تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤوف مخلص

سوره‌ آل عمران

مدني‌ است‌ و داراي 200  آيه‌ است‌.

 

وجه‌ تسميه‌: اين‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «آل‌ عمران» ناميده‌ شد كه‌ داستان‌ خانواده‌ عمران‌ پدر مريم‌ و شرح‌ رخداد تولد عيسي: در آن‌ بيان‌ شده‌ است‌.سوره‌ بقره‌ و آل‌ عمران‌ مشتركا به‌ نام‌ «زهراوين» نيز ناميده‌ مي‌شوند زيرا اين‌ دوسوره، بسان‌ دو نور روشنگر؛ خواننده‌ خويش‌ را با فروغ‌ هدايتبخش‌ خويش، به‌سوي‌ حق‌ و حقيقت‌ رهنمون‌ مي‌گردند. يا بدان‌ جهت‌ كه‌ خواننده‌ اين‌ دو سوره، در روز قيامت‌ از نوري‌ تمام‌ برخوردار مي‌شود. يا به‌ سبب‌ آن‌ كه‌ هر دو سوره، متضمن‌ اسم‌ اعظم‌ خداوند جلّ جلاله هستند.

اين‌ سوره‌ اجماعا مدني‌ است‌.

ابن‌ابي‌ حاتم، ابن‌ جرير طبري، ابن‌اسحاق‌ و ابن‌منذر در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آغاز اين‌سوره‌ تا آيه‌ هشتاد و سوم‌ آن‌ گفته‌اند: اين‌ آيات‌ درباره‌ وفد (هيأت‌ نمايندگي) نصاراي‌ نجران‌ نازل‌ شد كه‌ در سال‌ نهم‌ هجري‌ همراه‌ با شصت‌ سوار به‌ مدينه‌آمدند و چهارده‌ تن‌ از اشراف‌ آنان، از جمله‌ رئيس، وزير و اسقف‌هايشان‌ نيز درميانشان‌ بودند. آنها با رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  درباره‌ عيسي علیه السلام و عقايد نصراني‌ خويش‌مناظره‌ كردند، همان‌ بود كه‌ اين‌ آيات‌ نازل‌شد و سيماي‌ حق‌ و حقيقت‌ را از ميان‌پندارهاي‌ باطلشان، نمايان‌ گردانيد.

فضيلت‌ آن‌: در فضيلت‌ اين‌ سوره‌ و سوره‌ بقره‌ ـ به‌طور مشترك‌ ـ احاديثي‌روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ بخشي‌ از آنها در آغاز سوره‌ «بقره» نقل‌ شد، از آن‌ جمله‌اين‌ حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ مسلم‌ از نواس‌بن‌سمعان رضی الله عنه است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «در روز قيامت، قرآن‌ و اهل‌ آن‌ كه‌ در دنيا به‌ آن‌ عمل‌ مي‌كردند،آورده‌ مي‌شوند، درحالي‌كه‌ سوره‌هاي‌ بقره‌ و آل‌عمران، پيشاپيش‌ آنها قراردارند».

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ‏

به نام الله بسيار بخشنده وبسيار مهربان

 

الم ‏(1)

«الف‌. لام‌. ميم» خداي‌ عزوجل‌ به‌ مراد خويش‌ از آوردن‌ اين‌ حروف‌ در آغازسوره‌ها، داناتر است‌. سخن‌ پيرامون‌ حروف‌ مقطعه، در آغاز سوره‌ «بقره» نيزگذشت‌.

 

اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ‏(2)

«الله؛ جز او معبودي‌ نيست، حي‌ قيوم‌ است» تفسير «حي» و «قيوم»، در سوره‌«بقره‌/آيه‌ 255» گذشت‌. همچنين‌ در آنجا گفتيم‌ كه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ و آيه‌الكرسي‌ حامل‌ اسم‌ اعظم‌ خداوند جلّ جلاله مي‌باشند.

 

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ ‏(3)

اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! خداوند جلّ جلاله «اين‌ كتاب‌ را» يعني‌: قرآن‌ را «به‌ حق» يعني‌: به‌راستي‌ و به‌ حجت‌ غالب‌ «بر تو نازل‌ كرد، درحالي‌كه‌ مصدق‌ است» يعني‌: موافق‌است‌ با «آنچه‌ كه‌ پيش‌ از آن‌ مي‌باشد» از كتب‌ آسماني‌ «و تورات‌ و انجيل‌ را فرودآورد» بر موسي‌ و عيسي‌ عليهماالسلام‌. تورات‌: كلمه‌ عبري‌ به‌ معني‌ شريعت‌ است‌ ومشتمل‌ بر پنج‌ سفر مي‌باشد كه‌ عبارت‌اند از: سفر تكوين، سفر خروج، سفرلاويين، سفر عدد و سفر تشنيه‌ اشتراع‌. و به‌ آن‌ «عهد قديم» نيز مي‌گويند. انجيل‌:كلمه‌ يوناني‌ است‌ كه‌ به‌ معني‌ «تعليم‌ جديد»، يا «بشارت» است‌ و آن‌ را «عهدجديد» نيز مي‌نامند و مشتمل‌ بر سيرت‌ مسيح علیه السلام و برخي‌ از تعاليم‌ وي‌ مي‌باشد.

 

مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ ‏(4)

«پيش‌ از آن» يعني‌: حق‌ تعالي‌ تورات‌ و انجيل‌ را پيش‌ از نازل‌ كردن‌ قرآن‌ فرود آورد «براي‌ هدايت‌ مردم» يعني‌: براي‌ هدايت‌ تمام‌ بشريت‌ در زمان‌ رسالت‌ خود آن‌ پيامبران علیهم السلام. يادآور مي‌شويم‌ كه‌ امت‌ ما نيز به‌ پيروي‌ از آن‌ بخش‌ ازشرايع‌ آسماني‌ سابق‌ كه‌ منسوخ‌ نگرديده‌ است، مكلف‌ هستند به‌شرط آن‌ كه‌ درقرآن‌ يا سنت‌ صحيح، از آن‌ امور بر وجه‌ تأييد و اثبات‌ آنها ذكري‌ رفته‌ باشد «وفرقان‌ را نازل‌ كرد» فرقان‌: قرآن‌ كريم‌ است‌. يعني‌ كتابي‌ كه‌ در مورد حقيقت‌ امرعيسي علیه السلام و غير آن‌ از امور، جداكننده‌ حق‌ از باطل‌ مي‌باشد «كساني‌ كه‌ به‌ آيات‌ خداكفر ورزيدند، بي‌ترديد عذابي‌ سخت‌ در پيش‌ دارند و خداوند غالب» و «صاحب‌انتقام» سخت‌ و بزرگي‌ «است» براي‌ آنان‌ كه‌ آيات‌ او را تكذيب‌ و پيامبرانش‌ را انكار مي‌كنند. نقمت‌: مجازات‌ است‌. مردم‌ مي‌گويند: «فلاني‌ از فلاني‌ انتقام‌گرفت»؛ آن‌گاه‌ كه‌ به‌سبب‌ جرم‌ سابقش، او را به‌ كيفر برساند.

 

إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَىَ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء ‏(5)

«هرآينه‌ هيچ‌ چيز بر خدا پوشيده‌ نمي‌ماند، نه‌ در زمين‌ و نه‌ در آسمان» و از جمله‌آنچه‌ كه‌ بر وي‌ پوشيده‌ نمي‌ماند، ايمان‌ مؤمنان‌ و كفر كافران‌ است‌. آسمان‌ وزمين‌ را مخصوصا ياد كرد زيرا حس‌ بشري‌ از محدوده‌ آنها به‌ عوالم‌ ديگر فراترنمي‌رود.

 

هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏(6)

«اوست‌ كسي‌ كه‌ شما را آن‌گونه‌ كه‌ مي‌خواهد در رحمها صورتگري‌ مي‌كند» از پسر ودختر، زيبا و زشت، سياه‌ و سفيد، بلند و كوتاه، و نيز شكل‌دادن‌ به‌ اعضا؛ اعم‌ ازچشم‌ و گوش‌ و بيني‌ و غير آن‌ از اندامها و همين‌ گونه، آفرينش‌ طبايع، اخلاقيات، حامل‌هاي‌ وراثتي‌ و غيره‌ «هيچ‌ معبودي‌ جز آن‌ تواناي‌ حكيم‌ نيست» كه‌ در ملكش‌غالب‌ و در آفرينش‌ و صنعش، صاحب‌ حكمت‌ است‌.

 

هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ‏(7)

«اوست‌ كسي‌ كه‌ كتاب» قرآن‌ «را بر تو نازل‌ كرد كه‌ بخشي‌ از آن‌ آيات‌ محكم‌است» محكم‌: آيه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌سبب‌ وضوح‌ و روشني‌اش‌ احتمال‌ بيش‌ از يك‌ وجه‌ تفسيري‌ را ندارد، لذا صرف‌ توجه‌ به‌ آن، مفيد فهم‌ معني‌ مورد نظر از آن‌ مي‌باشد، پس‌ در آن‌ امكان‌ تغيير و تحريف‌ از معني‌ و وجه‌ حقيقي‌ آن‌ وجود ندارد«آنها ام‌الكتاب‌ اند» يعني‌: آيات‌ محكم، اصل‌ و اساس‌ قرآنند كه‌ مبنا و تكيه‌گاه‌آن‌ قرار مي‌گيرند پس‌ هرآنچه‌ كه‌ به ‌ظاهر با آيات‌ محكم‌ مخالف‌ باشد، به‌ سوي‌آنها برگردانده‌ مي‌شود تا وجه‌ و معني‌ حقيقي‌ آن‌ دانسته‌ شود. ابن‌كثير مي‌گويد:«آيات‌ محكم‌؛ حجت‌ پروردگار، پناهگاه‌ بندگان‌ و دفع‌كننده‌ دشمنانند كه‌ هرگزاز آن‌ معاني‌اي‌ كه‌ براي‌ آنها وضع‌ شده‌اند، قابل‌ تحريف‌ و تغيير نمي‌باشند». «وبخش‌ ديگر متشابهات‌ است» متشابه‌: آيه‌اي‌ است‌ كه‌ امكان‌ دگرگون‌ ساختن‌ وتحريف‌ و تأويل‌ در معني‌ آن‌ وجود دارد و اين‌ تشابه، يا از خفا و عدم‌ واضح‌بودن‌ معني‌ مراد، يا وجود احتمالات‌ متعدد در آن‌ و يا تردد در ميان‌ چند وجه‌تفسيري‌ ناشي‌ مي‌شود، همچون‌ حروف‌ مقطعه‌ اوايل‌ برخي‌ از سوره‌ها. قرطبي‌مي‌گويد: «متشابه‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله علم‌ آن‌ را به‌ خودش‌ منحصرگردانيده‌ و كسي‌ از مخلوقاتش‌ را بر آن‌ آگاه‌ نساخته‌ است، همچون‌ وقت‌ برپايي‌قيامت‌ و مانند آن‌ از امور غيب».

علت‌ وجود آيات‌ متشابه‌ در قرآن‌ كريم‌ ـ با علم‌ به‌ اين‌ كه‌ قرآن‌ به‌ عنوان‌هدايتگر مردم‌ نازل‌ شده‌ ـ همانا متمايز ساختن‌ مؤمنان‌ راستين‌ از افراد سست‌ ايمان‌و روشن‌ ساختن‌ فضيلت‌ راسخان‌ در علم، يعني‌ كساني‌است‌ كه‌ در آيات‌ الهي‌انديشه، تدقيق‌ و پژوهش‌ مي‌كنند و از كژروي‌ در قرآن‌ مي‌پرهيزند.

«اما آنان‌ كه‌ در دلهايشان‌ زيغ‌ است» زيغ‌: ميل‌ و انحراف‌ از حق‌ است‌. آري‌! آنان‌ «براي‌ فتنه‌جويي» يعني‌: فتنه‌انگيزي‌ و گمراه‌ كردن‌ مردم‌ در دينشان‌ و پوشانيدن‌ حقيقت‌ بر آنان‌ «و در طلب‌ تأويل‌ آن» يعني‌: طلب‌ تأويل‌ آيات‌ متشابه‌ بر وجهي‌ كه‌ دلخواهشان‌ و موافق‌ با مذاهب‌ فاسدشان‌ است‌ «از متشابه‌ آن‌ پيروي ‌مي‌كنند» يعني‌: به‌ متشابهات‌ قرآن‌ چنگ‌ مي‌زنند و به‌وسيله‌ آنها در مؤمنان‌ شك‌و ترديد بر انگيخته‌ و آن‌ متشابهات‌ را در بدعتي‌ كه‌ برآن‌ قراردارند، دليل‌ وتكيه‌گاه‌ خويش‌ مي‌گردانند «حال‌ آن‌ كه‌ تأويل‌ آن» آيات‌ متشابه‌ «را جز خداوند و راسخان‌ در علم‌ نمي‌دانند» يعني‌: راسخان‌ و ريشه‌داران‌ در علم‌ نيز، تأويل‌متشابهات‌ را مي‌دانند، در حالي‌كه‌: «مي‌گويند: به‌ آن‌ ايمان‌ آورديم» يعني‌: به‌ همه‌قرآن‌ ـ اعم‌ از محكم‌ و متشابه‌ آن‌ ـ ايمان‌ آورديم‌ «همه‌ از جانب‌ پروردگار ما است» يعني‌: از آنجا كه‌ همه‌ قرآن‌ از بارگاه‌ پروردگار متعال‌ است، پس‌ اختلافي‌در آن‌ نيست‌ بنابراين، ما به‌ همه‌ آن‌ ايمان‌ داشته، متشابه‌ آن‌ را كه‌ احتمالات‌ متعددي‌ دارد، به‌سوي‌ محكم‌ آن‌ كه‌ احتمالي‌ جز حق‌ را ندارد، برمي‌گردانيم‌ وارجاع‌ مي‌دهيم‌ و بدين‌وسيله‌ است‌ كه‌ معني‌ مراد از متشابه‌ نيز بر ما روشن‌ مي‌شود. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «من‌ از كساني‌ هستم‌ كه‌ تأويل‌ متشابهات‌ را مي‌دانند». سخن‌ ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه عين‌ حقيقت‌ است‌ زيرا در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌خدا «در حق‌ وي‌ چنين‌ دعا كردند: «اللهم‌ فقهه‌ في ‌الدين‌ وعلمه‌ التأويل‌: خدايا! او را در دين‌ فقيه‌ و دانا كن‌ و تأويل‌ را به‌ او بياموز».

به‌ قولي‌ديگر، معناي‌: (وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ...) اين‌است‌: تأويل‌ متشابه‌ را جز خدا جلّ جلاله هيچ‌ كس‌ ديگر، حتي‌ راسخان‌ و ثابت‌قدمان‌ درعلم‌ هم‌ نمي‌دانند. بنابراين‌ قول، در قرائت، بر كلمه‌ «الله» وقف‌ مي‌شود و در اين‌صورت، عبارت‌: (وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ...) جمله‌ مستأنفه‌ مستقلي‌ است‌ كه‌ معني‌ آن‌چنين‌ مي‌شود: «راسخان‌ در علم‌ مي‌گويند: ايمان‌ آورديم‌ به‌ اين‌ كه‌ متشابه‌ ازبارگاه‌ خداوند جلّ جلاله است‌ و ما معني‌ و تأويل‌ آن‌ را نمي‌دانيم». بر اساس‌ اين‌ قول‌؛ مراد از متشابه‌: مسائلي‌ چون‌ وقت‌ برپايي‌ قيامت، ماهيت‌ روح‌ و مانند آن‌ از اموري‌ است‌ كه‌ بشر آنها را نمي‌داند «و جز خردمندان‌ كسي‌ پند نمي‌گيرد».

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از راسخان‌ در علم‌ مورد سؤال‌قرار گرفتند، در پاسخ‌ فرمودند: «مَن‌ برت‌ يمينه، وصدق‌ لسانه‌ واستقام‌ قلبه‌ ومن‌ عفَّ ‌بطنه‌ و فرجه، فذلك‌ من‌الراسخين‌ في‌ العلم‌: كسي‌ كه‌ به‌ راستي‌ و درستي‌ سوگندخورد، زبان‌ او راست‌ گويد، قلب‌ او مستقيم‌ باشد و كسي‌ كه‌ عفت‌ را در شكم‌ وفرج‌ خود نگاه‌ دارد، او از راسخان‌ در علم‌ است». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  اين‌ آيه‌ كريمه‌ را تلاوت‌ نمودند، آن‌گاه‌ فرمودند: «چون‌كساني‌ را ديديد كه‌ در قرآن‌ مجادله‌ مي‌كنند، آنان‌ همان‌ كساني‌ هستند كه‌ در اين‌آيه‌ كريمه‌ مورد نظر خداوند جلّ جلاله مي‌باشند [يعني‌ فتنه‌گرند] پس‌ از آنان‌ حذركنيد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ امام‌ احمد از ابوامامه‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌رسول‌خدا «در تفسير: (فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ) فرمودند:«هم‌ الخوارج‌: آن‌ (منحرفان‌ كج‌ رو) خوارج‌ اند». ابن‌كثير مي‌گويد: «اين‌حديث، اگر هم‌ حديث‌ موقوف‌ ـ يعني‌ سخن‌ صحابي‌ باشد ـ معني‌ آن‌ صحيح‌است‌ زيرا اولين‌ بدعتي‌ كه‌ در اسلام‌ پديد آمد، فتنه‌ خوارج‌ بود».

حق‌ تعالي‌ در آيه‌ ديگري‌ قرآن‌ را تماما محكم‌ معرفي‌ نموده‌ است‌: (كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ) «اين‌ كتابي‌ است‌ كه‌ آيات‌ آن‌ تماما محكم‌ گردانيده‌ شده‌ است» [هود/ 1]. مراد از آن‌ اين‌ است‌ كه‌ قرآن‌ كلامي‌ است‌ بر حق، داراي‌ الفاظي‌ فصيح‌ ومعاني‌اي‌ صحيح‌ كه‌ در آن‌ هيچ‌ عيب‌ و نقصي‌ وجود ندارد. در آيه‌ ديگري‌ تمام‌قرآن‌ متشابه‌ معرفي‌ شده‌: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُّتَشَابِهاً) «خداوند بهترين‌كلام‌ را نازل‌ فرمود كه‌ تماما متشابه‌ است» [زمر/23]، به‌ اين‌ معني‌ كه‌ برخي‌ از آيات ‌قرآن‌ با برخي‌ ديگر در زيبايي، راستي، هدايت‌گري‌ و سالم ‌بودن‌ از تناقض، متشابه‌ و همانند است، لذا معني‌ اين‌ دو آيه‌ كريمه‌ با آيه‌ مورد بحث‌ ما در اينجا درتضاد نيست‌ و ميان‌ آيات‌ هيچ‌گونه‌ تعارضي‌ وجود ندارد.

اين‌ آيه‌ كريمه‌ درباره‌ نصاراي‌ نجران‌ نازل‌ شد كه‌ مي‌گفتند: «خداوند وقتي‌ ازخودش‌ در قرآن‌ سخن‌ مي‌گويد، صيغه‌ جمع‌: «نحن‌: ما»، و «انا: ما» را به‌كارمي‌برد، و اين‌ ضماير براي‌ جمع‌اند، لذا خداوند سوم‌ سه‌ خداست». پاك‌ و برتراست‌ خداي‌ سبحان‌ از آنچه‌ مي‌گويند. پس‌ خداي‌ متعال‌ آنان‌ را به‌ برگردانيدن ‌اين‌ موارد به‌سوي‌ آيات‌ محكم‌ خويش‌ دستور داد، چون‌ آيه‌: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ‏) (بگو: الله يگانه‌ است)، و آيه‌: (إِنَّمَا اللّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ) (جز اين‌ نيست‌ كه‌خداوند يگانه‌ است).

 

رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ ‏(8)

سپس‌ خداوند متعال‌ از راسخان‌ در علم‌ چنين‌ خبر مي‌دهد: آنان‌ چون‌ پيروان ‌متشابه‌ و كژروان‌ از راه‌ راست‌ را مي‌بينند، چنين‌ دعا مي‌كنند: «پروردگارا! پس‌ از آن‌ كه‌ ما را هدايت‌ كردي» به‌سوي‌ حق‌ «دلهايمان‌ را دستخوش‌ انحراف‌ نگردان» يعني‌: دلهايمان‌ را با پيروي‌ نمودن‌ از متشابهات‌ منحرف‌ نگردان، چنان‌كه‌ دلهاي‌كساني‌ كه‌ از متشابهات‌ پيروي‌ مي‌كنند، منحرف‌ گرديده‌ است‌. در حديث‌ شريف‌ به ‌روايت‌ عايشه‌ رضی الله عنها آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  اين‌ دعا را بسيارمي‌خواندند: «يا مقلب‌ القلوب‌ ثبت‌ قلبي‌ على‌ دينك‌: اي‌ گرداننده‌ دلها! دلم‌ را بردينت‌ پايدار بدار». «و رحمتي» بزرگ‌ و وسيع‌ فقط «از جانب‌ خود بر ما ارزاني‌ دار، هرآينه‌ تو خود بخشنده‌اي» و براي‌ هركس‌ كه‌ خواهي، بخششي‌ فراوان‌ عنايت‌مي‌كني‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ سعيدبن‌ مسيب‌ رضی الله عنه از عايشه‌ رضي‌الله عنها آمده‌است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  چون‌ شبانگاه‌ از خواب‌ بيدار مي‌شدند؛ اين‌ دعا رامي‌خواندند: «لا إله‌ إلا أنت‌ سبحانك‌، أستغفرك‌ لذنبي، واسألك‌ رحمتك، اللهم‌ زدني‌ علما ولا تزغ‌ قلبي‌ بعد إذ هديتني، وهب‌ لي‌ من‌ لدنك‌ رحمة، إنك‌ أنت‌ الوهاب»[1].

 

رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ‏(9)

همچنان‌ راسخان‌ در علم‌ چنين‌ دعا مي‌كنند: «پروردگارا! تو گردآورنده‌ مردماني» يعني‌: برانگيزاننده‌ و زنده‌كننده‌ و گردهم‌ آورنده‌ آناني‌ «در روزي» يعني‌: براي‌حساب‌ روزي‌ «كه‌ هيچ‌ شكي‌ در آن‌ نيست» كه‌ همانا روز قيامت‌ است‌ و در وقوع‌ آن‌ و وقوع‌ حساب‌ و جزا در آن، هيچ‌ شكي‌ نيست‌ «قطعا خداوند در وعده‌ خلاف ‌نمي‌كند» يعني‌: اي‌ معبود برحق‌ من‌! وفا به‌ عهد لايق‌ شأن‌ توست‌ و در اين‌ امرشكي‌ نيست‌. اين‌ دعا خود مي‌رساند كه‌ هم‌ و غم‌ راسخان‌ در علم، كار آخرت‌ وفكر و سوداي‌ آن‌ است‌.

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئاً وَأُولَئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ‏(10)

«در حقيقت‌ كساني‌ كه‌ كفر ورزيدند، اموال‌ و فرزندانشان‌ چيزي‌ از عذاب‌ الهي‌ را ازآنان‌ دفع‌ نمي‌كند» يعني‌: اموال‌ و فرزندانشان‌ نمي‌توانند در نزد خداوند جلّ جلاله سودي ‌به‌ آنان‌ رسانده‌ و آنان‌ را از عذاب‌ الهي‌ نجات‌ دهند «و آنان‌ خود، هيزم‌ جهنم‌اند» يعني‌: آتش‌انگيز جهنم‌اند كه‌ جهنم‌ با سوختن‌ آنها شعله‌ور مي‌شود.

 

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‏(11)

«همانند شيوه‌ آل‌ فرعون» يعني‌: شيوه‌ و عادت‌ آنان‌ همچون‌ عادت‌ و شيوه ‌فرعونيان‌ و چگونگي‌ رفتار آنان‌ با موسي علیه السلام است، و چنان‌كه‌ اموال‌ و اولاد فرعونيان‌ نتوانست‌ براي‌ آنان‌ كاري‌ بكند، همچنين‌ اموال‌ و فرزندان‌ اينان‌ نيزنمي‌توانند برايشان‌ كاري‌ از پيش‌ ببرند «و» نيز شيوه‌ و عادت‌ آنان‌ همچون‌ عادت‌ «كساني» است‌ «كه‌ پيش‌ از آنان» يعني‌ پيش‌ از فرعونيان‌ «بودند» از امتهاي‌ كافرو خدانشناس‌ «كه‌ آيات‌ ما را دروغ‌ شمردند، پس‌ خداوند آنان‌ را گرفت» يعني‌: باجزاهاي‌ مهلك‌ مجازاتشان‌ كرد «به‌ گناهانشان» كه‌ از جمله‌ اين‌ گناهان، يكي‌ هم‌دروغ ‌انگاشتن‌ آيات‌ الهي‌ بود «و خدا سخت‌ كيفر است».

 

قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏(12)

«به‌ كساني‌ كه‌ كفر ورزيده‌اند بگو» مراد از آنان ‌يهود، و به‌ قولي‌: مشركان‌ مكه‌اند. آري‌! به‌ آنان‌ بگو: «به‌زودي‌ مغلوب‌ خواهيد شد» در دنيا «و» سپس‌ درآخرت‌ «در دوزخ‌ محشور مي‌شويد و چه‌ بدجايگاهي‌ است» دوزخ‌. سپاس‌ بر خداي‌ عزوجل‌ كه‌ اين‌ تهديد خويش‌ را با كشتن‌ بني‌قريظه، جلاي ‌وطن‌ كردن‌ بني‌نضير، فتح‌ خيبر، تحميل‌ جزيه‌ بر ساير يهود و پيروزكردن‌ مسلمانان‌ در بدر، عملي‌گردانيد.

 

قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِي الأَبْصَارِ ‏(13)

اي‌ يهوديان‌! «قطعا در برخورد ميان‌ آن‌ دو گروه» مسلمانان‌ و مشركان‌ كه‌ در روزبدر باهم‌ رودررو شدند؛ «براي‌ شما نشانه‌اي‌ است» بزرگ‌ كه‌ بر صدق‌ و راستي‌اين‌ امر دلالت‌ مي‌ كند كه‌ حق‌ تعالي‌ عزت‌دهنده‌ دين‌ و ياري‌دهنده‌ پيامبرش‌ وبرفرازنده‌ دعوت‌ و رسالت‌ وي‌ مي‌باشد، پس‌ اي‌ يهوديان‌! شما بايد از روزي‌ چون‌ روز بدر حذر كنيد تا خداوند جلّ جلاله آنچه‌ را بر سر مردم‌ مكه‌ آورد، بر سر شما نياورد، روزي‌ كه‌ در آن‌ «گروهي‌ در راه‌ خدا مي‌جنگيدند و ديگر» گروه‌ «كافر بودندكه‌ مسلمانان‌ آن‌ كافران‌ را به‌ چشم» يعني‌: با ديدي‌ روشن‌ و آشكار، بي‌هيچ‌گونه ‌ابهامي‌ «دو برابر خويش‌ مي‌ديدند». مشركان‌ در بدر سه‌ برابر مسلمانان‌ بودند، پس‌خداوند جلّ جلاله آنان‌ را در ديد مسلمانان‌ اندك‌ ـ دوبرابر ـ نشان‌ داد تا دلهايشان‌ قوي‌گردد ـ با عنايت‌ به‌ اين‌ امر كه‌ قبلا به‌ مسلمانان‌ اعلام‌ شده‌ بود كه‌ صد تن‌ از ايشان‌بر دويست‌ تن‌ از كفار غالب‌ مي‌گردند ـ «و خدا هركه‌ را بخواهد، به‌ نصرت‌ خويش‌تأييد مي‌كند» يعني‌: كساني‌ را كه‌ اراده‌ تأييد و تقويتشان‌ را داشته‌ باشد، نصرت‌ مي‌دهد و ازجمله‌ اين‌ نصرت‌؛ تأييد اهل‌ بدر با اندك‌ ديدن‌ شمار نيروهاي‌ دشمن ‌بود «يقينا در اين‌ امر» يعني‌: در اندك‌ ديدن‌ شمار بسيار مشركان‌ «عبرتي‌ است» و موعظه‌اي‌ بزرگ‌ «براي‌ اولي‌الابصار» يعني‌: براي‌ صاحبان‌ بينشهاي‌ نافذ كه‌ ازآنچه‌ مي‌بينند، درس‌ عبرت‌ مي‌گيرند، پس‌ اي‌ يهوديان‌! آيا شما از اين‌ امور عبرت‌ نمي‌گيريد تا ايمان‌ آوريد؟

ابن‌كثير مي‌گويد: «اگر كسي‌ گفت‌ كه‌ وجه‌ جمع‌ نمودن‌ ميان‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ وآيه‌ (44) از سوره‌ «انفال» چيست‌ كه‌ در آنجا خداوند متعال‌ مي‌فرمايد: «وآن‌گاه‌ كه‌ آنان‌ را ـ چون‌ رو در رو شديد ـ در چشم‌ شما اندك‌ نمود و شما را نيزدر چشم‌ آنان‌ اندك‌ نمود تا خداوند كاري‌ را كه‌ كردني‌ بود، به‌ انجام‌ رساند»؟ مي‌گوييم‌: آن‌ كم‌ نماياندن‌ مسلمانان‌ در چشم‌ مشركان‌ در حالتي‌ بود، و اين‌ بسيارنماياندن‌ در حالت‌ ديگري‌.

از ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيات‌ (12 ـ 13) روايت‌ شده‌ است‌ كه‌فرمود: چون‌ اهل‌ بدر به‌ آن‌ پيروزي‌ شگرف‌ دست‌ يافته‌ و به‌ مدينه‌ بازگشتند، رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  يهوديان‌ را در بازار بني‌ قينقعاع‌ گردآورده‌ و خطاب‌ به‌ آنان ‌فرمودند: «اي‌ گروه‌ يهود! اسلام‌ آوريد پيش‌ از آن‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله آنچه‌ را كه‌ به‌قريش‌ رسانيد به‌ شما نيز برساند». ولي‌ آنان‌ در پاسخ‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم گفتند: اي‌ محمد! به‌ خود مغرور نشو كه‌ چند نفري‌ از قريشيان‌ را كشتي، آنها كارناآزموده‌ و بي‌تجربه ‌بودند و به‌ فنون‌ رزم‌ آشنايي‌ نداشتند، سوگند به‌ خدا كه‌ اگر با ما بجنگي، مي‌داني‌كه‌ ما مرد ميدانيم‌ و مي‌داني‌ كه‌ تاكنون‌ به‌ رزم‌آوراني‌ چون‌ ما رويارو نشده‌اي‌! پس‌ خداي‌ متعال‌ اين‌ آيات‌ را نازل‌ فرمود.

 

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ‏(14)

«دوستي‌ شهوات‌ براي‌ مردم‌ آراسته‌ شده» يعني‌: خداوند متعال، شهوات‌ را درچشم‌ مردم‌ ـ به‌ منظور آزمايش‌ و امتحانشان‌ ـ آراسته‌ است‌. يا آرايش‌دهنده ‌شيطان‌ است‌ كه‌ با برانگيختن‌ مردم‌ به‌ سوي‌ شهوات، آنان‌ را از واجبات‌ وتكاليفشان‌ غافل‌ مي‌گرداند. اين‌ شهوات‌ عبارت‌اند از: تمام‌ خواستني‌ها وآرزوهاي‌ نفسي‌اي‌ كه‌ مفرح‌ قلب‌اند و قلب‌ از آنها احساس‌ لذت‌ و خوشي‌مي‌نمايد. «از جمله» آراسته‌ شده‌ براي‌ شما دوستي‌ «زنان‌ و پسران» زنان‌ را در رأس‌ اين‌ خواستني‌ها ذكر فرمود، به‌ سبب‌ كثرت‌ اشتياق‌ و تمايل‌ نفسهاي‌ مردان‌ به‌سوي‌ آنان‌. و پسران‌ را به‌ياد آوري‌ مخصوص‌ گردانيد نه‌ دختران‌ را زيرا محبت ‌دختران‌ عام‌ و فراگير نيست‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «ما تركت‌ بعدي‌ فتنه‌ اضرعلي‌ الرجال‌ من‌ النساء: بعد از خود، فتنه‌اي‌ زيانبارتر از زنان‌ را بر مردان‌ سراغ‌ ندارم». اما اگر هدف‌ از محبت‌ به‌ زنان، پاكدامني‌ و توالد و تناسل‌ فرزندان‌ شايسته ‌باشد؛ اين‌ امر مطلوب، بلكه‌ مستحب‌ است، چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «الدنيا متاع‌ وخير متاعها المرأة الصالحة‌: دنيا همه‌ متاع‌ است‌ و بهترين‌ متاع‌ آن، زن‌ شايسته‌ مي‌باشد». «و» براي‌ مردم‌ آراسته‌ شده، محبت‌ «قناطير مقنطره‌ از زر وسيم» قناطير: جمع‌ قنطار و هر قنطار صد رطل‌ است، و مراد از آن‌ مال‌ هنگفت‌ وبسيار مي‌باشد. مقنطره‌: يعني‌ به‌ مقادير زياد مضاعف‌ گردانيده‌شده‌. از سعيدبن‌جبير رضی الله عنه نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ مراد از آن، صدهزار دينار مي‌باشد. يادآور مي‌شويم ‌كه‌ به‌ هنگام‌ ظهور اسلام، صد مرد سرمايه‌دار از مقنطرها در مكه‌ وجود داشتند.«و» براي‌ مردم‌ آراسته‌ شده‌ «اسبان‌ مسومه» يعني‌: اسباني‌ كه‌ در چراگاهها ومراتع رها شده‌اند. يا مسومه‌: يعني‌ نشانه‌گذاري ‌شده‌ با نشانه‌اي‌ كه‌ به‌ وسيله‌ آن‌ از ديگر اسبان‌ تمييز داده‌ مي‌شوند «و» براي‌ مردم‌ آراسته‌ شده‌ «محبت‌ چهارپايان» كه‌ عبارت‌اند از: شتر و گاو و گوسفند «و محبت‌ زراعت» يعني‌: مزارع، كه‌ شامل‌خود زمين‌ و كشت‌ آن‌ مي‌شود. «اين‌ همه‌ بهره‌ زندگاني‌ دنياست» يعني‌: آنچه‌ ذكرشد، تماما بهره‌هاي‌ گذراي‌ زندگاني‌ دنياست‌ كه‌ فنا مي‌شود و باقي‌ نمي‌ماند «و» حال‌ آن‌ كه‌ «فرجام‌ نيكو» كه‌ مي‌ماند و جاودانه‌ است‌ «نزد خداست».

بايد دانست‌ كه‌ هدف‌ آيه‌ كريمه‌ قطعا اين‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ را از محبت‌ معتدل‌ شهوات‌ كه‌ امري‌ فطري‌ است‌ باز دارد، به‌ دليل‌ اين‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ در آيه‌ ديگري‌مي‌فرمايد: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ) (اي‌ محمد! بگو: چه‌ كسي‌ زينت‌ خدا را كه‌ براي‌ بندگانش‌ بيرون‌ آورده‌ و روزي‌هاي‌ پاكيزه‌ را حرام‌ گردانيده‌؟) «اعراف‌ / 32». پس‌ آنچه‌ منع‌ شده‌؛ افراط و زياده‌روي‌ در محبت ‌شهوات‌ و گرفتارشدن‌ در گردونه‌ آن‌ است، به‌گونه‌اي‌ كه‌ با طغيان‌ شهوات، دين‌ و وظايف‌ دنيوي‌ و آخرتي‌ انسان‌ به‌ فراموشي‌ سپرده‌ شود. عبارت‌: (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ) نيز مستدعي‌ پليدي‌ و منفوربودن‌ شهوات‌ نيست، بلكه‌ اين‌ تعبير، بيانگر طبيعت‌ اين‌ شهوات‌ است، پس‌ مطلوب‌ آن‌ است‌ كه‌ بندگان‌ خدا جلّ جلاله شهوات ‌را در جايگاه‌ طبيعي‌ آن‌ قرار دهند، به‌گونه‌اي‌ كه‌ دلبستگي‌ به‌ آن‌ سبب‌ طغيان‌ عليه ‌ارزشهايي‌ نشود كه‌ در عرصه‌ وجود از شهوات‌ گرامي‌تر و برترند. بنابراين، اسلام‌نيازهاي‌ فطري‌ را به‌ رسميت‌ مي‌شناسد و در صدد سركوب‌ غرايز نيست‌.

صاحب‌ تفسير «معارف‌ القرآن» مي‌گويد: «خداي‌ متعال‌ طبعا محبت‌ اين‌ چيزهارا در دل‌ انسان‌ قرار داده‌ و در اين‌ امر هزاران‌ حكمت‌ وجود دارد؛ از آن‌ جمله‌اين‌كه‌: اگر طبيعت‌ انسان‌ به‌ طرف‌ اين‌ چيزها مايل‌ نبود، نظام‌ جهان‌ به‌هم‌ مي‌خوردزيرا در آن‌ صورت‌ چه‌ كسي‌ نياز داشت‌ كه‌ زحمت‌ كشاورزي‌ و كارگري‌ وصنعت‌گري‌ را متحمل‌ شود، يا تمام‌ مساعي‌ خويش‌ را در تجارت‌ مبذول‌ دارد.

آبادي‌ و بقاي‌ جهان‌ در اين‌ نهفته‌ است‌ كه‌ محبت‌ اين‌ اشيا در طبيعت‌ انسان ‌ايجاد شود تا او خود درصدد تهيه‌ و جمع‌آوري‌ آنها برآيد، كارگر صبح‌ هنگام‌ با اين‌ فكر از خانه‌ بيرون‌ مي‌آيد كه‌ مقداري‌ پول‌ به‌دست‌ آورد، ثروتمند با اين ‌انديشه‌ خانه‌ را ترك‌ مي‌كند كه‌ قدري‌ پول‌ صرف‌ كرده‌ كارگري‌ بياورد تا از او كاربگيرد، تاجر، وسايل‌ لوكس‌ تهيه‌ كرده‌ در انتظار مشتري‌ مي‌نشيند تا سرمايه‌اي‌بيندوزد، مشتري‌ نهايت‌ سعي‌ خود را به‌كار مي‌برد تا با پولي‌ كه‌ دارد، اسباب‌ ووسايل‌ مورد نياز خود را خريداري‌ كند، اگر اندكي‌ تأمل‌ شود، همين‌ علايق ‌دنيوي‌ است‌ كه‌ همه‌ را از خانه‌هايشان‌ بيرون‌ آورده‌است‌ و نظام‌ تمدن‌ جهان‌ را براساس‌ اصولي‌ منظم‌ و مستحكم‌ قرار داده ‌است‌.

حكمت‌ ديگر اين‌ است‌ كه‌ اگر ميل‌ و محبت‌ نعمتهاي‌ دنيوي‌ در قلب‌ انسان‌ قرارنداشته‌ باشد، نمي‌تواند طعم‌ نعمت‌هاي‌ اخروي‌ را درك‌ كند و نه‌ به‌ آنها تمايل‌داشته‌ باشد، پس‌ چه‌ نيازي‌ دارد كه‌ درصدد انجام‌ اعمال‌ نيك‌ باشد تا بهشت‌ راكسب‌ نمايد و از اعمال‌ بد پرهيز كند تا از دوزخ‌ نجات‌ يابد.

حكمت‌ سوم‌ كه‌ در اينجا بيشتر مورد توجه‌ است، اين‌ است‌ كه‌ محبت‌ اين‌ اشياطبعا در دل‌ انسان‌ ايجاد شده‌ تا از او امتحان‌ گرفته‌ شود كه‌ چه‌ كسي‌ در محبت‌ آنهاغرق‌ شده‌ و آخرت‌ را فراموش‌ مي‌كند و چه‌ كسي‌ بر حقيقت‌ گذرا بودن‌ و فاني‌بودن‌ آن‌ وقوف‌ يافته‌ و فقط به‌ حد ضرورت‌ و معقول‌ به‌ فكر آنها مي‌باشد و آنهارا در مسير سعادت‌ اخروي‌ به‌كار مي‌برد. چنان‌كه‌ در آيه‌ (7) از سوره‌ «كهف» حكمت‌ اين‌ تزيين‌ به‌ همين‌ صورت‌ بيان‌ شده‌است‌: (إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ‏) (ما آنچه‌ را كه‌ بر روي‌ زمين‌ است‌ براي‌ زمين‌ زينتي‌ قرارداديم‌ تا مردم‌ را مورد آزمايش‌ قرار دهيم‌ كه‌ چه‌ كسي‌ عمل‌ نيك‌ انجام‌ مي‌دهد).

ولي‌ در بعضي‌ از آيات، اين‌ نوع‌ تزيين‌ به‌ شيطان‌ نسبت‌ داده‌ شده‌؛ مانند آيه‌(48) سوره‌ «انفال»: (زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ) مراد از آن، تزيين‌ چيزهايي‌ است‌كه‌ شرعا و عقلا بد باشند، يا مراد آن‌ درجه‌ تزيين‌ است‌ كه‌ به‌ سبب‌ گذشتن‌ از حدبد باشد وگرنه‌ تزيين‌ مباحات‌ نه‌ تنها بد نيست‌ بلكه‌ در آنها فوايد بسياري‌ نيز وجوددارد، بنابراين، در بعضي‌ آيات‌ اين‌ تزيين‌ صراحتا به‌ خداوند جلّ جلاله نسبت‌ داده‌ شده، همان‌طور كه‌ ذكر آن‌ گذشت‌.

شكي‌ نيست‌ كه‌ دائما به‌ فكر مسايل‌ مادي‌ بودن، روح‌ و جان‌ انسان‌ را خسته‌ مي‌سازد و مهلت‌ استفاده‌ از دنيا را نيز از انسان‌ سلب‌ مي‌كند و خود اين، نوعي ‌عذاب‌ براي‌ انسان‌ است‌. بنابراين، تلاش‌ در ميدان‌ امور دنيوي‌ بايد رعايت‌ احكام‌ الهي‌ را همراه‌ با اعتدال‌ در نصب‌ العين‌ خود داشته‌ و رستگاري‌ دو جهان‌ را مدنظر داشته‌ باشد؛ لذا به‌كار بردن‌ آن‌ در راه‌هاي‌ نادرست‌ و يا زياده‌ روي‌ در راه‌ صحيح‌ كه‌ به‌سبب‌ آن‌ انسان‌ از آخرت‌ غفلت‌ ورزد، مايه‌ هلاك‌ است‌.

مولاناي‌ رومي‌ چه‌قدر اين‌ مضمون‌ را به‌طور عالي‌ به‌ نظم‌ كشيده‌ آنجا كه‌مي‌گويد:

آب‌اندر زيركشتي‌ پشتي‌است‌      آب‌در كشتي‌ هلاك‌ كشتي‌است‌

متاع‌ دنيا براي‌ وجود انسان‌ مانند كشتي‌اي‌ است‌ كه‌ اگر آب‌ زير آن‌ باشد برايش‌ مفيد و ياريگر است، ولي‌ اگر آب‌ به‌ درون‌ كشتي‌ راه‌ يابد، غرق‌ شدن‌ و نابودي‌ آن‌ را به‌ دنبال‌ خواهد داشت»[2].

آيه‌ بعدي‌ به‌همين‌ حقيقت‌ ناظر است‌:

 

قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ‏(15)

«بگو: آيا به‌ بهتر از اينها» يعني‌: به‌ بهتر از اين‌ خواستني‌ها و آرزومنديهاي ‌بي‌ارزش‌ دنيوي‌ «آگاهتان‌ كنم‌؟» اينك‌ آگاهتان‌ مي‌كنم‌؛ آن‌ چيز بهتر اين‌ است‌: «براي‌ آنان‌ كه‌ تقوا پيشه‌ كرده‌اند، باغهايي‌ است‌ كه‌ از فرودست‌ آنها جويباران‌ جاري‌است، جاودانه‌ در آنند» چنان‌ جاودانگي‌اي‌ كه‌ مرگ‌ و فنا به‌ آن‌ گزندي‌ نمي‌رساند «و جفتهايي‌ پاكيزه‌ دارند» يعني‌: همسراني‌ دارند كه‌ از پليديهاي‌ حيض‌ و نفاس‌ وديگر پليدي‌هايي‌ كه‌ به‌ همسران‌ دنيايي‌ عارض‌ مي‌گردد، پاكند «و» به‌طور مستمر «از خشنودي‌ خداوند برخوردارند» كه‌ اين‌ برخورداري، ايشان‌ را از دگرگون‌ شدن‌ نعمت‌ ايمن‌ و آسوده‌ خاطر مي‌گرداند «و خدا بر بندگانش‌ بيناست» لذا، هر كس‌ رابراساس‌ استحقاق‌ و برحسب‌ ايمان‌ و عملش‌ پاداش‌ و جزا مي‌دهد. دليل‌ اين‌ كه‌حق‌ تعالي‌ متقيان‌ را به‌ دريافت‌ اين‌ نعمت‌ برتر مخصوص‌ گردانيد اين‌ است‌ كه‌ فقط آنان‌ سزاوار اين‌ نعمت‌ برتر مي‌باشند.

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ بندگان‌ با تقوايش‌ را چنين‌ توصيف‌ مي‌كند:

 

الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏(16)

«آنان‌ كه‌ مي‌گويند؛ پروردگارا! ما ايمان‌ آورده‌ايم» به‌ تو و به‌ كتابها و پيامبرانت ‌«پس» به‌ فضل‌ و رحمت‌ خويش‌ «گناهان‌ ما را بيامرز و ما را از عذاب‌ دوزخ ‌نگاهدار».

 

الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَارِ ‏(17)

«آنان‌ صابران» اند كه‌ بر طاعت‌ خدا جلّ جلاله و از محرمات‌ وي‌ شكيبايي‌ و پرهيزمي‌كنند «و صادقان» اند كه‌ نيتها و دلها و زبانهايشان‌ در آشكار و نهان‌ راست‌ ومستقيم‌ است‌ «و فرمانبرداران» خدايند كه‌ دلهايشان‌ براي‌ او خاشع‌ و تپنده‌ است‌ «و آمرزش‌ خواهان‌ در سحرگاهان‌ اند» و در فضيلت‌ استغفار در اوقات‌ سحر، احاديث‌ بسياري‌ آمده‌ است‌. بعضي‌ مي‌گويند: مراد از آن، نمازگزاران‌ نماز بامداد يا نماز آخر شب‌اند. البته‌ شروع‌ اوقات‌ سحر از هنگامي‌ است‌ كه‌ شب‌ پشت‌ مي‌كند تا آن‌گاه‌ كه‌ بامداد طلوع‌ مي‌نمايد. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «ينزل‌ الله تبارك‌ وتعالى في‌ كل‌ لیلة‌ إلى سماء الدنيا حين‌ يبقى‌ ثلث‌ الليل ‌الأخير، فيقول‌: هل‌ من‌سائل ‌فأعطيه‌؟ هل‌ من‌ داع‌ فأستجيب‌ له‌؟ هل‌ من‌ مستغفر فأغفر له‌؟: خداوند متعال‌ هرشب‌ ـ آن‌گاه‌ كه‌ يك‌ سوم‌ آخر شب‌ باقي‌ مي‌ماند ـ به‌ آسمان‌ دنيا فرود مي‌آيد، پس‌ مي‌فرمايد: آيا درخواست‌كننده‌اي‌ هست‌ كه‌ به‌ او ببخشم‌؟ آيا دعاكننده‌اي ‌هست‌ كه‌ دعايش‌ را اجابت‌ كنم‌؟ آيا آمرزش‌ خواهي‌ هست‌ كه‌ او را بيامرزم‌؟». استغفار: طلب‌ آمرزش‌ به‌ زبان‌ همراه‌ با حضور قلب‌ است‌ زيرا خداوند متعال‌ دعاي ‌كسي‌ را كه‌ قلبش‌ غافل‌ است، نمي‌پذيرد. گفتني‌ است‌ كه‌ نزد علماي‌ سلف‌ مراد ازفرود آمدن‌ حق‌ تعالي‌ فرود آمدني‌ است‌ كه‌ سزاوار ذات‌ وي‌ است، بدون‌ تعيين ‌كيفيت‌ و مكان‌. و هر چند قرطبي‌ آن‌ را به‌ فرود آمدن‌ فرشتگان‌ حق‌ تعالي‌ تأويل‌كرده، ولي‌ رأي‌ اول‌ راجح‌ است‌.

 

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏(18)

«گواهي‌ داد الله» يعني‌: بيان‌ كرد و اعلام‌ داشت‌ و آگاهي‌ داد؛ با آيات‌ تكويني ‌و تشريعي‌ و حجتهاي‌ روشن‌ خود «كه‌ جز او هيچ‌ معبودي‌ نيست» پس‌ حق‌ تعالي‌ با آنچه‌ كه‌ بيان‌ كرده‌ و آنچه‌ كه‌ آفريده، ما را به‌سوي‌ و حدانيت‌ خويش‌ و اين‌ كه‌ فقط او معبود بر حق‌ است، راهنمايي‌ كرده‌ است‌ «و فرشتگان» نيز گواهي‌مي‌دهند، كه‌ گواهي‌ آنها، اقرار به‌ وحدانيت‌ الله  جلّ جلاله است‌ «و صاحبان‌ دانش» نيزگواهي‌ مي‌دهند. گواهي‌ آنان‌ به‌ معني‌ ايمانشان‌ به‌ وحدانيت‌ الله جلّ جلاله و بيان‌ اين‌ حقيقت‌ به‌ مردم‌ با زبان‌ است‌. و در اين‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله نام‌ علما را با نام‌ خود و نام ‌فرشتگان‌ خويش‌ مقرون‌ ساخته، فضيلتي‌ بزرگ‌ و فخر و شرفي‌ سترگ‌ براي‌ اهل‌علم‌ است‌. از زبيربن‌ عوام‌ رضی الله عنه روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  در عرفه‌ شنيدم‌ كه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ را تلاوت‌ كردند، سپس‌ در اين‌ حديث‌ شريف‌ فرمودند: «اي‌ پروردگارم‌! من‌ نيز بر اين‌ حقيقت‌ از گواهان‌ هستم». «همواره‌ به‌ عدل‌ قيام‌دارد» يعني‌: خداوند جلّ جلاله در تمام‌ امور به‌ عدل‌ قيام‌ دارد، يا همواره‌ برپادارنده‌ عدل‌ و داد است‌ «جز او كه‌ توانا و حكيم‌ است، هيچ‌ معبودي‌ نيست» در حديث‌ شريف‌آمده‌ است‌: «هر كس‌ به‌ هنگام‌ خواب‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ را بخواند، حق‌ تعالي ‌هفتادهزار فرشته‌ مي‌آفريند كه‌ تا روز قيامت‌ برايش‌ طلب‌ آمرزش‌ مي‌كنند».

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: اين‌ آيه‌ كريمه‌ در پاسخ‌ سؤال‌ دو تن‌ از اسقف‌هاي‌ شام‌ نازل‌ شد كه‌ به‌ مدينه‌ آمدند و از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسيدند: بزرگترين‌ گواهي‌ و شهادت‌ خداي‌ عزوجل‌ در كتابش‌ چيست‌؟ و چون‌ اين‌ آيه‌ نازل‌شد، آن‌ دو ايمان‌ آوردند.

 

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ ‏(19)

«در حقيقت، دين» مقبول‌ و پذيرفته‌ شده‌ «نزد خدا همان‌ اسلام‌ است» و حق‌ تعالي‌ ديني‌ غير از آن‌ را از احدي‌ نمي‌پذيرد. آري‌! دين‌ مورد رضاي‌ الهي‌اسلام‌ است، يعني‌ اين‌ آييني‌ كه‌ مبتني‌ بر توحيد حق‌ تعالي‌ است‌ و انبياي‌ عظام‌ علیهم السلام پيام‌آور آن‌ بوده‌اند و مورد اتفاق‌ همه‌ ايشان‌ بوده‌ است‌. كلمه‌ «اسلام» در اينجا، دربرگيرنده‌ ايمان‌ نيز هست، از آن‌ روي‌ كه‌ اسلام‌؛ مشمول‌ تصديق، قول‌ وعمل‌ ـ هر سه‌ ـ مي‌شود «و كساني‌ كه‌ كتاب‌ به‌ آنان‌ داده‌ شده، با يك‌ديگر در دين‌ خدابه‌ اختلاف‌ نپرداختند» يعني‌: يهوديان‌ در ميان‌ خود، نصاري‌ در ميان‌ خود و بازيهوديان‌ و نصاري‌ در ميان‌ همديگر، در امر دين‌ به‌ اختلاف‌ نپرداختند «مگر پس‌ ازآن‌ كه‌ علم‌ برايشان‌ آمد» علمي‌ كه‌ دو كتاب‌ آسماني‌ تورات‌ و انجيل‌ مشمول‌ آن‌بود، كه‌ اين‌ علم، بر وجوب‌ توحيد باري‌ تعالي‌ و لزوم‌ طاعت‌ وي‌ و تسليم‌شدن‌ به ‌فرمانش‌ صراحت‌ دارد «آن‌ هم‌ به‌ سبب‌ بغيي‌ كه‌ ميانشان‌ وجود داشت» يعني‌: اختلاف‌ يهود و نصاري‌ در اين‌ حقيقت‌ كه‌ آيا پيامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌حق‌ پيامبر است‌ ياخير، همچنان‌ اختلافشان‌ در نبوت‌ عيسي علیه السلام و اختلافات‌ ديگري‌ كه‌ در ميان‌ خود داشته‌ و دارند، فقط به‌سبب‌ حسدي‌ است‌ كه‌ در ميانشان‌ وجود داشته‌ و دارد، اين ‌اختلاف‌ تا بدانجاست‌ كه‌ يهوديان‌ گفتند: نصاري‌ برحق‌ نيستند، و نصاري‌ گفتند: يهوديان‌ برحق‌ نيستند. آري‌! همه‌ اين‌ اختلافات‌ به‌سبب‌ دوري‌ آنها از حق‌ و به ‌انگيزه‌ كبر و خودخواهي‌ و خودبرتربيني‌ و حسد است‌ «و هركس‌ به‌ آيات‌ خدا كفر ورزد، پس‌ بداند كه‌ خدا سريع‌الحساب‌ است» و آنان‌ را بسيار زود مجازات‌ مي‌كند.

 

فَإنْ حَآجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ وَالأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ‏(20)

«پس» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «اگر با تو» درباره‌ توحيد باري‌ تعالي‌ «محاجه‌ كردند» يعني‌: جدال‌ و مناظره‌ كردند؛ با شبهات‌ باطل‌ و سخنان‌ تحريف‌ شده‌ خويش‌ «بگو: من‌ روي‌ خود را تسليم‌ خدا نموده‌ام» يعني‌: دين‌ و عبادت‌ خويش‌ را براي‌ او خالص ‌گردانيده‌ و رو به‌سوي‌ او نموده‌ام‌. ذكر «وجه» به‌جهت‌ شرف‌ آن‌ است، و وقتي‌چهره‌ براي‌ حق‌ تعالي‌ تسليم‌ بود، غير آن‌ به‌طريق‌ اولي‌ به‌ او تسليم‌ است‌ «و هر كه ‌مرا پيروي‌ كرده» از مسلمانان، او نيز خود را تسليم‌ خداوند جلّ جلاله نموده‌ و نيت‌ خويش ‌را براي‌ او خالص‌ گردانيده‌.

«و به‌ اهل‌ كتاب‌ و اميين‌ بگو» اميين‌: يعني‌ قوم‌ بي‌كتاب، كه‌ در اينجا مراد مشركان‌ عرب‌ اند زيرا آنها كتاب‌ آسماني‌اي‌ نداشتند كه‌ آن‌ را بخوانند. آري‌! به‌آنان‌ بگو: «آيا اسلام‌ آورده‌ايد؟» يعني‌: براي‌ شما برهانهاي‌ قاطع‌ بسياري‌ آمده ‌است‌ كه‌ شما را به‌ قبول‌ اسلام‌ وامي‌دارد، اينك‌ آيا اسلام‌ را پذيرفته‌ و به‌ موجبات ‌آن‌ عمل‌ كرده‌ايد، يا خير؟ «پس‌ اگر اسلام‌ آورده‌اند، قطعا هدايت‌ شده‌اند» يعني‌: به‌ هدايتي‌ كه‌ بي‌شك‌ بهره‌اي‌ بزرگ‌ است، نايل‌ گرديده‌ و به‌ رستگاري‌ دنيا وآخرت‌ رسيده‌اند «و اگر روي‌ برتافتند» از قبول‌ حجت‌ «فقط رساندن‌ پيام‌ برعهده‌توست» يعني‌: مسئوليت‌ تو فقط رساندن‌ پيام‌ الهي‌ به‌ آنهاست‌ و تو بر آنان‌ مسلط نيستي، پس‌ مبادا جانت‌ را از حسرت‌خوردن‌ بر عدم‌ ايمانشان‌ بفرسايي‌ «و خداوند به» امور و احوال‌ «بندگانش‌ بيناست» لذا مطمئن‌ باش‌ كه‌ آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ جزا مي‌دهد.

اين‌ آيه‌ كريمه‌ و امثال‌ آن‌ از آيات، از آشكارترين‌ دلايل‌ بر عام‌ بودن‌ بعثت‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌سوي‌ تمام‌ خلق‌ است، چنان‌كه‌ كتاب‌ و سنت‌ در بيشتر از يك‌ آيه‌ وحديث‌ بر آن‌ دلالت‌ دارند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «بعثت‌ إلى‌ الأحمر والأسود: به‌سوي‌ سرخ‌ و سياه‌ [يعني‌ كافه‌ خلق] مبعوث‌ گرديده‌ام». همچنين‌ درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «پيامبران‌ همه، مخصوصا به‌سوي‌ قوم‌ خودشان‌ فرستاده‌مي‌شدند، اما من‌ به‌ سوي‌ عموم‌ مردم‌ مبعوث‌ گرديده‌ام».

