيف‌ (كه‌ مشروعيت‌ جهاد مسلحانه‌ را اعلام‌ كرد) بعد از هجرت‌ نازل‌شد». «خدا ما و شما را گرد مي‌آورد» در محشر «و بازگشت‌ به‌سوي‌ اوست‌» در روز قيامت‌ پس‌ او هر كس‌ را در برابر عملش‌ جزا مي‌دهد.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: اين‌ آيه‌كريمه‌ درباره‌ وليدبن‌مغيره‌ و شيبه‌بن‌ ربيعه ‌نازل‌ شد زيرا آنها از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم خواستند تا از دين‌ و دعوت‌ خويش‌ به‌سوي ‌كيش‌ قريش‌ برگردد؛ بر اين‌ شرط كه‌ وليد نصف‌ مال‌ خود را به‌ ايشان‌ بدهد و شيبه ‌دخترش‌ را به‌ ازدواج‌ ايشان‌ درآورد.

 

وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ‏‏(16)

«و كساني‌ كه‌ درباره‌ خدا» يعني: در دين‌ وي‌ «پس‌ از پذيرفته‌ شدن‌ دعوت‌ وي‌» يعني: بعد از آن‌كه‌ مردم‌ آن‌ را قبول‌ كرده‌ و به‌ آن‌ درآمده‌اند «محاجه‌ مي‌كنند» و در آن‌ مقابله‌ و چون ‌و چرا مي‌نمايند؛ «احتجاجشان‌ نزد پروردگارشان‌ باطل‌ است‌»يعني: اين‌ احتجاجشان‌ پايه‌ و مايه‌اي‌ نداشته‌ و كاملا بي‌اساس‌ و واهي‌ است‌ و همانند چيزي‌ است‌ كه‌ از جاي‌ خويش‌ به‌ سراشيب‌ زوال‌ مي‌لغزد و نابود مي‌شود «و خشمي‌ بزرگ‌ بر آنان‌ است‌» از سوي‌ خداوند جلّ‌ جلاله به‌سبب‌ مجادله‌ ناروايشان‌ «و بر آنان‌ عذابي‌ سخت‌» و سهمگين‌ «خواهد بود» در آخرت‌؛ در برابر كفرشان‌. مجاهد مي‌گويد: «اين‌ گروه‌ مردمي‌ بودند كه‌ گمان‌ مي‌كردند جاهليت‌ برگشتني‌ است‌ لذا با كساني‌ كه‌ اسلام‌ را پذيرفته‌ و دعوت‌ حق‌ را اجابت‌ گفته ‌بودند، مجادله‌ و بگومگو مي‌كردند تا شايد مجددا آنها را به‌ جاهليت‌ برگردانند». قتاده‌ مي‌گويد: «مراد از آنان‌ يهود و نصارايند و محاجه‌ آنان‌ عبارت‌ بود از اين‌ سخنشان‌ كه: پيامبر ما قبل ‌از پيامبر شما و كتاب‌ ما قبل‌ از كتاب‌ شما بوده‌ است‌ پس‌ ما از شما برتريم‌!».

ابن‌منذر از عكرمه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه ‌كريمه‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت: چون‌ سوره‌ (إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ‏) نازل‌ شد، مشركان‌ مكه‌ به‌ مؤمناني‌ كه‌ در ميانشان‌ بودند، گفتند: اينك‌ كه‌ مردم‌ گروه‌گروه‌ به‌ دين‌ خدا جلّ‌ جلاله درآمده‌اند، شما از ميان‌ ما بيرون‌ رويد، آخر تا كي‌ و براي‌ چه‌ در ميان‌ ما اقامت‌ مي‌گزينيد؟ پس ‌اين‌ آيه‌ كريمه‌ نازل‌ شد. اما عبدالرزاق‌ از قتاده‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه ‌روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت: مراد از آنان‌ يهود و نصاري‌ بودند كه‌ به‌ مؤمنان ‌گفتند: كتاب‌ ما قبل‌ از كتاب‌ شما و پيامبر ما قبل‌ از پيامبر شماست‌ پس‌ ما از شما بهتريم‌.

 

اللَّهُ الَّذِي أَنزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ ‏‏(17)

«خدا همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ كتاب‌ را به‌حق‌» يعني: به‌ صدق‌ و راستي‌ «فرود آورد» مراد جنس‌ كتاب‌ است‌ پس‌ اين‌ معني‌، شامل‌ تمام‌ كتابهايي‌ كه‌ بر پيامبران علیهم السلام نازل‌ شده‌ است‌، مي‌شود «و ميزان‌ را نيز» يعني: او عدالت‌ را نيز براي‌ برپا داشت ‌داد و انصاف‌ فرود آورد. حق‌ تعالي‌ عدالت‌ را «ميزان:  ترازو» ناميد زيرا ترازو ابزار عدل‌ و انصاف‌ و برابري‌ ميان‌ خلق‌ در معاملات‌ داد و ستد و خريد و فروش‌ آنان ‌است‌. به‌قولي: مراد از ميزان: مضامين‌ و احكامي‌ است‌ كه‌ در كتب‌ آسماني‌ در مورد بيان‌ خير و شر آمده‌ است‌. به‌قولي ‌ديگر مراد اين‌ است: خداي‌ عزوجل ‌وزن‌ كردن‌ با ترازو و ابزارهاي‌ سنجش‌ را براي‌ مردم‌ آموخت‌ تا حقوق‌ در ميانشان ‌ضايع‌ نگرديده‌ و از وقوع‌ مظالم‌ در ميانشان‌ جلوگيري‌ شود «و تو چه‌ داني‌، چه‌بسا قيامت‌ نزديك‌ باشد» و تو از نزديك‌ بودن‌ آن‌ آگاهي‌ نداري‌. اين‌ جمله‌، ترغيب‌ و انگيزشي‌ است‌ به‌ پيروي‌ از شرع‌ الله جلّ‌ جلاله  و هشداري‌ است‌ از وقوع‌ ناگهاني‌ قيامت‌ و لزوم‌ آماده ‌بودن‌ براي‌ آن‌. يعني: چون‌ از زمان‌ وقوع‌ قيامت‌ آگاهي‌ نداريد پس ‌هميشه‌ براي‌ آن‌ آماده‌ باشيد.

 

يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَا إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ ‏‏(18)

«كساني‌ كه‌ به‌ قيامت‌ ايمان‌ ندارند، شتابزده‌ آن‌ را مي‌خواهند» كه‌ اين‌ شتاب‌زدگي ‌آنها، از روي‌ ريشخند و تمسخر به‌ قيامت‌ و ناشي‌ از تكذيب‌ و ناباوري‌ به‌ آن‌ است ‌«و كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند، از آن‌ ترسانند» يعني: از آمدن‌ قيامت‌ در ترس‌ و لرز و نگراني‌ به‌سر مي‌برند پس‌ آنان‌ با در نظر داشت‌ حقانيت‌ آن‌، در عمل‌ كوشايند و براي‌ آن‌ مستعد و آماده‌ مي‌باشند زيرا آنها مي‌دانند كه‌ در قيامت‌ مورد محاسبه‌ و بازپرسي‌ قرار مي‌گيرند. فعل‌ «اشفق‌» اگر به‌ «من‌» متعدي‌ شود ـ چنان‌كه‌ در اينجاست‌ ـ معناي‌ ترس‌ و هراس‌ در آن‌ آشكارتر است‌ و اگر به‌ «علي‌» متعدي‌ شود، مانند: «اشفقت‌ علي‌ اليتيم:  دلم‌ بر يتيم‌ سوخت‌» در اين‌ صورت‌، معناي‌ عنايت‌ و شفقت‌ در آن‌ آشكارتر مي‌باشد.

در حديث‌ شريف‌ متواتر آمده‌ است‌ كه‌ مردي‌ در يكي‌ از سفرهاي‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ نداي‌ بلند خطاب‌ به‌ ايشان‌ گفت: اي‌ محمد! رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم با صدايي‌ همانند صداي‌ وي‌ پاسخ‌ دادند: «هاؤم‌!» يعني: بلي‌! چه‌ مي‌گويي‌؟ باز آن‌ شخص‌ با همان‌ صداي‌ بلند از ايشان‌ پرسيد؟ قيامت‌ چه‌ وقت‌ است‌؟ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم پاسخ ‌دادند: «ويحك‌ إنها كائنة فما أعددت‌ لها: واي‌ بر تو! قيامت‌ آمدني‌ است‌، بگو كه ‌چه‌ براي‌ آن‌ آماده‌ كرده‌اي‌؟» مرد پاسخ‌ داد: «حب‌ الله‌ و رسوله: دوستي‌ خدا و پيامبرش‌ را براي‌ آن‌ آماده‌ كرده‌ام‌». رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «أنت‌ مع‌ من‌أحببت: در اين‌ صورت‌، تو با همان‌ كساني‌ هستي‌ كه‌ دوستشان‌ داري‌».

«و مي‌دانند كه‌ آن‌ حق‌ است‌» يعني: مؤمنان‌ مي‌دانند كه‌ قيامت‌ آمدني‌ است‌ و هيچ‌ شكي‌ در وقوع‌ آن‌ نيست‌ «آگاه‌ باش‌، همانا كساني‌ كه‌ درباره‌ قيامت‌ مكابره ‌مي‌كنند» يعني: از روي‌ شك‌ و شبهه‌، در باره‌ آن‌ مجادله‌ مي‌كنند «قطعا در گمراهي‌ دور و درازي‌» از حق‌ و حقيقت‌ «هستند» زيرا زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌، شبيه‌ترين‌ امر از امور غيبي‌ به‌ محسوسات‌ است‌ كه‌ براي‌ آن‌ از عالم‌ شهود نمونه‌هاي‌ فراواني‌ وجود دارد پس‌ كسي‌ كه‌ با وجود همه‌ اين‌ دلايل‌ روشن‌ و انگيزه‌هاي‌ مبرهني‌ كه‌ بر اعتقاد به‌ آن‌ وجود دارد، به‌ آن‌ راه‌ نيابد و آن‌ را باور نكند، قطعا از راهيابي‌ به‌ غير آن‌ از اعتقادات‌ غيبي‌، دورتر است‌ پس‌ اگر آنها مي‌انديشيدند، قطعا مي‌دانستند كه‌ همان‌ ذاتي‌ كه‌ ابتدائا آنان‌ را آفريده‌ است‌، همو بر بازآفريني‌شان‌ نيز تواناست‌.

 

اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ العَزِيزُ ‏‏(19)

«الله بر بندگان‌ خود لطيف‌ است‌» يعني: او به‌ ايشان‌ بسيار با رأفت‌ و پر مهر است‌، لطف‌ او بر بندگانش‌ در همه‌ امورشان‌ جاري‌ است‌ و از جمله‌ الطاف‌ وي‌، رزق‌ و روزي‌اي‌ است‌ كه‌ آنها به‌وسيله‌ آن‌ در دنيا زندگي‌ مي‌گذرانند «هركه‌ را» از آنان‌ «بخواهد» به‌ هرگونه‌ كه‌ بخواهد «روزي‌ مي‌دهد» پس‌ روزي‌ را بر اين ‌يكي‌ فراخ‌ و بر آن‌ ديگري‌ تنگ‌ و فروبسته‌ مي‌گرداند «و او قوي‌» يعني: داراي‌ قدرت‌ و قوت‌ بزرگ‌ و آشكاري‌ است‌ «عزيز است‌» كه‌ بر همه‌ چيز غالب ‌مي‌باشد و هيچ‌ چيز بر او غلبه‌ يافته‌ نمي‌تواند.