 

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ‏(21)

«كساني‌ كه‌ به‌ آيات‌ خدا كفر مي‌ورزند و پيامبران‌ را به‌ ناحق‌ مي‌كشند» مراد از آنان ‌در اينجا، مخصوصا يهوديان‌ اند كه‌ برخي‌ از انبياي‌ ماقبل‌ علیهم السلام را كشتند و به‌جان‌ رسول‌ اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم  نيز سوء قصد نمودند «و مي‌كشند كساني‌ را كه‌ به‌ قسط» يعني‌: به‌عدل‌وداد «امر مي‌كنند از مردم» آنان‌ آمران‌ به‌ معروف‌ و ناهيان‌ از منكرند كه‌ ظالم ‌را از ظلم‌ وي‌ بازمي‌دارند «پس‌ آنان‌ را به‌ عذابي‌ دردناك‌ بشارت‌ ده» بشارت‌: خبرسرورانگيز است‌ و بكارگرفتن‌ آن‌ در خبر بد، به‌ قصد تهديد، تحقير و استهزاء آنهاست‌.

مبرد در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: «گروهي‌ از بني‌اسرائيل‌ بودند كه‌ پيامبران‌ به‌ نزدشان‌ آمده‌ و آنان‌ را به‌سوي‌ خداوند جلّ جلاله دعوت‌ كردند، ولي‌ آنان‌ پيامبران‌ را كشتند، سپس‌ بعد از آن‌ پيامبران، مؤمنان‌ ديگري‌ به‌ مسئوليت‌ دعوت ‌قيام‌ كرده‌ آنها را به‌سوي‌ دين‌ خدا جلّ جلاله فراخواندند، ولي‌ ايشان‌ را نيز كشتند. پس ‌اين‌ آيات‌ درباره‌ آنان‌ نازل‌ شده‌ است». مراد آيه‌؛ شرمسار ساختن‌ يهوديان ‌منحرف‌ از راه‌ حق‌ تا روز قيامت‌ و تهديد و سرزنش‌ يهودياني‌ است‌ كه‌ در زمان‌ آن‌حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌سر مي‌بردند.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ ابوعبيده‌ جراح‌ رضی الله عنه از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسيد: «چه‌كسي‌ در روز قيامت‌ عذاب‌ سخت‌تري‌ دارد؟ فرمودند: مردي‌ كه‌ پيامبري‌ را، يا امر كننده‌ به‌ معروف‌ و نهي‌ كننده‌ از منكري‌ را كشته‌ باشد. آن‌گاه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ راتلاوت‌ كردند». يادآور مي‌شويم‌ كه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بر امتهاي‌ پيشين ‌نيز واجب‌ بود. همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «كسي‌ كه‌ به‌ معروف‌ امر يا از منكر نهي‌ مي‌كند، او خليفه‌ خداست‌ در زمينش‌ و خليفه‌ رسول‌ اوست‌ و خليفه‌ كتاب‌ اوست».

بايد دانست‌ كه‌ از شروط امر كننده‌ به‌ معروف‌ و نهي‌كننده‌ از منكر ـ در نزد اهل‌سنت‌ و جماعت‌ ـ اين‌ نيست‌ كه‌ حتما او از اهل‌ عدالت‌ باشد، بلكه‌ اين‌ واجب‌عامي‌ بر ذمه‌ تمام‌ مسلمانان‌ است‌. همچنين‌ مسلمانان‌ بر اين‌ كه‌ تغيير دادن‌ منكر برهر كسي‌ كه‌ بر آن‌ تواناست‌ واجب‌ مي‌باشد، اجماع‌ دارند. البته‌ مراحل‌ تغيير منكررا احاديث‌ شريف‌ معين‌ ساخته‌ است، ولي‌ همه‌ اين‌ احاديث، به‌ قيد استطاعت ‌مقيد مي‌باشند. و باز هم‌ ما در مورد امربه‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، احكامي‌ را دراين‌ تفسير شريف‌ ـ در آيات‌ مربوطه‌ آن‌ ـ بيان‌ خواهيم‌ كرد.

 

أُولَئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏(22)

«همانانند كه‌ اعمالشان‌ در دنيا و آخرت‌ تباه‌ شده‌ است» يعني‌: براي‌ اعمال‌ نيكي‌كه‌ آن‌ كافران‌ پيامبركش‌ حق‌ ستيز در دنيا انجام‌ داده‌اند، اثري‌ باقي‌ نمي‌ماند تا با آنان‌ همچون‌ اهل‌ حسنات‌ معامله‌ شود، پس‌ در دنيا مورد لعنت‌ قرار گرفتند وخواري‌ و ذلت‌ و پستي‌ بر آنان‌ رو نمود و در آخرت‌ هم‌ كه‌ مسلما حال‌ و روزگاربدتري‌ دارند «و برايشان‌ هيچ‌ ياوري‌ نيست» كه‌ عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ كند.

 

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوْتُواْ نَصِيباً مِّنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ ‏(23)

«آيا نديدي‌ كساني‌ را كه‌ بهره‌اي‌ از كتاب» تورات‌ «داده‌ شدند» آنان‌ احبار وعلماي‌ يهود اند «كه‌ چون‌ به‌سوي‌ كتاب‌ الله» يعني‌: همان‌ كتابي‌ كه‌ از آن‌ بهره‌اي ‌داده‌ شده‌اند «فراخوانده‌ مي‌شوند تا ميانشان‌ حكم‌ كند، آن‌گاه‌ گروهي‌ از آنان‌ به‌ حال‌اعراض» از اجابت‌ آنچه‌ كه‌ به‌سوي‌ آن‌ فراخوانده‌ شده‌اند «روي‌ بر مي‌تابند» درعين‌ علم‌ و آگاهي‌اي‌ كه‌ از آن‌ دارند و در عين‌ اين‌ كه‌ به‌ وجوب‌ عمل‌ به‌ آن‌ هم‌معترفند.

 

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ‏(24)

«اين» روي‌گرداندنشان‌ از قبول‌ حكم‌ حق‌ تعالي‌ «بدان‌ سبب‌ بود كه‌ آنان» برحسب‌ پندار غلط خود «گفتند: آتش‌ دوزخ‌ جز چند روزي‌ معين‌ به‌ ما نمي‌رسد» وآن‌ فقط همان‌ مقدار اندكي‌ است‌ كه‌ ما گوساله‌ را پرستيده‌ايم‌ «و آنچه‌ افترامي‌كردند» و به‌ دروغ‌ برمي‌ساختند «آنان‌ را در دينشان‌ فريفته‌ كرده‌ است» كه‌ ازجمله‌ آن، همين‌ سخني‌ است‌ كه‌ بيان‌ شد، و ازجمله‌ آن، اين‌ سخنشان‌ است‌ كه‌: ما فرزندان‌ و دوستان‌ خدا هستيم‌! پس‌ آنان‌ اين‌ دروغهاي‌ خود را راست‌ پنداشتند و پيروانشان‌ نيز، اين‌ دروغها را باور كردند.

از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  به‌منظور دعوت‌ يهوديان‌ به‌سوي‌ خدا جلّ جلاله، به‌ مدرسه‌ ديني‌ آنان‌ رفتند وآنان‌ را به‌سوي‌ دين‌ خدا جلّ جلاله دعوت‌ كردند، دراين‌ هنگام‌ نعيم‌بن‌ عمرو و حارث‌بن‌زيد خطاب‌ به‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم گفتند: اي‌ محمد! تو بر كدامين‌ دين‌ و آيين‌ هستي‌؟ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموند: «بر دين‌ ابراهيم علیه السلام هستم». گفتند: آخر ابراهيم‌ هم‌ كه‌يهودي‌ بود! رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «اگر چنين‌ است، پس‌ تورات‌ را بياوريد كه ‌در ميان‌ ما و شما داوري‌ كند». اما آنان‌ نپذيرفتند. آن‌گاه‌ خداي‌ عزوجل، آيات ‌(23 ـ 24) از اين‌ سوره‌ را نازل‌ كرد و بعد از آن‌ تهديدكنان‌ فرمود:

 

فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ‏(25)

«پس‌ چگونه‌ خواهد بود» حالشان‌ «آن‌گاه‌ كه‌ آنان‌ را در روزي‌ كه‌ هيچ‌ شكي‌ در آن ‌نيست» و هيچ‌ آدم‌ عاقلي‌ در وقوع‌ آن‌ به‌ خود شكي‌ راه‌ نمي‌دهد، كه‌ روز قيامت ‌است‌ «گرد آوريم‌؟» آنان‌ بايد بدانند كه‌ خواه ‌ناخواه‌ در دام‌ آن‌ روز گرفتار مي‌شوند و با چنين‌ حيله‌ها و دروغ‌پردازي‌هايي، نمي‌توانند آن‌ را از خود دفع‌كنند. آري‌! در آن‌ روز به‌ آنان‌ و امثالشان‌ از كساني‌ كه‌ با خدا و رسولش‌ سر ستيز داشته‌اند و با فريفته‌شدن‌ به‌ برساخته‌هاي ‌خويش، بر خداوند متعال‌ جرأت‌ وجسارت‌ ورزيده‌اند، روشن‌ مي‌شود كه‌ اين‌ دروغ‌بافي‌ها و حيله‌گريها به‌ حالشان‌ سودي‌ نداشته‌ و چون‌ خداي‌ سبحان‌ آنان‌ را نزد خويش‌ گردآورد و سؤال‌ وحساب‌ در ميان‌ آيد، اين‌ اكاذيب‌ نزد وي‌ عذري‌ قابل‌ پذيرش‌ نيست‌ «و» چگونه‌ خواهد بود حالشان‌ در آن‌ روز كه‌ «به‌ هركس‌ جزاي‌ كردارش‌ به‌ تمامي‌ داده ‌شود و به‌ آنان‌ ستم‌ نرود» با افزودن‌ گناهي‌ بر گناهانشان، يا كاستن‌ چيزي‌ از اعمال ‌شايسته‌شان‌ ؟.

 

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏(26)

«بگو» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! در مقام‌ تعظيم‌ و شكر پروردگار خويش، درحالي‌كه‌كار را همه‌ به‌ او سپرده‌ و بر او توكل‌ كرده‌اي‌ «بارخدايا، اي‌ مالك‌ ملك» يعني‌: اي ‌مالك‌ جنس‌ و حقيقت‌ فرمانروايي‌ «هرآن‌ كس‌ را كه‌ بخواهي، فرمانروايي‌ مي‌بخشي ‌و از هركه‌ بخواهي‌ فرمانروايي‌ را مي‌گيري، هركه‌ را بخواهي‌ عزت‌ مي‌بخشي‌ و هركه‌ رابخواهي‌ خوار مي‌گرداني، همه‌ خير» از روي‌ آفرينش‌ و تقدير «به‌دست‌ توست» نه‌ به‌دست‌ غير تو «و تو بر هر چيز توانايي» و توانايي‌ات‌ مطلق‌ است‌. ابن‌كثير مي‌گويد: «در اين‌ آيه‌ كريمه‌ خداي‌ سبحان‌ پيامبر خويش‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و امتشان‌ را به‌سوي‌ شكر نعمت ‌خويش‌ ارشاد و توجيه‌ مي‌كند زيرا او نبوت‌ را از بني‌اسرائيل‌ گرفت‌ و آن‌ را به ‌پيامبر قريشي‌ عربي، فرستاده‌ خويش‌ به‌سوي‌ انس‌ و جن‌ و خاتم‌ الانبياء علي‌الاطلاق صلّی الله علیه و آله و سلّم تفويض‌ كرد و اين‌ پيامبر محبوب‌ خويش‌ را به‌ ويژگي‌هايي ‌مخصوص‌ گردانيد كه‌ به‌ هيچ‌ پيامبري‌ از پيامبران‌ داده‌ نشده‌ است، چون‌ دادن‌ علم‌ صفات‌ و شريعت‌ خويش‌ به‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم، آگاه‌ ساختنشان‌ بر پاره‌اي‌ از اخبارغيبي‌ گذشته‌ و آينده، آشكارساختن‌ حقايق‌ آخرت‌ بر ايشان، منتشر ساختن ‌امتشان‌ در مشارق‌ و مغارب‌ زمين‌ و غير اين‌ از موهبت‌هايي‌ كه‌ همه‌ سزاوار شكر وسپاس‌ اند».

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از خداوند متعال‌ درخواست‌ كردند تا فرمانروايي‌ روم‌ و فارس‌ را به‌ امتشان‌ ببخشد، پس‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ نازل‌ شد.

 

تُولِجُ اللَّيْلَ فِي الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ ‏(27)

همچنان‌ بگو اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! پروردگارا! تو هماني‌ كه‌ «شب‌ را به‌ روز و روز را به‌شب‌ درمي‌آوري» يعني‌: از درازي‌ اين‌ مي‌كاهي‌ و بر كوتاهي‌ آن‌ مي‌افزايي، آن‌گاه‌برابر مي‌شوند، سپس‌ از آن‌ يكي‌ مي‌كاهي‌ و بر اين‌ يكي‌ مي‌افزايي‌ تا با هم‌ تفاوت‌ يابند، آن‌گاه‌ بار ديگر آنها را ميزان‌ و برابر مي‌گرداني، و اين‌ قانون‌ ثابتت‌ در تمام‌فصلهاي‌ سال‌ است، پس‌ هر چه‌ از يكي‌ از آنها بكاهي، در ديگري‌ مي‌افزايي‌. بنابرهمين‌ قانونمندي‌ خداوند متعال‌ است‌ كه‌ زمان‌ شب‌ و روز در تمام‌ ايام‌ سال‌ به‌طورثابت‌ (24) ساعت‌ است‌ و اين‌ مقدار ثابت، در هيچ‌ فصلي‌ با فصل‌ ديگر و درهيچ‌ مكاني‌ با مكان‌ ديگر اختلاف‌ ندارد «و زنده‌ را از مرده‌ بيرون‌ مي‌آوري‌ و مرده‌ را از زنده» يعني‌: انسان‌ ذي‌ روح‌ و زنده‌ را از نطفه‌ مرده‌ بيرون‌ مي‌آوري، سپس‌نطفه‌ مرده‌ را از شخص‌ زنده، همين‌گونه‌ تخم‌ را از مرغ‌ بيرون‌ مي‌آوري‌ و مرغ‌ را از تخم، درخت‌ خرما را از هسته‌ آن‌ بيرون‌ مي‌آوري، سپس‌ هسته‌ را از درخت‌خرما. بعضي‌ گفته‌اند كه‌ معني‌ اين‌ است‌: مؤمن‌ را از كافر بيرون‌ مي‌آوري‌ و كافر را از مؤمن‌ «و هركه‌ را بخواهي، بي‌حساب‌ روزي‌ مي‌دهي» يعني‌: به‌ او روزي‌اي ‌فراخ‌ و فراوان‌ مي‌بخشي‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما آمده‌ است‌ كه ‌رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «اسم‌ اعظم‌ خداوند جلّ جلاله كه‌ چون‌ او را بدان‌ بخوانند، دعايشان‌ را اجابت‌ مي‌كند، در اين‌ آيه‌ آل‌ عمران‌ است».

 

لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ ‏(28)

ابن‌جرير طبري‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌ است‌كه‌ فرمود: گروهي‌ از يهوديان‌ با جمعي‌ از انصار مدينه‌ رابطه‌ دوستي‌ برقرار كرده‌بودند تا از اين‌ طريق، ايشان‌ را از دينشان‌ بر گردانند، در اين‌ ميان‌ جمعي‌ ازمسلمانان‌ دلسوزانه‌ به‌ آن‌ انصاريان‌ گفتند: از اين‌ يهوديان‌ مكار حذر كنيد و از اين ‌پيوند دوستي‌ بپرهيزيد، مبادا شما را در دينتان‌ به‌ فتنه‌ در افگنند. اما آن‌ انصاريان، نصيحت‌ برادران‌ ديني‌ خويش‌ را نپذيرفتند، همان‌ بود كه‌ نازل‌ شد: «مؤمنان‌ نبايد كافران‌ را ـ به‌جاي‌ مؤمنان‌ ـ به‌ دوستي‌ بگيرند» و با آنها مهر و محبت‌ بورزند و قلبا به‌ همياري‌ با آنان‌ متمايل‌ باشند «و هركه‌ چنين‌ كند» يعني‌: هركه‌ كافران‌ را به‌جاي‌مؤمنان‌ به‌ ولايت‌ و دوستي‌ بگيرد «در هيچ‌ چيز از الله نيست‌» يعني‌: او را ازدوستي‌ خداوند جلّ جلاله هيچ‌ بهره‌اي‌ نيست، بلكه‌ او در همه‌ احوال‌ خويش‌ از حق‌ تعالي‌ بريده‌ و او نيز از وي‌ بيزاري‌ جسته‌ است‌ «مگر آن‌ كه‌ به‌نوعي‌ از حذر كردن‌ شر آنان‌ رادفع‌ كنيد» يعني‌: مگر آن‌ كه‌ ظاهرا با زبانهايتان‌ با آنان‌ اظهار دوستي‌ كنيد، درحالي‌ كه‌ دلهايتان‌ از آنان‌ ناراحت‌ است، و اين‌ كار هم‌ در صورتي‌ مباح‌ است ‌كه‌ شما در ميان‌ كفار به‌ حال‌ استضعاف‌ به‌سر بريد و در برابر آنان‌ تاب‌وتواني ‌نداشته‌ باشيد.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «در اين‌ آيه، خداي‌ سبحان‌ مؤمنان‌ را از ملاطفت‌ با كفار و گرفتن‌ آنها به‌عنوان‌ محرم‌ اسرار به‌جاي‌ هم‌كيشان‌ مؤمنشان‌ نهي‌ كرده‌. مگر در صورتي‌كه‌ كفار بر مؤمنان‌ غالب‌ باشند، ايشان‌ از روي‌ ناچاري‌ مي‌توانند در ظاهر امر با آنان‌ اظهار لطف‌ و محبت‌ نموده‌ اما در كار دين‌ با آنها مخالفت‌ورزند». هم‌او مي‌گويد: «تقيه‌ به‌ زبان‌ عبارت‌ است‌ از اين‌ كه‌: كسي‌ به‌ گفتن‌ سخني‌ مجبور ساخته‌ شود كه‌ آن‌ سخن‌ معصيت‌ خدا جلّ جلاله است، لذا از ترس‌ مردم‌آن‌ سخن‌ را بر زبان‌ مي‌آورد، در حالي‌كه‌ قلبش‌ به‌ ايمان‌ مطمئن‌ است، چنين‌تقيه‌اي‌ به‌ وي‌ زياني‌ در دين‌ نمي‌رساند. ولي‌ بايد دانست‌ كه‌ تقيه‌ فقط به‌ زبان‌ است‌و چنين‌ نباشد كه‌ تحت‌ عنوان‌ «تقيه»، دست‌ به‌ كشتن‌ كسي‌ دراز كند، يا خود را به‌گناهي‌ بيالايد، كه‌ در اين‌ صورت‌ معذور شناخته نمي‌شود». ابودرداء رضی الله عنه مي‌فرمايد: «إنا لنكشر في‌ وجوه‌ أقوام‌ وقلوبنا تلعنهم‌: ما بر روي‌ مردمي‌ مي‌خنديم، درحالي ‌كه‌ دلهايمان‌ آنان‌ را لعنت‌ مي‌كند». «و خداوند شما را از خود » يعني‌: از مجازات‌ خود «برحذر مي‌دارد» اگر كفار را در آشكار و نهان‌ به‌ دوستي‌ و ولايت ‌بگيريد «و بازگشت‌ به‌سوي‌ خداوند است» پس‌ شما را در برابر اعمالتان‌ جزا مي‌دهد.

صاحب‌ تفسير «معارف‌القرآن» مي‌گويد: «در بسياري‌ از آيات‌ قرآن، مسلمانان ‌به‌ طور مجمل‌ و مفصل‌ از دوستي‌ و موالات‌ با غير مسلمانان‌ به‌ شدت‌ منع‌ شده‌اند. مسلمانان‌ ناآگاه‌ از مطالعه‌ چنين‌ آيات‌ صريحي، در اين‌ شبهه‌ قرار گرفته‌اند كه‌ در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ هيچ‌گونه‌ مجالي‌ براي‌ مدارا و حسن‌ اخلاق‌ با دگرانديشان‌ وجودندارد. از طرف‌ ديگر؛ از بسياري‌ آيات‌ قرآن، فرمانها و عملكرد پيامبر‌ صلّی الله علیه و سلّم،  رفتارخلفاي‌ راشدين‌ و صحابه‌ كرام رضی الله عنهم چنان‌ احسان‌ و سلوك‌ و اظهار همدردي‌ وغمخواري‌ با غير مسلمين‌ ثابت‌ مي‌شود كه‌ مانند آن‌ را در ميان‌ هيچ‌يك‌ از ملل‌جهان‌ نمي‌توان‌ يافت‌. پس‌ اگر مسلمانان‌ به‌ طور سطحي‌ قضاوت‌ كنند، ميان‌ احكام‌ و فرمانهاي‌ قرآن‌ و سنت‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تعارض‌ خواهند يافت‌؛ اما اين‌ تصورات‌ نتيجه ‌برخورد سطحي‌ با تعاليم‌ حقيقي‌ قرآن‌ است‌. اگر آيات‌ قرآن‌ را كه‌ مربوط به‌ اين‌موضوع‌ است‌ از مواضع‌ مختلف‌ جمع‌كرده‌ و در آنها بينديشيم، در آن‌ صورت، نه‌ براي‌ غير مسلمانان‌ جاي‌ شكايتي‌ باقي‌ مي‌ماند و نه‌ در ميان‌ احاديث‌ و آيات‌تعارضي‌ مشاهده‌ خواهد شد و اين‌ موضوع‌ به‌ گونه‌اي‌ روشن‌ خواهد شد كه‌ در آن‌ فرق‌ بين‌ موالات، احسان، همدردي‌ و غمخواري‌ و حقيقت‌ هر يكي‌ معلوم‌ گردد، و اين‌كه‌ از آنها چه‌ اندازه‌ جايز و چه‌ مقدار ناجايز است‌ و آن ‌كه‌ ناجايز است، وجوه‌ و دلايل‌ عدم‌ جواز آن‌ چه‌ چيزهايي‌ است‌.

اصل‌ اين‌ است‌ كه‌ تعلق‌ و رابطه‌ بين‌ دو شخص‌ يا دو گروه، داراي‌ درجات ‌متفاوتي‌ است‌؛ يك‌ درجه‌ از تعلق، موالات‌ قلبي‌ يا محبت‌ و مودت‌ قلبي‌ است‌ كه ‌فقط مختص‌ مؤمنان‌ است‌ و اين‌ گونه‌ تعلق‌ مؤمن‌ با غير مؤمن‌ در هيچ‌ صورتي‌ جايزنيست‌.

درجه‌ دوم‌ مواسات‌ است‌ كه‌ به‌ معني‌ همدردي‌ و خير خواهي‌ و نفع‌ رساني‌است‌. البته‌ اين‌ كار به‌ غير از كفار حربي‌اي‌ كه‌ با مسلمانان‌ بر سر پيكارند با سايرين ‌جايز است‌. در آيه‌ هشتم‌ از سوره‌ «ممتحنه» تفصيل‌ آن‌ چنين‌ بيان‌ شده‌ است‌: (لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ) (خداي‌ تعالي‌ شما را منع‌ نمي‌كند از كساني‌ كه‌ با شما نمي‌جنگند در دين‌ وبيرون‌ نكرده‌اند شما را از خانه‌هايتان‌ كه‌ با احسان‌ و انصاف‌ با آنان‌ رفتار كنيد).

سوم، درجه‌ مدارا است‌ كه‌ معني‌ آن‌ خوش‌ خلقي‌ ظاهري‌ و برخورد دوستانه ‌است، كه‌ اين‌ با تمام‌ غير مسلمانان‌ در مواردي‌ جايز است، از جمله‌ وقتي‌ كه‌ مقصد از آن، فايده‌ رساندن‌ ديني‌ باشد، يا آنان‌ مهمان‌ باشند، يا هدف، حفظ خود شخص‌ از ضرر و شر آنها باشد، كه‌ مراد از آيه‌: (إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً) دراينجا، همين‌ درجه‌ مداراست‌. يعني‌: با كفار موالات‌ جايز نيست‌ مگر در حالي‌كه ‌بخواهيد خود را از شر آنان‌ حفظ كنيد و چون‌ مدارا صورتا موالات‌ مي‌باشد بنابراين، اين‌ مورد از حكم‌ نهي‌ از موالات‌ با كفار مستثني‌ شده‌ است‌.

چهارم، درجه‌ معاملات‌ است‌ كه‌ با آنان‌ تجارت‌ يا اجاره‌ يا پيمان‌ كارگري‌ و معاملات‌ صنعت‌ و حرفه‌ انجام‌ شود. اين‌ نيز با غير مسلمانان‌ جايز است‌ بجز موقعي ‌كه‌ از آن‌ معامله، ضرري‌ به‌ عموم‌ مسلمانان‌ برسد.

عمل‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  و خلفاي‌ راشدين‌ و ديگر صحابه رضی الله عنهم گواه‌ اين‌ مدعا است‌. بر همين‌ اساس‌ است‌ كه‌ فقها فروش‌ اسلحه‌ به‌ كفار حربي‌ را ممنوع‌ كرده‌ و باقي‌معاملات‌ را اجازه‌ داده‌اند. اما به‌ كار گرفتن‌ كفار يا خود برايشان‌ كار كردن، هر دوجايز است‌.

رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  كه‌ رحمه‌للعالمين‌ است‌ با غير مسلمانان‌ آنچنان‌ احسان‌ و همدردي‌ و خوش‌ رفتاري‌ مي‌نمود كه‌ نظيرش‌ در جهان‌ يافت‌ نمي‌شود. سالي‌ كه در مكه‌ مكرمه‌ قحط سالي‌ شد، پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ دشمناني‌ كه‌ آن‌حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم را از وطن‌ بيرون‌ كرده‌ بودند، كمك‌ كرد و هنگامي‌ كه‌ مكه‌ مكرمه‌ به‌ دست‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فتح‌ شد و همه‌ دشمنان‌ مغلوب‌ لشكريان‌ اسلام‌ شدند، همه‌ را آزاد كرد و فرمود: «لا تثريب‌ عليكم‌ اليوم» يعني‌ شما امروز تنها بخشيده‌ نمي‌شويد بلكه‌ بر مظالم‌ وجرايم‌ گذشته‌ خود نيز سرزنش‌ نخواهيد شد. وقتي‌ آن‌ حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم در جنگ‌ با دشمنان‌ كسي‌ را به‌ اسارت‌ مي‌گرفتند، آن‌ چنان‌ با وي‌ رفتار مي‌كردند كه‌ كسي‌ با اولاد خويش‌ چنان‌ رفتار نمي‌كند. كفار و مشركين‌ انواع‌ آزار و شكنجه‌ را به‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم روا داشتند اما هيچ‌گاه‌ ايشان‌ به‌ فكر انتقام‌گيري‌ نيفتاد و هيچ‌وقت ‌در حق‌ آنان‌ نفرين‌ نكرد.

حضرت‌ عمر فاروق‌ رضی الله عنه براي‌ ذميان‌ نيازمند غير مسلمان‌ مانند ديگر مسلمانان‌ از بيت‌المال‌ حقوق‌ مقرر كرد. تاريخ‌ گواه‌ اين‌ مطلب‌ است‌ كه‌ خلفاي‌ راشدين‌ و صحابه‌ كرام رضی الله عنهم چگونه‌ با اين‌ قبيل‌ افراد رفتار كرده‌اند؛ همه‌ اينها در حد مواسات‌ ومدارا و معاملات‌ انساني‌ بود نه‌ موالاتي‌ كه‌ از آن‌ نهي‌ شده ‌است».[3]

بعد از آن‌ حق‌ تعالي‌ علم‌ محيط خود به‌ همه‌ مخلوقات‌ را بيان‌ نموده‌ مي‌فرمايد:

 

قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏(29)

«بگو» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم «اگر آنچه‌ را در سينه‌هاي‌ شماست» از دوستي‌ و همدلي ‌باطني‌ با كفار، يا غير آن‌ از اموري‌ كه‌ رضاي‌ حق‌ تعالي‌ در آن‌ نيست‌ «پنهان‌ داريد يا آشكارش‌ كنيد، خدا آن‌ را مي‌داند» پس‌ در برابر آن‌ شما را جزا مي‌دهد «و نيز آنچه‌ را در آسمانها و آنچه‌ را در زمين‌ است، مي‌داند» بنابراين، علم‌ وي‌ عامتر وفراگيرتر از آن‌ اموري‌ است‌ كه‌ شما آن‌ را پنهان‌ يا آشكار مي‌داريد «و خداوند برهر چيزي‌ تواناست» لذا او را نافرماني‌ نكنيد زيرا در آن‌ صورت، با مجازات‌ او روبرو خواهيد شد.

صاحب‌ تفسير «المنير» در بيان‌ احكام‌ مي‌گويد:

1 ـ اين‌ دو آيه‌ كريمه‌ و امثال‌ آن‌ از آيات، از عقد پيمان‌ و قرارداد ميان‌ مسلمانان ‌با غير آنان‌ نهي‌ نمي‌كند، چنان‌كه‌ پيامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  با قبيله‌ خزاعه‌ ـ در حالي‌كه‌ هنوزبر شرك‌ خويش‌ بود ـ پيمان‌ بستند. ولي‌ شرط اين‌ است‌ كه‌ به‌ كفر كافران‌ رضايت ‌باطني‌ وجود نداشته‌ باشد. اما دوستي‌ و موالات‌ با كفار حربي‌اي‌ كه‌ اسباب‌ آزارمسلمانان‌ را فراهم‌ آورده‌ باشند، جايز نبوده‌ بلكه‌ دشمني‌ با آنها واجب‌ است‌.

2 ـ برخي‌ از مالكي‌ها برآنند كه‌ اين‌ آيات، دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ ياري‌ جستن‌ از كفار در جنگ‌ روا نيست‌. ولي‌ بيشتر پيروان‌ مذاهب‌ اربعه، ياري‌ جستن‌ از كافر عليه‌ كافر را جايز مي‌دانند، در صورتي‌ كه‌ آن‌ كافر، به‌ مسلمانان‌ پندار و انديشه ‌نيك‌ داشته‌ باشد. ولي‌ شافعي‌ها حتي‌ اين‌ ياري‌ جستن‌ را نيز به‌ اين‌ شرط مشروط گردانيده‌اند كه‌ مسلمانان‌ به‌ ياري‌ آنها نياز داشته‌ باشند.

3 ـ آيه‌ كريمه‌ (28)، دليل‌ بر مشروعيت‌ «تقيه» است‌. تقيه‌ عبارت‌ است‌ از: نگهداري‌ جان، يا آبرو، يا مال‌ از شر دشمنان، كه‌ اين‌ بر حسب‌ نوعيت‌ دشمن‌ بر دو نوع‌ تقسيم‌ مي‌شود؛ زيرا دشمن‌ يا دشمن‌ دين‌ است، يا دشمن‌ دنيا. اگر دشمن ‌دين‌ باشد؛ پس‌ مسلماني‌ كه‌ در مكاني‌ قرار دارد كه‌ در آن‌ بر آشكار ساختن‌ دين‌خويش‌ قادر نيست، بر وي‌ واجب‌ است‌ كه‌ از آن‌ مكان‌ هجرت‌ كرده‌ به‌ جايي‌ برود كه‌ در آن‌ توانايي‌ اظهار دينش‌ را دارد و اگر از مستضعفان‌ است‌ و قادر به‌ هجرت ‌نيست، بر وي‌ رواست‌ كه‌ در دار كفر بماند و به ‌قدر ضرورت‌ با آنها در ظاهر امر همراهي‌ و موافقت‌ كند، اما اين‌ اظهار موافقت، رخصت‌ است‌ و آشكار ساختن‌ دين‌ خويش‌ عزيمت‌. و اگر دشمن، دشمن‌ دنياي‌ انسان‌ باشد و او به‌ سبب‌ مال، يا امور دنيوي‌ خويش‌ در جايي‌ احساس‌ خطر كند، به‌قول‌ راجح، در اين‌ صورت‌ نيز هجرت‌ بر وي‌ واجب‌ است‌.

 

يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفُ بِالْعِبَادِ ‏(30)

«روزي‌ كه‌ هركسي‌ آنچه‌ كار نيك‌ به‌جاي‌ آورده‌ و آنچه‌ بدي‌ مرتكب‌ شده، حاضر شده ‌مي‌يابد و آرزو مي‌كند: كاش‌ ميان‌ او و آن» كارهاي‌ بد «فاصله‌اي‌ دور بود» حسن‌مي‌گويد: «هر يك‌ از شما در آخرت‌ دوست‌ دارد كه‌ هرگز با عمل‌ بد خويش ‌روبرو نشود، اما در دنيا حال‌ برعكس‌ است‌ و او از گناه‌ خويش‌ لذت‌ مي‌برد». علت‌ تكرار عبارت‌: «و خداوند شما را از خودش‌ برحذر مي‌دارد» كه‌ در آيه‌ (28) نيز آمده، تأكيد بر اين‌ هشدار است‌ تا اين‌ هشدار بزرگ، هميشه‌ آويزه‌ گوش‌ و هوش‌ مؤمنان‌ باشد و فراموششان‌ نگردد ولي‌ حق‌ تعالي‌ درعين‌حال، از روي‌ لطف ‌و مهرباني‌اي‌ كه‌ بر بندگانش‌ دارد، اين‌ تهديد شديد و هشدار سخت‌ را به‌ رأفت‌ خويش‌ پيوسته‌ مي‌گرداند: «و خدا به‌ بندگانش‌ رئوف‌ است» حسن‌ بصري‌ مي‌گويد: «از رأفت‌ حق‌ تعالي‌ بربندگان‌ است‌ كه‌ آنان‌ را از كيفر خويش‌ برحذر مي‌دارد». بعضي‌ در معني‌ آن‌ مي‌گويند: خداوند متعال‌ به‌ خلقش‌ رئوف‌ و مهربان‌ است، پس ‌دوست‌ دارد كه‌ آنان‌ بر راه‌ مستقيم‌ و دين‌ قويمش‌ پايدار و پيرو پيامبر گرامي‌اش ‌باشند.

 

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏(31)

«بگو» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! به‌ مدعيان‌ دوستي‌ من‌ «اگر خدا را دوست‌ داريد» يعني‌: اگر به‌حق‌ در ادعاي‌ محبت‌ خداوند جلّ جلاله صادق‌ و راستگو هستيد «پس، از من‌پيروي‌ كنيد» در راه‌ اسلام‌ زيرا شما مي‌دانيد كه‌ من‌ پيامبر بر حق‌ خداوند جلّ جلاله هستم ‌«تا خدا دوستتان‌ بدارد و گناهانتان‌ را بر شما بيامرزد و خداوند آمرزنده‌ مهربان‌ است» لذا محبت‌ خداوند جلّ جلاله بر بندگان، اثر پيروي‌ آنان‌ از پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و فرمانبرداري‌ از وي ‌است‌ و اثر محبت‌ خدا جلّ جلاله بر بنده، انعام‌ وي‌ بر او به‌ آمرزش‌ و فضل‌ و رحمت ‌مي‌باشد. ابن‌كثير مي‌گويد: «اين‌ آيه‌ كريمه، حكمي‌ است‌ عليه‌ كساني‌ كه‌ ادعاي‌ محبت‌ خدا جلّ جلاله را دارند، اما رهرو طريقه‌ محمدي صلّی الله علیه و آله و سلّم نيستند». پس‌ چنين‌ كساني ‌در واقع‌ امر در ادعايشان‌ دروغگو هستند تا آن‌گاه‌ كه‌ در همه‌ گفتار و كردارخويش، از شريعت‌ محمدي‌ و دين‌ نبوي صلّی الله علیه و آله و سلّم پيروي‌ كنند، چنان‌كه‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «هركس‌ كاري‌ بكند كه‌ مطابق‌ با شريعت‌ ما نباشد، آن‌ كار مردود است».

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ از حسن‌ بصري: روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ گفت‌: در زمان‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  مردمي‌ بودند كه‌ مي‌گفتند: اي‌ محمد! سوگند به‌ خداوند كه‌ ما ذات‌ متعال‌ او را دوست‌ مي‌داريم‌. همان‌ بود كه‌ حق‌ تعالي‌ نازل‌ فرمود: (بگو: اگر خدا را دوست‌ داريد، از من‌ پيروي‌ كنيد...).

 

قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ‏(32)

«بگو» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «خدا و پيامبر او را اطاعت‌ كنيد» در تمام‌ اوامر و نواهيش ‌«پس‌ اگر رويگردان‌ شدند» از اطاعت‌ و محبت‌ خدا و رسولش، بدانند كه‌ «قطعا خداوند كافران‌ را دوست‌ ندارد» بر آنان‌ نمي‌آمرزد و آنان‌ را مورد خشم‌ خودقرارمي‌دهد. اين‌ آيه‌ دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ مخالفت‌ از راه‌ و روش‌ محمدي‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم كفراست‌.

 

إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ‏(33)

چون‌ خداي‌ سبحان‌ به‌ بيان‌ اين‌ حقايق‌ پرداخت‌ كه‌ دين‌ مورد پسندش، دين‌اسلام‌ است‌ و محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم پيامبر برحقش‌ مي‌باشد كه‌ محبت‌ هيچ‌ كس‌ به‌ او، جز با اطاعت‌ و پيروي‌ از اين‌ پيامبر برگزيده‌اش‌ صدق‌ پيدا نمي‌كند و اختلاف‌ اهل ‌كتابهاي‌ انجيل‌ و تورات‌ در اين‌ حقيقت، هم‌ فقط وفقط برخاسته‌ از انكار خدا جلّ جلاله و حسد با اين‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌؛ اكنون‌ به‌ اثبات‌ رسالت‌ عيسي علیه السلام و بيان‌ اين‌ حقيقت ‌مي‌پردازد كه‌ او از اهل‌ بيت‌ نبوت، از معدن‌ رسالت‌ و در عين‌ حال‌ مخلوق‌ تربيت ‌يافته‌اي‌ از مخلوقات‌ وي‌ است، بنابراين، غلو و افراط در تقديس‌ وي‌ سزاوارنيست‌. و بيان‌ اين‌ حقيقت‌ با اين‌ مقدمه‌ آغاز مي‌شود: «به‌يقين‌ خداوند آدم‌ و نوح‌ وخاندان‌ ابراهيم‌ و خاندان‌ عمران‌ را بر جهانيان‌ برگزيد» يعني‌: خداوند جلّ جلاله اين‌ قافله ‌انبيا علیهم السلام را از ميان‌ جهانيان‌ به‌ نبوت‌ برگزيد. تخصيص آدم علیه السلام به‌ يادآوري‌ براي‌ آن‌است‌ كه‌ او پدر همه‌ بشر است، و بر گزيدنش‌ به‌ اين‌ معني‌ است‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ او را به‌ دست‌ بلاكيف‌ خويش‌ آفريد، در او از روح‌ خويش‌ دميد، فرشتگان‌ خويش‌ را براي‌ او به‌ سجده‌ در افگند، به‌ او نامهاي‌ همه‌ اشياء را تعليم‌ داد و او را به‌ بهشت ‌برين‌ خويش‌ ساكن‌ گردانيد. ذكر نوح علیه السلام نيز بدان‌ جهت‌ است‌ كه‌ او آدم‌ ثاني‌ و اولين‌ پيامبر برانگيخته‌ الهي‌ براي‌ دفع‌ شرك‌ و مبارزه‌ با طغيان‌ مي‌باشد. ذكر آل‌ابراهيم علیه السلام براي‌ اين‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  و بسياري‌ از پيامبران‌ ديگر، از اين‌خاندان‌ برانگيخته‌ شده‌اند. و ذكر آل‌ عمران‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ عيسي علیه السلام از اين‌خاندان‌ است‌ زيرا مريم، دختر عمران‌ و مادر عيسي‌ علیهم السلام است‌. پس‌ خداي‌ متعال، اين‌ گروه‌ را از ميان‌ انبيا: مخصوصا بدان‌ سبب‌ ياد كرد كه‌ تمام‌ انبيا و رسل‌ از نسل‌ ايشانند.

 

ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏(34)

«در حالي ‌كه‌ اين‌ جماعت» انبيا علیهم السلام «نسلي‌ بودند بعضي‌ از آنان‌ از بعضي ‌ديگر پيدا شده» در نسب، چنان‌كه‌ برخي‌ از آنان، در نيت‌ و عمل‌ و اخلاص‌ و توحيد نيز، از تبار برخي‌ ديگر بودند «و خداوند شنواي‌ داناست» شنواست‌ سخنانشان‌ را، داناست‌ به‌ احوال‌ ايشان‌.

 

إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ‏(35)

«آن‌گاه‌ كه‌ زن‌ عمران» كه‌ نامش‌ حنه‌ بود «گفت‌: پروردگارا، آنچه‌ در شكم‌ خود دارم، نذر تو كردم» يعني‌: براي‌ عبادتت‌ «تا آزاد از هر قيد» و مشغله‌ دنيايي، خالصانه‌ پرستشگر تو و خادم‌ معبدت‌ «باشد» و چيزي‌ از امور دنيا او را به‌ خود مشغول‌ نگرداند «پس‌ از من‌ بپذير» اين‌ نذر را كه‌ در رحم‌ دارم‌ «كه‌ تو شنواي ‌دانايي» دعايم‌ را مي‌شنوي‌ و به‌ نيت‌ مخلصانه‌ام‌ دانايي‌. ابن‌ كثير به‌ نقل‌ ازمحمدبن‌ اسحاق‌ مي‌گويد: «حنه‌ مادر مريم‌ ـ همسر عمران‌ ـ زني‌ بود كه‌ باردار نمي‌شد، روزي‌ پرنده‌اي‌ را ديد كه‌ جوجه‌ خويش‌ را صدا مي‌زند، در اين‌ هنگام ‌آرزو كرد كه‌ كاش‌ او هم‌ فرزندي‌ مي‌داشت، پس‌ به‌ بارگاه‌ حق‌ تعالي‌ دعا كرد و حق‌ تعالي‌ دعايش‌ را اجابت‌ نمود و در نتيجه‌ او از شوهرش‌ باردار شد، آن‌گاه‌گفت‌: (پروردگارا! آنچه‌ در شكم‌ خود دارم، نذر تو كردم‌...). يادآور مي‌شويم‌ كه‌ نذر كردن‌ فرزند در شريعتشان‌ جايز بود و فرزند هم‌ بايد از نذر پدر و مادراطاعت‌ مي‌كرد.

 

فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَى وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وِإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ‏(36)

«پس‌ چون‌ فرزندش‌ را بزاد، گفت‌: پروردگارا! هرآينه‌ من‌ دختر زاده‌ام» حنه‌ زن ‌عمران‌ از زادن‌ فرزند دختر افسوس‌ خورد و محزون‌ شد زيرا آنچه‌ را اميدوار بود ونزد خود فكر و برنامه‌ريزي‌ كرده‌ بود ـ يعني‌ زادن‌ فرزند پسر ـ محقق‌ نگشته‌ بود «و خدا به‌ آنچه‌ او زاييد، داناتر است» اين‌ از كلام‌ خداي‌ سبحان‌ بر سبيل ‌بزرگداشت‌ شأن‌ آن‌ نوزاد دختر ـ يعني‌ مريم‌ ـ و اعلام‌ اين‌ حقيقت‌ به‌ مادرش‌ هست‌ كه‌: نبايد از زادن‌ دختر، محزون‌ و متأثر باشد، چه، پروردگار به‌زودي‌ اين‌دختر وي‌ و فرزندش‌ ـ عيسي علیه السلام ـ را آيت‌ و نشانه‌اي‌ براي‌ همه‌ جهانيان‌ خواهدگردانيد «و پسر مانند دختر نيست» اين‌ از سخن‌ مادر مريم‌ و دنباله‌ اظهار حسرت‌ وحزنش‌ مي‌باشد. يعني‌: پسري‌ را كه‌ براي‌ نذر شايستگي‌ داشت‌ و من‌ مي‌خواستم‌ كه‌ خادم‌ مسجدالاقصي‌ باشد، مانند دختر نيست‌ كه از نظر نيرومندي‌ و از جهاتي‌ديگر، براي‌ اين‌ خدمتگزاري‌ آمادگي‌ كامل‌ ندارد «و من‌ نامش‌ را مريم‌ نهادم» مريم‌ به‌ زبان‌ عبري، يعني‌: خدمتكار پروردگار. ابن‌ كثير مي‌گويد: «اين‌ آيه‌كريمه، دليل‌ بر جايز بودن‌ نامگذاري‌ فرزند در روز تولد وي‌ است». چنان‌كه‌ اين‌حكم‌ در سنت‌ نيز ثابت‌ شده‌ است‌ زيرا در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «امشب‌ فرزندي‌ برايم‌ متولد شد كه‌ او را به‌ نام‌ پدرم، ابراهيم‌ نام‌ نهادم».

آن‌گاه‌ مادر مريم‌ به‌ دعاي‌ خويش‌ چنين‌ ادامه‌ داد: «و هر آينه‌ من، او و نسل‌ وي ‌را از شر شيطان‌ ملعون‌ در پناه‌ تو مي‌كنم» تا شيطان‌ بر اغوا نمودن‌ او و فرزندانش‌ قادر نباشد. و خداوند جلّ جلاله اين‌ دعايش‌ را مستجاب‌ گردانيد زيرا در حديث‌ شريف‌آمده‌ است‌: «هيچ‌ نوزادي‌ نيست‌ مگر اين‌ كه‌ شيطان‌ او را در هنگام‌ ولادتش ‌مساس‌ مي‌كند، جز مريم‌ و پسرش».

 

فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ‏(37)

«پس‌ پروردگار، مريم‌ را قبول‌ كرد قبولي‌ نيك‌ و بالنده‌ ساخت‌ او را باليدني‌ نيك‌ و زكريا را به‌ سرپرستي» و اداره‌ امور «او برگماشت» قتاده‌ مي‌گويد: «مريم، دختر سرور و پيشواي‌ قوم‌ بود زيرا عمران‌ پدرش‌ امامشان‌ در نماز بود، از اين‌ جهت، علما و كشيشان‌ همه‌ داوطلب‌ سرپرستي‌ از وي‌ شدند و هيچ‌ يك‌ از آنان‌ حاضرنبود تا اين‌ امتياز را به‌ ديگري‌ ببخشد، سرانجام‌ براي‌ تعيين‌ سرپرست‌ وي‌ به‌ قرعه‌كشي‌ تن‌ دادند و قرعه‌ به‌نام‌ زكريا ـ شوهرخواهر، يا شوهر خاله‌مريم‌ ـ برآمد و بدين‌ سان‌ بود كه‌ زكريا سرپرستي‌ و تربيت‌ وي‌ را بر عهده‌گرفت». «هر بار كه‌ زكريا در محراب‌ بر او وارد مي‌شد» محراب‌: ايواني‌ در جلو معبد است‌ كه‌ دري‌ دارد و به‌ وسيله‌ نردباني‌ كوچك‌ بر آن‌ بالا مي‌روند و كسي‌ كه‌ درآن‌ قرار داشته‌ باشد، از ديد كساني‌ كه‌ در معبد هستند پنهان‌ مي‌ماند، لذا محراب،گرامي‌ترين‌ جايگاه‌ براي‌ نشستن‌ است‌. و اهل‌ كتاب‌ به‌ آن‌ «مذبح» مي‌گويند.آري‌! هر بار كه‌ زكريا علیه السلام به‌ محراب‌ نزد مريم‌ مي‌رفت‌: «نزد او خوراكي‌ مي‌يافت» يعني‌: نوعي‌ از انواع‌ خوراكي‌ها را نزد وي‌ مي‌يافت‌. در روايات‌ است‌ آمده ‌است‌: چون‌ زكريا بر وي‌ وارد مي‌شد، ميوه‌ زمستان‌ را در فصل‌ تابستان‌ و ميوه‌ تابستان‌ را در فصل‌ زمستان‌ نزد وي‌ مي‌يافت‌. ابن‌ كثير مي‌گويد: «اين‌ خود دليل‌ كرامت‌ اوليا مي‌باشد». و چون‌ زكريا اين‌ ميوه‌ها را نزد وي‌ يافت‌: «گفت‌: اي‌مريم‌! اين‌ از كجا براي‌ تو آمده‌ است‌ ؟» و آن‌ زمان، زمان‌ قحطي‌ و خشكسالي‌ نيز بود «مريم» در پاسخ‌ گفت‌: «اين‌ از نزد خداوند است» لذا، ديدن‌ اين‌ ميوه‌ها نزد من‌ جاي‌ شگفتي‌ و استبعاد ندارد، چرا كه‌ «خدا به‌ هركس‌ بخواهد، بي‌ حساب‌ روزي ‌مي‌بخشد» به‌ هنگام‌ فصل‌ و موسم‌ آن‌ روزي‌ و بدون‌ آن‌.

 

هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء ‏(38)

«آنجا بود» يعني‌: در اين‌ مكاني‌ كه‌ زكريا نزد مريم‌ ايستاده‌ بود و با مشاهده‌ اين‌ حالات‌ و مقامات‌ براي‌ مريم‌ بود كه‌ او نيز به‌ شوق‌ و طمع‌ فرزند افتاد، هرچند خود پيرمردي‌ كهنسال، و زنش‌ نيز پير زني‌ نازا بود. آري‌! آنجا بود «كه‌ زكريا به‌ درگاه‌ پروردگارش‌ دعا كرد و گفت‌: پروردگارا! به‌ من‌ از نزد خود فرزندي‌ پاك‌ و پسنديده‌ عطاكن، كه‌ تو شنواي‌ دعايي» و پذيرنده‌ آن‌. آري‌! زكريا بي‌ درنگ‌ به‌ اين‌ حقيقت‌پي‌ برد، كه‌ همان‌ خدايي‌ كه‌ به‌ فراهم‌ نمودن‌ چنين‌ ميوه‌هاي‌ بهشتي‌ براي‌ مريم‌ قادراست، بي‌ترديد بر پديد آوردن‌ فرزند از پيرمردي‌ كهنسال‌ و زني‌ نازا و عقيم‌ نيزتواناست‌.

 

فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِّنَ الصَّالِحِينَ ‏(39)

«آن‌گاه‌ درحالي‌ كه‌ در محراب‌ به‌ نماز ايستاده‌ بود، فرشتگان‌ ندايش‌ دادند» به‌ قولي‌: مراد از فرشتگان، جبرئيل علیه السلام است‌ «كه‌ خداوند تو را به» تولد «يحيي ‌مژده‌ مي‌دهد» اسم‌ يحيي‌ در انجيل‌ «يوحنا» بود «كه‌ تصديق‌ كننده» حقانيت‌ «كلمه‌اي‌ است‌ از جانب‌ الله» يعني‌: تصديق‌ كننده‌ عيسي علیه السلام است‌. عيسي علیه السلام را«كلمه‌ الله» ناميدند زيرا او با كلمه‌ «كن» از سوي‌ خداي‌ سبحان‌ به ‌وجود آمد.چنين‌ بود كه‌ يحيي علیه السلام به‌دنيا آمد و به‌ نزديك‌ بودن‌ بعثت‌ عيسي علیه السلام مژده‌ داد، وعيسي علیه السلام در زمان‌ وي‌ مبعوث‌ شد. يادآور مي‌شويم‌ كه‌ يحيي‌ پسرخاله‌ عيسي علیه السلام و اولين‌ كسي‌ بود كه‌ به‌ وي‌ ايمان‌ آورد و تصديقش‌ كرد. همچنين‌ يحيي‌ «سيد است ‌و حصور» سيد: كسي‌ است‌ كه‌ با بردباري، بزرگواري‌ و پرهيزكاري، بر قوم‌ خويش ‌سيادت‌ و سروري‌ مي‌كند. حصور: كسي‌ است‌ كه‌ از زنان، خوددار و پرهيزنده‌است‌. آري‌! يحيي علیه السلام از نزديكي‌ به‌ زنان‌ محصور بود و مانند ديگر مردان‌ با آنان ‌مقاربت‌ نمي‌كرد، يا به ‌سبب‌ آن‌ كه‌ بر اين‌ كار قادر نبود، يا از روي‌ زهد و عفت ‌نفس، خود را از اين‌ كار باز مي‌داشت‌.

قاضي‌ عياض‌ در كتاب‌ «شفاء» مي‌گويد: «بدان ‌كه‌ كناره‌گيري‌ يحيي‌ از زنان، به‌ سبب‌ آن‌ نبود كه‌ او آلت‌ مردي‌ نداشت‌ زيرا اين‌ نقيصه‌اي‌ است‌ كه‌ لايق‌ شأن‌انبيا علیهم السلام نيست، بلكه‌ معناي‌ آن‌ اين‌ است‌ كه‌ او از گناهان‌ معصوم‌ بود، گويي‌ ازنزديكي‌ به‌ گناه‌ باز داشته‌ مي‌شد». «و» يحيي‌ «پيامبري‌ از شايستگان‌ است» يعني‌: او پيامبري‌ است‌ كه‌ فرايض‌ و تكاليف‌ الهي‌ و حقوق‌ مردم‌ را ادا مي‌كند. اين‌ دومين‌ مژده‌ در مورد يحيي علیه السلام بعد از بشارت‌ به‌ تولد وي‌ است‌.

 

قَالَ رَبِّ أَنَّىَ يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ‏(40)

زكريا كه‌ سالمند بود «گفت‌: پروردگارا! چگونه‌ مرا پسري‌ باشد درحالي ‌كه‌ پيري‌ام ‌بالا گرفته‌ است» و كهنسال‌ گشته‌ام‌. گويند كه‌ او نود، يا صد و بيست‌ سال‌ عمرداشت‌. «و» درعين‌ حال‌ «زنم‌ عاقر است» عاقر: زني‌ است‌ كه‌ نمي‌زايد، يعني‌: عقيم‌ بودن، مانع‌ بچه‌دارشدن‌ وي‌ مي‌شود. به‌ اين‌ ترتيب، زكريا به‌ وجود آمدن ‌فرزند را از خود و همسرش‌ دور پنداشت‌ زيرا عادت‌ حكم‌ مي‌كند كه‌ فرزند از چنين‌ مرد و زني‌ به‌وجود نيايد «گفت» پروردگار متعال‌ «همچنين‌ است، خدا هر چه ‌بخواهد مي‌كند» از كارهاي‌ عجيب‌ و شگفت‌آور، و در پيشگاه‌ قدرت‌ وي‌ هيچ‌ كاري‌ دشوار نيست‌. پس، اي‌ زكريا! چرا اين‌ كار را بعيد مي‌پنداري‌؟

 

قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّيَ آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِيراً وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالإِبْكَارِ ‏(41)

زكريا «گفت‌: پروردگارا! براي‌ من‌ نشانه‌اي‌ قرار ده» كه‌ با آن‌ از باردار شدن‌ زنم ‌آگاه‌ شوم‌ و اين‌ نعمت‌ را با سپاس‌ و شكر تو دنبال‌ كنم‌ «فرمود: نشانه‌ات‌ اين‌ است‌كه‌ سه‌ روز نمي‌تواني‌ با مردم‌ سخن‌ گويي‌ جز به‌ رمز» يعني‌: در اين‌ سه‌ روز ـ باآن‌ كه‌ صحيح‌ و سالم‌ هستي‌ ـ از سخن‌ گفتن‌ با مردم‌ ـ اما نه‌ از اذكار و نيايش‌ها ـ بازداشته‌ مي‌شوي‌. حق‌ تعالي‌ اين‌ نشانه‌ را براي‌ آن‌ قرار داد تا زكريا در اين‌ سه‌ روز به‌ شكرانه‌ نعمتي‌ كه‌ بر وي‌ ارزاني‌ داشته‌ است، كاملا خود را براي‌ ذكر وي‌ فارغ‌گرداند. رمز: اشاره‌ نمودن‌ با لبها، يا چشمها، يا ابروها، يا دستهاست‌ «و پروردگارت‌ را بسيار ياد كن‌ و شامگاهان» از هنگام‌ زوال‌ خورشيد تا غروب‌ آن‌ «وبامدادان» از طلوع‌ صبح‌ تا چاشتگاه‌ «او را تسبيح‌ گوي» و نماز بگزار. نماز راتسبيح‌ ناميد زيرا در آن‌ تنزيه‌ و تقديس‌ خداوند متعال‌ از بدي‌ها و عيب‌هاست‌.