 

مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ‏‏(20)

«هركه‌ كشت‌ آخرت‌ را خواسته ‌باشد، براي‌ وي‌ در كشته‌اش‌ مي‌افزاييم‌» يعني: هر كس‌ با كار و كردار خويش‌ ثواب‌ و پاداش‌ آخرت‌ را خواسته‌ باشد، خداوند جلّ‌ جلاله عملش‌ را برايش‌ از ده‌برابر تا هفتصد برابر آن‌ در ثواب‌ مضاعف‌ مي‌كند. به‌قولي ‌معني‌ اين‌ است: هر كس‌ با كار و كردار خويش‌ ثواب‌ و پاداش‌ آخرت‌ را خواسته ‌باشد، خداوند جلّ‌ جلاله  در توفيق‌ و ياري‌اش‌ و در هموارسازي‌ راههاي‌ خير به‌رويش ‌مي‌افزايد. اصل‌ در «حرث‌» افگندن‌ بذر در زمين‌ است‌ و گاهي‌ اين‌ كلمه‌ بر ميوه‌ وحاصل‌ كشتزار نيز اطلاق‌ مي‌شود بنابراين‌، خداوند متعال‌ در اين‌ آيه‌ كريمه‌، ثمره‌ ونتيجه‌ عمل‌ را به‌ ثمره‌ و محصول‌ كشتزار تشبيه‌ نموده‌ و اين‌ خود متضمن‌ تشبيه ‌عمل‌ به‌ بذر است‌ «و هر كس‌ كشت‌ اين‌ دنيا را» يعني: لذتها و گوارايي‌هاي‌ اين‌جهان‌ را «خواسته‌ باشد، به‌ او از دنيا مي‌بخشيم‌» يعني‌ برخي‌ از آنچه‌ را كه‌ مشيت‌ ما بر آن‌ رفته‌ است‌ و در قضاي‌ ما براي‌ او قسمت‌ شده‌ است‌، به‌ او مي‌بخشيم‌ «ولي‌ او را در آخرت‌ هيچ‌ بهره‌اي‌ نيست‌» چرا كه‌ او براي‌ آخرت‌ كاري‌ نكرده‌است‌.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابي‌بن‌كعب‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «بشر هذه‌ الأمة‌ بالسناء والرفعة‌ والنصر والتمكين‌ في ‌الأرض‌ فمن‌ عمل‌ منهم‌ عمل‌ الآخرة للدنيا لم‌ يكن‌ له‌ في‌الآخرة من‌ نصيب: اين‌ امت‌ را به‌ مجد و رفعت‌ و پيروزي‌ و تمكين‌ در روي‌ زمين‌ بشارت‌ ده‌ پس‌ هر كس‌ از آنان‌ عمل‌ آخرت‌ را براي‌ دنيا انجام‌ دهد، برايش‌ در آخرت‌ هيچ‌ بهره‌اي‌ نيست‌». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ قدسي‌ به‌ روايت‌ ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم اين ‌آيه ‌كريمه‌ را خواندند آن‌گاه‌ فرمودند: «خداوند جلّ‌ جلاله  مي‌فرمايد: ابن‌ آدم‌! تفرغ ‌لعبادتي‌ أملأ صدرك‌ غني‌ وأسد فقرك‌، وإلا تفعل‌ ملأت‌ صدرك‌ شغلا ولم‌ أسد فقرك: اي‌فرزند آدم‌! براي‌ عبادتم‌ فارغ‌ شو، سينه‌ات‌ را از توانگري‌ پر مي‌سازم‌ و (راه) فقر تو را مي‌بندم‌ و اگر چنين‌ نكني‌؛ سينه‌ات‌ را از مشغله‌ و گرفتاري‌ پر مي‌سازم‌ و (راه) فقر تو را هم‌ مسدود نمي‌سازم‌».

امام‌ فخرالدين‌ رازي‌ در تفسير اين‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: «خداوند جلّ‌ جلاله  در اين‌ آيه‌ از شش‌ وجه‌ آخرت‌ را بر دنيا برتري‌ داده‌ است‌ كه‌ اين‌ شش‌ وجه‌ عبارتند از:

1ـ او طالب‌ بهره‌ آخرت‌ را بر طالب‌ بهره‌ دنيا در يادآوري‌ مقدم‌ گردانيده‌ است‌.

2ـ او در حق‌ طالب‌ كشت‌ آخرت‌ فرموده‌است: (الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ) : (بر كشت‌ او مي‌افزاييم‌). درحالي‌كه‌ در مورد خواستار كشت‌ دنيا فرموده‌است: (نُؤتِهِ مِنْهَا) : (بعضي‌ از آن‌ را به‌ او مي‌دهيم‌). زيرا «من‌» براي‌ تبعيض‌ است‌، يعني: كل‌ خواسته ‌وي‌ از دنيا را به‌ وي‌ نمي‌دهيم‌.

3ـ حق‌ تعالي‌ از اين‌كه‌ به‌ خواستار كشت‌ آخرت‌ چيزي‌ از دنيا مي‌دهد يا نه‌، سكوت‌ نموده‌ است‌ در حالي‌كه‌ در مورد خواستار كشت‌ دنيا صراحتا اعلام‌ كرده‌ است‌ كه‌ او در آخرت‌ هيچ‌ بهره‌اي‌ ندارد و اين‌ بدان‌ معني‌ است‌ كه‌ آخرت‌ اصل‌ و دنيا تبع‌ است‌ بنابراين‌، يابنده‌ اصل‌ به‌ قدر نياز يابنده‌ تبع‌ نيز مي‌باشد.

4ـ حق‌ تعالي‌ بيان‌ كرده‌ است‌ كه‌ بر مطلوب‌ طالب‌ آخرت‌ افزوده‌ مي‌شود در حالي‌كه‌ به‌ طالب‌ دنيا فقط برخي‌ از خواسته‌ دنيوي‌ وي‌ داده‌ شده‌ و او در عين‌ حال ‌كلا از بهره‌ آخرت‌ محروم‌ است‌.

5ـ آخرت‌ نسيه‌ است‌ و دنيا نقد و مردم‌ در معاملات‌ دنيويشان‌ برآنند كه‌ نقد بهتر از نسيه‌ است‌. پس‌ خداوند متعال‌ در اين‌ آيه ‌كريمه‌ بيان‌ مي‌دارد كه‌ اين‌ موضوع ‌نسبت‌ به‌ مقايسه‌ احوال‌ آخرت‌ و دنيا كاملا برعكس‌ مي‌باشد؛ يعني‌ بهره‌ آخرت ‌درحال‌ افزايش‌ و رشد است‌ در حالي‌كه‌ بهره‌ دنيا در معرض‌ زوال‌ و كاهش ‌مي‌باشد.

6ـ آيه‌ كريمه‌ دال‌ بر اين‌ امر است‌ كه‌ منافع‌ آخرت‌ و دنيا هردو نياز به‌ كشت‌وكار و رنج‌ و زحمت‌ دارند بنابراين‌، صرف‌ زحمت‌ و رنج‌ و تلاش‌ در آنچه‌ كه‌ در حال ‌افزايش‌ و بقا مي‌باشد، بهتر از صرف‌ آن‌ در چيزي‌ است‌ كه‌ در معرض‌ نقصان‌ و فنا و انقضا قرار دارد».

 

أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏‏(21)

«يا مگر براي‌ آنان‌» يعني: براي‌ كفار مكه‌ «شريكاني‌ است‌» در كفرشان‌ از شياطين‌ «كه‌ برايشان‌ آنچه‌ را خداوند بدان‌ اجازه‌ نداده‌، از دين‌» يعني: از شرك‌ و معاصي‌ «مقرر كرده‌اند» و بدين‌گونه‌، پيروان‌ خود در كار اديان‌ را به‌ حيرت‌ و سردرگمي‌ درافگنده‌اند «و اگر كلمه‌ فصل‌ نمي‌بود» يعني: اگر حكم‌ و وعده ‌فيصله‌بخش‌ پيشين‌ در مورد به‌تأخير افگندن‌ داوري‌ نهايي‌ درباره‌ اختلاف‌ اختلاف‌كنندگان‌ تا روز قيامت‌ نمي‌بود «قطعا ميانشان‌» يعني: ميان‌ مؤمنان‌ ومشركان‌، يا ميان‌ مشركان‌ و شركاي‌ آنان‌ «فيصله‌ مي‌شد» و خداي‌ سبحان‌ عذاب ‌را به‌طور عاجل‌ در همين‌ دنيا بر ائمه‌ شرك‌ مي‌فرستاد، ليكن‌ آن‌ حكم‌ پيشين‌، مانع ‌عذاب‌ عاجل‌ آنان‌ گرديده‌ است‌.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «عمرو بن ‌لحي‌بن‌ قمعه‌ را (در سفر معراج‌) ديدم‌ كه‌ امعاء خويش‌ را در دوزخ‌ مي‌كشانيد». زيرا عمرو بن ‌لحي‌ اولين‌ كسي‌ بود كه‌ چهارپايان‌ را نذر بتان‌ كرد و آنها را خود سر براي‌ بتان‌ رها كرد و سنت‌ ناميمون‌ پرستش‌ بتان‌ را براي ‌اعراب‌ بنيان‌ گذاشت‌. و او يكي‌ از شاهان‌ قبيله‌ خزاعه‌ بود. «و قطعا براي ‌ستمكاران» يعني: براي‌ مشركان‌ «عذابي‌ دردناك‌ است‌» در آخرت‌، هر چند اين‌ عذاب‌ در دنيا از آنان‌ به‌ تأخير افتد.

 

تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَهُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الكَبِيرُ ‏(22)‏

«ستمگران‌ را» يعني: مشركان‌ را در روز قيامت‌ «هراسان‌ از آنچه‌ كرده‌اند، مي‌بيني‌» يعني: آنان‌ را از بيم‌ مجازات‌ در برابر گناهان‌ و بديهايي‌ كه‌ در دنيا كرده‌اند، ترسان‌ و لرزان‌ مي‌بيني‌ «و آن‌» مجازات‌ «البته‌ به‌ آنان‌ خواهد رسيد» خواه‌ناخواه‌، چه‌ بترسند و چه‌ نترسند «و كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند در روضه‌هاي‌ باغستانها هستند» روضه: تفرجگاهي‌ است‌ سبز و فرحبخش‌. به‌قولي: روضه‌هاي‌ بهشت‌، پاكيزه‌ترين‌ و مصفاترين‌ جايگاههاي‌ آن‌ است‌ چنان‌‌كه ‌در دنيا نيز تفرجگاههاي‌ پر از گل‌ و سبزه‌، نيكوترين‌ مكانهاي‌ آن‌ مي‌باشد «آنچه‌ را بخواهند، برايشان‌ نزد پروردگارشان‌ فراهم‌ است‌» از انواع‌ و اصناف‌ نعمتها و لذتها «اين‌» پاداش‌ مؤمنان‌ «همان‌ فضل‌ عظيم‌ است‌» يعني: فضلي‌ بزرگ‌ در برابر عملي‌ اندك‌ است‌ كه‌ از بزرگي‌ خود در وصف‌ نگنجيده‌ و عقل‌ از شناخت‌ حقيقت ‌آن‌ قاصر مي‌باشد پس‌ هر فضل‌ و نعمت‌ دنيوي‌اي‌، در برابر آن‌ كوچك‌ و بي‌مقدار مي‌باشد.

 

ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ ‏‏(23)

«اين‌ همان‌ است‌ كه‌ خدا به‌ بندگانش‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند، مژده‌ مي‌دهد» يعني: اين‌ گروهي‌ كه‌ در ميان‌ ايمان‌ و عمل‌ به‌ فرمانهاي‌ خداوند جلّ‌ جلاله و ترك‌ منهيات‌ وي‌ جمع‌ كرده‌اند، همينان‌ مژده‌ داده‌شدگان‌ به‌ اين‌ بشارت‌اند «بگو» اي‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم‌! «از شما بر آن‌ هيچ‌ مزدي‌ نمي‌طلبم‌» يعني: از شما بر تبليغ ‌رسالت‌ و قرآن‌، هيچ‌ پاداش‌ و مقرري‌ و منفعتي‌ نمي‌طلبم‌ «جز دوستي‌ در قرابت ‌را» يعني: بلكه‌ آنچه‌ از شما مي‌طلبم‌، مودت‌ و دوستي‌ در قرابت‌ و نزديكي ‌نسبي‌اي‌ است‌ كه‌ ميان‌ من‌ و شما وجود دارد پس‌ فقط صله‌ و پيوندي‌ را كه‌ ميان‌ من‌ و شما وجود دارد، در نظر آوريد و همان‌ را رعايت‌ كنيد و اگر فقط اين‌ را در نظر داشته‌ باشيد، بر من‌ عجولانه‌ نمي‌تازيد و ميان‌ من‌ و مردم‌ را خالي‌ كرده‌ و اجازه‌ مي‌دهيد كه‌ اين‌ دعوت‌ را به‌ آنان‌ برسانم‌. «و هر كس‌ كار نيكي‌ كند» و طاعتي‌ انجام ‌دهد «برايش‌ در آن‌ نيكي‌، حسن‌ را مي‌افزاييم‌» با مضاعف ‌ساختن‌ ثواب‌ آن‌ نيكي‌ «قطعا خدا آمرزنده‌ و شكور است‌» يعني: او در حق‌ مطيعان‌ خويش‌، آمرزگار و قدردان‌ مي‌باشد.

بخاري‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه: «ابن‌عباس‌ رضی الله عنه تفسير اين‌ فرموده‌ خداي‌ متعال: ( إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ) را از حاضران‌ پرسيد، سعيدبن‌جبير رضی الله عنه در پاسخش‌ گفت: مراد از «قربي‌» آل‌بيت‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  اند. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه گفت: شتاب‌ كردي‌ اي‌ سعيد! آخر هيچ‌ شكم‌ و شاخه‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ قريش‌ نيست‌ جز اين‌كه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله وسلم با آنان ‌قرابت‌ و پيوند نسبي‌ و خويشاوندي‌اي‌ داشتند لذا معني‌ چنان‌كه‌ تو فهميده‌اي‌ نيست ‌بلكه‌ معني‌ اين‌ است‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم به‌ حكم‌ وحي‌ به‌ آنان‌ فرمودند: از شما هيچ‌ مزدي‌ نمي‌طلبم‌ جز اين‌كه‌ قرابت‌ موجود ميان‌ من‌ و خود را در نظر بگيريد و آن‌ را وصل‌ كنيد پس‌ اين‌ همه‌ به‌ من‌ آزار نرسانيد! ابن‌عباس‌ رضی الله عنه افزود: رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم با تمام‌ قريش‌ نسبت‌ و قرابتي‌ داشتند پس‌ چون‌ با تكذيبشان‌ روبرو شدند و قريشيان‌ نپذيرفتند كه‌ از ايشان‌ پيروي‌ كنند، آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم مأمور شدند كه‌ به‌ آنان‌ بگويند: اي‌ قوم‌ من‌! هرگاه‌ از پيروي‌ من‌ سرباز زده‌ و اطاعتم‌ را برنمي‌تابيد، حداقل‌ حق‌ و حرمت‌ قرابت‌ و نزديكي‌اي‌ را كه‌ در ميان‌ شما دارم‌، نگاه‌داريد و چنان‌ نباشد كه‌ اعراب‌ ديگر (كه‌ با من‌ نزديكي‌ نسبي‌ و خويشاوندي‌اي ‌ندارند) سزاوارتر به‌ نگهداري‌ و نصرت‌ من‌ از شما باشند. بنابراين‌، آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم در برابر تبليغ‌ رسالت‌ خويش‌، مطلقا خواهان‌ هيچ‌ پاداشي‌ نگرديدند». همچنين‌ درحديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده‌ است‌ كه‌ فرمودند: «دربرابر حجت‌هاي‌ روشن‌ و هدايتي‌ كه‌ به‌ شما آورده‌ام‌، پاداشي‌ از شما نمي‌طلبم‌، جز اين‌كه‌ با خداوند جلّ‌ جلاله  دوستي‌ كرده‌ و به‌سوي‌ او با طاعتش‌ تقرب‌ جوييد». البته‌ اين‌ قول‌ حسن‌ بصري‌ و تفسير ديگري‌ از: ( إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى )  مي‌باشد.