 

وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ ‏(42)

«و ياد كن‌ هنگامي‌ را كه‌ فرشتگان‌ گفتند: اي‌ مريم‌! خداوند تو را برگزيده» براي ‌اين‌ كه‌ نامت‌ را با ولادت‌ مسيح، بلند و برتر گرداند. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌انس‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «بهترين‌ زنان‌ جهان‌ چهار تن‌اند؛ مريم‌ دختر عمران، آسيه‌ زن‌ فرعون، خديجه‌ دختر خويلد و فاطمه‌ دختر رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «از مردان‌ كسان‌ بسياري‌ به‌ پايه‌ كمال‌ رسيده‌اند، اما از زنان‌ غير از مريم‌ دختر عمران‌ و آسيه‌ زن‌ فرعون‌ كسي‌ ديگر به‌ پايه‌ كمال‌ نرسيده، و همانا فضل‌ و برتري‌ عايشه‌ بر ساير زنان، همچون‌ برتري ‌آب‌گوشت‌ بر ساير غذاهاست». «و پاك‌ ساخته» تورا اي‌ مريم‌ از كفر، يا از همه‌ پليديهاي‌ حسي‌ و معنوي‌ «و تو را بر زنان‌ جهان‌ برگزيده» تا روز قيامت‌. پس‌مريم علیه السلام دوبار برگزيده‌ شده، يكي‌ گزينش‌ وي‌ براي‌ ولادت‌ مسيح، و ديگري ‌گزينش‌ وي‌ بر تمام‌ زنان‌ جهان‌. يا گزينش‌ اول‌؛ پذيرفتن‌ وي‌ به‌ خدمتگزاري ‌بيت‌المقدس‌ و گزينش‌ دوم‌؛ متولدشدن‌ پيامبري‌ از وي‌ است‌.

 

يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ ‏(43)

«اي‌ مريم‌! فرمانبردار پروردگار خود باش» يعني‌: براي‌ خداي‌ خويش‌ خاشع‌ و فروتن‌ باش‌ و نماز بگزار و در نمازت‌ قيام‌ را طولاني‌ گردان‌. قنوت‌: طاعت‌ همراه‌با فروتني‌ است‌ «و سجده‌ كن‌ و با ركوع‌كنندگان‌ ركوع‌ كن» يعني‌: نماز را با جماعت ‌نمازگزاران‌ ادا كن‌. يا همانند آنان‌ نماز بگزار، هرچند كه‌ همراه‌ با آنان‌ نمازنگزاري‌.

 

ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ ‏(44)

اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «اين» اموري‌ كه‌ به‌ تو در اين‌ آيات‌ خبر داديم‌ «از اخبار غيب ‌است‌ كه‌ بر تو وحي‌ مي‌كنيم» و تو از مشاهده‌ آنها غايب‌ بوده‌اي‌ «و تو در نزد آنان» يعني‌: در حضور آنان‌ «نبودي، آن‌گاه‌ كه‌ قلمهايشان‌ را انداختند كه‌ كدامیك‌ مريم‌ راسرپرستي‌ كنند و تو در نزد آنان‌ نبودي‌ هنگامي‌ كه‌ با يکديگر كشمكش‌ مي‌كردند» درامر تربيت‌ مريم، كه‌ چه‌كسي‌ حضانت‌ وي‌ را برعهده‌ گيرد؟ عكرمه‌ مي‌گويد: «آنان‌ سرانجام‌ قرعه‌ كشي‌ كرده‌ و قلمهاي‌ قرعه‌ را در آب‌ جاري‌ (نهر اردن) انداختند، به‌ اين‌ شرط كه‌ قلم‌ هر كس‌ كه‌ در آب‌ ايستاد و با آب‌ روان‌ نشد، اوسرپرست‌ مريم‌ است، پس‌ قلمهاي‌ همگي، بجز قلم‌ زكريا، در آب‌ روان‌ شد».آري‌ اي‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم! تو دراين‌ صحنه‌ها حاضر نبودي، بلكه‌ خداوند جلّ جلاله تو را با وحي‌ خويش‌ از اين‌ امور باخبر ساخت، چون‌ همگان‌ اذعان‌ دارند كه‌ تو از كساني ‌نبودي‌ كه‌ انجيل‌ را مي‌خواندند، يا با نصاري‌ معاشرت‌ و همنشيني‌ داشتند، پس‌ خبر دادنت‌ از اين‌ امور، دليل‌ صدق‌ و راستي‌ تو در ادعاي‌ رسالت‌ است‌.

 

إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ‏(45)

«چنين‌ بود كه‌ فرشتگان‌ گفتند: اي‌ مريم‌! خداوند تو را به‌ كلمه‌اي‌ از جانب‌ خود بشارت‌ مي‌دهد» اين‌ كلمه‌ خود عيسي علیه السلام است‌ كه‌ با كلمه‌ «كن» به‌ وجود آمد.يعني‌ خداوند جلّ جلاله فرمود: «كن‌: موجود شو»، و عيسي علیه السلام به‌وجود آمد «كه‌ نام ‌او مسيح‌ است» عيسي علیه السلام به‌ سبب‌ آن‌ «مسيح» ناميده‌ شد كه‌: هيچ‌ بيماري‌ را با دست‌ خويش‌ مساس‌ نمي‌كرد، مگر اين‌ كه‌ آن‌ بيمار شفا مي‌يافت‌. يا بدان‌ سبب ‌كه‌ بسيار سياحت‌ مي‌كرد. يا بدان‌ سبب‌ كه‌ او خود به‌ «بركت» مورد مساس‌قرارگرفت، يعني‌: بر او روغني‌ ماليده‌ شد كه‌ بر انبيا علیهم السلام ماليده‌ مي‌شود. اين‌ تعبيرخداوند متعال‌: «عيسي‌ فرزند مريم» با وجود آن‌ كه‌ مخاطب‌ كلام‌ خود مريم‌است‌ و ظاهرا نيازي‌ به‌ ذكر نام‌ وي‌ نبود، براي‌ توجه‌ دادن‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ است‌ كه‌عيسي علیه السلام بدون‌ پدر متولد مي‌شود، و به‌ همين‌ دليل‌ او به‌ مادرش‌ نسبت‌ داده‌ شد «و در دنيا و آخرت‌ وجيه‌ است» وجيه‌: كسي‌ است‌ كه‌ داراي‌ جاه‌ و كرامت‌ باشد. وجاهت‌ عيسي علیه السلام در دنيا به‌ نبوت‌ و در آخرت‌ به‌ شفاعت‌ و علو درجه‌ است‌ «و ازمقربان» بارگاه‌ الهي‌ «است».

 

وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ ‏(46)

«و او در گهواره» به‌ اعجاز «و در ميانسالي» به‌ وحي‌ و رسالت‌ «با مردم‌ سخن‌مي‌گويد» مهد: گهواره‌ طفل‌ در دوران‌ شيرخوارگي‌ اوست‌. كهل‌: ميان‌سالي‌ است‌ «و از شايستگان‌ است» يعني‌: عيسي علیه السلام از بندگان‌ صالح‌ و شايسته‌ خدا جلّ جلاله است‌.پس‌ اين‌ بشارت‌: ولادت‌ عيسي علیه السلام،سخن‌گفتن‌ وي‌ در گهواره، رسيدن‌ وي‌ به‌ سن‌كهولت، بودن‌ وي‌ از بندگان‌ شايسته‌ خدا جلّ جلاله، برخورداري‌ وي‌ از وجاهت، بودن ‌وي‌ از زمره‌ علما و بودن‌ وي‌ از شمار پيامبران‌ را، جملگي‌ دربر مي‌گيرد.

 

قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏(47)

«مريم‌ گفت‌: پروردگارا! چگونه‌ برايم‌ فرزندي‌ باشد، با آن‌ كه‌ هيچ‌ بشري‌ به‌ من ‌دست‌ نزده ‌است؟» از آنجا كه‌ مريم‌ تولد فرزند را بدون‌ مردي‌ كه‌ پدرش‌ باشد، متضمن‌ خرق‌ عادت‌ ديد، بعيد پنداشت‌ كه‌ از وي‌ به‌ شيوه‌ معمول، فرزندي‌ بدين‌گونه‌ به‌دنيا آيد. اما حق‌ تعالي‌ در پاسخ‌ وي‌ «فرمود: خداوند بدين‌سان‌ هرچه‌را بخواهد مي‌آفريند، چون‌ اراده‌ او به‌ كاري‌ تعلق‌ گرفت، فقط به‌ آن‌ مي‌گويد: موجود شو،پس‌ بي‌درنگ‌ موجود مي‌شود» بدون‌ كار و كوشش‌ و حركتي‌ و اين‌ نيست‌ مگر به‌سبب‌ كمال‌ قدرت‌ حق‌ تعالي‌.

 

وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ ‏(48)

«و به‌ او كتاب‌ و حكمت‌ و تورات‌ و انجيل‌ مي‌آموزد» مراد از كتاب‌: خط ونويسندگي‌ است‌ و مراد از حكمت‌: علم‌ نافع‌ و قوت‌ فهم‌ و حسن‌ تدبير در امور، بانهادن‌ هر كاري‌ در جايگاه‌ مناسب‌ آن‌ است‌.

 

وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏(49)

«و» عيسي علیه السلام را به‌ عنوان‌ «پيامبري‌ به‌سوي‌ بني‌اسرائيل» مي‌فرستد، همراه‌ باپيامي‌ كه‌ مضمون‌ آن‌ اين‌ است‌: «من‌ از سوي‌ پروردگارتان‌ براي‌ شما معجزه‌اي‌ آورده‌ام» به‌عنوان‌ نشانه‌اي‌ بر نبوت‌ خويش‌. يادآور مي‌شويم‌ كه‌ عيسي علیه السلام به‌سوي ‌غير بني‌اسرائيل‌ فرستاده‌ نشده‌ بود، مگر از آنجا كه‌ آنان‌ او را انكار و تكذيب‌كردند، او برخي‌ از پيروانش‌ را به‌سوي‌ بعضي‌ از امتهاي‌ ديگر، چون‌ اهالي‌ انطاكيه‌فرستاد.[4] آن‌گاه‌ عيسي علیه السلام در شرح‌ معجزه‌ خويش‌ گفت‌: «من‌ از گل‌ براي‌ شما چيزي‌ به‌ هيأت‌ پرنده» يعني‌: مانند شكل‌ و هيأت‌ پرنده‌ «مي‌سازم، آن‌گاه‌ در آن‌ مي‌دمم، پس‌ پرنده‌اي» جاندار «مي‌شود» و مانند ساير پرندگان‌ مي‌پرد «به‌ اذن‌الهي» يعني‌: اگر اذن‌ خداي‌ عزوجل‌ نبود، آن‌ مخلوق‌ قدرت‌ پريدن‌ نداشت، پس‌درحقيقت، آفرينش‌ به‌ فعل‌ خداي‌ سبحان‌ بود كه‌ آن‌ را به‌ دست‌ عيسي علیه السلام اجرامي‌كرد بنابراين، برابر ساختن‌ گل‌ و دميدن‌ در آن، از عيسي علیه السلام و آفرينش‌ از خداي‌ عزوجل‌ بود «و نابيناي‌ مادرزاد و پيس‌ را بهبود مي‌بخشم» پيسي‌ عارضه‌اي‌ است ‌معروف‌ و عبارت‌ از لكه‌هاي‌ سفيدي‌ است‌ كه‌ بر پوست‌ بدن‌ انسان‌ ظاهر مي‌شود. دليل‌ اين‌ كه‌ خداي‌ سبحان‌ فقط از اين‌ دو بيماري‌ ياد كرد، اين‌ است‌ كه‌ اين‌ دو بيماري‌ غالبا به‌ معالجه‌ بهبود نمي‌يابند «و مردگان‌ را به‌ اذن‌ الهي‌ زنده‌ مي‌كنم‌ و از آنچه‌ مي‌خوريد و در خانه‌هايتان‌ ذخيره‌ مي‌كنيد، به‌ شما خبر مي‌دهم» البته‌ مردم‌ قاعدتا برآنچه‌ كه‌ انسان‌ در خانه‌اش‌ ذخيره‌ مي‌كند، يا در خانه‌اش‌ مي‌خورد، آگاهي‌ پيدانمي‌كنند، پس‌ اين‌ خود، معجزه‌اي‌ براي‌ عيسي علیه السلام بود «مسلما در اين» معجزات ‌«براي‌ شما نشانه‌اي‌ است» بر صدق‌ رسالت‌ من‌ «اگر مؤمن‌ باشيد» و آيات‌ روشن ‌الهي‌ را تصديق‌ كنيد.

 

وَمُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِيعُونِ ‏(50)

«و» عيسي علیه السلام گفت‌: آمده‌ام‌ تا «تصديق‌كننده‌ تورات‌ باشم‌ كه‌ پيش‌ از من» نازل‌ شده‌ «است» يعني‌: از آنجا كه‌ تورات‌ به‌ بعثت‌ عيسي علیه السلام بشارت‌ داده‌ و اوصاف‌ وي‌ را بيان‌ كرده‌ است، پس‌ بعثت‌ عيسي علیه السلام در حقيقت، تصديقي‌ براي‌تورات‌ است‌. يادآور مي‌شويم‌ كه‌ عيسي علیه السلام احكام‌ تورات‌ را در آن‌ چيزهايي‌ كه ‌به‌ نسخ‌ آنها مأمور نشده‌ بود، رعايت‌ مي‌كرد، كه‌ اين‌ خود در راستاي‌ تصديق ‌تورات‌ قرار داشت‌ «و تا پاره‌اي‌ از آنچه‌ را كه‌ بر شما حرام‌ شده، براي‌ شما حلال‌كنم» يعني‌: همچنان‌ برانگيخته‌ شدم‌ تا بعضي‌ از آن‌ چيزهايي‌ را كه‌ خداوند جلّ جلاله درتورات‌ بر شما حرام‌ گردانيده‌ بود، چون‌ چربي‌ حيوانات‌ و هر حيوان‌ داراي‌ ناخن‌ وغير آن‌ از محرماتي‌ را كه‌ خداوند جلّ جلاله به‌ منظور تنبيه‌ بني‌اسرائيل، با تحريم‌ آنها برآنان‌ سخت‌ گرفته‌ بود، بر شما حلال‌ گردانم‌. بعضي‌ گفته‌اند: فقط چيزهايي‌ بر يهوديان‌ حلال‌ گردانيده‌ شد كه‌ نه‌ تورات، بلكه‌ احبار يهود خود بر آنان‌ حرام‌ ساخته‌ بودند «و از جانب‌ پروردگارتان‌ براي‌ شما معجزه‌اي‌ آورده‌ام، پس‌ از خداوند پروا كنيد و مرا اطاعت‌ كنيد» در دينم، كه‌ عقيده‌ به‌ توحيد و يگانگي‌ حق‌ تعالي‌است‌.

 

إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ‏(51)

«بي‌گمان، خداوند پروردگار من‌ و پروردگار شماست، پس‌ او را بپرستيد كه‌ راه‌ راست ‌همين‌ است» و تمام‌ پيامبران‌ بر پيمودن‌ اين‌ راه‌ اتفاق‌ نظر دارند.

به‌ اين‌ ترتيب، عيسي علیه السلام صراحتا اعلام‌ كرد كه‌ پروردگارشان‌ نيست، لذا زياده‌روي‌ نصاري‌ در مورد وي‌ بعد از بردنش‌ به‌ آسمان‌ و ادعاي‌ اين‌ كه‌ او يكي‌ از سه‌خدا مي‌باشد، يك‌ بهتان‌ بيش‌ نيست، بلكه‌ عيسي علیه السلام خود گفت‌: من‌ نيز بنده‌خدايم، چنان‌كه‌ شما همگي‌ بندگان‌ خدا هستيد، پس‌ ديگر چرا نصاري‌ عيسي علیه السلام را به‌ خدايي‌ مي‌گيرند؟

 

فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ‏(52)

«پس‌ چون‌ عيسي‌ از آنان‌ احساس‌ كفر كرد» يعني‌: دانست‌ به‌ علمي‌ كه‌ در آن ‌هيچ‌ شبهه‌اي‌ نيست، همچون‌ دريافت‌ آنچه‌ كه‌ به‌ وسيله‌ حواس‌ درك‌ مي‌شود. به‌كار گرفتن‌ «احساس» در ادراك‌ امور معنوي، مجاز است‌ نه‌ حقيقت، آري‌! اودر اين‌ هنگام‌ «گفت‌: انصار من‌ در راه‌ خدا چه‌ كساني‌اند؟» انصار: جمع‌ نصير، به‌معني‌ ياران‌ و ياوران‌ است‌. يعني‌: ياران‌ من‌ در دعوت‌ به‌سوي‌ خداوند جلّ جلاله ورساندن‌ پيام‌ وي‌ به‌ مردم‌ چه‌ كساني‌ اند؟ «حواريون» كه‌ دوازده‌ مرد از شاگردان‌ ومقربان‌ نزديك‌ عيسي علیه السلام بودند «گفتند: ما انصار خدا هستيم» يعني‌: ما ياوران‌ دين‌خدا جلّ جلاله و پيامبرانش‌ هستيم‌. حواري‌: در لغت‌ به‌ معني‌ يار و ياور است‌ «به‌ خدا ايمان‌ آورده‌ايم‌ و گواه‌ باش‌ كه‌ ما تسليم‌ هستيم» يعني‌: اي‌ عيسي‌! تو در روز قيامت‌ براي‌ ما گواهي‌ بده‌ كه‌ ما در ايمانمان‌ مخلص‌ و وفاكيش‌ و در برابر خواسته‌ تو فرمانبردار و منقاد بوده‌ايم‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌: «رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  چون‌ در روز احزاب‌ داوطلب‌ خواستند، زبير رضی الله عنه داوطلب‌ ميدان‌شد، بار ديگر داوطلب‌ خواستند، باز هم‌ او داوطلب‌ شد، در اين‌ اثنا فرمودند: براي‌ هر پيامبري‌ حواريي‌ است‌ و حواري‌ من‌ زبير است».

 

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنزَلَتْ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ‏(53)

حواريون‌ در ادامه‌ گفتند: «پروردگارا! به‌ آنچه‌ نازل‌ كرده‌اي‌ ايمان‌ آورديم‌ و ازپيامبرت‌ پيروي‌ كرديم، پس‌ ما را در زمره‌ گواهان» بر وحدانيت‌ خويش‌ و تصديق ‌پيامبرت‌ «بنويس» و قرار بده‌.

 

وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ‏(54)

«و» كساني‌ كه‌ عيسي علیه السلام از آنان‌ احساس‌ كفر كرد، يعني‌ كفار بني‌اسرائيل‌ «مكر ورزيدند» مكر: تدبيري‌ پنهاني‌ است‌ كه‌ شخص‌ مكر شده‌ را به‌ ورطه‌هايي ‌مي‌افگند كه‌ در محاسبه‌اش‌ قرار نداشته‌ است‌ و استعمال‌ آن‌ در توطئه‌ و برنامه‌ريزي‌ بد و فتنه‌گرانه‌ غالب‌ شده‌ است‌ «و خداوند هم‌ مكر در ميان‌ آورد» و مكر وي ‌استدراج‌[5] وي‌ براي‌ بندگان‌ از جايي‌ است‌ كه‌ نمي‌دانند. بعضي‌ گفته‌اند: مكر خدا جلّ جلاله در اينجا؛ عبارت‌ از افگندن‌ شباهت‌ عيسي علیه السلام بر يكي‌ از حواريون‌ و بالابردن‌ خود عيسي علیه السلام به‌سوي‌ آسمان‌ بود، به‌طوري‌ كه‌ لشكريان‌ كفر كه‌ به ‌قصد كشتن‌عيسي علیه السلام به‌ محل‌ اقامت‌ وي‌ آمدند، همان‌ حواريي‌ را كه‌ شبيه‌ عيسي علیه السلام بود، گرفته‌ او را كشتند و به‌ دار آويختند و گمان‌ كردند كه‌ عيسي علیه السلام را كشته‌ و به‌ دارآويخته‌اند «و خداوند بهترين‌ مكركنندگان‌ است» يعني‌: او در مكرورزي‌ از آنان ‌قويتر، در تدبير و برنامه‌ريزي‌ از آنان‌ نافذتر و بر رساندن‌ ضرر به‌ آنان‌ كه ‌بخواهد ـ از جايي‌ كه‌ آنها هرگز حساب‌ آن‌ را هم‌ نكرده‌اند ـ نيرومندتر است، اما جز با مكركنندگان‌ مكر نمي‌كند.

 

إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (55)‏

«هنگامي‌ كه‌ خداوند گفت‌: اي‌ عيسي‌! من‌ برگيرنده‌ توام» از زمين‌. ابن ‌كثير مي‌گويد: «مراد از برگرفتن‌ (وفات) در اينجا، به‌ خواب‌ بردن‌ وي‌ است». آن‌گاه ‌او در اين‌باره‌ به‌ آيات‌ و احاديثي‌ استشهاد مي‌كند، از جمله‌ آيه‌: (وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ) (اوست‌ ذاتي‌ كه‌ شما را در شب‌ مي‌ميراند) «انعام/‌60». همچنين‌ به‌ اين‌حديث‌ شريف‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  هرگاه‌ از خواب‌ بيدار مي‌شدند، مي‌فرمودند: «الحمدلله‌ الذي‌ أحيانا بعد ما أماتنا...: سپاس‌ خدايي‌ را كه‌ ما را زنده‌ گردانيد بعداز آن‌ كه‌ ميرانيد...». اما قرطبي‌ مي‌گويد: «صحيح‌ آن‌ است‌ كه‌ حق‌ تعالي، عيسي علیه السلام را بدون‌ وفات‌ و خواب‌ به‌ آسمان‌ برد». طبري‌ نيز همين‌ قول‌ را اختياركرده، از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنهما نيز همين‌ قول‌ به‌ صحت‌ رسيده، امام‌ شوكاني‌ نيز بر همين ‌معني‌ تأكيد مي‌كند و قول‌ صحيح‌ نزد محققان‌ از علما نيز همين‌ است‌. «و بالابرنده‌ توام‌ به‌سوي‌ خويش» در آسمان، و بدين‌گونه‌ نگه‌دارنده‌ توام‌ از آسيب‌ كفار واين‌ كه‌ به‌ تو دست‌ يابند، يا تو را به‌ قتل‌ رسانند «و پاك‌ كننده‌ توام‌ از كساني‌ كه‌ كافرشده‌اند» يعني‌: پاك‌ كننده‌ توام‌ از مجاورت‌ با كفار؛ با بالابردنت‌ به‌سوي‌آسمان، دور كردنت‌ از آنان‌ و نجات‌ دادنت‌ از آنچه‌ كه‌ تو را بدان‌ متهم‌ مي‌كردند «و برترگرداننده‌ پيروان‌ تو تا روز قيامت‌ بر كافران‌ هستم» يعني‌: كساني‌ را كه‌ از تو وپيامت‌ پيروي‌ كرده‌اند تا روز قيامت‌ بر كافران‌ برتري‌ مي‌دهم‌. مراد از ايشان، نخبه‌ياران‌ و پيروان‌ عيسي علیه السلام هستند كه‌ زياده‌ روي‌ در تقديس‌ وي‌ را به‌ جايي‌ نرساندند كه‌ او را خدا بخوانند. همچنين‌ در اين‌ زمره‌اند مسلمانان‌ زيرا ايشان‌ نيز از آنچه‌عيسي علیه السلام آورد، پيروي‌ نموده‌ و او را ـ بي‌ هيچ‌ غلو و زياده‌ روي‌اي‌ ـ به‌ اوصافي‌كه‌ سزاوار آن‌ است‌ توصيف‌ كردند. به‌ قولي‌ ديگر معني‌ آيه‌ كريمه‌ اين‌ است‌: نصاراي‌ پيرو عيسي علیه السلام، پيوسته‌ و مدام‌ بر نسلهاي‌ باقي‌مانده‌ از يهوديان‌ غالبند زيرا يهوديان‌ به‌ عيسي علیه السلام كفر ورزيدند، و غلبه‌ نصاري‌ بر آنان‌ با قوت‌ و عزت‌ وپيروزي‌ آنهاست‌ ـ والله اعلم‌. «آن‌گاه‌ بازگشت‌ شما به‌سوي‌ من‌ است‌ و در آنچه‌ در آن‌ اختلاف‌ ورزيديد بين‌ شما داوري‌ مي‌كنم» در روز قيامت‌.

 

فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏(56)

«اما كساني‌ كه‌ كفر ورزيدند، در دنيا و آخرت‌ به ‌سختي‌ عذابشان‌ مي‌كنم» در دنيا؛ باكشتن‌ و اسير ساختن‌ و به‌ دار مجازات‌ آويختن‌ و در آخرت‌؛ با عذاب‌ آتش‌ «و ياوراني‌ ندارند» تا آنان‌ را از اين‌ عذاب‌ سخت‌ برهاند.

 

وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ‏(57)

«و اما كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ و كارهاي‌ شايسته‌ كرده‌اند، خداوند مزدشان‌ رابه‌تمامي» يعني‌: به‌ طور كامل‌ و فراهم‌ شده‌ «به‌ آنان‌ مي‌دهد» با نيلشان‌ به‌ سعادت ‌و آرامش‌ در دنيا و بهشت‌ در آخرت‌ «و خداوند بيدادگران‌ را دوست‌ ندارد» اين، كنايه‌ از خشم‌ خداوند متعال‌ بر آنهاست‌.

 

ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ ‏(58)

اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «اينهاست» اشاره‌ به‌ اخبار عيسي علیه السلام و ديگران‌ است‌ كه‌ بيان‌شد «كه‌ ما آن‌ را از آيات‌ و ذكر حكيم‌ بر تو مي‌خوانيم» مراد از «ذكر حكيم» قرآن‌كريم‌ است‌ كه‌ دربرگيرنده‌ حكمتها و آيات‌ محكمي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ خللي‌ در آنهانيست‌.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ از ابن‌ابي‌ حاتم‌ روايت‌ شده‌ است‌: راهبان‌ نجران ‌نزد رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمدند، پس‌ يكي‌ از آنها از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  پرسيد: «پدرعيسي علیه السلام كيست‌؟» و عادت‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  اين‌ بود كه‌ در پاسخ‌ دادن‌ شتاب ‌نمي‌كردند و منتظر مي‌ماندند تا از جانب‌ پروردگارشان‌ به‌ ايشان‌ چه‌ مي‌رسد. همان‌بود كه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ نازل‌ شد.

در تفسير «معارف‌ القرآن» آمده‌ است‌: «لازم‌ بود كه‌ احوال‌ و خدمات‌ حضرت ‌عيسي علیه السلام براي‌ امت‌ اسلام‌ به‌گونه‌اي‌ واضح‌ بيان‌ شود تا به‌ هنگام‌ نزول‌ ايشان، هيچ‌ شك‌ و ترديدي‌ براي‌ اين‌ امت‌ باقي‌ نماند. البته‌ در اين‌ باره، حكمت‌ها ومصالح‌ فراواني‌ نهفته‌ است، از جمله‌:

1 ـ اگر شناخت‌ حضرت‌ عيسي علیه السلام براي‌ امت‌ اسلامي‌ محدود و كم‌ باشد، امت ‌اسلامي‌ به‌ هنگام‌ نزول‌ ايشان‌ دچار ترديد خواهد شد و تصور خواهد كرد كه‌ حضرت‌ عيسي علیه السلام به‌ آنان‌ ربطي‌ ندارد و چگونه‌ ممكن‌ است‌ كه‌ به‌ كمك‌ ايشان ‌بشتابد؟

2 ـ هر چند حضرت‌ عيسي علیه السلام به‌ هنگام‌ نزول‌ در آخرالزمان‌ به‌ عنوان‌ رسول‌ و نبي‌ تشريف‌ نمي‌آورد ولي‌ او از منصب‌ نبوت‌ و رسالت‌ معزول‌ نشده، بلكه‌ به ‌عنوان‌ خليفه‌ رسول‌ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم جهت‌ رهبري‌ امت‌ تشريف‌ مي‌آورد؛ مانند آنكه‌ والي ‌ناحيه‌اي‌ براي‌ انجام‌ مأموريت‌ به‌ منطقه‌ ديگري‌ برود كه‌ از والي‌گري‌ منطقه‌ خويش ‌معزول‌ نيست‌. لذا همان‌ گونه‌ كه‌ در زمان‌ حيات‌ نخست‌ ايشان، انكار نبوتش‌ كفر به ‌شمار مي‌رفت، در آن‌ هنگام‌ نيز انكار نبوتش‌ كفر خواهد بود. لذا امت‌ مسلمان‌ كه ‌از قبل‌ بر اساس‌ اشارات‌ قرآن‌ به‌ نبوت‌ او ايمان‌ آورده‌ بود، اگر هنگام‌ نزول‌ او را نشناسد، در انكار مبتلا مي‌شود. بنابراين، علايم‌ و صفات‌ او بيش‌ از حد، نياز به‌توضيح‌ داشت‌.

3 ـ واقعه‌ نزول‌ عيسي علیه السلام در آخر عمر جهان‌ به‌وقوع‌ مي‌پيوندد. اگر احوال‌ و علايم‌ او مبهم‌ مي‌بود، امكان‌ داشت‌ كه‌ كسي‌ ديگر مدعي‌ شود كه‌ من‌ مسيح‌ پسر مريم‌ هستم‌؛ لذا به‌وسيله‌ همين‌ علايم‌ است‌ كه‌ چنين‌ مدعياني‌ محكوم‌ به‌شكست‌اند، چنان‌كه‌ در هندوستان‌ شخصي‌ به‌نام‌ ميرزا احمدقادياني‌ مدعي‌ شد كه ‌من‌ مسيح‌ موعودم‌ و علماي‌ امت‌ بر اساس‌ همين‌ علايم، قول‌ او را رد كردند».

 

إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ‏(59)

مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويند: هيأت‌ نمايندگي‌ نصاراي‌ نجران‌به‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  گفتند: چرا تو رفيق‌ ما عيسي علیه السلام را دشنام‌ مي‌دهي‌؟ رسول‌خدا «فرمودند: مگر من‌ در حق‌ او چه‌ مي‌گويم‌؟ گفتند: مي‌گويي‌ او بنده‌ خداست‌! رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: آري‌! او بنده‌ خدا و كلمه‌ اوست‌ كه‌ او را بر دوشيزه‌ باكره‌ القا كرد. آنها خشمگين‌ شدند و گفتند: آيا تا كنون‌ انساني‌ را ديده‌اي ‌كه‌ بدون‌ پدر آفريده‌ شده‌باشد؟ اگر راست‌ مي‌گويي‌ نظير او را به‌ ما معرفي‌ كن‌.همان‌ بود كه‌ خداوند متعال‌ نازل‌ فرمود: «به‌ راستي‌ مثل‌ عيسي‌ در نزد خدا همچون ‌مثل‌ آدم‌ است» در اين‌ كه‌ عيسي علیه السلام هم‌ مانند آدم علیه السلام بدون‌ پدر آفريده‌ شد، بلكه‌ حتي‌ آفرينش‌ آدم‌ از آفرينش‌ عيسي علیه السلام نيز شگفت ‌انگيزتر است‌ زيرا آدم علیه السلام بدون ‌پدر و مادر آفريده‌ شد، چرا كه‌ حق‌ تعالي‌ «او را از خاك‌ آفريد، سپس‌ بدو گفت‌: موجود شو، پس‌ بي‌درنگ‌ موجود شد» همچنين‌ است‌ عيسي علیه السلام كه‌ خداوند جلّ جلاله به‌ اوگفت‌: بدون‌ پدر موجود شو، و او موجود شد. لذا شما چگونه‌ او را به‌ خدايي ‌مي‌گيريد، درحالي‌كه‌ اقرار داريد به‌ اين‌ كه‌ آدم علیه السلام بشري‌ است‌ مخلوق‌؟ پس‌عيسي علیه السلام نيز همچنين‌ است، بلكه‌ حتي‌ او به‌ مخلوق‌ بودن‌ اولي‌ است‌. مثل‌: عبارت‌ از شأن‌ و وضع‌ عجيب‌ و حيرت‌آور است‌. آري‌! تشبيه‌ عيسي‌ به‌ آدم، از باب‌ تشبيه‌ امري‌ عجيب‌ به‌ امري‌ عجيب‌تر از آن‌ مي‌باشد تا بدين‌ وسيله‌ اين‌ مثل‌ درنفسهاي‌ بشري‌ اثري‌ بيشتر گذاشته‌ و سخن‌ خصم‌ را قاطعانه‌تر در هم‌ بكوبد.

 

الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُن مِّن الْمُمْتَرِينَ ‏(60)

«حق‌ از جانب‌ پروردگار توست، پس‌ از ترديدكنندگان‌ نباش» اين‌ خطاب، متوجه ‌هر شنونده‌اي‌ است‌. يعني‌: اي‌ مخاطبان‌! سخن‌ راست‌ و درست‌ درباره‌ عيسي علیه السلام همان‌ است‌ كه‌ بيان‌ شد، پس‌ كسي‌ از شما در اين‌ حقيقت‌ مردد و دودل‌ نباشد. يا خطاب‌ متوجه‌ پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ و نهي‌ ايشان‌ از ترديد، براي‌ افزودن‌ بر تثبيت‌ و پايداري‌شان‌ مي‌باشد.

 

فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ‏(61)

«پس‌ هركه‌ با تو محاجه‌ كند» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «دراين‌ باره» يعني‌: درباره‌ عيسي علیه السلام، و مدعي‌ باشد كه‌ او ـ العياذ باالله ـ خداست‌ «پس‌ از دانشي‌ كه‌ براي‌ تو آمده» يعني‌: بعد از آن‌ كه‌ خداوند متعال‌ در آيات‌ پيشين‌ تو را از حقيقت‌ امرعيسي علیه السلام خبر داد، در آن‌ صورت‌ «بگو: بياييد» يعني‌: بشتابيد و به‌ ميدان‌ آييد تا «پسرانمان‌ و پسرانتان‌ و زنانمان‌ و زنانتان‌ و اشخاص‌ خود و اشخاص‌ شما را فراخوانيم» يعني‌: هريك‌ از ما و شما خود و فرزندان‌ و زنان‌ خويش‌ را فراخوانيم ‌«سپس‌ مباهله‌ كنيم» ابتهال‌: در اصل‌؛ بلندكردن‌ دستها به‌ بارگاه‌ خداوند جلّ جلاله ودعاكردن‌ به‌ لعن‌ و نفرين‌ يا غير آن، از روي‌ جد و با تضرع‌ و زاري‌ است‌ «و لعنت ‌خدا را بر دروغگويان‌ قرار دهيم» يعني‌: همه‌ ما در دعاهايمان‌ بگوييم‌: خدايا! لعنت ‌خويش‌ را بر هر يك‌ از ما دو گروه‌ كه‌ دروغگوست‌ قرار بده‌. در روايات‌ آمده ‌است‌ كه‌: نصاراي‌ نجران‌ با رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  محاجه‌ و مناظره‌ كرده‌ مدعي‌ الوهيت‌ عيسي علیه السلام شدند، در اين‌ هنگام‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آنان‌ را به‌ «مباهله» فراخواندند. برخي‌ از علما مي‌گويند: «معني‌ آيه‌ كريمه‌ اين‌ است‌ كه‌: اگر نصراني‌اي‌ با تودرباره‌ عيسي علیه السلام مجادله‌ كرد، او را به‌ مباهله‌ فراخوان».

 

إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏(62)

«هرآينه‌ داستان‌ حق‌ و حقيقت‌ همين‌ است‌ و معبودي‌ جز خدا نيست» يعني‌: آنچه‌كه‌ خداوند جلّ جلاله بر پيامبرش‌ در شرح‌ حال‌ عيسي علیه السلام ـ از همان‌ هنگام‌ ولادت‌ و پيدايش‌ وي‌ تا رسالتش‌ ـ بيان‌ كرد، همان‌ با واقعيت‌ منطبق‌ است‌؛ لذا هيچ‌ معبود برحق‌ ديگري‌ كه‌ سزاوار پرستش‌ باشد، جز خداي‌ يگانه‌ وجود ندارد، لذا مبالغه ‌نصاري‌ در اين‌ باره، خلاف‌ واقع‌ و عاري‌ از حقيقت‌ است‌ «و خداوند غالب‌ و حكيم ‌است» پس‌ هيچ‌كس‌ نمي‌تواند با او در صنعش‌ برابري‌ كند.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ بخاري‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌: «رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  خواستند تا با نمايندگان‌ نصاراي‌ نجران‌ ملاعنه‌ [مباهله] كنند، اما يكي‌ از آنان‌ [كه‌ باهوش‌تر از ديگران‌ بود] به‌ رفيق‌ خود گفت‌: با او ملاعنه‌ نكنيد زيرا سوگند به‌ خدا كه‌ اگر او پيامبر باشد و با او ملاعنه‌ كنيم، نه‌ ما و نه‌ آنان‌ كه‌ در پشت‌ سر ما هستند [يعني‌ قوم‌ ما]، هرگز از عذاب‌ الهي‌ نمي‌رهيم‌ و شما نيك‌ دانستيد كه‌ او پيامبر مرسل‌ است‌ و در موضوع‌ عيسي‌ به‌ شما سخني‌ قاطع‌ و روشنگر آورد، پس‌ اگر با او مباهله‌ كنيد؛ سرتاسر اين‌ وادي‌ بر شما آتشفشان‌ مي‌شود. همان‌ بود كه‌ تن‌ به‌ مباهله‌ ندادند و از سر تسليم‌ در آمده‌ و در پاسخ‌ به‌ درخواست‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  گفتند: آنچه‌ مي‌خواهي‌ به‌ تو مي‌دهيم‌ [يعني‌ جزيه‌ مي‌پردازيم] لذا با ما مردي ‌امين‌ را بفرست، رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: برخيز اي‌ اباعبيده‌! و چون‌ ابوعبيده ‌به ‌پاخاست، فرمودند: اين‌ شخص، امين‌ اين‌ امت‌ است».

اين‌ آيه‌ كريمه‌ از جمله‌ نشانه‌هاي‌ روشن‌ و حجتهاي‌ مبرهن‌ نبوت‌ حضرت ‌محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ زيرا اثبات‌ مي‌كند كه‌ ايشان‌ مسيحيان‌ را به‌ «مباهله» فراخواندند، اما از آنجا كه‌ آنها بر بطلان‌ عقيده‌ خويش‌ و صحت‌ و درستي‌ عقيده‌ اسلام‌ باور داشتند، تن‌ به‌ مباهله‌ نداده‌ و به‌ پرداخت‌ جزيه‌ راضي‌ شدند.

 

فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ ‏(63)

«پس‌ اگر رويگردان‌ شدند، همانا خداوند به» حال‌ «مفسدان‌ داناست» يعني‌: اگر از اين‌ حق‌ واضح‌ و روشن‌ اعراض‌ كردند، بدان ‌كه‌ اين‌ عينا همان‌ فساد افروزي‌ در روي‌ زمين‌ است‌ زيرا چنين‌ موضع‌گيري‌ اي، بازگشت‌ به‌ شرك‌ و كفر مي‌باشد و شرك‌ و كفر زاينده‌ فساد و تباهي‌ است‌ و خداي‌ سبحان‌ به‌ حال‌ مفسدان‌ داناست‌ و آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ مؤاخذه‌ مي‌كند.

 

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ‏(64)

«بگو» اي‌ پيامبر! خطاب‌ به‌ يهود و نصاري‌ «اي‌ اهل‌ كتاب‌! بياييد به‌سوي‌سخني‌ كه‌ ميان‌ ما و شما برابر است» يعني‌: دعوت‌ من‌ از شما اين‌ است‌ كه‌: بياييد تابه‌ سخني‌ كه‌ در كتاب‌ آسماني‌ ما و كتاب‌ آسماني‌ شما به‌ طور برابر و يكسان ‌موجود است‌ و شريعتهاي‌ آسماني‌ در آن‌ هيچ‌ اختلافي‌ ندارند، اقرار كنيم، آن‌ سخن‌ اين‌ است‌: «كه‌ جز خدا را نپرستيم‌ و چيزي‌ را شريك‌ او نگردانيم» يعني‌: چيزي ‌از مخلوقات‌ را با خالق‌ سبحان‌ مورد پرستش‌ قرار ندهيم‌. و اين‌ است‌ پيام‌ توحيد ومتن‌ دعوت‌ همه‌ انبياي‌ الهي‌ «و» بياييد «بعضي‌ از ما بعضي‌ ديگر را به‌ جاي‌ خداوند به‌پروردگاري‌ نگيرد» و هيچ‌كس‌ از ما ديگري‌ را سجده‌ نكند، بلكه‌ همگي‌ متفقا براي ‌خداي‌ عالميان‌ سجده‌ كنيم‌ و مانند كساني‌ نباشيم‌ كه‌ به‌ پروردگاري‌ مسيح‌ و عزيرمعتقدند.

اين‌ آيه‌ كريمه‌ حجت‌ است‌ بر اين‌ امر كه‌: در مسايل‌ ديني‌؛ چون‌ عبادات‌ وحرام‌ و حلال، جز به‌ سخن‌ پيامبر معصوم، به‌ سخن‌ كسي‌ ديگر ـ چون‌ امام‌ وفقيه‌ ـ استناد نمي‌شود، در غير اين‌ صورت‌؛ شرك‌ در ربوبيت‌ ـ يعني‌ امري‌ كه‌قرآن‌ كريم‌ در آيات‌ بسياري‌ آن‌ را مردود اعلام‌ كرده‌ است‌ ـ به‌ وقوع‌ مي‌پيوندد.

«پس‌ اگر از اين» دعوت‌ «اعراض‌ كردند، بگوييد: گواه‌ باشيد به‌ اين‌ كه‌ ما مسلمانيم» يعني‌: ما به‌ احكام‌ پروردگار تسليم‌ و منقاد، به‌ خداوندي‌ او خشنود وبه‌ نعمتهايي‌ كه‌ در اين‌ دين‌ قويم‌ بر ما ارزاني‌ نموده، معترفيم‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه به‌ نقل‌از ابوسفيان‌ مي‌گويد: هرقل‌ نامه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  را طلب‌ كرد و آن‌ را خواند. درآن‌ نامه‌ چنين‌ آمده‌ بود: «به‌نام‌ خداوند بخشايشگر مهربان‌. از محمد رسول‌ خدا به‌ هرقل‌ بزرگ‌ روم‌! سلام‌ بر آنان‌ كه‌ پيرو هدايت‌ اند. اما بعد! همانا من‌ تو رابه‌سوي‌ اسلام‌ دعوت‌ مي‌كنم‌. مسلمان‌ شو تا در سلامت‌ بماني، در اين‌ صورت‌خداوند جلّ جلاله پاداش‌ تو را دوبار مي‌دهد، اما اگر روي‌ برتافتي، بي‌گمان، گناه‌ رعايايت‌ هم‌ بر دوش‌ توست، و: اي‌ اهل‌ كتاب‌! بياييد به‌ سوي‌ سخني‌ كه‌ ميان‌ ماو شما يكسان‌ است، كه‌ جز خدا را نپرستيم‌ و چيزي‌ را شريك‌ او نگردانيم‌...».

 

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّورَاةُ وَالإنجِيلُ إِلاَّ مِن بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏(65)

از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيات‌ (65 ـ 67) روايت‌ شده‌ است‌ كه‌فرمود: نصاراي‌ نجران‌ و احبار يهود به‌ نزد پيامبراكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم گرد آمده‌ و در حضور ايشان‌ با يك‌ديگر نزاع‌ و مشاجره‌ كردند؛ احبار يهود گفتند: جز اين‌ نيست‌ كه‌ابراهيم‌ يهودي‌ بود. و نصاري‌ گفتند: جز اين‌ نيست‌ كه‌ ابراهيم‌ نصراني‌ بود. پس‌حق‌ تعالي‌ نازل‌ فرمود: «اي‌ اهل‌ كتاب‌! چرا درباره‌ ابراهيم‌ محاجه‌ مي‌كنيد، با آن‌ كه ‌تورات‌ و انجيل‌ بعد از او نازل‌ شده‌است‌؟ آيا تعقل‌ نمي‌كنيد ؟» به‌ اين‌ ترتيب، خداي‌سبحان‌ پندارشان‌ را رد كرد و اين‌ حقيقت‌ را روشن‌ ساخت‌ كه‌ آئين‌هاي‌ يهود ونصاري‌ بعد از ابراهيم علیه السلام پديد آمده‌اند زيرا يهوديت‌ بعد از موسي علیه السلام پديد آمد وكتاب‌ موسي علیه السلام تورات‌ است، و نصرانيت‌ بعد از عيسي علیه السلام پديد آمد و كتاب‌ وي ‌انجيل‌ است، درحالي‌كه‌ ابراهيم علیه السلام روزگاري‌ دراز قبل‌ از آنها مي‌زيست، پس‌چگونه‌ ابراهيم علیه السلام مي‌تواند يهودي‌ يا نصراني‌ باشد ؟!

 

هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏(66)

«هان، شما» اي‌ يهوديان‌ «همان‌ كساني‌ هستيد كه‌ درباره‌ آنچه‌ نسبت‌ به‌ آن‌ علمي ‌داشتيد، محاجه‌ كرديد، پس‌ چرا در مورد چيزي‌ كه‌ بدان‌ علمي‌ نداريد محاجه‌ مي‌كنيد؟ وخداوند مي‌داند و شما نمي‌دانيد» مراد از آنچه‌ كه‌ يهوديان‌ نسبت‌ به‌ آن‌ علمي‌ داشتند، احكام‌ موجود در تورات‌ ـ اعم‌ از حلال‌ و حرام‌ و انواع‌ عبادات‌ ـ است، هر چند كه‌ آنان‌ در آنها نيز به‌ مقتضاي‌ دانش‌ خويش‌ عمل‌ نكردند و در اين‌دانسته‌هاي‌ خود نيز به‌ ناحق‌ جدال‌ و مشاجره‌ نمودند. اما آنچه‌ كه‌ بدان‌ علمي‌ندارند، اين‌ پندارشان‌ است‌ كه‌ ابراهيم علیه السلام بر دينشان‌ بود.

علما گفته‌ اند: اين‌ آيه‌ كريمه‌ بر وجوب‌ محاجه‌ در امر دين‌؛ يعني‌: اقامه‌ دليل‌ وحجت‌ عليه‌ باطل‌گرايان، دلالت‌ مي‌كند.

 

مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلَكِن كَانَ حَنِيفاً مُّسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏(67)

«ابراهيم‌ نه‌ يهودي‌ بود و نه‌ نصراني، بلكه‌ حنيف» يعني‌: گرايش‌ يافته‌ بود از تمام ‌اديان‌ باطل‌ به‌سوي‌ آيين‌ توحيد و «مسلمان‌ بود» يعني‌: مطيع‌ خداوند جلّ جلاله وپرستشگر او بود و دينش، دين‌ اسلام‌ بود «و از مشركان‌ نبود».

 

إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ‏(68)

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ آمده‌ است‌: يهوديان‌ به‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  گفتند؛ اي‌محمد! سوگند به‌ خدا كه‌ تو مي‌داني‌ ما از تو و ديگران‌ به‌ دين‌ ابراهيم‌ سزاوارتر وبه‌ او نزديكتريم‌؛ زيرا ابراهيم‌ يهودي‌ بود و جز حسد هيچ‌ چيز ديگري‌ تو را ازپذيرش‌ اين‌ امر باز نمي‌دارد! پس‌ حق‌ تعالي‌ نازل‌ فرمود: «درحقيقت، نزديكترين‌مردم‌ به‌ ابراهيم» يعني‌: سزاوارترين‌ مردم‌ در وابستگي‌ به‌ وي‌ «همان‌ كساني‌هستند» از ياران‌ و پيروانش‌ «كه‌ او را پيروي‌ كرده‌اند» يعني‌: به‌ او ايمان‌ آورده‌ و از او اطاعت‌ كرده‌اند و از آيينش‌ پيروي‌ كرده‌ و به‌ دينش‌ اقتدا نموده‌اند «و» نيز نزديكترين‌ مردم‌ به‌ ابراهيم علیه السلام «اين‌ پيامبر» يعني‌: محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌. اولويت‌ رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  به‌ ابراهيم علیه السلام از آن‌ جهت‌ است‌ كه‌ ايشان‌ از نسل‌ ابراهيم علیه السلام اند، همچنان ‌بسياري‌ از امور در شريعت‌ محمدي صلّی الله علیه و آله و سلّم با آيين‌ ابراهيم علیه السلام موافق‌ است‌. درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ لكل‌ نبي‌ ولاية‌ من‌ النبيين‌ وإن‌ وليي‌ منهم‌ أبي‌ وخليل‌ ربي ‌عزوجل‌ إبراهيم علیه السلام : همانا براي‌ هر پيامبري‌ دوستي‌ از پيامبران‌ است‌ و دوست‌ من ‌از ايشان، پدرم‌ و خليل‌ پروردگارم‌ عزوجل، ابراهيم علیه السلام است». «و كساني‌ كه‌ايمان‌ آوردند» از امت‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، آنان‌ نيز به‌ ابراهيم علیه السلام نزديكتر و سزاوارترند «وخدا كارساز مؤمنان‌ است» با نصرت‌ و تأييد خويش‌.

 

وَدَّت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ‏(69)

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: آيه‌ كريمه‌ درباره‌ طوايف‌ يهودي‌ بني‌نضير، بني‌قريظه‌ و بني‌قينقاع‌ نازل‌ شد، آن‌گاه‌ كه‌ گروهي‌ از مسلمين‌ را به‌سوي‌ دين‌ خويش‌ دعوت‌ كردند: «گروهي‌ از اهل‌ كتاب» يعني‌: راهبان‌ و رؤساي‌ گمراهشان ‌«آرزو كردند كه‌ كاش‌ شما را گمراه‌ سازند» يعني‌: آنان‌ بسيار دوست‌ دارند كه‌ شما رابا پيرو ساختن‌ به‌ راه‌ و روش‌ باطل‌ خويش، گمراه‌ سازند «در صورتي‌كه‌ جز خودشان ‌را گمراه‌ نمي‌كنند» چراكه‌ گامهاي‌ مؤمنان‌ در راه‌ ايمان‌ ثابت‌ و استوار است‌ و مسلما وبال‌ كار كساني‌ كه‌ بخواهند مؤمنان‌ را از دينشان‌ منحرف‌ نمايند، به‌ خودشان ‌برمي‌گردد «و» اما آنها اين‌ حقايق‌ را «نمي‌فهمند».

 

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ‏(70)

«اي‌ اهل‌ كتاب‌! چرا به‌ آيات‌ خدا كفر مي‌ورزيد؟» يعني‌: چرا به‌ آنچه‌ كه‌ در كتابهاي‌ شما از دلايل‌ نبوت‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده‌ است، يا به‌ قرآن‌ كه‌ در برگيرنده‌ اوصاف‌ آن‌ حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم و آشكارترين‌ دليل‌ بر صدق‌ و راستي‌ ايشان‌ مي‌باشد، كفرمي‌ورزيد؟ «با آن‌ كه‌ خود گواهي‌ مي‌دهيد» بر آنچه‌ كه‌ در كتابهاي‌ شما از اين‌ دلايل ‌وجود دارد و مي‌دانيد كه‌ اين‌ دلايل‌ حق‌ است؟

 

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏(71)

«اي‌ اهل‌ كتاب‌! چرا حق‌ را به‌ باطل‌ درمي‌آميزيد» آميختن‌ حق‌ به‌ باطل‌؛ خلط كردن‌ آن‌ با تحريفات‌ عمدي‌ و داخل‌ كردن‌ آن‌ چيزهايي‌ در دين‌ است‌ كه‌ از دين‌ نيست‌ و منحرفان‌ به‌ اين‌ منظور آن‌ را در دين‌ وارد مي‌كنند تا حقايق‌ را بر مردم ‌پوشانيده‌ و آنان‌ را گمراه‌ سازند «و» چرا «حقيقت‌ را كتمان‌ مي‌كنيد، با آن‌ كه‌ خود مي‌دانيد» كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  بر حق‌ است‌ ؟.

 

وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِيَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ‏(72)

«و جماعتي‌ از اهل‌ كتاب‌ گفتند». آنان‌ چنان‌كه‌ در سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌؛ رؤسا واشراف‌ يهود بودند كه‌ به‌ فرومايگان‌ قوم‌ خود گفتند: «به‌ آنچه‌ بر مؤمنان‌ نازل‌ شده، در آغاز روز ايمان‌ آوريد و در پايان‌ روز كافر شويد» و بدين‌سان‌ در وقتي‌ اندك‌ مرتدگرديد «شايد آنان‌ برگردند» يعني‌: تا مؤمنان‌ در دين‌ خويش‌ به‌ شك‌ بيفتند وبرخي‌ از آنان‌ از اسلام‌ برگردند زيرا آنان‌ از اين‌ ارتداد زودرس‌ شما به‌ اين‌ نتيجه ‌مي‌رسند كه‌ گويا شما بر چيز باطلي‌ از دينشان‌ آگاهي‌ يافته‌ايد كه‌ به‌ اين‌ زودي‌ ازآن‌ برگشته‌ ايد بنابراين، در حقانيت‌ دين‌ خويش‌ به‌ شك‌ مي‌افتند. اين‌ از يك‌جهت‌؛ از جهت‌ ديگر، پذيرش‌ اسلام‌ و برگشت‌ فوري‌ از آن، كار را بر كساني‌ كه ‌مي‌خواهند مرتد شوند، آسان‌ مي‌سازد زيرا ديگران‌ را مي‌بينند كه‌ قبل‌ از آنان‌ به‌ ارتداد گراييده‌اند.

ولي‌ توطئه‌ اين‌ گروه‌ شياد و مغضوب‌ يهودي‌ كاملا بي‌اثر است‌ زيرا آنان ‌نمي‌دانند كه‌ خداوند جلّ جلاله دلهاي‌ مؤمنان‌ را بر اسلام‌ پايدار و گامهايشان‌ را در اين‌ راه‌ محكم‌ و استوار گردانيده‌ است، پس‌ هرگز ياوه‌هاي‌ دشمنان‌ خدا جلّ جلاله، دلها وگامهايشان‌ را متزلزل‌ نمي‌سازد و بادهاي‌ عناد، اراده‌هايشان‌ را از جا نمي‌جنباند.

 

وَلاَ تُؤْمِنُواْ إِلاَّ لِمَن تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللّهِ أَن يُؤْتَى أَحَدٌ مِّثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَآجُّوكُمْ عِندَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ‏(73)

«و جز به‌ كسي‌ كه‌ از دين‌ شما پيروي‌ مي‌كند، ايمان‌ نياوريد» اين‌ سخن‌ چنان‌ كه‌ دربيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ از جمله‌ سخنان‌ احبار يهود به‌ زيردستانشان‌ بود. يعني‌: رؤساي‌ يهود به‌ فرومايگانشان‌ گفتند: تصديق‌ و باور راستين‌ خود را فقط به‌ پيروان ‌دين‌ و اهل‌ آيين‌ خود اختصاص‌ دهيد، اما اگر براي‌ مسلمانان، تصديقي‌ هم‌ نشان ‌مي‌دهيد، اين‌ فقط ظاهرسازي‌ و فريبكاري‌اي‌ بيش‌ نباشد. ابن‌كثير در تفسير آيه‌كريمه‌ مي‌گويد: «يعني‌: به‌ هيچ ‌كس‌ اطمينان‌ نكنيد و رازتان‌ را جز به‌ پيروان‌دينتان، با هيچ‌ كس‌ ديگري‌ در ميان‌ نگذاريد و آنچه‌ از علم‌ مي‌دانيد، براي‌مسلمانان‌ آشكار نگردانيد زيرا آن‌ را از شما مي‌آموزند و با شما در آن‌ برابر وهم‌طراز مي‌شوند و حتي‌ به‌ وسيله‌ آن‌ بر شما ممتاز نيز مي‌گردند زيرا آنان‌ شديدا به‌ايمان‌ خويش‌ پايبند و پايدارند. يا اين‌ كه‌ مسلمانان‌ با تمسك‌ به‌ آنچه‌ كه‌ خود شماگفته‌ايد، عليه‌ شما دليل‌ و حجت‌ ارائه‌ مي‌كنند».

«بگو: هرآينه‌ هدايت، هدايت‌ الهي‌ است» يعني‌: هدايت‌ فقط به‌دست‌ اوست‌ والا اگر هدايت‌ مولود و نتيجه‌ شناخت‌ حق‌ مي‌بود، شما گروه‌ يهود، حق‌ را به‌ خوبي‌شناختيد، ولي‌ نفسهايتان‌ با شما بر ايمان‌ به‌حق‌ همراهي‌ و موافقت‌ نكرد. اين‌ بيان ‌الهي‌ جمله‌ معترضه‌اي‌ در ميانه‌ سخن‌ رؤساي‌ يهوداست‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ ادامه ‌سخنشان‌ در توجيه‌ بازداشتن‌ پيروان‌ خويش‌ از ايمان‌ مي‌آيد كه‌ گفتند: «نكند به‌كسي‌ نظير آنچه‌ به‌ شما داده‌ شده ‌است‌ داده‌ شود، يا در پيشگاه‌ پروردگارتان‌ با شما محاجه‌ كنند» يعني‌: ما بدان‌ جهت‌ اين‌ نقشه‌ پنهان‌كاري‌ را كشيده‌ايم‌ كه‌ از اين‌ كه ‌مسلمانان‌ صاحب‌ نبوت‌ و كتاب‌ شوند، بر آنان‌ رشك‌ مي‌بريم‌ و داشتن‌ اين ‌فضيلت‌ را برايشان‌ تحمل‌ نمي‌كنيم‌ و ديگر براي‌ اين‌ كه‌ مسلمانان‌ در روز قيامت‌ به‌پيشگاه‌ خدا جلّ جلاله بر ما احتجاج‌ نورزند كه‌ ما در دنيا حق‌ را مي‌شناختيم، اما از آن‌پيروي‌ نكرديم‌. يا آنها ايمان‌ آوردن‌ كساني‌ از ما را كه‌ مسلمان‌ شده‌اند و بر اسلام‌خويش‌ ثابت‌قدم‌اند، حجت‌ نياورند. «بگو: بي‌شك‌ فضل‌ به‌دست‌ خداست» و ازجمله‌ فضل‌ وي، نبوت‌ و دين‌ اسلام‌ است‌ «آن‌ را به‌ هركس‌ كه‌ بخواهد، مي‌بخشد» پس‌ هيچ‌كس‌ نمي‌تواند فضل‌ الهي‌ را از كسي‌ بازدارد، يا در بازگردانيدن‌ آن‌ از كسي‌ كه‌ خدا جلّ جلاله مي‌خواهد تا بدو رسد، تحكم‌ كند و اين‌ حقيقت‌ مسلمي‌ است‌ كه‌خداي‌ عزوجل‌ خواسته‌ است‌ تا محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و امت‌ ايشان‌ را به‌ اين‌ فضل‌ آشكار؛ يعني‌ اين‌ دين‌ مبين‌ اختصاص‌ دهد «و خداوند گشايشگر داناست» فضل‌ وي‌ بر اهل‌فضل‌ وسيع‌ و گسترده‌ است‌ و او خود به‌ اهل‌ فضل‌ داناست‌.

 

يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ‏(74)

«هر كس‌ را كه‌ بخواهد، به‌ رحمت‌ خود مخصوص‌ مي‌گرداند» به‌ قولي‌: مراد از رحمت، نبوت‌ است‌ «و خداوند صاحب‌ فضل‌ عظيم‌ است» فضل‌ وي‌ فراگير و بزرگ، و رحمتش‌ بر همه‌ چيز گسترده‌ است‌.

 

وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لاَّ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِماً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏(75)

«و از اهل‌ كتاب‌ كسي‌ هست‌ كه‌ اگر او را بر قنطاري» از طلا «امين‌ شماري، آن‌ را به‌ تو بازمي‌دهد» قنطار: صد رطل‌ است‌ و هر رطل‌ دو كيلو و نيم‌ مي‌باشد. اين‌ تعبير، كنايه‌ از بسياري‌ مال‌ امانت‌ است‌. «و از آنان‌ كسي‌ هست‌ كه‌ اگر ديناري» واحد «به‌او امانت‌ دهي، آن‌ را به‌ تو بازنمي‌دهد» اين‌ تعبير، كنايه‌ از قلت‌ مقدار مال‌ امانت‌ وشدت‌ حرص‌ و طمع‌ شخصي‌ است‌ كه‌ امانت‌ بدو سپرده‌ شده‌. يعني‌: در ميان‌ اهل‌كتاب، امانت‌داراني‌ هستند كه‌ امانت‌ خويش‌ را مي‌پردازند، هر چند مال‌ امانت‌ بسيار و هنگفت‌ باشد. همچنين‌ از آنان‌ خائناني‌ هستند كه‌ امانت‌ را باز پس‌نمي‌دهند، هر چند بي‌ارزش‌ و ناچيز هم‌ باشد. و شكي‌ نيست‌ كه‌ هر كس‌ در بسيار امانت‌ نگاهدار باشد، در كم‌ به‌طريق‌ اولي‌ امين‌ است، و هر كس‌ در كم‌ خاين‌باشد، در بسيار به ‌طريق‌ اولي خاين‌ است‌. آري‌! اين‌ خاينان‌ حتي‌ يك‌ دينار امانت ‌را باز پس‌ نمي‌دهند؛ «مگر آن‌ كه‌ پيوسته‌ بر سرش‌ ايستاده‌ باشي» يعني‌: مگر آن‌ كه ‌دائما براي‌ اثبات‌ حق‌ خود با مدرك‌ و گواه، مطالبه‌ مكرر، اعمال‌ فشار، تنگ‌ساختن‌ حلقه‌ گريز بر وي‌ و تقاضاي‌ مصرانه‌ حق‌ خود، بر سر وي‌ به ‌پا بايستي ‌«اين‌ بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ آنان‌ گفتند: بر ما در باب‌ اميين‌ هيچ‌ راهي‌ نيست» اميين‌: قوم‌عرب‌ و ديگر امتهايي‌ اند كه‌ اهل‌ كتاب‌ نيستند. يعني‌: بر ما در ستم‌نمودن‌ به‌ آنان‌ وخوردن‌ مالشان‌ هيچ‌ گناه‌ و حرجي‌ نيست، چه‌ آنان‌ در دين‌ با ما مخالفند! عجيب‌تر اين‌ كه‌ ادعا كردند: دستور اين‌ ستمگري‌ به‌ آنان‌ در كتاب‌ آسماني‌شان‌داده‌ شده‌ است‌!! «و با اين‌ كه‌ خودشان‌ مي‌دانند، بر خدا دروغ‌ مي‌بندند» يعني‌: اين‌ ياوه‌هايي‌ كه‌ مي‌گويند، در ديني‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله بر آنان‌ نازل‌ كرده‌ نيست، بلكه ‌تماما ساخته‌ و پرداخته‌ خودشان‌ است، و آنان‌ دانسته‌ بر خداي‌ سبحان‌ دروغ‌ برمي‌بندند.

نقل‌ است‌ كه‌ مردي‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه پرسيد: هنگامي‌ كه‌ ما به‌ جهاد مي‌رويم، از اموال‌ اهل‌ ذمه‌ چيزهايي‌ ـ مثلا مرغ‌ ماكيان‌ و گوسفند ـ را براي‌ خود مي‌گيريم‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه فرمود: درباره‌ آنچه‌ مي‌گيريد چه‌ نظري‌ داريد؟ گفت‌: مي‌گوييم‌؛ برما در اين‌ كار هيچ‌ گناهي‌ نيست‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما فرمود: اين‌ سخن‌ شما همچنان‌ است ‌كه‌ اهل‌ كتاب‌ گفتند: (لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ) (بر ما در خوردن‌ مال‌ اميين‌ هيچ‌گناهي‌ نيست!) بدانيد كه‌ آنها چون‌ جزيه‌ را پرداختند، اموالشان‌ براي‌ شما حلال ‌نيست، مگر به‌ طيب‌ خاطر ايشان‌.

 

بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ‏(76)

«نه‌ چنان‌ است» كه‌ مي‌پندارند و به‌هم‌ مي‌بافند، بلكه‌ آنان‌ قطعا بر دروغهايي ‌كه‌ مي‌بندند و بر حلال‌ شمردن‌ اموال‌ قوم‌ عرب‌ بر خود، مورد بازپرسي‌ و مجازات ‌قرار مي‌گيرند و چنانچه‌ مال‌ كسي‌ را به‌ ناحق‌ خوردند ـ هر چند آن‌ كس‌ كافر، يامخالف‌ دينشان‌ هم‌ باشد ـ گناه‌ و مسئوليت‌ اين‌ خيانت‌ را برعهده‌ دارند زيرا «هركه ‌به‌ پيمان‌ خود» با حق‌ تعالي‌ «وفا كند» و از او فرمانبرداري‌ كرده‌ و به‌ شريعتش‌ عمل ‌نمايد «و پرهيزگاري‌ نمايد» يعني‌: مال‌ كسي‌ را به‌ باطل‌ نخورد و حقوق‌ و امانتها رابه‌ اهل‌ آنها بسپارد «بي‌ترديد خداوند پرهيزگاران‌ را دوست‌ دارد» و دوستانش‌ را اكرام‌ مي‌كند و گرامي‌ مي‌دارد.

 

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُوْلَئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏(77)

«كساني‌ كه‌ در عوض‌ عهد الهي‌ و سوگندهاي‌ خود بهاي‌ ناچيزي‌ را مي‌گيرند» زيرا بهايي‌ كه‌ سبب‌ عذاب‌ انسان‌ گردد؛ هر چند بسيار باشد، اندك‌ است‌. آنان‌ يهوديان ‌و همانندانشان‌ اند كه‌ چون‌ اموال‌ و حقوق‌ ديگران‌ را مي‌خورند، منكر خوردن‌ آن ‌مي‌شوند و اگر بر اين‌ امر سوگند هم‌ داده‌ شوند، به‌ دروغ‌ سوگند مي‌خورند «آن‌گروه» يعني‌: آنان‌ كه‌ چنين‌ صفتي‌ دارند «در آخرت‌ بهره‌اي‌ ندارند و خداوند با آنان ‌سخن‌ نمي‌گويد» هيچ‌ سخني‌ را به‌ كلي‌. يا با آنان‌ سخني‌ نمي‌گويد كه‌ اسباب‌ خوشحالي‌شان‌ گردد و نشانه‌ لطف‌ وي‌ به‌ آنان‌ باشد «و به‌سويشان‌ نمي‌نگرد» به‌نظر رحمت، بلكه‌ بر آنان‌ خشم‌ مي‌گيرد و آنان‌ را دربرابر گناهانشان‌ عذاب ‌مي‌كند «و پاكشان‌ نمي‌گرداند» از گناهان‌ و پليدي‌ها، بلكه‌ فرمان‌ مي‌دهد كه‌ آنان ‌را به‌ دوزخ‌ در افگنند «و عذابي‌ دردناك‌ در پيش‌ دارند».

از ابن‌مسعود رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «هركس‌ به‌ دروغ‌ سوگند خورد تا بدين‌وسيله‌ مال‌شخص‌ مسلماني‌ را تصاحب‌ كند، در حالي‌ با خدا ملاقات‌ مي‌كند كه‌ او بر وي‌خشمگين‌ است‌. در اين‌ هنگام‌ صحابي‌اي‌ كه‌ مدعي‌ مال‌ خود بر يهودي‌اي‌ بود وشاهدي‌ هم‌ نداشت، گفت‌: يا رسول‌الله! پس‌ در اين‌ صورت، او سوگند دروغ ‌مي‌خورد و مالم‌ ازبين‌ مي‌رود! همان‌ بود كه‌ خداي‌ عزوجل‌ نازل‌ فرمود: (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً...).

از اين‌ آيه‌ كريمه‌ استنباط مي‌شود كه‌ در شريعت‌ خداي‌ عزوجل‌ ميان‌ مسلمان‌ وغير آن‌ در اداي‌ حقوق‌ و امانتها مطلقا فرقي‌ وجود ندارد زيرا حق‌ به‌ ذات‌ خود محترم‌ است‌ و حق، حرمت‌ و منزلت‌ خود را از اشخاص‌ نمي‌گيرد تا در اين‌ صفت‌ خود از آنان‌ تأثير پذير گردد.

 

وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏(78)

«و از آنان» يعني‌: از يهوديان‌ «گروهي‌ هستند كه‌ زبان‌ خود را» به‌ خواندن ‌«كتاب» تحريف ‌شده‌اي‌ «مي‌پيچانند» يعني‌: آنچه‌ را بر كتاب‌ خدا جلّ جلاله افزوده‌اند و تحريف‌ كرده‌اند، چنان‌ مي‌خوانند كه‌ گويي‌ اين‌ هم‌ از كتاب‌ خدا جلّ جلاله است‌ «تاآن‌ را از كتاب‌ بپنداريد» و گمان‌ كنيد كه‌ آن‌ هم‌ از كلام‌ نازل‌ شده‌ خداوند متعال‌است‌ «با اين‌ كه‌ آن‌ از كتاب‌ نيست» و قطعا مطالب‌ بر بافته‌ خودشان‌ است‌ «ومي‌گويند: آن‌ از نزد خداوند است» يعني‌: به‌دروغ‌ و افترا چنين‌ سخني‌ مي‌گويند «درصورتي‌كه‌ آن‌ از سوي‌ خداوند نيست‌ و بر خدا دروغ‌ مي‌بندند با اين‌ كه‌ خودشان ‌مي‌دانند» كه‌ دروغگويند و اين‌ از بزرگترين‌ گناهان‌ است‌.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: اين‌ آيه‌ كريمه‌ نيز درباره‌ رهبران‌ و علماي‌ يهودنازل‌ شد.

 

مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَاداً لِّي مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ ‏(79)

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: هنگامي‌ كه‌ علماي‌ يهود و هيأت‌ نصاراي‌ نجران‌ نزد رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  گرد آمدند ورسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آنان‌ را به‌ اسلام‌ دعوت‌ نمود؛ ابورافع‌ قرظي‌ يهودي‌ گفت‌: اي‌محمد! آيا مي‌خواهي‌ تا چنان‌كه‌ نصاري‌ عيسي‌ را مي‌پرستند، ما نيز تو را پرستش‌كنيم‌؟ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: پناه‌ بر خدا جلّ جلاله از چنين‌ كاري‌! پس‌ خداي‌ متعال‌ به‌اين‌ ارتباط نازل‌ فرمود: «هيچ‌ بشري‌ را نسزد كه‌ خدا به‌ او كتاب‌ و حكم‌ و پيامبري ‌بدهد، سپس‌ او به‌ مردم‌ بگويد: به ‌جاي‌ خدا بندگان‌ من‌ باشيد» يعني‌: چنين‌ مقوله‌اي،نه‌ سخني‌ راست‌ و درست‌ است‌ و نه‌ هم‌ سزاوار گفتن‌ زيرا انبياي‌ عظام‌: در اداي‌امانت‌ رسالت، سفيران‌ برگزيده‌ الهي‌ ميان‌ او و خلقش‌ هستند، كه‌ او ايشان‌ را به‌ وحي‌ خويش‌ مخصوص‌ گردانيده، پس‌ بي‌ترديد از مختصات‌ ايشان، راست‌ فهمي‌و اخلاص‌ براي‌ خداي‌ عزوجل‌ است‌ بنابراين، هرگز از هيچ‌ پيامبري‌ چنين‌ ادعايي‌سرنمي‌زند كه‌ مردم‌ را به‌سوي‌ كفر فراخوانده‌ و بگويد: اي‌ مردم‌! مرا پرستش‌ كنيد نه‌ خداي‌ عزوجل‌ را! زيرا اين‌ برخلاف‌ طبيعت‌ اشياء است‌.

آيه‌ كريمه‌ در رد نصاري‌ نازل‌ شد كه‌ بر عيسي علیه السلام سخناني‌ را افترا بستند كه‌ اصلاصحت‌ ندارد و گفتن‌ چنين‌ سخناني‌ در باره‌ وي‌ و هر يك‌ از برادرانش‌ ـ ازخانواده‌ پيامبران‌ علیهم السلام ـ سزاوار هم‌ نيست‌.

«و ليكن» پيامبر الهي‌ مي‌گويد: «رباني‌ باشيد» رباني‌: كسي‌است‌ كه‌ به‌ دين‌ رب، دانا، به‌ طاعت‌ وي‌ سخت‌ متمسك‌ و همراه‌ با آن‌ از حلم‌ و حكمت ‌برخوردار است‌. چنانكه‌ محمدبن‌ حنيفه‌ در روز وفات‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه گفت‌: «اليوم‌ مات‌ رباني‌ هذة‌ الأمة‌: امروز رباني‌ اين‌ امت‌ در گذشت». آري‌! پيامبر الهي‌مي‌گويد: رباني‌ باشيد «به‌ سبب‌ آن‌ كه‌ كتاب‌ تعليم‌ مي‌داديد و به‌ سبب‌ خواندن‌ آن» يعني‌: به ‌همراه‌ علمتان‌ به‌ كتاب‌ آسماني، به‌ طاعت‌ پروردگار سخت‌ پايبند و متمسك‌ و در اين‌ ميدان‌ نيرومند باشيد زيرا شما كتاب‌ الهي‌ را مي‌خوانيد، آن‌ را به‌مردم‌ درس‌ مي‌دهيد و آنان‌ را به‌ تمسك‌ بدان‌ امر مي‌كنيد، پس‌ كسي‌ كه‌ حق‌ را به‌ديگران‌ مي‌آموزد، قطعا خود وي‌ بايد بيشتر از ديگران‌ به‌ آن‌ پايبند باشد.

 

وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَاباً أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏(80)

«و شما را فرمان‌ نمي‌دهد كه‌ فرشتگان‌ و پيامبران‌ را به‌ پروردگاري‌ بگيريد» يعني‌: و براي‌ هيچ‌ پيامبري‌ ـ چه‌ عيسي علیه السلام باشد، چه‌ غير وي‌ ـ سزاوار نيست‌ كه‌ بعد ازيافتن‌ دانش‌ و هدايت‌ از سوي‌ خداوند متعال، مردم‌ را به‌ پرستش‌ خود يا پرستش‌فرشتگان‌ و پيامبران‌ ديگر دستور دهد، و قطعا هيچ‌ فرستاده‌ الهي‌ چنين‌كاري‌نمي‌كند «آيا پس‌ از آن‌ كه‌ مسلمان‌ شده‌ايد، شما را به‌ كفر فرمان‌ مي‌دهد؟».

يادآور مي‌شويم‌ كه‌ در عرف‌ قرآن، دين‌ تمام‌ انبيا علیهم السلام اسلام‌ است‌ زيرا اسلام دين‌ فطرت‌ مي‌باشد، به‌ همين‌ جهت‌ اين‌ تعبير به‌كار گرفته‌ شد.

آيه‌ كريمه‌ دلالت‌ مي‌كند بر اين‌ كه‌: علم‌ درست، فقاهت‌ عميق‌ و فهم‌ صحيح ‌اسرار شرعي‌؛ مي‌طلبد كه‌ عالم‌ به‌ تكاليف‌ شرعي، بدان‌ عامل‌ و پايبند نيز باشد.

 

وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ ‏(81)

بعد از آن‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ اين‌ حقيقت‌ را كه‌ پيامبران‌ علیهم السلام به‌ يگانگي‌ و توحيد واخلاص‌ براي‌ وي‌ دستور مي‌دهند، روشن‌ ساخت، در اينجا به‌ بيان‌ اين‌ حقيقت ‌مي‌پردازد كه‌ ايشان‌ همه‌ رسالتهاي‌ الهي‌ را تصديق‌ و تأييد نموده‌ و امتهاي‌ خويش‌را نيز به‌ تصديق‌ آن‌ دستور مي‌داده‌اند زيرا حق‌ تعالي‌ از انبياي‌ خويش‌ پيمان‌ گرفته‌است‌ تا برخي‌ از آنها در امر ايمان‌ تصديق‌كننده‌ برخي‌ ديگر بوده‌ و همديگر را به‌اين‌ كار سفارش‌ كنند و امتهاي‌ خود را نيز به‌ آن‌ دستور دهند: «و هنگامي‌ كه ‌خداوند از پيامبران‌ ميثاق‌ گرفت» ميثاق‌: عهد مؤكد و محكمي‌ است‌ كه‌ عهدكننده‌ برخود لازم‌ مي‌گيرد، بدان‌ متعهد مي‌شود و آن‌ تعهد را به‌سوگند، يا به‌ چيزي‌ ديگراز صيغه‌هاي‌ تأكيد؛ مؤكد مي‌گرداند. آري‌! از ايشان‌ بر اين‌ امر پيمان‌ گرفت‌: «كه ‌هرگاه‌ به‌ شما كتاب‌ و حكمتي‌ دادم» يعني‌: اگر چيزي‌ از كتاب‌ و حكمت‌ به‌ شما دادم ‌«آن‌گاه‌ پيامبري‌ به‌سويتان‌ آمد كه‌ آنچه‌ را با خود داريد، تصديق‌ كرد» يعني‌: پيام‌ ودعوت‌ او با آنچه‌ كه‌ به‌ شما داده‌ام، موافق‌ بود «بر شماست‌ كه‌ به‌ او ايمان‌ آوريد وياريش‌ دهيد» و از آنجا كه‌ گرفتن‌ ميثاق، به‌منزله‌ سوگنددادن‌ است، از اين‌رو، اين‌ جمله‌ در حكم‌ جواب‌ قسم‌ مي‌باشد. يعني‌: رسالتهاي‌ انبيا علیهم السلام همگي‌كامل‌كننده‌ يك‌ديگرند و هدف‌ همه‌ آنها يكي‌ است، گذشته‌ از اين، همگي‌ آنها در اصول‌ متفق‌اند و اختلافشان‌ در فروع‌ هم‌ به‌ خير و مصلحت‌ خود امتهاست، چرا كه‌ فروعات، همراه‌ با دگرگوني‌ حيات‌ انسان‌ و هماهنگ‌ با زمان‌ و زندگي، مي‌تواند متغير و دگرگون‌ باشد. اما اگر دو پيامبر ـ مثلا ـ در يك‌ عصر و يك ‌امت‌ با هم‌ همزمان‌ شدند ـ مانند موسي‌ و هارون‌ عليهماالسلام‌ ـ آن‌ دو در تمام‌امور با هم‌ متفق‌اند. و اگر اقوام‌ آنها مختلف‌ بود، پس‌ پيامبري‌ كه‌ متأخر است، به‌دعوت‌ پيامبر متقدم‌ ايمان‌ مي‌آورد، چنان‌كه‌ حضرت‌ لوط علیه السلام به‌ حضرت‌ابراهيم علیه السلام ايمان‌ آورد و پشتيبان‌ دعوت‌ وي‌ شد. و اگر دو پيامبر در پي‌ يك‌ديگرآمدند، مانند موسي‌ و عيسي‌ عليهماالسلام، در اين‌صورت‌ هر يك‌ از آنها دعوت‌ديگري‌ را تصديق‌ مي‌كند. همچنين‌ است‌ بعثت‌ پيامبر خاتم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم كه‌ بايد از سوي‌تمام‌ امتهاي‌ انبياي‌ گذشته‌ مورد تأييد و تصديق‌ قرار بگيرد.

از علي‌ رضی الله عنه روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: «خداوند جلّ جلاله هيچ‌ پيامبري‌ را ـ ازآدم علیه السلام گرفته‌ تا پيامبران‌ بعد از وي‌ ـ برنينگيخت، مگراين‌ كه‌ از وي‌ درباره‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم پيمان‌ گرفت‌ كه‌ اگر در زمانش‌ به‌ رسالت‌ مبعوث‌ گشت، بايد به‌ او ايمان‌ آورده‌ و ياري‌اش‌ كند. همچنين‌ خداوند متعال‌ به‌ هر يك‌ از پيامبران‌ دستور داد تا از قوم‌ خويش‌ نيز در اين‌ باره‌ پيمان‌ بگيرد». در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «لو كان‌ موسي‌ وعيسي‌ حيين‌ لما وسعهما الا اتباعي‌: اگر موسي‌ و عيسي‌ زنده‌ مي‌بودند، ايشان‌ را جز پيروي‌ از من، هيچ‌ گنجايش‌ ديگري‌ نبود». پس‌ پيامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم درواقع‌ امام‌ اعظمي‌ هستند كه‌ اگر در هر عصري‌ مي‌بودند، اطاعت‌ ايشان‌ بر همه‌انبيا علیهم السلام واجب‌ بود و از اين‌ جهت، در شب‌ اسراء ـ آن‌گاه‌ كه‌ ارواح‌ همه‌ انبيا:در بيت‌المقدس‌ گردهم‌ آمدند ـ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  امامت‌ ايشان‌ را در نماز عهده‌دارشدند. همچنين‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم شفيع‌ روز محشر هستند، قضيه‌اي‌ كه‌ در آن‌ روزحتي‌ پيامبران‌ اولي‌العزم‌ از آن‌ مي‌گريزند. «آن‌گاه» خداوند متعال‌ خطاب‌ به‌پيامبرانش‌ «فرمود: آيا اقرار كرديد و گرفتيد بر اين‌ كار اصر مرا ؟» خداوند  جلّ جلاله عهدي ‌را كه‌ از پيامبرانش‌ گرفت، «اصر» ناميد زيرا اصر: به‌ معناي‌ پيمان‌ سخت‌ ومحكمي‌ است‌ كه‌ صاحب‌ خويش‌ را به‌ وفا نمودن‌ به‌ آنچه‌ كه‌ بر خود لازم‌ گرفته ‌وامي‌دارد و اين‌ خود نشان‌ دهنده‌ محكم‌ ساختن‌ اين‌ پيمان‌ از سوي‌ پروردگار متعال‌ است‌ «گفتند: آري‌! اقرار كرديم‌. فرمود: پس‌ گواه‌ باشيد و من‌ با شما ازگواهانم‌» يعني‌: من‌ بر اقرار شما و گواهي‌دادن‌ بعضي‌ از شما بر بعضي‌ ديگر دراين‌ امر، از گواهان‌ هستم‌.

 

فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ‏(82)

«پس‌ كساني‌ كه‌ بعد از اين» پيماني‌ كه‌ از تمام‌ پيامبران‌ علیهم السلام و تمام‌ امتها گرفته‌شده‌ «روي‌ برتابند» از تو اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «پس‌ آن‌ گروه، همانا فاسقان‌ اند» يعني‌: بيرون‌ رفتگان‌ از دايره‌ فرمان‌ الهي‌اند.

 

أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ‏(83)

«آيا جز دين‌ الله را مي‌جويند؟» يعني‌: آيا مردم، ديني‌ غير از دين‌ خداي ‌آفريننده‌ موجودات‌ را مي‌طلبند و از آن‌ پشتيباني‌ مي‌كنند؟ «با آن‌ كه‌ هركه‌ در آسمانها» از فرشتگان‌ «و» هر كه‌ در «زمين‌ است» از تمام‌ مخلوقات‌ موجود در آن‌ «خواه‌ و ناخواه‌ براي‌ الله منقاد است» مفسران‌ در معني‌ (كرها: ناخواه) گفته‌اند: يعني‌ همه‌ چيز در آسمانها و زمين‌ ـ حتي‌ حيوانات‌ و جمادات‌ ـ منقاد فرمان‌ الهي‌ بوده، از قوانين‌ كوني‌ وي‌ اجبارا اطاعت‌ و انقياد مي‌كنند و حتي‌ كافر نيز ناخواسته‌ فرمانبردار خداي‌ عزوجل‌ و پيرو قوانين‌ هستي‌ اوست، هر چند كه‌ دل‌ و زبانش‌ منكر باشد. به‌ قولي‌: مراد، اسيران‌ مسلمان‌ امتها هستند كه‌ در زنجيرها وقلاده‌هاي‌ اسارت‌ خويش‌ به‌سوي‌ بهشت‌ برده‌ مي‌شوند. همزه‌ (أفغير الله ...) همزه‌ انكار است، يعني‌ طلب‌ ديني‌ جز دين‌ الله جلّ جلاله، كاري‌ بس‌ نارواست‌. و مفعول‌ كه‌: (غير دين ‌الله) است‌ بر فعل‌: (يبغون) مقدم‌ ساخته‌ شد زيرا مفعول‌ در اينجا مهم‌تر است، از آن‌ رو كه‌ انكار متوجه‌ معبودان‌ باطل‌ مي‌باشد. طلب‌ ديني‌ غير از دين‌الهي‌؛ فرمانبردن‌ و تسليم‌ شدن‌ دربرابر آن‌ دين‌ و پرستش‌ باطل‌ مي‌باشد «و به‌سوي‌او بازگردانيده‌ مي‌شوند» در روز قيامت، پس‌ حق‌ تعالي‌ هركس‌ را مطابق‌ عمل‌ وي‌ پاداش‌ مي‌دهد.

 

قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏(84)

اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! «بگو: به‌ خدا و آنچه‌ بر ما نازل‌ شده‌ ايمان‌ آورديم» و اين‌ حقيقت ‌را از سوي‌ خود و امت‌ خويش‌ اعلام‌ كن‌ «و» بگو: ايمان‌ آورديم‌ به‌ «آنچه‌ بر ابراهيم‌ و اسماعيل‌ و اسحاق‌ و يعقوب‌ و اسباط نازل‌ شده» اسباط: قبايل‌ بني‌اسرائيل‌ از احفاد و نوادگان‌ فرزندان‌ دوازده‌گانه‌ يعقوب علیه السلام اند كه‌ به‌ موسي علیه السلام ايمان‌ آوردند «و» ايمان‌ آورديم‌ به‌ «آنچه‌ به‌ موسي‌ و عيسي‌ و پيامبران» ديگر «از جانب ‌پروردگارشان‌ داده‌ شده‌ و ميان‌ هيچ‌يك‌ از آنان‌ فرق‌ نمي‌گذاريم» چنان‌كه‌ يهود ونصاري‌ فرق‌ گذاشته، به‌ بعضي‌ از پيامبران‌ علیهم السلام ايمان‌ آوردند و به‌ برخي‌ ديگر كافرشدند. تفسير نظير اين‌ آيه‌ كريمه‌ در سوره‌ «بقره/‌136» گذشت‌. «و ما او را فرمانبرداريم» يعني‌: ما براي‌ حق‌ تعالي‌ منقاد و مخلص‌ هستيم‌.

 

وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ‏(85)

«و هركه‌ جز اسلام، ديني‌ ديگر بجويد، هرگز از او پذيرفته‌ نمي‌شود و او در آخرت‌ از زيانكاران‌ است» پس‌ بعد از بعثت‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، دين‌ ديگري‌ جز دين‌ ايشان‌ پذيرفته ‌نيست، چون‌ دين‌ ايشان‌ ناسخ‌ همه‌ اديان‌ ديگر است، لذا، كسي‌ كه‌ به‌ دين‌ اسلام‌گردن‌ ننهاده‌باشد، در روز قيامت‌ براي‌ وي‌ نجاتي‌ نيست‌. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌ابوهريره‌ رضی الله عنه از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمده‌ است‌: «در روز قيامت، اعمال‌ مي‌آيند، درآغاز نماز مي‌آيد و مي‌گويد: پروردگارا! من‌ نماز هستم‌. پروردگار متعال‌مي‌فرمايد: تو بر خير هستي‌. آن‌گاه‌ زكات‌ مي‌آيد و مي‌گويد: پروردگارا! من‌زكات‌ هستم‌. پروردگار متعال‌ مي‌فرمايد: تو بر خير هستي‌. آن‌گاه‌ روزه‌ مي‌آيد ومي‌گويد: پروردگارا! من‌ روزه‌ هستم‌. پروردگار متعال‌ مي‌فرمايد: تو بر خير هستي ‌و امروز به‌سبب‌ تو مي‌گيرم‌ و به‌سبب‌ تو مي‌دهم».

مجاهد و سدي‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ روايت‌ كرده‌اند: اين‌ آيه‌ كريمه‌ درباره‌ حارث‌بن‌ سويد انصاري‌ نازل‌ شد كه‌ با دوازده‌ تن‌ از اسلام‌ برگشته‌ و به‌ كفار مكه ‌پيوست‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما مي‌گويد: حارث‌ بعد از نزول‌ اين‌ آيات‌ مجددا به‌ اسلام‌گراييد.

 

كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْماً كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ‏(86)

«چگونه‌ خداوند قومي‌ را كه‌ بعد از ايمانشان‌ كافر شدند، هدايت‌ مي‌كند؟ با آن‌ كه ‌شهادت‌ دادند كه‌ اين‌ رسول، برحق‌ است‌ و برايشان‌ دلايل‌ روشن‌ آمد» يعني‌: بعيداست‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله قومي‌ را به‌سوي‌ حق‌ هدايت‌ كند كه‌ بعد از ايمان‌ آوردن‌ وگواهي‌ دادن‌ به‌ حقانيت‌ پيامبر اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و بعد از آمدن‌ دلايل‌ روشن‌ از كتاب‌ خداي‌سبحان‌ و معجزات‌ پيامبر‌ صلّی الله علیه و سلّم،  و بعد از شناخت‌ آنها از اين‌ دلايل‌ و آگاهي‌ از مقتضيات‌ آن، به‌ كفر برگشتند «و خداوند قوم‌ بيدادگر را هدايت‌ نمي‌كند» كه‌ مرتدان ‌از دين‌ برگشته، از آن‌ جمله‌ اند. شكي‌ نيست‌ كه‌ گناه‌ مرتد بزرگتر از گناه‌ كسي‌است‌ كه‌ بر كفر باقي‌ مانده‌ و اصلا اسلام‌ را نپذيرفته‌ است‌ زيرا مرتد، حق‌ را شناخته ‌و سپس‌ از روي‌ عناد و تمرد از آن‌ روي‌ برتافته‌ و سبب‌ ايجاد شك‌ و شبهه‌ در دين‌گرديده‌ است‌.

 

أُوْلَئِكَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ‏(87)

«آنان» يعني‌: مرتدان‌ «سزايشان‌ اين‌ است‌ كه‌ لعنت‌ خدا» يعني‌: دوري‌ و طرد از رحمت‌ وي‌ «و لعنت‌ فرشتگان‌ و مردم، همگي‌ برآنان‌ است» يعني‌: مرتدان ‌سزاوار اين‌ همه‌ لعنت‌ هستند.

 

خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ ‏(88)

«در آن» لعنت، يا در آتش‌ دوزخ‌ كه‌ نشانه‌ آن‌ است‌ «جاودانه‌ مي‌مانند، نه ‌عذاب‌ از آنان‌ كاسته‌ مي‌گردد و نه‌ به‌ آنان‌ مهلت‌ داده‌ مي‌شود» و در كار عذابشان‌ به‌ آنان‌ تأخيري‌ داده‌ مي‌شود.

سپس‌ حق‌ تعالي‌ توبه‌كنندگان‌ را استثنا كرده‌ و مي‌فرمايد:

 

إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏(89)

«مگر كساني‌ كه‌ پس‌ از آن» يعني‌: پس‌ از ارتداد «توبه‌ كردند و به‌ اصلاح‌ آوردند» يعني‌: آنچه‌ را كه‌ با ارتداد از دين‌ خويش‌ تباه‌ ساخته‌ بودند، به‌ وسيله‌ اسلام‌ به ‌اصلاح‌ و سامان‌ آوردند «پس‌ بي‌گمان‌ خداوند آمرزنده‌ مهربان‌ است» و اين‌ از لطف‌ و رأفت‌ و رحمت‌ وي‌ بر خلقش‌ مي‌باشد كه‌ توبه‌ توبه‌كاران‌ را مي‌پذيرد و برآنان‌ مي‌آمرزد. بايد دانست‌ كه‌ توبه‌ مرتد ـ چنانچه‌ مخلصانه‌ به‌سوي‌ اسلام ‌بازگردد ـ نيز پذيرفته‌ مي‌شود. امام‌ شوكاني‌ مي‌گويد: «در حد علم‌ من، دراين‌باره‌ ميان‌ علما هيچ‌ اختلافي‌ نيست».

از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: مردي ‌از انصار، اسلام‌ آورد و سپس‌ مرتد شده‌ به‌ شرك‌ پيوست، آن‌گاه‌ پشيمان‌ گشته‌ كسي‌ را به‌سوي‌ قومش‌ فرستاد كه‌ از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  بپرسيد: آيا برايم‌ توبه‌اي‌ هست‌؟ همان‌ بود كه‌ اين‌ آيه‌كريمه‌ نازل‌ شد و بعد از آن‌ كه‌ قومش‌ به‌ وي‌ اطمينان‌دادند، مجددا اسلام‌ آورد.

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْراً لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الضَّآلُّونَ ‏(90)

«به‌ راستي‌ كساني‌ كه‌ پس‌ از ايمانشان‌ كافر شدند، سپس‌ بر كفر خود افزودند» باپايداري‌ در كفر و افزودن‌ بر نيرنگ‌ و توطئه‌ عليه‌ اسلام‌ و اهل‌ آن‌ «هرگز توبه‌ آنان ‌پذيرفته‌ نمي‌شود» به‌ هنگام‌ مرگ، چنان‌ كه‌ خداوند متعال‌ در آيه‌ (4/17) مي‌فرمايد: (و توبه‌ كساني‌ كه‌ مرتكب‌ كارهاي‌ ناشايست‌ مي‌شوند و سرانجام‌ چون‌مرگ‌ هريك‌ از آنان‌ فرا رسد، مي‌گويند: اينك‌ توبه‌ كردم‌؛ پذيرفته‌ نيست). بعضي‌ برآنند كه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ ناظر بر يهوديان‌ است‌ زيرا آنان‌ بودند كه‌ به‌عيسي علیه السلام كفر ورزيدند، سپس‌ چون‌ حضرت‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌ رسالت‌ مبعوث‌گرديدند، به‌ ايشان‌ نيز كافر شدند «و آنان‌ خود گمراهان‌ اند».

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ الأرْضِ ذَهَباً وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ‏(91)

«در حقيقت‌ كساني‌ كه‌ كافر شده‌ و در حال‌ كفر مرده‌اند» چه‌ كفار اصلي‌ باشند، چه‌ مرتدان‌ و از دين‌ حق‌ برگشتگان‌ «هرچند فراخناي‌ زمين‌ را پر از طلا كنند و آن‌ را فديه‌ دهند» يعني‌: هرچند در روز قيامت‌ براي‌ نجات‌ خويش‌ از عذاب‌ دوزخ، به‌اندازه‌ گنجايش‌ روي‌ زمين‌ از طلا فديه‌ آورند «هرگز از هيچ‌يك‌ از آنان‌ پذيرفته‌ نمي‌شود، آنان‌ را عذابي‌ دردناك‌ است‌ و هيچ‌ ياري ‌دهنده‌اي‌ نخواهند داشت» يعني‌: هيچ‌ كسي‌نيست‌ كه‌ در روز قيامت‌ از عذاب‌ خداوند جلّ جلاله نجاتشان‌ دهد. در حديث‌ شريف‌ آمده ‌است‌: «در روز قيامت‌ مردي‌ از اهل‌ دوزخ‌ آورده‌ مي‌شود، آن‌گاه‌ حق‌ تعالي‌ به ‌او مي‌گويد: آيا از عذابم‌ به‌ اندازه‌ گنجايش‌ زمين‌ از طلا فديه‌ مي‌دهي‌؟، آن‌ مردمي‌گويد: آري‌! پروردگار مي‌فرمايد: دروغ‌ گفتي، كمتر از اين‌ را از تو خواستم‌؛ از تو در صلب‌ پدرت‌ آدم‌ عهد گرفتم‌ كه‌ به‌ من‌ چيزي‌ را شريك‌ نياوري، ولي‌ تو ابا ورزيدي». اما علت‌ اين‌ كه‌ افعال‌ نيك‌ دنيوي‌ كافر، در آخرت‌ سودي‌ به‌ حالش‌ندارد، در اين‌ حديث‌ شريف‌ بيان‌ شده‌ است‌: رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از عبدالله بن‌ جدعان‌ مورد پرسش‌ قرار گرفتند ـ و او شخص‌ مهمان‌ نوازي‌ بود، اسيران‌ را بازخريد مي‌كرد و آزاد مي‌ساخت‌ و مردم‌ را اطعام‌ مي‌نمود ـ كه‌ آيا اعمال‌ خير دنيوي‌ وي ‌برايش‌ در آخرت‌ سودي‌ دربر دارد؟ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «لا، أنه‌ لم‌ يقل‌ يوماً من‌ الدهر: رب ‌اغفر لي‌ خطيئتي‌ يوم‌ الدين‌: نه‌! چيزي‌ از آنها به‌ حالش‌ سودي‌ ندارد زيرا او در طول‌ زندگي‌ خود حتي‌ روزي‌ از روزها هم‌ نگفت‌: پروردگارا! خطاهاي‌ مرا در روز قيامت‌ بيامرز».

با نگاهي‌ به‌ آيات‌ (89 ـ 90)، ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ خداوند متعال، كافران‌ رادر مجموع‌ به‌ سه‌ گروه‌ تقسيم‌ كرده‌ است‌:

1 ـ آنان‌ كه‌ صادقانه‌ توبه‌ كردند و آيه‌ (89) ناظر بر ايشان‌ است‌.

2 ـ آنان‌ كه‌ توبه‌شان‌ صحيح‌ نبوده‌ و آيه‌ كريمه‌ (90) ناظر بر آنان‌ است‌.

3 ـ آنان‌ كه‌ اصلا توبه‌ نكرده‌ و بر كفر مرده‌اند، كه‌ آيه‌ كريمه‌ (91) ناظر بر آنان‌ است‌.

 

لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ‏(92)

«هرگز به‌ نيكوكاري‌ نمي‌رسيد» يعني‌: هرگز به‌ درجه‌ «ابرار» كه‌ عبارت‌ از ايمان ‌راستين، شايستگي‌ در عمل‌ و قبول‌ آن‌ است‌ نمي‌رسيد و هرگز ثواب‌ «بر» را كه‌بهشت‌ است‌ در نمي‌يابيد «تا از آنچه‌ دوست‌ داريد انفاق‌ كنيد» يعني‌: مگر آن‌ كه ‌نفقه‌ شما در راه‌ خدا جلّ جلاله ـ اعم‌ از جهاد و غير آن‌ از طاعات‌ ـ از آن‌ اموالي‌ باشد كه‌ آن‌ را دوست‌ داريد. در احاديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ شماري‌ از اصحاب رضی الله عنهم بعد از نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ نزد رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمده‌ و نفيس‌ترين‌ اموالشان‌ را پيشكش‌ راه‌ خدا جلّ جلاله كردند. «و از هر چه‌ انفاق‌ كنيد، قطعا خدا بدان‌ داناست» و بر آن‌ پاداشتان‌ مي‌دهد.

 

كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏(93)

«همه‌ خوراكيها براي‌ بني‌اسرائيل‌ حلال‌ بود، جز آنچه‌ پيش‌ از نزول‌ تورات، اسرائيل ‌بر خود حرام‌ كرده‌ بود» به‌ قول‌ جمهور مفسران، مراد از «اسرائيل» در اينجا يعقوب علیه السلام است، نه‌ ملت‌ اسرائيل‌ زيرا «اسرائيل»، لقب‌ يعقوب‌ پسر اسحاق‌ پسرابراهيم علیهم السلام است‌. نقل‌ است‌ كه‌ يعقوب علیه السلام گوشت‌ و شير شتر را بر خود حرام‌ كرده‌بود، به‌ قولي‌ ديگر: او هر گوشت‌ داراي‌ رگ ‌و پي‌اي‌ را بر خود حرام‌ كرده‌بود. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه ـ به‌ استناد فرموده‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  در پاسخ‌ به‌ سؤال‌ يهوديان‌ از آن‌حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در باره‌ علت‌ اين‌ تحريم‌ ـ مي‌گويد: «يعقوب علیه السلام بيماري‌ عرق‌النساء (سياتيك) داشت، پس‌ براي‌ خدا جلّ جلاله نذر كرد كه‌ اگر از اين‌ بيماري‌ شفايش ‌بخشد، رگ‌وپي‌ (عرق) و گوشت‌ هر حيواني‌ را كه‌ داراي‌ رگ‌ و پي‌ باشد، نمي‌خورد و حق‌ تعالي‌ شفايش‌ بخشيد، بعدا فرزندانش‌ نيز از سنت‌ وي‌ پيروي‌كردند. لذا اين‌ تحريم‌ مربوط به‌ قبل‌ از نزول‌ تورات‌ است، و تمام‌ خوراكي‌ها در تورات‌ حلال‌ بود. «بگو: اگر راست‌ مي‌گوييد» و سخن‌ مرا باور نداريد «تورات‌ را بياوريد و آن‌ را بخوانيد» تا راستي‌ و درستي‌ آنچه‌ را كه‌ قرآن‌ از اين‌ داستان‌ براي‌ شما بيان‌ كرده‌ است، دريابيد زيرا تورات‌ بر آنچه‌ گفتم، ناطق‌ است‌.

نقل‌ است‌ كه‌ پيامبرما صلّی الله علیه و آله و سلّم نيز، عسل‌ يا خادمشان‌ ماريه‌ را بر خود حرام‌ كردند، اما خداوند جلّ جلاله ايشان‌ را در اين‌ امر تأييد نكرد و آيه‌ (1) از سوره‌ «تحريم» را دراين‌ ارتباط نازل‌ فرمود ـ كه‌ تفسير آن‌ خواهد آمد.

فقها در اين‌ مسئله‌ كه‌ اگر كسي‌ چيز مباحي‌ را بر خود حرام‌ ساخت، بر وي‌ كفاره‌ لازم‌ مي‌شود يا خير؟ بر دو رأي‌ اند؛ در مذهب‌ احناف‌ بر وي‌ كفاره‌ لازم‌مي‌شود و در مذهب‌ شافعي‌ بروي‌ كفاره‌ لازم‌ نمي‌شود.

 

فَمَنِ افْتَرَىَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏(94)

«پس‌ كساني‌ كه‌ بعد از اين» يعني‌: بعد از آوردن‌ تورات‌ و تلاوت‌ آن، يا بعد از اين‌ تحدي‌ و هماوردطلبي‌ با آنان‌ در خصوص‌ آنچه‌ كه‌ در كتاب‌ خودشان‌ آمده‌است‌؛ «بر خدا دروغ‌ بندند، آنان‌ خود ستمكارانند» زيرا كسي‌ كه‌ به‌ داوري‌ كتاب‌خودش‌ و آنچه‌ كه‌ اعتقاد شرعي‌ درست‌ خويش‌ مي‌شناسد، فرا خوانده‌ شود و باز هم‌ بعد از آن‌ جدل‌كنان‌ بر خداي‌ سبحان‌ دروغ‌ بربندد، هيچ‌كس‌ از وي‌ ستمكارترنيست‌.

 

قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ‏(95)

«بگو» اي‌ پيامبر به‌ يهوديان‌ «خداوند راست‌ گفت‌. پس‌ از كيش‌ ابراهيم‌ كه‌ حنيف ‌بود و از مشركان‌ نبود، پيروي‌ كنيد» يعني‌: مادام‌ كه‌ صدق‌ رسالت‌ من‌ با تمام‌ وضوح ‌و درخشش‌ بر شما روشن‌ شده، از آيين‌ اسلام‌ كه‌ من‌ بر آن‌ هستم‌ پيروي‌ كنيد. حنيف‌: گراينده‌ از اديان‌ باطل‌ به‌ سوي‌ دين‌ حق‌.

 

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ ‏(96)

مجاهد در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده‌ است‌: مسلمانان‌ و يهوديان‌ برسر كعبه‌ و بيت‌المقدس‌ به‌ همديگر فخر مي‌ورزيدند؛ يهوديان‌ مي‌گفتند كه ‌بيت‌المقدس‌ از كعبه‌ برتر است، بدان‌ جهت‌ كه‌ محل‌ هجرت‌ انبيا علیهم السلام مي‌باشد و درسرزمين‌ مقدس‌ قرار دارد. و مسلمانان‌ مي‌گفتند: بلكه‌ كعبه‌ برتر است، همان‌ بودكه‌ نازل‌ شد: «درحقيقت‌ اولين‌ خانه‌اي‌ كه‌ براي‌ مردم‌ نهاده‌ شده» به‌ منظور عبادت‌ حق‌ تعالي‌ در زمين‌ «همان‌ است‌ كه‌ در بكه‌ است» يعني‌: خانه‌ كعبه‌ است، كه ‌بنيان‌گذار آن‌ ابراهيم علیه السلام بود «و مبارك» است‌. بركت‌ كعبه‌؛ بسياري‌ خير آن‌ براي ‌كسي‌ است‌ كه‌ در آن‌ مقيم‌ مي‌شود، يا قصد زيارت‌ آن‌ را مي‌كند، به‌ جهت ‌بسياري‌ نعمتها و خيراتي‌ كه‌ از همه‌جا به‌سوي‌ مكه‌ سرازير مي‌شود و به‌سبب‌ ثواب‌ مضاعفي‌ كه‌ در آن‌ نصيب‌ مؤمنان‌ مي‌گردد «و هدايتي‌ است‌ براي‌ جهانيان‌ » چه‌ بسا به‌ اين‌ سبب‌ كه‌ توحيد باري‌ تعالي‌ در آن‌ برپا مي‌گردد، در مشاعر مقدسه‌ ذكر وي‌ بسيار مي‌شود و سنت‌ خليلين‌ (ابراهيم‌ و اسماعيل‌ عليهماالسلام) در آن‌ احيا مي‌گردد.

خداوند متعال‌ با توصيف‌ كعبه‌ به‌ عنوان‌ اولين‌ پرستشگاه‌؛ بر افضليت‌ آن‌ نسبت ‌به‌ اماكن‌ عبادي‌ ديگر تأكيد مي‌گذارد. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابوذر رضی الله عنه از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمده‌ است‌: «اولين‌ مسجدي‌ كه‌ در روي‌ زمين‌ بنا شد، مسجدالحرام‌ ودومين‌ آن‌ مسجدالاقصي‌ بود، كه‌ به‌ فاصله‌ چهل‌ سال‌ از بناي‌ كعبه‌ بنا گرديد». «بكه» همان‌ مكه‌ است‌. به‌ قولي‌: وجه‌ تسميه‌ آن‌ به‌ بكه‌ اين‌ است‌ كه‌ ستمگران‌ رابرآن‌ دسترسي‌ نيست‌ و اگر به‌ آن‌ قصد تجاوز داشته‌ باشند، مكه‌ گردنهايشان‌ رامي‌شكند. يا سبب‌ اين‌ نامگذاري، ازدحام‌ مردم‌ در آن‌ است، به‌ طوري‌ كه‌ زنان‌ در نماز، به‌ سبب‌ كثرت‌ ازدحام، پيش‌ روي‌ مردان‌ قرار مي‌گيرند. ابن‌كثيرمي‌گويد: «براي‌ مكه‌ نامهاي‌ بسياري‌ را ياد كرده‌اند، چون‌ مكه، بكه، بيت‌العتيق، بيت‌الحرام، بلدالامين، ام‌القري، قادس[6]‌، مقدسه، حاطمه، رأس، بنيه، بلده‌ وكعبه».

 

فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ‏(97)

«در آن‌ نشانه‌هايي‌ روشن‌ است» كه‌ از جمله‌ اين‌ نشانه‌ها؛ «مقام‌ ابراهيم‌ است» و آن‌ صخره‌اي‌ است‌ كه‌ ابراهيم علیه السلام در هنگام‌ بناي‌ كعبه‌ بر آن‌ مي‌ايستاد و نقش ‌پاهاي‌ وي‌ در آن‌ صخره‌ به‌طور برجسته‌ نمايان‌ است‌. و حق‌ تعالي‌ به‌ ما دستور داده‌كه‌ آن‌ را نمازگاه‌ خويش‌ قرار دهيم[7]‌. آري‌! اين‌ سنگ‌ از نشانه‌هاي‌ روشن‌ الهي ‌است، چرا كه‌ نيكي‌ها در آن‌ مقام‌ دو برابر مي‌شود و پرنده‌ از فراز آن‌ نمي‌تواند پرواز كند «و» از جمله‌ نشانه‌هاي‌ روشن‌ الهي‌ در كعبه‌ اين ‌است‌ كه‌ «هر كه‌ در آن‌درآيد، در امان‌ است» يعني‌: هركه‌ از دشمني‌ يا چيزي‌ بيمناك‌ باشد و به‌ بيت‌الحرام‌ درآيد، از همه‌ ترسها ايمن‌ مي‌گردد و بر مردم‌ واجب‌ است‌ كه‌ متعرض‌ او نشوند؛ هر چند خوني‌ را ريخته‌ باشد، يا مالي‌ را گرفته‌ باشد، تا آن‌ كه‌ از حرم‌ خارج‌ شود، ولي‌ هر كس‌ در داخل‌ حرم‌ مرتكب‌ جرمي‌ شد، دستگير مي‌شود و جزا بر او اقامه ‌مي‌گردد زيرا خود او بوده‌ كه‌ هتك‌ حرمت‌ حرم‌ را آغاز كرده‌ است‌ و بنابراين، مشمول‌ اين‌ حكم‌ خداوند متعال‌ قرارگرفته‌ كه‌ مي‌فرمايد: (وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ) (وهتك‌ حرمتها قصاص‌ دارد) «194/2». از جمله‌ نشانه‌هاي‌ روشن‌ در مكه، وجود صفا و مروه‌ و مني‌ و عرفه‌ و ديگر مشاعر مقدس‌ است‌ و از آن‌ جمله، نابودشدن ‌كساني‌ از جباران‌ است‌ كه‌ قصد تجاوز به‌ حريم‌ آن‌ را بكنند.

«و براي‌ الله است‌ بر عهده‌ مردمان‌ حج‌ خانه‌ كعبه» اين‌ تأكيدي‌ بر حق‌ باري‌ تعالي ‌و بزرگداشتي‌ از حرمت‌ خانه‌ كعبه‌ است‌ «براي‌ كسي‌ كه‌ توانايي‌ رفتن‌ به‌ آن‌ را دارد» تقدير آن‌ چنين‌ مي‌شود: كسي‌ راهي‌ حج‌ خانه‌ كعبه‌ بشود كه‌ استطاعت‌ رفتن‌ به‌ آن‌را دارد، اين‌ استطاعت‌ عبارت‌ از: زاد و راحله، يعني‌ توشه‌ و اسباب‌ سفر است‌ «وهر كه‌ كفر ورزد» يعني‌: نشانه‌هاي‌ روشن‌ و فضايل‌ كعبه‌ را انكار نمايد «يقينا خداوند از جهانيان‌ بي‌نياز است» و طاعات‌ و عبادات‌ بندگان‌ اصلا به‌ او نفعي‌ نمي‌رساند، بلكه‌ اين‌ خود بندگان‌ هستند كه‌ با اداي‌ اين‌ طاعات‌ به‌ كمال‌ انساني‌ خويش‌ نايل‌مي‌گردند.

عكرمه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌: (وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ) مي‌گويد: چون‌ آيه (وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً...) : (هر كه‌ جز اسلام‌ ديني‌ ديگر بجويد، هرگز از وي ‌پذيرفته‌ نمي‌شود) نازل‌ شد، يهوديان‌ گفتند: اكنون‌ كه‌ چنين‌ است، ما هم‌ مسلمان‌ هستيم‌! رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  به‌ آنان‌ فرمودند: «خداي‌ عزوجل‌ حج‌ خانه‌ كعبه‌ را بر مسلمانان‌ فرض‌ گردانيده»، اما آنان‌ در پاسخ‌ گفتند: «ولي‌ آن‌ را بر ما فرض‌نگردانيده‌!»، لذا از انجام‌ مناسك‌ حج‌ سر باز زدند. همان‌ بود كه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌نازل‌ شد.

بيان‌ احكام‌:

1 ـ امام‌ ابوحنيفه‌ بر آن‌ است‌ كه‌ اگر كشتن‌ كسي‌ در زمين‌ حل‌ به‌ علت‌ قصاص، ارتداد يا زنا واجب‌ باشد و او به‌ سرزمين‌ حرم‌ پناه‌ برد، بر وي‌ تعرض‌ نمي‌شود، ولي‌ نبايد به‌ او، جا، غذا و آب‌ بدهند و با او خريد و فروش‌ و معامله‌ كنند تا به‌ بيرون‌ آمدن‌ از سرزمين‌ حرم‌ ناگزير گردد. اما امام‌ مالك‌ و امام‌ شافعي‌ مي‌گويند: قصاص‌ گرفتن‌ در حرم‌ از قاتل‌ قتل‌ عمد، جايز است‌.

2 ـ حج‌ در عمر يك‌ بار فرض‌ و تكرار آن‌ در هر پنج‌ سال‌ يك‌بار سنت‌ است‌.

3 ـ امام‌ ابوحنيفه، امام‌ مالك‌ و امام‌ احمدبن‌ حنبل‌ برآنند كه‌ اداي‌ حج‌ در همان‌ سال‌ اولي‌ كه‌ شخص‌ مكلف‌ واجد استطاعت‌ و بقيه‌ شرطهاي‌ اداي‌ آن‌ مي‌شود، فرض‌ است‌. ولي‌ امام‌ شافعي‌ و محمدبن‌ حسن‌ شيباني‌ بر آنند كه‌ در اداي‌ حج مبني‌ بر مهلت‌ (تراخي) است‌ نه‌ بر فوريت‌.

4 ـ بنا به‌ مذهب‌ امام‌ مالك، نيابت‌ در حج‌ جايز نيست، اما جمهور فقها آن‌ را به‌ جاي‌ كسي‌ كه‌ فوت‌ كرده‌ و حج‌ نكرده‌ است‌ و به‌ جاي‌ بيماري‌ كه‌ قادر به‌ اداي‌ حج نيست، جايز مي‌دانند. ليكن‌ مالكي‌ها حج‌ را از ذمه‌ بيمار زمين‌گيري‌ كه‌ قدرت ‌نگه‌داشتن‌ خود را بر بالاي‌ مركب‌ ندارد، ساقط دانسته‌اند. در نزد آنان‌ نيز، اجيركردن‌ شخص‌ براي‌ انجام ‌دادن‌ حج‌ به‌ جاي‌ كسي‌ كه‌ مرده‌ است‌ و قبل‌ از مرگش‌ به ‌اين‌ امر وصيت‌ كرده، جايز است‌.

5 ـ استطاعت‌ حج‌ منوط به‌ داشتن‌ توشه‌ راه‌ و وسيله‌ نقليه، به‌اضافه‌ عدم‌ وجود مانع‌ بدني‌؛ چون‌ بيماري، ترس‌ از دشمن‌ و عدم‌ امنيت‌ راه‌ است‌.

 

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَاللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ ‏(98)

«بگو: اي‌ اهل‌ كتاب‌! چرا به‌ آيات‌ خدا كفر مي‌ورزيد، درحالي‌كه‌ خداوند شاهد و ناظر كردار شماست» و برآنچه‌ مي‌كنيد آگاه‌ است‌؟ پس‌ آن‌گاه‌ كه‌ كلمه‌ كفر را بر زبان ‌مي‌آوريد، يا افعالي‌ را انجام‌ مي‌دهيد كه‌ كفر به‌ دلايل‌ حق‌ و معجزات‌ نبوت، يا كفر به‌ آيات‌ تورات‌ است، او شما را مي‌بيند.