و چنان‌كه‌ از نحوه‌ تفسير سعيدبن‌ جبير رضی الله عنه دانستيم‌، برخي‌ از مفسران‌ آيه‌ مباركه‌ را به‌ حب‌ آل‌بيت‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم تفسير كرده‌اند ولي‌ ابن‌كثير بعد از آن‌كه‌ روايت ‌فوق‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه را نقل‌ مي‌كند، مي‌گويد: «حق‌ اين‌ است‌ كه‌ تفسير اين ‌آيه ‌كريمه‌، همان‌ تفسيري‌ است‌ كه‌ دانشمند امت‌ و ترجمان‌ قرآن‌، حضرت ‌عبدالله بن‌عباس‌ رضی الله عنه از آن‌ كرده‌ است‌ اما در عين‌حال‌ اضافه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ ما منكر سفارش‌ نيك‌ در حق‌ اهل‌ بيت‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم و منكر دستور به‌ احسان‌ و احترام‌ واكرام‌ ايشان‌ نيستيم‌ زيرا ايشان‌ از تبار پاك‌ نبوت‌ بوده‌ و در فخر و حسب‌ و نسب‌، از گرامي‌ترين‌ و شريف‌ترين‌ خانواده‌هايي‌ هستند كه‌ بر روي‌ زمين‌ وجود دارند. آن‌گاه‌ ابن‌كثير درباره‌ حب‌ اهل ‌بيت‌ و وجوب‌ حرمت‌ گذاشتن‌ به‌ ايشان‌ حديث‌ شريف ‌مربوط به‌ «غدير خم‌» را نقل‌ مي‌كند كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در آنجا فرمودند: «إني ‌تارك‌ فيكم‌ الثقلين: كتاب‌ الله‌ وعترتي‌، وإنهما لم‌ يفترقا حتي‌ يردا علي‌ الحوض: همانا من‌ در ميان‌ شما ثقلين‌ (دو امر سنگين‌ و پراهميت)‌ را به ‌جا گذارنده‌ هستم‌، اول‌ آن‌ كتاب‌ خدا جلّ‌ جلاله  و دوم‌، عترت‌ (اهل‌بيت‌) من‌ اند، آن‌ دو از هم‌ جدا نمي‌شوند تا اين‌كه‌ بر سر حوض‌ كوثر بر من‌ وارد شوند».

و چنان‌كه‌ در برخي‌ از احاديث‌ آمده‌ است‌، آل‌ بيت‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  عبارتند از: علي‌، فاطمه‌، حسن‌ و حسين‌  رضی الله عنهم ، و امهات المؤمنین رضی الله عنهن. بنابراين‌، رعايت‌ قرابت‌ و دوستي‌ و احترام‌ اهل‌بيت‌ بر مؤمنان‌ واجب‌ است‌ به‌ همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ دعا در حق‌ ايشان ‌در پايان‌ تشهد (التحيات‌) مشروع‌ شده‌ است‌ و آن‌ اين‌ دعاي‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم است ‌كه‌ ما آن‌ را در همه‌ نمازها مي‌خوانيم: «اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد وعلي‌ آل‌ محمد كما صليت‌ علي‌ إبراهيم‌ وعلي‌ آل‌ إبراهيم‌...). شكي‌ نيست‌ كه‌ خواندن‌ اين‌ دعا منصبي ‌بزرگ‌ و تعظيم‌ و بزرگداشتي‌ سترگ‌ است‌ كه‌ در حق‌ غير آل‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  وجود ندارد و خود اين‌ دلالت‌ مي‌كند بر اين‌كه‌ حب‌ آل‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم واجب‌ است‌.

امام‌ شافعي‌؛ درباره‌ حب‌ آل‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم شعر معروفي‌ دارد، آنجا كه‌ مي‌گويد:

يا راكبا قف‌ بالمحصب‌ من‌ مني‌ واهتف‌ بساكن‌ خيفها و الناهض‌

سحرا إذا فاض‌ الحجيج‌ إلي‌ مني‌ فيضا كملتطم‌ الفرات‌ الفايض‌

إن‌ كان‌ رفضا حب‌ آل‌ محمد فليشهد الثقلان‌ أني‌ رافضي‌

اي‌ سوار! در محصب‌ از سرزمين‌ مني‌ توقف‌ كن‌ و به‌ كساني‌ كه‌ در خيف‌ نشسته‌ يا ايستاده‌ هستند، ندا در ده‌؛

به‌هنگام‌ سحر آن‌گاه‌ كه‌ سيلاب‌ حاجيان‌ به‌سوي‌ مني‌ سرازير مي‌شود؛

سيلابي‌ مواج‌، مانند امواج‌ سركش‌ رودخانه‌ هميشه ‌لبريز فرات‌؛

كه‌ اگر حب‌ آل‌ محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم رفض‌ است‌؛

پس‌ جن‌ و انس‌ هر دو گواه‌ باشند كه‌ من‌ رافضي‌ هستم‌.

قتاده‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده ‌است‌ كه‌ مشركان‌ گفتند: شايد محمد در آنچه‌ كه‌ انجام‌ مي‌دهد (از امر تبليغ‌)، خواهان‌ پاداشي‌ است‌. پس‌ اين ‌آيه‌كريمه‌ نازل‌ شد تا اين‌ پندارشان‌ را نفي‌ نموده‌ و در عوض‌، آنان‌ را به‌ مودت‌ و دوستي‌ با آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و سلّم و نزديكانشان‌ برانگيزد.

 

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِن يَشَأِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏‏(24)

«يا مگر مي‌گويند: پيامبر بر خداوند دروغي‌ بسته‌است‌» يعني: يا مگر اين‌ گروه‌ ستمگر مي‌گويند: محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم با ادعاي‌ نبوت‌، بر خداوند جلّ‌ جلاله دروغ‌ بربسته ‌است ‌«پس‌ اگر خدا بخواهد، بر دلت‌ مهر مي‌نهد» يعني: اگر نفست‌ اين‌ پندار را بر تو القا كند كه‌ بر خداوند جلّ‌ جلاله  دروغ‌ بربندي‌، بي‌گمان‌ او ـ اگر بخواهد ـ بر قلبت‌ مهر مي‌نهد لذا بر دروغ‌ بستن‌ قادر نمي‌شوي‌. مراد، استبعاد دروغ‌بافي‌ از سوي‌ كسي‌ مانند پيامبر اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌. ابوالسعود در تفسير خويش‌ مي‌گويد: «آيه‌ كريمه‌ شاهدي‌ بر بطلان‌ افتراي‌ مشركان‌ است‌ زيرا بيانگر اين‌ امر مي‌باشد كه‌ اگر آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم بر خداوند جلّ‌ جلاله  دروغ‌ برمي‌بست‌، خداوند جلّ‌ جلاله  به‌طور قطع‌ او را ـ با كوبيدن‌ مهر بر قلبش‌ ـ از اين‌ كار بازمي‌داشت‌، به‌گونه‌اي‌ كه‌ هيچ‌ معنايي‌ از معاني ‌آن‌ افتراها در ضميرش‌ نقش‌ نمي‌بست‌ و او نمي‌توانست‌ به‌ حرفي‌ از آن‌ حروف ‌نطق‌ كند».

«و خدا باطل‌ را» يعني: شرك‌ و افترارا «محو مي‌كند» پس‌ اگر آورده‌هاي ‌پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  باطل‌ مي‌ بود، قطعا خداوند جلّ‌ جلاله  آنها را محو و نابود مي‌كرد چنان‌‌كه ‌عادت‌ پروردگار در خصوص‌ افتراكنندگان‌ به‌ وي‌ اين‌ بوده‌ است‌ «و حق‌ را» يعني: اسلام‌ را «استوار مي‌دارد» ولذا آن‌ را «با كلمات‌ خويش‌» يعني‌ با آنچه‌ كه‌ از قرآن‌ نازل‌ كرده‌ است‌، بيان‌ مي‌دارد «همانا الله به‌ راز سينه‌ها» يعني: به‌ آنچه‌ كه‌ در دلهاي‌ بندگان‌ است‌ «داناست‌».

 

وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ ‏‏(25)

«و اوست‌ كسي‌ كه‌ توبه‌ را از بندگان‌ خود مي‌پذيرد» يعني: از بندگان‌ گنهكارش ‌توبه‌ و بازگشتشان‌ را به‌سوي‌ خود از گناهاني‌ كه‌ كرده‌اند، مي‌پذيرد. اين‌ تعريض‌ وكنايه‌ گويي‌ به‌ بندگان‌ نافرمان‌ است‌ كه: بايد به‌ توبه‌ روي‌ آورند «و از گناهان‌ درمي‌گذرد» اعم‌ از صغيره‌ و كبيره‌ آنها «و آنچه‌ مي‌كنيد» از گناه‌ و توبه‌ «را مي‌داند» پس‌ در قبال‌ آن‌ به‌ شما جزاي‌ مناسب‌ مي‌دهد.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ انس‌بن‌ مالك‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «بي‌گمان‌ خداوند متعال‌ به‌ توبه‌ بنده‌ خود ـ هنگامي‌ كه‌ به‌سوي‌ وي‌ بازمي‌گردد ـ شادمان‌تر از كسي‌ از شماست‌ كه‌ مركب ‌سواريش‌ در بياباني‌ از نزدش ‌گريخته‌ در حالي‌كه‌ غذا و نوشيدني‌اش‌ نيز بر بالاي‌ آن‌ مركب‌ قرار داشته‌ است‌ و او از يافتن‌ مركب‌ خويش‌ نا اميد گشته‌ و در اين‌ حال‌ نوميدانه‌ به‌پاي‌ درختي‌ مي‌آيد و خود را در سايه‌ آن‌ به‌پهلو مي‌افگند و در اين‌ اثنا كه‌ او غرق‌ در نوميدي ‌فروافتاده ‌است‌، بناگاه‌ مي‌بيند كه‌ مركبش‌ در نزدش‌ ايستاده ‌است‌ پس‌ افسار آن‌ را مي‌گيرد و از شدت‌ شادماني‌ و خوشحالي‌ (دست‌ و پاچه‌ شده‌ و از روي‌ شكرگزاري) مي‌گويد: اللهم‌ أنت‌ عبدي‌ و أنا ربك: بارخدايا! تو بنده‌ من‌ هستي‌ و من‌ پروردگارت‌!!».

 

وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ‏‏(26)

سپس‌ خداوند جلّ‌ جلاله  قبول‌ توبه‌ را با قبول‌ دعا مورد تأكيد قرار داده‌ و مي‌فرمايد: «و دعاي‌ كساني‌ را كه‌ ايمان‌ آورده‌ و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند اجابت‌ مي‌كند» و آنچه‌ را كه‌ از وي‌ خواسته‌اند، به‌ ايشان‌ ارزاني‌ مي‌دارد «و از فضل‌ خويش‌ به‌ آنان ‌مي‌افزايد» يعني: بر آنچه‌ كه‌ از وي‌ خواسته‌اند، يا بر ثوابي‌ كه‌ سزاوار آنند، از روي‌ فضل‌ و بخشش‌ خويش‌ به‌ ايشان‌ افزونتر نيز مي‌دهد «ولي‌ براي‌ كافران‌ عذاب ‌سختي‌ خواهد بود» زيرا آنان‌ از وادي‌ فضل‌ و ايمان‌ الهي‌ به‌دور افتاده‌ و به‌ بيابانهاي ‌تاريك‌ كفر و بيغوله‌هاي‌ ظلماني‌ گمراهي‌، رهسپار شده‌اند.