 

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجاً وَأَنتُمْ شُهَدَاء وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏(99)

«بگو: اي‌ اهل‌ كتاب‌! چرا كسي‌ را كه‌ ايمان‌ آورده‌ است، از راه‌ خدا باز مي‌داريد» پس‌توطئه‌ها مي‌چينيد، نيرنگها مي‌انديشيد و برنامه‌ها مي‌ريزيد تا در ميان‌ مؤمنان، فتنه ‌كفر و شرك‌ را برپا سازيد و با همه‌ توان‌ تلاش‌ مي‌كنيد تا ميان‌ مردم‌ و ايمان‌ به‌حق‌ تعالي‌ حايل‌ گرديد «و براي‌ آن‌ راه‌ كجي‌اي‌ مي‌طلبيد» يعني‌: مي‌خواهيد تا با القاي‌ اين‌ شبهات‌ و موهومات‌ كه‌ راه‌ خدا جلّ جلاله ناهموار و ناهنجار است‌؛ اين‌ راه‌ را براي‌ مردم‌ كج‌ و بي‌بهره‌ از اعتدال‌ و استقامت‌ معرفي‌ كنيد تا ادعاهاي‌ باطلتان‌ را تثبيت‌ نماييد «با آن‌ كه‌ خود» به ‌راستي‌ آن‌ «گواهيد» و مي‌دانيد كه‌ اسلام‌ تنها دين‌مقبول‌ و پذيرفته‌ الهي‌ است، چنان‌كه‌ اين‌ حقيقت‌ را از كتابهاي‌ نازل‌شده‌ برپيامبران‌ خود دانسته‌ايد، پس‌ چرا عليه‌ اسلام‌ اين‌همه‌ كيد و توطئه‌ مي‌چينيد؟ «وخدا از آنچه‌ مي‌كنيد، غافل‌ نيست» ولي‌ شما را تا رسيدن‌ موعد عذابتان‌ مهلت‌ مي‌دهد و آن‌گاه‌ مجازاتتان‌ مي‌كند.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقاً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ‏(100)

ابن‌جرير طبري‌ و ابن‌اسحاق‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌اند كه‌ فرمود: مرداني‌ از مسلمانان‌ بر اساس‌ پيوند همجواري‌ و پيمانهايي‌ كه‌ در جاهليت‌ بود، با برخي‌ از يهوديان‌ روابط صميمانه‌اي‌ داشتند، پس‌ خداي‌ عزوجل‌ نازل‌ فرمود: «اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد، اگر از فرقه‌اي‌ از اهل‌ كتاب‌ فرمان ‌بريد» يعني‌: اگر به‌ دسايس‌ و نيرنگ‌هاي‌ آنان‌ گوش‌ فراداده‌ و به‌ سخنان‌ آنان ‌اعتماد كنيد، شما را به‌سوي‌ همان‌ هدفي‌ كه‌ خود دارند، سوق‌ مي‌دهند و آن‌ اين‌است‌ كه‌: «شما را پس‌ از ايمانتان‌ به‌ كفر برمي‌گردانند».

 

وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ‏(101)

«و چگونه‌ كفر مي‌ورزيد» مراد اين‌ نيست‌ كه‌ آن‌ گروه‌ از مسلمانان‌ كافر شده‌اند، چرا كه‌ به‌ صفت‌ ايمان‌: (يا أيها الذين‌ آمنوا) مخاطب‌ گرديده‌اند، بلكه‌ مراد اين‌است‌ كه‌ راه‌ دوستي‌ با يهوديان، به‌ كفر منتهي‌ مي‌شود. آري‌! چگونه‌ به‌ راهي‌مي‌رويد كه‌ سرانجام‌ آن‌ كفر است‌ «با آن‌ كه‌ آيات‌ الهي‌ بر شما خوانده‌ مي‌شود» پس‌بر شماست‌ كه‌ اين‌ آيات‌ را بخوانيد و به‌ آنها چنگ‌ زنيد تا از اهداف‌ توطئه‌آميزي ‌كه‌ يهوديان‌ در قبال‌ شما دارند، آگاه‌ شويد «و رسول‌ خدا در ميان‌ شماست» پس‌ به‌او رجوع‌ نماييد و قضايا را به‌ او ارجاع‌ دهيد، كه‌ در اين‌ صورت‌ قطعا نيرنگ ‌يهوديان‌ بي‌اثر مي‌شود. البته‌ رجوع‌ به‌ شخص‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حال‌ حيات‌ ايشان‌ بود، اما بعد از درگذشت‌ ايشان‌؛ آثار و نشانه‌ها و سيرت‌ ايشان‌ و قرآني‌ را كه‌ از جانب‌حق‌ تعالي‌ آورده‌اند و سنت‌ ايشان، همگي‌ در ميان‌ ما باقي‌ است‌ و علماي‌ امت‌ هم ‌اين‌ منابع‌ و معارف‌ را مي‌شناسند، پس‌ چنان‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  براي‌ هميشه ‌در ميان‌ ما هستند، به‌ شرط آن‌ كه‌ به‌ آستان‌ سنت‌ و سيرتشان‌ رجوع‌ كرده‌ و بدانها تمسك‌ جوييم‌ تا از دسايس‌ و فتنه‌هاي‌ كفار اهل‌ كتاب‌ و غير آنان‌ در امان‌ مانيم‌ «و هر كس‌ به‌ خداوند پناه‌ برد، به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ شده‌است» بنابراين، خداوندمتعال‌ مؤمنان‌ را به‌ پناه ‌بردن‌ به‌ خود و ترك‌ اعتماد و گرايش‌ به‌ دشمنانش‌ ارشادمي‌كند تا راه‌ هدايت‌ به‌ رويشان‌ هموار شود و از گمراهي‌اي‌ كه‌ از سوي‌ دشمنان برايشان‌ برنامه‌ ريزي‌ شده‌ است، رهايي‌ يابند.

ابن‌جرير طبري‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيات‌ از زيدبن‌ اسلم‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود: شاس‌بن‌ قيس‌ يهودي‌ پيرمردي‌ بسيار عقده‌اي‌ و كينه‌توز عليه‌ مسلمانان ‌بود، روزي‌ نامبرده‌ از برابر مجلس‌ اوس‌ و خزرج‌ كه‌ با هم‌ گرم‌ گفت‌وگو بودند گذشت، پس‌ محبت‌ و الفت‌ و صفايي‌ را كه‌ از آنان‌ ديد، او را سخت‌ برآشفته ‌ساخت‌ و روزگار جاهليت‌ را به‌ ياد آورد كه‌ اوس‌ و خزرج‌ با هم‌ درگير جنگي‌ طولاني‌ و دشمني‌هاي‌ دراز دامني‌ بودند. در اين‌ اثنا جواني‌ از يهوديان‌ را كه‌ با وي ‌بود، دستور داد كه‌ برود و با آنان‌ بنشيند و روز «بعاث» را كه‌ در آن‌ ميان‌ اوس‌ وخزرج‌ جنگي‌ سخت‌ شعله‌ور شده‌ بود به‌ خاطرشان‌ بياورد. جوان‌ يهودي‌ چنين‌كرد. پس‌ احساسات‌ دوران‌ جاهليت‌ در ميان‌ آنان‌ بر انگيخته‌ شد و مشاجره‌ آغاز گشت‌ و كارچنان‌ بالا گرفت‌ كه‌ به‌ ميدان‌ جنگ‌ و سلاح‌ كشيد. رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  كه‌از ماجرا آگاه‌ شدند، به‌ سويشان‌ شتافته‌ و خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: آيا درحالي‌ كه ‌من‌ در ميان‌ شما هستم، داعيه‌ جاهليت‌ را سر داده‌ايد؟ آن‌گاه‌ در اين‌ باره، خطابه‌اي‌ موجز و بليغ‌ ايراد كردند كه‌ بر اثر آن‌ مسلمانان‌ به‌ خود آمدند و دانستندكه‌ اين‌ انگيزه، بر اثر وسوسه‌ شيطان‌ و مكر دشمنانشان‌ بوده‌ است‌. آن‌گاه‌ همديگررا به‌ گرمي‌ در آغوش‌ گرفته‌ و به‌ آيين‌ مهر و صفا بازگشتند. و خداوند متعال‌ اين‌آيات‌ را نازل‌ نمود.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏(102)

«اي‌ مؤمنان‌! از خداوند ـ چنان‌كه‌ سزاوار پرواي‌ اوست‌ ـ پروا كنيد» يعني‌: ازحق‌ تعالي‌ چنان‌ پروا كنيد كه‌ سزاوار الوهيت‌ اوست‌. تقوايي‌ اين‌گونه، عبارت ‌است‌ از اين‌ كه‌: بنده‌ اموري‌ را كه‌ انجام‌ دادن‌ آنها بر وي‌ لازم‌ است، انجام‌ داده‌ واموري‌ را كه‌ ترك‌كردن‌ آنها بر وي‌ لازم‌ است، ترك‌ كند و در اين‌ جهت، نهايت ‌سعي‌ و كوشش‌ خويش‌ را به‌خرج‌ دهد «و جز در حال‌ مسلماني‌ نميريد» يعني‌: برحالي‌ جز حال‌ اسلام‌ قرار نداشته‌ باشيد تا چون‌ مرگ‌ شما در رسد ـ و چه‌بسا كه‌ناگهاني‌ آيد ـ درحالي‌ بر شما آيد كه‌ مسلمان‌ باشيد. ابن‌مسعود رضی الله عنه در تفسير: (حق‌ تقاته) مي‌گويد: «حق‌ تقوي‌ اين‌ است‌ كه‌ خداي‌ سبحان‌ مورد اطاعت‌ قرارگرفته‌ و از او نافرماني‌ نشود، ياد كرده‌ شود و فراموش‌ نگردد و مورد شكر و سپاس‌قرار گيرد نه‌ كفران‌ و ناسپاسي». ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «معناي‌ (حق‌ تقاته) اين‌است‌ كه‌: حق‌ تعالي‌ حتي‌ به‌ مدت‌ يك‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ هم، مورد نافرماني‌ قرار نگيرد».

مفسران‌ مي‌گويند: چون‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ نازل‌ شد، به‌كار بستن‌ اين‌ تكليف‌ بر اصحاب رضی الله عنهم دشوار آمد، پس‌ گفتند: يا رسول‌ الله! چه‌ كسي‌ توان‌ اين‌چنين‌ تقوايي‌را دارد؟! همان‌ بود كه‌ آيه‌: (فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ) (تا آنجا كه‌ مي‌توانيد تقواي ‌الهي‌ را پيشه‌ كنيد) «64/16» نازل‌ شد و آيه‌ مورد بحث‌ ما را منسوخ‌ گردانيد. بعضي ‌گفته‌اند: معني‌ اين‌ است‌ كه‌ از خدا آنچنان‌ تقوي‌ كنيد كه‌ سزاوار تقواي‌ اوست‌ تا آنجا كه‌ مي‌توانيد. پس‌ بنابراين‌ معني، آيه‌ كريمه‌ منسوخ‌ نيست‌.

 

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ‏(103)

«و همگي‌ به‌ حبل‌ الله چنگ‌ زنيد و پراكنده‌ نشويد» حبل‌ الله: عهد خدا، يا دين‌ وي، يا قرآن، يا اسلام‌ است‌ و همه‌ اينها در معني‌ با هم‌ مترادفند. پس‌ خداي ‌سبحان‌ مؤمنان‌ را به‌ چنگ‌زدن‌ جمعي‌ به‌ ريسمان‌ اسلام، يا قرآن‌ دستور داده‌ وايشان‌ را از پراكندگي‌اي‌ كه‌ ناشي‌ از اختلاف‌ در دين‌ است، نهي‌ مي‌نمايد. البته‌اختلافي‌ كه‌ از آن‌ نهي‌ شده‌ است، اختلاف‌ در اصول‌ دين‌ و حاكم‌ ساختن‌ هواها واميال‌ نفساني‌ و منافع‌ شخصي‌ است، اما اختلاف‌ اجتهادي‌ در فروعات‌ دين، نكوهش‌ نگرديده‌ بلكه‌ پسنديده‌ و ستوده‌ است‌ و از نشانه‌هاي‌ آسان‌گيري‌ شريعت‌خداي‌ منان‌ مي‌باشد ـ چنان‌كه‌ اين‌ حقيقت‌ از نصوص‌ قرآني‌ و احاديث‌ نبوي‌ برمي‌آيد. «و نعمت‌ خدا را بر خود ياد كنيد، آن‌گاه‌ كه‌ دشمنان‌ همديگر بوديد» وهمديگر را مي‌كشتيد و غارت‌ و چپاول‌ مي‌كرديد، پس‌ به‌سبب‌ اين‌ نعمت‌؛ همگي‌باهم‌ برادر شديد. چنان‌كه‌ قبل‌ از اسلام، قبايل‌ اوس‌ و خزرج‌ در يثرب، درگير جنگ‌ خانگي‌ خونيني‌ بودند، ولي‌ به‌ نعمت‌ اسلام، با هم‌ يار و برادر شدند: «پس‌ميان‌ دلهاي‌ شما الفت‌ انداخت‌ تا به‌ نعمت‌ او برادران‌ هم‌ شديد. و بر لبه‌ پرتگاه‌ آتش‌بوديد» به‌ سبب‌ كفري‌ كه‌ در آن‌ قرار داشتيد «و او شما را از آن» با اسلام‌ «رهانيد» يعني‌: شما بر لبه‌ گودال‌ دوزخ‌ بوديد زيرا هر كس‌ از شما كه‌ مي‌مرد به‌ دوزخ‌ مي‌افتاد، پس‌ حق‌ تعالي‌ حضرت‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را فرستاد و به‌ وسيله‌ ايشان، شما را ازاين‌ پرتگاه‌ رهانيد. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «كتاب‌ خدا جلّ جلاله ريسمان‌ الهي‌اي ‌است‌ كه‌ از آسمان‌ به‌سوي‌ زمين‌ كشيده‌ شده‌است». «اين‌گونه‌ خداوند آيات‌ خود رابراي‌ شما به‌روشني‌ بيان‌ مي‌دارد تا هدايت‌ شويد».

 

وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏(104)

«و بايد از شما گروهي‌ باشند كه‌ به‌ خير دعوت‌ كنند» يعني‌: بايد گروهي‌ از شما به ‌فريضه‌ امر و نهي‌ و دعوت‌ اسلامي‌ قيام‌ كنند و با تعليم‌ و موعظه‌ و ارشاد و با سلطه ‌و قدرت‌ و حكومت، مردم‌ را به‌ سوي‌ آنچه‌ كه‌ سود دنيا و آخرتشان‌ در آن ‌است، فراخوانند و دستور دهند. به‌ قولي‌ مراد اين‌ است‌: همگي‌ شما بايد امتي ‌باشيد كه‌ دعوت‌ الي‌الله و امربه‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر مي‌كنيد. ولي‌ قول‌ اول ‌صحيح‌تر است‌ زيرا «من» در آيه‌ كريمه‌ مفيد بعضيت‌ است، لذا امر به‌ معروف‌ ونهي‌ از منكر فرض‌ كفايه‌ مي‌باشد كه‌ انجام‌ آن‌ بر فرد فرد امت، فرض‌ عين‌ نيست‌ واجراي‌ آن‌ سزاوار شأن‌ هر كسي‌ هم‌ نيست‌. ابن‌كثير از ابوجعفر باقر رضی الله عنه نقل‌ مي‌كند كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  اين‌ آيه‌ كريمه‌ را خواندند و سپس‌ در اين‌ حديث‌ شريف‌ فرمودند: «الخير اتباع‌ القرآن‌ وسنتي‌: خير؛ در پيروي‌ قرآن‌ و سنت‌ من‌ است» «و» بايد ازشما گروهي‌ باشند كه‌ «به‌ كار پسنديده‌ امر و از كار ناپسند منع‌ كنند» به‌ دست، يا به‌زبان‌. بايد دانست‌ كه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر در نزد جمهور فقها، از فرايض‌ كفايي‌ اسلام‌ است‌ كه‌ اگر اهل‌ علم‌ ـ يعني‌ آنان‌ كه‌ مي‌دانند معروف‌ چيست‌ تا به‌آن‌ امر كنند و منكر چيست‌ تا از آن‌ نهي‌ كنند ـ به‌ آن‌ قيام‌ كنند، فرضيت‌ آن‌ از ديگران‌ ساقط مي‌گردد و در غير آن، فرضيت‌ آن‌ بر ذمه‌ هر فرد مسلماني‌ باقي‌ مي‌ماند، همان‌ گونه‌ كه‌ عموميت‌ اين‌ فريضه، از آيه‌ (110) نيز برمي‌آيد.

آري‌! امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر از بزرگترين‌ واجبات‌ شريعت‌ مطهر اسلام‌ واصلي‌ مهم‌ از اصول‌ آن‌ مي‌باشد زيرا با اين‌ واجب‌ بزرگ‌ است‌ كه‌ نظام‌ اسلامي‌كامل‌ مي‌شود، بدان‌ جهت‌ كه‌ گاهي‌ بعضي‌ از پيروان‌ دين‌ حق، به‌سبب‌ جهل‌ وناآگاهي، يا به‌ انگيزه‌ پيروي‌ از هواها و خواهشهاي‌ نفس، از دين‌ خويش‌ منحرف‌مي‌شوند، يا از اداي‌ تكاليف‌ و مسئوليتهاي‌ خويش‌ شانه‌ خالي‌ مي‌كنند، يا به‌يك‌ديگر ظلم‌ مي‌كنند، پس‌ اگر كسي‌ نباشد كه‌ راه‌ را روشن، جاده‌ رانشانه‌گذاري، گمراه‌ را راهنموني، مقصر را موعظه‌ و ظالم‌ را بر سر جاي‌ خود بنشاند، بدون‌ شك‌ انحرافات‌ بزرگ‌ و بسياري‌ در جامعه‌ پديد مي‌آيد، هم‌ بدين‌جهت‌ است‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ ما را از دچار شدن‌ به‌ سرنوشت‌ و عاقبتي‌ همانندسرنوشت‌ و عاقبت‌ بني‌اسرائيل‌ برحذر مي‌دارد، آنجا كه‌ آنان‌ را به‌ علت ‌فروگذاشتن‌ فريضه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، لعنت‌ مي‌نمايد: (بني‌اسرائيل‌مورد لعنت‌ قرار گرفتند؛ چرا كه‌ سركشي‌ كردند و از حد درگذشتند، آنان‌يك‌ديگر را از منكري‌ كه‌ مرتكب‌ مي‌شدند نهي‌ نمي‌كردند، چه‌ بد است‌ كار وكردارشان) «مائده/‌79». «و آن‌ گروه» يعني‌: گروهي‌ كه‌ به‌ فريضه‌ امر به‌ معروف‌ ونهي‌ از منكر قيام‌ كردند «ايشانند رستگاران» يعني‌: ايشانند اختصاص‌ يافتگان‌ به‌فلاح‌ و رستگاري‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «من‌ رأي‌ منكم‌ منكرا فليغيره‌ بيده، فان‌ لم‌ يستطع‌ فبلسانه، فان‌ لم‌ يستطع‌ فبقلبه، وذلك‌ أضعف‌ الايمان‌: هركس‌ از شمامنكري‌ را ديد، بايد آن‌ را به ‌دست‌ خود تغيير دهد، اگر نتوانست‌ به‌ زبان‌ خود و اگرنتوانست‌ به‌ قلب‌ خود و اين‌ ضعيف‌ترين‌ پايه‌ ايمان‌ است».

 

وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏(105)

«و همانند كساني‌ نباشيد كه‌ پراكنده‌ شدند و با هم‌ اختلاف‌ كردند» آنان‌ يهود ونصاري‌ هستند كه‌ خداي‌ متعال‌ از پراكندگي‌ و اختلاف‌ در آنچه‌ كه‌ به‌ آنان‌ نازل‌شده‌ بود، نهيشان‌ كرد ولي‌ آنها سرپيچيدند و اختلاف‌ پيشه‌ كردند؛ «پس‌ از آن‌ كه ‌بينات‌ برايشان‌ آمد» بينات‌: آيات‌ روشني‌ است‌ كه‌ تبيين‌كننده‌ حق‌ و موجب‌ عدم ‌اختلاف‌ است‌. بعضي‌ گفته‌اند: آنان‌ كه‌ پراكنده‌ شدند، بدعت‌گذاران‌ از امت ‌اسلام‌ و فرقه‌هايي‌اند كه‌ خود را از جماعت‌ عظيم‌ امت‌ جدا نموده‌ و با آنچه‌ كه‌ ازضروريات‌ و بنيادهاي‌ دين‌ است، مخالفت‌ مي‌ورزند «و برايشان‌ عذابي‌ بزرگ‌است». در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «يهود به‌ هفتاد و يك‌ يا هفتاد و دو فرقه‌تقسيم‌ شدند و نصاري‌ همچنان، اما امت‌ من‌ به‌ هفتاد و سه‌ فرقه‌ تقسيم‌ مي‌شوند». در روايتي‌ ديگر اضافه‌ شده‌ است‌: «همه‌ آنها در آتش‌اند مگر يك‌ گروه، اصحاب‌ پرسيدند؛ آن‌ گروه‌ كيست‌ يا رسول‌ الله؟ فرمودند: آنان‌ كه‌ رهرو راه‌ من ‌و اصحاب‌ من‌اند».

 

يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكْفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ‏(106)

آري‌! برايشان‌ در روز قيامت‌ عذابي‌ سهمگين‌ است‌؛ «روزي‌ كه‌ چهره‌هايي‌ سفيدو چهره‌هايي‌ سياه‌ شود» يعني‌: هنگامي‌ كه‌ از قبرهايشان‌ برانگيخته‌ مي‌شوند، چهره‌هاي‌ مؤمنان‌ سپيد و چهره‌هاي‌ كفار سياه‌ است‌ «اما سياهرويان» به‌ آنان‌ گفته‌مي‌شود: «آيا بعد از ايمانتان‌ كافر شديد؟ پس‌ به‌ سزاي‌ آن‌ كه‌ كفر مي‌ورزيديد، عذاب ‌را بچشيد» سياهرويان‌ بنابرقولي‌: اهل‌ كتاب، به‌ قولي‌: مرتدان، به‌ قولي‌: منافقان ‌و به‌ قولي‌ ديگر: مبتدعان‌ اند.

 

وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ‏(107)

«و اما سپيدرويان‌ همواره‌ در رحمت‌ خدا» يعني‌: در بهشت‌ و سراي‌ كرامت‌ وي ‌«جاويدانند».

 

تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِّلْعَالَمِينَ ‏(108)

«اينها آيات‌ خداست‌ كه‌ آن‌ را به‌ حق‌ بر تو مي‌خوانيم» يعني‌: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! درحالي‌ اين‌ آيات‌ و حجتهاي‌ روشن‌ خويش‌ را بر تو مي‌خوانيم‌ كه‌ اين‌ آيات، باحق‌ ـ كه‌ همان‌ عدل‌ و راستي‌ است‌ ـ درهم‌ تنيده‌ است‌ «و خداوند هيچ‌ ستمي‌ برجهانيان‌ نمي‌خواهد» با عذاب‌ كردن‌ آنان، مگر آن‌ كه‌ خود مستحق‌ عذاب‌ باشند. لذا حق‌ تعالي‌ حاكم‌ و داور عادلي‌ است‌ كه‌ ستم‌ نمي‌كند زيرا او به‌ همه‌ چيز دانا وتواناست‌ و با داشتن‌ اين‌ اوصاف، هيچ‌ نيازي‌ به‌ آن‌ ندارد كه‌ به‌ كسي‌ از خلقش ‌ستم‌ كند.

 

وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ‏(109)

«و آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمين‌ است‌ از آن‌ خداست» پس‌ در آن‌ هر گونه‌ كه‌ خواهد و به‌ هر نحوي‌ كه‌ اراده‌ كند، تصرف‌ مي‌كند «و كارها همه‌ به ‌سوي‌ خدا بازگردانده‌ مي‌شود» هم‌ از اين‌ رو است‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ از ظلم‌ بي‌نياز است، چراكه‌ تمام‌ آنچه‌ در آسمانها و زمين‌ است، در قبضه‌ اوست‌ و او مرجع‌ همه‌ اموراست‌.

 

كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (110)

 

«شما» امت‌ اسلام‌ «بهترين‌ امتي‌ هستيد» يعني‌: در علم‌ خدا جلّ جلاله «كه‌ براي ‌مردم‌ بيرون‌ آورده‌ شده‌ است» يعني‌: پديد آورده‌ شده‌ است‌. به‌ قولي‌ معني‌ اين‌است‌: شما بهترين‌ امت‌ هستيد؛ از آنجا كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد. اين‌ آيه‌ دليل‌ بر آن ‌است‌ كه‌ امت‌ اسلام‌ علي‌الاطلاق‌ بهترين‌ امتهاست‌ و اين‌ بهترين‌ بودن، در بين‌ اول ‌اين‌ امت‌ و آخر آن‌ مشترك‌ مي‌باشد، هر چند كه‌ اصحاب‌ رضی الله عنهم، در مجموعه‌ امت ‌بهترين‌ آنان‌اند. به‌ قولي‌ ديگر معني‌ اين‌ است‌: شما سودمندترين‌ مردم‌ براي‌ مردم ‌هستيد. آري‌! اين‌ بهتر و سودمندتر بودن‌ شما به‌ خاطر آن‌ است‌ كه‌: «به‌ معروف‌ امرمي‌كنيد و از منكر نهي‌ مي‌نماييد و به‌ خدا ايمان‌ داريد» يعني‌: بهترين‌ امت‌ هستيد تا آن‌گاه‌ كه‌ بر اين‌ اوصاف‌ متصف‌ و به‌ اين‌ شيوه‌ از عقيده‌ و عمل‌ رهرو باشيد، پس‌چون‌ ايمان‌ به‌ خدا جلّ جلاله، امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر را كنار گذاشتيد، اين‌ بهترين ‌بودن‌ از شما سلب‌ شده‌ و همراه‌ با آن، عزت‌ و اعتبار و غلبه‌ شما هم‌ از بين‌مي‌رود.

دليل‌ اين‌ كه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بر ايمان‌ مقدم‌ ذكر شد، اين‌ است‌ كه‌ ذكر اين‌ خصلت، به‌ برتري‌ مسلمانان‌ بر غير آنان‌ دلالت‌كننده‌تر است، بدان‌ جهت‌كه‌ غير مسلمانان‌ نيز ادعاي‌ ايمان‌ را دارند، هر چند كه‌ از حقيقت‌ ايمان‌ دورگشته‌اند. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «از امت‌ من‌ هفتادهزار تن‌ به‌ من‌ داده‌ شدند كه‌ بدون‌ حساب‌ به‌ بهشت ‌داخل‌ مي‌شوند، چهره‌هايشان‌ همچون‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ است، دلهايشان‌ همه‌ بر دل‌ يك‌ تن‌ از ايشان، پس‌ از خداي‌ عزوجل‌ افزون‌ برآن‌ طلب‌ كردم‌ و در نتيجه‌ او مرا با هريك‌ از آنان، هفتادهزار تن‌ افزون‌ داد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌است‌: «أهل‌ الجنة‌ عشرون‌ ومائة‌ صف، هذه‌ الأمة‌ من‌ ذلك‌ ثمانون‌ صفاً: اهل‌ بهشت‌صد و بيست‌ صف‌ اند و اين‌ امت‌ هشتاد صف‌ از ايشان‌ را تشكيل‌ مي‌دهند».

«و اگر اهل‌ كتاب‌ ايمان‌ آورده‌ بودند» يعني‌: اگر يهود به‌ خدا جلّ جلاله و پيامبران‌ و كتابهايشان‌ ايماني‌ همچون‌ ايمان‌ مسلمين‌ آورده‌ بودند «قطعا برايشان‌ بهتر بود» ولي‌ آنها چنين‌ نكردند، پس‌ چه‌ كردند؟ «برخي‌ از آنان‌ مؤمن‌اند» يعني‌: همان‌ كساني‌ كه‌ به‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  ايمان‌ آوردند «ولي‌ بيشترشان‌ فاسق‌اند» يعني‌: از راه‌حق‌ خارج، در باطل‌ خويش‌ سرگردان‌ و تكذيب‌ كننده‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  هستند.

عكرمه‌ و مقاتل‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ گفته‌اند: اين‌ آيه‌ كريمه‌ درباره ابن‌مسعود، ابي‌بن‌ كعب، معاذبن‌ جبل‌ و سالم‌ برده‌ آزاد شده‌ ابوحذيفه‌ نازل‌شد، بدان‌ جهت‌ كه‌ مالك‌ بن‌ صيف‌ و وهب‌ بن‌ يهوذاي‌ يهودي‌ به‌ اين‌ گروه‌ ازاصحاب رضی الله عنهم گفتند: دين‌ ما بهتر از ديني‌ است‌ كه‌ شما ما را به‌ آن‌ دعوت‌ مي‌كنيد و ما از شما برتر و نيكوتريم‌! پس‌ خداوند جلّ جلاله اين‌ آيه‌ كريمه‌ را نازل‌ كرد.

 

لَن يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذًى وَإِن يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأَدُبَارَ ثُمَّ لاَ يُنصَرُونَ ‏(111)

مقاتل‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده‌ است‌: رؤساي‌ يهود در صدد آزار و اذيت‌ كساني‌ از ميانشان‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ بودند ـ چون‌ عبدالله بن‌ سلام‌ وهمراهان‌ وي‌ ـ برآمدند، پس‌ خداوند جلّ جلاله نازل‌ فرمود: «هرگز زيان‌ نرسانند به‌ شما جز اندك‌ آزاري» يعني‌: هرگز نمي‌توانند هيچ‌ نوعي‌ از انواع‌ زيان‌ را به‌ شما برسانند، مگر نوعي‌ از اذيت‌ و آزار را كه‌ عبارت‌ از دروغ ‌بستن‌ و تحريف‌ و بهتان‌ است، اما بر وارد ساختن‌ زياني‌ كه‌ در حقيقت‌ زيان‌ باشد ـ چون‌ جنگ‌ و غارت‌ و امثال‌آن‌ ـ قادر نيستند «و اگر با شما بجنگند، به‌ شما پشت‌ مي‌كنند» يعني‌: شكست‌مي‌خورند و قادر به‌ مقاومت‌ در برابر شما نيستند، چه‌ رسد به‌ اين‌ كه‌ بتوانند به‌ شمازياني‌ برسانند «سپس‌ نصرت‌ داده‌ نمي‌شوند» بلكه‌ كارشان‌ همچنان‌ پيوسته‌ زار است‌. پس‌ شما مسلمانان‌ بايد اين‌ اوصاف‌ سه‌گانه‌: «امر به‌ معروف، نهي‌ از منكرو ايمان‌ به‌ خداجلّ جلاله» را پيوسته‌ حفظ كنيد تا اين‌ امتياز و برتري‌ براي‌ شما باقي‌ بماندو در غير آن، ورق‌ به‌ زيان‌ شما برخواهد گشت‌.

يادآور مي‌شويم‌ كه‌ مژده‌ شكست‌ يهود در برابر سلف‌ صالح‌ ما ـ به‌ عنوان ‌اخبار از غيب‌ ـ تحقق‌ يافت‌ زيرا يهوديان‌ مدينه‌ با همه‌ طوايف‌ خود شكست ‌خوردند و از جزيره‌ العرب‌ محو شدند.

 

ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ ‏(112)

«هر كجا يافته‌ شوند» يعني‌: در هر جايي‌ كه‌ يهوديان‌ باشند و آنان‌ را بيابيد «برآنان‌ خواري‌ زده‌ شد» يعني‌: يهود را هركجا ذلت‌ و خواري‌ در احاطه‌ گرفته‌ «مگر به‌ عهدي‌ از سوي‌ خدا» يعني‌: فقط عقد ذمه‌ و قبول‌ جزيه‌ و گردن‌ نهادن‌ آنها به‌كتاب‌ خدا جلّ جلاله است‌ كه‌ به‌ آنان‌ پناه‌ مي‌دهد «و مگر به‌ عهدي‌ از مردمان» يعني‌: زنهار و امان‌ مسلمين، يا ياري‌ و پشتيباني‌ كسان‌ ديگري‌ غير از مسلمين‌ است‌ كه‌براي‌ آنان‌ مجالي‌ فراهم‌ مي‌كند «و به‌ خشمي‌ از خدا گرفتار آمدند» يعني‌: خشمي‌ ازسوي‌ خدا  جلّ جلاله كه‌ سزاوار آن‌ هستند، دامنگيرشان‌ شد «و مهر بينوايي‌ بر آنان‌ زده‌ شد» يعني‌: فقر و مسكنت‌ و خشم‌ و ذلت‌ از تمام‌ جوانب‌ بر آنان‌ احاطه‌ كرد وگرفتار فقر و ذلتي‌ بي‌پايان، يا احساس‌ آن‌ در ضمير و شعور و روان‌ خود هستند «اين» زدن‌ مهر ذلت‌ و بينوايي‌ و فقر بر آنان‌ و گرفتار شدنشان‌ به‌ خشم‌ الهي‌ «بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ به‌ آيات‌ خدا كفر مي‌ورزيدند و پيامبران‌ را به‌ ناحق‌ مي‌كشتند و اين‌ به ‌سزاي‌ آن‌ است‌ كه‌ نافرماني‌ كردند و از حد درگذشتند».

بايد دانست‌ كه‌ فقر و مسكنت‌ ابدي‌ يهوديان، ربطي‌ به‌ مال‌ و دارايي‌ آنها ندارد، چه‌ اين‌ فقر و ذلت‌ در اعماق‌ روان‌ آنها ريشه‌ دار است، لذا آنها هميشه‌ احساس ‌فقر مي‌كنند، حتي‌ اگر مالك‌ تمام‌ گنجينه‌هاي‌ دنيا هم‌ باشند[8].

بعد از نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه، همه‌ موارد ياد شده‌ بر يهوديان‌ و اهل‌ كتاب‌ واقع‌شد و هيچ‌ معركه‌اي‌ ميان‌ مسلمين‌ و اهل‌ كتاب‌ روي‌ نداد، مگر اين‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله در آن‌ پيروزي‌ را به‌نام‌ مسلمين‌ رقم‌ زد تا آن‌گاه‌ كه‌ به‌ دين‌ و شريعت‌ خويش‌ پايبندبودند، ولي‌ چون‌ از دين‌ خويش‌ فاصله‌ گرفتند، ورق‌ به‌ زيان‌ آنها برگشت‌.

 

لَيْسُواْ سَوَاء مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَآئِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاء اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ (113)

«آنان‌ يكسان‌ نيستند» يعني‌: اهل‌ كتاب‌ برحال‌ ذلت‌ باري‌ كه‌ بيان‌ شد، يكسان ‌و همانند نيستند، بلكه‌ «از ميان‌ اهل‌ كتاب‌ گروهي‌ درست‌كردار» و به‌ ضوابط امر وشرع‌ الهي، برابر و مستقيم‌ «اند كه‌ آيات‌ الهي‌ را در اوقات‌ شب‌ مي‌خوانند» يعني‌:آيات‌ قرآن‌ را در نماز شب‌ (تهجد) و در ساعات‌ مختلف‌ شب‌ مي‌خوانند «و سربه‌ سجده‌ مي‌نهند» درحالي‌كه‌ نماز مي‌خوانند. تعبير از نماز به‌ سجده، براي‌ آن‌است‌ كه‌ سجده‌ نمونه‌ خضوع‌ و تذلل‌ بنده‌ در بارگاه‌ الهي‌ است‌.

ابن‌كثير در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: «مشهور در نزد بسياري‌ از مفسران‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آيات‌ درباره‌ آن‌ عده‌ از دانشمندان‌ اهل‌ كتاب‌ نازل‌ شد كه‌ ايمان‌ آوردند؛ چون‌ عبدالله بن‌ سلام، اسد بن‌ عبيد، ثعلبه‌بن‌ سعيه‌ و غير ايشان».

 

يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُوْلَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ ‏(114)

اين‌ گروه‌ از اهل‌ كتاب‌: «به‌ خدا و روز قيامت‌ ايمان‌ دارند و به‌ معروف‌ امر و از منكر نهي‌ مي‌كنند» به‌ مفهوم‌ عام‌ اين‌ واجب‌ ديني‌. ولي‌ بعضي‌ برآنند كه‌ مراد از امر به‌معروف‌ در اين‌جا؛ امرشان‌ به‌ پيروي‌ از پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و نهي‌شان‌ از مخالفت‌ با آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ «و در كارهاي‌ خير شتاب‌ مي‌كنند» و تنبلي‌ و كاهلي‌ نمي‌ورزند زيرا ارزش‌ ثواب‌ كارهاي‌ خير را مي‌شناسند «و آنان‌ از شايستگان‌اند» يعني‌: با شايستگانند كه‌ همانا صحابه رضی الله عنهم مي‌باشند. پس‌ بنابر تعريفي‌ كه‌ از اين‌ گروه‌ ارائه ‌شد، اين‌ مجموعه‌ از اهل‌ كتاب‌ نيز در زمره‌ بهترين‌ امتي‌ هستند كه‌ براي‌ مردم‌ پديدآورده‌ شده‌ است، يعني‌ همان‌ امت‌ اسلام‌ كه‌ ذكرش‌ گذشت‌.

 

وَمَا يَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوْهُ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ ‏(115)

«و هر كار خيري‌ كه‌ انجام‌ دهند» هر چه‌ باشد. و به‌ قرائت‌: (تفعلوا) معني‌ اين‌است‌: هر كار خيري‌ كه‌ شما امت‌ اسلام‌ انجام‌ دهيد «هرگز درباره‌ آن‌ ناسپاسي‌نبينند» يعني‌: بدون‌ ثواب‌ و پاداش‌ نخواهند ماند، بلكه‌ ثواب‌ آن‌ به‌ ايشان‌ داده‌ مي‌شود «و خداوند به‌ تقواپيشگان‌ داناست» پس‌ هرگز پاداش‌ آنان‌ نزد وي‌ ضايع‌ نمي‌شود.

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئاً وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (116)

چون‌ خداوند جلّ جلاله از مؤمنان‌ اهل‌ كتاب‌ ياد كرد، در اين‌ آيه‌ كريمه‌ از كفارشان‌نيز سخن‌ مي‌گويد: «كساني‌ كه‌ كفر ورزيدند» به‌ قولي‌: مراد از آنان‌ بني ‌قريظه‌ وبني‌نضير از يهودند «هرگز اموالشان‌ و اولادشان‌ چيزي‌ را» از هزيمت‌ و عذاب‌ و بدفرجامي‌اي‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله مي‌خواهد تا آنان‌ را در آن‌ درافگند؛ «از آنان‌ دفع‌ نمي‌كند». اولاد را مخصوصا ياد كرد زيرا اولاد محبوب‌ترين‌ نزديكان‌ به‌ انسان‌ و اميدانگيزترين‌ پايگاه‌ اتكاي‌ وي‌ براي‌ دفع‌ بلاها و سختي‌ها هستند «و آنان‌ اهل‌ آتش‌اند و در آن‌ جاودانه‌ خواهند بود».

 

مَثَلُ مَا يُنفِقُونَ فِي هِذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَكِنْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ‏(117)

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ در بيان‌ عدم‌ كارايي‌ اموالشان‌ كه‌ آن‌ را در دشمني‌ باخدا جلّ جلاله و رسولش‌ و نبرد عليه‌ اسلام‌ مصرف‌ مي‌كنند، مي‌فرمايد: «مثل‌ آنچه‌ آنان‌ در زندگاني‌ اين‌ دنيا خرج‌ مي‌كنند» يعني‌: صفت‌ اين‌ اموالشان‌ در عدم‌ سود و ثمردهي‌ و ناكارايي‌ خود «همانند بادي‌ است‌ كه‌ در آن‌ سرماي‌ سوزاني‌ است» صر: سرماي‌ سخت‌ و سوزان‌ است‌ «كه‌ به‌ كشتزار قومي‌ كه‌ بر خود ستم‌ كرده‌اند، بوزد و آن‌را نابود سازد» پس‌ صاحبان‌ آن‌ كشتزار بعد از همه‌ اميدهايي‌ كه‌ به‌ سود و ثمر آن‌ بسته‌ بودند، هيچ‌ بهره‌اي‌ از آن‌ نمي‌گيرند و به‌ علاوه، اموالي‌ را هم‌ كه‌ صرف‌ اين ‌زراعت‌ كرده‌ بودند، نيز از دستشان‌ مي‌رود، همچنين‌اند كفار كه‌ از اين‌ كشت‌ بي‌ثمر خود طرفي‌ نمي‌بندند. بعضي‌ گفته‌اند: اين‌ مثلي‌ است‌ براي‌ آن‌ كارهاي‌ خيري‌ كه‌ كفار با اموال‌ خود در حال‌ كفر انجام‌ مي‌دهند و در روز قيامت‌ متوجه‌ مي‌شوند كه‌ ثمره‌ آن‌ به‌كلي‌ نابود شده‌ است‌ «و خدا به‌ آنان‌ ستم‌ نكرده، بلكه‌ آنان‌ خود بر خويشتن‌ ستم‌ كرده‌اند» هنگامي‌كه‌ اموال‌ خويش‌ را در ستيزه‌ جويي‌ با خداوندي‌ كه‌ هرگز مغلوب‌ نمي‌شود، نابود كردند. آري‌! همانند اين‌ باد سوزان ‌كه‌ كشت‌ آن‌ قوم‌ ستمگر را پاك‌ از بين‌ برد، اينان‌ نيز اموالشان‌ را صرف‌ كردند، اما باد سوزان‌ شرك، تلاشها و تكاپوها و سرمايه‌گذاريهاي‌ باطلشان‌ را نابود كرد.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ لاَ يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ (118)

ابن‌ جرير طبري‌ و ابن‌اسحاق‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌اند كه‌ فرمود: مرداني‌ از مسلمانان‌ به‌ اساس‌ پيوند همجواري‌ و پيمانهايي‌ كه‌ در جاهليت‌ بود، با برخي‌ از يهوديان‌ روابط صميمانه‌اي‌ داشتند، پس‌خداي‌ عزوجل‌ نازل‌ فرمود: «اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد، از غير خودتان‌» يعني‌: از غيرمسلمين‌ كه‌ كفار و منافقانند، «بطانه‌ نگيريد» بطانه‌ شخص‌: ياران‌ خصوصي‌و همدل‌ و همراز وي‌ اند كه‌ در بطن‌ امور وي‌ قرار دارند و او آنها را از رازها و امور خصوصي‌ خود آگاه‌ مي‌سازد. آري‌! از آنان‌ دوست‌ و همراز نگيريد زيرا آنان‌ «از هيچ‌ نابكاري‌ در حق‌ شما كوتاهي‌ نمي‌ورزند» و به‌ هر آنچه‌ كه‌ كار را بر شما خراب‌ سازد، متوسل‌ مي‌گردند. خبال‌: فساد در فعل‌ و جسم‌ و عقل‌ است‌ «و به ‌رنج‌ و محنت‌ افتادن‌ شما را دوست‌ دارند» يعني‌: آرزو دارند تا در آنچه‌ كه‌ مايه‌ درد و رنج‌ و سختي‌ و زيان‌ است، درافتيد «بغضاء از لحن‌ و سخنشان‌ آشكار شده‌است» بغضاء: شدت‌ بغض‌ است، كه‌ اين‌ در سخنانشان‌ هويداست، پس‌ از شدت ‌حسد بر خود مي‌پيچند و زبانهايشان‌ از سر ضميرشان‌ خبر داده‌ است، لذا تقيه‌ راكنار گذاشته‌ و صراحتا به‌ تذكيب‌ روي‌ آورده‌اند و سرانجام، خبث‌ و پليدي‌ نهاد واندرونشان‌ از آنچه‌ از زبانهايشان‌ مي‌لغزد، كاملا برملا شده‌ است‌ «و آنچه ‌سينه‌هايشان‌ نهان‌ مي‌دارد، بزرگتر است» به‌طوري‌ كه‌ اين‌ لغزشهاي‌ زباني، در مقايسه‌ با آنچه‌ كه‌ در سينه‌هاي‌ پراز كينه‌شان‌ عليه‌ دين‌ و دعوت‌ و امت‌ نهان ‌مي‌دارند، بسيار اندك‌ است‌؛ پس‌ اي‌ مؤمنان‌! «درحقيقت‌ ما نشانه‌ها را براي‌ شما بيان‌ كرده‌ايم، اگر تعقل‌ كنيد» لذا بايد دشمنانتان‌ را بشناسيد و دوست‌ و دشمن‌ را از يك‌ديگر تمييز و تشخيص‌ دهيد.

 

هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏(119)

«هان» اي‌ حاميان‌ كساني‌ كه‌ از آنان‌ براي‌ خود دوست‌ و همراز نهاني‌ گرفته‌ايد؛ بدانيد كه‌ فقط «شماييد كه‌ آنان‌ را دوست‌ داريد، ولي‌ آنان‌ شما را دوست ‌ندارند» از آنجا كه‌ غيظ و حسد در سينه‌هايشان‌ عليه‌ شما آكنده‌ شده‌ و استحكام‌ يافته‌ است‌ «و شما به‌ همه‌ كتابها ايمان‌ داريد» و ازجمله‌ كتاب‌ آنان، پس‌ شما را چه ‌شده‌ است‌ كه‌ درحالي‌ آنان‌ را به‌ دوستي‌ مي‌گيريد كه‌ به‌ كتاب‌ شما ايمان ‌نمي‌آورند؟ «و چون‌ با شما رودررو شوند، مي‌گويند» از روي‌ نفاق‌ و تقيه‌ «ايمان‌ آورديم‌. و چون‌ خلوت‌ كنند، از شدت‌ خشم‌ بر شما، سر انگشتان‌ خود را مي‌گزند» ازروي‌ حسرت‌ و تأسف‌ كه‌ چرا از انتقام‌گرفتن‌ از شما عاجزند «بگو: به‌ غيظ خويش ‌بميريد» يعني‌: قطعا خداوند جلّ جلاله تمام‌كننده‌ نعمت‌ خويش‌ بر مؤمنان‌ و پيروز كننده‌ و به‌ روي‌ صحنه ‌آورنده‌ دين‌ خويش‌ است، پس اينك‌ بر غيظ خود بيفزاييد تا بر اثر آن‌ دق ‌مرگ‌ شويد «كه‌ خداوند به‌ راز درون‌ سينه‌ها» يعني‌: به‌ همه‌ خلجانهايي‌ كه‌ بر سينه‌ها مي‌گذرد و به‌ همه‌ انديشه‌هايي‌ كه‌ در نهانها شكل‌ مي‌گيرد «داناست» و ازجمله‌ بر آنچه‌ كه‌ اين‌ گروه‌ در دلهايشان‌ پنهان‌ مي‌دارند. مراد اين‌ آيه‌ كريمه، منافقان‌ اهل‌ كتاب‌ اند.

 

إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُواْ بِهَا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ‏(120)

«اگر به‌ شما خيري‌ برسد» از پيروزي، نعمت‌ و فراواني، يا نيرومندي‌ و غيره، هرچند هم‌ كه‌ اندك‌ باشد «آنان‌ را ناخشنود و ناراحت‌ مي‌كند؛ و اگر به‌ شما بدي‌ وناخوشي‌اي‌ برسد، از آن‌ شاد مي‌شوند» پس‌ هركس‌ در چنين‌ موضعي‌ قرارداشته ‌باشد، هرگز شايسته‌ آن‌ نيست‌ كه‌ به‌ دوستي‌ و همدلي‌ گرفته‌ شود. بايد دانست‌ كه‌در دو جمله‌: (إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ)، و: (وَإِن تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ)، تعبير شگرف‌ بلاغي ‌قرآن‌ به‌ خوبي‌ نمايان‌ است‌ زيرا تعبير «مساس‌ حسنه»، مفيد آن‌ است‌ كه‌ اين ‌دشمنان‌ نفاق‌ پيشه، از رسيدن‌ كمترين‌ خيري‌ به‌ مسلمانان‌ ناراحت‌ مي‌گردند و تعبير«اصابه‌ سيئه»، مفيد آن‌ است‌ كه‌ تا زماني‌ مصيبت‌ بر مسلمانان‌ كاملا فراگير و همه‌جانبه‌ نباشد و به‌ اصطلاح، كارد به‌ استخوانشان‌ نرسد، خوشحال‌ نمي‌شوند «و اگرصبر كنيد» بر دشمني‌ آنان، يا بر دشواري‌هاي‌ جنگ‌ با آنان‌ «و پرهيزگاري‌ نماييد» از دوستي‌ و مهرورزي‌ به‌ آنان‌ «نيرنگ‌ آنان‌ هيچ‌ زياني‌ به‌ شما نمي‌رساند» و انديشه‌ها و حركتهاي‌ سوء آنان‌ عليه‌ شما و دينتان، كاملا بي‌اثر است‌ «يقينا خداوند به‌ آنچه‌ مي‌كنند، احاطه‌ دارد» پس، بر اعمال‌ و افكارشان‌ آگاه‌ و بر بي ‌اثر ساختن ‌توطئه‌هايشان‌ تواناست‌.

علما در بيان‌ احكام‌ گفته‌اند: براي‌ مسلمانان‌ جايز نيست‌ تا كفار ـ اعم‌ از يهود، نصاري‌ و مشركان‌ ـ را دوست‌ همراز، مشاور و امين‌ خويش‌ قرار دهند، ولي‌ جايزاست‌ كه‌ از آنها به‌ عنوان‌ كارگزار و كارمند در كارهاي‌ حكومتي‌اي‌ كه‌ به‌ مسائل‌ حساس‌ و محرمانه‌ امت‌ و رازهاي‌ سياسي‌ آنها مربوط نباشد، استفاده‌ شود، چنانچه‌ اين‌ روش‌ در سيره‌ خلفا ديده‌ شده‌ است‌. همچنين‌ بنابراين‌ آيات، گواهي‌دشمن‌ عليه‌ دشمنش‌ صحت‌ ندارد ـ كه‌ علماي‌ مدينه‌ و حجاز بر اين‌ نظراند، اما ازامام‌ ابوحنيفه‌ جايز بودن‌ آن‌ روايت‌ شده‌ است‌.

 

وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ‏(121)

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ به‌ بيان‌ داستان‌ احد مي‌پردازد، آزموني‌ كه‌ مؤمنان‌ و منافقان‌ را از يك‌ديگر متمايز گردانيد و صابران‌ پايدار در عرصه‌هاي‌ سختي‌ را نمايان‌ ساخت‌. آري‌! سياق‌ قرآني‌ به‌ ذكر جنگ‌ با قريش‌ در بدر و احد منتقل‌ مي‌شود تا يهوديان‌ درس‌ عبرت‌ بگيرند و بدانند كه‌ اگر درگير جنگ‌ با مسلمانان ‌شوند، چه‌ فرجام‌ بدي‌ در انتظارشان‌ خواهد بود. پس، در مجموع‌ شصت‌ آيه‌كريمه‌ ـ از آيه‌ 120 تا 180 ـ پيرامون‌ غزوه‌ احد مي‌باشد.

«و ياد كن‌ زماني‌ را كه‌ بامدادان‌ از پيش‌ خانواده‌ات‌ بيرون‌ آمدي» يعني‌: اي‌ پيامبر! زمان‌ بيرون‌ آمدن‌ از خانه‌ات‌ را در صبحگاه‌ روز شنبه، هفتم‌ شوال‌ سال‌ سوم ‌هجري‌ به‌ يادآور، آن‌گاه‌كه‌ بيرون‌ آمدي، «و مؤمنان‌ را در مواضعي‌ براي‌ جنگيدن ‌فرود مي‌آوردي» يعني‌: آنها را در سنگرها مستقر و آماده‌ رويارويي‌ با دشمن ‌مي‌كردي‌ «و خداوند شنواست» سخنان‌ مؤمنان‌ را در مشاوره‌ با تو «داناست» به ‌همه‌ نيتها و كردارهاي‌ بندگانش‌.

 

إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ‏(122)

«آن‌گاه‌ كه‌ دو طايفه‌ از شما بر آن‌ شدند كه‌ بزدلي‌ كنند» اين‌ دو طايفه‌ عبارت‌ از: بني‌سلمه‌ از قبيله‌ خزرج‌ و بني‌حارثه‌ از قبيله‌ اوس‌ بودند كه‌ روز احد در دو جناح ‌لشكر قرار داشتند، پس‌ خواستند تا از همراهي‌ با رسول‌ اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در اين‌ غزوه‌منصرف‌ گردند، اما خداي‌ عزوجل‌ دلهاي‌ مؤمنان‌ را از تسليم ‌شدن‌ به‌ سستي‌ و جبن ‌حفظ كرد و بنابراين، بازنگشتند «و حال‌ آن‌ كه‌ خداوند ياورشان‌ بود» هم‌ بدين‌سبب، آنان‌ را از سستي‌ و ترسويي‌ در پناه‌ خود قرار داد و از ميدان‌ كارزار بازنگشتند، چنان‌كه‌ منافقان‌ به‌ رهبري‌ عبدالله بن‌ابي‌ بازگشتند «و مؤمنان‌ بايد تنها برخدا توكل‌ كنند» نه‌ بر غير وي‌.

 

وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ‏(123)

«و يقينا خداوند شما را در بدر ياري‌ كرد در حالي ‌كه» به‌سبب‌ كمي‌ تعداد خويش‌ «ناتوان‌ بوديد» تا بدانيد كه‌ پيروزي‌ از جانب‌ حق‌ تعالي‌ است‌ و به‌ كثرت‌ عده‌ وعده‌ وابسته‌ نيست‌. اين‌ جمله‌ مستأنفه‌اي‌ است‌ كه‌ براي‌ پايدارساختن‌ مؤمنان‌ در ميدان‌ معركه‌ ايراد شد تا اين‌ حقيقت‌ را به‌ يادشان‌ آورد كه‌ پيروزي، نتيجه‌ صبر وپايداري‌ است‌ «پس، از خدا پروا كنيد، باشد كه‌ سپاسگزاري‌ نماييد» زيرا تقوي ‌برانگيزاننده‌ شكر و سپاس‌ است‌.

 

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَن يَكْفِيكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُم بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُنزَلِينَ ‏(124)

«آن‌گاه‌ كه‌ به‌ مؤمنان‌ مي‌گفتي» يعني‌: اي‌ پيامبر! به‌ياد آور هنگامي‌ را كه‌ در روز بدر به‌ مؤمنان‌ مي‌گفتي‌: «آيا شما را كفايت‌ نمي‌كند كه‌ پروردگارتان‌ شما را با سه‌هزار فرشته‌ فرود آمده‌ ياري‌ كند؟» يعني‌: براساس‌ برداشت‌ تو، مؤمنان‌ اين‌ اندازه‌ مدد از فرشتگان‌ را ناكافي‌ مي‌پنداشتند.

 

بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُسَوِّمِينَ ‏(125)

«بلي، اگر صبر كنيد» بر شدت‌ و سختي‌ جنگ‌ و پايداري‌ ورزيد در معركه [و تقوا پیشه سازید]«وكافران‌ بر شما با همين‌ جوش‌وخروش‌ خود بتازند» در موعدي‌ كه‌ مقرر كرده‌اند«همان‌گاه‌ پروردگارتان‌ شما را با پنج‌هزار فرشته‌ نشاندار مدد مي‌رساند» يعني‌: همان‌گاه‌ كه‌ آنان‌ بر سر شما فرود آيند، فرشتگان‌ هم‌ بي‌ هيچ‌گونه‌ تأخيري‌ به ‌ميدان‌ جنگ‌ حاضر مي‌شوند، درحالي‌كه‌ خود را با نشانه‌هايي‌ نشاندار كرده‌اند. البته‌ رسم‌ كار در معركه‌ها چنين‌ بود و چنين‌ هست‌ كه‌ افراد شجاع‌ و نترس، خود را با پيشاني‌بندي‌ سرخ‌رنگ‌ يا نشانه‌اي‌ ديگري‌ نشانه‌گذاري‌ مي‌كنند تا جايگاه‌ و پايگاهشان‌ در صف‌ كارزار شناخته‌ شود. روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرشتگان‌ در روزبدر دستارهايي‌ سفيد، يا سرخ، يا سبز، يا زردرنگي‌ بر سرهاي‌ خويش‌ بسته‌ بودند. به‌ قولي‌: آنها بر اسباني‌ ابلق‌ سوار بودند.

امام‌ فخرالدين‌ رازي‌ در «تفسير كبير» مي‌گويد: «اهل‌ تفسير و سير اجماعا برآن‌اند كه‌ فرشتگان‌ در روز بدر با كافران‌ به‌ صورت‌ عيني‌ (فيزيكي) جنگيدند»، پس‌ چنان‌ نبود كه‌ امداد؛ امدادي‌ معنوي‌ باشد، آن‌ گونه‌ كه‌ صاحب‌ تفسير«المنار» مي‌گويد. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: «فرشتگان‌ در جنگ‌ بدر عملا شركت ‌كردند، اما در ديگر غزوات‌ حضوري‌ به‌ شمار و مدد داشتند، ولي‌ عملا نمي‌جنگيدند».

 

وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ‏(126)

«و خدا آن‌ را» يعني‌: امداد با فرشتگان‌ را «جز مژده‌اي‌ براي‌ شما قرار نداد» تا به‌وسيله‌ آن‌ به‌ پيروزي‌ خويش‌ شادمان‌ گرديد «و تا دلهايتان‌ به‌ آن» يعني‌: به ‌رسيدن‌ امداد فرشتگان‌ «آرام‌ گيرد، و» ليكن‌ بايد بدانيد كه‌ «پيروزي‌ جز از جانب‌ خداوند تواناي‌ حكيم‌ نيست» پس، بسياري‌ رزمندگان‌ و امكانات‌ جنگي‌ ـ جز با ياري‌ پروردگار و تأييد و توفيق‌ وي‌ ـ هيچ‌ تأثيري‌ در سرنوشت‌ جنگ‌ ندارد و اگرخداي‌ عزوجل‌ مي‌خواست، بدون‌ جنگي‌ از سوي‌ شما، به‌ كار آنان‌ پايان‌ مي‌دادو دين‌ خود را نصرت‌ مي‌بخشيد، ولي‌ اين‌ جنگ‌ را ترتيب‌ داد و آن‌ را براي‌ شما به‌عنوان‌ تكليف‌ شرعي‌ مقرر گردانيد تا ايمان‌ و پايداري‌ شما را بيازمايد، چنان‌كه‌مي‌فرمايد: (وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ) (و اگر خدامي‌خواست‌ از آنان‌ انتقام‌ مي‌كشيد، ولي‌ تا برخي‌ از شما را به‌ وسيله‌ برخي‌ديگربيازمايد) «محمد/4». پس، داستان‌ مشاركت‌ فرشتگان‌ در اين‌ آيات ‌(124 ـ 127)، به‌ قول‌ قوي‌ و راجح، مربوط به‌ غزوه‌ بدر است‌ نه‌ غزوه‌ احد، هرچند به‌ قولي‌: مراد آيات، امداد مؤمنان‌ در روز احد مي‌باشد زيرا حق‌ تعالي‌ به‌ايشان‌ وعده‌ داد كه‌ اگر در احد پايداري‌ ورزند، ايشان‌ را به‌ فرشتگان‌ مددمي‌رساند، اما پايداري‌ نكردند، لذا يك‌ فرشته‌ را هم‌ به‌ ياريشان‌ نفرستاد، چه‌ اگربه‌ فرشتگان‌ مدد مي‌شدند، شكست‌ نمي‌خوردند.

 

لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنقَلِبُواْ خَآئِبِينَ ‏(127)

«چنين‌ كرد تا هلاك‌ كند بخشي‌ از كافران‌ را» يعني‌: شما را در بدر پيروز ساخت‌ تا طايفه‌اي‌ از كفار را نابود سازد و آنان‌ كساني‌ بودند كه‌ در روز بدر كشته‌ شدند «يا آنان‌ را خوار سازد» اويكبتهم‌: يا اندوهگين‌شان‌ ساخته، دايره‌ را بر آنان‌ تنگ ‌گرداند و جلو تكبر و سرمستي‌ آنها را گرفته‌ خوار و تارومارشان‌ كند «تا نوميدانه‌ بازگردند» بي‌آن‌ كه‌ به‌ هدف‌ و مرام‌ خود دست‌ يافته‌ باشند. يادآور مي‌شويم‌ كه‌ غزوه‌ بدر در روز جمعه، هفدهم‌ رمضان ‌المبارك‌ سال‌ دوم‌ هجري‌ اتفاق‌ افتاد.

 

لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ ‏(128)

ابن‌عمر رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  مشركان‌ را نفرين‌ كرده‌ و در نفرين‌ خود مرداني‌ از آنان‌ را به‌ اسم‌ ياد مي‌كردند، همان‌ بود كه‌ حق‌ تعالي‌ نازل‌ فرمود: «اختيار اين‌ كار با تو نيست» يعني‌: خداوند جلّ جلاله اختياركارشان‌ را دارد و هرچه‌ بخواهد با آنان‌ مي‌كند؛ از نابود ساختن، شكست‌ دادن‌ وعذاب‌ نمودنشان، يا بازگردانيدنشان‌ به‌سوي‌ رحمت‌ و هدايت‌ خود با تشرف‌ ايشان ‌به‌ اسلام، چنان‌كه‌ مي‌فرمايد: «يا از آنان‌ درگذرد، يا عذابشان‌ كند» در دنيا وآخرت‌ «چراكه‌ ستمكارند» و مستحق‌ اين‌ عذاب‌ مي‌باشند.

اين‌ آيه‌ كريمه‌ دربردارنده‌ اين‌ اشاره‌ است‌ كه‌: فرجام‌ كار قبيله‌ قريش‌ ايمان‌ خواهد بود. از روايات‌ ديگر نيز بر مي‌آيد كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  بعد از غزوه‌ احد كه‌ در آن‌ به‌ مسلمانان‌ آسيب‌ سختي‌ وارد شد و حضرت‌ حمزه‌ رضی الله عنه به‌ شهادت‌ رسيد، مشركان‌ را در قنوت‌ نماز صبح‌ نفرين‌ مي‌كردند، اما بعد از نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه، ديگر آنان‌ را در نماز نفرين‌ نكردند.

 

وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‏(129)

«و آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمين‌ است، از آن‌ خداست» پس‌ بدانيد كه‌ گستره‌ ملك‌ خداوند متعال، فراخ‌ است‌ «هركه‌ را بخواهد» بيامرزد، «مي‌آمرزد و هركه‌ رابخواهد» عذاب‌ كند، «عذاب‌ مي‌كند» پس‌ ملك، ملك‌ اوست‌ و هرچه‌ بخواهد در آن‌ مي‌كند و هرچه‌ اراده‌ كند، به‌ ثبوت‌ مي‌رساند «و خداوند آمرزنده‌ مهربان ‌است» اين‌ اشاره‌اي‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ است‌ كه‌ رحمت‌ حق‌ تعالي‌ بر خشم‌ وي‌ پيشي‌ گرفته‌ و لذا اين‌ دعوتي‌ است‌ از قريش‌ كه‌ در موضع‌ خود در قبال‌ اسلام، تجديدنظر كنند.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ‏(130)

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ در بين‌ داستان‌ احد، آيه‌ معترضه‌اي‌ را در مورد نهي‌ از رباخواري‌ مي‌آورد تا مؤمنان‌ از خوردن‌ ربا دست‌ برداشته‌ و اموالشان‌ را در راه‌خدا جلّ جلاله انفاق‌ نمايند و براي‌ نشر اسلام‌ آماده‌ باشند: «اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد! ربا را چند و چندين‌ برابر نخوريد» حرام‌ بودن‌ ربا در همه‌ حالات‌ و به‌ همه‌ صور واشكال‌ آن، واضح‌ و آشكار است، ليكن‌ آيه‌ كريمه‌ در اينجا ناظر بر شكلي‌ خاص ‌از رباست‌ كه‌ در ميان‌ اعراب‌ مرسوم‌ بود، آن‌ شكل‌ و شيوه‌ چنين‌ بود كه‌ آنان‌ مال‌ را تا زماني‌ معين‌ به‌ وام‌ ربوي‌ مي‌دادند و چون‌ وقت‌ بازپرداخت‌ وام‌ سر مي‌رسيد، هم‌ بر مال‌ مي‌افزودند و هم‌ در زمان‌ بازپرداخت‌ وام‌ و اين‌ كار را براي‌ بارهاي ‌پياپي‌ تكرار مي‌كردند تا بدانجا كه‌ فرد رباخوار چندين ‌برابر وامي‌ را كه‌ در آغازداده‌ بود، باز پس‌ مي‌گرفت‌. يادآور مي‌شويم‌ كه‌ امروزه‌ اين‌ نوع‌ ربا را «سودمركب» مي‌نامند. قيد (أضعافا مضاعفة‌: چند و چندين‌ برابر) براي‌ بيان‌ واقعيت‌ ستم‌ زشتي‌ است‌ كه‌ مردم‌ در جاهليت‌ به‌ آن‌ مبتلا بودند و قطعا به‌ اين‌ معني‌ نيست‌ كه‌ اگر ربا كم‌ بود، خوردن‌ آن‌ جايز باشد بنابراين، كم‌ و بسيار ربا همه‌ حرام‌ قطعي‌است‌ و از اشد گناهان‌ كبيره‌ محسوب‌ مي‌شود «و از خداوند پروا كنيد» بافروگذاشتن‌ ربا «باشد كه‌ رستگار شويد».

 

وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ‏(131)

«و از آتشي‌ كه‌ براي‌ كافران‌ آماده‌ شده‌ است، پرواكنيد» اين‌ ارشادي‌ است‌ به‌ مؤمنان‌ كه‌ بايد از آنچه‌ كفار در معاملاتشان‌ انجام‌ مي‌دادند، بپرهيزند. يعني‌: خوردن‌ ربا، از عملكرد و شيوه‌ كفار است، پس‌ شما مؤمنان‌ بايد از ربايي‌ كه ‌ايمان‌ را از شما سلب‌ مي‌كند و با آن‌ همچون‌ كفار مستوجب‌ آتش‌ مي‌شويد؛ بپرهيزيد.

 

وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ‏(132)

«و از خدا و رسول‌ او فرمان‌ بريد» در هر امر و نهيي‌ «باشد كه» با فرمان بردن‌ ازخدا جلّ جلاله و رسولش صلّی الله علیه و آله و سلّم «مشمول‌ رحمت‌ قرار گيريد».

 

وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ ‏(133)

«و بشتابيد به‌سوي‌ آمرزشي‌ از جانب‌ پروردگار خويش‌ و بهشتي‌ كه‌ پهناي‌ آن‌ مانند عرض‌ آسمانها و زمين‌ است» و چون‌ آسمان‌ و زمين‌ در حد علم‌ بندگان، عريض‌ترين‌ و فراخ‌ترين‌ مخلوقات‌ خداي‌ سبحان‌ اند، بدين‌ جهت‌ در تشبيه‌ از آنها ياد شد «براي‌ پرهيزگاران‌ آماده‌ شده‌ است» پس‌ چگونه‌ مرتكب‌ كارهايي‌ مي‌شويد كه‌ شما را از بهشتي‌ به‌ اين‌ وسعت‌ و عظمت‌ محروم‌ گرداند، در حالي ‌كه‌ براي‌پرهيزگاران‌ آماده‌ شده‌است؟ و چرا ربا مي‌خوريد كه‌ شما را در دوزخي‌ فروافگند كه‌ براي‌ كافران‌ آماده‌ شده‌است‌ ؟.

اين‌ آيه‌ كريمه‌ دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ بهشت‌ و دوزخ‌ هم‌اكنون‌ آفريده‌ شده‌اند وموجودند. قول‌ جمهور علما نيز همين‌ است‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «مردي‌به‌ محضر رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمد و گفت‌: حق‌ تعالي‌ فرموده‌ است‌: (بهشتي‌ كه‌ پهناي‌آن‌ مانند آسمان‌ و زمين‌ است)، پس‌ به‌ من‌ خبر دهيد كه‌ در اين‌ صورت، دوزخ‌در كجاست‌؟ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: آيا مي‌بيني‌ كه‌ چون‌ شب‌ مي‌آيد همه‌ چيزرا مي‌پوشاند، در آن‌ وقت‌ روز در كجاست‌؟ آن‌ مرد گفت‌: در آن‌ جايي‌ كه‌خدا جلّ جلاله بخواهد. رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: پس‌ همچنين‌ است‌ دوزخ، در آن‌جايي ‌است‌ كه‌ خدا بخواهد».

 

الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ‏(134)

پرهيزگاران‌ «همانان» اند «كه‌ در سراء» يعني‌: حالت‌ آساني‌ و گشايش‌ و راحت‌ «و ضراء» يعني‌: در تنگي‌ و سختي‌ و رنج‌ «انفاق‌ مي‌كنند و خشم‌ خود را فرومي‌خورند» آن‌ را در دلهاي‌ خويش‌ حبس‌ كرده‌ و به‌سبب‌ خشم‌ و غيظ خود به‌كسي‌ ظلم‌ نمي‌كنند. گفته‌ مي‌شود: «كظم‌ غيظه‌: خشم‌ خود را فروخورد و آن‌ رابروز نداد». در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «هركس‌ خشم‌ خود را فرو خورد درحالي‌كه‌ بر اظهار و اجراي‌ آن‌ قادر است، خداي‌ عزوجل‌ درونش‌ را پر از امن‌ وايمان‌ مي‌كند». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  ازاصحاب رضی الله عنهم پرسيدند: «شما در ميان‌ خود به‌ چه‌ كسي‌ پهلوان‌ مي‌گوييد؟» گفتند: به‌كسي‌ كه‌ پهلوانان‌ نتوانند او را در كشتي‌ به‌ زانو در آورند. فرمودند: «نه‌! چنين‌نيست، بلكه‌ قهرمان‌ كسي‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ خشم‌ بر خود مسلط است». درباره‌ شيوه‌ فرونشاندن‌ خشم‌ نيز در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «همانا خشم‌ و غضب‌ ازشيطان‌ است‌ و شيطان‌ از آتش‌ آفريده‌ شده، پس‌ چون‌ يكي‌ از شما خشمگين‌ شد، بايد وضو بگيرد». «و» پرهيزگاران‌ همانان‌ اند كه‌ «از مردم‌ درمي‌گذرند» يعني‌: از مجازات‌ كسي‌ كه‌ به‌ آنان‌ بد كرده‌ و مستحق‌ مؤاخذه‌ است، درمي‌گذرند. البته‌اين‌ فضيلت‌ و كرامت‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ بر انتقام‌كشي‌ قادر باشند. در حديث‌ شريف‌آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «سه‌ چيز است‌ كه‌ بر آن‌ سوگند مي‌خورم‌:

1 ـ هيچ‌ مالي‌ از صدقه‌دادن‌ كم‌ نمي‌شود.

2 ـ خداوند جلّ جلاله دربرابر عفو و گذشت، جز عزت‌ نمي‌افزايد.

3 ـ هركه‌ براي‌ خدا جلّ جلاله تواضع‌ كند، خداوند جلّ جلاله او را رفعت‌ مي‌دهد».

نظر به‌ اين‌همه‌ فضيلت‌ است‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله اين‌ مقام‌ را از مقامات‌ احسان ‌برشمرده‌ و مي‌فرمايد: «و خداوند محسنان‌ را دوست‌ مي‌دارد» يعني‌: آناني‌ را كه‌ با انفاق‌ و بردباري‌ و گذشت‌ در امورشان، روش‌ احسان‌ و نيكوكاري‌ را در پيش‌مي‌گيرند.

 

وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ‏(135)

«و» پرهيزگاران‌ «آنان» اند «كه‌ چون‌ فاحشه‌اي‌ مرتكب‌ شوند» فاحشه‌: هر كار زشت‌ و هر معصيتي‌ است، اما اختصاص‌ آن‌ به‌ زنا، در استعمال‌ غلبه‌ يافته‌ زيرا زنا از زشت‌ترين‌ معاصي‌ است‌ «يا چون‌ بر خود ستم‌ روا دارند» با ارتكاب‌ گناهان‌. بعضي‌ گفته‌اند: فاحشه‌ گناه‌ كبيره‌ و ستم‌ بر خود، گناه‌ صغيره‌ است‌. آري‌! در آن‌هنگام‌: «ياد كنند الله را» با زبانها و دلهاي‌ خويش‌ «پس‌ آمرزش‌ خواهند براي ‌گناهان‌ خويش» از بارگاه‌ خداي‌ آمرزگار. انس‌ رضی الله عنه مي‌گويد: به‌ من‌ رسيده‌ است‌ كه‌چون‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ نازل‌ شد، ابليس‌ گريست‌ (كه‌ بيچاره‌ شدم). «و چه‌كسي‌ جز خدا، گناهان‌ را مي‌آمرزد» با آمرزش‌ كاملي‌ كه‌ به‌دنبال‌ خود سرزنش‌ و عقوبتي ‌نداشته‌باشد؟ لذا هيچ‌ گناهي‌ ـ هر چند هم‌ كه‌ بزرگ‌ باشد ـ در برابر مغفرت‌ الهي‌ چنان‌ بزرگ‌ نيست‌ كه‌ سبب‌ عدم‌ آمرزش‌ وي‌ شود. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «ابليس‌ گفت‌: پروردگارا! سوگند به‌ عزتت‌ كه‌ پيوسته‌ فرزندان‌ آدم‌ را گمراه ‌مي‌كنم‌ تا آن‌گاه‌ كه‌ ارواحشان‌ در اجسادشان‌ باشد. حق‌ تعالي‌ فرمود: سوگند به‌عزت‌ و جلالم‌ كه‌ پيوسته‌ بر آنان‌ مي‌آمرزم‌ تا آن‌گاه‌ كه‌ از من‌ آمرزش‌ بخواهند». «و» پرهيزگاران‌ «بر آنچه‌ مرتكب‌ شده‌اند» از گناهان‌ «با آن‌ كه‌ مي‌دانند» و آگاهند كه‌ آن‌ كار گناه‌ است‌ «اصرار نمي‌كنند» مراد از اصرار: عزم‌ بر بازگشت‌ به ‌گناه‌ و عدم‌ دست ‌كشيدن‌ نهايي‌ از آن‌ با توبه‌ است‌.

عطاء در بيان‌ سبب‌ نزول‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما روايت‌ كرده‌ است‌: آيه‌ كريمه‌ درباره‌ خرما فروشي‌ به‌نام‌ «بنهان‌ التمار» نازل‌ شد كه‌ كنيتش‌ «ابومقبل» بود، روزي‌ زني‌ خوبرو از او خرما خريد، پس‌ او آن‌ زن‌ را به‌سوي‌ خود كشيد و او را بوسيد، اما بعدا از اين‌ عمل‌ خويش‌ پشيمان‌ گشته‌ به‌ خدمت‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمد و داستان‌ خويش‌ را به‌ ايشان‌ باز گفت‌. آن‌گاه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ نازل‌ گرديد.

 

أُوْلَئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ‏(136)

«آنان‌ پاداششان‌ آمرزشي‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ و باغهايي‌ است‌ كه‌ از فرودست‌ آن‌ جويباران‌ جاري‌ است، جاودانه‌ در آن‌ بمانند و پاداش‌ اهل‌ عمل‌ چه‌ نيكوست» يعني‌: پاداش‌ پرهيزگاراني‌ كه‌ اعمال‌ نيك‌ يادشده‌ را انجام‌ مي‌دهند، اين‌ است‌ كه‌ بر گناهانشان‌ قلم‌ عفو كشيده‌ مي‌شود و به‌ بهشت‌ درمي‌آيند. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمده‌ است‌ كه‌ فرمودند: «هيچ‌كسي‌ نيست‌ كه‌مرتكب‌ گناهي‌ شود، سپس‌ به‌ هنگام‌ يادآوري‌ از گناهش‌ برخيزد و وضو بگيرد، آن‌گاه‌ دو ركعت‌ نماز خوانده‌ و از خداي‌ عزوجل‌ از آن‌ گناه‌ خويش‌ آمرزش ‌بخواهد، جز اين‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله بر او مي‌آمرزد ـ آن‌گاه‌ اين‌ آيه ‌كريمه‌ را تلاوت‌ كردند».

 

قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانْظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذَّبِينَ ‏(137)

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ آمده‌ است‌: چون‌ مؤمنان‌ در واقعه‌ احد شكست‌ خوردند و هفتاد تن‌ از آنان‌ به‌ شهادت‌ رسيد، خداوند متعال‌ نازل‌ نمود: «قطعا پيش‌ از شما سنتهايي‌ سپري‌ شده‌است» يعني‌: وقايعي‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ آنها را در امتهاي‌ تكذيب‌كننده‌ حق‌ به‌ اجرا درآورده‌ و از سنتهاي‌ وي‌ به‌شمار مي‌روند، كه ‌از جمله‌ اين‌ سنتها، يكي‌ هم‌ رابطه‌ اسباب‌ و مسببات‌ با همديگر است‌ «پس» اگر در وقوع‌ اين‌ سنتها شك‌ داريد «در زمين‌ بگرديد» به‌ قصد عبرت‌گرفتن‌ «و بنگريدكه‌ فرجام‌ تكذيب‌كنندگان‌ چگونه‌ بوده‌ است‌؟» زيرا شكي‌ نيست‌ كه‌ مشاهده‌ آثار امتهاي‌ بربادرفته، تأثيري‌ در نفوس‌ انسانها به ‌جامي‌گذارد كه‌ تنها شنيدن‌ ويادآوري‌ اخبار آنها، داراي‌ چنان‌ تأثيري‌ نيست، به‌همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ ما را به‌ گردشگري‌ و نگرش‌ در احوال‌ امتها دستور داده‌است‌.

 

هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ ‏(138)

«اين» امر به‌ سير و سفر در زمين‌ و نگريستن‌ در عاقبت‌ حال‌ ستمگراني‌ كه‌ هلاك‌ شده‌ و ديارشان‌ را خالي‌ و متروك‌ و درهم‌فروريخته‌ باقي‌ گذاشته‌اند وآيات‌ اين‌ قرآن‌؛ «بياني‌ براي‌ مردم‌ است» اعم‌ از تكذيب‌كنندگان‌ دعوت‌ حق‌ و غير آنان‌ «و رهنمود و اندرزي‌ براي‌ پرهيزگاران‌ است» پس‌ قرآن‌ بيانگر عبرت‌ها براي‌تمام‌ مردم‌ ـ اعم‌ از مؤمن‌ و كافرشان‌ ـ است، ولي‌ فقط براي‌ پرهيزگاران‌ رهنمودو اندرزي‌ است، نه‌ براي‌ غير ايشان‌.

 

وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏(139)

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: اصحاب‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز احد شكست‌ خوردند، دراين‌ اثنا خالدبن‌ وليد با دسته‌اي‌ از سواران‌ مشرك‌ از فرازكوه‌ حمله‌كنان‌ روي‌ آورد، پس‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  چنين‌ دعا كردند: «بارالها! آنان‌را بر ما پيروز و مسلط نگردان، خدايا! ما جز تو نيرويي‌ نداريم، بارالها! در اين‌سرزمين‌ كسي‌ جز همين‌ نفرات‌ وجود ندارد كه‌ تو را عبادت‌ كند». آن‌گاه ‌حق‌ تعالي‌ اين‌ آيات‌ را نازل‌ فرمود. همان‌ بود كه‌ عده‌اي‌ از تيراندازان‌ مسلمان‌ برآنان‌ حمله‌ور شده‌ و سواران‌ مشرك‌ را زدند و از كوه‌ عقب‌ راندند. و اين‌ است ‌معناي‌ فرموده‌ خداوند جلّ جلاله: (وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ...)

«و سستي‌ نورزيد و اندوهگين‌ نشويد» وهن‌: سستي، ناتواني، ترك‌ آمادگي، دل‌ زدگي‌ و عدم‌ توسل‌ به‌ اسباب‌ قوت‌ و نيرومندي‌ است‌. آري‌! سست‌ و اندوهگين‌ نشويد، بلكه‌ بدانيد «كه‌ شما برتريد» بعد از اين‌ واقعه‌ بر دشمنانتان‌ و برآنان‌ پيروزيد «اگر مؤمن‌ باشيد» يعني‌: اگر مؤمنيد، سست‌ و اندوهگين‌ و افسرده ‌نشويد. يا اگر مؤمن‌ باشيد، برتريد.

خداوند متعال‌ در اين‌ آيه‌ كريمه‌ مؤمنان‌ را به‌ شكيبايي‌ و پايداري‌ فراخوانده‌ مصايب‌ روز احد را به‌ آنان‌ تسليت‌ و تعزيت‌ مي‌گويد و آنان‌ را بر جنگ‌ با دشمنانشان‌ برانگيخته‌ از سستي‌ و ترس‌ و بزدلي‌ باز مي‌دارد.

 

إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ‏(140)

راشدبن‌سعد در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آغاز اين‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: هنگامي‌ كه‌ رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  اندوهگين‌ و ناراحت‌ از احد بر مي‌گشتند، زني‌ همراه‌ با جنازه‌هاي‌ شوهر وپسرش‌ كه‌ هر دو شهيد شده‌ بودند، مي‌آمد و به‌ خاطر آن‌ دو فغان‌ و شيون‌ مي‌كرد و بر سر و صورتش‌ مي‌زد، در اين‌ اثنا پيامبراكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مناجات‌كنان‌ با پروردگارشان‌گفتند: «آيا با پيامبرت‌ همچنين‌ مي‌كنند؟!» پس‌ حق‌ تعالي‌ نازل‌ فرمود: «اگر به‌شما قرحي‌ رسيده» قرح‌: زخم‌ و آسيب‌ است‌ «آن‌ قوم‌ را نيز آسيبي‌ همانند آن ‌رسيده‌ است» يعني‌: اگر آنها در روز احد بر شما دست‌ يافتند و آسيب‌ واردكردند، شما نيز در روز بدر آنان‌ را ـ با كشتن‌ هفتاد تن‌ از نخبگان‌ وسردمدارانشان‌ ـ خوار و ذليل‌ ساختيد؛ «و ما اين‌ روزها» ي‌ پيروزي‌ و نصرت‌ «رادر ميان‌ مردم‌ به‌ نوبت‌ مي‌گردانيم» در وقايعي‌ كه‌ ميان‌ امتها و ملتها در جنگ‌ها روي‌مي‌دهد. آري‌! سنت‌ ما بر اين‌ رفته‌ است‌ كه‌ پيروزي‌ را ميان‌ امتها دستگردان ‌نماييم، گاهي‌ اين‌ گروه‌ غلبه‌ نمايد و گاهي‌ آن‌ گروه‌ ديگر، چنان‌كه‌ اي‌ مسلمين‌! براي‌ خود شما در روز بدر و احد اين‌ رخداد اتفاق‌ افتاد، اما بدانيد كه‌ سرانجام، پيروزي‌ با مؤمنان‌ است‌ «و تا خداوند مؤمنان‌ را معلوم‌ بدارد» يعني‌: با پايداريشان‌ درميدانهاي‌ نبرد، كاملا متمايزشان‌ گرداند تا پاداش‌ به‌ آنان‌ تعلق‌ گرفته‌ بتواند و الاخداي‌ سبحان‌ به‌ علم‌ ازلي‌ خود همه‌ چيز را مي‌داند.

ابن‌ابي‌ حاتم‌ از عكرمه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آخر اين‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده‌است‌: چون‌ خبر نتيجه‌ جنگ‌ احد در مدينه‌ دير رسيد، زنان‌ از شهر بيرون‌ رفتند تا از اخبار احد آگاهي‌ يابند، در اين‌ هنگام‌ دو تن‌ را ديدند كه‌ سوار بر شتر از رزمگاه ‌مي‌آمدند، پس‌ زني‌ از آنان‌ پرسيد: از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  چه‌ خبر داريد؟ يكي‌ از آن‌دو پاسخ‌ داد: ايشان‌ زنده‌اند. زن‌ گفت‌: اكنون‌ ديگر باكي‌ ندارم‌ كه‌ خداي‌عزوجل‌ از بندگانش‌ هر چه‌ بخواهد شهيد برگيرد. پس‌ قرآن‌ كريم‌ مطابق‌ آنچه‌ كه‌او گفت‌ نازل‌ شد: «و» تا خداوند جلّ جلاله «از ميان‌ شما شهدايي‌ بگيرد» يعني‌: ايشان‌را به‌ فيض‌ و كرامت‌ شهادت‌ نايل‌ گرداند. بايد دانست‌ كه‌ كشتگان‌ راه‌ خدا جلّ جلاله را ازآن‌ رو «شهيد» ناميدند كه‌ ايشان‌ در راه‌ دعوت‌ به‌سوي‌ الله جلّ جلاله كشته‌ شده‌اند و نزد وي‌ عليه‌ كساني‌ كه‌ به‌ قتلشان‌ رسانده‌اند بر اين‌ حقيقت‌ گواهي‌ مي‌دهند كه‌: كشتنشان‌ به‌ ستم‌ و تجاوز بوده ‌است‌. بعضي‌ گفته‌اند: بلكه‌ سبب‌ نامگذاري‌ آنها به ‌«شهيد» اين‌ است‌ كه‌: نيل‌ به‌ بهشت‌ برايشان‌ شهادت‌ داده‌ شده‌است‌ «و خداوندستمكاران‌ را دوست‌ ندارد» پس‌ سلطه‌ ستمگران‌ بقا و دوامي‌ نداشته‌ و سرانجام‌ حق‌ تعالي‌ آنان‌ را عذاب‌ مي‌كند.

 

وَلِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ ‏(141)

«و» نيز اين‌ آسيبي‌ كه‌ به‌ شما رسيد، براي‌ آن‌ بود «تا خدا، مؤمنان‌ را پاك‌ گرداند» ايشان‌ را از گناهانشان‌ بپالايد و خالص‌ گرداند و پس‌ از آن، صحيفه‌هاي ‌اعمالشان‌ پاك‌ و پاكيزه‌ شده‌ و جز حسنات‌ هيچ‌ شايبه‌ ديگري‌ در آنها باقي‌ نماند.تمحيص‌: پاكسازي‌ است‌. «و كافران‌ را نيست‌ و نابود سازد» يعني‌: ريشه‌شان‌ را به‌سبب‌ سركشي‌ و طغيانشان‌ از بيخ‌ بركند و آنها را مستأصل‌ گرداند زيرا آنان‌ چون ‌پيروز گردند، سركش‌ و مغرور و متجاوز مي‌شوند و اين‌ خود سبب‌ تباهي‌ و نابودي‌آنان‌ مي‌گردد. پس‌ اين‌ آيات، بيانگر حكمت‌ غلبه‌ نهايي‌ كفار بر مؤمنان‌ در روز احد است، كه‌ در اينجا به‌ سه‌ حكمت‌ پرداخته‌ شده‌ است‌:

1 ـ متمايزساختن‌ و معلوم‌گردانيدن‌ اهل‌ ايمان‌ و پايداري‌ در صحنه‌ عمل‌.

2 ـ رسيدن‌ بعضي‌ از مؤمنان‌ به‌ فيض‌ شهادت‌.

3 ـ افگندن‌ كفار در چاله‌ طغيان‌ و استكبار تا اين‌ امر به‌ استدراج‌ و نابودي ‌كاملشان‌ بينجامد.

 

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ ‏(142)

«آيا پنداشتيد كه‌ وارد بهشت‌ مي‌شويد، حال‌ آن‌ كه‌ خداوند هنوز مجاهدان‌ شما را متمايز نساخته‌ و پيش‌ از آن‌ كه‌ صابران‌ را معلوم‌ بدارد؟» يعني‌: آيا پنداشتيد كه‌ به ‌بهشت‌ وارد مي‌شويد قبل‌ از آن‌ كه‌ اهل‌ جهاد و اهل‌ پايداري‌ و صبر از ميان‌ شما، به‌ علم‌ ظهور، از ديگران‌ متمايز گردند؟ پس‌ اينك‌ در غزوه‌ احد از همديگر متمايز گشتند. مراد از: (وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ...) (هنوز خدا جهادگرانتان‌ را معلوم‌ نداشته)؛ نفي‌ علم‌ از حق‌ تعالي‌ نيست، بلكه‌ مراد از آن، عدم‌ ظهور عيني‌ اين‌ امر در عرصه‌ واقعيت‌ است، چرا كه‌ در حقيقت، خداي‌ عزوجل‌ همه‌ چيز را از ازل ‌مي‌داند، پس‌ هدف‌؛ برپا داشتن‌ حجت‌ بر مردم‌ است‌ تا از آنان‌ كاري‌ به‌ عرصه ‌ظهور آيد كه‌ موجب‌ ورودشان‌ به‌ بهشت‌ و احراز شايستگي‌ آمرزش‌ حق‌ تعالي‌گردد.

 

وَلَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ‏(143)

«و شما مرگ‌ را سخت‌ آرزو مي‌كرديد» مؤمنان‌ در آرزوي‌ روزي‌ بودند كه‌ در آن‌ جنگي‌ ميان‌ آنها و كفار به‌ وقوع‌ آيد تا به‌ فيض‌ شهادت‌ نايل‌ گردند و كساني‌ كه‌ دربدر حضور نداشتند، مي‌گفتند: اي‌ كاش‌ ما را هم‌ روزي‌ چون‌ روز بدر بود كه‌ درآن‌ با مشركان‌ مي‌جنگيديم‌ و به‌ خيري‌ در آن‌ آزموده‌ مي‌شديم، آن‌ گونه‌ كه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ نيز آمده‌ است‌. اما چون‌ واقعه‌ احد پيش‌ آمد، به‌ هزيمت‌روي‌ آوردند، با آن‌ كه‌ خود ايشان‌ بودند كه‌ سخت‌ پافشاري‌ كردند تا پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم براي‌ صف‌ آرايي‌ عليه‌ كفار، از مدينه‌ خارج‌ شود، ولي‌ در ميدان‌ عمل‌ جزتعدادي‌ از آنان‌ پايداري‌ نكردند، كه‌ انس‌بن‌ نضر رضی الله عنه عموي‌ انس‌بن‌ مالك‌ رضی الله عنه يكي‌از ايشان‌ بود. آري! در آرزوي‌ مرگ‌ بوديد: «پيش‌ از آن‌ كه‌ با آن‌ روبرو شويد» سبب‌ اين‌ كه‌ مؤمنان‌ آرزوي‌ جنگ‌ و آرزوي‌ مرگ‌ را مي‌كردند، آرزوي‌ شهادت ‌از سوي‌ ايشان‌ بود «پس‌ آن‌ را ديديد» يعني‌: مرگ‌ را «درحالي‌كه‌ نگاه‌ مي‌كرديد» هنگامي‌ كه‌ تعدادي‌ از شما به‌ شهادت‌ رسيدند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «لا تتمنوا لقاء العدو، وسلو الله العافية، فإذا لقيتموهم‌ فاصبروا، واعلموا أن‌ الجنة‌ تحت‌ ظلال‌ السيوف‌: آرزوي‌ رويارويي‌ با دشمن‌ را نكنيد و از خدا عافيت‌ بخواهيد، اما چون‌ با آنان‌ روبرو شديد، پايداري‌ ورزيد و بدانيد كه‌ بهشت‌ در زير سايه‌هاي ‌شمشيرهاست».

 

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ ‏(144)

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ آمده‌ است‌: هنگامي‌كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  در احد مجروح‌ شدند، شيطان‌ فرياد زنان‌ گفت‌: اينك‌ محمد كشته‌ شد! پس‌ برخي‌ از مسلمانان‌ سست‌ و منفعل‌ شدند تا بدانجا كه‌ گوينده‌اي‌ گفت‌: محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم كه‌ كشته‌شد ديگر مقاومت‌ چه‌ فايده‌اي‌ دارد، لذا تسليم‌ شويد زيرا آنان‌ (مشركان)، نيز برادران‌ شما هستند. ديگري‌ گفت‌: اگر او پيامبر بود كشته‌ نمي‌شد! پس‌ نازل‌ شد: «و محمد جز فرستاده‌اي‌ نيست، پيش‌ از او هم‌ پيامبراني‌ گذشته‌اند» لذا او هم‌ مي‌ميرد چنان‌كه‌ پيامبران‌ ديگر مردند، همچنين‌ ممكن‌ است‌ كشته‌ شود، چنان‌كه‌بعضي‌ از آنها كشته‌ شدند. البته‌ اين، قبل‌ از نزول‌ آيه‌ (67) از سوره‌ «مائده» بودكه‌ خداوند جلّ جلاله در آن‌ حفظ جان‌ پيامبرش‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را از گزند دشمنان‌ دعوت‌ تضمين‌كرد. «آيا اگر او بميرد يا كشته‌ شود، شما بر پاشنه‌هاي‌ خود برمي‌گرديد» يعني‌: اگر اودر گذشت‌ يا كشته‌ شد، چگونه‌ مرتد مي‌شويد و دين‌ و عقيده‌ خويش‌ را رهامي‌كنيد، با آن‌ كه‌ مي‌دانيد كه‌ پيامبران علیهم السلام براي‌ هميشه‌ زنده‌ نمي‌مانند، بلكه‌مي‌ميرند و اين‌ پيروانشان‌ هستند كه‌ به‌ دين‌ ايشان‌ تمسك‌ مي‌جويند، هرچندپيامبران‌ خود ـ به‌ سبب‌ مرگ‌ يا شهادت‌ ـ در ميانشان‌ نباشند؟ «و هركس‌ بر پاشنه‌هاي‌ خود برگردد» با پشت‌كردن‌ از جنگ، يا با ارتداد از اسلام‌ «پس‌ هرگزهيچ‌ زياني‌ به‌ خدا نمي‌رساند» بلكه‌ به‌ خودش‌ زيان‌ مي‌رساند «و خداوند به‌ زودي ‌شكرگزاران‌ را پاداش‌ مي‌دهد» يعني‌: كساني‌ را كه‌ پايداري‌ كرده، جنگيدند و به‌ شهادت‌ رسيدند زيرا ايشان‌ بدين‌ وسيله، نعمت‌ خداي‌ عزوجل‌ بر خود را كه‌ اسلام ‌است، شكرگزاري‌ كرده‌اند.

در هنگام‌ درگذشت‌ پيامبراكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم كه‌ اصحاب‌ بسيار سراسيمه‌ و حيران‌ شده ‌بودند تا بدانجا كه‌ عمر رضی الله عنه تهديد كنان‌ مي‌گفت‌: اگر كسي‌ بگويد كه‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم رحلت‌ كرده‌است، گردنش‌ را مي‌زنم‌! آري‌! در اين‌ هنگام، ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه فرمود: «هركس‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را مي‌پرستيد، پس‌ بداند كه‌ يقينا محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم درگذشت ‌و هركس‌ خدا جلّ جلاله را مي‌پرستد، بدون‌ شك‌ خداوند جلّ جلاله زنده‌ است‌ و نمي‌ميرد. آن‌گاه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ را تلاوت‌ نمود». لذا اين‌ آيه‌ كريمه‌ خود، تمهيد وزمينه‌سازي‌ براي‌ امر درگذشت‌ پيامبراكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌.

 

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله كِتَاباً مُّؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ ‏(145)

«و هيچ‌ نفسي‌ را نرسد كه‌ جز به‌ اراده‌ الله» يعني‌: به‌ قضا و قدر وي‌ «بميرد، نوشته‌ شده‌ است‌ به‌ قيد وقت» يعني‌: خداوند جلّ جلاله مرگ‌ را براي‌ هر شخصي‌ در موعدي‌ معين‌ كه‌ هيچ‌ پس‌وپيش‌ نمي‌شود، مقرر كرده‌ است‌؛ بسيار ديده‌ شده‌ كه ‌مردان‌ قهرمان‌ و شجاع‌ در ميدانهاي‌ نبرد زنده‌ مانده‌اند و انسانهاي‌ ترسو و بزدل‌ در مأوا و مأمن‌شان‌ مرده‌اند، پس‌ انسانهاي‌ ترسو بايد به‌ خود آيند و در محاسباتشان‌ تجديدنظر كنند. سپس‌ حق‌ تعالي‌ هدف‌ و مقصد خلقت‌ بشر را بيان‌ مي‌كند؛ اين‌هدف‌ از ديدگاه‌ بشر يا خواستن‌ دنياست، يا خواستن‌ آخرت‌: «و هركه» با عملش‌«پاداش‌ اين‌ دنيا را بخواهد» چون‌ غنيمت‌ و مانند آن‌ «به‌ او از آن» يعني‌: ازپاداش‌ آن‌ «مي‌دهيم‌ و هركه» با عمل‌ خويش‌ «پاداش‌ آخرت‌ را» كه‌ همانا بهشت ‌است‌ «بخواهد، به‌ او از آن‌ مي‌دهيم» و حسنات‌ وي‌ را چند و چندين‌ برابر به ‌فراواني‌پاداش‌ مي‌بخشيم‌. فرموده‌ خداي‌ عزوجل‌: (يرد: بخواهد)؛ به‌ اين‌ حقيقت ‌اشاره‌ دارد كه‌: اين‌ اراده‌ شخصي‌ است‌ كه‌ طبيعت‌ عمل‌ ـ از خير يا شر ـ را تعيين‌ مي‌كند «و به‌زودي‌ شكرگزاران‌ را پاداش‌ خواهيم‌ داد» يعني‌: كساني‌ را كه‌ اوامر و فرمانهاي‌ ما را در عرصه‌ جنگ‌ و پايداري‌ و غيره‌ اطاعت‌ مي‌كنند. از علي‌ رضی الله عنه روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: «پايداران‌ بر دين‌ خويش، ابوبكر و اصحاب‌ وي ‌هستند»، و علي‌ رضی الله عنه هميشه‌ مي‌فرمود: «ابوبكر امير شكرگزاران‌ بود».

 

وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ‏(146)

«و چه‌ بسيار پيامبري‌ كه‌ همراه‌ او خداپرستان‌ بسياري‌ نبرد كردند» يعني‌: بسياري‌از پيامبران علیهم السلام با دشمنان‌ خداي‌ عزوجل‌ جنگيدند و علما و عابدان‌ رباني‌ همراه‌ با ايشان‌ نبرد كردند. ربيون‌: ربانيان‌ هستند كه‌ به‌ خداپرستي‌ و شناخت‌ مقام‌ ربوبيت‌حق‌ تعالي‌ نسبت‌ داده‌ شده‌اند. يا (ربيون) به‌ معناي‌ جماعتهاي‌ بسيار است، كه‌مفرد آن‌ «ربي»، به‌ معناي‌ جماعت‌ و گروه‌ مي‌باشد. «پس‌ به‌سبب‌ مصيبتي‌ كه‌ درراه‌ خدا به‌ آنها رسيد، سستي‌ نكردند» يعني‌: دوستان‌ خدا جلّ جلاله با كشته ‌شدن ‌پيامبرانشان‌ و يا كشته‌ شدن‌ همراهان‌ و همسنگرانشان‌ سست‌ نشدند «و ناتواني‌نكردند» از استمرار نبرد با دشمن‌ «و زبوني‌ نكردند» به‌سبب‌ رنجها و مصيبتهايي‌كه‌ در جهاد به‌ آنان‌ رسيد. استكانت‌: ذلت‌ و خضوع‌ و تسليم‌شدن‌ است‌ «و خداوند صابران‌ را دوست‌ مي‌دارد» لذا به‌ آنان‌ پاداش‌ مي‌دهد.

اين‌ آيه‌ كريمه‌ نوعي‌ تعريض‌ و كنايه‌گويي‌ به‌ آن‌ عده‌ از مسلماناني‌ است‌ كه‌ در احد از شايعه‌ كشته‌شدن‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  لرزه‌ بر اندامشان‌ افتاد و در حالي ‌كه‌ اراده‌تسليم‌شدن‌ به‌ مشركان‌ را داشتند، مي‌گفتند: اي‌ كاش‌ قاصدي‌ از سوي‌ ما نزد عبدالله بن ‌ابي‌ برود تا او براي‌ ما از ابوسفيان‌ رهبر مشركان‌ (در آن‌ زمان) امان ‌بگيرد.

 

وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ‏(147)

«و سخن‌ ايشان» يعني‌: سخن‌ آن‌ گروهي‌ كه‌ در هنگام‌ رويارويي‌ با دشمن، همراه‌ انبياي‌ الهي‌ بودند «جز اين‌ نبود كه‌ گفتند: پروردگارا! بيامرز بر ما گناهان‌ ما را» به‌ قولي‌: مراد از آن، گناهان‌ صغيره‌ است‌ «و ازحد گذشتن‌ ما را در كارمان» به‌ قولي‌: مراد از آن، گناهان‌ كبيره‌ است‌. اسراف‌: زياده‌روي‌ و گذشتن‌ از حداست‌. آري‌! ايشان‌ از روي‌ شكسته‌نفسي‌ و فروتني، ملتمسانه‌ آمرزش‌ خواستند، با آن‌ كه‌ ربانيان‌ عابدپيشه‌اي‌ براي‌ الله جلّ جلاله بودند «و گامهاي‌ ما را استوار دار» درميدان‌هاي‌ نبرد و جبهه‌هاي‌ پيكار «و ما را بر گروه‌ كافران‌ نصرت‌ ده».

 

فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ‏(148)

«پس‌ خداوند به‌ آنان» به‌سبب‌ اين‌ پايداري‌ و انابت‌ «پاداش‌ اين‌ دنيا» را ـ ازپيروزي، غنيمت، عزت‌ و مانند آنها «و پاداش‌ نيك‌ آخرت‌ را» كه‌ نعمت‌ عظماي ‌بهشت‌ است‌ «عطا كرد و خداوند نيكوكاران» در امور جنگ‌ را «دوست‌ مي‌دارد» پس‌ در دنيا و آخرت‌ به‌ آنان‌ پاداشي‌ درخور و شايسته‌ عنايت‌ مي‌كند.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ ‏(149)

علي‌بن‌ابي‌طالب‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌فرمايد: اين‌ آيه‌ كريمه‌ در ارتباط با سخن‌ منافقان‌ نازل‌ شد كه‌ در هنگام‌ شكست‌ احد به‌ مؤمنان‌ مي‌گفتند: نزدبرادران‌ خود (مشركان) بر گرديد و به‌ دينشان‌ در آييد! لذا اين‌ آيه‌ كريمه، داعيه‌كساني‌ را كه‌ بعد از برگشتن‌ ورق‌ به‌نفع‌ مشركان‌ در غزوه‌ احد، دعوت‌ به ‌تسليم‌ شدن‌ كردند و اميدوار بودند كه‌ مشركان‌ با آنان‌ برخورد نيك‌ بنمايند، رد مي‌كند.

«اي‌ مؤمنان‌! اگر از كساني‌ كه‌ كفر ورزيده‌اند، اطاعت‌ كنيد، شما را بر پاشنه‌هاي‌ شما برمي‌گردانند» يعني‌: شما را از دين‌ اسلام‌ به‌سوي‌ كفر برمي‌گردانند «و آن‌گاه‌ زيانكار مي‌شويد» يعني‌: در اين‌ بازگشت‌ به‌ كفر، سراسر زيان‌ مي‌كنيد؛ در دنيا با انقياد از دشمن‌ و چشيدن‌ طعم‌ ذلت‌ و حقارت‌ و تبديل ‌نمودن‌ اسلام‌ به‌ كفر و در آخرت‌؛ با حرمان‌ از بهشت‌ و معذب‌شدن‌ در دوزخ‌.

 

بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ ‏(150)

«بلكه‌ خداوند مولاي‌ شماست‌ و او بهترين‌ ياري‌دهندگان‌ است» يعني‌: پس ‌به‌ سوي‌ مشركان‌ بازنگرديد و از آنها پشتيباني‌ نكنيد و از حزب‌ خدا جلّ جلاله باشيد و همدست‌ و هم‌پيمان‌ عليه‌ دشمنان‌ وي‌ زيرا فقط خداوند جلّ جلاله مولاي‌ شماست‌ نه‌ آنها و فقط خداوند جلّ جلاله ياريگر شماست‌ نه‌ غير وي‌.

 

سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ ‏(151)

از سدي‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ شده‌ است‌: آن‌گاه‌ كه‌ ابوسفيان‌ و مشركان‌ از احد بازگشته‌ و به‌سوي‌ مكه‌ روي‌ آوردند؛ بعد از اين‌ كه‌ قسمتي‌ از راه ‌را پيمودند پشيمان‌ شده‌ و با خود گفتند: وه‌! چه‌ بدكاري‌ كرديم‌؛ آنان‌ را كشته‌ و زخمي‌كرديم‌ تا آن‌ كه‌ چون‌ مشتي‌ بيش‌ از آنان‌ باقي‌ نماند، همين‌گونه‌ رهايشان‌كرديم‌! اينك‌ بياييم‌ كه‌ برگرديم‌ و آنها را ريشه‌كن‌ ساخته‌ كار را يك‌سره‌ كنيم‌. پس‌ چون‌ عزم‌ خود را بر اين‌ كار جزم‌ كردند، حق‌ تعالي‌ در دلهايشان‌ رعب‌ و وحشت‌ افگند و از اين‌ تصميم‌ خويش‌ منصرف‌ گرديدند، آن‌گاه‌ نازل‌ شد: «به‌زودي‌ در دلهاي‌ كافران‌ رعب‌ و هراس‌ خواهيم‌ افگند» زودا كه‌ دلهايشان‌ را پر ازترس‌ و بيم‌ و بيقراري‌ كنيم‌ «به‌ سبب‌ شرك ‌ورزيدنشان‌ به‌ خدا كه‌ بر آن‌ هيچ‌گونه‌ حجت ‌و برهاني‌ نفرستاده» يعني‌: خداوند جلّ جلاله هيچ‌گونه‌ دليل‌ و بيان‌ و برهاني‌ بر شرك‌ قرار نداده‌ «و جايگاه‌شان‌ آتش‌ است‌ و جايگاه‌ ستمكاران‌ چه‌ بد است» پس‌ اي‌ سست‌ايمانان‌! چگونه‌ از آنان‌ پشتيباني‌ مي‌كنيد؟ قطعا اگر شما از آنان‌ پشتيباني‌ كنيد، شما هم‌ با آنانيد. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ جابربن‌ عبدالله رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «به‌ من‌ پنج‌ خصلت‌ داده‌شده‌ است‌ كه‌ به‌ هيچ‌ پيامبري‌ قبل‌ از من‌داده‌ نشده‌:

1 ـ با افگنده‌شدن‌ بيم‌ و رعب‌ بر قلب‌ دشمن، به‌اندازه‌ مسافت‌ يك‌ ماه‌ راه، نصرت‌ داده‌ شده‌ام‌.

2 ـ زمين‌ همه‌ برايم‌ سجده‌گاه‌ و پاكيزه‌ قرار داده‌ شد.

3 ـ غنايم‌ برايم‌ حلال‌ گردانيده‌ شد.

4 ـ اجازه‌ شفاعت‌ به‌ من‌ داده‌ شد و در حالي‌كه‌ انبياي‌ قبل‌ از من‌ اين‌ امتياز خود رادر دنيا خواستند، من‌ آن‌ را براي‌ بندگاني‌ كه‌ شرك‌ به‌ خدا جلّ جلاله نياورده‌اند، به‌ آخرت‌ نگه‌ داشته‌ام‌.

5 ـ پيامبران‌ قبل‌ از من‌ مخصوصا به‌سوي‌ قوم‌ خويش‌ برانگيخته‌ مي‌شدند، ولي‌ من‌ به‌سوي‌ همه‌ مردم‌ مبعوث‌ گرديده‌ام».

 

وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ ‏(152)

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: اين‌ آيه‌كريمه‌ هنگامي‌ نازل‌ شد كه‌ بعضي‌ از مسلمين‌ گفتند؛ از كجا دچار اين‌ شكست‌ و مصيبت‌ شديم، درحالي‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله به‌ ما وعده‌ پيروزي‌ داده‌ بود؟ پس‌ حق‌ تعالي‌ در پاسخشان‌ فرمود: «و قطعا خداوند وعده‌ خود را در حق‌ شما راست‌ گردانيد» با نصرت دادنتان‌ «آن‌گاه‌ كه‌ به‌ فرمان‌ او آنان ‌را مي‌كشتيد» و تارومار مي‌ساختيد زيرا در آغاز نبرد احد، فتح‌ و ظفر با مسلمين ‌بود تا بدانجا كه‌ آنان‌ نه‌ تن‌ از پرچمداران‌ دشمن‌ را كه‌ يكي‌ پس‌ از كشته‌شدن‌ ديگري‌ پرچمشان‌ را به‌ دوش‌ مي‌گرفت، كشتند و نزديك‌ بود كه‌ كار مشركان ‌يك‌سره‌ شود، كه‌ در اين‌ هنگام‌ مسلمين‌ به‌ جمع‌آوري‌ غنايم‌ مشغول‌ شده‌ وتيراندازان‌ محافظ گذرگاه‌ كوه‌ احد، سنگر مهم‌ و كليدي‌ خود را به‌ طلب ‌غنيمت‌ ترك‌ كردند و همين‌ امر بود كه‌ سبب‌ هزيمت‌ شد «تا آن‌گاه‌ كه‌ سست‌شديد» يعني‌: جبون‌ و ضعيف‌ شديد «و در امر» و دستور پيامبراكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم كه‌ به‌تيراندازان‌ فرمان‌ داده‌ بود: در مواضع‌ خود محكم‌ و استوار و پايدار بمانند، «بايك‌ديگر به‌ نزاع‌ پرداختيد» زيرا برخي‌ از تيراندازان‌ گفتند: سپاه‌ ما پيروز شد، پس‌جاي‌ درنگ‌ نيست، برويم‌ و به‌ غنايم‌ برسيم‌! اما برخي‌ديگر كه‌ فرمانده‌شان‌عبدالله بن‌ جبير رضی الله عنه نيز در ميانشان‌ بود، گفتند: طبق‌ فرمان‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  در جاي‌خود مي‌مانيم‌ و نبايد تكان‌ بخوريم‌! «و پس‌ از آن‌ كه‌ آنچه‌ را دوست‌ داشتيد» ازپيروزي‌ و نصرت‌ «به‌ شما نشان‌ داد» در آغاز جنگ‌ احد، آن‌گاه‌ «نافرماني‌كرديد» از دستور پيامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم و گلوگاه‌ مهم‌ كوهي‌ را براي‌ طلب‌ غنايم‌ ترك‌كرديد. جمله‌ قبل‌ از «اذا» ي‌ شرطيه، بر جواب‌ آن‌ دلالت‌ مي‌كند، پس‌ معني‌چنين‌ مي‌شود: حق‌ تعالي‌ نيز در برابر اين‌ عملتان، نصرت‌ خود را از شما بازداشت ‌«برخي‌ از شما دنيا را مي‌خواست» با دست‌ يافتن‌ به‌ غنيمت‌ «و برخي‌ از شما آخرت‌ را مي‌خواست» يعني‌: پاداش‌ آخرت‌ را؛ با باقي ‌ماندن‌ در سنگرهاي‌ خود به‌ پيروي‌ ازفرمان‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  ـ همچون‌ عبدالله بن‌ جبير رضی الله عنه و همراهانش‌ ـ «سپس‌ براي‌ آن‌ كه‌ شما را بيازمايد، از آنان‌ بازتان‌ گردانيد» يعني‌: بعد از آن‌ كه‌ بر مشركان‌ استيلا يافته‌ بوديد، شما را از آنان‌ ـ با فرار و هزيمت‌تان‌ ـ بازگردانيد تا امتحانتان‌ كند ودر نتيجه‌ انسانهاي‌ مخلص‌ از ناخالصان‌ متمايز گردند. مراد اين‌ است‌ كه‌ حق‌ تعالي ‌با شما چون‌ كساني‌ معامله‌ كرد كه‌ مورد امتحان‌ قرار مي‌گيرند، در غير آن‌خداي‌ متعال‌ به‌ حقايق‌ امور داناست‌ و به‌ امتحان‌ كردن‌ كسي‌ نياز ندارد «و هر آينه‌ ازشما درگذشت» به‌ سبب‌ آن‌ كه‌ دانست‌؛ از كرده‌ خويش‌ پشيمان‌ شده‌ايد، لذا بعد از نافرماني‌تان‌ شما را از ريشه‌ برنكند. نافرماني‌شان‌ چنان‌كه‌ گفتيم‌؛ در مورد دستور رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  به‌ تيراندازان‌ بود. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  به‌تير اندازان‌ فرمودند: «اگر ديديد كه‌ كشته‌ مي‌شويم، به‌ ياريمان‌ نياييد و اگر ديديد كه‌ فتح‌ كرديم‌ و غنيمت‌ گرفتيم، نيز با ما در جمع‌آوري‌ غنايم‌ مشاركت‌ نكنيد». يعني‌: به‌ هيچ‌ صورتي‌ نبايد مواضع‌ خود را ترك‌ كنيد. اما آنها چون‌ شكست ‌مشركان‌ را ديدند، مواضع‌ و سنگرهاي‌ خود را ترك‌ كردند «و خدا نسبت‌ به‌ مؤمنان ‌صاحب‌ تفضل‌ و بخشش‌ است» با عفونمودن‌ و در گذشتن‌ از آنان‌.

 

إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غُمَّاً بِغَمٍّ لِّكَيْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَا أَصَابَكُمْ وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏(153)

«آن‌گاه‌ كه‌ درحال‌ گريز بالا مي‌رفتيد» يعني‌: به‌ ياد آوريد زماني‌ را كه‌ راه‌ خويش‌را در پيش‌ گرفته، سراسيمه‌ و هراسناك‌ در حال‌ گريز از وادي‌ احد دور مي‌شديد «و به‌ هيچ‌كس‌ التفات‌ نمي‌كرديد» يعني‌: آنچنان‌ به‌ گريز از ميدان‌ معركه‌ مستغرق ‌بوديد كه‌ كسي‌ به‌ ديگري‌ توجه‌ و التفاتي‌ نداشت، يا به‌ فريادهاي‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  توجهي‌ نداشتيد «و پيامبر شما را از پشت‌ سرتان‌ مي‌خواند» فرياد پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با گروه ‌اندك‌ همراه‌ وي‌ به‌ دنبالتان‌ اين‌ بود: «هان‌ اي‌ بندگان‌ خدا جلّ‌ جلاله! باز گرديد، اي‌بندگان‌ خدا جلّ‌ جلاله! به ‌نزد من‌ بشتابيد». اما شما به‌ اين‌ فريادها بي‌اعتنا بوديد. يادآور مي‌شويم‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ با رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  جز دوازده‌ تن، هيچ‌كس‌ ديگري‌ باقي ‌نمانده‌ بود «پس‌ جزا داد شما را به‌ اندوهي‌ بر اندوهي» يعني‌: به‌ اندوه‌ شكست‌ و فرار تان‌ از دشمن، به ‌سبب‌ اندوهي‌ كه‌ با نافرماني‌ خود، بر رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  وارد ساختيد. پس‌ غم‌ اول‌؛ شكست‌ خوردن، محروميت‌ از غنيمت‌ و شهادت‌ برخي‌ از ياران‌ بود و غم‌ دوم‌ كه‌ سبب‌ غم‌ اول‌ گرديد؛ درد و ناراحتي‌اي‌ بود كه‌ رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  را به‌ سبب‌ نافرماني‌تان‌ در آن‌ افگنديد. و چنان‌ كه‌ ابن‌جرير طبري‌ گفته ‌است، اين‌ همان‌ قول‌ راجح‌ در معناي‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌باشد «تا سرانجام‌ بر آنچه‌ از كف‌ داده‌ايد» از غنيمت‌ «و براي‌ آنچه‌ به‌ شما رسيده‌ است» از هزيمت‌ «اندوهگين ‌نشويد و خداوند به‌ آنچه‌ مي‌كنيد، آگاه‌ است».