 

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ ‏‏(27)

«و اگر خدا روزي‌ را بر بندگانش‌ گسترده‌ مي‌داشت‌» و فراخ‌ مي‌گردانيد «مسلما در زمين‌ سر به‌ عصيان‌ بر مي‌داشتند» و نعمت‌ را ناسپاسي‌ كرده‌ تكبر مي‌ورزيدند و طالب‌ چيزي‌ مي‌شدند كه‌ خواستن‌ آن‌ در حوزه‌ حق‌ و توان‌ و شايستگي‌ آنان‌ نبود «وليكن‌ آنچه‌ را بخواهد به‌اندازه‌اي‌ فرود مي‌آورد» يعني: روزي‌ را براي‌ بندگانش ‌به‌اندازه‌ سنجيده‌ و مقرر، برحسب‌ مشيت‌ خويش‌ و آنچه‌ كه‌ حكمت‌ بالغه‌ وي ‌اقتضا كند، فرود مي‌آورد «هرآينه‌ او به‌ بندگانش‌ آگاه‌ است‌» و احوالشان‌ را تماما مي‌داند پس‌ آنچه‌ را كه‌ حكمت‌ وي‌ اقتضا نمايد، برايشان‌ عنايت‌ مي‌دارد «و بينا» است‌ بر آنچه‌ كه‌ به‌ صلاحشان‌ است‌؛ از گشاده‌ داشتن‌ روزي‌، يا تنگ‌داشتن‌ آن‌.

حاكم‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ از علي‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌است‌ كه‌ فرمود: «اين ‌آيه‌ كريمه‌ درباره‌ اصحاب‌ صفه‌ نازل‌ شد، هنگامي‌ كه‌ ايشان‌ آرزوي‌ دنيا و توانگري‌ را كرده‌ و گفتند: كاش‌ ما هم‌ صاحب‌ مال‌ و مكنت‌ بوديم‌...». خباب‌بن‌ارت‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «اين‌ آيه ‌كريمه‌ درباره‌ ما اهل‌ صفه‌ نازل‌ شد زيرا ما به ‌اموال‌ بني‌قريظه‌ و نضير و بني‌قينقاع‌ نگريستيم‌ و آرزو كرديم‌ كه‌ كاش‌ نظير آنها را داشتيم‌». در حديث‌ شريف‌ قدسي‌ آمده‌ است: «از بندگانم‌ كسي‌ هست‌ كه‌ او را جز توانگري‌ به‌ صلاح‌ نمي‌آورد و اگر فقيرش‌ سازم‌، بي‌گمان‌ دينش‌ را بر وي‌ تباه‌ كرده‌ام‌ و از بندگانم‌ كسي‌ هست‌ كه‌ او را جز فقر به‌ صلاح‌ نمي‌آورد و اگر توانگرش‌ سازم‌، دينش‌ را بر وي‌ تباه‌ ساخته‌ام‌».

 

وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ ‏‏(28)

«و اوست‌ كسي‌ كه‌ باران‌ را فرود مي‌آورد» باراني‌ كه‌ سودمندترين‌ نوع‌ روزي‌، عامترين‌ آن‌ از نظر فايده‌ و اثر گذارترين‌ آن‌ در سامان‌دهي‌ كاروبار زندگي‌ است‌؛ «پس‌ از آن‌كه‌ نوميد شدند» از فرود آمدن‌ باران‌. و چنين‌ است‌ كه‌ بندگان‌ با اين ‌فروفرستادن‌ باران‌ بعد از نوميدي‌، مقدار و ميزان‌ رحمت‌ باري‌‌تعالي‌ را در حق‌ خويش‌ مي‌شناسند و او را در برابر آنچه‌ كه‌ شكرگزاري‌ وي‌ در قبال‌ آن‌ واجب ‌است‌، شكر و سپاس‌ مي‌گزارند «و رحمت‌ خويش‌ را نشر مي‌كند» يعني: حق‌‌تعالي‌ رحمت‌ خود را بر همه‌ چيز ـ اعم‌ از دشت‌ و صحرا و كوه‌ و سبزه‌ و انسان‌ و حيوان‌... ـ گسترده‌ و فراگير مي‌گرداند. قتاده‌ مي‌گويد: «به‌ ما نقل‌ كرده‌اند كه‌مردي‌ به‌ عمربن‌خطاب‌ رضی الله عنه گفت: اي‌ اميرالمؤمنين‌! قحطي‌ باران‌ است‌ و مردم ‌نااميد شده‌اند! عمر رضی الله عنه فرمود: اكنون‌ ديگر باران‌ بر شما فرود آمد‌! سپس‌ اين ‌آيه‌ كريمه‌ را تلاوت‌ كرد: (وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا... ) :  «اوست‌ كسي‌كه‌ باران‌ را پس‌ از آن‌كه‌ نوميد شدند، فرود مي‌آورد». «و هموست‌ كارساز» صالحان‌ و شايستگان‌ از بندگانش‌؛ با احسان‌ و جلب‌ منافع‌ برايشان‌ و دفع‌ آفتها و ناملايمات‌ از ايشان‌ «حميد» است‌ پس‌ در برابر انعام‌ خويش‌، سزاوار حمد و سپاس ‌از جانب‌ ايشان‌ مي‌باشد.

 

وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ ‏‏(29)

«و از آيات‌» دال‌ بر عظمت‌ و قدرت‌ بي‌منتهاي‌ «اوست‌ آفرينش‌ آسمانها و زمين‌» بر اين‌ كيفيت‌ عجيب‌ و بر اين‌ صنعت‌ بديع‌ لذا آسمانها و زمين‌ در كيان ‌وجود و صفات‌ و خصوصيات‌ خود، بر وجود صانعي‌ توانا و حكيم‌ دلالت ‌مي‌كنند «و» از آيات‌ دال‌ بر عظمت‌ و قدرت‌ بي‌منتهاي‌ اوست‌ آنچه‌ «در آن‌ دو از جانوران‌ پراكنده‌ است‌ و او هرگاه‌ بخواهد، بر گرد آوردن‌ آنان‌» در روز قيامت ‌«تواناست‌» يعني: باري‌ تعالي‌ آن‌ موجودات‌ زنده‌ و جاندار را در هرجايي‌ كه‌ باشند ـ آن‌گاه‌ كه‌ بخواهد ـ گرد مي‌آورد و او بر اين‌ كار توانايي‌ كامل‌ دارد.

استاد محمد سليمان‌ عبدالله‌ الاشقر اختصار كننده‌ تفسير «فتح‌القدير» امام ‌شوكاني‌ مي‌گويد: «من‌ بر اين‌ نظرم‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ در اين‌ آيه‌ كريمه‌ آشكارا به ‌ما خبر داده‌ است‌ كه‌ او در آسمانها نيز موجودات‌ زنده‌ و جانداري‌ را آفريده ‌است‌ و بعيد نيست‌ كه‌ آن‌ جانوران‌ در برخي‌ از ستارگان‌ و سيارگاني‌ قرار داشته‌ باشند كه‌ طبيعت‌ آنها براي‌ زندگي‌ حيواني‌ آماده‌ است‌». صاحب‌ تفسير «المنير» نيز مي‌گويد: «برخي‌ از دانشمندان‌ با استدلال‌ به‌ اين‌ فرموده‌ خداي‌ متعال: (وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ)  وجود مخلوقاتي‌ ديگر بجز فرشتگان‌ را در ستارگان‌ و عوالم‌ علوي‌ بعيد نمي‌دانند، همان‌ طوري‌ كه‌ سفينه‌هاي‌ فضايي‌ جديد و كاوشهاي‌ نجومي‌، به‌دنبال‌ كشف‌ وجود پديده‌ حيات‌ در ستاره‌ مريخ‌ اند اما دلالت‌ آيه‌ بر اين‌ امر قطعي ‌نيست‌ زيرا تفسير آيه‌ مباركه‌ وجه‌ ديگري‌ نيز دارد، اين‌ وجه‌ ـ بنابر يكي‌ از اقوال‌ـ اين‌ است‌ كه: مراد آيه‌ جانوراني‌ است‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ آنها را در زمين‌ پراكنده‌است‌».

 

وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ ‏‏(30)

«و هر مصيبتي‌ به‌ شما برسد» هر چه‌ كه‌ باشد؛ اعم‌ از غم‌ و درد و ناخوشي‌ و قحطي‌ و فقر و زندان‌ و غيره‌ «به‌ سبب‌ كار و كردار خودتان‌ است‌» پس‌ بدانيد كه‌ شما به‌عنوان‌ مجازاتي‌ از سوي‌ خداوند جلّ‌ جلاله، بدان‌ مصاب‌ شده‌ايد و سبب‌ آن‌، چيزي‌ جز گناهاني‌ كه‌ مرتكب‌ شده‌ايد، نيست‌. تعبير: «أيديكم: دستانتان‌ به‌ عمل‌ آورده‌» بدين‌خاطر به‌كار رفته‌ كه‌ كارهاي‌ انسان‌ اكثرا با دستانش‌ انجام‌ مي‌شود «و او از بسياري‌» از گناهاني‌ كه‌ بندگان‌ انجام‌ مي‌دهند «درمي‌گذرد» و از روي‌ كرم‌ آنها را در برابر آن‌ مجازات‌ نمي‌كند، همان‌ گونه‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ با مصايبي‌ كه‌ به‌ بنده ‌مي‌رساند؛ گناهانش‌ را از وي‌ كفاره‌ و جبران‌ نموده‌ و بر وي‌ مي‌بخشايد زيرا باري‌تعالي‌ بزرگوارتر از آن‌ است‌ كه‌ بعد از مجازات‌ دنيا، جزاي‌ آنان‌ را يكبار ديگر در آخرت‌ تكرار نمايد. در عين‌ حال‌، حق‌ تعالي‌ از بسياري‌ از گناهان‌ در گذشته‌ و آنها را عفو مي‌كند و بر آنها خط بطلان‌ مي‌كشد.

بايد دانست‌؛ گاهي‌ هم‌ مصيبتي‌ كه‌ به‌ مؤمن‌ مي‌رسد، در برابر گناهي‌ كه‌ مرتكب ‌آن‌ شده‌ باشد، نيست‌ و او در برابر آن‌ مصيبت‌، مأجور و صاحب‌ پاداش‌ است‌. به‌قولي: آيه‌ كريمه‌ مخصوص‌ به‌ كافران‌ مي‌باشد. يعني: كافران‌ به‌سبب‌ گناهانشان ‌به‌ مصيبتها دچار مي‌گردند، بي‌آن‌كه‌ اين‌ مصيبتها كفاره‌كننده‌ گناهي‌ از گناهانشان ‌بوده‌ يا پاداشي‌ را برايشان‌ به‌همراه‌ داشته‌ باشد چنان‌‌كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله، مجازات ‌دنيوي‌ آنان‌ را در برابر بسياري‌ ديگر از گناهانشان‌ فرو گذاشته‌ و به‌سبب‌ آن‌ گناهان ‌در دنيا عذابشان‌ نمي‌كند بلكه‌ تا سراي‌ آخرت‌ مهلتشان‌ مي‌دهد.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ و مسلم‌ از ابي‌سعيد خدري‌ و ابوهريره‌ رضي‌الله عنهما آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «والذي‌ نفسي‌ بيده‌ ما يصيب ‌المؤمن‌ من‌ نصب‌ ولا وصب‌ ولا هم‌ ولا حزن‌ إلا كفر الله‌ عنه‌ بها من‌ خطاياه‌ حتي ‌الشوكة‌ يشاكها: سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جانم‌ در دست‌ اوست‌، هيچ‌ رنج‌ وبيماري‌ و نگراني‌ و اندوهي‌ به‌ مؤمن‌ نمي‌رسد مگر اين‌كه‌ خداوند به‌سبب‌ آن‌، برخي‌ از گناهانش‌ را از او كفاره‌ مي‌كند و مي‌بخشايد، حتي‌ آن‌ خاري‌ را كه‌ برتنش‌ مي‌خلد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ عائشه‌ رضي‌الله عنها آمده‌ است‌كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إذا كثرت‌ ذنوب‌ العبد ولم‌ يكن‌ له‌ ما يكفرها ابتلاه‌ الله ‌تعالي‌ بالحزن‌ ليكفرها: چون‌ گناهان‌ بنده‌ بسيار شود و برايش‌ چنان‌ اعمال‌ نيكي ‌وجود نداشته ‌باشد كه‌ آن‌ گناهان‌ را كفاره‌ نمايد، خداي‌ عزوجل‌ او را به‌ اندوه‌ مبتلا مي‌كند تا آن‌ اندوه‌، آنها را كفاره‌ نمايد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌است: «ما ينزل‌ العقاب‌ إلا بذنب‌ ولا يرتفع‌ إلا بتوبة: عذاب‌ جز به‌سبب‌ گناهي ‌فرود آورده‌ نمي‌شود و جز با توبه‌اي‌ برداشته‌ نمي‌شود».

 

وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ‏‏(31)

«و شما در زمين‌ عاجزكننده‌ نيستيد» يعني: شما در روي‌ زمين‌ از عذاب ‌خداوند جلّ‌ جلاله  گريزنده‌ نيستيد بلكه‌ آنچه‌ را كه‌ حق‌ تعالي‌ بر شما از مصايب‌ مقدر كرده‌ باشد، حتما به‌ شما رسيدني‌ و فرودآمدني‌ است‌ «و شما را جز خدا هيچ ‌كارسازي‌ نيست‌» كه‌ ياريتان‌ دهد و آنچه‌ را كه‌ باري‌ تعالي‌ بر شما مقدر كرده‌ است‌، از شما بازدارد «و نه‌ هيچ‌ نصرت‌دهنده‌اي‌ است‌» كه‌ شما را از عذاب‌ خداوند جلّ‌ جلاله ـ چون‌ بر شما فرود آمد ـ برهاند.