 

ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاساً يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏(154)

از زبيربن‌ عوام‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: در روز احد سرم‌ را بلند كردم‌ و همين‌طور به‌ اطرافم‌ مي‌نگريستم، پس‌ كسي‌ از اصحاب‌ نبود مگر اين‌ كه‌ سرش‌ بر اثر خواب‌ سبك‌ به‌ گريبانش‌ فرو مي‌افتاد، سوگند به‌ خدا جلّ جلاله كه‌ در حال‌ خواب‌ سخن‌ معتب‌بن‌ قشير را بسان‌ رؤيايي‌ مي‌شنيدم‌ كه‌ مي‌گفت‌: اگر رأي‌ و نظر ما در كار بود و چيزي‌ از اختيار به‌ ما واگذاشته‌ مي‌شد؛ در اينجا كشته‌ نمي‌شديم‌! پس‌ اين‌ جمله‌ وي‌ را به‌ خاطر سپردم، آن‌گاه ‌خداي‌ عزوجل‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ را نازل‌ فرمود: «سپس‌ بعد از آن‌ اندوه‌ و محنت، آرامشي‌ بر شما نازل‌ كرد» با وجود آن‌ كه‌ اسباب‌ ترس‌ و هراس‌ فراهم‌ بود و اين ‌آرامش‌ به‌ صورت‌ «خوابي‌ سبك» بود «كه‌ گروهي‌ از شما را فرا گرفت» و آنان ‌مؤمناني‌ بودند كه‌ در طلب‌ پاداش‌ الهي‌ به‌ جنگ‌ رفته‌ بودند، پس‌ اين‌ خواب‌ سبك ‌سبب‌ آرامش‌ و سكون‌ دل‌ و زوال‌ غم‌ و پايداريشان‌ در نبرد گرديد. اما طايفه‌ ديگر عبارت‌ بودند از: معتب‌بن‌ قشير و يارانش‌ از منافقان‌ كه‌ به‌ طمع‌ غنيمت‌ بيرون‌ آمده ‌بودند و بعد از دگرگون ‌شدن‌ اوضاع، از تأسف‌ بر خود مي‌پيچيدند و حتي‌ از حضور در معركه‌ آنچنان‌ پريشان‌ و نگران‌ بودند كه‌ سخناني‌ درهم‌ و برهم‌ مي‌گفتند. آري‌! «و گروهي‌ فقط در غم‌ جان‌ خويش‌ بودند» و تمام‌ هم‌وغم‌ آنها فقط غم‌ جانشان‌ بود و طبعا در چنين‌ حالتي‌ از اضطراب‌ و التهاب‌ نمي‌توانست ‌خواب‌ بر آنها غلبه‌ كند و از جانبي، مستحق‌ اين‌ آرامش‌ هم‌ نبودند «و درباره‌ خدا، گمانهاي‌ ناروا همچون‌ گمانهاي‌ جاهليت‌ مي‌بردند» پندارشان‌ اين‌ بود كه‌ رسالت‌پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برحق‌ نيست‌ و ايشان‌ پيروز نمي‌شوند و دعوتشان‌ به ‌سوي‌ دين‌ حق، پا نمي‌گيرد «مي‌گفتند» به‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  «آيا ما را در اين‌ كار بهره‌اي‌ هست‌؟» ازنصرت‌ و غلبه‌ بر دشمن‌ تا از غنيمت‌ برخوردار شويم‌؟ هدفشان‌ از اين‌ سخن‌ اين ‌بود كه‌: البته‌ ما را بهره‌اي‌ نيست‌؛ زيرا آن‌ منافقان‌ عقيده‌ نداشتند كه‌ دين‌ اسلام، دين‌ بر حقي‌ است‌ «بگو: سررشته‌ كارها يك‌سر به‌دست‌ خداست» پس‌ نه‌ شما و نه‌ دشمن‌ شما را در آن‌ نقشي‌ نيست، نصرت‌ و فتح‌ از جانب‌ او و شكست‌ و هزيمت ‌هم‌ به‌دست‌ اوست، بدانيد كه‌ عنايت‌ خدا جلّ جلاله در حق‌ پيامبرانش، مانع‌ از آن‌ نيست‌ كه‌ پيروزي‌ و شكست‌ در جنگ‌ نوبتي‌ نباشد، اما چيزي‌ كه‌ مهم‌ است، اين‌ است‌كه‌: سرانجام‌ كار چيست‌ و از آن‌ كيست‌؟ «آنان‌ چيزي‌ را در دلهايشان‌ پوشيده ‌مي‌داشتند» كه‌ نفاق‌ بود و آن‌ را براي‌ تو اظهار نمي‌كردند، بلكه‌ از تو همانند كسي ‌كه‌ مطلبي‌ را نمي‌داند و خواهان‌ فهم‌ آن‌ است، سؤال‌ مي‌كردند «مي‌گفتند» گويي‌ كسي‌ مي‌پرسد كه‌ آنچه‌ را در دلهايشان‌ پنهان‌ مي‌داشتند چيست‌؟ پس‌حق‌ تعالي‌ مي‌گويد: آنها در ميان‌ خود، يا در دلهاي‌ خود مي‌گفتند: «اگر ما در اين‌كار اختياري‌ داشتيم، در اينجا كشته‌ نمي‌شديم» يعني‌: كساني‌ از ما كه‌ در اين‌ معركه ‌از بين‌ رفتند، كشته‌ نمي‌شدند «بگو: اگر شما در خانه‌هاي‌ خود هم‌ بوديد، كساني‌ كه‌ كشته‌ شدن‌ بر آنان‌ نوشته‌ شده، قطعا» با پاي‌ خود «به‌سوي‌ قلتگاههاي‌ خويش ‌مي‌رفتند» و گزيري‌ نداشتند از اين‌ كه‌ به‌سوي‌ قتلگاههاي‌ خود بيرون‌ نيايند زيرا قضاي‌ الهي‌ برگشت‌ناپذير است‌ «تا بدين‌سان‌ خداوند آنچه‌ را در دلهاي‌ شماست» از اخلاص‌ و يقين‌ و ثبات‌ و توكل‌؛ در عينيت‌ امر «بيازمايد و آنچه‌ را در دلهاي ‌شماست» از وسوسه‌هاي‌ شيطان‌ «پاك‌ گرداند» و تزكيه‌تان‌ كند «و خداوند به‌ راز سينه‌ها آگاه‌ است» و چيزي‌ از آن‌ بر او پنهان‌ نيست، پس‌ سبب‌ آن‌ كه‌ بندگان‌ را امتحان‌ مي‌كند، اين‌ است‌ تا به‌ مردم‌ حقايق‌ را بنماياند.

 

إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ ‏(155)

«كساني‌ از شما كه‌ روز برخورد دو گروه» در غزوه‌ احد «پشت‌ كردند» و منهزم ‌شدند، جز اين‌ نيست‌ كه‌ «شيطان‌ آنان‌ را به‌ لغزش‌ كشاند» يعني‌: آنان‌ را با وسوسه ‌ارتكاب‌ گناه، دچار شكست‌ و هزيمت‌ نمود و اين‌ شكست‌ نبود «مگر به‌سبب ‌بعضي‌ از كار و كردار» گناه‌ آلود خود «شان» كه‌ عبارت‌ از مخالفت‌ با فرمان‌پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، پس‌ در ازاي‌ اين‌ مخالفت، از نصرت‌ الهي‌اي‌ كه‌ به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌شده‌ بود، باز داشته‌ شدند. اين‌ خود دليل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ گناه‌ انسان‌ را به‌ گناه‌ مي‌كشاند، چنان‌ كه‌ طاعت‌ به‌ اطاعت‌ وا مي‌دارد «و قطعا خداوند از آنان‌ درگذشت» به‌سبب‌ توبه‌ و عذرخواهي‌شان‌ «زيرا خداوند آمرزگار بردبار است» در مجازات ‌شتاب‌ نكرده‌ و به‌ بنده‌ فرصت‌ مي‌دهد تا خطايش‌ را جبران‌ و تقصيرش‌ را درمان ‌كند.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِي الأَرْضِ أَوْ كَانُواْ غُزًّى لَّوْ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجْعَلَ اللّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ‏(156)

«اي‌ مؤمنان‌! مانند كساني‌ نباشيد كه‌ كفر ورزيدند» مراد: منافقان‌ ـ به‌ رهبري ‌عبدالله بن‌ابي‌ ـ اند «و به‌ برادرانشان» يعني‌: در حق‌ برادرانشان‌ در كفر، يا درنسب، يا در دوستي‌ و رفاقت‌ «هنگامي‌ كه» به‌ منظور تجارت‌ و مانند آن‌ «به‌ سفررفتند» و در سفر مردند «يا جهادگر شدند» يعني‌: به‌ جهاد بيرون‌ رفته‌ و در جنگ ‌كشته‌ شدند «گفتند: اگر نزد ما مي‌ماندند، نمي‌مردند و كشته‌ نمي‌شدند» اين‌ سخن‌ راگفتند، چراكه‌ به‌ قضا و قدر الهي‌ ايمان‌ نداشتند «تا خداوند اين» پندار را كه‌ اگر به ‌جهاد بيرون‌ نمي‌رفتند، كشته‌ نمي‌شدند «در دلهايشان‌ مايه‌ حسرتي‌ قرار دهد» آري‌! حق‌ تعالي‌ اين‌ پندار را براي‌ افزودن‌ اين‌ حسرت‌ در دلهايشان‌ ايجاد كرد «و خداست‌ كه‌ زنده‌ مي‌كند و مي‌ميراند» هر زماني‌ كه‌ بخواهد و در هرجايي‌ كه‌ بخواهد؛ در جهاد، سفر، يا غير آن‌ و نشستن‌ در خانه‌ بازدارنده‌ مرگ‌ نيست، پس‌ اي‌ مؤمنان‌! موضع‌ شما در هنگام‌ مرگ‌ برادر يا عزيزي‌ در سفر، يا تجارت، يا جنگ، همانند موضع‌ كفار نباشد، چنان‌ نباشد كه‌ شما بر شهادت‌ شهيدان‌ خويش ‌حسرت‌ و افسوس‌ بخوريد و بايد از صابراني‌ باشيد كه‌ به‌ مقدرات‌ الهي‌ ايمان‌ راسخ‌ دارند «و خدا به‌ آنچه‌ مي‌كنيد، بيناست» و هيچ‌ چيز از امور پيدا و پنهان‌ بر او پوشيده‌ نيست‌.

 

وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ‏(157)

«و اگر در راه‌ خدا كشته‌ شويد» در جهاد «يا بميريد» در سفر، يا در غير آن‌ «قطعا آمرزشي‌ از خدا و رحمتي‌ از او، بهتر است‌ از آنچه‌ آنان‌ جمع‌ مي‌كنند» يعني‌: مزيت‌ كشته‌شدن، يا مردن‌ در راه‌ خدا جلّ جلاله و تأثير شگرف‌ آن‌ در جلب‌ مغفرت‌ و رحمت‌ الهي، بهتر از آن‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ مردم‌ از دنيا و منافع‌ آن، جمع‌آوري ‌مي‌كنند، پس‌ براي‌ مؤمن‌ شايسته‌ نيست‌ كه‌ آمرزش‌ خداي‌ عزوجل‌ و رحمت‌ وي ‌را بر بهره‌هاي‌ فاني‌ دنيا ترجيح‌ دهد زيرا آنچه‌ باقي‌ و ماندگار است، بهتر از چيزهاي‌ گذرا و فاني‌ است‌.

 

وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ ‏(158)

«و اگر مرديد، يا كشته‌ شديد» به‌ هر وجه‌ و صورتي‌ «قطعا به‌سوي‌ خدا گرد آورده ‌مي‌شويد» يعني‌: مرگ‌ برادران‌ شما، فراقي‌ ابدي‌ نيست‌ كه‌ ديگر ملاقاتي‌ در پي‌ نداشته‌ باشد، بلكه‌ همه‌ به‌سوي‌ خداي‌ عزوجل‌ گرد آورده‌ مي‌شويد و او همه‌ را با هم‌ در پيشگاه‌ خود حشر مي‌كند.

 

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ‏(159)

«پس‌ به ‌سبب‌ رحمتي‌ از جانب‌ الله» بر تو و بر آنان‌ بود كه‌ «با آنان‌ نرمخو شدي» يعني‌: نرمش‌ و مهرباني‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر مردم، نيست‌ جز به ‌سبب‌ رحمت‌ بزرگي‌ كه ‌به ‌عنوان‌ مددي‌ از سوي‌ حق‌ تعالي‌ بر آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ارزاني‌ داشته‌ شد تا دلهاي ‌يارانشان‌ به‌ ايشان‌ گرايش‌ پيدا كند و كار دين‌ اوج‌ گيرد و استوار گردد «و اگر درشتخوي» فظ: تندخوي‌ درشتگوي، بي‌عاطفه‌ و بدخلق‌ «و سخت‌دل‌ بودي» غلظت‌ قلب‌: سنگدلي‌ و عدم‌ حساسيت‌ و انفعال‌ و تأثيرپذيري‌ آن‌ براي‌ خير است ‌«قطعا از پيرامون‌ تو پراكنده‌ مي‌شدند» و سر خود گرفته‌ هر يك‌ به‌ راهي‌ مي‌رفتند ومتفرق‌ مي‌شدند «پس‌ از آنان‌ درگذر» در آنچه‌ كه‌ به‌ تو تعلق‌ مي‌گيرد از حقوق‌ «و برآنان‌ آمرزش‌ بخواه» از خداوند جلّ جلاله در آنچه‌ كه‌ به‌ حق‌ خداي‌ سبحان‌ تعلق‌ مي‌گيرد «و با آنان‌ در كارها مشورت‌ كن» يعني‌: در اموري كه‌ در مانند آن‌ مشورت‌ صورت ‌مي‌گيرد، يا با آنان‌ در امر جنگ‌ مشورت‌ كن‌. اين‌ دستور به‌ علاوه‌ اين‌ كه‌ خاطر اصحاب رضی الله عنهم را خوش‌ساخته‌ و مودت‌ ايشان‌ را جلب‌ مي‌كند، معرف‌ مشروعيت ‌اصل‌ مشورت‌ در ميان‌ امت‌ بعد از رحلت‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نيز هست‌. مراد: مشاوره‌ در اموري‌ است‌ كه‌ شرع‌ درباره‌ آنها موضع‌ روشن‌ و واضحي‌ اتخاذ ننموده‌ و ميدان‌ را براي‌ تضارب‌ آرا در آن‌ بازگذاشته‌ است، نه‌ در امور مسلم‌ شرعي‌ و رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  عملا با يارانشان‌ در چنان‌ اموري‌ مشورت‌ مي‌كردند. ترمذي‌ ازابوهريره‌ رضی الله عنه روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود: «هيچ‌كس‌ بيشتر از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  مشورت‌ نمي‌كرد». چنان‌كه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در غزوه‌ بدر، غزوه‌ خندق، غزوه‌حديبيه‌ و حتي‌ در داستان‌ افك‌ با اصحابشان‌ مشورت‌ كردند[9].

بنابراين، بر زمامداران‌ امور جامعه‌ اسلامي‌ واجب‌ است‌ كه‌ با علما در آنچه‌ كه نمي‌دانند، يا در آنچه‌ از امور دين‌ كه‌ برايشان‌ مشتبه‌ و مشكل‌ مي‌شود، با كارآگاهان‌ و فرماندهان‌ ارتش‌ در آنچه‌ كه‌ متعلق‌ به‌ امور جنگ‌ است، با خبرگان‌ و انديشه‌وران‌ مردم‌ در آنچه‌ كه‌ متعلق‌ به‌ مصالح‌ مردم‌ است‌ و با سران‌ رجال‌ ديواني، مأمورين‌ دولت‌ و وزرا در آنچه‌ كه‌ به‌ سازندگي‌ كشور و مصالح‌ آن‌ مربوط مي‌شود؛ مشاوره‌ و رايزني‌ كنند. قرطبي‌ مي‌گويد: «در وجوب‌ معزول ‌ساختن‌ زمامداري‌ كه‌ با اهل‌ علم‌ و دين‌ مشورت‌ نمي‌كند، هيچ‌ خلافي‌ نيست». «و چون ‌عزمت‌ را جزم‌ نمودي» يعني‌: چون‌ بعد از مشاوره، بر اجراي‌ امري‌ مصمم‌ گشتي‌ ودلت‌ بر آن‌ تصميم‌ مطمئن‌ شد «بر خدا توكل‌ كن» در انجام‌ آن‌ امر «زيرا خداوند توكل‌كنندگان‌ را دوست‌ مي‌دارد».

بايد دانست‌ كه‌ توكل‌ به‌ معناي‌ ترك‌ اسباب‌ نيست، بلكه‌ به‌ معناي‌ سپردن‌ نتايج ‌كارها به‌ حق‌ تعالي‌ بعد از توسل‌ به‌ اسباب‌ است‌. امام‌ رازي‌ مي‌گويد: «آيه‌ كريمه ‌دلالت‌ براين‌ دارد كه‌: توكل‌ اين‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را به‌ خودش‌ واگذارد و هيچ‌ كاري‌ انجام‌ ندهد ـ چنان‌كه‌ بعضي‌ از جهال‌ مي‌پندارند ـ و اگر چنين‌ باشد، امر به‌ مشورت، با امر به‌ توكل‌ در منافات‌ قرار مي‌گيرد، بلكه‌ توكل‌ بر حق‌ تعالي ‌اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ اسباب‌ ظاهري‌ را به‌كار بندد، ليكن‌ در قلبش‌ بر آنها اطمينان ‌نداشته‌ باشد، بلكه‌ اطمينانش‌ بر پناه‌ و عصمت‌ حق‌ تعالي‌ باشد». و حديث‌ شريف ‌وارده‌ درباره‌ داستان‌ آن‌ اعرابي، حديث‌ مشهوري‌ است‌: اعرابي‌اي‌ نزد رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمد و خواست‌ تا شتر خويش‌ را همين‌گونه‌ به‌ حال‌ خودش‌ رها كند وگفت‌: يا رسول‌ الله! آيا شتر خويش‌ را رها كنم‌ و بر خدا توكل‌ كنم، يا آن‌ را ببندم ‌و بر خدا توكل‌ نمايم‌؟ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «آن‌ را ببند و بر خدا توكل‌ كن». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ علي‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از «عزم» موردسؤال‌ قرار گرفتند، پس‌ در تعريف‌ آن‌ فرمودند: «عزم، مشاوره‌ با اهل‌ رأي‌ و سپس‌ پيروي‌ از ايشان‌ است».

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: (وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ) درباره‌ ابوبكر وعمر رضي‌الله عنهما نازل‌ شد كه‌ حواريان‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  و وزيران‌ ايشان‌ و پدر همه‌ مسلمين‌ بودند. همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  به‌ابوبكر و عمر رضي‌الله عنهما فرمودند: «اگر شما دو تن‌ در مشورتي‌ با يك‌ديگر هم‌رأي‌ و متفق‌ شويد، من‌ هرگز از رأي‌ شما برنمي‌گردم».

 

إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكِّلِ الْمُؤْمِنُونَ ‏(160)

«اگر خداوند شما را نصرت‌ دهد، هيچ‌كس‌ بر شما غالب‌ نيست» يعني‌: پس‌ فقط پيرو فرمانهاي‌ حق‌ تعالي‌ بوده‌ و فقط او را پشتيبان‌ خويش‌ بدانيد و فقط به‌ او اتكا كنيد «و اگر شما را فروگذارد» و در نبردتان‌ عليه‌ دشمنانتان‌ دست‌ از ياري‌ شمابردارد، «چه‌كسي‌ بعد از او شما را نصرت‌ خواهد داد؟» پس‌ سرچشمه‌ حقيقي‌ قدرت ‌و پيروزي، حق‌ تعالي‌ است‌ «و مؤمنان‌ بايد تنها بر خدا توكل‌ كنند» نه‌ بر اسباب‌ و ادوات‌ و نيروي‌ ظاهري‌ خود.

 

وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ‏(161)

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: آيه‌ كريمه‌ در مورد قطيفه‌ سرخ‌رنگي‌ نازل‌ گرديد كه‌ در روز بدر از اموال‌ غنيمت‌ گم‌ شد و يكي‌ از مردم‌ گفت‌: شايد رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آن‌ را برداشته‌ باشند! «و هيچ‌ پيامبري‌ را نسزد كه‌ خيانت‌ ورزد» يعني‌: هرگز خيانت‌ از پيامبري‌ بر نمي‌آيد تا به‌ چيزي‌ از غنايم‌ دست‌ برده‌ و آن‌ را بدون‌ اطلاع‌ يارانش ‌به‌ خود اختصاص‌ دهد زيرا خداي‌ عزوجل‌ پيامبرانش‌ را از كارهاي‌ زشت‌ و فرومايه‌ معصوم‌ داشته‌ است، لذا كار نامناسب‌ از ايشان‌ صادر نمي‌شود.

اين‌ آيه‌ كريمه‌ انبياي‌ الهي‌ را از «غلول» تنزيه‌ مي‌كند. غلول‌: آن‌ است‌ كه‌ انسان ‌از مال‌ مسلمين‌ چيزي‌ را كه‌ حقي‌ در آن‌ ندارد، به‌ خودش‌ برگيرد، خواه‌ آن‌ چيز از اموال‌ غنيمت‌ باشد، يا از اموال‌ زكات، يا از اموال‌ هديه، و ـ بر اساس‌ اين‌ آيه‌كريمه‌ ـ غلول‌ حرام‌ است‌ و از گناهان‌ كبيره‌ مي‌باشد. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  رشته‌ كركي‌ را از پشت‌ شتري‌ از شتران‌ غنيمت‌ برگرفته‌ و خطاب ‌به‌ يارانشان‌ فرمودند: «حق‌ من‌ در اين‌ موي‌ كرك، همانند حق‌ هريكي‌ ازشماست‌. پس‌ هان‌! از غلول‌ بر حذر باشيد زيرا غلول‌ در روز قيامت‌ خواري‌ ورسوايي‌اي‌ بر صاحب‌ خويش‌ است‌. حتي‌ بايد نخ‌ و سوزن‌ و مافوق‌ اين‌ از غنايم‌ راتسليم‌ كنيد». «و هركس‌ خيانت‌ ورزد، روز قيامت‌ با آنچه‌ در آن‌ خيانت‌ كرده، بيايد» اين‌ جمله، متضمن‌ تحريم‌ غلول‌ و خيانت‌ و برحذرساختن‌ شديد از آن‌ است‌ زيرا غلول‌ در غنيمت، تنها گناهي‌ است‌ كه‌ فاعل‌ آن‌ در روز قيامت‌ در حضور مردم‌ و زير نگاه‌ آنان‌ مجازات‌ مي‌شود و همه‌ اهل‌ محشر از كار وي‌ آگاه‌ مي‌گردند، اين‌مجازات‌؛ آمدن‌ او در روز قيامت‌ همراه‌ با مال‌ خيانت‌ در حالي‌ است‌ كه‌ حامل‌ آن ‌مال‌ است‌ و آن‌ مال‌ وبال‌ گردن‌ اوست، قبل‌ از آن‌ كه‌ مورد محاسبه‌ قرارگيرد. درحديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  مردي‌ به‌نام‌ ابن‌لتيبه‌ از قبيله‌ «ازد» را به‌ جمع‌آوري‌ اموال‌ زكات‌ برگمارده‌ بودند، پس‌ با اموال‌ جمع‌آوري‌ شده‌ آمد و گفت‌: اين‌ بخش‌ مال‌ شماست، اما اين‌ بخش‌ ديگر، مال‌ من‌ است‌ كه‌ به‌ من‌ هديه‌ داده‌ شده‌! رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  بر منبر رفتند و فرمودند: چه‌ شده ‌است‌ عامل‌ را كه‌ او را بر عملي‌ مي‌فرستيم، پس‌ مي‌گويد: اين‌ از آن‌ شماست‌ و اين‌ديگر به‌ من‌ هديه‌ داده‌شده‌! چرا در خانه‌ پدر و مادر خود ننشست‌ تا بنگرد كه‌ آيا به‌ وي‌ هديه‌ داده‌مي‌شود يا خير؟! سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جان‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم در دست‌ بلاكيف‌ اوست، يكي‌ از شما به‌ آن‌ خيانت‌ نمي‌كند، مگر اين‌ كه‌ در روز قيامت‌ مي‌آيد و آن‌ مال‌ برگردن‌ او آويخته‌ است، اگر شتر باشد؛ آن‌ را بانگ‌ شتر، اگر گاو باشد آن‌ را آواز گاو و اگر گوسفند باشد، آن‌ را آواز گوسفند است‌...». «آن‌گاه‌ به‌ هركس‌ جزاي‌ كارو كردارش‌ به‌ تمامي‌ داده‌ مي‌شود» چه‌ اعمال‌ خير انجام‌ داده‌باشد، چه‌ اعمال‌ شر «و بر آنان‌ ستم‌ نرود» با افزودن‌ بر حجم‌ اعمال‌ بدشان‌.

 

أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ‏(162)

«آيا كسي‌ كه‌ خشنودي‌ خدا را پيروي‌ كرده» و در اوامر و نواهي‌ الهي‌ جوياي ‌رضاي‌ وي‌ است‌ ـ چون‌ انبياي‌ وارسته‌ و منزه‌ الهي‌ از آلودگي‌ به‌ محرمات‌ «همانند كسي‌ است‌ كه» به‌سبب‌ مخالفت‌ اوامر و نواهي‌ الهي‌ و خيانت‌ ـ از جمله، غلول‌ در غنايم‌ «به‌ خشمي» عظيم‌ «از خدا دچار شده‌ و جايگاهش‌ جهنم‌ است‌؟» نه، قطعا اين‌ دو، باهم‌ سرنوشتي‌ يكسان‌ و عاقبتي‌ همانند ندارند، چراكه‌ عاقبت ‌آنان‌ بهشت‌ برين‌ و عاقبت‌ اينان‌ وادي‌ جهنم‌ است‌ «و چه‌ بد بازگشتگاهي‌ است» جهنم‌ براي‌ مغضوبان‌ عصيان‌ پيشه‌.

 

هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللّهِ واللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ‏(163)

«آنان‌ نزد خداوند درجاتي‌ دارند» متفاوت‌ از همديگر زيرا درجات‌ كساني‌ كه ‌پيرو رضاي‌ الهي‌ هستند، همچون‌ مراتب‌ كساني‌ كه‌ دچار خشم‌ و عذاب‌ وي‌شده‌اند، نيست، درجات‌ آنان‌ در جنات‌ نعيم‌ است‌ و دركات‌ اينان‌ طبقات‌ جحيم‌؛ و پايين‌ترين‌ طبقه‌ دوزخ، طبقه‌ مربوط به‌ منافقان‌ است‌ «و خداوند به‌ آنچه‌ مي‌كنند، بيناست» پس‌ چيزي‌ از اعمال‌ آنها ـ از تزكيه‌ نفوس‌ گرفته‌ تا بلندترين‌ درجات‌ و ازفروگذاشتن‌ تزكيه‌ تا پايين‌ترين‌ دركات‌ ـ بر او پوشيده‌ نيست‌ و به‌زودي‌ جزاي ‌اعمالشان‌ را به‌ طور كامل‌ مي‌دهد.

 

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ ‏(164)

«به‌يقين‌ خداوند بر مؤمنان‌ منت‌ نهاد، آن‌گاه‌ كه‌ پيامبري‌ از خودشان‌ در ميانشان ‌برانگيخت» چه‌ اگر پيامبر از غير جنس‌ بني‌آدم‌ مي‌بود، با بعثت‌ او كمال‌ نوع‌انسان‌ ـ به‌ سبب‌ اختلاف‌ در جنسيت‌ ـ محقق‌ نمي‌شد. آري‌! اين‌ پيامبر برانگيخته ‌از ميان‌ خودشان، كسي‌ است‌: «كه‌ آيات‌ او را بر آنان‌ مي‌خواند» يعني‌: قرآن‌ را برآنان‌ مي‌خواند، بعد از آن‌ كه‌ اهل‌ جاهليت‌ بودند و چيزي‌ از قوانين‌ و برنامه‌هاي ‌حق‌ را نمي‌شناختند «و پاكيزه‌شان‌ مي‌دارد» از نجاست‌ كفر «و به‌ آنان‌ كتاب» قرآن‌ «و حكمت» سنت‌ «مي‌آموزد، در حالي‌كه‌ قطعا پيش‌ از آن‌ در گمراهي‌ آشكاري‌ بودند» كه‌ هيچ‌ شكي‌ در آن‌ نيست‌. پس‌ اين‌ها به‌ طوركلي‌ چهار نعمت‌ بزرگ‌ است‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ با بعثت‌ آن‌ رسول‌ معظم، بر امت‌ اسلام‌ ارزاني‌ داشت‌.

علما در بيان‌ احكام‌ گفته‌ اند:

1 ـ هرگاه‌ كسي‌ در چيزي‌ از اموال‌ غنيمت‌ خيانت‌ كرد و آن‌ مال‌ نزد وي‌ ديده‌شد؛ از وي‌ باز گرفته‌ شده‌ و تأديب‌ و تعزير مي‌گردد. تعزير و تأديب‌ وي‌ در مذهب ‌احمدبن‌حنبل‌ چنين‌ است‌ كه‌ كالا و اثاثيه‌ وي‌ ـ بجز سلاح‌ و جامه‌ تنش‌ و زين‌ ويراق‌ اسب‌ و مركبش‌ و اموال‌ غنيمت‌ كه‌ از وي‌ باز پس‌ گرفته‌ مي‌شود ـ ديگراموالش‌ سوزانده‌ مي‌شود. اما مذهب‌ مالك، شافعي‌ و ابوحنيفه‌ اين‌ است‌ كه‌ كالا و اثاثيه‌ خيانت‌كار در غنيمت، سوزانده‌ نمي‌شود، ولي‌ جايز است‌ كه‌ او را مجازات‌ مالي‌ كنند.

2 ـ علما اتفاق‌ نظر دارند بر اين‌ كه‌ اگر كسي‌ در اموال‌ غنيمت‌ خيانت‌ كرد؛ بايد قبل‌ از آن‌ كه‌ مردم‌ متفرق‌ شوند، آن‌ را به‌ تقسيم‌ كننده‌ غنايم‌ برگرداند و اگر او را نديد، (یک پنجم) سهم‌ آن‌ را به‌ امام‌ (زمامدار) مسلمانان‌ برگرداند و بقيه‌ را صدقه‌ كند.

3 ـ هدايايي‌ كه‌ از اموال‌ غنيمت‌ به‌ متوليان‌ امور فرستاده‌ مي‌شود، يا تعلق ‌مي‌گيرد، از جمله‌ غلول‌ (خيانت) در غنيمت‌ است‌ و حكم‌ آن‌ در رسوايي ‌آخرت، حكم‌ خيانت‌كار در غنيمت‌ مي‌باشد.

 

أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏(165)

«آيا هنگامي‌ كه‌ به‌ شما مصيبتي‌ رسيد» مراد شكست‌ و كشته‌شدن‌ در روز احد است‌ «كه‌ دوچندان‌ آن‌ را» بر دشمنان‌ خود «وارد آورده‌ بوديد» در روز بدر ـ زيرا در روز احد هفتاد تن‌ از مسلمين‌ به‌ شهادت‌ رسيدند، درحالي‌ كه‌ در روز بدر؛ هفتاد تن‌ از مشركان‌ كشته‌ و هفتاد تن‌ ديگر اسير گشتند. آري‌! با آن‌ كه‌ ضربه ‌دوچندان‌ به‌ مشركان‌ وارد آورده‌ بوديد «گفتيد» از روي‌ تعجب‌ «اين‌ از كجاست‌ ؟» يعني‌: اين‌ شكست‌ و كشته‌شدن‌ ما از چه‌ روي‌ است‌؟ حال‌ آن‌ كه‌ ما درراه‌ خدا جلّ جلاله مي‌جنگيم‌ و رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  نيز با ماست‌ و خداوند جلّ جلاله هم‌ به‌ ما وعده ‌پيروزي‌ بر مشركان‌ را داده‌ است‌ ؟ «بگو: آن» شكست‌ «از نزد خودتان‌ است» به‌سبب‌ مخالفت‌ تيراندازان‌ از اين‌ فرمان‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم كه‌: به‌ هيچ‌ حالي‌ از احوال‌ نبايدسنگرهاي‌ خود را ترك‌ كنند «بي‌گمان‌ خدا به‌ هرچيزي‌ تواناست».

عمر رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: مسلمانان‌ به‌ علت‌ آنچه‌ در بدر ـ از گرفتن‌ فديه‌ از اسيران‌ ـ انجام‌ داده‌ بودند، در روز احد مجازات‌ شدند. ازعلي‌ رضی الله عنه نيز نظير اين‌ تفسير روايت‌ شده‌ است‌.

 

وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ ‏(166)

«و آنچه‌ در روز برخورد دو گروه‌ به‌ شما رسيد» مراد كشتار و جراحت‌ و شكست‌ در روز احد است‌ «به‌ اذن‌ خدا بود» يعني‌: به‌ قضا و قدر وي‌ بود. بعضي‌ در معناي‌آن‌ گفته‌اند: آنچه‌ در روز برخورد دو گروه‌ به‌ شما رسيد، كار خدا جلّ جلاله بود كه‌ ميان‌ شما و آنان‌ را خالي‌ گذاشت‌ و آنان‌ را بر شما پيروز گردانيد «و تا مؤمنان‌ را معلوم ‌بدارد» در عرصه‌ ظهور و امتحان‌. پس‌ شكست‌ شما از روي‌ حكمتي‌ بود كه‌ تربيت ‌مؤمنان، بر حذر داشتنشان‌ از نافرماني‌ و متمايز ساختن‌ مؤمنان‌ از منافقان، جلوه‌هايي‌ از آن‌ است‌.

 

وَلْيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُواْ وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَّتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ ‏(167)

«همچنين‌ تا منافقان‌ را معلوم‌ بدارد» مراد از معلوم‌ داشتن‌ آنان، آشكار ساختن ‌وضعشان‌ و سرانجام‌ متمايز گردانيدن‌ صفشان‌ از مؤمنان‌ است‌. مراد از منافقان، عبدالله بن‌ابي‌ و ياران‌ وي‌ هستند. از ابن‌ شهاب‌ و غير وي‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ شده‌ است‌: رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  با هزار تن‌ از يارانشان‌ به‌سوي‌ احد بيرون ‌رفتند، پس‌ چون‌ منزلي‌ از راه‌ بين‌ احد و مدينه‌ را پيمودند، عبدالله بن‌ابي‌ خود باثلث‌ (یک سوم) مردم، از صف‌ ايشان‌ كنار كشيد، درحالي ‌كه‌ مي‌گفت‌: محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم از آنان‌ اطاعت‌ كرد (و از مدينه‌ بيرون‌ رفت) و حرف‌ مرا در باقي ‌ماندن‌ در مدينه‌ و دفاع‌ از درون‌ شهر، نپذيرفت، به‌ خدا سوگند كه‌ ما نمي‌دانيم‌ چرا و به‌ چه‌خاطر، خود را در اينجا به‌ كشتن‌ بدهيم‌؟ همان‌ بود كه‌ با پيروان‌ خود از اهل‌ شك‌ و نفاق ‌بازگشت‌. «و چون‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شد، بياييد در راه‌ خدا بجنگيد» اگر از مؤمنان‌ به‌خدا جلّ جلاله و روز آخرت‌ هستيد «يا دفاع‌ كنيد» از خود و فرزندان‌ و ديارتان، اگر به‌خدا  جلّ جلاله و روز آخرت‌ ايمان‌ نداريد. به‌ قولي‌: مراد اين‌ است‌ كه‌ شما از پشت‌ سر ما دفاع‌ كنيد، ولي‌ در خط مقدم‌ نجنگيد. به‌ قولي‌ ديگر: مراد اين‌ است‌ كه‌ شما جمعيت‌ و سياهي‌لشكر ما را بيشتر سازيد. اما منافقان‌ از پذيرش‌ همه‌ اين ‌درخواستها ابا ورزيده‌ و «گفتند: اگر مي‌دانستيم‌ جنگي‌ خواهد بود» و برخوردي‌ رخ ‌خواهد داد «مسلما از شما پيروي‌ مي‌كرديم» و همراه‌ با شما مي‌جنگيديم، ولي‌ درآنجا جنگي‌ در كار نيست‌! بعضي‌ گفته‌اند؛ معني‌ اين‌ است‌: اگر ما به ‌جنگيدن‌ آشنا و بر آن‌ توانا بوديم، يا آن‌ را به‌ مصلحت‌ مقرون‌ مي‌دانستيم، از شما پيروي ‌مي‌كرديم‌. «آن‌ روز، آنان‌ به‌ كفر نزديكتر بودند» يعني‌: روزي‌ كه‌ با خفت‌ و خواري‌از شما كنار كشيدند و اين‌ سخن‌ را گفتند، به‌ كفر نزديكتر بودند «تا به‌ ايمان» در نزد كساني‌ كه‌ مي‌پنداشتند؛ آنان‌ مسلمانند. «به‌ زبان‌ خود چيزي‌ مي‌گويند كه‌ در دلهايشان‌ نيست» يعني‌: منافقان‌ ايمان‌ را اظهار و كفر را پنهان‌ مي‌دارند. ابن‌كثيردر معني‌ آن‌ مي‌گويد: «سخني‌ كه‌ مي‌گويند، به‌ صحت‌ آن‌ ايمان‌ ندارند، از آن‌جمله‌ اين‌ سخنشان‌: (اگر مي‌دانستيم‌ جنگي‌ خواهد بود، از شما پيروي‌مي‌كرديم)؛ زيرا آنها قطعا و يقينا مي‌دانستند كه‌ لشكري‌ از مشركان‌ براي ‌انتقام‌كشي‌ از مسلمانان‌ به‌ مرز مدينه‌ آمده‌ است، پس‌ طرح‌ اين‌ موضوع‌ به‌ گونه‌يك‌ معما از سوي‌ منافقان، جاي‌ بسي‌ تأمل‌ دارد». «و خدا به‌ آنچه‌ نهان‌ مي‌دارند، داناتر است» و مي‌داند كه‌ چه‌ نيرنگ‌هايي‌ را عليه‌ مسلمانان‌ پنهان‌ داشته‌اند. شكي ‌نيست‌ كه‌ اين‌ تهديدي‌ آشكار و رسوايي‌اي‌ بزرگ‌ براي‌ منافقان‌ است‌.

 

الَّذِينَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏(168)

«آنان» يعني‌: آن‌ منافقان، همان‌ كساني‌ هستند كه‌ خود در خانه‌ «نشستند» و از جهاد خودداري‌ كردند «و در باره‌ برادران» و نزديكان‌ «خويش» از مؤمنان‌ كه‌ در واقعه‌ احد به‌ شهادت‌ رسيدند «گفتند: اگر از ما پيروي‌ مي‌كردند» در بيرون‌ نرفتن ‌از مدينه‌ «كشته‌ نمي‌شدند» در اين‌ جنگ‌ «بگو: اگر راست‌ مي‌گوييد، مرگ‌ را ازخودتان‌ دور كنيد» يعني‌: كسي‌ نمي‌تواند از قدر الهي‌ حذر كند و بي‌گمان‌ هر كه ‌كشته‌ شد؛ به‌ اجل‌ خود كشته‌ شده‌ است‌ و هيچ ‌كس‌ را از مرگ‌ گريزي‌ نيست، پس‌اگر شما راست‌ مي‌گوييد كه‌ نشستن‌ در خانه، انسان‌ را از مرگ‌ و كشته ‌شدن ‌به‌سلامت‌ نگه‌ مي‌دارد؛ بايد نميريد، حال‌ آن‌ كه‌ مرگ‌ بر شما آمدني‌ است، هرچند كه‌ در قصرها و برج‌هايي‌ نيرومند نيز قرار داشته‌ باشيد.

 

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ‏(169)

«و هرگز كساني‌ را كه‌ كشته‌ شدند» از مؤمنان‌ در روز احد و همين‌طور تمام‌ مؤمناني‌ را كه‌ در ساير اماكن‌ كشته‌ شدند، يا كشته‌ مي‌شوند «در راه‌ خدا» يعني‌: براي‌ اعلاي‌ كلمه‌الله و ياري‌ دادن‌ دين‌ وي‌ «مرده‌ مپندار» يعني‌: گمان‌ نكن‌ كه‌مرده‌اند «بلكه» آنان‌ «زنده‌اند» به‌ زندگاني‌ حقيقي، چنان‌ كه‌ در حديث‌ شريف‌آمده‌ است‌: «ارواح‌ شهدا در جوف‌ پرندگاني‌ سبز در بهشت‌ قرار دارند و دربهشت‌ مي‌خورند و مي‌خرامند و روزي‌ داده‌ مي‌شوند». البته‌ اين‌ امر منافاتي‌ با اين‌معني‌ ندارد كه‌ آنان‌ نسبت‌ به‌ ما مرده‌ نباشند زيرا حيات‌ شهدا، حياتي‌ برزخي‌ است ‌كه‌ جزء غيب‌ است‌ و خداي‌ عزوجل‌ خود به‌ كيفيت‌ آن‌ داناتر مي‌باشد. «كه» آن‌ شهدا «نزد پروردگارشان» يعني‌: در پناه‌ كرامت‌ وي، نه‌ اين‌ كه‌ به‌ وي‌ از نظر مكان‌ و قرب‌ مسافت‌ نزديك‌ باشند «روزي داده‌ مي‌شوند» يعني‌: حق‌ تعالي‌ در پناه ‌كرامت‌ خود، به‌ آنان‌ از خوراكي‌ها و ميوه‌هاي‌ بهشتي، غذا و نوشيدني‌ مي‌دهد وروزيشان‌ نزد وي‌ مستمر است، هرچند كه‌ رزقشان‌ از دنيا با شهادتشان‌ قطع‌ شده‌است‌.

در مورد غسل، كفن‌ و نماز جنازه‌ شهدا، فقها دو نظر دارند: احناف‌ برآنند كه ‌شهيد را با جامه‌اش‌ كفن‌ نموده‌ و بر وي‌ نماز بخوانند و اگر مكلف‌ و پاك‌ بود، غسل‌ داده‌ نمي‌شود. اما جمهور فقها بر آنند كه‌: شهيد نه‌ غسل‌ داده‌ مي‌شود، نه ‌كفن‌ مي‌شود و نه‌ بر او نماز خوانده‌ مي‌شود و اگر نجاست‌ موجود بر بدن‌ وي‌ غيراز خون‌ بود، آن‌ نجاست‌ از بدن‌ وي‌ پاك‌ گردانيده‌ مي‌شود.

 

فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ‏(170)

«به‌ آنچه‌ خدا از فضل‌ خود به‌ آنان‌ داده‌ است، شادمانند» يعني‌: شهدا به‌ آنچه‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ از كرامت‌ شهادت‌ به‌ آنان‌ ارزاني‌ نموده‌ است‌ و به‌ حيات‌ حقيقي‌اي‌ كه‌ در آن‌ قرار دارند و به‌ آنچه‌ كه‌ از رزق‌ و روزي‌ خداي‌ سبحان‌ به‌ ايشان‌ مي‌رسد، خوشحال‌ و مسرورند «و براي‌ كساني‌ كه‌ از پي‌ ايشانند» از برادران‌ مؤمنشان‌ «و هنوز به‌ آنان‌ نپيوسته‌اند» و به‌شهادت‌ نرسيده‌اند «شادي‌ مي‌كنند؛ كه‌ نه‌ بيمي‌ بر آنان‌ است‌ و نه‌ اندوهگين‌ مي‌شوند» يعني‌: خوشحالند از اين‌ كه‌ بر برادران‌ مؤمنشان‌ كه‌ در آينده‌ به‌شهادت‌ مي‌رسند، يا بر ايمان‌ مي‌ميرند؛ هيچ‌ بيم‌ و اندوهي‌ در فرداي ‌آخرت‌ نيست‌.

 

يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ‏(171)

«شادي‌ مي‌كنند» براي‌ برادرانشان‌ از اهل‌ ايمان‌ و جهاد «بر نعمت‌ و فضل‌ خدا» چون‌ بهشت‌ برين‌ و خشنودي‌ حق‌ تعالي، كه‌ نزد وي‌ ديده‌اند «و اين‌ كه‌ خداوند پاداش‌ مؤمنان‌ را تباه‌ نمي‌گرداند» يعني‌: دريافتند كه‌ خداوند جلّ جلاله پاداش‌ هيچ‌ مؤمني‌را كه‌ عمل‌ نيك‌ انجام‌ داده‌ باشد، ضايع‌ نمي‌كند، پس‌ براي‌ اين‌ امر نيز شادمانند.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: شهدا چون‌ به‌ بهشت‌ رفتند و آن‌ همه‌ قدر و منزلت ‌و نعمتي‌ را كه‌ برايشان‌ در بهشت‌ هست، ديدند، گفتند: اي‌ كاش‌ برادرانمان‌ در دنيا از اين‌همه‌ كرامتي‌ كه‌ نصيب‌ ما شده‌است، آگاه‌ مي‌شدند تا به‌ ميدانهاي‌ كارزار شتافته‌ و به‌ شهادت‌ مي‌رسيدند و به‌ اين‌ خيري‌ كه‌ ما دست‌ يافته‌ايم‌ نايل‌ مي‌گشتند.پس‌ پروردگارشان‌ به‌ ايشان‌ خبر داد كه‌: من‌ خبر و چگونگي‌ حالتان‌ را بر پيامبرتان ‌نازل‌ كردم‌! آن‌گاه‌ شهدا از اين‌ امر خوشحال‌ و شادمان‌ شدند. و اين‌ است‌ معناي‌: (وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم...).

 

الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِيمٌ ‏(172)

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: غزوه‌ احد در ماه‌ شوال‌ رخ‌ داد و تجار در ماه‌ ذي‌قعده‌ به‌ حوالي‌ مدينه‌ آمده‌ و در محل‌ بدرالصغري‌ اردو مي‌زدند و بازاري‌ را بر پا مي‌كردند. آنان‌ در اين‌ سال‌ نيز، بعد از واقعه‌ احد به‌ آنجا آمده‌ بودند و در حالي‌كه‌ مؤمنان‌ از احد زخم‌ها بر تن‌ و جان‌ خويش‌ داشتند، رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از ايشان‌ جهت‌ تعقيب‌ دشمن‌ داوطلب‌ خواستند... و فرمودند: «من‌ خود رونده‌ام، هرچند هيچ‌كس‌ با من‌ همراه‌ نشود». پس‌ ابوبكر، عمر، عثمان، علي، زبير، سعد، طلحه، عبدالرحمن‌بن‌ عوف، عبدالله بن‌ مسعود، حذيفه ‌و ابوعبيده‌ با هفتاد تن‌ از صحابه رضی الله عنهم آمادگي‌شان‌ را اعلام‌ كرده‌ داوطلبانه‌ بيرون‌آمدند و در تعقيب‌ ابوسفيان‌ حركت‌ كردند تا به‌ منطقه‌ «صفراء» رسيدند، در اين ‌هنگام‌ حق‌ تعالي‌ نازل‌ فرمود: «آنان‌ كه‌ دعوت‌ خدا و پيامبر را اجابت‌ كردند» آن‌گاه ‌كه‌ ايشان‌ را بعد از بازگشت‌ از احد، به‌ تعقيب‌ كردن‌ ابوسفيان‌ و لشكر قريش‌فراخواند تا با نشان‌ دادن‌ قوت‌ و نيرومندي‌ مسلمين، مشركان‌ را مرعوب‌ گرداند «بعد از آن‌ كه‌ زخم‌ برداشته‌ بودند» و با پيكرهاي‌ فروكوفته‌ و زخم‌خورده‌ از آسيب‌ جنگ، به‌ مدينه‌ بازگشته‌ بودند، بي‌درنگ‌ فرمان‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را لبيك‌ گفته‌ با همان ‌پيكرهاي‌ رنجور و زخمي، افتان‌ و خيزان‌ به‌ تعقيب‌ دشمن‌ پرداختند؛ «براي‌ كساني‌از آنان‌ كه‌ نيكي‌ و پرهيزگاري‌ كردند، پاداشي‌ بزرگ‌ است».

از عايشه‌ رضی الله عنها روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ به‌ عروه‌بن‌ زبير رضی الله عنه فرمود: «اي‌خواهرزاده‌ام! پدرانت‌ زبير و ابوبكر رضي‌الله عنهما، از زمره‌ اين‌ نيكان‌ و پرهيزگاران‌ بودند». يادآور مي‌شويم‌ كه‌ اين‌ غزوه، به‌نام‌ غزوه‌ «حمراءالاسد» ناميده‌ شده ‌است‌ كه‌ تابع‌ غزوه‌ احد مي‌باشد.

 

الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ‏(173)

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: ابوسفيان‌ وقتي‌ خواست ‌تا از احد برگردد، خطاب‌ به‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  گفت‌: وعده‌ ما و شما سال‌ آينده‌ در بدر است، همان‌ جايي‌ كه‌ يارانمان‌ را به‌ قتل‌ رسانديد. رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  نيزفرمودند: اگر خدا خواست، وعده‌ ما با شما در همانجاست‌. پس‌ چون‌ سال‌ بعد فرا رسيد، ابوسفيان‌ با مكيان‌ بيرون‌ آمده‌ در محلي‌ به‌ نام‌ «مجنه» از ناحيه ‌«مرالظهران» فرود آمد، اما حق‌ تعالي‌ در دل‌ وي‌ رعب‌ و وحشت‌ افگند وبازگشت‌ به‌ مكه‌ را قرين‌ مصلحت‌ يافت‌. در اين‌ اثنا با نعيم‌بن‌ مسعود اشجعي‌ كه‌ ازعمره‌ بازگشته‌ بود، برخورد، پس‌ به‌ او گفت‌: من‌ با محمد و يارانش‌ در موضع‌ بدر وعده‌ گذاشته‌ بودم، ولي‌ از آنجا كه‌ امسال‌؛ سال‌ قحطي‌ و خشكسالي‌ است، صلاح‌ نيست‌ كه‌ ما با آنان‌ درگير شويم، اين‌ كار بايد سالي‌ باشد كه‌ در آن‌ از گياهان‌ بچرانيم‌ و شير بنوشيم‌. اما من‌ دوست‌ ندارم‌ كه‌ محمد به‌ وعده‌گاه‌ آيد، ولي‌ ما نيامده‌ باشيم‌. لذا به‌ مردم‌ مدينه‌ بپيوند و آنان‌ را از خارج‌ شدن‌ به‌ ميدان‌ سست‌ و منفعل‌ گردان‌ و در برابر اين‌ خدمت، ده‌ شتر پاداش‌ داري‌. نعيم‌ به‌ مدينه‌آمد و مأموريت‌ بي‌سرانجام‌ خود را انجام‌ داد، پس‌ نازل‌ شد: «همان‌ كساني‌ كه‌مردم‌ به‌ آنان‌ گفتند» مراد از مردم، همان‌ شخص‌ اعرابي، يعني‌ نعيم‌بن‌ مسعوداشجعي‌ است‌ كه‌ ابوسفيان‌ او را فرستاده‌ بود و او به‌ مسلمانان‌ گفت‌: «مردمان» يعني‌: ابوسفيان‌ و سپاهش‌ «براي‌ شما گرد آمده‌اند، پس‌ از آنان‌ بترسيد» آري‌! ابوسفيان‌ از باب‌ جنگ‌ رواني‌ عليه‌ مسلمانان، اين‌ پيام‌ را به‌طور غير مستقيم‌ ـ ازطريق‌ نعيم‌بن‌مسعود اشجعي‌ ـ به‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و مؤمنان‌ فرستاد، اما به‌جاي‌ ترس‌ وجبن، اين‌ كار «بر ايمانشان‌ افزود» و هيچ‌ تزلزلي‌ در عزم‌ و اراده‌ مؤمنان‌ ايجاد نكرد «و گفتند: خداوند ما را بس‌ است‌ و چه‌ نيكو كارسازي‌ است» يعني‌: خداوند جلّ جلاله شر آنان‌ را از ما دفع‌ مي‌كند و او ما را بسنده‌ است‌ و هم‌اوست‌ كه‌ بر وي‌ توكل ‌مي‌كنيم‌ و تمام‌ امورمان‌ را به‌ او مي‌سپاريم‌. پس‌ طبق‌ وعده‌ به‌ بدرالصغري‌ رفتند و همراهشان‌ اسباب‌ و وسايل‌ تجارتي‌اي‌ بود، لذا خريد و فروش‌ و معامله‌ كرده‌ و نان‌روغني‌ و كشمش‌ خريدند و سودي‌ بسيار برده‌ سالم‌ و سرفراز به‌ مدينه‌ بازگشتند.

در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: چون‌ در مشكلي‌ عظيم‌ در افتاديد، «حسبنا الله ونعم ‌الوكيل» بگوييد. همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ عايشه‌ رضی الله عنها آمده‌است‌ كه‌ فرمود: چون‌ غم‌ بر پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شدت‌ مي‌گرفت، آن‌ حضرت‌ دست‌ خويش ‌را بر سر و محاسن‌ خويش‌ كشيده‌ و بعدا نفسي‌ بلند مي‌كشيدند و مي‌فرمودند: «حسبي‌الله ونعم‌ الوكيل».

 

فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ ‏(174)

«پس‌ بازگشتند» يعني‌: بعد از آن‌ كه‌ مسلمانان‌ براي‌ رويارويي‌ با لشكر قريش‌ ازمدينه‌ بيرون‌ رفتند؛ بازگشتند «با نعمتي‌ از جانب‌ خدا» كه‌ سلامت‌ و عافيت‌ از گزند دشمنشان‌ بود «و فضلي» يعني‌: با پاداشي‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله بر آنان‌ عنايت‌ كرد. بعضي‌ در معني‌ آن‌ گفته‌اند: با سودي‌ در تجارت‌ «در حالي‌كه‌ هيچ‌ آسيبي‌ به‌ آنان ‌نرسيده‌ بود» از كشته‌شدن، يا جراحت‌ «و همچنان‌ جوياي‌ خشنودي‌ الهي‌ بودند» در آنچه‌ كه‌ انجام‌ مي‌دادند و آنچه‌ كه‌ فرو مي‌گذاشتند، كه‌ از جمله‌ آن، خارج‌شدنشان‌ به‌ ميدان‌ در اين‌ غزوه‌ بود «و خداوند داراي‌ فضل‌ عظيم‌ است».

 

إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏(175)

«جز اين‌ نيست‌ كه‌ اين‌ خبردهنده» كه‌ مي‌خواهد تا شما مؤمنان‌ را از نبرد با دشمن‌ سست‌ و كند سازد «شيطان‌ است‌ كه‌ از دوستان‌ خود مي‌ترساند» يعني‌: ابليس‌ لعين‌ است‌ كه‌ با وسوسه‌ انگيزي‌ خود، مؤمنان‌ را از دوستان‌ خويش‌ كه‌ كافران‌اند مي‌ترساند و در ايشان‌ اين‌ واهمه‌ را القا مي‌كند كه‌ گويا كفار داراي ‌قدرت‌ و شوكتي‌ هستند. بعضي‌ گفته‌اند: مراد از شيطان، آن‌ شخص‌ اعرابي ‌يادشده‌ است‌ كه‌ هشدار ابوسفيان‌ را به‌ مؤمنان‌ انتقال‌ داد «پس، از آنان‌ نترسيد» يعني‌: از كفار نترسيد، چه‌ آنان‌ دوستان‌ شيطان‌اند و محكوم‌ به‌ شكست‌ ورسوايي، لذا برمبناي‌ اين‌ ترس‌ موهوم، از رويارويي‌ با دشمن‌ و دنبال‌ نمودن‌ وي ‌جبون‌ نشويد و سستي‌ نكنيد «و از  من‌ بترسيد، اگر مؤمنيد» پس‌ آنچه‌ را به‌ شما فرمان‌ مي‌دهم، انجام‌ دهيد و منهياتم‌ را فرو گذاريد زيرا من‌ سزاوار آن‌ هستم‌ كه‌ از من‌ پروا كرده‌ و از اوامر و نواهي‌ام‌ حساب‌ ببريد، چرا كه‌ خير و شر همه‌ به‌دست‌ من‌ است‌.

 

وَلاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏(176)

«و» اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم «آنان‌ كه‌ در نصرت‌ كفر مي‌شتابند، تو را اندوهگين‌ نسازند» به‌ قولي‌: آنان‌ قومي‌ بودند كه‌ مرتد شدند و پيامبراكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از اين‌ كارشان‌ سخت ‌مغموم‌ و اندوهگين‌ گشتند زيرا آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بر ايمان‌ مردم‌ سخت‌ مشتاق‌ بودند، لذا خداي‌ سبحان‌ ايشان‌ را تسليت‌ گفته‌ و از اندوه ‌خوردن‌ نهي‌ كرد. به‌ قولي‌ ديگر: رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  در اندوه‌ خوردن‌ بر كفر قوم‌ خويش، بسيار افراط مي‌كردند، پس‌حق‌ تعالي‌ ايشان‌ را از افراط در اين‌ كار نهي‌ نمود، چنان‌كه‌ در آيه‌ (8) از سوره ‌«فاطر» نيز مي‌فرمايد: (فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ...) (پس‌ مبادا جانت‌ را از حسرت ‌خوردن‌ بر آنان‌ بفرسايي). «اينان‌ هرگز به‌ خدا هيچ‌ زياني‌ نمي‌رسانند» يعني‌: كفر آنان‌ از ملك‌ خداي‌ سبحان‌ چيزي‌ كم‌ نمي‌كند. يا مراد اين‌ است‌: آنان ‌هرگز به‌ ديني‌ كه‌ پروردگار براي‌ بندگانش مشروع‌ ساخته‌ است، نمي‌توانند زياني ‌برسانند «خداوند مي‌خواهد كه‌ در آخرت‌ برايشان‌ بهره‌اي» در بهشت، يا بهره‌اي‌ از ثواب‌ «قرار ندهد و براي‌ آنان‌ عذابي‌ بزرگ‌ است» به‌سبب‌ كوشش‌ و شتابشان‌ درگرايش‌ به‌سوي‌ كفر، پس‌ زيان‌ كفرشان‌ به‌ خودشان‌ برگشته‌ و محروميت‌ از بهره‌ آخرت‌ را به‌سويشان‌ جلب‌ مي‌كند.

 

إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئاً وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏(177)

«در حقيقت، كساني‌ كه‌ كفر را به‌ بهاي‌ ايمان‌ خريدند» يعني‌: كفر را به‌ ازاي‌ ايمان ‌گرفتند، چنان‌كه‌ خريدار، كالا را در قبال‌ بهاي‌ آن‌ مي‌گيرد «هرگز به‌ خداوند هيچ ‌زياني‌ نمي‌رسانند و برايشان‌ عذابي‌ دردناك‌ است».

 

وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْماً وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ ‏(178)

«و كافران‌ هرگز نپندارند كه‌ مهلت‌ دادن‌ ما به‌ آنان» با طول‌ عمر و فراواني‌ در ارزاق، يا پيروزي‌ مقطعي‌ و ناپايدار در روز احد «به‌سودشان‌ است» قطعا موضوع‌ چنين‌ نيست، بلكه‌ «ما فقط» از آن‌ روي‌ «به‌ آنان‌ مهلت‌ مي‌دهيم‌ تا بر گناه‌ خويش‌ بيفزايند و عذاب‌ خفت‌باري» در كمين‌ خويش‌ «دارند». پس‌ خداي‌ سبحان ‌به ‌شيوه‌ استدراج، به‌ كفار طول‌ عمر و زندگي‌ مادي‌ گوارا مي‌دهد تا بر گناهان ‌خويش‌ بيفزايند و مهلت‌دادن‌ به‌ گناهكاران‌ جزء سنن‌ الهي‌ است‌ زيرا اگر خداوند جلّ جلاله هرگناه‌ و بدي‌اي‌ را بلافاصله‌ در دنيا جزا مي‌داد، چهره‌ جهان‌ تغيير مي‌يافت‌ و«تكليف» و «اختيار» انسان‌ به‌ حال‌ خود باقي‌ نمي‌ماند.

 

مَّا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاءُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ ‏(179)

ابوالعاليه‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ مي‌گويد: مسلمانان‌ از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  درخواست‌ كردند تا به‌ ايشان‌ نشانه‌اي‌ داده‌ شود كه‌ به‌ وسيله‌ آن، ميان‌ منافق‌ ومؤمن‌ تمييز دهند، پس‌ حق‌ تعالي‌ نازل‌ فرمود: «خداوند برآن‌ نيست‌ كه‌ مؤمنان‌ را براين‌ حالي‌ كه‌ شما بر آن‌ هستيد» از آميختگي‌ با منافقان‌ «واگذارد» بلكه‌ اسبابي‌ را پديد مي‌آورد و آزمونهايي‌ ـ همچون‌ صدور فرمان‌ جهاد و هجرت‌ ـ را به‌ وقوع‌ مي‌پيونداند «تا آن‌ كه‌ پليد» يعني‌: منافق‌ و نافرمان‌ «را از پاك» كه‌ همانا مؤمن ‌پاكيزه‌ و وارسته‌ است‌ «جدا كند» پس‌ محنتها و سختي‌هاي‌ جهاد و هجرت، ميدان‌ واقعي‌ اين‌ جداسازي‌ است، چنان ‌كه‌ در احد رسوايي‌ منافقان‌ آشكار گشت‌ «و خدا بر آن‌ نيست‌ كه‌ شما را از غيب‌ آگاه‌ گرداند» تا بتوانيد پاك‌ و ناپاك‌ را از يك‌ديگرتمييز دهيد زيرا خداوند جلّ جلاله علم غيب‌ را مخصوص‌ خودش‌ گردانيده‌ و هيچ‌كس‌ رابر آن‌ آگاه‌ نمي‌گرداند، پس‌ تصور نكنيد كه‌ جدا ساختن‌ مؤمن‌ از منافق‌ بر اساس ‌وحي‌ الهي‌؛ به‌ معناي‌ آگاه‌ ساختنتان‌ از امور غيب‌ است‌ «وليكن‌ خدا از فرستادگانش ‌هركه‌ را بخواهد برمي‌گزيند» و او را بر چيزي‌ از غيب‌ خويش‌ آگاه‌ مي‌گرداند تامؤمن‌ و منافقتان‌ را از يك‌ديگر بازشناساند. چنان‌كه‌ از رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم چنين‌اخبار غيبي‌اي‌ ـ و از جمله‌ معرفي‌ بسياري‌ از منافقان‌ ـ صادر شد، جز پيامبراكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ، ديگر مؤمنان‌ روشن‌بين‌ نيز ممكن‌ است‌ گاهي‌ منافقان‌ را با بسياري ‌گناهان‌ و بدي‌ احوالشان‌ و قرائني‌ كه‌ از آنان‌ نمودار مي‌شود، تشخيص‌ دهند «پس ‌به‌ خدا و پيامبرانش‌ ايمان‌ بياوريد و اگر ايمان‌ بياوريد و پرهيزگاري‌ كنيد، براي‌ شما پاداشي‌ بزرگ‌ خواهد بود».

 

وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ‏(180)

جمهور مفسران‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ برآن‌اند كه‌ اين‌ آيه‌ درباره ‌بازدارندگان‌ زكات‌ نازل‌ شد. «و كساني‌ كه‌ به‌ آنچه‌ خدا از فضل‌ خويش‌ به‌ آنان‌ عطاكرده، بخل‌ مي‌ورزند» و آن‌ را در راه‌ خدا  جلّ جلاله انفاق‌ نمي‌كنند «هرگز تصور نكنند كه ‌آن‌ بخل‌ برايشان‌ خوب‌ است» و به‌ سودشان‌ مي‌باشد «بلكه‌ آن‌ به‌ زيانشان‌ است، به‌ زودي‌ آنچه‌ كه‌ به‌ آن‌ بخل‌ ورزيده‌اند، روز قيامت‌ طوق‌ گردنشان‌ مي‌شود» يعني‌: به‌زودي‌ اموالي‌ كه‌ به‌ آن‌ بخل‌ ورزيده‌اند، بر گردنهايشان‌ طوقي‌ از آتش‌ مي‌شود. بخل‌: آن‌ است‌ كه‌ انسان‌ حقي‌ واجب‌ را از صاحب‌ حق‌ بازداشته‌ و از انفاق‌ مال‌ درجايي‌ كه‌ لازم‌ است، خودداري‌ كند «و ميراث‌ آسمانها و زمين‌ از آن‌ خداست» يعني‌: هر آنچه‌ كه‌ اهالي‌ عالمهاي‌ آسمانها و زمين‌ ميراث‌بر آن‌ مي‌شوند، براي‌خدا جلّ جلاله است، پس‌ چرا انسانها به‌ اموال‌ بخل‌ ورزيده‌ و آن‌ را در جايي‌ كه‌ به‌ آنان‌ دستور داده‌ايم، انفاق‌ نمي‌كنند، درحالي‌كه‌ اين‌ اموال، نزدشان‌ عاريتي‌ است ‌برگشت‌ پذير؟ «و خدا به‌ آنچه‌ مي‌كنيد، آگاه‌ است» و شما را مطابق‌ آن‌ جزا مي‌دهد.

در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت‌ ابي‌هريره‌ رضی الله عنه از رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمده‌ است‌ كه‌ فرمودند: «من‌ آتاه‌ الله مالا فلم‌ يؤد زكاته، مثل‌ له‌ شجاعا اقرع‌ له‌ زبيبتان‌ يطوقه‌ يوم ‌القيامه، يأخذ بلهزمتيه‌ ثم‌ يقول‌: انا مالك، انا كنزك‌: كسي‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله به‌ او مالي‌داد، اما او زكات‌ مالش‌ را نپرداخت، آن‌ مال‌ در روز قيامت‌ به‌شكل‌ افعي‌ سرتاسي ‌براي‌ او در مي‌آيد [كه‌ از بس‌ زهر دارد، موهايش‌ ريخته‌ است]) و آن‌ افعي ‌[مهيب] طوق‌ گردن‌ او شده‌ سپس‌ دو طرف‌ دهان‌ آن‌ شخص‌ را گرفته‌ او را مي‌گزد تلاوت‌ كردند.

از آنجا كه‌ پس‌ از نابودي‌ خلق، دارايي‌ها و اموال‌ بدون‌ وجود هيچ‌گونه ‌مدعي‌اي‌ باقي‌ مي‌مانند، لذا ـ بنابر عادت‌ ـ از اين‌ چيزها به‌ عنوان‌ ميراث ‌حق‌ تعالي‌ تعبير شد، با آن‌ كه‌ اينها در حقيقت‌ نسبت‌ به‌ حق‌ تعالي‌ ميراث‌ نيستند زيرا وارث‌ كسي‌ است‌ كه‌ چيزي‌ را به‌ ارث‌ برد كه‌ قبلا مالك‌ آن‌ نبوده‌ است، درحالي‌كه‌ خداي‌ متعال‌ مالك‌ آسمانها و زمين‌ و همه‌ موجودات‌ مي‌باشد.

 

لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ ‏(181)

سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌: يهودي‌اي‌ به‌نام‌ فنحاص‌ به‌ ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه گفت‌: ما به‌ خدا هيچ‌ نيازي‌ نداريم‌ و اوست‌ كه‌ به‌ ما نيازمند است، ما چنان‌كه‌ او نزد ما تضرع ‌مي‌كند، نزد وي‌ تضرع‌ نمي‌كنيم‌ و اگر او از ما بي‌نياز بود ـ چنان‌كه‌ رفيق‌ شما مي‌پندارد ـ از ما وام‌ نمي‌خواست‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: «هنگامي‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ آيه‌: (مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً) را نازل‌ نمود، يهوديان‌ نزد رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمده‌ و گفتند: اي‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم! آيا پروردگارت‌ فقير است‌ كه‌ از بندگانش‌ طالب‌ قرض‌ مي‌شود؟ همان‌ بود كه‌ نازل‌ گرديد: «مسلما خداوند سخن‌ كساني‌ را كه» از روي‌ غرور ثروت‌ و جهل‌ به‌ حقيقت‌ حال‌ خداوند متعال‌ «گفتند: خدا نيازمند است‌ و ما توانگريم، شنيد» به‌ قولي‌: مراد آنها اين‌ بود كه ‌اگر به‌ راستي‌ خداوند جلّ جلاله بر زبان‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم از ما طالب‌ قرض‌ شده ‌باشد، پس‌ اوفقير است‌. لذا خواستند تا با اين‌ القاءات‌ خود در دين‌ اسلام‌ شك‌افگني‌ كنند «به‌ زودي‌ آنچه‌ را گفتند، خواهيم‌ نوشت» در صحيفه‌هاي‌ فرشتگان‌ نويسنده‌ اعمال‌ وآن‌ را نگه ‌داشته‌ و در برابر آن‌ مجازاتشان‌ خواهيم‌ كرد «و به ‌ناحق‌كشتن‌ پيامبران‌ رابه‌ دست‌ آنان‌ مي‌نويسيم» اين‌ سخن‌ يهود را كه‌ گفتند: خداوند ـ پناه‌ براو ـ نيازمند است، با گناه‌ كشتن‌ پيامبران‌ توسط آنان‌ پيوسته‌ ساخت‌ تا تنبيهي‌ بر وقاحت‌ و بزرگي‌ گناه‌ اين‌ سخنشان‌ باشد. نسبت‌ دادن‌ قتل‌ پيامبران‌ علیهم السلام به‌ يهوديان‌ عصر رسالت‌ ـ هرچند آنان‌ مجري‌ آن‌ قتلها نبودند ـ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ آنها از عملكرد اجداد خويش‌ راضي‌ بوده‌ و آن‌ را مورد تأييد قرار مي‌دادند «و مي‌گوييم‌: عذاب‌ سوزان‌ را بچشيد» يعني‌: با اين‌ سخني‌ كه‌ به‌ آنان‌ در دوزخ‌ مي‌گوييم، ازآنان‌ انتقام‌ مي‌گيريم‌. حريق‌: آتش‌ شعله‌ور و سوزان‌ است‌.

 

ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ ‏(182)

«اين» عذاب‌ سوزان‌ «به ‌خاطر كار و كردار پيشين‌ شماست» و زندگي‌ غرق‌ درگناه‌ و معصيت‌ شما در دنيا، وگرنه‌ «خداوند هرگز نسبت‌ به‌ بندگان‌ بيدادگر نيست» پس‌ عذابي‌ كه‌ به‌ شما مي‌چشاند، ستم‌ نيست‌ بلكه‌ عين‌ عدالت‌ است‌.

 

الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىَ يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءكُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ‏(183)

«اينان‌ كساني‌ هستند كه‌ گفتند: خداوند با ما پيمان‌ بسته‌ است‌ كه‌ به‌ هيچ‌ پيامبري ‌ايمان‌ نياوريم، مگر آن‌ كه‌ براي‌ ما قرباني‌اي‌ بياورد كه‌ آتش، آن‌ را بسوزاند» سنت‌ در بني‌اسرائيل‌ براين‌ بود كه‌ آنها قرباني‌اي‌ را عرضه‌ مي‌كردند، سپس‌ پيامبرشان ‌برمي‌خاست‌ و دعا مي‌كرد، آن‌گاه‌ آتشي‌ از آسمان‌ فرود مي‌آمد و آن‌ قرباني‌ را مي‌سوخت‌. البته‌ حق‌ تعالي‌ اين‌ شيوه‌ را جزء آيين‌ هاي‌ ديني‌ همه‌ پيامبران‌ خويش ‌قرار نداده‌ و آن‌ را به‌ عنوان‌ دليل‌ صدق‌ نبوت‌ ايشان‌ نگردانيده‌. اما بني‌اسرائيل ‌ادعا كردند كه‌ از بارگاه‌ الهي‌ در اين‌ باره‌ عهد و پيماني‌ دارند و با اين‌ شيوه‌ ميان ‌كساني‌ كه‌ به‌دروغ‌ ادعاي‌ نبوت‌ مي‌كنند و كساني‌ كه‌ به‌حق‌ پيامبرند، فرق‌مي‌گذارند. پس‌ حق‌ تعالي‌ اين‌ ادعايشان‌ را رد نموده‌ و فرمود: «بگو: قطعا پيش‌ از من‌ پيامبراني‌ بودند كه‌ دلايل‌ آشكار را با آنچه‌ گفتيد» از تقديم‌ قرباني‌ به‌ شكل‌ فوق ‌«براي‌ شما آوردند، پس‌ اگر راست‌ مي‌گوييد، چرا آنان‌ را كشتيد؟» همچون‌ يحيي ‌فرزند زكريا، اشعياء علیهم السلام و ساير پيامبراني‌ را كه‌ به ‌دست‌ شما يهوديان‌ به‌ قتل‌رسيدند؟. پس‌ قضيه‌؛ قضيه‌ مخالفت‌ و عناد است، نه‌ قضيه‌ قناعت‌ و حجت‌ وبرهان‌. قربان‌: هر چيزي‌ است‌ كه‌ به ‌وسيله‌ آن‌ به‌سوي‌ خداي‌ سبحان‌ تقرب‌ جسته‌شود؛ اعم‌ از حيوانات‌ يا چيزهاي‌ ديگر.

 

فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآؤُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ ‏(184)

آن‌گاه‌ حق‌ تعالي‌ براي‌ دلجويي‌ پيامبر گرامي‌ خويش‌ مي‌فرمايد: «پس‌ اگر تو را تكذيب‌ كردند، بدان‌ كه‌ پيامبراني‌ هم‌ كه‌ پيش‌ از تو» همانندت‌ «معجزات‌ و صحيفه‌ها و كتاب‌ روشنگر آورده‌ بودند، با انكار و تكذيب‌ مواجه‌ شدند» لذا بر سخنان‌ ياوه‌ آنان ‌شكيبا باش‌ و با آنان‌ مبارزه‌ كن‌. زبر: جمع‌ زبور، به ‌معناي‌ كتاب‌ است‌.

 

كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَما الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ ‏(185)

«هر نفسي‌ چشنده‌ مرگ‌ است» حق‌ تعالي‌ مرگ‌ را سرنوشت‌ هر موجود زنده‌اي ‌گردانيده‌است، خواه‌ اين‌ موجود بشر باشد، يا فرشته، يا جن، يا حيوان، پس‌ هيچ‌كس‌ را از سركشيدن‌ جام‌ مرگ‌ گريزي‌ نيست‌ «و همانا روز رستاخيز پاداشهايتان ‌به‌طور كامل‌ به‌ شما داده‌ مي‌شود» و فقط در اين‌ روز است‌ كه‌ پاداش‌ به‌ طور كامل‌پرداخته‌ مي‌شود، پس‌ آنچه‌ كه‌ در دنيا، يا در عالم‌ برزخ‌ به‌ انسان‌ داده‌ مي‌شود، فقط بخشي‌ از پاداشهاست‌. اين‌ خود به‌ اين‌ حقيقت‌ اشاره‌ دارد كه‌ بخشي‌ ازپاداشها ـ خير باشند يا شر ـ گاهي‌ در دنيا، يا قبر به‌ انسان‌ مي‌رسند. در حديث‌ شريف‌آمده‌ است‌: «إن‌ القبر روضة من‌ رياض‌ الجنة‌ أو حفرة من‌ حفر النار: همانا قبر، باغي‌ از باغهاي‌ بهشت، يا حفره‌اي‌ از حفره‌هاي‌ دوزخ‌ است». «پس‌ هر كه‌ ازآتش‌ دوزخ‌ دور داشته‌ شده‌ و به‌ بهشت‌ درآورده‌ شد، قطعا كامياب‌ شده‌ است» يعني‌: به‌ آنچه‌ مي‌خواسته‌ دست‌ يافته‌ و از آنچه‌ هراس‌ داشته، نجات‌ يافته‌است‌ زيرا هرگونه‌ كاميابي‌ و رستگاري‌اي‌ ـ هرچند كه‌ برآورنده‌ تمام‌ خواسته‌هاي‌ انسان‌باشد ـ بدون‌ بهشت‌ هيچ‌ است‌ و نجات‌ از هرگونه‌ زياني‌ هم‌ ـ چنانچه‌ صاحب‌ آن ‌از آتش‌ دوزخ‌ نجات‌ يابنده‌ نباشد ـ نجات‌ نيست‌ «و زندگاني‌ دنيا جز متاع‌ غرور نيست» متاع‌: هرآن‌چيزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ از آن‌ نفع‌ و بهره‌ مي‌گيرد. غرور: فريفته‌شدن‌ به‌ آرزوها و خواهشهاي‌ دنياست‌.

اين‌ آيه‌ كريمه، متضمن‌ مژده‌ و بيم‌ (وعد و وعيد) به‌ تصديق‌كنندگان‌ و تكذيب‌كنندگان‌ پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌. از سعيدبن‌ جبير رضی الله عنه روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: وعيد و تهديد در اين‌ آيه‌ كريمه، فقط متوجه‌ كسي‌ است‌ كه‌ دنيا را بر آخرت ‌ترجيح‌ مي‌دهد، اما كسي‌ كه‌ آخرت‌ را به‌ وسيله‌ دنيا مي‌طلبد، دنيا برايش‌ بهترين‌متاع‌ و بهره‌اي‌ است‌ و اين‌ هشدار شامل‌ وي‌ نمي‌شود. در حديث‌ شريف‌ به‌ روايت ‌ابوهريره‌ رضی الله عنه آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمودند: «حقيقتا جاي‌ يك‌ تازيانه‌ دربهشت، بهتر از دنيا و مافيهاست، اگر مي‌خواهيد آيه‌: (فَمَن زُحْزِحَ...) را بخوانيد تا اين‌ حقيقت‌ بر شما روشن‌ شود».

علما در بيان‌ احكام‌ گفته‌ اند: سنت‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ احتضار و جان‌ كندن، به ‌انسان‌ كلمه‌ شهادت‌ تلقين‌ شود، بدون‌ خواستن‌ از وي‌ كه‌ آن‌ را تكرار كند زيرا چه ‌بسا كه‌ تكرار، سبب‌ ملال‌ و دلتنگي‌ وي‌ گردد. همچنين‌ مستحب‌ است‌ كه‌ در آن ‌هنگام‌ سوره‌ «يس» نيز بر وي‌ خوانده‌ شود زيرا در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌خواندن‌ «يس»، مردن‌ را بر شخص‌ محتضر آسان‌ مي‌سازد. همچنان‌ سنت‌ است ‌كه‌ در بردن‌ مرده‌ به‌سوي‌ گورستان‌ تعجيل‌ شود.

 

لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيراً وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ ‏(186)

«و شما قطعا در مالها و جانهايتان‌ آزموده‌ خواهيد شد» يعني‌: به‌ طور قطع‌ در اموال‌ خود مورد امتحان‌ و آزمايش‌ قرار مي‌گيريد؛ با از دست‌ دادن‌ آنها بر اثرحوادث‌ و مصايب، بذل‌ و انفاقهاي‌ واجب‌ و ساير تكاليف‌ شرعي‌اي‌ كه‌ متعلق‌ به ‌اموال‌ است‌. همچنان‌ در جانهاي‌ خود مورد امتحان‌ و آزمايش‌ قرار مي‌گيريد؛ بامرگ، مبتلا شدن‌ به‌ بيماري‌ها، ازدست‌دادن‌ عزيزان‌ و كشته ‌شدن‌ در راه‌ خدا جلّ‌ جلاله.

با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ آيه ‌كريمه‌ بعد از هجرت‌ مؤمنان‌ به‌ مدينه‌ و قبل‌ از غزوه‌ بدر نازل‌ شد؛ اين‌ خطابي‌ است‌ به‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  و امت‌ ايشان‌ جهت‌ تسليت‌ ودلجويي‌شان‌ بر كيد و آزارهاي‌ كافران‌ و فاسقان‌ كه‌ در آينده‌ با آن‌ روبرو خواهند شد تا مؤمنان‌ خود را به‌ پايداري‌ و شكيبايي‌ بر تحمل‌ رنجها و ناخوشي‌ها آماده‌ ساخته، از هم‌اكنون‌ راه‌ دشواري‌ را كه‌ پيش‌رو دارند، درنظر بگيرند «و از كساني‌كه‌ پيش‌ از شما به‌ آنان‌ كتاب‌ داده‌ شده» يعني‌: از يهود و نصاري‌ «و همچنان‌ از كساني‌ كه‌ به‌ شرك‌ گراييده‌اند» كه‌ ساير طوايف‌ كفر از غير اهل‌ كتاب‌اند؛ «سخنان‌ دل‌آزار بسياري‌ خواهيد شنيد» از طعن‌ و تمسخر در دين‌ و مقدسات‌ و آبروي‌خويش‌.

بنا به‌ روايتي‌ در سبب‌ نزول، اين‌ بخش‌ از آيه‌ كريمه‌ درباره‌ كعب‌بن‌ اشرف‌ يهودي ‌نازل‌ شد كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را با اشعار خويش‌ هجو مي‌كرد و در اين‌ اشعار؛ كفارقريش‌ را عليه‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بر مي‌انگيخت‌.

«ولي‌ اگر صبر كنيد و تقوي‌ پيشه‌ نماييد» صبر: مقيد ساختن‌ و پايبند كردن‌ نفس‌ برچيزي‌ است‌ كه‌ آن‌ را ناخوش‌ دارد، همچون‌ فروخوردن‌ خشم‌ و مقاومت‌ در برابرسختي‌ها با روحيه‌ پايداري‌ و احساس‌ رضايت‌. تقوي‌: دوري‌ گزيدن‌ از گناهان‌ وپايبندي‌ به‌ دستورات‌ الهي‌ است‌. آري‌! اگر چنين‌ كنيد، بي‌ترديد «اين‌» صبر وپرهيزگاري‌ «از عزم‌ امور است» يعني‌: از آن‌ كارهايي‌ است‌ كه‌ بر شما واجب ‌است‌ تا تصميم‌ خود را بر آن‌ استوار كنيد. گفته‌ مي‌شود: «عزم‌الامر»، آن‌گاه‌ كه‌شخص‌ كار را محكم‌ كرده‌ و آن‌ را به‌ سامان‌ رساند و استوار گرداند.

قول‌ راجح‌ اين‌ است‌ كه‌: حكم‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ منسوخ‌ نيست‌ زيرا جدال‌ به‌ شيوه ‌نيكوتر، هميشه‌ مطلوب‌ است، چنان‌كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم با وجود آن‌ كه‌ به‌ جهاد دستور داده‌ شده‌ بودند، با يهوديان‌ مدارا مي‌كردند و از منافقان‌ در مي‌گذشتند.

 

وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ ‏(187)

«و ياد كن‌ هنگامي‌ را كه‌ خداوند از كساني‌ كه‌ به‌ آنان‌ كتاب‌ داده‌ شده» يعني‌: ازيهود و نصاري‌ «پيمان‌ گرفت، كه‌ حتما بايد آن‌ را براي‌ مردم‌ بيان‌ نماييد و كتمانش ‌نكنيد» يعني‌: نبوت‌ آن‌ حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم را براي‌ مردم‌ بيان‌ نموده‌ و آن‌ را پنهان‌ نداريد «پس‌ آن‌ عهد را پشت‌ سر خود انداختند» يعني‌: عهد و پيمان‌ الهي‌ را بي‌محابا پشت‌سر افگندند «و آن‌ را به‌ بهاي‌ ناچيزي» از بهره‌هاي‌ پست‌ و پليد و بي‌ارزش‌ دنيا «فروختند، چه‌ بد است‌ آنچه‌ خريدند!».

اين‌ آيه‌ كريمه‌ متضمن‌ هشداري‌ سخت‌ براي‌ علماء است‌ تا چيزي‌ از علم ‌سودمند را پنهان‌ نكنند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «من‌ سئل‌ عن‌ علم‌ فكتمه‌ الجم ‌يوم‌ القيامه‌ بلجام‌ من‌ نار: هركس‌ از علمي‌ مورد پرسش‌ قرار گيرد و آن‌ علم‌ را بپوشاند، در روز قيامت‌ به‌ دهنه‌اي‌ از آتش‌ لجام‌ زده‌ مي‌شود». كه‌ اين‌ خود بروجوب‌ نشر علم‌ براي‌ مردم‌ دلالت‌ مي‌كند. علي‌ رضی الله عنه مي‌فرمايد: «خداوند جلّ جلاله ازمردم‌ جاهل‌ و نادان‌ عهد نگرفته‌ كه‌ بياموزند، اما از علما عهد گرفته‌ كه ‌بياموزانند».

 

لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ‏(188)

«هرگز كساني‌ را كه‌ به‌ آنچه‌ كرده‌اند شادماني‌ مي‌كنند و دوست‌ دارند كه‌ بر آنچه ‌نكرده‌اند، موردستايش‌ قرار گيرند، رسته‌ از عذاب‌ مپندار و آنان‌ عذاب‌ دردناكي‌ در پيش‌دارند» يعني‌: هركس‌ به‌ كارهاي‌ نيكي‌ كه‌ انجام‌ داده، شادماني‌ كند و دوست ‌داشته‌ باشد كه‌ مردم‌ به‌ آنچه‌ هم‌ كه‌ نكرده‌ است، او را ستايش‌ كنند، پس‌ او را نجات‌ يافته‌ از عذاب‌ مپنداريد.

بخاري‌ و مسلم‌ و غير آنان‌ در بيان‌ سبب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ كرده‌اند: روزي‌ مروان‌ براي‌ دربان‌ خود گفت‌: اي‌ رافع‌! نزد ابن‌عباس‌ رضی الله عنه برو و به‌ او بگو: اگر چنان‌ باشد كه‌ هر شخصي‌ از ما كه‌ به‌ آنچه‌ كرده‌ شادمان‌ است‌ و دوست‌ دارد كه‌ به‌ آنچه‌ نكرده‌ ستوده‌ شود؛ موردعذاب‌ قرار گيرد، بي‌گمان‌ همه‌ ما مورد عذاب‌ قرار مي‌گيريم‌؟ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در پاسخ‌ فرستاده‌ وي‌ فرمود: «اين‌ آيه‌ كريمه ‌به‌ شما چه‌ ارتباطي‌ دارد؟ حقيقت‌ امر اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آيه‌ درباره‌ اهل‌ كتاب‌ نازل‌شد»، سپس‌ آيه‌ ماقبل‌ را تلاوت‌ نمود: (وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ...). همچنين‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه در همين‌ رابطه‌ مي‌گويد: «رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از اهل‌ كتاب ‌درباره‌ چيزي‌ سؤال‌ كردند ولي‌ آنها در پاسخ، حقيقت‌ را كتمان‌ نموده‌ و سخني‌دروغين‌ آوردند و درحالي‌ از نزد رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  بيرون‌ رفتند كه‌ به‌ ايشان‌ چنين ‌وانمود مي‌كردند كه‌ به‌ سؤالشان‌ پاسخ‌ درستي‌ داده‌اند و با اين‌ پاسخ‌ در پيشگاه‌ آن‌حضرت‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم قابل‌ ستايش‌ خواهند بود! از سوي‌ ديگر شادمان‌ بودند از اين‌ كه‌ پاسخ‌ واقعي‌ را از ايشان‌ پنهان‌ داشته‌اند. همان‌ بود كه‌ آيه‌ كريمه‌ اين‌ صحنه‌سازي‌ آنان‌ رابرملا و مال‌ كارشان‌ را هويدا ساخت‌.

به‌ روايتي‌ ديگر، آيه‌ كريمه‌ درباره‌ كساني‌ از منافقان‌ نازل‌ شد كه‌ از جهاد تخلف‌ مي‌كردند، اما هنگامي‌كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از جهاد بر مي‌گشتند، به‌ حضور ايشان‌ آمده‌ عذرخواهي‌ مي‌نمودند و دوست‌ داشتند كه‌ به‌ آن‌ چيزي‌ مورد ستايش‌قرار گيرند كه‌ انجام‌ نداده‌ بودند. حافظ ابن‌حجر عسقلاني‌ مي‌گويد: «جمع‌كردن‌ميان‌ اين‌ دو روايت‌ ممكن‌ است‌ زيرا محتمل‌ است‌ كه‌ آيه‌ كريمه‌ در مورد هر دو گروه‌ نازل‌ شده‌باشد».

 

وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ‏(189)

«و فرمانروايي‌ آسمانها و زمين‌ از آن‌ خداست‌ و خداوند بر هرچيزي‌ تواناست» اين‌آيه‌ كريمه‌ در رد و تكذيب‌ سخن‌ جاهلانه‌ يهودياني‌ نازل‌ شد كه‌ گفتند: (إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء) (خدا فقير و ما توانگر هستيم) «آيه181».

 

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ ‏(190)

«مسلما در آفرينش‌ آسمانها و زمين‌ و درپي‌ يك‌ديگر آمدن‌ شب‌ و روز» و تفاوت‌آنها در درازي‌ و كوتاهي‌ و گرمي‌ و سردي‌ و غيره‌ «آياتي‌ است» يعني‌: نشانه‌ها و راهنماهاي‌ روشن‌ و برهانهاي‌ واضحي‌ است‌ كه‌ بر وجود آفريننده‌ سبحان‌ دلالت ‌مي‌كند، اما «براي‌ صاحبان‌ خرد» هاي‌ ناب‌ از شائبه‌هاي‌ نقص‌ و عقلهاي‌ وارسته‌ ازكجي‌ها و انحراف‌ زيرا مجرد تفكر در نشانه‌هايي‌ كه‌ خداي‌ سبحان‌ در اين‌ آيه‌كريمه‌ از آنها ياد كرده‌ است، براي‌ عاقل‌ بسنده‌ و كافي‌ است‌ تا او را به‌ ايماني‌ پيوند دهد كه‌ هيچ‌ شك‌ و شبهه‌اي‌ نمي‌تواند آن‌ را متزلزل‌ كرده‌ و به‌ درون‌ آن ‌رخنه‌ نمايد بنابراين، واجب‌ است‌ كه‌ ايمان‌ انسان‌ بر پشتوانه‌ دلايل‌ يقيني‌ متكي‌ ومستظهر باشد، نه‌ بر تقليد و وراثت‌. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «واي‌ بر كسي‌ كه‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ را بخواند و در آن‌ تفكر نكند». همچنان‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ درشب‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ كريمه، رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  تا بامداد پيوسته‌ مي‌گريستند.

بايد دانست‌ كه‌ ميدان‌ تفكر، آفريده‌هاي‌ حق‌ تعالي‌ است‌ نه‌ ذات‌ وي‌ زيرا درك ‌حقيقت‌ ذات‌ الهي‌ محال‌ و ناممكن‌ است‌.

 

الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏(191)

آن‌گاه‌ حق‌ تعالي‌ صاحبان‌ خرد را چنين‌ تعريف‌ و توصيف‌ مي‌كند: «هم‌آنان‌ كه‌ خدا را ايستاده‌ و نشسته‌ و به‌ پهلو آرميده‌ ياد مي‌كنند» يعني‌: صاحبان‌ خرد كساني‌ هستند كه‌ ميان‌ فكر و ذكر جمع‌ نموده‌ و خداوند متعال‌ را در همه‌ احوال‌ يادمي‌كنند، چنان‌كه‌ پيامبراكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم خداي‌ عزوجل‌ را در همه‌ اوقات‌ ياد مي‌كردند.به‌ قولي‌: مراد از «ذكر» در اينجا نماز است‌. يعني‌: كساني‌ كه‌ نماز را در هيچ‌ حالي‌از احوال‌ ترك‌ نمي‌كنند و آن‌ را در حال‌ نبود عذر ايستاده‌ و درحال‌ وجود عذر، نشسته‌ و به‌ پهلو خوابيده‌ ادا مي‌كنند «و در آفرينش‌ آسمانها و زمين‌ تفكر مي‌كنند» يعني‌: در صنع‌ بديع‌ و متقن‌ آسمانها و زمين‌ و استحكام‌ و ثبات‌ آنها و عظمت‌ و بزرگي‌ اجرام‌ آنها مي‌انديشند. يادآور مي‌شويم‌ كه‌ دعوت‌ به‌ تأمل‌ در شگفتيهاي ‌آفرينش‌ از مضامين‌ اصلي‌ قرآن‌ است‌.

اين‌ آيه‌ كريمه‌ و آيات‌ مشابه‌ آن، ناظر بر «برهان‌ اتقان‌ صنع» در حكمت ‌اسلامي‌ است‌.

اين‌ متفكران‌ و انديشمندان‌ ذاكر مي‌گويند: «پروردگارا! اينها را بيهوده» و به‌بازي‌ و عبث‌ «نيافريده‌اي» بلكه‌ اينها را دليلي‌ بر حكمت‌ و قدرت‌ خويش‌آفريده‌اي‌ تا زمين‌ را ميدان‌ آزمايش‌ بندگانت‌ قرار داده‌ و فرمانبردارانت‌ را از سركشانت‌ متمايز گرداني‌ «منزهي‌ تو» از آنچه‌ كه‌ لايق‌ شأن‌ خداوندي‌ات‌ نيست ‌«پس‌ ما را از عذاب‌ آتش‌ دوزخ‌ درامان‌ بدار».

 

رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ‏(192)

همچنان‌ متفكران‌ و انديشمندان‌ ذاكر مي‌گويند: «پروردگارا! هر كه‌ را تو در آتش‌افگني، يقينا رسوايش‌ كرده‌اي» و خوار و بي‌مقدارش‌ ساخته‌اي‌ «و براي ‌ستمكاران» يعني‌: براي‌ كافران‌ «هيچ‌ ياوراني‌ نيست».

 

رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ ‏(193)

همچنان‌ متفكران‌ و انديشمندان‌ ذاكر مي‌گويند: «پروردگارا! همانا ما شنيديم‌ كه‌ دعوتگري‌ به‌ ايمان‌ فرا مي‌خواند» كه‌ اين‌ دعوتگر همانا رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  است‌ وبه‌ قولي‌: دعوتگر، قرآن‌ است‌ «كه‌ به‌ پروردگار خود ايمان‌ آوريد، پس‌ ايمان‌آورديم» يعني‌: به‌ نداي‌ اين‌ دعوتگر لبيك‌ گفته‌ و ايمان‌ آورديم‌ «پروردگارا» تكرار ندا براي‌ اظهار فروتني‌ و تضرع‌ است‌ «گناهان‌ ما را بيامرز و سيئات‌ ما را بزداي» يعني‌: گناهان‌ كبيره‌ و صغيره‌مان‌ را به‌ مغفرت‌ خويش‌ درپوشان، يا آن‌ كوتاهي‌هايي‌ را كه‌ در حقوق‌ بندگانت‌ از ما سر زده‌ است، برملا و آشكار نكن، باعذاب‌ كردن‌ ما در برابر آنها «و ما را در زمره‌ ابرار بميران» ابرار: جمع‌ «بار» است ‌و ايشان‌ كساني‌ اند كه‌ در طاعت‌ پروردگار سعي‌ بليغ‌ و كوشش‌ وسيع‌ مي‌نمايند و گستره‌ طاعاتشان‌ بسيار وسيع‌ است‌. به‌قولي‌: ايشان‌ پيامبران‌ الهي علیهم السلام و صالحان‌اند.

 

رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ ‏(194)

همچنان‌ متفكران‌ و انديشمندان‌ ذاكر مي‌گويند: «پروردگارا! و آنچه‌ را كه‌ به‌وسيله‌ فرستادگانت‌ به‌ ما وعده‌ داده‌اي، به‌ ما عطا كن» وعده‌اي‌ كه‌ بر زبان‌پيامبران علیهم السلام داده‌شده، همانا پاداش‌ خداوند جلّ جلاله بر اهل‌ طاعت‌ وي‌ است‌ «و ما را روز رستاخيز رسوا نگردان» كه‌ اين‌ رسوايي، ذلت‌ و حقارتي‌ ننگين‌ است‌ «زيرا تو وعده‌ات‌ را خلاف‌ نمي‌كني» آري‌! خداوند متعال‌ به‌ دليل‌ قدرت‌ و كمال‌ و انعام ‌بزرگ‌ خويش، وعده‌هايي‌ را كه‌ بر زبان‌ پيامبرانش علیهم السلام به‌ بندگان‌ مؤمن‌ و نيكوكار خويش‌ سپرده‌ و كتابهايش‌ نيز متضمن‌ آن‌ هستند ـ چون‌ آمرزش‌ گناهان، نجات‌ از عذاب‌ و رهيافتنشان‌ به‌ بهشت‌ ـ هرگز خلاف‌ نمي‌كند، درصورتي‌كه‌ مستحق‌ آن‌باشند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  هنگامي‌ كه‌ به‌ نماز تهجد برمي‌خاستند، آيات‌ ده‌گانه‌ آخر سوره‌ آل‌ عمران‌ را مي‌خواندند و سپس‌ با خداي ‌خويش‌ چنين‌ مناجات‌ مي‌كردند: «اللهم‌ اجعل‌ في‌ قلبي‌ نوراً، وفي‌ سمعي‌ نوراً، وفي ‌بصري‌ نوراً، وعن‌ يميني‌ نوراً، وعن‌ شمالي‌ نوراً، ومن‌ بين‌ يدي‌ نوراً، ومن‌ خلفي‌ نوراً، ومن‌ فوقي‌ نوراً، وأعظم‌ لي‌ نوراً يوم‌ القيامة‌: بارخدايا! در قلبم‌ نوري‌ را پديد آور ودر شنوايي‌ام‌ نوري‌ را و در بينايي‌ام‌ نوري‌ را و از جانب‌ راست‌ من‌ نوري‌ را و از جانب‌ چپم‌ نوري‌ را و از پيشاپيش‌ من‌ نوري‌ را و از پشت‌ سرم‌ نوري‌ را و از فراز سرم‌ نوري‌ را و براي‌ من‌ در روز قيامت‌ نوري‌ بزرگ‌ قرارده».

علما بر آنند كه‌: خواندن‌ اين‌ آيات‌ دهگانه‌ بعد از بيدار شدن‌ از خواب‌ درشب‌ ـ با اقتدا به‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مستحب‌ است‌.

 

فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَاباً مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ‏(195)

«پس‌ پروردگارشان‌ دعايشان‌ را اجابت‌ كرد» با دادن‌ اين‌ وعده‌: «كه‌ من‌ عمل ‌هيچ‌ صاحب‌ عملي‌ از شما را ضايع‌ نمي‌كنم» با ندادن‌ ثواب‌ آن‌ «از مرد يا زن» تصريح‌ بر زنان، به‌خاطردلخوش‌ كردن‌ آنهاست، وگرنه‌ آنان‌ نيز در عموم‌ معناي ‌(الذين‌ آمنوا وعملوا الصالحات) داخلند. آيه‌ كريمه‌ ضمنا زنان‌ را به‌ مشاركت‌ در دعوت‌ اسلامي‌ و آنچه‌ كه‌ از هجرت‌ و جهاد به‌دنبال‌ خود دارد، تشويق‌ و ترغيب ‌مي‌نمايد «همه‌ از همديگريد» يعني‌: مردان‌ شما در طاعت‌ حق‌ تعالي‌ مانند زنان ‌شما هستند و زنان‌ شما مانند مردان‌ شما، مردان‌ از زنان‌ به‌ وجود آمده‌اند و زنان‌ ازمردان‌ و هر دو از يك‌ اصل‌ منشعب‌ گرديده‌اند زيرا هر دو جنس، از نسل‌ آدم‌ وحوا بوده‌ و هر دو جنس‌ مكلف‌ مي‌باشند.

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: آيه‌ كريمه‌ هنگامي‌ نازل‌ شد كه‌ ام‌ سلمه‌ رضی الله عنها به‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  گفت‌: يا رسول‌ الله! من‌ نمي‌شنوم‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ از هجرت‌ زنان‌ نيز سخني‌ به‌ ميان‌ آورده‌باشد. «پس‌ كساني‌ كه‌ هجرت‌ كرده‌اند» به‌سوي‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از مردان‌ و زنان‌؛ با ترك‌ دار و ديار خود «و» كساني‌كه‌ «از خانه‌هاي‌ خود رانده‌ شده» اند در طاعت‌ خداي‌ عزوجل‌ «و» كساني‌كه‌ «در راه ‌من‌ آزار ديده‌اند» مراد آزارهايي‌ است‌ كه‌ به‌ سبب‌ ايمان‌ خويش‌ به‌ حق‌ تعالي‌ از مشركان‌ مي‌ديدند تا از دين‌ خويش‌ برگردند، اما اين‌ آزارها، جز تمسك‌ بيشترشان ‌به‌ دين‌ حق، هيچ‌ اثر ديگري‌ بر آنان‌ نداشت‌ و همه‌ كساني‌كه‌ به ‌سبب‌ تمسكشان‌ به‌دين‌ الهي، مورد آزار و اذيت‌ و شكنجه‌ قرار مي‌گيرند، در خطاب‌ آيه‌ كريمه‌ داخل‌اند «و» كساني‌كه‌ «جنگيده‌اند» با دشمنان‌ خدا جلّ جلاله «و» كساني‌كه‌ «كشته‌شده‌اند» در راه‌ خدا جلّ جلاله ـ كه‌ اين‌ برترين‌ مقامات‌ است‌. مراد، به‌شهادت ‌رسيدن‌برخي‌ از آنهاست، آري‌! اينانند كه‌: «سيئاتشان‌ را مي‌زدايم‌» زيرا هجرت‌ در راه‌ خدا جلّ جلاله گناهان‌ ما قبل‌ خود را محو مي‌كند و جهاد و شهادت‌ در راه‌ خدا جلّ جلاله، تمام‌ گناهان‌ ـ بجز وام‌ را ـ پاك‌ مي‌گرداند، چنان‌كه‌ در احاديث‌ آمده‌ است‌ «و آنان‌ را در باغهايي‌ كه‌ از فرو دست‌ آنها جويباران‌ روان‌ است، درمي‌آورم‌. اين‌ پاداش ‌الهي‌ است‌ و پاداش‌ نيكو نزد خداوند است» كه‌ به‌ عمل‌كنندگان‌ تعلق‌ مي‌گيرد.

 

لاَ يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِي الْبِلاَدِ ‏(196)

در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: اين‌ آيه‌ كريمه‌ درباره‌ مشركان‌ مكه‌ نازل‌ شد زيرا آنان‌ در آسايش‌ و رفاه‌ و نعمت‌ به‌سر مي‌بردند و تجارت‌ مي‌كردند، پس‌ برخي‌ ازمسلمانان‌ گفتند: دشمنان‌ خدا جلّ جلاله را در امر معيشت‌ و گذران‌ زندگاني ‌شان‌ به‌ خير ونيكي‌ مي‌يابيم، حال‌ آن‌ كه‌ ما از فقر و فاقه‌ و سختي‌ به‌جان‌ آمده‌ايم‌! همان‌ بود كه‌نازل‌ شد: «گشت‌وگذار كافران‌ در شهرها» و ترتيب‌ دادن‌ سفرهاي‌ تجارتي‌ از سويشان‌ با هدف‌ رونق‌ بخشيدن‌ به‌ زندگي‌ مادي‌ «تو را نفريبد» زيرا اين‌ متاعي‌است‌ اندك‌ كه‌ در اين‌ دنيا از آن‌ بهره‌مند مي‌شوند و سپس‌ بازگشتشان‌ به‌سوي ‌دوزخ‌ است‌. عكرمه‌ مي‌گويد: «مراد؛ آمد و رفت‌ شب‌ و روز آنان‌ و نعمتهايي ‌است‌ كه‌ از آن‌ بهره‌ مي‌برند».

 

مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏(197)

«اين» متاع‌ دنيا «بهره‌مندي‌ ناچيزي‌ است» كه‌ نسبت‌ به‌ پاداش‌ خداي‌ سبحان ‌هيچ‌گونه‌ اعتبار و ارزشي‌ ندارد «سپس‌ جايگاهشان‌ دوزخ‌ است‌ و چه‌ بد آرامگاهي ‌است» آن‌ جايگاهي‌ كه‌ با كفر خود، در دوزخ‌ براي‌ خود آماده‌ كرده‌اند. بايسته ‌يادآوري‌ است‌ كه‌ دوزخ‌ از روي‌ ريشخند و سرزنش، آرامگاه‌ ناميده‌ شد.

 

لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلاً مِّنْ عِندِ اللّهِ وَمَا عِندَ اللّهِ خَيْرٌ لِّلأَبْرَارِ ‏(198)

«ليكن» درمقابل‌ جهنم‌ براي‌ كفار؛ «كساني‌ كه‌ تقواي‌ پروردگارشان‌ را پيشه‌ ساخته‌اند» به‌ علاوه‌ همه‌ منافع‌ بسيار ديگري‌ كه‌ از اين‌ كار مي‌برند «براي‌ ايشان‌ باغهايي‌ است‌ كه‌ جويباران‌ از فرودست‌ آن‌ جاري‌ است‌ و جاودانه‌ در آنند، نزلي‌ از جانب‌ خدا است» نزل‌: آنچه‌ كه‌ براي‌ ميهمان‌ آماده‌ مي‌شود؛ از پذيرايي‌ و هديه، يا منزلي‌كه‌ در آن‌ جاي‌ مي‌گيرد «و آنچه‌ نزد خداوند است» از نعمتهايي‌كه‌ براي‌ پيروان‌ ومطيعان‌ خويش‌ آماده‌ نموده‌ «براي‌ نيكوكاران‌ بهتر است» از منافعي‌ كه‌ كفار در سفرهاي‌ تجارتي‌ و در مشاغل‌ ديگر به‌دست‌ مي‌آورند.

 

وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلّهِ لاَ يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُوْلَئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ‏(199)

«و البته‌ از ميان‌ اهل‌ كتاب، كساني‌ هستند كه‌ به‌ الله ايمان‌ مي‌آورند و به‌ آنچه‌ فرود آورده‌ شد به‌سوي‌ شما و به‌ آنچه‌ فرود آورده‌شده‌ به‌سوي‌ خودشان» نيز ايمان ‌مي‌آورند «در حالي ‌كه‌ در برابر خدا خاشع‌اند» يعني‌: برخي‌ از اهل‌ كتاب‌ بهره‌اي‌ از دين‌ برده‌اند و همانند ديگران، شريك‌ رسوايي‌هايي‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله از آن‌ درآيات‌ اين‌ سوره‌ و آيات‌ مشابه‌ آن‌ سخن‌ گفته، نيستند زيرا اين‌ «بعض»، ميان ‌ايمان‌ به‌ الله جلّ جلاله و آنچه‌ بر پيامبرش‌ حضرت‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم فرود آورده‌ و آنچه‌ كه‌ برانبياي‌ خودشان‌ نازل‌ كرده، جمع‌ مي‌كنند و «عوض‌ آيات‌ خدا بهايي‌ اندك ‌نمي‌ستانند» يعني‌: پيروي‌ حضرت‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را به‌خاطر كسب‌ مقام‌ يا جاه‌ دنيوي‌اي، فرو نمي‌گذارند «اينانند كه‌ نزد پروردگارشان‌ پاداش‌ خود را دارند» پاداشي‌ مكرر، نه‌ يك‌بار، بلكه‌ دوبار، چنان ‌كه‌ در «سوره‌ قصص/‌54» آمده‌است‌. «آري‌! خداوند سريع‌ الحساب‌ است».

ابن‌كثير در بيان‌ سبب‌ نزول‌ مي‌گويد: «آيه‌ كريمه‌ درباره‌ نجاشي‌ پادشاه‌ حبشه ‌نازل‌ شد، كه‌ رسول‌ خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  بر وي‌ نماز جنازه‌ غايب‌ گزاردند». ولي‌ حسن‌بصري‌؛ مي‌گويد: «آيه‌كريمه‌ درباره‌ آن‌ عده‌ از اهل‌ كتاب‌ نازل‌ شد كه‌ قبل‌ ازحضرت‌ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم مي‌زيستند و بعد از بعثت‌ آن‌ حضرت، از ايشان‌ پيروي‌ كرده‌ و به‌ اسلام‌ گرويدند».

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ‏(200)

«اي‌ مؤمنان‌! صبر پيشه‌ كنيد و پايداري‌ ورزيد» حق‌ تعالي‌ مؤمنان‌ را به‌ صبر بر طاعات‌ و شكيبايي‌ از شهوات‌ برمي‌انگيزد. بايد دانست‌ كه‌: يكي‌ «صبر» است‌ وديگري‌ «مصابره»، يعني‌: پايداري‌ دربرابر دشمنان‌ و شكيبايي‌ بر سختي‌هاي‌جنگ، كه‌ مصابره‌ از صبر سخت‌تر و دشوارتر است‌ «و براي‌ جهاد آماده‌ باشيد» يعني‌: در مرزهاي‌ سرزمين‌ اسلامي‌ در حال‌ آماده‌باش‌ قرارداشته‌ باشيد، درحالي‌كه‌ اسبان‌ و ديگر وسايل‌ جهاد را مهياي‌ كار نگاه‌ مي‌داريد و اين‌ آمادگي ‌را اصطلاحا «مرابطه» مي‌نامند. انتظاركشيدن‌ نمازها در مساجد نيز از «رباط» است‌. بنابراين، «رباط»، محكم‌ كردن‌ مرزها و پايبندي‌ به‌ مساجد است‌ «و از خداپروا كنيد، باشد كه‌ رستگار شويد» پس‌ تقواي‌ الهي‌ سبب‌ رستگاري‌ است، تقوايي ‌كه‌ اين‌ سوره‌ با سفارش‌ به‌ آن‌ ختم‌ و سوره‌ بعدي‌ با سفارش به‌ آن‌ آغاز مي‌شود.

از ابوهريره‌ رضی الله عنه در بيان‌ سبب‌ نزول‌ آيه‌ كريمه‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ فرمود: درحقيقت‌ در زمان‌ رسول‌ اكرم‌ «چنان‌ غزوه‌اي‌ نبود كه‌ مؤمنان‌ در آن‌ مرابط(به‌حال‌ آماده‌باش) باشند، ليكن‌ اين‌ آيه‌ كريمه‌ درباره‌ كساني‌ نازل‌ شد كه‌ با خواندن‌ نمازها در اوقات‌ آن‌ و سپس‌ باقي‌ ماندن‌ در مساجد و ذكر خداي‌ عزوجل‌در آنها، مساجد را آباد نگاه‌ مي‌دارند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌خدا «فرمودند: «آيا شما را از آنچه‌ كه‌ خداوند جلّ جلاله با آن‌ گناهان‌ را محو ودرجات‌ را بلند مي‌سازد آگاه‌ نكنم‌؟ (اينك‌ آگاهتان‌ مي‌كنم): كامل ‌ساختن‌ وضو با وجود سختي‌ها، گام نهادن‌ بسيار به‌سوي‌ مساجد و انتظار كشيدن‌ نمازي‌ بعد ازنمازي‌؛ اين‌ است‌ رباط، اين‌ است‌ رباط، اين‌ است‌ رباط».

در فضيلت‌ آمادگي‌ (رباط) در راه‌ خدا جلّ جلاله و پشتيباني‌ از مسلماناني‌ كه‌ در سرزمين‌ دشمن‌ در مقابل‌ آن‌ قرار دارند، نيز احاديث‌ بسياري‌ آمده‌ است، از آن ‌جمله‌ اين‌ حديث‌ شريف‌ است‌: «آمادگي‌ يك‌ روز در راه‌ خدا جلّ جلاله بهتر از دنيا ومافيهاست». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «هركسي‌كه‌ مي‌ميرد، بر عمل ‌وي‌ مهر ختام‌ زده‌ مي‌شود، جز مرابط در راه‌ خدا جلّ جلاله كه‌ عملش‌ بر وي‌ ـ تابرانگيختنش‌ در روز قيامت‌ ـ جريان‌ داده‌ مي‌شود، چنان‌كه‌ از عذاب‌ قبر و سؤال ‌نكير و منكر نيز ايمن‌ مي‌گردد».


 

[1] ترجمه‌: خدايا! جز تو معبودي‌ نيست، پاكي‌ توراست، از تو براي‌ گناهانم‌ آمرزش‌ مي‌خواهم‌ و ازتو رحمتت‌ را مي‌طلبم، خدايا! برعلم‌ من‌ بيفزاي، قلبم‌ را منحرف‌ نگردان‌ و به‌ من‌ از جانب‌ خودت‌ رحمتي‌ببخش، همانا تو بسيار بخشنده‌اي‌.

[2] تفسير «معارف‌ القرآن‌»، ترجمه‌ فارسي‌ از علامه‌ محمديوسف‌ حسين‌پور ـ با تلخيص‌.

[3] تفسير «معارف‌ القرآن‌»، ترجمه‌ فارسي‌ از علامه‌ محمديوسف‌ حسين‌پور ـ با تلخيص‌.

[4] نگاه كنيد به سوره «يس 27 ـ 12».

[5] استدراج‌: نزديك‌كردن‌ مجرمان‌ به‌ تدريج‌ و درجه‌به‌درجه‌ به‌سوي‌ عذاب‌ است، بدان‌سان‌ كه‌خداوند جلّ‌ جلاله به‌ آنان‌ با وجود گناه‌ و نافرماني‌شان‌ نعمت‌ مي‌بخشد تا به‌ آن‌ سرمست‌ شوند و از ياد مرگ‌ و توبه‌ غافل‌ گردند. پس‌ استدراج‌ درواقع، گرفتن‌ الهي‌ به‌طور آهسته‌ و به‌ شيوه‌اي‌ است‌ كه‌ گمانش‌ را نمي‌برند.

[6] قادس‌: پاك‌كننده‌ از گناهان‌.

[7] نگاه، سوره‌ «بقره/‌125».

[8] رجوع‌ كنيد به‌ تفسير المنير، 174/1.

[9] نگاه‌ كنيد به‌ مختصر تفسير ابن‌كثير 331/1 و ترجمه‌ فارسي‌ تفسير المنير /3 168.

 

بازگشت به لیست سوره ها                وب سایت تفسیر انوار القرآن            تلاوت قرآن           قرآن فلش          جستجو                دانلود                نظرات شما                درباره