 

وَمِنْ آيَاتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ ‏‏(32)

«و از نشانه‌هاي‌ شگرف‌ او كشتي‌ها در درياست‌» جوار: كشتي‌هاي‌ روان‌ و شناگر است‌، كه‌ آن‌ كشتي‌ها «مانند كوهها» است‌ در بزرگي‌ خود. مجاهد گفته ‌است: اعلام: كاخهاست‌. يعني: آن‌ كشتي‌ها در بزرگي‌ خود مانند كاخهاست‌.

 

إِن يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ‏‏(33)

«اگر بخواهد باد را» كه‌ سبب‌ سير و حركت‌ كشتي‌هاست‌ «ساكن‌ مي‌گرداند آن‌گاه ‌آنها» يعني: آن‌ كشتي‌ها «بر پشت‌ آن‌» يعني: بر پشت‌ دريا «راكد» يعني: ساكن ‌و بي‌حركت‌ «مي‌مانند، قطعا در اين‌» وجود و حركت‌ كشتي‌ها «آياتي ‌است‌» يعني: نشانه‌ها و دلالتهاي‌ روشن‌ و بزرگي‌ است‌ «براي‌ هر صبار شكوري‌» يعني: براي‌ هر بسيار شكيبا و صبركننده‌اي‌ بر بلاها و براي‌ بسيار شكرگزاري‌ بر نعمتها. البته‌ صبر و شكر، دو صفت‌ سترگ‌ براي‌ مؤمن‌ كامل‌ است‌ زيرا مؤمن‌ از دو حالت‌ بيرون‌ نيست‌، يا در نعمتي‌ است‌ كه‌ بر آن‌ شكر مي‌گزارد، يا در مصيبتي ‌است‌ كه‌ بر آن‌ صبر مي‌كند.

 

أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُوا وَيَعْفُ عَن كَثِيرٍ ‏‏(34)

«يا» اگر حق‌ تعالي‌ بخواهد «اهل‌ كشتي‌ها را به‌سبب‌ كار و كردارشان‌ هلاك ‌مي‌كند» و كشتي‌نشينان‌ را به‌سبب‌ گناهاني‌ كه‌ مرتكب‌ شده‌اند، با غرق‌ كردنشان‌ نابود مي‌كند «و او از بسياري‌» از كشتي‌نشينان‌ «در مي‌گذرد» با درگذشتن‌ از گناهانشان‌ لذا از غرق‌ نجاتشان‌ مي‌دهد.

 

وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ ‏‏(35)

«و كساني‌ كه‌ در آيات‌ ما مجادله‌ مي‌كنند، بدانند كه‌ آنان‌ را هيچ‌ گريزگاهي‌» و راه ‌فرار و خلاصي‌ از عذاب‌ ما «نيست‌».

 

فَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ‏‏(36)

«پس‌ آنچه‌ شما داده‌ شده‌ايد» اي‌ مردم‌! اعم‌ از مؤمنان‌ و ديگران‌ «از هر چيز كه ‌باشد» از بهره‌ها و نعمتها؛ مانند توانگري‌ و گشايش‌ در روزي‌، اينها همه ‌«برخورداري‌ زندگي‌ دنياست‌» پس‌ بدانيد كه‌ بهره‌ دنيا، بهره‌اي‌ است‌ اندك‌ در ايامي ‌اندك‌، كه‌ به‌سرعت‌ منقضي‌ مي‌شود و از بين‌ مي‌رود «و آنچه‌ نزد الله است‌» از ثواب‌ و پاداش‌ طاعات‌؛ مانند باغهاي‌ بهشتي‌ «بهتر است‌» از اين‌ اندك ‌بهره‌ دنيا «و پاينده‌تر است‌» زيرا پاداش‌ الهي‌ هميشگي‌ و گسست‌ناپذير است‌ در حالي‌كه ‌بهره‌ دنيا به‌سرعت‌ مي‌گذرد و نابود مي‌شود. پاسخ‌ اين‌ سؤال‌ كه‌ چه‌ كساني ‌شايستگي‌ پاداش‌ بهشتي‌ را دارند، اين‌ است: «براي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ و به ‌پروردگارشان‌ توكل‌ مي‌كنند» يعني: كساني‌ كه‌ همه‌ كار خويش‌ را به‌ او تفويض ‌نموده‌ و در تمام‌ شؤون‌ خويش‌، بر او تكيه‌ مي‌كنند.

علي‌بن‌ابي‌طالب‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ مي‌گويد: «ابوبكر رضی الله عنه تمام‌ مالش‌ را در راه‌ خدا جلّ‌ جلاله  انفاق‌ كرد سپس‌ كساني‌ او را بر اين‌ كار سرزنش‌ كردند، همان‌ بود كه‌ آيه‌ كريمه‌ نازل‌ شد».

سپس‌ خداي‌ عزوجل‌ در آيات‌ بعدي‌ «39 ـ 37» اهل‌ بهشت‌ را به‌علاوه‌ ايمان ‌و توكل‌، به‌ اوصاف‌ ذيل‌ توصيف‌ مي‌نمايد:

1 ـ ايشان‌ از گناهان‌ كبيره‌ پرهيز مي‌كنند.

2 ـ ايشان‌ در هنگام‌ قدرت‌، عفو و گذشت‌ را پيشه‌ خود مي‌كنند.

3 ـ ايشان‌ از خداي‌ متعال‌ كاملا انقياد و اطاعت‌ مي‌كنند.

4 ـ ايشان‌ نماز را برپا مي‌دارند.

5 ـ ايشان‌ به‌ نظام‌ شور و مشورت‌ پايبنداند.

6 ـ ايشان‌ در راه‌ خير انفاق‌ مي‌كنند.

7 ـ ايشان‌ در حق‌ شجاع‌ و دليرند. چنان‌كه‌ مي‌فرمايد:

 

وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ ‏‏(37)

«و همچنين‌» بهشت‌ برين‌ «براي‌ كساني‌ است‌ كه‌ از گناهان‌ كبيره‌» مانند شرك‌، فرار از جنگ‌، زنا و غيره‌... «پرهيز مي‌كنند».

بيان‌ محققانه‌ گناهان‌ در سوره‌ نساء «آيه‌/31» گذشت‌ از جمله‌ در آنجا از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه نقل‌ كرديم‌ كه‌ فرمود: «گناه‌ كبيره‌ هر گناهي‌ است‌ كه‌ خداوند متعال ‌آن‌ را با تهديداتي‌ چون‌ آتش‌ دوزخ‌، يا خشم‌، يا لعنت‌، يا عذاب‌ خويش‌ همراه ‌كرده‌ باشد».

«و» همچنين‌ بهشت‌ برين‌ براي‌ كساني‌ است‌ كه‌ پرهيز مي‌كنند «از فواحش‌» يعني: از زشتي‌ها و ناشايستي‌ها، كه‌ عبارت‌ است‌ از: گناهاني‌ چون‌ قتل‌، زنا، گواهي ‌دروغ‌ و مانند آنها. گفتني‌ است‌ كه‌ هرچند اينها نيز از گناهان‌ كبيره‌اند ولي‌ گويي ‌در سنگيني‌ خود از گناهان‌ كبيره‌ بزرگتر مي‌باشند لذا مستقلا ذكر شدند «و» از اوصاف‌ بهشتيان‌ يكي‌ اين‌ است‌ كه‌ «چون‌ به‌ خشم‌ در مي‌آيند، درمي‌گذرند» يعني‌ درمي‌گذرند از تعدي‌اي‌ كه‌ ايشان‌ را به‌خشم‌ آورده‌ است‌ پس‌ خشم‌ خويش‌ را فرومي‌خورند و با كسي‌ كه‌ بر ايشان‌ ستم‌ نموده‌، با حلم‌ و بردباري‌ رفتار مي‌كنند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «ما انتقم‌ النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم لنفسه‌ قط إلا أن‌ تنتهك‌ حرمات ‌الله: رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم هرگز به‌خاطر خودشان‌ انتقام‌ نگرفتند مگر اين‌كه‌ حرمتي‌ از حرمات‌ خداي‌ عزوجل‌ در هم‌ شكسته‌ شود».

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ آمده‌ است: اين‌ آيه‌ درباره‌ عمر رضی الله عنه ـ هنگامي‌كه‌ در مكه‌ از سوي‌ مشركان‌ به‌ باد دشنام‌ و ناسزا گرفته‌ مي‌شد ـ نازل‌ گرديد. به‌قولي: اين‌آيه‌ درباره‌ ابوبكر رضی الله عنه نازل‌ شد؛ هنگامي‌كه‌ بعضي‌ او را سرزنش‌ كردند كه‌ چرا مالش‌ را در راه‌ خدا جلّ‌ جلاله انفاق‌ كرده‌ است‌ و نيز آن‌گاه‌ كه‌ به‌ باد دشنام‌ و ايذا واستهزاء گرفته‌ شد ولي‌ بردباري‌ پيشه‌ كرد.

 

وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ‏‏(38)

«و» بهشتيان‌ «كساني‌» اند «كه‌ نداي‌ پروردگارشان‌ را اجابت‌ كرده‌اند» يعني: فرمان‌ او را در آنچه‌ كه‌ ايشان‌ را بدان‌ فراخوانده‌، اجابت‌ كرده‌ و پذيرفته‌اند و از پيامبران علیهم السلام اطاعت‌ كرده‌اند «و» بهشتيان‌ كساني‌ اند كه‌ «نماز را برپا داشته‌اند» در اوقات‌ آنها با رعايت‌ شروط و آداب‌ و اركان‌ آنها. دليل‌ اين‌كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله نماز را به‌ يادآوري‌ مخصوص‌ گردانيد، اين‌ است‌ كه‌ نماز برترين‌ انواع‌ عبادات‌ است‌ زيرا نماز پيوند و رابطه‌اي‌ است‌ ميان‌ بنده‌ و پروردگارش‌ «و» از اوصاف ‌بهشتيان‌ اين‌ است‌ كه‌ «كارشان‌ با يك‌ديگر از سر مشورت‌ است‌» يعني: در هر كاري‌ كه‌ بر ايشان‌ رخ‌ نمايد، در ميان‌ خويش‌ رايزني‌ و مشورت‌ مي‌كنند پس‌ درتصميم‌گيريها نه‌ شتاب‌ مي‌ورزند و نه‌ تك‌رأيي‌ مي‌كنند لذا برخي‌ از آنها بر برخي ‌ديگر در هيچ‌ كاري‌ استبداد و خودرأيي‌ نمي‌ورزند.

بايد دانست‌ كه‌ حوزه‌ مشاوره‌، امور و شؤون‌ عامه‌ است‌؛ مانند تعيين‌ خليفه ‌(حاكم‌)، تدبير شؤون‌ دولت‌ و اداره‌ امور آن‌، توظيف‌ كارگزاران‌ و واليان ‌(استانداران‌) و احكام‌ قضاء. همين‌طور، اين‌ آيه‌ شامل‌ مشورت‌ در امور خاصه ‌نيز مي‌شود. حسن‌ بصري‌ رحمه الله گفته‌ است: «هيچ‌ قومي‌ با يك‌ديگر مشاوره‌ نكردند، جز اين‌كه‌ بر بهترين‌ و شايسته‌ترين‌ امورشان‌ راهياب‌ شدند». و ـ چنان‌كه‌ در روايات‌ آمده‌ است‌ ـ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم با اصحابشان‌ در اموري‌ كه‌ متعلق‌ به‌ جنگ ‌بود، مشورت‌ مي‌كردند اما در احكام‌ با اصحابشان‌ مشورت‌ نكردند زيرا احكام‌ با تمام‌ اقسام‌ خويش‌ ـ اعم‌ از فرض‌، مستحب‌، مكروه‌، مباح‌ و حرام‌ ـ از جانب ‌خداي‌ عزوجل‌ مقرر گرديده‌ است‌.

ولي‌ پس‌ از آن‌كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله  رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم را به‌سوي‌ خويش‌ برگرفت‌، صحابه‌ كرام‌ رضی الله عنهم در احكام‌ نيز با همديگر مشاوره‌ نموده‌ و آنها را از كتاب‌ و سنت ‌استنباط مي‌كردند. گفتني‌ است‌؛ اولين‌ امري‌ كه‌ صحابه‌ رضی الله عنهم درباره‌ آن‌ باهم‌ مشاوره‌ كردند، قضيه‌ خلافت‌ بود زيرا رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ جانشيني‌ خود صراحتا چيزي ‌نفرموده‌ بودند. همين‌ طور صحابه‌ رضی الله عنهم در امر ارتداد قبايل‌ باهم‌ رأي‌زني‌ و مشاوره‌ كردند، كه‌ سرانجام‌ ابوبكرصديق‌ رضی الله عنه به‌ جنگ‌ با مرتدان‌ مصمم‌ شد. همچنين ‌اصحاب رضی الله عنهم در امر ميراث‌ پدربزرگ‌ (جد) و در كيفيت‌ اجراي‌ حد شراب‌نوشي ‌نيز باهم‌ مشاوره‌ كردند. همان‌ طور كه‌ ايشان‌ بعد از رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در جنگها نيز با هم‌ مشورت‌ مي‌كردند تا بدانجا كه‌ عمر رضی الله عنه با «هرمزان‌» كه‌ به‌ اسلام‌ مشرف‌ شده‌ و به‌ محضر ايشان‌ آمده‌ بود، درباره‌ جنگ‌ با «كسري‌» مشورت‌ كرد. در حديث‌ شريف ‌به‌ روايت‌ ترمذي‌ از ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إذا كان ‌أمراؤكم‌ خياركم‌ وأغنياؤكم‌ سمحاءكم‌ وأمركم‌ شوري‌ بينكم‌ فظهر الأرض‌ خير لكم‌ من ‌بطنها، وإذا كان‌ أمراؤكم‌ شراركم‌ وأغنياؤكم‌ بخلاؤكم‌ وأموركم‌ إلي‌ نسائكم‌ فبطن ‌الأرض‌ خير لكم‌ من‌ ظهرها: آن‌گاه‌ كه‌ حكام‌ و امراي‌ شما بهترين‌هاي‌ شما باشند و توانگران‌ شما بخشنده‌ترينهايتان‌ و كارتان‌ در ميانتان‌ به‌ شور و مشورت‌ باشد، روي ‌زمين‌ براي‌ شما از شكم‌ آن‌ بهتر است‌ ولي‌ آن‌گاه‌ كه‌ امراي‌ شما بدترين‌هاي‌ شما باشند و توانگرانتان‌ بخيلانتان‌ و (توليت‌ عامه) كارهايتان‌ به‌ زنانتان‌ واگذاشته‌ شده ‌باشد، شكم‌ زمين‌ براي‌ شما از روي‌ آن‌ بهتر است‌».

«و» از اوصاف‌ بهشتيان‌ اين‌ است‌ كه: «از آنچه‌ روزيشان‌ داده‌ايم‌، انفاق ‌مي‌كنند» در راه‌ خير و آن‌ را بر نيازمندان‌ و در راه‌ خدا جلّ‌ جلاله صدقه‌ مي‌كنند. ملاحظه ‌مي‌كنيم‌ كه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌، امت‌ اسلامي‌ را به‌ اوصاف‌ و خصوصياتي‌ معرفي‌ كرده‌ است‌ كه‌ در ميان‌ فريضه‌ ديني‌ (نماز)، فريضه‌ اجتماعي‌ (زكات‌ و انفاق‌) و فريضه ‌سياسي‌ (شوري‌) جمع‌ مي‌كنند چنان‌ كه‌ ابوبكر جصاص‌ حنفي‌ در كتاب ‌«احكام‌ القرآن‌»، نزديك‌ به‌ همين‌ معني‌ را بيان‌ كرده‌ است‌.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ كه: اين‌ آيه‌ كريمه‌ درباره‌ انصار نازل‌ شد زيرا رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ايشان‌ را به‌سوي‌ ايمان‌ فراخواندند و ايشان‌ دعوت‌ حق‌ را اجابت‌ گفتند.

 

وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ ‏‏(39)

«و» بهشتيان‌ «كساني‌ هستند كه‌ چون‌ به‌ آنان‌ تعدي‌» و ستمي‌ از سوي ‌تجاوزگري‌ «رسيد، انتقام‌ مي‌گيرند» زيرا ضعف‌ نشان‌ دادن‌ و تسليم ‌شدن‌ در برابر تجاوزگر، از اوصاف‌ كساني‌ نيست‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ عزتمندشان‌ گردانيده‌، آنجاكه‌ فرموده ‌است: (وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ ) : «و عزت‌ از آن‌ خدا و رسولش‌ و مؤمنان‌ است‌» «منافقون‌/8» لذا مؤمنان‌ بايد بدانند كه‌ انتقام‌ كشي‌ در هنگام‌ تجاوز فضيلت‌ است‌ و ناتواني‌ و خواري‌ و ذلت‌پذيري‌ از اوصافشان‌ نيست‌ بلكه‌ اين‌ صفات‌؛ صفات‌ كافران‌ به‌ خداي‌ عزوجل‌ و جاهلان‌ به‌ وي‌ مي‌باشد.

بايد دانست‌ كه‌ در ميان‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ و «آيه/‌37» : (وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ ‏) : «و چون‌ خشمگين‌ شوند، گذشت‌ مي‌كنند»، هيچ‌ تعارضي‌ نيست‌ زيرا هر يك‌ از اين‌ دو آيه‌، مجال‌ و موضع‌ خاص‌ به‌ خود را دارد از آن‌ روي‌ كه‌ عفو بر دو قسم‌ است:

1 ـ عفوي‌ كه‌ سبب‌ فرونشاندن‌ فتنه‌ و آرامش ‌بخشيدن‌ به‌ اوضاع‌ و بازگشت‌ جاني ‌از جنايتش‌ مي‌باشد، كه‌ چنين‌ عفوي‌ ستوده‌ است‌ و آيات‌ عفو بر آن‌ حمل‌ مي‌شود و چنين‌ عفو و گذشتي‌، از اخلاق‌ متعارف‌ در تعامل‌ ميان‌ يك‌ امت‌ واحده‌ است‌.

2 ـ عفوي‌ كه‌ سبب‌ جرأتمندي‌ ستمگر و درازدستي‌ وي‌ در گمراهيش‌ و به‌ استضعاف ‌كشيدن‌ امت‌ باشد، ناپسند و ناستوده‌ است‌. كه‌ آيات‌ وارده‌ درباره‌ لزوم ‌انتقام ‌كشيدن‌ بر آن‌ حمل‌ مي‌شود و اين‌گونه‌ انتقام‌كشي‌، در مقاومت‌ عليه‌ دشمن‌ خارجي‌ و در هنگام‌ غصب‌ حق‌ واجب‌ است‌. البته‌ مثالهاي‌ روشنگر در هر دو مورد بسيار است‌، از جمله‌ مثالها در مورد عفو: عفو يوسف‌ علیه السلام از برادرانش‌ بود، با آن‌كه‌ او بر مؤاخذه‌ ايشان‌ قدرت‌ داشت‌ همچنين‌ از جمله‌ اين‌ مثالها، عفو رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از اهل‌ مكه‌ بعد از فتح‌ آن‌ بود، همين‌ طور عفو ايشان‌ از «غورث‌بن‌ حارث‌» هنگامي‌ كه‌ شمشير رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را درحالي‌كه‌ ايشان‌ در خواب‌ بودند گرفت‌ و از غلاف‌ كشيد و در اين‌ حال‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بيدار شدند و بر او با هيبت‌ چنان‌ نهيب‌ زدند كه‌ شمشير ايشان‌ از دستش‌ افتاد و ايشان‌ شمشير خود را گرفتند آن‌گاه اصحابشان‌ را فراخوانده‌ و آنها را از توطئه‌ او عليه‌ جان‌ خويش ‌آگاه‌ كردند و سپس‌ عفوش‌ نمودند.

و از جمله‌ مثالها در مورد انتقام‌، اين‌ روايت‌ است: روزي‌ زينب رضی الله عنها ‌ به‌ عائشه ‌رضي‌الله عنهما روي‌ كرد و او را دشنام‌ مي‌داد، رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم او را از اين‌ كار نهي‌ كردند اما از دشنام ‌دادن‌ بازنايستاد آن‌گاه‌ به‌ عائشه‌ فرمودند: «دونك ‌فانتصري: اينك‌ تو آزادي‌ پس‌ انتقام‌ بگير!». در روايت‌ ديگري‌ آمده‌ است‌ كه ‌عائشه‌ رضي‌الله عنها گفت: «چون‌ رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ من‌ اجازه‌ دادند، زينب‌ را چنان‌ كوبيدم‌ كه‌ آب‌ دهانش‌ خشك‌ شد».

 

وَجَزَاء سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ‏‏(40)

«و جزاي‌ بدي‌، بدي‌اي‌ مانند آن‌ است‌» خداي‌ سبحان‌ اين‌ حقيقت‌ را روشن ‌مي‌سازد كه‌ شيوه‌ عدالت‌ در امر انتقام‌‌كشي‌، همانا بسنده‌ كردن‌ بر رعايت‌ برابري‌ دراين‌ باره‌ است‌، نه‌ در پيش‌ گرفتن‌ زياده‌روي‌ در انتقام‌. مجاهد و سدي‌ گفته‌اند: «مراد از اين‌ بدي‌ همانند، دادن‌ پاسخي‌ است‌ كه‌ مماثل‌ و همانند تعدي‌ طرف ‌مقابل‌ باشد، مثلا اگر كسي‌ به‌ تو گفت: خدا خوارت‌ سازد! تو هم‌ در پاسخش ‌بگو: خدا خودت‌ را خوار سازد. بي‌آن‌كه‌ تجاوز كني‌ و جواب‌ يك‌ سخن‌ را با بيشتر از آن‌ بدهي‌». «پس‌ هر كه‌ درگذرد و به ‌اصلاح‌ آورد» يعني: هر كس‌ از ستمگرخويش‌ در گذرد و با عفو نمودن‌ از وي‌ در هنگام‌ قدرت ‌يافتن‌ بر انتقام‌ كشي‌، رفتاري‌ نيك‌ و اصلاح‌ منشانه‌ با وي‌ در پيش‌ گيرد؛ «پاداش‌ او بر عهده‌ خداست‌» و اين‌ پاداش‌ نزد وي‌ ضايع‌ نمي‌شود. اما بايد دانست‌ كه‌ عجز و ذلت‌پذيري‌، از فضايل‌ نيست‌ بلكه‌ نشانه‌ پستي‌ و دنائت‌ است‌. يعني: خداي‌ سبحان‌ بر آن‌ عفو و گذشتي‌ پاداش‌ مي‌دهد كه‌ انسان‌ در آن‌، بر گرفتن‌ حقش‌ و انتقام‌كشي‌ از ستمگرش‌ قادر باشد ولي‌ اين‌ كار را براي‌ رضاي‌ خدا جلّ‌ جلاله  فرو گذارد. «به‌ راستي‌ خدا ظالمان ‌را دوست‌ نمي‌دارد» يعني: كساني‌ را كه‌ به‌ ظلم‌ آغاز مي‌كنند، دوست‌ ندارد، نه‌كساني‌ را كه‌ پاسخ‌ ظلم‌ را با انتقام‌ كشي‌ مي‌دهند همچنين‌ او كساني‌ را كه‌ در انتقام‌كشي‌ تعدي‌ كرده‌ و در آن‌ از حد درمي‌گذرند، دوست‌ ندارد زيرا تجاوز از حد، خود ظلم‌ است‌.

 

وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ ‏‏(41)

«و هر كه‌ بعد از ستمي‌ كه‌ ديده‌است‌» يعني: بعد از آن‌كه‌ ظالم‌ در حق‌ وي‌ ستمي ‌نموده‌است‌ «انتقام‌ گيرد پس‌ آن‌ گروه‌؛ بر آنان‌ هيچ‌ راهي‌ نيست‌» يعني: آنان‌ مورد ملامت‌، مؤاخذه‌ يا مجازات‌ قرار نمي‌گيرند زيرا حق‌ گرفتن‌ قصاص‌ در جنايات ‌عمدي‌ و در دشنام‌ دادن‌ و بد گفتن‌، براي‌ مجني‌عليه‌ (كسي‌ كه‌ بر وي‌ جنايتي‌رفته ‌است‌) همچنين‌ ضمان‌ (غرامت‌) در جنايات‌ غير عمد ـ مانند اتلافها ـ شرعا ثابت‌ است‌؛ و در اين‌ موارد، معامله‌ همانند و بالمثل‌ جواز دارد، نه‌ تجاوز.

 

إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏‏(42)

«جز اين‌ نيست‌ كه‌ راه‌» ملامت‌ و ايراد و مجازات‌ «تنها بر كساني‌ است‌ كه‌ به ‌مردم‌ ستم‌ مي‌كنند» يعني: آغازگر تعدي‌ و تجاوز بر آنانند «و در روي‌ زمين‌ به‌ ناحق ‌سر بر مي‌دارند» يعني: بر جان‌ و مال‌ مردم‌ به‌ ناحق‌ تعدي‌ كرده‌ و با ستمگري‌ و سلب‌ و غصب‌ حق‌ مردم‌، بر آنان‌ تكبر و گردنكشي‌ مي‌كنند «آن‌ گروه‌» در برابر ظلم‌ و گردنكشي‌ و تجاوز خويش‌ «عذابي‌ دردناك‌ در پيش‌ دارند» در روز قيامت‌.

 

وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ‏‏(43)

«و هر كه‌ صبر كند» بر آزار و تعدي‌ ديگران‌ و دست‌ به‌ انتقام‌كشي‌ نزند «و درگذرد» از ستمگرش‌، بعد از آن‌كه‌ بر انتقام‌ كشي‌ و بازپس‌گيري‌ حقش‌ از او قدرت‌ يافت‌ «قطعا اين‌» صبر و گذشت‌ و خويشتن‌داري‌ «از عزم‌ امور است‌» يعني: از امور ستوده‌ و سترگ‌ و شايسته‌ سپاس‌ است‌ كه‌ بر آن‌ ثواب‌ و ثنا مترتب‌ مي‌شود زيرا انسان‌ خشمگين‌، در اين‌ صبر و حوصله‌مندي‌ از خود ثبات‌ نشان‌ داده‌ و اسير شهوت‌ انتقام‌كشي‌ نشده‌ است‌. در حديث‌ شريف‌ آمده ‌است: «وما زاد الله‌ عبدا بعفو إلا عزا: خداي‌ عزوجل‌ بر بنده‌اي‌ به‌سبب‌ عفو وي‌، جز عزت ‌نمي‌افزايد». شاه‌ ولي‌الله دهلوي‌: مي‌گويد: «گذشت‌ از حق‌ خويش‌ عزيمت‌ و انتقام‌ گرفتن‌ رخصت‌ است‌ و انتقام‌ كشي‌ براي‌ ضعفاي‌ قوم‌ لازم‌ است‌ مگر آن‌كه ‌درگذرند».

كلبي‌ و فراء در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيات‌ «43 ـ 41» روايت‌ كرده‌اند كه: اين ‌آيات‌ درباره‌ ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه نازل‌ شد زيرا هنگامي‌ كه‌ يكي‌ از انصار وي‌ را دشنام‌ داد، ابوبكر رضی الله عنه نخست‌ پاسخ‌ گفت‌ ولي‌ بعد از آن‌ خود را نگاه‌ داشت‌ و انتقامي‌ نكشيد.

 

وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّن بَعْدِهِ وَتَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِّن سَبِيلٍ ‏‏(44)

«و هر كه‌ را خدا گمراه‌ كند» به‌سبب‌ رضايش‌ به‌ كفر «پس‌ بعد از وي‌ او را هيچ‌ كارسازي‌ نيست‌» يعني: بعد از خدا جلّ‌ جلاله  هيچ‌كسي‌ برايش‌ نيست‌ كه‌ هدايتش‌ را برعهده‌ گيرد و ياريش‌ دهد «و ستمكاران‌ را» يعني: مشركان‌ تكذيب‌كننده‌ رستاخيز و زندگي‌ پس‌ از مرگ‌ را «مي‌بيني‌، كه‌ چون‌ عذاب‌ را بنگرند» يعني: چون‌ به‌سوي ‌دوزخ‌ بنگرند «مي‌گويند: آيا راهي‌ براي‌ برگشتن‌» به‌ دنيا «هست‌؟» كه‌ نيست‌!

 

وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِيٍّ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُّقِيمٍ ‏‏(45)

«و آنان‌ را مي‌بيني‌ كه‌ چون‌ بر آتش‌ دوزخ‌ عرضه‌ دارندشان‌، از خواري‌ فروتن ‌شده‌اند» يعني: به‌سبب‌ خواري‌ و زبوني‌اي‌ كه‌ به‌ آنان‌ پيوسته‌ است‌، فروتن‌ و متواضع‌ شده‌اند «به‌ گوشه‌ چشم‌ نيم‌گشاده‌ مي‌نگرند» يعني: از شدت‌ خوف‌ وهراس‌، دزدانه‌ و ذليلانه‌، زير چشمي‌ به‌سوي‌ دوزخ‌ مي‌نگرند «و اهل‌ ايمان‌ گفتند: قطعا زيانكاران‌» كامل‌ همانا «كساني‌ هستند كه‌ روز قيامت‌ به‌ خود و خانواده‌ خويش ‌زيان‌ زده‌اند» زيان‌زدنشان‌ به‌ خودشان‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ خود را در آتش‌ دوزخ‌ وعذاب‌ جاودان‌ آن‌ درافگنده‌ و به‌ چنگال‌ عذاب‌ سپرده‌اند، بي‌آن‌كه‌ كمترين‌ اميدي‌ به‌ نجات‌ خويش‌ داشته‌ باشند اما زيان ‌زدنشان‌ به‌ خانواده‌هايشان‌ در اين‌ است‌كه: سبب‌ گمراهي‌ آنان‌ شده‌اند پس‌ اگر خانواده‌هايشان‌ با آنان‌ در دوزخ‌ باشند، از وجود آنان‌ هيچ‌ سودي‌ نمي‌برند و اگر خانواده‌هايشان‌ در بهشت‌ باشند، نيز ميانشان ‌مانع‌ و حايلي ‌ابدي‌ افگنده‌ شده‌ لذا با جدايي‌ از همديگر، به‌ آنها زيان‌ رسانده‌اند «آگاه‌ باشيد كه‌ ستمكاران‌ در عذابي‌ پايدارند» كه‌ هيچ‌ پاياني‌ ندارد.

و اين‌، پايان‌ سخن‌ مؤمنان‌، يا تصديقي‌ از سوي‌ خداوند جلّ‌ جلاله بر سخنانشان‌ است‌.

 

وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَاء يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِيلٍ ‏‏(46)

«و جز الله برايشان‌ دوستاني‌ نيست‌ كه‌ آنها را نصرت‌ دهند» و در اين‌ مقام‌ و موقف‌، عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ كنند «و هر كه‌ را خدا گمراه‌ كند، هيچ‌ راهي‌ برايش‌» به‌سوي‌ نجات‌ «نيست‌».

 

اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُم مِّن مَّلْجَأٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٍ ‏‏(47)

«پروردگارتان‌ را اجابت‌ كنيد» يعني: به‌ نداي‌ دعوت‌ پروردگارتان‌ به‌سوي‌ ايمان ‌به‌ او، به‌ كتابها و پيامبرانش‌ و به‌ هر آنچه‌ كه‌ شما را به‌ سوي‌ آن‌ فرامي‌خواند، لبيك‌ بگوييد «پيش‌ از آن‌كه‌ از جانب‌ الله روزي‌ بيايد» يعني: روز عذابي‌ «كه‌ آن‌ را برگشتي‌ نيست‌» و هيچ‌كسي‌ آن‌ را برگردانده‌ نمي‌تواند، يا اين‌كه‌، خداي‌ عزوجل ‌خود پس‌ از آن‌كه‌ به‌ آن‌ حكم‌ نموده‌، آن‌ را بر نمي‌گرداند. كه‌ مراد از آن: روز قيامت‌، يا روز مرگ‌ است‌ «در آن‌ روز، براي‌ شما هيچ‌ پناهگاهي‌ نيست‌» كه‌ به‌ آن‌پناه‌ بريد «و براي‌ شما هيچ‌ منكري‌ نيست‌» يعني: شما در آن‌ روز هيچ‌ منكري‌ را نمي‌يابيد كه‌ عذابي‌ را كه‌ بر شما فرود آمده‌، انكار كند و آن‌ را ناپسند بداند و خودتان‌ نيز قدرت‌ انكار چيزي‌ از گناهان‌ خويش‌ را نداريد زيرا اعمالتان‌ در كارنامه‌هايتان‌ ثبت‌ شده‌ است‌ و زبانها و اندامها و پوستهایتان‌ نيز به‌ آن‌ گواهي ‌مي‌دهد لذا از عذاب‌ خدا جلّ‌ جلاله  هيچ‌ پناهگاهي‌ جز به‌سوي‌ خود وي‌ وجود ندارد.

 

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ كَفُورٌ ‏(48)

«پس‌ اگر رويگردان‌ شدند» از اجابت‌ نداي‌ حق‌ «ما تو را بر آنان‌ نگهبان‌» اعمالشان‌ «نفرستاديم‌» تا آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ محاسبه‌ كني‌ پس‌ ما تو را ناظر و مراقب‌ آنان‌ نگمارده‌ايم‌ «بر عهده‌ تو جز پيام‌رساني‌» آن‌ پيامهايي‌ كه‌ مأمور ابلاغ‌ آنها به‌ مردم‌ شده‌اي‌ «نيست‌» و جز اين‌، هيچ‌ تكليف‌ ديگري‌ بر عهده‌ نداري ‌و تو اين‌ مأموريت‌ را به‌درستي‌ انجام‌ داده‌اي‌ «و ما چون‌ رحمتي‌ از جانب‌ خود به‌ انسان‌ بچشانيم‌» يعني: نعمتي‌ مانند سلامتي‌، توانگري‌، امنيت‌ و غيره‌ «بدان‌ شاد شود» يعني: به‌ سبب‌ آن‌ نعمت‌، سرمست‌ و مغرور و متكبر مي‌گردد «و اگر به‌ آنان ‌مصيبتي‌ برسد» يعني: بلا، بيماري‌، فقر، يا ترسي‌ برسد «به‌سبب‌ آنچه‌ دستهاي ‌آنان‌ پيش‌ فرستاده‌ است‌» از گناهان‌ «آن‌گاه‌ انسان‌ ناسپاس‌ است‌» تمام‌ نعمتها را فراموش‌ كرده‌ و فقط از بلا يادآوري‌ مي‌كند و در علت‌ و سبب‌ فرود آمدن‌ آن‌ هيچ ‌تأمل‌ نمي‌ورزد پس‌ اين‌ ناسپاسي‌اي‌ است‌ آشكار. تعبير «دستهاي‌ آنان‌ پيش‌فرستاده‌است‌»، از آن ‌روي‌ است‌ كه‌ بيشتر اعمال‌ با دست‌ انجام‌ مي‌شود. البته‌ نمودهاي‌ ناسپاسي‌، در مردان‌ كمتر و در زنان‌ بيشتر ديده‌ مي‌شود. چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده ‌است: «اي‌ گروه‌ زنان‌! صدقه‌ بدهيد زيرا من‌ شما را اكثريت‌ اهل‌دوزخ‌ ديده‌ام‌. در اين‌ هنگام‌ زني‌ گفت: به‌ چه‌ سبب‌ اي‌ رسول‌ خدا؟ فرمودند: «لأنكن‌ تكثرن‌ الشكاية‌ و تكفرن‌ العشير، لو أحسنت‌ إلي‌ احداهن‌ الدهر، ثم‌ تركت‌ يوما قالت‌ ما رأيت‌ منك‌ خيرا قط: زيرا شما (از زندگي) بسيار شكايت‌ مي‌كنيد و شوهران‌ را ناسپاسي‌ مي‌نماييد؛ اگر به‌ يكي‌ از زنان‌ تمام‌ عمر نيكي‌ كني‌، سپس‌ اين ‌نيكي‌ را فقط يك‌ روز از وي‌ دريغ‌ داري‌، مي‌گويد: من‌ هرگز از تو هيچ‌ خيري ‌نديده‌ام‌!».

 

لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثاً وَيَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُورَ ‏‏(49)

«فرمانروايي‌ آسمانها و زمين‌ از آن‌ خداوند است‌» يعني: حق‌ تعالي‌ صاحب‌ اختيار و مالك‌ تصرف‌ در آنهاست‌ به‌ هرگونه‌ كه‌ بخواهد پس‌ نه‌ براي‌ آنچه‌ كه‌ او داده ‌است‌، بازدارنده‌اي‌ است‌ و نه‌ براي‌ آنچه‌ كه‌ بازداشته‌ است‌، دهنده‌اي‌ و دليل‌ آن ‌اين‌ است‌ كه: «هر چه‌ بخواهد مي‌آفريند» از خلق‌ و نشانه‌ آن‌ اين‌ است‌ كه: «به‌ هركس‌ بخواهد، فرزندان‌ دختر و به‌ هر كس‌ بخواهد، فرزندان‌ پسر مي‌بخشد» يعني: به‌ هركس‌ كه‌ بخواهد، دختراني‌ چند مي‌بخشد درحالي‌كه‌ هيچ‌ پسري‌ با آنان‌ نيست‌ و به‌هر كس‌ كه‌ بخواهد، پسراني‌ چند مي‌بخشد؛ در حالي‌كه‌ هيچ‌ دختري‌ با آنان ‌نيست‌.

 

أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَاناً وَإِنَاثاً وَيَجْعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيماً إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ ‏‏(50)

«يا برايشان‌ پسران‌ و دختران‌ را جمع‌ مي‌كند» يعني: به‌ بعضي‌ از خلقش‌ هم ‌فرزند پسر و هم‌ فرزند دختر مي‌دهد و دختران‌ و پسران‌ ـ هر دو ـ را به‌ وي‌ مي‌بخشايد. پس‌ معناي‌ (يزوجهم‌) در اينجا، جمع‌ كردن‌ ميان‌ پسران‌ و دختران ‌است‌ «و هركه‌ را بخواهد، عقيم‌ مي‌گرداند» يعني: او را سترون‌ و فاقد قدرت‌ باروري ‌و بارورسازي‌ مي‌گرداند كه‌ نه‌ برايش‌ فرزند پسري‌ به‌دنيا آيد و نه‌ فرزند دختري ‌«هرآينه‌ اوست‌ داناي‌ توانا» يعني: او به‌ كساني‌ كه‌ سزاوار بخشودن‌ هر قسم‌ از اين‌اقسام‌ مواليد مي‌باشند، بسيار دانا و بر بخشيدن‌ مواليد با اين‌ گونه‌ تفاوت‌ها، بسي‌ تواناست‌ زيرا اين‌ نشانه‌ كمال‌ قدرت‌ وي‌ است‌ كه‌ به‌ هر كس‌ هر چه‌ بخواهد؛ از انواع‌ نسلها مي‌بخشد. شايد ذكر دختران‌ پيش‌ از پسران‌ در آيه‌ كريمه‌، براي ‌خوشحال ‌ساختن‌ دلهاي‌ پدران‌ و شادباش‌گفتن‌ به‌ آنان‌ در تولد دختران‌ باشد؛ به‌مثابه‌ ردي‌ بر پندارهاي‌ جاهلانه‌ اعراب‌ كه‌ تولد دختر را بلايي‌ بزرگ‌ براي‌ خود مي‌دانستند. چنان‌كه‌ ايله‌بن‌اسقع‌ مي‌گويد: «از يمن‌ و خجسته ‌بودن‌ زن‌ است‌ كه ‌نخست‌ قبل‌ از فرزند پسر، فرزند دختر به ‌دنيا آورد چنان‌ كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله  نيز دختران ‌را بر پسران‌ مقدم‌ ذكر كرده‌ و فرموده‌ است: (يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثاً وَيَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُورَ ‏) ». در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه: «چون‌ (در هنگام‌ مقاربت) آب‌ مرد برآب‌ زن‌ سبقت‌ گيرد، فرزند، پسر خلق‌ مي‌شود و چون‌ آب‌ زن‌ بر آب‌ مرد سبقت ‌گيرد، فرزند، دختر خلق‌ مي‌شود».

ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ نص‌ قرآني‌ در اين‌ دو آيه‌، بر غالب‌ انواع‌ مواليد بشري ‌تصريح‌ كرده‌ و از ذكر موارد نادر، همچون‌ تولد فرزند خنثي‌ سكوت‌ نموده‌ است ‌زيرا مبناي‌ كار، بر غالب‌ و اكثر است‌ و حالات‌ نادر نيز در عموم‌ سخن‌ داخل ‌مي‌شود.

بيشتر مفسران‌ برآنند كه‌ حكم‌ اين‌ آيات‌ در حق‌ تمام‌ مردم‌ عام‌ است‌ زيرا دليلي‌ براي‌ تخصيص‌ آن‌ وجود ندارد، از آن‌ روي‌ كه‌ هدف‌ آيه‌ كريمه‌، بيان‌ نافذ بودن ‌قدرت‌ الهي‌ در آفرينش‌ اشياء بر آن‌گونه‌ كه‌ بخواهد و اراده‌ كند، مي‌باشد. ولي‌ با اين‌ وجود، مفسران‌ براي‌ هر حالت‌ از چهار مورد يادشده‌ در آيه‌ كريمه‌، مثالهايي ‌را از انبياي‌ عظام علیهم السلام بيان‌ كرده‌اند تا مايه‌ تسلي‌ خاطر انسانهايي‌ باشد كه‌ از داشتن ‌دختر يا پسر محروم‌ مي‌گردند؛ مثال‌ حالت‌ اول: لوط و شعيب‌ عليهماالسلام‌ اند كه ‌فقط فرزند دختر داشتند نه‌ فرزند پسر. مثال‌ حالت‌ دوم: ابراهيم علیه السلام است‌ كه‌ جز فرزند پسر، فرزند دختري‌ نداشت‌. مثال‌ حالت‌ سوم: سيدنا محمد‌ صلّی الله علیه و آله وسلّم اند كه‌ چهار فرزند پسر داشتند و چهار فرزند دختر؛ پسرانشان: قاسم‌، طاهر، عبدالله و ابراهيم‌ ودخترانشان: زينب‌، رقيه‌، ام‌كلثوم‌ و فاطمه‌ بودند و همه‌ اينها از خديجه‌ رضي‌الله عنها به‌ دنيا آمدند، بجز ابراهيم‌ كه‌ از ماريه‌ قبطيه‌ به‌ دنيا آمد. و مثال ‌حالت‌ چهارم: عيسي‌ و يحيي‌ عليهماالسلام‌ اند كه‌ نه‌ فرزند دختري‌ داشتند و نه ‌فرزند پسري‌.

 

وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ ‏‏(51)

«و هيچ‌ بشري‌ را نرسد» يعني: سزاوار شأن‌ هيچ‌ بشري‌ در دنيا نيست‌ «كه‌ خدا با او سخن‌ گويد، جز از راه‌ وحي‌» كه‌ به‌ او وحي‌ كند و آن‌ كلام‌ به‌ وي‌ الهام‌ شود، يعني‌ بر قلب‌ وي‌ افگنده‌ شود؛ چنان‌كه‌ پروردگار متعال‌ بر مادر موسي علیه السلام وحي‌ كرد كه‌ او را در نيل‌ بيفگند و به‌ ابراهيم علیه السلام وحي‌ كرد كه‌ فرزندش‌ را ذبح‌ كند. البته ‌وحي‌ عبارت‌ است‌ از: خبر دادن‌ به‌سرعت‌ به‌طور پنهاني‌، يا القاي‌ يك‌ چيز در قلب‌ انسان‌ به‌ وسيله‌ الهام‌ در بيداري‌، يا در خواب‌. البته‌ اين‌ معني‌ شامل‌ تكلم ‌بي‌واسطه‌ نيز مي‌شود چنان‌ كه‌ در حديث‌ معراج‌ آمده‌است‌. «يا» سزاوار شأن‌ هيچ‌ بشري‌ در دنيا نيست‌ كه‌ خداوند جلّ‌ جلاله  با او سخن‌ گويد، جز «از فراسوي ‌حجابي‌» چنان‌كه‌ پروردگار متعال‌ با موسي علیه السلام از پشت‌ حجاب‌ سخن‌ گفت‌. مراد خداوند متعال‌ از (من‌ وراء حجاب‌) اين‌ است‌ كه: كلام‌ حق‌ تعالي‌ از آنجايي‌ شنيده‌ مي‌شود كه‌ او خود در آنجا ديده‌ نمي‌شود پس‌ مراد، پرده‌ و حجاب‌ معروف‌ در ميان‌ خلايق‌ نيست‌ چنان‌ كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «حجاب‌ پروردگار نور است‌». شايان‌ ذكر است‌ كه‌ سخن‌گفتن‌ بي‌واسطه‌ خداوند جلّ‌ جلاله  با ابليس‌، وحيي‌ از جانب‌ او براي‌ وي‌ ناميده‌ نمي‌شود.

«يا فرستاده‌اي‌ بفرستد» يعني: فرشته‌اي‌ را بفرستد «پس‌ به‌اذن‌ الله هر چه‌ او بخواهد وحي‌ مي‌كند» يعني: آن‌ فرشته‌ به‌ فرمان‌ خداوند جلّ‌ جلاله  و توفيق‌ او، آنچه‌ را كه‌ حق‌ تعالي‌ بخواهد به‌ پيامبري‌ از بشر وحي‌ مي‌كند «هرآينه‌ الله بلند مرتبه‌ باحكمت ‌است‌» يعني: والامرتبه‌ و برتر است‌ از صفات‌ نقص‌؛ باحكمت‌ است‌ در تمام ‌احكام‌ خويش‌ پس‌ آنچه‌ را كه‌ حكمتش‌ اقتضا كند، انجام‌ مي‌دهد از اين‌ روي‌، گاهي‌ با واسطه‌ سخن‌ مي‌گويد و گاهي‌ بي‌واسطه‌.

بايد دانست‌ كه‌ حقيقت‌ وحي‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ پيامبران علیهم السلام يك‌ چيز است‌ اما مظاهر و انواع‌ آن‌ متعدد مي‌باشد، كه‌ در اين‌ آيه ‌كريمه‌، فقط سه‌ نوع‌ از آن‌ ذكر شده‌ است‌. گفتني‌ است‌؛ همه‌ انواع‌ وحيي‌ كه‌ ذكر شد، بر رسول‌‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل‌ گرديد.

سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ اين‌ بود كه‌ يهوديان‌ به‌ رسول‌اكرم‌ صلّی الله علیه و سلّم گفتند: اگر تو به‌راستي‌ نبي‌ هستي‌ پس‌ چرا با خداوند سخن‌ نمي‌گويي‌ و به‌سوي‌ وي‌ نمي‌نگري ‌چنان‌ كه‌ موسي علیه السلام با وي‌ سخن‌ گفت‌؟ پس‌ اين‌ آيه ‌كريمه‌ نازل‌ شد و به‌ اين‌ حقيقت ‌اشاره‌ نمود كه‌ موسي علیه السلام به‌سوي‌ خداوند متعال‌ ننگريسته‌ است‌.

 

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏‏(52)

«و همين‌گونه‌ روحي‌ از امر خويش‌ را به‌سوي‌ تو وحي‌ كرديم‌» يعني: چنان‌كه‌ به ‌پيامبران‌ قبل‌ از تو وحي‌ فرستاديم‌ همچنين‌ به‌سوي‌ تو قرآن‌ را كه‌ از امر ما است‌، وحي‌ فرستاديم‌. قرآن‌ «روح‌» است‌ زيرا وسيله‌ هدايت‌ انسانها و حياتبخش‌ آنها از مرگ‌ كفر مي‌باشد كه‌ قلبها به‌وسيله‌ آن‌ زنده‌ شده‌ و جانها از آن‌ به‌ نشاط و طراوت ‌در مي‌آيند «و تو پيشتر نمي‌دانستي‌ كه‌ كتاب‌ چيست‌» زيرا رسول‌ خدا‌‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم امي ‌بودند، نه‌ مي‌خواندند و نه‌ مي‌نوشتند «و نمي‌دانستي‌ كه‌ ايمان‌ كدام‌ است‌؟» يعني: تو قبل‌ از نبوت‌ معناي‌ ايمان‌ و تفاصيل‌ شرايع‌ و احكام‌ ديني‌ را نمي‌شناختي‌. حق‌ تعالي‌ ايمان‌ را به‌ يادآوري‌ مخصوص‌ ساخت‌ زيرا ايمان‌ رأس‌ و اساس‌ همه‌ شرايع‌ و احكام‌ است‌.

بايد دانست‌ كه‌ اين‌ آيه‌كريمه‌، نفي‌كننده‌ حقيقت‌ ايمان‌ از رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نيست ‌زيرا انبيا علیهم السلام قبل‌ از مبعوث‌ شدن‌ به‌ نبوت‌ نيز از جهل‌ به‌ خداوند جلّ‌ جلاله و صفات‌ آن‌ و شك ‌آوردن‌ در چيزي‌ از اين‌ حقايق‌ معصوم‌ بوده‌اند و روايات‌ متعددي‌ در اين ‌مورد كه‌ انبيا علیهم السلام را از اين‌ نقيصه‌ تنزيه‌ مي‌كند، در دست‌ است‌ بلكه‌ چنان‌كه‌ گفتيم‌؛ مراد از «ايمان‌» در اينجا، شرايع‌ و احكامي‌ اند كه‌ بر وحي‌ الهي‌ متكي ‌مي‌باشند، يعني: تو قبل‌ از نبوت‌ تفاصيل‌ شرايع‌ و احكام‌ ديني‌ را نمي‌شناختي‌. گفتني‌ است‌؛ آيه‌ كريمه‌ دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ پيامبراكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم قبل‌ از نبوت‌ نيز به ‌شريعتي‌ از شرايع‌ انبياي‌ پيشين‌ متمسك‌ نبوده‌اند.

«ولي‌ وحي‌ را نوري‌ گردانيديم‌ كه‌ هركه‌ از بندگان‌ خود را بخواهيم‌ به‌ وسيله‌ آن‌ هدايت ‌مي‌كنيم‌» يعني: وحي‌ قرآن‌ را به‌ تو، روشني‌ و راهنمائي‌اي‌ بر توحيد و ايمان‌ و راه‌ و روشهاي‌ زندگي‌ گردانيديم‌ كه‌ به‌وسيله‌ آن‌، هركه‌ را كه‌ هدايت‌ وي‌ را خواسته ‌باشيم‌، هدايت‌ كرده‌ و او را از تاريكي‌هاي‌ جهالت‌ و گمراهي‌ به‌سوي‌ نور هدايت‌ و علم‌ بيرون‌ مي‌آوريم‌ و به‌سوي‌ دين‌ حق‌ راهنمون‌ مي‌شويم‌ «و قطعا تو به‌سوي ‌راهي‌ راست‌» كه‌ اسلام‌ است‌ «هدايت‌ مي‌كني‌» يعني: فرامي‌خواني‌ و راهنمون‌ مي‌شوي‌.

 

صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الأمُورُ ‏‏(53)

«راه‌ همان‌ خدايي‌ كه‌ آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمين‌ است‌، از آن‌ اوست‌» در فرمانروايي‌، در آفرينش‌ و در بندگي‌ «آگاه‌ باشيد كه‌ كارها به‌ سوي‌ خدا بازمي‌گردد» يعني: در روز قيامت‌، تمام‌ امور خلايق‌ به‌سوي‌ خداوند جلّ‌ جلاله بازمي‌گردد نه‌ به‌سوي ‌غير وي‌ پس‌ اوست‌ كه‌ درباره‌ آنان‌ داوري‌ مي‌كند.


 

[1] اين‌ توصيف‌ در «آيه‌»28: (وامرهم‌ شوري‌ بينهم‌) آمده‌ است‌.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن                    جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره